جمع بندی آیا والدینی که فرزند بیمار به دنیا بیاورند، ظالم هستند؟

تب‌های اولیه

125 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

و طاها;797442 نوشت:
با سلام مجدد

خیلی ممنون

لطفا درمورد حق الناس بودنش هم بفرمایید
مثلا آیا ضامن خسارت وارده اند یا نیاز به رضایت گرفتن است؟ ...
متشکرم

با سلام و عرض ادب

منظورتان چه خسارتی است؟ اگر منظور نقص عضو و بدنی باشد حق الناس شرعی محسوب نمی شود و نیاز به جبران ندارد.

استفتای شفاهی از دفتر مقام معظم رهبری در قم

نور;797695 نوشت:
با سلام و عرض ادب

منظورتان چه خسارتی است؟ اگر منظور نقص عضو و بدنی باشد حق الناس شرعی محسوب نمی شود و نیاز به جبران ندارد.

استفتای شفاهی از دفتر مقام معظم رهبری در قم

با سلام و احترام
چه جالب
انطور که متوجه شدم در این فرض حق الناس به گردن والدین نیست و نیاز به کسب رضایت فرزند نیستند. یعنی رضایت فرزند شرط توبه و بخشش گناهشان نیست. درست فهمیدم؟
در مورد خسارت چیزی به ذهنم نمی رسد. مثلا بگوییم پدر یا مادر گناه کار موظف باشند هزینه های لازم برای زندگی او را تامین کنند. هزینه هایی فراتر از نفقه. مثلا فرزند مستقل است و درامد دارد ولی مادر یا پدر موظف باشند هزینه هایی که به واسطه این گناه بر فرزند تحمیل کرده اند را بپردازند.
که با توجه به پاسخ قبلی فکر کنم والدین هیچ دینی از این بابت به گردن ندارند.

همچنین حق الناس مگر شرعی و غیر شرعی دارد؟
البته من گله مندم خیلی از سوالاتم را رمز گونه پاسخ میگیرم. کلا عرض میکنم ربطی به اینجا هم ندارد.
مثلا وقتی میپرسم این کار حق الناس است انتظار دارم یکی از این جواب ها را بشنوم
حق الناس نیست.
هست.
اما وقتی گفته میشود حق الناس شرعی برای انسان سوال میشود که حق الناس غیر شرعی مگر داریم؟ مثلا حق الناس عقلی مثل حسن و قبح شرعی و عقلی.

متشکرم

از نظر کمیسیون استفتائات شورای عالی قضایی
هر جرمی که موجب تضرر شخص یا اشخاص خاص بشود حق‌الناس محسوب میشود

در گناهان مربوط به حق‌الناس مانند دزدی، رباخواری،غیبت، تهمت، زخم زبان و آبروریزی، علاوه بر استغفار و توبه به سوی خداوند، باید از مردم نیز حلالیت طلبیده شده و حقوق آنها جبران شود و حتی شهادت در راه خدا نیز اینگونه گناهان را پاک نمی‌کند.
المبسوط فی فقه الامامیه، ج 7

فرض کنید مسلمانی با بمب های ... فرزندان یک جامعه را ناقص الخلقه کند
طبق تعاریف این شخص باید ظالم باشد و عقلا به مردم ضرر زده و حق الناس به گردن دارد. عقل حکم میکند پدر و مادری که به فرزند آسیب زده اند با خوردن مثلا غذای خاص، به فرزند ضرر و آسیب زده اند و حق الناس به گردن دارند. به طوری که اگر آن مسلمان جنایتکار جنگی محسوب میشود این پدر و مادر نیز جنایتکار خواهند بود و هر دو حق الناس به گردن دارند.
و الله اعلم

و طاها;797740 نوشت:
با سلام و احترام
چه جالب
انطور که متوجه شدم در این فرض حق الناس به گردن والدین نیست و نیاز به کسب رضایت فرزند نیستند. یعنی رضایت فرزند شرط توبه و بخشش گناهشان نیست. درست فهمیدم؟
در مورد خسارت چیزی به ذهنم نمی رسد. مثلا بگوییم پدر یا مادر گناه کار موظف باشند هزینه های لازم برای زندگی او را تامین کنند. هزینه هایی فراتر از نفقه. مثلا فرزند مستقل است و درامد دارد ولی مادر یا پدر موظف باشند هزینه هایی که به واسطه این گناه بر فرزند تحمیل کرده اند را بپردازند.
که با توجه به پاسخ قبلی فکر کنم والدین هیچ دینی از این بابت به گردن ندارند.

همچنین حق الناس مگر شرعی و غیر شرعی دارد؟
البته من گله مندم خیلی از سوالاتم را رمز گونه پاسخ میگیرم. کلا عرض میکنم ربطی به اینجا هم ندارد.
مثلا وقتی میپرسم این کار حق الناس است انتظار دارم یکی از این جواب ها را بشنوم
حق الناس نیست.
هست.
اما وقتی گفته میشود حق الناس شرعی برای انسان سوال میشود که حق الناس غیر شرعی مگر داریم؟ مثلا حق الناس عقلی مثل حسن و قبح شرعی و عقلی.

متشکرم

با سلام و عرض ادب

بزرگوار شفاف عرض میکنم حق الناس نیست و هزینه ای علاوه بر نفقه بر والدین واجب نمی شود.

موفق و موید باشید

رئوف;796506 نوشت:
با سلام خدمت کاربران گرامی و کارشناسان محترم

بنده سوال را مطالعه کردم و برخی از پاسخ ها را هم مطالعه کردم. با این حال وجه کلامی بودن پرسش شما برایم مشخص نشد.
بحث عدل در میان عدلیه و اشاعره در مورد صفات خداوند است نه در مورد افعال انسان.
افعال انسانی در علومی مانند فقه و اخلاق مورد بررسی قرار می گیرد و اخلاقی/غیراخلاقی و حلال/حرام بودن آنها مورد بررسی قرار می گیرد.

با این حال اگر وجه دیگری در سوال شما وجود داشته باشد به مباحث کلامی مربوط باشد، بنده در بحث مشارکت می کنم.

موفق باشید

با سلام و احترام
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54569&p=796528&viewfull=1#post796528

اینجا توضیح دادم.
منتظر پاسخ شما هستم.

بنیان باور به مسئله عدل الهی، مسئله حسن و قبح عقلى است. این مسئله یکی از محوری ترین مباحث کلامی است که با مسئله عدل الهی ارتباط بسیار نزدیکی دارد. این مسئله نیز از ‏ موارد اختلافی میان عدلیه و غیرعدلیه است. قائلین به حسن و قبح عقلى معتقدند انسان مى تواند مستقلاً و با نظر به ذات برخى از افعال ـ از جمله افعال خداوند ـ درباره حسن یا قبح آنها داورى كند. به همین دلیل است که انسان می تواند عقلاً بفهمد که عدل حسَن و ظلم قبیح است.

معنای حسن و قبح
برای درک بهتر مسئله نخست لازم است معنای «حسن و قبح» و «عقل» را روشن کنیم. حسن و قبح معمولاً در سه معنا به کار گرفته می شود:
1. کمال و نقص: بنابر این معنا، هر آنچه کمال محسوب می شود (مثل علم) حسن و هر آنچه نقص به حساب می آید (مثل جهل) قبیح است.
2. ملائمت و همسازی با طبع: بنابر این تعریف، هر چه ملایم و همساز با طبع باشد (مثل لذت) حسن و هر آنچه منافى و ناهمساز با طبع است (مثل درد و رنج) قبیح به حساب می آید.
3. استحقاق مدح و ذم یا ثواب و کیفر: مطابق این معنا، هر فعلى را كه فاعل مختار آن‏مستحق مدح و ستایش در دنیا ومستحق ثواب در آخرت باشد، حسن‏گویند و هر فعلى را كه فاعل مختار آن ‏مستحق مذمت و نكوهش در دنیا و مستحق عذاب در آخرت باشد، قبیح‏نامند.
در مسئله حسن و قبح ذاتی، آنچه بیشتر مورد نظر است معنای سوم است. یعنی عملی حسن است که فاعل آن مستحق مدح و ثواب است و عمل قبیح عملی است که فاعل آن مستحق ذم و کیفر است

و طاها;796528 نوشت:
با سلام و احترام

آیا چون فعل والدین ظلم نیست خدا آن را ظلم نمیداند؟
یا
چون خدا، فعل والدین را ظلم نمیداند، فعل آنها ظلم نیست؟

فرض : عقلا، کار چنین پدر و مادری را مذمت میکنند پس ظلم است.

در واقع عقل میگوید این کار ظلم است
و شرع میگوید ظلم نیست.

پی نوشت
چون نمیخواستم بحث به سمت حکمت فرزندان ناقص و ... برود گفتم ما با حکمت و فلسفه ی وجود فرزندان ناقص کاری نداریم. اگر قرار بود حکمت ها را بررسی کنیم میپرسیدم
حکمت وجود فرزندان ناقص الخلقه چیست؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

مسئله پیپچیده و دارای ابعاد مختلفی است.

شیعه عموما قائل به حسن و قبح عقلی و نیز حسن و قبح ذاتی است. بدین معنا افعال در ذات خود داری خوبی یا بدی هستند و صرف دستور الهی موجب خوبی یا بدی یک فعل نمی شود بلکه در بسیاری از اوقات عقل کاشف خوبی یا بدی یک فعل است.

نکته دیگر اینکه اگر چه ما قائل به حسن و قبح عقلی هستیم یعنی به این مسئله باور داریم که عقل می تواند راه ما برای کشف خوبی و بدی باشد ولی بایستی بدانیم که عقل احکام مختلفی دارد. گاهی احکام عقل در حد شک و تردید است، گاهی در حد ظن و گمان و گاهی نیز یقینی است.

اگر عقل، حکمی را به صورت یقینی مطرح کند، در آن صورت از حجیت تام برخوردار خواهد بود.
در این حالت ما می توانیم حتی بر اساس جکم یقینی عقل، حکم شارع را نیز استخراج کنیم و دریابیم.

در هر صورت، همه آنچه گفته شد، حالت کبرای یک استدلال است و صغرای آن بایستی به صورت جزئی و موردی بررسی شود. به عبارت دیگر، بایستی در هر موردی بررسی کنیم و ببنیم که آیا عقل حکم صد در صد یقینی صادر می کند یا خیر و اگر این کار را کرد، آنگاه می توان به حکم عقل استناد کرد.

موفق باشید

رئوف;800195 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

مسئله پیپچیده و دارای ابعاد مختلفی است.

شیعه عموما قائل به حسن و قبح عقلی و نیز حسن و قبح ذاتی است. بدین معنا افعال در ذات خود داری خوبی یا بدی هستند و صرف دستور الهی موجب خوبی یا بدی یک فعل نمی شود بلکه در بسیاری از اوقات عقل کاشف خوبی یا بدی یک فعل است.

نکته دیگر اینکه اگر چه ما قائل به حسن و قبح عقلی هستیم یعنی به این مسئله باور داریم که عقل می تواند راه ما برای کشف خوبی و بدی باشد ولی بایستی بدانیم که عقل احکام مختلفی دارد. گاهی احکام عقل در حد شک و تردید است، گاهی در حد ظن و گمان و گاهی نیز یقینی است.

اگر عقل، حکمی را به صورت یقینی مطرح کند، در آن صورت از حجیت تام برخوردار خواهد بود.
در این حالت ما می توانیم حتی بر اساس جکم یقینی عقل، حکم شارع را نیز استخراج کنیم و دریابیم.

در هر صورت، همه آنچه گفته شد، حالت کبرای یک استدلال است و صغرای آن بایستی به صورت جزئی و موردی بررسی شود. به عبارت دیگر، بایستی در هر موردی بررسی کنیم و ببنیم که آیا عقل حکم صد در صد یقینی صادر می کند یا خیر و اگر این کار را کرد، آنگاه می توان به حکم عقل استناد کرد.

موفق باشید

با سلام و احترام
از شما متشکرم
عرض کنم در فرض سوال فرض یقین و ظن را گفتم.
معنای حسن و قبح در پست قبلی گفته شد.
عقلا این کار را مذمت میکنند.
آیا در اینها شکی وجود دارد؟

فردی میداند فرزندش ناقص به دنیا می اید.
عقلا این اقدام او به فرزند اوری را مذمت میکنند.
کار او ظلم است.

با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند نکته:

در پست قبلی گفته اید که عقل می گوید مجاز نیست و شرع می گوید مجاز است. پیش فرض چنین بیانی این است که عقل در مقابل شرع قرار دارد و یا به تعبیری که باب شده است، گویا دلیل عقلی غیر از دلیل شرعی است. این در حالی است که دلیل عقلی نه در مقابل دلیل شرعی بلکه در مقابل دلیل نقلی قرار می گیرد.

به عبارت دیگر، عقل خود منبعی برای شناخت دین است و نمی تواند در مقابل آن قرار بگیرد بلکه عقل در کنار نقل قرار می گیرد.

همان طور که می دانید یکی از منابع فقه عقل است که در کنار کتاب و سنت و اجماع، فقه ما را تشکیل می دهد.

بنابراین اگر عقل حکم قطعی کند که امری جایز نیست، از باب آنکه جزء منابع فقهی ماست، شرع نیز چنین حکمی خواهد کرد. (رجوع شود به قاعده ملازمه در اصول فقه)

با این حال، چگونگی جریان قاعده ملازمه و استخراج حکم فقهی آن در مسئله مورد بحث، امری است که بهتر است از کارشناس محترم فقه استفاده شود.

موفق باشید

رئوف;800548 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند نکته:

در پست قبلی گفته اید که عقل می گوید مجاز نیست و شرع می گوید مجاز است. پیش فرض چنین بیانی این است که عقل در مقابل شرع قرار دارد و یا به تعبیری که باب شده است، گویا دلیل عقلی غیر از دلیل شرعی است. این در حالی است که دلیل عقلی نه در مقابل دلیل شرعی بلکه در مقابل دلیل نقلی قرار می گیرد.

به عبارت دیگر، عقل خود منبعی برای شناخت دین است و نمی تواند در مقابل آن قرار بگیرد بلکه عقل در کنار نقل قرار می گیرد.

همان طور که می دانید یکی از منابع فقه عقل است که در کنار کتاب و سنت و اجماع، فقه ما را تشکیل می دهد.

بنابراین اگر عقل حکم قطعی کند که امری جایز نیست، از باب آنکه جزء منابع فقهی ماست، شرع نیز چنین حکمی خواهد کرد. (رجوع شود به قاعده ملازمه در اصول فقه)

با این حال، چگونگی جریان قاعده ملازمه و استخراج حکم فقهی آن در مسئله مورد بحث، امری است که بهتر است از کارشناس محترم فقه استفاده شود.

موفق باشید

با سلام و احترام

قاعده ملازمه بحث فقهی است اما اینجا سوال من سوال از ملازمه نیست
تا ارتباطی به کارشناس فقه داشته باشد.
توضیح :
تولید فرزند در فرض سوال مورد مذمت عقلا است و ظلم می باشد.
کلما حکم به العقل حکم به الشرع

سوال من درباره جمله اولی است نه جمله دومی
جمله دومی مربوط به قاعده ملازمه می باشد.

خلاصه :
عقلا چنین پدر و مادری را مذمت میکنند و چنین کاری قبیح و ظلم محسوب میشود.
حق الناس : هر ضرری به انسان دیگر حق الناس است و باید او را راضی کرد.
با قبول جمله بالا، ظلم از نوع حق الناس است.

و طاها;800576 نوشت:
با سلام و احترام

قاعده ملازمه بحث فقهی است اما اینجا سوال من سوال از ملازمه نیست
تا ارتباطی به کارشناس فقه داشته باشد.
توضیح :
تولید فرزند در فرض سوال مورد مذمت عقلا است و ظلم می باشد.
کلما حکم به العقل حکم به الشرع

سوال من درباره جمله اولی است نه جمله دومی
جمله دومی مربوط به قاعده ملازمه می باشد.

خلاصه :
عقلا چنین پدر و مادری را مذمت میکنند و چنین کاری قبیح و ظلم محسوب میشود.
حق الناس : هر ضرری به انسان دیگر حق الناس است و باید او را راضی کرد.
با قبول جمله بالا، ظلم از نوع حق الناس است.



با سلام خدمت شما دوست گرامی

اگر فرض کنیم که احتمال بیماری صعب العلاج یا غیر قابل علاج یک فرزند 80 درصد به بالا باشد، آیا والدین بایستی از پدید آمدن چنین فرزندی خودداری کنند؟ و اگر نکردند مرتکب ظلم شده اند؟

پاسخ به این سوال نیازمند آن است که از تمام جوانب آگاه باشیم.

به عبارت دیگر، اگر ما باشیم و ظاهر این مسئله، باید بگوییم که زمینه سازی برای تولد چنین فرزندی معقول نیست.

با این حال ممکن است تصویر جامع تری وجود داشته باشد که ما از آن غافل باشیم. تصویر جامع تر ممکن است به این شکل باشد:

نفس وجود داشتن، بزرگترین موهبت الهی است و وجود داشتن در هر شرایطی بهتر از معدوم بودن است.

فرد ناقص الخلقه اگرچه ممکن است چندسالی در این جهان زجر بکشد و با رنج ها دست و پنجه نرم کند ولی در زندگی ابدی خود مشمول رحمت واسعه الهی خواهد شد و خداوند به او و والدینش اجر بسیار و نعمات فراوان و بخشش گناهان اعطا خواهد کرد.

اگر این تصویر جامع تر را در نظر بگیریم، آنگاه ممکن است بگوییم که عقلا چنین کاری را مذمت نمی کنند و عقلا تحمل رنج موقت برای رسیدن به رفاه و راحتی ابدی، معقول و راجح است.

بنابراین برای قضاوت در در این مسئله، نمی توان به سادگی صرفا بر اساس ظاهر حکم کرد بلکه باید نگاه جامع را در نظر داشت.

موفق باشید

رئوف;800592 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

اگر فرض کنیم که احتمال بیماری صعب العلاج یا غیر قابل علاج یک فرزند 80 درصد به بالا باشد، آیا والدین بایستی از پدید آمدن چنین فرزندی خودداری کنند؟ و اگر نکردند مرتکب ظلم شده اند؟

پاسخ به این سوال نیازمند آن است که از تمام جوانب آگاه باشیم.

به عبارت دیگر، اگر ما باشیم و ظاهر این مسئله، باید بگوییم که زمینه سازی برای تولد چنین فرزندی معقول نیست.

با این حال ممکن است تصویر جامع تری وجود داشته باشد که ما از آن غافل باشیم. تصویر جامع تر ممکن است به این شکل باشد:

نفس وجود داشتن، بزرگترین موهبت الهی است و وجود داشتن در هر شرایطی بهتر از معدوم بودن است.

فرد ناقص الخلقه اگرچه ممکن است چندسالی در این جهان زجر بکشد و با رنج ها دست و پنجه نرم کند ولی در زندگی ابدی خود مشمول رحمت واسعه الهی خواهد شد و خداوند به او و والدینش اجر بسیار و نعمات فراوان و بخشش گناهان اعطا خواهد کرد.

اگر این تصویر جامع تر را در نظر بگیریم، آنگاه ممکن است بگوییم که عقلا چنین کاری را مذمت نمی کنند و عقلا تحمل رنج موقت برای رسیدن به رفاه و راحتی ابدی، معقول و راجح است.

بنابراین برای قضاوت در در این مسئله، نمی توان به سادگی صرفا بر اساس ظاهر حکم کرد بلکه باید نگاه جامع را در نظر داشت.

موفق باشید

با سلام مجدد
متشکرم

انچنان که ظاهر امر نشان میدهد این کار قبیح است
من فکر میکنم فعلا چند راه وجود دارد که این کار را قبیح ندانیم
اول
بگوییم پدر و مادر مالک نطفه و جنین هستند پس مالک حق دارد فرزند کور درست کند.
دوم
پدر و مادر یک گام برای تولد فرزند هستند و گام های بعدی بستگی به انتخاب خود جنین دارد. جنین اختیار دارد و از لحظه ی لقاح و قبل از آن همگی به اختیار خود نطفه و جنین بوده است پس انتخاب خودش بوده است.
سوم
نطفه و جنین را مختار ندانیم بلکه مجبور بدانیم. در این صورت مشکل به خدا ارجاع داده میشود.
پدر و مادر گام اول را بر میدارند اگر خداوند این عمل را ظلم بداند نطفه را نابود میکند و اگر نابود نکرد پس ظلم نیست.
که در این صورت باز همان حسن و قبح ذاتی مطرح است.
و اینکه به فرض که خدا نطفه را نابود کند باز قبیح بودن عمل والدین نفی نمیشود.
چهارم
بگوییم ما نمیدانیم شاید تولد فرزند ناقص به نفع او باشد.
این فرض نیز اشتباه است چون هر عملی توجیه میشود. انسانها میتوانند خیلی از کارها را انجام بدهند با این استدلال که شاید به نفعش باشد.

فعلا همین

همچنین انسان نمیتواند با ظلم کردن کار بد را خوب کند.
مثل کسی که دزدی میکرد تا با ان صدقه بدهد.

شاید تنها دلیل که شاید بهتر باشد همان مالکیت باشد.
ایا مالکیت انسان میتواند این حق را به انسان بدهد که گندم ناقص یا فرزند ناقص تولید کند؟ آیا فرزند ناقص چیزی داشته تا تقاضای حق کند؟

اما مالکیت مشکلاتی در پی دارد
در این صورت پدر و مادر حق هر کاری را درمورد فرزند دارند.
مگر اینکه مالک خود والدین یعنی خداوند، برای انها محدودیت ایجاد کند.
مثلا پدر حق دارد پسرش را اجاره بدهد یا ... ، اما مالک پدر یعنی خداوند میگوید نباید بر ملک من چنین کنی.
پس خداوند قوانینی برای ملک خودش تعیین میکند.

با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند نکته:

- نخست آنکه قضاوت کردن در این مسئله صرفا بر اساس ظواهر، صحیح نیست. به عبارت دیگر، برای بررسی و ارزیابی یک مسئله، حتما باید نسبت به جوانب مختلف آن علم داشته باشیم و قطعا بدون علم کافی، ارزیابی ما صحیح نخواهد بود. بنابراین حالتی که در مورد حکم بر اساس ظاهر بیان کردید، صحیح نیستند. (غیر از اینکه، از نظر درونی نیز سازوار و قابل قبول نیستند)

- در مورد مسئله ای که در باب ادعای نقص علم مطرح کردید که در این صورت هر کسی هر ظلمی بخواهد انجام خواهد داد به این بهانه که در جهان دیگر جبران می شود. در این مسئله باید عرض کنم که اولا این ادعا از هر فردی مقبول نیست بلکه صرفا از افرادی پذیرفته است که بر اساس آموزه های یک دین صحیح اظهار نظر می کنند و اگرنه هر کسی می تواند مدعی شود که هر ظلمی که به دیگران کرده است، در واقع ظلم نبوده است.
چنین ادعایی هنگامی که از سوی یک دین آسمانی معتبر ارائه شود، می تواند محل توجه باشد و احتمالات معقول دیگری را وارد محاسبه ما کند.

- با توجه به نکاتی که عرض شد، تولد چنین فرزندی اساسا ظلم نیست که شما ادعا کنید که برای یک هدف خوب نباید ظلم کرد. قرار دادن فردی در شرایط سخت، با این قید که بعدا در شرایط بسیار بسیار خوب قرار بگیرد، اساسا ظلم نیست تا ادعا کنیم که این ظلم روا نیست.

موفق باشید

رئوف;801102 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند نکته:

- نخست آنکه قضاوت کردن در این مسئله صرفا بر اساس ظواهر، صحیح نیست. به عبارت دیگر، برای بررسی و ارزیابی یک مسئله، حتما باید نسبت به جوانب مختلف آن علم داشته باشیم و قطعا بدون علم کافی، ارزیابی ما صحیح نخواهد بود. بنابراین حالتی که در مورد حکم بر اساس ظاهر بیان کردید، صحیح نیستند. (غیر از اینکه، از نظر درونی نیز سازوار و قابل قبول نیستند.

موفق باشید

با سلام و احترام

میدانید اینجا بحث فقهی و اصولی نیست تا منظورم از ظاهر آن ظاهر باشد.
با نظر به پست شما و دیگران چنین به نظر میرسد که دوستان سعی میکنند راهی پیدا کنند تا عقلا بپذیرند چنین کاری ظلم نیست و عقلا از آن غافل هستند و عده ای مثل برخی دوستان متوجه آن نکات مغفول مانده شده اند.

رئوف;801102 نوشت:

- در مورد مسئله ای که در باب ادعای نقص علم مطرح کردید که در این صورت هر کسی هر ظلمی بخواهد انجام خواهد داد به این بهانه که در جهان دیگر جبران می شود. در این مسئله باید عرض کنم که اولا این ادعا از هر فردی مقبول نیست بلکه صرفا از افرادی پذیرفته است که بر اساس آموزه های یک دین صحیح اظهار نظر می کنند و اگرنه هر کسی می تواند مدعی شود که هر ظلمی که به دیگران کرده است، در واقع ظلم نبوده است.
چنین ادعایی هنگامی که از سوی یک دین آسمانی معتبر ارائه شود، می تواند محل توجه باشد و احتمالات معقول دیگری را وارد محاسبه ما کند.
موفق باشید

اینجا نیز حسن و قبح عقلی را با حسن و قبح شرعی خلط کرده اید.
انسان نمیتواند به خاطر آینده ای مجهول حکم و برداشت فعلی خود را تغییر دهد. نمیتواند به خاطر حفره ی جهل، ظلم بودن انچه فعلا میفهمد را نفی کند. این فهم عقل برای او حجت خواهد بود.

رئوف;801102 نوشت:

- با توجه به نکاتی که عرض شد، تولد چنین فرزندی اساسا ظلم نیست که شما ادعا کنید که برای یک هدف خوب نباید ظلم کرد. قرار دادن فردی در شرایط سخت، با این قید که بعدا در شرایط بسیار بسیار خوب قرار بگیرد، اساسا ظلم نیست تا ادعا کنیم که این ظلم روا نیست.

موفق باشید

اشکالات نکات شما گفته شد.
اما اینکه میفرمایید اساسا ظلم نیست .
آن کس که دزدی میکند تا با پول آن کار خیر انجام دهد، دلیل بر این نیست که دزدی او تبدیل به حسنه شود و ظلم نباشد.
پس برای یک هدف خوب نمیتوان ظلم کرد.
شما ادعا میکنید اگر مثلا والدینی میدانند فرزندشان تمام زندگی زجر خواهد کشید و باز اقدام به تولد او بگیرند، ظلم نیست بلکه شرایط سخت است.

اینجا شما صرفا ادعا کردید ظلم نیست و شرایط سخت است. و دلیلتان همان چیزی بود که باید اثبات میکردید. با مصادره به مطلوب چیزی ثابت نمیشود.
عقلا چنین کاری را مذمت میکنند و چنین کاری ظلم خواهد بود. با تغییر تعابیر حقایق تغییر پیدا نمیکنند.

و طاها;801119 نوشت:
شما ادعا میکنید اگر مثلا والدینی میدانند فرزندشان تمام زندگی زجر خواهد کشید و باز اقدام به تولد او بگیرند، ظلم نیست بلکه شرایط سخت است.

اینجا شما صرفا ادعا کردید ظلم نیست و شرایط سخت است. و دلیلتان همان چیزی بود که باید اثبات میکردید. با مصادره به مطلوب چیزی ثابت نمیشود.
عقلا چنین کاری را مذمت میکنند و چنین کاری ظلم خواهد بود. با تغییر تعابیر حقایق تغییر پیدا نمیکنند.


آیا انسان در این دنیا نسبت به موجودات دیگری مانند ملائکه زجر نمی‌کشد؟! پاسخ روشن است. دنیا دار تزاحم و امتحانات و ابتلائات و ... بوده و لازمه‌ی هر یک از این امور، سختی‌ها و رنج‌های خاص خود است.
انسان ناقصی هم که به عقیده شما، رنج و زجر می‌کشد، در حقیقت این زجر، در مقام مقایسه نسبت به یک انسان سالم معنا و مفهوم یافته و الا، همان شخص ناقص بر اساس بن‌مایه‌های توحیدی از قبیل رضا و تسلیم و توکل و ...، در حال گذر از موطنی به موطن دیگر است و در این حالِ عبور، رنجی به آن معنای مد نظر شما متحمل نمی‌گردد. چون اگر قرار بر بی‌قراری و عدم رضایت آن هم به خاطر یک رنج نسبی باشد، هر انسان دیگری نیز باید به خاطر اصل ناملایمات و تنش‌های زندگی دنیوی، تعبیر رنج را به کار برده و ساز بی‌نوایی را کوک کند.
فرض کنید همه انسان‌ها خلقتشان مانند یک انسان ناقص می‌بود، آیا چنین خلقتی به لحاظ حکمت، باید محل تردید قرار می‌گرفت؟ آیا در همین بُعد مادی و فیزیکی ما، صورت‌های بهتر و متکامل‌تری متصور نیست که الان فاقد آن می‌باشیم؟! مثلا اگر در پشت سر دارای بینایی می‌بودیم، متکاملتر از صورت عدم آن است ولی با این حال،‌ ما با چنین صورت خلقتی کنار آمده، آن را بهترین می‌دانیم. یا مثلا تمام یا برخی از توانایی‌هایی که در بهشت از آن برخورداریم را در همین دنیا می‌توانستیم داشته باشیم و در عین حال، سنت امتحان نیز بر قرار می‌بود ولی اکنون که فاقد چنین امکاناتی می‌باشیم، باز هم بدان راضی بوده در در گاه الهی سجده شکر به جای می آوریم.
نکته مهم و قابل تأمل آن که انسان موجود قدرتمندی است، قادر است آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را خود با دست خود تعریف کند برخی آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را گسترده و فراخ گرفته، در نتیجه، بندگانی طلبکارند اما برخی آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را تنگ می‌گیرند لذا به حق مدعی‌اند قادر نیستند از عهده شکر و سپاس یک نفسی که بالا و پایین می‌رود، به در آیند.
نکته مهم دیگر آن که نوع نگاه ما به دنیا و حیات دنیوی در میزان آستانه رضایت مندی ما مؤثر است این طرز تلقی که دنیا و ظرفیت‌های موجود در آن، به سان نردبان صعود به پشت‌بام هستی اند، باعث می‌گردد نقصان‌ها و زجر‌های محدود دنیوی به کام آن انسان ناقص، نه تنها تلخ نبوده، بلکه از عسل شیرین‌تر گردند.
دقیقا مانند آن محدودیتی‌ است که یک دانش‌آموز کنکوری، در آستانه‌ی امتحان کنکور، برای خود قائل شده، و آن را با اختیار و اراده، برای خویش طراحی می‌کند این در حالی است که اعضای خانواده‌ی وی، از آزادی‌های نسبی بیشتری برخوردار بوده، بدون هیچ دغدغه خاطری، برنامه‌های تفریحی و سرگرم‌کننده خود را دنبال می‌کنند.
می‌توان گفت با این توصیف و تقریر، اصلا صورت‌ مسئله‌ای برای «ظلم» باقی نمی‌ماند.

حافظ;801194 نوشت:
آیا انسان در این دنیا نسبت به موجودات دیگری مانند ملائکه زجر نمی‌کشد؟! پاسخ روشن است. دنیا دار تزاحم و امتحانات و ابتلائات و ... بوده و لازمه‌ی هر یک از این امور، سختی‌ها و رنج‌های خاص خود است.

سلام.
به نظرم ما باید به اون زجری که ممکنه نصیبمون بشه نگاه کنیم.اینکه ما فرشته نیستیم، نمی تونه همیشه برای ما زجر آور باشه.ما زمانی فرشته نبودیم که حالا با انسان بودن و خاکی بودنمون احساس رنج و سختی داشته باشیم و احساس کنیم که آزادیمون سلب شده.کسی در زجر نیست و ناراحتی نیست که چرا یک فرشته نیست.خیلی از ما از انسان بودنش و همینی که هست لذت می بره.مگر در شرایطی خاص ایجاد بشه.مثل بیماری...

ما سعی می کنیم بهترین زندگی رو برای خودمون و فرزندانمون مهیا کنیم.واجب و ضروری نیست که برای رسیدن به بهشت حتما مصیبت و رنج و عذاب های آنچنانی ببینیم(اگر واجب بود.اونوقت باید بگیم همه اونایی که زندگی مرفهی دارند حتما جاشون جهنمه!!)
پس ما برای رسیدن به بهشت ضرورتا نباید عذاب و سختی ببینیم.ما همیشه سعی در این داریم که خودمون رو از رنج ها فراری بدیم.اصلا از مهمترین فلسفه های زندگی ما همینه که حال خوب داشته باشیم .حالا اگر احتمال بدیم که به احتمال زیاد فرزندی به دنیا می آریم که سختی و رنج و درد زیادی تحمل خواهد کرد.چرا باید مولد این درد و رنج و حال بد باشیم؟
گویا توجیه استاد حافظ برای این امر.تنها وجود یک دنیای دیگر و بهشت است.ما بهشت رو برای چی می خواییم.برای اینکه حال خوبی داشته باشیم.آیا منطقیه که مولد کودکی باشیم که احتمال زیادی می دیم که قراره یک دوران حال بد داشته باشه؟
البته به نظر من فقط نباید این حکم رو محدود به کودکان بیمار و معلول بکنیم.اگر حتی احتمال زیاد می دیم که محیط و شرایط خونواده و جامعه به احتمال زیاد حال فرزندمون و زندگیشو خراب کنه، نباید بچه بیاریم.ولی خوب در مورد بیماری خاص.ما احتمال زیاد می دیم که این شرایط برای کودک بوجود بیاد.

حافظ;801194 نوشت:

آیا انسان در این دنیا نسبت به موجودات دیگری مانند ملائکه زجر نمی‌کشد؟! پاسخ روشن است. دنیا دار تزاحم و امتحانات و ابتلائات و ... بوده و لازمه‌ی هر یک از این امور، سختی‌ها و رنج‌های خاص خود است.
انسان ناقصی هم که به عقیده شما، رنج و زجر می‌کشد، در حقیقت این زجر، در مقام مقایسه نسبت به یک انسان سالم معنا و مفهوم یافته و الا، همان شخص ناقص بر اساس بن‌مایه‌های توحیدی از قبیل رضا و تسلیم و توکل و ...، در حال گذر از موطنی به موطن دیگر است و در این حالِ عبور، رنجی به آن معنای مد نظر شما متحمل نمی‌گردد. چون اگر قرار بر بی‌قراری و عدم رضایت آن هم به خاطر یک رنج نسبی باشد، هر انسان دیگری نیز باید به خاطر اصل ناملایمات و تنش‌های زندگی دنیوی، تعبیر رنج را به کار برده و ساز بی‌نوایی را کوک کند.
فرض کنید همه انسان‌ها خلقتشان مانند یک انسان ناقص می‌بود، آیا چنین خلقتی به لحاظ حکمت، باید محل تردید قرار می‌گرفت؟ آیا در همین بُعد مادی و فیزیکی ما، صورت‌های بهتر و متکامل‌تری متصور نیست که الان فاقد آن می‌باشیم؟! مثلا اگر در پشت سر دارای بینایی می‌بودیم، متکاملتر از صورت عدم آن است ولی با این حال،‌ ما با چنین صورت خلقتی کنار آمده، آن را بهترین می‌دانیم. یا مثلا تمام یا برخی از توانایی‌هایی که در بهشت از آن برخورداریم را در همین دنیا می‌توانستیم داشته باشیم و در عین حال، سنت امتحان نیز بر قرار می‌بود ولی اکنون که فاقد چنین امکاناتی می‌باشیم، باز هم بدان راضی بوده در در گاه الهی سجده شکر به جای می آوریم.
نکته مهم و قابل تأمل آن که انسان موجود قدرتمندی است، قادر است آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را خود با دست خود تعریف کند برخی آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را گسترده و فراخ گرفته، در نتیجه، بندگانی طلبکارند اما برخی آستانه‌ی رضایت‌مندی خویش را تنگ می‌گیرند لذا به حق مدعی‌اند قادر نیستند از عهده شکر و سپاس یک نفسی که بالا و پایین می‌رود، به در آیند.
نکته مهم دیگر آن که نوع نگاه ما به دنیا و حیات دنیوی در میزان آستانه رضایت مندی ما مؤثر است این طرز تلقی که دنیا و ظرفیت‌های موجود در آن، به سان نردبان صعود به پشت‌بام هستی اند، باعث می‌گردد نقصان‌ها و زجر‌های محدود دنیوی به کام آن انسان ناقص، نه تنها تلخ نبوده، بلکه از عسل شیرین‌تر گردند.
دقیقا مانند آن محدودیتی‌ است که یک دانش‌آموز کنکوری، در آستانه‌ی امتحان کنکور، برای خود قائل شده، و آن را با اختیار و اراده، برای خویش طراحی می‌کند این در حالی است که اعضای خانواده‌ی وی، از آزادی‌های نسبی بیشتری برخوردار بوده، بدون هیچ دغدغه خاطری، برنامه‌های تفریحی و سرگرم‌کننده خود را دنبال می‌کنند.
می‌توان گفت با این توصیف و تقریر، اصلا صورت‌ مسئله‌ای برای «ظلم» باقی نمی‌ماند.

هر انسانی که موجبات سختی کشیدن انسان دیگری را فراهم کند، از دید عقلا ظالم است و مذمت میشود.
در واقع انسانی که سختی میکشد تنها سختی کشیده است و به کسی که زندگی را برای او سخت کرده است نمیگویند سخت کننده و مدحش نمیکنند
بلکه او را مذمت میکنند و او را ستمکار میخوانند.

این را کسی نمیتواند انکار کند.

اما ظاهرا شما میخواهید چنین مسئله واضحی را منکر شوید و اسم چنین شخصی را سخت کننده بگذارید نه ظالم. در حالی که حتی اگر آن کسی که سختی میکشد از شرایط راضی باشد یا خود را وفق دهد باز ظالم ظالم خواهد بود.

امیدوارم دلایل قانع کننده ای داشته باشید. چون از هر کس بپرسیم فلانی مسیر زندگی فلانی را سخت کرده است میگویند چه آدم ظالم و بدی است.

انسانی قصد دارد انسان دیگری را به سختی بیاندازد
به این انسان چه باید گفت؟
بگوییم به تو چه ارتباطی دارد که برای زندگی دیگران تصمیم میگیری و به هر قصد و نیتی حق نداری دیگران را در رنج و سختی بیافکنی.

یا بگوییم هر طور دوست داری عمل کن . او ( کسی که به سختی افتاده) باید سطح توقعاتش را پایین بیاورد و راضی باشد. این کار هیچ چیز از ارزش های شما کم نمیکند. شما ظلم نکردید. اساسا به این کار شما ظلم نمیگویند. کمی به او سختی دادید تا رشد پیدا کند. اصلا انسانها باید به این کار خیر عمل کنند و دیگران را به سختی بیاندازند تا رشد کنند.

و طاها;801114 نوشت:
با سلام و احترام

میدانید اینجا بحث فقهی و اصولی نیست تا منظورم از ظاهر آن ظاهر باشد.
با نظر به پست شما و دیگران چنین به نظر میرسد که دوستان سعی میکنند راهی پیدا کنند تا عقلا بپذیرند چنین کاری ظلم نیست و عقلا از آن غافل هستند و عده ای مثل برخی دوستان متوجه آن نکات مغفول مانده شده اند.



با سلام خدمت شما دوست گرامی

مراد من در استفاده از واژه "ظاهر" معنای اصطلاح اصولی آن نبود. مرادم میزانی از واقعه بود که فعلا برای ما نمایان است.
در حدی که ما فعلا مشاهده می کنیم، به نظر می آید این کار روا نباشد.
با این حال مطلبی که بنده عرض کردم سعی در توجیه مسئله نبود، بلکه تلاشی بود برای توجه به وجه دیگر ماجرا؛ وجهی که می توان کل دیدگاه ما را تغییر دهد.

موفق باشید

و طاها;801117 نوشت:
اینجا نیز حسن و قبح عقلی را با حسن و قبح شرعی خلط کرده اید.
انسان نمیتواند به خاطر آینده ای مجهول حکم و برداشت فعلی خود را تغییر دهد. نمیتواند به خاطر حفره ی جهل، ظلم بودن انچه فعلا میفهمد را نفی کند. این فهم عقل برای او حجت خواهد بود.


با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

حسن و قبح شرعی، به معنای آن است که آنچه که شرع می گوید حسن، حسن باشد و آنچه می گوید قبیح، قبیح باشد.

بحث ما در چنین مقامی نیست. در بحث ما حسن و قبح عقلی است و محاسبه و حکم کردن توسط عقل صورت می گیرد. تفاوتی که وجود دارد این است که ما از یک داده ی دینی نیز در محاسبه عقلانی خود استفاده می کنیم و این مسئله موجب نمی شود که حسن و قبح ما شرعی شود.
استفاده از این داده دینی نیز بر اساس دلایل عقلی است و هیچ منافاتی با عقلی بودن فرایند ما ندارد.

بنابراین، اینکه در محاسبه عقلانی ما یک عنصر خبری اضافه شود که از منابع دینی متکی به عقل استفاده شده است، موجب نمی شود که حسن و قبح ما عقلی نباشد. بلکه تا جایی که ادراک و حکم بر اساس عقل صورت بگیرد، حسن و قبح عقلی است.

موفق باشید

رئوف;801320 نوشت:

با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

حسن و قبح شرعی، به معنای آن است که آنچه که شرع می گوید حسن، حسن باشد و آنچه می گوید قبیح، قبیح باشد.

بحث ما در چنین مقامی نیست. در بحث ما حسن و قبح عقلی است و محاسبه و حکم کردن توسط عقل صورت می گیرد. تفاوتی که وجود دارد این است که ما از یک داده ی دینی نیز در محاسبه عقلانی خود استفاده می کنیم و این مسئله موجب نمی شود که حسن و قبح ما شرعی شود.
استفاده از این داده دینی نیز بر اساس دلایل عقلی است و هیچ منافاتی با عقلی بودن فرایند ما ندارد.

بنابراین، اینکه در محاسبه عقلانی ما یک عنصر خبری اضافه شود که از منابع دینی متکی به عقل استفاده شده است، موجب نمی شود که حسن و قبح ما عقلی نباشد. بلکه تا جایی که ادراک و حکم بر اساس عقل صورت بگیرد، حسن و قبح عقلی است.

موفق باشید

با سلام و احترام

آن داده ی شرعی چیست ؟ آیا از داده هایی است که بتواند ادراک عقلا را تغییر دهد؟ یا از داده هایی است که عقل را تعطیل میکند تا نتیجه دلخواه گرفته شود؟

فرضا همانطور که قبلا گفته شد عقلا چنین ادراکی دارند که چنین کاری قبیح است و ممنوع
و داده ی شرعی که شما ادعا کردید میگوید چنین کاری مذموم نیست.

در اینجا چگونه باید عمل کرد حکم عقل را مقدم بر شرع کنیم یا بالعکس و ادراک عقل را نادیده بگیریم ؟
بهتر است ابتدا آن داده را مشخص کنید تا بهتر بتوانم موضوع را درک کنم.
آیا داده های شما از همان جنس داستان دزدی و صدقه دادن پول دزدی است یا خیر ؟

نکته بعدی ارزش این دو ادراک است. حکم یقینی عقل و حکم ظنی آن در برابر چه حکم شرعی قرار گرفته است ؟ حکم شرعی که از اصول عملیه ای چون برائت حاصل شد ؟ حکمی که از نبود ادله شرعی استخراج شده ؟ حکمی که از فتوای فقهی علمای گذشته است ؟ حکمی که از روایات ظنی الصدور و ظنی الدلاله است؟ حکمی که جزو یقینیات نیست؟
چگونه چنین احکامی را بر ادراک عقلی خود که در یک فرض یقین و در دیگری ظن عقلایی و معتبر است مقدم کنیم؟
چرا نمیگوییم کلما حکم به العقل حکم به الشرع و با حکم عقل ، در روایات و استدلال شرعی خود شک نمیکنیم؟

خلاصه این است که عقلا چنین کاری را مذموم میدانند حال چگونه این را نادیده بگیریم؟

و طاها;801297 نوشت:
هر انسانی که موجبات سختی کشیدن انسان دیگری را فراهم کند، از دید عقلا ظالم است و مذمت میشود.
در واقع انسانی که سختی میکشد تنها سختی کشیده است و به کسی که زندگی را برای او سخت کرده است نمیگویند سخت کننده و مدحش نمیکنند
بلکه او را مذمت میکنند و او را ستمکار میخوانند.

این را کسی نمیتواند انکار کند.

اما ظاهرا شما میخواهید چنین مسئله واضحی را منکر شوید و اسم چنین شخصی را سخت کننده بگذارید نه ظالم. در حالی که حتی اگر آن کسی که سختی میکشد از شرایط راضی باشد یا خود را وفق دهد باز ظالم ظالم خواهد بود.

امیدوارم دلایل قانع کننده ای داشته باشید. چون از هر کس بپرسیم فلانی مسیر زندگی فلانی را سخت کرده است میگویند چه آدم ظالم و بدی است.


لطفا دقت بفرمایید یک مقدار فرض بنده با فرض شما متفاوت است و با این توصیف, نمی توانیم به نتیجه برسیم. فرض بنده در جایی است که پدر و مادر, یقین صد در صد ندارند در اثر لقاح, فرزندی ناقص از آنان ایجاد شود بلکه احتمال خلاف آن نیز وجود دارد این احتمال خلاف می تواند زاییده توکل و امید به خدا از طرفی, و رؤیت موارد استثناپذیر و خلاف بردار در علم ژنتیک و علوم پزشکی از طرفی دیگر باشد؛ بنابراین به نیت ایجاد فرزندی ناقص، لقاح صورت نمی دهند بلکه نیمه پر لیوان را مشاهده کرده، با امید و توکل بر خداوند، صورت خوب قضیه را لحاظ می‌کنند. این را عرض کردم تا صورت مفروض مسئله را مرور کرده باشیم.
ثانیا، فرض کنید پدر شما به واسطه پیشرفت شغلی، در معیت خانواده قصد عزیمت به ایالت تگزاس یا یکی از ایالت‌های پر فساد امریکا دارد در حالیکه شما یک خانواده‌ی مذهبی و مقید به دستورات می‌باشید؛ و شما به دلیل مراعات‌های مذهبی، مجبور به تن دادن به محرومیت‌های بیشماری در شئون مختلف می‌باشید مثلا برای ورزش نمی‌توانید به باشگاه بروید یا هر غذایی را نمی‌توانید بخورید و ... و خلاصه مانند یک زندانی مجبور خواهید شد خود را از افسار‌گسیختگی‌های بی حدو مرز آن دیار حفظ کنید. در این صورت، آیا پدر شما، به خانواده خود ظلم کرده است؟
ظاهرا شما باید مشخصا برداشت خود را «ظلم» بیان کنید تا بتوانید در موارد اینچنینی، کار تطبیق بر موارد را به خوبی و بدون خدشه به پایان رسانید.
آنوقت، در مسئله‌ی تولد فرزندان ناقص الخلقه‌ای که پدر و مادر ذره‌ای از احتمال زایش چنین فرزندی اطلاع قبلی نداشته اند اما مشیت خدا بر آن شد که چنین فرزندی متولد شود؛ چه خواهید گفت؟
بعلاوه، کار خدا را هم باید توصیف کنید، آیا این کار ظلم محسوب می‌شود یا خیر؟
به هر حال خدا می‌توانست از پدید آمدن چنین انسانی ممانعت کند در این صورت، اگر جلوی ایجاد چنین انسانی را می‌گرفت، به نفع او کار کرده بود یا الان که مشیت وی بر تحقق وی تعلق گرفته است به نفع او کار کرده است؟ اگر صورت اول به نفع او می شد چرا؟ اگر صورت دوم به نفع او است چرا؟ پس تکلیف رنج‌هایی که متحمل شده است چه می‌شود؟ اینها سوالاتی است که پاسخ آن به نوع جهان‌بینی شما و تعریف شما از ظلم و دیگر تعابیر هم‌خانواده‌ی آن بر می‌گردد.
نکته: البته ممکن است بنده در نهایت با شما هم نظر شوم اما فعلا در صددم موضعی مقابل موضع شما را داشته باشم.

لطفا دقت بفرمایید یک مقدار فرض بنده با فرض شما متفاوت است و با این توصیف, نمی توانیم به نتیجه برسیم. فرض بنده در جایی است که پدر و مادر, یقین صد در صد ندارند در اثر لقاح, فرزندی ناقص از آنان ایجاد شود بلکه احتمال خلاف آن نیز وجود دارد این احتمال خلاف می تواند زاییده توکل و امید به خدا از طرفی, و رؤیت موارد استثناپذیر و خلاف بردار در علم ژنتیک و علوم پزشکی از طرفی دیگر باشد؛ بنابراین به نیت ایجاد فرزندی ناقص، لقاح صورت نمی دهند بلکه نیمه پر لیوان را مشاهده کرده، با امید و توکل بر خداوند، صورت خوب قضیه را لحاظ می‌کنند. این را عرض کردم تا صورت مفروض مسئله را مرور کرده باشیم
------------
بهتر نیست روی فرض های درست بیاندیشیم.
فرضی که پدر و مادر صددرصد میدانند
و فرضی که احتمال عقلایی درباره آینده فرزند میدهند؟

اگر کسی بخواهد سوار ماشین بشود و احتمال عقلایی بدهد دچار سانحه خواهد شد، عقلا او را از رانندگی منع میکنند و او نمیتواند بگوید من نیمه پر لیوان را نگاه میکنم. یا نمیتواند بگوید توکلت علی الله.
تازه موضوع وقتی مهم تر میشود که این رانندگی برای دیگران خطرساز باشد.
پس هر جا احتمال عقلایی بدهیم باید پرهیز کنیم. و اگر به دیگران ضرر بزنیم مدیون خواهیم بود.

جناب حافظ
در موضوع خدا و والدین و ظلم، راه حل هایی که به نظرم رسید را مطرح کردم.

و طاها;801508 نوشت:
هتر نیست روی فرض های درست بیاندیشیم.
فرضی که پدر و مادر صددرصد میدانند
و فرضی که احتمال عقلایی درباره آینده فرزند میدهند؟

بنده اینطور فکر می کنم که اگر پدر و مادری صد در صد بدانند چنین اتفاقی خواهد افتاد اصلا اقدام به چنین وقاعی نکنند به حسب واقعیت خارجی، چنین فرضی خیلی خیلی بعید است و تنها در بحثهای علمی کاربرد دارد.

و طاها;801336 نوشت:
با سلام و احترام

آن داده ی شرعی چیست ؟ آیا از داده هایی است که بتواند ادراک عقلا را تغییر دهد؟ یا از داده هایی است که عقل را تعطیل میکند تا نتیجه دلخواه گرفته شود؟

فرضا همانطور که قبلا گفته شد عقلا چنین ادراکی دارند که چنین کاری قبیح است و ممنوع
و داده ی شرعی که شما ادعا کردید میگوید چنین کاری مذموم نیست.

در اینجا چگونه باید عمل کرد حکم عقل را مقدم بر شرع کنیم یا بالعکس و ادراک عقل را نادیده بگیریم ؟
بهتر است ابتدا آن داده را مشخص کنید تا بهتر بتوانم موضوع را درک کنم.
آیا داده های شما از همان جنس داستان دزدی و صدقه دادن پول دزدی است یا خیر ؟

نکته بعدی ارزش این دو ادراک است. حکم یقینی عقل و حکم ظنی آن در برابر چه حکم شرعی قرار گرفته است ؟ حکم شرعی که از اصول عملیه ای چون برائت حاصل شد ؟ حکمی که از نبود ادله شرعی استخراج شده ؟ حکمی که از فتوای فقهی علمای گذشته است ؟ حکمی که از روایات ظنی الصدور و ظنی الدلاله است؟ حکمی که جزو یقینیات نیست؟
چگونه چنین احکامی را بر ادراک عقلی خود که در یک فرض یقین و در دیگری ظن عقلایی و معتبر است مقدم کنیم؟
چرا نمیگوییم کلما حکم به العقل حکم به الشرع و با حکم عقل ، در روایات و استدلال شرعی خود شک نمیکنیم؟

خلاصه این است که عقلا چنین کاری را مذموم میدانند حال چگونه این را نادیده بگیریم؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

داده شرعی در این مسئله، موردی نیست که عقل را تعطیل کند. داده شرعی تنها یک نکته را به محاسبه عقلانی ما اضافه می کند. داده شرعی می گوید در بررسی کردن و سبک و سنگین کردن طرفین قضیه، به این مسئله توجه داشته باشید که میدان محاسبه صرفا این جهان مادی نیست بلکه نگاه را باید فراتر دید.

به این مثال توجه کنید:

فرض کنید در یک آزمایش، دو نفر را در یک خانه قرار می دهند. فرد اول در یک اتاق که دارای وسایل رفاهی است زندگی می کند و فرد دوم در اتاقی که هیچ امکانی ندارد و ساکن آن با حالت بسیار دشواری بایستی زندگی می کند.
پس از این مرحله، آن دو نفر به خانه ی دیگر منتقل می شوند. در آن خانه فرد نخست در شرایط معمولی به سر می برد ولی فرد دوم در شرایطی فوق العاده مناسب، پر رفاه و با دسترسی های بی نظیر، زندگی می کند.

حال اگر مدت اتاق نخست، یک ماه باشد و مدت اتاق مرحله دوم، 1000 سال باشد، آیا اگر فردی در مرحله نخست در اتاق نامناسب باشد و در مرحله بعدی در اتاق ایده آل، آیا اخلاقا ظلمی در حق او اتفاق افتاده است؟

با توجه به این مثال، گزاره ی دینی به ما نمی گوید که چه چیزی خوب است و چه چیزی نیست، که متهم به پیروی از نظریه امر الهی (حسن و قبح شرعی) شویم بلکه در اینجا گزاره دینی صرفا به ما یک داده ای می دهد که در حالت عادی ما به آن دسترسی نداریم. این داده این است که زندگی انسان ها، محدود به این جهان مادی نیست و فردی که در این جهان، شرایط نامناسبی دارد (اگر خودش در این شرایط نامناسب، مقصر نباشد) زندگی جاودانه او می تواند متفاوت باشد به نحوی که جبران همه گذشته ها بشود.

این داده، موجب می شود که محاسبه عقلانی ما دگرگون شود و احتمال اخلاقی بودن این مسئله را نیز در نظر بگیریم.

مسئله دیگر اینکه بحث قاعده ملازمه را باید در بحثی فقهی دنبال کنید. با این حال، به این مسئله توجه کنید که داده های دینی همگی ظنی مانند اخبار واحد یا حکم ظاهری مانند حکم به دست آمده از اصول عملیه نیست. برخی از آموزه های اساسی دینی که در انبوهی از آیات و روایات بیان شده اند، قطعی هستند. از جمله یقینی ترین این آموزه ها زندگی پس از مرگ و محاسبه اعمال انسان ها در آن است.

بنابراین نمی توان مدعی شد که در مسئله فعلی ما از یک طرف یقین عقلی داریم و از سوی دیگر ظن شرعی بلکه در سوی دیگر نیز یقین قاطع شرعی داریم.

با توجه به این مطالب، داده شرعی در این مسئله، حسن یا قبح عمل را به ما نمی گوید تا نظریه ما حسن و قبح شرعی شود بلکه صرفا از یک مرحله ای خبر می دهد که در دسترس ما نیست و صرفا از طرف خداوند که نگاه جامع دارد، می توان به آن مرحله دست یافت. با علم به این مسئله، قضاوت "عقلانی" ما نیز در مورد این مسئله اخلاقی دگرگون می شود.

موفق باشید

رئوف;801604 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

داده شرعی در این مسئله، موردی نیست که عقل را تعطیل کند. داده شرعی تنها یک نکته را به محاسبه عقلانی ما اضافه می کند. داده شرعی می گوید در بررسی کردن و سبک و سنگین کردن طرفین قضیه، به این مسئله توجه داشته باشید که میدان محاسبه صرفا این جهان مادی نیست بلکه نگاه را باید فراتر دید.

به این مثال توجه کنید:

فرض کنید در یک آزمایش، دو نفر را در یک خانه قرار می دهند. فرد اول در یک اتاق که دارای وسایل رفاهی است زندگی می کند و فرد دوم در اتاقی که هیچ امکانی ندارد و ساکن آن با حالت بسیار دشواری بایستی زندگی می کند.
پس از این مرحله، آن دو نفر به خانه ی دیگر منتقل می شوند. در آن خانه فرد نخست در شرایط معمولی به سر می برد ولی فرد دوم در شرایطی فوق العاده مناسب، پر رفاه و با دسترسی های بی نظیر، زندگی می کند.

حال اگر مدت اتاق نخست، یک ماه باشد و مدت اتاق مرحله دوم، 1000 سال باشد، آیا اگر فردی در مرحله نخست در اتاق نامناسب باشد و در مرحله بعدی در اتاق ایده آل، آیا اخلاقا ظلمی در حق او اتفاق افتاده است؟

با توجه به این مثال، گزاره ی دینی به ما نمی گوید که چه چیزی خوب است و چه چیزی نیست، که متهم به پیروی از نظریه امر الهی (حسن و قبح شرعی) شویم بلکه در اینجا گزاره دینی صرفا به ما یک داده ای می دهد که در حالت عادی ما به آن دسترسی نداریم. این داده این است که زندگی انسان ها، محدود به این جهان مادی نیست و فردی که در این جهان، شرایط نامناسبی دارد (اگر خودش در این شرایط نامناسب، مقصر نباشد) زندگی جاودانه او می تواند متفاوت باشد به نحوی که جبران همه گذشته ها بشود.

این داده، موجب می شود که محاسبه عقلانی ما دگرگون شود و احتمال اخلاقی بودن این مسئله را نیز در نظر بگیریم.

مسئله دیگر اینکه بحث قاعده ملازمه را باید در بحثی فقهی دنبال کنید. با این حال، به این مسئله توجه کنید که داده های دینی همگی ظنی مانند اخبار واحد یا حکم ظاهری مانند حکم به دست آمده از اصول عملیه نیست. برخی از آموزه های اساسی دینی که در انبوهی از آیات و روایات بیان شده اند، قطعی هستند. از جمله یقینی ترین این آموزه ها زندگی پس از مرگ و محاسبه اعمال انسان ها در آن است.

بنابراین نمی توان مدعی شد که در مسئله فعلی ما از یک طرف یقین عقلی داریم و از سوی دیگر ظن شرعی بلکه در سوی دیگر نیز یقین قاطع شرعی داریم.

با توجه به این مطالب، داده شرعی در این مسئله، حسن یا قبح عمل را به ما نمی گوید تا نظریه ما حسن و قبح شرعی شود بلکه صرفا از یک مرحله ای خبر می دهد که در دسترس ما نیست و صرفا از طرف خداوند که نگاه جامع دارد، می توان به آن مرحله دست یافت. با علم به این مسئله، قضاوت "عقلانی" ما نیز در مورد این مسئله اخلاقی دگرگون می شود.

موفق باشید

با سلام و احترام

نکته اول
مثال شما درست نیست. در واقع این مثال درست است.
اگر زید برود اموال عمرو را بدزدد و زندگی عمرو را سخت و دشوار کند.
عمرو به خاطر سختی های این دنیا و صبر بر انها، اجر اخروی خواهد داشت
اما مسبب و فاعل که زید است، ظالم است و عذاب خواهد کشید.
پس داده ی شرعی شما در حسن و قبح تغییری ایجاد نکرد.

در نتیجه اگر خدا بگوید کار دزد، ظلم نیست و میتواند شرایط زندگی عمر و دیگران را سخت کند،
به این معناست که حسن و قبح شرعی است نه عقلی.
چون عقلای عالم، دزد و سخت کننده ی زندگی دیگران را ظالم میدانند.

نکته دوم
فرض وجود اخرت و بهشت و جهنم، در تکلیف عقلی و ادراک ما تغییری ایجاد نمیکند.

مثلا همین داده ها میتواند دلیل بر کشتن یک انسان باشد.
مثلا فرزندی توسط خضر کشته میشود چرا؟
به این فرض که اگر زنده بماند هم خودش و هم والدینش را مشرک میکند
پس کشته میشود تا سه نفر نجات پیدا کنند و هر سه مشرک نمیرند.
پس اینجا علم به جهان اخرت تغییری ایجاد نمیکند.
همچنین داده هایی دیگری وجود دارد که بیشتر به مذمت میپردازد.

نکته سوم
اگر از قاعده ملازمه گفتم تنها به این جهت بود که شما گفتید داده هایی وجود دارد
پس انها را بررسی کردم چون قرار بود بتواند در مقدمات استدلال عقلی قرار بگیرد.
پس تنها بررسی بود که در پی صحبت شما گفته شد.

نکته چهارم
انچه گفتید نه تنها تغییرات را به نفع نکرد بلکه به ضرر تمام شد.
حد کمش این داده هیچ تغییری بر ادراک ما ندارد.

با سلام خدمت شما دوست گرامی

- تشبیه دزدی با بحث ما صحیح نیست.

در دزدی، فرد سارق، اموالی را که حق یک نفر است، از او می دزدد و در واقع او را از داشتن حقی مسلم محروم می نماید. بنابراین، عمل او به روشنی ظلم است.

اما در بحث ما فردی که به دنیا می آید، زمینه حیات را به دست آورده است. یعنی امکان های بیشماری را در فراروی خود می بیند و می تواند به بسیاری از امور دست یابد. البته این امور در شرایط دنیوی ممکن است محدود باشد ولی جنبه اخروی آن و نیز زندگی ابدی آن، قابل مقایسه با زندگی محدود همراه با رنج نیست.

بنابراین، نمی توان این دو مورد را یکسان دانست و از حکم ظالمانه بودن در اولی، به ظالمانه بودن در دومی رسید.

- در بحث اینکه این ملاک مجوز کارهای دیگری می شود که خلاف است نیز باید توجه داشت که ما نمی توانیم هر مسئله ای را به عنوان عاملی در تصمیم گیری اخلاقی خود دخیل کنیم. به عبارت دیگر، آن داده که وارد محاسبه عقلانی ما می شود و ممکن است نتیجه را دگرگون کند، بایستی داده ای معتبر باشد. از همین رو، با در نظر گرفتن این مسئله، مشکل سوء استفاده پیش نخواهد آمد.

موفق باشید

رئوف;801849 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

- تشبیه دزدی با بحث ما صحیح نیست.

در دزدی، فرد سارق، اموالی را که حق یک نفر است، از او می دزدد و در واقع او را از داشتن حقی مسلم محروم می نماید. بنابراین، عمل او به روشنی ظلم است.

اما در بحث ما فردی که به دنیا می آید، زمینه حیات را به دست آورده است. یعنی امکان های بیشماری را در فراروی خود می بیند و می تواند به بسیاری از امور دست یابد. البته این امور در شرایط دنیوی ممکن است محدود باشد ولی جنبه اخروی آن و نیز زندگی ابدی آن، قابل مقایسه با زندگی محدود همراه با رنج نیست.

بنابراین، نمی توان این دو مورد را یکسان دانست و از حکم ظالمانه بودن در اولی، به ظالمانه بودن در دومی رسید.

- در بحث اینکه این ملاک مجوز کارهای دیگری می شود که خلاف است نیز باید توجه داشت که ما نمی توانیم هر مسئله ای را به عنوان عاملی در تصمیم گیری اخلاقی خود دخیل کنیم. به عبارت دیگر، آن داده که وارد محاسبه عقلانی ما می شود و ممکن است نتیجه را دگرگون کند، بایستی داده ای معتبر باشد. از همین رو، با در نظر گرفتن این مسئله، مشکل سوء استفاده پیش نخواهد آمد.

موفق باشید

با سلام و احترام

خوب بهتر بود توضیحی میدادم تا منظورم را بهتر منتقل کنم.
اشکال مثال شما این بود که تنها از دو اتاق صحبت کردید و اصلا به فاعل و سازنده ی آن شرایط سخت توجه نکردید و به نوعی نادیده گرفتید.

من به این خاطر مثال دزد را زدم تا هم به جنبه فاعل و هم ظلم بودن اشاره کرده باشم.

حالا باید روی مثالی صحبت کنیم که فاعل انسانی دارد.

بهتر است به جای مثال های جایگزین روی خود والدین به عنوان مثال واقعی صحبت داشته باشیم تا انشاء الله مشکل برطرف شود.

والدینی تصمیم میگیرند فرزندی به دنیا اورند آیا اجازه دارند فرزند ناقص به دنیا اورند؟
خیر
این فرض اولیه ما است.
دلیل اولیه ما این است که عقلا چنین والدینی را مذمت میکنند.
پدری که میداند یا احتمال عقلایی میدهد فرزندی کور خواهد داشت، او را از فرزند اوری منع میکنند و اگر اقدام کند یعنی اقدام به تولید فرزند ناقص کرده است.

پس باید دلیلی باشد که به والدین اجازه بدهد فرزندان ناقص تحویل جامعه بدهند.
و الا حسن و قبح شرعی خواهد بود.

آیا پدر میتواند به عقلا بگوید بچه از من است و هر طور دوست داشته باشم او را میسازم؟
آیا پدر حق دارد فرزند را همچون خانه ی خودش هر طور دوست دارد طراحی کند؟
یا چنین حقی ندارد و باید او را سالم به دنیا اورد؟

و طاها;801880 نوشت:
والدینی تصمیم میگیرند فرزندی به دنیا اورند آیا اجازه دارند فرزند ناقص به دنیا اورند؟
خیر


با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

چرایی این پاسخ را لطفا بیان کنید.
به عبارت دیگر، چرا والدین حق ندارند که زمینه ساز تولد فرزند ناقص باشند؟

موفق باشید

و طاها;801881 نوشت:
آیا پدر میتواند به عقلا بگوید بچه از من است و هر طور دوست داشته باشم او را میسازم؟
آیا پدر حق دارد فرزند را همچون خانه ی خودش هر طور دوست دارد طراحی کند؟
یا چنین حقی ندارد و باید او را سالم به دنیا اورد؟

مطلب مورد نظر بنده این نیست که والدین همچون مالک هستند و هر طور بخواهند می توانند این کار را انجام بدهند.

اگر به سوال قبلی بنده پاسخ بدهید، بحث روشن تر خواهد شد.

رئوف;801892 نوشت:

با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

چرایی این پاسخ را لطفا بیان کنید.
به عبارت دیگر، چرا والدین حق ندارند که زمینه ساز تولد فرزند ناقص باشند؟

موفق باشید

با سلام و احترام
این ادراکی است که عقلا دارند حتی اگر نتوان دلیلش را بیان کرد.
اما اکنون که سوالی از من داشتید
من نیز مقدمتا برای پاسخ مفصل تر ( در واقع تحلیل و بررسی برای پیدا کردن جواب درست) از شما سوال میپرسم
آیا قبل از اینکه جنین به وجود بیاید، روح وجود داشته است؟

رئوف;801893 نوشت:
مطلب مورد نظر بنده این نیست که والدین همچون مالک هستند و هر طور بخواهند می توانند این کار را انجام بدهند.

اگر به سوال قبلی بنده پاسخ بدهید، بحث روشن تر خواهد شد.

اما هیچ چیز به روشنی مالکیت والد بر فرزند نیست.
لکن با قبول مالکیت دو فرض مطرح میشود
آیا انسان عاقل هر کاری با ملکش میکند؟ یا از اسراف و ضرر جلوگیری میکند؟

با فرض مالکیت ممکن است ظلم به نفس یا حماقت فرض شود اما ظلم به غیر خیر.
اما با عدم ملکیت هر اضراری به فرزند به معنای حق الناس و ظلم خواهد بود.

و طاها;801983 نوشت:
با سلام و احترام
این ادراکی است که عقلا دارند حتی اگر نتوان دلیلش را بیان کرد.
اما اکنون که سوالی از من داشتید
من نیز مقدمتا برای پاسخ مفصل تر ( در واقع تحلیل و بررسی برای پیدا کردن جواب درست) از شما سوال میپرسم
آیا قبل از اینکه جنین به وجود بیاید، روح وجود داشته است؟


با سلام خدمت شما دوست گرامی

تا وجه غیر عادلانه بودن و ناصحیح بودن این عمل روشن نشود، عملا امکان داوری اخلاقی فراهم نخواهد شد. از این رو برای رسیدن به نتیجه، چاره ای نداریم غیر از اینکه شما وجه خطا بودن این کار را بیان کنید.
در مورد جنین نیز ظاهر امر آن است که در ابتدا دارای روح نیست و پس از مرحله ای خاص، روح در او دمیده می شود.

موفق باشید

و طاها;801985 نوشت:
اما هیچ چیز به روشنی مالکیت والد بر فرزند نیست.
لکن با قبول مالکیت دو فرض مطرح میشود
آیا انسان عاقل هر کاری با ملکش میکند؟ یا از اسراف و ضرر جلوگیری میکند؟

با فرض مالکیت ممکن است ظلم به نفس یا حماقت فرض شود اما ظلم به غیر خیر.
اما با عدم ملکیت هر اضراری به فرزند به معنای حق الناس و ظلم خواهد بود.

بر چه اساسی می گوید که والدین "مالک" فرزند خویش هستند؟

البته به نظرم بهتر است که ابتدا پاسخ سوال قبلی را بدهید تا بحث از مسیر اصلی خود منحرف نشود.

رئوف;802062 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

تا وجه غیر عادلانه بودن و ناصحیح بودن این عمل روشن نشود، عملا امکان داوری اخلاقی فراهم نخواهد شد. از این رو برای رسیدن به نتیجه، چاره ای نداریم غیر از اینکه شما وجه خطا بودن این کار را بیان کنید.
در مورد جنین نیز ظاهر امر آن است که در ابتدا دارای روح نیست و پس از مرحله ای خاص، روح در او دمیده می شود.

موفق باشید

با سلام و احترام

شما اگر از یک انسان بی سواد هم بپرسید آیا حق دارید شرایط زندگی دیگران را سخت کنید؟
به شما خواهد گفت خیر این کار بدی است. من چنین حقی ندارم.
این ادراکی است که نمیتوان آن را انکار کرد.
حتی اگر ما نتوانیم ریشه یابی کنیم.
و حتی اگر شما به عنوان کارشناس نتوانید آن را ریشه یابی کنید.
به هر شکل
چنین میتوان گفت که انسانها به خودشان حق نمیدهند درباره انچه مالکش نیستند تصمیم بگیرند و خواست خود را تحمیل کنند.

اگر والد مالک نیست پس حق ضرر زدن ندارد.
هیچ کس نمیتواند با مصلحت سنجی شخصی به دیگران ضرر بزند و زندگی انها را دشوار کند.
پس والدین حق ندارند به فرزندی که مالکش نیستند ضرر بزنند.
حتی اگر بهانه ی انها فواید بعدی باشد.
مثل اینکه انسانی برود در جامعه هراس ایجاد کند به این دلیل که گناه کمتر میشود.
یا از ثروتمندان بدزدد تا به فرزندان همان ثروتمندان دین بیاموزد.
یا فرزندانش را از تغذیه سالم محروم کند تا از گناه فاصله بگیرند.

رئوف;802063 نوشت:
بر چه اساسی می گوید که والدین "مالک" فرزند خویش هستند؟

البته به نظرم بهتر است که ابتدا پاسخ سوال قبلی را بدهید تا بحث از مسیر اصلی خود منحرف نشود.

اینکه دیگر جای سوال ندارد و بسیار واضح است.
از نطفه گرفته و قبل و بعدش همگی از مال و ملک پدر بوده و فرزند نیز مال پدر خواهد بود.
این جدای از مویدهای شرعی است که خارج از بحث ماست.

همانطور که قبلا نیز گفتم
راننده ای که احتمال عقلایی بدهد با رانندگی خود موجب ضرر میشود اگر وجدان داشته باشد رانندگی نمیکند.

پدری که احتمال عقلایی میدهد فرزندی نابینا خواهد داشت، وجدانش به او اجازه نمیدهد در این مسیر گام بگذارد.

آیا به نظر شما این وجدان کردن در عقلا وجود ندارد؟
آیا عقلا به خود اجازه میدهند اقدام به تولد چنین فرزندی بگیرند؟

رئوف;801892 نوشت:

با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی

چرایی این پاسخ را لطفا بیان کنید.
به عبارت دیگر، چرا والدین حق ندارند که زمینه ساز تولد فرزند ناقص باشند؟

موفق باشید

با سلام مجدد

چرا والدین حق دارند که زمینه ساز تولد فرزند ناقص بشوند؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو مطلب:

- نخست باید روشن شود که دلیل شما برای اینکه سخت کردن زندگی دیگران غیر اخلاقی است چیست؟
این مسئله از آن رو مهم است که ملاکی به دست بدهد تا بر اساس آن بتوانیم تشخیص بدهیم که آیا همیشه این کار ناروا است یا تنها گاهی از اوقات ناروا است؟

به طور مثال اگر والدین فرزندشان را برای یک عمل جراحی ببرند که بعدش شش ماه بستری شود، آیا کار ناروایی انجام داده اند؟ طبق ملاک شما که سخت کردن زندگی ناروا است، در این مورد هم بایستی بگوییم که پدر و مادر به فرزند خود ظلم کرده اند.

بنابراین لازم است که ملاک خود را برای روایی یا ناروایی این عمل بیان کنید.

- اگرچه بحث "مالک" بودن پدر و مادر نسبت به فرزند، بحث اصلی ما نیست ولی اگر واقعا استدلال شما بر این پایه استوار است، لازم است دلیلی برای آن هم ارائه کند. به چه دلیل شرعی یا عقلی شما معتقدید که والدین "مالک" (به معنای فقهی کلمه) هستند؟

موفق باشید

رئوف;802444 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو مطلب:

- نخست باید روشن شود که دلیل شما برای اینکه سخت کردن زندگی دیگران غیر اخلاقی است چیست؟
این مسئله از آن رو مهم است که ملاکی به دست بدهد تا بر اساس آن بتوانیم تشخیص بدهیم که آیا همیشه این کار ناروا است یا تنها گاهی از اوقات ناروا است؟

به طور مثال اگر والدین فرزندشان را برای یک عمل جراحی ببرند که بعدش شش ماه بستری شود، آیا کار ناروایی انجام داده اند؟ طبق ملاک شما که سخت کردن زندگی ناروا است، در این مورد هم بایستی بگوییم که پدر و مادر به فرزند خود ظلم کرده اند.

بنابراین لازم است که ملاک خود را برای روایی یا ناروایی این عمل بیان کنید.

- اگرچه بحث "مالک" بودن پدر و مادر نسبت به فرزند، بحث اصلی ما نیست ولی اگر واقعا استدلال شما بر این پایه استوار است، لازم است دلیلی برای آن هم ارائه کند. به چه دلیل شرعی یا عقلی شما معتقدید که والدین "مالک" (به معنای فقهی کلمه) هستند؟

موفق باشید

با سلام و احترام به شما جناب رئوف

فکر میکنم اینجا جای پرسشگر و پاسخگو تغییر کرده است.
واقعیت این است که بنده پرسیدم آیا این کار ظلم است؟
ظاهرا شما میفرمایید ظلم نیست.
و در ادامه از من خواستید تا بگویم چرا والدین چنین حقی ندارند؟ ( برای تولد فرزند ناقص)

در صورتی که من باید از شما بپرسم چرا چنین حقی دارند؟

ادامه دارد....

رئوف;802444 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو مطلب:

- نخست باید روشن شود که دلیل شما برای اینکه سخت کردن زندگی دیگران غیر اخلاقی است چیست؟
این مسئله از آن رو مهم است که ملاکی به دست بدهد تا بر اساس آن بتوانیم تشخیص بدهیم که آیا همیشه این کار ناروا است یا تنها گاهی از اوقات ناروا است؟

به طور مثال اگر والدین فرزندشان را برای یک عمل جراحی ببرند که بعدش شش ماه بستری شود، آیا کار ناروایی انجام داده اند؟ طبق ملاک شما که سخت کردن زندگی ناروا است، در این مورد هم بایستی بگوییم که پدر و مادر به فرزند خود ظلم کرده اند.

بنابراین لازم است که ملاک خود را برای روایی یا ناروایی این عمل بیان کنید.

- اگرچه بحث "مالک" بودن پدر و مادر نسبت به فرزند، بحث اصلی ما نیست ولی اگر واقعا استدلال شما بر این پایه استوار است، لازم است دلیلی برای آن هم ارائه کند. به چه دلیل شرعی یا عقلی شما معتقدید که والدین "مالک" (به معنای فقهی کلمه) هستند؟

موفق باشید

در رابطه با سوالاتی که از من داشتید پاسخ دادم.

دوباره و شاید چند باره میگویم با بیان ناقصم

انسانها در دو حالت میتوانند برای دیگران تصمیم بگیرند
اول در مورد مایملک
دوم معاهد و رضایت
پس چنانکه پدر مالک فرزند باشد حق دارد درباره اش تصمیم بگیرد. و اگر کار او ظلم باشد از نوع حق الناس نیست.
و اگر مالک فرزند نباشد بدون رضایت او چنین حقی ندارد و اگر ضرری به فرزند وارد سازد حق الناس است. نه اینکه ضرری را نداند... یعنی از روی علم و احتمال عقلایی او را به سختی بیاندازد...

نمیدانم چرا سوالات را تکرار کردید
من توضیح دادم چرا و چگونه پدر مالک فرزند میشود.
و گفتم چرا به سختی انداختن دیگران درست نیست.

مثلا فرض کنید پدری میداند که اگر فرزند این سختی را بکشد بعدا خوب میشود و سالم میشود.
فرضا اگر این کار را درست بدانیم این حکم علم و احتمال عقلایی است.
یعنی اگر همین پدر احتمال عقلایی بدهد اگر فرزندشسختی بکشد خوب نمیشود نباید تحت عمل قرارش بدهد.
و چنانچه از اینده اطلاعی ندارد ، تکلیف ندارد.
ولی انگاه که ظن عقلایی باشد انسان نمیتواند بی تفاوت باشد.

و طاها;802622 نوشت:
با سلام و احترام به شما جناب رئوف

فکر میکنم اینجا جای پرسشگر و پاسخگو تغییر کرده است.
واقعیت این است که بنده پرسیدم آیا این کار ظلم است؟
ظاهرا شما میفرمایید ظلم نیست.
و در ادامه از من خواستید تا بگویم چرا والدین چنین حقی ندارند؟ ( برای تولد فرزند ناقص)

در صورتی که من باید از شما بپرسم چرا چنین حقی دارند؟

ادامه دارد....

با سلام خدمت شما دوست گرامی

شما گفتید که این کار ظلم است، بعد هم که بنده پرسیدم چرا ظلم است، گفتید که چون زندگی دیگران را به سختی می اندازد. سوال من این بود که آیا هر به سختی انداختنی به معنای ظلم است؟ (مثال عمل جراحی را زدم که فرد بعد از آن باید شش ماه بستری شود) که شما جوابی ندادید.

این سوال ها برای این است که مبنای فکری شما مشخص شود که مرادتان از ظلم چیست، و با چه ملاکی یک کار را ظلم می دانید یا ظلم نمی دانید. با مشخص شدن ملاک، می توان گفت که آیا چنین رفتاری در مورد فرزند ظلم است یا خیر

موفق باشید

موضوع قفل شده است