آیا گریزی از عقلانیت مدرن وجود دارد؟

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

باء;803463 نوشت:

با سلام
1-شما دراولین پستتان در این موضوع نهایتا به این جا رسیدید که بعد از بلوغ هرکس به یک اشراف از خود می رسد که یک چیزهایی را فکر می کند خوب است و یک سری چیزها را فکر می کند بد است. ممکن است تشخیص اون فرد اشتباه باشد ولی همین تشخیص اشتباه او اگر برطبق آن عمل کند راه ها برایش باز می شود. اما چگونه می شود که کسی با عمل کردن به چیزی که بر حق نیست راهش باز شود.
2- تفاوت فطرت و قلب چیست؟ چرا قلب مریض می شود ولی فطرت نمی شود؟
3- گفتید که برای هرکس زمانی می رسد که با فطرت اصیل خودش مواجه می شود. سوال این جاست که او از کجا می فهمد که مثلا الان با فطرت اصیلش مواجه شده یا باخطورات شیطانی؟ با وجود این که آدمی که از کودکی به علت شرایط جبری فطرتش خراب شده است.
4- می دانیم که فطرت خداجو در همه وجود دارد. همچنین می توان قبول کرد که انسان ها چیزهایی را می دانند. مثلا فطرت سالم خدا را باور دارد. به این که دروغ بد است گواهی می دهد. به این که دزدی بد است گواهی می هد. اما مثلا این که انسان باید شبانه روز 17رکعت نماز بخواند را که فطرت گواهی نمی دهد. یا این که ربا چیز بدی است. یا این که صبح ها باید از خواب ناز بیدارشد و دو رکعت نماز خواند. یا این که حج بر آدم مستطیع واجب است. یا این که ضروری است انسان خمس بدهد. تازه فطرت سالم به این ها گواهی نمی دهد. فطرت ناسالم که به همون دروغ و دزدی و این ها هم گواهی نمی دهد. من خودم خیلی آدم دیده ام که می گویند که ما خدا رو قبول داریم ولی چرا باید نماز بخونیم. ما خودمون با خدای خودمون ارتباط برقرار می کنیم. چرا باید روزه بگیریم. فطرت سالم فقط وجود خدا را گواهی می دهد و چند تا چیز دیگه. اما فطرت سالم به رساله گواهی نمی دهد. یعنی کلا نظری در مورد رساله توضیح المسائل و آن چه که در آن است ندارد. تا آخر عمر هم فکر نمی کنم که بشود شخص را قانع کرد که نماز بخواند. یعنی به نماز خود را ملزم بداند. تاکیدم روی این است که فطرت سالم هیچ وقت خود را ملزم به رعایت احکام شرعی نمی داند. یعنی شاید بگوید نماز خوب است اما این که لازم است هرروز نماز بخوانی را فطرت کاری ندارد. سوال من در این جا این است که چگونه فطرت را با شریعت منطبق کنیم؟ جایگاه شریعت این وسط کجاست؟
4- از کجا می دانید که فطرت فسادناپذیر است؟ شما اسم فطرت را با قلب عوض کردید و می گویید که به سراغ تفکر منطقی نروید زیرا ناقص است. به سراغ قلب هم نروید زیرا قلب هم ممکن است خطا داشته باشد. بروید به سراغ فطرت که فساد ناپذیر است و درست هم می گوید و حتی اگر درست هم نگوید مهم نیست و انسان می تواند به حرف غلط فطرت هم عمل کند. اما مگر فطرت با قلب تفاوتی داردکه فطرت فساد ناپذیر است ولی قلب فساد پذیر است.چرا اصلا فطرت فساد ناپذیر است؟
5- آیا کسی که صرفا منطقی بیندیشد و کاری به چیز دیگری نداشته باشد ، قابل هدایت نیست؟یا باید منطق را کنار بگذارد تا بشود او را هدایت کرد.
6- در مورد اون که گفتید ما نباید با عقل خودمون قرآن را تفسیر کنیم می خواستم بگویم که آیا منظورتون ازعقل در این جا همون عقل منطقی است یا عقلی که گفتید از آن بالاتر است و نام آن را قلب گذاشتید. همچنین آیا ما باید صم بکم باشیم و هرچه که اهل بیت گفتند در مورد قرآن را بپذیریم. این دوباره می شود همون مسئله ی اعتماد کردن و انسان مدرن می گوید من اعتماد نمی کنم. شما می گویید عقلت را کنار بگذار زیرا عقل تو به قرآن نمی رسد، بنابراین برو به سخنان اهل بیت مراجعه کن . حال این سوال پیش می آید که من با عقلم به کلام اهل بیت مراجعه کنم یا بدون عقلم مراجعه کرده و صرفا ظاهر کلام آن ها را ببینم. آن وقت باز هم روایاتی داریم که مثل آیه ی ((یدالله فوق ایدیهم)) اگر به عقل مراجعه نکنیم و صرفا ظاهر آن را بگیریم خیلی چرت و پرت در می آیند. نمونه هاش رو هم خواستید براتون میارم. من فکر کردم که شما با این تعریفی که از قلب کردید الان می گویید که با قلب که ورژن بالاتری از عقل است باید به قرآن مراجعه کرد اما شما می گویید برای تفسیر قرآن هرچه اهل بیت گفتند را بدون هیچ گونه تفکر قبول کنید. این مسئله در مورد شبهه آکل و ماکول مشهود است. شما می گویید که عقلت نمی رسد به شبهه آکل و ماکول . بنابراین دربست بپذیر که معاد جسمانی است. باز هم همان شدکه پایه دین داری بر پایه ی جهل بشر شد. یعنی ای بشر تو نمی دانی و نمی فهمی. بنابراین بیا اهل بیت می فهمند و تو نمی فهمی و هرچه که اهل بیت گفتند به محک عقل نزن . زیرا عقل تو ناقص است. دربست بپذیر. دینی که بر پایه ی جهل بشر بنا شود از داخلش داعش درمی آید. می گویند داعشی ها قرآن را جلوی خود می گذارند و آیه می خوانند و سر می برند.

[=Times New Roman][="Tahoma"]بگذاریدمورد 4 پست قبلم را تکمیل کنم. ببینید ما یک مسئله داریم به نام صحت قرائتنماز.یعنی شخصی که نماز می خواند باید مخارج حروف نمازش را درست اداء کند. آیا اینیک گزاره ی فطری است؟خیر. این یک گزاره ی فطری نیست. یکی از معلم های ادبیاتدبیرستان ما یادم هست که وقتی به درس موسی و شبان رسید گفت : بچه ها به حرف اینهایی که می گویند باید حتما در نمازهایتان مخارج را مطابق زبان عرب اداء کنید گوشنکنید. هرکس هرجور خواست با خدای خود حرف بزند بگذارید بزند. به راستی چرا باید درنمازمان مخارج حروف را مطابق زبان عرب رعایت کنیم؟ این از هرجا که بیاید از فطرتنمی آید. فکر می کنم خیلی شنیده باشید که کسانی که می گویند چرا باید وضو را حتمابه همان ترتیبی که گفته شده بگیریم؟ چرا باید نماز صبح را دو رکعت بخوانیم؟من یادمهست که یک بار سر کلاس اندیشه اسلامی در دانشگاه یک بحثی شد ، پسره به من گفت تویکله تو کرده اند که باید وضو را این گونه بگیری. وگرنه آدم می خواهد با خدا صحبتکند قبلش هرجور که بخواهد خودش را می شوید. گفتم که بعضی ها می گویند ما خدای خودمون رو دوست داریم ولی چرا باید نماز بخونیم؟ چرا باید نماز رو به زبان عربی بخونیم؟ جواب همه ی این ها این است که مراجع از منابع 4 گانه ی دین یعنی عقل و نقل و قرآن و اجماع این گزاره ها را در آورده اند. من قبلا فکر می کردم که مسئله سر اعتماد و عدم اعتماد به مراجع است. یعنی فکر می کردم مردم به مراجع اعتماد ندارند که هرچه می گویند حرف خداست و به همین خاطر ان قلت میارند. اما الان به این نتیجه رسیده ام که نه بابا ، این طور نیست. الان یک حالتی در مردم به وجود آمده که فکر می کنند تا به صحت گزاره ای نرسند نباید عمل کنند. یعنی خودشون احساس می کنند که مثلا اگر بدون این که صحت این گزاره((هرکس باید حروف نمازش را مطابق زبان عرب تلفظ کند)) برایشان واضح شود به آن عمل کنند احمق هستند. حس حماقت پیدا می کنند. من هم اندازه ی موهای سرم این گونه پرسش ها را دیده ام. یا لحن تمسخرآمیز کسانی که مذهبیون را مسخره می کنند که چرا به چیزی که بدان با عقل خودشون نرسیدند عمل می کنند. الان من خیلی آدم می شناسم که از این که نماز نمی خوانند یا روزه نمی گیرند هیچ احساس بدی ندارند. تحولات فرهنگی در جامعه ما خصوصا در هفت هشت سال اخیر خیلی زیاد شده است. همش هم نمی شود بگیم این ها اتباع از هوای نفس دارند. نمی گم ندارند. اما واقعا نمی فهمند که دارند. به نظر من مهمترین و بی شک مهمترین عامل بی دینی ، بی حجابی و... درجامعه ما همین مسئله است که انسان فکر می کند اعتماد به چیزی که عقلش نمی رسد خطاست. جناب کارشناس گفتند که انسان مدرن به پزشک اعتماد می کند پس بنابراین می تواند اعتماد کند به دین. اما یک مسئله هست. انسان مدرن علم و اتقان علم را قبول دارد. (البته خیلی از فیلسوفان علم علی الخصوص پل فایرابند که من پشنهاد می کنم کسانی که علم را خیلی متقن می دانند آثار او را بخوانندو یکی از مهمترین آثارش ترجمه شده است اما کتابش گیر نمی آید اما کتاب هایی در باره او به فارسی نوشته شده است ، اتقان علم را قبول ندارند.فایرابند اصلا علم را فاجعه می داند.خیلی از فیلسوفان قبول ندارند این اتقان رو اما مردم قبول دارند.) بعد می داند که پزشک بر اساس علم (به معنای پوزیتیویستی آن) عمل می کند. اما نمی داند که فقهاء بر چه اساسی عمل می کنند. ثانیا اجبار او را به این جا می رساند. آدم وقتی می بیند داره غرق می شه دستش را به هر دستگیره ای می گیره. انسان مدرن هم وقتی می بینه مریضه ممکنه اعتماد کامل هم به پزشک نداشته باشه اما بالاخره به یک دستگیره ای چنگ می زند. خلاصه بگم . چگونه فطرت رو با شریعت پیوند بزنیم؟ آیا گزاره های شریعت همان گزاره های فطری اند؟ اگر نیستند ضرورت اجرای گزاره های شریعت چیست؟ ضرورت اجرای رساله توضیح المسائل حداقل در بعد فردی چیست؟

[=Times New Roman]

[="Franklin Gothic Medium"]

ابوالبرکات;806998 نوشت:
با سلام
1-شما دراولین پستتان در این موضوع نهایتا به این جا رسیدید که بعد از بلوغ هرکس به یک اشراف از خود می رسد که یک چیزهایی را فکر می کند خوب است و یک سری چیزها را فکر می کند بد است. ممکن است تشخیص اون فرد اشتباه باشد ولی همین تشخیص اشتباه او اگر برطبق آن عمل کند راه ها برایش باز می شود. اما چگونه می شود که کسی با عمل کردن به چیزی که بر حق نیست راهش باز شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله
در مقام عمل ما موظف به انجام تکلیف به تناسب با وسعمان هستیم، لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ...
حقّ اصلی بندگی کردن برای خداست ... نواقص در این راه را خدایی که جبّار و جبران‌گر است جبران می‌کند ...
ابوالبرکات;806998 نوشت:

2- تفاوت فطرت و قلب چیست؟ چرا قلب مریض می شود ولی فطرت نمی شود؟

این موارد که می‌گویم را چه بسا علما قبول ندارند، بنابراین احتیاط حکم می‌کند که مطالب حقیر را جدّی نگیرید ... اگر می‌گویم برای این است که گفته باشم ...

تا جایی که حقیر فهمیده‌ام فطرت یک آگاهی اعطا شده است ... از جنس هدایت تبیین شده است ...
یک نفر برای اینکه آزمایش شود باید اول حقیقت را بداند ... بعد در موضع‌گیری‌اش نسبت به حقّ و حقیقت آزمایش شود ... در یک طرف او باشد و اینکه می‌داند حق چیست و باید به چه چیزی پایبند باشد و در طرف دیگر خواسته‌ی نفسش باشد که سعی دارد عمل نکردن به آن حقّ را برایش توجیه نماید ... چنین کسی است که آگاهانه به عقلش و علمش عمل می‌کند یا آگاهانه مطابق نفسش عمل می‌کند ... و خداوند هم می‌فرماید «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ» ... فطرت از این دست آگاهی‌هاست که به همه اعطا شده است ... این آگاهی باید به طور کامل و یقین‌آوری به همه داده شود مگرنه هر کسی که نقصی در آن بیابد در قیامت معذور خواهد بود، چرا که اتمام حجت به او نشده است ...
اما قلب وضع دیگری دارد ... قلب مرکز شعور است ... کسی که مدام عقلش را تباه کند و توجیهات نفس را جای علم و عقل جا بزند کم‌کم درکش از مسائل منحرف می‌شود و نگاهش به همه چیز اعوجاج پیدا می‌کند ... تا آنجا که اغوای شیطان زندگی‌اش را به جایی می‌رساند که خوب را به عنوان بد و بد را به عنوان خوب فهم کند ... مطابق روایت امام صادق علیه‌السلام قلب مریض چنین وضعی دارد ... به بدی تمایل دارد و از خوبی کراهت دارد ...

مریض شدن فطرت به نظر شما چه معنایی می‌تواند بدهد ...؟

ابوالبرکات;806998 نوشت:

3- گفتید که برای هرکس زمانی می رسد که با فطرت اصیل خودش مواجه می شود. سوال این جاست که او از کجا می فهمد که مثلا الان با فطرت اصیلش مواجه شده یا باخطورات شیطانی؟ با وجود این که آدمی که از کودکی به علت شرایط جبری فطرتش خراب شده است.

فطرت خراب نمی‌شود برادر ... بلکه فطرت مورد غفلت واقع می‌شود ... ولی همگان زمانی در طول عمرشان می‌رسد که آن آگاهی را بخاطر بیاورند ... مگرنه معنایی ندارد که در قیامت خداوند بفرماید که آیا از شما عهد نگرفتم که مرا بپرستید و به شیطان کافر گردید؟ ... گرچه این مسأله در روایات هم بیان شده است ...

اما در اینکه از کجا متوجه می‌شود که آنچه به خاطر آورده است همان فطرت فراموش‌شده‌اش است ... کافی است مثل کسی بشود که حافظه‌اش را در تصادفی از دست داده بوده است و ناگهان یک سری خاطره مثل قطار پشت سر هم در مقابلش چیده می‌شوند و او پاسخ مسائل گنگی که در ذهنش بوده است و معنای آن‌ها را نمی‌فهمیده یا در گوشه‌ی چشمش بوده‌اند ولی هیچ وقت روی آن‌ها متمرکز نشده بوده است را درمی‌یابد و همه چیز را در انطباق با یکدیگر می‌یابد ... علاوه بر اینکه آن تجربه آنقدر پررنگ و آن حضور آنقدر قوی است که احتمال اشتباه بودن در آن نمی‌رود ... این فطرت وقتی که غبار غفلت از رویش برداشته شود قابل تردید نیست ... در همان لحظه‌ی تجربه کردن و به یاد آوردن قابل تردید نیست، حتی انکارش هم سخت است تا آنجا که شخص رو به توجیه می‌آورد برای راضی کردن خودش که چرا این تجربه لابد واقعی نیست و توهم است یا امثال آن ...

ابوالبرکات;806998 نوشت:

4- می دانیم که فطرت خداجو در همه وجود دارد. همچنین می توان قبول کرد که انسان ها چیزهایی را می دانند. مثلا فطرت سالم خدا را باور دارد. به این که دروغ بد است گواهی می دهد. به این که دزدی بد است گواهی می هد. اما مثلا این که انسان باید شبانه روز 17رکعت نماز بخواند را که فطرت گواهی نمی دهد. یا این که ربا چیز بدی است. یا این که صبح ها باید از خواب ناز بیدارشد و دو رکعت نماز خواند. یا این که حج بر آدم مستطیع واجب است. یا این که ضروری است انسان خمس بدهد. تازه فطرت سالم به این ها گواهی نمی دهد. فطرت ناسالم که به همون دروغ و دزدی و این ها هم گواهی نمی دهد. من خودم خیلی آدم دیده ام که می گویند که ما خدا رو قبول داریم ولی چرا باید نماز بخونیم. ما خودمون با خدای خودمون ارتباط برقرار می کنیم. چرا باید روزه بگیریم. فطرت سالم فقط وجود خدا را گواهی می دهد و چند تا چیز دیگه. اما فطرت سالم به رساله گواهی نمی دهد. یعنی کلا نظری در مورد رساله توضیح المسائل و آن چه که در آن است ندارد. تا آخر عمر هم فکر نمی کنم که بشود شخص را قانع کرد که نماز بخواند. یعنی به نماز خود را ملزم بداند. تاکیدم روی این است که فطرت سالم هیچ وقت خود را ملزم به رعایت احکام شرعی نمی داند. یعنی شاید بگوید نماز خوب است اما این که لازم است هرروز نماز بخوانی را فطرت کاری ندارد. سوال من در این جا این است که چگونه فطرت را با شریعت منطبق کنیم؟ جایگاه شریعت این وسط کجاست؟

فطرت ناسالم که نمی‌شناسم، ولی بله فطرت در مورد همه‌ی احکام شرع نیست، فطرت خدا را می‌شناسد و اهل بیت علیهم‌السلام را، همان‌هایی را که از ما نسبت به ایشان عهد گرفته شده است ... فطرت حقانیت خدا و دین خدا را نشانمان می‌دهد، بعد از آن دیگر ما به حرف ایشان و دستورات ایشان گوش می‌دهیم و در هر امری تسلیم ایشان هستیم (اسلام) و رأی ایشان را بر رأی خود اولویت می‌دهیم (ولایت) و ... آیا جز این است که تمامی احکام از ثقلین خارج می‌شود و یا شما مرجع تقلیدی را می‌شناسید که بر اساس تمایلات باطنی خودشان احکام فقهی را تعیین نمایند؟
ابوالبرکات;806998 نوشت:

4- از کجا می دانید که فطرت فسادناپذیر است؟ شما اسم فطرت را با قلب عوض کردید و می گویید که به سراغ تفکر منطقی نروید زیرا ناقص است. به سراغ قلب هم نروید زیرا قلب هم ممکن است خطا داشته باشد. بروید به سراغ فطرت که فساد ناپذیر است و درست هم می گوید و حتی اگر درست هم نگوید مهم نیست و انسان می تواند به حرف غلط فطرت هم عمل کند. اما مگر فطرت با قلب تفاوتی داردکه فطرت فساد ناپذیر است ولی قلب فساد پذیر است.چرا اصلا فطرت فساد ناپذیر است؟

فطرت فسادناپذیر است و بدون وجود فطرت حکمت خلقت دنیا به زیر سؤال می‌رود ... انسانی که خدایش را نشناسد برای چه باید دنیا را تجربه کند؟ ... آیا خود قرآن نفرموده است که ظن و گمان کفایت از شناخت حقیقت نمی‌کند؟ آیا در روایات ما وارد نشده است که اگر خداوند خودش را به انسان نمی‌شناساند انسان راهی به سوی شناخت او نداشت؟ آیا در خطابه‌ی غدیر نیامده است که هیچ کسی راهی به سوی شناخت خدا ندارد مگر از طریقی که خداوند خودش بر خودش دلالت کرده باشد؟
حقیر از قلب نهی نمی‌کنم چرا که قلب محل تعقل است ... ولی تعقل حقیقی ... تفکر منطقی را معمول است که به مغز نسبت بدهند ... و مغز در خدمت قلب است و نمی‌تواند در یک کودتا جانشین فرمانده‌ی خودش بشود ... فرمانده بودن قلب برای انسان در روایات به صراحت آمده است، کسی که ایمان در قلبش مستقر گردد تمام جوارح او نیز از فرمانده‌ی خودشان تبعیت خواهند کرد و زندگی او در عمل هم مؤمنانه خواهد شد ...
ولی قلب می‌تواند مریض شود ... مریض شدن قلب یعنی اینکه قلب کارایی خودش را از دست بدهد ... مثل اینکه حکومت از خلیفه‌ی خدا در وجود انسان (عقل) غصب شود و به قوای جهل (نفس) در درون او سپرده شود ... اگر حکومت جهل بر انسان مستقر گردد این انسان دچار ویژگی عدمی شده و در انسانیت خود متحقق نگشته است، چنین کسی در مرض هلاکت افتاده است ... اما اگر هنوز هلاک نشده باشد هنوز فقط مریض است و امید شفا در او می‌رود ... و الله العالم
ابوالبرکات;806998 نوشت:

5- آیا کسی که صرفا منطقی بیندیشد و کاری به چیز دیگری نداشته باشد ، قابل هدایت نیست؟یا باید منطق را کنار بگذارد تا بشود او را هدایت کرد.

چرا برادر قابل هدایت است ... چنین کسی در هدایت شدن فرقی با سایرین ندارد ... مشکل از جای دیگری است، اینکه چنین شخصی تکبر بورزد و بگوید عقلانیت و تفکرم مرا بر دیگران امتیاز داده است و من هم تا چیزی را با همین مغزم نتوانم تحلیل کرده و به جواب برسانم آن را نمی‌پذیرم ... در این صورت چه بسا چنین کسی هم مانند هر انسان دیگری خدا را ببیند و حقانیت او و دین او را بفهمد و در مورد آن در زمان تجربه کردنش به یقین هم برسد ولی چون توضیحی برای آن نمی‌یابد بگوید که من نمی‌توانم چنین چیزی را قبول کنم ... علمی که مانع شناخت حقیقت و پذیرش حقیقت شود به نظر شما نور است یا ضلالت؟

حرف حقیر این نیست که تفکر منطقی را باید کنار گذاشت چون چیز بدی است ... بلکه می‌گویم تفکر منطقی راه به سوی شناخت قطعی و یقینی حقیقت ندارد، گرچه می‌تواند ظنّ و گمان‌هایی را تقویت یا تضعیف نماید ... هدایت به قلب عرضه می‌شود و ایمان آوردن یا کافر شدن هم فعل قلب است ... عمل قلب است ... اما بعد از اینکه حقیقت را شناخت و دین را پذیرفت و تسلیم حق شد تفکر میشود عبادتی که یک ساعت از آن هم‌سنگ سالها عبادات سنگین محسوب گردد ... بلکه اگر می‌خواهید تا توضیحی برای چرایی این مطلب هم بیاورم، گرچه اینها همه نظریه‌پردازی است و شما هم حق دارید که نپذیرید و به نقد آن بپردازید، مطمئن باشید که ان شاء الله تکفیرتان نخواهم کرد، چون حقیر نماینده‌ی خدا در روی زمین و سخنگوی خدا نیستم، صرفاً در میان آیات و روایات گشته‌ام و این توضیحات را قابل قبول‌تر از توضیحات دیگر یافته‌ام ... شاید شما راه حل بهتری داشته باشید ...

ابوالبرکات;806998 نوشت:

6- در مورد اون که گفتید ما نباید با عقل خودمون قرآن را تفسیر کنیم می خواستم بگویم که آیا منظورتون ازعقل در این جا همون عقل منطقی است یا عقلی که گفتید از آن بالاتر است و نام آن را قلب گذاشتید. همچنین آیا ما باید صم بکم باشیم و هرچه که اهل بیت گفتند در مورد قرآن را بپذیریم. این دوباره می شود همون مسئله ی اعتماد کردن و انسان مدرن می گوید من اعتماد نمی کنم. شما می گویید عقلت را کنار بگذار زیرا عقل تو به قرآن نمی رسد، بنابراین برو به سخنان اهل بیت مراجعه کن . حال این سوال پیش می آید که من با عقلم به کلام اهل بیت مراجعه کنم یا بدون عقلم مراجعه کرده و صرفا ظاهر کلام آن ها را ببینم.

فرقی ندارد که منظور کدام عقل باشد، اگرچه تا بحال منظورم این بود که عقل با ترجمه‌ی متعارف آن باشد ولی نقد شما هم کاملاً بجاست، چرا که این عقل را دیگر معصوم علیه‌السلام به کار برده است ... البته یک توجیه این است که بگویم در لسان دین هم یک عقل نداریم، کما اینکه عقل معاش و عقولی دیگر هم در متن روایات وارد شده‌اند اگر درست خاطرم باشد، اما ترجیح می‌دهم پاسخی بهتر از این توجیه را بیابم و عرضه کنم ...
احتمال بهتری که می‌توانم بدهم توجه به این مسأله است که یکی از بزرگواران در مباحثی که بر روی چگونه معجزه بودن قرآن داشتیم فرمودند که اگر عقل چراغ قلب است علم هم نور عقل است ... تعقل بدون داشتن علم صورت نمی‌پذیرد ... علم اگر ناقص باشد تعقل هم کامل نخواهد بود ... علم اگر خدایی باشد ناقصش اگرچه ناقص باشد ولی اشتباه نیست، در نتیجه احکام عقلی (با همان معنای عقل حقیقی) که بر اساس آموزه‌های الهی ارائه شوند هرگز اشتباه نبوده و عقل معصوم از اشتباه است ... اینکه قرآن خارج از دسترس عقول مردم باشد و بر همین اساس مردم در تفسیر قرآن راه را به اشتباه روند اما دلیل بر اشتباه بودن تعقل در این زمینه‌ها نمی‌شود، چه بسا عقل بگوید که با توجه به این حدیث من نباید از ظاهر آیات بر اساس فهم ناقص خودم عبور کنم و رو به تأویل آیات و روایات بیاورم ولی ما نپذیریم و به بهانه‌ی تدبر در آیات قرآن ظواهر آیات و روایات را به راحتی کنار بگذاریم، با گفتن اینکه «بر هر شخص با عقل سلیمی واضح و مبرهن است که ...» ... حال آنکه بالاترین علم ما که همان فطرت است سبب می‌شود تا عقل حقیقی حکم به تسلیم شدن بی‌قید و شرط در مقابل خدا و اهل بیت علیهم‌السلام دهد ...

اما بله حق با شماست ... ما با فهم و عقل (تفکر منطقی) خودمان به سراغ آیات و روایات می‌رویم ... در زمانی که دسترسی به معصوم علیه‌السلام داشته باشیم که مشکلی نیست، مطابق قرآن هر چه که به شما دادند بگیرید و از هر چه که نهی کردند چشم‌پوشی نمایید ... اما در زمان غیبت مطابق تشخیص خودمان عمل می‌کنیم و سعی داریم که به روشی قال اعتماد در زمینه‌ی استفاده از منابع علمی‌امان که بارزترینشان ثقلین هستند دست یابیم ... علوم حدیثی یکی از این تلاش‌ها را نشان می‌دهد .... بله این علوم عمدتاً بشری نتیجه‌ی تفکرات منطقی علمای ما در طول تاریخ تشیّع است ... ولی در نظر بگیرید که اینجا تفکر در خدمت دین است و نه برای تعیین جهان‌بینی ... حقیر خودبخود مشکلی با آن ندارم و بلکه این کار را لازم هم می‌دانم ... بر اساس همین تفکر منطقی هم می‌بینم که اشکال دارد اگر نظرات علمی غیرمعصومین مورد استفاده قرار بگیرند برای تعطیل کردن ولو ظاهر برخی روایات معصومین علیهم‌السلام ... با این ادعا که واضح است ظاهر آن روایات نمی‌توانند منظور باشند ... چه بسا زمانی رسید که توضیحات جایگزینی پیدا شد که همان ظاهر به ظاهر خیلی عجیب را هم موجه گرداند ... به زعم حقیر اینکه نظرات علمی خود را به دین ملحق کرده و مخالفت با آن‌ها را مخالفت با دین تلقی نماییم خودش یک کار غیرعلمی است و دور از جان علمای بزرگ و بزرگوار و با تقوا و فاضل و با اخلاق ما شبیه است به کار کلیسای قرون وسطی که نظرات خود را جزء دین خدا می‌شمردند ... این کار خطرناک است اگر نگوییم که به نوعی بدعت هم هست که چیز را که در دین وارد نشده است به دین اضافه نماییم ... کافی است هر چه نظر می‌دهیم بگوییم این‌ها برداشت ماست و قابل نقد هستند ... با این کار باب تفکر و تلاش برای فهم بهتر مسائل باز می‌ماند ...

ابوالبرکات;806998 نوشت:
آن وقت باز هم روایاتی داریم که مثل آیه ی ((یدالله فوق ایدیهم)) اگر به عقل مراجعه نکنیم و صرفا ظاهر آن را بگیریم خیلی چرت و پرت در می آیند.

این آیه به نظر حقیر هم واضح بود که یک معنای مجازی دارد برای خدا تا اینکه از عالمی تفسیر دیگری را شنیدم که دیدم امکانش هست که مجاز برای خدا نباشد، با این حال از آنجا که چند بار معنای احتمالی دیگر آن را هم بیان کردم و یک بار هم تحت عنوان شبهه‌انداز با حقیر برخورد شد از تکرار آن خودداری می‌کنم ... فقط توصیه می‌کنم هر چه که امروز برایتان غیرقابل هضم می‌رسد را به راحتی نگویید که امکان ندارد زمانی برسد که برایم قابل هضم بگردد ... تجربه‌اش که کردید خواهید گفت چرا زودتر به ذهن خودم نرسید ...
ابوالبرکات;806998 نوشت:
نمونه هاش رو هم خواستید براتون میارم. من فکر کردم که شما با این تعریفی که از قلب کردید الان می گویید که با قلب که ورژن بالاتری از عقل است باید به قرآن مراجعه کرد اما شما می گویید برای تفسیر قرآن هرچه اهل بیت گفتند را بدون هیچ گونه تفکر قبول کنید.

نمونه‌هایش را بیاورید ... در این سایت حقیر برای نشان دادن اینکه خیلی از چیزهایی که به نظر غیرممکن می‌رسند و واضح است که غلط هستند هم امکان دارند تحت شرایطی درست باشند بحث‌های زیادی داشته‌ام ... نمونه‌هایش را در بحث‌هایمان با جناب عصران می‌توانید ببینید ... این بحث‌ها تا به آنجا پیش می‌رفت که مانند این بود که حقیر دارم سعی می‌کنم داستان‌های کودکانه‌ی جنّ و پری‌ها را سعی می‌کنم در یک ساختار منطقی و علمی بنشانم ... شبیه به یک بحث مفرّح برای گذران وقت ... ولی واقعیتش این است که گاهی تکه‌های پازل را که کنار هم بچینیم اشکالی برایمان شکل می‌گیرد که هرگز فکر نمی‌کردیم چنان اشکالی بتوانند امکان رخداد منطقی ولو به صورت اندک داشته باشند ...

اما در مورد نظرتان در مورد روایات اهل بیت علیهم‌السلام برادر نظر حقیر را نیمه‌کاره برداشت فرموده‌اید ... وقتی بسیاری از روایات اهل بیت علیهم‌السلام ظنی‌الصدور هستند و وقتی خود اهل بیت علیهم‌السلام اجازه‌ی نقل به مضمون روایات را به اصحاب خود داده بودند حقیر چطور می‌توانم بگویم که هر حدیثی که دیدید را اول بپذیرید و بعد بخوانید ببینید که در آن چه نوشته شده است ... این دیگر ساده‌لوحی است ... خود اهل بیت علهیم‌السلام هم معیارهایی را برای پذیرش یا عدم پذیرش روایات خود عنوان فرموده‌اند ... اما اگر امام زمان علیه‌السلام ظهور کنند و روایات را از زبان خودشان بشنویم در این صورت حرفم همان خواهد شد که شما فرمودید ...
در حال حاضر و در زمان غیبت ایشان حقیر نه تنها روی برداشت‌های خود از روایات قسم نمی‌خورم که بلکه روی برداشت‌هایم از قرآن هم قسم نمی‌خورم ... قرآن را معتقدم که عیناً همان است که به عنوان قرآن نازل شده است، ولی منظور از آیاتش را که دیگر یقین ندارم همان منظوری باشد که خداوند از نزول آن آیات قصد کرده بوده است ... در نتیجه بعد از پذیرش اصل وجود خدا و حقانیت قرآن آنطور که نازل شده است (و جز در یک زمینه که مبین است دیگر دور از فهم ماست) و صدق دعوی رسالت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله همه چیز جنبه‌ی علوم بشری پیدا کرده است و قابل نظریه‌پردازی و نقد و بررسی و رشد اصلاح نظرهای گذشته است ... فلسفه و علوم منطقی و حتی تجربی هم در این زمینه می‌توانند یاور ما باشند ... تمامی این مسائل از بعد از انتخاب حقیقت توسط قلب و بر اساس عقل و فطرت است که مطرح شده است ...

ابوالبرکات;806998 نوشت:
این مسئله در مورد شبهه آکل و ماکول مشهود است. شما می گویید که عقلت نمی رسد به شبهه آکل و ماکول . بنابراین دربست بپذیر که معاد جسمانی است. باز هم همان شدکه پایه دین داری بر پایه ی جهل بشر شد. یعنی ای بشر تو نمی دانی و نمی فهمی. بنابراین بیا اهل بیت می فهمند و تو نمی فهمی و هرچه که اهل بیت گفتند به محک عقل نزن . زیرا عقل تو ناقص است. دربست بپذیر. دینی که بر پایه ی جهل بشر بنا شود از داخلش داعش درمی آید. می گویند داعشی ها قرآن را جلوی خود می گذارند و آیه می خوانند و سر می برند.

بله برادر حقیر مشکلی با مسأله‌ی آکل و مأکول ندارم، در واقع خداقل دو توضیح موازی برای پاسخ دادن به این شبهه دارم که انتخاب یکی بر دیگری برایم نیاز به بررسی بیشتری دارد، هر دو موافق آیات و روایات هستند ولی تا کاملاً در بستر یک نظر جامع به هم نرسند و مواری باقی بمانند احتمالاً در جایی از آن مرتکب اشتباه هستم ... ولی حداقلش این است که برای چنان شبهه‌ای مادی بودن قیامت را به چالش نمی‌کشم، چیزی که در آیات و روایات بسیاری به صراحت مطرح شده است ولی به علت عجیب بودن چگونگی آن برای عده‌ای ایشان را به انکار اصل آن یا توجیه آن کشانده است ...

اما در مورد اینکه دین بر پایه‌ی پذیرش بی‌قیدوبند ثقلین را دین بر پایه‌ی جهل می‌دانید با شما موافقم (اگر شرایطی که کمی بالاتر در استفاده از آیات و روایات را در نظر بگیریم) و مخالف (اگر آن را مطلق بیان کرده باشید) ... جهالت اما در هر صورت واضح است که یک صورت ندارد ... داعش یک نسخه از جهالت است ... ولی اینکه شهوت جنسی شهوت باشد دلیل نمی‌شود که شهوت خوردن دیگر شهوت محسوب نشود ... جهالت در مقابله کردن با عقل است، عقل و جهل و جنود عقل و جنود جهل با هم در تقابلند ... حق را بشناسیم تا اهل حق را به آن بشناسیم ... این سخن حضرت علی علیه‌السلام در جنگ جمل است برای کسی که امر بر او مشتبه شده بد ...

جناب ابوالبرکات، برادر عزیز و گران‌مایه، حقیر در صدد تخریب فلسفه نیستم، در صدد تخریب تفکر نیستم، نمی‌گویم که فلسفه و عرفان کشک است، ولی این به آن معنا هم نیست که دیگر فلسفه و عرفان مبتنی بر علوم حصولی را قدسیّتی در حدّ ثقلین بدهم مخالفت با نظرات رایج در آن‌ها را خلاف دین معرفی نمایم ... در کنار تمام این حرف‌ها هم مؤکداً بیان می‌کنم که فلاسفه‌ی مسلمان گذشته را اگر نمی‌شناسم اما فلاسفه‌ی بزرگ معاصر را به اخلاص و تقوا می‌شناسم، ایشان اگرچه در مقام نظریه‌پردازی فیلسوف بوده‌اند ولی در مقام عمل در زندگی خودشان نشان داده‌اند که استوانه‌های ایمان و تقوا بوده‌اند و محل رجوع بندگان خدا در حوادث‌الواقعة ... خدای ناکرده متعرض مقام عالی ایشان در نزد پروردگارشان نمی‌شوم و اجازه هم نمی‌دهم که کسی این بحث‌های علمی را به حساب تقابل سیاسی و دینی بگذارد که اگر بگذارد حقیر هم مدعی انو در قیامت خواهم بود، هر کسی که باشد ... شاید هم اینها همه بهانه است و می‌خواهم خودم را نشان دهم و کمبودهایم را به این صورت جبران کنم، خدا عالم است ... ان شاء الله اگرتوهینی کرده‌ام به دل نگیرید و اگر زیاده‌روی کرد‌ه‌ام حلال کنید

در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

ابوالبرکات;807258 نوشت:
خلاصه بگم . چگونه فطرت رو با شریعت پیوند بزنیم؟ آیا گزاره های شریعت همان گزاره های فطری اند؟ اگر نیستند ضرورت اجرای گزاره های شریعت چیست؟ ضرورت اجرای رساله توضیح المسائل حداقل در بعد فردی چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
فطرت با اصل شریعت پیوند دارد ولی با جزئیات آن نه ... در واقع مطابق قرآن دین فطری دین قیّم است، اصل اسلام است، حال آنکه شریعت از زمانی به زمان دیگر عوض می‌شود، شریعت تابه مصالح فردی و اجتماعی است، شریعت در خود قرآن به صورت آیات ناسخ و منسوخ تحولاتی را تجربه می‌کند اما فطرت ثابت است ... فطرت می‌گوید تسلیم حق باش اگرچه بگوید به غیر خدا سجده کنی (دستور به فرشتگان و ابلیس) ... احکام عوض بشوند حکم فطرت ثابت است ... البته خود فطرت که صرفاً یک آگاهی است، وقتی گفته می‌شود حکم فطرت منظور حکم عقل است بر پایه‌ی علمی که همان آگاهی فطری است ... در واقع بنا بر آگاهی فطری انسان به خدایی خداوند عقل سلیم حکم به تسلیم بودن بی‌قید و شرط مقابل خدا می‌کند، هر حکمی که بدهد، حتی اگر بگوید که قایق فقیری را سوراخ کن و کودک نابالغی را بدون سؤال و جوابی به قتل برسان ... چیزهایی که در شریعت پیامبر اولوالعزم آن زمان حرام بود ...
کسی که می‌گوید تا دلیل یک حکم را نفهمم به آن تن نمی‌دهم باید بداند که اگر راست بگوید در این صورت اگر دلیل را دانست و پذیرفت که به حکم عمل کند این عمل او پذیرفته نیست، چرا که اسلام دین تسلیم مقابل خدا شدن است، اطاعت از خدایی که مشروط به نظر خود انسان باشد در اصل اطاعت از خود است و نه اطاعت از خدا ... اطاعت از کسی اطاعت است که امضای آخر را او بکند ... اگر بعد از اجازه‌ی نفسش معطل اجازه‌ی خدا ماند می‌شود بنده‌ی خدا و اگر بعد از دستور خدا معطل اجازه‌ی خودش ماند می‌شود بنده‌ی خودش ... اگرچه اسم این نفس‌پرستی‌اش را بگذارد تبعیت از عقل ... و عقل مظلومی است که در میان بیشتر مدعیان عقلانیت غریب است آنچنانکه بسیاری از انبیاء علیهم‌السلام در میان امت خودشان غریب بودند ... حجت‌های ظاهری و باطنی خدا شباهت‌های زیادی با هم داشته و دارند ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سین;807367 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]


با سلام
دو بخش در صحبت هایتان است که مقداری مبهم است. ابتدا می خواستم در مورد این دو بخش بیشتر توضیح دهید تا بعد از آن در مورد دو پست جدیدتان بیشتر صحبت کنیم. اولا گفتید که فطرت به خدا و اهل بیت گواهی می دهد. منظور از گواهی دادن فطرت به خدا را می دانم اما منظور از گواهی دادن فطرت به اهل بیت چیست؟ یعنی چگونه می توان اثبات کرد که در فطرت بشر محبت و ولایت 14 معصوم وجود دارد؟ چگونه می توان اثبات کرد که بشر علاوه بر این که فطرتا تسلیم خداست فطرتا تسلیم اهل بیت هم هست؟ یعنی تسلیم این 14 نفر هم هست؟ بخش دوم در جایی گفتید (اگر پستتان رابخوانید متوجه می شوید) که تفکر در خدمت دین است نه برای تعیین جهان بینی. معنی این عبارت چیست؟

[="Franklin Gothic Medium"]

ابوالبرکات;807457 نوشت:
با سلام
دو بخش در صحبت هایتان است که مقداری مبهم است. ابتدا می خواستم در مورد این دو بخش بیشتر توضیح دهید تا بعد از آن در مورد دو پست جدیدتان بیشتر صحبت کنیم. اولا گفتید که فطرت به خدا و اهل بیت گواهی می دهد. منظور از گواهی دادن فطرت به خدا را می دانم اما منظور از گواهی دادن فطرت به اهل بیت چیست؟ یعنی چگونه می توان اثبات کرد که در فطرت بشر محبت و ولایت 14 معصوم وجود دارد؟ چگونه می توان اثبات کرد که بشر علاوه بر این که فطرتا تسلیم خداست فطرتا تسلیم اهل بیت هم هست؟ یعنی تسلیم این 14 نفر هم هست؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته،
مطابق روایات لااقل از یک گروه مؤمنین نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام عهد گرفته شده است ... به طور خاص عهدی که از انبیاء علیهم‌السلام در این ارتباط گرفته شده است نیز بیان شده است ... اینکه خداوند امانتی را به کوه‌ها و دریاها عرضه کرد ولی فقط انسان زیر بار آن رفت در روایت آمده است که آن امانت نماز یا روح ولایت امیر مؤمنان علیه‌السلام بوده است ... اضافه بر آن در روایتی هم حضرت خضر علیه‌السلام سؤال می‌پرسند که مؤمن چگونه مولایش را بشناسد؟ در جواب آمد که اگر او را ببیند می‌شناسد ... اما در مورد اثبات آن ... فطرت اصیل‌ترین آگاهی انسان است، باید به یاد آورده شود و این مهم با زدودن غفلت و کنار رفتن پرده‌ها، نه با اثبات کردن بر اساس فرضیات دیگری که خودشان به اصالت فطرت نباشند ... روایت توبه‌ی حضرت آدم علیه‌السلام را از قرآن به خاطر دارید وقتی که به ایشان کلماتی القاء شد، در روایت آمده که وقتی نام امام حسین علیه‌السلام برای ایشان برده شد حال حضرت آدم علیه‌السلام منقلب شد و پرسید او کیست که از شنیدن نامش این گونه شدم، سپس جبرائیل علیه‌السلام روایت کربلا را برای ایشان گفتند و ایشان گریه کردند ... پیش از آنکه چنان مطالبی در روال طبیعی‌اش رخ دهد ... آن شناخت فطری با توضیحی که جبرائیل علیه‌السلام داد آشکار شد ... اینکه عهدی فراموش شود و بعد به یاد آورده شود حتی در مورد حضرت آدم علیه‌السلام هم در قرآن آمده است ... چنانکه سنگ حجرالأسود را هم که دیدند ابتدا نشناختند ولی بعد که دقت کردند آن را از روز الست به خاطر آوردند ...
ابوالبرکات;807457 نوشت:
بخش دوم در جایی گفتید (اگر پستتان رابخوانید متوجه می شوید) که تفکر در خدمت دین است نه برای تعیین جهان بینی. معنی این عبارت چیست؟

منظورم این بود برادر که با تفکر منطقی صرف نمی‌توان به طور قطعی به جهان‌بینی خاصی رسید، تنها به کمک فطرت است که می‌توان به یقین کامل در مورد حقانیت جهان‌بینی منطبق بر فطرت رسید و اگر کسی از فطرتش استفاده نکند به ناچار باید ندانم‌گرا باشد، هر جهان‌بینی دیگری که اتخاذ شود حتماً جایی از آن حتی خلاف منطق بوده است، یعنی با تفکر منطقی می‌توان به ظن و گمان قوی نسبت به یک جهان‌بینی دلخواه رسید و به عبارت دیگر توجیهی برایش تراشید، ولی آن توجیه خالی از اما و اگر نبوده و نقدپذیر است ... با این حساب تفکر منطقی عملاً نقش بزرگی در تعیین جهان‌بینی ندارد، چون بار اصلی بر روی دوش فطرت است که یا بیدار است و یا نیست ... اگر کسی فطرتش آنقدر مورد غفلت واقع شد که دیگر قابل یادآوری نبود چنین کسی دیگر هلاک شده است و در مستی خود سرگردان خواهد بود، اگرچه متفکر بزرگی هم باشد ...
اما با این وجود تفکر منطقی خیلی ارزش‌مند است ... کسی که مسیر حق را پیدا کرده باشد در پیمایش مسیر حق تفکر منطقی را ابزاری بسیار کارآمد در خدمت اهدافی خواهد یافت که در جهان‌بینی‌اش تعریف شده‌اند ....

در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سین;807689 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

من وقتی به جهان فعلی نگاه میکنم ؛ عده بسیاری را میبینم که مانند شما می اندیشند اما راهشان با راه شما متفاوت است .
جرج بوش هم یک خداباور متعصب بود و به خاطر همین عقایدش مسلمانان را می کشت ، داعش نیز همینطور است و شما هم .
هر دومان توافق داریم که بوش و داعش در اشتباه اند اما چه چیزی باعث اشتباه آن ها و نجات شما شده ؟
آیا پیروی از هوی و هوس ؟
گمان نمیکنم کسی که حاضر است خودش را در راه رسول الله بکشد و منفجر کند از هوی و هوس پیروی می کند .

منظورم این است :
هم شما هم بوش و هم داعش از فطرتان پیروی کرده اید و خداباور شده اید ، داعشی هم مثل شما اهل گناه و شهوترانی نیست پس چه چیزی باعث شده که او بشود داعشی و شما ، شما ؟ آیا چیزی جز جبر جغرافیایی بوده ؟
همان طور که شما استدلالات کاملا قانع کننده مبنی بر امامت ائمه و حتی وجود امام زمان ندارید و تنها به آن ها ایمان دارید _ که من نمیدانم منشاءش همان فطرت است به نظر شما یا چه ؟ _
او نیز به عمر عشق می ورزد و در راه او شیعه را می کشد.

پس:
این نوع آگاهی فطرت نه تنها باید در وجود خدا بلکه در پیامبری ابالقاسم ، امامت ابوتراب ، عصمت فاطمه زهرا ، امامت حسن بن علی و امام بعدی تا مهدی موعود و هر چه که ما فکر میکنیم مقدس است من جمله وجود رقیه دخت حسین بن علی نیز باشد چون به قول شما برای فرار از مطالبی که ذکر شد توجیه بسیار زیادی وجود دارد . پس خدا که دوست دارد همه شیعه شوند باید این نوع آگاهی را به همه داده باشد .
موافقید ؟

برنامه ریز;808903 نوشت:
من وقتی به جهان فعلی نگاه میکنم ؛ عده بسیاری را میبینم که مانند شما می اندیشند اما راهشان با راه شما متفاوت است .
جرج بوش هم یک خداباور متعصب بود و به خاطر همین عقایدش مسلمانان را می کشت ، داعش نیز همینطور است و شما هم .
هر دومان توافق داریم که بوش و داعش در اشتباه اند اما چه چیزی باعث اشتباه آن ها و نجات شما شده ؟
آیا پیروی از هوی و هوس ؟
گمان نمیکنم کسی که حاضر است خودش را در راه رسول الله بکشد و منفجر کند از هوی و هوس پیروی می کند .

منظورم این است :
هم شما هم بوش و هم داعش از فطرتان پیروی کرده اید و خداباور شده اید ، داعشی هم مثل شما اهل گناه و شهوترانی نیست پس چه چیزی باعث شده که او بشود داعشی و شما ، شما ؟ آیا چیزی جز جبر جغرافیایی بوده ؟
همان طور که شما استدلالات کاملا قانع کننده مبنی بر امامت ائمه و حتی وجود امام زمان ندارید و تنها به آن ها ایمان دارید _ که من نمیدانم منشاءش همان فطرت است به نظر شما یا چه ؟ _
او نیز به عمر عشق می ورزد و در راه او شیعه را می کشد.

پس:
این نوع آگاهی فطرت نه تنها باید در وجود خدا بلکه در پیامبری ابالقاسم ، امامت ابوتراب ، عصمت فاطمه زهرا ، امامت حسن بن علی و امام بعدی تا مهدی موعود و هر چه که ما فکر میکنیم مقدس است من جمله وجود رقیه دخت حسین بن علی نیز باشد چون به قول شما برای فرار از مطالبه همینی که ذکر شد توجیه بسیار زیادی وجود دارد . پس خدا که دوست دارد همه شیعه شوند باید این نوع آگاهی را به همه داده باشد .
موافقید ؟

سلام ...
من واقعا یکی از سوالهایی که برام بوجود اومده همین مساله فطرت هست که ایشون عنوانش میکنند و بهش استدلال میکنند .

اینکه اصلا فطرت چی هست ؟؟؟

برنامه ریز;808903 نوشت:
من وقتی به جهان فعلی نگاه میکنم ؛ عده بسیاری را میبینم که مانند شما می اندیشند اما راهشان با راه شما متفاوت است .
جرج بوش هم یک خداباور متعصب بود و به خاطر همین عقایدش مسلمانان را می کشت ، داعش نیز همینطور است و شما هم .
هر دومان توافق داریم که بوش و داعش در اشتباه اند اما چه چیزی باعث اشتباه آن ها و نجات شما شده ؟
آیا پیروی از هوی و هوس ؟
گمان نمیکنم کسی که حاضر است خودش را در راه رسول الله بکشد و منفجر کند از هوی و هوس پیروی می کند .

منظورم این است :
هم شما هم بوش و هم داعش از فطرتان پیروی کرده اید و خداباور شده اید ، داعشی هم مثل شما اهل گناه و شهوترانی نیست پس چه چیزی باعث شده که او بشود داعشی و شما ، شما ؟ آیا چیزی جز جبر جغرافیایی بوده ؟
همان طور که شما استدلالات کاملا قانع کننده مبنی بر امامت ائمه و حتی وجود امام زمان ندارید و تنها به آن ها ایمان دارید _ که من نمیدانم منشاءش همان فطرت است به نظر شما یا چه ؟ _
او نیز به عمر عشق می ورزد و در راه او شیعه را می کشد.

این معیارهائی که فرمودید فی المثل در قالب این موضوع چگونه میتوان شرح داد ؟

http://fa.alalam.ir/news/1823852

مثلا میتوان گفت که اشغالگران فرانسوی متعصب دینی بودند لذا چنین کارهائی کردند ؟

سین;807689 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]

حالا بیایید یک مقدار عملی به موضوع نگاه کنیم. گفتید که اهل بیت در فطرت وجود دارند اما چگونه به انسان امروز فطرتش را یادآوری کنیم. فکر نمی کنم روی این مسئله بحثی وجود داشته باشد که حداقل 90 درصد انسان ها فطرتشان را فراموش کرده اند. حالا چه کاری باید برای این انسان ها کرد؟ یک چیزدیگه ای هم در صحبت هاتون خیلی آزارم می ده اینه که گفتید درحال حاضر به مبین بودن قرآن اعتقاد ندارید و همه چیز را نسبی و قابل نظریه پردازی دانستید. یعنی داغون شدم ها له له شدم. بالاخره ریسمان محکم کجاست و چگونه به آن چنگ بزنیم؟

[="Franklin Gothic Medium"]

ابوالبرکات;808971 نوشت:
یک چیزدیگه ای هم در صحبت هاتون خیلی آزارم می ده اینه که گفتید درحال حاضر به مبین بودن قرآن اعتقاد ندارید و همه چیز را نسبی و قابل نظریه پردازی دانستید. یعنی داغون شدم ها له له شدم. بالاخره ریسمان محکم کجاست و چگونه به آن چنگ بزنیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر گرامی و رحمت خدا بر شما،
منظورم این نبود برادر، قران در اینکه از طرف خداست و در شناساندن راسخون در علم مبین است، ایمان داشتن به ثقلین و تلاش کردن به اندازه‌ی وسعمان برای تبعیت کردن از ایشان و داشتن روحیه‌ی تسلیم مقابل ایشان برایمان کافی است که عروة‌الوثقی باشد ... آن صحبت حقیر بر سر شناخت خدا و خلفای خدا و بندگی کردن برای خدا نبود، بلکه صحبت بر سر کسب معرفت بود و رشد کردن در شناختمان از حقایق عالم و حقایق دین خدا ... در این زمینه‌ها در زمان غیبت خودتان بفرمایید که چه کسی می‌تواند ادعا کند که نظر خداوند از قرآن را می‌داند به طوری که هر مخالفتی با او را بتوان مخالفت با خدا محسوب نمود؟ حرف حقیر هم جز این نبود ... قران و روایات هر دو جزء اصلی‌ترین منابع علمی ما برای کسب معرفت هستند، ولی در بیان نظرات از قرآن باید دقت کنیم که شاید فهممان از منظور آیات کامل نباشد و همچنین روایات هم در عین حالی که شاید برخی از آن‌ها اصلاً از معصوم علیه‌السلام صادر نشده باشند، الفاظ آن‌هایی که باقی می‌ماند هم شاید بعضاً به همین صورت از معصوم علیه‌السلام صادر نشده‌ باشند و دست آخر فهم ما از کلام معصوم علیه‌السلام هم شاید کامل نباشد، چنانکه خودشان فرمودند که کلام ما صعب مستعصب است و هر کسی را راه به سوی فهم آن‌ها نیست ... در زمان ظهور قرآن و عترت برای دانستن هر چیزی که می‌خواهیم بدانیم کافی هستند ولی الآن باید این نقایص خودمان را جبران کنیم ... یک راهش پرداختن به شناخت فعل خداست در کنار شناخت قول خدا و خلفای خدا ... بین فعل خدا و قول خدا نباید تفاوتی باشد، پس سعی می‌کنیم نظریه‌پردازی‌هایی کنیم که هم از طریق قران و روایات قابل برداشت باشد و هم با مشاهدات تجربی (عین مشاهدات تجربی، با ملاحظه‌ی دقیق شرایط انجام مشاهدات و دقت مشاهدات و تکرارپذیری‌اشان، قبل از آنکه با نگاه‌های مختلف پردازش شده یا با نظریات دیگر تفسیر گردند) ... سپس با تفکر منطقی سعی می‌کنیم که نظریاتمان قابل دفاع باشند ... به این ترتیب ما علومی اسلامی داریم که از جنس نظریه‌پردازی است، یعنی قابل نقد هستند، هیچ کسی حق ندارد بگوید که حرف آخر دست من است و هیچ کسی هم حق ندارد کسی را به جرم مخالفت با نظریه‌ی رایج متهم به کفر نماید و به طرز مشابه هم کسی را به جرم دادن نظریه‌ی جدیدی متهم به کفر نمی‌توانند بکنند ... کاری که متأسفانه بارها در تاریخ دین اسلام هم انجام شده است ...

با این حساب در شناخت مسیر حق که اصل زندگی‌امان در دنیاست از عقلانیت مدرن عبور می‌کنیم و مسیری را می‌یابیم که قادر به چالش کشیدن نباشد و یقین کامل داشته باشیم که حق است و بعداً هم امکان ندارد به نتیجه‌ای غیر از آن برسیم ...
اما در عرض زندگی برای رشد کردن در عرصه‌های متفاوت همچنان می‌توانیم به عقلانیت مدرن تکیه کنیم ... با این تفاوت که در بستر بندگی برای خدا منابع علمی‌امان و رویکرد علمی‌امان متفاوت از منابع علمی و رویکرد علمی در علم‌مداری مدرن خواهد بود ... علوم استخراج شده در چنین تمدنی نمی‌تواند علومی سکولار باشد ... در این نگاه انسان نگاه می‌کند که علمش را از کجا گرفته است و در عین حال احتیاط می‌کند که جایی از بزنگاه علم‌طلبی به بندگی شیطان نیفتد و در عین حال کاربردهای علمی در زمینه‌های متفاوتش را هم خواهد داشت ....
این مسیری است که باید برویم ولی ظاهراً هم از آن فاصله داریم و هم هنوز خیلی‌ها حتی از مؤمنین در مقابل آن مقاومت می‌کنند ... هنوز هم عده‌ای گمان می‌کنند که نظر مثلاً مرحوم ملاصدرا به بلوغی رسیده است که بگوییم دیگر منطبق بر دین شده است و کسی که با آن موافق نباشد یا متحجر است، یا قادر به درک آن نبوده است، و یا مخالف اصل دین است و ممکن نیست او هم مثلاً سالک مسیر عرفان و فلسفه و تعقل و امثال آن باشد ... شکر خدا با وجود مخالفت و مقاومت خیل زیادی از افراد، هستند کسانی که به صورت سیستماتیک به این امر اقدام کرده باشند ...

شما نقدی به این رویکرد وارد می‌دانید؟ اگر بله بفرمایید، حقیر لااقل به یک گروه از کسانی که چنین رویکردی را در پیش گرفته‌اند می‌توانم انتقال دهم که مگر مسیرشان را اصلاح نمایند ...
با تشکر و ان شاء الله در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

بسم الله مجریها و مرساها
اقای برنامه ریز سلام علیکم. متاسفانه فرصتی دست نداد تا بنده پست های سابق این تاپیک را مطالعه کنم لیکن این نوشتار کوتاه از شما مرا ترغیب نمود چند جمله ای در نهایت اختصار بنگارم. به عقیده بنده وقتی به جهان فعلی میکنیم نباید تحولات عالم انسانی را صرفا محصول اراده و عمل نسل کنونی بشریت دانست بلکه بنابر فلسفه تاریخ شیعی حوادث عالم انسانی محصول درگیری دو جبهه از اراده های نورانی به محوریت حضرات معصومین و اراده های ظلمانی به محوریت اولیا طاغوت سقیفه میباشد البته در بستر مشیت حکیمانه حضرت الله جل اسمه . برای توضیح بیشتر عرض میکنم در همان مثالی که فرمودید فرد داعشی با کمال اخلاص و یقین دست به ذبح فردی شیعه میزند در مقام تحلیل از پایگاه فلسفه تاریخ بصورت فهرستوار می گویم
اولا خدایی عالم و قادر و ... به عنوان خالق و مدبر در حال اداره عالم میباشد
ثانیا خداوند از روی اراده و خواستش حضرات معصومین را خلق و به عنوان مجری اراده خویش قرار داده
ثالثا نظام عالم بر مبنای تکامل همه موجودات غیر از ذات حضرت حق کل گرفته
رابعا مشیت و حکمت حضرت حق اینگونه اقتضا کرده که تکامل موجودات در بستر درگیری بین جبهه حق و باطل در مقیاس کل تاریخ باشد
خامسا محور و فرمانده جبهه تاریخی حق حضرات معصومین هستند
سادسا درگیری هایی که بین این دو جبهه اتفاق میافتد با توجه به حضور فیزیکی اهل بیت قابل تقسیم به درگیری اصلی {مانند درگیری حضرت امیرالمونین با جریان سقیفه} فرعی{درگیری پیامبران با طواغیت زمانه خویش} تبعی {درگیری شیعیان با دواعش} است
سابعا در تمام این درگیری ها نقش اصلی و محوری برعهده اولیا نور و ظلمت است لذا در درگیری کنونی با دواعش نیز نمیتوان از نقش اراده اهل بیت و اراده طواغیت سقیفه چشم پوشید
البته بررسی مصداقی و جزیی این نقش افرینی احتیاج به مقاله ای مبسوط داشته .
نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است بررسی و اثبات بند های فوق نیازمند توضیح اکادمیک علم فلسفه تاریخ شیعه هست و در این علم است که مسایلی مانند چیستی و چگونگی فطرت قابل طرح و ارایه است و صد افسوس که جز تلاش های یک موسسه حوزوی دیگر اثار قابل دفاع دیگری در باب فلسفه تاریخ شیعی به نگارش در نیامده
شاید اگر عمری باقی بود و فرصتی دست داد در این باب مطالبی بیان بنمایم

سین;808990 نوشت:
سعی می‌کنیم نظریه‌پردازی‌هایی کنیم که هم از طریق قران و روایات قابل برداشت باشد و هم با مشاهدات تجربی (عین مشاهدات تجربی، با ملاحظه‌ی دقیق شرایط انجام مشاهدات و دقت مشاهدات و تکرارپذیری‌اشان، قبل از آنکه با نگاه‌های مختلف پردازش شده یا با نظریات دیگر تفسیر گردند) ... سپس با تفکر منطقی سعی می‌کنیم که نظریاتمان قابل دفاع باشند ...

در ادامه سخنان پیشینم :
دقیقا این همان کاری است که مسیحیان و یهودیان امروزی می کنند . می دانید که در عهد عتیق نوشته شده که زمین حدود چند هزار سال پیش به وجود آمده ، امروز متنی از چامسکی _ که در 2001 نوشته شده بود _ می خواندم که نیمی از مردم آمریکا به این گزاره که نادرستی اش بین و واضح است معتقدند ؛ حتی اگر در کتاب مقدس نوشته شده بود که زمین گرد نیست ما باز هم به راحتی می توانستیم آن را توجیه کنیم و از محدودیت های علوم تجربی سخن بگوییم و غیره . خوش بختانه می بینیم که روششان عوض شده و از انکار شواهد به تفسیر آنان به نفع خود تغییر روش داده اند و در این راستاست که می بینیم پاپ شروع کرده به قبول بیگ بنگ و فرگشت و حتما آن ها را جزوی از نقشه خدا می داند .
می خواهم بگویم مسیحیان امروزی هم مانند شما ابتدا به یک چیزی معتقد می شوند و سپس با استفاده از عقلشان شروع می کنند به دلیل تراشی برای آن یعنی سازوکار داعش ، شیعیان و مسیحیان یکیست . ایمان بدون دلیل و استفاده از عقل برای دفاع از آن و این چنین است که گاهی مومنین می گویند زمین 7000 سال پیش به وجود آمده و شواهد را رد میکنند و گاهی دیگران را به خاطر اعتقاداتشان می کشند و گاه قوانین ضد حقوق بشر و زن را اجرا میکنند .
فاتح;808960 نوشت:
این معیارهائی که فرمودید فی المثل در قالب این موضوع چگونه میتوان شرح داد ؟

http://fa.alalam.ir/news/1823852

مثلا میتوان گفت که اشغالگران فرانسوی متعصب دینی بودند لذا چنین کارهائی کردند ؟


یک جا تحلیلی خواندم مبنی بر اینکه کشتار های جنگ های جهانی را هم به مذهب ربط می داد . به هر حال در اینکه مذهب _ در حقیقت این ایمان بدون دلیل _ باعث وارد شدن ضرر های بسیار زیاد به جامعه انسانی شده که شکی نیست .
ما همین الان هم در حکومتی زندگی میکنیم که حق زنان، بهاییان، دگراندیشان و هرکسی که از دایره ولایت فقیه خارج شود را به سادگی نادیده می گیرد به خاطر مذهب _ و شاید هم قدرت _ . چرا نباید بهاییان حق دانشگاه رفتن در جمهوری اسلامی ایران را نداشته باشند و دختر آن شخص وقتی با آنها دیدار میکند مورد سرزنش قرار گیرد ؟ آیا مثلا حکومت بحرین این کار را بکند صدا و سیما چه کاری انجام می دهد ؟ نظر متفکرین جهانی که مشخص است . هر انسانی بما هو انسان از تمام حقوقی که سایر انسان ها برخوردارند ، برخوردار است اما این ویژگی یک جهان بینی ایدئولوژیک است که شروع کند به درجه بندی شهروندانش و یا یک نظام سرمایه داری همچون آمریکا .
البته تمام این کارها توسط عربستان هم به صورت دیگر و حتی شدید تر انجام می شود اما ما آن ها را تقبیح میکنیم و شکل دیگرش و البته خفیف تر را در کشور های اروپایی می بینیم و آنان را در بوق و کرنا می کنیم اما به خودمان که می رسد شروع میکنیم به توجیه .
امیدوارم دیگر برای یک طرفدار چامسکی از جنایات سیاستمداران غربی مثال نیاورید .
ابو محمد;808994 نوشت:
بسم الله مجریها و مرساها

سلام علیکم ابامحمد .
خوشحال می شوم اگر فلسفه تاریخ شیعه را بیان فرمایید ، اگر مجالی بود .

بسم الله مجریها و مرساها
سلام علیکم. از باب تضارب ارا و تنقیح نظرات مطالبی به نحو احتصار بیان میکنم. درباب فهم متون و مفاهمه با منابع دینی توجه کنید که در فقه {به عنوان اصیلترین علم در اسلام } فقهای شیعه هرگز استنباطات خویش را فهم مطابق با واقع ندانسته لیکن با طراحی منطق حجیت یافته های خویش را در مقام عمل و مبتنی بر استفراغ وسع سبب معذریت و منجزیت مکلفین دانسته اند لذا تفقه دینی علما صرفا مجموعه از فهم های نسبی و پراکنده و بدون ارتباط با حقیقت نبوده بلکه منطق فهم و دستگاهی برای استنباطات فقها موجود میباشد به عنوان فرایند اجتهاد مثلا در همین علم اصول فقه فعلی بالغ بر دویست قاعده اصولی برای استنباط احکام وجود داشته لذا به صرف اینکه دست فهم ما از نفس الامر عالم و کنه حقایق جهان کوتاه است نباید درب نسبیت فهم را به نحو علی الاطلاق گشود. از سوی دیگر در فلسفه {به عنوان اصیلترین علم عقلی در اسلام} و بطور خاص مکتب اصالت وجود نیز مسایل فلسفی مبتنی بر منظومه ای بهم پیوسته از احکام اولیه وجود همانند تشکیک و تشخص ومشترک معنوی بودن مفوم وجود سامان یافته که محصول تکامل تلاش عقلی و نظری هزار ساله بشریت بوده و تا به امروز کسی را یارای نقض بنیادین ان نبوده ولی صد افسوس که امتداد عملی نیافته و عده ای در داخل و خاج ان را متهم به ناکارامدی نمودند.
در باب اصل نظریه پردازی دینی بنده نیز با شما هم نظر هستم لیکن بر روشی که فرمودید قدری خدشه وارد است چون شباهت زیادی به نظرات پوزیتیویسم اسلامی دکتر خسرو باقری داشته که در جای خودش بطور مفصل بررسی و رد شده و توجه شود که امروزه در فلسفه علم نظریه غالب بحث پارادایم های تامس کوهن است که به نظر حقیر قابل جمع تر با معارف اسلامی بوده و کارامدتر برای نظریه پردازی دینی بود.
در باب تکیه به عقلانیت غرب در روزگار فعلی دقت شود که امروزه تقریبا واضح است که عقلانیت و علوم همراه با خود اخلاق و فرهنگ و ارزش های خاص خویش را نیز یدک میکشند لذا این عقلانیت قهرا اثرگذار است بر اخلاق و نظام ارزشی ما

[="Franklin Gothic Medium"]

ابوالبرکات;808971 نوشت:
حالا بیایید یک مقدار عملی به موضوع نگاه کنیم. گفتید که اهل بیت در فطرت وجود دارند اما چگونه به انسان امروز فطرتش را یادآوری کنیم. فکر نمی کنم روی این مسئله بحثی وجود داشته باشد که حداقل 90 درصد انسان ها فطرتشان را فراموش کرده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ببخشید این بخش از فرمایشات شما را فراموش کرده بودم ...
یادآوری فطرت از طریق تذکر است، قرآن کتاب ذکر است و اهل بیت علیهم‌السلام هم در قرآن به عنوان ذکر معرفی شده‌اند و بسیاری از روایات ایشان هم جنبه‌ی تذکر و تنبّه دارند ... انبیاء علیهم‌السلام هم مدام خدا و خالقیت و رازقیت خدا را به یاد بندگان خدا می‌آوردند ... مفادّ عهد انسان با خدا، لزوم ایمان آوردن به او و کافر شدن به شیطان را به یادشان می‌آوردند ... حتی اگر ۱۰۰٪ مردم هم عهدشان را فراموش کرده باشند این راه جواب می‌دهد برای کسی که برایش قلبی به جا مانده باشد ... اشقیاء انکارش می‌کنند و آنکس که قلبی برای مانده است متذکر می‌شود ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

برنامه ریز;808903 نوشت:

هم شما هم بوش و هم داعش از فطرتان پیروی کرده اید و خداباور شده اید ، داعشی هم مثل شما اهل گناه و شهوترانی نیست پس چه چیزی باعث شده که او بشود داعشی و شما ، شما ؟ آیا چیزی جز جبر جغرافیایی بوده ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب برنامه‌ریز،
برادر عزیزم اول بابت تأخیرم عذر می‌خواهم
شما می‌دانید که بوش و داعشیان از فطرتشان پیروی کرده‌اند؟ آیا اینکه بنده به شما بگویم از فطرتم تبعیت کردم شما نتیجه می‌گیرید که پس حتماً از فطرتم تبعیت کرده‌ام؟
مطابق قرآن ما قلب سلیم و قلب مریض داریم ... مطاب روایت قلب مریض قلبی است که از خوبی کراهت دارد و به بدی تمایل داشته باشد ... یعنی اینکه قلب مریض قلبی است که از تعادل خارج شده است و جای خوب و بد به صورت موردی یا کلی در نزد او جابجا شده است ... ختماً شما هم دیده‌اید که برخی هستند که در کارهای خیر همیشه سست و کاهلند و زورشان می‌آید که چنان کنند ولی در کارهای لهو و لعب و مردم‌آزاری و کارهای که توجیه عقلایی ندارد همیشه پیش‌قدم هستند ...
یا حتماً دیده یا شنیده‌اید که یک نفر با یک نفر دعوایش بشود و در جنون عصبانیت بگوید مثلاً حاضرم فلان بلا سرم بیاید ولی نگذارم تو چنین یا چنان شوی! ... آیا این یعنی این شخص فکر می‌کند که آن کار واقعاً کار خیلی خیری است که حاضر است در انجام آن خودش مبتلا به بلا یا مصیبتی شود؟ ... خیر! ... بلکه اینها ریشه در جهالت موقتی یا دائمی شخص دارد، بسته به اینکه جهالت در او مستقر شده باشد یا نه، ملکه‌اش شده باشد یا نه ... حضرت علی علیه‌السلام فرمودند که از عصبانیت بپرهیزید که شروعش جنون است و انتهایش پشیمانی ... یک وقت که عصبانی شدید نگاهی به خودتان بیاندازید، آیا آثار جنون را در خود نمی‌یابید؟ انسان حاضر است کارهای خلاف عقل را بکند فقط چون عصبانی است، در چنین حالتی حتی دوست دارد که عصبانی باقی بماند و حاضر نیست که شیرین‌ترین لقمه که فرو خوردن خشم است را بخورد و طعم شیرین گذشت را جایگزین طعم تلخ عصبانیت و کینه و قهر نماید ... حتی اگر خودش هم در سختی بیفتد ... حتی اگر برای تمام باقی عمرش قرار باشد گوشه‌ی زندان بیفتد ...
مطابق حدیث عقل و جهل آن چیزی که جلوی عقل ایستاده است جهل است، جهل و جنود جهل ... جهالتی که در آن مقصر هستیم و نه قاصر ... چنین جهالتی می‌تواند منشأ خیلی از شروری شود که شما آنها را به صرف اینکه همراه است با آسیب رساندن به خود یا همراه است با قاطعیت رفتاری به تبعیت از فطرت نسبت می‌دهید ...
به زعم حقیر شما چون به فطرت اعتقادی ندارید یک شباهت ظاهری را دلیل بر درستی رأی خود و مدرک بر اشتباه بودن بحث فطرت و امثال آن معرفی نموده‌اید ... یعنی خود شما در این دلیل آوردن از چیزی تبعیت کردید که دوست داشتید درست باشد ... از این نظر این دلیل نه یک دلیل منطقی که یک توجیه ظاهراً منطقی است ... با این حساب شما هم مانند حقیر و سایرین منطق را بهانه‌ای برای توجیه چیزی قرار داده‌اید که دوست دارید بتوانید راحت به آن باور داشته باشید ... همه یک کار را می‌کنیم فقط برخی سعی دارند وانمود کنند که قضیه صورت دیگری دارد و همه چیز بر مدار دلیل و برهان و منطق است ...
آیا به این نتیجه‌گیری نقدی وارد می‌دانید؟
برنامه ریز;808903 نوشت:
همان طور که شما استدلالات کاملا قانع کننده مبنی بر امامت ائمه و حتی وجود امام زمان ندارید و تنها به آن ها ایمان دارید _ که من نمیدانم منشاءش همان فطرت است به نظر شما یا چه ؟

شما از کجا می‌دانید که حقیر استدلال‌های کاملاً قانع‌کننده مبنی بر امامت ائمه علیهم‌السلام و وجود امام زمان علیه‌السلام و عج‌ّ‌الله‌تعالی‌فرجه ندارم که مبنای ایمانم باشند؟ حداکثر می‌توانید بفرمایید که دلیلی که دارم برای خودم قانع‌کننده است و برای همگان به صورت توأمان قانع‌کننده نیست ... اگر چنین باشد آیا در کارکرد آن دلایل برای خودم هم نقصی وارد می‌شود؟
برنامه ریز;808903 نوشت:
پس:
این نوع آگاهی فطرت نه تنها باید در وجود خدا بلکه در پیامبری ابالقاسم ، امامت ابوتراب ، عصمت فاطمه زهرا ، امامت حسن بن علی و امام بعدی تا مهدی موعود و هر چه که ما فکر میکنیم مقدس است من جمله وجود رقیه دخت حسین بن علی نیز باشد چون به قول شما برای فرار از مطالبی که ذکر شد توجیه بسیار زیادی وجود دارد . پس خدا که دوست دارد همه شیعه شوند باید این نوع آگاهی را به همه داده باشد .
موافقید ؟

این نوع آگاهی در مورد خداوند در همگان هست، در مورد اهل بیت علیهم‌السلام را بخاطر ندارم که در همگان هست یا فقط در مؤمنین یا ...، اما در مورد مثلاً وجود حضرت رقیّه سلام‌الله‌علیها دیگر چنان مطلبی را نداریم یا اگر داریم حقیر تا کنون جایی ندیده‌ام، ولی نیازی هم به چنان آگاهی نیست ... آنچه باید یقینی باشد شناخت خدا و مسیر حقیقت است، باقی جزئیات را با مثلاً پذیرفتن قران و حجت خدا بودن اهل بیت علیهم‌السلام می‌توان دریافت، ولو به صورت ظنّی ... مهم است که سوار اتوبوس درست شده باشیم که مطمئن هستیم به مقصد مدّ نظرمان می‌رسد، دیگر اگر اتوبوسش ناراحت بود و کمی خسته و نالان به مقصد رسیدیم و سر حال نبودیم باکی نیست، مهم این است که اتوبوس اشتباهی شوار نشده‌ایم که ما را ببرد به ناکجاآباد ...
نظر حقیر این نیست که تفکر منطقی را تعطیل کنیم ... تفکر منطقی کارکرد مهم خودش را دارد، فیزیک و ریاضی و شیمی و زیست‌شناسی هم کارکردهای مهم خودشان را دارند، صحبت حقیر فقط سر رسیدن به یقین در مورد مسیر حقیقت است، اینکه اسلام حق است یا نه، بعد از تعیین جواب آن دیگر لااقل در زمان غیبت معصوم علیه‌السلام افسار را به دست منطق بدهیم که از تمام منابع علمی که دارد ولو ظنّی باشند بهره ببرد برای برطرف کردن نیازهایش در طول مسیر ... در مورد جزئیات مورد نظر شما حقیر هم موافق نظریه‌پردازی در کنار احتیاط عقلایی هستم ...
اینکه می‌فرمایید خدا دوست دارد همه شیعه شوند هم خیلی کلام دقیقی نیست ... یعنی چه که خدا دوست دارد که طور خاصی شود؟ خداوند اگر اراده کند می‌تواند هر کاری که دوست داشت را انجام بدهد ... ولی اگر نکرد پس لابد حکمتی اقتضاء کرده است و بر اساس همان حکمت هم می‌تواند هر چیزی جز آنچه که برای بندگانش پسندیده است را رقم بزند ... مثل اینکه در کلامش فرمود که خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه خود آن قوم سرنوشت خودشان را تغییر دهند ... خداوند هدایت را به همگان عرضه می‌کند ولی برخی هستند که اصرار دارند فرض کنند حقیقت را نفهمیده‌اند، به تعبیر قرآن به نور هدایت خدا پشت می‌کنند انگار که اصلاً آن را ندیده‌اند ... راه توجیه هم که همیشه باز است ...

در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

برنامه ریز;809010 نوشت:
ر ادامه سخنان پیشینم :
دقیقا این همان کاری است که مسیحیان و یهودیان امروزی می کنند . می دانید که در عهد عتیق نوشته شده که زمین حدود چند هزار سال پیش به وجود آمده ، امروز متنی از چامسکی _ که در 2001 نوشته شده بود _ می خواندم که نیمی از مردم آمریکا به این گزاره که نادرستی اش بین و واضح است معتقدند ؛ حتی اگر در کتاب مقدس نوشته شده بود که زمین گرد نیست ما باز هم به راحتی می توانستیم آن را توجیه کنیم و از محدودیت های علوم تجربی سخن بگوییم و غیره . خوش بختانه می بینیم که روششان عوض شده و از انکار شواهد به تفسیر آنان به نفع خود تغییر روش داده اند و در این راستاست که می بینیم پاپ شروع کرده به قبول بیگ بنگ و فرگشت و حتما آن ها را جزوی از نقشه خدا می داند .
می خواهم بگویم مسیحیان امروزی هم مانند شما ابتدا به یک چیزی معتقد می شوند و سپس با استفاده از عقلشان شروع می کنند به دلیل تراشی برای آن یعنی سازوکار داعش ، شیعیان و مسیحیان یکیست . ایمان بدون دلیل و استفاده از عقل برای دفاع از آن و این چنین است که گاهی مومنین می گویند زمین 7000 سال پیش به وجود آمده و شواهد را رد میکنند و گاهی دیگران را به خاطر اعتقاداتشان می کشند و گاه قوانین ضد حقوق بشر و زن را اجرا میکنند .

بسم الله الرحمن الرحیم
تمام مطالبی را که تحت عنوان واضح و بدیهی می‌دانید قابل چالش است، از اینکه زمین چه وقت خلق شده باشد گرفته تا کروی بودن زمین، تمام آنچه در کتب مقدس در این رابطه‌ها آمده است هم قابل توجیه است، می‌توان این بحث‌ها را آنقدر ادامه داد که دو طرف سرگشته و حیران شوند و دیگر کسی نداند که به چه چیزی می‌تواند اعتماد کند و به چه چیزی نمی‌تواند اعتماد کند، بلکه شاید کارش به جایی برسد که بگوید آنقدر دانستم که بدانم هیچ نمی‌دانم ... در فیلم آمریکایی حضرت عیسی علیه‌السلام جایی بود که دو حواری ایشان چیزی را گفتند که می‌دانیم یا چیزی شبیه به آن، حضرت عیسی علیه‌السلام در روایت این فیلم از آن دو پرسیدند که شما چه می‌دانید؟ جواب دادند که هیچ، فقط اینکه دو ضرب در دو می‌شود چهار، آن هم گاهی از اوقات ...
نظریه‌ی دگرگشت (همان فرگشت مدّ نظر شما) و مهبانگ بزرگ که اصلاً مانند کروی بودن زمین و عمر طولانی خلقت جهان هم نیستند و به سختی بتوان اسم نظریه به آن‌ها داد و بیشتر فرضیه هستند تا نظریه (کاری ندارم که نظریه را طوری تعریف می‌کنند که اینها هم در ردیف نظریه‌ها قرار بگیرند، موضوع اینجاست که درستی آن‌ها در قالب یک نظریه «فرض» شده است و به همین دلیل فرضیه نامیدن آن‌ها موجه‌تر است)، اینکه پاپ و برخی از علمای ما چنین نظریاتی را پذیرفته باشند یا نپذیرفته باشند ولی احتمالش را بپذیرند و مثلاً اضافه نمایند که همان‌ها هم جزئی از نقشه‌ی خدا بوده است بخاطر این است که روی نظر دین در این زمینه‌ها کاری نکرده‌ایم ...
شما فرض کنید که حقیر دلیل فلسفی (حقیر ابا دارم که عنوان عقلی به دلایل فلسفی بدهم) برای ایمانم نداشته باشم، آیا شما مدعی هستید که برای جهان‌بینی خود دلیلی دارید؟ اگر بله حقیر مدعی هستم که شما هم دلیلی ندارید ... یعنی اگر دلیلی داشته باشید هم این دلیل قانع‌کننده نیست و هزار اما و اگر درش هست که شما نسبت به ‌آنها چشم‌پوشی کرده‌اید و دست آخر بیشتر مانند این است که فرض کرده باشید که این جهان‌بینی یک جهان‌بینی مناسب و قابل قبولی است ... از این نظر برادر مثل هم هستیم ... همه مثل هم هستند، هر کسی که گفت من دلیل فلسفی دارم هم در واقع توجیه ظاهراً منطقی دارد و اینطور نیست که هر نقدی که به نگاهش به جهان بشود را حتماً و یقیناً بتواند جوابگو باشد ...
حتی اینکه شما معتقد به حقوق بشر مصوب سازمان ملل و امثال آن هستید هم جای چالش دارد ... چه کسی گفته است که بشر به صورت کلی و زنان به صورت خاص حقوق مدّ نظر شما را دارند که حالا گروهی رعایتش می‌کنند و می‌شوند متمدن و مدرن و «انسان» و عده‌ای رعایتش نمی‌کنند و می‌شوند ضدبشریّت و ظالم و غیر انسان ...
این مسائل که می‌فرمایید کمی عامیانه‌گویی است ... اینها چیزهایی است که یک عده می‌گویند و باقی هم تکرار می‌کنند و گمان می‌کنند که حرف خودشان هست ... سر بسیاری از این مسائل که شما مطرح می‌کنید پیشتر در همین سایت بحث‌های مفصلی داشته‌ایم ... طرفداران حقوق بشر مصوب سازمان ملل چندان دلیلی نداشته‌اند بر اینکه بر حق باشند مگر اینکه مدام تکرار کرده‌اند که این حقوق که بدیهی است درست است حالا شما دلیل بیاورید که چرا درست نیست! الحمد لله ... اگر منطق این است باکی نیست، شما هم حقیر را بی‌منطق بدانید ... حقیر ترجیح می‌دهم پیش خودم و خدای خودم سربلند باشم، گرچه تمام دنیا حقیر را متحجر و ضدمنطق و ضدعقل و ضدعلم و ضدبشریت معرفی نمایند ... همانطور که دیده‌ام که مثلاً آمریکا هر کسی که جلوی منافع او بایستد را تروریست معرفی می‌کند و در نتیجه اگر به حقیر هم بگوید تروریست دیگر حقیر ناراحت نمی‌شوم که وای چقدر بد که من تروریست هستم بلکه می‌گویم چقدر خوب که شیطان درّنده‌ای مانند آمریکا من را دشمن خود می‌داند ... صفات معنای خودشان را دارند، مهم نیست که چه کسی برای چه هدفی تعاریف را چگونه به نفع خودش تغییر دهد، عقل و منطق هم تعاریف خودشان را دارند، مهم نیست که چه کسی ادعا کند که من عاقل و منطقی هستم و هر کسی که خلاف من حرف بزند ضدعقل و ضدمنطق است ... داعش و آمریکا و صهیونیزم هم به دلایلی از نظر ما در این جایگاه قرار دارند، در نتیجه اگر کسی بگوید ظاهر عمل شما مانند آنهاست پس شما مانند آن‌ها هستید این مقایسه دلیل نمی‌شود که ما هم باور کنیم که خدای ناکرده مثل آن‌ها هستیم و باید دست از راهمان برداریم ... در جنگ میان حق و باطل هر دو طرف از یکدیگر می‌کشند، ولی یک طرف حق است که از باطل می‌کشد برای دفاع از حق و طرف دیگر باطل است که از جبهه‌ی حق می‌کشد برای مبارزه با حق ... بین این دو تفاوت از زمین است تا آسمان، اگرچه ظاهراً هر دو طرف دارند یک کار می‌کنند ... کسی که نداند دارد چه می‌کند و نگاهش به دیگران باشد با هر مقایسه‌ای شاید تمام جسم و روانش بلرزد ولی کسی که می‌داند دارد چه می‌کند دیگر می‌داند که دارد چه می‌کند ...
و الله العالم
یا علی علیه‌السلام

سین;809337 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب برنامه‌ریز،

سلام بر شما جناب سین و با آرزوی شادکامی .
همچنین تشکر میکنم برای منت گذاشتن بر سر من و پاسخ دهیتان .
حق با شماست آقای سین . به همان دلایلی که در آن یکی تاپیک ذکر کردید اینکه ما فکر میکنیم زمین کروی است و نه مسطح تنها و تنها یک احتمال است و اینکه انسان ها همگی دارای حقوقی هستند که در سازمان ملل تصویب شده است فقط یک قرارداد است و اینکه داعش و شیعیان هر دو ملحدان را بکشند و ترامپ مسلمانان را و آنان می روند جهنم و ما بهشت ؛ باز هم محتمل است .
و دقیقا درست می فرمایید؛ هر ندانم گرایی که ادعای یک جهان بینی کند سطحی نگر است .

اما از این حواشی که بگذریم برادر بزرگوارم ؛ علت اینکه ما شیعیان اصرار داریم علوم را اسلامی کنیم چیست ؟ منظورم این است مگر اشکال این علوم سکولار/عقلانیت مدرن در چیست ؟
زمانی بشر هیچ تصوری نسبت به اینکه چرا باران می بارد نداشت . اینکه عناصر سازنده ماده چیست برایش نامعلوم بود _ و است _ اما الان انسان مدرن با خودش یک قراردادهایی تعریف کرده و با استفاده از تفکر مطقی شروع کرده به مدل سازی و مثلا الکترون را تعریف/فرض کرده و با استفاده از آن شروع کرده به ساختن میکروسکوپ الکترونی و به وجود آوردن انواع و اقسام تکنولوژی های مختلفی که می بینیم .
احتمال میدهم این مدل سازی ها در نهایت به حقیقت نزدیک تر می شوند. این را می دانم که علت این همه تکاپوی انسان مدرن نه برای ارج نهادن علم و دانش بلکه برای تسلط و چیره شدن به طبیعت است ؛ پس هر دو موافقیم که بشر مدرن در رابطه با حقیقت حسن فاعلی را ندارد اما معتقدم حسن فعلی را داراست یعنی اتفاقا اصلا به دنبال حقیقت نیست و اینکه آیا زمین واقعا کروی است و یا نه برایش مهم نیست اما چون می خواهد به طبیعت چیره شود این مدل هایی که می سازد باید رفته رفته به حقیقت نزدیک تر شود ، یعنی بشر مدرن مجبور است حقیقت را پیدا کند تا بتواند مسلط به طبیعت بشود .
در نتیجه معتقدم اگر به بشر مدرن کمک شود شاید بتواند به حقیقت پی ببرد . این البته گمان من بود و نمیدانم درست است یا نه و می خواهم نظر شما را بدانم .

ان شاء الله بعد از پاسخ شما ادامه خواهم داد .

[="Franklin Gothic Medium"]

برنامه ریز;809755 نوشت:
سلام بر شما جناب سین و با آرزوی شادکامی .
همچنین تشکر میکنم برای منت گذاشتن بر سر من و پاسخ دهیتان .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب برنامه‌ریز
ممنون و ان شاء الله عاقبتتان ختم به خیر و شادکامی ابدی گردد
منتی نیست برادر بزرگوار، اینجا همه با یکدیگر هم‌فکری می‌کنیم و با هم چیز یاد می‌گیریم ان شاء الله،
برنامه ریز;809755 نوشت:
علت اینکه ما شیعیان اصرار داریم علوم را اسلامی کنیم چیست ؟ منظورم این است مگر اشکال این علوم سکولار/عقلانیت مدرن در چیست ؟
زمانی بشر هیچ تصوری نسبت به اینکه چرا باران می بارد نداشت . اینکه عناصر سازنده ماده چیست برایش نامعلوم بود _ و است _ اما الان انسان مدرن با خودش یک قراردادهایی تعریف کرده و با استفاده از تفکر مطقی شروع کرده به مدل سازی و مثلا الکترون را تعریف/فرض کرده و با استفاده از آن شروع کرده به ساختن میکروسکوپ الکترونی و به وجود آوردن انواع و اقسام تکنولوژی های مختلفی که می بینیم .
احتمال میدهم این مدل سازی ها در نهایت به حقیقت نزدیک تر می شوند. این را می دانم که علت این همه تکاپوی انسان مدرن نه برای ارج نهادن علم و دانش بلکه برای تسلط و چیره شدن به طبیعت است ؛ پس هر دو موافقیم که بشر مدرن در رابطه با حقیقت حسن فاعلی را ندارد اما معتقدم حسن فعلی را داراست یعنی اتفاقا اصلا به دنبال حقیقت نیست و اینکه آیا زمین واقعا کروی است و یا نه برایش مهم نیست اما چون می خواهد به طبیعت چیره شود این مدل هایی که می سازد باید رفته رفته به حقیقت نزدیک تر شود ، یعنی بشر مدرن مجبور است حقیقت را پیدا کند تا بتواند مسلط به طبیعت بشود .
در نتیجه معتقدم اگر به بشر مدرن کمک شود شاید بتواند به حقیقت پی ببرد . این البته گمان من بود و نمیدانم درست است یا نه و می خواهم نظر شما را بدانم

فکر می‌کنم در کل با شما موافق هستم که بشر مدرن هم کم‌کم به حقیقت پی ببرد، ولی حرکتش در این مسیر افتان و خیزان است ... برای مثال اختلاف شدید انیشتین و دانشمندان سنتی در سمت او را با بوهر و دانشمندان اطراف او مثل پائولی و هایزنبرگ در نظر بگیرید، گروه دوم می‌گفت ما کاری به اصل حقیقت نداریم و فقط می‌خواهیم نظریاتی داشته باشیم که مشکلاتمان برطرف کنند و به کارمان بیایند (نگاه ابزارگرایانه به علم)، اما انیشتین و هم‌فکرانش می‌گفتند که علم باید ما را به شناخت از کارکرد طبیعت برسانند و نمی‌توان هر توجیه غیرمنطقی یا سناریوی تخیلی را به صرف اینکه مسائل را حل می‌کنند به عنوان نظریه‌ی علمی پذیرفت، اگر جواب یک سؤال را ندانیم باید سعی کنیم تا به جواب درستش برسیم، در نهایت هایزنبرگ آمد و اصل عدم قطعیتش را ارائه داد که اصلاً شناخت کامل حقیقت و رسیدن به تصویر کامل و درست از آن در مقیاس‌های خیلی کوچک ممکن نیست (خود اصل عدم قطعیت در این بیانش قابل نقد است) ... دست آخر در گردهم‌آیی سروی بوهر برنده شد و قطعنامه به نفع مکتب کپنهاگی صادر گردید، اما هستند کسانی که باز قانع نشدند و به سراغ تصویر سازی منطقی و قابل پذیرش در مورد حقیقت میکروسکوپی رفتند ... و هستند کسانی که نظام بوهر را دوره‌ی تاریک فیزیک دانسته باشند و بیان کرده باشند که این کار او وقفه‌ای در کشف حقیقت ایجاد نمود ولی این رویه نمی‌تواند خیلی ادامه داشته باشد و علم بالأخره به مسیر اصلی‌اش باز خواهد گشت ...

این نگاه همان نگاه شماست اگر اشتباه نکنم ... اگر امثال حقیر به دنبال اسلامی کردن علوم هستیم یکی برای این است که چنین چاله‌های معرفتی در مسیر حقیقت‌یابی پیش نیاید ... اگرچه این امکان هست که اگر اسلامی کردن علوم به طرز درستش انجام نشود و جزم‌گرایی در آن وارد گردد و کسی ادعا کند که حرف آخر را زده است خود همین نگاه هم مانع دیگران در تفکر بیشتر گردد ... مثلاً ما فلسفه‌ی اسلامی داریم که از اسم آن این گونه بر می‌آید که علم فلسفه در سایه‌ی تعلیمات اسلام به صورت اسلامی در آمده باشد، خیلی‌ها هم روی درستی آن دیگر کم مانده است که قسم بخورند، حال آنکه با داشتن همان عقلانیت مدرن و بر اساس فهمی که از ماده و امثال آن پیش آمده است امروز می‌توان به فهم‌های دیگری از همان منابع دینی رسید که تصویر کلی عالم در ذهن یک مسلمان را به کل تغییر دهد ... و البته به زعم حقیر تصویر جدید بسیار شکوهمندتر و تطابق آن با آیات و روایات بسیار بیشتر است ... هنوز حرف آخر نیست و جا برای نقد شدن و فکر کردن دارد ولی لااقل دیگر مملو از تأویل‌به‌رأی‌های آیات و روایات نیست ... ساده‌اندیشانه نیست و حتی در نگاه اول برای انسان مدرن هم هضمش سخت است تا چه برسد به اعراب ۱۴۰۰ سال پیش، ولی با این وجود به رأی شخصی خود هم ظاهر آیات و روایات را انکار نمی‌کند ... در نتیجه حقیر هم با هر نوع اسلامی کردن علومی موافق نیستم ... در زمان غیبت که دسترسی مستقیم و همگانی به امام این عصر و زمان و حجت خدا بر روی زمین که راسخ در علم است نداریم باید در ساز و کار اسلامی کردن علوم تجدید نظر نماییم ...

اما دلیل بزرگتر حقیر برای اصرار بر علمی کردن علوم در این است که علوم سکولار ماهیتشان طوری است که انسان را از خدا دور می‌کنند ... حال آنکه علم اگر علم است باید نور باشد که مسیر را بهتر نشان دهد، نباید حجاب ظلمانی باشد که مقابل رسیدن انسان به خدا را بگیرد ... بله فرموده‌اند که علم نور است و اینکه علم حجاب اکبر است، ولی این حجاب اکبر از جنس نور است، یعنی ممکن است کسی آنقدر نور خورشید به نظرش زیاد برسد که از دیدن نور ستارگانی به مراتب بزرگتر از خورشید در روز عاجز بماند، ولی حجاب نورانی و ظلمانی متفاوت است، حد یقف هست ولی ملتزم گمراهی نیست ... خیلی از دوستان در این سایت را اگر مطالبشان را دنبال کنید می‌بینید که از مطالعه‌ی زیادتر از معمول کتب علمی روز به شک نسبت به دینشان رسیده‌اند ... مثلاً درگیر دگرگشت شده‌اند و گفته‌اند واقعاً چه لزومی به وجود خدا وقتی سناریوهای محتمل دیگری هم وجود دارد؟ یا نظریه‌ی مهبانگ را خوانده‌اند و به دانشمندان غربی هم که بیشتر از خودشان اعتماد دارند و در نتیجه باز به دینشان شک می‌کنند ... همچنین از نظریه‌ی کوانتوم با تفسیر کپنهاگی هم باز به شک نسبت به وجود خدا می‌رسند ... برخی از ایشان از روی همین تردیدها با به کارگیری تیغ اوکام در منطق به صورت یک نتیجه‌گیری شخصی می‌گویند اعتقاد به خدا لازم نیست! ... در علوم دینی خداوند که مفهومی بدیهی دارد در محور علوم قرار دارد ... هر چیزی که نفهمیم را می‌توانیم به طور موقت به اراده‌ی او نسبت دهیم و بگوییم خدا چنین خواسته است چون این گزاره غلط نیست، ولی این گزاره مانع از فکر کردن بیشتر و کشف اسباب و وسایل در این بین هم نخواهد شد ... به این ترتیب از حقیقت فاصله نمی‌گیریم و با علم‌آموزی بیشتر تنها بهره‌ی خود از درک حقیقت را بیشتر می‌کنیم، در کنار اینکه تمام مزایای داشتن نظریات علمی و مزایای فن‌آورانه‌ی آن را همچنان خواهیم داشت ...

و البته با تصحیح جزئی در عقلانیت مدرن حقیر با به کارگیری آن موافقم، جایی که مخالفت کردم فقط سر قبول کردن یک جهان‌بینی بر اساس چنان عقلانیت منطق‌گرایانه یا امثال آن است ... بعد از آن دیگر همه چیز در خدمت جهان‌بینی انسان قابل بهره‌برداری است ...

ممنون از اینکه حقیر را از نقد کردن خودتان محروم نمی‌کنید
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،

روایتی داریم که مردی از شام خدمت معصوم علیه‌السلام می‌رسد تا با ایشان بحث کلامی کند، امام علیه‌السلام از او پرسیدند که در این بحث آیا از خودت سخن خواهی گفت یا خدا و پیامبرش؟ جواب داد که هم از خدا و پیامبرش و هم از خودم! امام علیه‌السلام فرمودند که آیا پذیرفتن سخت تو واجب است همانطور که پذیرفتن سخن خدا و پیامبرش واجب است؟ جواب داد که نه! امام علیه‌السلام فرمودند که این مرد در همین ابتدا دشمن خود گشته است، بعد روی به یکی از اصحاب کردند که با این مرد بحث کن، آن صحابی امام علیه‌السلام تعجب کردند که ولی من تا کنون فکر می‌کردم که شما (امام علیه‌السلام) از پرداختن به علم کلام نهی می‌کرده‌اید! امام علیه‌السلام فرمودند که من تنها کسانی را نهی کرده‌ام که در بحث‌های کلامی نظرات ما را رها کرده و به سویی رفته‌اند که خود خواسته‌اند، بعد امام علیه‌السلام صحابی دیگری از یاران خود را امر به بحث کردند و او با مرد شامی بحث کرد و او را در بحث شکست داد.

این حدیث را تمام علما می‌دانند ... روی آن هم بحث‌هایی کرده‌اند ... گاهی هم از همین روایت نتیجه گرفته می‌شود که پس اصل بحث‌های منطقی (البته خود ایشان می‌فرمایند «عقلی») مورد تأیید معصوم علیه‌السلام هست ... اما ... اما حقیر برداشت دیگری از این روایت دارم که ان شاء الله اگر بزرگواران حقیر را در اشتباه می‌دانند حقیر را از نقد خود محروم نگردانند ...
فرق عمده‌ی علم کلام با فلسفه در این است که فلسفه مدعی این است که تفکر منطقی را بر روی فرضیاتی بنیاد می‌نهد که وجدانی برای تمام انسان‌ها قابل پذیرش قطعی هستند، حال آنکه در کلام بجز بدیهیات وجدانی منابعی دینی مانند آیات و روایات را نیز جزء فرضیات خود می‌شمرند، به این معنی که اصل حقانیت دین و اصالت منابع دینی را می‌پذیرند و سعی می‌کنند با براهین منطقی (خودشان می‌فرمایند «عقلی») باورهای دینی را به ذهن نزدیک‌تر گردانند ... کلام امام علیه‌السلام در روایت فوق در مورد علم کلام است، مخاطب ایشان هم اگرچه شیعه نباشد ولی لااقل قرآن را پذیرفته است و خدایی الله و رسالت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را هم پذیرفته است، با این وجود امام علیه‌السلام اشاره به این موضوع دارند که پذیرفتن سخنانی از سخنان این مرد که سخن خدا و پیامبر نباشد واجب نیست ... اگر آن حرف‌هایی که این مرد از خودش در لابلای استفاده از قرآن و حدیث می‌زند مانند ادعای سخنان فلاسفه بر اساس بدیهیات وجدانی باشد آیا نباید پذیرفتن حرف‌های او هم واجب باشد؟ حداقلش این است که امام علیه‌السلام باید از او می‌پرسیدند که آن حرفهایی که از خودت می‌زنی چگونه سخن‌هایی است، مثلاً شاعرانه است یا از جنس براهین فلسفی، بعد اگر او گفت که مثلاً شاعرانه و ذوقی است پذیرفتن آن‌ها واجب نبود، مگرنه که از نظر فلاسفه براهین فلسفی یقین‌آور هستند و در نتیجه پذیرفتن آن‌ها واجب است ... این کلام امام علیه‌السلام در مقابل آن مرد شامی یک کلام قاطع است، اینکه تنها پذیرفتن سخنی واجب است که سخن خدا یا فرستاده‌ی خدا باشد ... اطلاق این کلام امام علیه‌السلام به خودی خود حجیت فلسفه و یقین‌آور بودن براهین آن را به چالش می‌کشد ... زمینه‌ی بحث در اینجا کلام است، فلسفه به طریق اولی حجیت خود را از دست خواهد داد ... این نظر با قسمت دومی که در متن روایت قرمز کرده‌ام دوباره مورد تأکید قرار می‌گیرد، اینکه مبنای حجیتت کلام به بازگشت آن به حجیت وحی باز می‌گردد ...

با این نگاه فلسفه یک صورت سکولار از علم کلام است، مثل سایر علوم نظری و تجربی که در دوری از آموزه‌های وحی جزء علوم سکولار طبقه‌بندی می‌شوند ... البته به قول برخی از بزرگان ما که مخالف این هستند که فلسفه‌ی مسلمین در اصل همان فلسفه‌ی یونانیان باستان باشد آن غیرمسلمین کی به این مطالب عالی راه داشته‌اند؟ این نظر درست است، چرا که در واقع فلاسفه‌ی مسلمان اگرچه سخن خدا و پیامبرش را جزء پیش‌فرض‌های خود نمی‌گیرند ولی با این وجود به سراغ اثبات حتی وجود خدا و صفات خدا و معجزه بودن اعجاز انبیاء و نبوت عام و خاص می‌روند و تلاش دارند حجیت خود سخنان خدا و پیامبرش را ابتدا اثبات نمایند تا بعد با علم کلام ممزوج شده و نتیجه را یک علم حکمت‌مأبانه و جامع معرفی نمایند ...اما با توجه به کلام معصوم علیه‌السلام در بالا اینکه ایشان واقعاً بتوانند در آنچه مدعی آن هستند به موفقیت کامل برسند جای تردید هست ... یعنی فلاسفه از بدیهیات وجدانی شروع می‌کنند و به وجود خدا و صفات او از قاعده‌ی لطف به نبوت عامه و سپس باز از روی قاعده‌ی لطف به نبوت خاصه و حقانیت اسلام تشیع می‌رسند و دست آخر به حدیث فوق‌الذکر می‌رسند که بیان می‌کند هر سخنی که سخن خدا و پیامبرش نباشد حجیت کامل ندارد و در نتیجه پذیرفتن آن واجب نیست ... این به نوعی یک تناقض است ...
به عنوان جمع‌بندی حقیر دیگر حتی مخالف براهین فلسفی هم نیستم، نه به این معنا که براهین فلسفی حجیت قطعی داشته یا پذیرش آن‌ها واجب باشد، بلکه به این معنا که این براهین می‌توانند مطالبی که قلب می‌پذیرد تا ایمان بیاورد را به ذهن نزدیک کنند و پذیرش آن‌ها را ساده‌تر کنند ... برای مثال هر زن مسلمانی می‌داند که باید حجاب داشته باشد، ولی اگر سعی کند تا چرایی این حکم را بهتر متوجه شود راحت‌تر می‌تواند مقابل نفس خود و توجیهات آن ایستادگی کرده و نفس خود را وادار به بندگی خدا نماید ... به عبارت دیگر براهین فلسفی ولو در بحث اثبات وجود خدا و صفات خدا و امثال آن اگرچه یقین‌آور نبوده و به تنهایی حجت را بر کسی تمام نکند، ولی برای اینکه شخص شبهه‌دار بتواند مقابل نفس شبهه‌ساز و توجیه‌گرش مقابله نماید کمک‌حال خوبی است ... باعث آرامش درونی بیشر در او می‌شود ...

این هم یک نظر است، ان شاء الله بزرگواران هم آن را نقد نمایند تا بهتر بتوانیم جایگاه تفکر منطقی و عقلانیت مدرن در اسلام را متوجه شویم ...
یا علی علیه‌السلام

سین;811256 نوشت:
روایتی داریم که مردی از شام خدمت معصوم علیه‌السلام می‌رسد تا با ایشان بحث کلامی کند، امام علیه‌السلام از او پرسیدند که در این بحث آیا از خودت سخن خواهی گفت یا خدا و پیامبرش؟ جواب داد که هم از خدا و پیامبرش و هم از خودم! امام علیه‌السلام فرمودند که آیا پذیرفتن سخن تو واجب است همانطور که پذیرفتن سخن خدا و پیامبرش واجب است؟ جواب داد که نه! امام علیه‌السلام فرمودند که این مرد در همین ابتدا دشمن خود گشته است، بعد روی به یکی از اصحاب کردند که با این مرد بحث کن، آن صحابی امام علیه‌السلام تعجب کردند که ولی من تا کنون فکر می‌کردم که شما (امام علیه‌السلام) از پرداختن به علم کلام نهی می‌کرده‌اید! امام علیه‌السلام فرمودند که من تنها کسانی را نهی کرده‌ام که در بحث‌های کلامی نظرات ما را رها کرده و به سویی رفته‌اند که خود خواسته‌اند، بعد امام علیه‌السلام صحابی دیگری از یاران خود را امر به بحث کردند و او با مرد شامی بحث کرد و او را در بحث شکست داد.

سلام و عرض ادب طاعات و عبادات قبول درگاه حق ان شاالله .. بنده رو از دعای خیرتون فراموش نفرمائید.

نقد بسیار جالبی بود .. یک بار مطلبی میخوندم از یکی از بزرگان که خودشون مطلبی رو بیان کردن و با دلایلی رد و تایید میکردن و دوباره برای هر کدام از دلایل مخالف و موافق خود دلایلی می آوردند تا رد یا تاییدش کنند!! این (شاید بشه گفت ) هنر فلسفه ست !! آزادی عمل در تفکر و چند بعدی دیدن ِ مفاهیم .. اما در انتها مطمئنا فقط یکراه ویک مسیر ، مسیرِ حق ست..

بنظر دلیل شما قانع کننده ست و آرامش بخش اما آیا مطلبی برای رد این اثبات شما وجود داره یا نه ؟ این بحث شما با یک فیلسوف دیگه ، با نگرشی شبیه نگرش شما اما از زاویه ی دیگر ، بسیار جذاب و دلنشین میشه ..

فقط اینو میدونم که انسانها در طرز تفکر و نگرش متفاوت هستن اما صرفا در فطرت یکی هستن !!!

نقل قول:
[=Franklin Gothic Medium]اطلاق این کلام امام علیه‌السلام به خودی خود حجیت فلسفه و یقین‌آور بودن براهین آن را به چالش می‌کشد

اگر فلسفه یقین آور بود که ...

بنظر بنده ( که قبلا هم بحث شد ) کسانی موافق فلسفه هستن که ابتدا ایمان آوردن و سپس بخاظر روحیه کنجکاوانه ی بشری و آرام کردن آتش اشتیاق درونیشون وارد این عرصه میشن و مثل کسیکه خودش زیباست و اشباع شده از زیبایی و مدح ، دیگران رو هم زیبا و بی نقص میبینه ، هستن ..

حالا اگر بخوایم فلسفه رو کلا از ابتدا برای همگان ،راه نجات بدونیم ، اینجا به مشکل برمیخوریم .. که واقعا هم برخوردیم..

با این تعریف ، اون سنگینی نقدی که به فلسفه وارده ، کمی سبک تر میشه و پذیرشش راحت تر !

سین;811256 نوشت:
امام علیه‌السلام فرمودند که من تنها کسانی را نهی کرده‌ام که در بحث‌های کلامی نظرات ما را رها کرده و به سویی رفته‌اند که خود خواسته‌اند،

آقای سین این مطالبی که شما می فرمایید برای گفتمان درون دینی خوب است و احتمالا شما هم خطاب به شیعیان این مطلب را بیان فرمودید .
اما خودتان بهتر از من می دانید که در بحث دو طرف چیزهایی را فرض میگیرند و روی درستی آن ها توافق می کنند و بعد شروع می کنند به بحث . مسلما در بحث با آتئیست ها و یا ندانم گرا ها سخنان امامان شیعیان به عنوان بدیهیات جزو توافقات دو طرف نیست .
در نتیجه از این روش نمی توانید به بحث با دگراندیشان روی بیاورید .
اینکه شما، ما را به فطرت باز میگردانید که ممکن است توهم باشد یا تاثیر عقاید کودکی یا ... و معلوم نیست کی بیدار می شود و ما قرار است چه چیزی را در لحظه بیدار شدنش تجربه کنیم ؛ همان قدر امکان اشتباه دارد که فرض کردن ما به اینکه نور به خط راست حرکت میکند . بله ممکن است زمین گرد نباشد اما به همان اندازه که فطرت هم همان القائات کودکی باشد و اگر در کودکی به ما می گفتند که پری دریایی وجود دارد و اوست که به ما روزی می رساند ، ما امروز به پری دریایی باورمند می شدیم .
اما دانشمندان علوم تجربی با فرض اینکه نور به خط راست حرکت میکند باعث شدند که امروزه من و شما بتوانیم با هم از طریق اینترنت بحث کنیم ولی مسلمین با اصل قرار دادن سخنان پیامبر و امامانشان نتوانستند چیزی _ دنیایی ، مادی _ به جهان اضافه کنند .

ثانیا سوالی که پیش می آید در تفکر شما جای پدیده های متافیزیکی چون دعا ، توسل و امثالهم چه می شود ؟
ما می دانیم اگر به توپی ضربه ای بزنیم شتابی می گیرد و بعد به دلیل اصطکاک متوقف می شود ، توانستیم این حرکت ها را فرمول بندی کنیم و در نهایت این تکنولوژی عظیم را به وجود آوریم . اما با فرض کردن وجود خدا و تاثیر دعا در زندگی ما، چه چیزی عاید ما می شود ؟ اگر دعا کنیم نمی توانیم بگوییم که مستجاب می شود و یا نه . اگر توانستیم کار را انجام دهیم میگوییم تاثیر دعا بود واگرنه لابد مصلحتی بوده . اگر دیدیم آتئیستی توانست همان کار را بدون فرض کردن خدا انجام دهد می گوییم این سنت الهی است و خدا میخواهد او بر کفرش بیافزاید و یا سزای اعمال خوبش را در همین دنیا بگیرد تا در آخرت عذاب شود و اگر دیدیم او درمانده شد ، بهش میخندیم و میگوییم دیدی عاقبت دشمنی با خدا چگونه است . خلاصه کلام اینکه ما نمیتوانیم کارهای متافیزیکی خدا را فرمول بندی کنیم ، پس باور به او چه فایده ای در زندگی دنیایی ما دارد ؟

سین;810090 نوشت:
اگرچه این امکان هست که اگر اسلامی کردن علوم به طرز درستش انجام نشود و جزم‌گرایی در آن وارد گردد و کسی ادعا کند که حرف آخر را زده است خود همین نگاه هم مانع دیگران در تفکر بیشتر گردد ...

من هم به این گزاره و البته نوع کلی تر آن باور دارم . به نظر می آید علم با آزاداندیشی است که پیشرفت می کند . تامسون می گوید اتم مانند کیک کشمشی است ، رادرفورد آن را هسته دار فرض میکند و امروزه آن را کوانتومی در نظر میگیریم . این آخری باعث تکنولوژی های پیشرفته ای شده ؛ اما اگر تامسون ادعا می کرد که اتم مانند کیک کشمشی است و هرکه خلاف آن را بگوید را خواهیم کشت و بعد پیروانی می کرد و مرتدان از نظریه کیک کشمشی را می کشت هیچ وقت نمی توانستیم از نعمات مدل کوانتومی استفاده کنیم .
این رویه به کرات در تاریخ اسلام دیده شده است ولی شما ارفاقی قائل می شوید و می گویید تمام نظریه ها قابل بحث است مگر آنکه منکر وجود خدا شود . من تفاوتی بین شما و امام غزالی نمیبینم جز اینکه شما در قرن 21 زندگی می کنید و مجبورید از شیوه عقلانیت مدرن استفاده کنید وگرنه متحجر نام خواهید گرفت و زندگی دنیاییتان نابود خواهد شد .
حتما خواهید گفت چرا امروزه به ما اجازه نمی دهند که ما آزاداندیشی کنیم و فرض کنیم خدا هست و مثلا او بوده که dna را ساخته ؟ جواب ساده است ، در طول تاریخ علم همواره کارهایی به خدا نسبت داده می شد که بعدا توسط دانشمندی نقض شد و توانستند مدلی را بسازند که در آن خدا و جن دخالتی نداشتند ، بلکه هر چه که بود ماده بود . مسلما این که ما فرض کنیم باد به دلیل قوانین فیزیکی به وجود می آید و آب تبخیر شده را به سرزمین ها می فرستد و بعد چه و چه می شود که باران می بارد بیشتر به نفع ماست تا این نظریه که خداست که باد ها را می فرستد و باعث باران می شود ، چون در اولی به دلیل وجود روابط علت - معلولی می توانیم در روند علت ها دخالت کنیم و شرایط را به نفع خودمان تغییر دهیم .

این جواب دو پست قبلی شما بود و ببخشید که هر قسمت را نقل قول نکردم زیرا ماشاءالله نوشته های شما از انسجام بالایی برخوردار است و امکان نقل قول قسمتی از آن ها وجود ندارد .
ممنونم که مرا از نظرات ارزشمندتان محروم نمی کنید .

برنامه ریز;811357 نوشت:
اما دانشمندان علوم تجربی با فرض اینکه نور به خط راست حرکت میکند باعث شدند که امروزه من و شما بتوانیم با هم از طریق اینترنت بحث کنیم ولی مسلمین با اصل قرار دادن سخنان پیامبر و امامانشان نتوانستند چیزی _ دنیایی ، مادی _ به جهان اضافه کنند .

با سلام

پایه علم پزشکی و شیمی و فیزیک و ... همگی ریشه در تعالیم ائمه دارن .. شاگردان ائمه بودند که این علوم رو گسترش دادند اما به دلیل ضعف مدیریتی ، برگ برنده دست یهود افتاد!

زیاد تحت تاثیر تبلیغات و القائات غربی ها نباشید !! بنده دوستی دارم که انگلیس زندگی میکنه و خودش شاهد ماجرا بوده که : اونها بر اساس مزاج شناسی اسلامی ، مدیران و زیرگروه های شرکتها و موسسات رو انتخاب میکنن ، در مزاج شناسی مثلا شخص بلغمی نمیتونه مدیر خوبی باشه .. اما در تبلیغاتشون ، به دلیل رواج پیدانکردن تشیع ، چیز دیگری رو به نمایش میگذارند ! علم از ماست و عمل از اونها و البته باید پذیرفت که اشکال از ماست!!

یاعلی

مشک;811384 نوشت:
پایه علم پزشکی و شیمی و فیزیک و ... همگی ریشه در تعالیم ائمه دارن .. شاگردان ائمه بودند که این علوم رو گسترش دادند اما به دلیل ضعف مدیریتی ، برگ برنده دست یهود افتاد!

اوه ! آفتاب آمد دلیل آفتاب !
ایمان کاری با آدم می کند که مومن فکر میکند پایه علوم ریشه در تعالیم امامش دارد
! می شود بگویید قبل از ائمه شیعیان، مردم هنگام بیماری چه خاکی بر سرشان می ریختند ؟
اصولا تمدن هایی که در ایران ، چین و یونان به وجود آمده بود را چگونه توجیه میکنید ؟
سقراط ، افلاطون ، دموکریت ، تالس و ... مشغول چه کاری بودند ؟
اتفاقا علم جدید در تنها چیزی که پایه ندارد در بیانات ائمه است و به همین دلیل است که امروزه میخواهند علوم را اسلامی کنند .
مشک;811384 نوشت:
زیاد تحت تاثیر تبلیغات و القائات غربی ها نباشید !!

چشم . سعی خودم را میکنم .
مشک;811384 نوشت:
بنده دوستی دارم که انگلیس زندگی میکنه و خودش شاهد ماجرا بوده که : اونها بر اساس مزاج شناسی اسلامی ، مدیران و زیرگروه های شرکتها و موسسات رو انتخاب میکنن ، در مزاج شناسی مثلا شخص بلغمی نمیتونه مدیر خوبی باشه .. اما در تبلیغاتشون ، به دلیل رواج پیدانکردن تشیع ، چیز دیگری رو به نمایش میگذارند ! علم از ماست و عمل از اونها و البته باید پذیرفت که اشکال از ماست!

جسارتا طب سوزنی هم علم مفیدی است اما از آن نتیجه نمیگیریم که چینیان اشخاص الهی بودند .
سین;811256 نوشت:
یا علی علیه‌السلام

یادم افتاد این را هم اضافه کنم زمانی بشر فکر می کرد خدا است که بلاها را می فرستاد و برای جلوگیری از بلایای طبیعی باید گوسفندی را قربانی کند اما امروزه خانه هایش را محکم می سازد و فکر میکرد به خاطر گناه لواط و یا زناست که خدا بلاها را می فرستد اما الان زمین را می شناسد و صفحات زمینی را کشف کرده و می داند قضیه بالکل چیز دیگریست .
امیدوارم در نهایت در این دو پست توانسته باشم دیدگاه خودم و جهان بینی ام را تبیین کنم و حالا مایلم نظر شما و جهان بینی شما را بدانم . مثلا چگونه وقوع زلزله ها را توجیه میکنید ؟

[="Franklin Gothic Medium"]

مشک;811292 نوشت:
سلام و عرض ادب طاعات و عبادات قبول درگاه حق ان شاالله .. بنده رو از دعای خیرتون فراموش نفرمائید.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
عرض ادب و احترام و عرض تبریک ماه پربرکت برای امت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله
ممنون و ان شاء الله طاعات و عبادات شما هم قبول باشد نزد کریم غنی از هر نیازی ... و ان شاء الله عاقبتتان بخیر و ان شاء الله از اهل سبقت در بندگی و محبت خدا باشید و بمانید و دستگیر بندگان خدا باشید
مشک;811292 نوشت:
نقد بسیار جالبی بود ... بنظر دلیل شما قانع کننده ست و آرامش بخش اما آیا مطلبی برای رد این اثبات شما وجود داره یا نه ؟ این بحث شما با یک فیلسوف دیگه ، با نگرشی شبیه نگرش شما اما از زاویه ی دیگر ، بسیار جذاب و دلنشین میشه ..

مشک;811292 نوشت:
با این تعریف ، اون سنگینی نقدی که به فلسفه وارده ، کمی سبک تر میشه و پذیرشش راحت تر !

حقیقتش این است که خودم هم می‌توانم این روایت امام علیه‌السلام را به نحو دیگری هم معنا کنم، با وارد کردن اما و اگرهای دیگری در توضیح روایت، بنابراین مخالفت بزرگواران با حقیر کاملاً محتمل است گرچه چنین بحث‌هایی از حوصله‌اشان خارج باشد، اما با این وجود این برداشت حقیر از روایت بود به دلیل پیش‌فرش‌های دیگری بود که در ذهن دارم و پاسخ‌هایی که برای نقدهای برخی از بزرگواران در نظر دارم ... به هر حال این نکته حائز اهمیت است که همین روایت را هم با سابقه‌های ذهنی متفاوت می‌توان به صورت‌های متفاوتی تفسیر نمود ... برای مثال ممکن است بفرمایند که بفرمایند، کما اینکه می‌فرمایند، که ما هم کلام اهل بیت علیهم‌السلام را رها نکرده‌ایم که به دنبال نظرات دیگری که دوست داشته‌ایم برویم، یا ممکن است بفرمایند که اینکه امام علیه‌السلام از آن مرد پرسیده‌اند که آیا کلام تو از سخنان خود توست یا از سخنان خدا و پیامبر شاید به این دلیل باشد که امام علیه‌السلام می‌دانستند که او چه در نظر دارد و اینکه نظرات او مطابق نظرات اسلام نیست، مگرنه نظرات فلاسفه‌ی ما اگرچه نظرات خود ایشان باشد ولی باز ریشه در کلام خدا و پیامبر خدا و خلفای خدا دارد، کما اینکه برخی از علما ریشه‌های براهین فلسفی خدا را در قرآن نیز جستجو نموده‌اند ... خلاصه اینکه مطمئن نیستم این کلام امام علیه‌السلام چقدر برای سایر بزرگواران هم اثبات برای یقین‌آور نبودن فلسفه محسوب گردد، امام علیه‌السلام در این روایت نهایتاً اجازه‌ی بحث را دادند ولی از پیش فرموده بودند که پذیرفتن سخنانی که سخنان خدا و پیامبرش نباشد واجب نیست، به این معنا که اتمام حجت کاملی درشان نیست، به این معنا که یقین‌آور نیستند تا تکلیف را بر شخص واجب گردانند ... اگر آن یار امام علیه‌السلام در بحث شکست می‌خوردند کافر نمی‌شدند به علت ایمان قلبی که به صحت باورهایشان داشته‌اند، اما اگر آن مرد شامی کلام غیر خدا را نیز یقین‌آور بداند (مثل کسانی که منطق و براهین فلسفی را بالاترین مرجع انتقال درک حقیقت می‌شمرند) دیگر وقتی شکست بخورد باید به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام در آید ... حال آنکه چنین افرادی هم لزوماً با شکست خوردن در بحث دست از مسلک خودشان بر نمی‌دارند ... این همه بحث بی‌خاصل که هدفش گذران وقت و کسب پیروزی‌های موقتی بر اشخاص و نه بر باورهای مخالف است جز این نیست که دعوا یک دعوای قلبی در عمق صدور انسان‌هاست ولی میدان مبارزه یک میدان روی سطحی است، در حدّ مسابقات پیروزی و استقلال که هر کدام که در یک بازی دیگری را می‌برد هوادارانش چنان باد می‌کنند که انگار کار تمام شده است و حرف آخری زده شده است ولی چند وقت بعد ورق باز می‌گردد و روز از نو و روزی از نو و این دعوا یک دعوای ابدی است تا زمانی که دنیا دنیا باشد ... با این وجود برای مؤمنین چنین بحث‌هایی مفید است، ما دستگیره‌ی عروة‌الوثقی داریم که همان تأیید قلبی است، کسانی که همه چیز را در منطق و همین مباحث روی سطحی می‌دانند چنان دستگیره‌ای را اگر داشته باشند هم توهم و غیر قابل اعتماد می‌شمرند و اگر در باور خودشان منصف باشند باید در صورت شکست در مباحثه دست از باور خود بردارند و مسلمان شیعه شوند ...
مشک;811292 نوشت:
بنظر بنده ( که قبلا هم بحث شد ) کسانی موافق فلسفه هستن که ابتدا ایمان آوردن و سپس بخاظر روحیه کنجکاوانه ی بشری و آرام کردن آتش اشتیاق درونیشون وارد این عرصه میشن ...

:ok: :Gol:
مشک;811292 نوشت:
حالا اگر بخوایم فلسفه رو کلا از ابتدا برای همگان ،راه نجات بدونیم ، اینجا به مشکل برمیخوریم .. که واقعا هم برخوردیم..

بله به مشکل خورده‌ایم ... فلسفه را نباید یقین‌آور معرفی نماییم ... فلسفه یک ابزار کمک‌آموزشی است، برای کسانی که ایمان دارند و می‌خواهند راحت‌تر در مقابل شبهات مقاومت نمایند و کسانی که می‌خواهند ایمان بیاورند ولی در مقابل شبهات سست شده‌اند، مگرنه اگر بگوییم خود فلسفه یقین‌آور است باید نتیجه‌گیری از هر بحث فلسفی را تا ابد به تعویق بیاندازیم، چرا که هر نقدی که بکنند و ما هر پاسخی که بدهیم باز نقد جدیدی خواهند آورد و شخصی که راهی جز منطق را برای رسیدن به حقیقت سراغ نداشته باشد چاره‌ای ندارد جز اینکه تردیدگرا بشود و اگر نمی‌تواند ایمان بیاورد حداقل کافر نگردد ... امام تمام این مشکلات حل می‌شود اگر فلسفه را همان که هست معرفی کنیم، علمی که می‌تواند سودمند باشد اگر در جای خودش استفاده شود ... در اصل این نقد به فلسفه نیست که وارد است، نقد به چگونه استفاده کردن از فلسفه است، مگرنه فلسفه هم یک علم حصولی مانند هر علم حصولی دیگری است که کاربرد خودشان را دارند و در همان زمینه‌ی کاربردشان هم مفید هستند ...

ممنون از اینکه نظرتان را بیان فرمودید ...
در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

ابوالبرکات;801594 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید
ابتدا بنده مقدمه ای عرض کنم و سپس سوالم را مطرح کنم . مدرنیته تقریبا از قرن پانزدهم در اروپا و غرب شروع شد . اندیشه هایی ازقبیل اومانیسم ناشی از مدرنیته است که در این اندیشه انسان خدای خود است . اما عقلانیتی که در مدرنیته وجود دارد نوعی عقلانیت خود بنیاد است . عقلانیت خودبنیاد به این معنی است که عقل به هیچ چیز اعتماد نمی کند . یعنی عقل مدرن به ما می گوید که من باید بفهمم و سپس عمل کنم به آن چه می دانم . مدرنیته دین را امری راز آلود می داند . یعنی دین را چیزی می داند که انسان نمی تواند بفهمد چرا باید این دین و دستوراتش را داشته باشد و عمل کند و باید سر بنهد به آن . این جا است که مدرنیته و عقلانیت مدرن مقاومت می کند و می گوید من به چیزی که از آن سر در نمی آورم ایمان نیاورده و اعتقاد نخواهم داشت و عمل نخواهم کرد . به عنوان مثال ما در مورد حضرت علی (علیه السلام) می گوییم که ایشان امام است . عالم است . به طرق آسمان از طرق زمین آگاه تر است و شروع می کنیم به ذکر فضایل امیرالمومنین . بعد به بشر می گوییم: ای بشر ، اون علی همه ی آن چه که لازم است را می داند . حالا اون علی داره به تو می گه نماز بخون . روزه بگیر . خلاصه اش این می شود که ((علی (علیه السلام) چیزی را می داند که تو نمی دانی . حالا که نمی دونی بیا بشو شیعه ی علی . یعنی دنباله رو علی باش.)) یا در مورد خداوند هم همین را می گوییم . می گوییم که خداوند همه چیز را می داند . خداوند می داند که خوب و بد تو چیست . بنابراین یک پیغمبر را فرستاده و به او وحی کرده و بهش گفته که چه کار کن . علما هم از قرآن و سخنان پیغمبر و اهل بیت رفتند اون چیزی که خدا گفته در می آورند و به تو می گویند و مثلا می شه رساله توضیح المسائل . اما عقل مدرن می گه مگه من چلاغم . مگه مغز من تاب داره . مگه من چمه . علی (علیه السلام) عالم طرق آسمان و زمین است که باشد . امام صادق (علیه السلام) هم همه چیزدان است که باشد . ایشان باید برای من توضیح دهند که چرا باید فلان کار را انجام دهی ؟ باید توضیح دهند که چرا باید هر روز نمازبخوانم ؟ چرا نبایدبه نامحرم نگاه کنم ؟ چرا باید گرسنگی بکشم و روزه بگیرم؟ اما عقلانیت دینی می گوید که عقل بشر برای او کافی نیست . باید این عقل یک جاهایی خفه شود و بگذارد خداوند به او بگوید که چه باید بکنی؟ انسان مدرن قبول نمی کند؟ نمی تواند قبول بکند . هرچه بهش می گی اعتماد کن ، اعتماد نمی کند . یکی از دلایلش این است که چرت و پرت هایی به نام خدا کشیش های قرون وسطی به خورد او داده اند و سوء استفاده های زیادی کرده اند . مثلا بهشت می فروختند و ... . اگر فرض شود که انسان یک سری چیزها نمی داند و باید اعتماد کند ممکن است یک سری چیزهایی به نام خدا به نام او ببندند . حالا من به نقد مدرنیته کار ندارم و کاری ندارم که مدرنیته چه بلاهایی سر بشر امروز آورده است . انسان مدرن ، انسان نیست بلکه بشر است . حیوان است . حیوان ناطق . انسان مدرن از صبح تا شب فکر شکم و لذت است . انسان مدرن در اوج رفاه افسرده است . انسان مدرن عشق را نمی تواند بفهمد و نمی فهمد . زیرا زمانی که خدا رفت بدترین بلاها سر بشر می آید و خدا از دنیای مدرن رفته است . به قول نیچه ما خدا را کشتیم . حال اولین سوال این است که چگونه به انسان مدرن بگوییم که بیا و اعتماد کن . بیا و اعتماد کن به این که خدا می داند و تو نمی دانی و باید به وحی او اعتماد کنی؟ ببینید انسان مدرن این چیز را محال می داند . نمی دانم آیا واضح می گویم یا نه؟ انسان مدرن حتی اگر هم بخواهد اعتماد کند ساختارش طوری است که نمی تواند اعتماد کند به چیزی که نمی داند . آیا این که انسان مدرن به چیزی که چیزی درباره اش نمی داند اعتماد نمی کند چیز بدی است برای او ؟ آیا عقلانی نیست که اعتماد بکنیم به آن چه که نمی دانیم . این سوال اول من بود . اما سوال مهمتر من این است که فرض کنید ما اصلا قبول کردیم که باید اعتماد کنیم . حال بیاییم به چه اعتماد کنیم ؟ فرض کنید می گویند به قرآن . در قرآن آیه داریم که می گوید ((یدالله فوق ایدیهم )) . آیا این خدایی که عالم است دست دارد؟ دست او چند انگشت دارد؟ طول هر انگشت او چقدر است؟ می بینیم که اگر عقل خودمان را به کار نیندازیم باید خدای دست دار را قبول کنیم. بنابراین آیه را تفسیر می کنیم . اما با چه ؟ با عقلمان . اما مگر عقل ما می رسد به این که کلام خدا را تفسیر کنیم؟ عقل ما می تواند اسیر اوهام شود . اسیر تمنیات شود . اسیر هیجانات شود . پس چه دلیلی داریم که با عقلمان آیات را تفسیر کنیم ؟ در مورد کلام اهل بیت هم همینطور . اگر کلام اهل بیت را با عقلمان تفسیر نکنیم هم مشکلاتی پیش می آید. (این حرف را حتما بگویید که قبول دارید یا نه؟ ) اما چه دلیلی دارد که به عقل وهمناک خود اعتماد کنیم . این جا به یک دور می رسیم . عقلمان ناقص است و بنابراین باید به وحی و کلام معصوم مراجعه کنیم. آن جا هم می بینیم که عقلمان را باید به کار بیندازیم . عقلی که ناقص است . عقلی که عقده ای ممکن است باشد . باورتان نمی شود من بعضی اوقات می بینی با یک مرد 50 ساله می بینی صحبت می کنم و می بینم که این چه چرت و پرت هایی می گوید . یک راهش این است که مثل ابن تیمیه بیاییم و کلا عقل را ول کرده و بگوییم خدا دست دارد . آیا این کار را انجام دهیم ؟ حالا چه کار کنیم ؟ چگونه در دور باطل نیفتیم ؟ بگذارید طوری دیگر بگویم. وقتی کلام خدا و معصومین را باید با عقل خود بسنجیم این نوعی عقلانیت خودبنیاد یا همان عقلانیت مدرن است به سبک دینی . یعنی در واقع ما می گوییم که کلام خدا چگونه باشد . ما می گوییم که معصوم چه بگوید. معصوم به ما نمی گوید که چه کن . ما حرف خود را در دهان خدا و معصومین می اندازیم و سپس عمل می کنیم . آن چیز که خود می خواهیم از معصومین می گیریم نه آن چیزی که آن ها می خواهند به ما بگویند . این می شود نوعی عقلانیت مدرن . این عقلانیت دینی نیست. آن وقت چیزی که این وسط کار می کند هوای نفس است . هوای نفس با عقل ما مخلوط شده و کلام خدا و اهل بیت را تفسیر می کند و بنابراین دینی که می خواهد ما را بسازد ما را خراب می کند . بنابراین شاید ما نمی توانیم عقلانیت خودبنیاد نداشته باشیم زیرا در دور باطلی که گفتم می افتیم . عقلانیت خودبنیاد دینی و عقلانیت خودبنیاد مدرن هم که چیزی جز سیطره ی حیوانیت نیست. این طوری که معلومه نمی شود از خودبنیادی عقل فرار کرد . حالا چه کنیم ؟

دوستان سلام

1- یک قاعده عقلائی وجود دارد: جاهل نسبت به یک مسئله به عالم نسبت به ان مسئله رجوع می کند
شما نیز همین کار را انجام دادید و می دهید و اگر کسی نکند .....

2- علومی هستند که فراگیری صحیح و استفاده صحیح از آنها از هرمونتیک جلوگیری می کند: منطق، اصول فقه
یا شخص اینها را به علاوه علوم دینی دیگر فرا بگیرد یا طبق قاعده عقلائی عمل کند

علی علی

[=Franklin Gothic Medium]

برنامه ریز;811357 نوشت:
آقای سین این مطالبی که شما می فرمایید برای گفتمان درون دینی خوب است و احتمالا شما هم خطاب به شیعیان این مطلب را بیان فرمودید . ... مسلما در بحث با آتئیست ها و یا ندانم گرا ها سخنان امامان شیعیان به عنوان بدیهیات جزو توافقات دو طرف نیست .
در نتیجه از این روش نمی توانید به بحث با دگراندیشان روی بیاورید .

بسم الله الرحمن الرحیم
بله همینطور است، در اینجا روی سخنم با مسلمین است و در واقع این موضوع همانطور که شما هم اشاره فرمودید بدیهی است و حقیر در بحث با یک برادر اهل سنت هم چنین استدلالی نمی‌اورم تا چه برسد به یک آتئیست یا ندانم‌گرا ...
برنامه ریز;811357 نوشت:
اما خودتان بهتر از من می دانید که در بحث دو طرف چیزهایی را فرض میگیرند و روی درستی آن ها توافق می کنند و بعد شروع می کنند به بحث .

بین دو نفر با دو جهان‌بینی متفاوت چه نقطه‌ی مشترکی وجود دارد برای مبنا قرار دادن و بحث کردن بر روی آن؟ حقیر مدعی هستم که کارکرد اصلی تفکر منطقی و هر علم حصولی دیگری بعد از انتخاب جهان‌بینی است، جهان‌بینی است که به تفکر انسان رنگ می‌بخشد و به آن جهت می‌دهد، بدون جهان‌بینی چه بسا از هر گزاره‌ای بی‌شمار معنای متفاوت بتوان استخراج نمود، بسته به اینکه به مسأله از چه زاویه‌ای نگاه شود نفسیر از همان یک گزاره به یک صورت متفاوتی می‌شود، مگر در معدود مسائلی که به علت تقارن کروی آن گزاره از تمام زوایا مسأله به یک صورت دیده شود، مثال برای چنان مسائل با تقارن کروی هم علم منطق و ریاضیات است که این دو علم هیچ ادعایی در مورد توصیف عالم خارج و هیچ قضاوتی در مورد حقیقت متحقق در عالم خارج ندارند و محض و محض هستند (یک چیزی را فرض می‌کنند که درست باشد و بعد قضایایشان را اثبات می‌کنند، بدون توجه به اینکه آن فرضیات ماب به ازائی به عالم خارج دارند یا نه، حتی بعد ممکن است نقیض آن فرضیات ابتدایی را هم فرض کنند تا قضایای دیگری را ثابت نمایند، گرچه همیشه اینطور نیست ولی معمولاً همینطور است، مگرنه اصولی مانند اصل انتخاب و لم زرن و معادل‌های آن‌ها استثناء بر این بیان هستند) و در نتیجه از نگاه همگان یکسان به نظر می‌رسند ...

با این حساب قاعدتاً حقیر باید رأی به این مطلب بدهم که اصلاً بحثی نباید بین دو نفر که جهان‌بینی متفاوتی دارند رخ بدهد ... اما اینطور نیست ... حقیر مدعی هستم که همگان فطرت یکسانی دارند و در نتیجه در مرحله‌ی فرادینی بحث‌ها در اصل باید بر مبنای همین فطرت باشد، مهم نیست که آتئیست‌ها و تردیدگراها وجود فطرت را هم نپذیرند یا نسبت به آن تردید نمایند، مهم این است که خداباوران باور دارند که همگان فطرت واحدی دارند، به همین دلیل در اینجای کار تبلیغات دین جنبه‌ی تنبّهی دارد، انبیاء مناظره نکرده‌اند بلکه خبر آورده‌اند، پیامبران پیام آورده‌اند و برای فهمان پیام خود مناظره و بحث نکرده‌اند ... با این وجود آتئیست‌ها و غیره هم ساکت نماندند و آن‌ها هم در صدد بحث با توجه به باورهای خودشان برآمدند و مثلاً سعی کردند توضیح دهند که چرا لازم نیست به تبلیغ خداباوران وقعی نهاد، برای مثال در باورهای خداباوران شبهات منطقی وارد کردند ... در این صورت فلاسفه‌ و علمای از خداباوران هم با ایشان به بحث می‌نشینند که بگویند چرا شبهات شما وارد نیست ... البته این بحث‌ها از ناحیه‌ی فلاسفه و علمای مسلمان هم همیشه جنبه‌ی دفاعی ندارد، مثلاً یک زمان هم ممکن است با توجه به مبانی همان آتئیست‌ها و تردیدگرایان بخواهیم ایشان را به چالش بکشیم، در این میان ایشان را در موقعیت قضاوت‌هایی فطری هم چه بسا قرار دهیم که اگرچه به لحاظ منطقی لزوماً به نتیجه‌ی مورد نظر ما نمی‌رسد ولی به نوعی فطرت ایشان را تلنگر می‌زند اگر اثری داشته باشد ...

بنابراین می‌توان بحث منطقی هم کرد بدون آنکه نقطه‌ی مشترکی داشت ... برای مثال در چنین شرایطی می‌توان فرض کرد که نقطه‌ی مشترکی داریم، یعنی فرض کنیم که پذیرفتیم که آتئیست‌ها درست می‌گویند، بعد با یک بحث منطقی نشان دهیم که نتیجه‌ی این باور به جایی می‌رسد که نمی‌شود قبولش کرد، چه مطابق باور خود ایشان و چه مطابق فطری که داریم نسبت به آن تنبّه می‌دهیم، در نتیجه آن فرض اولیه هم درست نبوده است و مثلاً آتئیست بودن از ابتدا هم اشتباه بوده است ... این می‌شود برهان خلف ... البته در همین برهان خلف هم لازم است که رسیدن به تناقض در انتها مشترکاً برداشت شود (البته اگر در باورهای ایشان به تناقض برسیم که مسأله حل است، ولی برای وقتی که مسأله به وجدان و امثال آن رجوع داده شود بیشتر منظورم هست) و خود این را می‌توان نقطه‌ی مشترک شمرد، ولی به هر حال این نقطه‌ی مشترک همیشه اینطور نیست که از ابتدا لزوماً بدانیم که وجود دارد، بلکه وارد بحث می‌شویم به این امید که وجود داشته باشد ... اگر نداشته باشد هم بالأخره تلنگری است که به قلب مخاطب زده می‌شود، البته اگر درست زده شود ...

برنامه ریز;811357 نوشت:
اینکه شما، ما را به فطرت باز میگردانید که ممکن است توهم باشد یا تاثیر عقاید کودکی یا ... و معلوم نیست کی بیدار می شود و ما قرار است چه چیزی را در لحظه بیدار شدنش تجربه کنیم ؛ همان قدر امکان اشتباه دارد که فرض کردن ما به اینکه نور به خط راست حرکت میکند . بله ممکن است زمین گرد نباشد اما به همان اندازه که فطرت هم همان القائات کودکی باشد و اگر در کودکی به ما می گفتند که پری دریایی وجود دارد و اوست که به ما روزی می رساند ، ما امروز به پری دریایی باورمند می شدیم .
اما دانشمندان علوم تجربی با فرض اینکه نور به خط راست حرکت میکند باعث شدند که امروزه من و شما بتوانیم با هم از طریق اینترنت بحث کنیم ولی مسلمین با اصل قرار دادن سخنان پیامبر و امامانشان نتوانستند چیزی _ دنیایی ، مادی _ به جهان اضافه کنند .

اگر خداباوران دین را بدون مسأله‌ی قیامت و آخرت مطرح کنند چاره‌ای از دادن حق به شما ندارم، ولی اگر اصل را به زندگی پس از مرگ بدهند دیگر این مواردی که شما می‌فرمایید اهمیتش را از دست می‌دهد ... اهمیت دارد ولی نه آنچنان که تعیین کننده باشد ... متاع دنیا بالأخره متاع است ولی مطابق اعتقاد ما این متاع در قیامت متاعی اندک و بلکه ناچیز محسوب می‌گردد ... «فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ»
شما لطف کنید عینک مسلمین را به چشم بزنید تا ببینید ایشان زندگی را چطور می‌بینند ... ایشان می‌بینند که امثال فرعون‌ها و نمرودها در ناز و نعمت زندگی کردند و مردند و صاف به جهنم رفتند، مثلاً ۸۰ سال زندگی مرفه کردند و الآن حدود ۳۵۰۰ سال است که در عذابی هستند که دنیا تحمل نداشت که ظرف چنان عذابی قرار گیرد، و این عذاب ادامه خواهد داشت تا قیامت و بعد از آن شدیدتر خواهد شد ... به فرض که دانشمندان زندگی را بر جسم انسان‌ها بسیار راحت بگردانند که کمترین سختی را هم متحمل نشوند، بعد از مرگ را چه می‌کنند اگر همه‌ی مریدان خود را بدون زاد و توشه رها کنند به امان خودشان؟ نتیجه‌ی این همه فکر کردن و این همه کار علمی و مقاله دادن و کتاب چاپ کردن و این جور مسائل چه می‌شود در چنان موقعیتی؟ ... و البته کدام کافری منکر وجود پدیده‌ی مرگ است که برای بعد از آن فکری نمی‌کند؟ آیا مرگ مسأله نیست؟ آیا شما جناب برنامه‌ریز نمی‌دانید که بالأخره بعد از ۱۲۰ سال شما هم از دنیا خواهید رفت؟ و البته ۱۲۰ سال یک حدس است، شاید دور از جانتان این ماه یا امسال آخرین ماه یا سال زندگی شما باشد، خوب اگر اینطور باشد چقدر برای شما مهم است که دانشمندان چه کارها که کرده‌اند یا بعد از خدای ناکرده مرگ شما چه کارها که خواهند کرد؟ (با عینک یک مسلمان دارید مسأله را می‌بینید، با نگاه از این عینک به دنبال پاسخ این سؤالات بگردید، نه مثلاً با نگاه از عینک کسی که به تناسخ اعتقاد دارد) ... از نگاه یک مسلمان این مسائل که می‌فرمایید مهم هستند ولی مهم‌ترین مسأله نیستند و اولویتشان چندان هم بالا نیست ... اگرچه به هر حال آنها هم اولویت و اهمیتی به اندازه‌ی خودشان داشته باشند ...

یک مسلمان در پاسخ به سؤال شما می‌گوید مسلمین با اصل قرار دادن سخنان پیامبر و امامانشان علیهم‌السلام آخرت خود را به صورت کامل و دنیایشان را به اندازه‌ی مکفی تأمین می‌نمایند ... گرچه به هر حال جا دارد که هم آخرت و هم دنیایشان را بهتر نمایند ...

می‌بینید؟ این سؤالات شما در جهان‌بینی شما هیچ جواب قابل قبولی ندارند، ولی در جهان‌بینی ما جواب کاملاً روشن و قابل قبولی دارند ... این مطلب مانع از ادامه‌ی بحث ما نمی‌شود، با این سؤال و جواب‌ها ما در اصل به جای خود سؤال و جواب‌ها به بررسی جهان‌بینی‌هایمان می‌پردازیم، یا در اصل بهتر است بگویم به تبیین جهان‌بینی‌هایمان می‌پردازیم ... دست آخر هر کدام از ما قضاوتی می‌کنیم، با قلبمان یا با نفسمان یک جهان‌بینی را انتخاب کرده یا روی آن پافشاری بیشتری می‌کنیم و این داستان ادامه دارد تا زمان مرگ که بعد از آن اگر حق با ما بود خداوند میان ما قضاوت خواهد کرد و اگر حق با ما نبود (که البته چنین نیست) هم چون خدایی نیست پس هر دو یکسان هستیم و در هر صورت ما ضرری نمی‌کنیم ...

برنامه ریز;811357 نوشت:
ثانیا سوالی که پیش می آید در تفکر شما جای پدیده های متافیزیکی چون دعا ، توسل و امثالهم چه می شود ؟
ما می دانیم اگر به توپی ضربه ای بزنیم شتابی می گیرد و بعد به دلیل اصطکاک متوقف می شود ، توانستیم این حرکت ها را فرمول بندی کنیم و در نهایت این تکنولوژی عظیم را به وجود آوریم . اما با فرض کردن وجود خدا و تاثیر دعا در زندگی ما، چه چیزی عاید ما می شود ؟ اگر دعا کنیم نمی توانیم بگوییم که مستجاب می شود و یا نه . اگر توانستیم کار را انجام دهیم میگوییم تاثیر دعا بود واگرنه لابد مصلحتی بوده . اگر دیدیم آتئیستی توانست همان کار را بدون فرض کردن خدا انجام دهد می گوییم این سنت الهی است و خدا میخواهد او بر کفرش بیافزاید و یا سزای اعمال خوبش را در همین دنیا بگیرد تا در آخرت عذاب شود و اگر دیدیم او درمانده شد ، بهش میخندیم و میگوییم دیدی عاقبت دشمنی با خدا چگونه است . خلاصه کلام اینکه ما نمیتوانیم کارهای متافیزیکی خدا را فرمول بندی کنیم ، پس باور به او چه فایده ای در زندگی دنیایی ما دارد ؟

در علوم منطقی صرفاًُ به توصیف پدیده‌ها می‌پردازند ... اینکه بگوییم علت زمین‌لرزه حرکات صفحات تکنوتیکی زمین است صرفاً یک توصیف است ... ما با این توصیف مخالفتی نمی‌کنیم مگر از جنس همان مخالفت‌های علمی که مثلاً حقیر بگویم این نظریه به این دلایل نقص دارد و بنده نظر دیگری را به ان ترجیح می‌دهم، اما انسان می‌تواند نگاه کند و نوعی هوشمندی در پس برخی حوادث را هم ببیند، مثلاً برخی معتقد به قانون جذب شده‌اند بدون آنکه معتقد به دین خاصی باشند، این قانون هم مانند هر قانون تجربی دیگری بارها تجربه شده است، بله اینطور نیست که بگویند آن را بیاوریم در آزمایشگاه تا امتحانش کنیم و به فلان چیز فکر کنیم و منتظر باشیم که حتماً رخ دهد ولی این به معنای نفی این قانون نیست، چه آنکه مطالعات علمی می‌توانند مدعی شوند که سیگار کشیدن در مرگ انسان مؤثر است ولی نه به صورت کامل، یعنی اینجا صحبت از علّیتی نسبی می‌شود، اینکه برخی از علت‌ها هستند که احتمال رخداد یک فرایند را افزایش می‌دهند (البته در نگاه و توصیف انسانی از پدیده‌ها) حال آنکه رخداد یا عدم رخداد آن پدیده تابع عوامل خیلی بیشتری است که رصد کردن تمامی آن‌ها ساده نیست و گاهی نزدیک به غیرممکن است، در مورد قانون جذب هم می‌توان همین مطلب را عنوان کرد، حال آنکه در هیچ کدام از توصیفات علمی که شما بشناسید جایی برای چنین علت و چنان علت‌هایی هم وجود ندارد، این یک مشکلی است که باید به آن پرداخته شود ... مسلمین هم می‌گویند هوشمندی در پس رخدادهای طبیعی و حتی اجتماعی و غیره وجود دارد که فراتر از اسباب و علل معمولی است که در علوم امروزی مورد بررسی قرار می‌گیرند، اینکه این هوشمندی از همان ابزار طبیعی برای جاری کردن خواست و اراده‌ی خودش استفاده می‌کند، نه اینکه آن ابزار طبیعی آن خواصی که در علوم شناسایی شده‌اند را نداشته باشند، بلکه استفاده‌ی از آن‌ها تابع نوعی هوشمندی است که احساس می‌شود و تجربه می‌شود و بارها هم تکرار می‌شود تا نتوان اسم شانس را روی آن گذاشت ولی راحت هم نمی‌شود در لوله‌ی آزمایش آن را بررسی نمود ... از همین جهت است که خداوند را مسبّب‌الأسباب می‌نامند، یعنی اسباب در خدمت اراده‌ی خدایند، یعنی همه چیز و همه کس و هر پدیده‌ی طبیعی و غیرطبیعی از جنود خداست و در خدمت خداست اگر خدا بخواهد (منظور از اینکه گفتم اگر خدا بخواهد این است که گاهی هم خداوند سایه‌ای از اراده‌ی خودش را به بندگانش تفویض می‌کند تا آنها با اختیار خود دست به انتخاب بزنند، در چنین شرایطی گاهی آن‌ها با اراده‌ی خود ولایت خدا را پذیرفته و او را در انتخاب و استفاده از اختیار بر خود مقدم و اولی می‌شمرند، گاهی هم کاری به خواست خدا نداشته و به خواست خود عمل می‌کنند، گرچه حتی در همان حال هم گاهی گفته می‌شود که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)، یعنی خداوند مدبّر و تدبیر کننده‌ی امور باشد، بعنی خداوند در مقام خالق برای هر امری مجرایی قرار داده باشد و در هر موقعیتی هر امری را در مجرای آن به میزان کافی جریان دهد ...

باور به خدا در زندگی دنیوی انسان هم تأثیر دارد، بیشتر از این طریق که باور به خدا رنگ زندگی انسان را تغییر می‌دهد، همین است که اولیاء خدا لا خوف علیهم و لا هم یحزنون می‌شوند، نه بر آنچه از دست داده‌اند اندوهی می‌کشند و نه ترسی از آینده دارند، آن‌ها هستند که می‌گویند «یکی درد و یکی درمان پسندد، یکی وصل و یکی هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد» ... همانا قلب انسان جز به یاد خدا آرام نگیرد «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» ... همانا زندگی بر کسانی که به خدا پشت کنند سخت خواهد بود (اگرچه ظاهراً در رفاه جسم باشند) «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا» ... اما اصل تأثیر باور به خدا در زندگی اخروی انسان است ... اگرچه در اصل تأثیراتی که در بالا شمرده شد هم چیزی جز همان تأثیرات اخروی نیستند و مطابق آیات و روایات بهشت و جهنم در همین زمان هم هستند و ما هم همگی داریم یا در بهشت و یا در جهنم زندگی می‌کنیم و در قیامت تنها جسم به روح ملحق خواهد شد «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿١٣وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴿١٤يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ ﴿١٥وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ ﴿١٦»، بنابراین باور به خدا در اصل در آخرت اثر دارد ولی از آنجا که آخرت در همین دنیا هم اثر می‌گذارد پس باور به خدا از آن طریق در زندگی دنیایی ما هم اثر می‌گذارد ...

برنامه ریز;811357 نوشت:
من هم به این گزاره و البته نوع کلی تر آن باور دارم . به نظر می آید علم با آزاداندیشی است که پیشرفت می کند . تامسون می گوید اتم مانند کیک کشمشی است ، رادرفورد آن را هسته دار فرض میکند و امروزه آن را کوانتومی در نظر میگیریم . این آخری باعث تکنولوژی های پیشرفته ای شده ؛ اما اگر تامسون ادعا می کرد که اتم مانند کیک کشمشی است و هرکه خلاف آن را بگوید را خواهیم کشت و بعد پیروانی می کرد و مرتدان از نظریه کیک کشمشی را می کشت هیچ وقت نمی توانستیم از نعمات مدل کوانتومی استفاده کنیم .
این رویه به کرات در تاریخ اسلام دیده شده است ولی شما ارفاقی قائل می شوید و می گویید تمام نظریه ها قابل بحث است مگر آنکه منکر وجود خدا شود . من تفاوتی بین شما و امام غزالی نمیبینم جز اینکه شما در قرن 21 زندگی می کنید و مجبورید از شیوه عقلانیت مدرن استفاده کنید وگرنه متحجر نام خواهید گرفت و زندگی دنیاییتان نابود خواهد شد .

حقیر که هستم که بخواهم به کسی ارفاق دهم جناب برنامه‌ریز؟ حقیر بارها متحجر خوانده شده‌ام و ترسی از چنین برچسب‌هایی ندارم و البته دنیایم را هم شکر خدا خود خدا بر عهده گرفته است (اگرچه از طریق اسبابش)، الحمد لله ... اگر می‌گویم در همه چیز می‌توان شک کرد مگر در باور به خدا، این مطلب یک قید بزرگ دارد و آن مربوط به زمان غیبت است، در زمان ظهور دیگر خلیفه‌ی خدا در میان ماست و او به اندازه‌ی ظرفیت ما مطالب مورد نیاز یا پرسش‌های لاجوابمان را پاسخ می‌دهند، در این صورت دیگر شکّی روا نیست ... نه اینکه فکر کنیم باز هم آنچه به ما گفته شده است تمام حقیقت است، بلکه می‌دانیم که جز حقیقت نیست، حقیقت است در ظرف تحمل علمی و عملی ما ... و الله العالم ...
در زمان غیبت اما شک رواست، نه شکّی که مانع عمل شود، بلکه شکّی که مانع جزم‌گرایی شود وقتی منابع علمی‌امان اجازه‌ی چنان جزم‌گرایی را به ما نمی‌دهند ... نه ما می‌توانیم قسم بخوریم که فهممان از آیات قرآن کامل و بدون نقص است، نه می‌توانیم روی صدور قطعی یک روایت از اهل بیت علیهم‌السلام با عین الفاظی که در آن وارد شده است قسم بخوریم، نه می‌توانیم قسم بخوریم که حتماً آن روایت را به طور کامل فهمیده‌ایم، نه مشاهدات تجربی‌امان که به بررسی فعل خداو آفرینش خدا می‌پردازند کامل و فراگیر و بدون خطاست، نه مطمئن هستیم که تصورات ذهنی که داریم دقیق و منطبق بر حقیقت خارجی باشند ... بنابراین حقیر برای آنچه که شما اسمش را ارفاق گذاشتید دلیل دارم، آن‌ها که مخالف این مطلب هستند باید نظراتشان را بیان کنند تا ببینیم نقد ایشان به این مطلب چگونه است ...
در مورد استثنائی که فرمودید که آن هم وجود خدا و حقانیت اسلام است هم حرفهایم را زده‌ام، طبیعی است که خیلی‌ها نظراتم را نپذیرند، ولی لااقل تفسیر حقیر از دلیل این اختلافات باید از مطالب بالا معلوم باشد ...
برنامه ریز;811357 نوشت:
حتما خواهید گفت چرا امروزه به ما اجازه نمی دهند که ما آزاداندیشی کنیم و فرض کنیم خدا هست و مثلا او بوده که dna را ساخته ؟ جواب ساده است ، در طول تاریخ علم همواره کارهایی به خدا نسبت داده می شد که بعدا توسط دانشمندی نقض شد و توانستند مدلی را بسازند که در آن خدا و جن دخالتی نداشتند ، بلکه هر چه که بود ماده بود . مسلما این که ما فرض کنیم باد به دلیل قوانین فیزیکی به وجود می آید و آب تبخیر شده را به سرزمین ها می فرستد و بعد چه و چه می شود که باران می بارد بیشتر به نفع ماست تا این نظریه که خداست که باد ها را می فرستد و باعث باران می شود ، چون در اولی به دلیل وجود روابط علت - معلولی می توانیم در روند علت ها دخالت کنیم و شرایط را به نفع خودمان تغییر دهیم .

چه کسی می‌خواهد به حقیر اجازه بدهد یا ندهد که چه فکری کنم؟ در مغزم چیزی کار می‌گذارند که نتوانم فکر کنم؟ چگونه می‌خواهند نگذارند حقیر فکر کنم که خدا وجود دارد؟ ... بله ایشان راه تلقین را در پیش گرفته‌اند، راه ایجاد شک نسبت به وجود خدا را (گل‌آلود کردن آب) و سپس جایگزین کردن باورهایی جایگزین باور به وجود خدا را و بعد اصرار بر باورهایی مبتنی بر این مسیرهای جایگزین از طرق مختلف، یک بار از طریق شاهد گرفتن نظریات تجربی، یک بار از شاهد گرفتن برخی کسانی که به عنوان دانشمند شناسایی کرده یا اصلاً خودشان تریت کرده‌اند، با شاهد گرفتن اکثریت مردم، با وانمود کردن به اینکه در مباحث خود صداقت دارند و اینکه خود را دغدغه‌مند نشان دهند و چیزی را بگویند که شیطان برای اغوای آدم و حوّا علیهماالسلام گفت، اینکه برایشان قسم یاد کرد که من از برای شما البته از خیرخواهان هستم، امروز هم به اسم حقوق بشر و آزادی‌های فردی و اجتماعی مردم را از خدا و نمادهای خدا و باورهای به خدا منع می‌کنند و می‌گویند با پیشنهادات و نظریات ما به زندگی‌های خیلی بهتری می‌رسید ...
برنامه ریز;811357 نوشت:
ممنونم که مرا از نظرات ارزشمندتان محروم نمی کنید .

شما بزرگوارید گل
برنامه ریز;811395 نوشت:
یادم افتاد این را هم اضافه کنم زمانی بشر فکر می کرد خدا است که بلاها را می فرستاد و برای جلوگیری از بلایای طبیعی باید گوسفندی را قربانی کند اما امروزه خانه هایش را محکم می سازد و فکر میکرد به خاطر گناه لواط و یا زناست که خدا بلاها را می فرستد اما الان زمین را می شناسد و صفحات زمینی را کشف کرده و می داند قضیه بالکل چیز دیگریست . ... چگونه وقوع زلزله ها را توجیه میکنید ؟

ژاپن بر اساس علمی که مدّ نظر شماست سدّی ساخته بود که تا سونامی با ارتفاع H که احتمالش خیلی زیاد بود را بگیرد، بعد سونامی‌ای آمد که ارتفاعش H+1 بود، گفت این سونامی بی‌سابقه بوده است و ما برایش آماده نبوده‌ایم ... خواهید فرمود که اگر جلوی این سونامی را نتوانست بگیرد جلوی تعداد شاید قابل توجهی سونامی با ارتفاع کمتر از H را که احتمالاً رخ داده است را گرفته است که اگر نمی‌گرفت جان و مال بسیاری بر باد می‌رفت ولی ایشان توانستند مانع از آن شوند، در این صورت شاید توجه به این آیه مفید باشد که عده‌ای از ترس بیماری به خارج شهر رفتند و خداوند جان ایشان را گرفت که نشان دهد مرگ از طرف خداست و بیماری وسیله است، اینکه از هر بلایی باید به خدا پناه برد و نه به خارج شهر یا بالای کوه یا داخل ساختمان، اگر داخل ساختمان هم شود ممکن است با یک برق‌گرفتگی ساده از دنیا برود در حالی که مردم دارند در خارج از خانه در آب خفه می‌شوند ... خواهید فرمود که ولی اکثر کسانی که به چنان پناه‌گاه‌هایی پناه می‌برند و نجات می‌یابند بیش از کسانی هستند که اگر پناه‌گاهی نبود که مردم به آن بروند نجات می‌یافتند، در این صورت گفته می‌شود که خداوند به ایشان مهلت داده است، ایشان از قضاء الهی با استفاده از سنت‌های الهی به قدر الهی پناه برده‌اند، همانطور که حضرت علی علیه‌السلام زیر دیواری که داشت ریزش می‌کرد نشسته بودند و چون دیدند که دارد می‌افتد جایشان را عوض کردند و در پاسخ به کسانی که در این باره سؤال کردند فرمودند که از قضاء الهی به قدر الهی پناه بردم ... در این صورت افرادی که قضاء الهی برایشان جاری شده بود ولی تمسک به سنت‌های الهی (که قوانین علمی صورت‌هایی جزئی از آن هستند) اجل ایشان را به تعویق انداخت کسانی هستند که مهلت اضافه‌ای یافته‌اند، همانطور که صدقه دفع بلا می‌کند کارهای دیگری هم می‌تواند رفع بلا کند، ولی این رفع بلا همیشه خوب نیست، بستگی دارد که شخص در ادامه‌ی زندگی‌اش انسان بهتری بشود یا از نظر شأن انسانی ثابت بماند و یا تنزّل نماید ...
اما در مورد زلزله ... روایتی هست که در این زمینه هم وارد شده باشد ولی ترجیح می‌دهم که وارد آن نشوم، جزئیات مطلب احتمالاً بحث‌برانگیز خواهد بود و بحث از مسیر اصلی‌اش دور می‌شود، از طرف دیگر همین میزان از پاسخ که در بالا آمده است هم قاعدتاً برای جواب این قسمت باید کافی باشد ...

یا علی علیه‌السلام

سین;811552 نوشت:
بین دو نفر با دو جهان‌بینی متفاوت چه نقطه‌ی مشترکی وجود دارد برای مبنا قرار دادن و بحث کردن بر روی آن؟ حقیر مدعی هستم که کارکرد اصلی تفکر منطقی و هر علم حصولی دیگری بعد از انتخاب جهان‌بینی است، جهان‌بینی است که به تفکر انسان رنگ می‌بخشد و به آن جهت می‌دهد،

کل آن سه پاراگراف حق با شماست.
سین;811552 نوشت:
اگر خداباوران دین را بدون مسأله‌ی قیامت و آخرت مطرح کنند چاره‌ای از دادن حق به شما ندارم، ولی اگر اصل را به زندگی پس از مرگ بدهند دیگر این مواردی که شما می‌فرمایید اهمیتش را از دست می‌دهد ...

من تازگی ها به فرضیه ای ساختم و آن این است که اسلام در بهتر کردن زندگی دنیایی در حقیقت به همین دلیلی که شما فکر میکنید خلاق نیست . دوقرن طلایی اسلام در حقیقت واکنشی است به تمدن یونانی ها و هندی ها و ایرانی ها و ادامه دهنده راه آن ها و امروزه هم میبینیم به دلیل برتری تمدن غرب بر ما و در نتیجه ضربه زدن به باورهای اسلامی مان شروع میکنیم به علم آموزی و رهبر این مملکت می گوید العلم سلطان و نمیگوید مثلا فیزیک و شیمی و ریاضی بالذات ارزشمند هستند . اگر توانستیم غرب را تسخیر خود کنیم دوباره به مسجدها بر میگردیم و فقه مان را می خوانیم و یواش یواش علوم طبیعی را منع میکنیم و الی آخر .
سین;811552 نوشت:
به فرض که دانشمندان زندگی را بر جسم انسان‌ها بسیار راحت بگردانند که کمترین سختی را هم متحمل نشوند، بعد از مرگ را چه می‌کنند اگر همه‌ی مریدان خود را بدون زاد و توشه رها کنند به امان خودشان؟ نتیجه‌ی این همه فکر کردن و این همه کار علمی و مقاله دادن و کتاب چاپ کردن و این جور مسائل چه می‌شود در چنان موقعیتی

سین;811552 نوشت:
می‌بینید؟ این سؤالات شما در جهان‌بینی شما هیچ جواب قابل قبولی ندارند،
اوه ، صد در صد حق با شماست . ما کی گفتیم که زندگی معنایی دارد ؟ زندگی پوچ است و بی هدف و ظالم و بی وفا .

بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،


شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،

من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست




اما چرا ما رنج زندگی در این دنیای پوچ و تهی از معنا و ظالم را قبول میکنیم ؟ حداقل خود من پاسخ مناسبی برای این سوال ندارم اما نیچه سخنان قابل تاملی دارد که البته کنار آمدن با آن آسان نیست .
و یا خیام می گوید :

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست



هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

به هر حال پاسخ این سوال برای من نامعلوم است .

سین;811552 نوشت:
ولی در جهان‌بینی ما جواب کاملاً روشن و قابل قبولی دارند ...

این چنین نیست .
شما اگر از عذاب آخرت نترسید ، از آن عذابی که به قول شما دنیا تحملش را ندارد ، اگر از خواری در دنیا و آخرت به دلیل اینکه خدا بر شما خشم بگیرد نترسید ، اگر از آرام نشدن دلتان چون از یاد خدا فاصله گرفته اید نترسید ، اگر از این نترسید که زندگی بر شما سخت شود چون به خدا پشت کرده اید و از طرفی شوقی هم برای رسیدن به حور و جنت و آب کوثر نداشته باشید ، شما به عنوان یک مسلمان چه دلیلی برای عبادت خدا دارید ؟

سین;811552 نوشت:
، حال آنکه در هیچ کدام از توصیفات علمی که شما بشناسید جایی برای چنین علت و چنان علت‌هایی هم وجود ندارد

سین;811552 نوشت:
بارها هم تکرار می‌شود تا نتوان اسم شانس را روی آن گذاشت

حق باشماست و علوم تجربی اینطور چیز ها را به رسمیت نمی شناسند .
نمی دانم حقیقت داشته باشند یا نه اما قطعا نمیتوان از آن ها به حقانیت آئینی پی برد چرا که این اتفاقات برای هرباورمندی رخ می دهد و مسیحیان آن را لطف عیسی یا مریم مقدس می دانند و مسلمانان وهابی لطف خدا و شیعیان لطف پیامبر و ائمه که در امتداد لطف خداست و شاید گاوپرست هم لطف گاو و بت پرستان زمان پیامبر اسلام ، لطف لات و غیره .
البته نمیتوان از ضررهای چنین باورهایی نیز چشم پوشی کرد . مثلا من در ابتدای دینداری ام زیر ابر رفتن خورشید را نشانه بدی می دانستم و هر وقت خورشید زیر ابر می رفت و قصد داشتم کاری را انجام دهم دوباره روی اینکه آیا آن کار خوبی است فکر میکردم و در کل زیر ابر رفتن خورشید و درنتیجه کم شدن نور آن را نشانه ناراضی بودن خدا از کاری که می خواهم انجامش دهم و یا لحظه ای پیش انجام دادمش می دانستم .

سین;811552 نوشت:
چه کسی می‌خواهد به حقیر اجازه بدهد یا ندهد که چه فکری کنم؟ در ذهنم چیزی کار می‌گذارند که نتوانم فکر کنم؟ چگونه می‌خواهند نگذارند ما حقیر فکر کنم که خدا وجود دارد؟ ... بله ایشان راه تلقین را در پیش گرفته‌اند، راه ایجاد شک نسبت به وجود خدا را (گل‌آلود کردن آب) و سپس جایگزین کردن باورهایی جایگزین باور به وجود خدا را و بعد اصرار بر باورهایی مبتنی بر این مسیرهای جایگزین از طرق مختلف، یک بار از طریق شاهد گرفتن نظریات تجربی، یک بار از شاهد گرفتن برخی کسانی که به عنوان دانشمند شناسایی کرده یا اصلاً خودشان تریت کرده‌اند،

به هر حال انسان مدرن سعی در چیره شدن بر طبیعت را دارد و مسلما اگر فرض کند که تمام عواملی که در طبیعت دخالت دارند مادی هستند و در نتیجه قابل کنترل به نفعش است تا باور به اینکه روح و جن و پری هستند که فلان کار را میکنند . کما اینکه فرض کرده و جواب هم گرفته است .

برنامه ریز;809010 نوشت:
در ادامه سخنان پیشینم :
دقیقا این همان کاری است که مسیحیان و یهودیان امروزی می کنند . می دانید که در عهد عتیق نوشته شده که زمین حدود چند هزار سال پیش به وجود آمده ، امروز متنی از چامسکی _ که در 2001 نوشته شده بود _ می خواندم که نیمی از مردم آمریکا به این گزاره که نادرستی اش بین و واضح است معتقدند ؛ حتی اگر در کتاب مقدس نوشته شده بود که زمین گرد نیست ما باز هم به راحتی می توانستیم آن را توجیه کنیم و از محدودیت های علوم تجربی سخن بگوییم و غیره . خوش بختانه می بینیم که روششان عوض شده و از انکار شواهد به تفسیر آنان به نفع خود تغییر روش داده اند و در این راستاست که می بینیم پاپ شروع کرده به قبول بیگ بنگ و فرگشت و حتما آن ها را جزوی از نقشه خدا می داند .
می خواهم بگویم مسیحیان امروزی هم مانند شما ابتدا به یک چیزی معتقد می شوند و سپس با استفاده از عقلشان شروع می کنند به دلیل تراشی برای آن یعنی سازوکار داعش ، شیعیان و مسیحیان یکیست . ایمان بدون دلیل و استفاده از عقل برای دفاع از آن و این چنین است که گاهی مومنین می گویند زمین 7000 سال پیش به وجود آمده و شواهد را رد میکنند و گاهی دیگران را به خاطر اعتقاداتشان می کشند و گاه قوانین ضد حقوق بشر و زن را اجرا میکنند .
با سلام
بنده دوست دارم یک سوال از شما بپرسم. فرض کنید که این روش به کار گرفته نشود، همین روش که گفتید یعنی مسیحیان و شیعیان و داعشیان ابتدا به چیزی معتقد می شوند و سپس از عقل و شواهد آن را تفسیر می کنند. خوب این روش را گذاشتیم کنار. بعدش چه کار کنیم؟ آیا علم می تواند به ما گزاره ای پایه ای بدهد؟ آیا علم می تواند به ما گزاره ای ایجابی بدهد یعنی بگوید چه باید کرد و چه باید نکرد؟

مکلف;811542 نوشت:
دوستان سلام

1- یک قاعده عقلائی وجود دارد: جاهل نسبت به یک مسئله به عالم نسبت به ان مسئله رجوع می کند
شما نیز همین کار را انجام دادید و می دهید و اگر کسی نکند .....

2- علومی هستند که فراگیری صحیح و استفاده صحیح از آنها از هرمونتیک جلوگیری می کند: منطق، اصول فقه
یا شخص اینها را به علاوه علوم دینی دیگر فرا بگیرد یا طبق قاعده عقلائی عمل کند

علی علی


قاعده اولتان درست است. اما عالم را از کجا باید پیدا کرد و از کجا بفهمیم که فلان شخص عالم است که به او رجوع کنیم. منظورتان از مورد شماره ی 2 چیست؟ لطفا توضیح بدید.

ابوالبرکات;812289 نوشت:
با سلام
بنده دوست دارم یک سوال از شما بپرسم. فرض کنید که این روش به کار گرفته نشود، همین روش که گفتید یعنی مسیحیان و شیعیان و داعشیان ابتدا به چیزی معتقد می شوند و سپس از عقل و شواهد آن را تفسیر می کنند. خوب این روش را گذاشتیم کنار. بعدش چه کار کنیم؟ آیا علم می تواند به ما گزاره ای پایه ای بدهد؟ آیا علم می تواند به ما گزاره ای ایجابی بدهد یعنی بگوید چه باید کرد و چه باید نکرد؟

سلام .
به نظر من :
اگر منظورتان از گزاره های پایه ای ، گزاره هایی که بدیهی در نظر گرفته می شوند چون هر پدیده ای علتی دارد یا اجتماع نقیضین محال است یا کوچک در بزرگ جا نمی شود است ، باید گفت هیچ معلوم نیست که علوم تجربی روزی بتوانند آن ها را رد کنند چون اگر بداهت این ها را به دلیل تکرار آن ها در زندگی روزمره در نظر بگیریم _ در حقیقت به علت کثرت تجربه _ شاید روزی پی ببریم که جهان شمول نیستند . کما اینکه می دانیم شاید قانون علیت جهان شمول نباشد .
اما به هر حال علوم تجربی فعلی توان ادعایی به گزافی این را ندارد و شاید باید منتظر روزی باشیم که فیزیک تمام شود (آیا ممکن است ؟)
در مورد گزاره های ایجابی نیز منظورتان را متوجه نمی شوم . آیا منظورتان اخلاق است ؟
آیا علم می تواند باید و نباید های اخلاقی ایجاد کند ؟
این ها مباحث سنگین فلسفی هستند و نیازمند فکر کردن بسیار . اما ظاهرا خداناباوران بیشتر از خداباوران پایبند به اخلاق مرسوم هستند :
مثلا همین نوآم چامسکی که سوگلی صداوسیمای ایران به خاطر عقاید ضد امپریالیستی اش و مخالفت با سرمایه داری و سیاست های آمریکا است ، یک آتئیست است . یعنی یک آتئیست به فکر کودکان غزه ، مردم مظلوم جهان و ... است .

یا ریچارد داوکینز یک فعال ضد جنگ ویتنام بود .
یا مادر ترزا که بر سر ایمان و بی ایمانی جدال داشت .
ه این تحقیق نگاه کنید :
نقل قول:
جامعه‌شناس فیل زاکرمن با تحلیل تحقیقات علوم اجتماعی در مورد سکولاریته و ناباوری، به این نتیجه رسیده‌است که رفاه اجتماعی با بی‌دینی ارتباط مستقیم دارد. نتایج او، به ویژه در مورد بی‌خدایی در ایالات متحده به این صورت است:[۶۳][۶۴]
نقل قول:

  • در مقایسه با افراد مذهبی در آمریکا، «بی‌خدایان و افراد سکولار» کمتر ملی‌گرا، متعصب، یهودستیز، نژادپرست، جزم‌گرا، قوم‌گرا، ذهن‌بسته و اقتدارگرا هستند.
  • در ایالت‌های آمریکا که بیشترین میزان بی‌خدا را دارند میزان قتل کمتر از حد متوسط است. در ایالت‌هایی که بیشترین میزان مذهبی‌ها را دارند میزان قتل بیشتر از حد متوسط است.

نقل از :https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C
در هر صورت مسلمانان نیز بین خودشان رفتار خیلی خوبی دارند و اشکالی که از لحاظ حقوق بشری به آن ها وارد است ، عدم رعایت حقوق دگر اندیشان و زنان و همان چیز های تکراری است که شنیده اید .
اما باید به این مساله فکر کردکه رفتار مدعیان حقوق بشر نسبت به هتک ارزش هایی چون آزادی ، دموکراسی و غیره چیست ؟ آیا اگر گروهی پیدا شدند که بخواهند بر ضد آن ارزش ها قیام کنند ، آیا آن ها را زندانی نخواهند کرد ؟ یا حتی نمی کشندشان ؟
میتوان فرض کرد که "اسلام" هم برای مسلمین مانند "دموکراسی و آزادی" برای مدعیان حقوق بشر است .

به هر حال اگر علم را نیز در پاسخ به بعضی سوالاتمان ناتوان بیابیم _ که فعلا همینگونه است _ دلیل این نیست که دین درست می گوید و روش دینی درست است . اینکه کسی ابتدا ایمان بیاورد و بعد با سلاح عقل شروع کند به دفاع از آن ، نتیجه اش می شود ابوبکر البغدادی ، ترامپ ، عربستان سعودی و ... .
اما روش علمی چه ارمغانی برای بشریت داشته ؟
آیا روش های علمی در نهایت منجر به خشونت خواهند شد و سال های بعد به فرض حذف دین شاهد جنگ هایی بین مکاتب فکری مختلف مثلا بین آنارشیسم و سوسیالیسم خواهیم بود ؟
نمیدانم ...

[="Franklin Gothic Medium"]

برنامه ریز;811592 نوشت:

من تازگی ها به فرضیه ای ساختم و آن این است که اسلام در بهتر کردن زندگی دنیایی در حقیقت به همین دلیلی که شما فکر میکنید خلاق نیست . دوقرن طلایی اسلام در حقیقت واکنشی است به تمدن یونانی ها و هندی ها و ایرانی ها و ادامه دهنده راه آن ها و امروزه هم میبینیم به دلیل برتری تمدن غرب بر ما و در نتیجه ضربه زدن به باورهای اسلامی مان شروع میکنیم به علم آموزی و رهبر این مملکت می گوید العلم سلطان و نمیگوید مثلا فیزیک و شیمی و ریاضی بالذات ارزشمند هستند . اگر توانستیم غرب را تسخیر خود کنیم دوباره به مسجدها بر میگردیم و فقه مان را می خوانیم و یواش یواش علوم طبیعی را منع میکنیم و الی آخر .

بسم الله الرحمن الرحیم
بابت تأخیرم باز هم عذرخواهی می‌کنم گل
جناب برنامه‌ریز این فرضیه‌ی شما توسط برخی شواهد تصدیق می‌شود ولی دقیق نیست و برخی از شواهد هم خلاف آن را نشان می‌دهد ... مدت‌ها پیش با حدیثی مواجه شدم از امام صادق علیه‌السلام که گلایه کرده بودند از اینکه مردم در طبیعت به دقت نمی‌نگرند ... البته دقیق یادم نیست که حدیث چقدر معتبر بود ... در جای دیگر امام صادق علیه‌السلام به یکی از علمای معتزله اگر درست خاطرم باشد بخاطر علم ایشان احترام می‌گذارند و تکریمش می‌کنند و نصیحتی هم به او می‌کنند که اگر باز درست خاطرم باشد او نمی‌پذیرد ... این علمی که معتزله داشتند بر اساس قرآن و روایات بود و نه بر اساس نهضت ترجمه، لااقل خلاقیت اسلامی زیادی در آن بود اگر تنها وامدار اسلام هم نبوده باشد، شما نظریات ابراهیم نظّام را بخوانید تا ببینید بیش از هزار سال پیش چه مسائلی را گفته است که فیزیک مدرن به تازگی دوباره دارد به آن می‌رسد، چیزهایی گفته است که ریاضیات لازم برای پذیرش آن حدود یک قرن است توسعه یافته است و به دلیل همان قادر نبودن به درک کردن ریاضیات آن هم رد شد و نظرات دیگری جای آن را گرفتند ... نظریات این چنینی در قرون ابتدایی اسلام خیلی بوده است ... البته علوم دیگری هم بوده است که از بیان آن‌ها در اینجا معذورم، برخی از این علوم در تمدن‌های دیگر هم سابقه‌های هزار ساله دارند ولی در اسلام هم توسعه یافته است، بخشی از آن‌ها متأثر از همان تمدن‌های کهن دیگر هست ولی اسلام هم تحت عنوان علوم غریبه در آنها ورود کرده و کارهای بزرگی درش کرده‌اند که علوم رایج امروزی به گرد پای آن‌ها هم نمی‌رسند، به قول شما آن‌ها طبیعت را خیلی بهتر از امروزی‌ها و بهتر از هر کرسی دانشگاهی در هاروارد و MIT و Stanford و برکلی و امپریال‌کالج و آکسفورد و کمبریج و غیره و غیره شناخته بودند و فقط برای اینکه علومشان مورد سوء استفاده‌ی نااهلان قرار نگیرد آن‌ها را به صورت علوم غریبه و نه در میان سطور که بلکه در داخل صدور حمل کردند و از صدور آماده‌ای به صدور آماده‌ی دیگر منتقل می‌کردند ... برخی از این علوم آنقدر فراتر از درک دانشمندان علوم تجربی است که به هر کدام از آنها که بگویید قبل از آنکه بخواهند رویش فکر کنند به آن می‌خندند و به شما یک آب‌نبات می‌دهند به این معنی که شما کودکید و بهتر است به جای تعریف کردن افسانه به جای صحبت علمی کردن بروید بازی کنید و آب‌نبات بخورید ... و البته آن بزرگواران چه خوب کردند که علمشان را مخفی کردند، تجربه‌ی معاصر نشان داده است که چرا بهتر است که این علوم مخفی باشند و مایه‌ی خنده‌ی این دانشمندان، دزد که چراغ داشته باشد گزیده‌تر برد کالا، بهتر که دزد کور باشد تا ضررش کمتر باشد و کمتر بتواند شر برساند ... گرچه خود آن دشمنان انسانیت هم خیلی از کارهای مخفی کرده‌اند که بعد به صورت افسانه و داستان‌های تخیلی بر سر زبان‌ها انداختندشان که اگر کسی حرفی از آن زد از جامعه‌ی علمی طرد شود و کسی بخاطر آبروی علمی‌اش جرأت نزدیک شدن به آن‌ها را نداشته باشد ...

جناب برنامه‌ریز، در اسلام بر خلاف تصور شما علوم به صورت بالذات اهمیت دارند، آنچه که اهمیتش بالذات نیست فن‌آوری است که اگر کاربردش عقلایی باشد اهمیت می‌یابد و اگر نباشد از اهمیت خارج می‌شود و همت و وقت و هزینه را می‌گوید صرف کاری کنید که اهمیت عقلایی‌اش بیشتر باشد ... مگرنه علم‌آموزی صرفنظر از اینکه کاربردی داشته باشد یا نداشته باشد به خودی خود اهمیت دارد ... ممکن است بفرمایید که در اسلام مطابق روایت تنها به علم نافع توصیه شده است، ولی برداشت حقیر این نیست که علم نافع علمی است که منجر به فن‌آوری شود، هر علمی که معرف‌زا باشد نافع است و کسب معرفت جزء با ارزش‌ترین کارهاست، علم غیرنافع را اگر بخواهم برایش مثالی بزنم علومی را مثال می‌زنم که اعتباری باشند و دایر بر مدار حقیقت نباشند، مثل اینکه کسی برود مثلاً اسم ورزشکاران مطرح را حفظ کند و اسم مادربزرگ ایشان و شماره‌ی کفش ایشان را یاد بگیرد، این علم نه به کار دنیایش می‌خورد و نه آخرتش و نه معرفتی حقیقی به او می‌افزاید، مگرنه اگر شما بروید نظریه‌ی مجموعه‌ها را که یکی از محض‌ترین شاخه‌های ریاضیات است را مطالعه کنید عمرتان را تلف نکرده‌اید، اگر نیتتان این باشد که مقاله بدهید و کتاب چاپ کنید و جایزه‌ی فیلدز ببرید و معروف شوید عمرتان را تلف کرده‌اید ولی اگر به دنبال علم و شناخت حقیقت باشید و به سراغ آن بروید آن را منبع الهام بزرگی خواهید یافت که در درک حقایق به شما کمک‌ها خواهد نمود، سایر علوم نظری و حتی محض هم به همین صورت، هر چه که به ذهن هر انسانی برسد، هر ایده‌ای که باشد، این ایده مطمئناً از عدم در ذهن او خلق نشده است و به ناچار باید بتوان از آن در شناخت حقایق عالم کمک گرفت، چون خود آن علم و آن تصور ردّ پایی از حقایق عالم را در خودش دارد ...

حقیر هم موافق نیستم که اسلام را خلاق بدانیم ... اسلام یعنی هماهنگ شدن با هارمونی حقیقت ... تسلیم خدا شدن یک موجود مکلف به شریعت یعنی هماهنگ شدن او با عالم تکوین که تسلیم محض اراده‌ی خداست ... یعنی هر چیزی سر جای خودش بودن ... علم و معرفت اگر درست باشد حتماً کمک می‌کند که انسان به خدا برسد، اگر کمک نکند یا آن علم است که علم نیست و یا جایی در آن اشتباه شده است و آن علم را با سوء استفاده‌هایی مصادره به مطلوب کرده‌اند ... مثالش نظریه‌ی دگرگشت (evolution) است و تفسیر کپنهاگی از نظریه‌ی کوانتومی و امثال آن ... هم پایه‌ی تجربی نظریه‌ی دگرگشت قابل تأمل و در بسیاری ز موارد قابل پذیرش است و هم ریاضیات نظریه‌ی کوانتوم قابل تأمل و در بسیاری از مواردقابل پذیرش است، اما نظیرات و تفاسیری که سپس بر مبنای این درست‌ها ارائه داده‌اند دیگر وجاهتی به اندازه‌ی خود علم پس‌زمینه‌ای ایشان ندارند ...

علوم طبیعی اگر واقعاً علوم طبیعی باشند و کارشان شناخت طبیعت باشد در اصل دارند فعل خداوند را بررسی می‌کنند و همانقدر اهمیت دارند که خواندن قرآن و روایات که کارش بررسی قول خدا و خلفای خداست ... کتاب مبین که هیچ تر و خشکی در آن فروگذار نشده است به قولی همان جهان‌آفرینش است و متن عربی قرآن نزول یافته‌ی آن است ... منع از اصل علوم طبیعی کمتر از منع از قران و روایات نیست ... علمای صدر اسلام که در طبیعیات کار کرده‌اند هم عموماً خود عالم دین بوده‌اند ... شیخ بهایی که کارهای مهندسی‌اش معروف است شیخ‌الإسلام زمان خودش بوده است ... اگر در زمانی از این علوم منع نمایند ممکن است هزاران دلیل دیگر داشته باشد، مثل اینکه این علوم به صورتی که رایج شده‌اند به جای معرفت‌زایی و استفاده‌ی حلال در خدمت مسائل دیگری به کار گرفته شده باشند، یا اینکه علوم به صورتی که رایج شده‌اند از اصل علم بودن حقیقی خود دور شده باشند و بیشتر مایه‌ی ضلالت باشند تا روشن‌کننده‌ی مسیر ... مثل همان دو مثالی که در بالا زدم که علم نیستند ولی به اسم دو تا از بزرگترین دستاوردهای علمی بشریت معرفی و تبلبغ می‌شوند ... گاهی هم علوم از حالت معرفت‌زایی خارج می‌شوند و می‌شوند دکّان کسب قدرت و شهرت و ارضای بهتر انواع شهوات و تلف کردن عمر دور از هر معرفت حقیقی، از این علم هم منع کردنش عقلایی‌تر است تا توصیه کردن به آن و تبلیغ برای آن ...

برنامه ریز;811592 نوشت:
اوه ، صد در صد حق با شماست . ما کی گفتیم که زندگی معنایی دارد ؟ زندگی پوچ است و بی هدف و ظالم و بی وفا .

بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،


شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،

من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست




اما چرا ما رنج زندگی در این دنیای پوچ و تهی از معنا و ظالم را قبول میکنیم ؟ حداقل خود من پاسخ مناسبی برای این سوال ندارم اما نیچه سخنان قابل تاملی دارد که البته کنار آمدن با آن آسان نیست .
و یا خیام می گوید :

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

به هر حال پاسخ این سوال برای من نامعلوم است .


بله، زندگی بدون توجه به خدا همانطور است که می‌فرمایید، پوچ و ظالم و بی‌وفا ... علوم منطقی هم نمی‌توانند رنگی به آن بزنند که بامعنا و باوفا شود ...
برنامه ریز;811592 نوشت:
این چنین نیست .
شما اگر از عذاب آخرت نترسید ، از آن عذابی که به قول شما دنیا تحملش را ندارد ، اگر از خواری در دنیا و آخرت به دلیل اینکه خدا بر شما خشم بگیرد نترسید ، اگر از آرام نشدن دلتان چون از یاد خدا فاصله گرفته اید نترسید ، اگر از این نترسید که زندگی بر شما سخت شود چون به خدا پشت کرده اید و از طرفی شوقی هم برای رسیدن به حور و جنت و آب کوثر نداشته باشید ، شما به عنوان یک مسلمان چه دلیلی برای عبادت خدا دارید ؟

شما تا کنون محبت داشتن به کسی را تجربه کرده‌اید؟ مثلاً شده که عمیقاً عاشق شده باشید تا جایی بخواهید جانتان را هم برای کسی بدهید؟ شده مثلاً کودکی را آنقدر دوست داشته باشید که مدام از ته دلتون قربون صدقه‌اش بروید و بگید که پیش‌مرگش باشید و بمیرید برایش و امثال آن ...؟ پدر یا مادر هستید که حاضر باشید سختی زیادی را تحمل کنید که کودک عزیزتر از جانتان درد نکشد یا رنج نبیند؟ ... اگر چنین تجربه‌هایی را داشته باشید می‌دانید که محبت کسی را داشتن چه معجزه‌ای است ... انسان را به کارهایی وا می‌دارد که در نبودش مطابق با شناختی که انسان از خودش دارد محال بود انجامش دهد یا حتی توان انجامش را داشته باشد ... و دست آخر امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند که دین جز محبت و بغض نیست ... مرحوم آیت‌الله بهجت رحمه‌الله در جواب کسی که از ایشان پرسید که آیا ایشان طی‌الأرض دارند یا نه جواب دادند که بالاتر از آن را به من داده‌اند، محبت خدا را ... وقتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله می‌فرمایند که نماز مایه‌ی روشنی چشم من است اینجا صحبت از مشقّت نیست ... وقتی مردان خدا از محبت خدا خود را برای خدا به سختی می‌اندازند اینها دیگر تحمل مشقّت ندارند ... آن تحمل مشقّت کردن برایشان لذت‌بخش است ... باورتان نمی‌شود چنین چیزی ممکن باشد بروید حال کسانی را ببینید که عاشق یک دختر شده‌اند ... دعاهای امام سجاد علیه‌السلام را بخوانید بوی محبتی اصیل را استشمام می‌کنید ... از وصف آن محبت قلب خودتان هم منقلب می‌شوید و از طعم آن می‌چشید ...
حقیر در ابتدا اطاعت خدا می‌کردم برای همین‌ها که می‌فرمایید ... دانستم که خدا هست و دوستش هم داشتم ولی ترس هم از عذابش و در واقع از عدالتش داشتم ... ولی بعد با کتاب توحید مفضل آشنا شدم ... دیدم به خدا کلاً عوض شد ... وقتی محبت خدا به بندگانش را دیدم خودم هم عاشق خدا شدم ... همه همینطور هستند ... داستان زندگی شهید ابراهیم هادی را بخوانید و ببینید این پسر جوان چقدر مرد بوده است، چقدر جوان‌مرد بوده است، چقدر بزرگوار و کریم بوده است، ببینید که آیا می‌شود شیفته‌اش نشوید؟ ببینید می‌توانید احساس نیاز نکنید که ای کاش من هم مثل او بودم؟ ... شیعیان صورت بالاتر این حس را نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام دارند ... اهل بیت علیهم‌السلام فقط چند اسم خالی نیستند که یک نفر بگوید من به جای آن‌ها کسان دیگری را می‌گذارم، داستان‌های ایشان را بخوانید ببینید شیفته‌ی عظمت روحشان نمی‌شوید؟ شیفته‌ی عظمت علمی‌اشان نمی‌شوید؟ شیفته‌ی تواضع و کرمشان نمی‌شوید؟ ... حس بالاتر از این حس نسبت به خدا شکل می‌گیرد اگر در امر او تفکر و تدبر شود ... اگر نعمت‌هایش را یاد کنیم ... اگر او را بشناسیم خواهیم دید که خداوند لایق پرستش است ... لایق دوست داشتن است ... نماز که سهل است خدا جان بخواهد ... مال بخواهد ... هست و نیستمان را بخواهد ... اگر می‌بینید همه‌امان آیت‌الله بهجت نمی‌شویم بخاطر جهالت است، بخاطر غفلت است، مگرنه بروید در برخی از هیئت‌ها ببینید که وقتی دلها نرم می‌شود کم‌کم قلب‌ها منقلب می‌شود و چه کسانی که از محبت خدا بی‌خود نمی‌شوند ... از محبت اهل بیت علیهم‌السلام بی‌خود نمی‌شوند ... گرسنه وارد هیئت و مسجد می‌شوند و بدون آنکه چیزی خورده باشند از هیئت می‌آیند بیرون در حالی که اشک چشمشان و صفای باطنشان میلی به غذا برایشان نمی‌گذارد ... ولی باز درگیر روزمرگی می‌شود و باز کمی ذکر او را به همان غفلت قبلی باز می‌گرداند ... باز هم نماز خواندن سخت می‌شود ... باز هم از خواب بیدار شدن برای نماز شب که هیچ حتی برای نماز صبح هم سخت می‌شود ... باز هم خدا را با خودی نمی‌بیند و دروغ می‌گوید ... مگرنه اگر بداند و حقیقتاً درک کند که خدا با اوست و از او غافل نیست امکان ندارد حاضر شود کاری کند که او را از محبوبش دور گرداند، حاضر نیست کاری کند که خدا ولو اندکی کمتر به او توجه کند، اگر طعم بی‌محلی کردن مادر و پدر، یا خواهر و برادر، یا دوستان و آشنایان را چشیده باشید می‌توانید حدس بزنید که چقدر سخت است که خدا که همه چیز انسان است به او بی‌محلی کند، و این بی‌محلی کردن خدا عذاب سختی است برای کافران در روز قیامت ... در روزی که خدا به ایشان نظر نمی‌کند و با ایشان صحبت نمی‌کند ...
برنامه ریز;811592 نوشت:
حق باشماست و علوم تجربی اینطور چیز ها را به رسمیت نمی شناسند .
نمی دانم حقیقت داشته باشند یا نه اما قطعا نمیتوان از آن ها به حقانیت آئینی پی برد چرا که این اتفاقات برای هرباورمندی رخ می دهد و مسیحیان آن را لطف عیسی یا مریم مقدس می دانند و مسلمانان وهابی لطف خدا و شیعیان لطف پیامبر و ائمه که در امتداد لطف خداست و شاید گاوپرست هم لطف گاو و بت پرستان زمان پیامبر اسلام ، لطف لات و غیره .
البته نمیتوان از ضررهای چنین باورهایی نیز چشم پوشی کرد . مثلا من در ابتدای دینداری ام زیر ابر رفتن خورشید را نشانه بدی می دانستم و هر وقت خورشید زیر ابر می رفت و قصد داشتم کاری را انجام دهم دوباره روی اینکه آیا آن کار خوبی است فکر میکردم و در کل زیر ابر رفتن خورشید و درنتیجه کم شدن نور آن را نشانه ناراضی بودن خدا از کاری که می خواهم انجامش دهم و یا لحظه ای پیش انجام دادمش می دانستم .

در اینجا هم صحبت ما سر تفسیر کردن این مسائل نبود، شما فرمودید که علوم طبیعی در صدد توضیح منطقی هر رخدادی هستند و الکی پای مسائل ماوراء‌الطبیعه را وسط نمی‌کشند، حقیر هم گفتم برخی از مسائل هست که خارج از میدان دید علوم طبیعی امروزی است ولی هر کسی تجربه‌ای از آن را دارد ... سنت‌هایی از سنت‌های خدا هستند که بارها تجربه و بررسی شده‌اند ... اینکه از هر دست بدهی از همان دست می‌گیری، اینکه چاه‌کن عاقبت خودش ته چاه است، این تجربیاتی که اشاره به سنت‌هایی از سنت‌های الهی دارند و به صورت ضرب‌المثل قوانین طبیعت را تقریر کرده‌اند آیا همه بی‌اساس است؟ ... قوانین مورفی بیشتر جنبه‌ی شوخی دارند ولی اگر آن‌ها را بخوانید می‌بینید که گاهی خیلی هم بی‌راه نیستند ... این ضرب‌المثل‌ها و این قوانین بعضاً نوعی از هوشمندی را پشت قوانین طبیعت نشان می‌دهند که فرمول‌بندی کردن مکانیکی و غیرهوشمند آن چندان ساده نیست ... برخی سعی می‌کنند که با روان‌شناسی توجیهشان نمایند و در برخی موارد هم موفقیت‌هایی کسب می‌کنند ولی این موفقیت‌ها نسبی است، تا جایی از کار را توضیح می‌دهد ولی مابقی را به امان خودش رها می‌کند و نمی‌گوید چرا و چگونه و دست آخر مسأله را باز می‌گذارد ...
ما بر اساس این ضرب‌المثل‌ها خدا را اثبات نمی‌کنیم ... ما صرفاً نقش خواست و اراده‌ی خدا حکمت خدا و سنت‌های اجرایی او در امور را بیان می‌کنیم، منکر اسباب نمی‌شویم، به هر حال هر سنتی برای جاری شدنش نیاز به اسبابی دارد، ولی منکر اسباب شدن به معنای منکر وجود طرح و نقشه‌ای فوق قوانین فیزیک و شیمی و زمین‌شناسی که مطابق آن طرح و نقشه بشود این قوانین را در به کار گرفت نیست ... بر همین اساس فرمودند که ما در اسلام چیزی به اسم شانس نداریم، حقیقتاً چیزی به اسم اتفاقی و تصادفی نداریم، هر چه هست قضاء و قدر الهی است ... فرمودند که اگر یک خار در پایت رفت بنشین فکر کن که چه کردی که این خار در پایت رفت ... همه چیز بر اساس حساب و کتاب است ... علوم جدید سعی در شناخت اسباب دارند و دین در صدد شناساندن طرحی است که این اسباب در خدمت آن هستند ... انسان می‌تواند از آن اسباب در جهت منافعی که به دنبالش هست هم استفاده نماید، تا جایی که این امکان برایش فراهم شده باشد، ولی نهایتاً انسان باید به دنبال شناخت آن طرح کلی هم باشد، باید قوانین که جزئيات آن طرح را شکل داده‌اند را هم بشناسد ... چه می‌شود که یک قانون فیزیکی سبب ایجاد یک بلا بر یک قوم می‌شود و چه باید کرد که این بلا رفع شود ... گاهی می‌توان راه‌های عمل کردن آن اسباب را بست، مثل مثال‌هایی که در مورد ژاپن زدم که از فن‌آوری برای کاهش خطرات و صدمات بلایای طبیعی استفاده کرده است، ولی گاهی هم می‌توان همان بالایا را با تغییر در آن طرحی که این اسباب در خدمت آن هستند تغییر داد، مثل اینکه صدقه ۷۰ بلا را دفع می‌کتند، همانطور که خداوند هم در کتابش فرمود که خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه خود آن قوم سرنوشت خود را تغییر دهد، یعنی این طرح در جزئیاتش قابل تغییر است، نه تنها عذاب‌ها و خوشی‌های دنیوی را می‌توان تغییر داد که کل سرنوشت اخروی‌امان را هم می‌توانیم تغییر دهیم، اینها با شناخت هوشمندی جاری در پس‌زمینه‌ی ظاهر این عالم ممکن است و دین این علم را به انسان می‌آموزد ...
ما منکر فایده داشتن فیزیک و شیمی نیستیم ... ولی همه چیز منحصر در همین علوم نیست ... تجربه‌ی تعامل با آن هوشمندی پس‌زمینه را همه‌امان داشته‌ایم ...
برنامه ریز;811592 نوشت:
به هر حال انسان مدرن سعی در چیره شدن بر طبیعت را دارد و مسلما اگر فرض کند که تمام عواملی که در طبیعت دخالت دارند مادی هستند و در نتیجه قابل کنترل به نفعش است تا باور به اینکه روح و جن و پری هستند که فلان کار را میکنند . کما اینکه فرض کرده و جواب هم گرفته است .

با شما موافق نیستم، موفقیت انسان مدرن همیشه نسبی بوده است، همان طور که در درمان بیماری‌ها همیشه یک درد را درمان کرده است به بهای چندین بیماری و درد دیگری که در جاهای دیگر بدن درست کرده است ... وجود Side Effect های گاه بسیار بزرگ مشهودترین دلیل بر این مطلب است که انسان مدرن دارد راه را به اشتباه می‌رود ... راه را به اشتباه می‌رود چون در دانستن عجله دارد، چون نگاهش به علم ابزارگرایانه است، چون در علم به دنبال رقابت است، رقابت‌هایی که گاهی خیلی کثیف هستند، چون همه چیز را برای رفاه خودش می‌خواهد و نمی‌خواهد همه چیز با هم بهتر شود، چون همیشه حاضر شده دیگران را فدای خودش کند، چون متکبرانه است ... انسان مدرن موجودی متکبر است که فقط به شرطی فایده‌ای به دیگران می‌رساند که این فایده در خدمت فایده بردن بیشتر خودش باشد ... انسانی که خدا را هم منکر شد و مکتب اومانیستی را پایه گذاشت که انسان‌محور باشد ... اینکه همه چیز در خدمت من و تنها من باشد ... انسان مدرن از این طریق فقط به توهم موفقیت دست یافته است ... اینکه مدام تبلیغ کند و شعار بدهد و مخالفانش را به سختی ولو با زبان سرکوب کند نشانه‌ی موفقیتش نیست، در واقع نشانه‌ی درستی نیست که بشود تشخیص داد موفق شده است یا نه، انسان مدرن ظاهراً در جهالتی فرو رفته است که کمتر از جهالت صدر اسلام نیست ...
[TD="class: b"]با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
[/TD]
[TD="class: b"]تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
[/TD]
[TD="class: b"]عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید[/TD]
[TD="class: b"]ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
[/TD]


در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سلام بر شما .
آقای سین پست های شما در من تاثیر بسیار دارد بطوری که با خواندن چند پستتان من از آتئیست به ندانم گرایی که از سر احتیاط ملتزم به اسلام است تبدیل می شوم اما این تغییر زیاد دوام نمی آورد و دوباره رفته رفته گرایشات آتئیستی پیدا میکنم . خواستم بدانید و به هر حال مراتب تشکر خودم را از شما بابت وقت گذاشتنتان برای من و سایرین و افرادی که در آینده بحث های مارا میخوانند ، اعلام میکنم . امیدوارم سلامت باشید و نیک فرجام .
دومین نکته ای که مایلم مطرح کنم این است که قصد دارم تاپیکی درست کنم در رابطه با موضوع فرگشت و اینکه اگر درست نیست ، پس به جایش به وجود آمدن ما و سایر جانوران چگونه بوده است ؛ خواستم از شما بپرسم که آیا نظریاتتان با آن چیزی که در تاپیک " چرا فرگشت واقعی است؟" اعلام کردید تفاوتی کرده و لازم است تاپیک جدیدی باز شود و یا همان تاپیک را بخوانم ؟
یک پرسشی که دارم و در رابطه با موضوع تاپیک هم هست ، این است که روش شما برای یافتن حقیقت چیست ؟ شما عقلانیت مدرن را به دلیل ماهیت سکولاری که دارد رد میکنید اما در غیابش ما باید با چه روش هایی به حقیقت پی ببریم ؟
من هر طور که فکر میکنم روش دیگری برای کشف حقیقت پیدا نمیکنم . بله علوم امروزی سکولار است و برای توجیه هیچ پدیده ای از " خدا اینکار را کرد " استفاده نمی کند . مثلا همین فرگشت ، خب هزاران دلیل وجود دارد که روندی به نام فرگشت داریم _ که فرگشت اساس سکولاریسم است و شما به همین دلیل با آن مخالفت می کنید و برای مخالفتتان دلیل می آورید_ . مسلما من وکیل مدافع هاوکینگ و داوکینز نیستم و برخلاف آن ها اگر بپذیرم که فرگشت اشتباه است، چیزی از دست نمی دهم اما سوالی که دارم اگر این روشی که دانشمندان علوم تجربی پیش گرفته اند اشتباه است پس باید چه کار کنیم ؟ منظورم از روشی که پیش گرفته اند ، حذف خدا از پدیده های طبیعی و از طرفی قبول نتایج استدلال استقرایی و به صورت موقت تعمیم آن به کل است _ به نظر من و در جایی نخوانده ام _
پاسخ این سوال البته شامل زمان ظهور و غیبت معصوم می شود .

از شما می پرسم آیا خدا در طبیعت دخالتی دارد ؟ اگر بلی آن دخالت چیست و کجاست ؟ مثلا الان طرفداران نظریه " طراحی هوشمند " میگویند که پیچیدگی های فرونکاستنی در جانداران و ترکیب های شیمیایی سلول های زنده وجود دارد . در مورد چشم و بال _ و احتمالا در مقیاس ماکروسکوپی _ که میدانم داوکینز جواب هایی داده است ولی در مقیاس میکروسکوپی و درمورد ترکیب های شیمیایی دیده ام که می گویند جواب این موضوع را فعلا نمیدانیم اما این دلیل نمی شود که این کار خداست . خب راست هم می گویند، حتما شما مشاهده کرده اید که در طول تاریخ علم کارهای بسیاری به خدا نسبت داده شد که یکی پس از دیگری نقض شد و الان میگویند که عوامل کاملا فیزیکی علت آن ها بوده اند . از کجا معلوم که این بار هم مثل چندین بار قبلی که گفته بودیم این کار خداست اشتباه نکرده باشیم و واقعا پیچیدگی های ترکیب های شیمیایی با عوامل فیزیکی قابل توجیه باشند ؟

سین;812347 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
بابت تأخیرم باز هم عذرخواهی می‌کنم

برنامه ریز;812624 نوشت:
سلام بر شما .

سلام

جناب برنامه ریز شما که اینقدر به آتئیست بودن تمایل دارید چه پاسخی برای "شروع جهان" دارید؟!
پست مرتبط نیست ولی شما پاسختون رو بفرمایید من جواب نمیدهم تا بحث ادامه پیدا نکند.

ممنون

shsina;812635 نوشت:
سلام

جناب برنامه ریز شما که اینقدر به آتئیست بودن تمایل دارید چه پاسخی برای "شروع جهان" دارید؟!
پست مرتبط نیست ولی شما پاسختون رو بفرمایید من جواب نمیدهم تا بحث ادامه پیدا نکند.

ممنون


سلام جناب شسینا و با آرزوی سلامتی برای شما .
1 . بنده به آتئیست بودن تمایل ندارم بلکه اگر واقعا فطرتی وجود داشته باشد طبق گفته خداباوران به " خداپرستی " تمایل دارم.
2 . جناب پائول دیویس را می شناسید ؟ تصور میکنم ایشان یک فیزیکدان منصف باشند و دیده ام که هر ازگاهی آتئیست ها را نقد میکنند البته آشنایی ام با ایشان در حد خواندن چند سطر و دیدن چند مصاحبه از ایشان است .
علی ای حال این ویدئو را ببینید و از گمانه زنی های مختلفی که وجود دارد آگاه شوید :
http://video.bigbangpage.com/science-videos/%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%DB%8C%DA%AF-%D8%A8%D9%86%DA%AF-%DA%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F-%D9%BE%D9%84-%D8%AF%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%B3/

3 . باید توجه داشته باشید که هیچ دلیلی نداریم که قانون علیت برای قبل از بیگ بنگ نیز صادق باشد ، چون اگر علیت را و کلا بدیهیاتی که فلاسفه در نظر میگیرند را محصول تجربه و تکرار بسیار زیاد در نظر بگیریم یعنی بگوییم که به این دلیل علیت را بدیهی در نظر میگیریم چون هر روز میبینیم که هر معلولی علتی دارد و خلافش را ندیده ایم ، در نتیجه نمی توانیم ادعا کنیم که در مدلی که قبل از بیگ بنگ ماده وجود نداشت ، قانون علیت نیز صادق باشد .
در آنجا گویند که "هیچ" وجود دارد که گویا یک میدان است که میتواند انرژی تولید کند و پیدایش بیگ بنگ و درنتیجه جهان ما را به "هیچ" که با "عدم" تفاوت دارد نسبت می دهند که شنیده ام در آنجا قوانین کوانتوم صادق است و علاوه بر اشکالی که در بالا عرض کردم که به علیت وارد است ، اگر اشتباه نکنم در مدل کوانتومی به تفسیر کپنهاگی قانون علیت نیز صادق نیست .

4 . بسیاری از علمای شیعه مخصوصا در گذشته و همچنین در حال نیز خداوند را علت العلل در نظر نمی گیرند چون ادعا میکنند که اگر وی را علت العلل در نظر بگیریم به ناچار باید به وحدت وجود نیز معتقد شویم کما اینکه بعضی از فیلسوفان و عرفای مسلمان نیز این ادعا را داشتند و فریاد " انا الحق " و " من خدایم " نیز سردادند ، در نتیجه طبق روایتی از امام رضا این مشیت الهی است که اولین چیزی است که خداوند " انشاء " نموده و نه " خلق " _ که این دو تفاوت دارد ، خلق یعنی تبدیل چیزی به چیز دیگر کما اینکه انرژی و ماده به هم تبدیل می شوند که رابطه بین خالق و مخلوق علت و معلولی است ولی " انشاء " یعنی به وجود آمدن چیزی بدون آنکه علتی داشته باشد _ در نتیجه خداوند علت العلل نیست .

نیک فرجام باشید .

[="Franklin Gothic Medium"]

برنامه ریز;812624 نوشت:
سلام بر شما .
آقای سین پست های شما در من تاثیر بسیار دارد بطوری که با خواندن چند پستتان من از آتئیست به ندانم گرایی که از سر احتیاط ملتزم به اسلام است تبدیل می شوم اما این تغییر زیاد دوام نمی آورد و دوباره رفته رفته گرایشات آتئیستی پیدا میکنم . خواستم بدانید و به هر حال مراتب تشکر خودم را از شما بابت وقت گذاشتنتان برای من و سایرین و افرادی که در آینده بحث های مارا میخوانند ، اعلام میکنم . امیدوارم سلامت باشید و نیک فرجام .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جناب برنامه‌ریز،
حقیر لایق تعاریفی که می‌کنید نیستم بزرگوار، ولی خواستم بگویم شما با این رویکردی که در پیش گرفته‌ایم ان شاء الله راه اسلام را در پیش گرفته‌اید، اگرچه اسم خود را زمانی آتئیست و زمانی ندانم‌گرا بگذارید، حق نام خداست و کسی که تسلیم حق شود زمانی که برایش منکشف است مسلمان است و کافر نیست، این به معنای اسلام به معنای خاصّ آن نیست، ولی اسلام در معنای عامّ آن هست ... و الله العالم ... اگر شخص با خودش روراست باشد و حقیقتاً مقاومتی در مقابل پذیرش حق نکند به هر میزانی که آن را شناخت، چنین کسی مسلمان است به اندازه‌ای که وسعش را داشته است، و لا یکلف الله نفساً الا وسعها ... البته بحث به این سادگی‌ها نیست، گاهی انسان اگر امروز راه به سوی چیزی ندارد به این خاطر است که زمانی در گذشته مسیر خودش به سوی آن چیز را قطع کرده است، در این صورت مطلب بالا به شرطی به صورت کامل صحیح است که شخص از نقطه‌ی صفر شروع کرده باشد، یعنی این اولین مواجهه‌ی او با مسأله‌ی شناخت حق باشد، نه اینکه این نقطه‌ی شروع نامناسب ناشی از عملکرد بد خودش در گذشته بوده باشد، با این وجود خدایی که حقیر شناخته‌ام ملاک را وضع فعلی انسان‌ها می‌گیرد و اگر کسی تابع حق باشد همین را اسلام محسوب می‌کند، البته چنین کسی از آنجا که معرفت علمی‌اش زیاد نیست از فضیلت آن معرفت محروم است ولی حداقلش این است که عذاب نشود و داخل در رحمت خاص خدا گردد ... به زعم حقیر اگر سعی کنید همیشه این صداقت و روراستی را با خودتان حفظ نمایید برکاتش را کم‌کم در زندگی‌اتان به وضوح خواهید یافت و به پاسخ تمام دغدغه‌هایی که در ذهن دارید می‌رسید، ان شاء الله ... در این مسیر رسیدن به حق عقل حکم به صداقت و روراستی می‌کند و نفس مدام تمایل دارد که راهی که خودش دوست دارد را توجیه کرده و از سایر راه‌ها اشکال بگیرد، ولو اینکه اشکالاتش بنی‌اسرائیلی باشد، به هر سوراخی سر می‌زند که بتواند ایرادی بگیرد که شخص جوابی برایش سراغ نداشته باشد و حق را به نفسش بدهد و توجیهات او را بپذیرد، اما اگر شخص به حکم عقلش گوش ندهد و ساده‌اندیشانه گوش خودش را به نفسش نسپرد و راه پیشنهادی نفس را هم با همان دقت بررسی کند تا بفهمد که پیشنهادی که نفسش داده است توجیه است یا دلیل دیگر در مسیر صداقت و تعقل قدم برداشته و سالک راه حقیقت شده است ... به زعم ما چنین کسی جز به خدا نمی‌رسد، شما ببینید به جای دیگری می‌رسید؟

اینکه از روی احتیاط عقلایی زمانی ملتزم به اسلام می‌شوید ولی باز در تصمیم خود سست می‌شوید هم چیز عجیبی نیست ... این وضعیت را همه‌ی ما هم داریم ... گاهی که قیامت در نظرمان بزرگ می‌شود و دنیا در نظرمان کوچک و حقیر می‌شود، در این شرایطی که حضور خدا را پررنگ می‌بینیم، چه عهدها که با خدا نمی‌بندیم، ولی بعد که دچار روزمرگی می‌شویم دوباره از آن حالت شعور و آگاهی خارج شده و در آن به تردید می‌افتیم که واقعیت داشت یا یک خواب و رؤیا بود، اراده‌امان هم سست می‌شود ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها ... اگر در حین طی کردن مسیر هم همچنان متوجه عشق خود بودیم طبیعتاً در تمام طول مسیر همچنان مشکلات را نمی‌دیدیم، ولی می‌بینیم و این یعنی با مشغول شدن به طیّ مسیر دیگر نگاهمان به جای توجه به آن عشق معطوف به سختی‌های مسیر و چگونه پشت سر گذاردن آن شده است ... مشکل اینجاست که برای توجه کردن به آن عشق اصیل باید متوجه آسمان شد، متوجه باطن شد، توجه قلبی به خدا کرد، ولی برای طی کردن مسیر باید توجهمان در عالم خارج و به مسیر باشد، باید سرمان به پایین باشد تا راه را ببینیم و سنگ و خار و خاشاک مسیر را متوجه شویم، تمرکز که این طرف باشد از ان طرف غافل می‌شویم و مشکلات ناگهان بزرگ می‌شوند ... اینجاست که عقل چراغ راه است، کارکرد اصلی چراغ در تاریکی است و نه در روز روشن، کارکرد اصلی عقل هم روشن کردن راه در تاریکی و ظلمات مسیری است که باید طی نمود، آن زمانی که حقیقت برایمان منکشف نیست، آن زمانی که عشق را با حرارتش درک نمی‌کنیم و با سرگرم شدن به راه از آن غافل هستیم دیگر این عقل است که باید با تذکر دادن ما به حقایقی که از پیش می‌دانیم، با به یاد آوردن و تذکر دادن آن حرارتی که از عشق تجربه کرده‌ایم، دوباره انگیزه‌امان را بازیابی کند تا اراده‌امان محکم شود و بتوانیم بر مشکلات مسیر فائق آییم ... اگر انسان اهل عبرت گرفتن باشد همیشه می‌تواند در هر شرایطی معبری به سوی حقیقت بزند و آن را دریابد تا قلبش مطمئن گردد، تا اراده‌اش دوباره محکم شود، تا انگیزه‌اش دوباره بازگردد ... کار اصلی عقل این است ... عقل با حقایق کار دارد نه با ظنّ و گمان‌ها ... ظنّ و گمان‌ها هم می‌توانند به کار گرفته شوند، گاهی این کار مفید است، مثل وقتی که چراغ راه را به سمتی نشان می‌دهد که انتظارش را نداشتیم یا به آن مشکوک هستیم و مثلاً به نظرمان رسیده که شواهدی داریم که خلاف آن سمت درست‌تر باشد، در این صورت با بررسی منطقی و تجربی آن شواهد می‌توانیم بررسی کنیم که آیا آن شواهد درست هستند و ما به اشتباه حکم عقل را تشخیص داده‌ایم و یا حکم عقل همان است که تشخیص داده‌ایم و آن شواهد به اندازه‌ی کافی معتبر نیستند ... مشکل اینجاست که خیلی وقت‌ها توجیهات منطقی نفسمان را به حساب نتیجه‌ی تعقل خود می‌گذاریم و یکباره تمام اعتبار مفهوم عقل را بر آن مسیر انتخابی خود بار می‌کنیم و هر مخالفتی با این مسیر را به حساب حق‌ستیزی می‌گذاریم، شناخت نفس (و اینکه همیشه تمایل دارد چیزی که دوست دارد را توجیه کند تا همان به عنوان درست پذیرفته شود) و صادق بودن با خود کلید نجات است ... و شما این کلید را دارید بحمدالله

برنامه ریز;812624 نوشت:
یک پرسشی که دارم و در رابطه با موضوع تاپیک هم هست ، این است که روش شما برای یافتن حقیقت چیست ؟ شما عقلانیت مدرن را به دلیل ماهیت سکولاری که دارد رد میکنید اما در غیابش ما باید با چه روش هایی به حقیقت پی ببریم ؟
من هر طور که فکر میکنم روش دیگری برای کشف حقیقت پیدا نمیکنم .

جناب برنامه‌ریز حقیر اگر عقلانیت مدرن را برای شناخت اصل حقیقت و انتخاب جهان‌بینی کافی نمی‌دانم دلیلم برای آن را هم بیان کرده‌ام، اینکه عقلانیت مدرن در بهترین حالت منطبق است بر یک تصور ذهنی (Intuition) و سپس تفکر منطقی بر روی آن، در موارد دیگر صحبت از عقل تجربی می‌شود که ترکیبی است از مشاهدات تجربی، ساخت یک تصور ذهنی و سپس تلاش برای فراهم کردن توجیهی منطقی برای آن ... اما در هیچ کدام از این حالات تعقل مدرن نمی‌تواند انسان را به یقینی کامل و قطعی برساند ... با این حساب چگونه می‌توان این روش را یک راه برای کشف حقیقت دانست که بعد ببینیم آیا روش دیگری هم برای کشف حقیقت وجود دارد یا خیر؟
مخالفت حقیر با عقلانیت مدرن در کشف اصل حقیقت بخاطر سکولار بودن علوم سکولار نیست ... در مرحله‌ی کشف حقیقت و انتخاب یک جهان‌بینی هنوز سکولار و غیر سکولار از یکدیگر تمیز نیافته‌اند ... اعتراضاتم به سکولار بودن علوم بعد از این است که جهان‌بینی‌امان را اینطور انتخاب کرده باشیم که دین محور حقیقت باشد، در این جهان‌بینی دیگر طبیعی است که هر چیزی که سازگار با آن نباشد مشکل‌دار خواهد بود و وصله‌ی ناجور است که یا باید اصلاحش کرد و یا دورش انداخت ...
در نتیجه شاید باید پرسید آیا اصلاً راهی به سوی حقیقت وجود دارد یا نه؟ همه چیز را با عیار علمی بودن می‌سنجند ولی خود یک علم را چگونه می‌توان سنجید که آیا حقیقتاً علم است یا جهل مرکب که نمی‌دانیم ولی فکر می‌کنیم که می‌دانیم؟ ...
حقیر هر چه فکر کردم اینطور دیدم که انسان اگر فطرت نمی‌داشت هیچ راهی به سوی انتخاب یک راه به راه دیگر نمی‌داشت که بگوید الا و لابدّ که این مسیر حق است و مابقی راه‌ها باطلند ... حتی اخلاق هم در کلیات و جزئيات آن نسبی می‌گشت ... حتی اینکه مثلاً در فلسفه‌ی اخلاق بخش بزرگی از اخلاق را عقلانی می‌دانند که بدون نیاز به وحی قابل کشف است را هم حقیر محل اعتراض می‌دانستم ... شما باور به زندگی پس از مرگ را که کنار بگذارید تا خیلی از گزاره‌هایی که حتی علمای خداناباور علم اخلاق به آن معتقد هستند هم به چالش کشیده شود، در واقع با انکار مفهوم زندگی پس از مرگ، به محض اینکه زندگی انسان محدود به همین چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه گردد دیگر جهت مرجحّ حقیقی نخواهیم داشت که بخواهیم در آن جهت محور اخلاقیات را قرار داده و برخی کارها را حقیقتاً اخلاقی‌تر و برخی کارها را حقیقتاً غیراخلاقی‌تر بشماریم ... در چنان شرایطی البته هنوز هم می‌شود جهات مرجحی را به دلخواه یا بسته به شرایط متفاوت تعریف کرد ولی هیچ ادعایی در مورد انطباق آن با حقیقت نمی‌شود داشت ... البته اگر بخواهیم فقط بر مبنای تفکر منطقی پیش برویم ... در شرایطی که زندگی پس از مرگ را نه بتوان اثبات کرد و نه انکار تنها لنگری که انسان را به زمین محکم حقیقت چنگ می‌زند فطرت است به عنوان یک علم و آگاهی ابتدایی که همه دارند و عقل که به تبعیت از آن علم ابتدایی حکم می‌کند ...
فطرت معمولاً بدیهی شمرده می‌شود، ولی اگر امروز آمار بگیرید می‌بینید حتی برای مسلمین یا خداباوران معتقد به ادیان الهی هم بدیهی نیست تا چه برسد به غیر ایشان ... یعنی اینطور نیست که ابتدا به ساکن هر کسی به درون خودش نگاه کند و حقیقت را به صورت بدیهی دریابد و عقل هم به او بگوید که از این بدیهیات تبعیت کن و نفس بخواهند مانع‌تراشی کند، شخص که به درون خودش نگاه کند البته در خیلی از مواقع می‌تواند حقیقت را ببیند ولی نمی‌تواند به این سادگی بپذیرد که این یافته‌اش کاملاً قابل اعتماد است و مثلاً توهم یا نتیجه‌ی تلقین باورها و عادت نیست ... در چنین شرایطی آیا راه رسیدن به حقیقت مخدوش است و کسی راه به شناسایی قطعی حقیقت ندارد؟ جواب منفی است ... این راه برای همگان هست، هر کسی مطابق شرایط خودش راهی به سوی حقیقت دارد، راه به سوی خدا به تعداد نفوس خلایق است ... این جزء آموزه‌های اسلام است که همگان فطرت خداشناس دارند (نه فطرتی که مثلاً میل به جاودانگی یا میل به زیبایی و غیره را یدک بکشد، اینها شاید ذاتی انسان باشند ولی فطری نیستند با معنایی که حقیر از آیات و روایات برای فطرت دیده‌ام)، سپس آن را فراموش کرده‌اند و بالأخره در زندگی هر کسی فرا می‌رسد زمانی که آن را بخاطر بیاورد ... خواهید فرمود که برای چه باید به آموزه‌های یک دین اعتماد کنم وقتی هنوز در مرحله‌ی انتخاب جهان‌بینی هستم! ... در جواب می‌گویم که لازم نیست فرض کنیم که فطرت وجود دارد و از آن غافل شده و فراموشش کرده‌ایم و زمانی می‌رسد که به یادش بیاوریم، اما وقتی که به یادش آوردیم، اگر به یادش آوردیم، خواهیم دانست که فطرتی بوده است که از آن غافل مانده بودیم و امروز به یادش آورده‌ایم ...
زمانی هست که انسان چیزی را یاد می‌گیرد، زمانی هست که چیزی را همیشه می‌دانسته ولی به آن توجه نداشته است و اکنون که به یادش آورده است می‌بیند که این آگاهی را همیشه داشته است و فقط به آن توجه نمی‌کرده است ... مثل صدای ممتدّی که هست ولی فقط وقتی متوجهش می‌شویم که تغییر کند یا قطع شود، تازه می‌بینیم که ناخودآگاه ما همیشه متوجه آن بوده است ولی به صورت خودآگاه از دایره‌ی توجه ما خارج شده بوده است ...

برخی اوقات هست که فطرت در نظر انسان پررنگ‌تر می‌شود یا کم‌رنگ‌تر می‌شود، ولی گاهی هست که تنها چیزی است که انسان می‌بیند و کاملاً متوجه آن هست، مثل مثال کشتی‌نشستگان طوفان‌زده، کسی که از هر چیزی که به ذهنش برسد قطع امید کند متوجه خدا می‌شود و حضور او را پررنگ می‌یابد ... این چیزی نیست که کسی بتواند انکارش کند به همین دلیل مخالفان آمده‌اند تا طور دیگری این شناخت را به نقد بکشند، به این ترتیب که می‌گویند این خدا چیزی نیست مگر یک توهم که ساخته و پرداخته‌ی ناخودآگاه انسان است، به این ترتیب که ناخودآگاه انسان یک سری مکانیزم دارد برای حفاظت از خودآگاه انسان، در اینجا هم برای آنکه انسان به امید زنده است مفهومی در ذهن انسان می‌سازد مثل خدا که می‌توان به او امید داشت و به او تکیه کرد، چیزی در حدّ همان قرص دستمال سحرآمیز که پدری به پسرش داد که مثلاً اگر آن را به بازویش بندد دیگر کسی نمی‌تواند به او زور بگوید، این کودک هم به پشتوانه‌ی آن دستمال توانست از حقوق خودش دفاع کند تا اینکه یک بار دستمال را گم کرد و ناراحت بود که حالا چه خواهد شد، بعد پدرش به او خبر داد که آن دستمال یک دستمال سحرآمیز نبوده و یک دستمال معمولی بوده است ... آنها که خدا را ساخته و پرداخته‌ی ناخودآگاه انسان می‌دانند و آن را به پیچیدگی مغز انسان و قدرت‌های ذهنی انسان نسبت می‌دهند مسأله را همینجا نیمه‌کاره رها می‌کنند، مفهوم خدا به عنوان یک علامت سؤال را کنار می‌گذارند و مفهوم دیگری را جایگزین آن می‌کنند که خود آن هم زیر علامت سؤال است، این سؤال را همچنان می‌توان از ایشان پرسید که این ذهن پیچیده و این ناخودآگاهی که اختیارش به دست ما نیست آیا خودش هم نسبت به خودش ناآگاه است یا صرفاً نسبت به ماست که ناخودآگاه است، اگر به خودش آگاه نباشد که ناآگاهی نمی‌تواند منجر به چنان رفتارهای پیچیده‌ی هوشمندانه و هدف‌مندی بشود، ولی اگر به خودش آگاه هست باید دید که او چیست که ما به آن آگاه نیستیم ولی او خودش به خودش آگاه است؟ آیا او به راستی می‌تواند جزئی از وجود ما باشد؟ بعید می‌دانم بتوانید پاسخی بجز «خیر» به این سؤال بدهید، در این صورت شما پذیرفته‌اید که این تصورات توهمات ناخودآگاه ما نباشد ... این برهان تعمیم یافته‌ای از این برهان معروفتر است که مثلاً امام صادق علیه‌السلام در همان کتاب توحید مفضل از آن یاد می‌کنند، در بدن خودتان نگاه کنید، این همه مکانیزم ریز و درشت و کوچک و بزرگ که در خدمت سلامتی شماست و اینکه بتوانید کارهایتان را توسط این بدن انجام دهید را آیا خودتان در بدنتان تعبیه فرموده‌اید؟ آیا بدنی که خود را مالک آن می‌دانید را اصلاً به طور کامل می‌شناسید؟ اینها را چه کسی به شما داده است که اینک خود را مالک آن‌ها می‌دانید؟ آب شور در چشم و آب تلخ در گوش و آب شیرین در دهان را چه کسی در بدن شما تعبیه کرده است که مناسب برای حفاظت از چشم و مانع از ورود جانوران به گوش و موافق چشیدن طعم‌های متفاوت در دهان شما باشد و مزه‌ی آن‌ها را خراب نکند؟ چه کردید که بدنتان مجهز به سیستم تعریق بشود که بتوانید به کمک آن دمای بدنتان را تنظیم کنید و مواد سمّی را از بدنتان دفع نمایید؟ آن همه غدد ریز عرق روی سطح پوست از کجا آمده است که مثل چشمه بر روی پوستتان می‌جوشد و عرق را روی پوستتان مانند رودخانه جاری می‌کند؟ ... ما نه خودآگاهمان را از خودمان داریم و نه ناخودآگاهمان را ... شاید بفرمایید اینها را از طبیعت داریم، در مورد بدن دگرگشت‌گرایان چنین توجیهاتی را می‌آورند که پاسخ همان را هم امام صادق علیه‌السلام در همات کتاب توحید مفضل داده‌اند (البته در اصل پاسخ به معتقدین به طرح هوشمند را داده‌اند، رد کردن دگرگشت‌گرایان را با منتفی دانستن احتمالات بی‌نهایت کوچک رد می‌کنیم)، ولی در مورد ناخودآگاه هم آیا می‌توانید توجیهی بیابید که مانع از رسیدن انسان به خدا شود؟

برنامه ریز;812624 نوشت:
بله علوم امروزی سکولار است و برای توجیه هیچ پدیده ای از " خدا اینکار را کرد " استفاده نمی کند .

برنامه ریز;812624 نوشت:
مسلما من وکیل مدافع هاوکینگ و داوکینز نیستم و برخلاف آن ها اگر بپذیرم که فرگشت اشتباه است، چیزی از دست نمی دهم اما سوالی که دارم اگر این روشی که دانشمندان علوم تجربی پیش گرفته اند اشتباه است پس باید چه کار کنیم ؟ منظورم از روشی که پیش گرفته اند ، حذف خدا از پدیده های طبیعی و از طرفی قبول نتایج استدلال استقرایی و به صورت موقت تعمیم آن به کل است _ به نظر من و در جایی نخوانده ام _
پاسخ این سوال البته شامل زمان ظهور و غیبت معصوم می شود .
از شما می پرسم آیا خدا در طبیعت دخالتی دارد ؟ اگر بلی آن دخالت چیست و کجاست ؟ مثلا الان طرفداران نظریه " طراحی هوشمند " میگویند که پیچیدگی های فرونکاستنی در جانداران و ترکیب های شیمیایی سلول های زنده وجود دارد . در مورد چشم و بال _ و احتمالا در مقیاس ماکروسکوپی _ که میدانم داوکینز جواب هایی داده است ولی در مقیاس میکروسکوپی و درمورد ترکیب های شیمیایی دیده ام که می گویند جواب این موضوع را فعلا نمیدانیم اما این دلیل نمی شود که این کار خداست . خب راست هم می گویند، حتما شما مشاهده کرده اید که در طول تاریخ علم کارهای بسیاری به خدا نسبت داده شد که یکی پس از دیگری نقض شد و الان میگویند که عوامل کاملا فیزیکی علت آن ها بوده اند . از کجا معلوم که این بار هم مثل چندین بار قبلی که گفته بودیم این کار خداست اشتباه نکرده باشیم و واقعا پیچیدگی های ترکیب های شیمیایی با عوامل فیزیکی قابل توجیه باشند ؟

پاسخ حقیر به این سؤال که آیا خداوند در طبیعت دخالتی دارد یا نه هممزان هم همان است که خداباوران می‌گویند و هم همان که ناخداباوران می‌گویند، خداوند هم مستقیماً در همه چیز طبیعت دخالت دارد و هم مستقیماً هیچ دخالتی نمی‌کند ... همه چیز تحت کنترل خداست، همه چیز جنود خدا هستند، در خدمت مشیّت خدا هستند، برگی از درخت نمی‌افتد مگر به اذن خدا، اما از جهت دیگر آن برگ اگر می‌افتد یک اتفاقی در تکیه‌گاهش بر روی شاخه‌ی درخت افتاده است، مثلاً از چند وقت پیش که برگ مرده است این اتصال سست شده است و در نهایت زمانی کامل قطع شده است و برگ تحت اثر وزن خودش سقوط کرده است، باز هم اگر کسی برود و جزئیات سقوط برگ را بررسی کند تا آخرش را می‌تواند مدل‌سازی کند و پیش‌بینی کند ولی تمام قوانینی طبیعی که در این مدل‌سازی به کار رفته است مخلوق خدا و مطابق با مشیّت خدا هستند ...
الآن یک بحث جدّی این است که اگر تمام بافت‌های بدن انسان را بسازیم و با یک پالس الکتریکی بدن را راه بیاندازیم آیا موجود زنده‌ای خلق می‌شود یا نه، اگر اشتباه نکنم برخی از علما (فکر کنم شهید مطهری بودند) قائل به این باشند که اگر روزی چنین شود آن موجود می‌تواند زنده هم بشود و زندگی کند، نه به این معنا که پس انسان فقط متشکل از همین بدن باشد و روحی در کار نباشد، بلکه به این معنا که اگر چنان هیئت سینرژتیکی ساخته شد خداوند در او روح خواهد دمید ... حقیر جز در برخی جزئیات که هنوز نمی‌دانم چقدر جدّی یا مشکل‌ساز باشد با این قول موافقم، در واقع این قول موافق این قول دیگر است که هر چیزی و مطلقاً هر چیزی که ماهیت سینرژتیک داشته باشد یک هویت جدید دارد ... این را از آیات و روایات زیادی می‌گویم ولی دیروز خدمت شخصی رسیدیم که انرژی‌درمانی می‌کرد و ما می‌خواستیم از نظر علوم طبیعی ببینیم که ایشان دقیقاً چه می‌کنند و اینکه آیا می‌توان کارشان را بررسی علمی کرد یا نه، یک سری تست هم روی خود ما انجام دادند و انرژی‌شان را کامل می‌شد حس کرد، از ایشان همین سؤال را پرسیدم که آیا فقط برای موجودات بیولوژیک می‌توانند هاله ببینند و در آن‌ها انرژی را به جریان بیاندازند یا در موجودات به اصطلاح بی‌جان هم می‌توانند چنین کنند، ایشان هم دقیقاً همین مطلب را اذعان کردند که اگر یک تکه چوب جایی افتاده باشد هاله‌ای ندارد ولی اگر از آن چوب یک میز درست کنند دارای هاله می‌شود ... البته حقیر به همین فرمایش ایشان هم نقدی داشتم ولی بگذریم، کلیت قضیه این است که حتی وسایل دست‌ساز بشر هم می‌توانند دارای هاله و جریان انرژی شوند و یا به قول ما دارای روح شوند، ولو مرتبه‌ای دانی از روح که روح بدن باشد ... با این حساب شما هر چقدر که با نگاه علوم طبیعی به جلو بروید هم نمی‌توانید نقش مستقیمی برای خدا قائل شوید که بدون اسباب و وسایل اعمال شده باشد ... مؤمنین اگر بگویند این کار خداست این گفته‌ی ایشان مطابق این شعر شاعر است که:
ز یزدان دان نه از ارکان که کوته‌دیدگی باشد ... که خطّی کز عنان خیزد تو آن را از بنان بینی
شما عقل خودتان را هم نمی‌توانید ببینید ولی اگر با دستتان کاری عقلایی بکنید آن کار را به عقلتان نسبت می‌دهید و نه به دستتان ... در اصل روح است که مستقیماً دارد همه کار را می‌کند ولی ما دست و پا را می‌بینیم که حرکت می‌کند و سبب انجام کاری یا پیشامد پدیده‌ای می‌شوند ... همه کار را مستقیماً خدا می‌کند ولی با ابزاری که خودش خلق نموده است ... همه‌ی مؤمنین به توحید افعالی معتقد هستند ... لا حول و لا قوة الا بالله ... اینکه در پاره‌ای موارد در سطوح پایین‌تر از توحید افعالی خداوند در اموری اراده‌اش را به موجودات مختاری مانند انسان تفویض کرده باشد همچنان مطابق اراده و مشیّت خودش می‌باشد ... به این معنی که یک سر داستان همیشه به دست خداست و تا خدا نخواهد نه شیشه سنگ را می‌شکند و نه کارد می‌بُرد ... اگر کسی رفع تشنگی‌اش را از آب گوارا بخواهد در این نگاه مشرک است، ولو به شرک خفی ... هر اثری که در هر چه هست از خداست ... اگر سنگ شیشه را نشکست هم همچنان می‌توانید آن معجزه را بررسی علمی بکنید و علتی هم برایش خواهید یافت، چه اگر نیابید هم این احتمال را که شاید اشراف کامل به طبیعت ندارید را نمی‌توانید نامحتمل بدانید ... از نگاه یک مسلمان دنیا خلق شده است که انسان در دو راهی کفر و ایمان قرار بگیرد و این دو راهی شکل نمی‌گیرد مگر اینکه راه برای توجیه همیشه باز باشد ... شخصی که نمی‌خواهد ایمان بیاورد باید بتواند خودش را توجیه کند مگرنه خود را ناچار از اعتراف به وجود خدا و حقانیت دین خدا خواهد یافت، مثل قاتلی که در صحنه‌ی بازجویی وقتی تمام مدارک و شواهد را بر علیه خود دید و راهی برای توجیه نیافت به ناچار اعتراف می‌کند، گرچه دیوار حاشا بلند باشد و هنوز هم بتواند حاشا کند، ولی وقتی فایده‌ای در حاشا کردن نبیند اعتراف می‌کند ... این همه شبهات دینی که پخش می‌کنند تلاشی است برای موجّه نشان دادن خودشان ... اگر صریحاً بگویند که ما حق را شناختیم ولی زیر بارش نمی‌رویم کمتر کسی حاضر می‌شود تن به همراهی با ایشان بدهد، اگرچه دوست داشته باشد که مثل آن‌ها از هفت دولت آزاد باشد، از ترس نگاه دیگران، از ترس حرف مردم، از ترس از دست دادن وجهه‌ی خودش، او دوست دارد که هر کاری که خواست را بکند و همچنان شخصی عاقل و منطقی و آزاداندیش و امثال آن شمرده شود، ولی وقتی شبهات را وسیله‌ی توجیه راهی که انتخاب کرده است قرار داد دیگر هر کسی که به او اعتراض کند با قیافه‌ای حق‌به‌جانب آن‌ها را پیراهن عثمان کرده و بر سر نیزه می‌کند و هر کسی که او را محکوم کند را متقابلاً محکوم می‌کند و با تکرار شبهات خود آواز «هل من مبارز» سر می‌دهد ... با این نگاهی که ما به خلقت دنیا داریم، اینکه دنیا یک وسیله است که با آن هر شخصی بتواند راهی که می‌خواهد را انتخاب کند، طبیعتاً حقیر می‌گویم از طریق علوم طبیعی و علوم حصولی راهی به سوی شناخت قطعی خدا نداریم ... فلسفه هم اگرچه از نظر برهان و منطق قوی باشد باز نمی‌تواند احتمال وجود نداشتن خدا را به صفر مطلق (در مقابل صفر حدّی) برساند، ممکن است امروز کسی نقد موجهی بر برخی از براهین آن‌ها نیابد ولی تضمینی نیست که در آینده هم چنان نقدی مطرح نشود، همچنانکه امروز کسانی که می‌خواهند بدون دین باشند ممکن است به شبهاتی دست یابند که متفکرین دینی پاسخی برای آن نیابند، ولی تضمینی نیست که فردا هم پاسخی برای آن شبهه پیدا نشود ... با توجه به عدم وجود تضمین برای هر کدام از دو طرف با علوم طبیعی و علوم حصولی ولو منطق‌مدار نمی‌توان خدا و حقانیت یک دین را نفی یا اثبات کرد ... در این میدان هر چه که هست ظنّ و گمان است ... ولو ظنّ قریب به یقین باشد باز یقین نیست ... همه چیز مستقیماً اثر خداست، همه چیز آیه و نشانه به سوی خداست، ولی هیچ چیزی نیست که فاش بگوید من اثر خدایم و لا غیر ... اگر قرار بود چنان ارتباط مستقیمی با خدا باشد پیامبران خدا برای داشتن چنان ارتباطی ارجح بودند، حال آنکه حتی وحی خدا هم با اسباب و از طریق واسطه‌هایش بوده است ... موسی کلیم که مستقیماً سخن خدا را می‌شنید هم از پس آتشی با خدا صحبت می‌کرد ... اگر سلسله‌ی مراتب وحی را دنبال کنید هم دست آخر به وجه‌الله می‌رسید و نه به ذات خداوند بدون واسطه‌ی وجه‌الله و اسم‌الله ... این بحث تبعاتی دارد اگر بخواهیم اینجا ادامه‌اش دهیم ... تا همینجای بحث اما به این تاپیک مربوط می‌شود که عقلانیت مدرن راه به سوی انتخاب قطعی یک جهان‌بینی ندارد، گرچه بعد از انتخاب جهان‌بینی دیگر یکی از ارکان بزرگ هدایت باشد ... شما فقط جهت را نشانش دهید تا تفکر منطقی برایتان مسیر را تا هر کجا که خواستید باز کند ... برخی مسیر را به جای صراط مستقیم مسیر دیگری تعیین کردند، تفکر منطقی هم در همان مسیر انحرافی راه را برایشان باز کرد و در آخرت دستشان از همه چیز خالی خواهد بود ...
برنامه ریز;812624 نوشت:
دومین نکته ای که مایلم مطرح کنم این است که قصد دارم تاپیکی درست کنم در رابطه با موضوع فرگشت و اینکه اگر درست نیست ، پس به جایش به وجود آمدن ما و سایر جانوران چگونه بوده است ؛ خواستم از شما بپرسم که آیا نظریاتتان با آن چیزی که در تاپیک " چرا فرگشت واقعی است؟" اعلام کردید تفاوتی کرده و لازم است تاپیک جدیدی باز شود و یا همان تاپیک را بخوانم ؟

نظرم همان است برادر، رویش قسم نمی‌خورم چون در حیطه‌ی علوم حصولی است، مطمئناً نقدهایی به نظرات حقیر وارد است و شاید خودم بعدها بفهمم که چقدر اشتباه فکر می‌کرده‌ام، ولی حداقل تا اینجا را مطمئن هستم که دگرگشت به علت انکار نقش خداوند به عنوان مدبّری هوشمند نمی‌تواند درست باشد ... اگر کسی جهان‌بینی‌اش همین نظریه‌ی دگرگشت باشد می‌تواند بر مبنای آن به هر نظری که با آن نظریه منافات دارد شک کند، حقیر و مؤمنینی که جهان‌بینی‌امان خداباورانه است هم نسبت به هر نظریه‌ای که نقش خداوند را اشتباه توصیف نماید شک کرده و بالاتر از آن مخالفت می‌کنیم، البته از راهش ... کاری که خلقت‌گرایان مسیحی انجام می‌دهند تعصب ورزیدن است، ایشان خودشان را صاحب فهم کامل از دین خود می‌دانند و در نتیجه سعی در توجیه نظرات خودشان دارند، ولی ما راه برایمان باز است، اگر در جایی گیر کردیم می‌توانیم در فهم خودمان از دین هم تجدید نظر کنیم ... تا اینجای کار به زعم حقیر نگاه معتقدین به نظریه‌ی طرح هوشمند نزدیک‌تر به نگاه اسلام است ... نگاه خلقت‌گرایان هم با آن قابل جمع است ولی به شرطی که نگاهشان به گزاره‌های دینی عمیق‌تر باشد ... بحث خلقت شش روزه‌ی جهان را ما هم داریم، ولی تفسیرمان مطابق با خود آیات و روایات چیز دیگری است ...
برنامه ریز;812624 نوشت:
مثلا همین فرگشت ، خب هزاران دلیل وجود دارد که روندی به نام فرگشت داریم

حقیر هیچ دلیلی سراغ ندارم که دگرگشت را به نظریه‌ی طرح هوشمند ترجیح دهد ... نهایتش این است که بگویند تیغ اوکام برگ برنده‌ی ماست ... ولی بعد نگاه می‌کنند می‌بینند که برای انکار وجود خدا حاضر شده‌اند احتمالات خیلی خیلی کوچکی را تحت عنوان تصادف و اتفاق بپذیرند که هیچ عقل سلیمی زیر بار پذیرش آن نمی‌رود ...
برنامه ریز;812624 نوشت:
که فرگشت اساس سکولاریسم است و شما به همین دلیل با آن مخالفت می کنید و برای مخالفتتان دلیل می آورید_ .

مخالفت حقیر با دگرگشت بخاطر عدم تطابق آن با جهان‌بینی دینی است ... می‌توانست صحبتی از خدا نیاورد ولی در صدد مبارزه با ادیان هم نباشد، همانطور که نظریه‌ی نسبیت مغایرتی با ادیان ندارد ... نظریه‌ی دگرگشت را به صورت طرح هوشمند معرفی نمایید و به جای اتفاقات تصادفی در آن یک مدبر هوشمند قرار دهید دیگر حقیر هم مخالفت جدّی با آن نمی‌کنم، اگرچه اسمی از خدا هم در آن نیاید ... فقط حداکثر یک سری گزاره به آن کم و زیاد می‌کنیم تا با آیات و روایات سازگارتر شود ... جهان‌بینی که انتخاب شود دیگر تمام راه‌های علمی دوباره به رویمان گشوده می‌شود، دوباره می‌توانیم تفکر منطقی کنیم، می‌توانیم مشاهدات تجربی داشته باشیم، می‌توانیم صحبت از احتمالات کنیم و غیره و غیره ... کافی است جهت فکر کردنمان را بر اساس جهان‌بینی‌امان انتخاب کنیم ...

در پناه خدا باشید و عاقبتتان بخیر ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

موضوع قفل شده است