جمع بندی آیا ولی فقیه منصوب از سوی خداست؟

تب‌های اولیه

192 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عبدالرسول;359438 نوشت:
اینهایی که گفتید را فقیه باید باشد ، اما آیا واقعا هست ؟ این سخن شما التزام موضوع است ، اما آیا قطعیت حاصل شده است ؟ چگونه ؟

کشف این مساله به دست افراد عادلی است که در این زمینه تخصص دارند که با توجه به سواب علمی ومدیریتی فقیه تشخیص می دهند این فرد اعلم برای رهبری جامعه است واین شرایطی که باید ولی فقیه داشته باشد دارد.

عبدالرسول;359438 نوشت:
در مورد حج : دوست عزیز چطور اجتهادی ست که مقابل نص است ؟ قرآن به ما دستور رفتن به حج می دهد و ولی فقیه اجازه این کار را نمی دهد ؟ فاین تذهبون ؟

قرآن به ما دستور می دهد مردار نخورید،ولی در مواقعی که جان انسان در خطر است این امر اشکالی ندارد وخوردن مردار جایز است ومورد اتفاق همه می باشد.آیا این اجتهاد در مقابل نص است؟ آیا رهبر جامعه باید مردم را به حج بفرستد که سعودی با چرغ سبز مستکبران مردم را قتل عام کنند. این از باب حکم ثانوی وولایتی است که ولی فقیه دارد وبرای حفظ مصالح اسلام مسلمین می تواند جلوی اجرای احکام شرعی را برای مدتی بگیرد. زمانی مخالفت با شرع می شود که حج را حرام وغیر واجب اعلام کند، نه اینکه برای مدتی به خاطر عدم امنیت وعدم رعایت قوانین بین المللی وآداب مهمانی ضیوف الرحمان از جانب میزبان رعایت نشود.

عبدالرسول;359438 نوشت:
فکر کنم این جمله شما نیاز به ویرایش داشته باشد . یعنی شما اعتقاد دارید که حکومت ابوبکر مشروع بود ؟ پس دیگر دعوای شیعه و سنی بر سر چیست ؟

سخن برسر ابوبکر نبود بلکه در مورد امیرالمومنین علیه السلام بود که عرض شد ایشان مشروعیت داشتند ولی مقبولیت نداشتند.

عبدالرسول;359438 نوشت:
اما همین شخن شما که مشروعیت را خدا می دهد : شما در ابتدا گفتید که من کجا قید انتصاب الهی را آورده ام ؟ میگویم : همینجا . شما آیا ولایت فقیه را مشروع می دانید یا خیر ؟ اگر خیر که هیچ بحثی با شما نداریم ، اگر آری با کدام دلیل از خدا ؟ خدا کجا به ولایت فقیه مشروعیت داده است ؟

در بالا چگونگی مشروعیت ولایت فقیه را توضیح دادم.
اما سخنی که در مورد تعیین فقیه فرمودید خود خوب می دانید که اصل سخن اشکال به باور وسخنی بود که شما در مورد دوری بودن شناخت فقیه گفتید. وشما به جای جواب مصادره به مطلوب کرده اید. چون بنده از جدل خوشم نمی آید ووقت آنرا هم ندارم که برای جدل صرف کنم لذا اگر دوست عزیز قصد جدل دارید بفرمایید ما بحث را در همین جا تمام کنیم.
بخشی از سخنانتان هم خارج از موضوع بود مثل بحث تشخیص مصحلت وغیره ومصادیقی که نقل کرده بودید در مورد اینکه کی فقیه است وکی نیست. که البته بحث در این موارد طولانی می شود وباید جداگانه باشد.

کریم;359559 نوشت:
وقتی در امتداد ولایت معصومین است پس مشرعیت الهی نیز دارد وبا واسطه منصوب از جانب خداوند است در عصر غیبت چون شخص معصوم بدون رضایت الهی واز جانب خود که کسی را به عنوان رهبر مردم معرفی نمی کند. سن بنده این بود که منصوب مستقیم وبلاواسطه از جانب خداوند نیست.

سلام علیکم

در این بحث دو مشکل جدی مطرح می شود :

1 ) به عقیده شیعه اگر پس از پیامبر معصوم ، امام معصوم ولایت جامعه را به عهده نگیرد ، جامعه دچار مشکلات عدیده می شود و لذا باید خدا جانشین این پیامبر معصوم را تعیین کند ( دقت کنید که تعیین جانشین پیامبر به دست خود پیامبر نیست ) . ما به این تعیین الهی می گوییم مشروعیت ، مقبولیت آنست که اجماع جامعه حاصل شود و عموم مردم ولایت یک فردی را بپذیرند . و یک نکته مهمی که وجود دارد اینست که امروزه ما مقبولیت ! ولایت فقیه در جامعه را به پای مشروعیت می نویسیم . ( هر چند برخی علما و فقها نیز در مقبولیت ولیات فقیه تردید دارند )

2 )یادتان باشد ما در مورد یک شخص مشخص که فقط او ولی فقیه باشد سخن نمی گوییم ، در اول انقلاب خود رهبری و هاشمی رفسنجانی معتقد به ولایت گروهی فقها بودند ( یعنی عده ای از فقها و نه یک نفر مسولیت رهبری جامعه را در دست بگیرد ) . دوست عزیز بحث ولایت فقیه جنجالی ترین موضوع دینی و فقهی در طول چند سال اخیر است که روز به روز منتقدان آن افزایش می یباد . چند وقت پیش نیز یکی از منتقدان جدی آن در اصفهان درگذشت!

و بنده هنوز نتوانسته ام این یک بام و دو هوا کردن شیعه در برخورد با جانشینی پیامبر و جانشینی امام زمان را برای خودم توجیه کنم . پیامبر که از دنیا رفت هرکس به جز حضرت علی خلیفه نامشروع است و اجماع بی معناست ( جانشینی پیامبر باید توسط خدا تعیین شود و مردم حق ندارند که در تصمیم خدا دخالت کنند و نظر خدا را باید بر نظر خود ارجحیت دهند ) ، اما عملا اینجا می بینیم که مثلا رهبری با یک رای گیری از سوی فقهای مجلس منصوب نظام جمهوری اسلامی تعیین می شود ، در اینجا نه نظر امام زمانی هست ، نه تایید الهی و نه هیچ چیز ماورایی ، در اینجا فقط یک اجماع وجود دارد . ما بیاییم و به این تن دهیم که ادله ای برای انتصاب الهی ولایت فقیه نداریم ( به دلایل مختلف : ولی فقیه در طول زمان تایید بر فرض تایید مردم می شود ، میزان علم و تقوا و عدالت او در برپایی یک حکومت الهی ثابت شده نیست و ... ) ، چرا که اگر داشتیم کسی مثل آیت الله خویی نمی گفت که این بدعت است ، کسی مثل آیت الله منتظری نمی گفت نوع مطلقه آن شرک است ، کسی مثل دکتر سروش آن را استبداد دینی نمی دانست ( البته نه اینکه برای بنده ملاک این سخنان باشد ، در همین بحث عدم نصب الهی آن ثابت شده ولیکن این سخنان موید کلام است ، به هر حال خود این افراد فقیه هستند و طبق مقبوله مورد قبول شما بر ما حجت ! )

و یک نکته مهم در اینجا که قبلا نیز گفتم اینست که ما تصور می کنیم هر حرکتی ( ولو بر اساس عقاید اسلامی ) بر علیه ظلم و ستمگری و طاغوت صورت گیرد نصب الهی دارد ، در صورتی که چنین نیست . بارزترین مثال برای تفهیم مطلب قیام مختار و توابین است . آنها هم بر ضد طاغوت قیام کردند و شهید دادند ، حکومتی اسلامی هم هرچند کوتاه مدت تشکیل دادند ، آیا در اینجا هم می توانیم بگوییم حکومت مختار انتصاب الهی دارد ؟

کریم;359559 نوشت:
بله اینکه در باب ولایت فقیه بین علماء اختلاف نظر است بنده نیز بول دارم وکم وبیش از آنها اطلاع دارم که عده ای ولایت فقیه را منحصر در امور حسبیه می دانند ولی تعدادی آنرا مطلق می دانند.هر کدام نیز برای نظر خود دلیل دارند.لذا اینجا بستگی دارد که ما کدام نظر را قبول داشته باشیم .اگر شما معتقد به نظر ولایت مقیده هستید، ونظری که آیةالله خویی وبعضی از فقهاء دیگر دارند مشخصا بحث ما نمی تواند به نتیجه برسد چون اختلاف مبنایی داریم ،در عین حالی که ما براین عقیده احترام می گذاریم ولی فکر می کنیم ولایت مطلقه صحیح تر است. البته یک نکته را نباید از نظر دور داشت که کسانی که معتقد به ولایت مقیده هستند حفظ حکومت وهمکاری با آنرا از اوجب واجبات می دانند چون هر چیزی که موجب اخلال و به هم خوردن نظم جامعه شوداز نظر قاطبه این بزرگان حرام است. ولذا با اینکه ولایت مطله را قبول ندارند ولی بیشترین همکاری را با آن انجام میدهند ودر عین حال غیر مشروع نمی دانند مثلا مثل حکومت غصبی باشد.

استاد گرامی نظر شما برای خودتان حجت است و بس ،در بحث علمی دلیل ملاک است ، شما چرا فکر می کنید که ولایت مطلقه حق است ؟ بنده نه این طرف را قبول دارم و نه آنطرف ، دنبال حق هستم و امیدوارم آنرا بیابم ، هرچند دیر شده ولی برای حر شدن یک دقیقه هم کافیست . در این جامعه اسلامی ! هرکس که ولایت مطلقه فقیه را قبول دارد ، عالم دینی و بزرگ فقها است ، شخصی هم مثل آیت الله منتظری و یا شریعتمداری که مخالف این نظریه هستند با بدترین عناوین مواجه می شوند . وقت آن رسیده که آن فقهای حدیث امام زمان مورد قبولتان مشخص شوند . ما بدانیم که چه کسی فقیه هست و چه کسی فقیه نیست . ما بدانیم که واقعا امام زمان بر چه کسانی حجت است و بر چه کسانی حجت نیست . نمی شود که امام زمان هم بر سخن آیت الله خویی حجت باشد و هم بر نظر امام خمینی .

اینها همه مسائل مبهمی ست که همین حدیث حوادث الواقعه به وجود می آورد ، به خصوص که اختلاف های جدی و اساسی که جنابعالی هم تلویحا به شدت برخورد ها اشاره کردید ، بر گنگیت مسئله می افزاید .

کریم;359559 نوشت:
بحث شما اصلا سر موقعیت نبود سخن شما این بود که جانشینی معصوم را غیر معصوم به هیچ وجه نمی تواند داشته باشد.

متاسفانه شما سخن بنده را خوب متوجه نشدید ، قید حضور در راس قدرت جامعه را بنده در تقریبا تمامی پست هایم آورده ام و اگر جایی نیامده سهوا بوده است . و اضافه شما یک قیاس مع الفارق می کنید . مالک اشتر نخعی یک فرد مشخص بود . آیا حضرت علی فرمودند که مردم از فرماندهان نظامی من اطاعت کنند ؟ آیا گنگ و مبهم سخن گفتند ؟

بنده می گویم که صریح و مستقیم یک فرد مشخص را تعیین کردند . خود پیامبر وقتی می خواست مثلا اموال زکات یک گروه از مسلمانان نواحی دور تر را بگیرد ، افرادی مشخص را تعیین می کرد و می فرستاد و به آنها مجوز معین می داد . نه اینکه یک دسته انسان بفرستد و بعد به مردم آن نواحی بگوید که شما بیایید و از اینها خودتان یک را انتخاب کنید و بعد زکات و یا مالیاتتان را به او بدهید .

من اینجا یک نکته ای را بیان می کنم و بعد به بحث تعیین اعلم و غیر اعلم می پردازم : حکومتی که خود را منصوب الهی می داند ، باید حداکثر تلاش خود را بکند تا قوانین الهی را در جامعه پیاده کند . با دقت در تاریخ متون اسلامی مشاهده می شود که هر جا حکومتی الهی ( منصوب من الله ) شکل گرفته است ، تایید الهی بر آن فرد حاکم وجود داشته است و به نحو و طرقی ( مقتضی زمان و مکان ) فرد حاکم معین شده از جانب خدا بوده است . ما در بحث ولایت فقیه این مورد را به چشم نمی بینیم ، واقع بین باشیم و بپذیریم که ولی فقیه اول ایران را مردم انتخاب کردند و ولی فقیه دوم را یک عده عالم و فقیه دیگر . تنها دخالتی که در تعیین این حاکم صورت نگرفت از سوی خدا بود ! حال چگونه و بر کدام اساس می گوییم که ولایت فقیه ولایت رسول الله است ؟ وجوه شباهت را آقایان در چه دیدند که چنین گفته اند ؟ ولی فقیه مثل پیامبر تعیین شده خدا است ؟ مثل پیامبر با وحی ارتباط دارد ؟ حکومتش مثل پیامبر ، حکومتی اسلامی است ؟ واقعا چه دلیلی دارد که چنین گفته شود ؟

و جناب کریم ! وقتی رابطه ما با امام معصوم قطع است ، و ایشان نمی توانند که شخص معینی را انتخاب کنند خود این هم مزید مشکل است . چراکه اولا اختلاف شدید فقها در بسیاری موارد باعث عدم اطمینان می شود ، از سوی دیگر واقعا معیار دقیقی برای تعیین یک نفر به عنوان فقیه و رد دیگری از فقاهت وجود ندارد . می گویید عملکرد ملاک است ، خدمت شما عرض می کنم که خیلی از افراد و علما صرفا چون ولایت مطلقه را قبول نداشتند از درجه فقاهت افتاده اند ، و این طبیعی است ، وقتی تندرو هایی مثل مصباح و جنتی و سید احمد خاتمی منکر ولایت فقیه را کافر و مرتد و ... می دانند ، مشخص است که یک فقیهی مثل منتظری باید خلع شود ، کسی مثل صانعی باید خلع لباس شود . مشاهده می کنید که واقعا در تعیین معیار ها هم جای شک و شبهه باقیست . پس با عرض پوزش باید به شما عرض کنم که سخنان شما در این باب صرفا شعاری بیش نیست .

کریم;359571 نوشت:
سخن برسر ابوبکر نبود بلکه در مورد امیرالمومنین علیه السلام بود که عرض شد ایشان مشروعیت داشتند ولی مقبولیت نداشتند.


به هر حال باید بازنگری کنید ، چون فرمودید ابوبکر مشروعیت داشت ولی مقبولیت نداشت .

در هر صورت شما بحث را جدل بدانید و یا ندانید ، ما دلیلی نداریم که ولی فقیه از سوی خدا برای برپایی حکومت الهی تعیین شده باشد . پس مشروعیتی وجود ندارد ، آنچه هست مقبولیت هست که البته عده ای نیز در آن شک دارند .

در هر شکل اگر شما مایل به اتمام بحث هستید حالا به هر دلیلی ( استدلال لازم وجود ندارد ، یا جنابعالی وقت ندارید و یا هرچیز دیگر ) ، بنده هم بحث می کنم تا پاسخ بشنوم ، وقتی پاسخی نباشد ، پرسش های بی جوابم را در مخزن الاسرار نگه می دارم ، شاید روزی برسد که بشود به آن پاسخ داد ، هرچند وقتی بزرگانی چون بروجردی و خویی و منتظری و شریعت مداری و شیخ انصاری و ... برای آن دلیل پیدا نکرده اند ، من هم مسلما نمی توانم برای آن دلیل پیدا کنم .

از نظر بنده برای ادامه بحث و یا اتمام بحث هیچ مشکلی وجود ندارد . تا شما چه حکم کنید ؟!

عبدالرسول;359637 نوشت:
و یک نکته مهم در اینجا که قبلا نیز گفتم اینست که ما تصور می کنیم هر حرکتی ( ولو بر اساس عقاید اسلامی ) بر علیه ظلم و ستمگری و طاغوت صورت گیرد نصب الهی دارد ، در صورتی که چنین نیست . بارزترین مثال برای تفهیم مطلب قیام مختار و توابین است

دوست وعزیز وبزرگوار خدا را شکر بنده برای مطالبی که عرض کردم دلایل آنرا نیز ذکر نمودم والبته در یک بحث علمی ضرورتی وجود ندارد که یکی از طرفین نظر دیگری را بپسندد، واعتادم براین است که در این مباحث دلایلی که ذکرشده اند مورد بررسی قرار گیرند تا مشخص شود چه رایی مطاب واقع وصحت است ،واز طرف دیگر یکی از محسنات این مباحث وجود اختلاف در آن است واگر این اختلافات نبود این بحث ونظایر آن به این گستردگی مطرح نمی شد، واختلاف علماء همچون یة الله خویی، اما م خمینی وسایر بزرگان در این بحث دلیل نمی شود که ما با تمسک به یکی نظر دیگری را محکوم کنیم ویا به عوامل دیگری همچون سیاست وغیره نسبت دهیم. چون یین داریم که این بزرگان تابع هوانفس نبوده وآنچه را با دلیل به آن رسیده اند بیان داشته اند (واختلاف امتی رحمة) وما نیز با توجه به ارزیابی وعلم وعقل خود ودلایل موجود می توانیم یک طرف را انتخاب کنیم. لذا باید در این مباحث نباید یک طرف را زیر سوال برد واز این وآن دلیل ونام آورد.بلکه باید نسبت به رای وعقیده خود دلیل آورد واستدلال کرد.
به هر حال نسبت به مطالبی که تا الان مطرح شده است بنده احساس می کنم هر دو نظرات خود را بیان داشته ام وفکر می کنم نسبت به مطالب دیگری اگر باقیمانده است بحث کنیم بهتر است. وبه طور خلاصه به نظر بنده ولایت مطلقه فقیه با توجه به دلایل موجود که بخشی از آن نیز در اینجا مطرح شد درست ونظریه ای مترقی است که در عصر انقلاب اسلامی ایران به فعلیت رسید وبرکات زیادی نسبت به ایران اسلامی ومستضعفان جهان داشته است. وبا توجه به حدیث واما الحوادث الواقعه ومقبوله حنظله ودیگر دلایلی که در منابع مختلف ذکر شده والحمدلله حضرتعالی نیز نسبت به آن واقف هستید، مورد تایید اهل بیت (ع)می باشد. وبنده برای نظرات حضرتعالی ارزش قائل هستم ودر طول این بحث خیلی استفاده بدم. به هرحال بنده خدمت شما هستم.

عبدالرسول;359637 نوشت:
به عقیده شیعه اگر پس از پیامبر معصوم ، امام معصوم ولایت جامعه را به عهده نگیرد ، جامعه دچار مشکلات عدیده می شود و لذا باید خدا جانشین این پیامبر معصوم را تعیین کند

سلام علیکم و رحمه الله

این جمله و نتیجه گیری های حاصله از آن را که در مطالبتان تکرار میکنید برای بنده مبهم است که
که چه نوع از ولایت را شما مورد تحلیل و نتیجه گیری قرار میدهید ؟
اگر فقیهی زکات و خمس دریافت کند و برای حمایت از دماء مسلمین و شریعت الهی فتوی برائت یا جهاد صادر کند برای شما این مفاهیم قابل قبول است یا خیر بدین دلیل که مستقیما نصب الهی صورت نگرفته جامعه دچار مشکلات عدیده میشود فقیه از این ولایت ساقط است؟

یاحق

سلام و عرض تبریک به ملت شریف ایران که با انتخاب قاطع اصلح درب ورود به سعادت را روی خود گشودند .

استاد بزرگوار بنده هم با شما هم نظرم که در یک بحث قرار نیست یکی برنده شود و یا اینکه حرف دیگری پذیرفته شود . و بنابر فرمایشتان که مایلید گویا به مطالب دیگری بپردازید بنده نیز به سخن شما تمکین می کنم و اگر مطلبی قابل بحث در نظر دارید بیان بفرمایید .

خوانندگان گرامی نیز خود می توانند با مطالعه دقیق دریابند که به هر حال سخن کدام طرف به حقیقت نزدیک تر است و کدام طرف سعی در توجیهی بی دلیل دارد .

البته دقت کنید که سخن بنده در مورد مطرح کردن نظر فقها این بود که به هر حال آنان نیز طبق حدیثی که شما قبول دارید ، حجت امام زمان بر ما هستند و باید در این بین علما به یک نتیجه درست برسند .

ببینید بنده طبق دلایلی که دارم و اینکه تا کنون پاسخی درست برای آن ندیده ام ولایت فقیه را منصوب خدا نمی دانم ( چه با واسطه و چه مستقیم ) چون اعتقاد دارم که ولی ولایت باید به دستور خدا تعیین شود و این برای فقیه ثابت نیست . همچنین به اینکه ولایت فقیه ادامه دهنده ولایت ائمه است و یا همان ولایت رسول الله است هیچ اعتقادی ندارم که البته دلایل را مطرح کردم . سخن من در مورد ولایت فقیه روشن است و آن اینکه :

ما در هر کاری طرف اعتدال و عدالت را رعایت کنیم . اگر به عدالت به این معنی که هر چیز در سر جای خودش باید قرار بگیرد اعتقاد داشته باشیم ، می توانیم در مورد ولایت فقیه نیز به عدالت رفتار کنیم . یعنی آن را همانطور که هست جلوه دهیم نه کمتر و نه بیشتر . به نظر بنده فقیه فی نفسه باید به امور دینی بپردازد و از ورود به قلمرو ولایت ائمه و پیامبر و به زعم خود امتداد و استمرار آن خودداری کند ، چرا که حکومت دینی یک حکومت حساس و ظریف است و چون پایه اعتقاداتی مردم را مطالبه می کند باید حاکم آن کسی باشد که احتمال خطا در او نرود ، علم لازم و کافی ثابت شده داشته باشد ( از سوی خدا ) ، عدالت و ... داشته باشد تا بتواند به درستی حکومت را اداره کند . حال اگر عده ای نیز برخاستند و حکومت دینی تشکیل دادند ، حد آن را نگه دارند ، نه آنقدر شانش را بالا ببرند که افرادی چون احمد جنتی یا مصباح یزدی مخالفت آن را به منزله کفر و یا ارتداد قلمداد کنند و نه آنقدر اختیارات فراقانونی و مطلق بودن به آن داده شود که افرادی مثل دکتر عبدالکریم سروش آن را استبداد دینی بدانند و یا چون آیت الله منتظری نوع مطلقه آن را شرک بخوانند . هر چیزی به اعتدال و با عدالت ، نه کمتر و نه بیشتر . به نظر بنده در بحث ولایت فقیه افراط فراوان شده ، تا آنجا که قداستی چون معصومین و مصونیت از خطا همچون ائمه به ولی فقیه داده شده است و البته ما این را عملی می بینیم و آنچه که عیان است مسلما چه حاجت به بیان است . و به نظر بنده باید با منطق علمی اینگونه قداست ها را شکست چرا که بالعدل قامت السماوات و الارض .

اما در پاسخ به جناب فتح برادر عزیز :

اولا و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته

ثانیا شما ابتدا مشخص کنید که آیا به نوشته خود اعتقاد دارید که ولی فقیه منصوب خدا نیست ؟ بنده هم پاسخ می دهم ، هرچند عمده جواب من اینست که شان واقعی فقیه مشخص شده و همان در نظر گرفته نشود ، نه تا حد انتصاب الهی و عصمت بالا رود و نه ارزش خود را از دست دهد .

عبدالرسول;359706 نوشت:
اولا و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته

و علیکم السلام و رحمه الله

عبدالرسول;359706 نوشت:
ثانیا شما ابتدا مشخص کنید که آیا به نوشته خود اعتقاد دارید که ولی فقیه منصوب خدا نیست ؟ بنده هم پاسخ می دهم ، هرچند عمده جواب من اینست که شان واقعی فقیه مشخص شده و همان در نظر گرفته نشود ، نه تا حد انتصاب الهی و عصمت بالا رود و نه ارزش خود را از دست دهد .

اگر معتقدید به سوال بنده مربوط است بسیار خب

بنده اعتقاد به انتساب ولایت مطلقه فقیه به سلاله هدایت دارم و ولی فقیه را منصوب من الله نمی دانم
در عین اینکه

طبق نص صریح قرآن که در شان نصرت کنندگان دین خدا آمده ( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ينْصُرْكُمْ وَيثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(محمد/7)
اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اگر (آيين) خدا را ياري کنيد، شما را ياري مي‌کند و گامهايتان را استوار مي‌دارد.) در مورد ایشان معتقد به تائید و نصرت الهی هستم .

حال پاسخ سوال بنده را بفرمائید.

یاحق

عبدالرسول;359706 نوشت:
اولا و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته

و علیکم السلام و رحمه الله

عبدالرسول;359706 نوشت:
ثانیا شما ابتدا مشخص کنید که آیا به نوشته خود اعتقاد دارید که ولی فقیه منصوب خدا نیست ؟ بنده هم پاسخ می دهم ، هرچند عمده جواب من اینست که شان واقعی فقیه مشخص شده و همان در نظر گرفته نشود ، نه تا حد انتصاب الهی و عصمت بالا رود و نه ارزش خود را از دست دهد .

اگر معتقدید به سوال بنده مربوط است بسیار خب

بنده اعتقاد به انتساب ولایت مطلقه فقیه به سلاله هدایت دارم و ولی فقیه را منصوب من الله نمی دانم
در عین اینکه

طبق نص صریح قرآن که در شان نصرت کنندگان دین خدا آمده ( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ينْصُرْكُمْ وَيثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(محمد/7)
اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اگر (آيين) خدا را ياري کنيد، شما را ياري مي‌کند و گامهايتان را استوار مي‌دارد.) در مورد ایشان معتقد به تائید و نصرت الهی هستم .

حال پاسخ سوال بنده را بفرمائید.

یاحق

به اعتقاد بنده انتصاب الهی ولایت فقیه منتفی است و دلیلی را حداقل بنده برای آن پیدا نکرده ام . اما اینکه منتسب بدانیم به خدا و هدایت الهی ، بازهم جای تردید دارد . ببینید نسبت دادن یک حکومت به خدا بسیار حساس است . واقعا نمی توان با قطعیت گفت که مثلا الان حکومت ما نسبتی الهی دارد ، به هر حال یک ناظر خارجی مبانی را نگاه می کند ، اجرائیات را هم می بینید ، اگر مشکلات جامعه ی مثلا اسلامی ما نظیر رانت خواری و مسئله پول شویی و یا ربا و از آن طرف تندروی های جناحی و حزبی را در نظیر بگیریم و آنرا بر عقاید اسلامی منطبق کنیم ، می بینیم که عملا هیچ تناسبی میان این دو نیست .

اما در پاسخ به سوال شما باید گفت که در حال حاضر فقیه مقام مشخص خود را ندارد ، در حقیقت افراط هایی در خصوص مقام فقیه صورت گرفته که تا زمانی که این مسائل مشخص و روشن نشود نمی توان نظر قطعی داد . همه چیز منوط به تعیین جایگاه دقیق فقیه در جامعه است .

اما به طور کلی و با شرایط موجود و قرائنی که وجود دارد ، بنده ولایتی را برای فقیه قائل نیستم ، ولیکن بخش دوم سوال شما مربوط به مرجعیت دینی است و بنده این یک قسمت را قبول دارم . هر آنچه که در قالب مرجعیت دینی فقیه قرار گیرد را می پذیرم ولی خارج از آن را دوست دارم بپذیرم ، اما حیف که دلیل وجود ندارد .

اما در پاسخ به برادر عزیز جناب شریعت عقلانی :

ابتدا یک معذرت خواهی بنده به شما بدهکارم که واقعا عذر می خواهم به دلیل تاخیری که در پاسخ به سوالتان دارم . به هر حال سوالات زیاد بود و بنده درگیر سایر عزیزان بودم و خودتان اوضاع این چند روزه را می دانید ، به هر حال از حضرتعالی پوزش می خواهم.

بنده با قسمت پایانی سخن شما مخالف هستم ، مشروعیت را همانطور که جناب حق دوست اشاره کردند با اعطای الهی محرز می شود و غیر آن مشروعیتی وجود ندارد . بلکه اگر طبق قوانین مدنی امروزی رفراندومی هم صورت بگیرد ، تنها مقبولیتی وجود دارد و اصولا بنده معتقدم که دیگر ما برای هیچ حکومتی نمی توانیم تاییدیه الهی بگیریم و اصطلاحا این بحث مشروعیت کلا منتفی است ، بهتر است که ما طبق قوانین امروزی بیشتر روی مقبولیت و یا دموکراسی توجه کنیم ، چرا که حقیقتا مشروعیتی امروز در کار نیست .

با تشکر.

عبدالرسول;359737 نوشت:
اما به طور کلی و با شرایط موجود و قرائنی که وجود دارد ، بنده ولایتی را برای فقیه قائل نیستم ، ولیکن بخش دوم سوال شما مربوط به مرجعیت دینی است و بنده این یک قسمت را قبول دارم . هر آنچه که در قالب مرجعیت دینی فقیه قرار گیرد را می پذیرم ولی خارج از آن را دوست دارم بپذیرم ، اما حیف که دلیل وجود ندارد

سلام علیکم و رحمه الله

اخذ زکات و خمس و حکم برائت و جهاد واجبات فردی اند در قبل اجتماع
پس این احکام هم فردی اند و هم اجتماعی .

ولایت ولی فقیه بر جامعه را شما نمی پذیرید پس این احکام را از هم جدا بفرمائید.

یعنی احکام را طوری تفسیر کنید که در قالب افراد بگنجد و شکل اجتماعی به خود نگیرند که در موردشان مرجعیت دینی مجبور به تصمیم اجتماعی گردد
و شما هم مجبور به پذیرفتن ولایت فقیه

ولایت مرجعیت دینی یا همان ولایت عامه فی نفسه همان ولایت فقیه است بر جامعه
و مشخص است که
احکام افتائی قضائی و حکومتی ولی عامه را نمی توان صرفا در قالب احکام فردی تفسیر نمود.

و نهایتا بدیهی است که
اختلاف در حدود و ثغور اختیارات ولی فقیه دلیل بر ابطال نظریه ولی فقیه نمیشود .

امام خمینی رحمه الله علیه در اولین بخش از دروس خارج شان در مورد ولایت فقیه به اجتماعی بودن دین اسلام اشاره میکنند که شنیدن دلایل ایشان را به شما توصیه میکنم.

یاحق

سلام علیکم

جناب فاتح شما طوری نوشته اید که انگار در این مدت 1200 ساله که از غیبت امام زمان می گذرد همه اش فقیه حکومت و ولایت داشته . برادر عزیزم ، همین سی و چند سال را بگذاریم کنار ، کجا فقیه حکومت جامعه یا نه اصلا وجبی خاک را بر عهده داشته است ؟

لابد می خواهید بفرمایید که در طول این مدت خمس و زکات و ... تعطیل بوده . چرا اینگونه فرکر می کنید که اگر حکومت اسلامی نباشد و فقیه حکومت نکند اسلام تعطیل می شود و باید به قول شما احکام را جدا کرد ؟ پس مردم در طول این مدت چه می کرده اند ؟

در حقیقت ولایتی هم که امروزه ما برای فقیه قائلیم ، همان حقوقی است که باید برای یک حاکم قائل باشیم ( و آنهم به دلیل اصل غلبه است ) ، ولیکن باید دقت کنیم که نه وجه الهی برای آن قائل باشیم و نه فراتر از قانون با آن برخورد کنیم ، هرچه که قوانین مدنی و اجتماعی-سیاسی آن جامعه که به تایید اکثریت رسیده باشد برای حاکم قائل شد ، همان را ثابت بدانیم و خروج از آن را عدول از حق بدانیم.

با تشکر.

عبدالرسول;359706 نوشت:
نه آنقدر شانش را بالا ببرند که افرادی چون احمد جنتی یا مصباح یزدی مخالفت آن را به منزله کفر و یا ارتداد قلمداد کنند و نه آنقدر اختیارات فراقانونی و مطلق بودن به آن داده شود که افرادی مثل دکتر عبدالکریم سروش آن را استبداد دینی بدانند و یا چون آیت الله منتظری نوع مطلقه آن را شرک بخوانند .

دوست عزیز تقاضا دارم سخن این بزرگواران را ب ذکر منبع آن بیاورید واحساس می کنم به این شکل نقل کردن منصافنه نباشد. این افراد کجا بیان کرده اند که عدم التزام به ولایت فقیه شرک است. لطفا آدرس دقیق ذکر کنید.

کریم;359785 نوشت:
دوست عزیز تقاضا دارم سخن این بزرگواران را ب ذکر منبع آن بیاورید واحساس می کنم به این شکل نقل کردن منصافنه نباشد. این افراد کجا بیان کرده اند که عدم التزام به ولایت فقیه شرک است. لطفا آدرس دقیق ذکر کنید.

برادر بزرگوار ، به شما توصیه می کنم که اندکی نیز در جریان مسائل روز قرار بگیرید و در مورد مسلمات از بنده مدرک نخواهید . این سخنان متواتر است و نیازی به مدرک ندارد . اما به هر حال نمونه ای در اختیار تان قرار می دهم لازم شد بیشتر هم می گذارم.

جناب علامه مصباح یزدی در جلسه 15 فروردین سال 1392 در دیدار با برخی طلاب حوزه علمیه در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تصریح کردند که ولایت فقیه ، همان ولایت ائمه و رسول الله است و هرکس که آنرا رد کند کفر در برابر ایمان دارد . و می گوید : انکار ولایت فقیه در حد شرک بالله است . ( یعنی یه چیزی تو مایه های اسلام ابوسفیانی )

http://shia-online.ir/article.asp?id=28085

آیت الله جنتی هم در روز یک شنبه ، 14 آذر 1389 ( 6 دسامبر 2010 ) در دیدار با برخی از مسولان شیراز علنا گفت : نفی ولایت فقیه ، انکار خداست .

http://shia-online.ir/article.asp?id=15558

اما سخن دکتر سروش : " تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این تئوری اصولا نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ کس نمی‌تواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همان‌گونه که فیلسوفان قدیمی گفته‌اند، قدرت مطلقه فساد مطلق می‌آورد. پارساترین فرد هم اگر در راس جامعه با قدرت غیرپاسخگو قرار گیرد بعد از چند سال بسیار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوری ولایت فقیه آیت‌الله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیر اخلاقی بود. " ( بی بی سی فارسی ، گفتگو با جمال الدین موسوی ، روز 15 دسامبر 2012 میلادی )

سخن آیت الله منتظری : ولایت مطلقه فقیه از مصادیق شرک است . منبع این خبر هم خودم هستم ، با چشم خودم دیدم و با گوش خودم شنیدم . حالا نمی دانم در دستگاه رجال شما من ثقه هستم یا نه ؟!

البته من اینجا بالاتر از اینرا می گویم : امام خمینی می گوید : ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است . حال به نظر شما نفی کننده ولایت فقیه ، حکم نفی کننده ولایت رسول الله را ندارد ؟!

حال چه می فرمایید ؟! می پذیرید و یا توجیه ابطل می کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بازهم می گویم : فاین تذهبون ؟

به نام خدا


سلام علیکم

a1ireza;354679 نوشت:
خیلی از افراد شامل بعضی از مراجع تقلید و فقهای شورای نگهبان و اعضای خبرگان رهبری هستند که میگویند ولی فقیه منصوب خداست در صورتی که میدانیم در فقه شیعه فقط پیامبر و امامان منصوب خدا هستند چرا که معصومند اما ولی فقیه معصوم نیست پس گفتن اینکه ولی فقیه منصوب خداست در واقع همانند این میماند که بگوییم ولی فقیه معصوم است. با گفتن اینکه ولی فقیه منصوب خداست در واقع مقام ولی فقیه را در سطح پیامبر و امامان بالا برده ایم و ایشان را معصوم کرده ایم در این صورت نظارت بر رهبری و در صورت لزوم عزل ایشان که در قانون اساسی آماده تبدیل به اصلی تزیینی میشود و قابلیت اجرایی ندارد.
سوال من این است که چرا شخص ولی فقیه یعنی آیت الله خامنه ای که در مقابل بسیاری از اظهار نظر ها واکنش نشان میدهد با اینکه مطمئنا این سخنان به گوششان رسیده چرا در مقابل آن واکنش نشان نمیدهند؟ آیا ایشان خودشان هم فکر میکنند که منصوب خدا هستند و معصومند؟

سلام دوستان
به نظرمن دونوع زندگی برای یک جامعه وجوددارد
اولین آن نظام دیوان سالاری می باشدکه بیشترشبکه های اجتماعی،مذهبی وسیاسی دنیاراشامل می شود
شایدشمانموداریک مؤسسه ی ادرای ویابانکی رادیده باشیدکه چطوراعضای مجموعه سعی درارتقاءسطح خوددارند
قسمت های بالاترچنین نمودارهایی به اعضای دست بالا،معاون هاودرنهایت به رئیس ویامدیرآن مؤ سسه می رسند
دومین طرح جهانی ،نظام شبکه سازی می باشدکه به عقیده ی بنده،مقصودنهایی تمام پیامبران تاریخ بشریت می باشد
این نظام بیشترشبیه شبکه های کامپیوتری یک کافی نت می باشد،البته بااین تفاوت که هیچ عضوی ازمجموعه هیچ تمایلی برای کسب انرژی ویاقدرت بیشترنداشته باشند
تمام قدرت وثروت اعضای این مجموعه ی الهی به طورتمام وکمال دراختیارکل مجموعه می باشدوبه صورت یک شبکه ی بزرگ درآن تبادل انرژی می شود
بدون آنکه حتی یک نفرازآن تمایلی برای حفظ این قدرت درنزدخودداشته باشد

آلبرت اینشتین،که به نظرمن انسانی بسیارفراترازیک داشمندفیزیک نظری می باشد،می گوید:
«من به این مسأله باورراسخ دارم که تنهایک راه برای رهایی ازشرسرمایه داری وجوددارد
برقراری اقتصادسوسیالیستی به یاری آموزش وپرورشی درخورتحقق اهداف سوسیالیستی
درچنین ساختاری ابزارتولیدوفرآورده های آن به کل جامعه تعلق داشته ومعرف آن نیزطبق برنامه خواهدبود»

به،به چه پیشنهادارزشمندی بود:ok:
این روشن ضمیربزرگ یقیناً درزمانی که چنین باوری داشت،ازمفهوم فلسفی وعمیق اقتصاداسلامی اطلاعی نداشت
چراکه پیشنهاداسلام برای حل وفصل بی عدالتی هابسیارمؤثرترواقع خواهدشد
من قبول دارم که بقول آیت الله سیدمحمدموسوی بجنوردی،ازشاگردان برجسته ی امام خمینی(ره)
نظام اقتصادی سوسیالیستی ارزش‌های ذاتی را نمی‌بیند و فقط به نیازها می‌پردازد
واین موضوع ازبارزترین تفاوت های آن بانظام اقتصاد اسلامی می باشد

اماتمایل جناب آقای اینشتین به اقتصادسوسیالیستی وجمهوری خواهی به خاطراحترام ایشان به تمام انسان های دنیابسیاربسیارقابل ستایش است
یعنی جای هیچ گونه خرده گیری ای نمی باشد

آنهایی که مرامی شناسندخوب می دانندکه چه قدرطرفدارحقوق بشر،اتحادجهانی واندیشه های بزرگ هستم
برخی به من می گویندکه شماچگونه بااین ایده هابازهم طرفدارولایت فقیه هستید؟؟؟!!!
درپاسخ به این سؤال بایدعرض کنم درجامعه ای که فرهنگ آن طمع و کسب قدرت می باشد،وجودشاه،حاکم،رهبرویاولایت فقیه(ویاهرچه که می خواهیداسمش رابگذارید)امری ضروری است
اگریک شخص واحدصاحب چنین قدرتی نشود،چنین جامعه ای ازهم می پاشد
چون هرکسی تمایل به کسب قدرت وثروت بیشتردارد
شنیده بودم زمانی راکه آقای بختیاریک خودکاربیک راعلم کرده بودوفریادمی زد:کاری کردیم که قیمت این خودکاردرتمام نقاط ایران یکسان باشد،اگرعرضه داریدطبق همین روال پیش بروید
چنین پدیده ای دراین دوران تنهازمانی به وقوع می پیونددکه بیشترقدرت جامعه دردست یک شخص واحد(شاه)باشد
نه اینکه مانندامروزبرخی هم ازوجودولایت فقیه اعتراض می کنندوهم برای خودکسب قدرتی کرده اند وحکومتی تشکیل داده اند
اگر مردم دولتی وعادی این جامعه پیروواقعی ولایت فقیه بودند،حال اینقدرمشکلات متنوعی نداشتیم

آری برای چنین فرهنگی ولایت فقیه امری الهی ودینی می باشدومن درآن شکی ندارم
اماامام زمان(عج)برای تشکیل نظام شبکه سازی قیام خواهدکرد
اللهم العجل لولیک الفرج

[="#4169e1"]سلام! لطفا به این سوال پاسخ دهید:
تذکر: سوال مربوط به بنده نیست و مربوط به شخص دیگریست که من قصد دارم جواب را برای او ببرم! با تشکر!
پیشاپیش از لفظ این آقا عذرخواهی میکنم!

نقل قول:
به فرض محال اگر ولایت فقیه درست باشد اول باید فقیه شد بعد والی! نه مثل رهبر اول شبه والی بشی بعد درس فقاهت بخوانی! سازندگان نظریه ولایت فقیه خودشانم با این کار اثبات کردند به ولایت فقیه اعتقادی ندارند و این روسیاهی در تاریخ ماند
[/]

عبدالرسول;359737 نوشت:
به اعتقاد بنده انتصاب الهی ولایت فقیه منتفی است و دلیلی را حداقل بنده برای آن پیدا نکرده ام

سلام بر دوست عزیز ، عبد الرسول.

شما قرآن رو که قبول دارید؟
خود خدا در قرآن گفته است که حکومت مردم در زمانی که معصومی در جامعه نیست ، بر عهده ی علمای دین(فقیه) می باشد و این ، انتصاب فقیه را برای ولایت از سمت خدا نشان می دهد.

"" إِنَّآ أَنزَلْنَا التَّوْرَيةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِين أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتبِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَآءَ "" مائده 44

همانا ماتورات را نازل كردیم (كه) در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى كه تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حكم مى‏كردند، و (همچنین) مربّیان الهى و
علمای دین ، بر طبق این كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، حکومت می کردند.

البرهان فی تفسیر القرآن ، ج2 ، ص 307:

عن ابی عبد الله(علیه السلام) : «و اما الاحبار لعلماء » : "و اما «الاحبار» (در این آیه) علما هستند."


بنابر این آیه ولایت فقیه منصوب از سوی خدای متعال است ، همان گونه که انبیا و ائمه منصوب از سوی وی هستند.

عبدالرسول;359800 نوشت:
جناب علامه مصباح یزدی در جلسه 15 فروردین سال 1392 در دیدار با برخی طلاب حوزه علمیه در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تصریح کردند که ولایت فقیه ، همان ولایت ائمه و رسول الله است و هرکس که آنرا رد کند کفر در برابر ایمان دارد . و می گوید : انکار ولایت فقیه در حد شرک بالله است . ( یعنی یه چیزی تو مایه های اسلام ابوسفیانی )

http://shia-online.ir/article.asp?id=28085

آیت الله جنتی هم در روز یک شنبه ، 14 آذر 1389 ( 6 دسامبر 2010 ) در دیدار با برخی از مسولان شیراز علنا گفت : نفی ولایت فقیه ، انکار خداست .

http://shia-online.ir/article.asp?id=15558

آیت الله مصباح با توجه به این حدیثی که قبلاً هم آورده بودم که از امام صادق می باشد ، چنین حرفی را زده اند که حرفشان نتیجه ی این قبیل احادیث می باشد .حال اگر حدیث امام صادق را شما حمل بر اسلام ابوسفیانی می کنید ، کاری بس خطا می باشد.

امام صادق(علیه السلام):
«آن دو اهل نزاع و شکایت ، به فردی از شما که حدیث ما را روایت میکند و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد(مجتهد) توجه کنند و باید او را به حاکمیت بپذیرند ، چرا که من چنین فردی را بر شما حاکم قرار داده ام.پس اگر به حکم ما حکم داد و از او نپذیرفتند ، حکم الهی را کوچک شمرده و ما را رد کرده اند و هر کس حکم ما را مردود داند ، حکم الهی را کمردود دانسته و چنین کسی کارش در حد شرک است.»
الکافی ، ج1 ، ص 67


خوب شرک = کفر

البته به این مسئله نیز توجه کنید که عدم اعتقاد به ولایت مطلقه ی فقیه ، اعم از این که بر اثر اجتهاد یا تقلید باشد ، در عصر غیبت حضرت حجة(ارواحنا فداه) موجب ارتداد و خروج از دین اسلام نمی شود.(اجوبة الاستفتاءات ، ص 13 ،جواب سوال 60)

اما اگر قبول نداشتن ولایت مطلقه ی فقیه به دلیل لجاجت باشد و بر اساس اجتهاد و یا تقلید نباشد ، قطعاً غیر قابل قبول دین اسلام است.

عبدالرسول;359800 نوشت:
برادر بزرگوار ، به شما توصیه می کنم که اندکی نیز در جریان مسائل روز قرار بگیرید و در مورد مسلمات از بنده مدرک نخواهید . این سخنان متواتر است و نیازی به مدرک ندارد . اما به هر حال نمونه ای در اختیار تان قرار می دهم لازم شد بیشتر هم می گذارم.
جناب علامه مصباح یزدی در جلسه 15 فروردین سال 1392 در دیدار با برخی طلاب حوزه علمیه در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تصریح کردند که ولایت فقیه ، همان ولایت ائمه و رسول الله است و هرکس که آنرا رد کند کفر در برابر ایمان دارد . و می گوید : انکار ولایت فقیه در حد شرک بالله است . ( یعنی یه چیزی تو مایه های اسلام ابوسفیانی )

شما حتما مقبوله حنظله را خوانده اید واین حدیث مورد قبول همه فقهاء می باشد .در این حدیث امام صادق علیه السلام می فرماید:
[=Akhbar MT]مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ [=Akhbar MT]حَنْظَلَةَ[=Akhbar MT] قَالَ:[=Akhbar MT] سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ [=Akhbar MT]فَتَحَاكَمَا[=Akhbar MT] إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏[=Akhbar MT] يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏[=Akhbar MT] وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ‏[=Akhbar MT] «1»[=Akhbar MT] قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه الحدیث.(اصول کافی،ج1،ص 67)
[=system]عمر بن حنظله می گوید از امام صادق علیه السلام سوال کردم اگر بین دو نفراز شیعیان نزاع واختلافی برسر قرض ویا میراثی باشد وبرای دادرسی وحل نزاع نزد حاکم(جائر)
وقاضی منسوب از جانب او بروند صحیح وحلال است یانه؟
حضرت جواب نداد:هر کس برای محاکمه نزد حاکم ظالم برود وبه واسطه حکم او به مطل وب خودش برسد وبه دست آورد درواقع آنچه به دست آورده حرام است وخوردن آن حرام می باشد هرچند که درواقع حق او باشد،چون به حکم طاغوت به دست آورده در حالی که خداوند فرموده است باید از حکم طاغوت رویگردان باشید.
حنظله می گوید:پرسیدم پس چه کار کنند؟ فرمود نزد کسی ازشماها که راوی احادیث ما وآشنای به حلال وحرام ما هستند واحکام را میدانند بروند وهرآنچه حکم می کند به آن پایبند باشند.ومن او را حاکم برشما قرار دادم. ولی اگر آن حاکم منسوب ما با توجه به فقه ومعارف ما حکم کند وراضی به حکم او نباشند در واقع حکم مارا رد کرده اند وکسی که حکم مارا رد کند حکم خدا را رد کرده است واین هم در حد شرک به خداوند است.
امر قضاوت از شؤون مخصوص رسول خدا(ص) وکسی که با اجازه وتنفیذ ایشان باشد وبعد آنحضرت این شان به اهل بیت علیهم السلام منتقل می شود. وطبق این حدیث علماء دین که عارف به احکام دین وحلال وحرام آن می باشند وبه تعبیر دیگر مراجع دینی این نیابت را از اهل بیت دارند. لذا قضات دادگاه باید به تایید مرجع دینی باشند ولی زمانی که حکومت در دست حکام غیر عالم ومجتهد است آنها قضات را تایید می کنند وبدون تایید وتنفیذ مرجع دینی در مصدر قضاوت می نشینند که نمونه بارز آن زمان پهلوی است. خود این حدیث نشانگر این است که حکومت باید به دست فقیه وعالم باشد . ودر آخر حدیث اشاره می کند که کسی که حکم او را که با توجه به احکام ما حکم می کند، قبول نکند حکم خدا را سبک شمرده وما را رد کرده است وکسی که ما را رد کند خدا را رد کرده است واین هم در حد شرک به خداست. واگر این بزرگان می فرمایند مخالف ولایت فقیه در حد شرک به خداست بر اساس این حدیث که مورد قبول بوده وخدشه ای ندارد می باشد.

عبدالرسول;359800 نوشت:
برادر بزرگوار ، به شما توصیه می کنم که اندکی نیز در جریان مسائل روز قرار بگیرید و در مورد مسلمات از بنده مدرک نخواهید . این سخنان متواتر است و نیازی به مدرک ندارد

بحث برسر اطلاعات ما نیست بلکه سخن در این است که در بحث علمی باید سخنان را با مدرک ارائه کرد مخصوصا در این جا که مورد استفاده قشرکثیری است.

asad;359850 نوشت:
به فرض محال اگر ولایت فقیه درست باشد اول باید فقیه شد بعد والی! نه مثل رهبر اول شبه والی بشی بعد درس فقاهت بخوانی! سازندگان نظریه ولایت فقیه خودشانم با این کار اثبات کردند به ولایت فقیه اعتقادی ندارند و این روسیاهی در تاریخ ماند

دلایل ولایت فقیه در همین تاپیک بیان شده است وبهتر است انسان قبل از حکم کردن وقضاوت از روی عصبانیت این دلایل را بخواند وبراساس آنها بحث کند. ولایت فیقه دربین علماء اسلام مرحومنراقی در عوائدالایام، مرحوم نجفی در جواهرالکلام بیان داشته وبحث کرده اند واینها از اسطوانه های فقه وفقاهت هستند. ودر عصر ما امام خمینی (ره)این مساله را عملی کرد وخود ایشان بل از آنها استاد بارز فقه واصول در قم بودند که مقام علمی ایشان مورد تایید همگان است وکتب ایشان دال بر عظمت علمی وفقهی ایشان می باشد. وخیلی از شاگردان ایشان با استفاده از محضرشان به مام اجتهاد رسیدند.
حال با توجه با این سخنان بنده متوجه نمی شوم که این بزرگان چطور بعد از والی که شدن درس فقاهت خوانده اند. یعنی حضرت امام بعد از 75سالگی تازه درس فقاهت را شروع کرده اند با تمام مشاغل ومشکلات موجود در اول انقلاب!

سلام علیکم و رحمه الله

فقط یک عرضی باقی مانده جناب عبدالرسول

عبدالرسول;359800 نوشت:
اما سخن دکتر سروش : " تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این تئوری اصولا نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ کس نمی‌تواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همان‌گونه که فیلسوفان قدیمی گفته‌اند، قدرت مطلقه فساد مطلق می‌آورد. پارساترین فرد هم اگر در راس جامعه با قدرت غیرپاسخگو قرار گیرد بعد از چند سال بسیار از عدالت فاصله خواهد گرفت. لذا تئوری ولایت فقیه آیت‌الله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیر اخلاقی بود. " ( بی بی سی فارسی ، گفتگو با جمال الدین موسوی ، روز 15 دسامبر 2012 میلادی )

عبدالرسول;359800 نوشت:
بازهم می گویم : فاین تذهبون ؟

بار دوم است که استدلال ایشان را می آورید ولی شاید با عقایدشان آشنا نباشید
جناب عبدالرسول !
سروش میگوید

نقل قول:
اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است
.

اگر نظر او را حجت میدانید که
ولایت نبی اکرم (ص) و اولیاء الله هم در نظر او فساد آور است حاکمیت اولیاء الله با حکومت فلان و فلان در ذهن ایشان با هم یکی.

موفق باشید

یاحق

[="#4169e1"]

کریم;359893 نوشت:
دلایل ولایت فقیه در همین تاپیک بیان شده است وبهتر است انسان قبل از حکم کردن وقضاوت از روی عصبانیت این دلایل را بخواند وبراساس آنها بحث کند. ولایت فیقه دربین علماء اسلام مرحومنراقی در عوائدالایام، مرحوم نجفی در جواهرالکلام بیان داشته وبحث کرده اند واینها از اسطوانه های فقه وفقاهت هستند. ودر عصر ما امام خمینی (ره)این مساله را عملی کرد وخود ایشان بل از آنها استاد بارز فقه واصول در قم بودند که مقام علمی ایشان مورد تایید همگان است وکتب ایشان دال بر عظمت علمی وفقهی ایشان می باشد. وخیلی از شاگردان ایشان با استفاده از محضرشان به مام اجتهاد رسیدند.
حال با توجه با این سخنان بنده متوجه نمی شوم که این بزرگان چطور بعد از والی که شدن درس فقاهت خوانده اند. یعنی حضرت امام بعد از 75سالگی تازه درس فقاهت را شروع کرده اند با تمام مشاغل ومشکلات موجود در اول انقلاب!

منظور این شخص آیت الله خامنه ای بود نه امام خمینی! میگه چرا آقای خامنه ای بعد از اینکه ولی بشه فقیه شد[/]

دوستار اهل بیت;359883 نوشت:
سلام بر دوست عزیز ، عبد الرسول.

شما قرآن رو که قبول دارید؟
خود خدا در قرآن گفته است که حکومت مردم در زمانی که معصومی در جامعه نیست ، بر عهده ی علمای دین(فقیه) می باشد و این ، انتصاب فقیه را برای ولایت از سمت خدا نشان می دهد.

"" إِنَّآ أَنزَلْنَا التَّوْرَيةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِين أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّنِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتبِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَآءَ "" مائده 44

همانا ماتورات را نازل كردیم (كه) در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى كه تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حكم مى‏كردند، و (همچنین) مربّیان الهى و علمای دین ، بر طبق این كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، حکومت می کردند.

البرهان فی تفسیر القرآن ، ج2 ، ص 307:

عن ابی عبد الله(علیه السلام) : «و اما الاحبار لعلماء » : "و اما «الاحبار» (در این آیه) علما هستند."

بنابر این آیه ولایت فقیه منصوب از سوی خدای متعال است ، همان گونه که انبیا و ائمه منصوب از سوی وی هستند.

سلام علیکم

دوست عزیز ، عجب استدلالی آوردید ؟! آیه چه می گوید و شما چه تفسیر می کنید ؟

این آیه ناظر به مناظرات پیامبر با یهودیان و بنابر قول قوی مربوط به ماجرای سنگسار است که تفصیل آن در جلد هفتم صفحه 48 تفسیر مجمع البیان امده است .

حال شما از کجا حکومت و حکمرانی را آوردید خدا می داند و خودتان . اصل ماجرا داوری است و آیات در این زمینه از 42 مائده شروع می شوند . اصلا یک نگاهی به آیه قبلش می انداختید تا اینگونه ترجمه نکنید . خواستارم که جناب حق دوست لطف کنند و این آیه ( 43مائده ) را ترجمه کنند :
[=courier new]
وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ

اصلا ترجمه برای خودتان ، یحکمونک را ترجمه کنید .

ترجمه دقیق آیه چنین است :

ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم. پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند، به موجب آن براى يهود داورى مى‏كردند و [همچنين‏] الهيّون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند. پس، از مردم نترسيد و از من بترسيد، و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏ اند، آنان خود كافرانند.
( ترجمه فولادوند )

دوست عزیز بیشتر دقت کنید و آیات قرآن را به نفع خودتان و سلایقتان تفسیر نکنید .

دوستار اهل بیت;359886 نوشت:
آیت الله مصباح با توجه به این حدیثی که قبلاً هم آورده بودم که از امام صادق می باشد ، چنین حرفی را زده اند که حرفشان نتیجه ی این قبیل احادیث می باشد .حال اگر حدیث امام صادق را شما حمل بر اسلام ابوسفیانی می کنید ، کاری بس خطا می باشد.

امام صادق(علیه السلام):
«آن دو اهل نزاع و شکایت ، به فردی از شما که حدیث ما را روایت میکند و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد(مجتهد) توجه کنند و باید او را به حاکمیت بپذیرند ، چرا که من چنین فردی را بر شما حاکم قرار داده ام.پس اگر به حکم ما حکم داد و از او نپذیرفتند ، حکم الهی را کوچک شمرده و ما را رد کرده اند و هر کس حکم ما را مردود داند ، حکم الهی را کمردود دانسته و چنین کسی کارش در حد شرک است.»
الکافی ، ج1 ، ص 67

دوست عزیز ، اولا حدیث مربوط به مسائل دینی ست . ( حلال و حرام ما را دقت کنید ) و حاکمیت در این حدیث هم مربوط به امور دینی ست . چنانکه در خود قرآن هم حکم به معنای داوری در امور دینی آمده است ( آیات سوره مائده : 42 ، 43 ، 44 و ... ) و لذا حکومت در اینجا در دایره امور دینی ست و ربطی به حاکمیت جامعه ندارد .

و کلا حدیث در دایره مرجعیت دینی ست نه ولایت جامعه و حکومت و ریاست .

و بعدهم در اینجا رد آن راوی حدیث و یا به تعمیم جنابعالی فقیه ملاک رد خدانیست . لطفا دقت کنید . میفرماید اگر آن حکمی که داد ( و باید حکم صادره مطابق حکم ائمه باشد ) را شما رد کردید ( چون رد ما ائمه کردید و رد ما رد خداست ) پس شما شرک به خدا کرده اید ( چون با رد حکم که حکم خداست ، خدا را رد کرده اید ).

پس اینجا رد فقیه ملاک نیست ، رد حکم الهی ملاک است .

این بار می گویم که احادیث را به نفع خود تفسیر نکنید .

کریم;359893 نوشت:
شما حتما مقبوله حنظله را خوانده اید واین حدیث مورد قبول همه فقهاء می باشد .در این حدیث امام صادق علیه السلام می فرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ‏ «1» قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه الحدیث.(اصول کافی،ج1،ص 67)
عمر بن حنظله می گوید از امام صادق علیه السلام سوال کردم اگر بین دو نفراز شیعیان نزاع واختلافی برسر قرض ویا میراثی باشد وبرای دادرسی وحل نزاع نزد حاکم(جائر)
وقاضی منسوب از جانب او بروند صحیح وحلال است یانه؟
حضرت جواب نداد:هر کس برای محاکمه نزد حاکم ظالم برود وبه واسطه حکم او به مطل وب خودش برسد وبه دست آورد درواقع آنچه به دست آورده حرام است وخوردن آن حرام می باشد هرچند که درواقع حق او باشد،چون به حکم طاغوت به دست آورده در حالی که خداوند فرموده است باید از حکم طاغوت رویگردان باشید.
حنظله می گوید:پرسیدم پس چه کار کنند؟ فرمود نزد کسی ازشماها که راوی احادیث ما وآشنای به حلال وحرام ما هستند واحکام را میدانند بروند وهرآنچه حکم می کند به آن پایبند باشند.ومن او را حاکم برشما قرار دادم. ولی اگر آن حاکم منسوب ما با توجه به فقه ومعارف ما حکم کند وراضی به حکم او نباشند در واقع حکم مارا رد کرده اند وکسی که حکم مارا رد کند حکم خدا را رد کرده است واین هم در حد شرک به خداوند است.

سلام علیکم

1 ) تمام فقها این حدیث را قبول ندارند ، افرادی چون آیت الله سید محمد جواد غروی این حدیث را باطل دانسته و آفت امت اسلامی می داند .

2 ) من نمی دانم که چرا شما اصرار دارید که مرجعیت دینی را وارد حوزه سیاست کنید ؟ دوست عزیز این حدیث در حقیقت برگرفته از آیه 60 سوره نسا است و طبق تفساسیر مهم تحاکم در اینجا همان داوری در امور دینی است و نه حکومت بر جامعه و در دست گرفتن ریاست ( ترجمه المیزان ج 4 ص 642 ) .

3 ) در پستی که در جواب جناب حق دوست نوشتم اشاره کردم که در اینجا رد حکم الهی موجب شرک است ، نه رد ولایت آن فقیه . شما از کجای حدیث این طور برداشت کردید ؟ اصلا مگر ولایتی برای فقیه در این حدیث ثابت می شود که رد آن کفرو شرک باشد ؟

کریم;359893 نوشت:
امر قضاوت از شؤون مخصوص رسول خدا(ص) وکسی که با اجازه وتنفیذ ایشان باشد وبعد آنحضرت این شان به اهل بیت علیهم السلام منتقل می شود. وطبق این حدیث علماء دین که عارف به احکام دین وحلال وحرام آن می باشند وبه تعبیر دیگر مراجع دینی این نیابت را از اهل بیت دارند. لذا قضات دادگاه باید به تایید مرجع دینی باشند ولی زمانی که حکومت در دست حکام غیر عالم ومجتهد است آنها قضات را تایید می کنند وبدون تایید وتنفیذ مرجع دینی در مصدر قضاوت می نشینند که نمونه بارز آن زمان پهلوی است. خود این حدیث نشانگر این است که حکومت باید به دست فقیه وعالم باشد .


چون شما مرتب سخن خودتان را تکرار می کنید ، من هم سخن خودم را خدمتتان عرض می کنم : اولا مشخصا این فقها معلوم نیستند ، اگر جامعیت ببخشیم فقیهانی نظیر آیت الله خویی و منتظری و شریعت مداری و طاهری و ... مخالف این ولایت بوده اند و یا حتی نوع مطلقه را شرک می دانند . پس اگر مثلا بنده طبق نظر این افراد منکر ولایت فقیه باشم در حقیقت نه تنها مرتکب کفر و شرکی نشده ام بلکه حکم الهی را هم عمل کرده ام . و ثانیا این سخن شما به این معناست که در طول این 1400 سال به جز سالهای اندک صدر و ذیل اسلام اکثرا و یا شاید تمامی قضاوت ها طاغوتی بوده است حتی قضاوت های زمان خود ائمه ( آنهایی که قاضی ای را نصب و یا تعیین نکرده اند )

اما من می خواهم بالاتر از اینها را بگویم : مشخص است که یک کسی مثل امام صادق قدرتی سیاسی در جامعه برای عزل و نصب قاضی نداشته است و این دستگاه حکومتی بوده که این کار را می کرده . طبق این سخن شما :

کریم;359893 نوشت:
زمانی که حکومت در دست حکام غیر عالم ومجتهد است آنها قضات را تایید می کنند وبدون تایید وتنفیذ مرجع دینی در مصدر قضاوت می نشینند


و شهادت تاریخ که حکومتی دست امام صادق نبوده و ایشان حق عزل و نصب قاضی را نداشته اند ، نکته ای مطرح می شود که باید به آن پاسخ داد :

امام صادق و روات حدیث ایشان حق قضاوت در جامعه را نداشته اند . با این تفاسیر ایشان چگونه ( حداقل در جامعه زمان خود ) حکم به محال می دهند ؟

فاتح;359901 نوشت:
بار دوم است که استدلال ایشان را می آورید ولی شاید با عقایدشان آشنا نباشید
جناب عبدالرسول !
سروش میگوید

سلام علیکم

اولا من فقط حرف سروش را نیاوردم ، سخنان علمای بزرگ و مراجع عظام را نیز آورده ام . و شما چرا به جای پاسخ به مسئله صورت مسئله را پاک می کنید ؟؟ بهتر بود حالا که آمدید خود سخن را رد می کردید ، نه یکی از گویندگان آنرا . حتی اگر سروش هم رد شود فردی چون آیت الله خویی باقی می ماند . طبق قول جناب کریم ما نباید در اینجا سخن بی مدرک بزنیم ، مدرک این سخن شما از کجاست ؟

فاتح;359901 نوشت:
اگر نظر او را حجت میدانید که
ولایت نبی اکرم (ص) و اولیاء الله هم در نظر او فساد آور است حاکمیت اولیاء الله با حکومت فلان و فلان در ذهن ایشان با هم یکی.

نظر ایشان چون در اینجا با عقل و منطق می سازد حجت است . اگر منطقی سخن ایشان را رد کند ، از آن استقبال می شود .

لطفا برای سخن آخرتان نیز مدرک بیاورید .

دوستار اهل بیت;359464 نوشت:
آفرین.کاملاً درست نوشته اید.اما فقط قسمت نهایی جملتون مد نظرمه:"بالاخره باید تصمیم واحدی گرفته شود."
تصمیم واحد یعنی تصمیمی که بهترین تصمیم است.
اما بهترین تصمیم رو چه فقیهی می تواند در امور اجتماعی و حکومتی بگیرد؟
جواب ، فقیه و مجتهد اعلم نسبت به مسائل حکومتی و اجتماعی و سیاسی.

با سلام و احترام.

به نظرم اشتباه شما همین است که فقط جمله آخر بنده را مد نظر قرار دادید و آن را به نتیجه مطلوبتان ملحق کردید. جملات قبلی بنده علت این نتیجه گیری اشتباه را به سادگی بیان کرده است. ... البته این بحث به دنبال سؤال جناب کریم مطرح شد و ارتباط مستقیم به موضوع این تاپیک نداشت و لذا بنده هم بیش از این در مورد آن با شما بحث نمی کنم. امیدوارم موضوع برای خوانندگان عزیز روشن باشد.

دوستار اهل بیت;359464 نوشت:
اگر ما زمان اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه بوديم و فرض کنيد مثلا در مصر زندگي مي‌‌کرديم، و حضرت ، مالک اشتر را تعيين مي‌کرد، و دستور هم مي‌نوشت و فرماني به مالک اشتر مي‌داد که برو آن‌جا حکومت کن، آيا بنده و جنابعالي که اهل مصر بوديم بايد از مالک اشتر اطاعت کنيم يا نه؟ ... آيا لازمه اين‌که ما ولايت علي عليه‌السلام را بپذيريم اين نيست که نماينده‌هاي او را هم که به عنوان حاکم، نماينده خودش، عامل،‌ يا والي مي‌فرستد، اطاعت‌شان را قبول کنيم؟

بله اگر (1) دستخطی از امام معصوم (ع) داشت و (2) در آن نوشته می فرمود هر حکم او حکم من است قطعاً و بدون چون و چرا می پذیرفتیم.

دوستار اهل بیت;359464 نوشت:

موفق باشید.

شما هم همین طور.:Hedye:

کریم;359466 نوشت:
در مورد حجیت اجماع بین فقهاء شیعه واهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت نفس اتفاق اهل حل وعقد را معصوم وبدون اشکال وحجت می دانند. که این مساله را فخر رازی در تفسیر کبیر خود در بحث آیه ولایت در بیان مصداق اولی الامر مطرح کرده که مقصود از آن اجماع اهل حل وعقد است. اما علماء شیعه نفس اجماع را حجت وخالی از اشکال نمی دانند بلکه اجماع را از این جهت حجت می دانند که وقتی تمام فقهاء وعلماء برسر موضوعی اتفاق نظر دارند از آن به دست می آید که معصوم نیز داخل در آن اجماع است چون در غیر اینصورت اگز نظر این علماء اشتباه باد باید به طریقی آنرا مشخص می کرد تا مسلمانان در اشتباه فرو نروند. لذا حجیت اجماع در شیعه به همان سنت وسیره اهل بیت (ع)بر می گردد.
در مساله ابوبکر نیز با فرضی که شما بیان کرده اید اگر چنین یقینی حاصل می شد، که معصوم وحجت الهی نیز راضی به این خلافت ونیابت از معصوم می باشد درست بود .

با سلام و احترام.

بنده به سهم خودم از صبر و متانت جنابعالی در مباحث تشکر می کنم.

اما در مورد توضیحات حضرتعالی عرض می شود که همین پاسخ شما نشان می دهد اجماع هیچ گاه به طور یقینی کاشف از قول معصوم نیست چرا که کشف غیرمعصوم هیچ گاه یقینی و مطلق نبوده و امکان خطا در آن وجود دارد به همان دلیلی که ما نظر جمع را همیشه مطلق نمی دانیم. به عبارت دیگر همین که افرادی به اجماعی یقین پیدا می کنند و عده ای پیدا نمی کنند یعنی اجماع فی نفسه یقین آور نیست و به همان دلیلی که یقین آور نیست حجت مطلق هم نیست بلکه نهایتاً ظنی از سوی اکثریت عقلاست.

در مورد ماجرای سقیفه نیز اگر از منظر عقاید شیعه نگاه کنیم خبرگان رهبری آن زمان به نحوی به دنبال کشف قول معصوم (پیامبر اسلام) در مورد نایب او بودند و صفاتی که در منقبت ابوبکر و ... نقل می کردند همه دلیل بر این مدعاست (هرچند خودشان برای نفس اجماع حجیت قائل بوده باشند). اما این که ما معتقدیم آنها در کشف و انتخاب خود اشتباه کردند و امام اصلی را وانهادند دلیل محکمی است بر این که اجماع در کشف نظر معصوم حجیت قطعی ندارد و چیزی که حجیت قطعی ندارد اطلاق هم ندارد. پس انتخاب ابوبکر انتصابی از طرف خداوند نبود، نه به این دلیل که اجماعشان اشکال داشت (که به عقیده شیعه داشت)، بلکه به این دلیل که با اجماع نمی توان با قطعیت از طرف خدا و حجت خدا سخن گفت.

ضمناً بایدی که در عبارت آبی رنگ مطالبتان فرمودید دلیل محکمی به نظر نمی رسد. انگار از طرف خودمان داریم برای معصوم تعیین تکلیف می کنیم! آمدیم و فقها بر اثر خطا یا هوای نفس یا ... بر مسأله ای اجماع کردند. یعنی نظر معصوم نیز همین است؟ چون نمی تواند حرفی بزند یا حرفی نمی زند یعنی راضی است؟ این که نشد برادر. الآن تمام احکامی که فقهای اهل سنت اجماع دارند مورد تأیید معصوم است؟ زمان ظهور که حکم امام زمان (عج) در مواردی با اجماع فقها تعارض دارد و حکم او را دین جدید می نامند یعنی نظر فقها همان قول معصوم (ع) بوده است؟!

نکته فرعی: بنده بجای تعبیر شما (داخل بودن معصوم در اجماع) ترجیح دادم از کاشفیت قول معصوم استفاده کنم چون با اطلاقی که در تعبیر شما بود انگار دارید از امام معصوم در غیاب او رأی می گیرید!

موفق باشید.:Hedye:

بسم الله االرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه الله

در مورد مطالبی که مطرح کردید در مورد آیت الله العظمی خوئی رحمه الله علیه و دیگران قبلا مطرح کردید و پاسخ داده شد و تکرار آن بیهوده است.

منبع این سخن وبسایت سروش است در مصاحبه با رادیو زمانه دیماه 86

با عنوان "کلام محمد"

http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-CMO-KalameMohammad.html

بنقل از سروش در وبسایتش

نقل قول:
( سوال ) به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟

بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.

و
http://radiozamaaneh.com/idea/2008/01/post_236.html

بنقل از رادیو زمانه

نقل قول:
محمد آفریننده‌ی قرآن است. این چیزی است که اصلاح‌گر مشهور ایرانی عبدالکریم سروش در کتاب‌اش «بسط تجربه‌ی نبوی» که قرار است ترجمه‌اش سال آینده منتشر شود، می‌گوید

تحلیل این گفته در سایت نشریات موجود است و مشخص است که این عقیده هیچ مبنا و مناسبتی با عقاید معتزله و نه هیچ فرقه کلامی و فقهی اسلامی ندارد . مراجعه شود به

http://kalami.nashriyat.ir/node/612

گوینده این ادعا کلام خدا را تصریحا زائیده عقیده و فکر نبی اکرم و قرآن کریم را منسوخ میداند مستدلا انکار توحید - نبوت و معاد کرده

و اساسا نمیتواند ولایت انبیاء و اولیاء را بپذیرد.

منطق شما بر عقیده چنین شخصی استوار است.

یاحق

asad;359904 نوشت:
منظور این شخص آیت الله خامنه ای بود نه امام خمینی! میگه چرا آقای خامنه ای بعد از اینکه ولی بشه فقیه شد

بله بنده هم زیاد شنیده ام که ایشان زمان رأی گیری خبرگان رهبری حکم اجتهاد نداشتند و لقب ایشان حجت الاسلام و المسلمین بود نه آیت الله و شنیده ام که حکم اجتهاد ایشان نیز با سراسیمگی از یکی دو مرجع نه چندان مبرز (در آن زمان) اخذ شد. آیا صحت دارد؟

پاسخ مستند به تاریخ به نظرم می تواند برای همیشه به اینگونه شبهات پاسخ دهد.

تشکر از مدیریت سایت و همه کارشناسان و دوستان گرامی.:Hedye:

جناب فاتح ! شما لطف بفرمایید و پاسخ به سخنان آیت الله خویی را بیاورید . تکرار آن بیهوده نیست ، بگذارید همه بدانند که کسی مثل آیت الله خویی ولایت فقیه را بدعت می داند . این بدعت است جناب فاتح آنهم از قول فقیهی که شما اعتقاد دارید امام زمان بر او حجت است و او حجت امام زمان بر ما .

اگر سروش چنین گفته باشد بدون تردید سخنش باطل است .

بنده عقایدم را از سروش و خویی و امام خمینی و ... نمی گیرم ، عقیده من عقیده قرآن و سنت پاک پیامبر است . تخریب نکنید و تهمت نزنید .

اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما .

با سلام خدمت جناب عبدالرسول
با عرض پوزش بابت تاخیر.

عبدالرسول;359737 نوشت:
بنده با قسمت پایانی سخن شما مخالف هستم ، مشروعیت را همانطور که جناب حق دوست اشاره کردند با اعطای الهی محرز می شود و غیر آن مشروعیتی وجود ندارد . بلکه اگر طبق قوانین مدنی امروزی رفراندومی هم صورت بگیرد ، تنها مقبولیتی وجود دارد و اصولا بنده معتقدم که دیگر ما برای هیچ حکومتی نمی توانیم تاییدیه الهی بگیریم و اصطلاحا این بحث مشروعیت کلا منتفی است ، بهتر است که ما طبق قوانین امروزی بیشتر روی مقبولیت و یا دموکراسی توجه کنیم ، چرا که حقیقتا مشروعیتی امروز در کار نیست

بنده فکر میکنم در مورد مشروعیت خلط مبحث شده است.
شما دارید راجع به مشروعیت خود فرد فی نفسه صحبت می کنید و بنده در مورد مشروعیت حکومت و ولایت او.
ولایت فقیه دو بعد دارد : فقاهت و ولایت.
بعد فقاهت او به مانند همه فقها و مراجع تقلید است و چیزی که او را از دیگر مراجع تقلید متمایز می کند بعد ولایت اوست.
بنده عرض کردم در زمینه حکومت بر مردم تا زمانی که مقبولیت مردمی شکل نگیرد حتی حکومت امام معصوم (ع) هم مشروع نیست اگر چه خود وی فی نفسه مشروع است و انتصاب الهی داردبه عنوان مرجعیت دینی. مانند اکثریت امامان ما که در عین اینکه حکومت نداشتند ولی شارع بودند و مرجع دینی برای مردم.
پس در این زمینه همانظور که مردم در زمان اکثریت امامان به آنها مراجعه می کردند و سوالات آنها را پاسخ می دادند به توصیه آنها ما به روات حدیث آنها در ززمان غیبت رجوع می کنیم و سوالاتمان را می پرسیم که این روات حدیث همان مراجع تقلید و فقها هستند. حال اگر بخواهیم مقایسه ای بین مراجع تقلید و امامان معصوم انجام دهیم می توان گفت که سخن آنها به هیچ عنوان در حد سخن معصوم نیست و ما از روی ناچاری به آنها رجوع می کنیم و صد البته احتمال خطا در سخنانشان وجود دارد ولی خداوند از ما همین را انتظار دارد چون گزینه دیگری نیست. لکن هیچ فرقی نمی کند که احتمال خطا در سخنان آنها وجود داشته باشد یا نه. ما همان وظیفه ای را که مردم زمان امامان نسبت به آنها داشتند نسبت به مراجع و فقها داریم. لذا در بعد عملکردی مردم نسبت به سخنان شارع تفاوتی وجود ندارد.
ولی بحث حکومت چیز دیگری است.
مشروعیت ولایت و حکومت را خداوند در مقبولیت مردمی قرار داده است. البته بعد از احراز شرایطی چون علم و تقوا و تدبیر و ... که منوط است به قابل اندازه گیری بودن. که البته صفتی مانند تقوا به هیچ عنوان در مورد غیر معصوم قابل اندازه گیری نیست و فقط خداوند به آن علم دارد و به همین دلیل بنده اعتقاد دارم باید از شرایط ولی فقیه حذف گردد.
ولی باز هم با وجود همین تفاوت ولی فقیه در صورت احراز شرایطی چون علم و تدبیر و ... و همچنین مقبولیت مردمی حکومتی مشروع خواهد داشت و وظیفه مردم است که در مقابل این حکومت همان اطاعت پذیری را داشته باشند که نسبت به حکومت معصوم دارند.
ولی یک نکته در بحث ولایت فقیه می ماند :
بنده معتقدم برای حاکم یک کشور اسلامی شروطی وجود دارد که مدیریت در راس آن است و فقاهت در درجه دوم قرار دارد.
یعنی به جای این که ما از بین فقها بگردیم و مدیرترین را انتخاب کنیم باید از بین مدیران بهتریتن ها را انتخاب کرده و آن فردی را که آشنایی بیشتری با علوم دینی دارد انتخاب کنیم. اگر هم کسی آشنایی با علوم دینی نداشت مهم نیست. بلکه آن مدیر اعلم می تواند از تخصص شورای فقیهان و مراجع تقلید در اداره کشور استفاده کند. لذا بحث ولایت فقیه در کل منتفی است. حاکم حکومت اسلامی باید اعلم در مدیریت باشد نه فقه.
مدیران می تواند به خوبی فقیهان را مدیریت کنند ولی فقیهان نمی توانند نه خود و نه مدیران را مدیریت کنند.

عبدالرسول;359957 نوشت:
جناب فاتح ! شما لطف بفرمایید و پاسخ به سخنان آیت الله خویی را بیاورید . تکرار آن بیهوده نیست ، بگذارید همه بدانند که کسی مثل آیت الله خویی ولایت فقیه را بدعت می داند . این بدعت است جناب فاتح آنهم از قول فقیهی که شما اعتقاد دارید امام زمان بر او حجت است و او حجت امام زمان بر ما .

سلام علیکم و رحمه الله

نقل قول یک خطی از آیت الله خوئی رحمهم الله کفایت نمی کند. ایشان فقیه هستند و کلام ایشان و نقدشان تخصصی است برای مطالعه نظر ایشان به این صفحه مراجعه فرمائید

http://www.soalcity.ir/node/1162

عبدالرسول;359957 نوشت:
بنده عقایدم را از سروش و خویی و امام خمینی و ... نمی گیرم ، عقیده من عقیده قرآن و سنت پاک پیامبر است . تخریب نکنید و تهمت نزنید .

شما گفتید که حرف این شخص منطقی است بنده هم منطق ایشان را به شما نشان دادم.
کسی که قرآن و پیامبر را چنین توصیف میکند نمی تواند تفاوت ولایت پیامبر (ص) را از پادشاهی فرعون تشخیص و تمئیز دهد .چه برسد به تشخیص ولایت امام معصوم یا ولی فقیه از غیر آنها

شما هم فرمودید اگر اینچنین گفته باشد بی تردید سخنش باطل است .

بنده قصد تخریب شما را نداشتم در هر حال اگر بد نوشتم از حضور شما عذرخواهی میکنم.

باسپاس

یاحق

asad;359904 نوشت:
منظور این شخص آیت الله خامنه ای بود نه امام خمینی! میگه چرا آقای خامنه ای بعد از اینکه ولی بشه فقیه شد

اولا بحث ما در اینجا مصدای نیست وثانیا دوستان عزیز ما نیاید همانند بی بی سی که علیه مقام معظم رهبری فیلم می سازد وایشان را بی سواد جلوه می دهد حرکت کنیم ومنبع این سخنان نیز بی بی سی وامثال آن است. اولا بدون داشتن اجتهاد کسی نمی تواند رهبر باشد وزمانی که بیش از صد مجتهد نشسته اند وخود امام به نقل بزرگان ایشان را لایق رهبری می دانستند. وبنده العیاذ بالله نمی توانم باور کنم اینهمه مجتهد اینقدر اهمال کاری کنند که زمام امر کشور را به غیر مجتهد دهند علی رغم تصریح قانون اساسی ، در عین حال که بحث های مجلس خبرگان در 14خرداد 1368 موجود است وایشان هیچ تمایلی به قبول این مقام نداشتند وبا اصرار اعضای خبرگان قبول کردند. اجتهاد مطلق ایشان مورد تایید امام خمینی بود که آقای هاشمی رفسنجانی نیز در جلسه خبرگان شایستگی ایشان برای تصدی این مقام را به نقل از امام ومرحوم احمد خمینی نل کردند.

عبدالرسول;359923 نوشت:
من نمی دانم که چرا شما اصرار دارید که مرجعیت دینی را وارد حوزه سیاست کنید ؟ دوست عزیز این حدیث در حقیقت برگرفته از آیه 60 سوره نسا است و طبق تفساسیر مهم تحاکم در اینجا همان داوری در امور دینی است و نه حکومت بر جامعه و در دست گرفتن ریاست ( ترجمه المیزان ج 4 ص 642 ) .

داوری در امور دینی واجرای احکام اسلامی بدون در دست داشتن حکومت امکان ندارد. که قبلا توضیح دادم.

عبدالرسول;359923 نوشت:
در پستی که در جواب جناب حق دوست نوشتم اشاره کردم که در اینجا رد حکم الهی موجب شرک است ، نه رد ولایت آن فقیه . شما از کجای حدیث این طور برداشت کردید ؟ اصلا مگر ولایتی برای فقیه در این حدیث ثابت می شود که رد آن کفرو شرک باشد ؟

دوست عزیز کار پیامبر وامام نیز بیان حکم الهی است و سخن شما بیشتر به مغالطه شباهت دارد،امام می فرماید: هر کس حکم این فقیه وقاضی را قبول نکند حکم خدا را رد کرده است ورد کننده حکم خدا رد کننده ماست. فقیهی هم که می آید باید حکم خدا را بیان کند واز جانب خود حکم نمی کند . وکسی که مخالف با او باشد در واقع با اجرای حدود واحکام الهی مخالفت می کند.

عبدالرسول;359923 نوشت:
چون شما مرتب سخن خودتان را تکرار می کنید ، من هم سخن خودم را خدمتتان عرض می کنم : اولا مشخصا این فقها معلوم نیستند ، اگر جامعیت ببخشیم فقیهانی نظیر آیت الله خویی و منتظری و شریعت مداری و طاهری و ... مخالف این ولایت بوده اند و یا حتی نوع مطلقه را شرک می دانند

آیة الله منتظری چهار جلد کتاب در اثبات ولایت مطلقه فیه نوشته اند والان نیز موجود است پس کسی که خود در اثبات این امر کتاب نوشته چطور آنرا شرک می داند.العیاذ بالله یعنی خود این شخص اعتراف می کند که تمام این مدت را با شرک زندگی می کرده است. البته این لازمه سخن شماست. اما در مورد آیة الله خویی بهتر است به منابع وکتب خود ایشان که در سایتشان نیز موجود است مراجعه کنید. ایشان در منهاج الصالحین بعد از نقل سخن صاحب جواهر در باب جهاد در زمان غیبت می فرماید:
برفقیه لازم است که بعد از مشورت با اهل خبره ویقین به اینکه قدرت غلبه بر کفار را دارند ونیروی لازم برای این امر موجود است می تواند اعلام جهاد کند، وتحقق این مساله در خارج نیازمند فقیه جامع الشرایط است که مسلمانان حکم اورا قبول می کنند، فلذا او تصدی این امر می شود از باب حسبه ، چون اگر غیر او متصدی این امر باشد به هرج ومرج می کشد.(منهاج الصالحین،ج1،ص366)
منهاج الصالحین آخرین کتاب آیةالله خویی است که یک سال ونیم قبل از وفاتشان چاپ شده است وایشان در این کتاب مشروعیت حکومت وتصدی امور به دست ولی فقیه را قبول می کنند..
لذا دوست عزیز ما به جای نسبت دادن امری به این بزرگان با توجه به سخنان دیگران بهتر است به کتب خود ایشان مراجعه کنیم. در مورد آیةالله طاهری نیز باید گفت: ایشان یک عمر برای تحقق حکومت فقیه جها کردند چطور قبول نداشتند در حالی که به خاطر آن زندان ودردسر کشیدند. البته ما عدم قبول مصادیق را نباید به حساب عدم قبول اصل قضه بگزاریم.
در مورد سخن آای غروی نیز منبع ذکر کنید البته استحضار دارید که مجله وروزنامه در این مباحث منبع مورد پذیرش نیست بلکه از کتب وآثار خودشان منبع ذکر کنید.چون با کلی گویی چیزی اثبات نمی شود.

سلام

جناب شریعت عقلانی بحث های جالبی در مورد اعلمیت در مدیریت و نه فقه را مطرح کردند که واقعا دید تازه ای به مسئله بخشید .

ببینید یک حکومت زمانی مشروع است که حاکمش نصب الهی داشته باشد ( البته از نظر قوانین فقهی شیعه ) . و یک حکومت زمانی مقبول است که حاکمش محبوبیت قبولی مردمی و جمعی داشته باشد ، حضرت امیر علیه السلام مشروع بودند ، لیکن مقبول نبودند ، ابوبکر مقبول بودند لیکن مشروع نبودند . این بحث اصلی است . پس یک حاکم می تواند یکی را داشته باشد و یا اصلا هیچ یک را نداشته باشد و یا شاید اصلا هردو را باهم داشته باشد . و خداوند هیچ گاه مشروعیت را در مقبولیت مردمی قرار نداده است . وقتی می فرماید انی جاعل فی الارض خلیفه نکته ظریفی دارد ، یعنی نصب من مشروعیت داده ، نه قبول مردمی. و به عقیده من چون در زمان ما هیچ فردی به جز امام زمان مشروعیت ( به معنای نصب الهی ) ندارد ما باید فقط از مقبولیت سخن بگوییم یعنی همان دموکراسی و حکومت جمهوری . و بعد هم چند بار گفتم که حرکت مردمی و قیام علیه یک حکومت طاغوتی و در نهایت تشکیل حکومت ولو اسلامی ( که ما متاسفانه آنچنان اسلامی را در این حکومت نمی بینیم و خود امام خمینی نیز ادعای آنرا ندارد ) نیز مشروعیت به همان معنا نمی دهد ، چنان که قیام مختار نیز تقریبا همین ویژگی های قیام 57 را داشت ، و حکومتی اسلامی نیز تشکیل داد ، ولیکن هیچ کس نمی گوید که مختار حکومتش انتصاب الهی دارد حال چه با واسطه و چه بی واسطه . دقیقا همین حالت برای قیام 57 نیز وجود دارد ، مقبول هست !!!!!! اما مشروع نیست . چون حاکمش نصب الهی ندارد .

سلام علیکم

فاتح;360006 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

نقل قول یک خطی از آیت الله خوئی رحمهم الله کفایت نمی کند. ایشان فقیه هستند و کلام ایشان و نقدشان تخصصی است برای مطالعه نظر ایشان به این صفحه مراجعه فرمائید

دوست عزیز قبل از شما بنده تمامی این توجیهات را مطالعه کرده ام . ولی چیزی ثابت نمی شود . ایشان به صراحت بیان می کند که ولایت فقیه بدعت است ، ما نیاز نداریم که کلی گویی کنیم ، سخن صریح و واضح است . اگر هم بر فرض که سخن ایشان را در آخر عمرشان بپذیریم بازهم مشکلی حل نمی شود ، چون ایشان حلیت ولایت بر امور حسبیه را اشاره کرده اند . به هر حال بازهم مسئله سر جای خود باقی می ماند . چراکه نوع مطلقه ولایت فقیه از نظر بسیاری مردود است .

اما به یک نکته توجه کنیم ، بحث بر سر سخن فلان مرجع و بهمان فقیه نیست ، بحث بر سر اینست که اولا دلیل محکم وجود ندارد ، ثانیا به تصریح جناب کریم اختلاف در مورد ولایت فقیه بسیار بالاست و همین باعث سردرگمی می شود ، از طرفی شما حدیث می آورید که باید به فقها رجوع شود و از طرفی دیگر می بینیم که فقها خود در تعارض با هم سخن می گویند . این وسط چه کار کنیم خدا می داند .

فاتح;360006 نوشت:
شما گفتید که حرف این شخص منطقی است بنده هم منطق ایشان را به شما نشان دادم.


دوست عزیز من تاکید کردم که در این مورد ( ولایت مطلقه فقیه ) سخن ایشان منطقی است ، نه چون گوینده اش سروش است ، چون با واقعیات جامعه می سازد .

[="#4169e1"][=12]

کریم;360058 نوشت:
اجتهاد مطلق ایشان مورد تایید امام خمینی بود

یعنی این حرفی که این آقا زده دروغی بیش نیست؟ یعنی آقای خامنه ای مجتهد بودن و بعدا رهبر شدند؟ من با اطمینان برم بهش بگم دروغ میگی؟
عجب آدمایی پیدا میشن! و عجب دروغهایی میسازن!
ممنون از پاسختون!
خداحافظ

سلام علیکم

کریم;360058 نوشت:
داوری در امور دینی واجرای احکام اسلامی بدون در دست داشتن حکومت امکان ندارد. که قبلا توضیح دادم.

از این سخن چند نتیجه گرفته می شود که شما هرکدام را خواستید انتخاب کنید :

1) به جز در سال های اندک صدر و ذیل اسلام هیچ داوری در امور دینی صورت نگرفته و هیچ حکم اسلامی جاری نشده است . چون حکومت اسلامی نبوده است .

2) امام صادق که دستور به مراجعه به روات حدیث می دهد ، دستور به محال می دهد ، چون اولا حکومت اسلامی نبوده و ثانیا روات حدیث قدرتی برای اجرای احکام اسلامی نداشته اند.

3) تا زمانی که حکومت اسلامی نشود می توان هر حکم غیر اسلامی را جاری کرد ، چون اجرای احکام اسلامی معلول تشکیل حکومت اسلامی است .

و اضافه از شما می پرسم که آیا اکنون که حکومت اسما اسلامی است قوانین اسلامی جاری می شود ؟ اسلامی بودن یک حکومت را از روی اسمش تشخیص می دهند و یا از روی عملکردش ؟

کریم;360065 نوشت:
دوست عزیز کار پیامبر وامام نیز بیان حکم الهی است و سخن شما بیشتر به مغالطه شباهت دارد،امام می فرماید: هر کس حکم این فقیه وقاضی را قبول نکند حکم خدا را رد کرده است ورد کننده حکم خدا رد کننده ماست. فقیهی هم که می آید باید حکم خدا را بیان کند واز جانب خود حکم نمی کند . وکسی که مخالف با او باشد در واقع با اجرای حدود واحکام الهی مخالفت می کند.


برادر عزیز با عرض پوزش این شما هستید که مغلطه می کنید . شما فرمودید که طبق این حدیث هر کس ولایت فقیه را رد کند کارش در حد شرک بالله است و بنده گفتم خیر ، به دو دلیل : اولا مرجعیت دینی در حدیث مورد بحث است و اگر کسی حکم دینی فقیه را رد کند یعنی حکم خدا را رد کرده است و رد حکم خدا یعنی رد خدا . و ثانیا اصلا ولایتی برای فقیه در حدیث ثابت نمی شود که بخواهیم ردش کنیم .!!!

در زمان خلفای ثلاث بسیاری از مردم و ازجمله خود خلفا حکم دینی حضرت علی را می پذیرفتند ولی ولایت آنحضرت را قبول نداشتند . آیا کسی آنان را مشرک دانسته است ؟ مسلما خیر .

لذا خلط مبحث نفرمایید . اینجا از ولایتی صحبت نشده است . و بعدهم باز که شما گزینشی عمل کردید . چرا حضرت صادق دستور به محال داده است ؟ وقتی حکومت اسلامی نیست چرا گفته که به روات حدیث ما ( که در آن زمان هیچ کاره بودند و توانایی اجرای احکام اسلامی را نداشتند ) مراجعه کنند ؟

و بلکه نکته جالبی از حدیث به دست می آید : برای اجرای احکام اسلامی نیازی به حکومت اسلامی نیست . چرا که اگر بود حضرت صادق دستور رجوع به روات حدیث بدون قدرت سیاسی و اجرایی نمی داد .

کریم;360065 نوشت:
آیة الله منتظری چهار جلد کتاب در اثبات ولایت مطلقه فیه نوشته اند والان نیز موجود است پس کسی که خود در اثبات این امر کتاب نوشته چطور آنرا شرک می داند.العیاذ بالله یعنی خود این شخص اعتراف می کند که تمام این مدت را با شرک زندگی می کرده است.

دوست عزیز شما در مورد آیت الله خویی می گویید که نظرش برگشته ، آیا برگشت نظر فقط باید در راستای میل شما باشد ؟ خب قطعا ایشان از نظر خود برگشته اند . ( می بینید که اجتهاد فقها چه بلایی بر سر جامعه می آورد ؟ اگر حکومت اسلامی در دست معصوم باشد ، دیگر بیم این نیست که امکان دارد فردا این اجتهاد نقض شود و یا ضد همین اجتهاد صادر شود . اینست که جامعه همواره در یک شک و تردید بزرگ قرار دارد که فردا چه می شود ؟ دقیقا مثل قیمت ها . ) . آیت الله منتظری مخالف ولایت مطلقه فقیه بود و یکی از دلایل خلع ایشان هم همین بود . انکار و توجیه بی معناست .

کریم;360065 نوشت:
ما در مورد آیة الله خویی بهتر است به منابع وکتب خود ایشان که در سایتشان نیز موجود است مراجعه کنید. ایشان در منهاج الصالحین بعد از نقل سخن صاحب جواهر در باب جهاد در زمان غیبت می فرماید:
برفقیه لازم است که بعد از مشورت با اهل خبره ویقین به اینکه قدرت غلبه بر کفار را دارند ونیروی لازم برای این امر موجود است می تواند اعلام جهاد کند، وتحقق این مساله در خارج نیازمند فقیه جامع الشرایط است که مسلمانان حکم اورا قبول می کنند، فلذا او تصدی این امر می شود از باب حسبه ، چون اگر غیر او متصدی این امر باشد به هرج ومرج می کشد.(منهاج الصالحین،ج1،ص366)
منهاج الصالحین آخرین کتاب آیةالله خویی است که یک سال ونیم قبل از وفاتشان چاپ شده است وایشان در این کتاب مشروعیت حکومت وتصدی امور به دست ولی فقیه را قبول می کنند..
لذا دوست عزیز ما به جای نسبت دادن امری به این بزرگان با توجه به سخنان دیگران بهتر است به کتب خود ایشان مراجعه کنیم.

ببینید اولا نظر آیت الله خویی در این مورد صریح است ( ولایت فقیه بدعت است ) ، ثانیا نهایتا ایشان هم مثل آیت الله سیستانی ولایت در امور حسبیه که در حقیقت می شود مرجعیت دینی همراه با اضافه کاریهایی را قبول داشته است ، اما مسلما مخالف این نوع ولایت فقیهی است که امروزه در جامعه جاری است بوده اند . و بعدهم این بازپس گیری اجتهاد ها بر ضرر شماست ، این بیان می کند که کسی مثل آقای خویی با آنهمه علم و دانش اشتباه کرده و لذا حکومت منصوب الهی شانش بالاتر از آنست که به دست افرادی بیفتد که هرلحظه امکان خطا دارند و حتی در طول عمر خود دقیقا ضد سخنان خود ، بیان می کنند . جناب کریم ! ما چگونه چنین فقهایی را وارصان حکومت الهی بدانیم ؟؟؟؟؟

اما از کتاب سخن گفتید ، من نمی خواستم بگویم اما اینجا دیگر مجبور هستم که بیان کنم ، آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی یک کتاب مخصوص در رد نظریه ولایت فقیه و نوع مطلقه آن نوشته اند . عزیزان می توانند به کتاب حکومت صالحان و ولایت فقیهان مراجعه کنند . جناب کریم بازهم می خواهید بگویم ؟ یک اطمینان به شما بدهم هرچه قدر شما بیشتر توجیه کنید بنده بیشتر مدرک رو می کنم . آیت الله العظمی تهرانی می توان گفت که شدید ترین جملات و مطالب را علیه ولایت فقیه بیان کردند . به گونه ای که مرگ ایشان هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد .

اما آیت الله طاهری ، جناب آقای کریم زیاد بسط نمی دهم ، اولا من خودم در مراسم تشییع جنازه ایشان حضور داشتم و کسی که آنجا بود می داند که چه چیز هایی گفتند و چه چیز هایی از سه سید فاطمی شنیدیم . دوست عزیز نامه سرگشاده به ملت ایران و انتقادهای تند از رهبری نشانه پذیرش ولایت فقیه است ؟ خیلی جالب است . بدنیست که کمی واقع بین باشید .

کریم;360065 نوشت:
در مورد سخن آای غروی نیز منبع ذکر کنید البته استحضار دارید که مجله وروزنامه در این مباحث منبع مورد پذیرش نیست بلکه از کتب وآثار خودشان منبع ذکر کنید.چون با کلی گویی چیزی اثبات نمی شود.

اولا از کی تا حالا روزنامه و مجله بی اعتبار شده است ؟ شما سخنان بزرگان حاکم امروزی را از خودشان می شنوید یا از همین مجلات و روزنامه ها دریافت می کنید ؟

ثانیا این مطلب در کتاب فقه استدلالی در مسائل خلافی، نشر اقبال، ۱۳۷۷، بخش چهارم:بحثی در اخبار موضوعه ، آمده است .

موفق باسید .

با سلام خدمت شما جناب عبدالرسول
بنده با سخنان شما کاملا موافقم. ولی اجازه دهید پا را فراتر نهم.
بنده معتقدم حتی حکومت امام هم اگر مقبولیت مردمی نداشته باشد مشروعیت ندارد. دقت کنید بنده نمی گوییم خود شخص امام مشروعیت ندارد. ایشان شارع مقدس هستند. مرجع دینی است. و همیشه برای پاسخگویی به سوالات مردم مشروعیت تام دارد. سخنان ایشان برای مردم حجت است ولی حق حکمرانی و حکومت ندارند مگر با مقبولیت مردمی.
ما دو نوع مشروعیت داریم:
1. مشروعیت فی نفسه
2. مشروعیت حکمرانی
برای مشروعیت حکمرانی 2 شرط لازم است : 1. مشروعیت شخص حاکم فی نفسه ( یعنی صاحب شریعت ) که امام حائز آن است. 2. مقبولیت مردمی
به همین دلیل است که اکثریت قاطع امامان حکومت نداشتند چون مقبولیت نداشتند. یعنی خودشان صاحب شرع بودند ولی حکومتشان مشروع نبود. یعنی مورد تایید خدا نبود. چون مردمی نبود.
به اعتقاد بنده این درست نیست که ما خدا را در یک طرف میدان بگذاریم و مردم را هم در طرف دیگر. و اینطور بگوییم که تایید خداوند یعنی مشروعیت و تایید مردم یعنی مقبولیت. خیر اینگونه نیست. بلکه خدا رضایت و تاییدش را در مورد حاکم حکومت اسلامی منوط کرده است به مقبولیت مردمی.
و اما نکته ای در باب فقه :
فقه در واقع شرط علم حاکم است. طرفداران ولایت فقیه علم حاکم را در فقه خلاصه می کنند. غافل از اینکه تفاوت اساسی بین علم فقیه و علم امام وجود دارد. علم امام به اعتقاد شیعه حضوری و اعطایی است در صورتی که علم فقیه حصولی و اکتسابی است. علم امام خطاناپذیر است ( به اعتقاد شیعه ) علم فقیه خطا پذیر است. لذا به اعتقاد بنده برای حاکم اسلامی علم فقه همان اعتباری را دارد که مثلا علم شهرسازی دارد یا علم اقتصاد دارد. بدلیل اینکه هردو اکتسابی و خطا پذیر بوده و البته برای جامعه اسلامی مورد نیاز است. و از آنجایی که هیچ شخصی پیدا نمی شود که اشراف کامل به تمام این علوم داشته باشد باید شخصی را به ریاست جامعه اسلامی بگماریم که بتوانند متخصص ترین افراد را در تمام این علوم ( فقه - اقتصاد - سیاست - مهندسی و شهرسازی و ... ) گردهم آورد و با یک مدیریت مدبرانه از تمام استعداد آنها در جهت پیشرفت جامعه اسلامی استفاده نماید. چنین شخصی باید واجد علم مدیریت هم به صورت آکادمیک و هم به صورت تجربی باشد. لذا علم مدیریت برای حاکم اسلامی در اولویت اول است. حال اگر این مدیر اشراف کمی هم به علوم دیگر داشت بسیار می تواند مفید فایده باشد.
و من الله توفیق

عبدالرسول;360092 نوشت:
و اضافه از شما می پرسم که آیا اکنون که حکومت اسما اسلامی است قوانین اسلامی جاری می شود ؟ اسلامی بودن یک حکومت را از روی اسمش تشخیص می دهند و یا از روی عملکردش ؟

مشکل شما این است که بحث نظری را با عملی قاطی می کنید ما در اینجا در مورد عملکرد نفیا واثباتا بحث نمی کنیم بلکه بر سر اصل قضیه از دیدگاه روایات اسلامی وادله اسلامی بحث می کنیم.

عبدالرسول;360092 نوشت:
لذا خلط مبحث نفرمایید . اینجا از ولایتی صحبت نشده است . و بعدهم باز که شما گزینشی عمل کردید . چرا حضرت صادق دستور به محال داده است ؟ وقتی حکومت اسلامی نیست چرا گفته که به روات حدیث ما ( که در آن زمان هیچ کاره بودند و توانایی اجرای احکام اسلامی را نداشتند ) مراجعه کنند ؟

با توجه به بحثهایی که گذشت زمینه وموعیت این کار نبوده است والااگر زمینه وجود داشت آن بزرگواران نیز ساکت نمی نشستند.

عبدالرسول;360092 نوشت:
دوست عزیز شما در مورد آیت الله خویی می گویید که نظرش برگشته ، آیا برگشت نظر فقط باید در راستای میل شما باشد ؟ خب قطعا ایشان از نظر خود برگشته اند . ( می بینید که اجتهاد فقها چه بلایی بر سر جامعه می آورد ؟ اگر حکومت اسلامی در دست معصوم باشد ، دیگر بیم این نیست که امکان دارد فردا این اجتهاد نقض شود و یا ضد همین اجتهاد صادر شود . اینست که جامعه همواره در یک شک و تردید بزرگ قرار دارد که فردا چه می شود ؟ دقیقا مثل قیمت ها . ) . آیت الله منتظری مخالف ولایت مطلقه فقیه بود و یکی از دلایل خلع ایشان هم همین بود . انکار و توجیه بی معناست .

بنده دارم برای شما از نوشته خود این بزرگواران دلیل می آورم آنوقت شما با احتمالات دارید به بنده جواب می دهید. آقای منتظری در اثبات ولایت مطلقه فقیه کتاب نوشته اند خود زمانی قائم مقام ولایت مطلقه بودند که به خاطر ساده اندیشی وعدم توانایی لازم در امور سیاسی از جانب حضرت امام خلع شدند.
در مورد آقای خویی نیز بنده از خود کتابشان برای شما دلیل آوردم والان متوجه نمی شوم چه می فرمایید. ایشان حکومت ولی فقیه را می پذیرند ولی این مساله را از باب امور حسبیه می دانند. اگر به منبعی که دادم یعنی کتاب منهاج الصالحین این مساله را می توانید مطالعه کنید.

عبدالرسول;360092 نوشت:
اما از کتاب سخن گفتید ، من نمی خواستم بگویم اما اینجا دیگر مجبور هستم که بیان کنم ، آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی یک کتاب مخصوص در رد نظریه ولایت فقیه و نوع مطلقه آن نوشته اند . عزیزان می توانند به کتاب حکومت صالحان و ولایت فقیهان مراجعه کنند . جناب کریم بازهم می خواهید بگویم ؟ یک اطمینان به شما بدهم هرچه قدر شما بیشتر توجیه کنید بنده بیشتر مدرک رو می کنم . آیت الله العظمی تهرانی می توان گفت که شدید ترین جملات و مطالب را علیه ولایت فقیه بیان کردند . به گونه ای که مرگ ایشان هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد .

دوست عزیز بنده دارم از آیة الله خویی حرف می زنم که شما به او نسبت می دادید که ولایت فیه بدعت است وبنده با توجه به خن خود ایشان اثبات کردم این سخن بهتان به ایشان است. حال شما آمده اید از آیة الله صادقی تهرانی حرف می زنید وبحث هایی که مربوط به وه قضائیه است را اینجا مطرح می کنید.

عبدالرسول;360092 نوشت:
اولا از کی تا حالا روزنامه و مجله بی اعتبار شده است ؟ شما سخنان بزرگان حاکم امروزی را از خودشان می شنوید یا از همین مجلات و روزنامه ها دریافت می کنید ؟

در همین مجلات وروزنامه برای فروش بیشتر وجذابیت آنقدر نسبت های دروغ می دهند سخنهای دروغ نقل می کنند که خود گوینده خبری ندارد ودر نسبت دادن یک سخن به بزرگان باید از منبع معتبر نقل کرد چون سخن یک فوتبالیست یا بازیگر نیست بلکه سخن یک مرجع دین است وبحث برسر عقاید مردم می باشد. پس دقت کنیم.

شریعت عقلانی;360119 نوشت:
برای مشروعیت حکمرانی 2 شرط لازم است : 1. مشروعیت شخص حاکم فی نفسه ( یعنی صاحب شریعت ) که امام حائز آن است. 2. مقبولیت مردمی
به همین دلیل است که اکثریت قاطع امامان حکومت نداشتند چون مقبولیت نداشتند. یعنی خودشان صاحب شرع بودند ولی حکومتشان مشروع نبود. یعنی مورد تایید خدا نبود. چون مردمی نبود.
به اعتقاد بنده این درست نیست که ما خدا را در یک طرف میدان بگذاریم و مردم را هم در طرف دیگر. و اینطور بگوییم که تایید خداوند یعنی مشروعیت و تایید مردم یعنی مقبولیت. خیر اینگونه نیست. بلکه خدا رضایت و تاییدش را در مورد حاکم حکومت اسلامی منوط کرده است به مقبولیت مردمی.
و اما نکته ای در باب فقه :

نظرات شما به جای خود محترم است ولی درباب عقاید مردم نمی شود با نظرات من وشما عمل کرد بلکه یک طرف قضیه دین وباورهای جامعه است لذا باید با دلیل وبرهان سخن بگوییم.

جمع بندی: آیا ولی فقیه منصوب از طرف خداست؟
سوال: آیا ولی فقیه منصوب از جانب خداوند است؟ وچه دلایلی برای اثبات آن وجود دارد؟ ودر عین حال چه اوصافی باید داشته باشد واختیارات او در چه حدی است؟
جواب: آنچه از احادیث به دست می آید، در زمان غیبت معصوم ویا با اذن ایشان کسی که مشروعیت فتوی در احکام اسلامی وقضاوت در میان مردم را دارد فقهاء جامع شرایط می باشند. ورجوع به غیر ایشان صحیح نمی باشد. در مقبوله عمر بن حنظله امام صادق علیه السلام می فرماید:
برای محاکمه نزد کسی که احادیث ما را روایت می کند وآشنای به حلال وحرام ماست وبراساس احکام ما حکم می دهد رجوع کنید وبه حکمی که کی کند راضی باشید، چون آن فقیه رد حکم ماست ورد کننده حکم ما در واقع رد کننده حکم خداست واین هم در حد شرک به خداست.[1]
و در حدیثی که در کتاب کمال الدین نقل شده است امام زمان علیه السلام می فرماید:
واما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواة احادیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجةالله علیهم.[2]
در رخدادها وامور پیش آمده در عصر غیبت به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من برشما هستند ومن حجت خدا برآنها می باشم.

آنچه ار این احادیث به دست می آید فقهاء در عصر غیبت حجت برمردم هستند ووظیفه مردم پیروی از آنها است ،وحجیت آنها براساس نصب عام از جانب ائمه اطهار علیهم السلام می باشد وچون امام برگرفته از شرع مقدس ورضای الهی است بنابراین لزوم پیروی از فقهاء وراویان احادیث اهل بیت علیهم السلام مورد رضایت خداوند می باشد وولی فقیه نیز یکی از این فقهاء است که باداشتن شرایطی از قبیل: اجتهاد، مدیریت، سیاستمداری وآگاه به زمان برای اداره جامعه در مسیر اسلامی از جانب فقهاء شناسایی ومعرفی می شود. اگر گفته می شود که ولی فقیه منصوب از طرف خداوند است با توجه به این توضیحاتی است که بیان شد.
وآنچه براساس آیات قرآنی ودلایل عقلی قابل اثبات است عصمت برای پیامبران وائمه اطهار علیهم السلام است اما در غیر ایشان از اولیاء الهی نفیا واثباتا دلیل خاصی وجود ندارد. اما نسبت به فقهاء وولی فقیه نیز باید گفت اینها نائبان عام معصوم در عصر غیبت برای حفاظت از کیان اسلام و حدود الهی است. ودر واقع از باب اضطرار است وهیچوقت این فقهاء از جهت عصمت ومقام قابل مقایسه با اهل بیت نیستند. اما نکته قابل توجه این است که ولی فقیه باید تمام تلاش خود را انجام دهد تا براساس احکام ومعارف اسلامی عمل کند ودر تصمیم گیریهای خود حکم الهی را ار منابع آن به دست آورد ودر این راه فقهاء شورای نگبهان ناظر هستند تا از این مسیر خارج نشود. واین سخت گیری درصد خطای ولی فقیه را در تصمیم گیری خیلی پایین می آورد.
وآیه: فان تنازعتم فی شئ فردوه الی الله والرسول،[3] این مساله در وهله اول برای اولی الأمر است که همان ائمه اطهار(ع)می باشند.که مردم وظیفه دارند برای فهمیدن حکم الهی در نزاعها به ایشان مراجعه کنند.اما ولی فقیه وفقهاءنیز به عنوان نائب عام امام معصوم همانطور که در بالا گذشت وبا توجه به حدیث مقبوله عمر بن حنظله مجاز به بیان حکم الهی هستند. ومردم موظف به قبول این حکم هستند. لذا با این بیان ودر نظر گرفتن مقبوله حنظله وآیه مذکور می توان گفت که شامل فقهاء در عصر غیبت می شود.
ولی فقیه لازم نیست عین صفات رسول خدا(ص) را داشته باشند. چون ما شاهد هستیم که رسول خدا (ص)هنگام جنگ افرادی را به عنوان جانشین خود در مدینه باقی می گذاشتند که معصوم نبودند مانند ابن کواء، بنابراین اینطور نیست که همه جانشینان معصوم باید معصوم باشند. نسبت به ولی فقیه فقهاء نیز دلیلی وجود ندارد که باید معصوم باشند، واحادیثی که در این زمینه وجود دارد چنین شرطی قرار نداده اند بلکه آنچه شرط است باید آشنا به حلال وحرام واحکام دین بوده وبراساس آن حکم کرده وفتوی دهند.
و فقط معصوم است که سخن،تقریر ورفتار وسیره او عین دین است وعمل طبق آن حجت شرعی می باشد. واین مساله برولی فقیه صد نمی کند بلکه ولی فقیه باید دین را طبق منابع آن که یکی هم گفتار ورفتار ائمه(ع)می باشد یاد بگیرد ودر فتوی دادن واداره جامعه بر طبق آنها رفتار کند.
مشروعیت از جانب خداوند است و اجماع بر حاکمیت شخصی موجب مقبولیت اوست ،بنابراین چه بسا کسی مشروعیت داشته باشد ولی مقبولیت نداشته باشد مانند امیرالمومنین که از جانب خداوند به عنوان امام تعیین شده بود ولی متاسفانه مورد اقبال قرار نگرفت وکسانی که مشروعیت نداشتند برسر کار آمدند. وانتخاب مردم به تنهایی موجب مشروعیت کسی وحقانیت او نمی شود بلکه تایید الهی نیز لازم دارد.
همانطور که امام خمینی (ره)در کتاب امربه معروف تحریر الوسیله بیان داشته اند هر شانی که برای امام معصوم(ع)وجود دارد از قبیل قضاوت، صدور فتوی ،رهبری اجتماع و...به ولی فقیه در زمان غیبت منتقل می شود بجز امر به جنگ ابتدایی ولی برای دفاع فیه می تواند مردم را بسیج کند. واین ولایت مطلقه فقیه است. ودر مقابل بعضی فقهاء ولایت فقیه را فقط در امور حسبیه می دانند.

با این توضیح که بعضی اوقات حکمی ثانوی وجود دارد ومصلحت مسلمانان ایجاب می کند طبق آن عمل کرد ولذا حکم اولی مدتی تعطیل می شود. مانند تعطیل کردن حج در سال 66 که حفظ جان مسلمانان و مبارزه با مستکبران اولویت داشت برای اجرای حج. بنابراین انها را نمی شود از باب خلاف اسلام شمرد بلکه حکمی ثانوی است که مصلحت آن بیشتر وبرتر از حکم اصلی می باشد.
امیرالمومنین علیه در رد ادعاهای خوارج می گفتند: که حکم مخصوص خداست فرمودند:
سخن درستی است، ولی با آن باطل را اراده می کنند. لابد للناس من امیر بر اوفاجر، مردم باید امیر وحاکمی چه خوب وچه بد داشته باشند که در سایه او حق ضعیف گرفته شود ومومن راحت به کار خود بپردازد وراهها امن شوندو...[4]
وجود حاکم لازم وضروری است چون در غیر این صورت هرج ومرج ونا امنی جامعه را فرا می گیرد. واز سخن امام علی علیه السلام استفاده می شود که وجود حاکم بد بهتر از نبود آن است. حال در عصر غیبت وجود حاکمی که آگاه به دین بوده وبراساس آموزه های دینی حکومت می کند به مراتب بهتر از حاکمی بی دین وفاسد مانند پهلوی هاست.
این برداشتها خلاف فرمایشات این بزرگان در کتب وتالیفاتشان است. آیة الله خویی در آخرین کتابی که تالیف کرده اند می فرمایند:
أنا لو قلنا بمشروعية أصل الجهاد في عصر الغيبة فهل يعتبر فيها إذن الفقيه الجامع للشرائط أولا؟ يظهر من صاحب الجواهر (قدس سره) اعتباره بدعوى عموم ولايته بمثل ذلك في زمن الغيبة. وهذا الكلام غير بعيد بالتقريب الآتي، وهو أن على الفقيه أن يشاور في هذا الامر المهم أهل الخبرة والبصيرة من المسلمين حتى يطمئن بأن لدى المسلمين من العدة والعدد ما يكفي للغلبة على الكفار الحربيين، وبما أن علمية هذا الامر المهم في الخارج بحاجة إلى قائد وآمر يرى المسلمين نفوذ أمره عليهم، فلا محالة يتعين ذلك في الفقيه الجامع للشرائط، فإنه يتصدى لتنفيذ هذا الامر المهم من باب الحسبة على أساس أن تصدى غيره لذلك يوجب الهرج المرج ويؤدي إلى عدم تنفيذه بشكل مطلوب وكامل.[5]
اگر جهاد درعصر غیبت مشروع باشد آیا به اذن ولی فقیه نیاز دارد یانه؟ از صاحب جواهر که قائل به ولایت مطلقه فیه است لزوم این اذن به دست می آید. واین کلام بعید نیست با این توضیح که فقیه با اهل خبره مشورت کند واگر تشخیص داد که عده وامکانات برای غلبه بر کفار کافی است حکم جهاد دهد وتحقق خارجی این مساله در خارج نیازمند رهبر وپیوایی است که حکم او در میان مسلمانان نافذ باشد واین نیز متعین در فقیه جامع شرایط است چوناو متصدی تنفیذ این حکم است، ودر صورت تصدی غیر او هرج ومرج پیش می آید وحکم به صورت مطلوب محقق نمی شود.
با توجه به این سخنان آیةالله خویی ولایت مطلقه فقیه را با توضیحی که می دهند قبول می کنند وآنرا از باب ولایت حسبیه نافذ می دانند.
آیةالله منتظری نیز چهار جلد کتاب در اثبات ولایت مطلقه فقیه نوشته اند وخود سالها قائم مقام این پست بوده اند. ولذا این عملکرد با شرک دانستند ولایت مطلقه نمی سازد.

خلاصه سخن اینکه به خاطر ضرورت وجود حاکم واحادیث موجود در مورد رجوع به فقهاء وراویان احادیث اهل بیت در عصر غیبت وعدم تحقق حدود واحکام اسلامی بدون وجود دولتی اسلامی وشخصی آشنا به احکام دینی مشروعیت ولایت فقیه ثابت می شود وعده ای نافذ بودن حکم ولی فقیه را از باب ولایت مطلقه فقیه می دانند وعده ای از باب ولایت بر امور حسبیه و همه فقهاء تضعیف حکومت اسلامی را که موجب هرج ومرج واخلال در جامعه شود حرام می دانند.



[/HR][1] . کلینی، کافی، ج7، ص412، ناشر: دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1307ه ق، چ چهارم.


[2] . صدوق، کمال الدین، ج2، ص484، ناشر: اسلامیة، تهران، 1395 ه ق، چ دوم.

[3] .نساء/59

[4] . شرح نهج البلاغه،ج2،ص307.

[5] . منهاج الصالحین،ج1،ص366.


موضوع قفل شده است