ابن تیمیه و شبهه‌ی تجسیم

تب‌های اولیه

47 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام
چرا قلم فرسایی میکنید
جالب است که وهابیون سرنوشت این لعنت الله را میداند که چرا محکوم شد و به زندان رفت !

ابن‌ تيميّه‌ تعدادي‌ كتاب‌ و رساله‌ در علم‌ كلام‌ براي‌ ما به‌ جا گذاشته‌ است‌، ولي‌ در هيچ‌يك‌ از آنها او به‌ شكل‌ منظمي‌ به‌ بحث‌ در آن‌ موضوع‌ نمي‌پردازد.
به‌ رغم‌ گرايشهاي‌ عميق‌ واپس‌گرايانه‌، برخي‌ ابن‌ تيميّه‌ را از چهره‌هاي‌ كلامي‌ و فلسفي‌ بزرگ‌ اسلام‌ مي‌دانند.
برخي‌ از تاريخ‌نگاران‌ عرب‌ و به‌ ويژه‌ آنان‌ كه‌ با مراكز وهابي‌ در عربستان‌ سعودي‌ مناسباتي‌ دارند، مي‌كوشند ابن‌ تيميّه‌ (و به‌ طور كلي‌ نوحنبليان‌ و اهل‌ ظاهر) را واجد نقشي‌ مثبت‌ معرفي‌ كنند در حالي‌ كه‌ اكثراً به‌ خاطر اينكه‌ در جهت‌ توقف‌ انديشه‌ و تفكر و بنيادگذاري‌ گرايشهاي‌ اگماتيسي‌ در جهان‌ اسلام‌ (نظير وهابيت‌) حركت‌ نمود، او را مخرّب‌ و افزاينده‌ تاريكي‌ دوران‌ انحطاط‌ مي‌خوانند.

ابن تیمیه داراى نظرات عجیب و غریبى در مسائل مختلف اسلامى بود که هیچ سابقه اى در تاریخ اسلام حتى در میان اهل سنت نداشت و اگر هم سابقه داشته است، از جمله نظرات مردود و نادرست تلقى شده بود. به طورى که برخى از دانشمندان اهل سنت نیز از چنین بدعت هایى در تعجب مانده اند.
برخى از این نظرات به قرار زیر است:
1- جواز طهارت با عرقیات و عصاره میوه ها.
2- جواز مسح پا از روى کفش و نعلین در حال اختیار.
3- جواز طواف زنانى که در ایام عادت خود هستند.
4- واجب نبودن قضا کردن نمازهایى که عمداً قضا شده است.
5- جایگزین شدن نمازهاى مستحبى به جاى قضاى نمازهاى واجب.
ابن تیمیه در میان علماى فرقه هاى مختلف اهل سنت به ویژه حنبلیان نیز مطرود بوده و مخالفان زیادى داشته است.
مثل: سروجى حنبلى، ابن ترکمانى حنفى، ابن عطاء الله اسکندرى، نورالدین بکرى شافعى، ابن الزَمْلَکانى شافعى، عفیف الدین ابو محمد یافعى شافعى.

[=verdana]جریان سلفیه که پرچمدار آن در عصر حاضر محمد بن عبدالوهاب ( بانی وهابیت ) است ،
در اصل توسط جریانی حنبلی مسلک به سرکردگی ابن تیمیه آغاز میشود و ريشه فكري عبدالوهاب افكار و كتب ابن تيميه است كه امروز بر تمام عالم اسلام چنگ انداخته،‌ و همانطور كه خواهيد ديد در زمان حيات خود ابن تيميه هم فتنه هايي بزرگ در عالم اسلام به پا كرده بوده تا آنجا كه بيشتر عمرش در زندان گذشته.
در این تحقیق ادوار زندگی ابن تیمیه را مورد بررسی قرار می دهیم و مختصري به جنبه هایی از عقاید او می پردازیم .
سلفیه(عنوان ديگر وهابيت): :Sham:
سلفیه یا پیروان سلف ( قرن 2 و 3 هـ .ق) که خود را پیرو سلف صالح می دانند براساس حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شکل گرفته که در مصادر اهل سنت به این دو صورت نقل شده :
« خیر الناس قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم » (صحیح بخاری ج3/151 و ج7/174 و 224 و صحیح مسلم ج7 /184)
و یا « خیر امتی قرنی » ( صحیح بخاری ج4 / 189)
اگر چه ما در اينجا در مقام نقد اين روايات نيستيم و تنها مدعاي اين گروه را ذكر مي كنيم و كاري هم نداريم كه اين سلفي كه مي گويند آيا واقعا صالح بوده اند يا نه
اما اين نكته شايد جالب باشد كه قرآن ملاك برتري را زماني ندانسته بلكه مطلقا فرموده است :
ان اكرمكم عند الله اتقاكم(حجرات/13)
بگذريم! ممكن است بگوييد اين بحث به ابن تيميه چه ربط دارد ؟
بايد گفت كه ابن تيميه از بنيان گذاران اين فكر و ادعاست و اگر جايي با اين واژه برخورد كرديد بدانيد مراد همان وهابيت است .

[=verdana]ابن تیمیه:
تقی الدین ابوالعباس احمدبن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجدالدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرّانی الدمشقی الحنبلی (متولد دوشنبه 10 ربیع‌الاول سال 661 و متوفی شب دوشنبه 20 ذیقعده 728 هـ. ق )
وی قامتی متوسط، کتفی پهن و چشمانی نافذ داشت (ابن رجب 2 /395 )
تندخو بود و در بحث گاه بسیار تند می شد و به مخاطب اهانت می کرد ( ابن حجر 1 / 163 ) البته اين تند خويي در آثار او و پيروانش بسيار مشهود است.
در شهر حرّان که در گذشته شهری باشکوه بود و امروزه از شهرهای ویران ترکیه است به دنیا آمد،
‌ابن تیمیه خود بارها در تصانیفش این شهر را مرکز صابئه و بت پرستان و فلاسفه خوانده است .
او در خانه ای پرورش یافت که اعضای آن بیش از یک قرن پرچمدار مذهب حنبلی بودند.
667 هـ ق ابن کثیر گوید: در این سال در حالیکه ابن تیمیه بیش از شش سال نداشت، مردم حران از جمله پدر او ، که از علمای بزرگ شهر(شیخ البلد) بود از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند و شهاب الدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه به همراه خانواده روانه دمشق شد(البدایه و النهایه ج13/255)
شهاب الدین (پدر ابن تيميه) در شهردمشق رئیس دارالحدیث السکریه و در جامع این شهر صاحب کرسی شد و روزهای جمعه در آنجا سخنرانی می‌کرد.
682 هـ ق در این سال با مرگ پدر ، تقی الدین ابن تیمیه در دارالحدیث السکریه به تدریس پرداخت (البدایه و النهایه ج13/303)
683 هـ ق در این سال در جمعه 10 صفر در جامع اموی دمشق پس از نماز به منبر رفت.
از چهارشنبه 17 شعبان این سال بعد از وفات زین الدین ابن المنجّا به جای او که شیخ الحنابله بود، متصدی تدریس مدرسه «الحنبلیه » دمشق شد.(البدایه و النهایه ج13/344)
698 هـ‌.ق در بین نماز ظهر و عصر در پاسخ سؤالات کلامی که از او کرده بودند کتاب : العقیدة الحمویه الکبری را نوشت ، با جمله‌ای که در این کتاب به عقاید اشعری کرد جنجال بزرگی برانگیخت، ابن‌تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند و او در مجلس قاضی حاضر نشد.
از جمله عقايد او جهت دار بودن خداوند بود و اينكه خداوند قابل اشاره حسي و در آسمان است:Sham:
703 هـ.ق فصوص‌الحکم محیی‌الدین ابن عربی را مطالعه کرد و آن را با عقاید خود مخالف یافت و شروع به لعن و سب محیی‌الدین و پیروان او کرد و کتابی به نام «النصوص علی الفصوص» در رد آن نوشت ، بعد از آگاه شدن از اینکه شیخ کریم‌الدین ، شیخ خانقاه سعیدالسعداء در قاهره از پیروان ابن عربی است نامه‌ای به او نوشته و در آن به عقاید محیی‌الدین ، صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی و ابن سبعین سخت تاخته و آنان را کافر خوانده است.
(مجموعةالرسائل و المسائل 1/169-190 نامه در آن به طبع رسیده)
بحث ما در اينجا در تاييد و يا رد ابن عربي نيست بلكه ميخواهيم گوشه هايي از اختلاف پراكني هاي ابن تيميه را به تصوير بكشيم و تكفير كردن هايش را كه با آمدن وهابيان انديشه تكفير به شدت بالا مي گيرد و اين تند خويي ها كه ريشه اي ديرینه دارد هر روز در گوشه اي از عالم فتنه به پا مي كند.
704 هـ.ق به مسجد نارنج ( یا مسجد تاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که می‌گفتند : اثر پای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر آن هست و مردم به آن تبرک می‌جستند شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست ( مقریزی،2 (1)/908 ، البدایه و النهایه ج14/34، دائرةالمعارف ج3/ص173.

[=verdana]در اينجا هم با مظاهر اسلامي به مبارزه برخاسته و با آثار نبوي مخالفت مي كند كاري بي سابقه در جهان اسلام ، بعدها وهابيان راهش را ادامه دادند و هر تذلل و فرو تني را عبادت پنداشتند و چون عبادت تنها مخصوص خداست (توحيد عبادي) دست به تكفير و مشرك خواندن مسلمانان زدند كه اين خود نشانه اي از جمود و
سطحي نگري آنهاست
و عبادت در اصل خضوعي با اعتقاد به الوهيت شخص مقابل است و اگر هر خضوعي عبادت به حساب آيد و با توحيد در عبادت منافات داشته باشد چرا خدا در قرآن امر به خضوع در برابر پدر و مادر و يا خضوع ملائكه در مقابل آدم(عليه السلام) مي كند .
با فقرای احمدیه (پیروان شیخ احمدبن الرفاعی) درافتاد ، ایشان گروهی شعبده باز بودند که نمایشهای عجیب می‌دادند همچون در آتش رفتن و... .
مناظرات خود را با ایشان به نام « مناظرة ابن تیمیه العلنیّه لدجاجة البطائحیّه الرّفاعیّه » تالیف کرد.
در رجب این سال بحث و مناقشه درباره العقیدة الواسطیه (یکی دیگر از کتب ابن تیمیه) پیش آمد و کار به آنجا رسید که نایب السلطنه فرمان داد کسی درباره عقاید
سخن نگوید،
با رسیدن خبر این واقعه به مصر ، ابن تیمیه را برای محاکمه به مصر احضار کردند و در قلعه جبل قاهره مجلس محاکمه برپا شد، قاضی او را به دلیل
پاسخ ندادن محکوم به زندان کرد و او را در حارة الدیلم به زندان افکندند.:Kaf:
706 هـ . ق در شب عید فطر امیر سلار نایب السلطنه مصر، قضات و جمعی از فقها را احضار کرد تا درباره آزادی ابن تیمیه بحث کنند و آنها شروطی برای آزادیش گذاشتند که از آن جمله این بود که دست از عقاید خود بردارد و با ایشان گفتگو کند ولی او در مجلس حاضر نشد و مجلس به جایی نرسید(البدایه و النهایه ج14/43).:Sham:
روز جمعه 14 صفر قاضی القضاة بدرالدین محمد بن ابراهیم سعدالله کنانی شافعی در زندان با ابن تیمیه ملاقات کرد و ابن تیمیه تصمیم خود را بر ماندن در زندان به اطلاع او رسانید.
در ربیع‌الاول همین سال امیرحسام الدین مهنا بن ملک عیسی به زندان رفت و او را سوگند داد تا با او از زندان بیرون بیاید و او از زندان خارج شد.
در شوال همین سال بزرگان صوفیه به سبب حملات ابن تیمیه به ابن عربی از او شکایت کردند و او را در زندان قضات محبوس کردند.
709 هـ . ق به اسکندریه رفت بعد از 8 ماه اقامت دوباره به قاهره آمد و ملک ناصر به سلطنت رسید.
713 هـ . ق خبر رسید که اولجایتو ايلخان مغول قصد حمله به بلاد شام را دارد ، با سطان رهسپار دمشق شد و پس از هفت سال دوری وارد دمشق شد.
هـ . ق از او خواستند در مساله حلف به طلاق فتوی ندهد و سطان ملک ناصر نیز در نامه‌ای به او حکم کرد که فتوی ندهد اما ابن تیمیه فتوی داد.
720 هـ . ق به خاطر عدم اطاعت از سلطان توبیخ و او را در قلعه دمشق زندانی کردند. در عاشورای 721 هـ . ق با فرمان سلطان آزاد شد.
726 هـ . ق بار دیگر در قلعه دمشق زندانی شد و سبب آن این بود که ابن قیم جوزیه شاگردش در شهر قدس شفاعت و توسل به انبیاء را به فتوای ابن تیمیه جایز نشمرد.
728 هـ . ق کتاب و کاغذ و قلم را در زندان از او گرفتند ، چون ابن الاخنایی قاضی القضات مالکی قاهره کتابی در مساله زیارت نوشت و ابن تیمیه ردی بر آن نوشت و او را جاهل خواند.
ابن تیمیه در شب دوشنبه 20 ذیقعده همان سال در زندان قلعه دمشق مرد و ابن کثیر از شاگردانش بر جنازه‌اش حاضر شده است.

[=verdana]همانطور که ملاحظه کردید عمری را با آشوب و در زندان گذراند که اینها همه به خاطر عقایدش بود که عموم مسلمین را تكفير مي كرد و جهان اسلام را در زماني كه مسيحيان از غرب و مغلان از شرق مورد حمله و تهاجم قرار داده بودند از درون تخريب كرده و آن قدر در بين مسلمانان اختلاف و تفرقه مي انداخت كه مجبور به
زنداني كردن او مي شدند و سرانجام هم در زندان مرد.:Kaf:


[=verdana]همچنین ابن تیمیه قائل است که پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه وآله) معصوم نیست که 17 اشتباه و امیر المومنین‌ علی (علیه السلام) 27 اشتباه داشته اند ولی خلیفه دوم عمر اشتباهی نداشته است !!! (عمربن خطاب که 70 بار گفته؛ لولا علی لهلک عمر،«اکر علی نبود عمرهلاک میشد») همچنین قائل است ایمان به پیامبر‌(صلی الله علیه وآله) ممکن است موجب ورود به جهنم شود!

[=Book Antiqua]:Sham::Sham::Sham:بعضي ازبرادران اهل تشيع به دروغ گفتن عادت كردندازجمله دروغ هاي آنهابعضي ازشبهات وارده برشيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله است ودرواقع اين دشمني هم بي موردنيست چراكه ضربات كه اهل تشيع ازدست شيخ الاسلام خوردندمدواناشدني است هركس كتاب منهاج السنه شيخ الاسلام رامطالعه كندبرايش واضح خواهدشد،من تعجب ميكنم كه چگونه برادراني دم ازوحدت ميزنند واقعاً چيزي جزفريب نيست:Gol::Gol::Gol:

too;118823 نوشت:
:sham::sham::sham:بعضي ازبرادران اهل تشيع به دروغ گفتن عادت كردندازجمله دروغ هاي آنهابعضي ازشبهات وارده برشيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله است ودرواقع اين دشمني هم بي موردنيست چراكه ضربات كه اهل تشيع ازدست شيخ الاسلام خوردندمدواناشدني است هركس كتاب منهاج السنه شيخ الاسلام رامطالعه كندبرايش واضح خواهدشد،من تعجب ميكنم كه چگونه برادراني دم ازوحدت ميزنند واقعاً چيزي جزفريب نيست:gol::gol::gol:

با سلام
ما جایی امضا نداده ایم که با وهابیون وحدتی داشته باشیم!!
اهل سنت کجا و وهابیون کجا!!
چطور شد سرنوشت شوم استادتان را ندید که بدست ۴ فرق اهل سنت به کجا ختم شد!!
نکند شیعه آنرا به زندان انداخت !؟

too;118823 نوشت:
:sham::sham::sham: هركس كتاب منهاج السنه شيخ الاسلام رامطالعه كندبرايش واضح خواهدشد،من تعجب ميكنم كه چگونه برادراني دم ازوحدت ميزنند واقعاً چيزي جزفريب نيست:gol::gol::gol:

بله واقعا چیزی جز فریب نیست
اگر بخواهيد به كتابى مراجعه كنيد كه مخالف مفهوم نامش، نامگذارى شده باشد، به اين كتاب بنگريد كه نام " منهاج السنه " را براى آن عاريه كرده اند و شايسته است آن را " منهاج البدعه " بنامند كتابى است پر از گمراهى ها، دروغ ها سخنان بى دليل.
انكار مسلمات، تكفير مسلمانان، طرفدارى از بدعت گذران و دشمنى و عناد سخت با اهل بيت وحى " ع ". در اين كتاب چيزى جز دروغ محض، مشوب كردن حقايق تغيير و تحريف سخن از جايش، سخن را به فحاشى و ناسزا كشاندن با نسبت هاى شنيع، بد گوئى با خشونت و فحاشى متعرض كسان شدن، نمى يابيد و اينك نمونه هائى از آن:
1- گويد: از نادانيهاى شيعه يكى كراهت از عدد ده، يا انجام كارى كه شمارش به ده رسد مى باشد حتى در ساختمان ده ستون نمى سازند، و ده تير در بنابكار نمى برند، و ديگر چيزها، زيرا عشره مبشره، را جز على دشمن مى دارند، و جاى تعجب است كه آنان لفظ نه را، دوست مى دارند، ولى نه تاى از ده تا را دشمن "
1ر9 منهاج السنه "
و در جلد 2ر143 گويد از تعصب رافضيان اين است كه عدد ده را به زبان نمى آورند و به جاى آن نه و يك مى گويند و در ستونها يا ديگر بناهاى خود تعداد آنها را ده قرار نمى دهند.
كوشش در احتراز از عدد ده را در بسيارى از كارهاشان رعايت مى كنند.

ادامه دارد........!!

جناب too وهابی



[=Verdana]آيا براى كسى كه خود را شيخ الاسلام مى نامد اين عيب نيست كه در بين مسلمانان اين رسوائى را در كتابش منتشر سازد؟

[=Verdana] و در خلال آن، اين مطلب واهى را تكرار كند مثل اينكه تحقيق بى سابقه يا فلسفه مترقى يا حكمت رسائى كه امت اسلامى را زنده كند، آورده است.
[=Verdana] [=Verdana]اما از اين عجيب تر، قصه مردى است كه خود را به علم و فضيلت نسبت دهد آنگاه چون سخنى بگويد دروغ در آيد، چون به كسى نسبت دهد، بر خلاف باشد گفتارهايش در ترازوى سنجش به سخنان چوپان بزها بلكه از آنها پائين تر ماند، گويا اين مرد وقتى از شيعه چيزى نقل مى كند، از يك ملت منقرض شده اى سخن مى گويد كه با دگر گونى احوال كسى ديگر از آنها نمانده است تا آبرو و حيثيت خود را بشناسد و از حريم خود وقومش دفاع كرده، نسبت هاى دروغين را از آنان بزدايد؟
[=Verdana] [=Verdana]از اين گذشته، خوان گسترده زمين به مليونها نفر از افراد اين فرقه مى درخشد و كتاب خانه هاى مهم جهان لبريز از كتب اين قوم است.
آيا نزد چه كسى از آنها و در كداميك از اين كتب، چنين مطلب مسخره اى را مى توان يافت.
بلى در قرآن شيعه آمده است:

[=Verdana] [=Verdana]" تلك عشره كامله و من جاء بالحسنه له عشر امثالها و الفجر و ليال عشر فاتوا بعشر سور مثله "
[=Verdana]
[=Verdana]و از اين قبيل..، شيعه اين آيات را در هر فرصتى از شب و روز مى خواند و اين دعاى عشرات است كه شيعه، در هر جمعه اى يكبار آن را مى خواند، و اين نمازهاى مستحبى است كه بايد ده بار سوره معينى در آن تكرار شود، و اين اذكار مستحبى است كه بايد ده، ده خوانده شود، و بحث عقول عشره، و جواهر و اعراض عشره " در فلسفه به نام مقولات عشر " در كتبهاى شيعه مى خوانيم.

گفتارهای دیگری از این (کتابمنهاج السنه) ابن تيميه ملعون لعنت الله

[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: پيغمبر، ده نام دارد.


[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: خداوند عقل آدمى را به ده چيز نيرومند كرد.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ده خصلت از صفات امام است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: على از پيغمبر ده خصلت فرا گرفت.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: شيعيان را به ده خصلت مژده داده اند.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ده خصلت ازمكارم اخلاق است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: تا ده علامت پديدار نشود، قيامت بر پا نمى شود.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: مومن خردمند نخواهد بود، مگر به ده خصلت.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ده چيز را نبايد خورد.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ده چيز از مردار پاك است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ده جا نبايد نماز خواند.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: ايمان را ده درجه است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: عاقيت را ده بخش است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: زهد را ده بخش است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: شهوت را ده بخش است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: بركت را ده بخش است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: حياء را ده بخش است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: در شيعه ده خصلت موجود است.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: اسلام ده سهم دارد.
[=Verdana]و اين از گفتار شيعيان است: در مسواك ده خصلت است.
[=Verdana]و اين كاخ هاى بر افراشته شيعه، و ساختمانهاى آباد آنان، و ارنيه با عظمتش، همه و همه، ابن تيميه را تكذيب ميكند، كه بر دل هيچكدام از بانيانش بافته هاى دروغين ابن تيميه نگذشته است.
[=Verdana]اصولا شيعه براى عدد به تنهائى ارزشى قائل نيست و هيچ كس را به دوستى و دشمنى عدد، علامت گذارى نمى كند، هر چند معدودش را دوست يا دشمن دارد.
و گردش دنيا از احدى از آنان درباره نام عدد ده، به عنوان نه و يك نشنيده است. از اينهمه نادانى به خدا پناه مى بريم.

[=Verdana]2- گويد: از نادانيهايشان و يعنى شيعه " اينكه براى امام منتظرشان چند محل قرار داده، در آنجا انتظار او را مى كشند مانند سردابى كه در سامراء است و گمان مى كنند، او در انجا غائب گرديده و چند جاى ديگر. و گاهى در آنجا حيوانى " استر يا اسب يا حيوان ديگر " نگه ميدارند تا وقتى بيرون آمد، سوار شود.
و در آنجا كسى رامى گمارند تا در ساعات روز يا اوقات ديگر او را بخارج شدن ندا دهد و بگويد يا مولانا اخرج: " اى مولايما بيرون شو "، و شمشير را بدون اينكه كسى در مقابلشان باشد از غلاف بيرون مى كشند و سلاح بر مى دارند، در بين شيعه كسانى هستند كه دائما به خدمتش ايستاده حتى نماز نمى خوانندتا مبادا منتظر آنها خروج كند و او در نماز باشد و نماز، او را از خروج و اداى وظيفه خدمتش، باز دارند، و آنان در جاهاى دور از محل ظهورش مانند مدينه پيغمبر " ص "، چه در ده روزه اواخر ماه رمضان، يا در وقت ديگر رو به سمت مشرق ايستاده، و با صداى بلند، خروج او را مى خواهند.
[=Verdana]3- از حماقت هاى آنان: بره اى را نگهدارى كرده و گاهى آن را به رنگ قرمز، رنگ آميزى مى كنند زيرا عايشه را حميرا مى ناميدند " و حميرا از احمر يعنى قرمز گرفته شده " و آن را عايشه فرض كرده حيوان را با كندن مو و آزارهاى ديگر، شكنجه مى دهند، تا بدين وسيله عايشه را كيفر داده باشند.

[=Verdana]4- و ديگر پوستى را پر از روغن مى كنند انگاه شكم پوست را شكافته روغن از آن گرفته مى خورند و مى گويند اين بجاى زدن عمر و نوشيدن خون اوست.

[=Verdana]5- و از اين قبيل است نامگذارى برخى از آنها دو الاغ از الاغهاى آسيا را يكى به نام ابا بكر و ديگرى را به نام عمر، آنگاه كيفر دادن دو الاغ به جاى كيفر دادن ابو بكر و عمر.
[=Verdana]اين سه نسبت را در 2ر145 كتاب خود باز تكرار كرده است.

[=Verdana]6- مى گويد: گاهى نامشان را به زير پاهاشان مى نويسند، تا جائيكه يكى از حكام پاى مردى راكه چنين كرده بود، مى زيد و مى گفت: من ابا بكر و عمر را زدم و پيوسته آنها رامى زنم تا نابودشان كنم.

[=Verdana]7- و بعضى از آنان سگهاى خود را به نام ابى بكر و عمر ناميده، آنها را لعن مى كنند 1ر0 11

[=Verdana]پاسخ-[=Verdana] ما در كتابمان پرهيزميكرديم كه صفحاتش را به چيزهائى كه ابن تيميه جبين كتابش را بدانها آلوده كرده است، موهون و آلوده سازيم.
چيزهائى كه نه تنها صفحات كتابش بلكه صفحات تاريخ زندگانى اشت، و تاريخ قومش همه را سياه كرده است.
ولى از آنجا كه من ترسيدم بر مردمى ساده لوح اين مطالب پوشيده بماند، ترجيح دادم آنها را نقل كنم، و در تعقيب آن بگويم امثال اين موهومات كه خارج از بحث هاى علمى و گفتگوى دانشمندان است، تنها نسبت هائى است كه مردم دون و اراذل كوچه و بازار به هم مى دهند و شايد در بين آنها كسانى باشند كه از آوردن اين نامها بر جبهه انسانيت خود شرم آرند، زيرا اين گونه بافندگيها چيزى جز تهمت نيست كه براى وجود خارجى اش جائى جز در اوهام و خيالات ابن تيميه نمى توان پيدا كرد.
[=Verdana]او اين لقب هاى دروغين را از خود مى سازد، و در به هم انداختن اين دروغهاى محض، تعمد دارد. آنگاه آمده فحش و ناسزا مى گويد، تفكر ميكند، و نسبت به شيعه رذالت نشان مى دهد، او نه تنها آداب دينى را رعايت نمى كند بلكه رسم علم و ادب تاليف، و امانت در نقل و عفت قلم و بيان را هم نمى فهمد.
[=Verdana]خواننده نبايد گمان برد، اين نسبت هاى دروغين به قرون گذشته مربوط بوده، و ناشى از جهل و نادانى مردم، نسبت به عقائد و مذاهب اسلامى است كه عامل آن دورى فاصله ميان آنان بوده است و ديگر مانند قصه گذشتگان است كه تكرار نخواهد شد، زيرا امروز افكار مردم پيشرفته و ارتباطات موجود، كشورهاى جهان را سخت به هم نزديك ساخته، و عقائد هر مذهب مشهور و معروف بين مردم شده است. بدين ترتيب شايسته است در اين عصر " كه آن را نابخردان " دوران نورانى اش مى خوانند، ديگر كسى پيدا نشود مانند پيشينيان شيعه را به اين خيالات و موهومات بى مايه نسبت دهد.
[=Verdana]بلى، اما قلم نويسندگان مصر امروز در صفحات تاليفات خود همين نسبت هاى دروغين را منتشر مى سازد و همين مطالب بى مايه را با اضافاتى كه به مراتب در بد خواهى و بيمايگى از ياوه هاى دروغين پيشينيان خطر ناكتر است به طرفدارى از گذشتگان عرضه مى كند.
[=Verdana]مابه همين زودى شما را به متن اين بيانات آگاه مى سازيم و نشان مى دهيم كه نويسنده امروز باطل گرائى اش شديدتر، و آثارش وقيح تر، و زبانش دورغگو تر، و به باطل و فحشاء از گذشتگان و استادان ياوه گويش بيشتر است با اين وصف جاى شگفتى است كه همين آقايان امت اسلامى را به كلمه توحيد و وحدت كلمه فرا مى خوانند!!

[=Verdana]8- مى گويد: دانشمندان، همه اتفاق كلمه دارند كه دروغ در رافضيان ازهمه طوائف اهل قبله، آشكار تر است تا جائيكه مولفان اخبار صحيح مانند بخارى از احدى از قدماى شيعه، مانند عاصم بن حمزه، و حارث اعور و عبد الله بن سلمه و امثال آنها روايت نكرده است، با اينكه اينان از نيكان شيعيانند 1ر15

[=Verdana]پاسخ-[=Verdana] اين فتوى كه با نقل اتفاق علما همراه است خبر ميدهد علما بحث مفصلى دركتب خود، در اين مسئله دارند كه آيا كدام يك از طوائف اهل قبله دروغگو ترند و نتيجه آن بحث و دقت، اين است كه دروغ در رافضيان... بنابر اين اجماع علما بدست آمده، حال ابن تيميه كف ميزند، و ميرقصد و پايكوبى ميكند و نميداند كه باين ترتيب همه كتابهاى قوم گواه صادق بر دروغ خود او است در آنچه مى گويد.
و مراجعه به كتابهاى " منهاج السنه " و " الفصل " و كتابهاى مشابه هماهنگى آندو برهان صادقى بما ارائه ميدهد، كه كدام فريق، دروغگو ترند.:Sham:
[=Verdana]از عجيب ترين دروغهايش اينكه گويد: مولفان اخبار صحيح از شيعه نقل نكرده اند...، صحاح ست " كتابهاى ششگانه اهل سنت كه مقيد به روايت صحيح بوده اند " را بنگريد مملو از روايت از طريق قدماى شيعه از صحابه و تابعين نيكو كارشان و از كسانى كه پس از آنها از مشايخ حديث آمده اند، ميباشد، چنانكه تفصيل آنرا در همين مجلد 169- 167 ملاحظه گرديد.

too;118385 نوشت:
اما درباره اینکه می‌گویند: شیخ الإسلام ابن تیمیه(رحمه الله) برای خداوند جسم ثابت می‌کرده، باید گفت که شیخ الإسلام(رحمه الله) در جاهای مختلفی از کتابهای خویش از جمله در مجموع الفتاوی الحمویه مسائلی چون استوای خداوند بر عرش، علو پروردگار، نزول رب العزت و غیره را بیان کرده، و مذهب اهل سنت و جماعت و سلف این امت را به نحو احسن تشریح داده است. در عقیده‌ی واسطیه فرموده است:(ومن الإيمان بالله الإيمان بما وصف به نفسه في كتابه وبما وصفه به رسوله محمد صلى الله عليه و سلم من غير تحريف ولا تعطيل ومن غير تكييف ولا تمثيل)ترجمه: «و از جمله‌ی ایمان به خدا، ایمان به آن چیزهایی است که خداوند متعال خویش را بدان وصف کرده، و یا رسول او آن صفات را برایش ثابت نموده باشد، بدون تحریف

سلام
معنای این جمله ای که ابن تیمیه در شرح استوا و علو و نزول خدای متعال آورده ، چیزی جز عدم فهم آن نیست لذا بهتر بود امثال ابن تیمیه از عنوان شیخ الاسلام مبری شوند تا آنکس که حقیقت این الفاظ را می داند امت را هدایت کند .
اینکه بگوییم خداوند : علی العرش استوی و در معنایش باز بگوییم علی العرش استوی و در جواب معنای آن باز الفاظ را تکرار کنیم شایسته کسی نیست که خود را شیخ و راهنمای دین اسلام می شمارد یا می شمارندش بلکه او پسر بچه ای در اسلام است که باید از شیوخ حقیقی آن درس بیاموزد
موفق در اندیشه صواب



9- نزد اماميه اصول دين در چهار اصل است: توحيد، عدل، نبوت، و امامت كه در آخر واقع شده و سه اصل توحيد و عدل و نبوت قبل از آنست. و آنان در اصل توحيد، نفى صفات و عقيده به مخلوق بودن قرآن، و اينكه خدا در آخرت هم ناديدنى است، را داخل ميكنند.
و در عدل منكر قدرت خدا ميشوند، و ميگويند خدا نيمتواند هر كس را بخواهد هدايت كند، و نميتواند هر كس را بخواهد گمراه سازد.
و او گاه پيش مى آيد چيزى كه در خارج نميباشد بخواهد و چيزى كه شده است را، نخواهد و چيزهاى ديگر.. و آنها اينكه خدا خالق همه چيز است و بر هر چيز، توانا است، و آنچه او بخواهد، مى باشد و هر چه او نخواهد، نمى باشد را، منكرند 10 ر 23.

پاسخ تهمت هاي او راجع به اصول دين شيعه

پاسخ نادانى مرد را بنگريد تا كجا كشيده، كه فرق بين اصول دين و اصول مذهب نمى گذارد، و امامت را كه در اصول مذهب است، به حساب اصول دين گذارده و در نتيجه عقائد قومى راكه از آنها بحث مى كند، نمى شناسد به همين دليل هم معاد را از شمار اصول دين انداخته است، در حاليكه دو نفر شيعه را كه اختلاف داشته باشد آيا معاد از اصول دين است، پيدا نمى كنيد.

هر چند اگر امامت، از اصول دين شمرده شود، از مقياس برهان، دور نخواهد بود، زيرا خداوند سبحان ولايت مولاى ما امير المومنين را، به ولايت خود و ولايت رسولش " ص " مقرون ساخته، به اين بيان: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين.. و لفظ امير المومنين به على " ع "، اختصاص، يافته،
و در آيه ديگر، خداى بزرگ، ولايت على را، مايه كمال دين قرار داده آنجا كه گويد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا
" امروز دين شما را برايتان كامل، و نعمتم را بر شما تمام كرده و اسلام را بعنوان دين براى شما رضا دادم "
و اين معنى نشانه آن است كه ولايت يكى از اصول دين قرار گرفته و اگر چنين نبود دين ناقص، و نعمت هاى خدا بر بندگانش نا تمام مى ماند و با ولايت كمال الام كه خداوند براى مسلمانان به عنوان دين پذيرفته است، تحقق مى يابد.

تا آنجا اين ولايت اهميت دارد، كه اگر رسول " ص " آن را ابلاغ نكند، رسالتش را ابلاغ نكرده است، فرمايد:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس:
" اى پيامبر: آنچه بر تو از پروردگارت نازل گرديده است ابلاغ كن، و اگر كوتاهى كنى، رسالتش را ابلاغ نكرده اى، خداى از شر مردم ترا محفوظ خواهد داشت "
شايد شما در آنچه ياد شد، اگر به احاديث وارده كه از ده ها طريق در مورد آيات سه گانه نامبرده، رسيده است، مراجعه كنيد، بصيرت بيشترى بيابيد.
و شايد اين امر نزد اصحاب پيغمبر در صدد اسلام، مسلم بوده است كه عمر بن الخطاب وقتى دو نفر بداد خواهى نزدش امدند، مى گويد: اين مولاى من و مولاى هر مومنى است و اگر كسى او مولايش نباشد، ديگرمومن نخواهد بود.

پاره اى از احاديث مستفيضى كه دلالت دارد: دشمنى على علامت نفاق، و نشان كفر است و اگر او " ع " نبود مومنان بعد از پيغمبر " ص " شناخته نمى شدند، و كسى او را دشمن نمى گيرد مگر از ايمان بيرون است، اشارت خواهيم كرد.
اينها دليل است بر اينكه هر كس ازولايتش روگردان باشد مانند كسى كه از توحيد و نبوت منحرف باشد، از صراط حق منحرف است.
پس، از آنجا كه بسيارى از احكام دو اصل " توحيد و نبوت "، بر ولايت مترتب است، به نظر ميرسد ولايت را از اصول بايد شمرد، و در اين امر منافاتى نيست كه از پاره اى احكام مستثنى باشد، زيرا در اينجا مصالح و حكم اجتماعى نهفته است كه نبايد بر كسى پوشيده ماند.


اما در مورد نفى صفات، اگر به آن معنى كه شيعه نفى مى كند يعنى بگوئيم زائد بر ذات نيست و عين ذات است، اين توحيد محض است و جاى بحث درباره آن كتب كلام است.
و اگر به آن معنى باشد كه " معطله " مى گويند، شيعيان از آن معنى مبرايند.
همچنين سخن در خلقت قرآن زيرا با خدا چيز ديگر كه ازلى باشد و در قدمت با او برابرى كند، وجود ندارد. چنانكه برهان صادق آن را كتب عقائد، به تفصيل متعرض است.

اما اينكه خدا ناديدنى است، دليلش آنست كه خدا جسم نيست و منطق صحيح مويد به كتاب و سنت، گواه آنست. براى اين بحث، نيز بايد به جاى مناسبش مراجعه كرد.
اما ساير چيزها كه به آنان نسبت داده است، دروغ هاى محض است شيعه از قديم و جديد ترديدى در گمراهى كسى كه آنها را عقيده مند باشد، ندارد.10
- مى گويد: رافضيان مساجد را كه خداوند امر كرده احترام بگذارند و نامش را در آن ها برند، رها كرده نه نماز جمعه مى خوانند و نه نماز جماعت، و احترامى براى مساجدشان نيست اگر هم در آن نماز بگذراند، افرادى نماز مى گزارند به بجماعت ولى مشاهد و آثارى كه بر فراز گورها بنا كرده اند، احترام فراوان مى نهند، و مانند مشركان در آنجا عكوف كرده به شيوه حاجيانكه براى زيارت بيت عتيق به مكه مى روند، آنجا را مقصد و مقصود، قرار مى دهند.
تا جائيكه برخى از آنها زيارت آن اماكان را، از زيارت كعبه و انجام عمل حج برتر ميد انند بلكه اگر كسى با زيارت آنها خود را از زيارت حج واجب، مستغنى نكند او راناسزا مى گويند، چنانكه اگر به جاى جمعه و جماعت به مشاهد نرود مشمول بدگوئى خواهد بود، و اين خود نمونه اى از دين مسيحيان و مشركان است 1ر 131.

و در 2ر39 گويد: رافضيان مشاهد " قبورى " را كه خدا و پيامبرش ساختمان آنها را حرام كرده اند، مانند خانه هاى بت پرستان مى سازند. و برخى از رافضيان وزيارتش را مانند عمل حج قرار مى دهند. چنانكه مفيد كتابى تصنيف كرد به نام " مناسك حج المشاهد " و در آن دروغ و شرك هائى از نوع دروغ و شرك هاى مسيحيان، ديده مى شود.

پاسخ- مساجد آباد، چه در شهرها و چه در روستاهاو حتى قصبات كوچك شيعه نشين نشان دهنده يكى از مظاهر تشيع درطبقات متوسط و متمدن شيعه است كه با احترام خاص خود را در برابر مسجد موظف به انجام وظائفى مى دانند: تنجيس مسجد نزد شيعيان حرام، و پاك كردن آن از نجاست واجب است. و اگر كسى از آلوده شدن مسجد قبل از نماز آگاهى پيدا كند و تطهير مسجد نكرده به نماز ايستد نمازش باطل است. جنب، حائض و نفساء نبايد درمسجد مكث كنند، و ارد كردن عين نجاست در مسجد اگر عنوان هتك حرمت پيدا كند، ممنوع است.
هر نوع معامله و سخن گفتن جز ذكر خدا و عبادت كه از امور دنيا باشد در مسجد مكروه است و كسى كه چنين كند سرش را بايد كوبيد و او را گفت " فض الله فاك " خدا دهنت را بشكند.
ائمه شيعه اين روايت را از پيغمبر " ص " نقل كرده اند كه همسايه مسجد نمازش جز در مسجد پذيرفته نيست و بسيارى از احترامات ديگر كه فقه شيعه متعرض آنست و عمل شيعيان و اقامه جماعت ها، نشان دهنده آن. اين مطالب براى كسيكه گردشى دور شهرها كند، و اخبار از شيعه بگيرد، آشكار تر از آنست كه بر او پوشيده بماند.

اما تعظيم مشاهد، ربطى به مشركان ندارد، زيرا شيعه صاحبان مشاهد را عبادت نمى كند، بلكه با زيارت آنان، و درود و ثناى بر آنها و سوگوارى براى آنها، به خداى سبحان تقرب مى جويد زيرا اينان اولياى خدا و دوستان اويند و شيعه در اين باره، احاديثى از پيشوايانش نقل مى كند، و در الفاظ زيارات گواه و اعتراف به اين حقيقت است كه آنان " عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعلمون ".
بندگان عزيز خدايند كه در سخن بر او پيشى نمى جويند و به فرمانش عمل مى كنند "
اما فحش و ناسزا نسبت به كسى كه حج برود و زيارت مشاهد نرود، از بزرگترين دروغهاى بافته اوست.
شيعه از روز نخست از پيشوايان خود اين روايت را نقل كرده كه:

بنى الاسلام على خمس: الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم و الولايه
اسلام پنج پايه دارد: نماز، زكاه، حج، روزه و ولايت.

و احاديث فراوان در اين زمينه وارد شده و معتقد است، كه تاخير حج واجب، از سال استطاعت، گناهى بزرگ و پر عقوبت است، و به تارك حج، هنگام مرگ، گفته مى شود، بمير اگر خواهى به كيش يهود و اگر خواهى به كيش مسيحيت. حال آيا معقول است با وجود اين عقائد و احاديث و فتاوى فقها كه از كتاب و سنت استنباط شده، مبنى بر وجوب حج، شيعه به كسى كه زيارت را بجاى حج كافى نداند ناسزا گويد؟!
اما كتاب شيخ مفيد، چيزى در آن كتاب نيست جز اينكه آن را " منسك الزيارات " " عبادت زيارت ها " ناميده است و منسك، چيزى جز عبادت و آنچه حق خدا را اداء كند، نيست.
و براى اين لفظ حقيقت شرعى نسبت به خصوص اعمال حج، پديد نيامده است، هر چند در عرف و اصطلاح مناسك را در مورد حج بكار مى برند. از اين رو هر عبادتى كه مشمول رضاى حق باشد درهر مكان و هر زمانى باشد مى توان منسك به آن، اطلاق كرد.
و از آنجا كه زيارت مشاهد و آداب رسيده و ادعيه و نمازهاى و اراده بر خلاف سجده بر قبر يا نماز به سوى قبر يا خواستن حاجتى مستقيما از صاحب قبر، از عبادتهاى مشروع و صحيح است، و اين عبادت همان وسيله قرار دادن آنان است بر اثر قرب و مقامى كه نزد خدا دارند، بدين ترتيب چه مانعى از اطلاق لفظ منسك به اين عبادت وجود دارد؟!

و اما آنچه نسبت داده كه در آن كتاب دروغ و شرك وجود دارد، او با ساير نسبت دروغينش به عواقب اين دروغها اهميت نمى دهد.
كتاب شيخ مفيد هم هنوز از بين نرفته، در مقابل ما است چيزى در آن نيست، مگر آنچه در كتابهاى مشابهش از كتابهاى مزار " ادعيه و زيارات " موجود است، محتويات كتاب تنزل ائمه طاهرين از مراتب الوهيت است، كه حق آنها نيست، و اثبات بندگى و خضوع در برابر قدرت خداى سبحان با داشتن عاليترين مقام قرب به درگاه او...

اين چيست كه از اين قوم، فهم هيچ گفتارى را، اميد نيست.

با سلام

آیا این مطلب ابن تیمیه چیزی بجز تجسیم است ؟!


قال ابن تيمية في كتابه العقل في فهم القرآن ص 89 :
ومن المعلوم لمن له عناية بالقرآن أن جمهور اليهود لا تقول إن عزير ( كذا ) ابن الله ، وإنما قاله طائفة منهم كما قد نقل أنه قال فنحاص بن أزورا ، أو هو وغيره . وبالجملة إن قائلي ذلك من اليهود قليل ، ولكن الخبر عن الجنس كما قال : الذين قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لكم . فالله سبحانه بين هذا الكفر الذي قاله بعضهم وعابه به . فلو كان ما في التوراة من الصفات التي تقول النفاة إنها تشبيه وتجسيم ، فإن فيها من ذلك ما تنكره النفاة وتسميه تشبيهاً وتجسيماً ، بل فيها إثبات الجهة ، وتكلم الله بالصوت ، وخلق آدم على صورته ، وأمثال هذه الأمور ، فإن كان هذا مما كذبته اليهود وبدلته ، كان إنكار النبي صلى الله عليه وسلم لذلك وبيان ذلك أولى من ذكر ما هو دون ذلك ، فكيف والمنصوص عنه موافق للمنصوص في التوراة ، فإنك تجد عامة ما جاء به الكتاب والأحاديث في الصفات موافقاً مطابقاً لما ذكر في التوراة ! ! ! انتهى .
ابن تيمية میگويد که همه صفات تجسیم در تورات صحیحند !

البته تقصیر ابن تیمیه نیست ، بلکه مقصر آندسته از اصحاب هستند که با یهودیان معاشرت داشتند واحادیثی مثل روایات زیر را در کتب صحاح عامه وارد کردند :

عن ابن مسعود رضي الله عنه قال : جاء حبر من الأحبار إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال : يا محمد إنا نجد أن الله يجعل السموات على إصبع ، والشجر على إصبع ، والماء على إصبع ، والثرى على إصبع وسائر الخلق على إصبع ، فيقول : أنا الملك ، فضحك النبي صلى الله عليه وسلم حتى بدت نواجذه تصديقاً لقول الحبر ، ثم قرأ ( وما قدروا الله حق قدره والأرض جميعاً قبضته يوم القيامة ) الآية . وفي رواية لمسلم والجبال والشجر على إصبع ، ثم يهزهن فيقول أنا الملك أنا الله ، وفي رواية للبخاري ( يجعل السموات على إصبع والماء والثرى على إصبع وسائر الخلق على إصبع ) إلى آخره . انتهى .
بخاری ومسلم ونسایی واحمد و...

رأيت ربى (أحمد عن ابن عباس)

أخرجه أحمد (1/285 ، رقم 2580) ، قال الهيثمى (1/78) : رجاله رجال الصحيح . وأخرجه أيضًا : ابن أبى عاصم (1/191 ، رقم 440) .

12592- رأيت ربى فى حظيرة من الفردوس فى صورة شاب عليه تاج يلتمع البصر (الطبرانى فى السنة عن معاذ بن عفراء)
عزاه الحافظ فى الإصابة (6/140 ، ترجمة 8045 معاذ بن الحارث بن رفاعة المعروف بابن عفراء) للبغوى .

12593- رأيت ربى فى صورة شاب له وفرة (الطبرانى فى السنة عن ابن عباس ، ونقل عن أبى زرعة الرازى أنه قال هو حديث صحيح قلت وهو محمول على رؤية المنام وكذا الحديثين السابقين)
عن عباد عن أسماء قالت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم
رأيت ربي يوم عرفة بعرفات على جمل أحمر عليه إزاران . تاریخ دمشق

عجب خدایی که سوار شتر میشود وشلوار هم دارد !


[=verdana]با سلام

او میگوید (ابن تیمیه ملعون )
[=verdana]

[=verdana]انکار[=verdana]زول آيه ولايت "انما وليکم الله" درباره علي


[=verdana]11- مى گويد: برخى از كذابان حديثى افترا بسته اند مبنى بر اين كه: اين آيه.

[=verdana]
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكوه و هم راكعون:

" تنها صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى از مومنانند كه نماز بپاداشته در حال ركوع زكات مى دهند ". :Sham:
درباره على و انگشترى اش كه در نماز تصدق كرد، نازل شده، و اين مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1ر 156.
آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و ياوه هائى استدلال مى كند كه نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زياده ديده ايم مانند آنچه در حديث رد الشمس كه و آنچه در آيه تطهير و آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى.
و يا در حديث مواخاه، و امثال آن حديث از احاديث صحيحى كه خواهد آمد از بيانات او خواهم ديد.

[=verdana]
[=verdana]احاديث وارده درباره اين مطلب و راويان آن

[=verdana]پاسخ-[=verdana]
من نمى دانستم تا اين حد تعصب هاى جاهلانه انسان را مجبور به انكار حقايق ثابت كند كه پندارد: آنچه را پيشوايان و حفاظ حديث نقل كرده اند و اسناد آن را به اشخاصى چون " امير المومنين "، " ابن عباس " " ابى ذر "، " عمار " " جابر انصارى "، " ابى رافع "، " انس بن مالك "، " سلمه بن كهيل " و " عبد الله بن سلام " مى رسانند، از چيزهائى است كه اجماع بر كذبش قائم شده است.:Sham:
معلوم مى شود اين اجماع او نيز مانند ساير اجماعات ادعائيش هيچ گونه وزنه اى در ميزان صدق و حقيقت ندارد.

كاش من مى دانستم چگونه اين مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر كذب حديث مى دهد در حاليكه آنان خود به آيه شريفه و حديثش تحت اين عنوان كه فعل قليل مبطل نماز نيست، و صدقه مستحبى را زكاه مى گويند، استدلال مى كنند و آن را از آيات احكام شمرده اند و اين امر نشان مى دهد اهل علم در صحت حديث مزبور اتفاق نظر دارند. گواه اين اتفاق، اينكه هر كس از متكلمان در صدد بر آمده ايرادى بر حديث وارد سازد، ايراد خود را تنها از طريق دلالت، بدون كمترين اشاره اى به سند حديث وارد ساخته. بعضى از اهل علم حديث رابه عموم مفسران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند.
اين خود دليل واضحى است كه مفسران و متكلمان و فقها در صدورحديث، اتفاق دارند. :Sham:
اضافه بر اين، حافظان و حمله حديث در كتابهاى خود آن را نقل كرده و آن را پذيرفته اند و برخى صريحا به صحتش اعتراف كرده اند. حالا بنگريد ارزش اجماع ابن تيميه تا چه ميزان است و اينان كه اجماع كرده اند در روى زمين چه جائى را گرفته اند؟
شما خود داورى قاطع را به عهده بگيريد.

[=verdana]

در اينجا اسماء گروهى كه حديث را نقل كرده صحتش را پذيرفته اند نقل مى كنيم.

1- قاضى " ابو عبد الله محمد بن عمر مدنى واقدى " متوفى 207 بر طبق آنچه در " ذخائر العقبى 102 " آمده است.
2- حافظ " ابو بكر عبد الرزاق صنعانى " متوفى 211 به نقل تفسير ابن كثير 1ر71 و ديگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.
3- حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابى شيبه " كوفى كتوفى 239 در تفسيرش.
4- " ابو جعفر اسكافى معتزلى " متوفى 240 در رساله اى كه در رد جاحظ نوشته.
5- حافظ " عبد بن حميد الكشى ابو محمد " متوفى 640 در تفسيرش كه " در المنثور " نقل كرده.
6- " ابو سعيد اشج " كوفى متوفى 257 در تفسيرش از ابى نعيم فضل بن دكين از موسى بن قيش حضرمى از سلمه بن كهيل، و طريق رجالش همه صحيح و مورد وثوق اند.
7- حافظ " ابو عبد الرحمن نسائى " صاحب سنن متوفى 303 در صحيحش.
8- " ابن جرير طبرى " متوفى 310 در تفسيرش 6ر186 به چند طريق.
9- " ابن ابى حاتم رازى " متوفى 327 به نقل از تفسير ابن كثير و در المنثور و اسباب النزول سيوطى. به چند حديث را نقلكرده و يكى از طرقش ابو سعيد اشج باسناد صحيح اوست كه اشاره كرديم.
10- حافظ " ابو القاسم طبرانى " متوفى 360 در معجم اوسط او.
11- حافظ " ابو الشيخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصارى، متوفى 369 در تفسيرش.
12- حافظ " ابو بكر جصاص رازى " متوفى 370 در احكام القرآن 2ر542، از چند طريق روايت كرده است.
13- " ابو الحسن على بن عيسى رمانى ر متوفى 284ر2 در تفسيرش.
14- " حاكم ابن بيع نيشابورى " متوفى 405 در معرفت اصولحديث حديث102.
15- حافظ " ابو بكر شيرازى " متوفى 407ر11 در كتابش " فيما نزل من القرآن فى امير المومنين ".
16- " حافظ " ابو بكر ابن مردويه " اصفهانى متوفى 416، از طريق سفيان ثورى از ابى سنان سعيد بن سنان برجمى از ضحاك از ابن عباس. اسناد صحيحى كه رجالش همه مورد وثوقند، و به طريق ديگر آن را روايت كرده گويد: در اين اسناد نمى توان ايراد گرفت، و به طرق ديگر هم از امير المومنين و عمار و ابى رافع، روايت كرده اند.
17- " ابو اسحاق ثعلبى نيشابورى " متوفى 427ر37 در تفسيرش از ابى ذر كه عينا نقل كرديم 3ر85 همين كتاب.
18- حافظ " ابو نعيم اصفهانى " متوفى 430 در. فيما نزل من القرآن فى على. از عمار و ابى رافع و ابن عباس و جابر و سلمه بن كهيل.
19- " ابو الحسن ماوردى" فقيه شافعى متوفى 450 در تفسيرش
20- حافظ " ابو بكر بيهقى " متوفى 458 دركتابش " المنصف ".
21- حافظ " ابو بكر خطيب بغدادى " شافعى متوفى 463 در كتاب " المتفق "
22- " ابو القاسم زين الاسلام عبد الكريم بن هوازان نيشابورى متوفى 465 در تفسيرش.
23- حافظ " ابو الحسن واحدى نيشابورى " متوفى 468 در" اسباب النزول " 148.
24- فقيه " ابن مغازلى شافعى " متوفى 483 در " المناقب " از پنج طريق.
25- بزرگ معتزله " ابو يوسف عبد السلام بن محمد قزوينى " متوفى 488 در تفسير كبيرش كه ذهبى گويد درسى صد جلد است.
26- حافظ " ابو القاسم حاكم حسكانى " متوفى 490 از ابن عباس و ابى ذر و عبد الله بن سلام.
27- فقيه " ابو الحسن على بن محمد كيا، طبرى " شافعى متوفى 504، در تفسيرش. و به همين حديث بر عدم بطلان نماز بفعل قليل، استدلال كرده، نيز براى نامگذارى صدقه مستحبى به زكاه به همين حديث بنا بنقل تفسير قرطبى استدلال كرده است.
28- حافظ " ابو محمد فراء بغوى " شافعى 516 در تفسيرش " معالم التنزيل " در حاشيه الخازن 2ر 55.
29- " ابو الحسن رزين عبدرى اندلسى " متوفى 535 در كتاب " الجمع بين الصحاح الست " به نقل از صحيح نسائى.
30- " ابو القاسم جار الله زمخشرى " حنفى متوفى 538 در " الكشاف " 1ر422، و گويد: اگر بگوئى، چگونه مى تواند ويژه على " رضى الله عنه " باشد، در حاليكه لفظش، لفظ جمع است، مى گويم با اينكه مقصود يكى است، به اين دليل به لفظ جمع آمده است تا مردم در كارهائى نظير آن، رغبت يافته به ثوابش نائل گردند.
31- حافظ " ابو سعد سمعانى شافعى " متوفى 362 در " فضائل الصحابه " از انس بن مالك.
32- " ابو الفتح نطنزى " متولد 480 در " الخصائص العلويه " از ابن عباس و در " الابانه " از جابر انصارى.
33- امام " ابو بكر ابن سعدون قرطبى " متوفى 567 در تفسيرش 221/6.
34- اخطب الخطباء " خوارزمى " متوفى 568 در" المناقب " 178 به دو طريق و شعر حسان را كه در 3ر99 نقل كرديم، ذكر نموده است.
35- حافظ " ابو القاسم ابن عساكرى دمشقى " متوفى 571 درتاريخ شام به چند طريق.
36- حافظ " ابو الفرج ابن جوزى حنبلى " متوفى 597 به نقل " الرياض " 2ر227، و ذخاير العقبى 102.
37- " ابو عبد الله فخر الدين رازى شافعى " متوفى 606 در تفسيرش 3ر431 از عطا از عبد الله بن سلام و ابن عباس و ابى ذر.
38- " ابو السعادات مبارك بن اثير شيبانى جزرى شافعى " متوفى 606 در " جامع الاصول " از طريق نسائى.
39- " ابو سالم محمد بن طلحه نصيبى شافعى " متوفى 662 در " مطالب السول " 31 به لفظ ابى ذر.
40- " ابو المظفر سبط ابن جوزى حنفى " متوفى 654 در " التذكره " 9 از سدى و عتبه و غالب بن عبد الله.
41- " عز الدين ابن ابى الحديد معتزلى " متوفى 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.
42- " حافظ " ابو عبد الله كنجى شافعى " متوفى 658 در " كفايه الطالب " 106 از طريق انس بن مالك و در آن ابياتى از حسان بن ثابت نقل كرده كه ما آنها را در 3ر 100 همين كتاب روايت كرديم و در 122 از طريق ابن عساكر، خوارزمى، حافظ العراقين، ابى نعيم و قاضى ابى المعالى، با شعرى از حسان غير از ابيات مذكوره، روايت كرده است كه ما آن شعر را در 3ر77 از سبط ابن جوزى نقل كرديم.
43- قاضى " ناصر الدين بيضاوى شافعى " متوفى 685، در تفسيرش 1ر345 و در " مطالع الانظار "479 و 477.
44- حافظ فقيه حرم " ابو العباس محب الدين طبرى " مكى شافعى متوفى 694 در " رياض النضره " 2ر227 و " ذخاير العقبى " 102 از طريق واحدى و واقدى و ابن جوزى و فضائلى.
45- حافظ الدين " نسفى " متوفى 701 در تفسيرش 1ر496 كه در حاشيه تفسيرخازنش مى باشد. ت علامه امينى الغدير- 5- 46- شيخ الاسلام " حمويى بغدادى " متوفى 741، در تفسيرش 1ر 496.
47- " علاء الدين خازن بغدادى " متوفى 741، در تفسيرش 1ر 496.
48- شمس الدين محمود بن ابى القاسم عبد الرحمن اصفهانى " متوفى 749/746 در شرح تجريد موسوم به " تسديد العقائد " و بعد از بيان اتفاق مفسران بر نزول آيه درباره على، گويد: قول مفسران ايجاب نمى كند آيه مخصوص به على و محدود بر او باشد.
49- جمال الدين محمد بن يوسف زرندى " متوفى 750 در " نظم درر السمطين ".
50- " ابو حيان اثير الدين اندلسى " متوفى 754، در تفسيرش " البحر المحيط " 3ر 514.
51- حافظ محمد بن احمد بن جزى كلبى " متوفى 758، در تفسيرش " التسهيل لعلوم التنزيل " 1ر 181.
52- قاضى " عضد ايجى شافعى " متوفى " 756 در " المواقف " 3ر 276.
53- " نظام الدين قمى نيشابورى " در تفسيرش " غرائب القرآن " 3ر 461.
54- " سعد الدين تفتازانى " متوفى 791 در " المقاصد " و شرحش 2ر228، و بعد از بيان اتفاق مفسراتن بر نزول آيه درباره على " ع " گويد: اينكه مفسران مى گويند آيه در حق على " رضى الله عنه " نازل شده لازمه اش اين نيست كه مخصوص به على و محدود بر على باشد.
55- " سيد شريف جرجانى " متوفى " 816 در شرح مواقف.
56- مولى " علاء الدين قوشچى " متوفى 879 در شرح تجريد و بعد از نقل اتفاق مفسران بر نزول آيه در حق امير المومنين، گويد: قول مفسران به اينکه آيه در حق علي نازل شده... تا آخر کلام تفتازاني.
57- " نور الدين ابن صباغ مكى " مالكى متوفى 855 در " الفصول المهمه "123.
58- " جلال الدين سيوطى شافعى " متوفى 911 در " الدر المنثور " 2ر293 از طريق خطيب، و عبد الرزاق، و عبد بن حميد و ابن جرير و ابى الشيخ، و ابن مردويه از ابن عباس و از طريق طبرانى و ابن مردويه از عمار بن ياسر. و از طريق ابى الشيخ و طبرانى از على " ع " و از طريق ابن ابى حاتم، و ابى الشيخ، و ابن عساكر از سلمه بن كهيل. و از طريق ابن جرير از مجاهد و سدى و عتبه بن حكيم، و از طريق طبرانى، و ابن مردويه، و ابى نعيم، از ابى رافع.
و در " اسباب نزول القرآن " 55 پس از نقل حديث، از چند طريق از طرق نامبرده، گويد: اينها شواهدى است كه برخى از آنها، برخى ديگر را تقويت مى كند. و در " جمع الجوامع " به نقل از ترتيبش 6ر391 از طريق خطيب از ابن عباس حديث را نقل كرده و در 405 آن را از طريق ابى الشيخ و ابن مردويه از امير المومنين آورده است.
59- " حافظ " ابن حجر انصارى شافعى " متوفى 974 در " الصواعق " 24.
60- مولى " حسن چلبى " در شرح المواقف.
61- مولى " مسعود شراوانى " در شرح المواقف.
62- قاضى " شوكانى صنعانى " متوفى 1250 در تفسيرش.
63- " شهاب الدين سيد محمود آلوسى " شافعى متوفى 1270 در تفسيرش 2ر 329.
64- شيخ " سليمان قندوزى " حنفى متوفى 1293 در " ينابيع- الموده " 212
65- سيد " محمد مومن شبلنجى " در " نور الابصار " 77.
66- شيخ " عبد القادر بن محمد سعيد " كردستانى متوفى 1304 در " تقريب المرام فى شرح تهذيب الكلام " از تفتازانى 2ر329 " چاپ شده مصر " و مانند ساير متكلمان درباره حديث سخن گفته و اعتراف به اتفاق مفسران بر نزول آيه در مورد امير المومنين " ع " كرده است.
اما سخن در دلالت حديث، هيچ عرب زبان اصيلى نيست كه هر چند وجدانش رابه خطا رهبرى كند، بتواند شكى در آن بخود راه دهد.
اين بحث و خلافها از ميهمانان طفيلى و نوپايگان خوان گسترده عربيت است و براى تفصيل بيشتر بايد به كتب تفسير و كلام شيعه مراجعه كرد.

ادامه دارد....!!

[=2 Mitra]:Gol::Gol::Gol:برادران عزيزم : من نمي دانم كه مرادتان ازاهل سنت كدام اهل سنت است؟ چراكه من سني حنفي هستم وهميشه به وجودشيخ الاسلام ابن تيميه افتخارميكنم نه تنهامن بلكه همه اهل سنت چنين هستند مگرعدّه بدعت گرا كه شايدبااين بزرگوارمشكل داشته باشند ورنه همة مااهل سنت ايشان راازجملة بزرگان اهل سنت ودوست خدا معرفي مينماييم. دراين موردعلماي اهل سنت هم چنين نظري دارند : ازجمله ملاعلي قاري هروي حنفي درموردشيخ الاسلام ابن تيميه چنين ميگويد:[=2 Mitra] [=2 Mitra]اگر شخصی به کتابهای ابن تیمیه مراجعه نماید در خواهد یافت که شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگرد رشید او حافظ ابن قیم از بزرگان اهل سنت و جماعت و از اولیای این امت می‌باشند(مرقاة المفاتيح شرح مشكاه المصابيح جزء 13 صفحه87) امّاآنچه كه ابن حجرهيثمي درموردشيخ الاسلام ميگويدچيزي جزافتراء وحسادت چيزديگري نيست همچنانكه فرزندعلامه آلوسي دركتاب خويش(جلاء العينين في محاكمه احمدين) اين افتراءت هيثمي برعليه شيخ الاسلام راتصريح نموده وبرهركدام جوبي رانيزارايه نموده است. ولي عزيزم براي شما وديگردوستان ميگويم آنچه كه شمادشمني داريدبه اهل سنت ارجاع نكنيد چراكه اين مزخرفات نمي تواند مارابفريبد. امّاآنچه كه درموردموردوهابيت گفتيد بايدبگويم كه امروزه وهابيتي وجودندارد؛ولي اگرصبركنيدانشاء الله بزودي درموردوهابيت وريشة آن برايتان خواهم نوشت نسبت دادن وهابيت بسوي شيخ الاسلام ابن تيميه وشيخ محمدبن عبدالوهاب كاملاً يك اشتباه تاريخي ودروغ محض است. شيخ الاسلام نه تنهااينكه نفاق رادرميان جوامع اسلامي نيانداخت بلكه جامعه اسلامي كه معلوم نبودكه بكدام طرف باتوفيق الله(ج) وزحمات همه جانبة خويش جامعة خواب رفته رابيداركرد. همان حق گويهاي شيخ الاسلام ابن تيميه درمقابل دولت مغولها وبدعتي هاوغلط فهمي هاي بعضي ازسخنان شان بودكه باعث زنداني شدنشان شد واين خداي نكرده عيبي برشيخ الاسلام نيست كه برايشان وارد شود، چراكه سنت الهي براين استواراست كه بايدداعيان دين الله مشكلات راببينند وانشاء الله ديدن اين مشكلات باعث بيدارشدن جامعه وبالا رفتن درجات شخص داعي ميگردد. عزيزم بنده بخاطراختصارديدگاه علماء اهل سنت درموردشيخ الاسلام راننوشتم ورنه تنهاهشتادعالم ازهم عصرهاي شيخ الاسلام، ايشان راشيخ الاسلام معرفي كردند. دراخيراين نكته راهم برايتان يادآوري ميكنم كه ما اهل سنت براين عقيده هستيم كه جزپيامبران هيچ كسي ديگرمعصوم ازخطاء نيست،ومابراين اين عقيده هستيم كه شيخ الاسلام وغيرازايشان هركس كه باشدخطاي خودرا دارا ميباشد، اگرخطاي اجتهادي هم بوده انشاء الله، الله(ج) برايشان مزدخواهدداد؛ امّاآنچه كه دشمنان شيخ الاسلام به ايشان نسبت ميدهنددروغ محض بوده وچيزي جز فريب عوام چيزديگري نيست مثل اينكه ميگويند(معاذالله)ايشان بااهل بيت(رضي الله عنهم)دشمني داشتند(سبحانك هذابهتان عظيم) وغيره .......... :Sham::Sham:
[=2 Mitra][=Times New Roman]

too;119031 نوشت:
عزيزم بنده بخاطراختصارديدگاه علماء اهل سنت درموردشيخ الاسلام راننوشتم ورنه تنهاهشتادعالم ازهم عصرهاي شيخ الاسلام، ايشان راشيخ الاسلام معرفي كردند. دراخيراين نكته راهم برايتان يادآوري ميكنم كه ما اهل سنت براين عقيده هستيم كه جزپيامبران هيچ كسي ديگرمعصوم ازخطاء نيست،ومابراين اين عقيده هستيم كه شيخ الاسلام وغيرازايشان هركس كه باشدخطاي خودرا دارا ميباشد، اگرخطاي اجتهادي هم بوده انشاء الله، الله(ج) برايشان مزدخواهدداد؛

سلام
1- وای بر اسلامی که شیخش ابن تیمیه باشد که در برابر بسیاری از آیات قرآن جوابی جز لا ادری ندارد
2- خطای یک مجتهد در احکام جزئی عملی ممکن است عذری داشته باشد اما اشتباه در اصول و عقاید گاهی انسان را از ربقه اسلام خارج می کند مگر نه این است که مسیحیت با یک تفسیر غلط از اب و ابن به شرک صریح کشیده شده است
موفق در اندیشه صواب

too;119031 نوشت:
:gol::gol::gol:برادران عزيزم : من نمي دانم كه مرادتان ازاهل سنت كدام اهل سنت است؟ چراكه من سني حنفي هستم وهميشه به وجودشيخ الاسلام ابن تيميه افتخارميكنم نه تنهامن بلكه همه اهل سنت چنين هستند مگرعدّه بدعت گرا كه شايدبااين بزرگوارمشكل داشته باشند ورنه همة مااهل سنت ايشان راازجملة بزرگان اهل سنت ودوست خدا معرفي مينماييم.


با سلام
بيانى كه بتواند حقيقت اين مرد را نشان دهد و او را بجامعه علمى معرفى كند، پيدا نكردم تنها به كلامى از حافظ ابن حجر دركتابش الفتاوى الحديثيه 86، اكتفا مى كنم.

او گويد:
ابن تيميه بنده اى است كه خدا او را ترك گفته، و گمراهش، كورش، و كرش ساخته و ذليلش كرده است ائمه اهل سنت كه بيان فساد احوال، و كذب اقوالش را نموده اند به ترتيبى كه ذكر شد او را معرفى كرده اند.
كسى كه بخواهد از اقوالشان با خبر شود بايد كلام امام و مجتهدى كه امامت، جلالت شان و مرتبه اجتهادش، مورد اتفاق همگان است يعنى ابو الحسن سبكى و كلام فرزندش تاج، و كلام شيخ الامام عز بن جماعه و كلام معاصرانشان و ديگر علماى از شافعيان، مالكيان و حنفيان را درباره او مطالعه كند تا بداند او اعتراضاتش را بر صوفيان متاخر محدود نكرده، بلكه حتى بر مثل عمر بن الخطاب و على بن ابى طالب " رضى الله عنهما "، اعتراض نموده است.
حاصل اينكه: براى سخنان او وزنى نيست.
عقيده عموم بر آنست كه او اهل بدعت است، گمراه و گمراه كننده و غالى است خداى با عدلش با او رفتار كند و ما را از طريقه و عقيده و كارهايش در امان دارد، آمين.
" تا آنجا كه گويد " او قائل به جهت " براى خدا " است و در اثباتش يك جلد كتاب نوشته است، لازمه اين مذهب، عقيده به جسميت و محاذات و استقرار خدا است.

بلى، شايد او در بعض اوقات به اين لوازم تصريح كرده باشد كه نسبتش را به او داده اند مخصوصا يكى از كسانيكه باو اين نسبت ها را داده، از ائمه اسلام و كسانيست كه بزرگوارى، پيشوائى و ديانتش مورد اتفاق است، و موثق، دادگر، مرضى الاخلاق، محقق، مو شكاف است.
چيزى جز از روى دقت و تحقيق با كمال احتياط و مراقبت نميگويد، مخصوصا اگر بمسلمانى بخواهد نسبتى دهد كه مقتضى كفر ارتداد، و ضلالتش باشد و يا او را مهدور الدم كند... تا آخر.

" واى بر هر مفترى گنهكار كه آيات خدا را چون بر او خوانده شود مى شنود آنگاه مثل كسى كه نشنيده است، مصرانه تكبر مى ورزد. شما پيامبر او را به شكنجه اى دردناك، مژده دهيد "

اين وبلاگ راعزيزان حتمي ببينيدتاانشاء الله ازياوه گوئي هاي اين مردم دروغ گونجات بيابيد www.ebntaimeya.loxblog.com

نقل قول:
[=2 Mitra] امّاآنچه كه دشمنان شيخ الاسلام به ايشان نسبت ميدهنددروغ محض بوده وچيزي جز فريب عوام چيزديگري نيست مثل اينكه ميگويند(معاذالله)ايشان بااهل بيت(رضي الله عنهم)دشمني داشتند(سبحانك هذابهتان عظيم) وغيره .......... :Sham::Sham:
شاید واقعا این حرفا رو نزده و مثل تحریفای دیگه تو کتابای سنی و احادیثشون باشه
تحريف اسناد احاديث در کتب سني یعنی یتحریف کتابای حدیثشون(بدست افرادي غير از نويسندشون)

http://javdan.blogfa.com/cat-38.aspx

too;122528 نوشت:
اين وبلاگ راعزيزان حتمي ببينيدتاانشاء الله ازياوه گوئي هاي اين مردم دروغ گونجات بيابيد www.ebntaimeya.loxblog.com


با سلام
وبلاگ تبلیغ آرایشگری را چه به این حرفها ؟؟؟
گویا سخن حق بدجوری در حلقوم اهل خلاف گیر کرده که دست به دامن آرایشگرها شده اند ؟؟؟
آنهم وبلاگ آدمهای مجهول الهویه بهتر به همان آرایشگری و در همین رابطه سخن بگویند

لعنت خداوند به کسی که پیامبر ص و امامان را معصوم نمیداند


نقل قول:
با سلام
وبلاگ تبلیغ آرایشگری را چه به این حرفها ؟؟؟
گویا سخن حق بدجوری در حلقوم اهل خلاف گیر کرده که دست به دامن آرایشگرها شده اند ؟؟؟
آنهم وبلاگ آدمهای مجهول الهویه بهتر به همان آرایشگری و در همین رابطه سخن بگویند

شما دارید اشتباه میکنید
اینا تبلیغات کنار وبلاگه
دست نویسنده وبلاگ نیست
برا همین بود که بخاطر تبلیغات مستهجن بعضی از وبلاگای دامنه بلاگفا ازونجا رفتن و از بلاگفا هم شکایت کردن

منتقد;122539 نوشت:

شما دارید اشتباه میکنید
اینا تبلیغات کنار وبلاگه
دست نویسنده وبلاگ نیست
برا همین بود که بخاطر تبلیغات مستهجن بعضی از وبلاگای دامنه بلاگفا ازونجا رفتن و از بلاگفا هم شکایت کردن


خیر [=Verdana]طوری سخن میگوید که انگار از وبلاگ نویسی و یا تبلیغات وبلاگ اطلاعتی نداریم !!
بنگرید این تبلیغ در کجا قرار گرفته!!؟گویا شما از اهل خلاف بی خبرید؟!!

از کی تابحال blogfa.com را با loxblog.com یکی میدانید؟؟؟؟؟

too;122528 نوشت:
اين وبلاگ راعزيزان حتمي ببينيدتاانشاء الله ازياوه گوئي هاي اين مردم دروغ گونجات بيابيد www.ebntaimeya.loxblog.com

چگونه این لعنت الله این چنین گستاخ دست به چنین سخنانی زده !!
سخنی دارید چه شما و چه کسی دیگر تشریف بیاورید عاشقان مولا علی ع آماده اند برای پاسخگویی !!
در هر مورد از موارد زیر که این لعنت الله بیان فرموده !!عزیزان این سایت و بنده حقیر آماده ایم برای مناظره و پا سخگوی!!
راست میگوید تشریف بیاورید !!
منتظریم !!:Sham:

گفتار ابن تیمیه در همان کتاب

انکار نزول آيه ولايت "انما وليکم الله" درباره علي
انکار نزول سوره هل اتي درباره اهل بيت
انکار نزول آيه مودت درباره اهل بيت
انکار اخوت و برادري رسول خدا با علي
انکار اين حديث که آتش بر فاطمه و ذريه اش حرام شده است
انکار حديث علي مع الحق و الحق مع علي
انکار حديث ان الله يغضب لغضب فاطمه و يرضي لرضاها
انکار اينکه علي فاروق بين حق و باطل است
جنگ جمل و صفين به دستور رسول خدا نبوده بلکه اجتهاد علي است
انکار مناقب دهگانه که مخصوص علي بن ابيطالب است
انکار حديث ولايت

too;119031 نوشت:
كه ما اهل سنت براين عقيده هستيم كه جزپيامبران هيچ كسي ديگرمعصوم ازخطاء نيست

شما عقیده دارید؟

با این حرف حقانیت تشیع را ثابت کردید

چرا که می گویید پیامبر جانشین معین کرده
اما اهل سنت می گویند خیر

اشتباه می گم؟

too;119031 نوشت:
ما اهل سنت براين عقيده هستيم كه جزپيامبران هيچ كسي ديگرمعصوم ازخطاء نيست :sham::sham:


چطور است خودتان, خودتان را زیر سوال میبرید اگر پیامبر را معصوم میدانید !!
پس چرا از این مل
عون طرفداری میکنید که فرموده

ابن تیمیه قائل است که پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه وآله) معصوم نیست که 17 اشتباه و امیر المومنین‌ علی (علیه السلام) 27 اشتباه داشته اند ولی خلیفه دوم عمر اشتباهی نداشته است !!! (عمربن خطاب که 70 بار گفته؛ لولا علی لهلک عمر،«اکر علی نبود عمرهلاک میشد») همچنین قائل است ایمان به پیامبر‌(صلی الله علیه وآله) ممکن است موجب ورود به جهنم شود!

too;122528 نوشت:
اين وبلاگ راعزيزان حتمي ببينيدتاانشاء الله ازياوه گوئي هاي اين مردم دروغ گونجات بيابيد

جناب تو عبد الرحمن خودتونید؟

رضا;122537 نوشت:

با سلام
وبلاگ تبلیغ آرایشگری را چه به این حرفها ؟؟؟
گویا سخن حق بدجوری در حلقوم اهل خلاف گیر کرده که دست به دامن آرایشگرها شده اند ؟؟؟
آنهم وبلاگ آدمهای مجهول الهویه بهتر به همان آرایشگری و در همین رابطه سخن بگویند

لعنت خداوند به کسی که پیامبر ص و امامان را معصوم نمیداند


[=Arial Black]:Gol:عزيزم اين عكس ازطرف لوكس بلاگ اتوماتيك در روي وبلاگ من آمده است بهتراست بدنبال خورده گيري ديگري باشيد اگرخداوندج من راتوفيق داد يك سايت خصوصي خواهم ساخت تاآنكه ازاين وبلاگ هابيرون شوم انشاء الله:Sham:

mkk1369;122549 نوشت:
جناب تو عبد الرحمن خودتونید؟

[=Arial Black]:Sham:بلي حاجي عبدالرحمن فاتح خودم هستم :Gol:

رضا;122548 نوشت:

چطور است خودتان, خودتان را زیر سوال میبرید اگر پیامبر را معصوم میدانید !!
پس چرا از این ملعون طرفداری میکنید که فرموده

ابن تیمیه قائل است که پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه وآله) معصوم نیست

[=Arial Black]:Gol:مراببخش مجبورم برايت بگويم دروغ گوچرادروغ ميگوئي دركجاشيخ اغلاسلام ابن تيميه گفته كه پيامبر ص معصوم نيستند؟:Sham:عليك الجواب

too;122837 نوشت:
مراببخش مجبورم برايت بگويم دروغ گوچرادروغ ميگوئي دركجاشيخ اغلاسلام ابن تيميه گفته كه پيامبر ص معصوم نيستند؟عليك الجواب

سلام

چرا بهتره کمی ببینید که چه طور شیعه را برای این عقیده که پیامبر معصوم است به سخره می گیرند؟

آیا این واقعیت ندارد؟

یه سوال اگر پیامبر معصوم است چرا جانشین تعیین نکردند که امت شان 73 شاخه نشود؟

too;122837 نوشت:

:gol:مراببخش مجبورم برايت بگويم دروغ گوچرادروغ ميگوئي دركجاشيخ اغلاسلام ابن تيميه گفته كه پيامبر ص معصوم نيستند؟:sham:عليك الجواب

با سلام
البته ما به شما حق میدهم !!
آرایشگری با مطالب دینی زیاد جفت و جور در نمی یاد از
لوكس بلاگ همان تراود که در اوست

اين مطلب كه وهابیون مي‌گويند رسول خدا (ص) اشتباه كرد و عمر اشتباه نكرد ، در صحيح بخاري و ديگر كتب معتبر اهل سنت نيز آمده است كه از آنها به الموافقات تعبير مي‌شود ، يعني مواردي كه در انها خداوند با نظر عمر موافقت كرد و با نظر رسول خدا (ص) مخالفت !

رضا;122869 نوشت:
در صحيح بخاري و ديگر كتب معتبر اهل سنت نيز آمده است كه از آنها به الموافقات تعبير مي‌شود ، يعني مواردي كه در انها خداوند با نظر عمر موافقت كرد و با نظر رسول خدا (ص) مخالفت !

سلام
بی شک عمر بت بزرگ وهابیت و مخالفان شیعه است . آنها برای موجه نشان دادن این شخصیت بی فضیلت حتی به عصمت و شخصیت پیامبر ص هم رحم نکردند و پیامبر الهی را از یک کسی که عمری را در کفر و شرک گذرانده کمتر جلوه می دهند .
اگر پیروان این بت بزرگ به تناقضات فاحش مطالب نقل شده درباره او توجه کنند به حقیقت نزدیک می شوند . یک جا می گویند رای و نظر عمر از پیامبر ص بهتر بوده و جای دیگر می گویند بارها عمر گفت لولا علی لهلک عمر . البته کوردلی و تعصب انسان را از دیدن حقایق محروم می کند
موفق باشید

از دوستان عزیز طلب عف دارم در آوردن مطالب زیر !!:Ghamgin:

too;119031 نوشت:
[=2 Mitra]:Gol::Gol::Gol:برادران عزيزم : من نمي دانم كه مرادتان ازاهل سنت كدام اهل سنت است؟ چراكه من سني حنفي هستم وهميشه به وجودشيخ الاسلام ابن تيميه افتخارميكنم نه تنهامن بلكه همه اهل سنت چنين هستند [=2 Mitra] ما اهل سنت براين عقيده هستيم كه جزپيامبران هيچ كسي ديگرمعصوم ازخطاء نيست،ومابراين اين عقيده هستيم كه شيخ الاسلام وغيرازايشان هركس كه باشدخطاي خودرا دارا ميباشد، اگرخطاي اجتهادي هم بوده انشاء الله، الله(ج) برايشان مزدخواهدداد؛ امّاآنچه كه دشمنان شيخ الاسلام به ايشان نسبت ميدهنددروغ محض بوده وچيزي جز فريب عوام چيزديگري نيست مثل اينكه ميگويند(معاذالله)ايشان بااهل بيت(رضي الله عنهم)دشمني داشتند(سبحانك هذابهتان عظيم) وغيره .......... :Sham::Sham:


اما گویا کسانی که همانند ابن تيميه از مكتب كعب الاحبار يهودي تغديه مي‌شوند اینها را فراموش کرده اند !!


لعنت خدا بر قاتلين دختر بزگوار پيامبر ص
لعنت خدا بر قاتلان اهل بيت ع
لعنت خدا بر پيروان دشمنان اهل بيت ع

[=Verdana]سيمايي كه از نبي اسلام در صحيح بخاري ترسيم مي‎شود داراي ضعف‌ها و خطاهاي متعدد است كه با مقام عصمت و اسوۀ حسنه بودن آن پيامبر عظیم الشأن سازگار نيست.

به طور مثال از عايشه حديثي نقل مي‎كند كه پيامبر اكرم (ص) آيات قرآن را فراموش می‌كردند:‌«عن عايشة قالتْ: سمعَ النبيُّ(ص) رجلاً يَقْرأ في المسجد، فقال:‌ رحِمَهُ الله لَقد أذكَرَني كذا و كذا آيةً، أسْقَطتُهُنَّ مِن سورةِ كذا وكذا».(1)

در احاديث متعددي، حضرت رسول (ص) نماز ظهرین را دو ركعت خوانده‌اند: «عن ابي‎هريرة قال: صلّي بِنا النبيُّ(ص) الظهرَ و العصرَ، فسلّمَ، فقال له ذواليدين: الصلاةُ يا رسولَ الله أنقَصَتْ؟ فقالَ النبي(ص) لِأصحابه: أحَقٌّ ما يقولُ؟ قالوا: نعم، فَصلّي ركْعتين اُخْرتين ثمّ سَجَد سَجْدتين»(2)
يا روايتي نقل شده كه پيامبر اكرم (ص)، نماز ظهر را پنج ركعت خواندند: «عن عبدالله قال: صَلّي بنا النّبيُ(ص) الظهرَ خمساً، فقيل: أزيد في الصلاه؟ قال: و ما ذاك؟‌ قالوا:‌ صلّيتَ خمساً، فسَجَد بعد ما سَلّم».(3)

در حدیث مشابه دیگری، صراحتاً موضوع «سهوالنبی» بیان شده است: عبدالله بن عمر می گوید: پیامبر نمازش را اشتباه خواند، بعد از آن‌که او را متوجه اشتباهش کردند رو به مردم فرمودند: «... إنما أنا بشرٌ مِثلُکم، أنْسی کما تَنْسَونَ، فإذا نَسیتُ فذَکِّرونی...».(4)

در صحيح بخاري در وصف حضرت رسول‏الله ـ صلي‎الله عليه و آله و سلم ـ موارد متعدد ديگري روايت شده كه قلم از ذكر آنها شرم دارد، اما از آن جهت كه ادعاي بي‎دليلی نكرده باشيم به تعدادي از آنها برای نمونه اشاره مي‏كنيم::Sham::Sham:

مثلاً احادیث متعددی در صحیح بخاری ذکر شده که مضمون آنها ـ العیاذ بالله ـ اشاره بر شهوت‌ران بودن پیامبر دارد.
به طور مثال روایات متعددی نقل می‌کند مبنی بر این‌که پیامبر خدا در یک شب با تمام همسران خود (که تعداد آنها 9 نفر بوده) همبستر می‌شدند: «عن قتادة: أنّ أنَس بن مالک حدّثَهم: أن نبیّ الله(ص) کان یطوفُ علی نسائِه فی اللیلةِ الواحدة، و لَه یومئذٍ تسع نِسوة!»(5)
یا از ابن عباس نقل می کند که پیامبرخدا در عمل عبادی احرام هم تزویج کردند: «حدثنا جابرُ بنُ زید قال: أنْبأنا ابنُ عباس: تزوّجَ النبیّ(ص) و هو مُحرِم».(6) یا این که حضرت رسول عایشه را به جهت زیبایی چهره از دیگر همسران خود بیشتر دوست داشتند: «سَمِعَ ابنُ عباس عن عمرَ دخل علی حفصةَ فقال: یا بنیّةَ لا یَغُرّنکِ هذه التی أعجَبَها حُسنُها حبُّ رسولِ الله(ص) ایّاها. یُرید عایشةَ، فقَصَصْتُ علی رسولِ الله(ص) فتَبَسّمَ».(7)
همچنين از عايشه و ديگر همسران حضرت رسول نقل مي‏كند كه پيامبر حتی در ايام حيض نیز با آنها مباشرت مي‎نموده است: «عن عايشةَ قالتْ: كانتْ إحدانا إذا كانتْ حائضاً فأرادَ أن يُباشرَها، أمَرَها أنْ تتّزِرَ في فورِ حيْضتِها، ثُمّ يُباشِرُها»(8).

[=Verdana]

[=Verdana]نكته بسيار عجيب و مشكوك اين است كه ذكر احاديث اين چنيني درباره پيامبر رحمت و اسوه اخلاق، ملازم و همراه است با ذكر احاديثي كه مضامين آنها تقدس شيخين و حتي افضليت معنوي و شخصيتي آنها بر نبيّ اسلام را ثابت مي‏نمايد.:Sham:
به طور مثال احاديث متعددي نقل شده كه گاهي دخترها در خانه پيامبر و در حضور آن حضرت آوازه‏خواني مي‏كردند، ابابكر كه وارد خانه پيامبر شد از چنين صحنه‏اي ناراحت شده و در صدد جلوگيري از آن برآمد ولي رسول الله ابابكر را منع كردند، سپس عايشه مي‏گويد:
تا ابوبكر به جاي ديگر متوجه شد و از آن دو غافل شد، به آن دو دختر اشاره كردم تا خارج شوند: «عن عايشةَ قالتْ: دخل علي رسولِ الله(ص) و عندي جاريتان تغنّيان بِغِناءِ بُغاث، فاضطَجعَ علي الفِراش و حَوَّل وجهَه، فدخلَ ابوبكر فانتهَرَني و قال: مِزمارَةُ الشيطان عندَ رسول الله؟ فاقبَلَ عليه رسولُ الله (ص) فقال:‌ دعْهُما. فلمّا غَفل غَمَزْتُهما فَخرَجَتا».(9)

[=Verdana]يكي ديگر از موارد مضحك كه در صحيح بخاري ـ و البته در ديگر منابع حديثي اهل سنت ـ ذكر شده موضوعي است كه در کتب اهل سنت با عنوان «موافقات عمر»‌ مشهور است و ظاهراً با انگيزه تقدس‎زایی و فضيلت‏ تراشي براي خليفه دوم وارد شده است و آن اين‌كه اگر چه نزول وحي آسماني فقط منحصر در نبي اسلام بوده ولي در موارد متعددي خداوند متعال خواسته های عمر را به صورت وحی آسمانی نازل مي‏كرد.
[=Verdana] همان گونه كه اشاره كرديم موضوع نزول آيه حجاب بر وفق خواسته عمر بوده است!:khaneh:
يا اين‌كه حضرت رسول بر جنازۀ مرد منافقي نماز خواندند و عمر آن حضرت را از اين كار نهي كردند،:khaneh:

اما رسول الله به كلام عمر گوش ندادند تا اين‌كه آيۀ «و لاتُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا» (توبه: 84) در تأييد گفتۀ عمر نازل شد: «عن عبدالله بن عمر قال:‌ لما تَوفّي عبدُالله بنِ اُبَيّ، جاءَ ابنُه إلي رسول الله(ص) فقال: يا رسولَ الله، إعطني قميصَك اُكَفّنَه فيه و صلِّ عليه و استَغفِر له، ... فجاءَ لِيُصلّيَ عليه، فَجَذَبَه عمرُ فقال:‌ أ ليسَ قد نَهاكَ الله أن تُصلّي علي المنافقين؟ ... فنزلت «وَ لا تُصَلّ علي أحَدٍ مِنهم ماتَ أبداً» فَتَركَ الصلاةَ عليهم».(10)

در اين روايت نامعقول، اطلاع و آگاهي عمر بيشتر از آخرين فرستاده و برگزيده خداوند است!
و خداوند كلام عمر را تأييد كرده و عمل رسولش را تخطئه و مورد نهي قرار داده است!(11) و... .:khaneh:

[=Verdana]سوم. مخدوش كردن سيماي پيامبران ديگر

بخاري در مورد انبياي عظام رواياتي نقل كرده است كه شايسته مقام والاي آنها نيست:
به طور مثال در حديثي، انبياي بزرگي چون آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي خطاكار و مورد غضب شديد الهي معرفي مي‏شوند و آن حديث مفصل ابوهريره از رسول الله در ترسيم قيامت است:
خداوند همه انسانها را در جايي جمع مي‏كند و سختي و غم را بر آنها زياد مي‏كند تا حدي كه تحمل آن، طاقت فرسا مي‏شود.
عده‎اي از مردم به يكديگر مي‎گويند: عليكم بآدم، سپس به سمت حضرت آدم مي‏روند و به او مي‏گويند:‌ اي آدم! تو ابوالبشر هستي و خدا تو را با دستان خود آفريد و از روح خود در تو دميد و ملائكه را به سجده بر تو امر كرد، ما را نزد خدا شفاعت كن... حضرت آدم در جواب مي‎گويد: «إنّ ربّي قد غَضِب اليومَ غضْباً لم يغضَبْ قبلَه مثلَه و لنْ يغْضَب بعدَه مثلَه و إنّه نَهاني عن الشجرة فعصيْتُه، نفْسي نفسي نفسي، إذهبوا الي غيري، إذهبوا الي نوحٍ» سپس مردم رو به نوح مي‏كنند و از او شفاعت مي‏‎طلبند، او نيز همين جمله را تكرار مي‏كند و مردم را به حضرت ابراهيم راهنمايي مي‏كند. همين ماجرا در مورد حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي نقل مي‏شود و همه آن ها جمله «إنّ ربّي قد غَضِبَ اليومَ غضباً لم يغضَب قبلَه مثلَه...» را تكرار مي‏كنند الي آخر.(12)

با توجه به مباحث گذشته و ترسيم چهره‏اي خطاكار از نبي گرامي اسلام و همچنين ترسيم چهره‏اي غيرمعصوم و گنه‏كار از انبياي عظام، انگيزۀ جعل اين احاديث را مي‏توان «توجيه فساد اخلاقي دستگاه حاكميت و كم اهميت جلوه دادن فساد حاكمان اموي و عباسي» دانست كه معاويه و پيروانش از آن طريق موفق شدند، ساليان متمادي به اسم خلافت و امامت بر جامعه اسلامي، حكومت كنند.:Sham:


چهارم. تصويرسازي جسماني از خداوند متعال

بر اساس تعاليم قرآني و قواعد عقلي، خداوند جسم ندارد، در مكان خاص قرار ندارد و با چشمان سر ديده نمي‏شود، اما بخاري از زبان پيامبر احاديثي را ذكر مي‏كند كه در آنها خداوند جسماني است، مكان خاص دارد، با چشمان سر ديده مي‏شود و... . به طور مثال احاديث زيادي ذكر مي‏كند كه رؤيت خدا ممكن است:‌ «عن جُرير قال: كُنّا عندَ النبيّ(ص)، اذ نظرَ الي القمرِ ليلةَ البدر، فقال: أما انّكم سَتَرونََ ربَّكم كما تَرونَ هذا...».(13)


[=Verdana]پنجم. ذكر احاديث نامعقول

در صحيح بخاري ـ مهمترين منبع حديثي اهل سنت ـ احاديث متعددي ذكر شده كه مضامين آنها نامعقول، مضحك و غيرقابل تأويل است، با اين حال ظاهرگرايان اصحاب حديث، آنها را صحيح دانسته و بر مضامين آنها اعتقاد پيدا كرده‎اند! در اين نوشتار موجز به چند نمونه از آنها به عنوان نمونه بسنده مي‏كنيم:

به طور مثال، ابوهريره از پيامبر نقل مي‏كند كه بلندای قامت حضرت آدم(ع) 60 ذراع (يعني حدود 30 متر) بوده است: «عن أبي‏هريرة عن النبي(ص) قال: خَلََق اللهُ آدمَ و طولُه ستّونَ ذراعاً...».(14):khaneh:

هم چنين ابوهريره نقل مي‎كند كه حضرت سليمان(ع) در يك شب با صد نفر زن همبستر شد:‌ «عن ابي‎هريرةَ قال: قال سليمانُ بنُ داوود عليهما‏السلام: لَأطُوفَنَّ الليلةَ بِمأةِ إمرأة، تَلِدُ كلُّ إمرأةٍ غلاماً يُقاتل في سبيل الله. فقال له الملَكُ: قُل إن شاءَ الله، فَلَم يَقُل و نَسِي، فأطافَ بِهنّ، و لم تَلِد مِنهنّ إلا إمرأةٌ نِصفَ انسانٍ».(15)

بخاري، از عايشه روايتي نقل مي‏كند كه به حديث لدود (داروي تلخ) معروف شده است و آن اين كه: اواخر عمر شريف پيامبر كه در اغماء و بي‎هوشي به سر مي‏بردند براي حضرت، داروي لدود تهيه كرديم و به دهان مبارک ريختيم، پيامبر با اشاره فرمودند كه آن كار را نكنيم؛ ولي چون از باب اكراه مريض از دواء بود آن را انجام داديم، پس از آن‌كه پيامبر به هوش آمدند فرمودند: آيا نگفتم داروي تلخ به من ندهيد؟! سپس دستور دادند در دهان همۀ حضار به جز عباس(!) داروي تلخ ريخته شود!: «عن عايشة:‌ لَدَدْنا رسولَ الله في مرضه و جعَلَ يُشيرُ إلينا «لا تلُدّوني». قال: فقُلنا: كراهيةَ المريض بالدواء. فلمّا أفاق قال: اَلَم أنهاكُم أنْ تلُدّوني؟! ... فقال رسولُ الله(ص)‌: لا يَبقي منكم احدٌ إلا لُدَّ و أنا أنظرُ إلا العباس، فإنه لم يَشهدكُم».(16)


[=Verdana]ششم. تقطيع، تكرار و تغییر بسياري از احاديث

بسياري از احاديث صحيح بخاري، در ديگر كتب حديثي، بي‏كم و كاست و بدون تقطيع ذكر شده است ولي صحيح بخاري به دليل دواعي مختلف، آنها را از صدر يا از ذيل و گاهي از وسط، تقطيع كرده است.
جالب آن كه احاديثي كه به گونه‌ای بر نقض یا جهل خلفا اشاره‌ای داشته است را به گونه‏اي تقطيع مي‏كند كه پرده‎اي بر آن منقصت و يا منقبت كشيده شود و همچنين برخي از احاديثي كه با آراء و افكار عثماني‎گري و ظاهرگرايي او موافق بوده در جاي جاي كتاب ـ و حتي بعضاً بدون هيچ مناسبتي ـ تكرار گرديده است.

به طور مثال حديث افضليت عايشه بر زنان عالم علاوه بر باب فضائل عايشه در چند جاي كتاب تكرار شده است، يا حديث «إنّما الأعمالُ بالنّيات» در شش جای کتاب تكرار شده است. دليل تكرار آن هم مخالفت با نظريه ابوحنيفه در عدم لزوم نيت در اعمال است.
اين حديث اولين روايت صحيح بخاري نيز هست.(17)

يكي از مواردي كه بخاري، حديث را به جهت صیانت از مقام والاي خليفه ثاني(!) تقطيع كرده است، بیان حكم جنابت است و آن اين‌كه همان گونه كه در صحيح مسلم، سنن نسائي، سنن ابن ماجه و ديگر منابع حديثي اهل سنت آمده، مردي از خليفة ثاني پرسيد: اگر جنب شدم و دسترسي به آب نداشتم، حكم من چيست؟
عمر گفت‌:‌ نماز نخوان!
عمار كه در مجلس حاضر بود بر حكم او اعتراض كرد و حكم تيمم را باز گفت.:Sham:
اما همين حديث با همين سند در صحيح بخاري تقطيع شده و جواب «نماز نخوان» عمر حذف شده است:‌ «جاءَ رجلٌ الي عمر بن الخطّاب فقال:‌ انّي أجنَبْتُ فلم اُصِبِ الماء؟ فقال عمّارُ بنُ ياسر لِعُمر بنِ الخطّاب: أما تذكُر إنّا كُنّا في سفرٍ أنا وأنتَ...».(18)

موارد تقطيع و تكرار احاديث در صحيح بخاري به حدي است كه ابن‏حجر عسقلاني، شارح صحيح بخاري گفته است: احاديث مسند و موصول به پيامبر، بدون تكرار در صحيح بخاري فقط 2602 حديث است.(19)

نتيجه:

با بررسي اجمالي محتواي احاديث صحيح بخاري و با توجه به گرايشات عثماني نويسنده، اين نكته به ذهن رسوخ مي‏كند كه گرايشات فكري او تأثير عميقي در تقطیع و تغییر و عدم اشاره به تمام جریانات روایات داشته است؛ لذا عنوان « الجامع الصحيح» براي مهم‌ترين كتاب حدیثی اهل سنت ـ که از آن به برادر قرآن نیز تعبیر کرده‌اند ـ مناسب به نظر نمي‏رسد و نمي‌توان به روایات آن به تنهایی اعتماد کرد؛ بلکه لااقل باید با منابع دیگر بررسی شود.

پي نوشت:

1. كتاب الشهادات، باب 11، ح 1، ش مسلسل 2655؛ و حدیث مسلسل 5038 و 5037.

2. كتاب السهو، باب 3، حدیث مسلسل 1227، اين روايت پنج بار در صحيح بخاري تكرار شده احاديث شماره 482، 1228، 1229، 7250.

3. كتاب اخبارالآحاد، باب 1، حدیث مسلسل 7249.

4.کتاب الصلاه، باب 31، حدیث مسلسل401.

5. کتاب الغسل، باب 24، حدیث مسلسل284 و احادیث 5215 و5068.

6. کتاب النکاح، باب31، حدیث مسلسل5114.

7. کتاب النکاح، باب 106، حدیث مسلسل5218

8. هنگامي كه يكي از ما حائض بوديم و پيامبر قصد مباشرت با آن را مي‏نمودند، دستور مي‏دادند تا بر محل جریان خون ازاري بسته شود، سپس مباشرت مي‏كردند. كتاب الحيض، باب 6، ح 4 ، حديث مسلسل 302.

9. عایشه گفت: رسول خدا بر من وارد شد درحالی که نزد من دو دختر آوازه خوان، غناء جنگ بُغاث (با اشعاری مستهجن) را می خواندند، پس برای استراحت زیر لحاف رفت و روی خود را برگرداند. تا این که ابوبکر وارد شد و مرا سرزنش کرد و گفت: در نزد رسول خدا آلت شیطان؟ پس رسول خدا رو به او گفت: آنها را رها کن. هنگامی که ابوبکر غافل شد، به آنها اشاره کردم تا از منزل خارج شوند. كتاب الجهاد و السير، باب 81، حديث مسلسل 2906 و همچنين احاديث مسلسل 952، 3931، 3539 و... .

10. عبدالله بن عمر گفت: هنگامی که عبدالله بن اُبیّ (یکی از منافقین) فوت کرد، پسرش نزد رسول خدا آمد و گفت: ای رسول خدا، پیراهنتان را بدهید تا پدرم را کفن کنم و برای پدرم نماز بخوانید و برای او استغفار کنید... پس پیامبر حاضرشد تا براو نماز بگزارد، عمر پیامبر را کنار کشید و عرض کرد: آیا خداوند متعال شما را از نماز خواندن بر منافقین، نهی نکرده است ؟ اما پیامبر گوش به حرف او نداد تا این آیه نازل شد: هرگز بر مرده هیچ یک از آن ها نماز نخوان. لذا نماز بر او را رها کرد. كتاب اللباس، باب 8، حديث مسلسل 5796 و هم چنين احاديث مسلسل 1269، 4670-4671 و 4672.

11. ناگفته نماند عده‎اي از علماي اهل سنت چون ابوبكرباقلاني، امام الحرمين جويني، امام غزالي و... عليرغم اين كه اين حديث در صحيح بخاري آمده، آن را مردود دانسته‏اند. براي آگاهي از توجيهات شارحين صحيح بخاري و اطلاع از مخالفين اين احاديث بنگريد: فتح الباري، ج 9، ص 5303 – 5307.

12. كتاب التفسير، باب 5، ح 1، حديث مسلسل 4712.

13.كتاب مواقيت الصلاه، باب 27، حديث مسلسل 573. و همچنين احاديث مسلسل 554، 4851، 7434، 7435، 7436 و... .

14. كتاب احاديث الانبياء، باب 1، حديث مسلسل 3326. جالب آن که در دیگر مصادر حدیثی اهل سنت، از ابوهریره گزارش شده که عرض حضرت آدم هفت ذراع بوده (یعنی حدود 5/3 متر). از آنجایی که متوسط عرض انسان ها نسبت به طولشان 2 به 7 است، باید حضرت آدم عرضش 17 ذراع می بود تا تناسب اندام حفظ شود ولی با این گزارش ابوهریره، حضرت آدم بسیار قد بلند و بسیار کم عرض بوده است و این با آیه کریمه « لقد خَلقنا الانسانَ فی احسنِ تقویم» سازگار نیست.( ابوهریره، علامه شرف الدین، ص 63).

15. از ابوهریره نقل شده که حضرت سلیمان گفت: امشب با صد نفر زن مباشرت خواهم نمود تا هر کدام، پسری به دنیا بیاورد که در راه خدا جهاد کند. فرشته ای به او گفت: بگو ان شاءالله، اما او فراموش کرد و نگفت. پس با آنها مباشرت کرد ولی هیچ کدام از آنها پسری به دنیا نیاوردند الا یک زن که انسان ناقصی به دنیا آورد. كتاب النكاح، باب 120، حديث مسلسل 5242 و حديث مسلسل 2819 و 7469.

16. كتاب الديات، باب 21، حديث مسلسل 6897 و حديث مسلسل 5712. علامه عینی در ذیل این حدیث گفته: ... و میمونه ـ امّ المؤمنین ـ کانت معهم فلُدَّت أیضاً و إنها لَصائمهٌ، لِقَسَم رسول الله(!) ... . عمده القاری، ج12، ص402.

17. بخاري با اين كه از سرزمين بخارا و سمرقند بوده و در خانواده‎اي حنفي مذهب ديده به جهان گشوده و در اوائل عمرش حنفي بوده، اما از آنجايي كه مسلك فكر ظاهرگرايي و مكتب اهل حديث را اختيار نمود، با مكتب قياس و عقل‎گرايي ابوحنيفه به شدت مخالف گشت و در جاي جاي كتابش، حنفي‏ستيزي ديده مي‏شود. يكي از شواهد اين مطلب، خودداري او از ذكر نام ابوحنيفه است و هرگاه مجبور مي‏شود از ابوحنيفه مطلبي را نقل كند با لحني تحقيرآميز از تعبير «قال بعض الناس» بهره مي‏برد. مثلاً در كتاب الحيل – كه در آن با مكتب قياس و عقل‎گرايي مبارزه مي‎كند – 12 مورد از اين تعبير را استفاده كرده و عقايد ابوحنيفه را ذكر نموده است. از همين رو گفته شده اولين حديث كتاب خود را در رد عقايد ابوحنيفه ذكر كرده با اين كه محتواي آن هيچ ارتباطي با عنوان باب كه موسوم به «باب بدءالوحي» است، ندارد. علوم حدیث 24، ص90.

24. كتاب التيمم، باب 4، حديث مسلسل 338. علامه عینی در شرح این حدیث تصریح کرده که: « و قد ذکرنا أن البخاری لم یسق هذا الحدیث بتمامه، و الأئمّه الستّه أخرجوه مطولاً و مختصراً. سپس از ابو داوود حدیث را به طور کامل نقل می کند: ... فقال عمر:« أمّا أنا فلَم أکُن اُصَلّی حتی أجِدَ الماءَ ». (عمده القاری، ج3، ص208)

25. هدي الساري، مقدمه فتح الباري، ص 668.

نقل قول:
[=Verdana]بسياري از احاديث صحيح بخاري، در ديگر كتب حديثي، بي‏كم و كاست و بدون تقطيع ذكر شده است ولي صحيح بخاري به دليل دواعي مختلف، آنها را از صدر يا از ذيل و گاهي از وسط، تقطيع كرده است.

فقط بخاری نیست
تو کتابای سنی همیشه فضایل امام علیو خلاصه و سانسور مینوشتن:
و کذا و کذا!
یعنی و اینطور و اینطور

ما تو فارسی میخوایم چیزیو خلاصه بگیم و دربارش توضیح ندیم میگیم یه همچین چیزایی و ...
عربا هم بجاش این اصطلاحو دارن:
و کذا و کذا

سانسور فضايل امام علي در کتب سني

با سلام
ما هنوز منتظر جواب سوالهایمان هستیم

رضا;191301 نوشت:
با سلام
ما هنوز منتظر جواب سوالهایمان هستیم

سلام رضا جان
خسته نباشی داداش گلم :Gol:
منتظر جواب نباش برادر .
من با این جماعت زیاد مباحثه کردم .
آخر بحث که جواب منطقی ندارند . همشون مثل بز کوهی ! به بالای کوه احد فرار میکنند !!!
این بنده خدا حاجی عبد الرحمن از تاریخ ۱۳۹۰/۰۴/۲ اصلا آنلاین نشده .
شاید هم توی یکی از همین حمله های انتحاری شرکت کرده و رفته پیش مقتدای خودش !!!

اینم پروفایلش

تاریخ و زمان آخرین فعالیت درسایت: ۱۳۹۰/۰۴/۲

  • مكان افغانستان. هرات
  • علاقمندي هاقرآن،اسلام
  • شغل متعلم
  • میزان تحصیلات حوزوي وكلاسيك
  • جنسيت مرد
  • بيوگرافي بنده 20 سال عمرم است ومن درهرات يكي ازشهرهاي افغانستان زيست دارم ومشغوليتم درس ومطالعه ميباشد
  • امضاء :Sham:حاجي عبدالرحمن فاتح
موضوع قفل شده است