2-کشتن مرتدی که مطمئنیم هدایت پیدا نمی کند،به نفعش است.چون هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه می کند.در نتیجه کشتن او یعنی جلوگیری از ادامه گناهانش.در اینصورت کمتر گناه کرده و در آخرت راحت تر است.این فرض هم که ممکن است بعداً هدایت شود باطل است،چون فرض اولیه این بود که شکی نداریم هدایت نمی یابد.به صورت تحلیلی:
1-مرتدی را در نظر می گیریم که هدایت نخواهد شد (فرض اولیه).
2-هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر بر عقیده غلط خود باقی خواهد ماند.باقی ماندن بر عقیده غلطش هم یک گناه است.پس هر قدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه خواهد کرد (نتیجه از 1)
3-کشتن چنین کسی یعنی باعث این بشویم که کمتر زنده بماند و عمر کند.در نتیجه کمتر بر عقیده غلطش باشد.در نتیجه کمتر گناه کند (نتیجه از 2).
4-هر چقدر کمتر گناه کند،در آخرت راحتتر است (طبق تعریف آخرت).
5-اگر جنین مرتدی را بکشیم،در آخر راحتتر خواهد بود (نتیجه از 3 و 4).
6-کشتن مرتد،عین رحمت و کمک به اوست(نتیجه از 5).
نتیجه:کشتن چنین مرتدی عقلانی است.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
واقعا متاسفم از اینکه شما با این طرز فکر، در صدد دفاع از اسلام هستید. حرف های شما مصداق بارز این جمله است که میگه: اگه میخوای یه مکتبی رو تخریب کنی بهش حمله نکن، ازش بد دفاع کن.
سلام
در کشورهای دیگر با کسانی که با اصل نظام مخالفت دارند چه میکنند ؟
حتما ناز و نوازش!!!!!!!!
والله الهادی
ناز و نوازش نمیکنن ولی حکم قتلشونم نمیدن، انصاف داشته باشید تا خدا هدایتتون کنه (صرف گفتن "والله الهادی" کفایت نمیکنه)
حامد;389584 نوشت:
ببینید
یک حکومت بر اساس اسلام و توافق قاطبه ملت تشکیل میشود . حکومتی که تمام هویت و ارزش و مشروعیتش را از دین اسلام می گیرد
بعد فردی بلند میشود و میگوید من اسلام را قبول ندارم و بر ضد آن تبلیغ می کند
به نظر شما مفهوم این کار چیست ؟
مفهموم این کار لزوما اعلام جنگ و شورش نیست. در همین رابطه حرف های شهید مطهری رو بخونید:
[="#0000CD"]"هر مكتبی كه ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفكر را میگیرد. این گونه مكاتب ناچارند مردم را در یك محدوده خاص فكری نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگیری كنند. ..... من اعلام میكنم كه در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كانالیزه كردن اندیشه ها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشه ها و تفكرات اصیلشان را عرضه كنند"[/]
[="#006400"] "من مکرر در نوشته های خود نوشته ام؛ من هرگز از پیدایش افراد شکاک که در اجتماع علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم؛ چون می دانم پیدایش این ها سبب می شود چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود این افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آن قدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب بر نیایند. یعنی عکس العمل نشان ندهند, اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهند مطمئن باشید در نهایت امر به نفع اسلام است"[/]
شهروند سبز;389887 نوشت:
در میان فقها و صاحب نظران که اختلاف نظر بسیاری وجود دارد.امروز فقه در اختیار قدرت و سیاست قرار گرفته است و فقهای ما هم منافع سیاسی خود را در نظر می گیرند و گاه اصول دین را پای مصلحت سیاسی ذبح می کنند.
شرط به نتیجه رسیدن هر بحثی رعایت انصاف و گفتن حقیقت است. در مورد حکم ارتداد اختلاف چندانی بین علما نیست و اگر هم اختلافی باشد ربطی به مسائل سیاسی ندارد. حتی حکومت جمهوری اسلامی سعی کرده تا حدودی احکام اینچنینی رو تعدیل کنه و به صورت کامل مطابق حرف فقها عمل نمیکنه وگرنه شاید روزانه شاهد اعدام چندین مرتد میبودیم.
بن موسی;389986 نوشت:
کشتن مرتد وقتی جایز است که سعی در براندازی اسلام داشته باشد و حرف حق را نپذیرد.یعنی در درجه اول باید بحث و مناظره با مرتد صورت بگیرد.اگر حرف حق را نپذیرفت و سعی در لجاجت داشت در اینصورت کشتن او جایز است.
شما خودتون فتوا میدید؟ بر چه اساسی این حرف رو میزنید؟ اگه تابع فقها و روایات هستید که نظرشون مخالف این حرف شماست. و اگه تابع نظر فقها و روایات نیستید باید بگید که بر چه اساسی قتل مرتد رو بعد از مناظره کردن، جایز میدونید؟
بن موسی;389986 نوشت:
یعنی مرتد می تواند بیاید و بگوید من کافر هستم و دلایل عقیده خودش را بگوید.این یعنی آزادی بیان.در اینصورت کشتن وی جایز نیست.[="#FF0000"]منتهی اگر بعد از بحث و مناظره حقیقت را نپذیرفت و سعی داشت به این نحو کل جامعه را ویران کند،در اینصورت کشتن وی جایز می شود[/].
دوست عزیز شما مخالفین اسلام رو چی فرض کردید؟ یه عده آدم بی منطق و بی عقل که بدون هیچ استدلالی به مادی گرایی گرایش پیدا کردن؟ نخیر، اینطور نیست، خیلیاشون از من و شما هم بهتر استدلال میکنن بر عقیده شون، لذا اینطور نیست که بگیم اونا حرفی برای گفتن ندارن و لاجرم بعد از مناظره باید حرف ما رو بپذیرین، اتفاقا همونطور که شما میگید اونا لجاجت میکنن و حقیقت رو نمیپذیرن اونا هم در مورد ما همچین حرفی میزنن و میگن مسلمونا متعصبن و نمیخوان حقیقت رو بپذیرن. ضمن اینکه شرط مناظره اینه که شما حق انتخاب رو برای مخاطب خودت قائل باشی، یعنی بهش این حق رو بدی که خودش همه حرفها رو بشنوه و بهترینش رو بپذیره.
بن موسی;389992 نوشت:
این گزاره که "مردم خودشان می فهمند عقیده او غلط است".مردم حجت نیستند در هیچ امری.
تشخیص مردم برای خودشون حجت نیست اونقوت تشخیص شما براشون حجته؟
بن موسی;390000 نوشت:
یک نفر حق ندارد آگاهانه باطل را انتخاب کند و سعی کند بقیه را هم به سمت باطل بکشاند.در حالی که علم دارد پیرو باطل است و کارش غلط است.
شما بر چه اساسی میگید که اونا علم دارن پیرو باطلن؟
حامد;390048 نوشت:
سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای محبوب شما به روش ترور و تهدید مخالفین خود را ساکت می کنند
خدا عاقبتمان را بخیر کند که بعد یک عمر ادعای اسلام بخاطر تمایلات خاص خود اهل کفر را هدایت یافته تر از اهل ایمان ندانیم
دولت آمریکا برای من محبوب نیست بلکه منفورترین دولت جهانه ولی این یه واقعیته که اونا در برخورد با مردم خودشون خیلی بهتر از ما رفتار میکنن. شما برید تحقیق کنید ببینید در جریان اعتراض های وال استریت چند نفر کشته شدن؟
بن موسی;391011 نوشت:
حرف علمای دین حجت نیست.حجت حرف خدا و قرآن و روایات است.چه بسا علمای دین حرف غلط بزنند.
علمای دین از خودشون حرف نمیزنن، بلکه سعی میکنن حرف خدا رو استنباط کنن. اونا اگه حرفی میزنن به یکی از راه های استنباط احکام شرعی استدلال میکنن، اونقوت شما برای این حرف هایی که زدید به کدوم آیه یا روایت استدلال کردید؟
بن موسی;391011 نوشت:
قیاس شما مع الفارق است.من اعدام مرتد را فقط و فقط در برخی موارد جایز می دانم.نه در همه موارد.
اینکه شما در بعضی موارد اعدام مرتد رو جایز میدونید اگه با توجه به آیه یا روایتی است لطفا ذکرش کنید ولی اگه نظر شخصیتونه، لطفا زیرش بنویسید که این نظر شخصیمه، و نظر اسلام نیست.
بن موسی;391011 نوشت:
بالفرض این که امام (ره) این را گفته باشند،باز هم حرف فقها حجت شرعی نیست.بلکه اجماع آن ها مهم است که اجماع بعد از قرآن و سنت و عقل است.یعنی آخرین مرحله است.پس لازم است اول از همه مسئله را از جانب قرآن و روایات و عقل بررسی کنیم.
شما که میگید حرف علما حجت نیست آیا خودتون این بحث رو از نظر روایات و قرآن بررسی کردید؟ همه این حرف هایی که در ارسال های قبل زدید، بر اساس روایات و آیات قرآن بود؟
بن موسی;391011 نوشت:
شما برخورد حضرت علی (ع) با خوارج را در نظر بگیرید.حضرت (ع) در درجه اول گذاشتند آنان عقیده خود را بیان کنند.منتهی خوارج فراتر از بیان عقیده رفتند و شروع کردند به ایجاد هرج و مرج.امام علی (ع) ابن عباس را فرستاد تا با آن ها مناظره کند.باز هم بر عقیده نادرست خود باقی ماندند.کار به جایی رسید که باعث قتل چندین مسلمان بی گناه شدند.وقتی حضرت علی (ع) دید اوضاع اینطور است،آمد وارد جنگ شود با آن ها.منتهی حتی قبل از آغاز جنگ به بحث و نصیحت با آنان پرداخت.به طوری که اگر درست یادم باشد از 12000 نظر سپاهیان آن ها،8000 نفر عقیده شان تغییر پیدا کرد.یعنی دو سوم سپاهیان هدایت یافتند.یک سوم که هنوز از خوارج بودند و قصد خون ریزی و جنگ و آشوب داشتند با امام (ع) وارد جنگ شدند.بنده نظرم درباره ارتداد مانند این مثال است.تا زمانی که باعث بر هم زدن نظم جامعه نشده اند و بحث فقط فکری است حتی نسبت دادن واژه مرتد هم جایز نیست.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
اتفاقا از برخود حضرت علی علیه السلام با خوارج فهمیده میشه که اعدام مرتد به هیچ وجه جایز نیست. چون حضرت علی علیه السلام تا وقتی که خوارج دست به شمشیر نبردن بهشون کاری نداشت، بلکه وقتی باهاشون جنگید که دست به قتل و غارت زدن.
بن موسی;404048 نوشت:
نظر مراجع قابل نقد و بررسی است.ضمن این که نظر معصومین (ع) بر نظر مراجع ارجح است.ما با بررسی نظر معصومین (ع) به این نتیجه می رسیم که حکم فعلی،حکم صحیحی نیست.
میشه بگید شما با بررسی روایات دقیقا به چه حکمی رسیده اید؟
باسلام وتقدیر از همه کسانی که در این بحث علمی حضور یافته ونظرات خود را منصفانه واز روی تحقیق ارایه نمود ه اند .
بحث مطرح شده در این مسله از آغاز تا انجامش از نظر گذارنده شد ودر مجموع نکته های زیردر باب ارتداد باید مورد توجه قرار گیرد :
اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم آیه ی که فرمود : « در دین اجبار نیست » .این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد ، بلکه بالاتر از آن اجبار در دین شدنی نیست . این بیان بسیار دقیق است ؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی ، قابلیت اجبار کردن یا اجبار شدن ندارد .
دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست . انسان ها در پذیرش دین به لحاظ تکوین کاملا آزاد است ، ولی باید توجه داشت که آزاد بودن انسان در پذیرش دین، یعنی اختیار داشتن در انتخاب دین حق و باطل، یا خوب و بد. بدین معنا که راه انسان برای انتخاب باز است و انسان مجبور نیست، اما در عین حال حکم خدا این است که راه حق را برگزینند و از باطل دوری کنند؛ بنابر این بین این دو آیه هیچ گونه تعارضی وجود ندارد؛ زیرا عدم اجبار بر پذیرش دین خاصی، دلیل بر حق بودن تمام ادیان و مسلکها نمیباشد، بلکه دلیل بر احترام به آزادی انسان در انتخاب دین و حق انتخاب آزاد و ثمربخش نبودن اجبار در گرایش به دین خاص میباشد، نه به معنای درست بودن هر گونه انتخاب انسان.
مانند این که خداوند بگوید ما راه درست را به شما نشان دادیم، حال خود میتوانید راه درست را انتخاب کنید یا راه غلط را . در انتخاب آزاد هستید، اما تنها راه درست و حقیقت از شما پذیرفته خواهد شد.
از سوی دیگر، حق بودن ادیان و شریعت ها در طول تاریخ، دلیلی بر حقیقت جو بودن پیروان آنها، پس از ظهور شریعت کاملتر و تجلی آشکارتر حق نخواهد بود.
بنابراین، حقیقت جوی واقعی کسی است که به تمام مظاهر حق در طول تاریخ ایمان داشته باشد و به کاملترین شریعت عمل کند. "مسلمان حقیقی" در طول تاریخ کسی است که به پیامبر عصر خود و تمام پیامبران پیشین ایمان داشته باشد و در برابر آخرین شریعت و فرمانهای خداوند "تسلیم" باشد. (این مطلب به استناد به آیه 285، سوره بقره تأیید میشود) برای توضیح بیشتر به نقل آنچه مرحوم شهید مطهری در اینباره گفته، میپردازیم: (1)
"درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست( لا إِکراهَ فِی اَلدِّینِ) ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتمالانبیا رسیده است.
در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید ،باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید.
قرآن کریم میفرماید: "وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ(2) ؛هر کس غیر از اسلام دینی بجوید ،هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست ، بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد.
به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خداشدن، پذیرفتن دستورهای او است . روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
در نتیجه، اگر چه نباید شریعت اسلام را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل کرد امّا این به معنای امضای حقانیت ادیان به موازات همدیگر نیست، بلکه باید با گفتگو و تبلیغ آنان را به سوی جلوه کامل حق، در این عصر و زمان- یعنی شریعت اسلام- دعوت کرد. روش پیامبر در صدر اسلام و دیگر امامان و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام اینگونه بوده است.
در پذیرفتن شریعت اسلام هیچگونه اجباری نیست و مسلمانان نباید دیگران را مجبور سازند اما عدم اجبار دلیل بر حقانیت پیروان ادیان دیگر نیست، بلکه اگر با آگاهی به حقانیت پیامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قیامت" جایگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجید میخوانیم: "اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها(3) کسانی از اهل کتاب که به آنچه پیامبر اسلام آورده است( 4) کفر ورزیدهاند و نیز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره میمانند".
از این آیه به خوبی آشکار میشود که مراد از آیاتی که پیروان ادیان دیگر را اهل نجات دانستهاند(5) ، منکران حقانیت اسلام و صفآرایان در مقابل شریعت اسلام نیستند، حتی چه بسا کسانی که توانایی شناخت حقانیت اسلام را داشتهاند ،ولی به آسانی از کنار شناخت حق گذشتهاند نیز در قیامت عذری نداشتهباشند.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند در باره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال میدادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند، نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود.
وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(6)
اما در باره حکمت وفلسفه حکم مرتد باید گفت:
حکم اعدام مرتد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایط خاصی است . این نکته نیز فراموش نشود که مرتد به صرف شک و تردید اعدام نمی شود. مرتدی به دار مجازات آویخته می شود که راه عناد و کج روی را آگاهانه بر داشته و در صدد تضعیف آیین حق اسلام- که نجات دهنده انسان ها است بر آید.
با تامل و دقت در این جهت فلسفه تشریع حکم مرتد در اسلام روشن می شود ، با وجود این برای واضح شدن بیش تر پاسخ به سوال، به صورت تحلیلی بحث ذیل ارائه می شود:
1. پایه و اساس جامعه اسلامى، دین است و تمام فعالیتهاى اجتماعى و فردى بر محور دین انجام مىشود. دین مانند روح زندگى بخش در همه زوایاى جامعه اسلامى حضور دارد. هر صدمهاى که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر مىاندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزاى دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پایبندى نسبت به دین در میان جامعه اسلامى رخنه و رشد مىکند، دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آن ها به کفر، براى خارج کردن دین از جایگاه خود و بى اهمیت نمودن آن، اقدام خواهند کرد. جامعه اسلامى با از دست دادن این سرمایه عظیم به نابودى کشیده خواهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است ،با تشخیص درست این نقطه آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانى که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته، ایمان و باورهاى حقمردم را در حصار امن قرار داده ،با حفاظت از سلامت جامعه زمینه را براى رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.(7)
2. اثر روانى و اجتماعى این حکم، بالا بردن اهمیت و ارزش دین است. دین براى انجام رسالت خود باید در جامعه، جایگاهى رفیع داشته باشد، همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتى براى افراد جامعه فراهم مىکند که نه تنها به قتل و سرقت دست نمىزنند. بلکه جان و مال دیگران براى آنان احترام پیدا مىکند و در جهت حفظ آن مىکوشند. حکم ارتداد کمک مىکند تا دین در نظر مردمى که از منزلت و ارزش نظرى و عملى آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعى خود را بیابد. فوائد بسیارى از این طریق حاصل مىشود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصى به آن مبذول مى دارند؛آن را آسان از دست نمىدهند، به دنبال آگاهى و اطلاع صحیح از آن بر مى آیند و با طرح نظرات پخته وسنجیده به رشد عملى و آگاهى مىرسند و این چراغ هدایت را از تیرگى و خاموشى حفظ مىکنند.(8)
3. اسلام پیش از آن که کسى را به عنوان پیرو بپذیرد، هشدار مىدهد که چشم و گوش خود را باز کنید .با دلائل منطقى و به صورت آزادانه در مورد دین تحقیق کنید. حال اگر کسى با تحقیق و بررسى کامل مسلمان شد و جزء پیروان اسلام درآمد و سپس خواست از اسلام دست بکشد و در زمره مذاهب دیگر درآید، جاى شک نیست که چنین عملى در اذهان عمومى اثرى قوى در بى اعتبارى و نادرستى اسلام جلوه مىدهد، زیرا عقل مردم در چشم آن ها است، وقتى که مىبینند: مسلمانى از دین خود خارج شده و به آئین دیگر گرویده است، پیش خود فکر مىکنند چنانچه این آئین اسلام بهترین و صحیح ترین ادیان آسمانى بوده، پس چرا پیروانش یکى پس از دیگرى از آن خارج شده و به دشمنان آن مى پیوندند؟ آنگاه نتیجه مىگیرند که اصول اسلام یک آئین درستى نیست که بتواند مردم را راضى نگهدارد و نیازمندى هاى آنان را رفع نماید و گرنه معنى ندارد که پیروانش از آن رو بگردانند.(9)
4. اگر مردم در تغییر عقیده مجاز باشند، افراد مغرض و سودجو از این راه مىتوانند بزرگترین و کوبنده ترین ضربات را بر پیکر اسلام، وارد سازند، زیرا در زمره دشمنان شروع به فعالیت می نمایند. آیا در این صورت، اسلام، با آزاد گذاشتن باب ارتداد و تغییر مذهب اساس خود را متزلزل نمىکرد؟ آیا عاقلانه است آئینى که خود را تنها ضامن سلامت ملت هاى مىداند، گور خود را با تجویز تغییر مذهب بکند و براى دشمنان خود، پناهگاه قانونى و محکمى پدید آورد؟ آیا با تجویز آزادى تغییر مذهب، دست افراد مغرض و سودجو که به خاطر مطامع دنیوى و مظاهر زود گذر زندگى،هر لحظه به شکلى در مىآیند و از ارتکاب هر گونه فساد و تباهى باکى ندارند، بازتر نخواهد شد و معتقدات میلیون ها نفر مسلمان، بازیچه امیال و هوسهاى شوم مشتى افراد ناپاک و آلوده قرار نخواهد گرفت؟(10)
5. در یک جامعه دینى، به ویژه زمانى که حکومت نیز مانند مردم خود را به احکام دین پاىبند بداند،تبلیغ بر ضد دین نوعاً به بر هم زدن نظم و اخلاق عمومى منجر خواهد شد، به همین جهت حکومت اسلامى نیز مانند مردم، خود را موظف به حفظ کیان دین مىداند.(11)
حقوقدانان در تعریف نظم عمومى مىگویند: نظم عمومى فرمول مقرراتى است که در آن ذات، حیثیت و منافع مادى و معنوى جامعه باید مورد حمایت جدى قرار گیرد. در صورت بر هم زدن نظم عمومى وجدان جامعه جریحه دار مىشود.بنابر این براى حفظ آن هر گونه اقدام الزام کننده یا بازدارنده به جا و شایسته خواهد بود.(12)
6.از دیدگاه برخى از دانشمندان اسلامى، راههاى دستیابى به اهداف شریعت، دفاع از اصول پنجگانه:دین، جان، عقل، نسب و مال انسان مىباشد . اسلام براى حفظ هر یک از این اصول راهکار مشخصى مقرر نموده که حفظ دین از طریق جهاد و مجازات ارتداد حاصل مىشود.(13)
7. کسانى که در شدت مجازات مرتد، تردید مىنمایند، نوعاً، افرادى هستند که به تمایلات مذهبى همچون سایر تمایلات نفسانى مىنگرند . مىپندارند «همان طور که بشر در پیروى از تمایلات خویش و ترک آن ها آزاد است، نسبت به مذهب و مردم نیز، آزادى دارد که آن را در زمانى بپذیرد و در زمانى دیگر ترک کند»، ولى برخورد اسلام با دین، جز این است . در فرهنگ اسلامى، دین از اهمیت والائى برخوردا است. این اهمیت از نقشى که دین در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، نشأت مىگیرد. در فرهنگ اسلام، دین تنها چیزى است که خداوند بر اعطاى آن بر انسانها منت گذاشته است، یا هدایتِ انسانى به سوى دین،
ارزشش بر تمامى آنچه خورشید بر آن مى تابد ،برترى دارد و یا گمراه نمودن فردى از دین برابر است با کشتن همه انسانها.
در چنین منطقى، اگر حفظ دین در رأس همه واجبات قرار گیرد و براى آن فرمان جهاد و مبارزه داده شود،امرى طبیعى و نشأت گرفته از جایگاهى است که دین در این منطق دارد، از این روى پیامبر مىفرماید: هرگاه حادثه ناگوارى بر شما وارد شد، جان های تان را فداى دین تان کنید . بدانید که هلاکشونده کسى است که دینش از بین برود.(14)
8. افزون بر جنگ روانى، ارتداد سبب درگیرىهاى مذهبى هم مىشود، زیرا انسانها نسبت به عقایدخویش تعصب مىورزند . به طور طبیعى، در برابر تحقیر و اهانت عکس العمل نشان مىدهند، در اینحالت پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس العمل سایر هم کیشان را به دنبال خواهد داشت . ادامه این جریان به درگیرىهاى قومى و مذهبى خواهد انجامید. برخورد با ارتداد و جلوگیرى از آن، در رفع اختلافها و تشنجات مذهبى بسیار مؤثر است.(15)
پینوشتها:
1. مجموعه آثار، ج 1 (عدل الهی).نشر صدرا ،1370ش
2. آلعمران (3) آیه 85.
3. بینه (98) آیه 6.
4. همان، آیه 5.
5. مائده(5) آیه 69.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.
7.مصباح یزدى، محمدتقى، دین و آزادى، ص 106.1 نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،قم، 1387 ش.
8.همان، ص 107.2.
9.قربانى، اسلام و حقوق بشر، ص 482 - 481 ،نشر طه، قم، 1375 ش.
10.همان، ص 483 - 482.4.
11.هاشمى، ارتداد و آزادى، ص 132. نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375 ش.
12.همان، ص 130.
13.همان، ص 61.
14.مجله حوزه، آزادى بیان. ارتداد، ش 42، ص 60.8.
15.همان، ص 62 - 6 .
پاسخ : باسلام وتقدیر از همه کسانی که در این بحث علمی حضور یافته ونظرات خود را منصفانه واز روی تحقیق ارایه نمود ه اند .
بحث مطرح شده در این مسله از آغاز تا انجامش از نظر گذارنده شد ودر مجموع نکته های زیردر باب ارتداد باید مورد توجه قرار گیرد :
اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم آیه ی که فرمود : « در دین اجبار نیست » .این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد ، بلکه بالاتر از آن اجبار در دین شدنی نیست . این بیان بسیار دقیق است ؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی ، قابلیت اجبار کردن یا اجبار شدن ندارد .
دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست . انسان ها در پذیرش دین به لحاظ تکوین کاملا آزاد است ، ولی باید توجه داشت که آزاد بودن انسان در پذیرش دین، یعنی اختیار داشتن در انتخاب دین حق و باطل، یا خوب و بد. بدین معنا که راه انسان برای انتخاب باز است و انسان مجبور نیست، اما در عین حال حکم خدا این است که راه حق را برگزینند و از باطل دوری کنند؛ بنابر این بین این دو آیه هیچ گونه تعارضی وجود ندارد؛ زیرا عدم اجبار بر پذیرش دین خاصی، دلیل بر حق بودن تمام ادیان و مسلکها نمیباشد، بلکه دلیل بر احترام به آزادی انسان در انتخاب دین و حق انتخاب آزاد و ثمربخش نبودن اجبار در گرایش به دین خاص میباشد، نه به معنای درست بودن هر گونه انتخاب انسان.
مانند این که خداوند بگوید ما راه درست را به شما نشان دادیم، حال خود میتوانید راه درست را انتخاب کنید یا راه غلط را . در انتخاب آزاد هستید، اما تنها راه درست و حقیقت از شما پذیرفته خواهد شد.
از سوی دیگر، حق بودن ادیان و شریعت ها در طول تاریخ، دلیلی بر حقیقت جو بودن پیروان آنها، پس از ظهور شریعت کاملتر و تجلی آشکارتر حق نخواهد بود.
بنابراین، حقیقت جوی واقعی کسی است که به تمام مظاهر حق در طول تاریخ ایمان داشته باشد و به کاملترین شریعت عمل کند. "مسلمان حقیقی" در طول تاریخ کسی است که به پیامبر عصر خود و تمام پیامبران پیشین ایمان داشته باشد و در برابر آخرین شریعت و فرمانهای خداوند "تسلیم" باشد. (این مطلب به استناد به آیه 285، سوره بقره تأیید میشود) برای توضیح بیشتر به نقل آنچه مرحوم شهید مطهری در اینباره گفته، میپردازیم: (1)
"درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست( لا إِکراهَ فِی اَلدِّینِ) ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتمالانبیا رسیده است.
در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید ،باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید.
قرآن کریم میفرماید: "وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ(2) ؛هر کس غیر از اسلام دینی بجوید ،هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست ، بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد.
به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خداشدن، پذیرفتن دستورهای او است . روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
در نتیجه، اگر چه نباید شریعت اسلام را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل کرد امّا این به معنای امضای حقانیت ادیان به موازات همدیگر نیست، بلکه باید با گفتگو و تبلیغ آنان را به سوی جلوه کامل حق، در این عصر و زمان- یعنی شریعت اسلام- دعوت کرد. روش پیامبر در صدر اسلام و دیگر امامان و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام اینگونه بوده است.
در پذیرفتن شریعت اسلام هیچگونه اجباری نیست و مسلمانان نباید دیگران را مجبور سازند اما عدم اجبار دلیل بر حقانیت پیروان ادیان دیگر نیست، بلکه اگر با آگاهی به حقانیت پیامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قیامت" جایگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجید میخوانیم: "اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها(3) کسانی از اهل کتاب که به آنچه پیامبر اسلام آورده است( 4) کفر ورزیدهاند و نیز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره میمانند".
از این آیه به خوبی آشکار میشود که مراد از آیاتی که پیروان ادیان دیگر را اهل نجات دانستهاند(5) ، منکران حقانیت اسلام و صفآرایان در مقابل شریعت اسلام نیستند، حتی چه بسا کسانی که توانایی شناخت حقانیت اسلام را داشتهاند ،ولی به آسانی از کنار شناخت حق گذشتهاند نیز در قیامت عذری نداشتهباشند.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند در باره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال میدادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند، نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود.
وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(6)
اما در باره حکمت وفلسفه حکم مرتد باید گفت:
حکم اعدام مرتد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایط خاصی است . این نکته نیز فراموش نشود که مرتد به صرف شک و تردید اعدام نمی شود. مرتدی به دار مجازات آویخته می شود که راه عناد و کج روی را آگاهانه بر داشته و در صدد تضعیف آیین حق اسلام- که نجات دهنده انسان ها است بر آید.
با تامل و دقت در این جهت فلسفه تشریع حکم مرتد در اسلام روشن می شود ، با وجود این برای واضح شدن بیش تر پاسخ به سوال، به صورت تحلیلی بحث ذیل ارائه می شود:
1. پایه و اساس جامعه اسلامى، دین است و تمام فعالیتهاى اجتماعى و فردى بر محور دین انجام مىشود. دین مانند روح زندگى بخش در همه زوایاى جامعه اسلامى حضور دارد. هر صدمهاى که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر مىاندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزاى دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پایبندى نسبت به دین در میان جامعه اسلامى رخنه و رشد مىکند، دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آن ها به کفر، براى خارج کردن دین از جایگاه خود و بى اهمیت نمودن آن، اقدام خواهند کرد. جامعه اسلامى با از دست دادن این سرمایه عظیم به نابودى کشیده خواهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است ،با تشخیص درست این نقطه آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانى که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته، ایمان و باورهاى حقمردم را در حصار امن قرار داده ،با حفاظت از سلامت جامعه زمینه را براى رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.(7)
2. اثر روانى و اجتماعى این حکم، بالا بردن اهمیت و ارزش دین است. دین براى انجام رسالت خود باید در جامعه، جایگاهى رفیع داشته باشد، همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتى براى افراد جامعه فراهم مىکند که نه تنها به قتل و سرقت دست نمىزنند. بلکه جان و مال دیگران براى آنان احترام پیدا مىکند و در جهت حفظ آن مىکوشند. حکم ارتداد کمک مىکند تا دین در نظر مردمى که از منزلت و ارزش نظرى و عملى آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعى خود را بیابد. فوائد بسیارى از این طریق حاصل مىشود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصى به آن مبذول مى دارند؛آن را آسان از دست نمىدهند، به دنبال آگاهى و اطلاع صحیح از آن بر مى آیند و با طرح نظرات پخته وسنجیده به رشد عملى و آگاهى مىرسند و این چراغ هدایت را از تیرگى و خاموشى حفظ مىکنند.(8)
3. اسلام پیش از آن که کسى را به عنوان پیرو بپذیرد، هشدار مىدهد که چشم و گوش خود را باز کنید .با دلائل منطقى و به صورت آزادانه در مورد دین تحقیق کنید. حال اگر کسى با تحقیق و بررسى کامل مسلمان شد و جزء پیروان اسلام درآمد و سپس خواست از اسلام دست بکشد و در زمره مذاهب دیگر درآید، جاى شک نیست که چنین عملى در اذهان عمومى اثرى قوى در بى اعتبارى و نادرستى اسلام جلوه مىدهد، زیرا عقل مردم در چشم آن ها است، وقتى که مىبینند: مسلمانى از دین خود خارج شده و به آئین دیگر گرویده است، پیش خود فکر مىکنند چنانچه این آئین اسلام بهترین و صحیح ترین ادیان آسمانى بوده، پس چرا پیروانش یکى پس از دیگرى از آن خارج شده و به دشمنان آن مى پیوندند؟ آنگاه نتیجه مىگیرند که اصول اسلام یک آئین درستى نیست که بتواند مردم را راضى نگهدارد و نیازمندى هاى آنان را رفع نماید و گرنه معنى ندارد که پیروانش از آن رو بگردانند.(9)
4. اگر مردم در تغییر عقیده مجاز باشند، افراد مغرض و سودجو از این راه مىتوانند بزرگترین و کوبنده ترین ضربات را بر پیکر اسلام، وارد سازند، زیرا در زمره دشمنان شروع به فعالیت می نمایند. آیا در این صورت، اسلام، با آزاد گذاشتن باب ارتداد و تغییر مذهب اساس خود را متزلزل نمىکرد؟ آیا عاقلانه است آئینى که خود را تنها ضامن سلامت ملت هاى مىداند، گور خود را با تجویز تغییر مذهب بکند و براى دشمنان خود، پناهگاه قانونى و محکمى پدید آورد؟ آیا با تجویز آزادى تغییر مذهب، دست افراد مغرض و سودجو که به خاطر مطامع دنیوى و مظاهر زود گذر زندگى،هر لحظه به شکلى در مىآیند و از ارتکاب هر گونه فساد و تباهى باکى ندارند، بازتر نخواهد شد و معتقدات میلیون ها نفر مسلمان، بازیچه امیال و هوسهاى شوم مشتى افراد ناپاک و آلوده قرار نخواهد گرفت؟(10)
5. در یک جامعه دینى، به ویژه زمانى که حکومت نیز مانند مردم خود را به احکام دین پاىبند بداند،تبلیغ بر ضد دین نوعاً به بر هم زدن نظم و اخلاق عمومى منجر خواهد شد، به همین جهت حکومت اسلامى نیز مانند مردم، خود را موظف به حفظ کیان دین مىداند.(11)
حقوقدانان در تعریف نظم عمومى مىگویند: نظم عمومى فرمول مقرراتى است که در آن ذات، حیثیت و منافع مادى و معنوى جامعه باید مورد حمایت جدى قرار گیرد. در صورت بر هم زدن نظم عمومى وجدان جامعه جریحه دار مىشود.بنابر این براى حفظ آن هر گونه اقدام الزام کننده یا بازدارنده به جا و شایسته خواهد بود.(12)
6.از دیدگاه برخى از دانشمندان اسلامى، راههاى دستیابى به اهداف شریعت، دفاع از اصول پنجگانه:دین، جان، عقل، نسب و مال انسان مىباشد . اسلام براى حفظ هر یک از این اصول راهکار مشخصى مقرر نموده که حفظ دین از طریق جهاد و مجازات ارتداد حاصل مىشود.(13)
7. کسانى که در شدت مجازات مرتد، تردید مىنمایند، نوعاً، افرادى هستند که به تمایلات مذهبى همچون سایر تمایلات نفسانى مىنگرند . مىپندارند «همان طور که بشر در پیروى از تمایلات خویش و ترک آن ها آزاد است، نسبت به مذهب و مردم نیز، آزادى دارد که آن را در زمانى بپذیرد و در زمانى دیگر ترک کند»، ولى برخورد اسلام با دین، جز این است . در فرهنگ اسلامى، دین از اهمیت والائى برخوردا است. این اهمیت از نقشى که دین در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، نشأت مىگیرد. در فرهنگ اسلام، دین تنها چیزى است که خداوند بر اعطاى آن بر انسانها منت گذاشته است، یا هدایتِ انسانى به سوى دین،
ارزشش بر تمامى آنچه خورشید بر آن مى تابد ،برترى دارد و یا گمراه نمودن فردى از دین برابر است با کشتن همه انسانها.
در چنین منطقى، اگر حفظ دین در رأس همه واجبات قرار گیرد و براى آن فرمان جهاد و مبارزه داده شود،امرى طبیعى و نشأت گرفته از جایگاهى است که دین در این منطق دارد، از این روى پیامبر مىفرماید: هرگاه حادثه ناگوارى بر شما وارد شد، جان های تان را فداى دین تان کنید . بدانید که هلاکشونده کسى است که دینش از بین برود.(14)
8. افزون بر جنگ روانى، ارتداد سبب درگیرىهاى مذهبى هم مىشود، زیرا انسانها نسبت به عقایدخویش تعصب مىورزند . به طور طبیعى، در برابر تحقیر و اهانت عکس العمل نشان مىدهند، در اینحالت پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس العمل سایر هم کیشان را به دنبال خواهد داشت . ادامه این جریان به درگیرىهاى قومى و مذهبى خواهد انجامید. برخورد با ارتداد و جلوگیرى از آن، در رفع اختلافها و تشنجات مذهبى بسیار مؤثر است.(15)
پینوشتها:
1. مجموعه آثار،نشر صدرا ،1370ش ج 1 (عدل الهی).
2. آلعمران (3) آیه 85.
3. بینه (98) آیه 6.
4. همان، آیه 5.
5. مائده(5) آیه 69.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.
7.مصباح یزدى، محمدتقى، دین و آزادى،نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،قم، 1387 ش. ص 106.1
8.همان، ص 107.2.
9.قربانى، اسلام و حقوق بشر،،نشر طه، قم، 1375 ش. ص 482 - 481 ،
10.همان، ص 483 - 482.4.
11.هاشمى، ارتداد و آزادى،نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375 ش. ص 132.
12.همان، ص 130.
13.همان، ص 61.
14.مجله حوزه، آزادى بیان. ارتداد، ش 42، ص 60.8.
15.همان، ص 62 - 6 .
واقعا متاسفم از اینکه شما با این طرز فکر، در صدد دفاع از اسلام هستید. حرف های شما مصداق بارز این جمله است که میگه: اگه میخوای یه مکتبی رو تخریب کنی بهش حمله نکن، ازش بد دفاع کن.
[="#FF0000"][/]
ناز و نوازش نمیکنن ولی حکم قتلشونم نمیدن، انصاف داشته باشید تا خدا هدایتتون کنه (صرف گفتن "والله الهادی" کفایت نمیکنه)
مفهموم این کار لزوما اعلام جنگ و شورش نیست. در همین رابطه حرف های شهید مطهری رو بخونید:
[="#0000CD"]"هر مكتبی كه ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفكر را میگیرد. این گونه مكاتب ناچارند مردم را در یك محدوده خاص فكری نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگیری كنند. ..... من اعلام میكنم كه در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كانالیزه كردن اندیشه ها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشه ها و تفكرات اصیلشان را عرضه كنند"[/]
[="#006400"] "من مکرر در نوشته های خود نوشته ام؛ من هرگز از پیدایش افراد شکاک که در اجتماع علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم؛ چون می دانم پیدایش این ها سبب می شود چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود این افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند وقتی خطرناک است که حامیان دین آن قدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب بر نیایند. یعنی عکس العمل نشان ندهند, اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهند مطمئن باشید در نهایت امر به نفع اسلام است"[/]
شرط به نتیجه رسیدن هر بحثی رعایت انصاف و گفتن حقیقت است. در مورد حکم ارتداد اختلاف چندانی بین علما نیست و اگر هم اختلافی باشد ربطی به مسائل سیاسی ندارد. حتی حکومت جمهوری اسلامی سعی کرده تا حدودی احکام اینچنینی رو تعدیل کنه و به صورت کامل مطابق حرف فقها عمل نمیکنه وگرنه شاید روزانه شاهد اعدام چندین مرتد میبودیم.
شما خودتون فتوا میدید؟ بر چه اساسی این حرف رو میزنید؟ اگه تابع فقها و روایات هستید که نظرشون مخالف این حرف شماست. و اگه تابع نظر فقها و روایات نیستید باید بگید که بر چه اساسی قتل مرتد رو بعد از مناظره کردن، جایز میدونید؟
دوست عزیز شما مخالفین اسلام رو چی فرض کردید؟ یه عده آدم بی منطق و بی عقل که بدون هیچ استدلالی به مادی گرایی گرایش پیدا کردن؟ نخیر، اینطور نیست، خیلیاشون از من و شما هم بهتر استدلال میکنن بر عقیده شون، لذا اینطور نیست که بگیم اونا حرفی برای گفتن ندارن و لاجرم بعد از مناظره باید حرف ما رو بپذیرین، اتفاقا همونطور که شما میگید اونا لجاجت میکنن و حقیقت رو نمیپذیرن اونا هم در مورد ما همچین حرفی میزنن و میگن مسلمونا متعصبن و نمیخوان حقیقت رو بپذیرن. ضمن اینکه شرط مناظره اینه که شما حق انتخاب رو برای مخاطب خودت قائل باشی، یعنی بهش این حق رو بدی که خودش همه حرفها رو بشنوه و بهترینش رو بپذیره.
تشخیص مردم برای خودشون حجت نیست اونقوت تشخیص شما براشون حجته؟
شما بر چه اساسی میگید که اونا علم دارن پیرو باطلن؟
دولت آمریکا برای من محبوب نیست بلکه منفورترین دولت جهانه ولی این یه واقعیته که اونا در برخورد با مردم خودشون خیلی بهتر از ما رفتار میکنن. شما برید تحقیق کنید ببینید در جریان اعتراض های وال استریت چند نفر کشته شدن؟
علمای دین از خودشون حرف نمیزنن، بلکه سعی میکنن حرف خدا رو استنباط کنن. اونا اگه حرفی میزنن به یکی از راه های استنباط احکام شرعی استدلال میکنن، اونقوت شما برای این حرف هایی که زدید به کدوم آیه یا روایت استدلال کردید؟
اینکه شما در بعضی موارد اعدام مرتد رو جایز میدونید اگه با توجه به آیه یا روایتی است لطفا ذکرش کنید ولی اگه نظر شخصیتونه، لطفا زیرش بنویسید که این نظر شخصیمه، و نظر اسلام نیست.
شما که میگید حرف علما حجت نیست آیا خودتون این بحث رو از نظر روایات و قرآن بررسی کردید؟ همه این حرف هایی که در ارسال های قبل زدید، بر اساس روایات و آیات قرآن بود؟
اتفاقا از برخود حضرت علی علیه السلام با خوارج فهمیده میشه که اعدام مرتد به هیچ وجه جایز نیست. چون حضرت علی علیه السلام تا وقتی که خوارج دست به شمشیر نبردن بهشون کاری نداشت، بلکه وقتی باهاشون جنگید که دست به قتل و غارت زدن.
میشه بگید شما با بررسی روایات دقیقا به چه حکمی رسیده اید؟
باسلام وتقدیر از همه کسانی که در این بحث علمی حضور یافته ونظرات خود را منصفانه واز روی تحقیق ارایه نمود ه اند .
بحث مطرح شده در این مسله از آغاز تا انجامش از نظر گذارنده شد ودر مجموع نکته های زیردر باب ارتداد باید مورد توجه قرار گیرد :
اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم آیه ی که فرمود : « در دین اجبار نیست » .این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد ، بلکه بالاتر از آن اجبار در دین شدنی نیست . این بیان بسیار دقیق است ؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی ، قابلیت اجبار کردن یا اجبار شدن ندارد .
دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست . انسان ها در پذیرش دین به لحاظ تکوین کاملا آزاد است ، ولی باید توجه داشت که آزاد بودن انسان در پذیرش دین، یعنی اختیار داشتن در انتخاب دین حق و باطل، یا خوب و بد. بدین معنا که راه انسان برای انتخاب باز است و انسان مجبور نیست، اما در عین حال حکم خدا این است که راه حق را برگزینند و از باطل دوری کنند؛ بنابر این بین این دو آیه هیچ گونه تعارضی وجود ندارد؛ زیرا عدم اجبار بر پذیرش دین خاصی، دلیل بر حق بودن تمام ادیان و مسلکها نمیباشد، بلکه دلیل بر احترام به آزادی انسان در انتخاب دین و حق انتخاب آزاد و ثمربخش نبودن اجبار در گرایش به دین خاص میباشد، نه به معنای درست بودن هر گونه انتخاب انسان.
مانند این که خداوند بگوید ما راه درست را به شما نشان دادیم، حال خود میتوانید راه درست را انتخاب کنید یا راه غلط را . در انتخاب آزاد هستید، اما تنها راه درست و حقیقت از شما پذیرفته خواهد شد.
از سوی دیگر، حق بودن ادیان و شریعت ها در طول تاریخ، دلیلی بر حقیقت جو بودن پیروان آنها، پس از ظهور شریعت کاملتر و تجلی آشکارتر حق نخواهد بود.
بنابراین، حقیقت جوی واقعی کسی است که به تمام مظاهر حق در طول تاریخ ایمان داشته باشد و به کاملترین شریعت عمل کند. "مسلمان حقیقی" در طول تاریخ کسی است که به پیامبر عصر خود و تمام پیامبران پیشین ایمان داشته باشد و در برابر آخرین شریعت و فرمانهای خداوند "تسلیم" باشد. (این مطلب به استناد به آیه 285، سوره بقره تأیید میشود) برای توضیح بیشتر به نقل آنچه مرحوم شهید مطهری در اینباره گفته، میپردازیم: (1)
"درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست( لا إِکراهَ فِی اَلدِّینِ) ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتمالانبیا رسیده است.
در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید ،باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید.
قرآن کریم میفرماید: "وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ(2) ؛هر کس غیر از اسلام دینی بجوید ،هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست ، بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد.
به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خداشدن، پذیرفتن دستورهای او است . روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
در نتیجه، اگر چه نباید شریعت اسلام را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل کرد امّا این به معنای امضای حقانیت ادیان به موازات همدیگر نیست، بلکه باید با گفتگو و تبلیغ آنان را به سوی جلوه کامل حق، در این عصر و زمان- یعنی شریعت اسلام- دعوت کرد. روش پیامبر در صدر اسلام و دیگر امامان و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام اینگونه بوده است.
در پذیرفتن شریعت اسلام هیچگونه اجباری نیست و مسلمانان نباید دیگران را مجبور سازند اما عدم اجبار دلیل بر حقانیت پیروان ادیان دیگر نیست، بلکه اگر با آگاهی به حقانیت پیامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قیامت" جایگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجید میخوانیم: "اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها(3) کسانی از اهل کتاب که به آنچه پیامبر اسلام آورده است( 4) کفر ورزیدهاند و نیز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره میمانند".
از این آیه به خوبی آشکار میشود که مراد از آیاتی که پیروان ادیان دیگر را اهل نجات دانستهاند(5) ، منکران حقانیت اسلام و صفآرایان در مقابل شریعت اسلام نیستند، حتی چه بسا کسانی که توانایی شناخت حقانیت اسلام را داشتهاند ،ولی به آسانی از کنار شناخت حق گذشتهاند نیز در قیامت عذری نداشتهباشند.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند در باره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال میدادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند، نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود.
وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(6)
اما در باره حکمت وفلسفه حکم مرتد باید گفت:
حکم اعدام مرتد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایط خاصی است . این نکته نیز فراموش نشود که مرتد به صرف شک و تردید اعدام نمی شود. مرتدی به دار مجازات آویخته می شود که راه عناد و کج روی را آگاهانه بر داشته و در صدد تضعیف آیین حق اسلام- که نجات دهنده انسان ها است بر آید.
با تامل و دقت در این جهت فلسفه تشریع حکم مرتد در اسلام روشن می شود ، با وجود این برای واضح شدن بیش تر پاسخ به سوال، به صورت تحلیلی بحث ذیل ارائه می شود:
1. پایه و اساس جامعه اسلامى، دین است و تمام فعالیتهاى اجتماعى و فردى بر محور دین انجام مىشود. دین مانند روح زندگى بخش در همه زوایاى جامعه اسلامى حضور دارد. هر صدمهاى که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر مىاندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزاى دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پایبندى نسبت به دین در میان جامعه اسلامى رخنه و رشد مىکند، دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آن ها به کفر، براى خارج کردن دین از جایگاه خود و بى اهمیت نمودن آن، اقدام خواهند کرد. جامعه اسلامى با از دست دادن این سرمایه عظیم به نابودى کشیده خواهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است ،با تشخیص درست این نقطه آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانى که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته، ایمان و باورهاى حقمردم را در حصار امن قرار داده ،با حفاظت از سلامت جامعه زمینه را براى رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.(7)
2. اثر روانى و اجتماعى این حکم، بالا بردن اهمیت و ارزش دین است. دین براى انجام رسالت خود باید در جامعه، جایگاهى رفیع داشته باشد، همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتى براى افراد جامعه فراهم مىکند که نه تنها به قتل و سرقت دست نمىزنند. بلکه جان و مال دیگران براى آنان احترام پیدا مىکند و در جهت حفظ آن مىکوشند. حکم ارتداد کمک مىکند تا دین در نظر مردمى که از منزلت و ارزش نظرى و عملى آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعى خود را بیابد. فوائد بسیارى از این طریق حاصل مىشود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصى به آن مبذول مى دارند؛آن را آسان از دست نمىدهند، به دنبال آگاهى و اطلاع صحیح از آن بر مى آیند و با طرح نظرات پخته وسنجیده به رشد عملى و آگاهى مىرسند و این چراغ هدایت را از تیرگى و خاموشى حفظ مىکنند.(8)
3. اسلام پیش از آن که کسى را به عنوان پیرو بپذیرد، هشدار مىدهد که چشم و گوش خود را باز کنید .با دلائل منطقى و به صورت آزادانه در مورد دین تحقیق کنید. حال اگر کسى با تحقیق و بررسى کامل مسلمان شد و جزء پیروان اسلام درآمد و سپس خواست از اسلام دست بکشد و در زمره مذاهب دیگر درآید، جاى شک نیست که چنین عملى در اذهان عمومى اثرى قوى در بى اعتبارى و نادرستى اسلام جلوه مىدهد، زیرا عقل مردم در چشم آن ها است، وقتى که مىبینند: مسلمانى از دین خود خارج شده و به آئین دیگر گرویده است، پیش خود فکر مىکنند چنانچه این آئین اسلام بهترین و صحیح ترین ادیان آسمانى بوده، پس چرا پیروانش یکى پس از دیگرى از آن خارج شده و به دشمنان آن مى پیوندند؟ آنگاه نتیجه مىگیرند که اصول اسلام یک آئین درستى نیست که بتواند مردم را راضى نگهدارد و نیازمندى هاى آنان را رفع نماید و گرنه معنى ندارد که پیروانش از آن رو بگردانند.(9)
4. اگر مردم در تغییر عقیده مجاز باشند، افراد مغرض و سودجو از این راه مىتوانند بزرگترین و کوبنده ترین ضربات را بر پیکر اسلام، وارد سازند، زیرا در زمره دشمنان شروع به فعالیت می نمایند. آیا در این صورت، اسلام، با آزاد گذاشتن باب ارتداد و تغییر مذهب اساس خود را متزلزل نمىکرد؟ آیا عاقلانه است آئینى که خود را تنها ضامن سلامت ملت هاى مىداند، گور خود را با تجویز تغییر مذهب بکند و براى دشمنان خود، پناهگاه قانونى و محکمى پدید آورد؟ آیا با تجویز آزادى تغییر مذهب، دست افراد مغرض و سودجو که به خاطر مطامع دنیوى و مظاهر زود گذر زندگى،هر لحظه به شکلى در مىآیند و از ارتکاب هر گونه فساد و تباهى باکى ندارند، بازتر نخواهد شد و معتقدات میلیون ها نفر مسلمان، بازیچه امیال و هوسهاى شوم مشتى افراد ناپاک و آلوده قرار نخواهد گرفت؟(10)
5. در یک جامعه دینى، به ویژه زمانى که حکومت نیز مانند مردم خود را به احکام دین پاىبند بداند،تبلیغ بر ضد دین نوعاً به بر هم زدن نظم و اخلاق عمومى منجر خواهد شد، به همین جهت حکومت اسلامى نیز مانند مردم، خود را موظف به حفظ کیان دین مىداند.(11)
حقوقدانان در تعریف نظم عمومى مىگویند: نظم عمومى فرمول مقرراتى است که در آن ذات، حیثیت و منافع مادى و معنوى جامعه باید مورد حمایت جدى قرار گیرد. در صورت بر هم زدن نظم عمومى وجدان جامعه جریحه دار مىشود.بنابر این براى حفظ آن هر گونه اقدام الزام کننده یا بازدارنده به جا و شایسته خواهد بود.(12)
6.از دیدگاه برخى از دانشمندان اسلامى، راههاى دستیابى به اهداف شریعت، دفاع از اصول پنجگانه:دین، جان، عقل، نسب و مال انسان مىباشد . اسلام براى حفظ هر یک از این اصول راهکار مشخصى مقرر نموده که حفظ دین از طریق جهاد و مجازات ارتداد حاصل مىشود.(13)
7. کسانى که در شدت مجازات مرتد، تردید مىنمایند، نوعاً، افرادى هستند که به تمایلات مذهبى همچون سایر تمایلات نفسانى مىنگرند . مىپندارند «همان طور که بشر در پیروى از تمایلات خویش و ترک آن ها آزاد است، نسبت به مذهب و مردم نیز، آزادى دارد که آن را در زمانى بپذیرد و در زمانى دیگر ترک کند»، ولى برخورد اسلام با دین، جز این است . در فرهنگ اسلامى، دین از اهمیت والائى برخوردا است. این اهمیت از نقشى که دین در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، نشأت مىگیرد. در فرهنگ اسلام، دین تنها چیزى است که خداوند بر اعطاى آن بر انسانها منت گذاشته است، یا هدایتِ انسانى به سوى دین،
ارزشش بر تمامى آنچه خورشید بر آن مى تابد ،برترى دارد و یا گمراه نمودن فردى از دین برابر است با کشتن همه انسانها.
در چنین منطقى، اگر حفظ دین در رأس همه واجبات قرار گیرد و براى آن فرمان جهاد و مبارزه داده شود،امرى طبیعى و نشأت گرفته از جایگاهى است که دین در این منطق دارد، از این روى پیامبر مىفرماید: هرگاه حادثه ناگوارى بر شما وارد شد، جان های تان را فداى دین تان کنید . بدانید که هلاکشونده کسى است که دینش از بین برود.(14)
8. افزون بر جنگ روانى، ارتداد سبب درگیرىهاى مذهبى هم مىشود، زیرا انسانها نسبت به عقایدخویش تعصب مىورزند . به طور طبیعى، در برابر تحقیر و اهانت عکس العمل نشان مىدهند، در اینحالت پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس العمل سایر هم کیشان را به دنبال خواهد داشت . ادامه این جریان به درگیرىهاى قومى و مذهبى خواهد انجامید. برخورد با ارتداد و جلوگیرى از آن، در رفع اختلافها و تشنجات مذهبى بسیار مؤثر است.(15)
پینوشتها:
1. مجموعه آثار، ج 1 (عدل الهی).نشر صدرا ،1370ش
2. آلعمران (3) آیه 85.
3. بینه (98) آیه 6.
4. همان، آیه 5.
5. مائده(5) آیه 69.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.
7.مصباح یزدى، محمدتقى، دین و آزادى، ص 106.1 نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،قم، 1387 ش.
8.همان، ص 107.2.
9.قربانى، اسلام و حقوق بشر، ص 482 - 481 ،نشر طه، قم، 1375 ش.
10.همان، ص 483 - 482.4.
11.هاشمى، ارتداد و آزادى، ص 132. نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375 ش.
12.همان، ص 130.
13.همان، ص 61.
14.مجله حوزه، آزادى بیان. ارتداد، ش 42، ص 60.8.
15.همان، ص 62 - 6 .
http://www.askdin.com/thread29350-11.html
جمع بندی
سوال : ارتداد، آزادی بیان و استقلال تفکر در اسلام
پاسخ :
باسلام وتقدیر از همه کسانی که در این بحث علمی حضور یافته ونظرات خود را منصفانه واز روی تحقیق ارایه نمود ه اند .
بحث مطرح شده در این مسله از آغاز تا انجامش از نظر گذارنده شد ودر مجموع نکته های زیردر باب ارتداد باید مورد توجه قرار گیرد :
اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم آیه ی که فرمود : « در دین اجبار نیست » .این آیه نه تنها بیان می دارد که نباید در دین اجبار باشد ، بلکه بالاتر از آن اجبار در دین شدنی نیست . این بیان بسیار دقیق است ؛ زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی ، قابلیت اجبار کردن یا اجبار شدن ندارد .
دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست . انسان ها در پذیرش دین به لحاظ تکوین کاملا آزاد است ، ولی باید توجه داشت که آزاد بودن انسان در پذیرش دین، یعنی اختیار داشتن در انتخاب دین حق و باطل، یا خوب و بد. بدین معنا که راه انسان برای انتخاب باز است و انسان مجبور نیست، اما در عین حال حکم خدا این است که راه حق را برگزینند و از باطل دوری کنند؛ بنابر این بین این دو آیه هیچ گونه تعارضی وجود ندارد؛ زیرا عدم اجبار بر پذیرش دین خاصی، دلیل بر حق بودن تمام ادیان و مسلکها نمیباشد، بلکه دلیل بر احترام به آزادی انسان در انتخاب دین و حق انتخاب آزاد و ثمربخش نبودن اجبار در گرایش به دین خاص میباشد، نه به معنای درست بودن هر گونه انتخاب انسان.
مانند این که خداوند بگوید ما راه درست را به شما نشان دادیم، حال خود میتوانید راه درست را انتخاب کنید یا راه غلط را . در انتخاب آزاد هستید، اما تنها راه درست و حقیقت از شما پذیرفته خواهد شد.
از سوی دیگر، حق بودن ادیان و شریعت ها در طول تاریخ، دلیلی بر حقیقت جو بودن پیروان آنها، پس از ظهور شریعت کاملتر و تجلی آشکارتر حق نخواهد بود.
بنابراین، حقیقت جوی واقعی کسی است که به تمام مظاهر حق در طول تاریخ ایمان داشته باشد و به کاملترین شریعت عمل کند. "مسلمان حقیقی" در طول تاریخ کسی است که به پیامبر عصر خود و تمام پیامبران پیشین ایمان داشته باشد و در برابر آخرین شریعت و فرمانهای خداوند "تسلیم" باشد. (این مطلب به استناد به آیه 285، سوره بقره تأیید میشود) برای توضیح بیشتر به نقل آنچه مرحوم شهید مطهری در اینباره گفته، میپردازیم: (1)
"درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست( لا إِکراهَ فِی اَلدِّینِ) ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده، مردم موظف بودهاند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فراگیرند تا نوبت به حضرت خاتمالانبیا رسیده است.
در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید ،باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید.
قرآن کریم میفرماید: "وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ(2) ؛هر کس غیر از اسلام دینی بجوید ،هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست ، بلکه منظور، تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایهای است که به دست حضرت خاتمالانبیا ظهور یافته است و قهراً کلمهی اسلام بر آن منطبق میگردد.
به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خداشدن، پذیرفتن دستورهای او است . روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
در نتیجه، اگر چه نباید شریعت اسلام را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل کرد امّا این به معنای امضای حقانیت ادیان به موازات همدیگر نیست، بلکه باید با گفتگو و تبلیغ آنان را به سوی جلوه کامل حق، در این عصر و زمان- یعنی شریعت اسلام- دعوت کرد. روش پیامبر در صدر اسلام و دیگر امامان و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام اینگونه بوده است.
در پذیرفتن شریعت اسلام هیچگونه اجباری نیست و مسلمانان نباید دیگران را مجبور سازند اما عدم اجبار دلیل بر حقانیت پیروان ادیان دیگر نیست، بلکه اگر با آگاهی به حقانیت پیامبر اسلام، به انکار بپردازند و کفر بورزند، در "قیامت" جایگاه آنان در جهنم خواهد بود.
در قرآن مجید میخوانیم: "اِنَّ اَلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ وَ اَلْمُشْرِکینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها(3) کسانی از اهل کتاب که به آنچه پیامبر اسلام آورده است( 4) کفر ورزیدهاند و نیز مشرکان در آتش دوزخند و در آن همواره میمانند".
از این آیه به خوبی آشکار میشود که مراد از آیاتی که پیروان ادیان دیگر را اهل نجات دانستهاند(5) ، منکران حقانیت اسلام و صفآرایان در مقابل شریعت اسلام نیستند، حتی چه بسا کسانی که توانایی شناخت حقانیت اسلام را داشتهاند ،ولی به آسانی از کنار شناخت حق گذشتهاند نیز در قیامت عذری نداشتهباشند.
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند در باره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال میدادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان می آید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند، نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود.
وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(6)
اما در باره حکمت وفلسفه حکم مرتد باید گفت:
حکم اعدام مرتد از جهت تحقق موضوع و اجرای آن بسیار محدود و تحت شرایط خاصی است . این نکته نیز فراموش نشود که مرتد به صرف شک و تردید اعدام نمی شود. مرتدی به دار مجازات آویخته می شود که راه عناد و کج روی را آگاهانه بر داشته و در صدد تضعیف آیین حق اسلام- که نجات دهنده انسان ها است بر آید.
با تامل و دقت در این جهت فلسفه تشریع حکم مرتد در اسلام روشن می شود ، با وجود این برای واضح شدن بیش تر پاسخ به سوال، به صورت تحلیلی بحث ذیل ارائه می شود:
1. پایه و اساس جامعه اسلامى، دین است و تمام فعالیتهاى اجتماعى و فردى بر محور دین انجام مىشود. دین مانند روح زندگى بخش در همه زوایاى جامعه اسلامى حضور دارد. هر صدمهاى که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر مىاندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزاى دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پایبندى نسبت به دین در میان جامعه اسلامى رخنه و رشد مىکند، دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آن ها به کفر، براى خارج کردن دین از جایگاه خود و بى اهمیت نمودن آن، اقدام خواهند کرد. جامعه اسلامى با از دست دادن این سرمایه عظیم به نابودى کشیده خواهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است ،با تشخیص درست این نقطه آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانى که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته، ایمان و باورهاى حقمردم را در حصار امن قرار داده ،با حفاظت از سلامت جامعه زمینه را براى رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.(7)
2. اثر روانى و اجتماعى این حکم، بالا بردن اهمیت و ارزش دین است. دین براى انجام رسالت خود باید در جامعه، جایگاهى رفیع داشته باشد، همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتى براى افراد جامعه فراهم مىکند که نه تنها به قتل و سرقت دست نمىزنند. بلکه جان و مال دیگران براى آنان احترام پیدا مىکند و در جهت حفظ آن مىکوشند. حکم ارتداد کمک مىکند تا دین در نظر مردمى که از منزلت و ارزش نظرى و عملى آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعى خود را بیابد. فوائد بسیارى از این طریق حاصل مىشود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصى به آن مبذول مى دارند؛آن را آسان از دست نمىدهند، به دنبال آگاهى و اطلاع صحیح از آن بر مى آیند و با طرح نظرات پخته وسنجیده به رشد عملى و آگاهى مىرسند و این چراغ هدایت را از تیرگى و خاموشى حفظ مىکنند.(8)
3. اسلام پیش از آن که کسى را به عنوان پیرو بپذیرد، هشدار مىدهد که چشم و گوش خود را باز کنید .با دلائل منطقى و به صورت آزادانه در مورد دین تحقیق کنید. حال اگر کسى با تحقیق و بررسى کامل مسلمان شد و جزء پیروان اسلام درآمد و سپس خواست از اسلام دست بکشد و در زمره مذاهب دیگر درآید، جاى شک نیست که چنین عملى در اذهان عمومى اثرى قوى در بى اعتبارى و نادرستى اسلام جلوه مىدهد، زیرا عقل مردم در چشم آن ها است، وقتى که مىبینند: مسلمانى از دین خود خارج شده و به آئین دیگر گرویده است، پیش خود فکر مىکنند چنانچه این آئین اسلام بهترین و صحیح ترین ادیان آسمانى بوده، پس چرا پیروانش یکى پس از دیگرى از آن خارج شده و به دشمنان آن مى پیوندند؟ آنگاه نتیجه مىگیرند که اصول اسلام یک آئین درستى نیست که بتواند مردم را راضى نگهدارد و نیازمندى هاى آنان را رفع نماید و گرنه معنى ندارد که پیروانش از آن رو بگردانند.(9)
4. اگر مردم در تغییر عقیده مجاز باشند، افراد مغرض و سودجو از این راه مىتوانند بزرگترین و کوبنده ترین ضربات را بر پیکر اسلام، وارد سازند، زیرا در زمره دشمنان شروع به فعالیت می نمایند. آیا در این صورت، اسلام، با آزاد گذاشتن باب ارتداد و تغییر مذهب اساس خود را متزلزل نمىکرد؟ آیا عاقلانه است آئینى که خود را تنها ضامن سلامت ملت هاى مىداند، گور خود را با تجویز تغییر مذهب بکند و براى دشمنان خود، پناهگاه قانونى و محکمى پدید آورد؟ آیا با تجویز آزادى تغییر مذهب، دست افراد مغرض و سودجو که به خاطر مطامع دنیوى و مظاهر زود گذر زندگى،هر لحظه به شکلى در مىآیند و از ارتکاب هر گونه فساد و تباهى باکى ندارند، بازتر نخواهد شد و معتقدات میلیون ها نفر مسلمان، بازیچه امیال و هوسهاى شوم مشتى افراد ناپاک و آلوده قرار نخواهد گرفت؟(10)
5. در یک جامعه دینى، به ویژه زمانى که حکومت نیز مانند مردم خود را به احکام دین پاىبند بداند،تبلیغ بر ضد دین نوعاً به بر هم زدن نظم و اخلاق عمومى منجر خواهد شد، به همین جهت حکومت اسلامى نیز مانند مردم، خود را موظف به حفظ کیان دین مىداند.(11)
حقوقدانان در تعریف نظم عمومى مىگویند: نظم عمومى فرمول مقرراتى است که در آن ذات، حیثیت و منافع مادى و معنوى جامعه باید مورد حمایت جدى قرار گیرد. در صورت بر هم زدن نظم عمومى وجدان جامعه جریحه دار مىشود.بنابر این براى حفظ آن هر گونه اقدام الزام کننده یا بازدارنده به جا و شایسته خواهد بود.(12)
6.از دیدگاه برخى از دانشمندان اسلامى، راههاى دستیابى به اهداف شریعت، دفاع از اصول پنجگانه:دین، جان، عقل، نسب و مال انسان مىباشد . اسلام براى حفظ هر یک از این اصول راهکار مشخصى مقرر نموده که حفظ دین از طریق جهاد و مجازات ارتداد حاصل مىشود.(13)
7. کسانى که در شدت مجازات مرتد، تردید مىنمایند، نوعاً، افرادى هستند که به تمایلات مذهبى همچون سایر تمایلات نفسانى مىنگرند . مىپندارند «همان طور که بشر در پیروى از تمایلات خویش و ترک آن ها آزاد است، نسبت به مذهب و مردم نیز، آزادى دارد که آن را در زمانى بپذیرد و در زمانى دیگر ترک کند»، ولى برخورد اسلام با دین، جز این است . در فرهنگ اسلامى، دین از اهمیت والائى برخوردا است. این اهمیت از نقشى که دین در سعادت دنیا و آخرت انسان دارد، نشأت مىگیرد. در فرهنگ اسلام، دین تنها چیزى است که خداوند بر اعطاى آن بر انسانها منت گذاشته است، یا هدایتِ انسانى به سوى دین،
ارزشش بر تمامى آنچه خورشید بر آن مى تابد ،برترى دارد و یا گمراه نمودن فردى از دین برابر است با کشتن همه انسانها.
در چنین منطقى، اگر حفظ دین در رأس همه واجبات قرار گیرد و براى آن فرمان جهاد و مبارزه داده شود،امرى طبیعى و نشأت گرفته از جایگاهى است که دین در این منطق دارد، از این روى پیامبر مىفرماید: هرگاه حادثه ناگوارى بر شما وارد شد، جان های تان را فداى دین تان کنید . بدانید که هلاکشونده کسى است که دینش از بین برود.(14)
8. افزون بر جنگ روانى، ارتداد سبب درگیرىهاى مذهبى هم مىشود، زیرا انسانها نسبت به عقایدخویش تعصب مىورزند . به طور طبیعى، در برابر تحقیر و اهانت عکس العمل نشان مىدهند، در اینحالت پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس العمل سایر هم کیشان را به دنبال خواهد داشت . ادامه این جریان به درگیرىهاى قومى و مذهبى خواهد انجامید. برخورد با ارتداد و جلوگیرى از آن، در رفع اختلافها و تشنجات مذهبى بسیار مؤثر است.(15)
پینوشتها:
1. مجموعه آثار،نشر صدرا ،1370ش ج 1 (عدل الهی).
2. آلعمران (3) آیه 85.
3. بینه (98) آیه 6.
4. همان، آیه 5.
5. مائده(5) آیه 69.
6. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.
7.مصباح یزدى، محمدتقى، دین و آزادى،نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،قم، 1387 ش. ص 106.1
8.همان، ص 107.2.
9.قربانى، اسلام و حقوق بشر،،نشر طه، قم، 1375 ش. ص 482 - 481 ،
10.همان، ص 483 - 482.4.
11.هاشمى، ارتداد و آزادى،نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375 ش. ص 132.
12.همان، ص 130.
13.همان، ص 61.
14.مجله حوزه، آزادى بیان. ارتداد، ش 42، ص 60.8.
15.همان، ص 62 - 6 .