جمع بندی احکام تعدد زوجات

تب‌های اولیه

163 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

همای رحمت;802068 نوشت:
اگه یه مرد متاهل به فرض ،عاشق یه دخترخانمی بشه آیا این حق رو داره (از لحاظ اخلاقی وشرعی )با این دختر ازدواج کنه ؟

اگه داره چرا ؟



با سلام و احترام

ببینید انسان تا زمانی که آزادی او مفسده ای نداشته باشد دلیلی ندارد که دین آن آزادی را محدود کند، هر مرد و زنی که یکدیگر را بخواهند می توانند با هم ازدواج کنند، لذا اگر مرد تاهلی عاشق دختر خانمی شد از لحاظ شرعی ازدواج با او اشکالی ندارد، چون هم مرد خواستگاری کرده و هم آن زن با درخواست این مرد موافقت و رضایت خود را ابراز کرده است. اما از نظر اخلاقی مشروط بر نیت مرد است که آیا صرفا به خاطر زیبایی آن زن با او ازدواج کرده یا اهداف اخلاقی داشته است.
اما زنی که به عنوان همسر اول است اگر با این موضوع مخالف است می تواند در هنگام ازدواج با شوهر شرط کند که از حق خویش برای تعدد همسر صرف نظر کند و در صورت تعدد زوجات به زن برای طلاق وکالت دهد.

مسلم;802668 نوشت:
اما زنی که به عنوان همسر اول است اگر با این موضوع مخالف است می تواند در هنگام ازدواج با شوهر شرط کند که از حق خویش برای تعدد همسر صرف نظر کند و در صورت تعدد زوجات به زن برای طلاق وکالت دهد.

با سلام وعرض ادب وتشکر از شما استاد گرامی

خیر استاد یه نفر به شدت ناراضیه از این ازدواج واون همسر اولشه !

بعد هم دلایلی که برای چند همسری مفسران بزرگوار عرض کردند با این نوع ازدواج همخوانی نداره .

میشه لطفا در مورد حق وکالت طلاق بیشتر توضیح بفرمایید.

همای رحمت;802674 نوشت:
خیر استاد یه نفر به شدت ناراضیه از این ازدواج واون همسر اولشه !

ببینید آزادی انسان در جایی باید محدود شود که یا به خود ضربه می زند یا دیگران، اما در اینجا مرد اگر عدالت را رعایت کند ضربه ای به زن نمی زند، بنده هنوز بر سر حرفم هستم که این احساسات و شدت ناراحتی که بر زن اول عارض می شود، عارضی است، نه ذاتی، والا اگر شوهری مهربان باشد که امنیت و اقتصاد زن را تأمین کند، و به عواطف و احساسات وی توجه کند خب این چه ظلمی در حق زن کرده؟ لذا اسلام می گوید اگر این ازدواج مرد در حق همسرش ظلمی محسوب شود یا مرد بی عدالتی کند خب مرد حق ازدواج مجدد ندارد.

همای رحمت;802674 نوشت:
بعد هم دلایلی که برای چند همسری مفسران بزرگوار عرض کردند با این نوع ازدواج همخوانی نداره .

چطور؟

همای رحمت;802674 نوشت:
میشه لطفا در مورد حق وکالت طلاق بیشتر توضیح بفرمایید.

با گرفتن وکالت در طلاق مشروط بر ازدواج مجدد، زن می تواند اگر شوهرش همسر دیگری اختیار کرد، از جانب شوهر خود را طلاق دهد و جدا شود، اطلاعات بیشتر را باید از کارشناسان فقه جویا شوید.

مسلم;796399 نوشت:
ثانیا:در نگاه کلان متوجه خواهید شد که عمدتا مردها به خاطر مشاغلی که دارند، یا در کار، یا در حین رانندگی، یا در جنگ ها همواره بیشتر از زن ها با خطر مرگ روبرو هستند، آمار بالای بیست هزار کشته در سال، آن هم فقط در حوادث رانندگی، که اکثریت مرد هستند گویای این امر است. پس انسان نباید تنها به احساسات زن اول نگاه کرده و حکم کند، آن هم احساساتی که در زن‌ها متغیر است، بلکه باید به این هم توجه داشته باشد بسیاری از خانم‌ها در جوانی همسر خود را از دست می‌دهند، خانم جوانی که در 30 سالگی بیوه می‌شود، خب طبیعتا پسری با او ازدواج نخواهد کرد، آیا این عادلانه است که حکم کنیم آن زن به خاطر حفظ احساسات یک زن دیگر، باید در این سن جوانی (به خاطر حادثه ای که ممکن است برای هر خانمی اتفاق بیفتد) تا آخر عمر مجرد مانده و مخارج خود و فرزند احتمالی اش را از هر طریقی در آورد، و این مشکل خود اوست و به دیگران ربطی ندارد؟ آیا بالارفتن جمعیت چنین زنانی با کودکان یتیم، جامعه را به سمت بی ثباتی نمی برد؟ عقل می‌گوید اگر شوهر یک زن مُرد، میل و غرائز و نیازهای آن زن نمی میرند، لذا زن بدون شوهر اگر نیاز عاطفی و مالی اش تأمین نشود، با جلوه گری و جذب مردان اجتماع هم نیاز جنسی و هم نیاز مالی اش را تأمین می‌کند، لذا زنی که از سر احساسات گمان کرده با عدم موافقتش با ازدواج مجدد شوهر او را برای خود در خانه نگه داشته نمی داند که شوهرش از راه حرام و در بیرون از خانه جذب دیگری می شود. لذا چند همسری مهم ترین عامل نجات تک همسری است.(ر.ک مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج19، ص341)

خب استاد گرامی این همه فلسفه چیدیم که اینگونه علتها باعث شده که چند همسری رواج پیدا کنه یا

به نوعی مجوز چند همسری داده شده ؟حالا چطور شد؟! مگه پیامبر (ص)برای گرفتن هر کدوم از همسرانش

دلایل قانع کننده ای نداشته ؟!

مسلم;802678 نوشت:
ببینید آزادی انسان در جایی باید محدود شود که یا به خود ضربه می زند یا دیگران، اما در اینجا مرد اگر عدالت را رعایت کند ضربه ای به زن نمی زند، بنده هنوز بر سر حرفم هستم که این احساسات و شدت ناراحتی که بر زن اول عارض می شود، عارضی است، نه ذاتی، والا اگر شوهری مهربان باشد که امنیت و اقتصاد زن را تأمین کند، و به عواطف و احساسات وی توجه کند خب این چه ظلمی در حق زن کرده؟ لذا اسلام می گوید اگر این ازدواج مرد در حق همسرش ظلمی محسوب شود یا مرد بی عدالتی کند خب مرد حق ازدواج مجدد ندارد
خب اگه همسر اول به هیچ عنوان تحمل هوو رو نداشته باشه وحتی به فرض محالشوهرش ،عادل هم باشه وراضی نباشه چی ؟میتونه طلاق بگیره.منظور م اینه اگه بخواد طلاق بگیره مرتکب گناه نشده

همسر اولش ؟

:moteajeb:سلام.بنظرم بحث طلاق خیلی بایدمفصل باشه...
باتوجه به قانون هایی که داریم حتی اگرهمه چیز درست باشه هم طلاق بسختی میدن...
فردی میشناختم که شوهرش تعادل روانی نداشت ویک بارمیخواست توخواب زنش روبکشه ولی دادگه بعدفکرکنم 1یا2سال که دراین مدت کلی بلاشوهرش سرش آورد....طلاق داد؛آن هم چطوری؟؟خانم به جای گرفتن مهریه ش چندمیلیون به شوهرش پول میده تاطلاقش بده:Gig:

همای رحمت;802680 نوشت:
خب استاد گرامی این همه فلسفه چیدیم که اینگونه علتها باعث شده که چند همسری رواج پیدا کنه یا

به نوعی مجوز چند همسری داده شده ؟حالا چطور شد؟! مگه پیامبر (ص)برای گرفتن هر کدوم از همسرانش

دلایل قانع کننده ای نداشته ؟!

بله بحث های گذشته ما درست بوده، هدف اسلام همین است که عرض شد، یعنی اسلام هدف اصلی اش پیشگیری از بی همسر ماندن زنان بی سرپرست است، اما تعیین مصداق نکرده است و شرایط را بر عهده عرف گذاشته است، همان ملبی که چندین بار در پست های مختلف عرض کردم که عرصه ازدواج متوقف بر عرضه و تقاضاست، نمیشود از بیرون کسی محدوده تعیین کند، طبیعتا وقتی شرایط ازدواج تک همسری برای همه فراهم باشد کسی همسر دوم نمیشود، یعنی عموما وقتی خانمی میپذیرد که همسر دوم شود، یعنی جامعه این کشش را دارد والا خانم ها معمولا تا امکان ازدواج تک همسری باشد همسر دوم نمیشوند.
پیامبر(ص) برای ازدواج هایش دلیل قانع کننده داشت اما ازدواج مجدد سایرین را منع نکرد، یعنی باید بین احکام و اخلاق تفاوت گذاشت، مثلا خلف وعده از نظر اخلاقی کار درستی نیست اما برخی مراجع حکم آن را حرمت نمی دانند، پس اینکه برخی ازدواج ها اخلاقی نیست فرق می کند تا بگوییم حرام است.

همای رحمت;802680 نوشت:
خب اگه همسر اول به هیچ عنوان تحمل هوو رو نداشته باشه وحتی به فرض محالشوهرش ،عادل هم باشه وراضی نباشه چی ؟میتونه طلاق بگیره.منظور م اینه اگه بخواد طلاق بگیره مرتکب گناه نشده

همسر اولش ؟

این بیشتر بحث اخلاقی است، این که آیا گناه می کند یا خیر را نمی توان به طور کلی گفت، خب مثلا اگر پای بچه در میان باشد چون سرنوشت بچه هم به این ماجرا گره خورده وضعیت فرق می کند؛ این که تحمل ان تا چه حد برای زن غیر ممکن باشد وحتی راه درمان از طریق مشاوره و اینها وجود نداشته باشد و...؛ باید بررسی شود نمی شود یک حکم کلی بیان کرد، در نهایت کارشناسان اخلاق باید ابراز نظر کنند.

smart star;802811 نوشت:
فردی میشناختم که شوهرش تعادل روانی نداشت ویک بارمیخواست توخواب زنش روبکشه ولی دادگه بعدفکرکنم 1یا2سال که دراین مدت کلی بلاشوهرش سرش آورد....طلاق داد؛آن هم چطوری؟؟خانم به جای گرفتن مهریه ش چندمیلیون به شوهرش پول میده تاطلاقش بده


بله درست می فرمایید، چون این عدم تعادل روانی برای همسر این آقا اثبات شده است، اما بالاخره باید برای دادگاه هم اثبات شود، والا هر خانمی که می خواست طلاق بگیرد می گفت شوهرم تعادل روانی ندارد!! پس به این خاطر است که تا اثبات نشود نمی پذیرند، و ثانیا این که خانمی که شما می گویید ظاهرا طلاق خلع گرفته است، این که زن می تواند طلاق خلع بگیرد، فرق می کند با این که وکالت در طلاق داشته باشد. برای اطلاع از تفاوت اینها باید با کارشناسان فقه و احکام صحبت بفرمایید.

مسلم;802989 نوشت:

بله درست می فرمایید، چون این عدم تعادل روانی برای همسر این آقا اثبات شده است، اما بالاخره باید برای دادگاه هم اثبات شود، والا هر خانمی که می خواست طلاق بگیرد می گفت شوهرم تعادل روانی ندارد!! پس به این خاطر است که تا اثبات نشود نمی پذیرند، و ثانیا این که خانمی که شما می گویید ظاهرا طلاق خلع گرفته است، این که زن می تواند طلاق خلع بگیرد، فرق می کند با این که وکالت در طلاق داشته باشد. برای اطلاع از تفاوت اینها باید با کارشناسان فقه و احکام صحبت بفرمایید.

سلام استاد
ایشون خیلی تلاش کردن تااثبات کنند تعادل روانی ندارن ولی نشد...
باکلی درگیری وچندبارزندانی شدن شوهرشون بخاطراذیت وآزار دردورانی که مشغول طلاق گرفتن بودن بازهم دادگاه طلاق نداد...
بعداین همه دوندگی ونتیجه نگرفتن بالاجبار به شوهرشون چندمیلیون پول میدن تادست ازسرشون برداره واینطوری طلاق گرفتن....بجای گرفتن مهریه بدهکار شدند

مسلم;802988 نوشت:
پیامبر(ص) برای ازدواج هایش دلیل قانع کننده داشت اما ازدواج مجدد سایرین را منع نکرد، یعنی باید بین احکام و اخلاق تفاوت گذاشت، مثلا خلف وعده از نظر اخلاقی کار درستی نیست اما برخی مراجع حکم آن را حرمت نمی دانند، پس اینکه برخی ازدواج ها اخلاقی نیست فرق می کند تا بگوییم حرام است.

با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی میشه لطفا بفرمایید چرا پیامبر اکرم (ص)ازدواج سایرین رو منع نکرده ؟

وهمینطور فرق اخلاق واحکام رو بیشتر توضیح بفرمایید ؟

من تا جایی که میدونم عمل کردن به احکام آسونترین مرحله برای رشد بشرهست برای نزدیکی به خداوند .

smart star;802992 نوشت:
ایشون خیلی تلاش کردن تااثبات کنند تعادل روانی ندارن ولی نشد...
باکلی درگیری وچندبارزندانی شدن شوهرشون بخاطراذیت وآزار دردورانی که مشغول طلاق گرفتن بودن بازهم دادگاه طلاق نداد...
بعداین همه دوندگی ونتیجه نگرفتن بالاجبار به شوهرشون چندمیلیون پول میدن تادست ازسرشون برداره واینطوری طلاق گرفتن....بجای گرفتن مهریه بدهکار شدند

از این بابت متاسفم، به طور کلی حکم اسلام آن است که در صورت بروز مشکلاتی چون عدم تعادل روانی شوهر، دادگاه باید حکم به طلاق دهد، اما خب باید دید چه عواملی موجب عدم اثبات تعادل روانی شوهر، و صدور چنین حکمی از سوی دادگاه شده است، اگرچه احکام اسلام کلی هستند اما این وقایع چون به صورت جزئی اتفاق می افتند باید به صورت موردی بررسی شوند.

همای رحمت;802996 نوشت:
فرق اخلاق واحکام رو بیشتر توضیح بفرمایید ؟

من تا جایی که میدونم عمل کردن به احکام آسونترین مرحله برای رشد بشرهست برای نزدیکی به خداوند .



با سلام و احترام
ببینید احکام کف کار است، یعنی حداقل هاست،(1) مثلا در مورد حقوق زن و شوهر اسلام می گوید مرد باید به همسرش نفقه بدهد، مایحتاج زندگی را متناسب با شأن زن برای او فراهم کند، نسبت به نیازهای عاطفی و جنسی همسرش بی تفاوت نباشد، مهریه او را بپردازد و حقوق دیگر مانند آن؛ از طرفی به زن می گوید: زن نباید بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود، در مقابل خواسته های شوهرش باید تمکین کند و...
روشن است که این احکام کف کار است، در حیطه اخلاق و توصیه های اخلاقی که وارد می شویم می بینیم تعابیر متفاوت است، مثلا پیامبر(ص) در روایت می فرمایند: نشستن زن و شوهر در کنار یکدیگر از اعتکاف در مسجد النبی بالاتر است، یا اولین پولی که در نامه عمل مرد گذاشته می شود و همچنین برترین پولی که در نامه عمل مرد ثبت می شود، پولی است که برای همسر و خانواده اش خرج کرده باشد.

با مقایسه این دو احکام و اخلاق متوجه می شویم آنچه که اسلام به دنبال آن است، این است که زن و شوهر مثل یک روح در دو بدن باشند؛ پولشان پول هر دو باشد، زندگیشان من و تویی نداشته باشند، زن مهریه اش را بر سر شوهر نکوبد، و مرد از سر آزار، زنش را از رفتن به بیرون از منزل منع نکند، یعنی اسلام می خواهد آنچنان زن و شوهر یکدیگر را دوست داشته باشند که اصلا توجهی به حقوق واجب نداشته باشند، بلکه از طرز عشق مرد هر چه دارد همسرش را هم در آن شریک می داند.
اما احکام کف کار است، یعنی خط قرمزی است که در حقیقت برای زن و شوهرهایی که ناسازگار هستند وضع شده است، یعنی یا این حقوق حداقلی را برای یکدیگر قائل شده و رعایت کنید، یا به خوبی از یکدیگر جدا شوید.

همای رحمت;802996 نوشت:
میشه لطفا بفرمایید چرا پیامبر اکرم (ص)ازدواج سایرین رو منع نکرده ؟


حال بعد از مقدمه بالا که روشن شد باید توجه کنید هدف اسلام از تعدد ازدواج پیشگیری از فروپاشی خانواده ها و بنیان تک همسری به خاطر مجرد ماندن بخشی از زنان جامعه است، لذا اسلام حکم به جواز ازدواج مجدد داده است، اما طبیعتا این عرضه و تقاضا در ازدواج مجدد در جایی است که زنان بیم این که بدون همسر بمانند داشته باشند، لذا فرقی نمی کند مرد با چه نیتی با ان زن ازدواج کند، همین که آن زن را تأمین کند تا آن زن برای تأمین نیازهایش مجبور به حضور در جامعه نشود، و
عدالت در حق همسر اولش را نیز فراموش نکرده و او را مورد بی مهری قرار ندهد، در این صورت حداقلِ خواسته اسلام محقق می شود لذا از نظر اسلام این ازدواج شرعا اشکالی ندارد، اما اگر نیت مرد نیت بالاتر از این باشد و واقعا به نیت تأمین آن زن باشد، نه امیال خود؛ و شرایط آن را مهیا کند، و بتواند همسر اول را نیز با سخن گفتن، با خویش همراه سازد و...، خب این ازدواج از نظر اخلاقی نیز مطلوب خواهد بود.

_______________________________
(1) البته این از یک جهت است، والا در تفاوت اخلاق و احکام گفته شده اخلاق مربوط به رفتارهای جوانحی(درونی) است، و احکام مربوط به رفتارهای جوارحی(بیرونی).

سوال:
1- چرا در اسلام برای ازدواج موقت شرایطی را ذکر کرده اند ولی برای تعدد زوجات خیر؟
2- در قرآن تعدد زوجات در صورت رعایت عدالت مجاز شناخته میشود، خب بر فرض همسر دائمی اول راضی به ازدواج مجدد (یا موقت) نباشد و بعد از ازدواج مجدد زندگی برایش جهنم شود و عذاب بکشد، آیا این عدالت است؟
3- چرا پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) در زمان همسر اولشان ازدواج مجدد نکرند؟ اگر به دلیل اینکه حضرت فاطمه(ع) ناراحت میشده اقدام به ازدواج مجدد نکردند؟ خب مگر بقیه ی زنان آدم نیستند که ناراحت بشوند یا نشوند؟


پاسخ:


پاسخ به سوال اول:

شرایط هر چیزی متناسب با اهداف آن است، مثلا دختر باکره نیاز به اذن پدر دارد چه در ازدواج به عنوان همسر اول، و چه در ازدواج به عنوان همسر دوم؛ چون هدف هم این است که انتخاب این دختر با توجه به اینکه انتخاب اولش است از روی احساسات و عواطف نباشد، لذا پدر باید انتخاب دختر را امضاء کند، پس ازدواج مجدد هم متناسب با اهدافش شرائطی دارد و اسلام آنها را بیان نموده: مثلا رعایت عدالت، توانایی بر آمدن از عهده مخارج همسر دوم مانند پرداخت نفقه و تأمین مایحتاج زندگی و...
پاسخ به سوال دوم:
برای پاسخ به این سوال باید به چند مقدمه و سپس نتیجه توجه بفرمایید، فقط خواهش می کنم همه این نکات را با هم ببینید، یعنی همه مقدمات و همه نتیجه ها را در کنار هم ببینید، چون ما قبول داریم که ممکن است یکی از مقدمات و نتیجه ها به تنهایی برای پاسخ کافی نباشد:

مقدمه اول: عدالت یعنی حق هر کسی به او داده شود(1) اما ممکن است گاهی حقوق مردم با هم تعارض پیدا کند، در چنین جایی عدالت این است که آن مصلحت و حق مهم تر، یا مصلحت و حق عمومی که برای بیشتر مردم مصلحت دارد بر آن مصلحت و عدالتی که برای یک یا چند نفر اقلیت است، ترجیح داده شود.

مقدمه دوم: نباید به احکام و حقوق بیان شده از سوی اسلام با نگرش احساسی نگاه کرد، نگرش احساساتی نگرشی یک طرفه است که فقط به یک جانب قضیه نگاه شود، نه از تمام جهات. یعنی فقط به حق یک نفر، و عدالت برای یک فرد توجه کرده، و از حقوق اجتماعی و مصالح عمومی غافل شود، طبیعتا اگر انسان از بالا به ماجرا نگاه کرده، و تمام جوانب کار را بنگرد یقینا در نتیجه پایانی او نقش خواهد داشت.

مقدمه سوم: احساسی که در بین بعضی خانم‌ها، نسبت به تعدد زوجات هست خب از روی محبت به شوهر بوده و ستودنی است، اما لازمه زن و ذاتی او نیست، بلکه به فرهنگ حاکم بر جامعه برمی‌گردد همان طور که می بینیم بسیاری از زنان غیر ایرانی با این مسئله هیچ مشکلی ندارند، در حالی که اگر احساس ذاتی زن می بود، باید در درون همه زنان وجود می‌داشت.

حال با روشن شدن این مقدمات، باید برای پاسخ به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول: اسلام در مسئله تعدد زوجات، یک امری را جائز شمرده که با روحیات ذاتی زن ناسازگار نیست، بلکه با روحیات عارضی برخی خانم ها که ناشی از فرهنگ و محیط است تعارض دارد، یعنی بسیاری از خانم ها با ازدواج مجدد شوهرشان مشکلی ندارند. شما بروید کشورهای اسلامی دیگر، نمی گویم خانم ها مشتاق ازدواج مجدد شوهرشان هستند، اما حداقل اینگونه مثل خانم های ایرانی از آن هراس ندارند، آن را پایان زندگی نمیدانند!!! در برخی از کشورهای عربی اصلا خود خانم ها برای شوهرشان به خواستگاری می روند؛ اصلا همین که در ایران هم خانمی پاسخ مثبت به ازدواج با مردی می دهد که می داند یک همسر دیگر دارد یعنی اینکه این احساس، احساس ذاتی زن‌ها نیست، بلکه احساسی عارضی است که در جایی به خاطر منافع مهم تر نادیده گرفته می‌شود، چرا که روشن است که اگر عقل بر ضرورت یک حکم دلالت می کرد نمی توان با احساسات مانع آن شد، علامه طباطبایی(ع) می‌فرمایند:
«اسلام زير بناى زندگى بشر و بنيان جامعه انسانى را بر زندگى عقلى و فكرى بنا نهاده است، نه زندگى احساسى و عاطفى، البته اين معنا به هيچ وجه مستلزم كشته شدن عواطف و احساسات رقيق زنان و ابطال حكم موهبت هاى الهى و غرايز طبيعى نيست، زيرا در مباحث علم النفس مسلم شده است كه‏ صفات روحى و عواطف و احساسات باطنى از نظر كميت و كيفيت با اختلاف تربيت‏ها و عادات، تغییر می کند»(2)

نکته دوم: در نگاه کلان متوجه خواهید شد که عمدتا مردها به خاطر مشاغلی که دارند، یا در کار، یا در حین رانندگی، یا در جنگ ها همواره بیشتر از زن ها با خطر مرگ روبرو هستند، آمار حدود بیست هزار کشته در سال، آن هم فقط در حوادث رانندگی، که اکثریت مرد هستند گویای این امر است. پس انسان نباید تنها به احساسات زن اول نگاه کرده و حکم کند، آن هم احساساتی که در زن‌ها متغیر است، بلکه باید به این هم توجه داشته باشد بسیاری از خانم‌ها در جوانی همسر خود را از دست می‌دهند، خانم جوانی که در 30 سالگی بیوه می‌شود، خب طبیعتا پسری با او ازدواج نخواهد کرد، آیا این عادلانه است که حکم کنیم آن زن به خاطر حفظ احساسات یک زن دیگر، باید در این سن جوانی (به خاطر حادثه ای که ممکن است برای هر خانمی اتفاق بیفتد) تا آخر عمر مجرد مانده و مخارج خود و فرزند احتمالی اش را از هر طریقی در آورد، و این مشکل خود اوست و به دیگران ربطی ندارد؟ آیا بالارفتن جمعیت چنین زنانی با کودکان یتیم، جامعه را به سمت بی ثباتی نمی برد؟ عقل می‌گوید اگر شوهر یک زن مُرد، میل و غرائز و نیازهای آن زن نمی میرند، لذا زن بدون شوهر اگر نیاز عاطفی و مالی اش تأمین نشود، با جلوه گری و جذب مردان اجتماع هم نیاز جنسی و هم نیاز مالی اش را تأمین می‌کند، لذا زنی که از سر احساسات گمان کرده با عدم موافقتش با ازدواج مجدد شوهر او را برای خود در خانه نگه داشته نمی داند که شوهرش از راه حرام و در بیرون از خانه جذب دیگری می شود. لذا چند همسری مهم ترین عامل نجات تک همسری است.(3)

بسیاری از خانم‌هایی که ازدواج دوم را می‌پذیرند، خانم هایی بوده اند که قبل از فوت شوهرشان هرگز حاضر به پذیرش زن دوم نبوده اند، اما حال که تنها شده و با مشکلات یک زن جوان بی سرپرست روبرو شده اند چنین ازدواجی را می‌پذیرند، خب دلیل این تغییر احساس و نگرش چیست؟ علت این است که آنها زمانی که همسر اول بودند فقط به احساسات خود توجه داشتند لذا به شدت به قانون تعدد زوجات اعتراض می‌کردند، اما حال که به ضرورت اجازه ورود چنین زنانی به خانواده ها پی برده اند، آن را می‌پذیرند.
در نگرش عقلانی باید به عواقب اجتماعی مجرد ماندن زنان جوان یا میانسالی که علاوه بر نیاز جنسی و عاطفی، نیاز مالی و سرپرستی هم دارند، توجه کرد، همچنین آثار مخرب اجتماعی دیگر چون نیاز این کودکان بی سرپرست برای اینکه تبدیل به بچه های کار نشوند، در کوچه و خیابان بزرگ نشوند، جذب شبکه های فساد نشوند و...، این موارد خیلی ضرورت دارد، وگرنه این بی تفاوتی عوارض غیر قابل جبرانی دارد.

نکته سوم: باید توجه کرد که اسلام توصیه بدون قید و شرط به این امر نکرده است، بلکه شرایط برای تحقق چنین حکمی لازم بوده و در صورت عدم رعایت عدالت، اصلا این کار را جایز نمی‌داند، پس اگر به آتش کشیده شدن زندگی و عذاب زن اول به خاطر این است که شوهری که ازدواج مجدد کرده عدالت را رعایت نمی‌کند، یا به نیازهای مادی و عاطفی همسرانش توجه نمی‌کند، حق با آن زن بوده و چنین مردی از اساس اجازه تعدد ازدواج ندارد، لذا اشکالی به اسلام وارد نیست، اما اگر صرفا از سر احساساتی است که به خاطر فرهنگ و باورهای اجتماعی در آن زن به وجود آمده، خب آیا با توجه به لوازم اجتماعی که عرض کردم می‌توان حکم کرد احساسات عارضی زن بر این عوارض سنگین اجتماعی مقدم است؟ پس احساسات زنهایی که بالاخره به خاطر حوادثی همسرشان را از دست داده اند چه می‌شود؟ نیاز آنها به تکیه گاه مالی و امنیتی چه می‌شود؟ عوارض اجتماعی بی تفاوتی نسبت به آنها چه می‌شود؟ بنابراین اگر حتی بخواهیم با تمرکز بر احساسات نتیجه گیری کنیم، باید علاوه بر احساسات همسر اول، به احساسات زنان بیوه هم توجه کرد، و بعد نتیجه گیری کرده و حکم داد.

نکته چهارم: ممکن است بگویید خب همواره که مردان بیشتر از زنان نیستند، اگر برابر بودند چه؟ خب باید توجه داشت اسلام فقط تعدد زوجات را اجازه داده است، نه اینکه به هر قیمتی بر روی آن تأکید داشته باشد؛ بلکه رو آوردن مردم به چنین ازدواجی بستگی به شرائط خود جامعه دارد. ببینید بسیاری از مسائل اجتماعی مانند قیمت‌ بازار خود به خود تنظیم شده و متوقف بر قانون عرضه و تقاضا هستند، یعنی با توجه به شرائط جامعه قابل قبض و بسط هستند و نمی‌توان برای آنها یک رویه ثابت پیچید، نیاز به ازدواج، و فرهنگ حاکم بر آن نیز به گونه ای است که خود به خود تنظیم می شود و حکم کردن ما به اینکه چنین ازدواجی هرگز نباید جایز باشد، یا حتما باید باشد، هرگز مقبول جامعه نخواهد افتاد، بلکه بستگی به میزان عرضه و تقاضا دارد، اگر تعداد مردان برابر با تعداد زنان باشد خود به خود چنین ازدواجی رواج نخواهد یافت، چون زن بی شوهری که می‌تواند مجددا با یک مرد بدون همسر ازدواج کند چرا باید زن دوم یک مرد شود؟ و نیز مردی که زن بی شوهری نمی یابد تا به عنوان همسر دوم از او خواستگاری کند طبیعتا همسر دومی نخواهد گرفت. اما اگر تعداد زنان یک جامعه بالاتر رود نمی توان قانون منع تعدد زوجات را به جامعه تحمیل کرد، همان طور که چندی پیش در آلمان جمعيت زنان بى‏شوهر نگرانى خود را از نداشتن شوهر طى شكايتى به دولت اظهار نموده و تقاضا كردند كه براى علاج اين درد مساله تعدد زوجات در اسلام را قانونى ساخته، به مردان آلمان اجازه دهد تا بیش از یک زن‏ بگيرند، منتهی حكومت به خاطر فشار کلیسا خواسته آن زنان را بر آورده نكرد.(4)
پس اگر می بینیم که مردانی دارای چند همسر هستند یعنی جامعه این کشش و این نیاز را دارد. هم مرد خواستگاری کرده، و هم زن پذیرفته که زن دوم شود؛ بنابراین اینطور نیست که اسلام در مسئله تعدد زوجات به خانم ها توجه نداشته باشد، بلکه نگاه اسلام دو طرفه است، خب وقتی جامعه این کشش را دارد که از سوی مرد پیشنهاد تعدد ازدواج مطرح گردد، و خانمی به عنوان همسر دوم یا سوم آن را بپذیرد خب نیاز دو طرف تأمین می گردد چرا ما فقط بگوییم ازدواج مجدد به نفع مرد است؟ و اسلام فقط برای مرد آن را تعیین کرده؟! در نگاه کلان و با عینک جامعه شناسی و روانشناسی می بینید که اصلا ثمره اصلی چنین ازدواجی به خانم ها بر می گردد.

نکته پنجم: در مقام بحث از فلسفه احکام، به میان کشیدن بحث رفتارها خطاست، اسلام که نیامده به طور دقیق بگوید اینجا تعدد زوجات جایز است، اینجا جایز نیست، دین فقط ملاک و معیار تعیین می‌کند، تشخیص مصادیق با خود مردم است. پس اینکه برخی مردان از چنین قانونی سوء استفاده می کنند به حقانیت حکم آسیبی نمی زند.
اینکه در جامعه فعلی ما به خاطر آمار بیکاری بالا، توقعات نجومی، فرهنگ و سنت های غلط، و سایر عوامل مشابه شرایط ازدواج سخت شده یا بسیاری از مردها از پس اداره دو زندگی بر نمی آیند و...، این دخلی به اصل حکم تعدد زوجات در اسلام ندارد؟ اسلام تعدد زوجات را برای کسانی جایز می‌داند که بتوانند مسئولیت آن را به دوش بکشند، و توانایی اداره دو زندگی را دارند. اسلام می گوید کسی که نمی تواند عادلانه رفتار کند نباید ازدواج مجدد داشته باشد، اما تشخیص این امور، دیگر با مردم است، اسلام که نمی تواند بر چهره چنین مردانی مُهر بزند! اینکه برخی مردها اگر نیمی از زن های دنیا را داشته باشند باز هم چشمشان به نیمه دیگر است چه تعارضی با حکمت تعدد زوجات دارد؟ خب خانم ها باید ببینند مردی که خواستگاری کرده چگونه مردیست، از این سنخ است یا خیر. مشکل این است که ما گاهی سخن و هدف قانونگذار را رها می کنیم و رفتارها را جای ان می نشانیم، در کنار هر قانونی ممکن است عده ای سوء استفاده کنند، اما ما باید ببینیم نفس آن قانون مفید هست یا خیر، و در مقام عمل با تشخیص صحیح اجازه سوء استفاده ندهیم.

نکته ششم:
با این حال اگرچه اسلام چنین ازدواجی را جایز شمرده اما باز هم آرامش در زندگی برای اسلام اهمیت دارد، لذا برای خانم هایی که به هیچ وجه توان تحمل چنین چیزی را ندارند اجازه داده است که در هنگام ازدواج شرط کنند که شوهرشان از این ازدواج مجددی که اسلام برای وی جایز شمرده چشم پوشی کند، و اگر مثلا ازدواج مجددی داشت زن این وکالت را داشته باشد که خود را طلاق دهد.(5)

پاسخ به سوال سوم:

برای پاسخ به این سوال توجه به سه نکته لازم است:

نکته اول: با توجه به پاسخ به سوال دوم روشن می‌شود که وقتی تعدد زوجات در نگاه عقلی و به دور از احساسات ظلم و بی عدالتی محسوب نشود نتیجه این می‌شود که ازدواج نکردن پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام علی(علیه السلام) به خاطر این نبوده که نمی خواسته اندحضرت خدیجه(سلام الله علیها) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ناراحت شوند تا بگویید مگر سایر همسران ایشان ادم نبوده اند! همچنین عدم ازدواج این دو بزرگوار به این بر نمی گردد که نباید در کنار همسر اول، همسر دیگری گرفت، چرا که می بینید
مثلا امام حسین
(علیه السلام) در کنار همسر اول، همسران دیگری نیز داشته اند، بنابراین عدم ازدواج مجدد ایشان را باید در جای دیگری جست.

نکته دوم: به نظرمیرسد علت این امر این باشد که باید توازن نسبی بین زنان برقرار باشد، یعنی از نظر مقام و منزلت و کفویت اختلاف عمیقی وجود نداشته باشد؛ همانطور که اسلام می گوید بدون اجازه همسر اول نمی توان با خواهر زاده و برادر زاده او ازدواج کرد، و اگر همسر اول اجازه ندهد چنین عقدی از اساس باطل است، چرا که هوو شدن خاله با خواهر زاده، یا عمه با برادر زاده ممکن است با شأن ایشان ناسازگار باشد.
لذا این عدم ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله)و امام علی(علیه السلام) در زمان همسر اول به خاطر تکریم و احترام ویژه حضرت خدیجه(سلام الله علیها) ، و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بوده که برترین زنان عالم هستند، لذا کسی نمی بایست در عرض ایشان قرار میگرفت، اگرچه حتی اگر ازدواج مجدد می کردند هم یقینا آن دو بزرگوار ناراحت نمی شدند.
همچنین باید توجه کنید اسلام با جلب موافقت همسر اول برای تعدد ازدواج مخالف نبوده بلکه به آن توصیه مینماید.


__________________________________
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج4، ص954.
2. ترجمه المیزان، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ پنجم، 1374ش، قم، ج4، ص292و293.
3. ر.ک به: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ، ج19، ص341.
4. ترجمه تفسير الميزان، ج‏4، ص 297.
5. برای اطلاع از فروعات و جزئیات این مسئله و نظر مراجع عظام تقلید باید به منابع فقهی مراجعه نموده یا با کارشناس فقه و احکام مشورت کنید.

موضوع قفل شده است