جمع بندی آیا گناه کردن کودک قبل از بلوغ در دنیا از نظر تکوینی برایش اثری دارد؟

تب‌های اولیه

117 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;998960 نوشت:

برادر عزیز بنده هم که زمان تعیین نکردم، بنده عرض کردم جهنم رفتن شخص درگرو اتمام حجت است؛ «اتمام حجت» آنچه را که دغدغه شماست را هم در بر می گیرد؛ به شرط آنکه خودش در این عدم اتمام حجت مقصر نباشد؛ وگرنه شخص اگر شصت سال هم بر او اتمام حجت نشده باشد و در این مسئله هم مقصر نباشد به جهنم نخواهد رفت!

آیا ما میتوانیم مقصر را از غیر مقصر تشخیص دهیم؟
کافر میگوید من کافرم.
ما هم به فرمان خدا او را می کشیم و او را جهنمی میخوانیم.
اما شما میگویید باید ببینیم کسی که خودش را کافر میداند، مقصر هست در کفرش یا نیست؟

از برخی شواهد در اسلام معلوم میگردد دعوت به اسلام ، حجت را تمام میکرده است.
نهایتا اگر کافری امان میخواست برای تحقیق، به او امان میدادند و به او دین را عرضه میکردند اگر میپذیرفت فبها و الا کسی در کفر او و تقصیرش شک نمیکرد
بلکه او را از دم تیغ میگذراندند ( البته او را به لشکر خودش می رساندند چون در امان بود ولی بعد از آن با او نبرد کرده و او را می کشتند )

به همین جهت است که یکی از کاربران گفت همان نامه رهبری به جوانان اروپا کافی بود ولی شما نظر دیگری داشتید.

خباء;998963 نوشت:
آیا ما میتوانیم مقصر را از غیر مقصر تشخیص دهیم؟

ما قرار نیست کسی را مجازات کنیم، کسی که قرار است بین انسان ها قضاوت کند به آشکار و نهان انسان ها آگاه است
ما فقط قاعده را بیان می کنم، قضاوت با اوست که قاعده را بیان کرده...

مسلم;998965 نوشت:
ما قرار نیست کسی را مجازات کنیم، کسی که قرار است بین انسان ها قضاوت کند به آشکار و نهان انسان ها آگاه است
ما فقط قاعده را بیان می کنم، قضاوت با اوست که قاعده را بیان کرده...

بحث اتمام حجت بود
عرض شد شما مسئله را مشروط به تقصیر کردید
در حالی که شواهد میگوید عرضه دین به کافر، حجت را تمام میکند و حق داریم او را بکشیم.

خباء;998966 نوشت:
بحث اتمام حجت بود
عرض شد شما مسئله را مشروط به تقصیر کردید
در حالی که شواهد میگوید عرضه دین به کافر، حجت را تمام میکند و حق داریم او را بکشیم

برادر من بحث بر سر مجازات الهی در جهنم است، چه ربطی به کشتن کافر در دنیا دارد؟!

خباء;998956 نوشت:
اگر کسی کافر بود و دوسال نیاز داشت، به حکم آیات کافر جهنمی است ولی در واقع این شخص نباید جهنم برود.

خباء;998942 نوشت:
اصولا کسی که کافر است را جهنمی میدانند. پس باز هم او جهنمی است اگر چه نیاز به دو سال زمان داشت تا بهشتی شود

خباء;998942 نوشت:
ما نمیتوانیم هیچ کافری را جهنمی بدانیم

خباء;998942 نوشت:
آیاتی که میگوید کفار جهنمی میشوند

بحث کشتن کافر که یک بحث فقهی است نه اعتقادی را خود شما وسط کشیده اید؛ من یک کلمه هم در این رابطه حرف نزدم چون اصلا این بحث از بحث اعتقادات و کلام خارج میشود.

مسلم;998945 نوشت:
پیش فرض چنین ابهاماتی این است که خداوند انسان ها را از قبل آفریده و آماده کرده و سپس نوزاد «الف» را به خانواده «ب» و نوزاد «ج» را به خانواده «د» می فرستد و...؛ در حالی که اینطور نیست!

باسلام خداقوت
متشکرم

نتونستم منتظر پاسخ شما بمونم یه گشتی زدم و جایی همچین متنی رو دیدم البته توضیحات زیاد بود بخشی از متن که همه این توضیحات رو شما تو پستها دادید

حال فرض کنید کودکی سالم به دنیا آمد اما به خاطر تزریق یک داروی اشتباه توسط پرستار فلج شد و تا آخر عمر به همین صورت باقی ماند. آیا در اینجا هم کسی به خدا اشکال می‌کند که چرا آن کودک را معلول کرد؟ خیر، همه پرستار را مقصر می‌دانند. اشتباه رایجی که در مورد این سؤال وجود دارد این است که فکر می‌کنیم تأثیر علل و عوامل خارجی تنها بعد از تولد شروع می‌شود و قبل از آن والدین و مسائل دیگر هیچ تأثیری در نطفه و جنین ندارند و خدا بدون دلیل مثلا یکی را سالم می‌آفریند و دیگری را ناقص.
اگر قرار باشد به کودکانی که ناقص‌ متولد می‌شوند اشکال شود باید به تمام کودکانی که بعد از تولد هم دچار نقص می‌شوند و بلکه تمام بیماریها و نقصهایی که در طول زندگی رخ می‌دهد هم اشکال شود. مثلا چرا باید یک بمب اتمی هزاران نفر را بکشد یا بیمار و معلول کند، چرا وقتی دو تا ماشین تصادف می‌کنند سرنشینانش زخمی شوند و هزاران مورد دیگر. در اینجا ممکن است سؤال شود چرا خداوند جلو این ظلم‌ها را نمی‌گیرد؟ در پاسخ مى‏ گوییم: خداوند آفرینش را بر اساس حکمت و علل و اسباب آفریده و اگر بخواهد با قدرت خود اشتباهات ما را در طبیعت اصلاح کند، باید نظام آفرینش را به هم بزند. مثلاً؛ جاذبه براى زمین یک حکمت و ارزش است. این جاذبه است که سبب بارش باران مى‏شود. حال اگر بگوییم به خاطر سقوط کودکى یا انسانى یا هواپیمایى، جاذبه را از زمین بگیریم، علاوه بر از هم پاشیدن نظام خلقت، چه برکاتى را باید از دست بدهیم. اگر ظالمى سنگى را به صورت مظلومى پرتاب کرد، آیا خداوند باید قبل از رسیدن سنگ به صورت او، سنگ را پنبه کند یا صورت او را ضربه ناپذیر کند؟!

نتیجه‌اش این می‌شود که هیچ چیزی سر جای خودش نباشد و اساسا در آن صورت باید اختیار از انسان‌ها سلب شود و بساط این عالم برچیده شود.
پس اگر قرار باشد خداوند جلوی تولد چنین کودکانی را با فرض وجود اسباب و علل آن بگیرد اساسا باید اختیار را از انسان سلب کند. مثلا پدر و مادری الکل می‌نوشد و در همان حال نطفه‌ای از آنها منعقد می‌شود که حاصل آن یک جنین معلول می‌شود. حال اگر خداوند بخواهد جلو این امر را بگیرد باید مانع از این شود که کسی بتواند الکل بنوشد یا تأثیر الکل را از الکل بگیرد یا اصلا نگذارد کسی انگور بکارد تا از آن الکل درست شود و در یک کلام علیت و اختیاری نباشد.

اگر بنا بود بین موجوات تفاوت نباشد پس این همه موجودات گوناگون نباید خلق می‌شدند و اگر موجودات گوناگون خلق نمی‌شدند اساسا عالم خلقتی شکل نمی‌گرفت. اگر بنا بود خداوند این نقص قیاسی را بردارد ، پس تمام سنگها و خاکها و دیگر جمادات را باید گیاه می آفرید ، چون جماد در قیاس با گیاه ، ناقص است. همچنین تمام گیاهان را باید حیوان خلق می کرد. چون گیاه نیز در قیاس با حیوان ، ناقص شمرده می شود. باز همه ی حیوانها را باید شامپانزه ـ که باهوشترین نوع میمون است ـ خلق می نمود. نیز تمام شامپانزه ها را باید انسان می نمود. و تمام عقب مانده های ذهنی و معلولین جسمی را باید مثل افراد عادی خلق می کرد ، و تمام افراد عادی را باید نابغه ها می آفرید و تمام نوابغ را باید در حدّ ملائک ،و ملائک را در حدّ انبیاء می آفرید و تمام انبیاء را باید در حدّ رسول الله (ص) خلق می کرد. پس اگر بنا بود خدا این نقص قیاسی را بردارد ، تنها بایدیک موجود می آفرید و آن رسول الله (ص) می باشد. چون دو موجود عین هم و هم رتبه ، محال است تحقّق یابد ، کجا رسد میلیاردها میلیاردها ... میلیاردها موجود در یک رتبه خلق شوند.

چرا که دوگانگی نتیجه‌ی تفاوت است ؛ و تفاوت ناشی از رتبه ی وجودی موجودات می باشد .


تفاوت ، به اشکال گوناگون ، بین همه انسانها و همه موجودات وجود دارد ؛ که با توجّه به حکمت بالغه الهی ، این تفاوتها نیز حکیمانه اند. این تفاوتها به خودی خود رنجی ندارند ؛ رنج زمانی پدیدار می شود که شخص خود را با دیگری مقایسه می کند. انسانهای عادی زمانی که به انسانهای متعالی فکر نکنند خود را نرمال خواهند یافت ولی اگر ما انسانهای عادی خود را با انسانهایی همچون انبیاء(ع) مقایسه کنیم که اکثراً از بدو تولّد دارای خصوصیّات ویژه بودند ، در آن صورت خود را بسیار ناقص خواهیم یافت. همانطور که یک نابینای مادرزاد خود را در مقایسه با افراد عادی ناقص می‌یابد ، انسانهای عادی نیز در مقایسه با انبیاء(ع) نابینای مادرزادند. چون آنها اموری را ادراک می کنند که انسانهای عادی قادر به ادراک آن نیستند.

این مقایسه را در سطح وسیع‌تری نیز می توان انجام داد. برای مثال از مقایسه‌ی حیوانات با انسانها متوجّه می شویم که حیوانات فاقد برخی کمالات انسان هستند کما اینکه انسان‌ها نیز فاقد برخی کمالات حیواناتند. برای مثال پرندگان عقل ندارند ، در عوض انسان هم بال پرواز ندارد. امّا نه انسان نسبت به پرنده معلول خوانده می شود نه پرنده نسبت به انسان.

هر موجودی فی حدّ نفسه یک موجود کامل است و هیچ موجودی در مقایسه با هدفی که برای آن آفریده شده است ناقص نیست.

مثلا [=notonaskh] معلول جسمی شاید برای کارگری و از پلّه بالا رفتن موجود ناقصی باشد امّا برای رسیدن به مقام عبودیّت و خلیفة اللّهی و مظهر اسماء الهی شدن ــ در حدّ یک انسان عادی ــ ناقص نیست. بلی اگر هدف از خلقت انسان ازدواج کردن و بچه دار شدن و اشتغال به فلان کار دنیایی و از پلّه بالا رفتن و امثال آنها بود در آن صورت می شد این گونه افراد را ناقص نامید ،کما اینکه در این صورت همه یا خیلی از انسانها را می شد ناقص شمرد.

یک از صفات خداوند جبار است به معنای بسیار جبران کننده. یعنی اگر انسانی در دنیا که دار تزاحم و تضاد است دچار نقصی شد که اختیار خود شخص در آن نقشی نداشته است (مثلا به خاطر اشتباه یا ظلم دیگران) خداوند تعالی در عالم آخرت عوض آن را به او خواهد داد طوری که آن فرد کاملا راضی می‌شود. امام صادق (ع) در توجیه نقص‌های بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی می‌فرماید: خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می‌کند که اگر بین بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصائب و باقی ماند در آخرت مخیر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب می‌کنند تا اجرشان مضاعف گردد . همچنین ایشان درباره میزان پاداش خداوند در برابر بلاها می‌فرماید: اگر مؤمن می‌دانست که چه پاداشی در برابر گرفتاری‌های دنیا به او می‌دهند هر آینه آرزو می‌کرد او را با قیچی قطعه قطعه کنند .

مسلم;998970 نوشت:
برادر من بحث بر سر مجازات الهی در جهنم است، چه ربطی به کشتن کافر در دنیا دارد؟!

بحث کشتن کافر که یک بحث فقهی است نه اعتقادی را خود شما وسط کشیده اید؛ من یک کلمه هم در این رابطه حرف نزدم چون اصلا این بحث از بحث اعتقادات و کلام خارج میشود.

ببینید بزرگوار بحث هم درباره اثرات تکوینی و وضعی در دنیا است
و هم درباره اثرات اخروی مثل مجازات در آخرت. من میدانم که فقط جنبه فقهی نیست که آن هم از اثرات دنیوی است.

اما مشکل بین من و شما بیشتر به همان بحث توانایی و مقاومت فرد و بالفعل و بالقوه بودن این توانایی ها است.

بگذارید این طور توضیح بدهم

به قول معروف میگویند هر کس قیمتی دارد.
مثلا یکی تا صد میلیون تومان مقاومت میکند ولی با یک میلیارد شل میشود.
یکی با زن و یکی با قدرت...
شما به همه میتوانید بگویید شما توانایی مقابله با همه اینها را داشتید.
نه آن کس که به او رشوه یک میلیاردی دادند حق دارد کارش را توجیه کند و نه آن کسی که به او وعده امارت ری داده شده است.

اما مشکل اینجاست که یکی اعتراض میکند که چرا من را چنین امتحان سختی کردی؟ و فلانی چنین نشد؟
خوب طبیعی است کسی که فقیر است مثل منی که پولهای کلان به جیبم می رود نباشد.
طبیعی است کودکی که در گرداب گناهان جنسی و اعتقادی رشد یافته مثل کودکی که در مسجد بزرگ شده نباشد.
طبیعی است یکی بهشتی شود و دیگری جهنمی.
درست است که سقف توانایی هر دو یکی است ولی کف توانایی آنها یکی نیست.
و این کف توانایی در برابر هر امتحانی تاب مقاومت ندارد.
جالب است میگویند امام علی ع در خطبه ای فرمودند :
کسی نگوید خدایا مرا امتحان نکن چون سنت قطعی الهی است که باید امتحان کند ، بلکه بگوید خدایا ما را از امتحانات سختی که در آن درمی مانیم به تو پناهنده می شویم.

حال تصور کنید کودکی که در میان امواج شهوت و اعتیاد و بدرفتاری بزرگ شده است و در طرف مقابل کودکی که در مسجد و محیط پاک بزرگ شده است.
طبیعتا شکست خوردن کودک اول راحت تر از کودک دوم است.

اینجاست که اینطور میتوان گفت که خدا عدالتش بر اساس سقف توانایی بشر است نه بر اساس تناسب میان امتحان و توانایی بالفعلش.
اینجاست که میگویند یکی جهنمی میشود چون با وجود تمام فلاکتی که در دوران کودکی تا بلوغ داشت و با آنها رشد پیدا کرد، حق نداشت فریب شیطان را بخورد و جهنمی شود.
و یکی بهشتی میشود چون در محیطی امن و پر از ایمان پرورش یافت و حق نداشت فریب شیطان را بخورد و جهنمی شود. لذا یک کودک هم در دنیا مجازات میشود و هم در اخرت و یکی هم در دنیا لذت می برد و هم در بهشت.
حالا هم باید از خدا بخواهیم که فرزندانمان را امتحان سخت نکند که در آن بمانند و جزو کافران گردند.
و الله اعلم

III I III;997733 نوشت:
آیا این گناه که قبحش را فی الجمله می‌داند ممکن است باعث شود بلایی در دنیا به او برسد؟

بلاهایی که در دنیا به خاطر عملکرد سوء افراد به آنها میرسد، اثر تکوینی اعمال است و مربوط به تشریع (دین) نیست. یعنی ربطی به گناه بودن و به سن تکلیف رسیدن یا نرسیدن و عقل و درک افراد ندارد و در هر شرایطی، فلان عملکرد، فلان اثر تکوینی را میتواند به دنبال داشته باشد.

اما عذاب اخروی، مربوط به تشریع است، که ملازم با عقل و درک افراد و سن تکلیف آنهاست.

با سلام و احترام

ببینید جناب خباء عزیز من دو نکته اساسی در مورد فرمایش شما باید عرض کنم:

خباء;998979 نوشت:
مشکل اینجاست که یکی اعتراض میکند که چرا من را چنین امتحان سختی کردی؟ و فلانی چنین نشد؟

اینکه ما گمان کنیم خدا نعوذبالله آن بالا نشسته و خوشش می آید این را با فقر امتحان کند، دیگری را با پول، آن یکی را می بیند که دارد خوب راه می رود بیمار کند، و آن یکی را با داغ عزیزان و... این که منطقی نیست!
ما باید نوع نگاهمان را اصلاح کنیم! نعوذبالله خدا اینقدر بیکار نیست که بنشیند بر سر راه این و آن مشکل تراشی کند! تمام این اتفاقات و حوادث معلول علل طبیعی پیشینی هستند که حوادث متفاوت را برای بشر رقم می زنند و بستر امتحانی شکل می گیرد!

خب طرف با سرعت 200 کیلومتر رانندگی می کند و یک دفعه چپ می کند و ده ها نفر را به عزا فرو می برد، خب خدا اصلا راضی به چنین واقعه ای نبوده و نیست، این حادثه را خود ما رقم زده ایم اما طبیعتا با این حادثه ای که خدا راضی به آن نبوده فضا برای امتحان دیگران رقم میخورد.

همه چیز چه فقر و چه ثروت، چه بیماری و چه سلامتی، چه سایر حوادث را عمدتا خود ما رقم می زنیم، بله اگر به مرتبه ابراهیم(ع) رسیدیم آن موقع می توانیم ادعا کنیم که به صورت خاص و ویژه داریم امتحان می شویم! که مثلا امر شویم که فرزند خود را قربانی کنیم! اما عمده امتحاناتی که بشر با آن روبرو است حوادثی است که به خاطر قوانین طبیعی و اختیارات بشری فضای آنها فراهم شده است، قرعه کشی در کار نیست!

خباء;998979 نوشت:
اینجاست که اینطور میتوان گفت که خدا عدالتش بر اساس سقف توانایی بشر است نه بر اساس تناسب میان امتحان و توانایی بالفعلش

نکته دوم اینکه من منظور شما از سقف توانایی و توانایی بالفعل را نمی فهمم!! ما یک رقم توانایی بیشتر نداریم، سقف توانایی و توانایی بالفعل یعنی چه؟
شما توانایی را با اختیار نباید خلط کنید؛ تمام کسانی که از روی آگاهی کفر ورزیده اند، یا گناه کرده اند، یا مانند آن همگی توانایی ترک این امور را داشته اند، این توانایی هم فعلیت داشته، بالقوه نبوده! فقط آن را اختیار نکرده اند، به خاطر منافع دیگری چون دنیا، یا لذت های جنسی و مانند آن.
اینکه کسی چیزی را اختیار نکند غیر از این است که بگوییم توانایی آن را ندارد، یا توانایی او برای انجام آن کار فعلیت نداشته است!

مسلم;999023 نوشت:
تمام کسانی که از روی آگاهی کفر ورزیده اند، یا گناه کرده اند، یا مانند آن همگی توانایی ترک این امور را داشته اند، این توانایی هم فعلیت داشته، بالقوه نبوده! فقط آن را اختیار نکرده اند، به خاطر منافع دیگری چون دنیا، یا لذت های جنسی و مانند آن.
اینکه کسی چیزی را اختیار نکند غیر از این است که بگوییم توانایی آن را ندارد، یا توانایی او برای انجام آن کار فعلیت نداشته است!

باسلام

چیزی که بنده متوجه شدم اینکه بلاخره این فرد به خاطر این اشتباهات دیگران یه کمبودهایی داره و این کمبودها باعث میشه مثلا در سن 20 سالگی به یه سری آگاهی ها و رشدهایی برسه در حالی که دیگری در 15 سالگی رسیده به خاطر مناسب بودن شرایط این مدت زمان 5 سال عقب ماندن به ضرر این فرد هست
تا زمانی که کودک اگاهی به این مسائل نداره و تکلیفی هم بر او نیست شاید گفته بشه به یه سری مسائل بلاخره عادت کرده یا باعث شده که عقب بمونه ولی از زمانی که این کودک اگاه به مسائل شد از همان زمان شروع پیشرفت او هم آغاز میشه

حال این زمان در 20 سالگی باشد یا 5 سالگی فقط بر میگرده به اینکه آیا بخواهد یا نخواهد

در طول زندگی چه بسا ما نیز خیلی از اینگونه مسائل رو تغییر دادیم چه از نظر جسمی چه از نظر مادی و چه معنوی

و برای خداوند هم همین موضوع اهمیت داره که من بعد از اینکه فهمیدم این مسیر و رویه اشتباه است و این کاستی نمی تواند مانع رشد من شود پس باید حرکت کنم یعنی این توانایی در من هست که تغییر دهم حتی با همین کاستی و کمبودی که دارم

حال ممکنه است به خاطر اشتباه دیگری چیزی را از دست داده ایم که غیر قابل برگشت هست ولی طوری هم نیست که نشود با چیز دیگر جبران کرد مثلا فرد نابینا بر اثر بیماری و عدم توجه والدین بینای خود ا از دست داده اگر بخواهد خود را محدود به این مشکل کند و دیگر دنیا را تیره و تار ببیند مطمئنا این خود فرد هست که این تصمیم را میگرد چه بسا افراد نابینایی که از خیلی از افراد سالم بهتر زندگی میکنند که خود بنده به عینه دیدم

نیاز به تغییر و بهتر شدن در وجود همه انسانها هست حال خود او کم کاری کند دیگر این تصمیم و خواسته اوست

مسلم;999023 نوشت:

اما عمده امتحاناتی که بشر با آن روبرو است حوادثی است که به خاطر قوانین طبیعی و اختیارات بشری فضای آنها فراهم شده است، قرعه کشی در کار نیست!

سلام و عرض ادب

این قوانین طبیعی توسط چه کسی کنترل می شود؟

با چه روندی ؟

آیا خداوند روز ازل نوشته بود که فلان شخص باید به فقر آزمایش شود یا نه؟

شروحیل;999027 نوشت:
آیا خداوند

باسلام

مسلم;998945 نوشت:
پیش فرض چنین ابهاماتی این است که خداوند انسان ها را از قبل آفریده و آماده کرده و سپس نوزاد «الف» را به خانواده «ب» و نوزاد «ج» را به خانواده «د» می فرستد و...؛ در حالی که اینطور نیست! همانطور که جسم کودک بر اثر ژنتیک پدر و مادرو سایر عوامل شکل گرفته و به وجود می آید، از بستر رشد همین جسم است که نفس و روح او هم حادث میشود. بنابراین همانطور که به لحاظ جسمی نمیشود بچه یک پدر مادر در خانواده دیگری به دنیا بیاید چون با هم همخوانی ندارند، به لحاظ روحی هم اینچنین است. بچه هر خانواده ای نمی تواند در خانواده دیگر به وجود بیاید، چون او در این بستر شکل گرفته، نه اینکه به این خانواده فرستاده شده باشد!

شروحیل;999027 نوشت:
فلان شخص باید به فقر آزمایش شود یا نه؟

مسلم;999023 نوشت:
اینکه ما گمان کنیم خدا نعوذبالله آن بالا نشسته و خوشش می آید این را با فقر امتحان کند، دیگری را با پول، آن یکی را می بیند که دارد خوب راه می رود بیمار کند، و آن یکی را با داغ عزیزان و... این که منطقی نیست!
ما باید نوع نگاهمان را اصلاح کنیم! نعوذبالله خدا اینقدر بیکار نیست که بنشیند بر سر راه این و آن مشکل تراشی کند! تمام این اتفاقات و حوادث معلول علل طبیعی پیشینی هستند که حوادث متفاوت را برای بشر رقم می زنند و بستر امتحانی شکل می گیرد!

اللیل والنهار;998975 نوشت:
مثلاً؛ جاذبه براى زمین یک حکمت و ارزش است. این جاذبه است که سبب بارش باران مى‏شود. حال اگر بگوییم به خاطر سقوط کودکى یا انسانى یا هواپیمایى، جاذبه را از زمین بگیریم، علاوه بر از هم پاشیدن نظام خلقت، چه برکاتى را باید از دست بدهیم. اگر ظالمى سنگى را به صورت مظلومى پرتاب کرد، آیا خداوند باید قبل از رسیدن سنگ به صورت او، سنگ را پنبه کند یا صورت او را ضربه ناپذیر کند؟!

نتیجه‌اش این می‌شود که هیچ چیزی سر جای خودش نباشد و اساسا در آن صورت باید اختیار از انسان‌ها سلب شود و بساط این عالم برچیده شود.

مسلم;999023 نوشت:
فضا برای امتحان دیگران رقم میخورد.

مسلم;999023 نوشت:
همه چیز چه فقر و چه ثروت، چه بیماری و چه سلامتی، چه سایر حوادث را عمدتا خود ما رقم می زنیم، بله اگر به مرتبه ابراهیم(ع) رسیدیم آن موقع می توانیم ادعا کنیم که به صورت خاص و ویژه داریم امتحان می شویم! که مثلا امر شویم که فرزند خود را قربانی کنیم! اما عمده امتحاناتی که بشر با آن روبرو است حوادثی است که به خاطر قوانین طبیعی و اختیارات بشری فضای آنها فراهم شده است، قرعه کشی در کار نیست!

باتشکر

یاحق

اللیل والنهار;999034 نوشت:
باسلام

باتشکر

یاحق

سلام و عرض ادب
خداوند در قران فرموده است

ما بسیاری را برای جهنم آفریدیم

یعنی هدف خداوند از خلقت این افراد ، از ابتدا ظلم کردن بوده

این ظالمین که مخلوق خداوند هستند و با همین هدف خلق شدند همین عوامل طبیعی هستند

خداوند آزمایش می کند ،
آن کسی که باید نگاهش را اصلاح کند
شخصی است که فکر می کند مورد آزمایش غیر خدا قرار گرفته
و دهر و ژنتیک او را به این سو آن سو می کشاند ! نه خداوند !

خداوند است که حسین را به کربلا می کشاند و به شهادت می رساند

به خلافت رسیدن خلفا را مقدر می کند

و ظلم به مومنان حقیقی را تا روز قیام قائم آزاد می کند

خداوند از ابتدا به این رضایت داد
که دنیایی ایجاد شود
و سرتاسر ظلم در آن برپا شود
تا روز قیام قائم

که بیاید و حق را برپا کند

اگر خداوند این ظلم را ایجاد نمی کرد
پیروزی حق بر باطل معنا پیدا نمی کرد

رضایت خداوند در سیر این زمان و محقق شدن اهداف است

رضایت خداوند در بریده شدن سر حیوانات است

رضایت خداوند در قربانی شدن حسین است

خداوند ظلم نمی کند

اما ظالم را خلق می کند

دهر و طبیعت و ژنتیک و ...

همه اسم هایی است که ما به خواست خداوند داده ایم

وگرنه غیر خداوند نیرو و اراده ای وجود ندارد

شروحیل;999037 نوشت:
ما بسیاری را برای جهنم آفریدیم

باسلام

چیزی که بنده متوجه شدم اینه که

نه اینکه خداوند از اول اونها رو برای جهنمی شدن افرید

بلکه انها با همه چیزهایی که خداوند به آنها برای هدایتشان داده بود مثل همه انسانها

باز مسیری رو میروند که به جهنم ختم میشود

این هم بر میگرده به آگاهی که خداوند داره نه اینکه خدا میخواهد

مثلا من دانش آموزی رو میبینم که داره درس نمی خونه میگم دانش آموزانی این درس را پاس نخواهند کرد

این گفته دلیل بر این نیست که من می خواهم که او این درس رو پس نکنه بلکه نوع عملکرد برای من روشن است که نتیجه این کار مساوی با افتادن در این درسه

با اینکه او هم امکان این رو داره که قبول بشه اگر خودش بخواهد و تغییر در این عمکرد داشته باشد

ولی خب باز با همه اینحال میشه گفت که نه این دانش آموز اهل درس خوندن نیست امروز فردا هست که دیگه کلا اخراج بشه از مدرسه

ولی باز با همه اینحال امکان اینکه تغییر کند هست اگر خودش تصمیم به این کار بگیره

اللیل والنهار;999038 نوشت:
باسلام

چیزی که بنده متوجه شدم اینه که

نه اینکه خداوند از اول اونها رو برای جهنمی شدن افرید

بلکه انها با همه چیزهایی که خداوند به آنها برای هدایتشان داده بود مثل همه انسانها

باز مسیری رو میروند که به جهنم ختم میشود

این هم بر میگرده به آگاهی که خداوند داره نه اینکه خدا میخواهد

مثلا من دانش آموزی رو میبینم که داره درس نمی خونه میگم دانش آموزانی این درس را پاس نخواهند کرد

این گفته دلیل بر این نیست که من می خواهم که او این درس رو پس نکنه بلکه نوع عملکرد برای من روشن است که نتیجه این کار مساوی با افتادن در این درسه

با اینکه او هم امکان این رو داره که قبول بشه اگر خودش بخواهد و تغییر در این عمکرد داشته باشد

ولی خب باز با همه اینحال میشه گفت که نه این دانش آموز اهل درس خوندن نیست امروز فردا هست که دیگه کلا اخراج بشه از مدرسه

ولی باز با همه اینحال امکان اینکه تغییر کند هست اگر خودش تصمیم به این کار بگیره

سلا و عرض ادب

خداوند معلم نیست

خالق است

خداوند دانش آموزی را خلق میکند

که می داند هدفش به هم ریختن مدرسه است

نه تحصیل در مدرسه

این خداوند است که هر چه بخواهد خلق میکند

شما نمی توانید به او اعتراض کنید که چرا ظالم را خلق کردی !

چرا که اگر ظلم نباشد ، حق معنایی ندارد !

باید دنیا پر از ظلم شود

تا بر پایی حق و پیروزی حق بر باطل معنا پیدا کند

شروحیل;999039 نوشت:
خداوند دانش آموزی را خلق میکند

که می داند هدفش به هم ریختن مدرسه است

جاها رو دارید اشتباه میگید

خداوند دانش آموزی خلق نمیکند که هدفش به هم ریختن مدرسه است گویا بگویید معلم دانش آموزی دارد تربیت کند که بی نظم باشد در حالی که لازمه بودن در کلاس نظم است پس این موضوع به خودی خود درست نیست چون اگر معلم او را بی نظم کند پس وجود کلاس هم بی معنی میشود اصلا کلاسی باقی نمی ماند که این فرد دانش آموز آن کلاس باشد
درحالی که می توان گفت دانش آموزی درست تربیت نشده است و لازمه کلاس انضباط است پس قرار گرفتن در مسیر کلاس می تواند این دانش آموز بی نظم را تربیت کند ولی اگر خودش بخواهد

لازمه اینکه ما وارد بهشت شویم قرار گرفتن در مسیر درست است که خداوند این مسیر را برای همه فراهم کرده

حتی اگر دانش آموزی باشی که درست تربیت نشده باشی

اللیل والنهار;999041 نوشت:
جاها رو دارید اشتباه میگید

خداوند دانش آموزی خلق نمیکند که هدفش به هم ریختن مدرسه است گویا بگویید معلم دانش آموزی دارد تربیت کند که بی نظم باشد در حالی که لازمه بودن در کلاس نظم است پس این موضوع به خودی خود درست نیست چون اگر معلم او را بی نظم کند پس وجود کلاس هم بی معنی میشود اصلا کلاسی باقی نمی ماند که این فرد دانش آموز آن کلاس باشد
درحالی که می توان گفت دانش آموزی درست تربیت نشده است و لازمه کلاس انضباط است پس قرار گرفتن در مسیر کلاس می تواند این دانش آموز بی نظم را تربیت کند ولی اگر خودش بخواهد

لازمه اینکه ما وارد بهشت شویم قرار گرفتن در مسیر درست است که خداوند این مسیر را برای همه فراهم کرده

حتی اگر دانش آموزی باشی که درست تربیت نشده باشی

خداوند شیطان را از آتش آفرید

مقصد شیطان از ابتدای خلقتش برای خداوند معلوم بود!

خداوند هر چه بخواهد خلق میکند

نگهبان جهنم

نگهبان بهشت

دانش آموزی که قرار است مدرسه را به هم بریزد

دانش اموزی که بتواند انتخاب کند که مدرسه را به هم بریزد یا تحصیل کند

دانش آموزی که جز تحصیل کردن انتخابی ندارد!

این که طبیعت و دهر و ژنتیک عاقبت ما را تعیین می کند ، فلسفه بافی است برای فرار از حقیقت ، نه حقیقت!

همه این ها جبرا تحت امر خداوند هستند ،
هرچند گاها انتخابی داشته باشند
اما امری به ان ها تفویض نمی شود

شروحیل;999042 نوشت:
خداوند شیطان را از آتش آفرید

مقصد شیطان از ابتدا معلوم بود!

خداوند هر چه بخواهد خلق میکند

نگهبان جهنم

نگهبان بهشت

دانش آموزی که قرار است مدرسه را به هم بریزد

دانش اموزی که بتواند انتخاب کند که مدرسه را به هم بریزد یا تحصیل کند

دانش آموزی که جز تحصیل کردن انتخابی ندارد!

ان چیزی که باعث شیطان شدن شیطان شد انتخاب و خواست خودش بود
و از آنجایی که همچنان بر این شیطان بودن خود باقیست یعنی خود خواست که شیطان باشد نه خداوند

دانش آموز خود خواست که رفوزه شود

خواست معلم قبولی او بود که این همه وقت برای اون گذاشته تعلیم داده و با او همراهی کرده

اگر این تعالیم نبود و او به خودی خود چیزی نداشت بله می توان گفت که این دانش آموز در نداشتن و علم آموزی نقشی نداشته بلکه امکانش نبوده

درحالی که به این شکل نیست اون درکلاس توجه به آموزه ها نکرده مطمئنا در امتحان هم قبول نخواهد شد
پس افتادن دانش آموز به خاطر کم کاری خود اوست

اللیل والنهار;999043 نوشت:
ان چیزی که باعث شیطان شدن شیطان شد انتخاب و خواست خودش بود
و از آنجایی که همچنان بر این شیطان بودن خود باقیست یعنی خود خواست که شیطان باشد نه خداوند

خواست شیطان خارج از خواست خدا نیست!

خارج بودن خواست شیطان از خواست خداوند به معنای دو خدایی است!

شیطان از ابتدا از آتش خلق شد

حتی اگر تمام عالم را به راه رااست و خدا پرستی هدایت می کرد ( که طبق آیات قرآن کرده و در حال همین کار است)

باز هم جایگاهش جهنم است

مانند نگهبان جهنمی که از ابتدا برای نگهبان جهنم بودن آفریده شده است

من اخر این بحث اراده خدا و اراده و اختیار انسان و ربطشون به هم رو نفهمیدم. یا مثلا میگیم لا حول ولا قوه الا بالله پس اختیار انسان این وسط چی میشه؟یکی نیست درست حسابی توضیح بده که بفهمیم؟بهترین کتاب تو این زمینه چیه؟

شروحیل;999027 نوشت:
این قوانین طبیعی توسط چه کسی کنترل می شود؟
با چه روندی ؟
آیا خداوند روز ازل نوشته بود که فلان شخص باید به فقر آزمایش شود یا نه؟

با سلام
بله همه چیز به اراده خداوند است و خداوند هم از ازل می داند که چه کسی با فقر و چه کسی با ثروت آزمایش خواهد شد، اما در همان علم ازلی خداوند علت آن فقر و ثروت هم ثبت شده است، اینطور نیست که بی قاعده و بی ضبطه ثروتمند شده باشد؛ اگر این بود که کار و تلاش و برنامه ریزی و علم و مانند آن معنا نداشت.
این ها برداشت های اشتباه از دین است! انسان می تواند با تلاش از دست فقر راحت بشود و خودش را در ورطه آزمایش با ثروت بیندازد!

شروحیل;999037 نوشت:
ما بسیاری را برای جهنم آفریدیم
یعنی هدف خداوند از خلقت این افراد ، از ابتدا ظلم کردن بوده

یا ابالفضل(ع)...!!!
این دیگر چه برداشتی است؟! اگر این باشد که ظلم است!
این آیه قرآن بیانگر نتیجه است، مثل معلمی که به شاگردی که درس نمی خواند بگوید من تو را در کلاس راه داده ام که رفوزه شوی! خب این کنایه به سوء اختیار خود اوست!


در هر صورت خواهش می کنم این بحث را ادامه ندهید چون از تاپیک دور می شویم.

شروحیل;999044 نوشت:
خواست شیطان خارج از خواست خدا نیست!

خارج بودن خواست شیطان از خواست خداوند به معنای دو خدایی است!

اگر شیطان در انتخاب خود اختیاری نداشت بله این حرف شما درست
ولی اگر به او در انتخابش اختیاری داده شده پس با توجه به داشته هایی که داشته به یکباره و بدون اگاهی و کسب خیلی از چیزها از او امتحان گرفته نشد او با ان همه داشته میبایست به خواست معبود جواب مثبت میداد او خود مسیر آتش را برگزیده

چون او به خواسته خود توجه کرد نه خواست خداوند

مسلم;999046 نوشت:
انسان می تواند با تلاش از دست فقر راحت بشود و خودش را در ورطه آزمایش با ثروت بیندازد!

سلام و عرض ادب

حتی اگر خداوند فقر را برای این شخص تا پایان عمر خواسته باشد؟

اللیل والنهار;999048 نوشت:
اگر شیطان در انتخاب خود اختیاری نداشت بله این حرف شما درست
ولی اگر به او در انتخابش اختیاری داده شده پس با توجه به داشته هایی که داشته به یکباره و بدون اگاهی و کسب خیلی از چیزها از او امتحان گرفته نشد او اگر به ان همه داشته میبایست به خواست معبود خود با آن همه داشته جواب مثبت میداد او خود مسیر آتش را برگزیده

چون او به خواسته خود توجه کرد نه خواست خداوند

شیطان در آفریده شدنش از آتش اختیاری نداشت!

در آن مرحله اصلا اختیار معنا ندارد!

اختیار پس از رسیدن به تکلیف معنا پیدا می کند !

در ضمن اختیار به معنای تفویض نیست!

خداوند باید شخصی را می افرید تا دیگران را گمراه کند !

این شیطان نشد ،شیطانی دیگر !

بالاخره که باید خلق می شد!

با منطقی که می گویید : " خدا به اینکار هر چند راضی نیست ... "
خداوند رو مجبور می دانید.مگر می شود کسی راضی نباشد خلق کند ؟!

ali 000;999045 نوشت:
من اخر این بحث اراده خدا و اراده و اختیار انسان و ربطشون به هم رو نفهمیدم. یا مثلا میگیم لا حول ولا قوه الا بالله پس اختیار انسان این وسط چی میشه؟یکی نیست درست حسابی توضیح بده که بفهمیم؟بهترین کتاب تو این زمینه چیه؟

با سلام و احترام
قطعا ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله» به معنای نفی اراده انسان نیست، خود خداوند در آیاتی فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏ دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند(رعد:11)
یا فرموده: لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»؛ انسان جز به اندازه تلاشش بهره ای ندارد(نجم:39)
این ذکر می گوید هیچ اراده مستقلی وجود ندارد که بی نیاز از تکیه به غیر باشد مگر خداوند؛ حول و قوه اوست که به غیر او تکیه ندارد، اما غیر از او همه به او وابسته هستند.

اما برای آگاهی تفصیلی باید مسئله را در تاپیک مستقل دیگری دنبال بفرمایید، چون خود این بحث، بحث بسیار مفصلی است.

اما برای معرفی کتاب به نظرم کتاب جبر و اختیار نوشته آیت الله جعفر سبحانی به کوشش استاد علی ربانی گلپایگانی کتاب خوبی است

اگرچه خود بحث جبر و اختیار بحث پیچیده ای است اما در هر صورت این کتاب نسبتا خوب و جامع و روان است.

یا حق

شروحیل;999050 نوشت:
این شیطان نشد ،شیطانی دیگر !

شما دارید از لازمه بودن شر صحبت میکنید

ولی اینکه شرور بودن به خواست من باشد یا دیگری بحثش جداست

اگر اینگونه باشد که خداوند اصلا انسان را نمی آفرید تا شیطان حسادت نکند

اگر من ادعا دارم که به جایی رسیددم که هرچه خداوند بگوید میگویم چشم پس باید امتحان پس دهم در واقع او خود را مستحق اتش کرد

به همین شکل پیش برید حال علت امتحان من باشد وسوسه های شیطانی حال علت امتحان شیطان باشد انسان و برتر بینی

پس از همان اول اصل بر پایه امتحان پس دادن است چه شیطان باشی چه انسان

[SPOILER]استاد محترم چندبار تذکر دادند و استارتر محترم هم حق دارند ناراحت بشن اگر تایپک بی نظم بشه به خاطر پستهای بنده پس من دیگه ادامه نمیدم [/SPOILER]

شروحیل;999049 نوشت:
حتی اگر خداوند فقر را برای این شخص تا پایان عمر خواسته باشد؟

بله اگر خدا بخواهد کسی را فقیر نگه دارد آن شخص فقیر می ماند، ولی خودش می فرماید من چنین اراده ای ندارم؛ خدا سرنوشت انسان ها را به اراده خود انسان ها گره زده است:

مسلم;999052 نوشت:
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»؛ خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى‏ دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند(رعد:11)

این برداشت های شما که باید تعبیر فجیع را برای آنها به کار ببرم همه اشتباه هستند اما به خاطر اینکه تاپیک از مسیرش خارج نشود فقط نقل قول می گیرم، اما در برابر آنها سکوت تلخی می کنم، تا اگر مجالی در تاپیک مستقل دیگری پیدا شد به آنها پاسخ دهم:

شروحیل;999037 نوشت:
خداوند از ابتدا به این رضایت داد
که دنیایی ایجاد شود
و سرتاسر ظلم در آن برپا شود
تا روز قیام قائم

شروحیل;999044 نوشت:
خواست شیطان خارج از خواست خدا نیست!
خارج بودن خواست شیطان از خواست خداوند به معنای دو خدایی است!
شیطان از ابتدا از آتش خلق شد
حتی اگر تمام عالم را به راه رااست و خدا پرستی هدایت می کرد ( که طبق آیات قرآن کرده و در حال همین کار است)
باز هم جایگاهش جهنم است

شروحیل;999050 نوشت:
خداوند باید شخصی را می افرید تا دیگران را گمراه کند !
این شیطان نشد ،شیطانی دیگر !

شروحیل;999050 نوشت:
اختیار پس از رسیدن به تکلیف معنا پیدا می کند !

قطعا خدایی که شما ترسیم میکنید عدالتش می لنگد...!

مضطرب;999051 نوشت:
با منطقی که می گویید : " خدا به اینکار هر چند راضی نیست ... "
خداوند رو مجبور می دانید.مگر می شود کسی راضی نباشد خلق کند ؟!

هیچ کسی خدا را مجبور نمی داند...
بحث بین مصلحت اهم و مهم است...
خدا قطعا راضی به شهادت حسین(ع) نبود، اما مصلحت مهمتری ایجاب می کرد اختیار را از قاتلین حسین(علیه السلام) سلب نکرده و با معجزه مانع اتفاق افتادن طبیعی ماجرا نشود...

شما ان شالله پدر که شدید می فهمید که گاهی از رفتار بچه تان راضی نیستید، خیلی هم عذاب می کشید اما مشاورین به شما می گویند باید به او اجازه بدهید برخی کارها را خودش انجام دهد...

دوستان بحث جبر و اختیار کافی است...
بنده نکاتی در این زمینه را که به بحث مربوط بود و به تناسب طرح شده بود را عرض کردم و دیگر در این زمینه پستی نخوام نوشت
خواهش می کنم اگر در این زمینه ابهامی دارید در تاپیک مستقل دنبال بفرمایید

پیشاپیش از همکاری و همراهی شما صمیمانه ممنونم

مسلم;999023 نوشت:
با سلام و احترام

ببینید جناب خباء عزیز من دو نکته اساسی در مورد فرمایش شما باید عرض کنم:

اینکه ما گمان کنیم خدا نعوذبالله آن بالا نشسته و خوشش می آید این را با فقر امتحان کند، دیگری را با پول، آن یکی را می بیند که دارد خوب راه می رود بیمار کند، و آن یکی را با داغ عزیزان و... این که منطقی نیست!
ما باید نوع نگاهمان را اصلاح کنیم! نعوذبالله خدا اینقدر بیکار نیست که بنشیند بر سر راه این و آن مشکل تراشی کند! تمام این اتفاقات و حوادث معلول علل طبیعی پیشینی هستند که حوادث متفاوت را برای بشر رقم می زنند و بستر امتحانی شکل می گیرد!

خب طرف با سرعت 200 کیلومتر رانندگی می کند و یک دفعه چپ می کند و ده ها نفر را به عزا فرو می برد، خب خدا اصلا راضی به چنین واقعه ای نبوده و نیست، این حادثه را خود ما رقم زده ایم اما طبیعتا با این حادثه ای که خدا راضی به آن نبوده فضا برای امتحان دیگران رقم میخورد.

همه چیز چه فقر و چه ثروت، چه بیماری و چه سلامتی، چه سایر حوادث را عمدتا خود ما رقم می زنیم، بله اگر به مرتبه ابراهیم(ع) رسیدیم آن موقع می توانیم ادعا کنیم که به صورت خاص و ویژه داریم امتحان می شویم! که مثلا امر شویم که فرزند خود را قربانی کنیم! اما عمده امتحاناتی که بشر با آن روبرو است حوادثی است که به خاطر قوانین طبیعی و اختیارات بشری فضای آنها فراهم شده است، قرعه کشی در کار نیست!

نکته دوم اینکه من منظور شما از سقف توانایی و توانایی بالفعل را نمی فهمم!! ما یک رقم توانایی بیشتر نداریم، سقف توانایی و توانایی بالفعل یعنی چه؟
شما توانایی را با اختیار نباید خلط کنید؛ تمام کسانی که از روی آگاهی کفر ورزیده اند، یا گناه کرده اند، یا مانند آن همگی توانایی ترک این امور را داشته اند، این توانایی هم فعلیت داشته، بالقوه نبوده! فقط آن را اختیار نکرده اند، به خاطر منافع دیگری چون دنیا، یا لذت های جنسی و مانند آن.
اینکه کسی چیزی را اختیار نکند غیر از این است که بگوییم توانایی آن را ندارد، یا توانایی او برای انجام آن کار فعلیت نداشته است!

سلام

فعلا برایتان اجمالا یک مثال میزنم.

کودکی که از کودکی گرفتار خودارضایی و روابط نامشروع بوده
یا لذت روابط جنسی و شراب و مانند ان را چشیده است را تصور کنید.
آیا ترک این موارد و انتخاب مسیر درست ساده است؟
اینکه شما بگویید اختیار داشته ولی نخواسته است نگاهی سطحی می باشد.
تفکر و تعقل انسان به شدت متاثر از گذشته او است.
کسی که گرفتار اخلاق بد است دچار مغالطات شخصی هم میشود.
فقط منطق و به کار بستن آن، انسان را صاحب عقل سلیم نمیکند.
چنین کودکانی هم در تشخیص و هم در عمل دچار سختی هستند و همین درجات سختی میتواند باعث شکست آنها شود و نتوانند به ایمان و عمل صالح برسند.
مثلا اگر طرف کافر است مسلمان نشود
اگرمسلمان است شیعه نشود
اگر شیعه است در احکام ...
اگر در احکام باشد در عمل ناکام بماند...
( مثل اینکه یک جوانی بیاید پیش شما و بگوید چند سال است دچار خودارضایی شده و دچار افسردگی شده و دارد اعتقادش را از دست میدهد و ... بعد شما بگویید تو مختاری ولی خودت نمیخواهی و الا تو بالفعل میتوانی این کار را نکنی. بعد هم او را با پسرتان که پاک پرورش یافته یکی بدانید. اگر هم آن جوان عذاب شد بگویید به درک میخواستی نخواهی. و به پسرتان افرین بفرستید که پاک است )
اما آن کودکی که در محیط پاک بوده است.
در تشخیص و در عمل آسوده تر است پس خیلی راحت تر میتواند مسلمان شود یا شیعه شود یا عمل کند...
کودکی که نه دچار خودارضایی است نه گرفتار شراب لازم نیست در فکر و عمل درگیر شود...

طبیعی است اگر کودک اول جهنمی شود و عذاب بکشد
و طبیعی است که کودک دوم بهشتی شود
و بالعکس غیر طبیعی و عجیب است که کودک دوم جهنمی شود.
تفاوت این دو این است

مسلم;999056 نوشت:
دا قطعا راضی به شهادت حسین(ع) نبود، اما مصلحت مهمتری ایجاب می کرد ...

بماند که در خطبه های کوفه بیان شده این مصیبت را جز تقدیرات قبل خلقت بیان کرده اند و متون هم موجود است و علاقه به کپی کردن در اینجا ندارم.

مسلم;999056 نوشت:
شما ان شالله پدر که شدید می فهمید که گاهی از رفتار بچه تان راضی نیستید، خیلی هم عذاب می کشید اما مشاورین به شما می گویند باید به او اجازه بدهید برخی کارها را خودش انجام دهد...

شاید در حق بنده جنایت ها شد اما من در حق کسی جنایت نخواهم کرد.

خباء;999058 نوشت:
بگویید به درک میخواستی نخواهی.

دقیقا این همان چیزیست که در زندگی این افراد بیان می شود گاهی مودبانه و گاهی که می ببیند اثری ندارد و طرف دنبال حقش است لحن عوض می شود.
(واقعا دردناک است)

مسلم;999055 نوشت:

قطعا خدایی که شما ترسیم میکنید عدالتش می لنگد...!

سلام و عرض ادب

آن خدایی که عدالتش توسط انسان سنجیده شود ، خدا بودنش می لنگد !

عدالت یعنی قرار دادن هر چیزی سر جای خود

اگر باطل نباشد ، حق معنا ندارد

باید باطل خلق شود ، تا حق آن را شکست دهد

همین ایجاد تعادل بین حق و باطل ، عین عدالت است

همان خدایی که تازی دوزخ می آفریند ، حوری بهشتی خلق می کند!

اتفاقا اگر خداوند ظلم را خلق نمی کرد ، عدالتش می لنگید!

مسلم;999056 نوشت:

خدا قطعا راضی به شهادت حسین(ع) نبود

اتفاقا شهادت ایشان عین خواست خداوند و بارضایت خداوند و خود ایشان است

این عین کلام ایشان است

الهی رِضاً

بِرِِضِاکَ

،

صََبراً عَلی


قَضائِک


مسلم;999056 نوشت:

اما مصلحت مهمتری ایجاب می کرد اختیار را از قاتلین حسین(علیه السلام) سلب نکرده و با معجزه مانع اتفاق افتادن طبیعی ماجرا نشود...


چرا باید سلب شود؟

داستان خلقت اینگونه نوشته شده که حسین نامی شهید شود و قائمی برای انتقام خون او برخیزد؟

چرا خداوند چیزی را که خودش نوشته باشد برای عدم تشویش خاطر شما تغییر دهد؟؟؟

خداوند که راضی ، حسین هم که راضی ، شما این وسط چه کاره اید؟

مسلم;999056 نوشت:

شما ان شالله پدر که شدید می فهمید که گاهی از رفتار بچه تان راضی نیستید، خیلی هم عذاب می کشید اما مشاورین به شما می گویند باید به او اجازه بدهید برخی کارها را خودش انجام دهد...

دقیقا اشتباه شما همینجاست

خداوند را انسانی مصلحت اندیش ( مانند خودتان ) فرض گرفته اید

نه خدایی مقتدر !

هر مخلوقی خداوند را مثل خود می پندارد !

چرا که ذهنش محدود به محدودیت های خودش می باشد و قادر نیست خداوندی بی منتها را تصور کند!

خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد

و نیازی به مصلحت اندیشی ندارد

چرا که نیازی به کسب رضایت کسی ندارد !!!!!!

هر چه امر کند ، مخلوقاتش مجبور به اطاعت هستند

شروحیل;999072 نوشت:
باید باطل خلق شود ، تا حق آن را شکست دهد

باسلام با توجه به خارج بودن این مباحث از موضوع تایپک خواهشا در تایپک جدا به مباحث بپردازید اگر تایپک ایجاد بشه به نظرم ادامه در اون تایپک بهتر باشه

اما در مورد این بحث

آیا خدا که آفریننده این عالم است شر را نیز آفریده است؟

خواهشا ادامه ندید این بحث رو تو این تایپک

باتشکر

یاحق

خباء;999058 نوشت:
یا لذت روابط جنسی و شراب و مانند ان را چشیده است را تصور کنید.
آیا ترک این موارد و انتخاب مسیر درست ساده است؟
اینکه شما بگویید اختیار داشته ولی نخواسته است نگاهی سطحی می باشد.

سلام
خواهش می کنم بحث علمی را احساسی نکنید؛ ما داریم با قاعده حرف می زنیم.
انسان یا توان اصلاح خود را دارد یا ندارد، اگر ندارد که اصلا تکلیفی ندارد و اگر دارد یا این اصلاح آسان است یا رو به متوسط و دشوار؛ و در مقابل حسابرسی او هم متناسب با دشوار یا آسان بودن آن انجام خواهد شد، والسلام

مضطرب;999061 نوشت:
بماند که در خطبه های کوفه بیان شده این مصیبت را جز تقدیرات قبل خلقت بیان کرده اند و متون هم موجود است و علاقه به کپی کردن در اینجا ندارم.

بارها عرض کرده ام آنچه مقدر شده با قید اختیار است، نه اجبار! یعنی خداوند از پیش می داند انسان ها با اختیارشان چه می کنند، آنچه در لوح محفوظ ثبت است فعل انسان ها با قید اختیار است.
تفصیل مطلب باید در جای خودش پی گرفته شود

شروحیل;999072 نوشت:
اتفاقا شهادت ایشان عین خواست خداوند و بارضایت خداوند و خود ایشان است

برای اینکه بفهمید خواسته یا ناخواسته دارید مغالطه می کنید یک مثال می زنم؛ شما اگر در زمان امام حسین(ع) بودید آیا در کشتن امام حسین(ع) مشارکت می کردید؟ اگر پاسختان منفی است، چرا در کاری که رضای الهی در آن بوده مشارکت نمی کردید؟

دوستان عزیز اشاره مختصری به حواشی طرح شده کردم...
اما با توجه به اینکه موضوع تاپیک این است که آیا تاثیر وضعی اعمال بر انسان در گرو سن و سال و بلوغ تکلیفی است یا خیر، از طرح مباحث جنبی و حاشیه ای و عدالت خدا و مانند آن پرهیز کنید؛ بنده دیگر این مسائل را پاسخ نخواهم داد.
شما می توانید سازگاری این مسئله با عدالت خدا یا اختیار انسان را در تاپیک مجزای دیگری دنبال بفرمایید
یا حق

مسلم;999406 نوشت:
سلام
خواهش می کنم بحث علمی را احساسی نکنید؛ ما داریم با قاعده حرف می زنیم.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63823&p=999227#post999227

ما که داشتیم از قاعده صحبت میکردیم
شما متوجه نمیشدید از مثال صحبت کردیم تا جا بیافتد

اکنون خوشحالم که به قاعده بازگشتید و بنده روی همین قاعده به شما توضیح خواهم داد.

نقل قول:

انسان یا توان اصلاح خود را دارد یا ندارد، اگر ندارد که اصلا تکلیفی ندارد و اگر دارد یا این اصلاح آسان است یا رو به متوسط و دشوار؛ و در مقابل حسابرسی او هم متناسب با دشوار یا آسان بودن آن انجام خواهد شد،

ما که گفتیم انسان توان دارد.
شما خودتان دارید اعتراف میکنید اصلاح یا آسان است یا متوسط یا دشوار
حرف ما این بود که آن کودک که در شرایط دشوار تسلیم شیطان میشود در شرایط اسان تسلیم نمیشد.
به همین خاطر گفتم هر کس قیمتی دارد.
حالا به سوال که برگردیم که کودکی که این طور شرایطی دارد چه اثرات تکوینی در انتظارش است؟ میگوییم ادامه گناه و کفر و جهنم. یعنی بنا به تغییر در سختی و اسانی در نتایج تغییر حاصل میشود.
خطبه هم از امام اوردم

خباء;999423 نوشت:
ما که داشتیم از قاعده صحبت میکردیم
شما متوجه نمیشدید از مثال صحبت کردیم تا جا بیافتد

happy@};-

خباء;999423 نوشت:
حرف ما این بود که آن کودک که در شرایط دشوار تسلیم شیطان میشود در شرایط اسان تسلیم نمیشد.
به همین خاطر گفتم هر کس قیمتی دارد.


خب همین که می توانسته تسلیم نشود اما شده یعنی مستحق مجازات است اما آن کسی که به راحتی میتوانسته تسلیم نشود اما تسلیم شده مجازات سخت تری متوجه اوست، از آن طرف کسی که ایستادگی برای او دشوار است پاداش این ایستادگی بسیار بیشتر از کسی است که ایستادگی برای او راحت است.

مسلم;999435 نوشت:
happy@};-


خب همین که می توانسته تسلیم نشود اما شده یعنی مستحق مجازات است اما آن کسی که به راحتی میتوانسته تسلیم نشود اما تسلیم شده مجازات سخت تری متوجه اوست، از آن طرف کسی که ایستادگی برای او دشوار است مجازات این ایستادگی بسیار بیشتر از کسی است که ایستادگی برای او راحت است.

ببینید بزرگوار این چیزی که من میگویم شبیه یک معادله ریاضی است که نتایج آن تابع مقادیر ورودی است.
بحث عدالت یا مجازات یک بحث ثانوی است.
بخواهم مصداقی برایتان توضیح بدهم این طور است که
نکته انجاست که یک فرد چه زمانی تصمیم میگیرد عمل الف را بر دیگری ترجیح بدهد؟ در واقع نوعی تقابل منافع و نبرد ذهنی است. مسئله این نیست که او حق نداشته یا میتوانسته است. مسئله این است که اگر با فلان مسئله روبرو نمیشد لازم نمیشد بین دو راهی قرار بگیرد و مثلا تسلیم شهواتش شود....

اگر من به شما پیشنهاد رشوه 1 میلیارد دلاری بدهم آن وقت است که بین دو راهی قرار میگیرید.
اگر من شما را در معرض چنین امتحانی قرار ندهم قطعا لازم نیست نفستان قلقلکتان بدهد.
به همین خاطر آن بخش از خطبه امام علی ع رو واستون نقل کردم.
اینجاست که میگویم نتیجه کار تابعی از داده های ورودی است.
اینجا هم نتیجه گیری انسان تابعی از نوع امتحان الهی است.
نه کسی اختیار انسان را منکر شده و نه کسی از عدالت الهی صحبت کرده.

باز اگر بخواهم مثال بزنم
آقای الف اگر پیشنهاد یک میلیاردی داشته باشد حاضر به ادم کشتن میشود.
اقای ب اگر پیشنهاد یک میلیاردی به او بشود حاضر میشود کسی را بکشد.
حالا آقای ج به اقای الف پیشنهاد میدهد که وقتی شب رفتی منزل فلان پیرزن شیر گاز را باز بگذار تا بمیرد = نتیجه اقای الف قتل کرد و جهنمی شد
آقای ج به اقای ب پیشنهاد نداد و اقای ب کسی را نکشت.

مسلم;999409 نوشت:
برای اینکه بفهمید خواسته یا ناخواسته دارید مغالطه می کنید یک مثال می زنم؛ شما اگر در زمان امام حسین(ع) بودید آیا در کشتن امام حسین(ع) مشارکت می کردید؟ اگر پاسختان منفی است، چرا در کاری که رضای الهی در آن بوده مشارکت نمی کردید؟

سلام و عرض ادب

برادر من

باید بین نگرش خالق و انواع مخلوق تفاوت قائل شد

خداوند چند گروه مخلوق آفریده

گروهی که برای جهنم آفریده شده اند

وگروهی که برای بهشت آفریده شده اند

و ترکیبی از این دو

اگر بنده از این گروه اول باشم

شاید شرکت می کردم !

برای رضای خداوندی که در ذهن من شکل گرفته و مرا به سوی جهنم راهنمایی می کند

( این وجه دیگری از همان خدایی است که شما را به بهشت می برد ، نه یک خدای دیگر ! )

شما در خانواده ای متدین و با حب حسین(ع) بزرگ شده اید

شما نمی توانید شخصی را که با بغض حسین(ع) بزرگ شده را درک کنید
( در نگاه این شخص ایشان عامل ذلت مسلمین است !)

یا شخصی را که هیچ احساسی نسبت به حسین(ع) ندارد ( نه حب و نه بغض )

متاسفانه تفکر شما این است که
خداوند خیر مطلق از نگرش انسانی است
نه از نگرش خدایی

و مطلقا همه انسان ها را به سوی بهشت راهنمایی می کند

در حالی که این دیدگاه خلاف آیات قران است

شروحیل;999464 نوشت:
خداوند گروهی که برای جهنم آفریده شده اند
وگروهی که برای بهشت آفریده شده اند

شروحیل;999466 نوشت:
مسئولیت علما راهنمایی مردم است نه اجبار مردم
اگر خداوند می خواست به اجبار همه را مسلمان می کرد

شما متناقض حرف میزنید و قطعا دیدگاهتان یک انحراف بزرگ در مسئله جبر و اختیار و عدالت خداوند است، خیلی برایم سخت است در برابر این انحراف عمیق سکوت کنم، اما چاره ای ندارم که محور تاپیک را رعایت کرده و در برابر مطلب نامرتبط سکوت کنم!

خباء;999453 نوشت:
آقای الف اگر پیشنهاد یک میلیاردی داشته باشد حاضر به ادم کشتن میشود.
اقای ب اگر پیشنهاد یک میلیاردی به او بشود حاضر میشود کسی را بکشد.
حالا آقای ج به اقای الف پیشنهاد میدهد که وقتی شب رفتی منزل فلان پیرزن شیر گاز را باز بگذار تا بمیرد = نتیجه اقای الف قتل کرد و جهنمی شد
آقای ج به اقای ب پیشنهاد نداد و اقای ب کسی را نکشت.

این یک بحث دیگر است...
اینکه خداوند از همه انسان ها امتحان واحد و یکسان بگیرد تا زمانی که «اختیار» در میان باشد نشدنی است؛ نمی توانید برای همه انسان ها اختیار قائل بشوید و بعد توقع داشته باشید همه یکسان امتحان شوند.
این توقع نشدنی است و با اختیار جمع نمیشود.

مسلم;999488 نوشت:
این یک بحث دیگر است...
اینکه خداوند از همه انسان ها امتحان واحد و یکسان بگیرد تا زمانی که «اختیار» در میان باشد نشدنی است؛ نمی توانید برای همه انسان ها اختیار قائل بشوید و بعد توقع داشته باشید همه یکسان امتحان شوند.
این توقع نشدنی است و با اختیار جمع نمیشود.

به نام خدا

با سلام
برای بنده هم قبلا پرسش های اینچنینی در مورد موضوعی که جناب خباء اشاره کردند،پیش ٱمده بود اما پیگیری نکردم...
استاد،بنظر شما چه عواملی باعث شد یزید بشود یزید؟؟؟ چه چیزی باعث شد شمر بشود شمر؟؟؟ ابوذر بشود ابوذر‌؟؟ بلال حبشی بشود بلال؟؟ سلمان بشود سلمان؟؟
چرا این انسان ها برای این نقش ها انتخاب شدن؟؟
چطور میتوان نتیجه گرفت اگر انسان های دیگر در زمان و مکان و شرایط شمر بودند،مثل او نمی شدند؟
همین انسانی که یزدی شد اگر در زمان ما به دنیا می آمد یا اگر در خانواده فقیر تری بود یا خانواده ای بود که هیچ قدرت سیاسی نداشتند باز هم یزدی میشد؟از کجا معلوم جای یزیدی شدن طبیب نمیشد و جان انسان ها را نجات نمیداد؟
اگر ابوذر در زمان ما به دنیا می ٱمد،آیا در همان سطح ایمانی قرار داشت که در زمان پیامبر(ص) بود؟
آیا حضرت علی(ع) در همان بچگی به جای آنکه در دامان پاک پیامبر(ص) رشد کند و بدور از شرک زمانه خود بماند،باز هم علی میشد و یار و یاور پیامبر(ص) می بود؟

آیا اعراب زمان پیامبر(ص)تنها چیزی که به چشم هایشان می آمد، صحرای سوزان عربستان بود،اگر در زمان ما بودند و عکس هایی از سراسر جهان میدیدند،دقیقا مثل وصف هایی که در قرآن آمده، باز هم میتوانستند راحت ایمان بیاورند؟با وجود این همه شبهات و عوامل و وسوسه های زیادی که باعث غفلت انسان میشود؟

utd;999502 نوشت:
برای بنده هم قبلا پرسش های اینچنینی در مورد موضوعی که جناب خباء اشاره کردند،پیش ٱمده بود اما پیگیری نکردم...
استاد،بنظر شما چه عواملی باعث شد یزید بشود یزید؟؟؟ چه چیزی باعث شد شمر بشود شمر؟؟؟ ابوذر بشود ابوذر‌؟؟ بلال حبشی بشود بلال؟؟ سلمان بشود سلمان؟؟
چرا این انسان ها برای این نقش ها انتخاب شدن؟؟
چطور میتوان نتیجه گرفت اگر انسان های دیگر در زمان و مکان و شرایط شمر بودند،مثل او نمی شدند؟
همین انسانی که یزدی شد اگر در زمان ما به دنیا می آمد یا اگر در خانواده فقیر تری بود یا خانواده ای بود که هیچ قدرت سیاسی نداشتند باز هم یزدی میشد؟از کجا معلوم جای یزیدی شدن طبیب نمیشد و جان انسان ها را نجات نمیداد؟
اگر ابوذر در زمان ما به دنیا می ٱمد،آیا در همان سطح ایمانی قرار داشت که در زمان پیامبر(ص) بود؟
آیا حضرت علی(ع) در همان بچگی به جای آنکه در دامان پاک پیامبر(ص) رشد کند و بدور از شرک زمانه خود بماند،باز هم علی میشد و یار و یاور پیامبر(ص) می بود؟

آیا اعراب زمان پیامبر(ص)تنها چیزی که به چشم هایشان می آمد، صحرای سوزان عربستان بود،اگر در زمان ما بودند و عکس هایی از سراسر جهان میدیدند،دقیقا مثل وصف هایی که در قرآن آمده، باز هم میتوانستند راحت ایمان بیاورند؟با وجود این همه شبهات و عوامل و وسوسه های زیادی که باعث غفلت انسان میشود؟

سلام جناب utd عزیز
این سوال شما یک سوال مهم در زمینه جبر و اختیار و عدالت در حسابرسی است، دوستان یک اشاراتی به این مسئله داشتند که بنده هم در همان حد اشاره پاسخ دادم؛ اما شما این سوال را به صورت کامل و جامع مطرح کردید که باید پاسخ کاملی به آن داده شود، لذا اگر ممکن است خواهش می کنم همین متن را کپی کرده و در قالب یک پرسش جدید ارسال کنید، تا بنده بتوانم مستقلا و مفصل به آن پاسخ بدهم؛ چون مسئله ای که شما از آن سوال کردید خیلی مفصل تر و بنیادی تر از موضوع تاپیک است و اگر بخواهم به صورت مفصل و جامع به آن پاسخ بدهم اصل سوال در این تاپیک به حاشیه خواهد رفت.
ممنون میشوم

مسلم;999435 نوشت:
happy@};-


خب همین که می توانسته تسلیم نشود اما شده یعنی مستحق مجازات است اما آن کسی که به راحتی میتوانسته تسلیم نشود اما تسلیم شده مجازات سخت تری متوجه اوست، از آن طرف کسی که ایستادگی برای او دشوار است پاداش این ایستادگی بسیار بیشتر از کسی است که ایستادگی برای او راحت است.

سلام و عرض ادب

آن کسی که پیدا کردن حقیقت برایش بسیار سخت ( نزدیک به غیر ممکن ) بوده است و آن را پیدا نکرده به جهنم می رود

( این که می توانست به بالاترین مقامات بهشت به ززعم شما برسد دردی را از او در جهنم دوا نمی کند)

و آن کسی که مانند شما بزرگ شده ، به راحتی به بهشت می رود

( طبقه اش زیاد مهم نیست مهم این است که امکان جهنمی شدن او نزدیک به صفر است )

مسلم;999488 نوشت:
این یک بحث دیگر است...
اینکه خداوند از همه انسان ها امتحان واحد و یکسان بگیرد تا زمانی که «اختیار» در میان باشد نشدنی است؛ نمی توانید برای همه انسان ها اختیار قائل بشوید و بعد توقع داشته باشید همه یکسان امتحان شوند.
این توقع نشدنی است و با اختیار جمع نمیشود.

بزرگوار برایم جالب است که خودتان میگویید بحث اصلی اختیار و عدالت نیست
اما از طرفی صحبتهای مرا با این مسائل خلط میکنید.

برای ما اهمیتی ندارد به تعبیر شما این کار نشدنی هست یا نه؟
مهم نیست انسان اختیار داشته باشد؟
کسی هم نپرسید چرا خدا امتحان واحد نگرفته است؟

لطفا دقت بفرمایید به صحبتها.
مثلا در مثال قاتل که در ارسال قبلی صحبت کردم
آیا گفتم آنها اختیار ندارند؟
آیا گفتم چرا خدا امتحان واحد نگرفت؟

اینطور که نمیشود ذهنیات خودتان را وارد کنید بعد به آنها جواب بدهید.
شما بنگرید من چه میگویم و نسبت به درستی یا نادرستی آن اظهار نظر بفرمایید

با سپاس از همراهی تان

باز هم مثال را با بیان دیگر بیان میکنم
فرد الف قاتل یک پیرزن شده است چون وقتی به او پیشنهاد یک میلیارد تومان شد تصمیم گرفت شب برود منزل پیرزن و هنگام خروج شیر گاز را باز بگذارد تا پیرزن خفه شده و بمیرد.
فرد قاتل در دنیا اعدام میشود و در اخرت به جهنم میرود.
فرد ب نیز مانند فرد الف بود اما چنین پیشنهادی نداشت و لذا قاتل نشد.
در این معادله ما یک متغیر داریم و سایر موارد ثابت هستند و متغیر نیستند. لذا نتیجه تابع آن داده میشود.
داده ثابت الف : مردی که با پیشنهاد یک میلیارد حاضر به قتل میشود.
داده ثابت ب : مردی که با پیشنهاد یک میلیارد حاضر به قتل میشود.
متغیر : پیشنهاد پول که میتواند نباشد یعنی صفر باشد و میتواند ده میلیارد باشد.
نتیجه : اثرات قتل مثل اعدام و جهنم

ساده تر بگویم برایتان مثل این است که بگوییم
ضرب عدد 3 در عدد صفر چند میشود = صفر
اما ضرب عدد 4 در عدد یک چند میشود = 4
3 همان اقای ب است
4 همان اقای الف
عدد صفر نبود پیشنهاد یک میلیارد
عدد یک وجود پیشنهاد یک میلیارد

سلام و احترام

شروحیل;999506 نوشت:
آن کسی که پیدا کردن حقیقت برایش بسیار سخت ( نزدیک به غیر ممکن ) بوده است و آن را پیدا نکرده به جهنم می رود

خیالتان راحت، اگر کسی پیدا کردن حقیقت برایش نزدیک به غیر ممکن باشد در قیامت عذاب نخواهد شد...

بنده مرتب دارم عرض می کنم شدت حسابرسی متناسب با شرایط فرد است، به هر میزان که کشف حقیقت آسان تر شود حسابرسی دشوارتر میشود، و به هر میزان کشف حقیقت دشوارتر شود، حسابرسی آسان تر میشود.

خباء;999511 نوشت:
باز هم مثال را با بیان دیگر بیان میکنم
فرد الف قاتل یک پیرزن شده است چون وقتی به او پیشنهاد یک میلیارد تومان شد تصمیم گرفت شب برود منزل پیرزن و هنگام خروج شیر گاز را باز بگذارد تا پیرزن خفه شده و بمیرد.
فرد قاتل در دنیا اعدام میشود و در اخرت به جهنم میرود.
فرد ب نیز مانند فرد الف بود اما چنین پیشنهادی نداشت و لذا قاتل نشد.
در این معادله ما یک متغیر داریم و سایر موارد ثابت هستند و متغیر نیستند. لذا نتیجه تابع آن داده میشود.
داده ثابت الف : مردی که با پیشنهاد یک میلیارد حاضر به قتل میشود.
داده ثابت ب : مردی که با پیشنهاد یک میلیارد حاضر به قتل میشود.
متغیر : پیشنهاد پول که میتواند نباشد یعنی صفر باشد و میتواند ده میلیارد باشد.
نتیجه : اثرات قتل مثل اعدام و جهنم

ساده تر بگویم برایتان مثل این است که بگوییم
ضرب عدد 3 در عدد صفر چند میشود = صفر
اما ضرب عدد 4 در عدد یک چند میشود = 4
3 همان اقای ب است
4 همان اقای الف
عدد صفر نبود پیشنهاد یک میلیارد
عدد یک وجود پیشنهاد یک میلیارد

شما که می فرمایید عرایض گذشته بنده بی ربط است، و مثال شما نه به مسئله جبر و اختیار مربوط است و نه به عدالت خداوند در حسابرسی، خب الان خودتان بفرمایید با این مقدمات می خواهید چه نتیجه ای بگیرید؟ یعنی ایراد شما به چیست؟ خب مثال شما واضح است اما نمی فهمم با این مثال می خواهید چه چیزی را رد یا اثبات کنید، خودتان بفرمایید تا من بفهمم باید در چه راستایی پاسخ بدهم.

موضوع قفل شده است