ادب در پیشگاه خداوند

تب‌های اولیه

371 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


به طور کلی پس از مشاهده هرگونه درد و مرض و فاجعه و حادثه و شکست و نقمت و ناکامی و فراق و رنج و وبالی، خلاف ادب مع الله و دور از تقوای الهی است که این امور را به حضرت حق اسناد داده و خلق را از وقوع آنها بی تقصیر بدانیم و در مقابل، پس از مشاهده هرگونه صحت و سلامت و نعمت و موفقیت وکامروائی و پیروزی و وصل و شادمانی و ظفری، خلاف ادب مع الله و دور از تقوای الهی است که مسبّب اصلی حصول این نتائج را نفس خودمان دانسته و برای وجود حق نقشی قائل نبوده، و یا آن که حق را علت بالعرض حصول این نتائج بدانیم، بلکه بنده ای که از موهبت تقوای خواص بهرمند است و در محضر خداوند ادب آموخته، خود را در مذمتها و بدیها، وقایه و حصار پروردگار و پرودگار را در محامد و نیکیها، وقایه و سپر خویشتن قرار می‌دهد، ضمن این که صاحب این قسم از تقوا، علاوه بر پرهیز از حرام و منهیات الهی، باید از حلال نیز مگر به قدر ضرورت و حاجت پرهیز کند، تا از فرقان بیشتری نسبت به تقوای عوام برخوردار شود.

در حديثي از پيامبر اكرم[=V_Symbols][=V_Symbols] صلی الله علیه و آله است كه مي فرمايند: «من وجد خيراً فليحمد اللَّه، ومن وجد غير ذلك فلا يلومنّ إلّا نفسه»(صحيح مسلم، ج 8، ص 17؛ المستدرك، ج 4، ص 241)
یعنی پس کسی که خیری را یافت باید حمد الهی کند و اگر چیزی جز خیر یافت سرزنش نکند جز خودش را.

و در كلام امام أمير المؤمنين[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام است كه فرمود: «و لا يحمد حامد إلّاربّه، ولا يلم لائم إلّانفسه»(نهج البلاغة، الخطبة 16)
پس حمد نکند حمد کننده ای جز خدایش را و سرزنش نکند سرزنش کننده ای جز خودش را.

جناب فيض كاشي در ساله‌ي اللئالي مي فرمايند: «متّقى آن است كه در نسبت محامد، حق را وقايه‏ خود سازد و اضافه همه فضايل و كمالات به حضرت او كند كه: «الخير في يديك»؛ چرا كه همه محامد، امور وجوديه است و وجود، حق راست عزّ شأنه، بل الوجود هو الحقّ حقيقة. و در اضافه مذام، خود را وقايه‏ حق گرداند كه: «الشرّ ليس إليك»؛ چرا كه نقايص و قبايح، امور عدميه است و عدم، عبد راست؛ بل هو العدم حقيقة.
[=V_Symbols][=V_Symbols]

با سلام و تشکر از مطالب مفید و زیبایتان.
از مطالعه مباحث ارزشمندتان در این تاپیک و همچنین تاپیک معرفت نفس بهره بسیاری بردم.
ازاین بابت شاکر خداوند منان و دعاگوی حضرتعالی هستم.
اگر اجازه بدهید سؤالی که در مورد مطالب اخیر برایم پیش آمده مطرح کنم.
فرمودید نسبت دادن آنچه مایه درد و مرض و رنج و نقصان است به خداوند خلاف ادب مع الله است.
در اینصورت جایگاه امتحانات الهی کجاست؟
و آیا این باعث نمی شود افرادی که درگیر مشکلات زیادی هستند از طرف عامه مردم به گناهکار و مقصر بودن متهم شده
و مورد سرزنش واقع شوند؟ هر چند سخن از تقوای خواص است اما اینکه مثلا پدر و مادر را در نقص فرزند مقصر بدانیم خود خلاف تقوا نیست؟
از اینکه سؤال برخاسته از جهل و غفلت حقیر در روند ارائه مطالبتان خلل ایجاد می کند عذرخواهی می کنم.

باسمه الربّ

عرض سلام و ارادت

سؤال شما از جناب استاد اویس است امّا با اجازه ی استاد گرامی و سرکار آنچه به نظرم می رسد

عرض می کنم تا اگر اشکالی در برداشت حقیر از مسئله باشد هم رفع گردد.(عذرخواه)

پرستش;944515 نوشت:
نسبت دادن آنچه مایه درد و مرض و رنج و نقصان است به خداوند خلاف ادب مع الله است.
در اینصورت جایگاه امتحانات الهی کجاست؟
و آیا این باعث نمی شود افرادی که درگیر مشکلات زیادی هستند از طرف عامه مردم به گناهکار و مقصر بودن متهم شده
و مورد سرزنش واقع شوند؟

برای انسان مؤدب به آداب الهی ابتلائات ظرف کمال او هستند لذا هر بلایی که بر چنین شخصی نازل شود به جهت نقص و عیبی است که در وجود خود اوست

و جز با آن بلا رفع نخواهد شد.پس اقتضای ادب مع الله این است که نقص را از خویش دیده و بلا را عین رحمت،حکمت و ربّوبیت حق متعال بداند.

و بالاتر از این اگر خودی در میان ندیده و چشم دوبینش اصلاح شده باشد در شدت و رخاء جلال و جمال الهی را مشاهده خواهد کرد.

سلام علیکم .
از پاسخ زیبای شما خواهر گرامی ممنونم. شکی نیست که ابتلائات عین رحمت و لطف حضرت حق بوده و تفکر در اینکه به جهت رفع کدامین نقص انسان را در کوره ابتلائات قرار داده اند باعث رشد و تکامل اوست. اما سؤال بنده درمورد موارد متعددی است که در قرآن کریم از آزمون و امتحانات الهی سخن به میان آمده است. و همچنین بخش دوم سؤال (مقصر دانستن و سرزنش کردن افراد)

باسمه الربّ

علیکم السلام خواهر عزیز

از لطف و توجه شما متشکرم

پرستش;944721 نوشت:
اما سؤال بنده درمورد موارد متعددی است که در قرآن کریم از آزمون و امتحانات الهی سخن به میان آمده است. و همچنین بخش دوم سؤال (مقصر دانستن و سرزنش کردن افراد)

انسان موّحد مؤثری جز خدای متعال در وجود نمی بیند (توحید افعالی) بنابراین همه ی وقایع عالم باذن الله تعالی اتفاق می افتد

از این جهت ابتلائات به خداوند نسبت داده می شوند.

برای انسانی که در صراط سلوک گام بر می دارد سرزنش عوام اهمیتی ندارد یعنی آنچه ذهن و دل و قلب وی را به خویش

مشغول داشته است فقط رضایت خداوند و انجام وظایف الهی است.(لا یخافون لومة لائم)

حبیبه;944738 نوشت:
باسمه الربّ

علیکم السلام خواهر عزیز

از لطف و توجه شما متشکرم

انسان موّحد مؤثری جز خدای متعال در وجود نمی بیند (توحید افعالی) بنابراین همه ی وقایع عالم باذن الله تعالی اتفاق می افتد

از این جهت ابتلائات به خداوند نسبت داده می شوند.

برای انسانی که در صراط سلوک گام بر می دارد سرزنش عوام اهمیتی ندارد یعنی آنچه ذهن و دل و قلب وی را به خویش

مشغول داشته است فقط رضایت خداوند و انجام وظایف الهی است.(لا یخافون لومة لائم)

سلام علیکم
مساله سرزنش شدن سالک نیست، بلکه سرزنش کردن سالک هست.
چنانچه اینجا ناقص شدن فرزند به پدر و مادرش نسبت داده شده

باسمه الرئوف

عرض سلام و ارادت

الرحیل;944753 نوشت:
سلام علیکم
مساله سرزنش شدن سالک نیست، بلکه سرزنش کردن سالک هست.
چنانچه اینجا ناقص شدن فرزند به پدر و مادرش نسبت داده شده

از کمال مطلق فعل ناقص صادر نمی شود نواقص مربوط به ماهیات و حدود وجودی است

که اگر این ماهیات،ماهیات طبیعی باشند نقص و کم و کاست اقتضاء مرتبه ی وجودی آنهاست

لذا نقص مولود به والد(در صورت قصور یا تقصیر) نسبت داده می شود نه خالق و اگر والد کودک قصور و تقصیری نداشته باشد

به علل و عوامل طبیعی دیگر نسبت داده می شود و این نسبت حقیقی هم هست (به جهت ماهیت عالم طبیعت که مشحون از نقص

است.)

امّا سرزنش کردن کسی به خاطر ابتلاء او به بلایا و گرفتاریها از سر جهل و نادانی است و کسی که مؤدب به آداب الهی و در مسیر صراط

عبودیت باشد به این چیزها توجهی ندارد.

پرستش;944515 نوشت:
با سلام و تشکر از مطالب مفید و زیبایتان.
از مطالعه مباحث ارزشمندتان در این تاپیک و همچنین تاپیک معرفت نفس بهره بسیاری بردم.
ازاین بابت شاکر خداوند منان و دعاگوی حضرتعالی هستم.
اگر اجازه بدهید سؤالی که در مورد مطالب اخیر برایم پیش آمده مطرح کنم.
فرمودید نسبت دادن آنچه مایه درد و مرض و رنج و نقصان است به خداوند خلاف ادب مع الله است.
در اینصورت جایگاه امتحانات الهی کجاست؟
و آیا این باعث نمی شود افرادی که درگیر مشکلات زیادی هستند از طرف عامه مردم به گناهکار و مقصر بودن متهم شده
و مورد سرزنش واقع شوند؟ هر چند سخن از تقوای خواص است اما اینکه مثلا پدر و مادر را در نقص فرزند مقصر بدانیم خود خلاف تقوا نیست؟
از اینکه سؤال برخاسته از جهل و غفلت حقیر در روند ارائه مطالبتان خلل ایجاد می کند عذرخواهی می کنم.

با سلام و ادب خدمت شما خواهر گرامی و با تشکر بخاطر عنایتی که به این مطالب دارید.
همچنین از سرکار خانم حبیبه بخاطر پاسخ خوبی که ارائه فرمودند بسیار سپاسگزارم.
در تقوای اخص آنچه غرض عمده است این است که مانع اسناد خطا و اشتباه و نقصان به حضرت اقدس ربوبی شویم اما این ممانعت از اسناد خطا، لزوما به معنای گناه کار دانستن دیگران هم نیست.
مثلا در مثال فرزندی که ناقص متولد شده است ما باید مراقب باشیم که در کلام این نقصان در تولد را به خداوند نسبت ندهیم و نگوییم که خداوند او را ناقص افریده است بلکه باید این نقصان را به برخی از ناآگاهی های پدرومادر اسناد دهیم که البته این ناآگاهی به معنای گناهکار دانستن ایشان نیست. چه بسا خطاهایی که ما مرتکب میشویم ولی چون انجام این خطاها از روی علم و آگاهی نیست گناهی برایش نوشته نشود.

سلام

استاد گرامی از پاسخ روشنگرتان سپاسگزارم و از وقت و حوصله ای که به خرج می دهید قدردانی می کنم.
جسارتا اگر اشتباه نکنم منظورتان تقوای خواص بود نه اخص.

پرستش;946591 نوشت:
سلام

استاد گرامی از پاسخ روشنگرتان سپاسگزارم و از وقت و حوصله ای که به خرج می دهید قدردانی می کنم.
جسارتا اگر اشتباه نکنم منظورتان تقوای خواص بود نه اخص.


سلام خواهر گرامی ام
بله فرمایش شما کاملا صحیح است منظور تقوای خواص بود

تاکنون تقوای عوام و تقوای خواص را بیان نمودیم.
سومین قسم از معانی تقوا، تقوای اخص می باشد.
تقوای اخص که از آنِ کمّلین است، آن است که انسان غیر از وجود حق برای غیر، ذاتاً و صفاتاً و فعلاً، ثبوتی را قائل نشود، یعنی غیر حق را در کنار حق ثابت نداند و دائما نفی غیر کند.

این چنین شخصی کثرت را حجاب حق می بیند و همواره از کثرات روی برگردان است، و برای این که حشر با خلق، او را از توجه محض به حق نکاهد، نوعا گوشه ی عزلت اختیار کرده و از معاشرت و موانست با عموم خلائق پرهیز دارد.

در این مرتبه عارف در «مقام فرق» مستقر است، که همان مقام نفی می باشد، بدین معنی که بیش از توجه و توغل در وحدت وجود حق سبحانه وتعالی، توجه و همتش بر نفی غیر و ماسوی الله است، و لذا دولت ذکر شریف لا اله الا الله در او ظهور می‌کند.
روایتی از جناب امام صادق[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام در تفسير شريف مجمع البيان، در ذیل کریمة وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا[=V_Symbols][=V_Symbols] (انسان/21) وارد است که حضرت فرمود:
«اى يطهّرهم عن كلّ شى‏ء سوى اللَّه اذ لا طاهر من تدنّس بشى‏ء من الأكوان الّا اللَّه»
یعنی این شراب ایشان را از هر چه كه جز خداست تطهیر می نماید، زيرا جز خدا، پاک از چرک موجودات نیست.
مراد از این چرک موجودات، نقص امكاني است كه خداوند از نواقص ممكنات طاهر است، زيرا كه صمد است.

در حقیقت این حدیث شریف در بیان تقوای اخص است که صاحبان این تقوا از شرابی می‌نوشند که ایشان را از ما سوى اللَّه شست و شو مى‏ دهد، پس به نور شهود مى‏يابند كه هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ و حقيقتِ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ برايشان تجلّى مى‏ كند.

وقتى عارف به این مقام توحيد صمدى شرفياب شد و سر به آن آستان الهى نهاد، هر دو عالم را از دل بيرون مى كند، كه نه دنيا دارد و نه عقبى، و نه اولى و نه آخرى كه :

دو عالم را به يكبار از دل تنگ
برون كرديم تا جاى تو باشد

class: MsoNormalTable align: right






این مقام از تقوای اخص که کاملترین از مراتب سه گانه ی تقوای لله است، به همراه دو قسم دیگر تقوای لله، یعنی تقوای عوام و تقوای خواص، مقام فرق‌اند و آن قبل از وصول به مقام جمع و مقام فرق بعد از جمع است، که اولی(مقام جمع) تقوای بالله و دومی(مقام فرق) تقوای فی الله است.

در مقام جمع، یعنی تقوای بالله، سالک مستغرق در بحار وحدت وجود الهی می‌شود و به طور کلی از کثرات منسلخ می‌گردد، پس به مقام فنا می رسد و به حقیقت می‌بیند که خداست دارد خدایی می‌کند.
عبد در این مقام مندکّ و منقهر در ذات و صفات و افعال الهی می‌شود و دیگر خود و غیری نمی‌بیند و جز حق مشاهده نمی‌کند و این مشاهده ی خود را نیز نمی‌بیند.

جناب سعدی در این معنا نیکو گفته است:

ره عقل جز پیچ در پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس

که پس آسمان و زمین چیستند
بنی آدم و دام و دد کیستند
بگویم گر آید جوابت پسند
پسندیده پرسیدی ای هوشمند
نه هامون و دریا و کوه و فلک
پری و آدمی زاد و دیو و ملک
همه هر چه هستند از آن کمترند
که با هستیش نام هستی برند
عظیم است پیش تو دریا به موج
بلندست خورشید تابان به اوج
ولی اهل صورت کجا پی برند
که ارباب معنی به ملکی درند
چو سلطان عزت علم برکشد
جهان سر به جیب عدم درکشد

البته باید توجه داشت که این فنا و انمحا و اندکاک کثرات در وجود حق، به معنی معدوم شدن و نیستي کثرات نیست
بلکه بدان معناست که جناب سعدی در جای دیگر گفته است:


گر دیده باشی که در باغ و راغ
بتابد به شب کرمکی چون چراغ

یکی گفتش ای کرمک شب فروز
چه بودت که بیرون نیایی به روز؟

ببین کآتشی کرمک خاک زاد
جواب از سر روشنایی چه داد


که من روز و شب جز به صحرانیم
ولی پیش خورشید پیدا نیم

از حضرت امام امیرالمونین علي[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام در مناجات شعبانیه میخوانیم:
«الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك»
یعنی خدای من، به من ببخش كاملترين مقام انقطاع بسوى خودت را، و روشنى ده بينشهاى قلوب ما را بسبب پرتو نظرش بسوى تو، تا بينشهاى قلوب حجابهاى نور را بشكافد، پس به معدن عظمت رسد و ارواح ما بمقام عزت قدس تو آويخته گردد.

حضرت على[=V_Symbols][=V_Symbols] علیه السلام در جای دیگر می‌فرمایند:
«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله و بعده و معه»
یعنی چيزى را نديدم، مگر آن كه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه با آن ديدم. ‏

از خطب توحیدی حضرت یکی آن است که فرمود:
«اللّهمّ انت الاوّل فليس قبلك شي‏ء و انت الآخر، فليس بعدك شي‏ء، و انت الظّاهر فليس فوقك شي‏ء و انت الباطن فليس دونك شي‏ء، و انت العزيز الحكيم».
يعنى خدايا! تو آن اوّلى هستى كه قبل از تو چيزى نيست، تو آن آخرى هستى كه بعد از تو چيزى نيست، تو آن غالبى هستى كه برتر از تو چيزى نيست، تو آن سرّى هستى كه مخفى‏تر از تو چيزى نيست، و تو عزيزى و حكيمى‏.

صاحبدلان در این مقام دل، از ضلالتِ کوکو، به حیرتِ هو هو دست یافته اند، و در دارالتوحیدِ عالم، سخن افسانه ایِ تکثیر ممکنات ندارند که آن عارف الهی فرمود: «الهی همه از من دلیل توحید خواهند و من دلیل تکثیر»، «الهی از من پرسند توحید یعنی چه؟ حسن گوید: تکثیر یعنی چه؟»

حضرت سيّد الشهداء در دعای عرفه می‌فرمایند:

[=B Mitra]«مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ»؛
[=B Mitra]چه زمانی تو غایب بوده ای تا نیازمند دلیلی باشی که بر تو دلالت نماید.
[=B Mitra]«وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ»؛
[=B Mitra]و چه زمان تو دور بوده ای تا اینکه آثار ما را به تو برساند.
[=B Mitra]«عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»؛
[=B Mitra]کور باد چشمی که تو را مراقب خویش نبیند و زیان بار باد سودای بنده ای که تو از محبت خویش برای او بهره ای قرارنداده‌ای.



يار ظاهر شد از در و ديوار
پس ببينند يا اولى الأبصار


آری در اين مقام، سلطان وجود حق در شهود عارف، عارى از همه لباس اوهام، مشهود وی گشته و می‌بیند كه غيرت حق غيری در جهان نگذاشته، لاجرم عين جمله اشيا شده است، لذا تعينات و كثرات را سرابى مى بيند و باطن کریمه و من الماء كل شى حى برايش ظهور مى‌كند. فافهم!
اصطلاح خرابات، که در اشعار عرفا آمده است، نیز اشاره به همین صاحبان مقام فنا است و در ادب عرفانی خرابات، عبارت از خراب شدن صفات بشریت و فانی شدن وجود جسمانی است، و خراباتی مرد کاملی است که از او معارف الهی بی اختیار صادر شود.

[="Tahoma"]

اویس;954336 نوشت:


این چنین شخصی کثرت را حجاب حق می بیند و همواره از کثرات روی برگردان است، و برای این که حشر با خلق، او را از توجه محض به حق نکاهد، نوعا گوشه ی عزلت اختیار کرده و از معاشرت و موانست با عموم خلائق پرهیز دارد.

استاد عزیز گل
سلام علیکم

استاد عزیز مراد شما از گوشه ی عزلت و پرهیز کردن از عموم خلائق در متن بالا چگونه عزلت و پرهیزی است ؟

[ مثل اینکه شخصی را در سلول انفرادی بی اندازند و او افتخار کند که غیبت ، دروغ ، نگاه به نامحرم و....نداشتم و دائما هم به یاد خدا بودم. می دانم که اینگونه عزلت و گوشه نشینی از نظر شما مذموم است.]

آنچیزی که از محضر شما اساتید آموختم اینست که عارف حقیقی کسیست که در میان جامعه باشد(با رعایت حدود شرعی و اخلاقی) و لحظه ای از یاد خدا غافل نباشد.
تشکر@};-

مکیال;962439 نوشت:
ستاد عزیز
سلام علیکم

استاد عزیز مراد شما از گوشه ی عزلت و پرهیز کردن از عموم خلائق در متن بالا چگونه عزلت و پرهیزی است ؟

[ مثل اینکه شخصی را در سلول انفرادی بی اندازند و او افتخار کند که غیبت ، دروغ ، نگاه به نامحرم و....نداشتم و دائما هم به یاد خدا بودم. می دانم که اینگونه عزلت و گوشه نشینی از نظر شما مذموم است.]

آنچیزی که از محضر شما اساتید آموختم اینست که عارف حقیقی کسیست که در میان جامعه باشد(با رعایت حدود شرعی و اخلاقی) و لحظه ای از یاد خدا غافل نباشد.
تشکر


با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی ام
فرمایش شما درست است و به خاطر همین عرض کردم که عارف در این مرتبه در مقام فرق قرار دارد و نه مقام جمع.
مقام فرق نیز همان مقام نفی است که شخص بیش از توجه به وحدت وجود حق سبحانه وتعالی، توجه و همتش بر نفی غیر و ماسوی الله است لذا این مرتبه از توحید مرتبه نهایی نیست و مقاماتی بالاتر از این نیز وجود دارد که انشالله گفته خواهد شد.