جمع بندی اختیار چیست؟

تب‌های اولیه

210 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

احمدصابری;991929 نوشت:
سلام جناب سدید

اگر اشتباه تفسیر کردم بفرمایید.

متشکر میشم

احمدصابری;991926 نوشت:
سلام بر جناب پارسا

انصافا پاسخ استاد کودکانه است یا پاسخ شما؟!!!

تشبیه ذهن آدمی به ربات و برنامه نویسی و ... حقیقتا استدلال نیست. مثل آن می ماند که هر گردی را گردو بدانیم!!

همچنان ترجیح میدم نظر کارشناس رو بپذیرم که متناسب با شهود درونی است تا نظر شما که هر گردی را گردو میدانید.

بیشتر به کلام کارشناس دقت کنید.

کارشناس منکر علیت نیست. میگوید در مورد فاعل مختار، علت خود فاعل است که امیال را درونی کرده و یکی از آنها را گزینش میکنه.

ممکن است بگویید که آیا این انتخاب علت نمیخواهد؟ چرا میخواهد. علتش خود فاعل است که با مقایسه امیال درونیش، یکی را پیش میندازه و دیگران را پس. همین پیش و پس انداختن امیال، اراده است و همین قدرت پیش و پس انداختن امیال، اختیار.

لطفا دقت کنید. اینجا نه علیت نفی میشه و نه ضرورت.

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

ممنونم از دقت نظر شما

با شما موافقم

پارسا مهر;991849 نوشت:
سلام.من پاسخی نوشتم...بعد خواستم عکسی را هم ضمیمه کنم که صفحه رفت تو اغماء و من به ناچار، یک تصویر از صفحه گرفتم و همان را قرار می دهم...شرمنده دیگه فرصت ندارم دوباره تایپ کنم.باید برم...

سلام و عرض ادب

در پست های سابق کلام شما را نقد کردم.

جناب صابری و Audi هم مطالبی رو مرقوم فرمودند که با آنها موافقم.

سیر استدلالی بنده درون بینی و ملاحظه احوال انسانی درموقعیت های مختلف زندگی است؛ اما شما با تشبیه انسان به ربات استدلال دیگری را پیش می کشید.

همانطور که سابقا عرض شد، وقتی درون بینی میکنم متوجه میشوم من یک ماشین مکانیکی نیستم بلکه من احوال ذهنی و تمایلات و تمایلاتی دارم که از آنِ خودم است نه امری بیرون از من.

وقتی من این تمایلات و تمایلات را از آنِ خودم کرده ام، با ملاحظه آنها یکی را برمیگزینم و انتخاب میکنم.

اینطور نیست که ناآگاهانه و از پیش تعیین شده، به صورت رندوم یکی از آنها گزینش شود.

من کاملا به خودم و احوال ذهنی و نحوه وجودی خودم آگاهی دارم و متوجه میشوم که واجد چنین قدرتی هستم.

وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.

در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم. تمایلات و تاملات نیز درونی شده اند و نحوه وجودی من هستند (نه جزء درونی یا شئ بیرون از من). من با این تمایلات و تاملات، قادرم یکی از گزینه ها را برگزینم.

این گزینش فعل درونی من است که نامش اراده است. مرجِّح حقیقی خودم هستم. من به این اراده ضرورت بخشیده ام (منظورم ضرورت لاحق است نه ضرورت سابق).

اما متاسفانه راهکار شما مصداق مغالطه مشابهت و اینهمانی است. یعنی از ملاحظه مشابهت رفتاری ربات و انسان، به اینهمانی ایندو حکم کرده اید. بی جهت نیست که مردم با ضرب المثل «هر گردی گردو نیست»، همواره ذهن را از گرفتار شدن به این مغالطه برحذر میداشتند.

شاید بیش از این، اطاله کلام نه برای ما مفید باشد نه برای شما.

احمدصابری;991926 نوشت:
سلام بر جناب پارسا

انصافا پاسخ استاد کودکانه است یا پاسخ شما؟!!!

تشبیه ذهن آدمی به ربات و برنامه نویسی و ... حقیقتا استدلال نیست. مثل آن می ماند که هر گردی را گردو بدانیم!!

همچنان ترجیح میدم نظر کارشناس رو بپذیرم که متناسب با شهود درونی است تا نظر شما که هر گردی را گردو میدانید.

بیشتر به کلام کارشناس دقت کنید.

کارشناس منکر علیت نیست. میگوید در مورد فاعل مختار، علت خود فاعل است که امیال را درونی کرده و یکی از آنها را گزینش میکنه.

ممکن است بگویید که آیا این انتخاب علت نمیخواهد؟ چرا میخواهد. علتش خود فاعل است که با مقایسه امیال درونیش، یکی را پیش میندازه و دیگران را پس. همین پیش و پس انداختن امیال، اراده است و همین قدرت پیش و پس انداختن امیال، اختیار.

لطفا دقت کنید. اینجا نه علیت نفی میشه و نه ضرورت.

با سلام.برادر گرامی.من همچنان فرض رابر این گرفتم که شما دوستان اشکال را متوجه نشدید.اگر واقعا اشکال را متوجه شده باشید و همچنان اینگونه پاسخ می دهید.مطمئن خودتان جای بنده بودید.الان گذاشته رفته بودید.
برادر من.شما میفرمایید که علت خود فاعل است.قبول.علت عمه ی من.خاله ی من نیست.پس علت خود فاعل است.حال به من بگویید.علت،ساخته ی اراده و تصمیم و انتخاب فاعل است یا غیر ان؟
دقت کنید من سوالم این هست.علت اینکه فاعل فلان مورد را گزینش کرد.یا انتخاب کرد چیست.مگر نمی گوییم فاعل می تواند گزینش کند.می تواند گزینش نکند.دو تا ممکن.این گزینش و انتخاب را ما می خواهیم بررسی کنیم.مختارانه هست ازادانه هست یا نه؟
علت انکه فاعل فلان چیز را گزینش کرد چیست؟آن علت خودش هست؟علت،ساخته ی اراده و تصمیم و انتخاب فاعل است یا غیر ان؟
اگر واقعا دوستان اشکال را متوجه بشن بی انکه بخواهند پاسخ و حل شبهه ای بنویسند.قلمشان شکسته و خورد میشود...و من در عجبم دوستان چطور متوجه نشده و همچنان قلمشان می نویسد.
پس لطفا شما به سوال بنده پاسخ بدید.
خواهشن صبور باشید.سوال رو خوب فهم کنید.
جناب خباء هم نکات و سوال خوبی پرسیدند.ولی عجیب گوش شنوا ندارد.
با سپاس

پارسا مهر;991980 نوشت:
با سلام.برادر گرامی.من همچنان فرض رابر این گرفتم که شما دوستان اشکال را متوجه نشدید.اگر واقعا اشکال را متوجه شده باشید و همچنان اینگنه پاسخ می دهید.مطمئن خودتان جای بنده بودید.الان گذاشته رفته بودید.
برادر من.شما میفرمایید که علت خود فاعل است.قبول.علت عمه ی من.خاله ی مم نیست.پس علت خود فاعل است.حال به من بگویید.علت،ساخته ی اراده و تصمیم و انتخاب فاعل است یا غیر ان؟
دقت کنید من سوالم این هست.علت اینکه فاعل فلان مورد را گزینش کرد.یا انتخاب کرد چیست.مگر نمی گوییم فاعل می تواند گزینش کند.می تواند گزینش نکند.دو تا ممکن.این گزینش و انتخاب را ما می خواهیم بررسی کنیم.مختارانه هست ازادانه هست یا نه؟
علت انکه فاعل فلان چیز را گزینش کرد چیست؟
اگر واقعا دوستان اشکال را متوجه بشن بی انکه بخواهند پاسخ و حل شبهه ای بنویسند.قلمشان شکسته و خورد میشود...و من در عجبم دوستان چطور متوجه نشده و همچنان قلمشان می نویسد.
پس لطفا شما به سوال بنده پاسخ بدید.
خواهشن صبور باشید.سوال رو خوب فهم کنید.
جناب خباء هم نکات و سوال خوبی پرسیدند.ولی عجیب گوش شنوا ندارد.
با سپاس

باسلام و احترام

من از آخرین پیام که در این جستار نوشتم، خیلی پست ها را نخوندم، اگر تکراری است معذرت می خواهم.

پارسا جان این فرایند علت اینکه ما یک انتخابی را به انتخاب دیگر ترجیه میدیم را با افعال خدا مقایسه کن.

آیا قبول داری که خدا علت العلل است؟

علت اینکه خدا یک امری را بر دیگری ترجیح میدهد چیست؟ می خواهم نظرت رو بدونم(با این فرض که خدا علت علل است)
سپاس

راامشتاین;991983 نوشت:
باسلام و احترام

من از آخرین پیام که در این جستار نوشتم، خیلی پست ها را نخوندم، اگر تکراری است معذرت می خواهم.

پارسا جان این فرایند علت اینکه ما یک انتخابی را به انتخاب دیگر ترجیه میدیم را با افعال خدا مقایسه کن.

آیا قبول داری که خدا علت العلل است؟

علت اینکه خدا یک امری را بر دیگری ترجیح میدهد چیست؟ می خواهم نظرت رو بدونم(با این فرض که خدا علت علل است)
سپاس


با سلام.خوب خدا واجب الوجده...چیزی خارج از و جدا از او نیست که او را مجبور و هل داده و به چیزی وادار کند.خدا هم تغییر و تحول در او راه ندارد.ذاتا واجد صفاتی هست.مهربان بخشنده خالق و....حالا این یک جور دیدگاهی هست به خدا دیگه.اشکال نداره که؟
خوب حالا وقتی خدا در یک انتخاب و گزینش رو به رو میشه؟مثلا در انتخاب اینکه انسان رو خلق کنه یا نکنه.
و خدا فرضا انتخاب می کنه که انسان رو خلق کنه.حالا ما می پرسیم علت انکه خدا خلقت انسان را برگزید چه بود.پاسخ می گوییم خدا ذاتا بخشنده مهربان خالق وووو بود.پس از جهت این صفات ضرورتا خدا باید یک گزینه که خلق انسان باشد را بر می گزید.پس اینطور نبود که خدا می خواست خلقت انسان را بر می گزید.می خواست نمی گزید.به تعریف ما از اختیار دقت کنید.که خوشبختانه کارشناس هم پذیرفتن.خدا ضرورتا و باید ضرورتا خلقت انسان را بر میگزید.یا خواست می کرد.پس خدا مجبور هست.طبق رابطه ی علیت و اینکه انتخاب و گزینش های ما و هر موجودی که خدا باشد علتی دارند و با توضیحاتی که اشاره شد.خدا ضرورتا و مجبورا باید خلقت انسان را بر می گزید.خلقت ادمی تنها انتخاب ممکن برای خدا بود.بعد من برای فهم بیشتر...نمکی که ذاتا شور است یا ربات و ماشین را مثل میزنم.دوستان می گویند.هر گردی گردو نیست.من چه بگویم.چطور بگویم که دوستان متوجه بشوند؟یا پناه بر خدا.شوخی

البته اصن مگر خدا انتخاب میکند؟انتخاب کار کسانیست که جاهلند به امری.بعد فکر می کنند و و دانا شدند بعد انتخاب می کنند...خلاصه عرضم این هست که کلامی که گذشت خالی از اشکالات منطقی و فرض های محال نبود که البته خارج از عنوان تاپیک هست.والسلام.

احمدصابری;991926 نوشت:

کارشناس منکر علیت نیست. میگوید در مورد فاعل مختار، علت خود فاعل است که امیال را درونی کرده و یکی از آنها را گزینش میکنه.

ممکن است بگویید که آیا این انتخاب علت نمیخواهد؟ چرا میخواهد. علتش خود فاعل است که با مقایسه امیال درونیش، یکی را پیش میندازه و دیگران را پس. همین پیش و پس انداختن امیال، اراده است و همین قدرت پیش و پس انداختن امیال، اختیار.

لطفا دقت کنید. اینجا نه علیت نفی میشه و نه ضرورت.

سلام

طبق توضیحاتی که بیان داشتید
علیت نفی نمیشود ولی ضرورت نفی میشود.
البته ذهن بنده محدود است و شاید هوش شما بیشتر از من است.
به هر حال تصور این مسائل برای بنده سخت است و نیاز به حوصله و وقت دارد...
فعلا ادراک درونی بنده میگوید من اختیار دارم و علت هم هستم اما اینکه ضرورتی در کار باشد برایم قابل فهم نیست. همانطور که برخی علما نیز گفته اند و بیان داشته اند میان اختیار و ضرورت علی تضاد وجود دارد.

خباء;992016 نوشت:
سلام

طبق توضیحاتی که بیان داشتید
علیت نفی نمیشود ولی ضرورت نفی میشود.
البته ذهن بنده محدود است و شاید هوش شما بیشتر از من است.
به هر حال تصور این مسائل برای بنده سخت است و نیاز به حوصله و وقت دارد...
فعلا ادراک درونی بنده میگوید من اختیار دارم و علت هم هستم اما اینکه ضرورتی در کار باشد برایم قابل فهم نیست. همانطور که برخی علما نیز گفته اند و بیان داشته اند میان اختیار و ضرورت علی تضاد وجود دارد.

سلام و عرض ادب

در همین راستا، برخی از فلاسفه معاصر (استاد فیاضی) در باب علیت، میان ضرورت سابق و ضرورت لاحق فرق گذاشتند به گونه ای که اولی را نفی کرده و دومی را لازم دانستند.

این فلاسفه معتقدند که علیت مستلزم ضرورت سابق نیست یعنی لازم نیست شئ به مرتبه لزوم و ضرورت برسد تا موجود گردد بلکه وقتی علتش آن را موجود کرد، ضرورتا موجود میگردد.

در پست های ابتدایی تایپیک حاضر به این بحث اشاره شد.

بنده با این دیدگاه موافقم.

قول سدید;991933 نوشت:
سلام و عرض ادب

در پست های سابق کلام شما را نقد کردم.

جناب صابری و Audi هم مطالبی رو مرقوم فرمودند که با آنها موافقم.

سیر استدلالی بنده درون بینی و ملاحظه احوال انسانی درموقعیت های مختلف زندگی است؛ اما شما با تشبیه انسان به ربات استدلال دیگری را پیش می کشید.

همانطور که سابقا عرض شد، وقتی درون بینی میکنم متوجه میشوم من یک ماشین مکانیکی نیستم بلکه من احوال ذهنی و تمایلات و تمایلاتی دارم که از آنِ خودم است نه امری بیرون از من.

وقتی من این تمایلات و تمایلات را از آنِ خودم کرده ام، با ملاحظه آنها یکی را برمیگزینم و انتخاب میکنم.

اینطور نیست که ناآگاهانه و از پیش تعیین شده، به صورت رندوم یکی از آنها گزینش شود.

من کاملا به خودم و احوال ذهنی و نحوه وجودی خودم آگاهی دارم و متوجه میشوم که واجد چنین قدرتی هستم.

وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.

در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم. تمایلات و تاملات نیز درونی شده اند و نحوه وجودی من هستند (نه جزء درونی یا شئ بیرون از من). من با این تمایلات و تاملات، قادرم یکی از گزینه ها را برگزینم.

این گزینش فعل درونی من است که نامش اراده است. مرجِّح حقیقی خودم هستم. من به این اراده ضرورت بخشیده ام (منظورم ضرورت لاحق است نه ضرورت سابق).

اما متاسفانه راهکار شما مصداق مغالطه مشابهت و اینهمانی است. یعنی از ملاحظه مشابهت رفتاری ربات و انسان، به اینهمانی ایندو حکم کرده اید. بی جهت نیست که مردم با ضرب المثل «هر گردی گردو نیست»، همواره ذهن را از گرفتار شدن به این مغالطه برحذر میداشتند.

شاید بیش از این، اطاله کلام نه برای ما مفید باشد نه برای شما.

با سلام.استاد.شما بفرمایید.من چه بگویم.من همان را می گویم.ما هرچه می گوییم.شما هیچ اهمیتی نمی دهید.من دو پاسخ اخری دادم به شما.در مورد دومی برای فهم بیشتر ماشین را مثال زدم.در اولی چه؟
شما اهمیتی به عرایض من دادید؟دوباره همان فرمایشات قبلی را تکرار کردید.شما بگویید من چه بگویم.همان ها را بگویم.

خواهشن دو پست اخیر بنده را بخوانبد که خطابم شما نبودید.در ادامه یک پرسشی رو واضح تر می پرسم با توجه به پست اخیرتان خطاب به بنده.در اولین فرصت.
ادامه دارد...

پارسا مهر;991999 نوشت:
با سلام.خوب خدا واجب الوجده...چیزی خارج از و جدا از او نیست که او را مجبور و هل داده و به چیزی وادار کند.خدا هم تغییر و تحول در او راه ندارد.ذاتا واجد صفاتی هست.مهربان بخشنده خالق و....حالا این یک جور دیدگاهی هست به خدا دیگه.اشکال نداره که؟
خوب حالا وقتی خدا در یک انتخاب و گزینش رو به رو میشه؟مثلا در انتخاب اینکه انسان رو خلق کنه یا نکنه.
و خدا فرضا انتخاب می کنه که انسان رو خلق کنه.حالا ما می پرسیم علت انکه خدا خلقت انسان را برگزید چه بود.پاسخ می گوییم خدا ذاتا بخشنده مهربان خالق وووو بود.پس از جهت این صفات ضرورتا خدا باید یک گزینه که خلق انسان باشد را بر می گزید.پس اینطور نبود که خدا می خواست خلقت انسان را بر می گزید.می خواست نمی گزید.به تعریف ما از اختیار دقت کنید.که خوشبختانه کارشناس هم پذیرفتن.خدا ضرورتا و باید ضرورتا خلقت انسان را بر میگزید.یا خواست می کرد.پس خدا مجبور هست.طبق رابطه ی علیت و اینکه انتخاب و گزینش های ما و هر موجودی که خدا باشد علتی دارند و با توضیحاتی که اشاره شد.خدا ضرورتا و مجبورا باید خلقت انسان را بر می گزید.خلقت ادمی تنها انتخاب ممکن برای خدا بود.بعد من برای فهم بیشتر

با سلام و احترام

اما این مخالف صریح آیات قران است

سوره واقعه آیه ۶۱, ترجمه الهی قمشه ای

[=ParsQuran]عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ
[=ParsFont]اینکه شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی (در جهانی دیگر) که اکنون از آن بی‌خبرید برانگیزیم.

سوره انفطار. آیه هفتم و هشتم
[=IRANSans][=me_quran]الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ
[=IRANSans]آن که تو را بیافرید و اعضایت تمام کرد و اعتدالت بخشید
[=IRANSans][=me_quran]فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَكَّبَكَ
[=IRANSans]و به هر صورتی که خواست اعضای تو را به هم انداخت

سوره ماعده آیه یکم

[=me_quran]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ

ای اهل ایمان، (هر عهد که با خدا و خلق بستید) به عهد و پیمان خود وفا کنید (و بدانید) بهائم بسته زبان برای شما حلال گردید جز آنچه (بعداً) برایتان تلاوت خواهد شد و جز آن صیدی که بر شما در حال احرام حلال نیست. همانا خدا به هر چه خواهد حکم کند.

سوره یس آیه ۸۲

[=ParsQuran]إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲﴾
[=ParsFont]چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى‏ گويد باش پس [بى ‏درنگ] موجود مى ‏شود (۸۲)
[=IRANSans]


خداوند نه به خلقت کردن مجبور است و نه به خلق نکردن. اراده خدا به خلق تعلق گرفته و ما نمی‌دانیم چرا.

پارسا مهر;991999 نوشت:

البته اصن مگر خدا انتخاب میکند؟انتخاب کار کسانیست که جاهلند به امری.بعد فکر می کنند و و دانا شدند بعد انتخاب می کنند...خلاصه عرضم این هست که کلامی که گذشت خالی از اشکالات منطقی و فرض های محال نبود که البته خارج از عنوان تاپیک هست.والسلام.

اگر در افعال ارادی خدا مشکل ندارید، قاعدتاً در افعال انسان هم نباید مشکل داشته باشید، چرا که اراده ما به خود ما برمیگردد و انتخاب کردنمان هم همینطور، معلول علت دیگری نیستن علی الصول افعال ارادی ما.

همانطور که افعال خدا از اراده خدا نتیجه میشوند، افعال ما هم همینطور

این هم ربطی به واجب الوجود بودن یا ممکن الوجود بودن ندارد

با سپاس

نقل قول:

خداوند نه به خلقت کردن مجبور است و نه به خلق نکردن. اراده خدا به خلق تعلق گرفته و ما نمی‌دانیم چرا.

سلام مجدد...همانطور که بنده توضیح دادم.خدا اگر خلقت انسان را بر گزید.و انتخاب کرد.ان انتخاب تنها انتخاب ممکن برای خدا بود.رابطه ی علیت این را می گویید...و این هم بله طبیعتا با ایات قران نمیسازد.متاسفانه...کل اصول دین.توحید.نبوت.معاد وووو زیر سوال می رود.همه اعتقادات ما زیر سوال می رود متاسفانه.و من همین امر رو ربشه انکار های دوستان و کارشناسان می دونم.
گرامی توجع کنید به تعریفمان از اختیار.اختیار یعنی خواست بر می گزینه.خواست بر نمی گزینه....دو گزینه پیش رو هست.هر یک برای شخص مساویست.ایا با توضیحاتی که عرض شد.خدا را مختار می خوانید؟خدا که انسان را افرید.می توانست این انتخاب را نمی داشت؟میشد؟.اگر نقدی بر عرایض پست قبلی بنده دارید.واضح تر بیان کنید.ممنون...

پارسا مهر;992026 نوشت:
سلام مجدد...همانطور که بنده توضیح دادم.خدا اگر خلقت انسان را بر گزید.و انتخاب کرد.ان انتخاب تنها انتخاب ممکن برای خدا بود.رابطه ی علیت این را می گویید...و این هم بله طبیعتا با ایات قران نمیسازد.متاسفانه...کل اصول دین.توحید.نبوت.معاد وووو زیر سوال می رود.همه اعتقادات ما زیر سوال می رود متاسفانه.و من همین امر رو ربشه انکار های دوستان و کارشناسان می دونم...

]

سلام مجدد

من متوجه اینکه خلقت انسان تنها راه خدا است را متوجه نمیشوم، حتی با علیت؟
این را هم که گفتم که آیات قران نشان می دهد خدا مجبور نیست.

پارسا مهر;992026 نوشت:

گرامی توجع کنید به تعریفمان از اختیار.اختیار یعنی خواست بر می گزینه.خواست بر نمی گزینه....دو گزینه پیش رو هست.هر یک برای شخص مساویست.ایا با توضیحاتی که عرض شد.خدا را مختار می خوانید؟خدا که انسان را افرید.می توانست این انتخاب را نمی داشت؟میشد؟.اگر نقدی بر عرایض پست قبلی بنده دارید.واضح تر بیان کنید.ممنون...

بله در آیات قران که آوردیم نشان از مختار بودن خدا دارد.
خب ؟؟؟ شما چطور می‌فرمایید که خدا مجبور به خلق انسان بوده است؟(از هر استدلالی چه فلسفی و چه دینی)

با سپاس

قول سدید;992017 نوشت:
سلام و عرض ادب

در همین راستا، برخی از فلاسفه معاصر (استاد فیاضی) در باب علیت، میان ضرورت سابق و ضرورت لاحق فرق گذاشتند به گونه ای که اولی را نفی کرده و دومی را لازم دانستند.

این فلاسفه معتقدند که علیت مستلزم ضرورت سابق نیست یعنی لازم نیست شئ به مرتبه لزوم و ضرورت برسد تا موجود گردد بلکه وقتی علتش آن را موجود کرد، ضرورتا موجود میگردد.

در پست های ابتدایی تایپیک حاضر به این بحث اشاره شد.

بنده با این دیدگاه موافقم.

سلام و تشکر بابت بیان شیوایتان
بله بنده نیز در ابتدا به نظر استاد فیاضی اشاره کردم ولی درک درستی از ان نداشتم اما با توضیح شما احساس میکنم متوجه شدم و آن را می پسندم.
با سپاس

احمدصابری;991926 نوشت:
کارشناس منکر علیت نیست. میگوید در مورد فاعل مختار، علت خود فاعل است که امیال را درونی کرده و یکی از آنها را گزینش میکنه.

ممکن است بگویید که آیا این انتخاب علت نمیخواهد؟ چرا میخواهد. علتش خود فاعل است که با مقایسه امیال درونیش، یکی را پیش میندازه و دیگران را پس. همین پیش و پس انداختن امیال، اراده است و همین قدرت پیش و پس انداختن امیال، اختیار.

لطفا دقت کنید. اینجا نه علیت نفی میشه و نه ضرورت.

سلام و عرض ادب

موافقم.

وقتی اختیار نحوه وجودی من باشد، پس نباید برای ایجاد اراده به دنبال علیت بیرون از خودم باشم.

قول سدید;991933 نوشت:
سیر استدلالی بنده درون بینی و ملاحظه احوال انسانی درموقعیت های مختلف زندگی است؛ اما شما با تشبیه انسان به ربات استدلال دیگری را پیش می کشید.

استاد گرامی، من یک اشکال ریاضی وار و منطقی رو طرح می کنم..یعنی یک اشکالی دو دوتا چهار تایی.و دنبال پاسخ هستم...و جسارتا،حداقل اگر خطابتان بنده هستم، استاد انتظار نمی رود شما در پاسخ به این اشکال ریاضی وار، روی بیارید به ملاحظه ی احوال انسانی در موقعیت های مختلف زندگی!!!!! خواهشن پاسخی به بنده می دهید، پاسخی باشد صرفا به اشکال ریاضی وار و منطقی بنده و سعی نداشته باشید که فارق از اشکال و تضاد، روی بیارید به تقریری از اختیار و توضیح اینکه ما می فهمیم که مختاریم و اینها....من که یک پست در مورد وجدانیات و اینها عرضی داشتم و متهم شدم از جانب دوستمون که دارم بحث رو به حاشیه می برم!!!!....
چیزی که ابتدا مهم هست، چیستی و تعریف اختیار هست...خوب به نظر می رسید که، ما، الالظاهر تعریف مشترکی از اختیار داریم.اما واقعا اینطور به نظر نمی رسد...
اینکه، گزینش فعل درونی من هست، کافیست که بگوییم که ما مختاریم؟ابن رو خواهشن پاسخ بدید؟ مثلا اگر انتخابی صورت می گیرد، برای فاعل ممکن بود از آن انتخاب صرف نظر کند؟اگر نمی توانست صرف نظر نکند و اصلا این امکان برایش مهیا نبود، هرچند، گزینش، فعل درونی او بود، اما همچنان مختار خوانده می شود؟مثلا من برنامه ریزی شده باشد آنجا و اینجا چنین گزینش کند....
قول سدید;991933 نوشت:
اما متاسفانه راهکار شما مصداق مغالطه مشابهت و اینهمانی است. یعنی از ملاحظه مشابهت رفتاری ربات و انسان، به اینهمانی ایندو حکم کرده اید. بی جهت نیست که مردم با ضرب المثل «هر گردی گردو نیست»، همواره ذهن را از گرفتار شدن به این مغالطه برحذر میداشتند.

استاد گرامی.من دارم یک اشکال ریاضی وار و منطقی مطرح می کنم.ده بار هم تکرار کردم..فقط گاه گاهی به ناچار به بهانه هایی، مثالی از ربات و ماشین می زنم...اصلا به آن توجه نکنید از این به بعد!!!!اشکال من، یک اشکال منطقی و ریاضی وار هست..علیت جبر به همراه دارد...همین...شما به این اشکال منطقی و ریاضی وار پاسخ بدهید....

الان اشکال و و پاسخ بنده به شما چه بود؟
من همان را نقل می کنم:

اینکه با ملاحضه علل معد چنین تصمیم می گیرد، نیاز مند علتیست.چرا چیز دیگر تصمیم نگرفت، چرا تصمیم گرفت برود غذا بخورد؟خوب، این ها هر یک پدیده اند، نیاز مند علت.با وجود علت، ضرورتا پیدا می شوند.پس یک علتی بوده که شخص، و فاعل تصمیم گرفته که غذا بخورد.و نمی شده از این تصمیم صرف نظر کند و این خلاف تعریف ماست که گفتیم، خواست مثلا تصمیم می گیرد غذا بخورد، خواست نمی خورد...آن علت چه بوده؟من این را می پرسم و شما می گویید، از سلطه ی ذاتی انسان غافلید!!!!من نمی فهمم.استاد گرامی بیشتر توضیح دهید....آن علت چه بوده، خود آن علت را خود شخص تصمیم و اراده کرده و پدید آورده، اگر بله، سوال برای این تصمیم و اراده و انتخاب اختیاری هم تکرار می شود، اگر اراده و اختیار فاعل دخیل در آن علت نیست که خوب، پس والسلام، شخص مجبور هست از جهت آن علت، فلان جا، مثلا چنین تصمیم بگیرد که برود غذا بخورد...
کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟چرا چیز دیگری ایجاد نمی کند، اصلا چرا ایجاد می کند؟علتشان چیست؟
حالا این علته، هر چه باشد، مهم نیست....مهم این هست که تصمیم و اراده ی انسان در آن دخیل نبوده و نیست و پس جبر را به همراه دارد....

خوب این متن بالا، پاسخی بود خطاب به شما..خوب، کارشناس در پاسخ چه گفتیذ؟پاسخ اشکال را دادید؟صرفا آمدید گفتید، ما وجدانا اینطور می فهمیم...اونطور می فهمیم که مختاریم!!!همین!من انسان رو با ماشین مقایسه می کنم!وووو!الان پاسخ این اشکال و عرض بنده کجاست؟؟؟چرا باید پاسخ داده نشود و بعد کارشناس بگویند که:شاید بیش از این، اطاله کلام نه برای ما مفید باشد نه برای شما

الان اشکال و سوالی که پرسیده شد و این تکرار مکررات سر تضاد اختیار با علیت نیست؟اشکال و شبهه سر، مختار بودن یا نبودن ما نیست که ما بیاییم از وجدانیات و روحیات و درونیات خودمان بگوییم که ثابت کنیم که مختاریم؟؟ الان پاسخ به این اشکال ریاضی واری که من طرح کردم کو؟؟اصن قول شما، صحیح! ما مختاریم.اوکی...ما وجدانا می فهمیم مختاریم.اصن شما میگید قبول.حالا بیایید این شبهه ی بنده رو پاسخ بدیم.این شبهه رو پاسخ بدید..استاد، شما، تکرار مکرارت نکنید...پاسخی که به این اشکال بنده داده اید و بی پاسخ مانده را بیارید عینا نقل قول کنید.. همان را نقل قول کنید...ببینیم که شما کجا پاسخی دادید و ما بی جواب گذاشته ایم...
احتمالا، این یک پاسخ شما بوده که:[INDENT=2]قول سدید: در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم
وقتی اختیار نحوه وجودی من باشد، پس نباید برای ایجاد اراده به دنبال علیت بیرون از خودم باشم.

[/INDENT]

پاسخ بنده(همان نقل قول):
کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.خود من.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟

اگر این پرسش ها خوب فهم شود می فهمیم که ما هم برنامه ریزی شده ایم.مثل ماشین
و اضافه می کنم:
خوب، من، علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هست.با وجود این من، ضرورتا و ومنطقا، آن تصمیمی که گرفته شد، باید گرفته می شد...مگر نه؟مگر نمی گویید، من علت تامه ی تصمیم هست...با وجود علت تامه، تصمیم ضرورتا باید رخ بدهد.یعنی، با وجود، من، این تصمیم که من بروم غذا بخورم، ضرورتا باید رخ بدهد...و این امکان مهیا نیست و نبوده که من تصمیم بگیرم که عذا نخورم...این من لامصبی را هم که خود من تصمیم و اراده و انتخاب نکرده؟؟پس من مختار نیست در انتخاب غذا خوردن.یک انتخاب ممکن هست و غذا خوردن هست...جبر...جبر....

قول سدید;991933 نوشت:
وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.
استاد گرامی، شما چطور می فهمید برنامه ریزی نشده اید؟ وقتی ممکن هست که برنامه ریزی شده باشید که، با خودتان کلنجار بروید که من، برنامه ریزی شده ام یا نه؟:-? و بعد هم برنامه ریزی شده باشید که رای به این بدهید که برنامه ریزی نشده اید؟که البته من اینطور برنامه ریزی نشده ام. :d
وقتی شما مختار بودن یا نبودنتون محرز نشده و روی هواست و با علیت در تضاد هست و منطقا برنامه ریزی شده به نظر می رسید تا شخصی مختار و آزاد، اصلا استناد به احوال و درونیات و وجدانیاتتون، به نظر من بی معنیه این نظر شخصی منه البته)...حالا اینا رو گفتن، دوستان نگن، از اشکال فرار می کنم و اصل مطلب رو رها کردم...اصل مطلب، همان تضاد اختیار با علیته..که یک اشکال ریاضی وار و منطقی و ساده ای هست....و منم دوس ندارم، بحث به جایی دیگه کشیده بشه و شبهات و اشکالات دیگه ای رو طرح کنم....


والسلام....

راامشتاین;992056 نوشت:
اگر

قول سدید;991930 نوشت:
نظر

Sapere Aude;991630 نوشت:
باز

احمدصابری;991814 نوشت:
درود

پس دوستان و کارشناسان تقریبا متفق القولند که، اراده و تصمیم و گزینیشی که این من انجام می دهد.علت تامه ای دارد که خودش هست.پیش از اولین انتخاب عمرش..این من خودش، خودش را بوجود و خواست و اراده کرده؟؟؟این من خودش، خودش را انتخاب کرده که چطور باشد؟پاسخ خیر هست.گفتیم که هنوز اولین انتخاب عمرش را هم انجام نداده....بیایید در مورد اولین انتخاب زندگی او حرف بزنیم و فرض کنیم که این من انتخاب می کند که غذا بخورد...این من، که هنوز اولین انتخاب عمرش را انجام نداده، خودش، خودش را انتخاب کرده که چطوری باشد؟نه..این من وجود دارد.این من خودش علت تامه اراده و تصمیمی که می گیرد هست.اون خصوصیاتی که من دارد، ویژگی هایی که من دارد.ساختاری که من دارد.دی ان ایی که من دارد..با وجود این من، امکان پذیر نیست که آن اراده و تصمیم بر غذا خوردن صورت نپذیرد، که اولین انتخاب عمرش هم هست.....مگر نمی گویید که این من علت تامه انتخاب و گزینش هست؟؟؟؟خیلی خوب، با وجود آن من، تصمیم و اراده بر انجام غذا خوردن که گفتیم اولین انتخاب من هست، نمی تواند که عملی نشود....پس این من مجبور بوده غذا خوردن که اولین انتخاب عمرش هست را انجام دهد...و هیچگاه هم به دومین و سومین انتخاب اختیاری خودش نمی رسد طبیعتا.....
والسلام....
والا من از هر دری وارد شدم...اشکال رو با واژه های مختلف بیان کردم..صریح و روشن..دوستان متوجه نشدند یا منکر شدند و پاسخ های عجیب دادند...که اینطور بگم که بلکه دوستان دیگه، تردیدی دارند، برطرف شود...من می گویم، انتخابی که انجام می دهیم.اراده ای که انجام می دهد بر غذا خوردن، علتی دارد یا نه.با وجود آن علت، طبیعی هست که، این انتخاب ضرورتا باید رخ بدهد و دیگر ممکن نیست که انتخاب دیگری صورت پذیرد...بعد می پرسم که، آن علت چیست؟بعد خود شما می پذیرید آن علت هست و آن علت وجود دارد.ولی نمی پذیرید که با وجود آن علت، ضرورتا و منطقا صرف نظر از آن تصمیم ممکن نیست!!!!!!...یعنی اصن، علیت رو به مسخره و سخره می گیرید...آن علت هم که با خواست و اراده شخص مختار نبوده.خودتون اعتراف می کنید...می گویید، علت خودش هست.خود فاعل..خصوصییات و ویژگی ها و احوالاتش..خود این فاعل رو هم که خودش، خودش را انتخاب نکرده..به خدا دیگه جای بحثی نمی مونه...فقط دوستان یکم انصاف و دقت به خرج بدن...
والسلام...

سلام مجدد خدمت دوستان. بنده مدتی در بحث شرکت نکردم، چون پاسخی قاطع به این مبحث داده ام که همچنان کسی پاسخی بر ضد آن ننوشته. بوضوح اثباتی گویاتر از نادیده گرفته شدن بر صحت آن نمیتواند باشد، آنهم از سوی شخصی که بر کوچکترین سوءتعبیری پست ها مینویسد، چندین پست بنده را به کلی ندید بگیرد.گمانمیکنم حرفی برای گفتن نمانده بود.
متاسفانه، جناب پارسامهر، از دیدن پست های شما متحیر میشوم که چگونه در استدلالات ریاضی!(که گمان میکنم اصطلاح شما برای استدلال منطقی باشد) خود از مغالطات عدیده استفاده میکنید.عده ای را با این که سابقا تذکر داده ام همچنان دارید تکرار میکنید. بگذریم.

پارسا مهر;992073 نوشت:
پس دوستان و کارشناسان تقریبا متفق القولند که، اراده و تصمیم و گزینیشی که این من انجام می دهد.علت تامه ای دارد که خودش هست.پیش از اولین انتخاب عمرش..این من خودش، خودش را بوجود و خواست و اراده کرده؟؟؟

این اولین اشتباه در همان خط اول. ما نگفتیم بنده علت تامه تصمیم خودم هستم! گفته ما بدین معنا بود که علل و عوامل خارجی برای رخ دادن تصمیم کافی نیست. عامل داخلی یعنی نفس ما اصلا به عنوان یک رابط هم عمل میکند. بدون آن ما خودآگاهی نداریم. توجه کنید این به این معنا نیست که اراده ما علت تامه است، به این معناست که عوامل خارجی بی اراده ما علت تامه نیستند.
ضمنا، پیش از ادامه پیشروی در این پست اخیر شما، باز میبینم چند جا گفتید انسان شبیه روبات است و قس علی هذا. اصلا این نمیتواند صحیح باشد، چون روبات نمیتواند کاری انجام دهد که بر خلاف دانسته هایش باشد. تا اینجا بدیهی است. روبات امکان ندارد برخلاف یک دانسته و قانون عمل کند، چیزی که بین انسان ها به شوخی میماند. اصلا انسان ها اسم قانون بیاید دنبال روش تخطی میروند! اینکه چرا اینگونه است، مثال دیگری است: روبات از مغالطه ی منطقی عاجز است، چون تنها با منطق ریاضی تعلیم میبیند و هرچیز غیرمنطقی برایش نامفهوم است.
از جزئیات این دو مثال که بگذریم، تفاوت های انسان و روبات بطور کلی در نحوه فکر کردن است، که بسیار ویژه توضیح دادم.
نقل قول:
گفتیم که هنوز اولین انتخاب عمرش را هم انجام نداده....بیایید در مورد اولین انتخاب زندگی او حرف بزنیم و فرض کنیم که این من انتخاب می کند که غذا بخورد...این من، که هنوز اولین انتخاب عمرش را انجام نداده، خودش، خودش را انتخاب کرده که چطوری باشد؟نه..این من وجود دارد.این من خودش علت تامه اراده و تصمیمی که می گیرد هست.اون خصوصیاتی که من دارد، ویژگی هایی که من دارد.ساختاری که من دارد.دی ان ایی که من دارد..با وجود این من، امکان پذیر نیست که آن اراده و تصمیم بر غذا خوردن صورت نپذیرد، که اولین انتخاب عمرش هم هست.....مگر نمی گویید که این من علت تامه انتخاب و گزینش هست؟؟؟؟خیلی خوب، با وجود آن من، تصمیم و اراده بر انجام غذا خوردن که گفتیم اولین انتخاب من هست، نمی تواند که عملی نشود....پس این من مجبور بوده غذا خوردن که اولین انتخاب عمرش هست را انجام دهد...و هیچگاه هم به دومین و سومین انتخاب اختیاری خودش نمی رسد طبیعتا.....

خوب، به ترتیب بگویم...
۱.چه گیری دادید به اولین انتخاب! یکبار گفتم، اولین انتخاب شخص به عنوان یک انسان این بوده که درون رحم مادرش از این پهلو برود آن پهلو.
۲.باز ضرورت را بهانه جبر کردید! صحیح است که او باید انتخاب کند، صحیح است که او باید یکی و فقط همان تصمیم را بگیرد. بحث سر این است که عواملی که او را مجبور کرده اند، چقدر خودش بوده و چقدر دیگری.بنده به تفصیل توضیح دادم که حتی عوامل خارجی هم پس از مدتی دیگر چندان خارجی نیستند، بومی میشوند و دگردیسی ذهنی پیش می آید، که همه و همه ما را وارد عرصه ای جدید میکنند.این، همان طور که توضیح دادم، نمتواند جبر تام باشد(چون مسخره است بگویم کسی، خودش را مجبور کرده، البته به مفهوم جبر تمام و کمال) اما اختیار هم نیست. بین این دو است. شخص اختیار تمام و کمال ندارد، ولی اسیر جبر هم نیست.
بار دیگر پیش از ادامه و پیشروی، بحثی دیگر پیش میکشم، مربوط به خلقت خدا. اولا از دوستان خواهش میکنم با واژگان سطح بالایی چون واجب الوجود یا علت العلل بنده و دوستمان را گیج نکنید، که گمان میکنم عدم درک کامل نفس این اصطلاحات بوضوح چند جایی تا مرز خطرناکی پیش رفته.
اولا، قبلا گفته ام و باز هم میگویم، بحث خدا که شد ، حداقل علیتی که ما میشناسیم میرود پی کارش. اصلا خدا موجودی است که علت ندارد، نه تنها از حیث وجود، بلکه از تمام جهات.تنها موجودی که اختیار تام دارد خدا است و بس. در این مورد چهار ایراد آوردید، بنده در جوار دوستمان راامشتاین پاسخ میدهم:
نقل قول:
مورد یک: خدا انتخاب کرد که انسان را خلق کند.اوکی؟؟؟اینکه خدا خواست، خدا انتخاب کرد، خدا تصمیم گرفت، اراده کرد، خلقت انسان رو، نیاز منده علتی بوده یا نه؟نبوده؟من می گم بوده.احتمال زیاد شما هم مشکلی ندارید.می گویید بوده.:d

مورد دو: با وجود اون علت، این ممکن که یعنی انتخاب خلقت آدم( در مقابل این انتخاب که انسان خلق نشود)، امکان داشت که صورت نپذیرد؟...با وجود اون علت، می شد که خدا تصمیم و اراده نکند بر خلقت انسان.من می گویم نمی شد.شما چه می گویید؟:d

مورد سه: حالا می ریم سراغ، آن علته.آن علت چه بوده.....آن علت را خدا خودش انتخاب و اراده کرده؟؟خواست کرده؟خدا اون علت رو خواست کرده؟انتخابش کرده؟؟اگر بلی؟پس، دو خط بالا برای این انتخاب هم عینا پرسش می شود.:d

مورد چهار: اگر آن علت را خدا خواست و اراده نکرده...پس، آن انتخاب که خلقت انسان باشد، از جهت علتی که ورای خواست و انتخاب خدا بود، پدید آمده که ضرورتا هم باید پدید می آمده...پس خدا مجبورا، انتخاب کرده که انسان را خلق کند و این امکان برای خدا مهیا نبود، از جهت آن علته، از انتخاب انسان صرف نظر می کرده...


۱.پشت خلقت انسان علتی بوده، ولی نه به مفهوم معمول. صحیح تر است بگوییم حکمتی بوده،چکن برخلاف تمام تصمیمات ما، در تصمیم خدا هیچ گونه علت خارجی وجود ندارد، چون خدا حق است، هرچه خارج خدا باطل. خداوند فقط و فقط عامل درونی دارد. خداوند کذشته ای ندارد که هنگام تصمیم به آن رجوع کند، چون زمان برای خدا نیست. خداوند، مختار است.
۲.بله، خدا میتوانست تصمیم بگیرد انسان را خلق نکند. او خلق کرد، چون این چنین تصمیم گرفت. باز یادآور میشوم، علتی به جز خود خدا نبوده.
۳.آن علت وجود دارد و آن خود خدا است، چون خدا غیر ندارد که در تصمیمش از او تاثیر بگیرد.
۴.پاسخ این بخش داده شد.
حالا ادامه پست شما:
نقل قول:
من می گویم، انتخابی که انجام می دهیم.اراده ای که انجام می دهد بر غذا خوردن، علتی دارد یا نه.با وجود آن علت، طبیعی هست که، این انتخاب ضرورتا باید رخ بدهد و دیگر ممکن نیست که انتخاب دیگری صورت پذیرد...بعد می پرسم که، آن علت چیست؟بعد خود شما می پذیرید آن علت هست و آن علت وجود دارد.ولی نمی پذیرید که با وجود آن علت، ضرورتا و منطقا صرف نظر از آن تصمیم ممکن نیست!!!!!!...یعنی اصن، علیت رو به مسخره و سخره می گیرید...آن علت هم که با خواست و اراده شخص مختار نبوده.خودتون اعتراف می کنید...می گویید، علت خودش هست.خود فاعل..خصوصییات و ویژگی ها و احوالاتش..خود این فاعل رو هم که خودش، خودش را انتخاب نکرده..به خدا دیگه جای بحثی نمی مونه...فقط دوستان یکم انصاف و دقت به خرج بدن...
والسلام...

بنده معتقدم که تعریف شما از اختیار درست بوده، ولی خودتان هنگام حرف زدن از آن دور میشوید. یکبار گفتم تعریف شما از استدلال با گفته تان چندان جور نیست...
معلوم است که در گرفتن تصمیم ضرورت وجود دارد، یک امر یا ضروری است یا ممتنع. یا وجود است یا عدم. ما نه علیت را نفی کردیم و نه ضرورت حاصل را.ما میگوییم امر ضروری است و امر علت دارد، اما این علت و این ضرورت از کجا می آید؟ از خارج. از تجربه، غریزه و...، ولی بحث این است که اینها کافی نسیت،علاوه بر اینها یک کله گنده ای بالاسرشان است، آنهم من هستم،نفس من است. اول مجبورم به میل این عوامل خارجی تن در دهم، ولی رفته رفته آزاد تر میشوم(اما نه تماما آزاد، چون در آنصورت باید جلوی علیت بایستم). بارها گفته ام چگونه چنین چیزی صحیح است.این نتیجه مستقیم نظریه گفته شده در مورد روش اندیشه و تصمیم انسان است، و اگر در این مورد مشکلی دارید چندصفحه ای عقب بروید و نگاهی به جملات خاک خورده بنده بیندازید، شاید متوجه شوید.باز هم شبهه ای بود البته، من در خدمتم.
در پناه حق.

پارسا مهر;992057 نوشت:
استاد گرامی، من یک اشکال ریاضی وار و منطقی رو طرح می کنم..یعنی یک اشکالی دو دوتا چهار تایی.و دنبال پاسخ هستم...و جسارتا،حداقل اگر خطابتان بنده هستم، استاد انتظار نمی رود شما در پاسخ به این اشکال ریاضی وار، روی بیارید به ملاحظه ی احوال انسانی در موقعیت های مختلف زندگی!!!!! خواهشن پاسخی به بنده می دهید، پاسخی باشد صرفا به اشکال ریاضی وار و منطقی بنده و سعی نداشته باشید که فارق از اشکال و تضاد، روی بیارید به تقریری از اختیار و توضیح اینکه ما می فهمیم که مختاریم و اینها....من که یک پست در مورد وجدانیات و اینها عرضی داشتم و متهم شدم از جانب دوستمون که دارم بحث رو به حاشیه می برم!!!!....

سلام و عرض ادب

برای تشخیص این که الکترونها خاصیت موجی دارند یا ذره ای یا موجی ذره ای، نمی توان به برهان و ریاضیات بسنده کرد. برای فهم این مطلب، چاره ای جز تجربه و آزمایش نداریم. آری، تجربه و آزمایش در قالب ریاضیات و استدلال و برهان صورتبندی می شوند اما به هر حال، بدون تجربه و مشاهده نیز نمی توان نظری در این مورد ارائه کرد.

در مورد اختیار انسان نیز باید از تجربه بهره برد تا نظر صحیحی در این مورد داشت. ریاضیات و برهان و اولیات بدیهی، به تنهایی برای فهم این واقعیات راهگشا نیستند. به همین جهت درون بینی و مراجعه به علم حضوری و وجدانیات لازم است.

به دیگر سخن، وقتی درباره علیت و اختیار سخن می گوییم، واقعا درباره فاعلیت انسان سخن می گوییم نه فاعلیت صناعی ربات و نه فاعلیت طبیعی خورشید و نه ...

به همین جهت، باید تقریر درستی از فاعلیت انسان داشته باشیم و سپس تناسب آن با اصل علیت را مورد پرسش قرار بدهیم.

دقیقا غفلت از همین نکته است که این بحث را به سرانجام نرسانده است.

خواهشمندم به این نکته دقیق توجه ویژه ای کنید.

پارسا مهر;992057 نوشت:
الالظاهر تعریف مشترکی از اختیار داریم.اما واقعا اینطور به نظر نمی رسد...

علی الظاهر سابقا به اتفاق نظر درباب تعریف اختیار رسیده بودیم ...

پارسا مهر;992057 نوشت:
اینکه، گزینش فعل درونی من هست، کافیست که بگوییم که ما مختاریم؟ابن رو خواهشن پاسخ بدید؟ مثلا اگر انتخابی صورت می گیرد، برای فاعل ممکن بود از آن انتخاب صرف نظر کند؟اگر نمی توانست صرف نظر نکند و اصلا این امکان برایش مهیا نبود، هرچند، گزینش، فعل درونی او بود، اما همچنان مختار خوانده می شود؟مثلا من برنامه ریزی شده باشد آنجا و اینجا چنین گزینش کند....
.
.
.

پارسا مهر;992073 نوشت:
والا من از هر دری وارد شدم...اشکال رو با واژه های مختلف بیان کردم..صریح و روشن..دوستان متوجه نشدند یا منکر شدند و پاسخ های عجیب دادند...که اینطور بگم که بلکه دوستان دیگه، تردیدی دارند، برطرف شود...من می گویم، انتخابی که انجام می دهیم.اراده ای که انجام می دهد بر غذا خوردن، علتی دارد یا نه.با وجود آن علت، طبیعی هست که، این انتخاب ضرورتا باید رخ بدهد و دیگر ممکن نیست که انتخاب دیگری صورت پذیرد...بعد می پرسم که، آن علت چیست؟بعد خود شما می پذیرید آن علت هست و آن علت وجود دارد.ولی نمی پذیرید که با وجود آن علت، ضرورتا و منطقا صرف نظر از آن تصمیم ممکن نیست!!!!!!...یعنی اصن، علیت رو به مسخره و سخره می گیرید...آن علت هم که با خواست و اراده شخص مختار نبوده.خودتون اعتراف می کنید...می گویید، علت خودش هست.خود فاعل..خصوصییات و ویژگی ها و احوالاتش..خود این فاعل رو هم که خودش، خودش را انتخاب نکرده..به خدا دیگه جای بحثی نمی مونه...فقط دوستان یکم انصاف و دقت به خرج بدن...

سابقا عرض شد که برخی از فلاسفه فعل اختیاری را فعل ارادی دانستند و در نتیجه، با ارادی دانستن افعال آدمی، آن را اختیاری نیز دانستند. اما سابقا گفتیم که حتی اگر این تعریف را بپذیریم، مشکل اراده آزاد و علیت لاینحل باقی میماند. بگذریم از این که به نظر میرسد اختیار آدمی چیزی فراتر از این است؛ یعنی وقتی میگوییم فلانی فاعل مختار است، منظورمان این است که فلانی آنچنانی سلطه ای دارد که میتواند حداقل برخی از کارهایش را اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد و این خواست و اراده مقهور علل بیرونی یا درونی از پیش تعیین شده نیست.

این مطلب برآمده از درون بینی و وجدانیات است. یعنی وقتی به خودم بازمیگردم، متوجه میشوم که من واجد چنین قدرت و فاعلیتی هستم. از همین جا است که اهمیت درون بینی و وجدانیات مشخص میشود ...

وجدانا خودم را چنین می یابم که وقتی شادم تماما شادم؛ وقتی غمگینم تماما غمگینم؛ وقتی گرسنه هستم، تماما گرسنه هستم ... این احوال درونی، نحوه وجودی من هستند نه این که چیزی عارض بر من و غیر از من باشند. این نکته مهمی است.

از این رو، وقتی من در شرایط خاصی هستم و مثلا گرسنه هستم، خودم را قادر میبینم که شخصا گرسنگی خودم را برطرف کنم. از این رو، با خودم فکر میکنم که به چه نحوی گرسنگی رابرطرف کنم. متوجه غذای روی میز میشوم و متوجه میشوم که میتوانم بلند شوم و آن غذا را بردارم و بخورم؛ میتوانم همینطور بنشینم و گرسنه بمانم. تصمیم میگیرم آن غذا را بخورم. به همین جهت، تصمیم میگیرم بلند شوم. اما ممکن است در میانه راه یادم بیاید که این غذا برای برادرم است و نباید آن را بخورم. از این رو از اراده ام صرف نظر میکنم. در واقع، تا وقتی که فعل خوردن وقوع نیافته است، من این سلطه ذاتی را دارم که تصمیم بگیرم یا از تصمیمم منصرف شوم.

به آن تصمیم گیری، اراده گفته می شود و به این سلطه ای که من برای ایجاد تصمیم و اراده برای وقوع فعل دارم، اختیار گفته می شود.

دقت کنید وقتی گفته میشود که من علت حقیقی اراده هستم، منظورم از من، من عریان از احوال خاص نیست. منظورم منی است که در موقعیت خاصی است. همانطور که گفتم آن احوال خاص، نحوه وجودی من هستند و چیزی بیرون از من نیستند. به همین جهت، من با آن احوال ذهنی خاصم علت حقیقی اراده هستم. در واقع، اگر من و احوال ذهنی را از هم تجزیه کنیم، نه من به تنهایی علت حقیقی اراده هستم، و نه احوال ذهنی به تنهایی علت حقیقی اراده هستند. منی که در حالت خاصی است، علت حقیقی اراده است. من و احوال ذهنی را نباید یک مجموعه مرکب دانست (چنانچه که موج و دریا را نباید دو چیز مستقل از هم انگاشت که با هم ترکیب شده اند.) در اینجا ترکیبی رخ نداده است. بنابراین، منی که حالت خاص دارم، قادرم کاری را اراده بکنم و انجام بدهم یا ندهم. همین سلطه را اختیار میگوییم.

بدین ترتیب، اراده بدون علت نیست. علتش خودم هستم نه امری بیرون از من یا درون من. من علت حقیقی اراده هستم؛ البته منی که در حالت خاصی است و در همان حالت، میتوانست اراده بکند یا نکند. تا زمانی که من اراده نکنم، اراده ضرورت نمی یابد. اینجاست که فرق ضرورت سابق و ضرورت لاحق مشخص می شود. وقتی من اراده کنم، اراده ام ضرورت می یابد. قبل از اراده، اراده هیچ ضرورتی ندارد.

ممکن است بفرمایید که اگر من در حالت خاص، علت تامه است، باید اراده نیز ضرورتا ایجاد شود.

این اشکال، ناشی از این است که فاعلیت انسان را فاعلیت طبیعی یا صناعی درنظر میگیرید. آری، فاعلیت انسان علت تامه وقوع اراده است اما چون این فاعلیت اختیاری است و آدمی سلطه بر وقوعش دارد و زمام اراده در دست فاعل است، وقوع و عدم وقوع اراده کاملا در دست فاعل مختار است. اراده نیز چیزی بیرون از من یا درون من نیست. اراده نیز شانی از شئون من است لحظه ای که من حالت تصمیم گیرندگی دارم. وقتی من در حالت تصمیم گیرندگی قرار میگیرم، اراده وقوع یافته است. این حالت، فعل من است و من تماما بر آن تسلط دارم. برخلاف بسیاری از احوال ذهنی که من بر آنها سلطه ندارم و نسبت به آنها منفعلم.

به نظر می رسد همین توضیحات برای نقد فرازهای دیگر کافی باشد.

سلام و عرض ادب خدمت کاربران گرامی

متشکرم از مشارکت فعال دوستان در تایپیک حاضر گل

ممنون میشوم بحث اختیار خداوند را در تایپیک دیگری دنبال کنیم چون آن بحث مسائل و جنبه های خاص خودش را دارد.

از همکاری عزیزان، صمیمانه سپاسگزارم@};-

Sapere Aude;992086 نوشت:
چون پاسخی قاطع به این مبحث داده ام

با سلام...والا من سه چهار پست اخیری که متذکر شده بودید رو مرور کردم...پاسخی ندیدم...شما تکرار مکررات نکرده و خود را به زحمت نیاندازید.اگر لطف کنید، همان پاسخ های قاطع را عینا از پست های پیشین نقل قول کنید..از شما یک دنیا ممنون می شوم و ما را کفایت می کند..

Sapere Aude;992086 نوشت:
این اولین اشتباه در همان خط اول. ما نگفتیم بنده علت تامه تصمیم خودم هستم!

حالا شاید شخص شما مستقیما این را نگفتید اما...جناب راامشتاین:
راامشتاین;992023 نوشت:
چرا که اراده ما به خود ما برمیگردد و انتخاب کردنمان هم همینطور، معلول علت دیگری نیستن علی الصول افعال ارادی ما.

همانطور که افعال خدا از اراده خدا نتیجه میشوند، افعال ما هم همینطور


احمدصابری;991926 نوشت:
کارشناس منکر علیت نیست. میگوید در مورد فاعل مختار، علت خود فاعل است که امیال را درونی کرده و یکی از آنها را گزینش میکنه.

علت چیست و کیست؟؟؟علت خود فاعل هست...
من متوجه نمی شم، شما دوستان درست تر منظورتون رو برسونید که من متوجه بشم.با سپاس.

Sapere Aude;992086 نوشت:
گفته ما بدین معنا بود که علل و عوامل خارجی برای رخ دادن تصمیم کافی نیست.

جسارتا، خسته نباشید بابت این کشف بزرگ...کی و کجا و کی، اصرار و ادعایی کرد که علل و عوامل خارجی برای رخ دادن تصمیم کافیست ضرورتا و عوامل خارجی ما را مجبور می کردند؟؟؟اگر پاسخ هایتان خطاب به بنده بود که من از همان ابتدا، صد بار عرض می کردنم، این علت کیست و کجاست و چیست، اهمیتی ندارید..کهکشان راه شیری هست یا چیزی درون من..اهمیتی ندارد....happy
یعنی اونقدر که من اصرار می کردم، آن علت آیا، توسط من انتخاب و اراده شده یا نه...شما، با این همه تاکید، خیلی کلی می گفتید که، آن علت خود فاعل هست به این معنا که، علل و عوامل خارجی علت تامه نیستند؟؟؟:-?
خوب حالا، این سوء تفاهمات به کنار..بریم سر اصل مطلب...پس این را هم قبول داریم که که، جزء ای از علت تامه، خود بنده هستم؟؟؟خوب خود بنده را که خود بنده، اراده و انتخاب نکرده.و با تصمیمات خود، شکل نداده.انتخاب نکرده(پیش از اولین انتخاب عمرمان) خیلی خوب، حالا این من، علت تامه یا جزءی از علت تامه هست...که وجود دارد و برقرار هست...حالا اگر انتخابی می گیرد؟آن انتخاب از جهت وجود آن من، ضرورتا باید وجود پیدا کند و اینطور نیست که من خواست انتخاب می کند، خواست نمی کند!الان، اشکال و شبهه از این واضح تر؟؟؟کسی سراغ داره بگه..من چک سفید امضا می دم، ازش شبهه رو می خرم...با تشکر!

Sapere Aude;992086 نوشت:
۱.چه گیری دادید به اولین انتخاب! یکبار گفتم، اولین انتخاب شخص به عنوان یک انسان این بوده که درون رحم مادرش از این پهلو برود آن پهلو.

برای ساده تر شدن بحث..همین..و الی هیچ گیری نیست...ما هم از ابتدا، حرف از اولین انتخاب به میان نیاوردیم..دیدیم که حاشا و انکار ها را، گفتیم بحث رو ساده تر کنیم...حالا شما هم بیا آقایی کن، از اولین انتخاب اختیاری سخن بگو...با سپاس.

Sapere Aude;992086 نوشت:
۲.باز ضرورت را بهانه جبر کردید! صحیح است که او باید انتخاب کند، صحیح است که او باید یکی و فقط همان تصمیم را بگیرد. بحث سر این است که عواملی که او را مجبور کرده اند، چقدر خودش بوده و چقدر دیگری.بنده به تفصیل توضیح دادم که حتی عوامل خارجی هم پس از مدتی دیگر چندان خارجی نیستند، بومی میشوند و دگردیسی ذهنی پیش می آید، که همه و همه ما را وارد عرصه ای جدید میکنند.این، همان طور که توضیح دادم، نمتواند جبر تام باشد(چون مسخره است بگویم کسی، خودش را مجبور کرده، البته به مفهوم جبر تمام و کمال) اما اختیار هم نیست. بین این دو است. شخص اختیار تمام و کمال ندارد، ولی اسیر جبر هم نیست.

برادر...پس این اعتراف شما بود:
او باید انتخاب کند!!!!!!!!!!!!!!
او باید یکی و فقط همان را تصمیم بگیرد....

این مساویست با جبر...بحث باید همینجا تمام شود!عجیبه!!!شما به تعریف ما از اختیار وانتخاب اختیاری توجه می کنید؟؟؟اینجا جبر داریم دیگر، مگر و مگر آنکه، آن بایده، پیشتر توسط خود شخص انتخاب و خواسته شده، یعنی آن باید را خود شخص انتخاب و اراده و تصمیم گرفته و من هم همین را می پرسم...؟که آیا اینطور هست؟آن بایده، از چه ناشی شده؟آن علت که این باید را بوجود آورده چیست؟
می فرمایید که:"چقدر خودش بوده و چقدر دیگری..." یعنی علتی که آن باید را بوجود آورده، چقدر خودش هست چقدر خودش نیست؟؟؟خودش هست یعنی چه؟؟؟یعنی انتخابی و تصمیم های خودش یا نه؟اگر تصمیم و انتخاب های خودش نیست؟پس چه عرض کنم دیگه...همان، عرض بنده می شود که گفتم...
چه بگوییم والا، ببینیم در ادامه چه فرموده اید...
کلامی که در ادامه از شما دیدم، را متوجه نشدم در نقل قول بالا...در ادامه چه فرموده اید:

Sapere Aude;992086 نوشت:
۳.آن علت وجود دارد و آن خود خدا است، چون خدا غیر ندارد که در تصمیمش از او تاثیر بگیرد.

خوب چه شد دوستان؟؟؟؟دوستان، انتخاب خدا، علتش چیست؟؟؟علتش خود خداست...حالا علت انتخاب های ما انسان ها چیست؟پس طبیعتا باید دوستمان بگویند که باز علتش خود فاعل یا آدمی، به اضافه علل بیرونی...اوکی....پس علت خود خداست...خدا هم که خودش، خودش را انتخاب و اراده نکرده که چطور و چه شکلی و چه صفاتی داشته باشد...خدا ذاتا وجود دارد و به نحوی...و به شکلی و با صفاتی..حالا که دوستمان می گویند که علت تصمیم خدا بر خلقت آدمی، خودش هست..خودش هم که ذاتا وجود داشته...پس، چطور حالا ممکن هست این وسط امکان این امر مهیا باشد که خدا، از تصمیش و انتخابش بر خلقت انسان صرف نظر کند؟یعنی خدا برای صرف نظر از خلقت انسان، باید علت تامه را نابود می کرد.علت تامه هم که خودش بود...باید واجب الوجود، خودش را نابود می کرد!یا پناه بر خدا....
چی بگم والا...استاد قول سدید گفتن، اختیار خدا را فاکتور بگیرید از بحث...من دیگه ادامه نمی دهم، بحث خدا رو...فقط خواهش دارم، کمی دقت بیشتر داشته باشید...عجیبه!!!!

Sapere Aude;992086 نوشت:
نفس من است

خوب نفس من، علت انتخاب من بود یا جزء اصلی از علت تامه ی انتخاب من...علت گزینش من بود که غذا خوردن رو انتخاب کردم...بریم سر اولین انتخاب...دیگه تکرار مکرارت نمی کنم...توضیحش ده بار از نظر ها رفت...
به خدا من هیچ پاسخی از شما دوستان نمی بینم....انگار که اصلا، مشکل و شبهه و اشکال رو متوجه نشده باشید....

ادامه دارد....

پارسا مهر;992107 نوشت:
ب

خوب چه شد دوستان؟؟؟؟دوستان، انتخاب خدا، علتش چیست؟؟؟علتش خود خداست...حالا علت انتخاب های ما انسان ها چیست؟پس طبیعتا باید دوستمان بگویند که باز علتش خود فاعل یا آدمی، به اضافه علل بیرونی...اوکی....پس علت خود خداست...خدا هم که خودش، خودش را انتخاب و اراده نکرده که چطور و چه شکلی و چه صفاتی داشته باشد...خدا ذاتا وجود دارد و به نحوی...و به شکلی و با صفاتی..حالا که دوستمان می گویند که علت تصمیم خدا بر خلقت آدمی، خودش هست..خودش هم که ذاتا وجود داشته...پس، چطور حالا ممکن هست این وسط امکان این امر مهیا باشد که خدا، از تصمیش و انتخابش بر خلقت انسان صرف نظر کند؟یعنی خدا برای صرف نظر از خلقت انسان، باید علت تامه را نابود می کرد.علت تامه هم که خودش بود...باید واجب الوجود، خودش را نابود می کرد!یا پناه بر خدا....
چی بگم والا...استاد قول سدید گفتن، اختیار خدا را فاکتور بگیرید از بحث...من دیگه ادامه نمی دهم، بحث خدا رو...فقط خواهش دارم، کمی دقت بیشتر داشته باشید...عجیبه!!!!

خوب نفس من، علت انتخاب من بود یا جزء اصلی از علت تامه ی انتخاب من...علت گزینش من بود که غذا خوردن رو انتخاب کردم...بریم سر اولین انتخاب...دیگه تکرار مکرارت نمی کنم...توضیحش ده بار از نظر ها رفت...
به خدا من هیچ پاسخی از شما دوستان نمی بینم....انگار که اصلا، مشکل و شبهه و اشکال رو متوجه نشده باشید....

ادامه دارد....

سلام.
اختیار در مرتبه حق احکامی دارد که مقوم به مرتبه خودش است و احکام و ویژگی ان کلا با مراتب دانی که مخلوقاتش باشند مغایر است نتیجتا نمیتوان اختیار حق رو با صفات و ویژگی های اختیاری که در ماست جواب داد.....مثلا علم در مرتبه ذهنی و مادی همین صورتهای ذهنی است ولی در مراتب بالاتر همراه با قدرت است مانند حاضر کردن تخت بلقیس نتیجتا صفات هر چه بالاتر میروند به هم نزدیکتر و وحدت پیدا میکنند....

افعال انسان تابع دو صفت شهوت و غضب است و البته حالات درونی انسان برای انجام عمل تحت یکی از این دو صفت قرار میگرد ،نفس نحوه وجودیش جوریست که مقدمات این حالات درش میباشد واین حالات نیاز به علت ندارند ...

یا علیم

پارسا مهر;992107 نوشت:
با سلام...والا من سه چهار پست اخیری که متذکر شده بودید رو مرور کردم...پاسخی ندیدم...

بله بنده پاسخ داده ام،هر چند ظاهرا گفت و گو های اخیر دیگران طولانی و مفصل بوده، اندکی این حرف ها عقب افتاده،حرف بنده که عمدتا بی پاسخ ماند سر ساز و کار ذهنی ما است، و اینکه عوامل خارجی دست نخورده باقی نمیمانند و در ذهن ما تغییر میکنند، وبرای یادآوری مثال درو کردن آنچه پیشتر کاشتیم را عنوان کردم،این همبخشی از گفته های بنده، جهت یادآوری، که در یک نقل قول آوردم. ابتدا، این ها که دیگر معلوم است ذهن ما یکسری قواعد پیشینی و اصولی دارد که برحسب آن عمل میکند. توجه داشته باشید که این کاملا موافق علیت و ضرورت است، اما جانب ضرورت را تغییر میدهد.
نقل قول:
بنده کاملا با این که تصمیم های ما علت داشته باشند موافقت کرده ام به تفصیل؛ و جوهره علیت هم چیزی جز ضرورت نیست. اما با جبر تمام و کمال حاصل مخالفم. ما بخشی از اختیار را حفظ میکنیم(که بیشتر و بیشتر میشود). این را مستدل کرده ام قبلا.گمان کنم همان کافی است. ا
۱.نیاز به تصمیم گیری
۲.ذهن تمام عوامل مربوط را جمع میکند
۳.حالات برآمده از این عوامل را تصور میکند
۴.به کمک قانون پیشینی، و فکت ها و گزاره هایی که از قبل داده شده، یک حالت را ترجیح میدهد.
این عوامل را ما نمیسازیم، از بیرون آمده. اما گزاره هایی که به کمک ان تصمیمی را ترجیح میدهیم، منشاء خارجی دارد،ولی همان چیزی نیست که از اول بوده.
گرچه ما تا حد زیادی از بیرون تاثیر میپذیریم، این تاثیر را به مرور آنقدر با تعبیر های متفاوت و در طول استفاده ها کج و کوله میکنیم که دیگر نمیتوان آنها را خارجی نامید.ما رفته رفته شخصیت خود را شکل میدهیم.
اعمال اولیه یک کودک حقیقتا بی اختیار هستند چون او فکت های خودش را نساخته. کم کم تفاسیر او از جهان بیشتر میشود، و بزرگ که میشود طی سال ها یاد میگیرد ذهنش را با روش خاصی به کار بگیرد و از ساختار و بینشی استفاده کند که او گفته. او اختیارش را اینگونه شکل میدهد.


ضمنا، گمان میکنم مشکل اینجا باشد که دنبال علت میگردید، حا آنکه علل بسیار زیادی در کار هستند. جبرگرا میگوید انسان علت تصمیماتش نیست، تنها عملگری است بی اختیار. اینکه بنده بگویم انسان علت است یعنی یکی از علت ها و مسلما حیاتی ترین است، نه آنکه تنها علت باشد. گمان کنم منظور دوستان نیز همین باشد.
نقل قول:
جسارتا، خسته نباشید بابت این کشف بزرگ...کی و کجا و کی، اصرار و ادعایی کرد که علل و عوامل خارجی برای رخ دادن تصمیم کافیست ضرورتا و عوامل خارجی ما را مجبور می کردند؟؟؟اگر پاسخ هایتان خطاب به بنده بود که من از همان ابتدا، صد بار عرض می کردنم، این علت کیست و کجاست و چیست، اهمیتی ندارید..کهکشان راه شیری هست یا چیزی درون من..اهمیتی ندارد....

ما هم برای این عبارت درخواست جایزه نوبل نکردیم!
شما خلاف این را به ما نسبت دادید، بنده روشن کردم که منظور این است که در کنار عوامل خارجی، عواملی داخلی نیز هست. بله، البته که این بدیهی است! برای یادآوری، این را در رد ادعای شما گفته ام:
نقل قول:
پس دوستان و کارشناسان تقریبا متفق القولند که، اراده و تصمیم و گزینیشی که این من انجام می دهد.علت تامه ای دارد که خودش هست
حالا بخش بعد حرف شما:
نقل قول:
خوب حالا، این سوء تفاهمات به کنار..بریم سر اصل مطلب...پس این را هم قبول داریم که که، جزء ای از علت تامه، خود بنده هستم؟؟؟خوب خود بنده را که خود بنده، اراده و انتخاب نکرده.و با تصمیمات خود، شکل نداده

خود من را خودم شکل دادم. نه کاملا، اما این شکل دهی به خود کاملا تاثیر خارج نیست، و رفته رفته ما بیشتر مستقل میشویم. اصلا این تقریبا شبیه خود حرف بنده است اگر خاطرتان باشد.همین بالا، در نقل قول حرف خودم هم اشاره شد. ما رفته رفته اراده خود را شکل میدهیم، هم با تاثیر مستقیم، هم با تاثیر غیرمستقیم(به کمک تاثیر گذاشتن روی عوامل خارجی).
نقل قول:
برای ساده تر شدن بحث..همین..و الی هیچ گیری نیست...ما هم از ابتدا، حرف از اولین انتخاب به میان نیاوردیم..دیدیم که حاشا و انکار ها را، گفتیم بحث رو ساده تر کنیم...حالا شما هم بیا آقایی کن، از اولین انتخاب اختیاری سخن بگو...با سپاس.

شما دنبال اولین انتخاب مختارانه میگردید؟ بسیار عالی،جواب دهید: اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد. ما رفته رفته، تدریجی صاحب اختیار میشویم، و هیچ گاه این اختیار کامل و ۱۰۰ درصد نیست.این را همین پست قبلی گفته ام.
نقل قول:
برادر...پس این اعتراف شما بود:
او باید انتخاب کند!!!!!!!!!!!!!!
او باید یکی و فقط همان را تصمیم بگیرد....

این مساویست با جبر...بحث باید همینجا تمام شود!عجیبه!!!شما به تعریف ما از اختیار وانتخاب اختیاری توجه می کنید؟؟؟اینجا جبر داریم دیگر، مگر و مگر آنکه، آن بایده، پیشتر توسط خود شخص انتخاب و خواسته شده، یعنی آن باید را خود شخص انتخاب و اراده و تصمیم گرفته و من هم همین را می پرسم...؟که آیا اینطور هست؟آن بایده، از چه ناشی شده؟آن علت که این باید را بوجود آورده چیست؟


گمان میکنم هیجانتان مانع خواندن کامل ای گفتار شد.. بنده گفتم ما باید همین تصمیم را بگیریم، چون علیت میگوید ضروریست.مشکل اینجاست که باز هم ضرورت و جبر را معادل میدانید. علتی که سازنده این ضرورت است چیست؟ منم. واقعا این من هستم که خودم را مجبور میکنم! من در کنار عوامل دیگر این تصمیم را ترجیح دادیم. وقتی امری مرجح باشد، ضروری است. این البته به نوعی بسیار شبیه جبر است، ولی اختیار هم هست. من مجبورم چنین کنم، اما خودم چنین اجباری را بنیان نهادم.
حال اگر بخواهید دنباله این نخ را بگیرید و بگویید علت اینکه در وهله اول چنین کردم چه بوده، در نهایت خواه ناخواه وارد برهه ای از زندگی من میشوید که در آن اختیار نداشته ام،ولی رفته رفته ذهنم یاد گرفت در این بازی تقلب کند. من از اختیار صفر، به عنوان کودکی بی اختیار و اسیر جبر شروع کردم، ولی پس از چند سال یاد گرفتم طوری فکر کنم که هیچ جانور زنده و موجود غیر زنده قادر به آن نیست.
نقل قول:
خوب چه شد دوستان؟؟؟؟دوستان، انتخاب خدا، علتش چیست؟؟؟علتش خود خداست...حالا علت انتخاب های ما انسان ها چیست؟پس طبیعتا باید دوستمان بگویند که باز علتش خود فاعل یا آدمی، به اضافه علل بیرونی...اوکی....پس علت خود خداست...خدا هم که خودش، خودش را انتخاب و اراده نکرده که چطور و چه شکلی و چه صفاتی داشته باشد...خدا ذاتا وجود دارد و به نحوی...و به شکلی و با صفاتی..حالا که دوستمان می گویند که علت تصمیم خدا بر خلقت آدمی، خودش هست..خودش هم که ذاتا وجود داشته...پس، چطور حالا ممکن هست این وسط امکان این امر مهیا باشد که خدا، از تصمیش و انتخابش بر خلقت انسان صرف نظر کند؟یعنی خدا برای صرف نظر از خلقت انسان، باید علت تامه را نابود می کرد.علت تامه هم که خودش بود...باید واجب الوجود، خودش را نابود می کرد!یا پناه بر خدا....

مسئله را کش نمیدهم، استاد هم گفتند تمامش کنیم، تنها یک اشاره میکنم به اشتباه شما.
آیا چیزی هست که خارج از خدا باشد؟ گفتم که غیر حق، ناحق است و باطل. غیر و خارج از اصلا خدا چیزی نیست که بتواند روی تصمیم خدا تاثیر بگذارد.خدا محیط به همه چیز است، برخلاف انسان. اینجاست که برای انسان عامل خارجی و داخلی تعریف میشود در حالی که چنین تقسیم بندی برای خدا نیست.
نقل قول:
خوب نفس من، علت انتخاب من بود یا جزء اصلی از علت تامه ی انتخاب من...علت گزینش من بود که غذا خوردن رو انتخاب کردم...بریم سر اولین انتخاب...دیگه تکرار مکرارت نمی کنم...توضیحش ده بار از نظر ها رفت...
به خدا من هیچ پاسخی از شما دوستان نمی بینم....انگار که اصلا، مشکل و شبهه و اشکال رو متوجه نشده باشید....

شاید بهتر بود واژه نفس را بکار نمیبردم، کمی به آن آلرژی دارید، بگوییم اراده.
پاسخی نمیبینید، چون پرسشی درکار نیست. ما میخواهیم ثابت کنیم علیت و اختیار منافاتی ندارند، بعد شما مدام در رد حرف ما میگویید هرچیز علتی، دارد، آن علت هم علتی دارد، و الی آخر... این پاسخی بر ضد حرف ما نیست، اصلا ربطی به موضوع ندارد. مشکل این است که ما اصلا با این علیت کاری نداریم، ما میخواهیم جاده را دور بزنیم، کوره راهی آن گوشه نشان دهیم که اختیار از آن راهش را به دور از چشم علیت پا به عرصه گذاشته. چطوری؟ با نفی اختیار و یا جبر تام، بلکه به جای آن با نشان دادن میانه این دو.
در اصل شما اختیار تام را رد میکنید، خوب ما هم چنین میکنیم. فرق کلام من و شما در این است، شما به جای آن جبر را گذاشتید، بنده گفتم وضعیت چیزی است بین جبر و اختیار.
در پناه حق.

Sapere Aude;992129 نوشت:
یا علیم

بله بنده پاسخ داده ام،هر چند ظاهرا گفت و گو های اخیر دیگران طولانی و مفصل بوده، اندکی این حرف ها عقب افتاده،حرف بنده که عمدتا بی پاسخ ماند سر ساز و کار ذهنی ما است، و اینکه عوامل خارجی دست نخورده باقی نمیمانند و در ذهن ما تغییر میکنند، وبرای یادآوری مثال درو کردن آنچه پیشتر کاشتیم را عنوان کردم،این همبخشی از گفته های بنده، جهت یادآوری، که در یک نقل قول آوردم. ابتدا، این ها که دیگر معلوم است ذهن ما یکسری قواعد پیشینی و اصولی دارد که برحسب آن عمل میکند. توجه داشته باشید که این کاملا موافق علیت و ضرورت است، اما جانب ضرورت را تغییر میدهد.

ضمنا، گمان میکنم مشکل اینجا باشد که دنبال علت میگردید، حا آنکه علل بسیار زیادی در کار هستند. جبرگرا میگوید انسان علت تصمیماتش نیست، تنها عملگری است بی اختیار. اینکه بنده بگویم انسان علت است یعنی یکی از علت ها و مسلما حیاتی ترین است، نه آنکه تنها علت باشد. گمان کنم منظور دوستان نیز همین باشد.

ما هم برای این عبارت درخواست جایزه نوبل نکردیم!
شما خلاف این را به ما نسبت دادید، بنده روشن کردم که منظور این است که در کنار عوامل خارجی، عواملی داخلی نیز هست. بله، البته که این بدیهی است! برای یادآوری، این را در رد ادعای شما گفته ام:
حالا بخش بعد حرف شما:

خود من را خودم شکل دادم. نه کاملا، اما این شکل دهی به خود کاملا تاثیر خارج نیست، و رفته رفته ما بیشتر مستقل میشویم. اصلا این تقریبا شبیه خود حرف بنده است اگر خاطرتان باشد.همین بالا، در نقل قول حرف خودم هم اشاره شد. ما رفته رفته اراده خود را شکل میدهیم، هم با تاثیر مستقیم، هم با تاثیر غیرمستقیم(به کمک تاثیر گذاشتن روی عوامل خارجی).

شما دنبال اولین انتخاب مختارانه میگردید؟ بسیار عالی،جواب دهید: اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد. ما رفته رفته، تدریجی صاحب اختیار میشویم، و هیچ گاه این اختیار کامل و ۱۰۰ درصد نیست.این را همین پست قبلی گفته ام.

گمان میکنم هیجانتان مانع خواندن کامل ای گفتار شد.. بنده گفتم ما باید همین تصمیم را بگیریم، چون علیت میگوید ضروریست.مشکل اینجاست که باز هم ضرورت و جبر را معادل میدانید. علتی که سازنده این ضرورت است چیست؟ منم. واقعا این من هستم که خودم را مجبور میکنم! من در کنار عوامل دیگر این تصمیم را ترجیح دادیم. وقتی امری مرجح باشد، ضروری است. این البته به نوعی بسیار شبیه جبر است، ولی اختیار هم هست. من مجبورم چنین کنم، اما خودم چنین اجباری را بنیان نهادم.
حال اگر بخواهید دنباله این نخ را بگیرید و بگویید علت اینکه در وهله اول چنین کردم چه بوده، در نهایت خواه ناخواه وارد برهه ای از زندگی من میشوید که در آن اختیار نداشته ام،ولی رفته رفته ذهنم یاد گرفت در این بازی تقلب کند. من از اختیار صفر، به عنوان کودکی بی اختیار و اسیر جبر شروع کردم، ولی پس از چند سال یاد گرفتم طوری فکر کنم که هیچ جانور زنده و موجود غیر زنده قادر به آن نیست.

مسئله را کش نمیدهم، استاد هم گفتند تمامش کنیم، تنها یک اشاره میکنم به اشتباه شما.
آیا چیزی هست که خارج از خدا باشد؟ گفتم که غیر حق، ناحق است و باطل. غیر و خارج از اصلا خدا چیزی نیست که بتواند روی تصمیم خدا تاثیر بگذارد.خدا محیط به همه چیز است، برخلاف انسان. اینجاست که برای انسان عامل خارجی و داخلی تعریف میشود در حالی که چنین تقسیم بندی برای خدا نیست.

شاید بهتر بود واژه نفس را بکار نمیبردم، کمی به آن آلرژی دارید، بگوییم اراده.
پاسخی نمیبینید، چون پرسشی درکار نیست. ما میخواهیم ثابت کنیم علیت و اختیار منافاتی ندارند، بعد شما مدام در رد حرف ما میگویید هرچیز علتی، دارد، آن علت هم علتی دارد، و الی آخر... این پاسخی بر ضد حرف ما نیست، اصلا ربطی به موضوع ندارد. مشکل این است که ما اصلا با این علیت کاری نداریم، ما میخواهیم جاده را دور بزنیم، کوره راهی آن گوشه نشان دهیم که اختیار از آن راهش را به دور از چشم علیت پا به عرصه گذاشته. چطوری؟ با نفی اختیار و یا جبر تام، بلکه به جای آن با نشان دادن میانه این دو.
در اصل شما اختیار تام را رد میکنید، خوب ما هم چنین میکنیم. فرق کلام من و شما در این است، شما به جای آن جبر را گذاشتید، بنده گفتم وضعیت چیزی است بین جبر و اختیار.
در پناه حق.

سلام

شما موافق قول فلاسفه مثل طباطبایی هستید؟
یا موافق قول علمایی مثل استاد فیاضی؟
از برخی عبارات به نظرم رسید موافق استاد فیاضی باشید.

خباء;992189 نوشت:
سلام

شما موافق قول فلاسفه مثل طباطبایی هستید؟
یا موافق قول علمایی مثل استاد فیاضی؟
از برخی عبارات به نظرم رسید موافق استاد فیاضی باشید.


سلام دوست عزیز،
متاسفانه افتخار مطالعه فلسفه هیچکدام از عزیزان را اقلا بطور مستقیم نداشته ام، در واقع هنوز چندان مطالعه در زمینه فلسفه اسلامی نکردم، هرچند امیدوارم فرصتی کنم تا با این جنبه بیشتر آشنا شوم. درپناه حق

Sapere Aude;992129 نوشت:
اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد. ما رفته رفته، تدریجی صاحب اختیار میشویم، و هیچ گاه این اختیار کامل و ۱۰۰ درصد نیست.این را همین پست قبلی گفته ام.

سلام مجدد...کمی وحشت دارم این رو بگم...اینکه گویا اصن تعریف ما از اختیار با هم به کلی فرق می که...آخر یعنی چی اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد؟؟؟؟انتخاب مختارانه یعنی، خود فاعل و شخص مختار، خواست آن را انتخاب می کنه، خواست آن را انتخاب نمی کنه...همین..حالا یعنی چی، اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد....یعنی چی تدریجی صاحب اختیار میشیم...یعنی، اول، 99 درصد، باید، شخص مختار آن را انتخاب کنه، یک درصد، این حق و توانایی رو داره که خواست یا بخواد که آن را انتخاب نکنه؟بعد در یک همچین شرایطی شخص مختار چه می کند، انتخاب می کنه یا انتخاب نمی کنه؟:-?
مگه اخبار هواشناسیه، قسمتی، تا قسمتی نیمه اختیار؟؟؟به تدریج بر حجم و تراکم اختیار افزوده می شه و و و :d (شوخی بی مزه!)
خواهشن کمی در مورد اختیارتون بیشتر توضیح بدید...والا توضیحاتی داشتید...من دقیق متوجه نشدم.باور کنید.چند بار خوندم.....
فعلا همین را پاسخ بدید به مطالب دیگه می رسیم، به اون استدلال قاطع می رسیم...ممنون

Sapere Aude;992129 نوشت:
ضمنا، گمان میکنم مشکل اینجا باشد که دنبال علت میگردید، حا آنکه علل بسیار زیادی در کار هستند.

من می گویم، ما انتخابی می کنیم و غذایی می خوریم.این انتخاب علتی دارد که کسی در آن شکی ندارد.از جهت آن علت، این انتخاب ضرورتا رخ می دهد.علت و معلول.این علت، علت تامه، از جزء های مختلفی تشکیل شده...اصن حرفی نیست.ما کاری نداریم.اا چیزی که مشلم هست، این علت را خود شخص اراده و انتخاب نکرده.پس دیگر مهم نیست.این علت چه، خودش هست، چه عمه اش هست.چه خاله اش هست.چه بوی غذا هست.من یک اشکال ریاضی وار طرح می کنم...ولی دوستان تا حدی نیمه ابری، اشاره به مسائل روانشاسی، جامعه شناسی، روحیات و درونیات ما می زننند..به هر حال، این بخش رو فاکتور بگیرید...شما فعلا در مورد همون اختیار و سوالی که پرسیدم در بالا خواهشن توضیح بدید...بعد به دیگر مطالب و استدلال قاطع تون می رسیم...

ببخشید من فعلا باید برم.ولی منتظر روشنگری ها و شرح و توضیح بیشتر شما هستم....

پارسا مهر;992073 نوشت:
پس دوستان و کارشناسان تقریبا متفق القولند که، اراده و تصمیم و گزینیشی که این من انجام می دهد.علت تامه ای دارد که خودش هست.پیش از اولین انتخاب عمرش..این من خودش، خودش را بوجود و خواست و اراده کرده؟؟؟این من خودش، خودش را انتخاب کرده که چطور باشد؟پاسخ خیر هست.گفتیم که هنوز اولین انتخاب عمرش را هم انجام نداده....بیایید در مورد اولین انتخاب زندگی او حرف بزنیم و فرض کنیم که این من انتخاب می کند که غذا بخورد...این من، که هنوز اولین انتخاب عمرش را انجام نداده، خودش، خودش را انتخاب کرده که چطوری باشد؟نه..این من وجود دارد.این من خودش علت تامه اراده و تصمیمی که می گیرد هست.اون خصوصیاتی که من دارد، ویژگی هایی که من دارد.ساختاری که من دارد.دی ان ایی که من دارد..با وجود این من، امکان پذیر نیست که آن اراده و تصمیم بر غذا خوردن صورت نپذیرد، که اولین انتخاب عمرش هم هست.....مگر نمی گویید که این من علت تامه انتخاب و گزینش هست؟؟؟؟خیلی خوب، با وجود آن من، تصمیم و اراده بر انجام غذا خوردن که گفتیم اولین انتخاب من هست، نمی تواند که عملی نشود....پس این من مجبور بوده غذا خوردن که اولین انتخاب عمرش هست را انجام دهد...و هیچگاه هم به دومین و سومین انتخاب اختیاری خودش نمی رسد طبیعتا.....
والسلام....

پارسا مهر;992204 نوشت:
سلام مجدد...کمی وحشت دارم این رو بگم...اینکه گویا اصن تعریف ما از اختیار با هم به کلی فرق می که...آخر یعنی چی اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد؟؟؟؟انتخاب مختارانه یعنی، خود فاعل و شخص مختار، خواست آن را انتخاب می کنه، خواست آن را انتخاب نمی کنه...همین..حالا یعنی چی، اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد....یعنی چی تدریجی صاحب اختیار میشیم...یعنی، اول، 99 درصد، باید، شخص مختار آن را انتخاب کنه، یک درصد، این حق و توانایی رو داره که خواست یا بخواد که آن را انتخاب نکنه؟بعد در یک همچین شرایطی شخص مختار چه می کند، انتخاب می کنه یا انتخاب نمی کنه؟
مگه اخبار هواشناسیه، قسمتی، تا قسمتی نیمه اختیار؟؟؟به تدریج بر حجم و تراکم اختیار افزوده می شه و و و (شوخی بی مزه!)

سلام و عرض ادب

در بحث اختیار، کسی مدعی نیست تمامی افعال آدمی از بدو تولد تا لحظه مرگ، همگی اختیاری است؛ بلکه مدعا این است که حداقل برخی از افعال آدمی اختیاری است.

این مساله که از چه زمانی فاعل مختار شده ایم، یک مساله دیگر و متفاوت است از این مساله که آیا اختیار داریم یا نه. اینها دو مساله هستند. مساله ما مساله اخیر است نه مساله اولی.

استدلالی که سابقا ذکر شد و در آن از دورن بینی و وجدانیات استفاده شد، ناظر به همین مساله اخیر (آیا اختیار داریم یا نه) است.

اما متاسفانه شما آن را تعمدا نادیده میگیرید و بعد از چند پست، مجددا همان سوال را تکرار میکنید و یا با طرح سوالات فرعی سوال اصلی را مغفول قرار میدهید.

برای نمونه، طرح این سوال که ما چه زمانی مختار شده ایم و اولین انتخاب را انجام داده ایم، یک سوال فرعی و نامرتبط با سوال اصلی تایپیک است.

اساسا اهمیتی ندارد که ما چه زمانی مختار شده ایم. آنچه اهمیت دارد این است که برخی از افعال ما فعلا اختیاری است.

همچنین میدانیم که برای مختار بودن باید اولا موجود باشیم و ثانیا خودآگاه باشیم و ثالثا به احوال ذهنی خودمان علم داشته باشیم و رابعا قادر به مقایسه آنها باشیم و خامسا قادر به پیش انداختن یکی و پس انداختن مابقی باشیم.

این که این اوصاف چه زمانی برای ما حاصل میشوند، نیازمند مطالعات انسان شناسی تجربی است که ارتباطی با مساله اصلی تایپیک حاضر ندارد. مساله اساسی این است که آیا انسان در طول زندگی خودش واجد فاعلیت اختیاری هست یا نه؟

پارسا مهر;992107 نوشت:
علت چیست و کیست؟؟؟علت خود فاعل هست...
من متوجه نمی شم، شما دوستان درست تر منظورتون رو برسونید که من متوجه بشم.با سپاس.

درود بر شما

خواستم توضیحاتی بنویسم اما دیدم قادر نیستم بیشتر و بهتر از کارشناس و کاربران بنویسم.

اگر همان مقدار کفایت نکند، بیش از آنهم کفایت نمیکند!

پارسا مهر;992073 نوشت:
پس دوستان و کارشناسان تقریبا متفق القولند که، اراده و تصمیم و گزینیشی که این من انجام می دهد.علت تامه ای دارد که خودش هست.پیش از اولین انتخاب عمرش..این من خودش، خودش را بوجود و خواست و اراده کرده؟؟؟این من خودش، خودش را انتخاب کرده که چطور باشد؟پاسخ خیر هست.گفتیم که هنوز اولین انتخاب عمرش را هم انجام نداده....

والا من از هر دری وارد شدم...اشکال رو با واژه های مختلف بیان کردم..صریح و روشن..دوستان متوجه نشدند یا منکر شدند و پاسخ های عجیب دادند...ک

پارسا مهر;991980 نوشت:
با سلام.برادر گرامی.من همچنان فرض رابر این گرفتم که شما دوستان اشکال را متوجه نشدید.اگر واقعا اشکال را متوجه شده باشید و همچنان اینگونه پاسخ می دهید.مطمئن خودتان جای بنده بودید.الان گذاشته رفته بودید.

با جناب سدید و Audi موافقم که طرح این سوال ارتباطی با بحث حاضر ندارد و بیشتر فرافکنی است...

همانطور که بحث از اختیار خدا فرافکنی بوده ...

دوستان متوجه اشکال شما هستند؛ خواهشا شما متوجه اشکال دوستان بشوید...

پیشنهادم این است که کمتر هیجانزده بشوید و بیشتر تامل کنید ...

فلسفه صبر و تواضع میخواهد ...

قول سدید;991260 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت کاربران گرامی

بحث تایپیک حاضر، در باب علیت و اختیار است.

به هر دلیلی، اواسط بحث یکی از کاربران محترم، مساله نسبت فلسفه و شریعت را مطرح کردند.

از آن جایی که این بحث اخیر، خارج از موضوع تایپیک است، و دوستان نیز به میزان کافی به این مساله پرداختند، پیشنهاد می شود که این بحث را همین جا خاتمه دهیم و اگر نکته جدیدی در باب علیت و اختیار بود، به آن بپردازیم.

از همه دوستانم صمیمانه متشکرم.@};-

با عرض سلام .
جناب بنده صحبت های شما رو در باب مسئله اختیار خوندم .
شما میگویید : »» هنگامی که نفس توسط علت های بسیاری احاطه شده است در نهایت این نفس است که تصمیم میگیرد کدام یک را ترجیح دهد و در نهایت چه فعلی تحقق یابد ، به عبارتی نفس با تجزیه و تحلیل علت ها به یک نتیجه نهایی میرسد ««
این سخن شماست درست است ؟
حال سوال بنده این است :
نفس برای تصمیم گیری به معیار نیاز دارد ، اینکه چرا و چگونه نفس باید بین علت ها فقط یک چیز را انتخاب کند جای سوال است ، نیست ؟
به عبارتی نتیجه ای که من میخوام بگیرم این است که اگر نفس برای تصمیم گیری معیار دارد >>> معیار همان علت است پس مجدد جبر را خواهیم داشت
اگر معیار ندارد و رو هوا اتفاق میفتد >>> جای بحثی نیست . به خودی خود اختیار نفی شده است .

مهرشاد فراهانی;992234 نوشت:
به عبارتی نتیجه ای که من میخوام بگیرم این است که اگر نفس برای تصمیم گیری معیار دارد >>> معیار همان علت است پس مجدد جبر را خواهیم داشت

درود بر جناب فراهانی

پیشنهادم مطالعه این پست ها است:

قول سدید;991933 نوشت:
همانطور که سابقا عرض شد، وقتی درون بینی میکنم متوجه میشوم من یک ماشین مکانیکی نیستم بلکه من احوال ذهنی و تمایلات و تمایلاتی دارم که از آنِ خودم است نه امری بیرون از من.

وقتی من این تمایلات و تمایلات را از آنِ خودم کرده ام، با ملاحظه آنها یکی را برمیگزینم و انتخاب میکنم.

اینطور نیست که ناآگاهانه و از پیش تعیین شده، به صورت رندوم یکی از آنها گزینش شود.

من کاملا به خودم و احوال ذهنی و نحوه وجودی خودم آگاهی دارم و متوجه میشوم که واجد چنین قدرتی هستم.

وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.

در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم. تمایلات و تاملات نیز درونی شده اند و نحوه وجودی من هستند (نه جزء درونی یا شئ بیرون از من). من با این تمایلات و تاملات، قادرم یکی از گزینه ها را برگزینم.

این گزینش فعل درونی من است که نامش اراده است. مرجِّح حقیقی خودم هستم. من به این اراده ضرورت بخشیده ام (منظورم ضرورت لاحق است نه ضرورت سابق).

قول سدید;992092 نوشت:
سابقا عرض شد که برخی از فلاسفه فعل اختیاری را فعل ارادی دانستند و در نتیجه، با ارادی دانستن افعال آدمی، آن را اختیاری نیز دانستند. اما سابقا گفتیم که حتی اگر این تعریف را بپذیریم، مشکل اراده آزاد و علیت لاینحل باقی میماند. بگذریم از این که به نظر میرسد اختیار آدمی چیزی فراتر از این است؛ یعنی وقتی میگوییم فلانی فاعل مختار است، منظورمان این است که فلانی آنچنانی سلطه ای دارد که میتواند حداقل برخی از کارهایش را اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد و این خواست و اراده مقهور علل بیرونی یا درونی از پیش تعیین شده نیست.

این مطلب برآمده از درون بینی و وجدانیات است. یعنی وقتی به خودم بازمیگردم، متوجه میشوم که من واجد چنین قدرت و فاعلیتی هستم. از همین جا است که اهمیت درون بینی و وجدانیات مشخص میشود ...

وجدانا خودم را چنین می یابم که وقتی شادم تماما شادم؛ وقتی غمگینم تماما غمگینم؛ وقتی گرسنه هستم، تماما گرسنه هستم ... این احوال درونی، نحوه وجودی من هستند نه این که چیزی عارض بر من و غیر از من باشند. این نکته مهمی است.

از این رو، وقتی من در شرایط خاصی هستم و مثلا گرسنه هستم، خودم را قادر میبینم که شخصا گرسنگی خودم را برطرف کنم. از این رو، با خودم فکر میکنم که به چه نحوی گرسنگی رابرطرف کنم. متوجه غذای روی میز میشوم و متوجه میشوم که میتوانم بلند شوم و آن غذا را بردارم و بخورم؛ میتوانم همینطور بنشینم و گرسنه بمانم. تصمیم میگیرم آن غذا را بخورم. به همین جهت، تصمیم میگیرم بلند شوم. اما ممکن است در میانه راه یادم بیاید که این غذا برای برادرم است و نباید آن را بخورم. از این رو از اراده ام صرف نظر میکنم. در واقع، تا وقتی که فعل خوردن وقوع نیافته است، من این سلطه ذاتی را دارم که تصمیم بگیرم یا از تصمیمم منصرف شوم.

به آن تصمیم گیری، اراده گفته می شود و به این سلطه ای که من برای ایجاد تصمیم و اراده برای وقوع فعل دارم، اختیار گفته می شود.

دقت کنید وقتی گفته میشود که من علت حقیقی اراده هستم، منظورم از من، من عریان از احوال خاص نیست. منظورم منی است که در موقعیت خاصی است. همانطور که گفتم آن احوال خاص، نحوه وجودی من هستند و چیزی بیرون از من نیستند. به همین جهت، من با آن احوال ذهنی خاصم علت حقیقی اراده هستم. در واقع، اگر من و احوال ذهنی را از هم تجزیه کنیم، نه من به تنهایی علت حقیقی اراده هستم، و نه احوال ذهنی به تنهایی علت حقیقی اراده هستند. منی که در حالت خاصی است، علت حقیقی اراده است. من و احوال ذهنی را نباید یک مجموعه مرکب دانست (چنانچه که موج و دریا را نباید دو چیز مستقل از هم انگاشت که با هم ترکیب شده اند.) در اینجا ترکیبی رخ نداده است. بنابراین، منی که حالت خاص دارم، قادرم کاری را اراده بکنم و انجام بدهم یا ندهم. همین سلطه را اختیار میگوییم.

بدین ترتیب، اراده بدون علت نیست. علتش خودم هستم نه امری بیرون از من یا درون من. من علت حقیقی اراده هستم؛ البته منی که در حالت خاصی است و در همان حالت، میتوانست اراده بکند یا نکند. تا زمانی که من اراده نکنم، اراده ضرورت نمی یابد. اینجاست که فرق ضرورت سابق و ضرورت لاحق مشخص می شود. وقتی من اراده کنم، اراده ام ضرورت می یابد. قبل از اراده، اراده هیچ ضرورتی ندارد.

ممکن است بفرمایید که اگر من در حالت خاص، علت تامه است، باید اراده نیز ضرورتا ایجاد شود.

این اشکال، ناشی از این است که فاعلیت انسان را فاعلیت طبیعی یا صناعی درنظر میگیرید. آری، فاعلیت انسان علت تامه وقوع اراده است اما چون این فاعلیت اختیاری است و آدمی سلطه بر وقوعش دارد و زمام اراده در دست فاعل است، وقوع و عدم وقوع اراده کاملا در دست فاعل مختار است. اراده نیز چیزی بیرون از من یا درون من نیست. اراده نیز شانی از شئون من است لحظه ای که من حالت تصمیم گیرندگی دارم. وقتی من در حالت تصمیم گیرندگی قرار میگیرم، اراده وقوع یافته است. این حالت، فعل من است و من تماما بر آن تسلط دارم. برخلاف بسیاری از احوال ذهنی که من بر آنها سلطه ندارم و نسبت به آنها منفعلم.

Sapere Aude;992190 نوشت:
نوشته اصلی توسط خباء
سلام

شما موافق قول فلاسفه مثل طباطبایی هستید؟
یا موافق قول علمایی مثل استاد فیاضی؟
از برخی عبارات به نظرم رسید موافق استاد فیاضی باشید.
سلام دوست عزیز،
متاسفانه افتخار مطالعه فلسفه هیچکدام از عزیزان را اقلا بطور مستقیم نداشته ام، در واقع هنوز چندان مطالعه در زمینه فلسفه اسلامی نکردم، هرچند امیدوارم فرصتی کنم تا با این جنبه بیشتر آشنا شوم. درپناه حق

کاملا همسو با جناب فیاضی نیستند اما برخی از عباراتشان همسو است.

اما نظر کارشناس همسوتر با نظر جناب فیاضی است؛ خصوصا با تمایز میان ضرورت سابق و ضرورت لاحق، که حقیقتا راهگشا است. البته نظر کارشناس نوآوری خودش را هم دارد.

به هر حال، نظر عزیزان مغتنم است@};-

مهرشاد فراهانی;992234 نوشت:
با عرض سلام .
جناب بنده صحبت های شما رو در باب مسئله اختیار خوندم .
شما میگویید : »» هنگامی که نفس توسط علت های بسیاری احاطه شده است در نهایت این نفس است که تصمیم میگیرد کدام یک را ترجیح دهد و در نهایت چه فعلی تحقق یابد ، به عبارتی نفس با تجزیه و تحلیل علت ها به یک نتیجه نهایی میرسد ««
این سخن شماست درست است ؟
حال سوال بنده این است :
نفس برای تصمیم گیری به معیار نیاز دارد ، اینکه چرا و چگونه نفس باید بین علت ها فقط یک چیز را انتخاب کند جای سوال است ، نیست ؟
به عبارتی نتیجه ای که من میخوام بگیرم این است که اگر نفس برای تصمیم گیری معیار دارد >>> معیار همان علت است پس مجدد جبر را خواهیم داشت
اگر معیار ندارد و رو هوا اتفاق میفتد >>> جای بحثی نیست . به خودی خود اختیار نفی شده است .

احمدصابری;992239 نوشت:
نوشته اصلی توسط مهرشاد فراهانی
به عبارتی نتیجه ای که من میخوام بگیرم این است که اگر نفس برای تصمیم گیری معیار دارد >>> معیار همان علت است پس مجدد جبر را خواهیم داشت

درود بر جناب فراهانی

پیشنهادم مطالعه این پست ها است:

سلام و عرض ادب

ممنونم از جناب صابری.

اگر جناب فراهانی همچنان پرسشی داشتند، در خدمتم.

احمدصابری;992229 نوشت:
با جناب سدید و Audi موافقم که طرح این سوال ارتباطی با بحث حاضر ندارد و بیشتر فرافکنی است...

همانطور که بحث از اختیار خدا فرافکنی بوده ...

دوستان متوجه اشکال شما هستند؛ خواهشا شما متوجه اشکال دوستان بشوید...

پیشنهادم این است که کمتر هیجانزده بشوید و بیشتر تامل کنید ...

فلسفه صبر و تواضع میخواهد ...


با سلام.والا دوستان که بعید میدونم متوجه اشکال بنده باشند....و من هم تمام سعیم این هست که هیجان زده نباشم.اصن فرصت کم دارم.پاسخ را می خوانم فرصت کنم یکی دو ساعت بعد پاسخ میدهم یا بیشتر که هیجان هم خوابیده.نمیدونم چرا اینطور فکر میکنید.به هر حال هیجان زده شدن های بنده هم بیمورد نیست وقتی دوستان اشکال پاسخ نمی دهند.از شما سوال کردم و بی جواب گذاشتید....قطعا هیوم محتمل صبرش که هیچ.عمرش به سر می امد.شوخی...به هر حال من سعی میکنم به سمت جمع بندی بروم و مطالبی به کارشناس عرض کنم در ادامه....

پارسا مهر;992204 نوشت:
سلام مجدد...کمی وحشت دارم این رو بگم...اینکه گویا اصن تعریف ما از اختیار با هم به کلی فرق می که...آخر یعنی چی اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد؟؟؟؟انتخاب مختارانه یعنی، خود فاعل و شخص مختار، خواست آن را انتخاب می کنه، خواست آن را انتخاب نمی کنه...همین..حالا یعنی چی، اولین انتخاب مختارانه وجود ندارد....یعنی چی تدریجی صاحب اختیار میشیم...یعنی، اول، 99 درصد، باید، شخص مختار آن را انتخاب کنه، یک درصد، این حق و توانایی رو داره که خواست یا بخواد که آن را انتخاب نکنه؟بعد در یک همچین شرایطی شخص مختار چه می کند، انتخاب می کنه یا انتخاب نمی کنه؟:-?
مگه اخبار هواشناسیه، قسمتی، تا قسمتی نیمه اختیار؟؟؟به تدریج بر حجم و تراکم اختیار افزوده می شه و و و :d (شوخی بی مزه!)

سلام علیکم
متاسفانه اینطور به نظر میرسد اینقدر درگیر بحث شدید که یادتان رفت اصل مسئله چه بود، ما اگر اثبات کنیم صاحب اختیار تام هستیم که اصلا با شریعت ما نمیخواند، ما داریم اثبات میکنیم نه جبر و نه اختیار، هیچ کدام درست نیستند، و اصل قضیه امری است به کلی متفاوت از هریک از این ها، که حالتی است بینابینی. کسی که تنها دو حالت ساده اختیار محض و جبر محض را ببیند ژرف اندیش نیست، یکی افراط و دیگری تفریط در حقیقت است، ما معتقدیم حقیقت اصلا اجبار یا اختیار نیست، حالتی است بس پیچیده، که به هیچ یک نمیماند. بین این دوست.
میپرسید چطور؟ این سوال درستی است. بله، سوال اصلی هرگز سر تعریف اختیار(که ما و شما بر آن به موافقت رسیدیم) و یا انتخاب بین جبر و اختیار نبود، ما داشتیم راهی نشان میدادیم که اختیار را، به تعبیر ضعیف شده، با علیت همساز کنیم. نه حرف شما بر ضد اختیار کاملا غلط است، نه حرف های بر ضد جبر. در حقیقت امری که به ان میرسیم بین این دو است. انگار یک دسته بندی است، یکسو اختیار تام است(خدا) و یکسو جبر تام(اشیا).در این بین، ما انسان ها هرگز نه تا حد جامدات سقوط میکنیم، نه میتوانیم به مرتبه الهی برسیم، در این وضعیت بینابینی هستیم.
گمان ممیکنم این تعبیر دشواری باشد، به هرحال، گمان میکنم حالا دیگر واضح شده باشد.
نقل قول:
من می گویم، ما انتخابی می کنیم و غذایی می خوریم.این انتخاب علتی دارد که کسی در آن شکی ندارد.از جهت آن علت، این انتخاب ضرورتا رخ می دهد.علت و معلول.این علت، علت تامه، از جزء های مختلفی تشکیل شده...اصن حرفی نیست.ما کاری نداریم.اا

البته فرق است بین علت با علل، چون تصمیمی گرفته نمیشود مگر آنکه حداقل دو علت در آن دخیل باشد، یکی علت خارجی، و دیگری عامل داخلی. بدون یکی از این دو، انتخاب به معنای انسانی وجود ندارد.
نقل قول:
این علت را خود شخص اراده و انتخاب نکرده.

این البته به تعبیری غلط نیست، بله شخص سازنده این علت نبوده، ولی همانطور که توضیح دادم ذهن در دو سه مرحله بطور مستقیم با این علل کنش و واکنشی انجام میدهد.
در نهایت همانطور که گفتم، این اصلا مخالف حرف بنده نیست. بنده میگویم علت دارد. گفتم ندارد؟علاوه بر آن، نگفتم این علت از هوا افتاده، گفتم عاملیست خارجی و مسلما عامل جبری، ولی این جبر، تام نیست، به دلیلی که واضح پیش از این توضیح دادم.
نقل قول:
من یک اشکال ریاضی وار طرح می کنم...

شرمنده اگر اندکی نامربوط است، ولی میشود اینقدر حرف از ریاضی نزنید! این به اصطلاح اشکال منطقی یا فلسفی یا... است، ولی در ریاضی ما اشکال نداریم، در هندسه هم یا استدلال داریم، یا مثال نقض.اصلا چنین مدلی از حرف ما شبیه به ریاضی نیست...

مهرشاد فراهانی;992234 نوشت:
شما میگویید : »» هنگامی که نفس توسط علت های بسیاری احاطه شده است در نهایت این نفس است که تصمیم میگیرد کدام یک را ترجیح دهد و در نهایت چه فعلی تحقق یابد ، به عبارتی نفس با تجزیه و تحلیل علت ها به یک نتیجه نهایی میرسد ««
این سخن شماست درست است ؟
حال سوال بنده این است :
نفس برای تصمیم گیری به معیار نیاز دارد ، اینکه چرا و چگونه نفس باید بین علت ها فقط یک چیز را انتخاب کند جای سوال است ، نیست ؟

برادر گرامی.سلام.حرف شما تقریبا درست هست..من کمی کوچولو با شما مخالفم،صرفا که مهم نیست...و متاسفانه قرار نیست دوستان پاسخ شما و بنده را بدهند...من سوال رو شما را با این فرم ده بار پرسیدم.نقل قول می کنم:اینکه با ملاحضه علل معد چنین تصمیم می گیرد، نیاز مند علتیست.چرا چیز دیگر تصمیم نگرفت، چرا تصمیم گرفت برود غذا بخورد؟خوب، این ها هر یک پدیده اند، نیاز مند علت.با وجود علت، ضرورتا پیدا می شوند.پس یک علتی بوده که شخص، و فاعل تصمیم گرفته که غذا بخورد.و نمی شده از این تصمیم صرف نظر کند و این خلاف تعریف ماست که گفتیم، خواست مثلا تصمیم می گیرد غذا بخورد، خواست نمی خورد...آن علت چه بوده؟من این را می پرسم و شما می گویید، از سلطه ی ذاتی انسان غافلید!!!!...
کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟چرا چیز دیگری ایجاد نمی کند، اصلا چرا ایجاد می کند؟علتشان چیست؟
حالا این علته، هر چه باشد، مهم نیست....مهم این هست که تصمیم و اراده ی انسان در آن دخیل نبوده و نیست و پس جبر را به همراه دارد...

دوست عزیز..سوال شما و سوال بنده، کاملا مشخص و روشن هست..ولی پاسخی داده نمی شود...
مثلا این پاسخ را جناب صابری از از استاد قول سدید نقل قول کردند...

احمدصابری;992239 نوشت:
مانطور که سابقا عرض شد، وقتی درون بینی میکنم متوجه میشوم من یک ماشین مکانیکی نیستم بلکه من احوال ذهنی و تمایلات و تمایلاتی دارم که از آنِ خودم است نه امری بیرون از من.

وقتی من این تمایلات و تمایلات را از آنِ خودم کرده ام، با ملاحظه آنها یکی را برمیگزینم و انتخاب میکنم.

اینطور نیست که ناآگاهانه و از پیش تعیین شده، به صورت رندوم یکی از آنها گزینش شود.

من کاملا به خودم و احوال ذهنی و نحوه وجودی خودم آگاهی دارم و متوجه میشوم که واجد چنین قدرتی هستم.

وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.

در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم. تمایلات و تاملات نیز درونی شده اند و نحوه وجودی من هستند (نه جزء درونی یا شئ بیرون از من). من با این تمایلات و تاملات، قادرم یکی از گزینه ها را برگزینم.

این گزینش فعل درونی من است که نامش اراده است. مرجِّح حقیقی خودم هستم. من به این اراده ضرورت بخشیده ام (منظورم ضرورت لاحق است نه ضرورت سابق).

تو را به خدا، اثری و ردی از پاسخ و سوال ما در آن دیده می شود؟اصلا انگار ما پرسیده باشیم که دو به اضافه دو چند می شود، دوستان پاسخ بدهند که، ترامپ گفته قراره تحریم ها رو اقزایش بدیم!!!!چه ربطی داشت؟؟؟در این پاسخ، کارشناس فارق از سوال و شبهه، برای خودشان دوخته و ساخته اند که ما وجدانا اینطور می فهمیم، اونطور می فهمیم...!!!! =;

پارسا مهر;992277 نوشت:
برادر گرامی.سلام.حرف شما تقریبا درست هست..من کمی کوچولو با شما مخالفم،صرفا که مهم نیست...و متاسفانه قرار نیست دوستان پاسخ شما و بنده را بدهند...من سوال رو شما را با این فرم ده بار پرسیدم.نقل قول می کنم:اینکه با ملاحضه علل معد چنین تصمیم می گیرد، نیاز مند علتیست.چرا چیز دیگر تصمیم نگرفت، چرا تصمیم گرفت برود غذا بخورد؟خوب، این ها هر یک پدیده اند، نیاز مند علت.با وجود علت، ضرورتا پیدا می شوند.پس یک علتی بوده که شخص، و فاعل تصمیم گرفته که غذا بخورد.و نمی شده از این تصمیم صرف نظر کند و این خلاف تعریف ماست که گفتیم، خواست مثلا تصمیم می گیرد غذا بخورد، خواست نمی خورد...آن علت چه بوده؟من این را می پرسم و شما می گویید، از سلطه ی ذاتی انسان غافلید!!!!...
کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟چرا چیز دیگری ایجاد نمی کند، اصلا چرا ایجاد می کند؟علتشان چیست؟
حالا این علته، هر چه باشد، مهم نیست....مهم این هست که تصمیم و اراده ی انسان در آن دخیل نبوده و نیست و پس جبر را به همراه دارد...

دوست عزیز..سوال شما و سوال بنده، کاملا مشخص و روشن هست..ولی پاسخی داده نمی شود...
مثلا این پاسخ را جناب صابری از از استاد قول سدید نقل قول کردند...

تو را به خدا، اثری و ردی از پاسخ و سوال ما در آن دیده می شود؟اصلا انگار ما پرسیده باشیم که دو به اضافه دو چند می شود، دوستان پاسخ بدهند که، ترامپ گفته قراره تحریم ها رو اقزایش بدیم!!!!چه ربطی داشت؟؟؟در این پاسخ، کارشناس فارق از سوال و شبهه، برای خودشان دوخته و ساخته اند که ما وجدانا اینطور می فهمیم، اونطور می فهمیم...!!!! =;

بین بعضی چیزها رابطه علیت تکوینی برقرار نیست.
مثلا اگر فلانی در مسابقات برنده شد من باید به او تبریک بگویم.
اگر هم جایی رابطه علیت باشد ، من علت هستم نه شرایط...
مثلا فلان موارد مرجحات و معدات هستند ولی آنها انتخابم را نمیسازند. به این معنا که آنها علت باشند و انتخابم معلول آنها باشد. بلکه من آنها را به عنوان مرجح و دلیل انتخاب میکنم.
به هر حال در فرض اول اصلا رابطه علیت برقرار نیست بلکه روابط اعتباری و عقلی و تشریعی هستند.
در فرض دوم ما عواملی را انتخاب میکنیم برای انجام یک عمل. ولی ضرورت سابق در کار نیست. ما میتوانیم خودمان را هم تغییر دهیم. البته هر انسانی به این خوداگاهی نرسیده که چنین قدرتی دارد. مثلا کودکان بیشتر تابع عوامل خارجی و امیال خود هستند ولی هر چه قدر انسان بزرگتر و عاقل تر میشود و با نفس خود مبارزه میکند بیشتر میفهمد که آن چیزهایی که تصور میکرد علت ضرورت بخش تصمیمات او هستند این طور نیستند... بلکه او است که اجازه میدهد طبق آن عوامل تصمیمی گرفته شود و میتواند چنین نکند...

پارسا مهر;992277 نوشت:
برادر گرامی.سلام.حرف شما تقریبا درست هست..من کمی کوچولو با شما مخالفم،صرفا که مهم نیست...و متاسفانه قرار نیست دوستان پاسخ شما و بنده را بدهند...من سوال رو شما را با این فرم ده بار پرسیدم.نقل قول می کنم:اینکه با ملاحضه علل معد چنین تصمیم می گیرد، نیاز مند علتیست.چرا چیز دیگر تصمیم نگرفت، چرا تصمیم گرفت برود غذا بخورد؟خوب، این ها هر یک پدیده اند، نیاز مند علت.با وجود علت، ضرورتا پیدا می شوند.پس یک علتی بوده که شخص، و فاعل تصمیم گرفته که غذا بخورد.و نمی شده از این تصمیم صرف نظر کند و این خلاف تعریف ماست که گفتیم، خواست مثلا تصمیم می گیرد غذا بخورد، خواست نمی خورد...آن علت چه بوده؟من این را می پرسم و شما می گویید، از سلطه ی ذاتی انسان غافلید!!!!...
کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟چرا چیز دیگری ایجاد نمی کند، اصلا چرا ایجاد می کند؟علتشان چیست؟
حالا این علته، هر چه باشد، مهم نیست....مهم این هست که تصمیم و اراده ی انسان در آن دخیل نبوده و نیست و پس جبر را به همراه دارد...

دوست عزیز..سوال شما و سوال بنده، کاملا مشخص و روشن هست..ولی پاسخی داده نمی شود...
مثلا این پاسخ را جناب صابری از از استاد قول سدید نقل قول کردند...

تو را به خدا، اثری و ردی از پاسخ و سوال ما در آن دیده می شود؟اصلا انگار ما پرسیده باشیم که دو به اضافه دو چند می شود، دوستان پاسخ بدهند که، ترامپ گفته قراره تحریم ها رو اقزایش بدیم!!!!چه ربطی داشت؟؟؟در این پاسخ، کارشناس فارق از سوال و شبهه، برای خودشان دوخته و ساخته اند که ما وجدانا اینطور می فهمیم، اونطور می فهمیم...!!!! =;

بین بعضی چیزها رابطه علیت تکوینی برقرار نیست.
مثلا اگر فلانی در مسابقات برنده شد من باید به او تبریک بگویم.
اگر هم جایی رابطه علیت باشد ، من علت هستم نه شرایط...
مثلا فلان موارد مرجحات و معدات هستند ولی آنها انتخابم را نمیسازند. به این معنا که آنها علت باشند و انتخابم معلول آنها باشد. بلکه من آنها را به عنوان مرجح و دلیل انتخاب میکنم.
به هر حال در فرض اول اصلا رابطه علیت برقرار نیست بلکه روابط اعتباری و عقلی و تشریعی هستند.
در فرض دوم ما عواملی را انتخاب میکنیم برای انجام یک عمل. ولی ضرورت سابق در کار نیست. ما میتوانیم خودمان را هم تغییر دهیم. البته هر انسانی به این خوداگاهی نرسیده که چنین قدرتی دارد. مثلا کودکان بیشتر تابع عوامل خارجی و امیال خود هستند ولی هر چه قدر انسان بزرگتر و عاقل تر میشود و با نفس خود مبارزه میکند بیشتر میفهمد که آن چیزهایی که تصور میکرد علت ضرورت بخش تصمیمات او هستند این طور نیستند... بلکه او است که اجازه میدهد طبق آن عوامل تصمیمی گرفته شود و میتواند چنین نکند...پس من علت هستم نه معلول.. بله معلول و مخلوق خدا هستم و خدا قدرت اراده را در همه انسانها خلق کرده به گونه ای که مقهور هیچ علتی نیستند...

قول سدید;992243 نوشت:
سلام و عرض ادب

ممنونم از جناب صابری.

اگر جناب فراهانی همچنان پرسشی داشتند، در خدمتم.

فکر میکنم تازه متوجه شدم که حرف شما از ابتدا چه بوده . :-?
حرفتون درست و منطقی به نظر میرسه . به عبارتی شما میخواهید بیان کنید که وجود من مساوی است با = معیار هایی که با آن ها تصمیم میگیرد تحت تاثیر چه علتی قرار بگیرد یا نگیرد . و این معیار ها خارج از وجود من نیستند. بلکه این ها دقیقا خود همان وجود من هستند .
درست برداشت کردم درست است ؟ این اطمینان را به من بدهید که برداشتم درست است .
اما هنوز چند سوال برای من باقی مانده است .
اینکه وجود من چه چیزی را ترجیح بدهد چگونه است ؟ ایا خدا وجود من را اینگونه ساخته است ؟ اینگونه که تحت تاثیر چه عواملی قرار بگیرد چه نگیرد ؟ اگر بخواهیم خدا را دخیل کنیم ، گویا اینطور به نظر میرسد که باز هم دچار جبر میشویم .
البته به نظر می آید به گونه ای خودم جواب این پرسش را میدانم . میتوان تصور کنم وجود من یک حالت ممکن است و هزاران حالت ممکن است و خداوند تنها کاری که کرده آن را خلق کرده است .( ممکن سایر حالت های دیگه نیز خلق شده باشند) . اگر این پاسخ درست است این اطمینان را به من بدهید .

مسئله بعدی که سعی دارم بیان کنم انتخاب خوبی و بدیست . یعنی میخوام ببینم وجود من در نهایت چگونه بین خوبی و بدی انتخاب میکند . نمیدونم متوجه منظور من میشوید یا نه ؟ ایا وجود من از ازل خواستش این بوده که صرفا فقط علت هایی را بپذیرد که منجر به بدی باشد ؟

مهرشاد فراهانی;992329 نوشت:
فکر میکنم تازه متوجه شدم که حرف شما از ابتدا چه بوده . :-?
حرفتون درست و منطقی به نظر میرسه . به عبارتی شما میخواهید بیان کنید که وجود من مساوی است با = معیار هایی که با آن ها تصمیم میگیرد تحت تاثیر چه علتی قرار بگیرد یا نگیرد . و این معیار ها خارج از وجود من نیستند. بلکه این ها دقیقا خود همان وجود من هستند .
درست برداشت کردم درست است ؟ این اطمینان را به من بدهید که برداشتم درست است .
اما هنوز چند سوال برای من باقی مانده است .
اینکه وجود من چه چیزی را ترجیح بدهد چگونه است ؟ ایا خدا وجود من را اینگونه ساخته است ؟ اینگونه که تحت تاثیر چه عواملی قرار بگیرد چه نگیرد ؟ اگر بخواهیم خدا را دخیل کنیم ، گویا اینطور به نظر میرسد که باز هم دچار جبر میشویم .
البته به نظر می آید به گونه ای خودم جواب این پرسش را میدانم . میتوان تصور کنم وجود من یک حالت ممکن است و هزاران حالت ممکن است و خداوند تنها کاری که کرده آن را خلق کرده است .( ممکن سایر حالت های دیگه نیز خلق شده باشند) . اگر این پاسخ درست است این اطمینان را به من بدهید .

مسئله بعدی که سعی دارم بیان کنم انتخاب خوبی و بدیست . یعنی میخوام ببینم وجود من در نهایت چگونه بین خوبی و بدی انتخاب میکند . نمیدونم متوجه منظور من میشوید یا نه ؟ ایا وجود من از ازل خواستش این بوده که صرفا فقط علت هایی را بپذیرد که منجر به بدی باشد ؟

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

بله با شما موافقم.

علت مرجح، خودم هستم، خودی که احوال و امیال متنوع دارد و بعد از مقایسه آنها، یکی را پیش انداخته و دیگران را پس میزند.

این احوال و امیال نحوه وجودی من هستند و امری متمایز از من نیستند. همچنین است اراده. همه اینها انحای وجودی من هستند.

به همین جهت عرض شد که مرجح حقیقی خودم هستم نه امری بیرون از من.

تا وقتی که من اراده نکردم و امیال را پیش و پس نکردم، اراده ضرورت نیافته است. بعد از پیش و پس انداختن امیال، اراده ضرورت می یابد. (فرق است میان ضرورت سابق و لاحق. بنده ضرورت سابق را قبول ندارم)

اما درباره فاعلیت خداوند و نقش آن در اختیار گفتنی است که این مساله، از مسائل اساسی الهیات و کلام است که چند نظریه تفویض و جبر و کسب و الامر بین الامرین را ایجاد کرده است. بهتر است این مساله را در تایپیک دیگر دنبال کنیم.

همچنین بهتر است مساله علل انتخاب خیر و شر را در تایپیک دیگر دنبال کنیم تا کارشناس اخلاق به آن پاسخگو باشند

پست یک کوچولو ویرایش شد، دو سه کلمه جا افتاده بود!!!


سلام و عرض ارادتــــــ...ایندیگه، احتمالا، آخرین پست و جمع بندی بنده باشد...دیگر بعید می دانم، دوستان، پاسخ تازه و نویی داشته باشند و ما هم که گفتنیهامون رو گفتیم...

قول سدید;992217 نوشت:
در بحث اختیار، کسی مدعی نیست تمامی افعال آدمی از بدو تولد تا لحظه مرگ، همگی اختیاری است؛ بلکه مدعا این است که حداقل برخی از افعال آدمی اختیاری است.

بله، حرف شما درسته..ما هم چیزی غیر این نمی گوییم...فقط اگر بنده خواستم روی اولین انتخاب اختیاری عمرمون تمرکز بشه، برای ساده تر شدن و فهم بیشتر مشکل بود...وگرنه، اصن اهمیتی ندارد...منم هم از ابتدا، اصن مانوری ندادم روی اولین انتخاب یا دومین انتخاب...ولی ناچارا...

قول سدید;992217 نوشت:
برای نمونه، طرح این سوال که ما چه زمانی مختار شده ایم و اولین انتخاب را انجام داده ایم، یک سوال فرعی و نامرتبط با سوال اصلی تایپیک است.

استاد گرامی، والا من گفتم بیاییم فرض بگیریم که با اولین انتخاب اختیاری "من" مواجه هستیم...اونم برای ساده تر شدن بحث...، من متوجه نمی شم که، حساسیت نشون دادن سر این موضوع چه معنی می ده...
اگر جناب Sapere Aude خوب، عرایض بنده را متوجه می شدند، و دقت و تامل بیشتری می داشتند متوجه می شدند که اصلا، فرض و منظور بنده همان، اولین ترجیح هست...چه از نوع مختارانه چه جبری و چه بینابین.یعنی من داشتم روی اولین انتخاب و ترجیح مانور می دادم..و اگر درست به عرایض بنده توجه می کردند که آن اولین انتخاب و ترجیح، اصن ذره ای و بویی از اختیار نمی داشت و کار به انتخاب های بعدی مختارانه نمی رسید...و این ایراد که ما اولین انتخاب مختارنه نداریم اصن بی مورد بود.
حالا امیدوارم جناب Sapere Aude نیان بگن که ا اصن اولین انتخاب هم نداریم...
==============================================================================
خوب، چون این پست جمع بندی هست.پس لاجرم مجبورم که مطالبی رو تکراری مطرح کنم...ابتدا اشکال رو خیلی تند و سریع می گم که چی بود....
فرض اینکه با اولین انتخاب یا ترجیح "من" مواجه ایم..
حالا این ترجیح این بوده که، در رحم مادر به چپ بچرخد...یا در بدو تولد، پستان مادر را به دهان بگیرد یا..زیاد مهم نیست..
ما فرض می گیریم که اولین ترجیح این بوده که سر پا باایستد...یعنی ترجیحش، انتخابش این بوده که سر پا باایستد
خوب، اینکه فاعل، ترجیح می دهد، انتخاب می کند.سرپا باایستد..این ترجیح نیازمند علتیست....اینکه، فاعل، خودش، ترجیح داد که سر پا باایستد، نیازمند علتی هست...طبیعتا با وجود آن علت، این ترجیح، ضرورتا باید رخ بدهد...و ترجیح فاعل، قطعی الوقوع هست و اینطور نیست که شخص خواست ترجیح می دهد خواست ترجیح نمی دهد، یعنی مخالف با تعریف ما از اختیار...پس، با وجود آن علت...این اولین ترجیح، سر سوزنی و اندازه ی یک ارزن هم، مختارانه به حساب نمی شود..و فاعل امکان صرف نظر کردن از ان را ندارد...خوب، این از اولین ترجیح....این عرایض که طرح شد...در مورد تمام ترجیحات و انتخاب های فاعل هم مصداق دارد دیگر..فرقی نمی کند...یعنی تا اینجا اصن مهم نبود که ما سر اولین ترجیح یا انتخاب حرف می زنیم یا غیر ان....
خوب، پس با وجود آن علت، حقیقتا "من" نمی توانست، چیز دیگری ترجیح دهد...پس با وجود آن علت که از پیش از ترجیح برقرار بوده... نمی شد که فاعل، چیز دیگری ترجیح یا خواست می کرد..که این مخالف تعریف اختیاری بودن انتخاب...
(تو پرانتز بگم.منظور از علت، علت تامه ی ترجیح ما هست...علت تامه تشکیل شده از علل مختلف و ناقص، اوکی؟؟)
پس تا همینجا نتیجه گرفتیم که ما بر هیچ یک از ترجیحاتمان، اختیار و آزادی مستقیمی نداریم...
حالا، سوال می شود که آن علته که، از جهت آن، ترجیح بر ایستادن ضروری و واجب بود، چه بوده؟؟؟اگر آن علت با ترجیح و انتخاب اختیاری و آزادانه ی فاعل پیش آمده یا ساخته شده باشد...پس، می تونیم نتیجه بگیریم که، ترجیح بر ایستادن، غیر مستقیم بر اراده و انتخاب اختیاری شخص فاعل استوار هست...یعنی، شخص مختار، با اختیارش علتی را ساخته و ترجیح داده...بعد با وجود، آن علت، ترجیح بر ایستادن هم رخ داده..پس درسته که مستقیما ترجیح بر ایستادن، مختارانه نبوده و حساب نمی شود، ولی، غیر مستقیم، اختیاری می تواند حساب شود...
پس برای آنکه شخص انتخابی غیر جبری داشته باشد، ...لازم می آید که، شخص حداقل دومین انتخابش یا ترجیحش را انجام داده باشد...ترجیح اول، ترجیح اختیاری و مختارانه او برای ایجاد و ساختن علتی بر وقوع و پیدایی ترجیح بر ایستادن!!!!چقدر پیچیده شد و مسخره!!!
این امر، در مورد، تمام انتخاب های شخص مصداق دارد دیگر..حتی برای اولین انتخاب غیر جبری عمرش...حالا چطور ممکن هست، پیش از اولین انتخاب غیر جبری عمرش، انتخابی داشته باشد، از سر اختیار و آزادی، ولو سر سوزن...خوب طبیعتا محاله دیگه...
پس، شخص هیچگاه اولین انتخاب غیر جبری عمرش را هم تجربه نخواهد کرد، چه برسه به دومین یا سومینش و خودتون ا ادامه اش رو یرید...

خوب این اشکال و شبهه بود که از نظر گذشت..که ما ده بار پیشتر در غالب دو خط یا کمتر تکرارش کرده بودیم...دیگه پست جمع بندی....گفتیم دوباره اشکال رو ساده تر بنویسیم به یادگار بمونه از ما و اتمام حجت باشه برای بعضی دوستان....
حالا بیایید روی پاسخ کارشناس تمرکزی داشته باشیم....
بیشتر مانور کارشناس، به طرح اشکال و سوال ما شبیه بود تا طرح و بیان پاسخی برای اشکال ما، کارشناس می گفتند وجدانا اینطور می فهمیم و اونطور می فهمیم و ما هم باید آن را بپذیریم...باید بپذیریم که وجدانا در می یابیم که اختیار و سلطه ای بر انتخاب هایمان داریم که، با اصل علیت در تضاد هست!!!!
مثلا استاد نوشته اند:

نقل قول:
[INDENT=2]همانطور که سابقا عرض شد، وقتی درون بینی میکنم متوجه میشوم من یک ماشین مکانیکی نیستم بلکه من احوال ذهنی و تمایلات و تمایلاتی دارم که از آنِ خودم است نه امری بیرون از من.

وقتی من این تمایلات و تمایلات را از آنِ خودم کرده ام، با ملاحظه آنها یکی را برمیگزینم و انتخاب میکنم.

اینطور نیست که ناآگاهانه و از پیش تعیین شده، به صورت رندوم یکی از آنها گزینش شود.

من کاملا به خودم و احوال ذهنی و نحوه وجودی خودم آگاهی دارم و متوجه میشوم که واجد چنین قدرتی هستم.

وقتی من خودم را چنین می یابم، متوجه میشوم که من ماشین و برنامه نویسی شده نیستم.

در واقع، من علت تامه و حقیقی این اراده و تصمیم هستم. تمایلات و تاملات نیز درونی شده اند و نحوه وجودی من هستند (نه جزء درونی یا شئ بیرون از من). من با این تمایلات و تاملات، قادرم یکی از گزینه ها را برگزینم.

این گزینش فعل درونی من است که نامش اراده است. مرجِّح حقیقی خودم هستم. من به این اراده ضرورت بخشیده ام (منظورم ضرورت لاحق است نه ضرورت سابق).

[/INDENT]

فرموده اند:[INDENT=2]سابقا عرض شد که برخی از فلاسفه فعل اختیاری را فعل ارادی دانستند و در نتیجه، با ارادی دانستن افعال آدمی، آن را اختیاری نیز دانستند. اما سابقا گفتیم که حتی اگر این تعریف را بپذیریم، مشکل اراده آزاد و علیت لاینحل باقی میماند. بگذریم از این که به نظر میرسد اختیار آدمی چیزی فراتر از این است؛ یعنی وقتی میگوییم فلانی فاعل مختار است، منظورمان این است که فلانی آنچنانی سلطه ای دارد که میتواند حداقل برخی از کارهایش را اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد و این خواست و اراده مقهور علل بیرونی یا درونی از پیش تعیین شده نیست.

این مطلب برآمده از درون بینی و وجدانیات است. یعنی وقتی به خودم بازمیگردم، متوجه میشوم که من واجد چنین قدرت و فاعلیتی هستم. از همین جا است که اهمیت درون بینی و وجدانیات مشخص میشود ...

وجدانا خودم را چنین می یابم که وقتی شادم تماما شادم؛ وقتی غمگینم تماما غمگینم؛ وقتی گرسنه هستم، تماما گرسنه هستم ... این احوال درونی، نحوه وجودی من هستند نه این که چیزی عارض بر من و غیر از من باشند. این نکته مهمی است.

از این رو، وقتی من در شرایط خاصی هستم و مثلا گرسنه هستم، خودم را قادر میبینم که شخصا گرسنگی خودم را برطرف کنم. از این رو، با خودم فکر میکنم که به چه نحوی گرسنگی رابرطرف کنم. متوجه غذای روی میز میشوم و متوجه میشوم که میتوانم بلند شوم و آن غذا را بردارم و بخورم؛ میتوانم همینطور بنشینم و گرسنه بمانم. تصمیم میگیرم آن غذا را بخورم. به همین جهت، تصمیم میگیرم بلند شوم. اما ممکن است در میانه راه یادم بیاید که این غذا برای برادرم است و نباید آن را بخورم. از این رو از اراده ام صرف نظر میکنم. در واقع، تا وقتی که فعل خوردن وقوع نیافته است، من این سلطه ذاتی را دارم که تصمیم بگیرم یا از تصمیمم منصرف شوم.

به آن تصمیم گیری، اراده گفته می شود و به این سلطه ای که من برای ایجاد تصمیم و اراده برای وقوع فعل دارم، اختیار گفته می شود.

دقت کنید وقتی گفته میشود که من علت حقیقی اراده هستم، منظورم از من، من عریان از احوال خاص نیست. منظورم منی است که در موقعیت خاصی است. همانطور که گفتم آن احوال خاص، نحوه وجودی من هستند و چیزی بیرون از من نیستند. به همین جهت، من با آن احوال ذهنی خاصم علت حقیقی اراده هستم. در واقع، اگر من و احوال ذهنی را از هم تجزیه کنیم، نه من به تنهایی علت حقیقی اراده هستم، و نه احوال ذهنی به تنهایی علت حقیقی اراده هستند. منی که در حالت خاصی است، علت حقیقی اراده است. من و احوال ذهنی را نباید یک مجموعه مرکب دانست (چنانچه که موج و دریا را نباید دو چیز مستقل از هم انگاشت که با هم ترکیب شده اند.) در اینجا ترکیبی رخ نداده است. بنابراین، منی که حالت خاص دارم، قادرم کاری را اراده بکنم و انجام بدهم یا ندهم. همین سلطه را اختیار میگوییم.
[/INDENT]
یا در ادامه فرموده اند:
[INDENT=2]ممکن است بفرمایید که اگر من در حالت خاص، علت تامه است، باید اراده نیز ضرورتا ایجاد شود.

این اشکال، ناشی از این است که فاعلیت انسان را فاعلیت طبیعی یا صناعی درنظر میگیرید. آری، فاعلیت انسان علت تامه وقوع اراده است اما چون این فاعلیت اختیاری است و آدمی سلطه بر وقوعش دارد و زمام اراده در دست فاعل است، وقوع و عدم وقوع اراده کاملا در دست فاعل مختار است. اراده نیز چیزی بیرون از من یا درون من نیست. اراده نیز شانی از شئون من است لحظه ای که من حالت تصمیم گیرندگی دارم. وقتی من در حالت تصمیم گیرندگی قرار میگیرم، اراده وقوع یافته است. این حالت، فعل من است و من تماما بر آن تسلط دارم. برخلاف بسیاری از احوال ذهنی که من بر آنها سلطه ندارم و نسبت به آنها منفعلم.[/INDENT]


خوب تا اینجا، شما در این به اصطلاح پاسخ کارشناس، اثری و ردی و تلاشی برای حل اشکال و شبهه ی ما می بینید؟ما مکرر خواهش داشتیم که عرض ما نقل قول شود و گفته شود،آنجایش مثلا بر خطاست.یک تصور اشتباست یا یک ادعای باطل هست.ولی پاسخی از این جنس ندیدیم؟؟اینجا کارشناس تنها حرفشان این بود که ما وجدانا و با بررسی احوال درونی خود، متوجه می شویم که سلطه ذاتی داریم و قادریم کاری را اراده کنم یا نکنم، خواستم انجام بدهم، خواستم انجام ندهم...مختارم!!!یعنی، چیزی را که ما توضیح می دهیم، با علیت در تضاد هست و اشکال و شبهه دارد را کارشناس می گویند، ما وجدانا در می یابیم و متوجه می شویم...حالا پاسخ و حل شبهه کجاست؟؟
ما سوال می کنیم که مگر شانسکی و هردمبیلی هست دنیا و بی علت است دنیا که، خواستم از تصمیم منصرف بشم، خواستم تصمیم بگیرم؟این حرف ماست، شبهه ی ماست..بعد کارشناس در پاسخ می گویند توضیح می دهند ما وجدانا می فهمیم که: من این سلطه ذاتی را دارم که تصمیم بگیرم یا از تصمیمم منصرف شوم.
تا اینجا که هیچی...اما در ادامه چه فرمودند؟؟
بله، کارشناس گرامی، ما عرض می کنیم به شما که اگر به قول شما، من در حالت خاص، علت تامه است، علت تامه ی انتخاب ها هست، باید اراده ضرورتا ایجاد شود...شما چه پاسخ می دهید؟؟
شما پاسخ می دهید که، ما از فاعلیت اختیاری و اینکه آدمی سلطه بر وقوعش دارد و زمام اراده در دست فاعل هست و وقوع و عدم وقوع اراده کاملا در دست مختار هست قافلیم..یعنی از همان چیز هایی که آنها را متضاد با علیت می بینیم، فاعلیت مختار و از اینها که صدبار توضیحش دادیم، قافلیم!!!چه حالب....این پاسخ بود؟؟

چیزی که من حس کردم و حدس زدم این بود که کارشناس خواستند این مطلب را برساند که، عوامل سابق و تمایلات ما، علت تامه ی ترجیحات و انتخاب ما نیستند...ما وجدانا می فهمیم که ماییم که، شرایط را می سنجیم، والی آخر و ماییم که تصمیم می گیریم.رابطه ی علیت نقض نشده، انتخاب های ما علت دارند و آن خود فاعل هست..ما جزء اصلی و تمام کننده، انتخاب هایمان هستیم و اینطوری نیست که، مقهور عواملی دیگر باشیم باشیم و از این حرفا...ما هم می گفتیم..این راه حل نیست و شبهه را حل نمی کند.ماهم از ابتدا، آنچنان، مخالفتی با این اعتقاد کارشناس نداشتیم.ما هم نمی گفتیم، که علت انتخاب هایمان، خودمان نیستیم...عمه مان هست، خاله مان هست، یا مثلا، بوی غذایی هست که به مشام می رسد...قبل تر به کارشناس عرض کردیم:
[SPOILER]کاری که شما کردید این بود، یا شبیه به این بود که علل سابق علت تامه اراده نیستند.آخرین جزء از علت تامه، یا علت تامه،خود انسان هست.فاعل اراده خود آدمی هست.شما از خود نمی پرسید حالا علت ترجیع آدمی بر انجام فلان فعل چیست؟؟علت اینکه، انسان، با ملاحظه ی علل معد خودش چنان چیزی ایجاد می کند چیست؟به چه علتی چنان چیزی را ایجاد می کند؟چرا چیز دیگری ایجاد نمی کند، اصلا چرا ایجاد می کند؟علتشان چیست؟
حالا این علته، هر چه باشد، مهم نیست....مهم این هست که تصمیم و اراده ی انسان در آن دخیل نبوده و نیست و پس جبر را به همراه دارد...

[/SPOILER]که پاسخی نشنیدیم و ندیدیم، حتی نقل قول هم نشد....

بیشتر پاسخ کارشناس از این جنس بودند که خودشون توضیح دادن:
[SPOILER]

نقل قول:
در مورد اختیار انسان نیز باید از تجربه بهره برد تا نظر صحیحی در این مورد داشت. ریاضیات و برهان و اولیات بدیهی، به تنهایی برای فهم این واقعیات راهگشا نیستند. به همین جهت درون بینی و مراجعه به علم حضوری و وجدانیات لازم است.

به دیگر سخن، وقتی درباره علیت و اختیار سخن می گوییم، واقعا درباره فاعلیت انسان سخن می گوییم نه فاعلیت صناعی ربات و نه فاعلیت طبیعی خورشید و نه ...

به همین جهت، باید تقریر درستی از فاعلیت انسان داشته باشیم و سپس تناسب آن با اصل علیت را مورد پرسش قرار بدهیم.

دقیقا غفلت از همین نکته است که این بحث را به سرانجام نرسانده است.

[/SPOILER]
که به کار ما نیامدند دیگه، کمبود فرصت و مشغله اجازه و حوصله بحث به ما نمی ده در این مورد..

[SPOILER]من قصد توهین و جسارت به کسی نداشتم...اگر زبانم تند بوده احیانا...عذر می خوام...در این موضوع خاص، جبر و اختیار و علیت، پاسخ های دوستان واقعا حیرت انگیز هست، اصلا ادم، مردد می شود خواب هست یا نه جسارتا.من نمی تونم، به هیچوجه تفکر دوستان رو درک کنم، اصن نمی تونم بپذیرم و باور کنم که دوستان چطور خودشون رو با پاسخ هایی که می دادن قانع می کنن.البته شکایتی نیست.شاید این طبیعت دنیاست..اگر پرحرفی و بی دقتی بوده ببخشید..کمبود فرصت و مشغله ها در بی دقتی ها واقعا مزید بر علت بوده اند...

پی نوشت:پاسخ و استدلال قاطع جناب Sapere Aude والا برای ما کارساز نبود..البته تا جایی که متوجه اش شدیم..و فکر می کنم، در همین پست، غیر مستقیم، پاسخ داده شدند...happy

دیگه من حرفی ندارم....از کارشناس ممنون که حضور داشتن...از کسی هم نمی شه گلایه داشت که، وقتی جبر حاکمه.. پس بی هیچ گلایه و شکایتی، بدرود...[/SPOILER]

پارسا مهر;992350 نوشت:
چه از نوع مختارانه چه جبری و چه بینابین.یعنی من داشتم روی اولین انتخاب و ترجیح مانور می دادم..و اگر درست به عرایض بنده توجه می کردند که آن اولین انتخاب و ترجیح، اصن ذره ای و بویی از اختیار نمی داشت [/SPOILER]

سلام و عرض ادب

دوست گرامی

آیا شما اولین انتخاب زندگی خودتون رو به یاد دارید ؟؟؟؟؟

آیا این به یاد نداشتن به این معنی هست که شما انتخاب نکردید و جبری بوده ؟؟؟؟

خداوند از شما پرسید:

الست بربکم؟ ( آیا من رو به عنوان پرورش دهنده و تربیت کننده خودت قبول داری؟ )

و شما گفتید بله و خلق شدید !

اگر خداوند رو قبول ندارید جای اسمش هر اسمی که دوست دارید بزارید

طبیعت ، هستی ، کیهان یا هر چیزی که فکر می کنید ازش بوجود اومدید.

بارها گفته شده زندگی فقط جبر ، یا فقط اختیار نیست

و علت ها نیز تماما جبری نیستند و گاهی اختیاری هستند

اگر نگاهی به فرگشت داشته باشید ، می بینید که فرگشت حتما جبری عمل نمی کنه !!!

بلکه با توجه به خواست موجودات و شرایط محیط پیش می ره

یعنی دو نوع علیت داریم

علت محیطی و علت خواست خود موجود

این که شما میمون نیستید و انسان هستید ، حاصل اختیار شما و پیشینیان شما و در کنارش جبر محیطی شماست

این که یه میمون میمون هست و نه انسان ، حاصل جبر محیط و انتخاب خودش هست

درک کنید که همه چیز 100 درصد جبری نیست و 100 درصد اختیاری هم نیست

نگاه صفر و صدی رو کنار بزارید و واقع نگر باشید

قول سدید;992340 نوشت:
سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

بله با شما موافقم.

علت مرجح، خودم هستم، خودی که احوال و امیال متنوع دارد و بعد از مقایسه آنها، یکی را پیش انداخته و دیگران را پس میزند.

این احوال و امیال نحوه وجودی من هستند و امری متمایز از من نیستند. همچنین است اراده. همه اینها انحای وجودی من هستند.

به همین جهت عرض شد که مرجح حقیقی خودم هستم نه امری بیرون از من.

تا وقتی که من اراده نکردم و امیال را پیش و پس نکردم، اراده ضرورت نیافته است. بعد از پیش و پس انداختن امیال، اراده ضرورت می یابد. (فرق است میان ضرورت سابق و لاحق. بنده ضرورت سابق را قبول ندارم)

اما درباره فاعلیت خداوند و نقش آن در اختیار گفتنی است که این مساله، از مسائل اساسی الهیات و کلام است که چند نظریه تفویض و جبر و کسب و الامر بین الامرین را ایجاد کرده است. بهتر است این مساله را در تایپیک دیگر دنبال کنیم.

همچنین بهتر است مساله علل انتخاب خیر و شر را در تایپیک دیگر دنبال کنیم تا کارشناس اخلاق به آن پاسخگو باشند

ببینید من تلاش میکنم همان اشکالی را مطرح کنم که جناب پارسامهر سعی در بیانش را دارد .
ما میگویم وجود من مساوی است با = معیار های برای بالا و پایین کردن علت ها و در نهایت »»» یک نتیجه
حال سوال این است : چرا وجود من باید مساوی با = فلان و فلان باشد ؟ چرا جور دیگه ای نباشد ؟ چرا علت های دیگه ای را ترجیح ندهد ؟ چرا وجود من باید اینگونه باشد ؟

مهرشاد فراهانی;992374 نوشت:
ببینید من تلاش میکنم همان اشکالی را مطرح کنم که جناب پارسامهر سعی در بیانش را دارد .
ما میگویم وجود من مساوی است با = معیار های برای بالا و پایین کردن علت ها و در نهایت »»» یک نتیجه
حال سوال این است : چرا وجود من باید مساوی با = فلان و فلان باشد ؟ چرا جور دیگه ای نباشد ؟ چرا علت های دیگه ای را ترجیح ندهد ؟ چرا وجود من باید اینگونه باشد ؟

سلام و عرض ادب

مقدمتا توجه شما را به این نکته جلب میکنم که فرق است میان علت و دلیل.

همانطور که سابقا عرض شد در افعال اختیاری (نه هر فعلی) من علت حقیقی پیش اندازی یک میل (اراده) هستم. هیچ چیزی علت وقوع اراده نیست جز خودم. به همین قدرت تعیین اراده، اختیار گفته می شود.

اما چرا من یک اراده خاص را تعیین میکنم. در اینجا برای انتخابم دلیل دارم. دلیل یکی از احوال و امیال و افکار من است. یعنی من به خاطر فلان میل، فلان اراده را میکنم. آن میل خاص، دلیل است و من علت هستم. مثلا من اراده میکنم غذا بخورم چون من گرسنه هستم. اراده مقهور من است نه امیال من.

آری من به خاطر فلان دلیل و میل چنان اراده میکنم اما باید دانست که دلیل همان علت نیست یعنی اینطور نیست که دلیل ضرورتا اراده را ایجاد کند، بلکه من علت ایجاد اراده هستم. تا زمانی که من اراده را ایجاد نکنم، اراده ضرورت نیافته است. آری من با پیش انداختن یک میل، اراده و تصمیم گرفته ام که فلان کار محقق شود.

اما این مساله که چرا من چنین و چنان هستم و مثلا در فلان موقعیت فکری و میلی قرار دارم، مطلب دیگری است. بخشی از آن ناشی از جبر محیطی است و بخشی ناشی از افعال اختیاری سابق.

در هر صورت، من در هر موقعیتی که باشم، در مورد افعال اختیاری انسانی (که همراه است با تامل و مقایسه امیال و ...) خودم مرجح هستم.

شاید نظر دوستان درباره جبر نسبی نیز همین است که به هر حال، بخشی از موقعیت وجودی من، ناشی از فعل اختیاری من نیست، اما به هر حال چون اجمالا هنوز مختار هستم، پس به جبر مطلق مبتلا نشده ام.

خباء;992319 نوشت:
بین بعضی چیزها رابطه علیت تکوینی برقرار نیست.
مثلا اگر فلانی در مسابقات برنده شد من باید به او تبریک بگویم.
اگر هم جایی رابطه علیت باشد ، من علت هستم نه شرایط...
مثلا فلان موارد مرجحات و معدات هستند ولی آنها انتخابم را نمیسازند. به این معنا که آنها علت باشند و انتخابم معلول آنها باشد. بلکه من آنها را به عنوان مرجح و دلیل انتخاب میکنم.
به هر حال در فرض اول اصلا رابطه علیت برقرار نیست بلکه روابط اعتباری و عقلی و تشریعی هستند.
در فرض دوم ما عواملی را انتخاب میکنیم برای انجام یک عمل. ولی ضرورت سابق در کار نیست. ما میتوانیم خودمان را هم تغییر دهیم. البته هر انسانی به این خوداگاهی نرسیده که چنین قدرتی دارد. مثلا کودکان بیشتر تابع عوامل خارجی و امیال خود هستند ولی هر چه قدر انسان بزرگتر و عاقل تر میشود و با نفس خود مبارزه میکند بیشتر میفهمد که آن چیزهایی که تصور میکرد علت ضرورت بخش تصمیمات او هستند این طور نیستند... بلکه او است که اجازه میدهد طبق آن عوامل تصمیمی گرفته شود و میتواند چنین نکند...

سلام و عرض ادب و تشکر از دقت نظر شما

کاملا با شما موافقم

قول سدید;992378 نوشت:
سلام و عرض ادب

مقدمتا توجه شما را به این نکته جلب میکنم که فرق است میان علت و دلیل.

همانطور که سابقا عرض شد در افعال اختیاری (نه هر فعلی) من علت حقیقی پیش اندازی یک میل (اراده) هستم. هیچ چیزی علت وقوع اراده نیست جز خودم. به همین قدرت تعیین اراده، اختیار گفته می شود.

اما چرا من یک اراده خاص را تعیین میکنم. در اینجا برای انتخابم دلیل دارم. دلیل یکی از احوال و امیال و افکار من است. یعنی من به خاطر فلان میل، فلان اراده را میکنم. آن میل خاص، دلیل است و من علت هستم. مثلا من اراده میکنم غذا بخورم چون من گرسنه هستم. اراده مقهور من است نه امیال من.

آری من به خاطر فلان دلیل و میل چنان اراده میکنم اما باید دانست که دلیل همان علت نیست یعنی اینطور نیست که دلیل ضرورتا اراده را ایجاد کند، بلکه من علت ایجاد اراده هستم. تا زمانی که من اراده را ایجاد نکنم، اراده ضرورت نیافته است. آری من با پیش انداختن یک میل، اراده و تصمیم گرفته ام که فلان کار محقق شود.

اما این مساله که چرا من چنین و چنان هستم و مثلا در فلان موقعیت فکری و میلی قرار دارم، مطلب دیگری است. بخشی از آن ناشی از جبر محیطی است و بخشی ناشی از افعال اختیاری سابق.

در هر صورت، من در هر موقعیتی که باشم، در مورد افعال اختیاری انسانی (که همراه است با تامل و مقایسه امیال و ...) خودم مرجح هستم.

شاید نظر دوستان درباره جبر نسبی نیز همین است که به هر حال، بخشی از موقعیت وجودی من، ناشی از فعل اختیاری من نیست، اما به هر حال چون اجمالا هنوز مختار هستم، پس به جبر مطلق مبتلا نشده ام.

این بحث خیلی خوب دارد پیش میرود . منظورم این است که به نظر می آید مشکلات یک به یک در حال حل شدن هستند . من صمیمانه تشکر میکنم از شما گل

اما یک مسئله دیگه :

نقطه شروع که این امیال چه بوده باشند چه بوده ؟ منظورم این است ایا وجود هر انسانی در بدو تولد با یک انسان دیگر کاملا دارای دلیل های یکسان هستند ؟ اگه همه ی انسان از لحاظ وجودی تفاوتی ندارند پس در نهایت این محیط است که تاثیرات متفاوت میگذارد و نتیجه میگیریم این محیط است که وجه اختلاف رفتاری انسان ها هستند .

بر فرض مثال انسان فرمولی دارد : ورودی + 1 = عدد دیگر . اگه فرمول همه ی انسان ها برای سنجش علت ها و بالا پایین کردن آن ها این باشد همه چیز بستگی به ورودی دارد و مجدد فقط جبر برای ما باقی میماند .

و اگر فرمول انسان ها ، به عبارتی ، اگر دلیل و معیار وجودی انسان ها با هم تفاوت دارد ؛ تفاوت از کجا آمده ؟

اختیار در یک انسان با ایمان و با ذهن سالم ,انعکاسی است از حرکت در مسیر صحیح

مهرشاد فراهانی;992380 نوشت:
این بحث خیلی خوب دارد پیش میرود . منظورم این است که به نظر می آید مشکلات یک به یک در حال حل شدن هستند . من صمیمانه تشکر میکنم از شما گل

اما یک مسئله دیگه :

نقطه شروع که این امیال چه بوده باشند چه بوده ؟ منظورم این است ایا وجود هر انسانی در بدو تولد با یک انسان دیگر کاملا دارای دلیل های یکسان هستند ؟ اگه همه ی انسان از لحاظ وجودی تفاوتی ندارند پس در نهایت این محیط است که تاثیرات متفاوت میگذارد و نتیجه میگیریم این محیط است که وجه اختلاف رفتاری انسان ها هستند .

بر فرض مثال انسان فرمولی دارد : ورودی + 1 = عدد دیگر . اگه فرمول همه ی انسان ها برای سنجش علت ها و بالا پایین کردن آن ها این باشد همه چیز بستگی به ورودی دارد و مجدد فقط جبر برای ما باقی میماند .

و اگر فرمول انسان ها ، به عبارتی ، اگر دلیل و معیار وجودی انسان ها با هم تفاوت دارد ؛ تفاوت از کجا آمده ؟

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

همانطور که سابقا عرض شد برخی از تمایلات و تأملات ما ناشی از جبر محیطی است و برخی ناشی از افعال اختیاری سابقمان.

در هر دو صورت، تسلط ما به پیش و پس انداختن تمایلات همچنان به قوت خودش باقی است.

قول سدید;992503 نوشت:
سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

همانطور که سابقا عرض شد برخی از تمایلات و تأملات ما ناشی از جبر محیطی است و برخی ناشی از افعال اختیاری سابقمان.

در هر دو صورت، تسلط ما به پیش و پس انداختن تمایلات همچنان به قوت خودش باقی است.

سلام ، ببینید شما میگوید برخی از تمایلات ما ناشی از جبرمحیطیست . من میخواهم بدانم آن تمایلاتی که جزو این برخی نیستند چگونه اند ؟ بر فرض مثال ایا ژنتیک تعیین میکند که تمایلات ما چی باشد ؟

مهرشاد فراهانی;992515 نوشت:
سلام ، ببینید شما میگوید برخی از تمایلات ما ناشی از جبرمحیطیست . من میخواهم بدانم آن تمایلاتی که جزو این برخی نیستند چگونه اند ؟ بر فرض مثال ایا ژنتیک تعیین میکند که تمایلات ما چی باشد ؟

سلام و عرض ادب

ژنتیک را نیز ذیل جبر محیطی قرار میدهم. منظورم از جبر محیطی، تاثیر طبیعت و فرهنگ و خانواده و اجتماع بر شکل گیری افکار و امیالم است.

به هر حال، ماده اولیه فکری من برگرفته از محیط پیرامونی و تعلیم و تربیتی است که از آنها وام گرفته ام. همچنین امیالم ناشی از همین جبر محیطی است؛ مثلا طبیعت مرا به این میل به جنس مخالف در سن بلوغ سوق میدهد یا محیط مدرسه میتواند سبب زودرس شدن سن بلوغ بشود.

اما نهایتا همه این امیال و افکار، صرفا به من گزینه های بدیل میدهند. این من هستم که یکی را پیش و دیگران را پس میزنم.

همین قدرت درونی است که به من اجازه میدهد بتوانم با باور عمومی مخالفت کنم یا مسیری غیر از مسیر خانواده خودم را طی کنم. بسیاری از انسانها در خانواده ای مسیحی زندگی میکنند اما بعد از مدتی مسلمان میشوند و یا بالعکس. همین دگردیسی و تغییرات بنیادین در برابر محیط پیرامونی، مویّد قدرت تصمیم گیری من است.

قول سدید;992649 نوشت:

سلام و عرض ادب

ژنتیک را نیز ذیل جبر محیطی قرار میدهم. منظورم از جبر محیطی، تاثیر طبیعت و فرهنگ و خانواده و اجتماع بر شکل گیری افکار و امیالم است.

به هر حال، ماده اولیه فکری من برگرفته از محیط پیرامونی و تعلیم و تربیتی است که از آنها وام گرفته ام. همچنین امیالم ناشی از همین جبر محیطی است؛ مثلا طبیعت مرا به این میل به جنس مخالف در سن بلوغ سوق میدهد یا محیط مدرسه میتواند سبب زودرس شدن سن بلوغ بشود.

اما نهایتا همه این امیال و افکار، صرفا به من گزینه های بدیل میدهند. این من هستم که یکی را پیش و دیگران را پس میزنم.

همین قدرت درونی است که به من اجازه میدهد بتوانم با باور عمومی مخالفت کنم یا مسیری غیر از مسیر خانواده خودم را طی کنم. بسیاری از انسانها در خانواده ای مسیحی زندگی میکنند اما بعد از مدتی مسلمان میشوند و یا بالعکس. همین دگردیسی و تغییرات بنیادین در برابر محیط پیرامونی، مویّد قدرت تصمیم گیری من است.

متوجه نیستم اصلا این موضوع که امیال به ما گزینه های مختلف میدهد چه اهمیتی برای ما داره ؟؟ وقتی خود امیال هم تحت جبر محیط قرار دارن . جز جبر چیزی نداریم .
متاسفانه هنوز اصل مسئله به قوت خود باقیست .

مهرشاد فراهانی;992670 نوشت:
متوجه نیستم اصلا این موضوع که امیال به ما گزینه های مختلف میدهد چه اهمیتی برای ما داره ؟؟ وقتی خود امیال هم تحت جبر محیط قرار دارن . جز جبر چیزی نداریم .
متاسفانه هنوز اصل مسئله به قوت خود باقیست .

همانطور که سابقا عرض کردم تمایلات و تأملات مستلزم تعیین اراده نیستند بلکه آنها صرفا گزینه های ممکن پیش روی ما را بروز می دهند.
نهایتا این من هستم که تصمیم می گیرم کدام گزینه را متعین سازم.

در افعال اختیاری، جبر محیطی فقط محدوده گزینه ها را مشخص میکند اما یک گزینه را متعین نمی سازد

موضوع قفل شده است