اثبات روح

تب‌های اولیه

242 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و عرض ادب.

عــــلی;438590 نوشت:
این همان ادله اثبات وجود روح است که من میخواستم به همینجا برسیم.چیزی که شما و دانشمندان نمیدانید چرا اتفاق میوفتد.

باز هم اشکالی نداره. برای بار سوم تکرار میکنم تا مطمئن بشم از جواب دادن فرار میکنید و توان دفاع از استدلالی که بیان کردید رو ندارید:

استوار;438378 نوشت:
در ابتدا دو پرسش:
الکترونهای اتمهای یک سنگ، انرژی مورد نیاز برای جنبش را از کجا کسب میکنند؟
این الکترونها از کجا میتوانند تشخیص بدهند که باید جذب چه هسته‌‌هائی شوند و با چه سرعتی و در چه مداری گردش نمایند؟

استوار;438378 نوشت:
برای بررسی صحت استنتاج شما، ابتدا باید موارد زیر انجام شود:
اول: بتوانید بیان کنید کدام اتمها قدرت درک دارند و کدام اتمها ندارند. (نام ببرید)
دوم: از مقایسه ساختاری اتمهائی که قدرت درک دارند و آنهائی که ندارند، بتوانید ثابت کنید که تفاوت این دو گونه اتمها، مادی نیست.
سوم: بتوانید ثابت کنید که عامل حیات فقط آن قدرت درک است و نه چیز دیگر.

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

استوار;438593 نوشت:
سلام و عرض ادب.
باز هم اشکالی نداره. برای بار سوم تکرار میکنم تا مطمئن بشم از جواب دادن فرار میکنید و توان دفاع از استدلالی که بیان کردید رو ندارید:

من استدلالم رو بیان کردم.این شمایید که باید با مادیاتی که در دست دارید پاسخ بدید!!!
شما باید برای رد استدلال بنده دلیل بیارید تا مثل قبلاً دلایل شما رد بشه.
موفق باشید.

سلام و عرض ادب.

عــــلی;438596 نوشت:
من استدلالم رو بیان کردم.این شمایید که باید با مادیاتی که در دست دارید پاسخ بدید!!!
شما باید برای رد استدلال بنده دلیل بیارید تا مثل قبلاً دلایل شما رد بشه.

اطمینان حاصل کردم که از جواب دادن فرار میکنید و توان ارائه استدلال و دفاع از اون رو ندارید.
قضاوت با خوانندگان.
برادر، مرا ببخشید. اما از آنجا که اصول مباحثه را رعایت نمیکنید، حقیر نه تنها در این تاپیک، بلکه در سایر موضوعات، دیگر با شما وارد بحث نخواهم شد.

موفق باشید:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

استوار;438598 نوشت:
اطمینان حاصل کردم که از جواب دادن فرار میکنید و توان ارائه استدلال و دفاع از اون رو ندارید.
قضاوت با خوانندگان.
برادر، مرا ببخشید. اما از آنجا که اصول مباحثه را رعایت نمیکنید، حقیر نه تنها در این تاپیک، بلکه در سایر موضوعات، دیگر با شما وارد بحث نخواهم شد.

چون اتم های شما متوجه نشدن که چطوری هوشمند شدن نتیجه این میشود که من از جواب دادن فرار میکنم.
قرار بود که بنده روح را اثبات کنم که کردم.
ادله هم این بود که هوشمندی اتم ها بخاطر وجود نیروی فرامادی است که باعث میشود اتم ها بفهمند که چگونه باید با هم ترکیب شوند.

حال شما چون نمیدانستید که چرا این اتفاق می افتد دلیل نمیشود که ما دلیلمان مشکل داشته باشد.
موفق باشید.

متحیر;438412 نوشت:
پیوستگی شخصیت را حجتی برای روح میآورند ولی سیر بعضی از بیماریها یا حوادث مشخص میکند که وجود و شخصیت ما بیش از این حرفها پایش روی پوست گردو ست و حتی چند پاره هست و این شخصیت که ما از خود داریم برآیند فعالیت قسمتهای مختلف مغز و اندام های حسی و سایر قوای انسان است

بحثی است که روح قبل از جسم است ویا اینکه جسم قبل ا ز روح ویا اینکه این دو تا دو چیز جدا از هم هستند ویا باهم پیوندی دارند؟
در اینجا چندین نظریه است از قبیل اینکه: روح وجسم از هم جدا هستند، روح قبل از جسم است و... ولی آنچه مرحوم صدرا بر اساس حرکت جوهری کشف کرد وتحولی در عرصه علم وفلسفه به وجود آورد این بودکه گفت: انسان جسمانیة الحدوث وروحانیة البقاء است. این سخن وحدت شخصیت انسان وتعریف روح از نظر فلسفه اسلامی را مشخص می کند. در واقع انسانس که بعد از انعقاد نطفه در حال سیر تکاملی است وقتی به چها ماهگی می رسد، وجسمش کامل می شود روح در او به وجود می آید یعنی تکامل جسمی خود نوعی تجرد به وجود می آورد وثبات شخصیت به انسان می دهد که ما از آن تعبیر می کنیم به روح وبقاء انسان با همین روح است. شما اطلاع دارید که حیوانات مانند انسان نیستند که دارای تفکر وتاملات پیچیده بوده وگذشته در ذهنشان بای بماند وبر اساس سنجش وحساب وکتاب دقیق عمل کنند بلکه بر اساس همان غریزه ای که خداوند درنها د آنها باقی گذاشته است عمل می نمایند.
اگر ما سخنانی را که دوستان ارائه می دهند در نظر بگیریم این توانایی را باید حیوانات هم داشته باشند چون آنها هم مانند ما دارای ماده بوده ومغز وحافظه دارند، پس چرا مثل انسانها رشد وترقی ندارند وعالم حیوانات با یک میلیون سال قبل فرقی نمی کند، زنبور عسل همانطور که یک میلیون سال قبل تغذیه وتولید عسل می کرد عمل می کند، مورچه همینطور وغیره.
این اموری که شما همه را به قدرت حافظه وپردازش اطلاعات در مغز نسبت می دهید نمی تواند کار ماده خالص باشد بلکه اینها به جنبه روحانی انسان بر می گردد واین روحانیت هم جدای از حسم نیست بلکه در اثر تکامل جسم به وجود می آید ودر واقع این نشان می دهد جنبه مادی انسان قوی تر از حیوانات است چرا که حیوانات خارج از چارچوب غریزه عمل نمی کنند ولی انسان دارای فکر واندیشه ای آینده نگر ومحاسبه است.

سلام و عرض ادب.

کریم;438616 نوشت:
ولی آنچه مرحوم صدرا بر اساس حرکت جوهری کشف کرد وتحولی در عرصه علم وفلسفه به وجود آورد این بودکه گفت: انسان جسمانیة الحدوث وروحانیة البقاء است. این سخن وحدت شخصیت انسان وتعریف روح از نظر فلسفه اسلامی را مشخص می کند. در واقع انسانس که بعد از انعقاد نطفه در حال سیر تکاملی است وقتی به چها ماهگی می رسد، وجسمش کامل می شود روح در او به وجود می آید یعنی تکامل جسمی خود نوعی تجرد به وجود می آورد وثبات شخصیت به انسان می دهد که ما از آن تعبیر می کنیم به روح وبقاء انسان با همین روح است.

برادرم، جناب کریم.
از دیدگاه حقیر ماده تا مرز تجرد میتواند پیش رود اما به تجرید نمیرسد.
گذرگاه این مرز، یکطرفه هست. ماده از معنا حادث میشود ولی تجرید ماده محال است.
به نظر حقیر آن انشاء خلقی دیگر در جنین در آیه 14 سوره المؤمنون، حدوث روح از بطن ماده نیست. بلکه حدوث روح از نفخه روح الهی در جنین است.

کریم;438616 نوشت:
در اینجا چندین نظریه است از قبیل اینکه: روح وجسم از هم جدا هستند، روح قبل از جسم است و... ولی آنچه مرحوم صدرا بر اساس حرکت جوهری کشف کرد وتحولی در عرصه علم وفلسفه به وجود آورد این بودکه گفت: انسان جسمانیة الحدوث وروحانیة البقاء است. این سخن وحدت شخصیت انسان وتعریف روح از نظر فلسفه اسلامی را مشخص می کند

جناب كريم از اينكه جناب ملا صدرا نابغه زمان خويش بوده وبا توجه به اوضاع علمي زمان خويش اين برداشتهاي ناب را كرده قابل تقدير وستايش است اما اينكه آيا اگر كسي الان بر خلاف نظر ايشان به مطلبي كامل تر برسد جاي هيچ نگراني نيست چون همه ما وظيفه داريم مانند ايشان عمل كنيم و مطمئنا ايشان اجر كار خويش را برده اند ووظيفه از گردن هيچ كس در عصر حاضر ساقط نيست ولي از نظر ما دين مداران حجت يك موضوع زماني كامل است كه يا بر گرفته از قران به عنوان وحي باشد ويا رسيده از حضرات معصومين كه آن هم نشات گرفته از قران است وخلاف آن نيست

کریم;438616 نوشت:
در واقع انسانس که بعد از انعقاد نطفه در حال سیر تکاملی است وقتی به چها ماهگی می رسد، وجسمش کامل می شود روح در او به وجود می آید یعنی تکامل جسمی خود نوعی تجرد به وجود می آورد

اين سخن مطابق با كجاي قران يا سخنان حضرات معصومين است اين سخن شما با سخن ماديون بيشتر تطابق دارد

کریم;438616 نوشت:
شما اطلاع دارید که حیوانات مانند انسان نیستند که دارای تفکر وتاملات پیچیده بوده وگذشته در ذهنشان بای بماند وبر اساس سنجش وحساب وکتاب دقیق عمل کنند بلکه بر اساس همان غریزه ای که خداوند درنها د آنها باقی گذاشته است عمل می نمایند.

اين سخن شما نيز با اين گفته قران كريم در تضاد است كه همه حيوانات نيز در آن سراي محشور مي شوند ا

کریم;438616 نوشت:
اگر ما سخنانی را که دوستان ارائه می دهند در نظر بگیریم این توانایی را باید حیوانات هم داشته باشند چون آنها هم مانند ما دارای ماده بوده ومغز وحافظه دارند، پس چرا مثل انسانها رشد وترقی ندارند وعالم حیوانات با یک میلیون سال قبل فرقی نمی کند، زنبور عسل همانطور که یک میلیون سال قبل تغذیه وتولید عسل می کرد عمل می کند، مورچه همینطور وغیره

مگر عالم ما فرق كرده مگر انسان مانند حيوانات توانسته مسئله نياز به تغذيه خود را حل كند ويا اينكه مگر مي تواند بلكه به خاطر داشتن قوه تعقل ويا به نظر من قياس شكل رسيدن به آن را تغيير يا اصلاح مي كند

کریم;438616 نوشت:
واین روحانیت هم جدای از حسم نیست بلکه در اثر تکامل جسم به وجود می آید ودر واقع این نشان می دهد جنبه مادی انسان قوی تر از حیوانات است چرا که حیوانات خارج از چارچوب غریزه عمل نمی کنند ولی انسان دارای فکر واندیشه ای آینده نگر ومحاسبه است

با عرض پوزش شما از داروين هم تند تر ميرويد مگر حيوانات روح ندارند مطمئنا روحي كه به انسان تعلق ميگيرد براي اين در اختيارش گذاشته شده تا از لوازم كاري كه در اختيارش قرار داده شده به بهترين وجه وبا استفاده از همين امور مادي ويا انجام عملهاي درست ودر جهت تقويت آن بكار گرفته شود تاشايد.....

استوار;438588 نوشت:
در ابتدا دو پرسش:
الکترونهای اتمهای یک سنگ، انرژی مورد نیاز برای جنبش را از کجا کسب میکنند؟
این الکترونها از کجا میتوانند تشخیص بدهند که باید جذب چه هسته‌‌هائی شوند و با چه سرعتی و در چه مداری گردش نمایند؟

جناب استوار فكر مي كنم اينگونه جواب دادن كمي از انصاف بدور است زيرا شما از علومي بهره مي بريد كه شايد استفاده از آن بيشتر براي بايكوت كردن نمود دارد تا جواب دادن جواب جناب علي را صريح پاسخ دهيد علت اينكه در يك اتم الكترونها از يك قاعده خاص پيروي مي كنند چيست اين به سنتي كه خداوند در اجزائ عالم قرار داده بستگي دارد يا به قولي روح مواد يا خير واز طرفي آيا اين مي تواند اكتسابي باشد

ضمنا يك سوال علمي از تقسيم مسافت بر زمان سرعت بدست مي آيد واز تقسيم سرعت بر زمان شتاب حالا شما بگوئيد از تقسيم شتاب بر زمان چيزي بجز عجله بوجود مي آيد يا نه :Cheshmak:

سلام و عرض ادب خدمت کارشناس گرامی

کریم;438616 نوشت:
بحثی است که روح قبل از جسم است ویا اینکه جسم قبل ا ز روح ویا اینکه این دو تا دو چیز جدا از هم هستند ویا باهم پیوندی دارند؟
در اینجا چندین نظریه است از قبیل اینکه: روح وجسم از هم جدا هستند


بله به نظر من که به شرط اثبات، روح در برابر جسم، دو امر کاملاً جدا هستند و روح یک موهبت اکتسابی کمیاب و نادر است. [SPOILER]مثل ثمره یا میوه یک درخت هم نه یعنی با پرورش ظرفیت انسانی شاید بتوان محملی برای روج چاری در جهان پیدا کرد در اینجا آن محمل را شاید بتوان میوه یا ثمره وجود انسان فرض کرد[/SPOILER]
هر چند که در نگر من دست یافتن به آن گوهر، علاوه بر شانس داشتن هوش و دانش، اخلاق و انسانیت میخواهد
(صد البته مراد از انسانیت شمایل انسانی نیست بلکه خصایل نیکوی انسانی (جهد و تلاش و خلاقیت و مروت و انصاف و ایثار و ....)است تا اینکه اگر سایر موجودات هوشمند در پهنه گیتی گسترده باشند از برخورداری روح ناامید نباشند یعنی روح یک چیز منحصر به انسان نیست البته همه به شرط آن است که روح اثبات شود و یا اینکه روح لازمه حیات تشخیص داده شود.

فی الحال که اثبات روح سخت و دشوار است؛ به نظرم میرسد روح ابداع ذهن بشر است برای آرزوی دیرین بشر که همان غلبه بر مرگ است. انسان روح را در ذهن خود پرورده تا در کشاکش رنج زندگی تسلای جاودانگی بیابد و او را متصل به ابدیت کند.
و بدینگونه حیات ناپایدار خود را محفوظ فرض کند.

کریم;438616 نوشت:
روح قبل از جسم است و... ولی آنچه مرحوم صدرا بر اساس حرکت جوهری کشف کرد وتحولی در عرصه علم وفلسفه به وجود آورد این بودکه گفت: انسان جسمانیة الحدوث وروحانیة البقاء است. این سخن وحدت شخصیت انسان وتعریف روح از نظر فلسفه اسلامی را مشخص می کند. در واقع انسانس که بعد از انعقاد نطفه در حال سیر تکاملی است وقتی به چها ماهگی می رسد، وجسمش کامل می شود روح در او به وجود می آید یعنی تکامل جسمی خود نوعی تجرد به وجود می آورد وثبات شخصیت به انسان می دهد که ما از آن تعبیر می کنیم به روح وبقاء انسان با همین روح است. شما اطلاع دارید که حیوانات مانند انسان نیستند که دارای تفکر وتاملات پیچیده بوده وگذشته در ذهنشان بای بماند وبر اساس سنجش وحساب وکتاب دقیق عمل کنند بلکه بر اساس همان غریزه ای که خداوند درنها د آنها باقی گذاشته است عمل می نمایند.

گرامی هر چند اعضای حیاتی در سه ماهه اول تولد جنین شکل می یابد ولی رشد و نمو و رسیدن به مرحله ای که اندام بدن بتوانند فعالیت مستقلی داشته باشند دو سه ماهه دیگر هم باید در رحم باشد کما اینکه امکان زندگی مستقل و بدون کمک برای جنین های نارس زودتر از ششماه فی الحال ناممکن است
در نظر داشته باشید داشتن جسمی مانند انسان بدون فراهم بودن فعالیت سالم مغزی آن موجود حق حیات دارد ولی انسان کاملی نیست برعکس انسانهای معلول واجد عقل سالم ، گاهاً از مفاخر انسانی محسوب میشوند

این مطلب را که گفتم ناظر به این است که رشد مغز غیر از ظاهر و اندازه و سلامت فیزیولوژی منوط به آموزش و پرورش و شکل یافتن شخصیت است این رشد یافتگی، نقاط عطفی در خرد سالی ،بلوغ و پایان یافتن بلوغ در حدود سنین بیست تا سی سالگی دارد
حال این روح که شما میگویید در چهار ماهگی بر جنین در رحم دمیده میشود به کدام یک از مراحل بالا نازل میشود زیرا همانطور که خود حیوانات را استثنا کردید ، میدانید حیوانات دربند غرایز همان کلیات اندامهای انسانی را با جزییات دیگری دارند واجد روح محسوب نمیشوند

در جای دیگر به برهان حرکت جوهری ملاصدرا اشاره کردید که آن برهان سعی در بهبود و پرورش اندیشه ارسطویی در باب حرکت دارد
ایشان پیوستگی شخصیت جوهر را به سبب مسیر زندگی موجودیت واحدی عنوان میکنند و الا عقیده دارند همانطور که اعراض و صفات یک جسم در حرکت، ثابت نیست و این حرکت در اعراض بدون آنکه جوهرۀ شئ پذیرای حرکت نباشد ،واقع نمیشود .
پس جناب صدرالمتألهین به خلاف ارسطو رأی به حرکت جوهر اشیاء داد.
برای اینکه وحدت شخصیت و خود موضوع شئ گم نشود عنوان کرد مسیر حرکت آن شئ وحدت موضوع را بدنبال می آورد.
بدین ترتیب ایشان در بحث کلام اسلامی و فلسفه قدیم این توجیه جالب را برای امکان حرکت و شرح پیوستگی اشیاء ارائه دادند

ولی آن عدم پیوستگی که در ذهنیت ما هست و در پست 168 بدان اشاره کردم مسئله را سخت بغرنج میکند و پیوستگی منتج از حرکت جوهری با آن دمساز نیست.
چرا که به یک لحظه آن آدمکهای گوناگونی که در ما جاری هستند اگر برآیند آنها با عدم سلامت مغز و یکپارچگی مغز به هم بخورد به ناگاه در یک بدن شاهد درکهای مختلف در یک بدن میشویم.

درمانی برای بعضی از اشخاصی به خاطر صرع غیر قابل کنترل در گذشته ابداع شد و آن قطع ارتباط بین دو نیمکره مغز بود که صد البته با روشهای نوین درمان چنین روش درمان تهاجمی به سرعت منسوخ شد نتیجه این اقدام آن بود که فرد با داشتن حواس سالم دو طرفه در مواردی که چشم خود را میبندد از درک اشیاء عاجز میشود[SPOILER]

نقل قول:

متحیر;120232 نوشت:

کافی است به هر دلیلی ارتباط مغزی بین مراکز مختلف مغز مختل شود
آنگاه این بکپارچگی شخصی که برای ادامه حیات ما لازم است قوام خود را از دست میدهد
به شکل ذیل دقت کنید اگر تجربه اول شما باشد قطعاً دچار اشتباه میشوید و اگر تمرکز خود را افزایش دهید بر این دوگانگی فائق می آیید و این روند رفته رفته بهبود می یابد مغز شما یاد میگیرد آن تفرق اولیه را جمع و جور کند
همان روند طبیعی که در شکل گیری شخصیت یا روح یا گورا گورا در عمل واقع میشود
ولی کافی است ارتباطهای مغزی در اثر حوادث ناخوشایند یا داروهای روانگردان از هم بگسلد آنگاه با تمرکز هم نخواهید توانست آزمایش را موفق بگذرانید



در اوان دوران جنینی طناب نخاعی با رأس آن brain دچار یک پیچش 180 درجه ای میشود
نتیجه آن را در زندگی عادی متوجه نمیشویم ولی در شرایط پانولوژیک یا آزمایشهای بالینی موجب تعجب ما میشود
مرکز فرمان حرکت سمت راست بدن ما در نیمکره چپ قرار دارد
بدین ترتیب در سکته های مغزی سمت راست مغز، با فلج سمت چپ بدن مواجه میشویم.
البته بعضی از اعصاب در این پیچش همراه نیستند که پرشک در معاینات بالینی حتی بدون CTScan میتواند محل ضایعه را تاحدی مشخص کند
در بینایی مورد اشاره شما این پبچش موجب می شود که ما طرف راست میدان دیدمان در طرف چپ مغز ادراک شود و طرف چپ میدان دید ما در طرف راست مغز ادراک شود
از این خلاصه بگذریم
در بیماران صرعی که با ناهنجاری الکتریکی از یک نقطه آغاز و در سطح دو دو نیمکره مغز منتشر میشود منجر به پدیده تشنج و از دست رفتن هوشیاری میشویم گاها با بند آمدن راه تنفسی و یا سقوط فرد در جاهای خطرناک منجر به فوت بیمار میشود
یک تجربه نادر درمانی توصیه شده بود که خوشبختانه با پیشرفت علم پزشکی و داروسازی تداوم نیافت
و آن قطع فیزیکی ارتباط دو نیمکره مغز بود بعضی از بیماران که از این روش درمانی جان سالم بدر میبردند
تجارب عجیبی را برای آزمایشگران نورو ساینس به ارمغان آوردند
در آزمایشهایی بر روی این افراد منجر به تجربه ای شد که شما به طور خلاصه نقل کردید
ولی تجربه عجیب دیگری هم بدست آمد
یکپارچگی ذهنی که ما از خود سراغ داریم و گاهاً ما تعبیر به خود میکنیم برای ما بسیار عادی شده ولی بعضی از آزمایشها که بر روی بعضی از بیماران صرعی یا روانی تجربه شده دیگر آن آدمک پیوسته درونی را چندان یونیک نمی دانند
در بعضی از بیماران صرعی که برای درمانشان ارتباط بین دو نیمکره مغزشان را قطع کرده بودند تجربه عجیبی به وقوع پیوست
متوجه درک دوگانه از یک واقعیت شدند مثلاً اگر در طرف چپ میدان بینایی عدد 4 را قرار دهند و از وی در خواست کنند که آنچه را دیده با دستان خود نشان دهد وی با 4 انگشت نشان میدهد ولی اگر از وی بخواهند که بگوید چه عددی را دیده وی شماره ای غیر از 4 میگوید زیرا مرکز تکلم که در نیمکره چپ است در تجربه دیدن عدد 4 با نیمکره راست هماهنگ نبوده
این تجربه بیانگر آن است که بیش از آنچه معتقدیم موجودیت ما مادی و به مغز وابسته است.
زیرا یونیک بودن ما را در بدن به شدت زیر سؤال می برد و چنین مطرح می کند که درون ما چند ذهنیت متعلق به سیستمهای مختلف عصبی در بدن وجود دارد که اتحاد فرضی آنها بیشتر شبیه به مرکز ثقل فرضی یک جسم مثل کره زمین است
مرکز ثقل کره زمین واقعاً وحود ندارد ولی بیانگر جاذبه زمین است .

در موارد شدید صرع (نوعی بیماری عصبی کهباعث حملات مغزی می‌شود) با عمل جراحی رشته‌های جسم پینه‌ای را پاره می‌کنند وبه این ترتیب ، ارتباط دو نیکره را قطع می‌کنند. این جراحی تعداد و شدت حملات مغزی رابه میزان زیادی کاهش می‌دهد و بیشتر بیماران هیچ گونه اختلالی در حرکت یا درک خوداحساس نمی‌کنند. با وجود این، درک آنان تا حدودی آسیب می‌بیند. پیام‌های دستراست آنان فقط به وسیله نیکره چپ و پیام‌های دست چپ آنان فقط به وسیله نیکرهراست دریافت می‌شود. در واقع، به خاطر این جراحی، نیمکره‌ها نمی‌توانند از اطلاعاتیکدیگر استفاده کنند.بیماران به طور معمول متوجه این آسیب نمی‌شوند زیرا با استفاده از چشم‌هایشان آنرا جبران می‌کنند. بر خلاف پیام‌هایی که از دست‌ها می‌آیند، پیام‌های هر چشم در هردو نیمکره دریافت می‌شود. بعضی از مطالعات جالبی که روی این بیماران انجام شدهاست، ماهیت این آسیب را آشکار کرده‌اند. وقتی محققی چشم‌های بیمار را باچشم‌بند می‌بندد و در دست چپش چیزی مانند مسواک قرار می‌دهد، بیمار می‌تواندخصوصیات آن چیزی را توصیف کند: «دسته‌ای بلند و سخت و موهایی نرم دارد.» گاهیبیمار می‌تواند چگونگی استفاده از آن چیز را توصیف کند: « هر روز از آن استفادهمی‌کنم .» اما نمی‌توان د نام آن چیز رابگوید. وقتی محقق آن چیز را در دست راستبیمار قرار می‌دهد، او می‌تواند نام آن را بگوید: «چیزی که در دست من است یکمسواک است.» اما نمی‌تواند چگونگی استفاده از آن را توصیف کند. در شرایط عادی کهبیمار می‌تواند هم از دست‌ها هم از چشم‌هایش استفاده کند، مغز می‌تواند از عهدهآسیب وارده برآید و بیمار کمتر با مشکل رو‌به رو می‌شود.

[/SPOILER]

از پرگویی عذر میخواهم
پیروز و موفق باشید

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;438728 نوشت:
جناب استوار فكر مي كنم اينگونه جواب دادن كمي از انصاف بدور است زيرا شما از علومي بهره مي بريد كه شايد استفاده از آن بيشتر براي بايكوت كردن نمود دارد تا جواب دادن جواب جناب علي را صريح پاسخ دهيد علت اينكه در يك اتم الكترونها از يك قاعده خاص پيروي مي كنند چيست اين به سنتي كه خداوند در اجزائ عالم قرار داده بستگي دارد يا به قولي روح مواد يا خير واز طرفي آيا اين مي تواند اكتسابي باشد

ضمنا يك سوال علمي از تقسيم مسافت بر زمان سرعت بدست مي آيد واز تقسيم سرعت بر زمان شتاب حالا شما بگوئيد از تقسيم شتاب بر زمان چيزي بجز عجله بوجود مي آيد يا نه :Cheshmak:

اول: متوجه منظورتان از جملات قرمز و آبی نمیشوم.
دوم: پست شماره 200 را بخوانید. نقل قول حقیر و پاسخ ایشان موجود است. قضاوت با شما.
سوم: مرا به بی انصافی متهم نمودید. با چه مصداقی چنین نتیجه‌ای گرفتید؟

استوار;438631 نوشت:
از دیدگاه حقیر ماده تا مرز تجرد میتواند پیش رود اما به تجرید نمیرسد.
گذرگاه این مرز، یکطرفه هست. ماده از معنا حادث میشود ولی تجرید ماده محال است.
به نظر حقیر آن انشاء خلقی دیگر در جنین در آیه 14 سوره المؤمنون، حدوث روح از بطن ماده نیست. بلکه حدوث روح از نفخه روح الهی در جنین است.

البته ما هم نمی گوییم که ماده مجرد می شود بلکه نظر ما همان است که در اول گفتیم وآن از بین رفتن ماده به مرور است وآنطوری که بنده از سخنان شما برداشت کردم شما هم همین مساله را تایید می کنید هر چند شاید در مقدار بقاء سلولها اختلاف نظر باشد.
مراد این است که ماده زمینه وبستر ساز است تا روح در این جسم دمیده شود ودر واقع ارتباطی بین جسم وروو در هم تنیده شده اند وبه این شکل نیست که در وجود انسان ماده یک چیز است وروح امر دیگر غیر مربوط به هم که در این صورت انسان دو شخصیتی خواهد شد بلکه آندو کمال ارتباط وهماهنگی با یکدیگر را دارند ودر واقع حیات ماده از روح است والا انسان مرده چرا توان حرکت وجنبش ندارد چون روح از او جدا شده است.
شما وقتی به آیه 14سوره مومنون دقت کنید می فرماید: فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین، بعد از بیان مراحل تشکیل جسم انسان وتمام شدن آنها می فرماید: خلقت دیگری در او ایجا د کردیم که به قرینه آیات دیگر دیگر فهمیده می شود همان روح است. از ضمیر أنشأناه به دست می آید که این خلقت جدای از اولی نیست بلکه در همان خلقت اول است ودر واقع این جسم به مرحله ای رسیده که قابلیت قبول روح را دریافت کرده است.
البته خوشحال می شوم این مطلب که ماده از معنی حادث می شود را توضیح دهید.

mohammadsadegh1;438715 نوشت:
اين سخن مطابق با كجاي قران يا سخنان حضرات معصومين است اين سخن شما با سخن ماديون بيشتر تطابق دارد

این سخن کجایش به مادیین شباهت دارد آنها که اصلا روح را قبول ندارند وبه غیر ماده اعتقادی ندارند، این سخن دلیلش همان آیه 14سوره مومنون است. که روح در همان جسمی دمیده می شود که خلقتش کامل شده است.

سلام و عرض ادب.

کریم;438888 نوشت:
شما وقتی به آیه 14سوره مومنون دقت کنید می فرماید: فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین، بعد از بیان مراحل تشکیل جسم انسان وتمام شدن آنها می فرماید: خلقت دیگری در او ایجا د کردیم که به قرینه آیات دیگر دیگر فهمیده می شود همان روح است. از ضمیر أنشأناه به دست می آید که این خلقت جدای از اولی نیست بلکه در همان خلقت اول است ودر واقع این جسم به مرحله ای رسیده که قابلیت قبول روح را دریافت کرده است.

اما از نظر حقیر، در آیه شریفه منظور این نیست که روح از بطن ماده ناشی شود. چون ماده محدودیتهای خاص خود را دارد که مانع تجریدش میشود.
از دیدگاه ما، با توسل به نظریات جدید که از تلفیق کوانتوم و نورولوژی حاصل شده، میتوان اینگونه تصور کرد که نفخه روح الهی به جنین، ارتباط تعلق گونه روح با میکروتوبول (ریز لوله) سلولهای مغز است. که باعث میگردد خودآگاهی و اراده به سلولهای مغز افاضه گردد.
میکروتوبول یک محیط کوانتیک هست. یا به عبارت دیگر مرزی بین عالم معنا و ماده هست.
انشاء خلقی دیگر در جنین، به نظرم ایجاد روح انسانی در تعلق تنگاتنگ با مغز جنین است که این ایجاد روح از بطن ماده ناشی نمیشود، بلکه ناشی از عالم امر است.

کریم;438888 نوشت:
در واقع حیات ماده از روح است والا انسان مرده چرا توان حرکت وجنبش ندارد چون روح از او جدا شده است.

از دیدگاه ما، روح باعث حیات جسم نیست که تصور شود پس از مرگ، قطع ارتباط روح با جسم باعث بی حرکتی جسم میشود. بلکه مرگ سلولهای مغزی (ابزار روح)، باعث میشود که ارتباط روح و جسم قطع گردد.

کریم;438888 نوشت:
البته خوشحال می شوم این مطلب که ماده از معنی حادث می شود را توضیح دهید.

پاسخ این پرسش را صرفا با بیان نظریات شخصیم میدهم:
بنده فکر می‌کنم چیزی شبیه انرژی از سنخ امواج الکترومغناطیس مادی را در عالم معنا نیز داشته باشیم.
با این دیدگاه، حدوث ماده از عالم معنا، بدین صورت تبیین میشود:
نزول انرژی غیر مادی ==> تولید انرژی مادی + تولید جرم

سلام وعرض ادب

استوار;438771 نوشت:
نوشته اصلی توسط mohammadsadegh1
جناب استوار فكر مي كنم اينگونه جواب دادن كمي از انصاف بدور است زيرا شما از علومي بهره مي بريد كه شايد استفاده از آن بيشتر براي بايكوت كردن نمود دارد تا جواب دادن جواب جناب علي را صريح پاسخ دهيد علت اينكه در يك اتم الكترونها از يك قاعده خاص پيروي مي كنند چيست اين به سنتي كه خداوند در اجزائ عالم قرار داده بستگي دارد يا به قولي روح مواد يا خير واز طرفي آيا اين مي تواند اكتسابي باشد

ضمنا يك سوال علمي از تقسيم مسافت بر زمان سرعت بدست مي آيد واز تقسيم سرعت بر زمان شتاب حالا شما بگوئيد از تقسيم شتاب بر زمان چيزي بجز عجله بوجود مي آيد يا نه
اول: متوجه منظورتان از جملات قرمز و آبی نمیشوم.

در رابطه با قسمت قرمز رنگ منظورم فقط استفاده علوم مشترك قابل فهم براي هر دوطرف گفتگو است مانند اين مي ماند كه مسئله اي رياضي طرح شود وشما با استفاده از اتحاد كه روشي قابل درك براي من نباشد آنرا حل كنيد ضمن اينكه ابدا قصد جسارت به كسي را ندارم واين برداشت شخصي من است ومي تواند براي هر دو طرف گفتگو باشد

در موردد قسمت قرمز رنگ قضيه بيشتر جنبه شوخي داشت تا يه كم جو بحث عوض شود اما اگر واقعا جدي است وجوابي دارد مشتاقم بشنوم

دوم: پست شماره 200 را بخوانید. نقل قول حقیر و پاسخ ایشان موجود است. قضاوت با شما.

اصلا به اين زودي نتيجه گيري از بحث شما وجناب علي نكرده ام وهنوز اين بحث اثبات روح را با افكار فلسفي و مادي راجالب ميدانم

سوم: مرا به بی انصافی متهم نمودید. با چه مصداقی چنین نتیجه‌ای گرفتید؟

من هرگز چنين جسارتي به شخص شما نكردم زيرا شما بسيار قابل احتراميد فقط به دليل بالا اگر بدون ملاحظه استفاده شود به طور عام بي انصافي ميدانم وحتما من اشتباه برداشت كردم وپوزش مرا بپذيريد

کریم;438888 نوشت:
نوشته اصلی توسط mohammadsadegh1

اين سخن مطابق با كجاي قران يا سخنان حضرات معصومين است اين سخن شما با سخن ماديون بيشتر تطابق دارد

این سخن کجایش به مادیین شباهت دارد آنها که اصلا روح را قبول ندارند وبه غیر ماده اعتقادی ندارند، این سخن دلیلش همان آیه 14سوره مومنون است. که روح در همان جسمی دمیده می شود که خلقتش کامل شده است

با عرض معذرت اينجوري درست شد متشكرم

استوار;439082 نوشت:
پاسخ این پرسش را صرفا با بیان نظریات شخصیم میدهم:
بنده فکر می‌کنم چیزی شبیه انرژی از سنخ امواج الکترومغناطیس مادی را در عالم معنا نیز داشته باشیم.
با این دیدگاه، حدوث ماده از عالم معنا، بدین صورت تبیین میشود:
نزول انرژی غیر مادی ==> تولید انرژی مادی + تولید جرم

سلام و عرض ادب

به نظر من با دید گاه و نظرات شما عالم معنا یا ما ورای مادی از جنبه انتزاعی محض خارج می شود و جنبه واقعی تری به خود می گیرد
مذهبیون در تبیین عالم معنا به مادیگراها جواب کامل و قابل فهمی ندارند
حتی برای خود دین گراها که عمیق تر در این مساله می اندیشند عالم معنا
به تعبیر مذهبیون عالمی خیالی و ذهنی درک می شود
به نظر حقیر برای وجود خود خدا هم می توان این امواج غیر مادی را در نظر گرفت
و تعریف خدا رو از حالت انتزاعی و ذهنی صرف خارج کرد

چون انتزاع که برای تعریف خدا بکار می ره فقط در ذهن قابل تصوره یعنی نیستی یعنی خیلی در ذهن
و نمیشه در عالم حقیقت و واقعی تصوری از ان داشت

موفق باشید

با سلام و عرض ادب

استوار;439082 نوشت:
از دیدگاه ما، با توسل به نظریات جدید که از تلفیق کوانتوم و نورولوژی حاصل شده، میتوان اینگونه تصور کرد که نفخه روح الهی به جنین، ارتباط تعلق گونه روح با میکروتوبول (ریز لوله) سلولهای مغز است. که باعث میگردد خودآگاهی و اراده به سلولهای مغز افاضه گردد.
میکروتوبول یک محیط کوانتیک هست. یا به عبارت دیگر مرزی بین عالم معنا و ماده هست

ميشه يك مقدار مسئله را بازتر كنيد چون تا جايي من اطلاع دارم ميكروتوبولها حالت داربست اجزائ درون سلولي را به عهده دارند وشكل سلولها نيز بر اساس زنتيك وملكولهاي dna ترسيم مي شود

استوار;439082 نوشت:
ول انرژی غیر مادی ==> تولید انرژی مادی + تولید جرم

جالب است جناب استوار فكر نمي كنيد يك مقدار پيوند معنا با ماده را بدليل قياس مادي تصور كرديد يعني انرزي را يك جورايي با معناي مادي به غير مادي براي حل مسئله ربط داديد يعني همان كاري كه غير ماديون مي گويند

مثلا فرض كنيد آب پس از صد درجه به جوش وسپس بخار مي شود ملكولهاي آب فقط از حالتي به حالت ديگر تغيير فيزيكي ميدهند در صورتيكه محيط مادي هيچ تغييري نكرده است

موفق باشيد

استوار;438631 نوشت:
برادرم، جناب کریم.
از دیدگاه حقیر ماده تا مرز تجرد میتواند پیش رود اما به تجرید نمیرسد.
گذرگاه این مرز، یکطرفه هست. ماده از معنا حادث میشود ولی تجرید ماده محال است.

با سلام.
پس کشف و شهود به چه معناست؟ آیا انسان قادر نیست از بعد مادی خود بکاهد و با عالم معنا اتصال برقرار نماید؟ در واقع با اراده خود از فرکانس امواج مغزی خود بکاهد؟ به فرکانس زیر 3 هرتز برسد؟
و من الله توفیق

سلام و عرض ادب.

شریعت عقلانی;439485 نوشت:
کشف و شهود به چه معناست؟

در اصطلاح صوفیان اطلاع بر ماوراء حجاب از معانی غیبی و امور حقیقی است.

شریعت عقلانی;439485 نوشت:
آیا انسان قادر نیست از بعد مادی خود بکاهد و با عالم معنا اتصال برقرار نماید؟ در واقع با اراده خود از فرکانس امواج مغزی خود بکاهد؟ به فرکانس زیر 3 هرتز برسد؟

انتقال اطلاعات از عالم معنا به عالم ماده، مساوی نیست با تبدیل ماده به غیر ماده. (دقت کنید)

استوار;439514 نوشت:
در اصطلاح صوفیان اطلاع بر ماوراء حجاب از معانی غیبی و امور حقیقی است.

با سلام.
کاری به تعریف صوفیانه اش نداشتیم. پرسش ما از معنای علمی آن بود.
استوار;439514 نوشت:
انتقال اطلاعات از عالم معنا به عالم ماده، مساوی نیست با تبدیل ماده به غیر ماده. (دقت کنید)

دقت کردیم. ممنون.
پس در نتیجه کشف و شهود یعنی فراهم آوردن بستر لازم برای انتقال معانی از معنا به ماده. درست است؟

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;439444 نوشت:
ميشه يك مقدار مسئله را بازتر كنيد چون تا جايي من اطلاع دارم ميكروتوبولها حالت داربست اجزائ درون سلولي را به عهده دارند وشكل سلولها نيز بر اساس زنتيك وملكولهاي dna ترسيم مي شود

ميکروتوبولهای مغز علاوه بر تعداد زياد و تراکم شديد، آرايشی موازی دارند.
در حاليکه ميکروتوبولهای سلولهای ديگر به صورت شعاعی از سنتروزوم که در مجاورت هسته سلول قرار دارد، به اطراف گسترده‌اند.
سنتريولها بر تقسيم سلولی نظارت دارند و از آنجا که سلولهای عصبی تقسيم نميشوند، لذا سنتريولها نيز در صحنه حضور ندارند و يا حضوری غير آشکار دارند و این باعث شده تا تمامی ميکروتوبولهای مغز از آرايشی موازی برخوردار باشند.
ساختار موازی شرائط مناسبی را برای محاسبات و وابستگيهای کوانتيک فراهم ميکنند.
برای ظهور خودآگاهی و اراده، ضرورتا بايد حد معينی از تراکم وابستگيهای کوانتيک در نورونها موجود باشد.

mohammadsadegh1;439444 نوشت:
جالب است جناب استوار فكر نمي كنيد يك مقدار پيوند معنا با ماده را بدليل قياس مادي تصور كرديد يعني انرزي را يك جورايي با معناي مادي به غير مادي براي حل مسئله ربط داديد يعني همان كاري كه غير ماديون مي گويند

خیر، اینگونه فکر نمیکنم.
اما اگر شما اینگونه فکر میکنید، لطفا نظرتان را در مورد چگونگی بوجود آمدن ذره هیگز (که فعلا بنیادیترین ذره جهان است) و جرم و انرژی آن بیان کنید.

چرا کسی که کاملا بدنش سالم است و باصطلاح میمیرد، نمیتواند دوباره برگردد؟ چرا با کنارهم گذاشتن تمام اتم انسانی توسط قوی ترین علوم، نمیتوان انسان درست کرد؟

آیا توجه به همین نکته در اثبات روح کافی نیست؟

سلام و عرض ادب.

شریعت عقلانی;439559 نوشت:
کاری به تعریف صوفیانه اش نداشتیم. پرسش ما از معنای علمی آن بود.

مرا ببخشید که درست متوجه منظورتان نشدم. علتش این بود که کشف و شهود اصطلاحیست که بیشتر در میان عرفا و صوفیان رایج است.

شریعت عقلانی;439559 نوشت:
پس در نتیجه کشف و شهود یعنی فراهم آوردن بستر لازم برای انتقال معانی از معنا به ماده. درست است؟

بله. به عبارت صحیحتر، پس از فراهم شدن بستر لازم برای انتقال اطلاعات از آنسو به اینسو، کشف و شهود انجام میشود.

سلام و عرض ادب.

dfffd;439605 نوشت:
چرا کسی که کاملا بدنش سالم است و باصطلاح میمیرد، نمیتواند دوباره برگردد؟

شخصی که میمیرد، سلولهای مغزش ازبین رفته‌اند. سلولهای مغز قابلیت تعویض و ترمیم ندارند.
پس آن مغز نه تنها قادر نیست از نظر فیزیولوژیکی، سایر اعضاء و کارکرد آنها را اداره کند، بلکه قادر نیست مجددا جهت کسب خودآگاهی و اراده، با روح ارتباط برقرار کند.

dfffd;439605 نوشت:
چرا با کنارهم گذاشتن تمام اتم انسانی توسط قوی ترین علوم، نمیتوان انسان درست کرد؟
آیا توجه به همین نکته در اثبات روح کافی نیست؟

روح آن عاملی نیست که اتمها را کنار هم بچیند و سلول مغز و سایر اعضا را بوجود آورد.
قبل از نفخه روح در جنین، ابتدا مغز و سپس سایر اندام جنین تشکیل میشوند و همه اینها وابسته به ترکیب اسپرم و تخمک و ایجاد شرایط مناسب دما و تغذیه برای تشکیل سلولهای بنیادی و سپس تکثیر آنهاست.
سر و کله روح بعدا پیدا میشود و با مغز جنین زنده مرتبط میشود. و باعث تبلور خودآگاهی و اراده در او میشود.

بنابراین آن دلیل به نظر نمیرسد برای اثبات روح کافی باشد.

استوار;439609 نوشت:
بله. به عبارت صحیحتر، پس از فراهم شدن بستر لازم برای انتقال اطلاعات از آنسو به اینسو، کشف و شهود انجام میشود.

سلام و عرض ادب

با این دیدگاه ایا نمی توان گفت پیامبران یا حضرت محمد خود با مدیتیشن بستر لازم برای انتقال اطلاعات از عالم معنا به عالم ماده را فراهم می کردند ؟
چون در احوالات ایشان امده که ایشان برای تفکر و عبادت به غار می رفته

با تشکر

سلام و عرض ادب.

بی نظیر;439839 نوشت:
با این دیدگاه ایا نمی توان گفت پیامبران یا حضرت محمد خود با مدیتیشن بستر لازم برای انتقال اطلاعات از عالم معنا به عالم ماده را فراهم می کردند ؟
چون در احوالات ایشان امده که ایشان برای تفکر و عبادت به غار می رفته

پاسخ این پرسش از فهم حقیر خارج است. اما فکر میکنم عوامل فراهم شدن این بستر، فقط اینسوئی نباشد.

استوار;439899 نوشت:
پاسخ این پرسش از فهم حقیر خارج است. اما فکر میکنم عوامل فراهم شدن این بستر، فقط اینسوئی نباشد.

با سلام و ممنون از پاسخگویی شما.
ولی ما فکر می کنیم که وجه آنسویی اش همیشه هست و دائم و ثابت و واحد است. مثل خورشید که همیشه در حال نور دهی است. وقتی ما صفحات خورشیدی را در مسیر نورش قرار می دهیم می توانیم انرژی ذخیره نماییم. امر خداوند هم واحد و ثابت است. این ما هستیم که با قرار دادن خود در مسیر فیض الهی و فراهم آوردن بستر لازم برای فرود باعث نزول معانی در عالم ماده می شویم.
این نظر حقیر بود.
و من الله توفیق

استوار;439669 نوشت:
سلام و عرض ادب.
شخصی که میمیرد، سلولهای مغزش ازبین رفته‌اند. سلولهای مغز قابلیت تعویض و ترمیم ندارند.
پس آن مغز نه تنها قادر نیست از نظر فیزیولوژیکی، سایر اعضاء و کارکرد آنها را اداره کند، بلکه قادر نیست مجددا جهت کسب خودآگاهی و اراده، با روح ارتباط برقرار کند.

روح آن عاملی نیست که اتمها را کنار هم بچیند و سلول مغز و سایر اعضا را بوجود آورد.
قبل از نفخه روح در جنین، ابتدا مغز و سپس سایر اندام جنین تشکیل میشوند و همه اینها وابسته به ترکیب اسپرم و تخمک و ایجاد شرایط مناسب دما و تغذیه برای تشکیل سلولهای بنیادی و سپس تکثیر آنهاست.
سر و کله روح بعدا پیدا میشود و با مغز جنین زنده مرتبط میشود. و باعث تبلور خودآگاهی و اراده در او میشود.

بنابراین آن دلیل به نظر نمیرسد برای اثبات روح کافی باشد.

با سلام و عرض ادب

عذر میخوام از اینکه وارد بحثتون میشم

درسته که روح، سلولها رو کنار هم نمیچیند اما وقتی کالبد انسان به سرحدی برسد که جسم قابلیت پذیرش آن را پیدا کند، در جسم دمیده میشود. پس همین امر میتواند وجود روح را ثابت کند.

به نظر بنده امکانش هست که بشر به جایی برسد که بتواند جنینی را تا آن حد بسازد که خود به خود قابلیت پذیرش روح و زنده شدن را پیدا کند. اما این مساله نمیتواند وجود روح را نقض کند.

نظر شما چیه؟

سلام و عرض ادب.

شریعت عقلانی;439918 نوشت:
ولی ما فکر می کنیم که وجه آنسویی اش همیشه هست و دائم و ثابت و واحد است. مثل خورشید که همیشه در حال نور دهی است. وقتی ما صفحات خورشیدی را در مسیر نورش قرار می دهیم می توانیم انرژی ذخیره نماییم. امر خداوند هم واحد و ثابت است. این ما هستیم که با قرار دادن خود در مسیر فیض الهی و فراهم آوردن بستر لازم برای فرود باعث نزول معانی در عالم ماده می شویم.
این نظر حقیر بود.

در آنسو نیز مانند اینسو، مراتبی وجود دارد.
هنگام اتصال به یک مرتبه پائین در عالم معنا، ممکن است خود آن مرتبه مجرد، حجاب باشد.
دلیلی ندارد رفع حجابهای عالم معنا را هم موجود عالم ماده انجام دهد.

سلام و عرض ادب.

.امین.;439931 نوشت:
عذر میخوام از اینکه وارد بحثتون میشم

اختیار دارید برادر عزیز. :Gol:

.امین.;439931 نوشت:
درسته که روح، سلولها رو کنار هم نمیچیند اما وقتی کالبد انسان به سرحدی برسد که جسم قابلیت پذیرش آن را پیدا کند، در جسم دمیده میشود. پس همین امر میتواند وجود روح را ثابت کند.

اما این مطلب شما بیانگر اثبات روح نیست. در واقع باید نفخه روح را اثبات کنیم.

.امین.;439931 نوشت:
به نظر بنده امکانش هست که بشر به جایی برسد که بتواند جنینی را تا آن حد بسازد که خود به خود قابلیت پذیرش روح و زنده شدن را پیدا کند. اما این مساله نمیتواند وجود روح را نقض کند.

بله. حتی اگر چنین امری هم اتفاق بیفته، دلیلی بر نقض وجود روح نیست.
همونطور که نقل قول اول هم دلیلی بر اثبات روح نیست.

استوار;439941 نوشت:
سلام و عرض ادب.

اما این مطلب شما بیانگر اثبات روح نیست. در واقع باید نفخه روح را اثبات کنیم.
بله. حتی اگر چنین امری هم اتفاق بیفته، دلیلی بر نقض وجود روح نیست.
همونطور که نقل قول اول هم دلیلی بر اثبات روح نیست.

الان یه سری دلایل آوردم و بعد پاکشون کردم حق با شماست ما هر دلیلی هم که بیاوریم برای خودمان قابل پذیرش هست نه برای منکران روح.

این که بالاتر از اثبات خدا نیست . کسیکه نخواهد قبول کند نمیکند. مطلب دیگر اینکه اگر برای مادیگرایان روح هم ثابت شود دردی ازشون دوا نمیکند

موفق باشید:Gol:

استوار;439601 نوشت:
ميکروتوبولهای مغز علاوه بر تعداد زياد و تراکم شديد، آرايشی موازی دارند.
در حاليکه ميکروتوبولهای سلولهای ديگر به صورت شعاعی از سنتروزوم که در مجاورت هسته سلول قرار دارد، به اطراف گسترده‌اند.
سنتريولها بر تقسيم سلولی نظارت دارند و از آنجا که سلولهای عصبی تقسيم نميشوند، لذا سنتريولها نيز در صحنه حضور ندارند و يا حضوری غير آشکار دارند و این باعث شده تا تمامی ميکروتوبولهای مغز از آرايشی موازی برخوردار باشند

اين همان جريان همان تقسيم سلولي است چون در سلولهايي كه قرار به تقسيم است ميكروتوبولها چون سلول در فاز تقسيم است بدور ساتتريول جمع شده تا هنگام تقسيم به ميزان مساوي بين دو سلول تقسيم شوندحال اگر سلولي قرار نيست تقسيم شود ميكروتوبولها نيز بدور سانتريولها نيز جمع نخواهند شد وبه گفته شما ميكروتوبولها حالت موازي به خود گرفته و به نظر حقير در شكل گيري صحيح شكل سلول شركت مي كنند

استوار;439601 نوشت:
ساختار موازی شرائط مناسبی را برای محاسبات و وابستگيهای کوانتيک فراهم ميکنند.
برای ظهور خودآگاهی و اراده، ضرورتا بايد حد معينی از تراکم وابستگيهای کوانتيک در نورونها موجود باشد

علت اينكه موازي شدن ميكروتوبلها را دليل بر خود اگاهي گرفتيد فقط به اين دليل است كه به عنوان داربست شكل گيري سلول است بيان مي نمائيد اين خود آگاهي غير از اطلاعات كرومزومها وزنها مي باشد

استوار;439601 نوشت:
خیر، اینگونه فکر نمیکنم.
اما اگر شما اینگونه فکر میکنید، لطفا نظرتان را در مورد چگونگی بوجود آمدن ذره هیگز (که فعلا بنیادیترین ذره جهان است) و جرم و انرژی آن بیان کنید.

اما برداشت حقير در جهان هستي اين است كه با احترام به تلاش تمامي دانشمندان انسان براي رسيدن به حقيقت جهان لازم نيست مانند دانشمندان عمل كند چون مدل هستي قابل روئيت و لمس ما به شكل ماكروسكوپي ان مي تواند همان نتايجي را بدهد كه در شكل ميكروسكپي آن قابل ديدن است قضيه تبدل جرم به انرزي وبلعكس ان را ما در تصادم حتي دو ماشين به يكديگر مي بينيم و حرارت ايجا شده خود نشان از تغيير ماده به شكل ديگر ان يعني حرارت است البته در حالت ماكروسكوپي ويا در اثر برخورد الكترونها با ماده اي مانند تنگستن وساطع شدن اشعه x در اثر با رفتن طراز انرزي الكترونها ودر برگشت آن توليد امواج الكترو مغناطيس

تبديلات مواد سازنده طبيعت امري غير انكار است وجهان ماورائ با جهان مادي نيز چون در تقابل هستند بلاخره يك نقطه اتصال را مي طلبد يا بايد ماده به بالاترين سطح اين استعداد برسد يا ماورائ به پائين ترين سطح اتصال برسد

lموفق باشيد

ما یک جسم داریم و یک شخصیت شخصیت انسانی ما وابسته به روح ماست

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;440024 نوشت:
بيان مي نمائيد اين خود آگاهي غير از اطلاعات كرومزومها وزنها مي باشد

مگر خودآگاهی با اطلاعات ژنوم یکسان است؟!
اگر اینگونه بود، نیازی نبود در هر تقسیم سلولی، اطلاعات ژنوم کپی شود. میتوانست با افاضه مجدد در سلول جدید قرار بگیرد.

mohammadsadegh1;440024 نوشت:
اما برداشت حقير در جهان هستي اين است كه با احترام به تلاش تمامي دانشمندان انسان براي رسيدن به حقيقت جهان لازم نيست مانند دانشمندان عمل كند چون مدل هستي قابل روئيت و لمس ما به شكل ماكروسكوپي ان مي تواند همان نتايجي را بدهد كه در شكل ميكروسكپي آن قابل ديدن است قضيه تبدل جرم به انرزي وبلعكس ان را ما در تصادم حتي دو ماشين به يكديگر مي بينيم و حرارت ايجا شده خود نشان از تغيير ماده به شكل ديگر ان يعني حرارت است ...
جهان ماورائ با جهان مادي نيز چون در تقابل هستند بلاخره يك نقطه اتصال را مي طلبد يا بايد ماده به بالاترين سطح اين استعداد برسد يا ماورائ به پائين ترين سطح اتصال برسد

بسیار خوب.
پس از دیدگاه شما، تبیین اتصال جهان ماده با جهان ماوراء، نیازی به دید میکروسکوپیک ندارد و با همان دید ماکروسکوپیک نیز امکان پذیر است.
پس لطفا با دید ماکروسکوپیک، اتصال ماده و معنا را تبیین کنید.

سلام و عرض ادب.

yanoor;440069 نوشت:
ما یک جسم داریم و یک شخصیت شخصیت انسانی ما وابسته به روح ماست

با تشکر از شما.
بحث این تاپیک برای اثبات همین مطلبی هست که شما فرمودید.

با عرض سلام وادب مجدد

استوار;439601 نوشت:
ساختار موازی شرائط مناسبی را برای محاسبات و وابستگيهای کوانتيک فراهم ميکنند.
برای ظهور خودآگاهی و اراده، ضرورتا بايد حد معينی از تراکم وابستگيهای کوانتيک در نورونها موجود باشد.

استوار;440075 نوشت:
مگر خودآگاهی با اطلاعات ژنوم یکسان است؟!
اگر اینگونه بود، نیازی نبود در هر تقسیم سلولی، اطلاعات ژنوم کپی شود. میتوانست با افاضه مجدد در سلول جدید قرار بگیرد

خود اگاهي سلولها از تجمع ميكروتوبولها به شكل موازي بدست مي ايد يا عدم تقسيم سلول وتجمع ميكروتوبولها به شكل موازي براساس اطلاعات زنتيكي اگر خوداگاهي سلولي در ارتباط با تقسيم شدن يا نشدن باشد خوداگاهي سلولي جز اطلاعات زنتيكي نيست

استوار;440075 نوشت:
پس از دیدگاه شما، تبیین اتصال جهان ماده با جهان ماوراء، نیازی به دید میکروسکوپیک ندارد و با همان دید ماکروسکوپیک نیز امکان پذیر است.
پس لطفا با دید ماکروسکوپیک، اتصال ماده و معنا را تبیین کنید

من منكر تبين ديد ميكروسكوپي براي اتصال به ماورائ طبيعت نيستم اين ميتواند مشكل ترين ودقيق ترين راه باشد اما تنها راه حل نيست كما اينكه خيلي ها با همين تبين ماكروسكوپي به ماورائ طبيعت متصل شده اند

ضمن اينكه اين تئوريها قابل پيشرفت است وايا ميتوانيد ضمانتي بدهيد كه ذرات بنيادي انتهاي عالم مادي است ودر آينده ميكرو ذرات بنيادي ديگر از راه برسند و....هر چند كه كساني كه به اين علوم واقف هستند از اين كشفيات به عالم معنا نرسيده اند

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;440101 نوشت:
خود اگاهي سلولها از تجمع ميكروتوبولها به شكل موازي بدست مي ايد يا عدم تقسيم سلول وتجمع ميكروتوبولها به شكل موازي براساس اطلاعات زنتيكي اگر خوداگاهي سلولي در ارتباط با تقسيم شدن يا نشدن باشد خوداگاهي سلولي جز اطلاعات زنتيكي نيست

دوست عزیز، حقیر بیان کردم ریزلوله‌های سلولهای مغز با دیگر سلولها تفاوت اساسی دارند.
یکی به خاطر تراکم شدید این ریز لوله‌ها در بافت مغز، و یکی هم بخاطر آرایش موازی آنها.
و بیان شد که علت اصلی آرایش موازی آنها، اینست که سلولهای مغزی قابلیت تقسیم ندارند.
این بدان معنا نیست که چون تقسیم نمیشوند، پس خودآگاهی همان اطلاعات ژنوم باشد.
خودآگاهی یک پروسه هست، نه صرفا اطلاعات. نه یک مولکول dna.
خودآگاهی پدیده کوانتومی و گسسته هست. آیا اطلاعات ژنوم نیز این خصوصیات را دارند؟

mohammadsadegh1;440101 نوشت:
اين تئوريها قابل پيشرفت است وايا ميتوانيد ضمانتي بدهيد كه ذرات بنيادي انتهاي عالم مادي است ودر آينده ميكرو ذرات بنيادي ديگر از راه برسند و....هر چند كه كساني كه به اين علوم واقف هستند از اين كشفيات به عالم معنا نرسيده اند

برادر عزیز، لزومی ندارد حقیر به شما ضمانت بدهم.
اگر واقعا اینقدر نگران آینده مبهم این نظریات هستید و نیز نگران دانشمندانی که با این نظریات هنوز عالم معنا را کشف ننموده‌اند، پس با دید ماکروسکوپی اتصال ماده و معنا را تبیین کنید.
اگر این مورد برای خودتان حل شده، برای ما هم توضیح دهید تا انشاالله تاپیک به سرانجام برسد.

باعرض سلام وعرض ارادت

استوار;440131 نوشت:
دوست عزیز، حقیر بیان کردم ریزلوله‌های سلولهای مغز با دیگر سلولها تفاوت اساسی دارند.
یکی به خاطر تراکم شدید این ریز لوله‌ها در بافت مغز، و یکی هم بخاطر آرایش موازی آنها.

آيا قسمت قرمز رنگي كه بيان كرديد نشانه تفاوت ريزلوله ها است يا عدم تقسيم شدن

استوار;440131 نوشت:
خودآگاهی یک پروسه هست، نه صرفا اطلاعات. نه یک مولکول dna.
خودآگاهی پدیده کوانتومی و گسسته هست. آیا اطلاعات ژنوم نیز این خصوصیات را دارند؟

اطلاعات زنتيك كه تكليفش مشخص است در مورد خود آگاهي مشخص كنيد منظورتان شكل وعدم تقسيم است يا آگاهي سلول مغزي به خود اگر قسمت دوم است چگونه چنين نتيجه اي گرفتيد اگر بحث آن اينجا لازم نيست لطفا آدرس يا لينكي بگذاريد ممنون ميشوم

استوار;440131 نوشت:
برادر عزیز، لزومی ندارد حقیر به شما ضمانت بدهم.
اگر واقعا اینقدر نگران آینده مبهم این نظریات هستید و نیز نگران دانشمندانی که با این نظریات هنوز عالم معنا را کشف ننموده‌اند، پس با دید

mohammadsadegh1
من نگران دانشمندان نيستم ولي موضوعات علمي معمولا يك نتيجه را به عنوان قانون علمي ميرساند كه ان شاالله عالم معنا است

جناب استوار

ماکروسکوپی اتصال ماده و معنا را تبیین کنید.
اگر این مورد برای خودتان حل شده، برای ما هم توضیح دهید تا انشاالله تاپیک به سرانجام برسد.

اينجانب براي قائل شدن به روح روش همگاني را برگزيدم ابتدا پيامبري رسول او را باور سپس خداي مورد پرستش او را درك وبعد از آن قران را قبول سپس به گفته قران روح را باور داشتم وگرنه به چيزي به نام روح دسترسي پيدا نكرده ام

عالم معنا نيز فقط با درك دروني غير از سلولهاي مغزي كه وظيفه قياس بين اطلاعات وارده در بدن است بدست مي ايد كه به ان احساس دروني گفته ميشود يا باور واز جنس مادي نيست ولي هر كسي اين را در خود مي يابد وحتي براساس اين باور مي شنود مي بيند وحتي به قول عوام فكر مي كند

اگر كمي تند رفتم ببخشيد چون در مورد خودم اينها را باور داشتم

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;440161 نوشت:
آيا قسمت قرمز رنگي كه بيان كرديد نشانه تفاوت ريزلوله ها است يا عدم تقسيم شدن

واقعا از این واضحتر میشود بیان کرد تفاوت ریز لوله‌های مغز با سایر بافتها را؟!

mohammadsadegh1;440161 نوشت:
اطلاعات زنتيك كه تكليفش مشخص است در مورد خود آگاهي مشخص كنيد منظورتان شكل وعدم تقسيم است يا آگاهي سلول مغزي به خود اگر قسمت دوم است چگونه چنين نتيجه اي گرفتيد اگر بحث آن اينجا لازم نيست لطفا آدرس يا لينكي بگذاريد ممنون ميشوم

دوست عزیز، ما داریم راجع به خودآگاهی انسان صحبت میکنیم. واقعا نمیدانم دنبال چه هستید.
لطفا مصاحبه نشریه Alternative Therapies با استوارت هامروف (استاد بيهوشی و روانشناسی، رئيس مرکز مطالعات بيهوشی در دانشگاه آريزونا) را مطالعه کنید:
http://www.quantumconsciousness.org/interviews/alternative.html

mohammadsadegh1;440161 نوشت:
اينجانب براي قائل شدن به روح روش همگاني را برگزيدم ابتدا پيامبري رسول او را باور سپس خداي مورد پرستش او را درك وبعد از آن قران را قبول سپس به گفته قران روح را باور داشتم وگرنه به چيزي به نام روح دسترسي پيدا نكرده ام.
عالم معنا نيز فقط با درك دروني غير از سلولهاي مغزي كه وظيفه قياس بين اطلاعات وارده در بدن است بدست مي ايد كه به ان احساس دروني گفته ميشود يا باور واز جنس مادي نيست ولي هر كسي اين را در خود مي يابد وحتي براساس اين باور مي شنود مي بيند وحتي به قول عوام فكر مي كند

اینجا قرار است اثباتی برای وجود روح ارائه شود.

با عرض سلام وادب

استوار;440173 نوشت:
واقعا از این واضحتر میشود بیان کرد تفاوت ریز لوله‌های مغز با سایر بافتها را؟!

قضاوت با خودتان

استوار;440173 نوشت:
دوست عزیز، ما داریم راجع به خودآگاهی انسان صحبت میکنیم. واقعا نمیدانم دنبال چه هستید.
لطفا مصاحبه نشریه Alternative Therapies با استوارت هامروف (استاد بيهوشی و روانشناسی، رئيس مرکز مطالعات بيهوشی در دانشگاه آريزونا) را مطالعه کنید

خب پس منظورتان قسمت دوم برداشت من بود حال چگونه اين خودآگاهي را از تراكم ريز لوله ها برداشت مي كنيد
در مورد لينك معرفي شده در فرصت مناسب مطالعه مي كنم چون به زبان انگليسي تسلط كافي ندارم اگر لينك فارسي داريد ممنون ميشوم

استوار;440173 نوشت:
اینجا قرار است اثباتی برای وجود روح ارائه شود

فكر مي كنم در مورد قبول كردن روح وعالم معنا نظرم را گفتم اثبات هرچيزي حتما از راه علمي صرف نمي باشد

سلام و عرض ادب.

mohammadsadegh1;440191 نوشت:
فكر مي كنم در مورد قبول كردن روح وعالم معنا نظرم را گفتم اثبات هرچيزي حتما از راه علمي صرف نمي باشد

با تشکر از شما. موفق باشید.

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



بنام او

باسلام..

محمود72;434211 نوشت:
اثبات روح

با سلام خدمت دوستان من تازه واردم زیاد بلد نیسم اول میخاسم روح رو برام اثبات ک

بعدازعرض سلام..مطالعه همه 6صفحه 40 ارساله کاربسیارمشکلی خواهدشد مخصوصا با فرجه ای که جناب استادگرانقدرطاهر گذاشته اند ..
بنابراین نظرخودم را درمورد این موجود و این واژه و به اینصورت بیان مینمایم ..

یکروز داشتم فیلم روح را میدیدم و کاری به خودفیلم نیست که روح طرف میفته دنبال همسرش که ازبلایی نجاتش دهد و همکاری که ..؟؟

فقط به این کار دارم که درآن لحظه یکدفعه به این فکرفرو رفتم اگر این آقا قبل ازمردنش یکدست یا یک پایش را ازدست داده بود الان چه شکلی بود ..؟؟
یادر مورد برادرهای جانبازخودم یاهمه برادران جانبازیا همه معلولان که فکرمیکنم الان روح آنها به چه شکل است {بهرحال این موجود دریک دنیایی که باید دیده شود حالا با هر چشم یاچشمانی}

بهرحال درآن زمان به این نتیجه رسیدم که روح نمیتواند مانند ظاهرانسان دارای یک سر و یک تن و دو دست و دوپا باشد ..
بنابراین .. و بنابراین ..؟؟ و درنهایت رسیدم به اینجا که روح باید فقط دریک قسمت از جسم انسان لانه داشته باشد ابتدا فکرکردم درقلب است چون انسان بامرگ مغزی هم نمیمیرد پس روح هنوز زنده است {بعد از آنکه گزینه های کبد کلیه ششها و .. و برخی دیگر پشت سر نهاده شدند} و بعد از قلب درنهایت رسیدم به مغز که شاید جا و مکانش درمغز سر باشد .. بهرحال آخرش و بعدازکلی فکرکردن به این نتیجه درامروز رسیدم که روح یک موجود تماما مادی یا شاید هم نیمه مادیست و حکم یک حلقه را دارد حلقه ای رابط که رابط بین دنیاهاست و البته به دنیای ذرات هم تعلق دارد یعنی بسیار ریز است بسیارتابسیار و نه درقلب و نه درکلیه و نه درکبد و جگر و ششها و مغز و سر و بلکه درهمه جا حضور دارد و بلکه شاید اصلا ثابت هم نیست و بلکه همواره و شاید باسرعت بسیارزیاد و شاید سرعت نور یا مافوق اون حتی درحال حرکت و چرخش است و هم اوست که همه اعضا و اجزا بدن یک انسان را رهبری میکند و باعث انواع جهشها و باعث قدرت {وبسته به بسیاری علل و عوامل از رفتاروالدین قبل ازآمیزش تا .. تا بسیاری علل دیگر اعم از انواع خوراکیها و تربیت ، یا عدم قدرت میگردد} و روزی که به نام ذره خدا خندم گرفت دیگرنخندیدم و حدس زدم شاید منظور از ذره خدا یا روح وجود موجودی باشد که بسته به همان علل و عوامل،توانایی جهش های بزرگ و یا عدم هرگونه جهش تاثیرگذار را و در وجود هر موجود راخواهدداشت {واین موجود برای خود حقیر زنده و غیر زنده ندارد حتی یک کوه یا یک دریا یا یک تکه فلز و آهن که بهمین دلیل هم خداوند بعنوان مرکز و محور مدیریت توانایی آنرا دارد که باایجادارتباطی کاملا منطقی از طریق عوامل دیگر ارتباطی خود مانند ذرات موجود در هوا،تک تک آنهارا تحت تاثیر خودقرارداده و ..} و از آنجاییکه این موجود شاید باسرعت بسیاربالا در حال حرکت و تحرک است با این سرعت بسیار بالایش قابل دیدن هم نخواهدبود که نام روح یا همان موجودی نامریی را بدان گذاشته یا اطلاق نموده اند که ازقضا نه بلکه بزرگ نمیباشد که آنقدر ریز و کوچک هم میباشد که هزاران میکروسکوپ قدرتمند که درحین حال بتوانند آنرا میان هزاران و بلکه میلیاردها سلول شناسایی نمایند نمیتوانند آنرا ردیابی و شناسایی نمایند اما همانگونه که عرض شد حین کوچکی قابلیت جهش و بزرگ شدن و توانا شدن را هم خواهدداشت {همچنانکه ما نیز زمانی چی بودیم و اینک چه هستیم..ازکودکی و ناتوانی تا به جوانی و توانایی و درنهایت،پیری} و اینکه ابتدا باید این احتمال را هم پذیرفت که دنیاها احتمالا همگی مادی یا شاید صورتی از انرژی ها باشند که شاید جدای ازهم نیز نخواهند بود اما شاید مادی بودن و انرژیها هم آنچنان نیستند که ما تاکنون پنداشته یا اطلاعاتش را بدست آورده ایم و شاید خود ماده و انرژی ها و بصورت تمام و کمال و هنوز هم قابل کشف و رمزگشایی نگردیده اند که شاید همه دنیاها درقالب ماده و انرژی بگنجند اما نه یک دنیا و نه 3 دنیا که دنیاهای بیشمار تا آنجا که انسان قبل از انسان شدن شاید همه مراحل نباتی و حیوانی را هم گذرانده و اگرچنین باشد باید گفت که این موجود یا روح دارای ذخائر ارزشمندی از اطلاعات و علوم و اسراربیشمار جهان و درواقع،خداخواهدبود {همچون پیرمردی که دارای ذخایر ارزشمند تجربی یا تجربیات فراوان از سردی و گرمی روزگار خواهدبود} یعنی اگراین موجود را دستگیر نمودند {توانستند کشف و شناسایی اش نمایند} باید متوجه باشند که احتمالا میتوانند اطلاعات و علوم بسیار ارزشمند و جالبی را از آن استخراج نمایند مثلا همه دنیاهای ماده و مادی ازنباتی تا همه حیوانات را تا مراحل مختلف انسانی را و ..؟؟ {والبته کاریست تقریباغیرممکن مگر بعد از هر نوع عملیاتی آنرا آزاد نمایند} {آزادنمایند تا بتواند به راه خود درمسیر زندگیهای بعدی خود درخارج ازسیاره زمین ادامه دهد}

ودرنهایت هم شاید باید بصورت همان ذره و شاید سوار بر یک شهاب سنگ دیگر و بصورت دسته جمعی یا فشرده شده در یک ذره ، سیاره زمین را به مقصد مکان بعدی یا دنیای بعدی خود یا کهکشانی دیگر ترک گویند و شاید سوراخ شدن لایه اوزون هم بی ربط یا بی ارتباط به این جریان و ماجرا نباشد و شاید دانشمندان غربی پی به اسراری برده اند که هنوز راز و سرش را برای همگان بازگو نکرده اند..؟؟ و شاید هم انسانها بی اراده تن به این وقایع داده اند و شاید هم همه چیز حتی سمومی که باعث سوراخ شدن لایه اوزون شده اند از هزاران سال پیش و بلکه از روز ازل و خلقت برای چنین روزی برنامه ریزی شده اند ..
{{بنابراین فعلا کاری به درستی و اشتباه بودن اینهمه علوم مختلف و یا این نظرات هم نمیباشد {فقط شاید با صرف وقت و هزینه های سرشار و سپس اهمیت دادن به علم کشفیات و قدرت ذهن و مغزانسان؛شاید بتوان انتظارداشت که به حقایق یا واقعیتهای این علوم نیز دست یافت} فقط شاید با اینهمه اعتقادات انسانها بتوان گفت خدارحم کند که دراین مغز و این مغزها چه گذشته و هنوزچه باید بگذرد..مغز .. سوال انحرافی..؟؟ واقعا اینهمه انرژی هایی که درمغز یا ذهن اینهمه انسان تولید شده و یا تولید خواهند شد ، به کجا میروند یا چه میشوند..؟؟}}

{باسپاس}

موضوع قفل شده است