السلام عليكم
جناب صدراي گرامي؛ ابتدا در ارتباط با فرمايشات شما پيرو تفسير "صديق " منظور بنده نقد تفسيرتان نبود بلكه حقير عرض كردم پاسخ به سوال اين نبود
اما، در باب روايت مورد بحث تنها يك گزينه باقي ميماند و آن اينكه : فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده.. و اطوارش را از كه آموخته اندعبادت ميكرده اند و و مولي متقيان ايشان را همراهي مينموده اند . ايشان آيا قبل از بعثت نيز ارتباط به وسيله وحي داشته اند؟ يا از زمان ميلاد عزيزشان ،شيوه اي از عبادت در فطرتشان قرار گرفته است ؟
و آيا جناب عالي اين فرضيه را ميپذيريد ؟ كه در اينصورت موضوع بحث مشخص ميگردد و در پي آن تبادل كنيم
و يا شايد شكلي ديگر را ميتوان متصور بود ؟ كه اگر چنين است توضيح بفرماييد
ضمنا نيازي به نقل متن و رفرنس به روايات راويان و متون مورد نظر نيست ، استنتاج حضرت عالي از روايات و احاديث و آموخته ها كفايت ميكند.
با سلام
جناب معقول گرامی تا استاد عزیز صدرا جواب کامل را ارائه دهند بنده مطالبی را ذکر میکنم فرمودید کهفرض كنيمرسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كهمشخص نيست آدابش چه بوده !!!! فرضزمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد در مورد پیامبر ص همه مطالب زلال است و جایی برای فرض نمیماند !دقت داشته باشید !!مگر اینکه پیروی از ابن تیمیه ها کرده باشید؟؟؟! اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟! بنده نمیدانم منظور از طرح این سوال عقیم چیست که پیامبر ص قبل ازبعثت ارتباط وحی داشته اند؟ شما مطالبی فرمودید که مستند رد شد !! "صديق " و جوابی مستند ما دریافت نکردیم ؟ اما در مورد پیامبر ص !! رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد. بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت بر این نظریه اتفاق دارند كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مىكرده و پیوسته خط توحید را ادامه مىداده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.
جناب رضاي بزرگوار؛ سلام وسپاس
در ارتباط با آنچه از سايت ضد شيعه اسلام تكس آورده شد ،توجه بفرماييد كه بنده در صدر آن چه گفته ام
---------------------------------------------------------------------------------------------------------- [="darkred"]مطالب ذيل نظر بنده نبوده[/] و فقط بحث كارشناسيست و صرفا براي دل مشغولي آنان كه اينجا را با بارانداز اشتباه گرفته اند و حاضر به فكر كردن نيستند ، يك خاور بار هديه براي كارشناسان محترم بار انداز !!!! اگر كم بود باز هم هست !!!
( عينا منقول از سايت ضد تشيع اسلام تكس )
هر دوجناح مشغول باشيد
تا قيامت بده بستان كنيد اگر چيزي دستگيرتان شد ما هم تلكه خواهيم گرفت
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اميد وارم منظورم رسا بوده باشد ، و در اين ارتباط ديگر سوالي مطرح نشود ،چرا كه اينگونه نتيجه اي در بر ندارد
بزرگوار ؛رسيدن به نتيجه كامل نسبت به يك جمله از يك روايت به آساني ميسر نيست و گاها نا ممكن ، چگونه است صفحه صفحه و كتاب كتاب حديث و روايت بر مياوريم و..................
____________________________________________________________________________________________________________
اما بعد اينكه پيرامون بخشي از حديث معروف مذكور("قبل الناس بسبع سنين" ) سخن ميگفتيم و رسيديم به آنجا كه در متن 98 ذكر شد و فرضهاي مختلف مطرح گرديد و محتمل ترين آن شكلي بود كه در متن 101 عرض گرديد ،كه كماكان جهت ادامه بحث منتظر تاييد قطعي آن از طرف كارشناسان عزيز هستم !
ليكن آنكه
[="red"]فرموده ايد :
فرض زمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد.
و ديگر :اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟![/]
[="lime"]ميگويم: بسيار خرسند ميشوم اين اسناد را كه مطلقا ما را به نتيجه برساند مطالعه كنم [/]
فرموده ايد :
[="red"]رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد.[/]
[="lime"]ميگويم : بنده در كجاي عرايضم چنين نسبتي را به رسول الله داده ام؟ !!!![/]
[="red"]فرموده ايد :
بنده نمیدانم منظور از طرح این سوال عقیم چیست که پیامبر ص قبل ازبعثت ارتباط وحی داشته اند؟[/]
[="seagreen"]ميگويم : با تجميع متون 101 و 98 ديگر سوال عقيم نخواهد بود [/]
چرا که انبیا در زمان تولد خود نشانه هایی دارند که فرق دارد(رضای گرامی آیا درست می گم؟)
یا مثلا انگار ماجرایی نقل شده که می گوید که در زمان کودکی حضرت با بچه ها که بودند مردی میای می گویید سنگ جمع کنید(ع) همه رفتند دشداشه شون را بالا زدند اما حضرت (ص) با انکه بچه بودند اما این کار را نکردند
(یعنی اگر این ما جرا درست باشد ممکنه یک نوع الهام یا وحی باشد می شود بگویید سند اش کجا است
اصلا همچین داستانی وجود دارد یا شایعه است لطفا جوابم را حتما بدهید)
این ما جرا چه طور ؟
توی یک کتاب خواندم (به شیوه داستانی بود)
اینکه موقعی که حضرت آمنه(ع) خواستند برای حضرت دایه بگیرند
کلیمه خاتون(ع) (یا حلیمه؟) شیر شان کم بود و حتی به بچشون نمی رسید اما وقتی رسول الله(ص) پستان دایه شون را دردهان گرفتند شیر شان زیاد شد و...(سند این را هم می خواهم نمی دانم این ماجرا ها صحت دارد یا خیر)
اما خلاصه ربط اش با جمله شما این است که پیشنهاد من اینه
شما دوران کودکی حضرت(ص) را بررسی کنید و بعد به نوجوانی و جوانی و میانسالی و رسالت و ... بردازید
چون این مسایل سلسه وار اند و طبقه به طبقه باید بررسی بشود
و بد به ابوبکر و امام علی (ع) برسید
و هر کدام از این دو تن را نیز از کودکی شروع به بررسی نمایید:Gol: [/]
فرموده ايد :
فرض زمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد.
و ديگر :اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟! ميگويم: بسيار خرسند ميشوم اين اسناد را كه مطلقا ما را به نتيجه برساند مطالعه كنم
سلام و سپاس
جناب رضاي گرامي ؛ بنده عرض ميكنم فرض كنيم فلان ، حضرت عالي فرموديد، در جايي كه سند هست فرض معني ندارد . ميگويم كدام سند . آدرسي لطف ميفرماييد پر از فرضيات !!!!!!!!!
عزيز جان mkk1369 ؛ گفتيم روايتي را كه به آن استناد ميكنيم عقلا بررسي كنيم . بخشي از روايت را مطرح كرديم و رسيديم به متون 98 و 101 كه بنده عرايضي مطرح كردم و[="Lime"] كماكان منتظر[/] ................. پس جايي براي " فكر كنم" و "به نظر من" و چنين گفته اند نميماند .
هرچند به گمانم كار از حوصله دوستان فراتر شده ، اما اين تازه آغاز يك تحقيق ساده است و اصل تحقيق عقلي چنين حوصله ميطلبد !!!!!!
عزيز جان mkk1369 ؛ گفتيم روايتي را كه به آن استناد ميكنيم عقلا بررسي كنيم . بخشي از روايت را مطرح كرديم و رسيديم به متون 98 و 101 كه بنده عرايضي مطرح كردم و كماكان منتظر ................. پس جايي براي " فكر كنم" و "به نظر من" و چنين گفته اند نميماند .
سلام
این یک بحث ریشه ایه
پس باید از اول بررسی کنیم
ابتدا یک موضوع مشخص برای تحقیق
و ایجاد شبه از سمت هر دو طرف
و پاسخ به شبهات وارده
با دلایل
نقلی(قران و حدیث صحیح السند از هر طرف چه شیعه چه سنی)
و عقلی
ابتدا یک موضوع مشخص برای تحقیق
و ایجاد شبه از سمت هر دو طرف
و پاسخ به شبهات وارده
با دلایل
نقلی(قران و حدیث صحیح السند از هر طرف چه شیعه چه سنی)
و عقلی
[="seagreen"]سلام عليكم
عزيز؛ عرض بنده اين است: من بالغ بر 45 سال است در اين سرزمين زندگي ميكنم مسلمان و معتقدم در تمامي عرصه ها در حد بضاعت حضور داشته ام ،اهل سياست و مذهبم . و در اين عمر كوتاه بسيار وقايع را شخصا حس و لمس كرده ام ، امروز شاهد چنان تحريفاتي در تاريخ و وقايع و شخصيتها هستم و چنان روايات عجيب و غريب از آنچه [="red"]ديده ام[/] ميشنوم كه گاه به خودم شك ميكنم كه شايد من آنجا نبوده ام و يا شايد در رويا ديده و حس كرده ام . و تنها با خود ميگويم بيچاره خلق الله.!!!!!!!
مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است
هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و به هيچ عنوان اصلي را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن بهره ميگيريم. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!.
در موضوعي كه به هيچ عنوان مستند نيست ،حتي اگر تا قيامت قال فلان رو كنيم ، بهره اي جز نفاق ندارد ، كينه ورزي ،عناد و دشمني ،تكذيب و تحريف و داستان سرايي و ... چه حاصلي دارد ، يكي بر من ناقص العقل بفهماند.[/] [="red"]بزگواران روايتي نقل كرده اند بنده خواستم عرض كنم اين روايت به 11 دليل عقلي براي آن بهره گيري خاص باطل است ،كه يا خداي ناكرده حضرت علي ع كذاب بوده اند ، يا راوي مغرض يا كار برد آن متفاوت از آنچه ما بهره ميگيريم . و اين حال اغلب روايات است . و السلام و حق ياورتان[/]
السلام عليكم
جناب صدراي گرامي؛ ابتدا در ارتباط با فرمايشات شما پيرو تفسير "صديق " منظور بنده نقد تفسيرتان نبود بلكه حقير عرض كردم پاسخ به سوال اين نبود
اما، در باب روايت مورد بحث تنها يك گزينه باقي ميماند و آن اينكه : فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده و اطوارش را از كه آموخته اند عبادت ميكرده اند و و مولي متقيان ايشان را همراهي مينموده اند . ايشان آيا قبل از بعثت نيز ارتباط به وسيله وحي داشته اند؟ يا از زمان ميلاد عزيزشان ،شيوه اي از عبادت در فطرتشان قرار گرفته است ؟ و آيا جناب عالي اين فرضيه را ميپذيريد ؟ كه در اينصورت موضوع بحث مشخص ميگردد و در پي آن تبادل كنيم و يا شايد شكلي ديگر را ميتوان متصور بود ؟ كه اگر چنين است توضيح بفرماييد
با سلام به جناب معقول و دوستان گرامی بحث در رابطه با حدیث معروف منقول از امیرالمومنین علیه السلام بود که در منابع فریقین نقل گردیده و از جهت سندی اشکالی در آن وجود ندارد. و ظاهرا تنها عاملی که آنرا برای شما غریب جلوه داده همان چیزی است که آنرا دلیل عقلی می نامید که البته استبعادی بیش نیست و جالب این است که اگر همین حدیث عینا در مورد خلیفه اول مطرح می گردید با مطالبی که در آغاز این بحث بیان نمودید بعید به نظر می رسد که با آن اینگونه برخورد می نمودید چنانچه مرقوم نمودید:(در آنكه ابابكر صديق از جمله السابقون السابقونند و شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست ، و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد...پست شماره 3). اما دوست گرامی صرف نظر از منقولات پیامبر«صلی الله علیه وآله» قبل از بعثت با وحی وظایف عبودیت خویش را انجام می دادند و یا با فطرت پاکشان متوجه مبداء هستی بودندو بندگی خداوند را به جای می آوردند در هر دو حال امام علی علیه السلام از امام خود تبعیبت می نمودند وتابع آن بزرگوار بودند آیا این امر مخالف عقل شما است؟!
يكم، شما درجمله بنده به كلمه "شايد" توجه نكرده ايد.
دوم ، (و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد...) اين سخن اصلي من است نه در ارتباط با جناب ابوبكر بلكه هر چيز كه نفاق بيفكند و هر كس كه چنين كند
سوم ، بحث بر سر عبوديت نيست كه بر سر [="red"]"قبل الناس "[/] است ، آيا شما براي متن نوشته حقير ميتوانيد صراحتا شكلي را قطعي كنيد؟
فضيلت أبو بكر دارد؟ گفت: دلالت آن به فضل أبو بكر از شش راه است: أوّل اينكه : خدا پيغمبرش را ياد كرده و أبو بكررا با او آورده و«دوم» او را خوانده و فرموده: «ثانِيَ اثْنَيْنِ» (دوم ازدو تا). دوم: شرح داده كه هر دو تن در يك جا بودند و به يك ديگر الفت داشتند كه فرموده : «إِذْ هُما فِي الْغارِ» (وقتى كه هر دو در غار بودند ). سوم : او را به پيغمبر بسته كه در صحبت آن حضرت بوده تا آنان را هم رتبه كرده باشد كه فرموده: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ» (چون كه به همراه خود گفت). چهارم: از اين رو كه گزارش داده از مهرورزى پيغمبر بدو براى موقعيتى كه نزد او داشته و فرموده: «لا تَحْزَنْ» (اندوه مخور). پنجم : اعلام به اينكه بدو خبر داده راستش خدا بهمراه ما است، برابر هم و يار آنان است و دفاع كن از هر دوشان و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (براستى كه خداوند بهمراه ما است ). ششم : گزارش داده از نزول سكينه بر أبوبكر، زيرا پيغمبر كه هرگز جدا از سكينه نبوده و فرموده: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ ». اين شش مقام است در آيه كه دلالت دارند بر فضل أبوبكر درغار كه تو و ديگران را امكان دست يافتن بدانها نبوده است .!
سلام
علی علیه السلام بیش از 200 آیه آشکار در ستایش دارد که به چشم کوردلان نمی آید اما دیگران یک آیه غیر آشکار در ستایش دارند و هزار فضیلت موهوم از آن در می آورند .
راستی آنهمه روایت فضیلتی که درباره خلفای ثلاث نقل کرده اند چرا در قرآن هیچ نشانه ای ندارد . آیا غیر از این است که این روایات گردو غبار طلای و نقره معاویه به دین فروشان است ؟
موفق در باز کردن چشمها
مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و به هيچ عنوان اصلي را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن بهره ميگيريم. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!.
به یکباره ادبیات سخن شما تغییر کرد و آنچه را در لفافه بیان می نمودید صراحتا بیان داشتید و آن همان تجرید قرآن از سنت است که قبل از شما همکیشانتان از قبیلۀ مکتب قرآن آنرا بیان نموده بودند. سخن شما در نفی روایات نفی سنت را به بار می آورد که آن نیز بسان رد قرآن است چه اینکه در آیات کریمه بسیاری از آیات امر به تبعیت بی چون و چرای از پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید و کنار گذاشتن سنت در حکم کنار گذاشتن قرآن است؛ علاوه بر اینکه معیار شما از تفکیک بین اصل و فرع در چیست که روایات را جز فرع نمی دانید؟ البته مقصد اصلی شما از طرح این مبنای بی اساس مشخص است و آن تطهیر خلفا و عدم تبعیت از اهل بیت علیهم السلام است. اما سخن ما این است یر فرض اینکه روایات را کنار بگذاریم و منبع ما تنها قرآن باشد، در این صورت چه دلیلی بر تبعیت از خلفا و جود خواهد داشت؟ آیا تبیعت از آنها در قرآن آمده اما تبعیت از اهل بیت«علیهم اسلام» در قرآن نیامده ست؟
بزگواران روايتي نقل كرده اند بنده خواستم عرض كنم اين روايت به 11 دليل عقلي براي آن بهره گيري خاص باطل است ،كه يا خداي ناكرده حضرت علي ع كذاب بوده اند ، يا راوي مغرض يا كار برد آن متفاوت از آنچه ما بهره ميگيريم . و اين حال اغلب روايات است . و السلام و حق ياورتان
1- کدام یازده دلیل؟ یازده دلیل را ذکر کنید. 2- کدام بهره گیری خاص؟ اگر بهره گیری خاص است چرا در متون صحیح اهل سنت آمده و آنرا قبول نموده اند؟ 3- شما چند روایت دیده اید که حال اغلب روایات را می دانید؟
سلام و سپاس
جناب رضاي گرامي ؛ بنده عرض ميكنم فرض كنيم فلان ، حضرت عالي فرموديد، در جايي كه سند هست فرض معني ندارد . ميگويم كدام سند . آدرسي لطف ميفرماييد پر از فرضيات !!!!!!!!!
با سلام
جناب معقول امیدوارم دقت لازم را بفرماید جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟ بنظر بنده داریم از مطلب اصلی دور میشویم !! هروقت میخواهیم نتیجه بگیریم شما سوالی طرح میکنید که از مطلب اصلی خارج میشویم ؟و این زیاد جالب نیست!
و رشته کلام از دست میرود !
و وقتی جوابی به شما میدهند همراه با سند قبول نمیکنید و باز شبهه ای جدید طرح میکنید!!؟ ما نمیدانیم اگر اهل سنت هستید خوب باید قبول علمای خود باشید!!و اگر هم هیچ کس را قبول ندارید!!
عنوان کنید که ما هم بدانیم!!؟ یکبار دیگر لطفا مطالب را از اول دنبال کنید تا خود شاهد باشید !! شما جواب سوالهای آمده را بدهید به بیراه نمیرویم ! اگر میخواهید به این منوال ادامه دهید فایده ای ندارد این گفتگو ؟؟!
اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است
سلام
اسلام
فقط قران نیست
ما منکر نیستیم که قران کامل است و جامع و همه پرسش ها را جواب می دهد
اما یک عده راسخ در علم باید باشند تا مفاهیم عمقی آن را پیدا کنند
و انان چه کسانی بهتر از پیامبر و عترت پیامبر؟
اگر قران کافی بود رسول الله خودشان می گفتند
و حدیث ثقلین صادر نمی شد
بهلول گرامی اگر به همان تاپیک بروید دقیقا توضیح داده شده
سلام
رضای عزیز آن تاپیک را دیدم پاسخ بنده در انجا نیست فرض هم نمیشود نمود ابوبکر نفر دوم باشد چون کسی که از جانب خدا دلداری میدهد جز پیامبر نمیتواند باشد ولی چرا میفرماید نفر دوم چه مرحله ای است که پیامبر دوم میشود این چه مسابقه ای است که ابوبکر اول میشود و پیامبر دوم ؟
[="DarkSlateGray"]جناب صدراي گرامي [/]
[="red"]فرموديد :به یکباره ادبیات سخن شما تغییر کرد و آنچه را در لفافه بیان می نمودید صراحتا بیان داشتید و آن همان تجرید قرآن از سنت است که قبل از شما همکیشانتان از قبیلۀ مکتب قرآن آنرا بیان نموده بودند.[/]
[="Green"]ميگويم : از آنرو كه بنده عرضم مشخص است ، ادبياتم تا كنون تغيير نكرده و از ابتدا تا حال گفته ام كاملا مشخص است . اما همانگونه كه عرض خواهم كرد تجريد قرآن از سنت و روايت امري باطل است و دليل برداشت شما از عرايض بنده نميدانم چيست.[/]
[="Red"]فرموديد :سخن شما در نفی روایات نفی سنت را به بار می آورد که آن نیز بسان رد قرآن است چه اینکه در آیات کریمه بسیاری از آیات امر به تبعیت بی چون و چرای از پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید و کنار گذاشتن سنت در حکم کنار گذاشتن قرآن است؛ علاوه بر اینکه معیار شما از تفکیک بین اصل و فرع در چیست که روایات را جز فرع نمی دانید؟[/]
[="Green"]ميگويم : جهت پيشگيري از خطا مطلب را مجدد مطالعه كنيد : مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است[/]
هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و[="Lime"] به هيچ عنوان [="Red"]اصلي[/] را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد[/] .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن[="red"] بهره ميگيريم[/]. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!. [="green"]حال كجاي سخن بنده نفي سنت است و كدام خردمندي چنين برداشت ميكند توضيح بفرماييد ،استفاده كنيم[/]
[="Red"]فرموديد : البته مقصد اصلی شما از طرح این مبنای بی اساس مشخص است و آن تطهیر خلفا و عدم تبعیت از اهل بیت علیهم السلام است.[/] [="SeaGreen"]ميگويم : جان كلام بنده را نگرفته اي عزيز !!!!!!!!!!!!!!!!! من ميگويم شيعه و سني امروز مسلمانيشان زير سوال است ! اسلامشان در خطر !!! هر دو در افراط و تفريط ، هر دو در كينه و عداوت ، هر دو افسار سپرده بر نسناس لجاجت ، جهد بر چيزي گرفته اند كه ثوابي در آن نيست و رضاي خدا و رسولش و ائمه گرام و اصحاب مهاجر و انصار جز اين است كه ما ميكنيم. ... بزرگوار اين جنگ "حيدري" ،"نعمتي" فقط و فقط ابزار شيطان است .[/]
[="Red"]فرموديد :
1- کدام یازده دلیل؟ یازده دلیل را ذکر کنید.
2- کدام بهره گیری خاص؟ اگر بهره گیری خاص است چرا در متون صحیح اهل سنت آمده و آنرا قبول نموده اند؟
3- شما چند روایت دیده اید که حال اغلب روایات را می دانید؟[/]
[="SeaGreen"]ميگويم :
1- شما اصل بحث را ادامه دهيد و پاسخ ، قطعا به دلايل نيز خواهيم رسيد ( متون 98 و 101 )
2- بنده و كيل اهل سنت نيستم ، تا كنون بر هيچ روايت يا سندي از ايشان نيز استناد نكرده و نياورده ام .......
3- بسيار از اهل سنت و تشيع ، اما بيطرفانه ........... و اين است كه ميگويم براي تحميل هيچ اصلي در دين، روايات قابل استناد نيست . [/]
[="DarkSlateGray"]رضاي عزيز ؛[/]
[="red"]فرموديد :جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟[/]
[="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : شما يكي را قطعي كنيد ،عرضم را پس ميگيرم[/]
[="Red"]فرموديد :بنظر بنده داریم از مطلب اصلی دور میشویم !![/]
ميگويم : با شما موافقم ، اما نا گزير در مسيري ميرويم كه نبايد رفت !!!
[="red"]فرموديد : هروقت میخواهیم نتیجه بگیریم شما سوالی طرح میکنید که از مطلب اصلی خارج میشویم ؟و این زیاد جالب نیست[/]
[="SeaGreen"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : اين اتهام بر شما بيشتر وارد است [/]
[/][="red"]فرموديد : و وقتی جوابی به شما میدهند همراه با سند قبول نمیکنید و باز شبهه ای جدید طرح میکنید!!؟[/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : سند مستند كه شبهه نميپذيرد [/]
[/][="red"]فرموديد :ما نمیدانیم اگر اهل سنت هستید خوب باید قبول علمای خود باشید!!و اگر هم هیچ کس را قبول ندارید!![/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : كرارا در اين باب گفته ام[/]
[/][="red"]فرموديد : یکبار دیگر لطفا مطالب را از اول دنبال کنید تا خود شاهد باشید !![/]
[="red"]شما جواب سوالهای آمده را بدهید به بیراه نمیرویم ![/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : حقير كه خط به خط پاسخ داده ام!!! چرا شما متوقعيد هر چه ميفرماييد بايد پذيرفت ؟ و خواهش ميكنم باري ديگر شما مطالب را مرور كنيد و اگر بنده جايي پاسخ نداده ام متذكر شويد.[/][/]
[="DarkSlateGray"]جنابmkk1369 گرامي[/]
[="Red"]فرموده ايد :
سلام
اسلام فقط قران نیست .ما منکر نیستیم که قران کامل است و جامع و همه پرسش ها را جواب می دهد.اما یک عده راسخ در علم باید باشند تا مفاهیم عمقی آن را پیدا کنند.و انان چه کسانی بهتر از پیامبر و عترت پیامبر؟اگر قران کافی بود رسول الله خودشان می گفتند.و حدیث ثقلین صادر نمی شد[/]
[="SeaGreen"]ميگويم : آيا مغايرتي در فرمايش شما و عرايض بنده هست ؟؟ و مشت نمونه خروار ، آيا در اصل حديث ثقلين نيز شيعه و سني به اختلاف نپرداخته اند.[/]
رضاي عزيز ؛ فرموديد :جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟
[="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : شما يكي را قطعي كنيد ،عرضم را پس ميگيرم[/]
[=Verdana]با سلام جناب معقول گرامی وقتی میگویم با سند و شما نه تنها سندی نیاورده اید بلکه طوری وانمود میکنید که این ما هستیم که بی سند پاسخ میدهم!!؟ بنده فرمودم در مورد پیامبر همه چیز زلال است!!:Sham:
شما علمای خودتان هم گویا قبول ندارید؟ سلسله اجداد پیامبر بزرگ اسلام عبارتاند از عبداله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لؤی بن فهر بن نضر بن کنانْ بن مدرکْ بن الیاس بن نزار بن معد بن عدنان.
[=Verdana]از پیامبر(ص) نقل شده که هرگاه نسب من به عدنان رسید از ذکر دیگر نیاکان خودداری کنید.{1} اجماع علمای امامیه بر این است که پدر و مادر حضرت رسول(ص) و جمیع اجداد آن حضرت تا آدم موّحد و خداپرست بودهاند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکی قرار نگرفته است.
و اجداد آن حضرت از پیامبران، اوصیا و حاملان دین خدا بودهاند. آنها از فرزندان اسماعیل و از اوصیای حضرت ابراهیم بوده و همیشه حاکمیت مکه و پردهداری حرم شریف را بر عهده داشتهاند و آثار پیامبران را تا زمان عبدالمطلب و ابوطالب نگهداری نمودهاند. در اینباره روایات فراوانی وجود دارد که همگی بر خدا محوری و دینداری آن بزرگواران دلالت دارد. [=Verdana]
[=Verdana]حضرت علی(ع) میفرماید:«والله ما عَبَد أبی و لا جَدّی عبدُالمطلب و لاهاشِم و لا عبدَمنافٍ صنماً قطُّ»؛{2} به خدا سوگند پدرم ابوطالب و اجدادم عبدالمطلب، هاشم و عبد مناف هیچگاه بت نپرستیدند.:Sham: همچنین پیامبر اکرم(ص) فرمودند:«ماتَ عبدُالمُطلِّب و أبوُطالبُ عَلی قَولِ لاالهالاّالله، محمدٌ رسولُالله و علی ملِّْ ابراهیم»؛ عبدالمطلب و ابوطالب با قول لاالهالاّالله، محمد رسول الله و مذهب ابراهیم از دنیا رفتند.:Sham:
از گفتار و رفتار پیامبر و ائمه چنین به دست میآید که آبا و اجداد پیامبر موّحد بودهاند.
قصّی - از اجداد پیامبر - نخستین نفر از بنی کعب بود که پردهداری و کلیدداری کعبه را به عهده گرفت و سقایت حاجیان را نیز انجام میداد.{3}
قُصی به قریش سفارش میکند که از حاجیان خانه خدا پذیرایی نمایند. او میگوید:«ای مردم و سران قریش شما همسایه خانه خدا هستید. این حاجیان مهمان خداونداند و این مهمانان استحقاق کرامت و احترام دارند».
عبدمناف که یکی دیگر از اجداد پیامبر است قریش را به تقوای الهی و صله رحم سفارش نموده است.{4} هاشم پس از پدرش عبد مناف به اطعام و آبرسانی به حجاج مبادرت میورزید.{5} او همواره افراد در راه مانده و ترسان را امان میداد و هنگامی که هلال ماه ذیحجه آشکار میگشت، صبح روز اول پشت به خانه کعبه میزد و کنار درب کعبه خطبه میخواند.{6} در احوال عبدالمطلب آوردهاند که وی از حکمای قریش بوده و به مستجاب الدعوه بودن نیز اشتهار داشته است. او شراب را حرام کرده بود و از اهل عبادت به شمار میرفت.
از حالات او این بوده که پیوسته هنگام فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به استقبال آن میرفت و فقرا را اطعام مینمود و از مردم کناره میگرفت و در جلال و عظمت الهی تفکر میکرد.{7} عبدالمطلب پیوسته میگفت:«هیچ ظالمی از دنیا خارج نمیشود مگر این که خداوند از او انتقام میگیرد و عقوبت گناهانش را خواهد دید». و میگفت: «به خدا سوگند در ورای این دنیا عالمی هست که نیکوکاران در آن به ثواب عملشان، میرسند و بدکاران به خاطر زشتی اعمالشان عقوبت میشوند». قریش هر وقت دچار قحطی میشد، عبدالمطلب را با خود به کوه ئیر میبرد تا عبدالمطلب طلب باران کند.{8} زمانی که اصحاب فیل به مکه حمله ور شدند، با دعای عبدالمطلب هلاک شدند. عبدالمطلب گفت:«ای سران قریش این سپاه فیل نمیتوانند کعبه را منهدم کنند، زیرا این خانه، خدایی دارد که از آن حمایت کرده و آن را حفظ مینماید».{9} و میگفت:«للبیت ربُّ و أنا ربّ الاًّبل»؛ نگران نباشید من صاحب شتران هستم و کعبه هم صاحب و خدایی دارد. [=Verdana].
[=Verdana]دستهای دیگر از اخبار و روایات موحد بودن اجداد پیامبر(ص) را به اثبات میرساند از جمله در تفسیر آیه شریفه:«و تَقَلُّبکَ فی الساجدین»،{10} گروهی از مفسران گفتهاند:«با این آیه مؤمن بودن اجداد پیامبر(ص) ثابت میگردد زیرا لفظ ساجدین صیغه جمع است و حرف «ال» نیز در ابتدای آن به کار رفته و این حاکی از عام استغراقی بودن است. :Sham:
یعنی خداوند میفرماید نقل و انتقال تو و نطفهای که تو از آن به وجود آمدهای، از صلبی به صلب دیگر، طیب و طاهر بوده است، زیرا همه کسانی که حامل این نور بودهاند از ساجدان و نمازگزاران بودهاند و بدین ترتیب خداوند همه نیاکان تو را از سجدهکنندگانِ حق دانسته است.{11} یکی دیگر از ادله موحد بودن اجداد پیامبر خبری است که از آن حضرت نقل شده است که فرمودند:«... حتی اًّذا اَراد الله اَنْ یَخْلُقَ صُوَرنا صَیَّرنا عَمودَ نورٍ ثم قَذفنا ثُمّ أخرَجنا اِلی اَصْلابِ الابأِ و اَرْحامِ الأُمّهاتِ و لا یُصیبنَا نَجسُ الشِرکِ و لا سَفاحَ الکفر... فی صُلبِ آدَمْ»؛{12} وقتی خداوند اراده فرمود صورت ما را بیافریند، ما را به شکل عمود نور گردانده، در صلب آدم قرار داد. سپس ما را در پشتهای پدران و ارحام مادران خارج ساخت. به ما پلیدی شرک و کفر نمیرسد.:Sham: صاحب سیره حلبیه سپس با نقل کلامی از عرفا میگوید:«اجداد پیامبر شریفترین نسب را داشتهاند».
وی مینویسد:«قال بَعضُ العارفینِ:و لَمَّا أمَرالله المَلائِکَْ بالسُّجُودِ لاَِّ دم کانَ اًِّسْتِقْبالهُم لِذلِک النُّور فَالْمَسْجُودُ لَه حَقیقًْ هُوالله تعالی و آدم(ع) کالقِبلِْ و تِلک القبلِْ الْمَقْصدُ الأْ عظمُ مِنها اًّنما هو النورُ المُحَمّدی الّذی فی جِبْهته و لمّا حَمَلَتْ حَوّأ عَلیهَاالسَلام بِشَیْت اًّنتقِلَ ذلِکَ النُّور اِلیها ثم لمّا وَضَعَتْه علیهالسلام ظَهَرَ ذلک النُّور فی جِبْهَتِه وَ کان هُوَ وَصی آدم(ع) عَلی ذُریّتِهِ وَ أَوْصَاهُ آدمُ اَنْ لایَضَع ذلِک النور اًِّلاّ فی المُطهّراتِ من النِسأ و لم تزل هذه الوصیْ جاریٌْ بینَهم تَنْتَقِلُ مِن قَرْنٍ اًِّلی قَرْنٍ اًِّلی اَنْ وصلَ ذلک النُّورُ اًِّلی جَدِّه عَبْدُالمُطَلِّب ثُمَّ اًّلی اًّبنِه عَبدُالله ثُمّ اًّلی أُمّهِ آمنْ و طَهَّرالله تَعالی هذا النَّسب الشریفَ مِن سِفاحِ الجاهِلیّه»؛ بعضی از عرفا گفتهاند زمانی که خداوند به فرشتگان دستور داد آدم را سجده کنند استقبال فرشتگان از این سجده به خاطر نور محمد(ص) بود.
پس در حقیقت مسجود فرشتگان خداوند بود و آدم(ع) مانند قبله فرشتگان و خداوند قرار داشت و در این قبله نورمحمدی هدف اساسی بود.
زمانی که حوا به شیث حامله شد نور به او منتقل شد و وقتی شیث را به دنیا آورد این نور محمدی در پیشانی شیث بود و او وصی آدم شد و این نور فقط در رحم زنان مطهره قرار میگرفت و این وصیت ادامه داشت و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد تا این که این نور به جدّ پیامبر یعنی عبدالمطلب رسید سپس به پسرش عبداله و سپس آمنه منتقل شد و خداوند نسب شریف پیامبر را از هرگونه ناپاکی جاهلی پاک کرده بود. [=Verdana]
[=Verdana]نسب مادری نبی اکرم(ص) آمنه مادر گرامی رسول اکرم(ص) نیز از خاندان پدری آن حضرت بوده است و فضیلتهای فراوانی برای مادر بزرگوار آن حضرت نقل شده است زیرا آمنه نیز از همان دودمان پاک پدری بوده است. صاحب سیره ابن هشام از ابن اسحاق نقل میکند:«و هی آمنْ لَبرَّْ بنت عبدالعزّی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب بن مُرّْ ابن کعب بن لَوی بن غالب بن فِهرْ. و بَرّْ:لام حبیب بنت اسد بنُ عبدالعزّی ابن قُصَی بن کلاب بن مُرّْ بن کعب بن لؤَی بن غالب بن فهر، و... فحَمَلتْ برسول الله(ص) فکان رسولُالله(ص) أوسطَ قومِه نسباً و أعظمَهم شرفاً مِن قبل أبیهِ و أمّه(ص) اِنَّ آمنْ بنتَ وهب أمُّ رسولالله(ص) و سَلم کانَتْ تُحدّثُ اًِّنّها اُتیَتْ،؟؟حینَ حَمَلَتْ برسول الله(ص)، فقیلَ لها:اِنَّک قد حمِلت برسولالله(ص)، فقیل لها:اًّنّکِ قد حَملتِ سیّدَ هذهِ الاُمِْ، فَاِذا وَقع اًّلَی الأرضِ فَقُولِی:أُعیذُهُ بالواحِد مِن شَرِّ کُلِّ حاسِدٍ ثُمَّ سَمیهِ مُحمداً، وَ رَأَتْ حینَ حَمَلَتْ به أنّه خرج منها نورٌ رَأتْ به قُصُورُ بُصْری مِن أرضِ الشام»؛ مادر او - پیامبر - آمنه فرزند بَرّه دختر عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن مرده بن کعب بوده... که حامل حضرت محمد(ص) شد و لذا نسب پیامبر شریفترین نسبها میباشد و آمنه بنت وهب مادر رسولاکرم(ص) مورد خطاب قرار گرفته و با این کلمات با او سخن گفته میشد و این زمانی بود که به پیامبر حامله بود.:Sham: به او گفته شد که:تو آقایی را دربرداری و حامله هستی پس زمانی که او را به دنیا آوردی بگو:او را از شرّ حسادت هر حسودی به خدای واحد پناه دهم و سپس اسم او را محمد بگذار، مادر پیامبر زمانی که محمد(ص) را به دنیا آورد مشاهده کرد نوری از آن خارج شده و میدرخشد.
دیدگاه اهل سنت علمای اهل سنت در مورد نسب پیامبر دارای سه دیدگاه هستند. دیدگاه نخست) [=Verdana]آبای انبیا از شرک و کفر منزّه بودهاند. علامه آلوسی میگوید:«و الَّذی عَوّل علیه الجَّمُ غفیرٌ مِنْ اهلِالسُنّْ اَنَّ آزرَ لمیکُنَ والدَ ابراهیم، و ادّعُوا اَنّه لیسَ فی آبأِ النبی(ص) کافرٌ اصلاً لقومه(ص) لم اَزلْ اِنقل من اصلابِ الطاهرین الی ارحامِ الطاهرات، و المشرکون نجس و تخصیصُ الطهارِْ بالطهارِْ منَ السفاحِ لا دلیلَ یُعّولُ علیه و الحجرْ بعموم اللفظ لا بخصوص السبّب. و قد الفوا فی الاب علی العّم فی قوله تعالی:ام کنتم شهدأ اذ حضر یعقوب الَموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی، قالوا نعبدُ الهک و اله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق - . و فیه اطلاقُ الاب علی الجسّدِ ایضاً»؛[=Verdana]آن چیزی که گروه بزرگی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند این است که آزر پدر ابراهیم نبوده و هیچ فردی از پدران نبی(ص) اکرم کافر نبوده است[=Verdana]:Sham: چون پیامبر(ص) فرمود:من پیوسته از صلبهای طاهر به ارحام مطهره منتقل شدهام. همچنین این اتفاق علمای اهل سنت است که:مشرکان نجس هستند. علمای اهلسنت در مورد طهارت پدر و اجداد پیامبر رسالههای متعددی تألیف کردهاند. اکثر این رسالهها اثبات کردهاند که آزر اسم عموی ابراهیم(ع) است و این که چگونه بر عمو اب - پدر - اطلاق میشود، در قرآن کریم شاهد این مدعا وجود دارد از جمله آیه 133 از سوره بقره؛ در این آیه بر عمو و جدّ اطلاق اب - پدر - شده است.{13} [=Verdana]
[=Verdana]علامه مجلسی میگوید:همین قول را امام فخر رازی در اسرار التنزیل بیان کرده است.
سیوطی نیز در اثبات این قول چند رساله تالیف کرده است. از جمله رساله موسوم به مسالک الحنفا.
این رسالهها ایمان تمامی آبا و اجداد پیامبر اسلام(ص) را تا حضرت آدم اثبات میکند ولیکن فردی به نام سلطان قاری با آن نظریه معارضه نموده و رسالهای در اثبات کفر اجداد پیامبر نوشت. ابنحجر مکی استاد او، خواب میبیند که قاری از بالای بلندی سقوط میکند و پای او میشکند.
گفته میشود این پاداش اهانتی است که به والدین جناب رسول خدا(ص) نمودی و آنچه در خواب دیده بود واقع شد و تحقق یافت.{14} ابوالحسن ماوردی در کتاب اعلام النبوه میگوید:«رَوی عَلیبنابیطالب(ع) اَنَّه قالَ سمعتُ رسولَ الله(ص) یقوُل!ما هممتُ بشی مما کان فِی الجاهلیْ یعمَلون به غیرَ مرتین کُلّ ذلک یَحُولُ الله تعالی بینی و بین ما أُریدُ - فَهذِه أحوالُ عصمته قبل الرسالْ وحده عَنْ دَنَسِ الجَهالِْ فَاقْتضی أنْیَکوُنَ بعدَ الرسالْ اعظمُ و مِن الأَدْناسِ أَسلمُ و کَفی بِهذِه الحَالْ ان یَکون من الاصفیأَ الخیرْ اِن امهلَ و مَن الانقیأ البررْ ان اغَفلَ و من اکبر الانبیأِ عند الله تعالی مَن اُرسل مستخلصَ الفطرْ علی النظرْ و قد اَرسَلَهُ الله تعالی بَعد الاستخلاص و طهّر من الادناس فانتفت عنه تهم الظّنون و سَلِم مِن اِز درأِ العُیون لیکونَ الناسَ الی اجابته اسرع و اًّلی الأنقیادِ لَه أطوعُ»؛{15} از علی ابن ابیطالب(ع) روایت شده است که فرمود:از رسول خدا(ص) شنیدم:به هیچ عملی از آن چه که مردم در عصر جاهلیت انجام میدادند، متوجه نمیشدم مگر آن که خداوند بین من و آن عمل حایل میگردید.:Sham:
این حال عصمت و بازداری او از آلودگیهای جهالت در قبل از رسالت میباشد. چنین احوالی اقتضا دارد که آن حضرت پس از مبعوث شدن به رسالت، از گناهان و خطاها پاکتر و ضرورت عصمت بیشتر احساس میشود.
خداوند او را پس از خالص سازی به رسالت فرستاد و از پلیدیها و آلودگیها پاک ساخت پس تهمت ها و گمانهای بد از او منتفی گردید و او از زهر چشمها - نگاه چشم - سالم ماند تا مردمان در پاسخگویی او سریعتر و در اطاعت فرمانش مطیعتر گردند.
دیدگاه دوم) این گروه میگویند لازم نیست اجداد انبیا از کفر و شرک منزه باشند و آزر پدر ابراهیم بوده است، همانطور که پدر پیامبر(ص) کافر از دنیا رفته است. این گفتار رشید رضا در تفسیر المنار است. وی در این مورد به روایاتی از بخاری، مسلم و... استناد کرده است.
وی عقیده به پاک بودن عبداله و ابیطالب را غلو دانسته است.{16}
دیدگا سوم) قایلان به این قول در مورد دین و آیین اجداد پیامبر توقف کرده و از ارایه نظر خودداری نمودهاند. ولی با توجه به آنچه گفته شد در جواب این شبهه که آزر پدر ابراهیم بوده است، یا نه میتوان چنین گفت:
[=Verdana]1- واژه «اب» در لغت عرب بر پدر، جدّ و عمو اطلاق می شود. همچنین به شوهر مادر - ناپدری - هم «اب» اطلاق می شود. گاهی نیز به تمام کسانی که امور شخصی را به عهده می گیرند اب اطلاق می شود. 17
2- ابراهیم بعد از بنای کعبه در حق والدینش دعایی می کند و این امر در اواخر حیات آن حضرت صورت گرفته است، حضرت ابراهیم می فرماید:(رَبَّنَا اغْفِرلی وَلِوالِدیَّ و لِلمؤمنینَ یَوم یَقومُ الحساب).
در آیه ای از قرآن آمده است که ابراهیم، بعد از این که بفهمد کسی کافر است برای او دعا نمی کند و از او برائت می جوید؛ (وَ مَا کانَ اسْتِغفارُ ابراهیمَ لأِبیه اِلاّ عَنْ مَوْعِدَْ وَعَدَهَا ایّاه، فَلمّا تبیّنَ له أنه عدوٌلله تبرأمنه...) 3- آیا ممکن است پیامبری نظیر ابراهیم بت شکن برای فرد بت پرستی دعا کند؟ پس در توجیه این آیات می توان گفت:
الف) حضرت ابراهیم عمویش آزر را به بت پرستی توبیخ کرده است:(و اذْ قَالَ ابراهیمُ لأبیه ازَرَ أَتتّخِذُ اَصناماً الههً).
ب) اگر ابراهیم برای آزر طلب دعا کرده است از روی وعده بوده است، و همین که پی برده آزر دشمن خداست از او برائت جسته است.
ج) آیا ممکن است بعد از این که ابراهیم آزر را توبیخ نموده و از او بیزاری جسته است دوباره برای او دعا کند؟ به دو تعبیر دعا کرده است؛ یک جا می گوید:(رَبَّنا اغْفِر لی وَلِوالدیَّ و للمؤمنین یَوم یقُوم الحساب)که واژه والد فقط بر پدر صلبی دلالت می کند. و در دعای دیگری می گوید:(و اغْفِر لأبی أنَّه کان مِن الضَّالین) و واژه اب بر جد، عمو و... نیز دلالت دارد.
دعای ابراهیم برای والدش در آخر عمر آن حضرت بوده است و این زمانی است که بی شک او می دانسته که آزر مشرک است و بنابراین برای والدینش دعا نموده است، پس آزر پدر ابراهیم نبودهو والد ابراهیم هم مشرک نمی تواند باشد.[=Verdana]:Sham:
[1]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 106؛ کشف الغمه، الاربلی، ج 1، ص 6 و منتهی الاَّمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 3.
[2]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 144، روایت 76، باب 1.
[3]. سیره، ابن سعد، ج 1، ص 105، باب ذکر عبدالمطلب.
[4]. سیره حلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ج 1،ص 7.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 20.
[8]. همان، ص 21.
[9]. همان، ص 22.
[10]. سوره شعرا، آیه 219.
[11]. کتاب العباس، سید عبدالرزاق موسوی المقرم.
[12]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 7، ح 7.
[13]. سیره، ابنهشام، ج 1، ص 159.
[14]. تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج 7، ص 537 - 538.
[15]. شرح عقائد، تفتازانی، ص 536.
[16]. اعلام النبوه، ماوردی، ص 193.
[17]. تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج 7، 538 - 550
جناب صدراي گرامي مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و به هيچ عنوان اصلي را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن بهره ميگيريم. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!. .
با سلام به معقول گرامی 1- مرادتان از سند قطعی چیست؟و قطع در مقابل چه چیزی قرار دارد؟ 2- جایگاه سنت(قول و فعل و تقریر) پیامبر«صلی الله علیه و آله» به چه میزان است.آیا ما در رسیدن به معارف الهی و تفسیر کلام خدا بی نیاز از سنت هستیم؟ 3- جزئیات وکیفیت انجام بسیاری از واجبات دینی در قرآن نیامده است از طهارت گرفته تا دیات حال در این موارد چه باید کرد؟ اینکه بیان نمودید روایت مغایر قرآن نباشد، مرادتان از مغایرت چه مغایرتی است، که در این صورت روایت طرد می شود. اینکه مکمل قرآن باشد به چه معنا است؟بهره گیری در صورت تطابق چه بار فقهی ای دارد ؟وجوب را می رساند یا اباحه را؟ 5- مرادتات از اصل و فرع و تحمیل چیست؟از فرع اصل ساختن به چه معنا است و چه بار کلامی فقهی و حدیثی ای دارد؟
ميگويم : جان كلام بنده را نگرفته اي عزيز !!!!!!!!!!!!!!!!! من ميگويم شيعه و سني امروز مسلمانيشان زير سوال است ! اسلامشان در خطر !!! هر دو در افراط و تفريط ، هر دو در كينه و عداوت ، هر دو افسار سپرده بر نسناس لجاجت ، جهد بر چيزي گرفته اند كه ثوابي در آن نيست و رضاي خدا و رسولش و ائمه گرام و اصحاب مهاجر و انصار جز اين است كه ما ميكنيم. ... بزرگوار اين جنگ "حيدري" ،"نعمتي" فقط و فقط ابزار شيطان است . .
شما که بحمدلله عالم به قرآن هستید و مدرکتان قرآن است مطالب فوق را مستند به قرآن نمائید تا مشخص شود معیار حق و باطل در چیست و رضایت خدا و رسولش صلی الله علیه وآله بر چه امری تعلق دارد.وروشن شود در این میان آیا افراط و کینه ای صورت پذیرفته یا خیر؟وآیا راهی میان حق و باطل وجود دارد یاخیر؟
اختلاف شیعه و غیر شیعه اختلاف امروز نیست اختلافی است که بعد از رحلت رسول خاتم صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد و شما که به زینت عقل آراسته اید باید تعقل نمائید آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله فکری به حال بعد از خود نمودند یا ننمودند؟
1- کدام یازده دلیل؟ یازده دلیل را ذکر کنید. 2- کدام بهره گیری خاص؟ اگر بهره گیری خاص است چرا در متون صحیح اهل سنت آمده و آنرا قبول نموده اند؟ 3- شما چند روایت دیده اید که حال اغلب روایات را می دانید؟ ميگويم : 1- شما اصل بحث را ادامه دهيد و پاسخ ، قطعا به دلايل نيز خواهيم رسيد ( متون 98 و 101 ) 3- بسيار از اهل سنت و تشيع ، اما بيطرفانه ........... و اين است كه ميگويم براي تحميل هيچ اصلي در دين، روايات قابل استناد نيست .
.
آیا جنابعالی در متون 98 و 101 که جواب آنرا دریافت نمودید یازده دلیل اقامه نمودید؟!!!!!!!!!!!!!!شما یک دلیل عقلی محکم بیان کنید احتیاجی به یازده دلیل نیست.
آیا شما بسیاری از روایات شیعه و سنی را دیده اید؟ حقیر گمان نمی کنم که چنین باشد و یا حتی نام برخی از کتب مجامع حدیثی به گوش شما خورده باشد.
سخن آخر شما(رنگ آبی» نا مفهوم است.
[="green"]السلام عليكم
اولا پوزش به دليل تاخير و سفر ...........
جناب رضا فرمايشتان متين ، ليكن بفرماييد بنده در مورد موحد بودن رسول حق در كجا ايراد و اشكال آورده ام ............
جناب صدرا
نفي سنت باطل است / "يا" ميان وجوب و اباحه در بحثي فاقد موضوع ............. ار شما بعيد است!!!!!!!!/ آيا حواشي ديات و آداب تطهير اصل است ؟؟؟/
با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد كه" در خانه اگر كس است يك حرف بس است !!!!!!!" / تطابق مطلق با قرآن ميان روايات همان است كه اباحه بر آن ننشيند و يا بر آن فعل تذكر باشد و در غير اينصورت حرمت و وجوب است / متون 98 و 101 آغاز يك تحقيق فرض گردد ،به 11 دليل نيز خواهيم رسيد عجول مباشيد / قطعا بنده به اندازه شما كتب روايي نخوانده ام ! چرا كه رشته تحصيلي بنده جز اين است كه يقينا شما مطلقا از آن بي بهره ايد و بنده در اين باب صاحب افتخارات بين المللي و قطعا شما از علم بالستيك و چگالي عناصر و ..... چيزي نميدانيد ،ليكن اين مايه [="red"]تفاخر[/] نيست . اما با تمام بضاعت جهد خويش نموده ام ..................
ببخشيد امشب خسته ام و ممكن است پرت و پلا گفته باشم ..............
اما آخر
قال الله الحكيم : بسم الله الرحمن الرحيم - ان الذين فرقوا ذينهم و كانو شيعا لست منهم في شي ء انما امرهم الي الله ثم ينبئهم بما كانو يفعلون ....................... انعام159 / و الي ماشاالله............... ما بگوييم مصداق اين آيه غيرند و غير بگويند ماييم!!!!................ و اين همان ابزار شيطان است كه فقط خود را محق بدانيم و والسلام ..............[/]
با سلام جناب معقول این ها گفتار شما نیست؟؟
و ما در جواب گفتیم
معقول;121685 نوشت:
ا
اما، در باب روايت مورد بحث تنها يك گزينه باقي ميماند و آن اينكه : فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده و اطوارش را از كه آموخته اند عبادت ميكرده اند و و مولي متقيان ايشان را همراهي مينموده اند .
رضا;121687 نوشت:
با سلام
جناب معقول گرامی
فرمودید که
فرض كنيمرسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كهمشخص نيست آدابش چه بوده !!!! فرضزمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد در مورد پیامبر ص همه مطالب زلال است و جایی برای فرض نمیماند !دقت داشته باشید !!مگر اینکه پیروی از ابن تیمیه ها کرده باشید؟؟؟! اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟! اما در مورد پیامبر ص !! رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد. بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت بر این نظریه اتفاق دارند كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مىكرده و پیوسته خط توحید را ادامه مىداده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.
معقول;121936 نوشت:
فرموده ايد :
فرض زمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد.
و ديگر :اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟! ميگويم: بسيار خرسند ميشوم اين اسناد را كه مطلقا ما را به نتيجه برساند مطالعه كنم
فرموده ايد : رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد. ميگويم : بنده در كجاي عرايضم چنين نسبتي را به رسول الله داده ام؟ !!!!
سلام و سپاس
جناب رضاي گرامي ؛ بنده عرض ميكنم فرض كنيم فلان ، حضرت عالي فرموديد، در جايي كه سند هست فرض معني ندارد . ميگويم كدام سند . آدرسي لطف ميفرماييد پر از فرضيات !!!!!!!!!
معقول;123248 نوشت:
السلام عليكم و رحمته الله
رضاي عزيز ؛ فرموديد :جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟ ميگويم : شما يكي را قطعي كنيد ،عرضم را پس ميگيرم
رضا;123254 نوشت:
با سلام جناب معقول گرامی وقتی میگویم با سند و شما نه تنها سندی نیاورده اید بلکه طوری وانمود میکنید که این ما هستیم که بی سند پاسخ میدهم!!؟ بنده فرمودم در مورد پیامبر همه چیز زلال است!!:sham:
شما علمای خودتان هم گویا قبول ندارید؟ سلسله اجداد پیامبر بزرگ اسلام عبارتاند از عبداله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لؤی بن فهر بن نضر بن کنانْ بن مدرکْ بن الیاس بن نزار بن معد بن عدنان. از پیامبر(ص) نقل شده که هرگاه نسب من به عدنان رسید از ذکر دیگر نیاکان خودداری کنید.{1} اجماع علمای امامیه بر این است که پدر و مادر حضرت رسول(ص) و جمیع اجداد آن حضرت تا آدم موّحد و خداپرست بودهاند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکی قرار نگرفته است.
و اجداد آن حضرت از پیامبران، اوصیا و حاملان دین خدا بودهاند. آنها از فرزندان اسماعیل و از اوصیای حضرت ابراهیم بوده و همیشه حاکمیت مکه و پردهداری حرم شریف را بر عهده داشتهاند و آثار پیامبران را تا زمان عبدالمطلب و ابوطالب نگهداری نمودهاند. در اینباره روایات فراوانی وجود دارد که همگی بر خدا محوری و دینداری آن بزرگواران دلالت دارد.
رضا;123255 نوشت:
حضرت علی(ع) میفرماید:«والله ما عَبَد أبی و لا جَدّی عبدُالمطلب و لاهاشِم و لا عبدَمنافٍ صنماً قطُّ»؛{2} به خدا سوگند پدرم ابوطالب و اجدادم عبدالمطلب، هاشم و عبد مناف هیچگاه بت نپرستیدند.:sham: همچنین پیامبر اکرم(ص) فرمودند:«ماتَ عبدُالمُطلِّب و أبوُطالبُ عَلی قَولِ لاالهالاّالله، محمدٌ رسولُالله و علی ملِّْ ابراهیم»؛ عبدالمطلب و ابوطالب با قول لاالهالاّالله، محمد رسول الله و مذهب ابراهیم از دنیا رفتند.:sham:
از گفتار و رفتار پیامبر و ائمه چنین به دست میآید که آبا و اجداد پیامبر موّحد بودهاند.
قصّی - از اجداد پیامبر - نخستین نفر از بنی کعب بود که پردهداری و کلیدداری کعبه را به عهده گرفت و سقایت حاجیان را نیز انجام میداد.{3}
قُصی به قریش سفارش میکند که از حاجیان خانه خدا پذیرایی نمایند. او میگوید:«ای مردم و سران قریش شما همسایه خانه خدا هستید. این حاجیان مهمان خداونداند و این مهمانان استحقاق کرامت و احترام دارند».
عبدمناف که یکی دیگر از اجداد پیامبر است قریش را به تقوای الهی و صله رحم سفارش نموده است.{4} هاشم پس از پدرش عبد مناف به اطعام و آبرسانی به حجاج مبادرت میورزید.{5} او همواره افراد در راه مانده و ترسان را امان میداد و هنگامی که هلال ماه ذیحجه آشکار میگشت، صبح روز اول پشت به خانه کعبه میزد و کنار درب کعبه خطبه میخواند.{6} در احوال عبدالمطلب آوردهاند که وی از حکمای قریش بوده و به مستجاب الدعوه بودن نیز اشتهار داشته است. او شراب را حرام کرده بود و از اهل عبادت به شمار میرفت.
از حالات او این بوده که پیوسته هنگام فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به استقبال آن میرفت و فقرا را اطعام مینمود و از مردم کناره میگرفت و در جلال و عظمت الهی تفکر میکرد.{7} عبدالمطلب پیوسته میگفت:«هیچ ظالمی از دنیا خارج نمیشود مگر این که خداوند از او انتقام میگیرد و عقوبت گناهانش را خواهد دید». و میگفت: «به خدا سوگند در ورای این دنیا عالمی هست که نیکوکاران در آن به ثواب عملشان، میرسند و بدکاران به خاطر زشتی اعمالشان عقوبت میشوند». قریش هر وقت دچار قحطی میشد، عبدالمطلب را با خود به کوه ئیر میبرد تا عبدالمطلب طلب باران کند.{8} زمانی که اصحاب فیل به مکه حمله ور شدند، با دعای عبدالمطلب هلاک شدند. عبدالمطلب گفت:«ای سران قریش این سپاه فیل نمیتوانند کعبه را منهدم کنند، زیرا این خانه، خدایی دارد که از آن حمایت کرده و آن را حفظ مینماید».{9} و میگفت:«للبیت ربُّ و أنا ربّ الاًّبل»؛ نگران نباشید من صاحب شتران هستم و کعبه هم صاحب و خدایی دارد. .
رضا;123257 نوشت:
دستهای دیگر از اخبار و روایات موحد بودن اجداد پیامبر(ص) را به اثبات میرساند از جمله در تفسیر آیه شریفه:«و تَقَلُّبکَ فی الساجدین»،{10} گروهی از مفسران گفتهاند:«با این آیه مؤمن بودن اجداد پیامبر(ص) ثابت میگردد زیرا لفظ ساجدین صیغه جمع است و حرف «ال» نیز در ابتدای آن به کار رفته و این حاکی از عام استغراقی بودن است. :sham:
یعنی خداوند میفرماید نقل و انتقال تو و نطفهای که تو از آن به وجود آمدهای، از صلبی به صلب دیگر، طیب و طاهر بوده است، زیرا همه کسانی که حامل این نور بودهاند از ساجدان و نمازگزاران بودهاند و بدین ترتیب خداوند همه نیاکان تو را از سجدهکنندگانِ حق دانسته است.{11} یکی دیگر از ادله موحد بودن اجداد پیامبر خبری است که از آن حضرت نقل شده است که فرمودند:«... حتی اًّذا اَراد الله اَنْ یَخْلُقَ صُوَرنا صَیَّرنا عَمودَ نورٍ ثم قَذفنا ثُمّ أخرَجنا اِلی اَصْلابِ الابأِ و اَرْحامِ الأُمّهاتِ و لا یُصیبنَا نَجسُ الشِرکِ و لا سَفاحَ الکفر... فی صُلبِ آدَمْ»؛{12} وقتی خداوند اراده فرمود صورت ما را بیافریند، ما را به شکل عمود نور گردانده، در صلب آدم قرار داد. سپس ما را در پشتهای پدران و ارحام مادران خارج ساخت. به ما پلیدی شرک و کفر نمیرسد.:sham: صاحب سیره حلبیه سپس با نقل کلامی از عرفا میگوید:«اجداد پیامبر شریفترین نسب را داشتهاند».
وی مینویسد:«قال بَعضُ العارفینِ:و لَمَّا أمَرالله المَلائِکَْ بالسُّجُودِ لاَِّ دم کانَ اًِّسْتِقْبالهُم لِذلِک النُّور فَالْمَسْجُودُ لَه حَقیقًْ هُوالله تعالی و آدم(ع) کالقِبلِْ و تِلک القبلِْ الْمَقْصدُ الأْ عظمُ مِنها اًّنما هو النورُ المُحَمّدی الّذی فی جِبْهته و لمّا حَمَلَتْ حَوّأ عَلیهَاالسَلام بِشَیْت اًّنتقِلَ ذلِکَ النُّور اِلیها ثم لمّا وَضَعَتْه علیهالسلام ظَهَرَ ذلک النُّور فی جِبْهَتِه وَ کان هُوَ وَصی آدم(ع) عَلی ذُریّتِهِ وَ أَوْصَاهُ آدمُ اَنْ لایَضَع ذلِک النور اًِّلاّ فی المُطهّراتِ من النِسأ و لم تزل هذه الوصیْ جاریٌْ بینَهم تَنْتَقِلُ مِن قَرْنٍ اًِّلی قَرْنٍ اًِّلی اَنْ وصلَ ذلک النُّورُ اًِّلی جَدِّه عَبْدُالمُطَلِّب ثُمَّ اًّلی اًّبنِه عَبدُالله ثُمّ اًّلی أُمّهِ آمنْ و طَهَّرالله تَعالی هذا النَّسب الشریفَ مِن سِفاحِ الجاهِلیّه»؛ بعضی از عرفا گفتهاند زمانی که خداوند به فرشتگان دستور داد آدم را سجده کنند استقبال فرشتگان از این سجده به خاطر نور محمد(ص) بود.
پس در حقیقت مسجود فرشتگان خداوند بود و آدم(ع) مانند قبله فرشتگان و خداوند قرار داشت و در این قبله نورمحمدی هدف اساسی بود.
زمانی که حوا به شیث حامله شد نور به او منتقل شد و وقتی شیث را به دنیا آورد این نور محمدی در پیشانی شیث بود و او وصی آدم شد و این نور فقط در رحم زنان مطهره قرار میگرفت و این وصیت ادامه داشت و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد تا این که این نور به جدّ پیامبر یعنی عبدالمطلب رسید سپس به پسرش عبداله و سپس آمنه منتقل شد و خداوند نسب شریف پیامبر را از هرگونه ناپاکی جاهلی پاک کرده بود.
رضا;123258 نوشت:
نسب مادری نبی اکرم(ص) آمنه مادر گرامی رسول اکرم(ص) نیز از خاندان پدری آن حضرت بوده است و فضیلتهای فراوانی برای مادر بزرگوار آن حضرت نقل شده است زیرا آمنه نیز از همان دودمان پاک پدری بوده است. صاحب سیره ابن هشام از ابن اسحاق نقل میکند:«و هی آمنْ لَبرَّْ بنت عبدالعزّی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب بن مُرّْ ابن کعب بن لَوی بن غالب بن فِهرْ. و بَرّْ:لام حبیب بنت اسد بنُ عبدالعزّی ابن قُصَی بن کلاب بن مُرّْ بن کعب بن لؤَی بن غالب بن فهر، و... فحَمَلتْ برسول الله(ص) فکان رسولُالله(ص) أوسطَ قومِه نسباً و أعظمَهم شرفاً مِن قبل أبیهِ و أمّه(ص) اِنَّ آمنْ بنتَ وهب أمُّ رسولالله(ص) و سَلم کانَتْ تُحدّثُ اًِّنّها اُتیَتْ،؟؟حینَ حَمَلَتْ برسول الله(ص)، فقیلَ لها:اِنَّک قد حمِلت برسولالله(ص)، فقیل لها:اًّنّکِ قد حَملتِ سیّدَ هذهِ الاُمِْ، فَاِذا وَقع اًّلَی الأرضِ فَقُولِی:أُعیذُهُ بالواحِد مِن شَرِّ کُلِّ حاسِدٍ ثُمَّ سَمیهِ مُحمداً، وَ رَأَتْ حینَ حَمَلَتْ به أنّه خرج منها نورٌ رَأتْ به قُصُورُ بُصْری مِن أرضِ الشام»؛ مادر او - پیامبر - آمنه فرزند بَرّه دختر عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن مرده بن کعب بوده... که حامل حضرت محمد(ص) شد و لذا نسب پیامبر شریفترین نسبها میباشد و آمنه بنت وهب مادر رسولاکرم(ص) مورد خطاب قرار گرفته و با این کلمات با او سخن گفته میشد و این زمانی بود که به پیامبر حامله بود.:sham: به او گفته شد که:تو آقایی را دربرداری و حامله هستی پس زمانی که او را به دنیا آوردی بگو:او را از شرّ حسادت هر حسودی به خدای واحد پناه دهم و سپس اسم او را محمد بگذار، مادر پیامبر زمانی که محمد(ص) را به دنیا آورد مشاهده کرد نوری از آن خارج شده و میدرخشد.دیدگاه اهل سنت علمای اهل سنت در مورد نسب پیامبر دارای سه دیدگاه هستند. دیدگاه نخست)آبای انبیا از شرک و کفر منزّه بودهاند. علامه آلوسی میگوید:«و الَّذی عَوّل علیه الجَّمُ غفیرٌ مِنْ اهلِالسُنّْ اَنَّ آزرَ لمیکُنَ والدَ ابراهیم، و ادّعُوا اَنّه لیسَ فی آبأِ النبی(ص) کافرٌ اصلاً لقومه(ص) لم اَزلْ اِنقل من اصلابِ الطاهرین الی ارحامِ الطاهرات، و المشرکون نجس و تخصیصُ الطهارِْ بالطهارِْ منَ السفاحِ لا دلیلَ یُعّولُ علیه و الحجرْ بعموم اللفظ لا بخصوص السبّب. و قد الفوا فی الاب علی العّم فی قوله تعالی:ام کنتم شهدأ اذ حضر یعقوب الَموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی، قالوا نعبدُ الهک و اله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق - . و فیه اطلاقُ الاب علی الجسّدِ ایضاً»؛آن چیزی که گروه بزرگی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند این است که آزر پدر ابراهیم نبوده و هیچ فردی از پدران نبی(ص) اکرم کافر نبوده است:sham: چون پیامبر(ص) فرمود:من پیوسته از صلبهای طاهر به ارحام مطهره منتقل شدهام. همچنین این اتفاق علمای اهل سنت است که:مشرکان نجس هستند. علمای اهلسنت در مورد طهارت پدر و اجداد پیامبر رسالههای متعددی تألیف کردهاند. اکثر این رسالهها اثبات کردهاند که آزر اسم عموی ابراهیم(ع) است و این که چگونه بر عمو اب - پدر - اطلاق میشود، در قرآن کریم شاهد این مدعا وجود دارد از جمله آیه 133 از سوره بقره؛ در این آیه بر عمو و جدّ اطلاق اب - پدر - شده است.{13}
رضا;123259 نوشت:
علامه مجلسی میگوید:همین قول را امام فخر رازی در اسرار التنزیل بیان کرده است.
سیوطی نیز در اثبات این قول چند رساله تالیف کرده است. از جمله رساله موسوم به مسالک الحنفا.
این رسالهها ایمان تمامی آبا و اجداد پیامبر اسلام(ص) را تا حضرت آدم اثبات میکند ولیکن فردی به نام سلطان قاری با آن نظریه معارضه نموده و رسالهای در اثبات کفر اجداد پیامبر نوشت. ابنحجر مکی استاد او، خواب میبیند که قاری از بالای بلندی سقوط میکند و پای او میشکند.
گفته میشود این پاداش اهانتی است که به والدین جناب رسول خدا(ص) نمودی و آنچه در خواب دیده بود واقع شد و تحقق یافت.{14} ابوالحسن ماوردی در کتاب اعلام النبوه میگوید:«رَوی عَلیبنابیطالب(ع) اَنَّه قالَ سمعتُ رسولَ الله(ص) یقوُل!ما هممتُ بشی مما کان فِی الجاهلیْ یعمَلون به غیرَ مرتین کُلّ ذلک یَحُولُ الله تعالی بینی و بین ما أُریدُ - فَهذِه أحوالُ عصمته قبل الرسالْ وحده عَنْ دَنَسِ الجَهالِْ فَاقْتضی أنْیَکوُنَ بعدَ الرسالْ اعظمُ و مِن الأَدْناسِ أَسلمُ و کَفی بِهذِه الحَالْ ان یَکون من الاصفیأَ الخیرْ اِن امهلَ و مَن الانقیأ البررْ ان اغَفلَ و من اکبر الانبیأِ عند الله تعالی مَن اُرسل مستخلصَ الفطرْ علی النظرْ و قد اَرسَلَهُ الله تعالی بَعد الاستخلاص و طهّر من الادناس فانتفت عنه تهم الظّنون و سَلِم مِن اِز درأِ العُیون لیکونَ الناسَ الی اجابته اسرع و اًّلی الأنقیادِ لَه أطوعُ»؛{15} از علی ابن ابیطالب(ع) روایت شده است که فرمود:از رسول خدا(ص) شنیدم:به هیچ عملی از آن چه که مردم در عصر جاهلیت انجام میدادند، متوجه نمیشدم مگر آن که خداوند بین من و آن عمل حایل میگردید.:sham:
این حال عصمت و بازداری او از آلودگیهای جهالت در قبل از رسالت میباشد. چنین احوالی اقتضا دارد که آن حضرت پس از مبعوث شدن به رسالت، از گناهان و خطاها پاکتر و ضرورت عصمت بیشتر احساس میشود.
خداوند او را پس از خالص سازی به رسالت فرستاد و از پلیدیها و آلودگیها پاک ساخت پس تهمت ها و گمانهای بد از او منتفی گردید و او از زهر چشمها - نگاه چشم - سالم ماند تا مردمان در پاسخگویی او سریعتر و در اطاعت فرمانش مطیعتر گردند.
دیدگاه دوم) این گروه میگویند لازم نیست اجداد انبیا از کفر و شرک منزه باشند و آزر پدر ابراهیم بوده است، همانطور که پدر پیامبر(ص) کافر از دنیا رفته است. این گفتار رشید رضا در تفسیر المنار است. وی در این مورد به روایاتی از بخاری، مسلم و... استناد کرده است.
وی عقیده به پاک بودن عبداله و ابیطالب را غلو دانسته است.{16}
دیدگا سوم) قایلان به این قول در مورد دین و آیین اجداد پیامبر توقف کرده و از ارایه نظر خودداری نمودهاند. ولی با توجه به آنچه گفته شد در جواب این شبهه که آزر پدر ابراهیم بوده است، یا نه میتوان چنین گفت:
1- واژه «اب» در لغت عرب بر پدر، جدّ و عمو اطلاق می شود. همچنین به شوهر مادر - ناپدری - هم «اب» اطلاق می شود. گاهی نیز به تمام کسانی که امور شخصی را به عهده می گیرند اب اطلاق می شود. 17
2- ابراهیم بعد از بنای کعبه در حق والدینش دعایی می کند و این امر در اواخر حیات آن حضرت صورت گرفته است، حضرت ابراهیم می فرماید:(رَبَّنَا اغْفِرلی وَلِوالِدیَّ و لِلمؤمنینَ یَوم یَقومُ الحساب).
در آیه ای از قرآن آمده است که ابراهیم، بعد از این که بفهمد کسی کافر است برای او دعا نمی کند و از او برائت می جوید؛ (وَ مَا کانَ اسْتِغفارُ ابراهیمَ لأِبیه اِلاّ عَنْ مَوْعِدَْ وَعَدَهَا ایّاه، فَلمّا تبیّنَ له أنه عدوٌلله تبرأمنه...) 3- آیا ممکن است پیامبری نظیر ابراهیم بت شکن برای فرد بت پرستی دعا کند؟ پس در توجیه این آیات می توان گفت:
الف) حضرت ابراهیم عمویش آزر را به بت پرستی توبیخ کرده است:(و اذْ قَالَ ابراهیمُ لأبیه ازَرَ أَتتّخِذُ اَصناماً الههً).
ب) اگر ابراهیم برای آزر طلب دعا کرده است از روی وعده بوده است، و همین که پی برده آزر دشمن خداست از او برائت جسته است.
ج) آیا ممکن است بعد از این که ابراهیم آزر را توبیخ نموده و از او بیزاری جسته است دوباره برای او دعا کند؟ به دو تعبیر دعا کرده است؛ یک جا می گوید:(رَبَّنا اغْفِر لی وَلِوالدیَّ و للمؤمنین یَوم یقُوم الحساب)که واژه والد فقط بر پدر صلبی دلالت می کند. و در دعای دیگری می گوید:(و اغْفِر لأبی أنَّه کان مِن الضَّالین) و واژه اب بر جد، عمو و... نیز دلالت دارد.
دعای ابراهیم برای والدش در آخر عمر آن حضرت بوده است و این زمانی است که بی شک او می دانسته که آزر مشرک است و بنابراین برای والدینش دعا نموده است، پس آزر پدر ابراهیم نبودهو والد ابراهیم هم مشرک نمی تواند باشد.
:sham:
[1]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 106؛ کشف الغمه، الاربلی، ج 1، ص 6 و منتهی الاَّمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 3.
[2]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 144، روایت 76، باب 1.
[3]. سیره، ابن سعد، ج 1، ص 105، باب ذکر عبدالمطلب.
[4]. سیره حلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ج 1،ص 7.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 20.
[8]. همان، ص 21.
[9]. همان، ص 22.
[10]. سوره شعرا، آیه 219.
[11]. کتاب العباس، سید عبدالرزاق موسوی المقرم.
[12]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 7، ح 7.
[13]. سیره، ابنهشام، ج 1، ص 159.
[14]. تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج 7، ص 537 - 538.
[15]. شرح عقائد، تفتازانی، ص 536.
[16]. اعلام النبوه، ماوردی، ص 193.
[17]. تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج 7، 538 - 550
معقول;124761 نوشت:
السلام عليكم
اولا پوزش به دليل تاخير و سفر ...........
جناب رضا فرمايشتان متين ، ليكن بفرماييد بنده در مورد موحد بودن رسول حق در كجا ايراد و اشكال آورده ام ............
معقول گرامی اگر از اول پستها را نگاه کنید بگفتار خودتان پی میبرد؟؟!
خود شاهد باشید و مطلبها را ببینید
السلام عليكم
برادر رضاي عزيز؛ ضمن تبريك ميلاد آقا و سالار شهيدان عالم
لازم است آنچه ميگفتيم را مجدد مرور كنيم ، ظاهرا اشتباه برداشت فرموده ايد
در متن 82عرض شد :
[="darkorange"]حال كمي محدود تر : در جمله "قبل الناس بسبع سنين" منظور از " الناس " كيست ؟ در زبان عربي "الناس" مطلق و جامع است يا نسبي ؟ اين مردم كه فرموده اند تمامي را بلا استثناء شامل ميشود ، يا اكثريت را؟....
باز هم متشكرم[/]
نهايتا در متن 94 پاسخ فرموديد : [="red"]با سلام
جناب معقول چطور جواب شما داده نشد که بارها گفته شد که منظور ا الناس همه را در بر میگیرد!!![/]
و در پي آن عرض شد در متن 98:
[="darkorange"][="rgb(255, 140, 0)"]ليكن در باب فرمايشات جناب رضا در ارتباط با "قبل الناس بسبع سنين"
به 4 شكل قابل فرض و طرح است
1- آنكه ايشان قبل از بعثت و به شيوه ابراهيمي عبادت نموده اند
در اينصورت ايشان قبل از "الناس " عبادت ننموده كه بسياري قبل و در همان زمان نيز موحد و يكتا پرست بوده اند
2- بعثت اول 7 سال قبل از "بعثت مشهور "انجام پذيرفته است و جناب جبرائيل 7 سال قبل به ايشان نازل و آداب عبادت جديد را آموخته اند
در اينصورت صديق و صديق اكبر معني ندارد چرا كه در اصل تاريخ بعثت دروغ آمده است و اين امر در هيچ كجا و توسط هيچ كس و هيچ سند تاريخي يا روايي مطرح و ذكر نگرديده است
3- تا هفت سال بعد از بعثت كسي ايمان نياورده و عبادت نكرده است به غير از ايشان و رسول الله !!!
"من نخستین مسلمان بودم که آنحضرت روز دوشنبه مبعوث شدو من روز سه شنبه با او نماز خواندم و هم چنان هفت سال با او بودم و نمازمیخواندم تا آنگاه که افرادی به اسلام گرویدند."
و اين امر با اسناد و توضيحات تاريخ نميخواند .( حال اگر ايمان آوردن ابوبكر و .... نپذيريم ،شيعه و سني معتقدند ، جعفر ابن ابيطالب ، ابوعبسه سلمي ، زيد ابن حارثه ،عثمان ابن عفان ، ياسر و.........در سال اول بعثت ايمان آوردند و همچنين رخداد هايي مانند هجرت مسلمين قريب 14 نفر زن و مرد به حبشه در سال 5 بعثت ، شهادت اول ذوج شهيد سميه و ياسر ، توافق اقوام مكه و شعب ابوطالب در سال 7 بعثت و... همگي قبل از اين 7 سال رخ داده است)
4- منظور از صليت در اين روايت شيوه اصلي بوده باشد و آنكه در آن هفت سال ديگر مومنان به صورتي ديگر عبادت ميكرده اند ( كه البته هدف از اين رسالت دعوت به استبعاد بوده است ) و به غير از رسول الله حضرت علي عليه السلام مجردا به شيوه اي مستقل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
كه در اين روايت و روايات ديگر به اطوار اين صليت اشاره نشده است و اگر بوده لزوم و دليل آن چيست ؟ اگر منظور تقرب است و سلوك ايشان ، كه تفاخر بر سر منبر چيست ؟ اگر منظور برتري ايشان است بر ديگر مومنان ، يا مومنان نيز بر آن دعوت شده بودند و آنان سرپيچي نموده اند !!!!!!!!!! كه پاسخ مشخص است . يا آنكه كسي ديگر بر اين عبادت دعوت نشده است كه در اين صورت اين امر برتري محسوب نميگردد كه ايشان بر سر منبر آن را ...............................[/][/]
و ادامه در 101 :
[="darkorange"]اما، در باب روايت مورد بحث تنها يك گزينه باقي ميماند و آن اينكه :
فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده و اطوارش را از كه آموخته اند عبادت ميكرده اند و و مولي متقيان ايشان را همراهي مينموده اند . ايشان آيا قبل از بعثت نيز ارتباط به وسيله وحي داشته اند؟ يا از زمان ميلاد عزيزشان ،شيوه اي از عبادت در فطرتشان قرار گرفته است ؟
و آيا جناب عالي اين فرضيه را ميپذيريد ؟ كه در اينصورت موضوع بحث مشخص ميگردد و در پي آن تبادل كنيم
و يا شايد شكلي ديگر را ميتوان متصور بود ؟ كه اگر چنين است توضيح بفرماييد
ضمنا نيازي به نقل متن و رفرنس به روايات راويان و متون مورد نظر نيست ، استنتاج حضرت عالي از روايات و احاديث و آموخته ها كفايت ميكند.[/]
و در اينجا حضرت عالي فرموديد چرافرض..................................و ادامه مطلب
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[="seagreen"]حال يا بنده مطالبم را شيوا بيان ننموده ام ، يا جناب عالي در مطالعه آن دقت نفرموديد كه اينگونه كتاب كتاب روايت كپي ميكنيد ، و البته حقير قبلا عرض كردم نيازي به صفحه پر كردن از قال فلان نيست براي بنده نظر شخص مخاطب و استنتاج ايشان كافيست ،كه آنچه را دوستان كرارا درج ميكنند بنده نيز مطالعه كرده ام و قطعا از اين طريق به جايي نخواهيم رسيد ، اينجا كسي تكليف مالايتاق ندارد ،نظر ميدهيم و متعاقبا از نظرات استفاده ميكنيم.[/]
[="seagreen"]و اين همه تنها در ارتباط با تحليل عقلي جمله "قبل الناس بسبع سنين" است و لاغير[/]
( البته اشكال از آنجاست كه اين بنده كمترين وقتم تنگ است و هر از گاهي تقريبا تنها در همين صفحه قلم ميزنم ،ليكن حضرت عالي مكلفيد تمامي سايت را رسد و درج نظر كنيد ، به همين دليل تمركز بنده بر بحث مسلما بيش از شماست و بسيار مشاهده ميشود كه مطلب را نخوانده يا درك نكرده كارشناسان محترم بر آنند تا سريعا پاسخ دهند ، يا به دلايل متعدد كارشناسان مختلف ميان بر مطلبي بي ربط مطرح نمايند )
و اما بعد ، در باب روايت مذكور و جمله صدر الذكر يعني "قبل الناس بسبع سنين"
به نظر شما بزرگواران و عزيزان كدام شكل از اشكال مفروضه قابل پذيرش است و عقلايي تر ؟
ضمنا نيازي به نقل متن و رفرنس به روايات راويان و متون مورد نظر نيست ، استنتاج حضرت عالي از روايات و احاديث و آموخته ها كفايت ميكند.
و در اينجا حضرت عالي فرموديد چرافرض..................................و ادامه مطلب
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- حال يا بنده مطالبم را شيوا بيان ننموده ام ، يا جناب عالي در مطالعه آن دقت نفرموديد كه اينگونه كتاب كتاب روايت كپي ميكنيد ، و البته حقير قبلا عرض كردم نيازي به صفحه پر كردن از قال فلان نيست براي بنده نظر شخص مخاطب و استنتاج ايشان كافيست ،كه آنچه را دوستان كرارا درج ميكنند بنده نيز مطالعه كرده ام و قطعا از اين طريق به جايي نخواهيم رسيد ، اينجا كسي تكليف مالايتاق ندارد ،نظر ميدهيم و متعاقبا از نظرات استفاده ميكنيم.
با سلام
جناب معقول گرامی این گفتارتان ببخشید ولی خیلی خنده دار است ما روایات صحیح را برای شما آوردیم قبول نمیکنید و به دنبال نظرات شخصی هستید !!این دگر چه صیغه ای است ؟
اگر قرار بود هر کسی روی هوا سخنی بگوید که الان سنگ روی سنگ بند نمیشود !!
ما برای شما با سند سخن گفتیم !!حالا شما از تخیلات فکرییتان استدلال میکنید ؟ بازهم به شما میگویم چنین تصوراتی عقیم است جناب معقول ما آنچه را که باید ثابت می کردیم ثابت کردیم !!
شما لطف کنید جوان سوالات را بدهید !!!
جناب صدرا نفي سنت باطل است / "يا" ميان وجوب و اباحه در بحثي فاقد موضوع ............. ار شما بعيد است!!!!!!!!/ آيا حواشي ديات و آداب تطهير اصل است ؟؟؟/ با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد كه" در خانه اگر كس است يك حرف بس است !!!!!!!" / تطابق مطلق با قرآن ميان روايات همان است كه اباحه بر آن ننشيند و يا بر آن فعل تذكر باشد و در غير اينصورت حرمت و وجوب است / متون 98 و 101 آغاز يك تحقيق فرض گردد ،به 11 دليل نيز خواهيم رسيد عجول مباشيد / قطعا بنده به اندازه شما كتب روايي نخوانده ام ! چرا كه رشته تحصيلي بنده جز اين است كه يقينا شما مطلقا از آن بي بهره ايد و بنده در اين باب صاحب افتخارات بين المللي و قطعا شما از علم بالستيك و چگالي عناصر و ..... چيزي نميدانيد ،ليكن اين مايه تفاخر نيست . اما با تمام بضاعت جهد خويش نموده ام .................. ببخشيد امشب خسته ام و ممكن است پرت و پلا گفته باشم .............. اما آخر قال الله الحكيم : بسم الله الرحمن الرحيم - ان الذين فرقوا ذينهم و كانو شيعا لست منهم في شي ء انما امرهم الي الله ثم ينبئهم بما كانو يفعلون ....................... انعام159 / و الي ماشاالله............... ما بگوييم مصداق اين آيه غيرند و غير بگويند ماييم!!!!................ و اين همان ابزار شيطان است كه فقط خود را محق بدانيم و والسلام ..............
با سلام و عرض ادب دوست بزرگوار بهتر است هنگام نقد، اصل کلام طرف مقابل خود را بیاورید تا کاربرانی که موضوع را مشاهده می کنند اصل سؤال و جواب را ببینند. سوالی از شما شد وآن این بود که مرادتان از اصل و فرع چیست و با چه معیاری به این مطلب رسیده اید؟که جوابی از شما در یافت ننمودم. به واسطۀ تعجیلی که حضرتعالی در نوشتن دارید، ظاهرا بعد از تایپ نوشتۀ خود را ملاحظه نمی فرمائید و به خاطر همین امر مطالب نامفهومی در نوشتارتان موجود است که باید اصلاح و یا در مورد آنها توضیح بفرمائید. جواب متن 98 و 101 شما داده شد اما ظاهرا آنچه در نظر شما معیار ارزش گذاری است پنداشته های خودتان است واز باطن آن پنداشتها یازده دلیل ساخته اید . عرض ما این است که قوی ترین آن را اقامه نمائید لزومی به یازده دلیل نیست. ظاهرا هدفتان از بیان آیۀ ای که بیان نمودید این است که راهی را میان شیعه و سنی انتخاب کنید ولی سخن ما این است که حق معیار و ملاک دارد و راهی میان حق و باطل وجود ندارد. موفق باشید.
جناب رضاي عزيز
سلام عليكم
نخست باعث خشنودي است كه متن حقير لبخند را به لب شما نشانده است:Cheshmak:!!
دوم بنده در كجا روي هوا سخن گفته ام:Moteajeb!:!!!!!!!!!!!!!! كه برداشت حضرت عالي چنين است ،
سوم حضرت عالي لطف كرديد يك كتاب روايت آورديد و اين كمترين ، يكي از آن روايات را مورد بررسي قرار داد و متوقع بودم شما نيز با درك صحيح و خردمندانه بحث را ادامه دهيد كه به هر دليل چنين نشد:Gig:!!!!!!!!!!!!!
جناب صدراي گرامي ؛
السلام عليكم
اگر لطف بفرماييد نوشته هاي حقير را كمي صبورانه تر مطالعه فرماييد ممنون ميشوم ، اگر ادبياتش غريب است به جهت كوتاه نمودن كلام است و جلوگيري از هرز گويي و اطاله بي دليل كلام
مثلا :
با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد .
يعني :
شما بهتر از بنده ميدانيد كه "اصلي جعلي" ساختن در دين با استناد بر روايات و احاديث يعني چه ..........
و ديگر
فرموديد پاسخ به متون مذكور داده شده است !!!!
خواهش ميكنم ،براي من كم سواد اين پاسخ را خلاصه و مفيد در چند خط به زبان فارسي مادري مجددا مرحمت فرماييد شايد بفهمم!!! و مجدد تمنا دارم از اصل كلام خارج نشويم ،روايتي مطرح شد اگر مقدور است پيرامون آن روايت بگوييم و بشنويم و تحليل كنيم ، شايد مفيد فايده تر باشد. و به آن يارده دليل .................... هم برسيم!!!! قطعا سبدي گفتن و فله پاسخ دادن ما را به جايي نميرساند.
ديگر از اين ساده تر نميتوانم بگويم . باز هم اگر قلم فرسايي هاي بنده مفهوم نيست طلب پوزش دارم و اين جز از كم سوادي بنده نيست.
جناب صدرا ؛
فرموديد :ظاهرا هدفتان از بیان آیۀ ای که بیان نمودید این است که راهی را میان شیعه و سنی انتخاب کنید ولی سخن ما این است که حق معیار و ملاک دارد و راهی میان حق و باطل وجود ندارد.
عرض ميكنم :به نظر بنده خطاي شما در همينجاست ، اول آنكه بنده اسلام را اسلام ميدانم نه شيعه نه سني و كرارا نظرم را در اين باره گفته ام كه اميال ايشان ارتباطي با دين ندارد و فقط خواسته هايي انساني است. خطاياي شيعه اگر بيش از اهل سنت نباشد كمتر نيست . دوم شما تا بدانجا پيش رفته ايد كه خود را حق مطلق و اهل سنت را باطل مطلق ميدانيد و اين بسيار خطر ناك است و جاي تاسف دارد. سوم بنده به دنبال ايجاد و يا يافتن طريق ميان شيعه و سني نيستم بلكه حذف هر دو نگرش را در دين خواستار و آرزومندم و اين ميسر نيست مگر با عقلانيت ، تبادل نظر ، تقليل وكاهش تعصبات طرفين، استناد به متن صريح قرآن به جاي........
اما جهت جلوگيري از انحراف در بحث اصلي متوقعم در سرفصلي ديگر به ان بپردازيم
جناب صدراي گرامي ؛
السلام عليكم
اگر لطف بفرماييد نوشته هاي حقير را كمي صبورانه تر مطالعه فرماييد ممنون ميشوم ، اگر ادبياتش غريب است به جهت كوتاه نمودن كلام است و جلوگيري از هرز گويي و اطاله بي دليل كلام
مثلا : با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد .
يعني :
شما بهتر از بنده ميدانيد كه "اصلي جعلي" ساختن در دين با استناد بر روايات و احاديث يعني چه .
با سلام به معقول گرامی
شما مطمئن باشید ما صبورانه و با تامل نوشته های شما را مطالعه می کنیم سخن بر سر ادبیات نیست سخن بر سر مفهوم جملات است مثلا«تطابق مطلق با قرآن ميان روايات همان است كه اباحه بر آن ننشيند و يا بر آن فعل تذكر باشد و در غير اينصورت حرمت و وجوب است»یا« با استناد به روایات اصل بسازیم »این جملات چه بار محتوایی دارد؟ به هرحال جنابعالی باز جواب سوال حقیر را مرقوم نفرمودید که ملاک اصل و فرع یعنی چه؟ و چه میزانی برای تشخیص اصل و فرع بیان می دارید؟
و ديگر فرموديد پاسخ به متون مذكور داده شده است !!!! خواهش ميكنم ،براي من كم سواد اين پاسخ را خلاصه و مفيد در چند خط به زبان فارسي مادري مجددا مرحمت فرماييد شايد بفهمم!!! و مجدد تمنا دارم از اصل كلام خارج نشويم ،روايتي مطرح شد اگر مقدور است پيرامون آن روايت بگوييم و بشنويم و تحليل كنيم ، شايد مفيد فايده تر باشد. و به آن يارده دليل .................... هم برسيم!!!! قطعا سبدي گفتن و فله پاسخ دادن ما را به جايي نميرساند.
ديگر از اين ساده تر نميتوانم بگويم . باز هم اگر قلم فرسايي هاي بنده مفهوم نيست طلب پوزش دارم و اين جز از كم سوادي بنده نيست.
بزرگوار شما در بالا فرمودید برای جلوگیری از اطناب بحث مختصر می نویسید آیا کسی که این ویژگی را دارد نمی تواند پاسخ مختصر را تجزیه و تحلیل نماید؟!پستهای 84الی 88و 99 را ملاحظه بفرمائید اشکالی بود بیان کنید تا پاسخ داده شود.
عرض ميكنم :به نظر بنده خطاي شما در همينجاست ، اول آنكه بنده اسلام را اسلام ميدانم نه شيعه نه سني و كرارا نظرم را در اين باره گفته ام كه اميال ايشان ارتباطي با دين ندارد و فقط خواسته هايي انساني است.خطاياي شيعه اگر بيش از اهل سنت نباشد كمتر نيست . دوم شما تا بدانجا پيش رفته ايد كه خود را حق مطلق و اهل سنت را باطل مطلق ميدانيد و اين بسيار خطر ناك است و جاي تاسف دارد. سوم بنده به دنبال ايجاد و يا يافتن طريق ميان شيعه و سني نيستم بلكه حذف هر دو نگرش را در دين خواستار و آرزومندم و اين ميسر نيست مگر با عقلانيت ، تبادل نظر ، تقليل وكاهش تعصبات طرفين، استناد به متن صريح قرآن به جاي........
اما جهت جلوگيري از انحراف در بحث اصلي متوقعم در سرفصلي ديگر به ان بپردازيم
جناب معقول:
اصول اسلامی که نه شیعه و نه سنی است چیست؟آیا اصول شما تنها متکی بر قرآن است و بس؟...چگونه شما به این اسلام بار یافتید و هادیانتان چه کسانی بوده اند؟آیا این روش خود مذهبی دیگر نیست؟تا مشمول حدیث افتراق نگردد؟چون اسلام لا مذهب هم خود مذهبی است.چگونه تمام اعتقادات را نشات گرفته از امیال می دانید؟
السلام علیکم و رحمه الله
اولا به دلیل غیبت عذر تقصیر
متاسفم که باید اعتراف کنم ایران جای خوبی برای زندگی نیست ، محیطی آلوده و مسموم به سم دروغ ،سرزمینی عبوس و خشمگین ، خالی از گذشت و محبت و........ باز هم میگویم متاسفم برای این ملک مهد عشق
اما بعد
صدرای عزیز
در باب سوال اول - اصول اسلام ربط و نیازی به شیعه گری و سنی نگری ندارد
-اصول اسلام متکی بر قرآن و شبه مستندات عقلانی و غیر خرافی شیعه وسنی است
-از منهیات پرهیز ، بر واجبات اصرار ، سنجش حد میان منطبق با قرآن و روایات عقلانی . آیا اسلام جز این است؟ ( باور دارم که فقط به اندازه ای که میدانیم و یقین داریم اگر "عمل کنیم" هنر کرده ایم) و از هر چیز مشکوک الصاق شده بر مذاهب پرهیز .....
- اگر نپذیرفتن خرافات و اوهام مذاهب موجود لا مذهبی است ، آن را میپذیرم . اگر لا مذهبی عقلانی نوعی مذهب است ، باکی نیست چرا که بر آن منعی نیست .
- وقتی مذاهب چیزی را از پیروان بخواهند که دین آن را نهی فرموده ،قطعا پذیرش امر دین الهی بر تخیلات و امیال بشری ،دستمالی شده با هزار نیت .......... امری معقول است
السلام علیکم و رحمه الله
اولا به دلیل غیبت عذر تقصیر
متاسفم که باید اعتراف کنم ایران جای خوبی برای زندگی نیست ، محیطی آلوده و مسموم به سم دروغ ،سرزمینی عبوس و خشمگین ، خالی از گذشت و محبت و........ باز هم میگویم متاسفم برای این ملک مهد عشق
اما بعد
صدرای عزیز در باب سوال اول - اصول اسلام ربط و نیازی به شیعه گری و سنی نگری ندارد
-اصول اسلام متکی بر قرآن و شبه مستندات عقلانی و غیر خرافی شیعه وسنی است
-از منهیات پرهیز ، بر واجبات اصرار ، سنجش حد میان منطبق با قرآن و روایات عقلانی . آیا اسلام جز این است؟ ( باور دارم که فقط به اندازه ای که میدانیم و یقین داریم اگر "عمل کنیم" هنر کرده ایم) و از هر چیز مشکوک الصاق شده بر مذاهب پرهیز .....
- اگر نپذیرفتن خرافات و اوهام مذاهب موجود لا مذهبی است ، آن را میپذیرم . اگر لا مذهبی عقلانی نوعی مذهب است ، باکی نیست چرا که بر آن منعی نیست .
- وقتی مذاهب چیزی را از پیروان بخواهند که دین آن را نهی فرموده ،قطعا پذیرش امر دین الهی بر تخیلات و امیال بشری ،دستمالی شده با هزار نیت .......... امری معقول است
با سلام و خوش آمد گویی به جناب معقول تا آنجا که حقیر به یاد دارم محل سکونت شما آنچنان در که آیدی شما بود «لندن» بود و نه«تهران» آیا شما به ایران آمده اید یا نه جنابعالی خود مبتلا به سم «د-ر-و-غ» خدای نکرده شده اید؟ عزیزم اینکه فرمودید:
«باید اعتراف کنم ایران جای خوبی برای زندگی نیست ، محیطی آلوده و مسموم به سم دروغ؟!!! ،سرزمینی عبوس و خشمگین؟!!! ، خالی از گذشت و محبت؟!!! و........ باز هم میگویم متاسفم برای این ملک مهد عشق». خود متاسفانه جز خلاف واقع نوشتن چیز دیگری نیست و نوشتن این مطالب کاشف از آن است که حضرتعالی آنچنان هم معقول نمی اندیشید. ثانیا: مدرک اولیه اصول اسلام قبل از نقل حکم عقل است اصول اسلام که همان«توحید و نبوت و معاد و در کنار آن اصول مذهب ما امامت و عدل»ابتداء با حکم عقل ثابت می شوند و رتبه نقل بعد از رتبه عقل خواهد بود. در بحث امامت امت که مهمترین عامل افتراق امت گردید که البته اجماع طائفه شیعه و سنی بر وجوب وجود امام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است حکم عقل به تبعیت از کدام امام است؟ امام منصوص و معصوم، عالم، شجاع یا امام ترسوی، جاهل ، گناهکار که پرونده دوران جاهلیتش پر از شرب خمر است؟!که امامت او با اجماع عمر تحقق یافت؟! «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدی؛آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىيابد مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مىكنيد؟یونس/35». عدم تبعیت از امامی که تعیین شده از جانب خدای متعال است و معصوم و عالم و شجاع است خود بزرگترین دلیل بر خرافه گرایی و عمل برحکمی خلاف عقل و منطق است. کسی که در اولین مرحله دچار خرافه گرایی می گردد چگونه می تواند مدعی تبعیت حکم عقلی باشد.
اگر سنی خدا را صاحب کالبد میداند بر خطاست اگر سنی خون شیعه را مباح میداند پیرو شیطان است اگر سنی ترور و عملیات انتحاری را راهی یرای نجات میبیند فریب خورده است
استناد این مطالب به همه اهل سنت ناروا است. در بین اهل سنت گروهای کلامی متعددی است که تنها اهل حدیث که وهابیت عصر ما معرف آنها هستند این اعتقاد را دارند که خدا جسم است. اهل سنت نیز خون شیعه را مباح نمی دانند و این عقیده وهابیون بی خرد است.
معقول;157602 نوشت:
و اگر شیعه بجای خداوند عظیم و علیم ،غیر را میخواند مطابق نص صریح کتاب حق مشرک است.
این سخن نیز خلاف واقع است چون شیعه غیر خدا را نمی خواند«خواندن در منطق قرآن به معنای عبادت است» ودر بحث توسل به اولیا تنها وهابیت با آن مخالف است و در فرقه های متعدد اهل سنت اعم از حنفی و شافعی و مالکی توسل به اولیاء نمود کمتری«اگر بیشتر نباشد» از شیعه ندارد. در پایان به شما تذکر داده می شود که در نوشتارتان رعایت ادب را بنمائید.
آنچه شایستگی پیروی ودلسپردن را داردتنهاوتنهاحقیقت است وادعای کنار زدن افکار واندیشه های مسلمانان ودعوت به اسلام بدون تعریف مشخص شعاری بیشترنیست وادعای آنکه تنهاراه من برحق است به نظر شما میتواند نشانه چه باشد؟بنابراین هرکسی بسوی خویش میخواند اماحق دربیان الهی است وآنراباید ملاک ومعیارخویش ساخت وازغیر اودل بربست : قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35يونس) بگو: آيا از اين بتان شما كسى هست كه به حق راه نمايد؟ بگو: خدا به حق راه مىنمايد. آيا آن كه به حق راه مىنمايد به متابعت سزاوارتر است يا آن كه به حق راه نمىنمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حكم مىكنيد
رضای عزیز آن تاپیک را دیدم پاسخ بنده در انجا نیست فرض هم نمیشود نمود ابوبکر نفر دوم باشد چون کسی که از جانب خدا دلداری میدهد جز پیامبر نمیتواند باشد ولی چرا میفرماید نفر دوم چه مرحله ای است که پیامبر دوم میشود این چه مسابقه ای است که ابوبکر اول میشود و پیامبر دوم ؟
با سلام
(ثانِيَ اثْنَيْنِ )حال از ضمیر مفعولی(اخرجه) می باشد که منظور رسول الله(ص)است اما منظور از (ثانِيَ اثْنَيْنِ )این نیست که ایشان نفر دوم بودند و ابوبکر نفر اول. بلکه منظور این است که ایشان یکی از دو نفر بود.اشاره به اينكه جز يك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهايى ایشان را در اين سفر پر خطر نشان مىدهد.علامه طباطبایی می نویسد:كلمه" ثانِيَ اثْنَيْنِ" به معناى يكى از آن دو تا است ملا فتح ا.. کاشانی از مفسران شیعی نیز می نویسد:(ثانِيَ اثْنَيْنِ )حال كونه أحد اثنين، أي: لم يكن معه إلّا رجل واحد(زبدة التفاسير، ج3، ص: 113) شریف لاهیجی نیز همین نظر را ابراز می دارد:ثانِيَ اثْنَيْنِ در حالتى كه آن حضرت يكى از جمله دو كس بود كه سومى همراه ايشان نبود( تفسير شريف لاهيجي، ج2، ص: 267) شأن نزول آیه: آیه غار و دو آیة پیش از آن، زمانی نازل شد که گروهی از مسلمانان از رفتن به جبهة جنگ خودداری می کردند و در اجرای دستور پیامبر سستی می نمودند. این آیات مسلمانان را از بی توجهی و کوتاهی کردن امر جهاد و یاری رساندن پیامبر بر حذر می دارد و تصریح می کند: اگر شما (مسلمانان) در این کار پیامبر را یاری نرسانید، خداوند، خود، او را یاری می کند؛ چنان که پیش از این در جریان هجرت او از مکه به مدینه، در تنگنای غار او را یاری و کمک رسانید؛ آن زمان که هیچ یار و یاوری نداشت و تنها کسی که با او همراه بود، خود نیز دچار ترس و اندوه شده بود.
با سلام
جناب معقول گرامی
تا استاد عزیز صدرا جواب کامل را ارائه دهند بنده مطالبی را ذکر میکنم
فرمودید که فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده !!!!
فرض زمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد
در مورد پیامبر ص همه مطالب زلال است و جایی برای فرض نمیماند !دقت داشته باشید !!مگر اینکه پیروی از ابن تیمیه ها کرده باشید؟؟؟!
اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟!
بنده نمیدانم منظور از طرح این سوال عقیم چیست که پیامبر ص قبل ازبعثت ارتباط وحی داشته اند؟
شما مطالبی فرمودید که مستند رد شد !! "صديق "
و جوابی مستند ما دریافت نکردیم ؟
اما در مورد پیامبر ص !!
رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد.
بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت بر این نظریه اتفاق دارند كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مىكرده و پیوسته خط توحید را ادامه مىداده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.
جناب رضاي بزرگوار؛ سلام وسپاس
در ارتباط با آنچه از سايت ضد شيعه اسلام تكس آورده شد ،توجه بفرماييد كه بنده در صدر آن چه گفته ام
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
[="darkred"]مطالب ذيل نظر بنده نبوده[/] و فقط بحث كارشناسيست و صرفا براي دل مشغولي آنان كه اينجا را با بارانداز اشتباه گرفته اند و حاضر به فكر كردن نيستند ، يك خاور بار هديه براي كارشناسان محترم بار انداز !!!! اگر كم بود باز هم هست !!!
( عينا منقول از سايت ضد تشيع اسلام تكس )
هر دوجناح مشغول باشيد
تا قيامت بده بستان كنيد اگر چيزي دستگيرتان شد ما هم تلكه خواهيم گرفت
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اميد وارم منظورم رسا بوده باشد ، و در اين ارتباط ديگر سوالي مطرح نشود ،چرا كه اينگونه نتيجه اي در بر ندارد
بزرگوار ؛رسيدن به نتيجه كامل نسبت به يك جمله از يك روايت به آساني ميسر نيست و گاها نا ممكن ، چگونه است صفحه صفحه و كتاب كتاب حديث و روايت بر مياوريم و..................
____________________________________________________________________________________________________________
اما بعد اينكه پيرامون بخشي از حديث معروف مذكور("قبل الناس بسبع سنين" ) سخن ميگفتيم و رسيديم به آنجا كه در متن 98 ذكر شد و فرضهاي مختلف مطرح گرديد و محتمل ترين آن شكلي بود كه در متن 101 عرض گرديد ،كه كماكان جهت ادامه بحث منتظر تاييد قطعي آن از طرف كارشناسان عزيز هستم !
ليكن آنكه
[="red"]فرموده ايد :
فرض زمانی میتوان بیان شود که دلیلی مستند وجود نداشته باشد.
و ديگر :اگر لازم است که اسناد را خدمتتان ارائه دهم ؟؟![/]
[="lime"]ميگويم: بسيار خرسند ميشوم اين اسناد را كه مطلقا ما را به نتيجه برساند مطالعه كنم [/]
فرموده ايد :
[="red"]رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت خود،لحظهاى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرك آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمىخورد.[/]
[="lime"]ميگويم : بنده در كجاي عرايضم چنين نسبتي را به رسول الله داده ام؟ !!!![/]
[="red"]فرموده ايد :
بنده نمیدانم منظور از طرح این سوال عقیم چیست که پیامبر ص قبل ازبعثت ارتباط وحی داشته اند؟[/]
[="seagreen"]ميگويم : با تجميع متون 101 و 98 ديگر سوال عقيم نخواهد بود [/]
دوستان عزیز میشه توضیح بدین دعوا سر چیه ؟
[="DarkGreen"]
سلام
فکر کنم جواب شما بله باشد:Gig:(فکر کنم ایشان سجده کرده باشند )
چرا که انبیا در زمان تولد خود نشانه هایی دارند که فرق دارد(رضای گرامی آیا درست می گم؟)
یا مثلا انگار ماجرایی نقل شده که می گوید که در زمان کودکی حضرت با بچه ها که بودند مردی میای می گویید سنگ جمع کنید(ع) همه رفتند دشداشه شون را بالا زدند اما حضرت (ص) با انکه بچه بودند اما این کار را نکردند
(یعنی اگر این ما جرا درست باشد ممکنه یک نوع الهام یا وحی باشد می شود بگویید سند اش کجا است
اصلا همچین داستانی وجود دارد یا شایعه است لطفا جوابم را حتما بدهید)
این ما جرا چه طور ؟
توی یک کتاب خواندم (به شیوه داستانی بود)
اینکه موقعی که حضرت آمنه(ع) خواستند برای حضرت دایه بگیرند
کلیمه خاتون(ع) (یا حلیمه؟) شیر شان کم بود و حتی به بچشون نمی رسید اما وقتی رسول الله(ص) پستان دایه شون را دردهان گرفتند شیر شان زیاد شد و...(سند این را هم می خواهم نمی دانم این ماجرا ها صحت دارد یا خیر)
اما خلاصه ربط اش با جمله شما این است که پیشنهاد من اینه
شما دوران کودکی حضرت(ص) را بررسی کنید و بعد به نوجوانی و جوانی و میانسالی و رسالت و ... بردازید
چون این مسایل سلسه وار اند و طبقه به طبقه باید بررسی بشود
و بد به ابوبکر و امام علی (ع) برسید
و هر کدام از این دو تن را نیز از کودکی شروع به بررسی نمایید:Gol: [/]
[=Verdana]با سلام
مراجعه کنید به این تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53
سلام و سپاس
جناب رضاي گرامي ؛ بنده عرض ميكنم فرض كنيم فلان ، حضرت عالي فرموديد، در جايي كه سند هست فرض معني ندارد . ميگويم كدام سند . آدرسي لطف ميفرماييد پر از فرضيات !!!!!!!!!
عزيز جان mkk1369 ؛ گفتيم روايتي را كه به آن استناد ميكنيم عقلا بررسي كنيم . بخشي از روايت را مطرح كرديم و رسيديم به متون 98 و 101 كه بنده عرايضي مطرح كردم و[="Lime"] كماكان منتظر[/] ................. پس جايي براي " فكر كنم" و "به نظر من" و چنين گفته اند نميماند .
هرچند به گمانم كار از حوصله دوستان فراتر شده ، اما اين تازه آغاز يك تحقيق ساده است و اصل تحقيق عقلي چنين حوصله ميطلبد !!!!!!
سلام
این یک بحث ریشه ایه
پس باید از اول بررسی کنیم
ابتدا یک موضوع مشخص برای تحقیق
و ایجاد شبه از سمت هر دو طرف
و پاسخ به شبهات وارده
با دلایل
نقلی(قران و حدیث صحیح السند از هر طرف چه شیعه چه سنی)
و عقلی
[="seagreen"]سلام عليكم
عزيز؛ عرض بنده اين است: من بالغ بر 45 سال است در اين سرزمين زندگي ميكنم مسلمان و معتقدم در تمامي عرصه ها در حد بضاعت حضور داشته ام ،اهل سياست و مذهبم . و در اين عمر كوتاه بسيار وقايع را شخصا حس و لمس كرده ام ، امروز شاهد چنان تحريفاتي در تاريخ و وقايع و شخصيتها هستم و چنان روايات عجيب و غريب از آنچه [="red"]ديده ام[/] ميشنوم كه گاه به خودم شك ميكنم كه شايد من آنجا نبوده ام و يا شايد در رويا ديده و حس كرده ام . و تنها با خود ميگويم بيچاره خلق الله.!!!!!!!
مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است
هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و به هيچ عنوان اصلي را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن بهره ميگيريم. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!.
در موضوعي كه به هيچ عنوان مستند نيست ،حتي اگر تا قيامت قال فلان رو كنيم ، بهره اي جز نفاق ندارد ، كينه ورزي ،عناد و دشمني ،تكذيب و تحريف و داستان سرايي و ... چه حاصلي دارد ، يكي بر من ناقص العقل بفهماند.[/]
[="red"]بزگواران روايتي نقل كرده اند بنده خواستم عرض كنم اين روايت به 11 دليل عقلي براي آن بهره گيري خاص باطل است ،كه يا خداي ناكرده حضرت علي ع كذاب بوده اند ، يا راوي مغرض يا كار برد آن متفاوت از آنچه ما بهره ميگيريم . و اين حال اغلب روايات است . و السلام و حق ياورتان[/]
با سلام به جناب معقول و دوستان گرامی
بحث در رابطه با حدیث معروف منقول از امیرالمومنین علیه السلام بود که در منابع فریقین نقل گردیده و از جهت سندی اشکالی در آن وجود ندارد. و ظاهرا تنها عاملی که آنرا برای شما غریب جلوه داده همان چیزی است که آنرا دلیل عقلی می نامید که البته استبعادی بیش نیست و جالب این است که اگر همین حدیث عینا در مورد خلیفه اول مطرح می گردید با مطالبی که در آغاز این بحث بیان نمودید بعید به نظر می رسد که با آن اینگونه برخورد می نمودید چنانچه مرقوم نمودید:(در آنكه ابابكر صديق از جمله السابقون السابقونند و شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست ، و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد...پست شماره 3).
اما دوست گرامی صرف نظر از منقولات پیامبر«صلی الله علیه وآله» قبل از بعثت با وحی وظایف عبودیت خویش را انجام می دادند و یا با فطرت پاکشان متوجه مبداء هستی بودندو بندگی خداوند را به جای می آوردند در هر دو حال امام علی علیه السلام از امام خود تبعیبت می نمودند وتابع آن بزرگوار بودند آیا این امر مخالف عقل شما است؟!
يكم، شما درجمله بنده به كلمه "شايد" توجه نكرده ايد.
دوم ، (و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد...) اين سخن اصلي من است نه در ارتباط با جناب ابوبكر بلكه هر چيز كه نفاق بيفكند و هر كس كه چنين كند
سوم ، بحث بر سر عبوديت نيست كه بر سر [="red"]"قبل الناس "[/] است ، آيا شما براي متن نوشته حقير ميتوانيد صراحتا شكلي را قطعي كنيد؟
سلام
علی علیه السلام بیش از 200 آیه آشکار در ستایش دارد که به چشم کوردلان نمی آید اما دیگران یک آیه غیر آشکار در ستایش دارند و هزار فضیلت موهوم از آن در می آورند .
راستی آنهمه روایت فضیلتی که درباره خلفای ثلاث نقل کرده اند چرا در قرآن هیچ نشانه ای ندارد . آیا غیر از این است که این روایات گردو غبار طلای و نقره معاویه به دین فروشان است ؟
موفق در باز کردن چشمها
به یکباره ادبیات سخن شما تغییر کرد و آنچه را در لفافه بیان می نمودید صراحتا بیان داشتید و آن همان تجرید قرآن از سنت است که قبل از شما همکیشانتان از قبیلۀ مکتب قرآن آنرا بیان نموده بودند.
سخن شما در نفی روایات نفی سنت را به بار می آورد که آن نیز بسان رد قرآن است چه اینکه در آیات کریمه بسیاری از آیات امر به تبعیت بی چون و چرای از پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید و کنار گذاشتن سنت در حکم کنار گذاشتن قرآن است؛ علاوه بر اینکه معیار شما از تفکیک بین اصل و فرع در چیست که روایات را جز فرع نمی دانید؟
البته مقصد اصلی شما از طرح این مبنای بی اساس مشخص است و آن تطهیر خلفا و عدم تبعیت از اهل بیت علیهم السلام است.
اما سخن ما این است یر فرض اینکه روایات را کنار بگذاریم و منبع ما تنها قرآن باشد، در این صورت چه دلیلی بر تبعیت از خلفا و جود خواهد داشت؟ آیا تبیعت از آنها در قرآن آمده اما تبعیت از اهل بیت«علیهم اسلام» در قرآن نیامده ست؟
1- کدام یازده دلیل؟ یازده دلیل را ذکر کنید.
2- کدام بهره گیری خاص؟ اگر بهره گیری خاص است چرا در متون صحیح اهل سنت آمده و آنرا قبول نموده اند؟
3- شما چند روایت دیده اید که حال اغلب روایات را می دانید؟
با سلام
جناب معقول امیدوارم دقت لازم را بفرماید
جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟
بنظر بنده داریم از مطلب اصلی دور میشویم !!
هروقت میخواهیم نتیجه بگیریم شما سوالی طرح میکنید که از مطلب اصلی خارج میشویم ؟و این زیاد جالب نیست!
و رشته کلام از دست میرود !
و وقتی جوابی به شما میدهند همراه با سند قبول نمیکنید و باز شبهه ای جدید طرح میکنید!!؟
ما نمیدانیم اگر اهل سنت هستید خوب باید قبول علمای خود باشید!!و اگر هم هیچ کس را قبول ندارید!!
عنوان کنید که ما هم بدانیم!!؟
یکبار دیگر لطفا مطالب را از اول دنبال کنید تا خود شاهد باشید !!
شما جواب سوالهای آمده را بدهید به بیراه نمیرویم !
اگر میخواهید به این منوال ادامه دهید فایده ای ندارد این گفتگو ؟؟!
سلام
اسلام
فقط قران نیست
ما منکر نیستیم که قران کامل است و جامع و همه پرسش ها را جواب می دهد
اما یک عده راسخ در علم باید باشند تا مفاهیم عمقی آن را پیدا کنند
و انان چه کسانی بهتر از پیامبر و عترت پیامبر؟
اگر قران کافی بود رسول الله خودشان می گفتند
و حدیث ثقلین صادر نمی شد
سوره 20 آل عمران را بخوانید
[="darkslateblue"]إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِینَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ«40» [/]
سلام
چرا در این آیه تاکید شده ثانی اثنین یا نفر دوم از دو نفر لطفاً همه پاسخ دهند ؟
[=Verdana]با سلام
جناب بهلول گرامی به پست ۲ این تاپیک دقت نکردید ؟؟
منظور از «ثاني اثنين» رسول خدا (ص) بوده است
[=Century Gothic]برفرض كه مراد از «ثانى اثنين» ابوبكر باشد، بازهم فضيلتى براى وى محسوب نمىشود
http://www.askdin.com/showthread.php?t=6501
سلام
رضای عزیز در اینکه نفر دوم رسول خداست شک نداشته باشید ولی به چه دلیل میفرماید نفر دوم مگر فرقی هم میکند ؟
بهلول گرامی اگر به همان تاپیک بروید دقیقا توضیح داده شده
سلام
رضای عزیز آن تاپیک را دیدم پاسخ بنده در انجا نیست فرض هم نمیشود نمود ابوبکر نفر دوم باشد چون کسی که از جانب خدا دلداری میدهد جز پیامبر نمیتواند باشد ولی چرا میفرماید نفر دوم چه مرحله ای است که پیامبر دوم میشود این چه مسابقه ای است که ابوبکر اول میشود و پیامبر دوم ؟
السلام عليكم و رحمته الله
[="DarkSlateGray"]جناب صدراي گرامي [/]
[="red"]فرموديد :به یکباره ادبیات سخن شما تغییر کرد و آنچه را در لفافه بیان می نمودید صراحتا بیان داشتید و آن همان تجرید قرآن از سنت است که قبل از شما همکیشانتان از قبیلۀ مکتب قرآن آنرا بیان نموده بودند.[/]
[="Green"]ميگويم : از آنرو كه بنده عرضم مشخص است ، ادبياتم تا كنون تغيير نكرده و از ابتدا تا حال گفته ام كاملا مشخص است . اما همانگونه كه عرض خواهم كرد تجريد قرآن از سنت و روايت امري باطل است و دليل برداشت شما از عرايض بنده نميدانم چيست.[/]
[="Red"]فرموديد :سخن شما در نفی روایات نفی سنت را به بار می آورد که آن نیز بسان رد قرآن است چه اینکه در آیات کریمه بسیاری از آیات امر به تبعیت بی چون و چرای از پیامبر«صلی الله علیه وآله» می نماید و کنار گذاشتن سنت در حکم کنار گذاشتن قرآن است؛ علاوه بر اینکه معیار شما از تفکیک بین اصل و فرع در چیست که روایات را جز فرع نمی دانید؟[/]
[="Green"]ميگويم : جهت پيشگيري از خطا مطلب را مجدد مطالعه كنيد : مستند يعني مستند . اسلام يك سند قطعي بيش ندارد ، قرآن قرآن و قرآن و هرچه نياز است دز آن متذكر است[/]
هرآنچه را حضرت حق فرموده ، انشاالله اطاعت ميكنيم . روايات و احاديث به هيچ عنوان " به هيچ عنوان و[="Lime"] به هيچ عنوان [="Red"]اصلي[/] را بر ما نميتوانند تحميل نمايند كه در قرآن نيامده باشد[/] .ليكن اگر مكمل آن باشد و در راستاي تكامل درك ما از قرآن از آن[="red"] بهره ميگيريم[/]. چه بسيار روايات كه با متن شريف قرآن مغايرندو.......................... داستان تاريخ داستان است ،هنر داريم از آن در راستاي انتباق با قرآن بهره بگيريم ليكن از آن اصل نسازيم!!!!!!!!!!!!!.
[="green"]حال كجاي سخن بنده نفي سنت است و كدام خردمندي چنين برداشت ميكند توضيح بفرماييد ،استفاده كنيم[/]
[="Red"]فرموديد : البته مقصد اصلی شما از طرح این مبنای بی اساس مشخص است و آن تطهیر خلفا و عدم تبعیت از اهل بیت علیهم السلام است.[/]
[="SeaGreen"]ميگويم : جان كلام بنده را نگرفته اي عزيز !!!!!!!!!!!!!!!!! من ميگويم شيعه و سني امروز مسلمانيشان زير سوال است ! اسلامشان در خطر !!! هر دو در افراط و تفريط ، هر دو در كينه و عداوت ، هر دو افسار سپرده بر نسناس لجاجت ، جهد بر چيزي گرفته اند كه ثوابي در آن نيست و رضاي خدا و رسولش و ائمه گرام و اصحاب مهاجر و انصار جز اين است كه ما ميكنيم. ... بزرگوار اين جنگ "حيدري" ،"نعمتي" فقط و فقط ابزار شيطان است .[/]
[="Red"]فرموديد :
1- کدام یازده دلیل؟ یازده دلیل را ذکر کنید.
2- کدام بهره گیری خاص؟ اگر بهره گیری خاص است چرا در متون صحیح اهل سنت آمده و آنرا قبول نموده اند؟
3- شما چند روایت دیده اید که حال اغلب روایات را می دانید؟[/]
[="SeaGreen"]ميگويم :
1- شما اصل بحث را ادامه دهيد و پاسخ ، قطعا به دلايل نيز خواهيم رسيد ( متون 98 و 101 )
2- بنده و كيل اهل سنت نيستم ، تا كنون بر هيچ روايت يا سندي از ايشان نيز استناد نكرده و نياورده ام .......
3- بسيار از اهل سنت و تشيع ، اما بيطرفانه ........... و اين است كه ميگويم براي تحميل هيچ اصلي در دين، روايات قابل استناد نيست . [/]
[="DarkSlateGray"]رضاي عزيز ؛[/]
[="red"]فرموديد :جالب است شما به اینها میگوید فرضیات!!؟[/]
[="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : شما يكي را قطعي كنيد ،عرضم را پس ميگيرم[/]
[="Red"]فرموديد :بنظر بنده داریم از مطلب اصلی دور میشویم !![/]
ميگويم : با شما موافقم ، اما نا گزير در مسيري ميرويم كه نبايد رفت !!!
[="red"]فرموديد : هروقت میخواهیم نتیجه بگیریم شما سوالی طرح میکنید که از مطلب اصلی خارج میشویم ؟و این زیاد جالب نیست[/]
[="SeaGreen"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : اين اتهام بر شما بيشتر وارد است [/]
[/][="red"]فرموديد : و وقتی جوابی به شما میدهند همراه با سند قبول نمیکنید و باز شبهه ای جدید طرح میکنید!!؟[/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : سند مستند كه شبهه نميپذيرد [/]
[/][="red"]فرموديد :ما نمیدانیم اگر اهل سنت هستید خوب باید قبول علمای خود باشید!!و اگر هم هیچ کس را قبول ندارید!![/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : كرارا در اين باب گفته ام[/]
[/][="red"]فرموديد : یکبار دیگر لطفا مطالب را از اول دنبال کنید تا خود شاهد باشید !![/]
[="red"]شما جواب سوالهای آمده را بدهید به بیراه نمیرویم ![/]
[="rgb(46, 139, 87)"][="rgb(46, 139, 87)"]ميگويم : حقير كه خط به خط پاسخ داده ام!!! چرا شما متوقعيد هر چه ميفرماييد بايد پذيرفت ؟ و خواهش ميكنم باري ديگر شما مطالب را مرور كنيد و اگر بنده جايي پاسخ نداده ام متذكر شويد.[/][/]
[="DarkSlateGray"]جنابmkk1369 گرامي[/]
[="Red"]فرموده ايد :
سلام
اسلام فقط قران نیست .ما منکر نیستیم که قران کامل است و جامع و همه پرسش ها را جواب می دهد.اما یک عده راسخ در علم باید باشند تا مفاهیم عمقی آن را پیدا کنند.و انان چه کسانی بهتر از پیامبر و عترت پیامبر؟اگر قران کافی بود رسول الله خودشان می گفتند.و حدیث ثقلین صادر نمی شد[/]
[="SeaGreen"]ميگويم : آيا مغايرتي در فرمايش شما و عرايض بنده هست ؟؟ و مشت نمونه خروار ، آيا در اصل حديث ثقلين نيز شيعه و سني به اختلاف نپرداخته اند.[/]
[=Verdana]با سلام
جناب معقول گرامی وقتی میگویم با سند و شما نه تنها سندی نیاورده اید بلکه طوری وانمود میکنید که این ما هستیم که بی سند پاسخ میدهم!!؟
بنده فرمودم در مورد پیامبر همه چیز زلال است!!:Sham:
شما علمای خودتان هم گویا قبول ندارید؟
سلسله اجداد پیامبر بزرگ اسلام عبارتاند از عبداله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لؤی بن فهر بن نضر بن کنانْ بن مدرکْ بن الیاس بن نزار بن معد بن عدنان.
[=Verdana]از پیامبر(ص) نقل شده که هرگاه نسب من به عدنان رسید از ذکر دیگر نیاکان خودداری کنید.{1}
اجماع علمای امامیه بر این است که پدر و مادر حضرت رسول(ص) و جمیع اجداد آن حضرت تا آدم موّحد و خداپرست بودهاند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکی قرار نگرفته است.
و اجداد آن حضرت از پیامبران، اوصیا و حاملان دین خدا بودهاند. آنها از فرزندان اسماعیل و از اوصیای حضرت ابراهیم بوده و همیشه حاکمیت مکه و پردهداری حرم شریف را بر عهده داشتهاند و آثار پیامبران را تا زمان عبدالمطلب و ابوطالب نگهداری نمودهاند.
در اینباره روایات فراوانی وجود دارد که همگی بر خدا محوری و دینداری آن بزرگواران دلالت دارد.
[=Verdana]
[=Verdana]حضرت علی(ع) میفرماید:«والله ما عَبَد أبی و لا جَدّی عبدُالمطلب و لاهاشِم و لا عبدَمنافٍ صنماً قطُّ»؛{2} به خدا سوگند پدرم ابوطالب و اجدادم عبدالمطلب، هاشم و عبد مناف هیچگاه بت نپرستیدند.:Sham:
همچنین پیامبر اکرم(ص) فرمودند:«ماتَ عبدُالمُطلِّب و أبوُطالبُ عَلی قَولِ لاالهالاّالله، محمدٌ رسولُالله و علی ملِّْ ابراهیم»؛ عبدالمطلب و ابوطالب با قول لاالهالاّالله، محمد رسول الله و مذهب ابراهیم از دنیا رفتند.:Sham:
از گفتار و رفتار پیامبر و ائمه چنین به دست میآید که آبا و اجداد پیامبر موّحد بودهاند.
قصّی - از اجداد پیامبر - نخستین نفر از بنی کعب بود که پردهداری و کلیدداری کعبه را به عهده گرفت و سقایت حاجیان را نیز انجام میداد.{3}
قُصی به قریش سفارش میکند که از حاجیان خانه خدا پذیرایی نمایند. او میگوید:«ای مردم و سران قریش شما همسایه خانه خدا هستید. این حاجیان مهمان خداونداند و این مهمانان استحقاق کرامت و احترام دارند».
عبدمناف که یکی دیگر از اجداد پیامبر است قریش را به تقوای الهی و صله رحم سفارش نموده است.{4}
هاشم پس از پدرش عبد مناف به اطعام و آبرسانی به حجاج مبادرت میورزید.{5} او همواره افراد در راه مانده و ترسان را امان میداد و هنگامی که هلال ماه ذیحجه آشکار میگشت، صبح روز اول پشت به خانه کعبه میزد و کنار درب کعبه خطبه میخواند.{6}
در احوال عبدالمطلب آوردهاند که وی از حکمای قریش بوده و به مستجاب الدعوه بودن نیز اشتهار داشته است.
او شراب را حرام کرده بود و از اهل عبادت به شمار میرفت.
از حالات او این بوده که پیوسته هنگام فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به استقبال آن میرفت و فقرا را اطعام مینمود و از مردم کناره میگرفت و در جلال و عظمت الهی تفکر میکرد.{7}
عبدالمطلب پیوسته میگفت:«هیچ ظالمی از دنیا خارج نمیشود مگر این که خداوند از او انتقام میگیرد و عقوبت گناهانش را خواهد دید».
و میگفت: «به خدا سوگند در ورای این دنیا عالمی هست که نیکوکاران در آن به ثواب عملشان، میرسند و بدکاران به خاطر زشتی اعمالشان عقوبت میشوند». قریش هر وقت دچار قحطی میشد، عبدالمطلب را با خود به کوه ئیر میبرد تا عبدالمطلب طلب باران کند.{8}
زمانی که اصحاب فیل به مکه حمله ور شدند، با دعای عبدالمطلب هلاک شدند. عبدالمطلب گفت:«ای سران قریش این سپاه فیل نمیتوانند کعبه را منهدم کنند، زیرا این خانه، خدایی دارد که از آن حمایت کرده و آن را حفظ مینماید».{9} و میگفت:«للبیت ربُّ و أنا ربّ الاًّبل»؛ نگران نباشید من صاحب شتران هستم و کعبه هم صاحب و خدایی دارد.
[=Verdana].
[=Verdana]دستهای دیگر از اخبار و روایات موحد بودن اجداد پیامبر(ص) را به اثبات میرساند از جمله در تفسیر آیه شریفه:«و تَقَلُّبکَ فی الساجدین»،{10}
گروهی از مفسران گفتهاند:«با این آیه مؤمن بودن اجداد پیامبر(ص) ثابت میگردد زیرا لفظ ساجدین صیغه جمع است و حرف «ال» نیز در ابتدای آن به کار رفته و این حاکی از عام استغراقی بودن است. :Sham:
یعنی خداوند میفرماید نقل و انتقال تو و نطفهای که تو از آن به وجود آمدهای، از صلبی به صلب دیگر، طیب و طاهر بوده است، زیرا همه کسانی که حامل این نور بودهاند از ساجدان و نمازگزاران بودهاند و بدین ترتیب خداوند همه نیاکان تو را از سجدهکنندگانِ حق دانسته است.{11}
یکی دیگر از ادله موحد بودن اجداد پیامبر خبری است که از آن حضرت نقل شده است که فرمودند:«... حتی اًّذا اَراد الله اَنْ یَخْلُقَ صُوَرنا صَیَّرنا عَمودَ نورٍ ثم قَذفنا ثُمّ أخرَجنا اِلی اَصْلابِ الابأِ و اَرْحامِ الأُمّهاتِ و لا یُصیبنَا نَجسُ الشِرکِ و لا سَفاحَ الکفر... فی صُلبِ آدَمْ»؛{12} وقتی خداوند اراده فرمود صورت ما را بیافریند، ما را به شکل عمود نور گردانده، در صلب آدم قرار داد. سپس ما را در پشتهای پدران و ارحام مادران خارج ساخت. به ما پلیدی شرک و کفر نمیرسد.:Sham:
صاحب سیره حلبیه سپس با نقل کلامی از عرفا میگوید:«اجداد پیامبر شریفترین نسب را داشتهاند».
وی مینویسد:«قال بَعضُ العارفینِ:و لَمَّا أمَرالله المَلائِکَْ بالسُّجُودِ لاَِّ دم کانَ اًِّسْتِقْبالهُم لِذلِک النُّور فَالْمَسْجُودُ لَه حَقیقًْ هُوالله تعالی و آدم(ع) کالقِبلِْ و تِلک القبلِْ الْمَقْصدُ الأْ عظمُ مِنها اًّنما هو النورُ المُحَمّدی الّذی فی جِبْهته و لمّا حَمَلَتْ حَوّأ عَلیهَاالسَلام بِشَیْت اًّنتقِلَ ذلِکَ النُّور اِلیها ثم لمّا وَضَعَتْه علیهالسلام ظَهَرَ ذلک النُّور فی جِبْهَتِه وَ کان هُوَ وَصی آدم(ع) عَلی ذُریّتِهِ وَ أَوْصَاهُ آدمُ اَنْ لایَضَع ذلِک النور اًِّلاّ فی المُطهّراتِ من النِسأ و لم تزل هذه الوصیْ جاریٌْ بینَهم تَنْتَقِلُ مِن قَرْنٍ اًِّلی قَرْنٍ اًِّلی اَنْ وصلَ ذلک النُّورُ اًِّلی جَدِّه عَبْدُالمُطَلِّب ثُمَّ اًّلی اًّبنِه عَبدُالله ثُمّ اًّلی أُمّهِ آمنْ و طَهَّرالله تَعالی هذا النَّسب الشریفَ مِن سِفاحِ الجاهِلیّه»؛ بعضی از عرفا گفتهاند زمانی که خداوند به فرشتگان دستور داد آدم را سجده کنند استقبال فرشتگان از این سجده به خاطر نور محمد(ص) بود.
پس در حقیقت مسجود فرشتگان خداوند بود و آدم(ع) مانند قبله فرشتگان و خداوند قرار داشت و در این قبله نورمحمدی هدف اساسی بود.
زمانی که حوا به شیث حامله شد نور به او منتقل شد و وقتی شیث را به دنیا آورد این نور محمدی در پیشانی شیث بود و او وصی آدم شد و این نور فقط در رحم زنان مطهره قرار میگرفت و این وصیت ادامه داشت و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد تا این که این نور به جدّ پیامبر یعنی عبدالمطلب رسید سپس به پسرش عبداله و سپس آمنه منتقل شد و خداوند نسب شریف پیامبر را از هرگونه ناپاکی جاهلی پاک کرده بود.
[=Verdana]
[=Verdana]نسب مادری نبی اکرم(ص)
آمنه مادر گرامی رسول اکرم(ص) نیز از خاندان پدری آن حضرت بوده است و فضیلتهای فراوانی برای مادر بزرگوار آن حضرت نقل شده است زیرا آمنه نیز از همان دودمان پاک پدری بوده است.
صاحب سیره ابن هشام از ابن اسحاق نقل میکند:«و هی آمنْ لَبرَّْ بنت عبدالعزّی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب بن مُرّْ ابن کعب بن لَوی بن غالب بن فِهرْ. و بَرّْ:لام حبیب بنت اسد بنُ عبدالعزّی ابن قُصَی بن کلاب بن مُرّْ بن کعب بن لؤَی بن غالب بن فهر، و... فحَمَلتْ برسول الله(ص) فکان رسولُالله(ص) أوسطَ قومِه نسباً و أعظمَهم شرفاً مِن قبل أبیهِ و أمّه(ص) اِنَّ آمنْ بنتَ وهب أمُّ رسولالله(ص) و سَلم کانَتْ تُحدّثُ اًِّنّها اُتیَتْ،؟؟حینَ حَمَلَتْ برسول الله(ص)، فقیلَ لها:اِنَّک قد حمِلت برسولالله(ص)، فقیل لها:اًّنّکِ قد حَملتِ سیّدَ هذهِ الاُمِْ، فَاِذا وَقع اًّلَی الأرضِ فَقُولِی:أُعیذُهُ بالواحِد مِن شَرِّ کُلِّ حاسِدٍ ثُمَّ سَمیهِ مُحمداً، وَ رَأَتْ حینَ حَمَلَتْ به أنّه خرج منها نورٌ رَأتْ به قُصُورُ بُصْری مِن أرضِ الشام»؛
مادر او - پیامبر - آمنه فرزند بَرّه دختر عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن مرده بن کعب بوده... که حامل حضرت محمد(ص) شد و لذا نسب پیامبر شریفترین نسبها میباشد و آمنه بنت وهب مادر رسولاکرم(ص) مورد خطاب قرار گرفته و با این کلمات با او سخن گفته میشد و این زمانی بود که به پیامبر حامله بود.:Sham:
به او گفته شد که:تو آقایی را دربرداری و حامله هستی پس زمانی که او را به دنیا آوردی بگو:او را از شرّ حسادت هر حسودی به خدای واحد پناه دهم و سپس اسم او را محمد بگذار، مادر پیامبر زمانی که محمد(ص) را به دنیا آورد مشاهده کرد نوری از آن خارج شده و میدرخشد.
دیدگاه اهل سنت
علمای اهل سنت در مورد نسب پیامبر دارای سه دیدگاه هستند.
دیدگاه نخست) [=Verdana]آبای انبیا از شرک و کفر منزّه بودهاند. علامه آلوسی میگوید:«و الَّذی عَوّل علیه الجَّمُ غفیرٌ مِنْ اهلِالسُنّْ اَنَّ آزرَ لمیکُنَ والدَ ابراهیم، و ادّعُوا اَنّه لیسَ فی آبأِ النبی(ص) کافرٌ اصلاً لقومه(ص) لم اَزلْ اِنقل من اصلابِ الطاهرین الی ارحامِ الطاهرات، و المشرکون نجس و تخصیصُ الطهارِْ بالطهارِْ منَ السفاحِ لا دلیلَ یُعّولُ علیه و الحجرْ بعموم اللفظ لا بخصوص السبّب. و قد الفوا فی الاب علی العّم فی قوله تعالی:ام کنتم شهدأ اذ حضر یعقوب الَموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی، قالوا نعبدُ الهک و اله ابائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق - . و فیه اطلاقُ الاب علی الجسّدِ ایضاً»؛[=Verdana]آن چیزی که گروه بزرگی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند این است که آزر پدر ابراهیم نبوده و هیچ فردی از پدران نبی(ص) اکرم کافر نبوده است[=Verdana]:Sham:
چون پیامبر(ص) فرمود:من پیوسته از صلبهای طاهر به ارحام مطهره منتقل شدهام.
همچنین این اتفاق علمای اهل سنت است که:مشرکان نجس هستند.
علمای اهلسنت در مورد طهارت پدر و اجداد پیامبر رسالههای متعددی تألیف کردهاند. اکثر این رسالهها اثبات کردهاند که آزر اسم عموی ابراهیم(ع) است و این که چگونه بر عمو اب - پدر - اطلاق میشود، در قرآن کریم شاهد این مدعا وجود دارد از جمله آیه 133 از سوره بقره؛ در این آیه بر عمو و جدّ اطلاق اب - پدر - شده است.{13}
[=Verdana]
[=Verdana]علامه مجلسی میگوید:همین قول را امام فخر رازی در اسرار التنزیل بیان کرده است.
سیوطی نیز در اثبات این قول چند رساله تالیف کرده است.
از جمله رساله موسوم به مسالک الحنفا.
این رسالهها ایمان تمامی آبا و اجداد پیامبر اسلام(ص) را تا حضرت آدم اثبات میکند ولیکن فردی به نام سلطان قاری با آن نظریه معارضه نموده و رسالهای در اثبات کفر اجداد پیامبر نوشت. ابنحجر مکی استاد او، خواب میبیند که قاری از بالای بلندی سقوط میکند و پای او میشکند.
گفته میشود این پاداش اهانتی است که به والدین جناب رسول خدا(ص) نمودی و آنچه در خواب دیده بود واقع شد و تحقق یافت.{14}
ابوالحسن ماوردی در کتاب اعلام النبوه میگوید:«رَوی عَلیبنابیطالب(ع) اَنَّه قالَ سمعتُ رسولَ الله(ص) یقوُل!ما هممتُ بشی مما کان فِی الجاهلیْ یعمَلون به غیرَ مرتین کُلّ ذلک یَحُولُ الله تعالی بینی و بین ما أُریدُ - فَهذِه أحوالُ عصمته قبل الرسالْ وحده عَنْ دَنَسِ الجَهالِْ فَاقْتضی أنْیَکوُنَ بعدَ الرسالْ اعظمُ و مِن الأَدْناسِ أَسلمُ و کَفی بِهذِه الحَالْ ان یَکون من الاصفیأَ الخیرْ اِن امهلَ و مَن الانقیأ البررْ ان اغَفلَ و من اکبر الانبیأِ عند الله تعالی مَن اُرسل مستخلصَ الفطرْ علی النظرْ و قد اَرسَلَهُ الله تعالی بَعد الاستخلاص و طهّر من الادناس فانتفت عنه تهم الظّنون و سَلِم مِن اِز درأِ العُیون لیکونَ الناسَ الی اجابته اسرع و اًّلی الأنقیادِ لَه أطوعُ»؛{15} از علی ابن ابیطالب(ع) روایت شده است که فرمود:از رسول خدا(ص) شنیدم:به هیچ عملی از آن چه که مردم در عصر جاهلیت انجام میدادند، متوجه نمیشدم مگر آن که خداوند بین من و آن عمل حایل میگردید.:Sham:
این حال عصمت و بازداری او از آلودگیهای جهالت در قبل از رسالت میباشد. چنین احوالی اقتضا دارد که آن حضرت پس از مبعوث شدن به رسالت، از گناهان و خطاها پاکتر و ضرورت عصمت بیشتر احساس میشود.
خداوند او را پس از خالص سازی به رسالت فرستاد و از پلیدیها و آلودگیها پاک ساخت پس تهمت ها و گمانهای بد از او منتفی گردید و او از زهر چشمها - نگاه چشم - سالم ماند تا مردمان در پاسخگویی او سریعتر و در اطاعت فرمانش مطیعتر گردند.
دیدگاه دوم) این گروه میگویند لازم نیست اجداد انبیا از کفر و شرک منزه باشند و آزر پدر ابراهیم بوده است، همانطور که پدر پیامبر(ص) کافر از دنیا رفته است.
این گفتار رشید رضا در تفسیر المنار است. وی در این مورد به روایاتی از بخاری، مسلم و... استناد کرده است.
وی عقیده به پاک بودن عبداله و ابیطالب را غلو دانسته است.{16}
دیدگا سوم) قایلان به این قول در مورد دین و آیین اجداد پیامبر توقف کرده و از ارایه نظر خودداری نمودهاند.
ولی با توجه به آنچه گفته شد در جواب این شبهه که آزر پدر ابراهیم بوده است، یا نه میتوان چنین گفت:
[=Verdana]1- واژه «اب» در لغت عرب بر پدر، جدّ و عمو اطلاق می شود. همچنین به شوهر مادر - ناپدری - هم «اب» اطلاق می شود. گاهی نیز به تمام کسانی که امور شخصی را به عهده می گیرند اب اطلاق می شود. 17
2- ابراهیم بعد از بنای کعبه در حق والدینش دعایی می کند و این امر در اواخر حیات آن حضرت صورت گرفته است، حضرت ابراهیم می فرماید:(رَبَّنَا اغْفِرلی وَلِوالِدیَّ و لِلمؤمنینَ یَوم یَقومُ الحساب).
در آیه ای از قرآن آمده است که ابراهیم، بعد از این که بفهمد کسی کافر است برای او دعا نمی کند و از او برائت می جوید؛ (وَ مَا کانَ اسْتِغفارُ ابراهیمَ لأِبیه اِلاّ عَنْ مَوْعِدَْ وَعَدَهَا ایّاه، فَلمّا تبیّنَ له أنه عدوٌلله تبرأمنه...)
3- آیا ممکن است پیامبری نظیر ابراهیم بت شکن برای فرد بت پرستی دعا کند؟
پس در توجیه این آیات می توان گفت:
الف) حضرت ابراهیم عمویش آزر را به بت پرستی توبیخ کرده است:(و اذْ قَالَ ابراهیمُ لأبیه ازَرَ أَتتّخِذُ اَصناماً الههً).
ب) اگر ابراهیم برای آزر طلب دعا کرده است از روی وعده بوده است، و همین که پی برده آزر دشمن خداست از او برائت جسته است.
ج) آیا ممکن است بعد از این که ابراهیم آزر را توبیخ نموده و از او بیزاری جسته است دوباره برای او دعا کند؟
به دو تعبیر دعا کرده است؛ یک جا می گوید:(رَبَّنا اغْفِر لی وَلِوالدیَّ و للمؤمنین یَوم یقُوم الحساب)که واژه والد فقط بر پدر صلبی دلالت می کند.
و در دعای دیگری می گوید:(و اغْفِر لأبی أنَّه کان مِن الضَّالین) و واژه اب بر جد، عمو و... نیز دلالت دارد.
دعای ابراهیم برای والدش در آخر عمر آن حضرت بوده است و این زمانی است که بی شک او می دانسته که آزر مشرک است و بنابراین برای والدینش دعا نموده است، پس آزر پدر ابراهیم نبوده و والد ابراهیم هم مشرک نمی تواند باشد.[=Verdana]:Sham:
[1]. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 106؛ کشف الغمه، الاربلی، ج 1، ص 6 و منتهی الاَّمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 3.
[2]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 144، روایت 76، باب 1.
[3]. سیره، ابن سعد، ج 1، ص 105، باب ذکر عبدالمطلب.
[4]. سیره حلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ج 1،ص 7.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 20.
[8]. همان، ص 21.
[9]. همان، ص 22.
[10]. سوره شعرا، آیه 219.
[11]. کتاب العباس، سید عبدالرزاق موسوی المقرم.
[12]. بحارالانوار، مجلسی، ج 15، ص 7، ح 7.
[13]. سیره، ابنهشام، ج 1، ص 159.
[14]. تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج 7، ص 537 - 538.
[15]. شرح عقائد، تفتازانی، ص 536.
[16]. اعلام النبوه، ماوردی، ص 193.
[17]. تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج 7، 538 - 550
با سلام به معقول گرامی
1- مرادتان از سند قطعی چیست؟و قطع در مقابل چه چیزی قرار دارد؟
2- جایگاه سنت(قول و فعل و تقریر) پیامبر«صلی الله علیه و آله» به چه میزان است.آیا ما در رسیدن به معارف الهی و تفسیر کلام خدا بی نیاز از سنت هستیم؟
3- جزئیات وکیفیت انجام بسیاری از واجبات دینی در قرآن نیامده است از طهارت گرفته تا دیات حال در این موارد چه باید کرد؟ اینکه بیان نمودید روایت مغایر قرآن نباشد، مرادتان از مغایرت چه مغایرتی است، که در این صورت روایت طرد می شود.
اینکه مکمل قرآن باشد به چه معنا است؟بهره گیری در صورت تطابق چه بار فقهی ای دارد ؟وجوب را می رساند یا اباحه را؟
5- مرادتات از اصل و فرع و تحمیل چیست؟از فرع اصل ساختن به چه معنا است و چه بار کلامی فقهی و حدیثی ای دارد؟
شما که بحمدلله عالم به قرآن هستید و مدرکتان قرآن است مطالب فوق را مستند به قرآن نمائید تا مشخص شود معیار حق و باطل در چیست و رضایت خدا و رسولش صلی الله علیه وآله بر چه امری تعلق دارد.وروشن شود در این میان آیا افراط و کینه ای صورت پذیرفته یا خیر؟وآیا راهی میان حق و باطل وجود دارد یاخیر؟
اختلاف شیعه و غیر شیعه اختلاف امروز نیست اختلافی است که بعد از رحلت رسول خاتم صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد و شما که به زینت عقل آراسته اید باید تعقل نمائید آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله فکری به حال بعد از خود نمودند یا ننمودند؟
آیا جنابعالی در متون 98 و 101 که جواب آنرا دریافت نمودید یازده دلیل اقامه نمودید؟!!!!!!!!!!!!!!شما یک دلیل عقلی محکم بیان کنید احتیاجی به یازده دلیل نیست.
آیا شما بسیاری از روایات شیعه و سنی را دیده اید؟ حقیر گمان نمی کنم که چنین باشد و یا حتی نام برخی از کتب مجامع حدیثی به گوش شما خورده باشد.
سخن آخر شما(رنگ آبی» نا مفهوم است.
[="green"]السلام عليكم
اولا پوزش به دليل تاخير و سفر ...........
جناب رضا فرمايشتان متين ، ليكن بفرماييد بنده در مورد موحد بودن رسول حق در كجا ايراد و اشكال آورده ام ............
جناب صدرا
نفي سنت باطل است / "يا" ميان وجوب و اباحه در بحثي فاقد موضوع ............. ار شما بعيد است!!!!!!!!/ آيا حواشي ديات و آداب تطهير اصل است ؟؟؟/
با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد كه" در خانه اگر كس است يك حرف بس است !!!!!!!" / تطابق مطلق با قرآن ميان روايات همان است كه اباحه بر آن ننشيند و يا بر آن فعل تذكر باشد و در غير اينصورت حرمت و وجوب است / متون 98 و 101 آغاز يك تحقيق فرض گردد ،به 11 دليل نيز خواهيم رسيد عجول مباشيد / قطعا بنده به اندازه شما كتب روايي نخوانده ام ! چرا كه رشته تحصيلي بنده جز اين است كه يقينا شما مطلقا از آن بي بهره ايد و بنده در اين باب صاحب افتخارات بين المللي و قطعا شما از علم بالستيك و چگالي عناصر و ..... چيزي نميدانيد ،ليكن اين مايه [="red"]تفاخر[/] نيست . اما با تمام بضاعت جهد خويش نموده ام ..................
ببخشيد امشب خسته ام و ممكن است پرت و پلا گفته باشم ..............
اما آخر
قال الله الحكيم : بسم الله الرحمن الرحيم - ان الذين فرقوا ذينهم و كانو شيعا لست منهم في شي ء انما امرهم الي الله ثم ينبئهم بما كانو يفعلون ....................... انعام159 / و الي ماشاالله............... ما بگوييم مصداق اين آيه غيرند و غير بگويند ماييم!!!!................ و اين همان ابزار شيطان است كه فقط خود را محق بدانيم و والسلام ..............[/]
با سلام
جناب معقول این ها گفتار شما نیست؟؟
و ما در جواب گفتیم
معقول گرامی اگر از اول پستها را نگاه کنید بگفتار خودتان پی میبرد؟؟!
خود شاهد باشید و مطلبها را ببینید
السلام عليكم
برادر رضاي عزيز؛ ضمن تبريك ميلاد آقا و سالار شهيدان عالم
لازم است آنچه ميگفتيم را مجدد مرور كنيم ، ظاهرا اشتباه برداشت فرموده ايد
در متن 82عرض شد :
[="darkorange"]حال كمي محدود تر : در جمله "قبل الناس بسبع سنين" منظور از " الناس " كيست ؟ در زبان عربي "الناس" مطلق و جامع است يا نسبي ؟ اين مردم كه فرموده اند تمامي را بلا استثناء شامل ميشود ، يا اكثريت را؟....
باز هم متشكرم[/]
نهايتا در متن 94 پاسخ فرموديد :
[="red"]با سلام
جناب معقول چطور جواب شما داده نشد که بارها گفته شد که منظور ا الناس همه را در بر میگیرد!!![/]
و در پي آن عرض شد در متن 98:
[="darkorange"][="rgb(255, 140, 0)"]ليكن در باب فرمايشات جناب رضا در ارتباط با "قبل الناس بسبع سنين"
به 4 شكل قابل فرض و طرح است
1- آنكه ايشان قبل از بعثت و به شيوه ابراهيمي عبادت نموده اند
در اينصورت ايشان قبل از "الناس " عبادت ننموده كه بسياري قبل و در همان زمان نيز موحد و يكتا پرست بوده اند
2- بعثت اول 7 سال قبل از "بعثت مشهور "انجام پذيرفته است و جناب جبرائيل 7 سال قبل به ايشان نازل و آداب عبادت جديد را آموخته اند
در اينصورت صديق و صديق اكبر معني ندارد چرا كه در اصل تاريخ بعثت دروغ آمده است و اين امر در هيچ كجا و توسط هيچ كس و هيچ سند تاريخي يا روايي مطرح و ذكر نگرديده است
3- تا هفت سال بعد از بعثت كسي ايمان نياورده و عبادت نكرده است به غير از ايشان و رسول الله !!!
"من نخستین مسلمان بودم که آنحضرت روز دوشنبه مبعوث شدو من روز سه شنبه با او نماز خواندم و هم چنان هفت سال با او بودم و نمازمیخواندم تا آنگاه که افرادی به اسلام گرویدند."
و اين امر با اسناد و توضيحات تاريخ نميخواند .( حال اگر ايمان آوردن ابوبكر و .... نپذيريم ،شيعه و سني معتقدند ، جعفر ابن ابيطالب ، ابوعبسه سلمي ، زيد ابن حارثه ،عثمان ابن عفان ، ياسر و.........در سال اول بعثت ايمان آوردند و همچنين رخداد هايي مانند هجرت مسلمين قريب 14 نفر زن و مرد به حبشه در سال 5 بعثت ، شهادت اول ذوج شهيد سميه و ياسر ، توافق اقوام مكه و شعب ابوطالب در سال 7 بعثت و... همگي قبل از اين 7 سال رخ داده است)
4- منظور از صليت در اين روايت شيوه اصلي بوده باشد و آنكه در آن هفت سال ديگر مومنان به صورتي ديگر عبادت ميكرده اند ( كه البته هدف از اين رسالت دعوت به استبعاد بوده است ) و به غير از رسول الله حضرت علي عليه السلام مجردا به شيوه اي مستقل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
كه در اين روايت و روايات ديگر به اطوار اين صليت اشاره نشده است و اگر بوده لزوم و دليل آن چيست ؟ اگر منظور تقرب است و سلوك ايشان ، كه تفاخر بر سر منبر چيست ؟ اگر منظور برتري ايشان است بر ديگر مومنان ، يا مومنان نيز بر آن دعوت شده بودند و آنان سرپيچي نموده اند !!!!!!!!!! كه پاسخ مشخص است . يا آنكه كسي ديگر بر اين عبادت دعوت نشده است كه در اين صورت اين امر برتري محسوب نميگردد كه ايشان بر سر منبر آن را ...............................[/][/]
و ادامه در 101 :
[="darkorange"]اما، در باب روايت مورد بحث تنها يك گزينه باقي ميماند و آن اينكه :
فرض كنيم رسول الله قبل از بعثت به شيوه و سلوكي خاص خودشان كه مشخص نيست آدابش چه بوده و اطوارش را از كه آموخته اند عبادت ميكرده اند و و مولي متقيان ايشان را همراهي مينموده اند . ايشان آيا قبل از بعثت نيز ارتباط به وسيله وحي داشته اند؟ يا از زمان ميلاد عزيزشان ،شيوه اي از عبادت در فطرتشان قرار گرفته است ؟
و آيا جناب عالي اين فرضيه را ميپذيريد ؟ كه در اينصورت موضوع بحث مشخص ميگردد و در پي آن تبادل كنيم
و يا شايد شكلي ديگر را ميتوان متصور بود ؟ كه اگر چنين است توضيح بفرماييد
ضمنا نيازي به نقل متن و رفرنس به روايات راويان و متون مورد نظر نيست ، استنتاج حضرت عالي از روايات و احاديث و آموخته ها كفايت ميكند.[/]
و در اينجا حضرت عالي فرموديد چرافرض..................................و ادامه مطلب
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[="seagreen"]حال يا بنده مطالبم را شيوا بيان ننموده ام ، يا جناب عالي در مطالعه آن دقت نفرموديد كه اينگونه كتاب كتاب روايت كپي ميكنيد ، و البته حقير قبلا عرض كردم نيازي به صفحه پر كردن از قال فلان نيست براي بنده نظر شخص مخاطب و استنتاج ايشان كافيست ،كه آنچه را دوستان كرارا درج ميكنند بنده نيز مطالعه كرده ام و قطعا از اين طريق به جايي نخواهيم رسيد ، اينجا كسي تكليف مالايتاق ندارد ،نظر ميدهيم و متعاقبا از نظرات استفاده ميكنيم.[/]
[="seagreen"]و اين همه تنها در ارتباط با تحليل عقلي جمله "قبل الناس بسبع سنين" است و لاغير[/]
( البته اشكال از آنجاست كه اين بنده كمترين وقتم تنگ است و هر از گاهي تقريبا تنها در همين صفحه قلم ميزنم ،ليكن حضرت عالي مكلفيد تمامي سايت را رسد و درج نظر كنيد ، به همين دليل تمركز بنده بر بحث مسلما بيش از شماست و بسيار مشاهده ميشود كه مطلب را نخوانده يا درك نكرده كارشناسان محترم بر آنند تا سريعا پاسخ دهند ، يا به دلايل متعدد كارشناسان مختلف ميان بر مطلبي بي ربط مطرح نمايند )
و اما بعد ، در باب روايت مذكور و جمله صدر الذكر يعني "قبل الناس بسبع سنين"
به نظر شما بزرگواران و عزيزان كدام شكل از اشكال مفروضه قابل پذيرش است و عقلايي تر ؟
با سلام
جناب معقول گرامی این گفتارتان ببخشید ولی خیلی خنده دار است
ما روایات صحیح را برای شما آوردیم قبول نمیکنید و به دنبال نظرات شخصی هستید !!این دگر چه صیغه ای است ؟
اگر قرار بود هر کسی روی هوا سخنی بگوید که الان سنگ روی سنگ بند نمیشود !!
ما برای شما با سند سخن گفتیم !!حالا شما از تخیلات فکرییتان استدلال میکنید ؟
بازهم به شما میگویم چنین تصوراتی عقیم است جناب معقول ما آنچه را که باید ثابت می کردیم ثابت کردیم !!
شما لطف کنید جوان سوالات را بدهید !!!
دوست بزرگوار بهتر است هنگام نقد، اصل کلام طرف مقابل خود را بیاورید تا کاربرانی که موضوع را مشاهده می کنند اصل سؤال و جواب را ببینند.
سوالی از شما شد وآن این بود که مرادتان از اصل و فرع چیست و با چه معیاری به این مطلب رسیده اید؟که جوابی از شما در یافت ننمودم.
به واسطۀ تعجیلی که حضرتعالی در نوشتن دارید، ظاهرا بعد از تایپ نوشتۀ خود را ملاحظه نمی فرمائید و به خاطر همین امر مطالب نامفهومی در نوشتارتان موجود است که باید اصلاح و یا در مورد آنها توضیح بفرمائید.
جواب متن 98 و 101 شما داده شد اما ظاهرا آنچه در نظر شما معیار ارزش گذاری است پنداشته های خودتان است واز باطن آن پنداشتها یازده دلیل ساخته اید . عرض ما این است که قوی ترین آن را اقامه نمائید لزومی به یازده دلیل نیست.
ظاهرا هدفتان از بیان آیۀ ای که بیان نمودید این است که راهی را میان شیعه و سنی انتخاب کنید ولی سخن ما این است که حق معیار و ملاک دارد و راهی میان حق و باطل وجود ندارد.
موفق باشید.
جناب رضاي عزيز
سلام عليكم
نخست باعث خشنودي است كه متن حقير لبخند را به لب شما نشانده است:Cheshmak:!!
دوم بنده در كجا روي هوا سخن گفته ام:Moteajeb!:!!!!!!!!!!!!!! كه برداشت حضرت عالي چنين است ،
سوم حضرت عالي لطف كرديد يك كتاب روايت آورديد و اين كمترين ، يكي از آن روايات را مورد بررسي قرار داد و متوقع بودم شما نيز با درك صحيح و خردمندانه بحث را ادامه دهيد كه به هر دليل چنين نشد:Gig:!!!!!!!!!!!!!
جناب صدراي گرامي ؛
السلام عليكم
اگر لطف بفرماييد نوشته هاي حقير را كمي صبورانه تر مطالعه فرماييد ممنون ميشوم ، اگر ادبياتش غريب است به جهت كوتاه نمودن كلام است و جلوگيري از هرز گويي و اطاله بي دليل كلام
مثلا :
با استناد بر روايات اصل ساختن را شما به زمن ميفهميد .
يعني :
شما بهتر از بنده ميدانيد كه "اصلي جعلي" ساختن در دين با استناد بر روايات و احاديث يعني چه ..........
و ديگر
فرموديد پاسخ به متون مذكور داده شده است !!!!
خواهش ميكنم ،براي من كم سواد اين پاسخ را خلاصه و مفيد در چند خط به زبان فارسي مادري مجددا مرحمت فرماييد شايد بفهمم!!! و مجدد تمنا دارم از اصل كلام خارج نشويم ،روايتي مطرح شد اگر مقدور است پيرامون آن روايت بگوييم و بشنويم و تحليل كنيم ، شايد مفيد فايده تر باشد. و به آن يارده دليل .................... هم برسيم!!!! قطعا سبدي گفتن و فله پاسخ دادن ما را به جايي نميرساند.
ديگر از اين ساده تر نميتوانم بگويم . باز هم اگر قلم فرسايي هاي بنده مفهوم نيست طلب پوزش دارم و اين جز از كم سوادي بنده نيست.
جناب صدرا ؛
فرموديد :ظاهرا هدفتان از بیان آیۀ ای که بیان نمودید این است که راهی را میان شیعه و سنی انتخاب کنید ولی سخن ما این است که حق معیار و ملاک دارد و راهی میان حق و باطل وجود ندارد.
عرض ميكنم :به نظر بنده خطاي شما در همينجاست ، اول آنكه بنده اسلام را اسلام ميدانم نه شيعه نه سني و كرارا نظرم را در اين باره گفته ام كه اميال ايشان ارتباطي با دين ندارد و فقط خواسته هايي انساني است. خطاياي شيعه اگر بيش از اهل سنت نباشد كمتر نيست . دوم شما تا بدانجا پيش رفته ايد كه خود را حق مطلق و اهل سنت را باطل مطلق ميدانيد و اين بسيار خطر ناك است و جاي تاسف دارد. سوم بنده به دنبال ايجاد و يا يافتن طريق ميان شيعه و سني نيستم بلكه حذف هر دو نگرش را در دين خواستار و آرزومندم و اين ميسر نيست مگر با عقلانيت ، تبادل نظر ، تقليل وكاهش تعصبات طرفين، استناد به متن صريح قرآن به جاي........
اما جهت جلوگيري از انحراف در بحث اصلي متوقعم در سرفصلي ديگر به ان بپردازيم
شما مطمئن باشید ما صبورانه و با تامل نوشته های شما را مطالعه می کنیم سخن بر سر ادبیات نیست سخن بر سر مفهوم جملات است مثلا«تطابق مطلق با قرآن ميان روايات همان است كه اباحه بر آن ننشيند و يا بر آن فعل تذكر باشد و در غير اينصورت حرمت و وجوب است»یا« با استناد به روایات اصل بسازیم »این جملات چه بار محتوایی دارد؟
به هرحال جنابعالی باز جواب سوال حقیر را مرقوم نفرمودید که ملاک اصل و فرع یعنی چه؟ و چه میزانی برای تشخیص اصل و فرع بیان می دارید؟
بزرگوار شما در بالا فرمودید برای جلوگیری از اطناب بحث مختصر می نویسید آیا کسی که این ویژگی را دارد نمی تواند پاسخ مختصر را تجزیه و تحلیل نماید؟!پستهای 84الی 88و 99 را ملاحظه بفرمائید اشکالی بود بیان کنید تا پاسخ داده شود.
جناب معقول:
اصول اسلامی که نه شیعه و نه سنی است چیست؟آیا اصول شما تنها متکی بر قرآن است و بس؟...چگونه شما به این اسلام بار یافتید و هادیانتان چه کسانی بوده اند؟آیا این روش خود مذهبی دیگر نیست؟تا مشمول حدیث افتراق نگردد؟چون اسلام لا مذهب هم خود مذهبی است.چگونه تمام اعتقادات را نشات گرفته از امیال می دانید؟
السلام علیکم و رحمه الله
اولا به دلیل غیبت عذر تقصیر
متاسفم که باید اعتراف کنم ایران جای خوبی برای زندگی نیست ، محیطی آلوده و مسموم به سم دروغ ،سرزمینی عبوس و خشمگین ، خالی از گذشت و محبت و........ باز هم میگویم متاسفم برای این ملک مهد عشق
اما بعد
صدرای عزیز
در باب سوال اول - اصول اسلام ربط و نیازی به شیعه گری و سنی نگری ندارد
-اصول اسلام متکی بر قرآن و شبه مستندات عقلانی و غیر خرافی شیعه وسنی است
-از منهیات پرهیز ، بر واجبات اصرار ، سنجش حد میان منطبق با قرآن و روایات عقلانی . آیا اسلام جز این است؟ ( باور دارم که فقط به اندازه ای که میدانیم و یقین داریم اگر "عمل کنیم" هنر کرده ایم) و از هر چیز مشکوک الصاق شده بر مذاهب پرهیز .....
- اگر نپذیرفتن خرافات و اوهام مذاهب موجود لا مذهبی است ، آن را میپذیرم . اگر لا مذهبی عقلانی نوعی مذهب است ، باکی نیست چرا که بر آن منعی نیست .
- وقتی مذاهب چیزی را از پیروان بخواهند که دین آن را نهی فرموده ،قطعا پذیرش امر دین الهی بر تخیلات و امیال بشری ،دستمالی شده با هزار نیت .......... امری معقول است
با سلام و خوش آمد گویی به جناب معقول
تا آنجا که حقیر به یاد دارم محل سکونت شما آنچنان در که آیدی شما بود «لندن» بود و نه«تهران» آیا شما به ایران آمده اید یا نه جنابعالی خود مبتلا به سم «د-ر-و-غ» خدای نکرده شده اید؟
عزیزم اینکه فرمودید:
«باید اعتراف کنم ایران جای خوبی برای زندگی نیست ، محیطی آلوده و مسموم به سم دروغ؟!!! ،سرزمینی عبوس و خشمگین؟!!! ، خالی از گذشت و محبت؟!!! و........ باز هم میگویم متاسفم برای این ملک مهد عشق».
خود متاسفانه جز خلاف واقع نوشتن چیز دیگری نیست و نوشتن این مطالب کاشف از آن است که حضرتعالی آنچنان هم معقول نمی اندیشید.
ثانیا: مدرک اولیه اصول اسلام قبل از نقل حکم عقل است اصول اسلام که همان «توحید و نبوت و معاد و در کنار آن اصول مذهب ما امامت و عدل» ابتداء با حکم عقل ثابت می شوند و رتبه نقل بعد از رتبه عقل خواهد بود.
در بحث امامت امت که مهمترین عامل افتراق امت گردید که البته اجماع طائفه شیعه و سنی بر وجوب وجود امام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است حکم عقل به تبعیت از کدام امام است؟ امام منصوص و معصوم، عالم، شجاع یا امام ترسوی، جاهل ، گناهکار که پرونده دوران جاهلیتش پر از شرب خمر است؟!که امامت او با اجماع عمر تحقق یافت؟!
«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدی؛آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىيابد مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مىكنيد؟یونس/35».
عدم تبعیت از امامی که تعیین شده از جانب خدای متعال است و معصوم و عالم و شجاع است خود بزرگترین دلیل بر خرافه گرایی و عمل برحکمی خلاف عقل و منطق است.
کسی که در اولین مرحله دچار خرافه گرایی می گردد چگونه می تواند مدعی تبعیت حکم عقلی باشد.
استناد این مطالب به همه اهل سنت ناروا است.
در بین اهل سنت گروهای کلامی متعددی است که تنها اهل حدیث که وهابیت عصر ما معرف آنها هستند این اعتقاد را دارند که خدا جسم است.
اهل سنت نیز خون شیعه را مباح نمی دانند و این عقیده وهابیون بی خرد است.
این سخن نیز خلاف واقع است چون شیعه غیر خدا را نمی خواند«خواندن در منطق قرآن به معنای عبادت است» ودر بحث توسل به اولیا تنها وهابیت با آن مخالف است و در فرقه های متعدد اهل سنت اعم از حنفی و شافعی و مالکی توسل به اولیاء نمود کمتری«اگر بیشتر نباشد» از شیعه ندارد.
در پایان به شما تذکر داده می شود که در نوشتارتان رعایت ادب را بنمائید.
آنچه شایستگی پیروی ودلسپردن را داردتنهاوتنهاحقیقت است وادعای کنار زدن افکار واندیشه های مسلمانان ودعوت به اسلام بدون تعریف مشخص شعاری بیشترنیست وادعای آنکه تنهاراه من برحق است به نظر شما میتواند نشانه چه باشد؟بنابراین هرکسی بسوی خویش میخواند اماحق دربیان الهی است وآنراباید ملاک ومعیارخویش ساخت وازغیر اودل بربست :
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (35يونس)
بگو: آيا از اين بتان شما كسى هست كه به حق راه نمايد؟ بگو: خدا به حق راه مىنمايد. آيا آن كه به حق راه مىنمايد به متابعت سزاوارتر است يا آن كه به حق راه نمىنمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حكم مىكنيد
با سلام
(ثانِيَ اثْنَيْنِ )حال از ضمیر مفعولی(اخرجه) می باشد که منظور رسول الله(ص)است اما منظور از (ثانِيَ اثْنَيْنِ )این نیست که ایشان نفر دوم بودند و ابوبکر نفر اول. بلکه منظور این است که ایشان یکی از دو نفر بود.اشاره به اينكه جز يك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهايى ایشان را در اين سفر پر خطر نشان مىدهد.علامه طباطبایی می نویسد:كلمه" ثانِيَ اثْنَيْنِ" به معناى يكى از آن دو تا است
ملا فتح ا.. کاشانی از مفسران شیعی نیز می نویسد:(ثانِيَ اثْنَيْنِ )حال كونه أحد اثنين، أي: لم يكن معه إلّا رجل واحد(زبدة التفاسير، ج3، ص: 113)
شریف لاهیجی نیز همین نظر را ابراز می دارد:ثانِيَ اثْنَيْنِ در حالتى كه آن حضرت يكى از جمله دو كس بود كه سومى همراه ايشان نبود( تفسير شريف لاهيجي، ج2، ص: 267)
شأن نزول آیه: آیه غار و دو آیة پیش از آن، زمانی نازل شد که گروهی از مسلمانان از رفتن به جبهة جنگ خودداری می کردند و در اجرای دستور پیامبر سستی می نمودند. این آیات مسلمانان را از بی توجهی و کوتاهی کردن امر جهاد و یاری رساندن پیامبر بر حذر می دارد و تصریح می کند: اگر شما (مسلمانان) در این کار پیامبر را یاری نرسانید، خداوند، خود، او را یاری می کند؛ چنان که پیش از این در جریان هجرت او از مکه به مدینه، در تنگنای غار او را یاری و کمک رسانید؛ آن زمان که هیچ یار و یاوری نداشت و تنها کسی که با او همراه بود، خود نیز دچار ترس و اندوه شده بود.
بر قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) لعنت