جمع بندی آیا می شود ولایت فقیه را فقط بر مبنای یک حدیث انتخاب کرد؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا می شود ولایت فقیه را فقط بر مبنای یک حدیث انتخاب کرد؟

سلام به تمامی کارشناسان عزیز
آیا می شود ولایت فقیه را فقط بر مبنای یک حدیث( مقبوله عمر بین حنظله) انتخاب کرد؟ آن هم حدیثی ضعیفی که توسط مکتب ثقه رد شده است
پس اینگونه باشد می توان به اهل سنت در رجوع به نظام خلافت حق داد؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد کریم

tangeohod;620210 نوشت:
سلام به تمامی کارشناسان عزیز
آیا می شود ولایت فقیه را فقط بر مبنای یک حدیث( مقبوله عمر بین حنظله) انتخاب کرد؟ آن هم حدیثی ضعیفی که توسط مکتب ثقه رد شده است
پس اینگونه باشد می توان به اهل سنت در رجوع به نظام خلافت حق داد؟

سلام علیکم
ولایت فقیه مبتنی بر یک حدیث نیست بلکه ملا احمد نراقی در عوائد الایام 19 حدیث در تایید واثبات ولایت فقیه بیان داشته است. از جمله:
واما الحوادث الواقعة فأرجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم(صدوق، کمال الدین، ج2، ص484)، د رحوادث پیش آمده به روات احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما .من حجت خدا برآنها هستم.
العلماء ورثة الأنبیاء، علما وارثان انبیاء هستند. یکی از شوؤن انبیاء با وجود شرایط حکومت بر مردم بوده است. واین حدیث نشانگر جایگاه علما است.
مقبوله عمر بن حنظله وسایر روایات که در کتاب مذکور می توانید پیدا کنید.
علاوه بر این احادیث ادله عقلی زیادی هم وجود دارد که مشام می دهد حاکم بر مردم باید فقیه باشد که امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه خود وسایرین از جمله آیت الله جوادی آملی بیان داشته اند.
از جمله اینکه اگر حاکم بر مردم فقیه جامع شرایط نباشد حدود الهی اجرا نخواهد شد واز طرف دیگر خداوند راضی نیست که حدودش تعطیل شود. پس این حاکم باید فقیه باشد.
علاوه بر اینها سوال این است که اگر فقیه بر مردم حاکم نباشد پس چه کسی حاکم باشد؟ آیا حکومت فقیهی عادل بهتر است که مدیر ومدبر بوده وتوان اداره وصیانت از ارزشهای دینی وملی را دارا باشد یا یکی مثل محمد رضا پهلوی باشد بهتر است. که نمونه های فساد جنسی اش خود چند جلد کتاب می شود. یا بخشیدن دودستی کشور به مریکا، که سالها فقط بخاطر کودتا آمریکایی که خود نیز اخیرا اعتراف کردند بر کشور حکومت کرد.

کریم;620528 نوشت:
سلام علیکم
ولایت فقیه مبتنی بر یک حدیث نیست بلکه ملا احمد نراقی در عوائد الایام 19 حدیث در تایید واثبات ولایت فقیه بیان داشته است. از جمله:
واما الحوادث الواقعة فأرجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم(صدوق، کمال الدین، ج2، ص484)، د رحوادث پیش آمده به روات احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما .من حجت خدا برآنها هستم.
العلماء ورثة الأنبیاء، علما وارثان انبیاء هستند. یکی از شوؤن انبیاء با وجود شرایط حکومت بر مردم بوده است. واین حدیث نشانگر جایگاه علما است.
مقبوله عمر بن حنظله وسایر روایات که در کتاب مذکور می توانید پیدا کنید.
علاوه بر این احادیث ادله عقلی زیادی هم وجود دارد که مشام می دهد حاکم بر مردم باید فقیه باشد که امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه خود وسایرین از جمله آیت الله جوادی آملی بیان داشته اند.
از جمله اینکه اگر حاکم بر مردم فقیه جامع شرایط نباشد حدود الهی اجرا نخواهد شد واز طرف دیگر خداوند راضی نیست که حدودش تعطیل شود. پس این حاکم باید فقیه باشد.
علاوه بر اینها سوال این است که اگر فقیه بر مردم حاکم نباشد پس چه کسی حاکم باشد؟ آیا حکومت فقیهی عادل بهتر است که مدیر ومدبر بوده وتوان اداره وصیانت از ارزشهای دینی وملی را دارا باشد یا یکی مثل محمد رضا پهلوی باشد بهتر است. که نمونه های فساد جنسی اش خود چند جلد کتاب می شود. یا بخشیدن دودستی کشور به مریکا، که سالها فقط بخاطر کودتا آمریکایی که خود نیز اخیرا اعتراف کردند بر کشور حکومت کرد.

با سلام

این حدیث که « علماء وارثان انبیاء هستند » با ولایت فقیه و ماذون بودن حکومت فقها جور در نمیاد !

در این حدیث آمده که علما وارثان انبیاء هستند ، خب ! شما فرمودین یکی از وظایف انبیا داشتن ولایت تشریعی و حق حکومت بوده ( چرا که بر اساس آیات متعدد از قرآن یکی از مراتب توحید الهی ، ولایت و حاکمیت و فرمانروایی خداوند است که تنها از آن ذات اقدس الهی است و اوست که باید به افراد اجازه فرمانروایی و حکومت و حاکمیت بدهد و مشروعیت یا عدم مشروعیت حکومت ها را باید خداوند تعیین کند .)

انبیاء ویژگی های متعددی داشتن که احدی ادعای داشتن حداقل یکی از اون ها رو هم نداشته ، چرا که در غیر اینصورت فرق پیامبر و بقیه در چیه ؟؟!!

من اینجا ویژگی های مشترک بین همه ی پیامبران الهی رو ذکر میکنم که این ویژگی ها بدون در نظر گرفتن شدت و ضعف در همه انبیاء عظام الهی بوده :

1) وحی

2) عصمت

3) علم لدنی و علوم غیبی ( به اذن خداوند )

4) ولایت تشریعی

5) ولایت تکوینی

هیچ کس تا حالا جز انبیاء علیهم السلام ادعای دریافت وحی و عصمت و علم غیب و علم لدنی و محیط نداشته ، جز اهل بیت علیهم السلام که مقامشون ما فوق تمام انبیاء است ( به جز پیغمبر خاتم ) و تمامی ویژگی های ذکر شده رو در حد اعلا دارن ( البته جز وحی چون به پیغمبر اسلام ختم شد )

حالا میشه بفرمائید اگر این علما در این حدیث شریف منظور فقها و علمای دین هستند ، دقیقا چه چیز انبیاء رو به ارث بردن ؟؟؟!!!!

وحی که دیگه به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ختم شده ، اون که هیچی !

عصمت ؟؟؟

علم غیب ؟؟؟

علم محیط و لدنی ؟؟؟

ولایت تشریعی ؟؟؟

ولایت تکوینی ؟؟؟

که اینها ویژگی های منحصر بفرد انبیاء الهی است و در احدی جز ایشان نبوده .

پس دقیقا علما چه چیز را از پیامبران به ارث برده اند ؟!؟!؟!

بدون شک در این حدیث منظور از علما ، کسانی هستند که تمامی ویژگی های انبیاء را به ارث برده اند « یعنی ائمه معصومین علیهم السلام »

تنها میمونه علم ! که علم انبیاء اصلا قابل قیاس با علم بهترین و فقیه ترین افراد نیست . علم لدنی و محیط کجا و علم فقها کجا !

اگر اشکالی بود دوستان تذکر بدن با تشکر ...

IVI.@.H.D.I;625308 نوشت:
بدون شک در این حدیث منظور از علما ، کسانی هستند که تمامی ویژگی های انبیاء را به ارث برده اند « یعنی ائمه معصومین علیهم السلام »

تنها میمونه علم ! که علم انبیاء اصلا قابل قیاس با علم بهترین و فقیه ترین افراد نیست . علم لدنی و محیط کجا و علم فقها کجا !


سلام علیکم
وارث یک شخص مگر عین اوست؟ پسری که از پدر ارث می برد ووارث اوست مانند خود اوست بلکه در آن زمینه نزدیکترین فرد به اوست. علما وارث انبیاء بودنشان که طبق حدیث معروف ومشهور است. پس وارث هستند اما در چه زمینه؟
مشخصا در زمینه وحی وعصمت وراثت ندارند پس این وراثت در چیست؟
احادیث ما جوا ب این سوال را می دهند.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ السَّعِيدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏ مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ‏ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتُ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ لَوَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْم.(بصائرالدرجات،ج1، ص3)
رسول خدا(ص) طبق این حدیث شریف می فرمایند: هر کس در مسیری قدم بردارد که در آن علم طلب می کند خداوند او را در مسیری سیر خواهد داد که به بهشت می رسد....ودر آخر می فرمایند: همانا علماء وارثان انبیاء هستند وانبیاء دینار ودرهم ارث نمی گذارند (بلکه) علم به ارث می گذارند.
روایت دوم:
حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَيْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.(همان، ص10-11)
این حدیث شریف هم بیانگر این است که انبیاء درهم ودینار به ارث نمی گذارند بلکه احادیثی از احادیث شان را به ارث می گذارند هر کس چیزی زا آن احادیث را یاد بگیرد بهره زیادی برده است...
این دو حدیث شریف نشانگر این است که آن بزرگواران علم به ارث می گذارند واحادیث شان که علماء وفقهاء فعلی هم جیره خوار علم انبیاء واهل بیت وراوی احادیث آنها وتمییز بین احادیث صحیح وغیر صحیح ودفاع از حریم دین هستند.

سلام
اگر فرض بر صحیح بودن تمام احادیثی که ذکر کردین بذاریم بازهم در هیچ کدوم از احادیث بیان نشده علما حق حکومت دارن
فقط گفته شده علما احادیث انبیا رو به ارث میبرن که اینم فکر نکنم بشه ازش حکومت برداشت کرد

[="Microsoft Sans Serif"][="Blue"]

کریم;620528 نوشت:
العلماء ورثة الأنبیاء، علما وارثان انبیاء هستند.

کریم;625358 نوشت:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ السَّعِيدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏ مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ‏ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتُ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ لَوَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْم.(بصائرالدرجات،ج1، ص3)

کریم;625358 نوشت:
حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَيْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.(همان، ص10-11)

سلام
یکی از علما می فرمود که این روایات خلاف قرآن هستند و اعتباری ندارند آنجایی که می گوید انبیا دهم و دینار ارث نمی گذارند که خلاف قرآن بودنش را هم به طور کامل حضرت زهرا س ثابت نموده اند.[/]

کریم;625358 نوشت:
سلام علیکم
وارث یک شخص مگر عین اوست؟ پسری که از پدر ارث می برد ووارث اوست مانند خود اوست بلکه در آن زمینه نزدیکترین فرد به اوست. علما وارث انبیاء بودنشان که طبق حدیث معروف ومشهور است. پس وارث هستند اما در چه زمینه؟
مشخصا در زمینه وحی وعصمت وراثت ندارند پس این وراثت در چیست؟
احادیث ما جوا ب این سوال را می دهند.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ السَّعِيدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏ مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ‏ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتُ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ لَوَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْم.(بصائرالدرجات،ج1، ص3)
رسول خدا(ص) طبق این حدیث شریف می فرمایند: هر کس در مسیری قدم بردارد که در آن علم طلب می کند خداوند او را در مسیری سیر خواهد داد که به بهشت می رسد....ودر آخر می فرمایند: همانا علماء وارثان انبیاء هستند وانبیاء دینار ودرهم ارث نمی گذارند (بلکه) علم به ارث می گذارند.
روایت دوم:
حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَيْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.(همان، ص10-11)
این حدیث شریف هم بیانگر این است که انبیاء درهم ودینار به ارث نمی گذارند بلکه احادیثی از احادیث شان را به ارث می گذارند هر کس چیزی زا آن احادیث را یاد بگیرد بهره زیادی برده است...
این دو حدیث شریف نشانگر این است که آن بزرگواران علم به ارث می گذارند واحادیث شان که علماء وفقهاء فعلی هم جیره خوار علم انبیاء واهل بیت وراوی احادیث آنها وتمییز بین احادیث صحیح وغیر صحیح ودفاع از حریم دین هستند.

همانطور که خود شما فرمودین منظور این حدیث شریف علم بوده نه چیز دیگر که دوستان ربطش دادن به حکومت و ولایت فقیه !

در ثانی اگر فرض بگیریم که این علما که در حدیث مذکور ذکر شده منظور فقها و علمای دین هستند ( و ائمه نیستند که ایشان وارث جمیع علوم و اختیارات و مقامات پیامبر هستند جز وحی و نبوت و این وارث بیشتر در مورد ائمه اطهار علیهم السلام صدق میکنه چون وارثان اصلی و حقیقی انبیاء ایشان هستند ، چون جناب مجلسی ره در مورد حدیث « علمای امت من همانند انبیاء بنی اسرائیل هستند» فرموده که این علما منظور ائمه هستند . در صورتیکه روایت فوق سند هم ندارد !! )

به قول خود شما جیره خوار انبیا و ائمه هستند و علم اونا کجا و علم اینا کجا !
یک حرف علمی که انبیا و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین در اختیار داشتند به اندازه علم مشرق و مغرب بود ، اصلا علم فقیه قابل قیاس با علم پیامبر و امام نیست .

من گفتم همون علم هم که در حدیث ذکر شده منظور قطره ای از دریاست « از قطره هم کوچکتر ! »

حالا چه برسه به ولایت و حکومت !

خداوند به انبیا و ائمه علیهم السلام هم به دلیل داشتن وحی و عصمت و علم محیط و لدنی و غیبی ولایت و حکومت در طول ولایت و فرمانروایی خودش اعطا فرموده !

حالا آیا کسی که نه عصمت داره و نه علم محیط و علم غیب داره میتونه بر جامعه ولایت و حق حکومت داشته باشه ؟

در حدیثی که امیر المومنین از رسول خدا صلوات الله علیهما نقل فرموده است ، آمده است که « اطاعت منحصر است در خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام ، چون معصوم هستند » (( کتاب سلیم بن قیس هلالی ، ص 406 ، ح 54 /// خصال شیخ صدوق ره ، ص 139 ، ح 158 ))

در این حدیث شریف آمده که لازمه اطاعت داشتن عصمت است .

در ثانی اگر بنا بود هر کس علم داره ( ولو اندک ) حق حکومت داشته باشه که ، اولا همه حق حکومت داشتن ! ثانیا همه حکومت ها مشروع بود !!! ( خیلی از پادشاهان دانشمند بودن )

علم باید لدنی ، محیط و غیبی باشه . نه هر علمی

که انشا الله حدیثش رو با ذکر اسناد اون ذکر خواهم کرد .

سلام

مگر همه دین را نقلی باید اثبات کرد ؟!

اصول دین (توحید نبوت معاد) عقلی اثبات میشوند یا نقلی ؟!

سلام . شما که می گویید اصول دین عقلی ثابت می شوند یا نقلی ؟! ، آیا به نظر شما ولایت فقیه جزء اصول دین است؟!

آقای کارشناس! آیا شما واقعا قبول دارید که انبیاء درهم و دیناری به عنوان ارث باقی نمی گذارند؟! در یکی از احادیثی که به عنوان دلیل نقلی اثبات ولایت فقیه معمولا آورده می شود روایت " الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی " نکته مهمی وجود دارد ، کسی که روایات و سنت پیامبر را نقل کند ، جانشین وی است . با این حساب به عدد راویان حدیث در هر دوره جانشین پیامبر خواهیم داشت !!! پس بهتر است اول تضاد هایی که بین روایات وجود دارند رو توضیح بدید و بعد یه مجموعه منظم و منسجم بدون تناقض ارائه بدین . در ضمن حدود هزار سال در هیچ کجای دنیا هیچ فقیهی حکومت سیاسی نداشت ، آیا به قول شما احکام الهی تعطیل شدن؟! با تشکر .

zaker_eshg;625374 نوشت:
سلام
اگر فرض بر صحیح بودن تمام احادیثی که ذکر کردین بذاریم بازهم در هیچ کدوم از احادیث بیان نشده علما حق حکومت دارن
فقط گفته شده علما احادیث انبیا رو به ارث میبرن که اینم فکر نکنم بشه ازش حکومت برداشت کرد

وعلیکم السلام بر همه دوستان
بنده خیلی خوشحالم که این تاپیک بعد از مدتها با طرح یک سوال رونق گرفت ونظراتی مطرح شد. اما در جواب دوستان.
ما عرض کردیم که 19 روایت در اثبات وتایید ولایت فقیه داریم. اولا یک چیز مسلم بین همه است که ولایت در امور حسبیه به اموری گفته می شود که شارع راضی به ترک آنها نیست وخواستار اجرای آنهاست، ومتولی ندارد مثل مجانین واطفال یتیم، که در این وارد اولویت بافقیه است که ولی اینهاست. برخی اوقات امور سیاسی ومصالح مسلمین اقتضاء می کند که فقیه به پا خواسته وبرای اجرای حدود واحکام الهی حکومت را در دست گیرد که در اینجا وجوب پیدا می کند که مرحوم آیت الله خویی نیز در منهاج الصالحین این مساله را مطرح کرده.
اما برخی دیگر ولایت فقیه را مطلقه می دانند وقائلند رد زمان غیبت فقیه اختیارات معصوم را دارد، دقت کنید اختیاراتش را دارد نه اوصافش که رد این تاپیک بن این دو مورد خلط شده است. دلیل هم مقبوله عم ربن حنظله است که می فرماید: اگر در دعاوی به نزد قاضی جور که از طرف حکومت جور وطاغوت نصب شده مراجعه کنند حتی اگر به حق هم به نفع آنها حکم شود باز چیزی که به دست یم آورند سحت وباطل است.
مُحَمَّدُبْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْصَفْوَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُأَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا يَكُونُ بَيْنَهُمَامُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَىالْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ فَقَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَكَمَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُأَخَذَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قُلْتُكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَىحَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَافَارْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَاحَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ قَدِاسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه‏.(کلینی، کافی، ج7، ص412)
در این حدیث شریف صراحتا از رجوع به حاکم وقاضی جور نهی می کند ومی فرماید: به کسی که حدیث ما را نقل می کند ودر حلال وحرام اهل دقت است وعارف به احکام دین است مراجعه کنید. فارضوا به حکما فإنّی جعلته علیکم حاکما.
امام می فرماید این شخص را که یم شود همان فقیه من بر شما حاکم قرار دادم
لفظ حاکم دلالت صریح بر حکومت دارد واصلا معنای مطابقی وعرفی اش همین است. وامام از رد حکم او نهی می کند.
علاوه بر این روایت صحیح ومورد قبول وعمل در نزد فقهاء حدیث شریف امام عصر که می فرماید:
واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم(کمال الدین، ج2، ص48)
این روایات صراحت دارند در حاکمیت ولایت فقیه وما را به آنها ارجاع می دهند وقید هم نزده اند که فقط در امور دینی به آنها مراجعه کنید بلکه مطلق هستند وهمه امور را شامل می شوند. اعم از عبادی وسیاسی.
وقتی امام از حاکم جور وطاغوت نهی می کند باید مارا به کسی ارجاع دهد یا نه؟ مگر می شود ما را زا مطالبه حق خوداز طاغوت نهی کند واز طرف دیگر تکلیف ما را مشخص نکند. وقتی حکومت در دست دیگری است ما چطور به فقهاء مراجعه کنیم وحدود الهی ار اجرا کنیم؟

آیا در زمان طاغوت مثل پهلوی طرف مقال ما مثلا راضی می شد در تمام دعاوی بجای مراجعه به دادگستری به فقیه جامع شرایط مراجعه کنیم؟
در ثانی داشتن حکومت از جانب فقیه که پاک نفس ومهذب وآشنا به سیاست است چه ایرادی دارد؟
در اینجا برخی روایات صریح است وبرخی مثل العلماء ورثة الانبیاء موید هستند.

Dahim Darni;625596 نوشت:
سلام . شما که می گویید اصول دین عقلی ثابت می شوند یا نقلی ؟! ، آیا به نظر شما ولایت فقیه جزء اصول دین است؟!

سلام

ولایت فقیه جزو دین است اما جزو اصول دین نیست مثل امامت که جزو اصول مذهب است وبدلیل عقلی ونقلی اثبات میشود ویکی از طرق دین عقل است بعلاوه قران وسنت واجماع .

در زمان غیبت معصوم عقلا ، بین خوب وخوبتر یا بد وبدتر باید انتخاب کنیم .

نقل قول:

آقای کارشناس! آیا شما واقعا قبول دارید که انبیاء درهم و دیناری به عنوان ارث باقی نمی گذارند؟! در یکی از احادیثی که به عنوان دلیل نقلی اثبات ولایت فقیه معمولا آورده می شود روایت " الذین یأتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی " نکته مهمی وجود دارد ، کسی که روایات و سنت پیامبر را نقل کند ، جانشین وی است . با این حساب به عدد راویان حدیث در هر دوره جانشین پیامبر خواهیم داشت !!! پس بهتر است اول تضاد هایی که بین روایات وجود دارند رو توضیح بدید و بعد یه مجموعه منظم و منسجم بدون تناقض ارائه بدین . در ضمن حدود هزار سال در هیچ کجای دنیا هیچ فقیهی حکومت سیاسی نداشت ، آیا به قول شما احکام الهی تعطیل شدن؟! با تشکر .

با اجازه اساتید من قبلا بحث مفصلی داشتم در این باب مخصوصا جناب الله یاری و...:

https://sites.google.com/site/hojjah/a.yari.zip

zaker_eshg;625374 نوشت:
اگر فرض بر صحیح بودن تمام احادیثی که ذکر کردین بذاریم بازهم در هیچ کدوم از احادیث بیان نشده علما حق حکومت دارن
فقط گفته شده علما احادیث انبیا رو به ارث میبرن که اینم فکر نکنم بشه ازش حکومت برداشت کرد

مقبوله عمر بن حنظله وحدیث واما الحوادث الواقعة این سخن را نشان نمی دهد. حدیث اول صراحت در حکومت دارد چون معنای حاکم غیر این نیست. وحدیث دوم شامل تمام حوادث می شود چون آمدن ال بر سر جمع افاده عموم می کند واز جمله این حوادث مسائل حکومتی وبلکه از عمده آنهاست.

الدین القیم;625422 نوشت:
یکی از علما می فرمود که این روایات خلاف قرآن هستند و اعتباری ندارند آنجایی که می گوید انبیا دهم و دینار ارث نمی گذارند که خلاف قرآن بودنش را هم به طور کامل حضرت زهرا س ثابت نموده اند.

اصل اشکال به نظر بنده هم وارد است اما علامه مجلسی جوابی که به این اشکال داده است عبارت از این است که مراد این است که عمده چیزی که به ارث می گذارند اموال دنیوی نیست بلکه علم است. یا اینکه وراثت از جنبه نبوت است که علم می باشد نه درهم ودینا واین منافات ندارد که اقرباء جسمانی او وفرزندانش از او ارث می برند. اموال ودارایی را.
توجیه دیگری که می فرماید: این است که وقتی حضرت می فرماید: العلماء ورثة الانبیاء کانّ سائلی سوال می کند که چه چیزی به ارث می گذارند که حضرت می فرماید: احادیثشان را.
قوله عليه السلام العلماء ورثة الأنبياء: أي يرثون منهم العلوم و المعارف و الحكم، إذ هذه عمدة ما يتمتعون به في دنياهم، و لذا علله بقوله: إن الأنبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا، أي لم يكن عمدة ما يحصلون في دنياهم و ينتفع الناس به منهم في حياتهم‏...و بعد وفاتهم الدينار و الدرهم، و لا ينافي أن يرث وارثهم الجسماني منهم ما يبقى بعدهم من الأموال الدنيوية، أو يقال وارثهم من حيث النبوة المختصة بهم العلماء فلا ينافي ذلك كون وارثهم من جهة الأنساب الجسمانية يرث أموالهم الظاهرة، فأهل البيت عليه السلام ورثوا النبي صلى الله عليه و آله و سلم من الجهتين معا...(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏1 ؛ ص103)
به هر حال با توجه به آیات وروایات این حدیث باید قید بخورد وتوضیح داده شود که رد منافات با ارث بردن ظاهری نیست. وجنبه نبوت از جنبه امور دنیوی جدا گردد.


IVI.@.H.D.I;625463 نوشت:
در ثانی اگر فرض بگیریم که این علما که در حدیث مذکور ذکر شده منظور فقها و علمای دین هستند ( و ائمه نیستند که ایشان وارث جمیع علوم و اختیارات و مقامات پیامبر هستند جز وحی و نبوت و این وارث بیشتر در مورد ائمه اطهار علیهم السلام صدق میکنه چون وارثان اصلی و حقیقی انبیاء ایشان هستند

در مرحله اول بله اهل بیت هستند. ولی سوال این است که وقتی امام معصوم در غیبت است واین علوم اهل بیت وارثی ندارد پس این علوم بکجا می رود ومردم در زمان غیبت که کسی این علوم را در حد استعداد وقابلیت خود به ارث نبرده یعنی کلا از بین رفته وفقط در نزد امام عصر(عج) می باشد. پس مردم احکام ووظایف خود را از کجا یاد بگیرند؟

Dahim Darni;625596 نوشت:
کسی که روایات و سنت پیامبر را نقل کند ، جانشین وی است . با این حساب به عدد راویان حدیث در هر دوره جانشین پیامبر خواهیم داشت !!! پس بهتر است اول تضاد هایی که بین روایات وجود دارند رو توضیح بدید و بعد یه مجموعه منظم و منسجم بدون تناقض ارائه بدین . در ضمن حدود هزار سال در هیچ کجای دنیا هیچ فقیهی حکومت سیاسی نداشت ، آیا به قول شما احکام الهی تعطیل شدن؟!

الان یک فقیه وکارشناس دین سالها تلاش می کند که این قرآن وسنت پیامبر را درست یاد بگیرد آیا این علوم برگرفته از اهل بیت هست یا نه؟ اگر هست پس ارث برده اند. ولی هر کس به حد قابلیت خود واینجا تضادی وجود ندارد واولا این جانشینی در علوم است که کثرت هیچ ضربه ای نمی زند بلکه خوب هم هست. در ثانی نسبت به جانشینی سیاسی قرا رنیست همه متکفل این مساله باشند بلکه زا بین خود کسی که جامع شرایط باشد انتخاب می کنند.
فقیه حکومت نداشته آیا احکام وحدود اجرا شده، نه؟ چون اکثر شاهان طاغوت شما شرابخوار بوده اند وکسی که خود شرابخوار است چطور می خواهد حدود الهی اجرا کند؟
احوالات شاه حسین، ناصرالدین شاه، فتحعلی شاه را مطالعه کرده اید؟
آیا در طول تاریخ غیبت حد شراب در همه حکومتها اجرا شده، زناکار، دزد وبقیه حد برآنها جاری شده؟ مگر در همین حکومت پهلوی علنا کاباره ومحل فحشا درست نرده بودند، شراب در ملا عم نمی فروختند؟
کجا حدود الهی اجرا شده است؟!

در مورد مقبوله عمر بن حنظله ، باید بگم هیچ ربطی به حکومت نداره و کوچکترین اشاره ای به حکومت در این روایت نشده !

« محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن محمد بن عیسى، عن صفوان بن یحیى، عن داود بن الحصین، عن عمر بن حنظلة: قالت سألت أبا عبْداللَّهِ(ع) عنْ رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دَین او میراث فتحاكما إلى السلطان وَ إلى القضاة أ یحلّ ذلِكَ؟ قال: مَنْ تَحاكَمَ إلَیْهِمْ، فی حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاكَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما یُحْكَمُ لَهُ، فَإنّما یَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ كانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُكْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ یَكْفُرُوا بِهِ. قلت: فَكیف یصنعان؟ قال: یَنْظُرانِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدیثَنا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحكامَنا ... فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَكَماً. فإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْكُمْ حاكِماً ...

ترجمه: عمر بن حنظله‏ مى‏گوید از امام صادق(علیه السلام) درباره دو نفر از دوستانمان(یعنى شیعه) كه نزاعى بینشان بود در مورد قرض یا میراث، و به قضات براى رسیدگى مراجعه كرده بودند، سۆال كردم كه آیا این رواست؟ فرمود: هر كه در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه كند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاكمه ناروا) مراجعه كرده باشد؛ و هر چه را كه به حكم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام مى‏گیرد؛ گرچه آن را كه دریافت مى‏كند حق ثابت او باشد؛ زیرا كه آن را به حكم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته كه خدا دستور داده به آن كافر شود. خداى تعالى مى‏فرماید: یُریدُونَ انْ یَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَكْفُرُوا به. پرسیدم چه باید بكنند. فرمود: باید نگاه كنند ببینند از شما چه كسى است كه حدیث ما را روایت كرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحبنظر شده و احكام و قوانین ما را شناخته است ... بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند؛ زیرا كه من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام.

احکام بطور کلی سه دسته اند : 1) احکام شرعی و فقهی ، 2) احکام قضایی ، 3) احکام حکومتی

در آیات و احادیث برای اینکه بفهمیم این حکم یا حاکم که آمده به چه معناست ، باید متن آیه یا حدیث مورد بحث را کامل و تمام و کمال و با دقت بخوانیم و حتی تفاسیر آنرا هم مطالعه کنیم تا پی ببریم که این منظور آیه یا حدیث کدام یک از کاربرد های کلمه «حکم» است .

از آنجا که یکی از معانی حاکم قاضی و داور هست و به راحتی از متن و محتوای این روایت میشه فهمید که منظور امام صادق علیه السلام داور و حَکَم است نه فرمانروا و حاکم بمعنای صاحب حکومت و ولایت و فرمانروایی !

و حق قضاوت برای فقها ثابت است و میشه گفت همه ی علما و مراجع اینو قبول دارن و این قضاوت هم ( با توجه به این حدیث ) در حد رفع خصومت هست نه مقام عالی قضاوت که بر طبق حدیثی از امیر مومنان علی علیه السلام سه کس بر کرسی قضاوت می نشیند : پیغمبر ، جانشین پیغمبر ، فرد شقی !

یعنی مقام قضاوت عالیه در حد اجرای حدود و مجازات های اسلامی . چرا که قضاوت عالیه با دلیل عقلی هم ثابت میشود که تنها کسی بر حق کامل و مطلق و تام و تمام میتواند قضاوت کند که دارای عصمت و علم محیط باشد .

در کل براحتی میتوان دریافت که حاکم در این روایت بمعنای قاضی و داور است نه بمعنای فرمانروا و حاکم کشور و بلاد ...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اینکه در مورد توقیع شریف حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ( و اما الحوادث الواقعه ... ) فرمودین منظور کل امور هست ! یک حرف من در آوردی میباشد !!!

اولا آمده که « در مسائل پیش آمده » در ثانی « به راویان احادیث ما رجوع و مراجعه کنید » این رجوع چه ربط به حکومت دارد ؟؟؟

آیا در مورد تمامی قوانین کشور داری و حکومت ، احادیث اهل بیت علیهم السلام بما رسیده است ؟؟؟ که بخواهیم در این مورد به راویان این احادیث مراجعه کنیم ؟؟؟!!!

مثلا در مورد نوع و تعداد وزارت خانه ها !

و یا در مورد مدت ریاست رئیس جمهور !

و یا در مورد مجلس !

و یا سازمان های دولتی که چند تا و چه نوعی باید باشند و هر کدام چه وظیفه ای دارند ؟ !

و ...

میشه گفت بیشتر ( بالای 90 درصد ! ) احکام مربوط به این مسائل در آیات و روایت معصومین علیهم السلام بما نرسیده !

اگر هست به بنده نشون بدین !

ائمه ما برای تمامی مسائل کشور داری و حکومتی احکام دارند که بما نرسیده است ( در حدیث آمده که صحیفه یا کتابی نزد اهل بیت علیهم السلام بوده و الآن نزد امام زمان عج است که تمامی احکام و مسائل حتی حکم خراش دست در آن آمده است .)

خب ! حالا این احکام کجاهستند ؟؟؟ نزد فقها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

اگر این احکام نزد فقها هستند و فقها برای تمامی مسائل حکومتی و کشور داری ، احکام دارند « البته از قرآن و سنت ، نه از خودشان ! » پس اولا این احکام کجا هستند ؟؟؟ و در ثانی چرا رئیس جمهور و نمایندگان مجلس قوانین و احکام کشور را تصویب میکنند و این احکام را از خود در می آورند ؟؟؟ اگر احکام حکومت داری نزد فقها هست ، چرا رئیس جمهور و سران کشور نمیرن قانون اساسی رو از روی اونا بنویسن ؟؟؟؟!!!!!! و این احکام رو از فقیه بگیرن ؟؟؟؟

در قرآن کریم در آیات 44 و 45 و 47 سوره مبارکه مائده آمده است که « و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (44) ... فاولئک هم الظالمون (45) ... فاولئک هم الفاسقون (47) » * هر کس بر اساس آنچه خداوند نازل فرموده حکم نکند ، پس او از کافران و ظالمان و فاسقان است *

بر طبق نص صریح این آیات شریفه هر کس بر اساس دین و احکام الهی حکم نکند او هم ظالم و هم فاسق و هم کافر است !!

خب حالا چند درصد قانون اساس ما بر اساس احکام اسلام نوشته شده ؟؟؟

پس این قوانینی که رئیس جمهور و نمایندگان مجلس تصویب میکنند چیه ؟؟؟!!!! آیا بر اساس احکام الهیه ؟؟؟ جواب یه کلمه است ! نه خیر !!! البته شد دو کلمه !!!!!!!!!

پس نتیجه شد این توقیع شریف امام عصر ارواحنا فداه هیچ گونه ارتباطی به ولایت و حکومت فقها ندارد .

چون که :

1) اولا رجوع و مراجعه در حدیث آمده ، مراجعه چه ربطی به ولایت و فرمانروایی دارد ! مثلا من برای پرسیدن سوالی به یک استاد مراجعه میکنم ، پس یعنی اون استاد چون مرجع سوال من شده بر من ولایت تام و تمام داره و میتونه بر من حکمرانی کنه ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!! چه چیزا !!!!

2) در این توقیع شریف آمده است که « الی رواه حدیثنا » ، امام زمان علیه السلام مرجع را برای شیعیان ، راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام تعیین فرموده است ، از آجا که احکام حکومتی و مسائل کشور داری به فقها نرسیده است در نتیجه ایشان راوی چنین روایات و احکامی نیستند و نمیتوان در مورد این مسئله (حکومت) به ایشان مراجعه کرد .

3)ما فقط به فقها زمانی میتوانیم مراجعه نماییم که بر اساس قرآن و حدیث حکم کنند و احکام شرعی را استنباط نمایند در غیر اینصورت به حکم عقل و شرع اجتهاد و حکم ایشان باطل است . « میشه بدعت !!!» و از آنجا که تنها احکام شرعی ( مثل نماز و روزه و حج و جهاد و طهارت و ... ) به فقها از جانب اهل بیت علیهم السلام رسیده است پس تنها در این مورد ( مرجعیت دینی ) میتوان به ایشان مراجعه کرد و بر طبق بعضی احادیث وارده در بعضی مسائل قضایی هم فقها مرجعیت دارند .
ولی در مورد احکام حکومتی و کشور داری ، چون این احکام به علما نرسیده است پس ما نمیتوانیم در این مورد به ایشان مراجعه کنیم و در این موارد فقها مرجعیت ندارند .

والسلام علی من اتبع الهدی ... :Rose:

[="tahoma"][="black"]سلام

بسیار خوب ، پس اون حدیث راجع به جانشینی سیاسی نیست ( حداقل به نظر شما ) .

در مورد مقبوله عمر بن حنظله باید چند نکته رو توضیح داد :

صرف نظر از صحت سند ( که اطلاق " مقبوله " بر آن نشاندهنده ضعف سند است ) متن اون ، همونطور که آقای ivi.@.h.d.i توضیح دادن ، حکومت و حکومت داری ازش فهمیده نمیشه . حالا شما اگر میخواید با مقدمه هایی خواسته خودتون از حدیث رو ثابت کنید ، بحثش جداس ، اما نمیشه گفت از این حدیث صریحا معنای حکومت داری به دست میاد .

برای فهمیدن معنی حدیث ، فهمیدن معنای آیه ای که تو حدیث به اون استدلال شده ( آیه 60 سوره نساء ) کافیه . معنی آیه هم که روشنه :

آيا نديده‏اى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به‏] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آورده‏اند [با اين همه‏] مى‏خواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كفر ورزند، و [لى‏] شيطان مى‏خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد. ( ترجمه فولادوند )

پس منظور بیان احکامه ، نه اجرای اون . هیچ کجای حدیث هم به اجرای احکام اشاره نکرده .[/][/]

کریم;625358 نوشت:
رسول خدا(ص) طبق این حدیث شریف می فرمایند: هر کس در مسیری قدم بردارد که در آن علم طلب می کند خداوند او را در مسیری سیر خواهد داد که به بهشت می رسد....ودر آخر می فرمایند: همانا علماء وارثان انبیاء هستند وانبیاء دینار ودرهم ارث نمی گذارند (بلکه) علم به ارث می گذارند.

سلام و عرض ادب
اگر این درسته چرا وقتی ابوبکر مدعی میشه که حضرت محمد فرمودن انبیا ارث (مالی) نمیگذارند و فدک را از حضرت زهرا میگیرند شیعیان این رو ظلمی در حق دختر پیامبر میدونن؟

IVI.@.H.D.I;625805 نوشت:
از آنجا که یکی از معانی حاکم قاضی و داور هست و به راحتی از متن و محتوای این روایت میشه فهمید که منظور امام صادق علیه السلام داور و حَکَم است نه فرمانروا و حاکم بمعنای صاحب حکومت و ولایت و فرمانروایی !

برداشت شما محترم است ولی با این حسابی که شما می فرمایید در زمان غیبت کسی حق ادعای حاکمیت ندارد چون در این صورت شقی خواهد بود طبق حدیثی که فرمودید. در این صورت این فرمایش امام علی علیه السلام که بر مردم حاکم وامیری لازم است خوب یا بد، چه خواهد شد؟ با این حساب هیچ مومنی حق حکومت ندارد چون شقی خواهد بود، پس این کشورها وبلاد چطور اداره شوند؟ به دست حکام جور اداره شود بهتر است؟ مگر همین ائمه ما اینقدر در باب عقل حدیث نگفته اند، با این توضیحاتی که شما وبرخی دوستان فرمودید بنده واقعا مشتاق هستم بدانم در طول این غیبت جامعه باید بدون رهبر وحاکم رها شود؟ به نظر شما ناامنی، هرج ومرج همه جا را نمی گیرد؟ نمونه بارزش همین لیبی فعلی ویا شرح حال همین اواخر افغانستان وعراق.
واقعا دوست دارم به این سوالات جواب دهید.
اما از نظر ما اگر همان حدیث هم از نظر سندی درست باشد این ادله عقلی واحادیثی که وجود دارد وبرخی توضیح داده شد مخصص آن هستند لذا این شقی انصراف دارد به حکام جور ومستبد که براساس کتاب وسنت عمل نمی کنند.
درثانی اگر قاضی حاکم نباشد یا بر جامعه حاکمی عادل ودیندار وفقیه حکومت نداشته باشد می تواند حدود الهی را اجرا کنند؟
یکی از شرایط برای اجرای حدود وقضاوت اسلامی وجود حکومت اسلامی است. مگر می شود کشور در دست حاکمی ظالم وغیر شیعه ومبغض دین باشد آنوقت در آن کشور قضاوت اسلامی برپا شود. اگر قاضی منصوب از قبل همین حاکم جور باشد که حکمش طبق صریح حدیث باطل است.
به این توضیح علامه محمد تقی مجلسی در مورد همین بحث دقت کنید.
رَوَى سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيُّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ يُقِيمُ الْحُدُودَ السُّلْطَانُ أَوِ الْقَاضِي فَقَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ إِلَى مَنْ إِلَيْهِ الْحُكْم‏«عن حفص بن غياث (إلى قوله) إلى من إليه الحكم» أي يقيم الإمام و الحاكم أيضا،و لا شك في المنصوب الخاص أما العام كالفقيه فالظاهر منه أنه يقيم الحدود للأخبار السالفة في باب القضاء من قوله عليه السلام (قد جعلته‏ حاكما) و يحتمل كونه منصوبا لرفع المنازعة لكن اللفظ عام و لا مخصص ظاهرا.(روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏10 ؛ ص213)
طبق این حدیث شریف امام صادق علیه السلام در جواب اینکه حدود(دینی) را کی اقامه می کند، سلطان یا قاضی؟ می فرمایند: اقامه حدود به دست کسی است که حکم به دست اوست.
شما بفرمایید دریک کشور حکم به دست قاضی است یا سلطان؟
نظر علامه مجلسی این است که امام وحاکم نیز می توانند اجرا کنند. ایشان می فرمایند در منصوب خاص معصوم که شکی نیست اما نائب عام که فقیه باشد نیز می تواند این حدود را اجرا کند به سبب ادله ای که در باب قضا گفته شد که در اینجا به همین حدیث جعلته حاکما استناد می کنند ومی فرمایند هر چند نصب این شخص از طرف امام برای قضاوت ورفع منازعه است اما لفظ(فإنّي جعلته حاکما) عام است ومخصصی هم برای آن نیست.
طبق برداشت این حدیث شناس وفقیه بزرگ هم لفظ حاکما عام است وصرفا برای قضاوت نیست.
در عین طبق صریح حدیثی که نقل شد حاکم است که حدود الهی را اجرا می کند نه قاضی، چس بدون وجود حاکمی لایق ودین شناس اجرای حدود الهی امکان پذیر نیست.

IVI.@.H.D.I;625805 نوشت:
خب حالا چند درصد قانون اساس ما بر اساس احکام اسلام نوشته شده ؟؟؟

پس این قوانینی که رئیس جمهور و نمایندگان مجلس تصویب میکنند چیه ؟؟؟!!!! آیا بر اساس احکام الهیه ؟؟؟ جواب یه کلمه است ! نه خیر !!! البته شد دو کلمه !!!!!!!!!


کجای قانون اساسی وشکل حاکمیت فعلی در ایران خلاف اسلام است. اگر با توجه به ادله ای که مطرح شد واحادیث بیانگر آن است ولی فقیه در دوران غیبت نائب عام امام است وایشان مسیر وسیستمی را تایید می کنند در تضاد با قرآن وسنت نیست.
اگر چیزی بعینه در قرآن وحدیث نیامده باشد ومخالف با احکام اسلام هم نباشد این گناه وغلط است؟ در اینصورت این کامپیوتر واینترنتی هم که من وشما داریم استفاده می کنیم درست نیست چون در زمان ائمه نبوده وحدیثی هم در تایید آن نیست.
نبود دلیل بر حرمت نیست. این برداشتی که شما دارید با ارزش پوزش به نظر من می رسد که شبیه برداشت سلفیه است که هر چیزی در این احادیث وجود داشته باشد ما عمل می کنیم. آنوقت جایگاه عقل کجاست؟ اجتهاد به کجا می رود؟

IVI.@.H.D.I;625805 نوشت:
در این توقیع شریف آمده است که « الی رواه حدیثنا » ، امام زمان علیه السلام مرجع را برای شیعیان ، راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام تعیین فرموده است ، از آجا که احکام حکومتی و مسائل کشور داری به فقها نرسیده است در نتیجه ایشان راوی چنین روایات و احکامی نیستند و نمیتوان در مورد این مسئله (حکومت) به ایشان مراجعه کرد .

از کجا می فرمایید نرسیده؟! مگر سیره معصوم حجت نیست؟ پیامبر(ص)10 سال وامیرالمومنین (ع) قریب به پنج سال حکومت کرده اند واین سیره حکومت داری آنها حجت است. این همه حدیث در باب قضاوت ومسائل حکومتی ومدیریتی برای چیست؟

IVI.@.H.D.I;625805 نوشت:
پس تنها در این مورد ( مرجعیت دینی ) میتوان به ایشان مراجعه کرد و بر طبق بعضی احادیث وارده در بعضی مسائل قضایی هم فقها مرجعیت دارند .
ولی در مورد احکام حکومتی و کشور داری ، چون این احکام به علما نرسیده است پس ما نمیتوانیم در این مورد به ایشان مراجعه کنیم و در این موارد فقها مرجعیت ندارند .

پس در این امور کی مرجعیت دارد؟

Dahim Darni;625877 نوشت:
صرف نظر از صحت سند ( که اطلاق " مقبوله " بر آن نشاندهنده ضعف سند است ) متن اون ، همونطور که آقای ivi.@.h.d.i توضیح دادن ، حکومت و حکومت داری ازش فهمیده نمیشه . حالا شما اگر میخواید با مقدمه هایی خواسته خودتون از حدیث رو ثابت کنید ، بحثش جداس ، اما نمیشه گفت از این حدیث صریحا معنای حکومت داری به دست میاد .

بنده نظر علامه مجلسی که ک نظر علمی ومنطبق بر اصول حدیث شناسی واصول علمی است بیان داشتم.

Dahim Darni;625877 نوشت:
آيا نديده‏اى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به‏] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آورده‏اند [با اين همه‏] مى‏خواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كفر ورزند، و [لى‏] شيطان مى‏خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد. ( ترجمه فولادوند )

پس منظور بیان احکامه ، نه اجرای اون . هیچ کجای حدیث هم به اجرای احکام اشاره نکرده


این سوال را از شما هم می پرسم، اگر حاکمی عادل ودیندار بر جامعه نباشد اصلا میدانی به قاضی شیعی وحق داده می شود؟ بر فرض داده شد چون خود همین حکم از جانب سلطان جائر است باطل وغیر صحیح است. پس تکلیف مردم چه می شود؟ برای احیای حق خود در جامعه ای مثل زمان پهلوی به کجا مراجعه کنند؟
امام صادق علیه السلام هم فرمودند که کسی که حدود الهی را اجرا می کند حاکم است نه قاضی.

ویان;625930 نوشت:
سلام و عرض ادب
اگر این درسته چرا وقتی ابوبکر مدعی میشه که حضرت محمد فرمودن انبیا ارث (مالی) نمیگذارند و فدک را از حضرت زهرا میگیرند شیعیان این رو ظلمی در حق دختر پیامبر میدونن؟

توضیحش گذش که اگر حدیث را مطلق بگیریم درست نیست اما اگر از جنبه نبوت بگیریم منافاتی ندارد که وارثان جسمی نیز ارث اموال می برند.
به هر حال ما قسم نخورده ایم حدیث را قبول کنیم، اگر با اصول مسلم مثل ارث بردن قابل سازش وتحلیل بود قبول داریم اما اگر امکانش نبود فاضربوه علی الجدار.

ویان;625930 نوشت:
اگر این درسته چرا وقتی ابوبکر مدعی میشه که حضرت محمد فرمودن انبیا ارث (مالی) نمیگذارند و فدک را از حضرت زهرا میگیرند شیعیان این رو ظلمی در حق دختر پیامبر میدونن؟

سلام

فدک هبه بود یا ارث ؟

امام ابن کثیر و سایر اهل سنت تصریح بر هبه بودن فدک دارند :

وَقَالَ الْحَافِظ أَبُو بَكْر الْبَزَّار حَدَّثَنَا عَبَّاد عَنْ يَعْقُوب حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ حَدَّثَنَا فُضَيْل بْن مَرْزُوق عَنْ عَطِيَّة عَنْ أَبِي سَعِيد قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقّه " دَعَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَة فَأَعْطَاهَا فَدَك ثُمَّ قَالَ لَا نَعْلَم حَدَّثَ بِهِ عَنْ فُضَيْل بْن مَرْزُوق إِلَّا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ وَحُمَيْد بْن حَمَّاد بْن الْخَوَّار وَهَذَا الْحَدِيث مُشْكِل لَوْ صَحَّ إِسْنَاده .....تفسیر ابن کثیر

ابن ابي الحديد هم تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد .

اما جریان دعوای ارث را خلفا شروع کردند وحضرت زهرا س همین ادعای آنها را هم خلاف قران دانست .

[="Tahoma"][="Black"]سلام

1 ) در مورد مقبوله عمر بن حنظله شما دلیل من رو نقد نکردید ، من به آیه ای که در حدیث به اون استدلال شده ، استدلال کردم . اصولا آیا قبول دارید مقبوله عمر بن حنظله مبتنی بر مفاهیم آیه 60 سوره نساء هست؟! و اگر این رو قبول دارید ما مفاهیم آیه رو بررسی کنیم تا معنای حدیث هم آشکار بشه . اصولا چون موضوع آیه حکومت سیاسی نیست ، طبیعتا می فهمیم موضوع حدیث هم چیزی جز حکومت سیاسی هست . بماند که ظاهر حدیث به خوبی گویای موضوع هست .
علاوه بر این یک استدلال عقلی نیز پیرامون این حدیث می توان چنین مطرح کرد :
طبق متن حدیث امام صادق پیروانش را به جماعتی ارجاع می دهد . در اینجا دو نظر وجود دارد : شما می گویید آن جماعت همان حاکمان و والیان امر هستند و بنده می گویم خیر چنین نیست . اگر نظر شما رو بپذیریم باید من و شما این رو بپذیریم که " در آن زمان " چنین والیانی حضور داشته اند که " از جانب امام صادق بر مردم حکومت می کرده اند " ( تاکید می کنم این نتیجه ی بدیهی استدلال شماست ) . خب استدلال من دراین سوال معلوم میشه : والیانی که از سمت امام صادق تعیین شده بودند تا مردم به اونها مراجعه کنند رو تعیین بفرمایید .

2 ) آقای محمد باقر مجلسی که به قول شما با حدیث و فقه آشنا بوده اند و شما به سخنان ایشون استناد می کنید ، چرا طبق فهم خودشون ( که شما برای ما نقل کردید ) به این احادیث عمل نکردن؟! چرا تلاشی به منظور رساندن فقها به قدرت انجام ندادند ؟ بلکه برعکس به عنوان یکی از افراد حکومتی تمام تلاش خود را برای قدرت مند شدن و بقای این حکومت انجام داد .
آیا حکومت صفوی یک حکومت اسلامی بود؟ آیا پادشاهان این حکومت جائر نبودند؟
با تشکر.[/]

خیر البریه;626151 نوشت:
فدک هبه بود یا ارث ؟

برای من هم سوال است که با توجه به اینکه هبه بوده اصلا چرا بحث ارث پیش کشیده شده که ارث می گذارند یا نمی گذارند و در روایات اهل سنت هم آمده که حضرت فاطمه ارث طلب کرد.
حدثنا : ‏ ‏إبراهيم بن موسى ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏هشام ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏معمر ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: أن ‏فاطمة ‏(ع) ‏ ‏والعباس ‏أتيا ‏أبابكر ‏ ‏يلتمسان ميراثهما أرضه من ‏ ‏فدك ‏ ‏وسهمه من ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال أبوبكر ‏: ‏سمعت النبي ‏ (ص) ‏ ‏يقول :‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏‏محمد ‏ ‏في هذا المال والله لقرابة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أحب إلي أن أصل من قرابتي.
صحیح بخاری
خیر البریه;626151 نوشت:
امام ابن کثیر و سایر اهل سنت تصریح بر هبه بودن فدک دارند :
وَقَالَ الْحَافِظ أَبُو بَكْر الْبَزَّار حَدَّثَنَا عَبَّاد عَنْ يَعْقُوب حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ حَدَّثَنَا فُضَيْل بْن مَرْزُوق عَنْ عَطِيَّة عَنْ أَبِي سَعِيد قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقّه " دَعَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَة فَأَعْطَاهَا فَدَك ثُمَّ قَالَ لَا نَعْلَم حَدَّثَ بِهِ عَنْ فُضَيْل بْن مَرْزُوق إِلَّا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ وَحُمَيْد بْن حَمَّاد بْن الْخَوَّار وَهَذَا الْحَدِيث مُشْكِل لَوْ صَحَّ إِسْنَاده .....تفسیر ابن کثیر

ببخشید کدام اهل سنت؟ کدام تصریح؟
ابن کثیر که در ادامه چیز دیگری میگه
وهذا الحديث مشكل لو صح إسناده لأن الآية مكية وفدك إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة فكيف يلتئم هذا مع هذا فهو إذا حديث منكر والأشبه أنه من وضع الرافضة

خیر البریه;626151 نوشت:
ابن ابي الحديد هم تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد .

پس خطبه فدک که بین اهل سنت و شیعه متواتر است متواتر جعلی است .

خیر البریه;626151 نوشت:
امام ابن کثیر و سایر اهل سنت تصریح بر هبه بودن فدک دارند :

وَقَالَ الْحَافِظ أَبُو بَكْر الْبَزَّار حَدَّثَنَا عَبَّاد عَنْ يَعْقُوب حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ حَدَّثَنَا فُضَيْل بْن مَرْزُوق عَنْ عَطِيَّة عَنْ أَبِي سَعِيد قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقّه " دَعَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَة فَأَعْطَاهَا فَدَك ثُمَّ قَالَ لَا نَعْلَم حَدَّثَ بِهِ عَنْ فُضَيْل بْن مَرْزُوق إِلَّا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ وَحُمَيْد بْن حَمَّاد بْن الْخَوَّار وَهَذَا الْحَدِيث مُشْكِل لَوْ صَحَّ إِسْنَاده .....تفسیر ابن کثیر

فدک نیمی از یک باغ متعلق به یهود بود که به پیامبر اکرم هدیه کردند . احمدحنبل در مسندش ( احادیثی که از دید احمد صحیح است و غیر آن خیر ) در باب صله رحم و نزول آیه شریفه " و آت ذی القربی حقه " از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که این باغ را به حضرت زهراء سلام الله علیها دادند .

ولی موضوعی که سرکار ویان مطرح کردند ارتباطی با این موضوع ندارد . ایشان مطلب استاد را ناقص خواندند و وارد یک بحث غیر مرتبط شدند شما هم شبهه اصل فدک را آمدید مطرح کردید . پاسخ استاد به سوال سرکار ویان :

کریم;625743 نوشت:
به هر حال با توجه به آیات وروایات این حدیث باید قید بخورد وتوضیح داده شود که رد منافات با ارث بردن ظاهری نیست. وجنبه نبوت از جنبه امور دنیوی جدا گردد.

...

یعنی پیامبر بنا بر مسئولیت رسالت و آموزه های لازم تبئینی کامل از اسلام را بعنوان راه سعادت بشر برای کل بشریت به ارث گذاشته
ولی برای فرزندش هم حق داشته شی ء حلالی را مطابق با شرع اسلام هبه کند و هم به ارث بگذارد

خلیفه اول این دو را با هم خلط کرد و حکم ارث رسول برای امت را برای ارث برای فرزند و وارث حکم کرد شما هم همینطور

مساله فدک دو دادخواست از طرف حضرت زهراء سلام الله علیها داشت که اولی هبه بود با شاهد
و دومی ارث بود

یاحق

و سلام مجدد

جناب Dahim Darni آیا شما فرقی بین جواز برقراری حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه میبینید یا خیر ؟
اگر بله حدیث مقبوله حنظله مربوط به جواز برقراری حکومت اسلامی است یا مربوط به اثبات نظریه ولایت فقیه ؟

در دوره صفویه علمای شیعه بالاخص محقق کرکی بعنوان یک "ولی فقیه" حضور داشتند
شاه طهماسب در حکمی بر افضلیت ولی فقیه چنین نوشت که :
چون مودای حقیقت کلام امام صادق علیه السلام انظروا الی من کان منکم روات حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، این واضح است که مخالفت با حکم مجتهدین و حافظان شرع سید المرسلین با شرک در یک درجه است.

همچنین نقل شده است که خطاب به محقق کرکی می گوید: شما که امروز نایب امامید شایسته تر به مقام سلطنتید و من یکی از کارگزاران شمایم و اوامر شما را به مرحله اجرا می گذارم.

//

جناب کریم گرامی :

در این مورد که فرمودید « با این حسابی که شما می فرمایید در زمان غیبت کسی حق ادعای حاکمیت ندارد چون در این صورت شقی خواهد بود طبق حدیثی که فرمودید. در این صورت این فرمایش امام علی علیه السلام که بر مردم حاکم وامیری لازم است خوب یا بد، چه خواهد شد؟ با این حساب هیچ مومنی حق حکومت ندارد چون شقی خواهد بود، پس این کشورها وبلاد چطور اداره شوند؟ به دست حکام جور اداره شود بهتر است؟ مگر همین ائمه ما اینقدر در باب عقل حدیث نگفته اند، با این توضیحاتی که شما وبرخی دوستان فرمودید بنده واقعا مشتاق هستم بدانم در طول این غیبت جامعه باید بدون رهبر وحاکم رها شود؟ به نظر شما ناامنی، هرج ومرج همه جا را نمی گیرد؟ نمونه بارزش همین لیبی فعلی ویا شرح حال همین اواخر افغانستان وعراق. »

پاسخ :

همانطور که میدانید یکی از مراتب توحید ، توحید در ولایت و حاکمیت و فرمانروایی است ، این توحید بمعنای آن است که یک ولایت و یک حکومت بیشتر وجود ندارد و آنهم ولایت و حکومت ذات اقدس الهی است ، و یا اینکه تنها ولی و حاکم و فرمانروای علی الاطلاق جهان خداوند متعال است ولاغیر .

این موضوع از آیات متعدد قرآن کریم براحتی استنباط میشود ، برای نمونه :

1)
« قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا » ( خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است. نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد. وه! چه بينا و شنواست. براى آنان سرپرستی جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمیگيرد. ) کهف/26

2) « وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَم يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا » ( و بگو: ستايش خداى را كه نه فرزندى گرفته و نه در فرمانروايى شريكى دارد و نه از زبونى او را ياورى بوده، و او را به بزرگداشتى تمام بزرگ دار ) اسراء / 111

3) « يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ » ( از شب می کاهد و به روز می افزايد و از روز می کاهد و به شب می افزايدو، آفتاب و ماه را رام کرد هر يک تا زمانی معين در حرکتند اين است خدا پروردگار شما فرمانروايی از آن اوست چيزهايی را که سوای او به خدايی می خوانيد مالک پوست ميان هسته خرمايی هم نيستند . ) فاطر / 13

4) « مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ » ( شما غير خدا، جز نام‏هايى را كه خود و پدرانتان آنها را ناميده‏ايد، نمى‏پرستيد كه خداوند بر آن هيچ دليلى نازل نكرده است. حكم فقط از آن خداست [و] فرمان داده است غير او را نپرستيد. اين دين استوار است، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند ) یوسف / 40

(( از آیات مبارکه فوق به راحتی دریافت میشود که ولایت و فرمانروایی و حکومت فقط و فقط متعلق به خداست و هیچ کس جز خدا ، اجازه حکومت کردن و فرمانروایی ندارد و خداوند در این موضوع توحید دارد . ))

از آنجا که اثبات شد حکومت و فرمانروایی و ولایت مختص الله متعال است و در این زمینه توحید دارد و هیچ شریکی ندارد ، پس خداوند است که باید به فرد یا افرادی اجازه حکومت و فرمانروایی بدهد و مشروعیت حکومت افراد به اذن و اجازه الهی وابسته است و اگر هم خداوند به افرادی مانند انبیاء و ائمه اجازه حکومت و فرمانروایی داده این فرمانروایی در طول فرمانروایی ذات قدوس الهی است و به اذن و خواست اوست ، در غیر اینصورت شرک محسوب میشود .
این پیام از آیات زیر دریافت میشود :

1) « وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » (پيغمبرشان به آنها گفت : خدا طالوت را پادشاه شما کرد گفتند :، چگونه او را بر ما پادشاهی باشد ? ما سزاوارتر از او به پادشاهی هستيم و او رادارايی چندانی نداده اند گفت : خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است ، و خدا پادشاهيش را به هر که خواهد دهد که خدا در برگيرنده و داناست . ) بقره / 247

2) « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » ( بگو : بار خدايا ، تويی دارنده ملک به هر که بخواهی ملک می دهی و ازهر که بخواهی ملک می ستانی هر کس را که بخواهی عزت می دهی و هر کس را که بخواهی ذلت می دهی همه نيکيها به دست توست و تو بر هر کاری توانايی ) آل عمران / 26

از آیات فوق دریافت میشود که بدلیل اینکه ملک و فرمانروایی تنها از آن خداوند است پس هر کس بخواهد حکومت و فرمانروایی کند باید از طرف خدا اذن و اجازه این کار را داشته باشد و اینکه این خدای متعال است که باید برای حکومت و حکمرانی اذن و اجازه صادر نماید در غیر اینصورت حکومت آن شخص نا ماذون و نا مشروع میباشد و این شرک است .

حال باید دید که آیا غیر از انبیاء و ائمه و سایر افرادی که از طرف خداوند اجازه حکومت و ولایت داشته اند آیا شخص دیگری هم چنین اجازه ای داردیا خیر .

همانگونه که گفته شد باید خداوند به افراد برای حکومت کردن اجازه دهد و از آنجا که انبیا و ائمه هدی علیهم السلام حجج الهی بوده اند و خداوند خود فرموده که از ایشان اطاعت کنید و هرکس ایشان را اطاعت کند مرا اطاعت کرده چرا که این بزرگواران سخنی جز سخن الهی نمیگویند « و ما ینطق عن الهوی / ان هو الا وحی یوحی » ، پس ائمه باید برای حکومت افراد و مشروعیت و ماذونیت آن اجازه صادر کنند در غیر اینصورت حکومت ایشان نا مشروع و شرک است و ایشان غاصب هستند .

حال باید دید که آیه قرآنی یا حدیث صحیحی از معصومین علیهم السلام در این مورد که آیا فقها یا سایر افراد ( بقول شما شخص مومن !! ) اجازه حکومت کردن دارند یا خیر !

که ما منتظر اون حدیث هستیم ولی هنوز اون حدیث که مشروعیت و ماذونیت حکومت فقها و یا سایرین را اثبات کند از طرف دوستان آورده نشده ولی ما همچنان منتظریم !!!

و اینکه حالا فرد شقی بهتره حاکم باشه یا فقیه و مومن ، این یک نظریه باطل است ! چرا که اگر حکومتی ماذون و مشروع نباشد چه فرد شقی حاکم باشد و چه فقیه و مومن هیچ تفاوتی ندارد ! بهر حال هر دو حکومت ( چه فاسق چه فقیه ) نا مشروع و طاغوتی و غاصب هستند . چه بسا فرد فاسق و شقی بر سر کار باشد و حکمران شود بهتر است ! چرا که حکومتی که از جانب خدا و پیغمبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین اجازه داده نشده باشد و مشروعیت آن از قرآن و سنت ثابت نگردیده باشد ، بدون شک شرک آلود ، فاسد ، باطل ، طاغوتی و نا مشروع است ،
حال سوال من این است بر سر چنین حکومت نامشروع و باطلی فقیه و مومن باشد بهتر است یا فرد شقی و فاسق ؟؟؟ « بدون شک پاسخ این است که فرد شقی ! چرا ؟ کاملا واضح است ! چرا مومن و فقیه خود را به چنین حکومت فاسد و طاغوتی و باطلی بیالاید و آخرت خود را تباه کند ؟ بهتر است آن فرد شقی و فاسد زمام چنین حکومت باطلی را در دست داشته باشد تا یک مومن پاک و فقیه خدا شناس !

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خیلی از مسائل در قسمت بالا روشن شد !

اینکه فرمودید حضرت امیرالمومنین فرموده اند : وجود حاکم لازم است ، خواه مومن باشد خواه فاجر ! کاملا درست ! ولی این حدیث مشروعیت و بر حق بودن همه ی حکومت ها را تایید نمیکند و بر عکس حتی اینکه بگوید همه ی حکومت ها نا مشروع هستند نیز از این حدیث شریف دریافت نمی گردد ، بلکه تنها میفرماید وجود یک حکومت در یک جامعه لازم و ضروری است ، در کل اینکه این حدیث نورانی چیزی را در باب مشروعیت و ماذونیت حکومت های غیر معصوم ثابت نمیکند .

و اینکه فرمودید اگر مومن و فقیه حاکم نباشد کشور ها و بلاد چگونه اداره شوند ! یک حرف خنده دار و مضحکی است !!!

چرا که هزاران سال است که قریب به 80 90 درصد فرمانروایان و پادشاهان ، زور گو ، ستم کار و غاصب بوده اند و هیچ اذن و اجازه ای هم از انبیا و ائمه مبنی بر مشروعیت حکومتشان نداشته اند ، ده ها و صد ها و هزاران سال هم حکومت کردند و آب از آب تکون نخورد !!! و نظم جامعه هم بهم نریخت !
اینکه بگید تنها فرد فقیه و مومن میتونن کشور ها و ملت ها رو اداره کنن یک حرف کاملا باطل و از ریشه مسخره است !

برای نمونه :

هخامنشان : 225 سال
اشکانیان : 450 سال
ساسانیان : 400 سال

امپراطوری روم ( که اتفاقا دشمن حضرت عیسی علیه السلام بودن ! ) بیش از هزار سال

ابوبکر و عمر و عثمان : 25 سال
بنی امیه : 83 سال
بنی عباس : 535 سال

و ...

همونطور که میبینید همه ی این حکومت ها نا مشروع و نا ماذون و باطل و طاغوتی بودن ! پس چطور ده ها و صد ها و هزاران سال بر بلاد و کشور های زیاد و پهناوری ( هر کدوم چند برابر خاک فعلی ایران ! ) فرمانروایی کردند و نظم و انضباط و انسجام جوامع تحت سلطه ی خودشون رو هم حفظ کردند .

پس ثابت شد که این حرف شما مبنی بر اینکه اگر فقیه و مومن حاکم جامعه نباشد جامعه خوب اداره نمیشود و نظم جامعه بهم میریزد و این حرفها !

در طول این همه سال ( بیش از ده هزار سال ) خیلی خیلی کم پادشاهانی بودن که با عدل و داد حکومت میکردند مابقی قریب به 90 درصدشون ظالم و ظاغوت و غاصب بودن پس چرا این نظم جوامعشون صد ها و هزاران سال حفظ شده بود و هرج و مرج نگرفتشون ؟؟؟

چرا لیبی و افغانستان و عراق رو مثال میزنید ؟؟؟ !!!

چرا روسیه و چین و ژاپن و آلمان و کانادا و ... اینا رو مثال نمیزنید ؟؟؟

آیا تو این کشور ها هرج و مرج و بی نظمی هست ؟؟؟

در صورتیکه یه مشت نصرانی و کافر و بی دین و بعضا یهودی و فراماسون حکام و سردمداران این کشور ها هستند !

نتیجه اینکه نظم و انسجام جامعه هیچ ربطی به حاکمیت فرد مومن یا فاسق ندارد !

دوست عزیز ، اینکه فرمودید در این عصر غیبت امام زمان صلوات الله علیه جامعه نباید بدون رهبر و حاکم رها شود ، من هم نگفتم باید رها شود ، با استناد به سخن مبارک مولا علی علیه السلام ، بالاخره وجود حکومت در جامعه لازم است چه مومن چه فاجر . ولی از آنجا که هر حکومتی جز حکومت معصوم و شخصی که از جانب خدا و معصومین علیهم السلام به او به حکومت اجازه داده شود ، نا مشروع و طاغوتی و مشرک است چه بهتراست حاکم جامعه فاجر باشد نه مون و فقیه ! (( مفصل به این مورد در قسمت فوق اشاره شد ))

اینکه حالا در زمان غیبت امام عصر ارواحنا فداه حتما باید صاحب حکومت و حاکم جامعه فقیه و مومن باشد ، حرف باطل و مسخره ایست !!

چرا که در زمان حضور ائمه معصومین علیهم سلام الله هم حکومت دست شخص مومن و دیندار نبود ! و یک مشت کافر و مشرک و غاصب و خلیفه پلید و ملعون و نجس و ناصبی حاکم بر جامعه بودند . در زمان حضور ائمه هم حکومت ها مشروع و دست شخص عادل و دیندار و مومن نبود چه برسد به زمان غیب امام معصوم علیه السلام !

حاکمان زمان حضور ائمه : ابوبکر ، عمر ، عثمان ، معاویه ، یزید ، « خلفای بنی امیه » ، خلفای بنی عباس » !!! که دیگه نیاز به تعریف ندارن !!!!!!!!!!!!!!!!!!! از خباثت و پلیدی و دشمنی با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

اینکه فرمودید قاضی و داور حتما باید بر جامعه حاکم و فرمانروا باشد تا بتواند حدود الهی را اجرا کند از یک جهت درست و از یک جهت باطل است !

به این دلیل درست است ، چونکه لازمه اجرای حدود الهی داشتن قدرت و حکومت است .

و به این دلیل نادرست و اشتباه است ، چونکه همانطور که گفته شد اولا غیر معصوم اجازه و حق حکومت کردن ندارد ! پس به اجرای حدود هم نمیتواند بپردازد ! در ثانی به حکم عقل ثابت است که اجرای حدود الهی علاوه بر داشتن قدرت و حکومت به عصمت و علم محیط هم بستگی کامل دارد .

در ثانی کجا گفته شده قضاوت دقیقاً همان اجرای حدود است ؟؟؟؟!!!! بلکه اجرای حدود یکی از اقسام قضاوت و میشود گفت مهم ترین قسم و نهایت قضاوت است .

در احادیث جایی نیامده که فقیه اجازه اجرای حدود را داراست . در باب قضاوت و حکمیت فقها تنها رفع خصومت و پا در میانی (بقول معروف !) و ریش سفیدی و رفع نزاع بر سر چیزی آمده است و برای فقها ثابت است نه قضاوت عالیه و اجرای حدود که گفته شد این موارد ( قضاوت عالیه و اجرای حدود ) لازمه اش داشتن حکومت و عصمت و علم محیط است که فقها هیچ کدام از اینها را ندارند !

حال کسیکه دارای ولایت و علم محیط و عصمت هست با کسی که اینها را دارا نیست مثل هم هستند ؟؟ دسته اول ( معصومین) اجرای حدود کنند و دسته دوم (فقها) هم اجرای حدود کنند ؟؟؟ « هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون » ( آیا کسانیکه میدانند با کسانیکه نمیدانند برابرند ؟ ) زمر / 9

بنده گفتم تا زمانی که امام معصوم نباشد اجرای قوانین اسلام و اجرای حدود الهی لازم و واجب نیست . چرا که در زمان حضور ائمه هم قوانین و احکام و حدود اسلامی اجرا نمیشد چه برسد به غیبت امام معصوم !!! ( نکنه ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و حکام بنی امیه و بنی عباس احکام و حدود الهی رو اجرا میکردن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

در مورد احکام کشور داری و حکومت کردن هم شما بیا به من بگو زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کجا سربازی واجب بود ؟؟؟!!!! اینکه فرمودین قانون اساسی و تمام قوانین ما بر اساس احکام اسلام است . این یک نمونه اش ! یا ربای بانک ها ! کجای دین اسلام گفته شده اینطوری بانکداری شود ؟

یا اینکه تمامی وزارت خونه ها و سازمان ها و ارگان های دولتی و حکومتی چگونه ادره شوند و جزئیات آنها . کجای اسلام اومده ! اون احکام و آیات و روایات رو بمن نشون بدین ( یک مورد کفایت میکنه ! )

واقعا من یک لحظه به سواد شما شک کردم !!!

این موارد حکومتی چه ربطی به اینترنت و کامپیوتر و این مسائل داره ؟؟؟ که شما پای اینا رو کشیدین وسط !!!

خداوند خودش تو قرآن فرموده ( آیاتش قبلا با ذکر آدرس آورده شد ) که هر کس بر اساس آنچه خداوند نازل فرموده ( دین و احکام الهی ) حکم نکند ظالم و فاسق و کافر است !

این احکام حکومتی رو در قرآن و سنت بمن نشون بدین !

بحث موبایل و کامپیوتر و اینترنت از این مسئله کاملا جداست . یه خورده فکر کنید و ... !

و السلام علی من اتبع الهدی ...:Rose:

سلام
ببینید الان برفرض که ولایت فقیه اثبات شد.خب حالا باید یه فقیه حکومت کنه.لطفا اون فقیه رو معرفی کنید چون تاجایی که ما میدونیم رهبر فعلی مجتهد نبود و بعد از به قدرت رسیدن مجتهد شدن!

zaker_eshg;626243 نوشت:
سلام
ببینید الان برفرض که ولایت فقیه اثبات شد.خب حالا باید یه فقیه حکومت کنه.لطفا اون فقیه رو معرفی کنید چون تاجایی که ما میدونیم رهبر فعلی مجتهد نبود و بعد از به قدرت رسیدن مجتهد شدن!

مجتهد و اعلم را از سه‌راه مى توان شناخت :
اول آن كه خود انسان يقين كند ، مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد .
دوم آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند ،مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند ، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند .
سوم آن كه عده‌اى از اهل علم مجتهد و اعلم را تشخيص دهند .(1)
اجتهاد رهبري هم از طريق خبرگان و هم از طريق افراد عادل به اثبات رسيده است ، چنان که افراد عادل و مجتهدان به اجتهاد ايشان تصريح نموده اند . قرائن و دلايل نيز در اين خصوص وجود دارد . يکي از دلايل درس‌هاي خارج ايشان است که تعداد زيادي از طلاب و روحانيت در درس‌هاي خارج ايشان شرکت مي‌کنند و اظهار مي‌دارند که مقام رهبري از نظر علمي جايگاه بس بلند دارد.
يکي از دلايل ديگر ديدگاه و اظهار نظر برخي از شخصيت ها و مجتهدان در اين خصوص مي باشد ، از جمله: امام راحل که از ايشان به عنوان خورشيد انقلاب ياد و بارها به لياقت و شايستگي ايشان اشاره نمود . حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد آقا خمينى (ره) مي گويد: حضرت امام بارها از جناب عالى- مقام رهبري- به عنوان مجتهدى مسلم و بهترين فرد براى رهبرى نام بردند.
آيت الله العظمى اراكى (رحمة الله عليه) در پيامى به مقام معظم رهبرى فرمود: انتخاب شايسته حضرت عالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران، مايه دلگرمى و اميدوارى ملت قهرمان ايران است.
آيت الله العظمى بهاء الدينى (رضوان الله عليه) : از همان زمان، رهبرى را در آقاى خامنه ‏اى مى‏ديدم، چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است. بايد او را در اهدافش يارى كنيم.
آيت الله مهدوى كنى، درباره انتخاب خبرگان رهبرى نيز گفت :اين الهامى بود از الهامات الهى و هدايتى بود از هدايت معنوى روح حضرت امام (رضوان الله عليه) كه هنوز اين ملت را رها نكرده و اين رحمتى بود از طرف خداوند كه در كوران اين مصيبت جانكاه، با تعيين آيت الله خامنه‏ اى كه از ياران صديق امام و از ياران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبرى نظام جمهورى اسلامى ايران، آرامشى توام با اعتماد و اطمينان بر كشور و امت فداكار حاكم گرديد.
آيت الله مشكينى، رياست مجلس خبرگان رهبرى: حضرت مستطاب آيت الله حاج سيد على خامنه‏اى - مد ظله العالى - واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعيه كه تصدى مقام معظم رهبرى بدان نيازمند است، مى‏باشد.
آيت الله فاضل لنكرانى: ايشان (آيت الله خامنه ‏اى) اهل نظر و اهل اجتهاد هستند و به نظر من ايشان يك فقيه و يك مجتهد است.
آيت الله جوادى آملى: اجتهاد و عدالت‏ حضرت آيت الله جناب آقاى حاج سيد على خامنه‏ اى - دامت‏بركاته - مورد تاييد مى‏باشد.
آيت الله ابراهيم امينى: حضرت آيت الله خامنه ‏اى - دامت‏ بركاته - در فقاهت و اجتهاد، به مرتبه‏ اى است كه براى تصدى مقام ولايت و رهبرى، صلاحيت كامل دارد.
آيت الله يوسف صانعى: آيت الله خامنه ‏اى، نه تنها مجتهد مسلم مى‏باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع مى‏باشد.
حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى: راه امام، با انتخاب آيت الله خامنه ‏اى به رهبرى جمهورى اسلامى، بيمه و تضمين گرديد . (2)
با توجه به اجتهاد و جايگاه علمي رهبري است که مجلس خبرگان وي را به عنوان رهبر جامعه تعيين نمود. جامعه مدرسين ـ که بعضي از آن ها مجتهد هستند ـ نيز مقام معظم رهبري را به عنوان يکي از مراجع تقليد اعلام نمودند.
در مورد تحصيل مقام معظم رهبري بايد گفت : رهبرانقلاب از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا قرآن را ياد بگيرند. سپس در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام و دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علميه مشهد
مقام رهبري پس از دوره دبيرستان وارد حوزه علميه مشهد شد و کتب ادبى از قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند . دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند.رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواند
درحوزه علميه نجف اشرف
آيت الله خامنه اى در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شد. با مشاهده و شرکت در درس هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديد، ولى پدر موافقت نکرد که در آن جا بماند، لذا پس از مدّ تى به مشهد باز گشت.
در حوزه علميه قم
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول گرديد. از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کرد.(3)
بر اين اساس آناني که اجتهاد رهبري را زير سوال مي برند ، دشمنان هستند که با اين کار افکار عمومي را منحرف مي نمايند، يا دوستاني هستند که جايگاه علمي ايشان را نمي دانند .
پي نوشت ها :
1.توضيح المسائل مراجع ، مسئله 3 .
2. (http://www.aviny.com/Bozorgan/Ayatollah_Khamenei/Zendegi_nme
11.asp.
3. موسسه فرهنگي قدر ، زندگينامه مقام معظم رهبري ، تهران، 1379ش، چاپ چهارم، ص 11 .

اجتهاد مقام معظم رهبری بر اساس دلایل متعددی ثابت می‏باشد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:

1 اجتهاد ایشان توسط بسیاری از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام(ره) از مدتها قبل از تصدّی مقام رهبری، تصدیق شده بوده است.
2 همه رساله‏ های عملیه نوشته ‏اند که اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد کسی شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است و این در حالی است که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که مرکب از ده‏ها مجتهد مطلق و چندین مرجع تقلید می‏باشد ایشان را به مرجعیت پذیرفته‏ اند. بنابراین اجتهاد ایشان امری کاملاً مسلّم می‏باشد.
3 درس خارج مقام معظم رهبری که در آن بسیاری از فضلا شرکت می‏کردند و همگی به وزانت علمی آن شهادت می‏دهند، دلیل بر بُنیه علمی نیرومند و ملکه اجتهاد ایشان است و این توان علمی مسلما زمینه سابق بر رهبری و حتی سابق بر ریاست جمهوری ایشان دارد، نه این که ایشان پس از رهبری درس خوانده و به این مرتبه از دانش رسیده باشند. (ر.ک: زندگی‏نامه مقام معظم رهبری، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ ششم، 1379).

حضرت آيت الله فاضل لنکراني مي فرمايد:
ايشان ( مقام معظم رهبري) اهل نظر و اجتهاد هستند. 20 سال پيش (قبل از انقلاب) وقتي در مشهد، در مسجد گوهرشاد با ايشان برخورد كردم. آن موقع ايشان از مدرسين محترم مشهد بودند. پرسيدم چه چيزي تدريس مي كنيد مي فرمودند مكاسب از مهم ترين و مشكل ترين كتب علمي ماست. به نظر من ايشان (مقام رهبري) يك فقيه و يك مجتهد است به نظر من كسي كه در سالهاي طولاني در جهان سياست، اساتيدي چون امام امت داشته و خودش داراي استعداد سرشار است چنين فردي داري مقامات بلند از درك سياسي است. روزنامه رسالت، 22/3/68.

آيت الله اميني مي فرمايد:
حضرت آيت الله خامنه اي _ دامت بركاته _ در فقاهت و اجتهاد به مرتبه اي است كه براي تصدي مقام ولايت و رهبري، صلاحيت كامل دارد. درر الفوائد في اجوبه القائد، ص 19

آيت الله مؤمن مي فرمايد: هنگام راي گيري در مجلس خبرگان براي رهبري حضرت آيت الله خامنه اي اجتهاد معظم له با قيام هيأت شرعيه نزد اين جانب ثابت بود؛ ولي بعدا به واسطه حضور در جلسات مباحثه فقهي، شخصا به اجتهاد ايشان پي بردم و اكنون شهادت مي دهم كه معظم له، مجتهدي عادل و جامع الشرايط مي باشد. پيشين، ص 21.

آيت الله يوسف صانعي مي فرمايد: آيت الله خامنه اي، نه تنها مجتهد مسلم مي باشد، بلكه فقيه جامع الشرايط واجب الاتباع مي باشد.پيشين، ص 17.

آيت الله جوادي آملي مي فرمايد: اجتهاد و عدالت حضرت آيت الله جناب آقاي حاج سيد علي خامنه اي _ دامت بركاته _ مورد تاييد مي باشد. لازم است امت اسلامي _ ايديهم الله _ در تقويت رهبري معظم له در بذل نفس نفيس، در هيچ گونه نثار و ايثار دريغ نفرماييد. پيشين، ص 19.
بنا بر اين مقام معظم رهبري پس از سال‌ها تدريس و تحقيق در متون ديني به مقام مرجعيت نيز دست يافتند. در اين باره جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده‏ها مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي‏باشد حضرت آيت‌الله خامنه‏اي، را به مرجعيت پذيرفتند. اعلاميه جامعه مدرسين به اين معناست كه حداقل شانزده نفر از مجتهدان و خبرگان ايشان را مرجع تقليد جامع‌الشرايط مي‏دانند.

هم چنين در هنگام تصدي ولايت امر پس از رحلت امام خميني(ره)، آيت‌الله‌العظمي اراكي(ره) و آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني(ره) اجتهاد ايشان را تاييد كردند. حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد آقا خمینى (ره) نيز مي گويند : « حضرت امام بارها از جناب عالى به عنوان مجتهدى مسلم و بهترین فرد براى رهبرى نام بردند.»(روزنامه رسالت 16/3/68.)
بنابراين مي‌توان گفت، آيت‌الله خامنه‌اي يك فقيه و مجتهد عادل و جامع‌الشرايط مي‌باشند که اين مراتب علمي را در طي دوراني طولاني چه قبل و چه بعد از انقلاب به دست آورده‌اند و اين امر مورد تصديق بسياري از اهل علم و اجتهاد بوده و هست. سابقه تحصيلاتي ايشان در حوزه‌هاي علميه مشهد، قم و نجف و شرکت در درس اساتيد بزرگواري در اين سه حوزه نشان‌گر اين مطلب است.
بنابر مطالب فوق، روشن مى‏شود كه ايشان در زمان رهبرى، صد در صد داراى اجتهاد مسلّم ـ كه شرط لازم براى اطلاق لفظ آيت‏الله است ـ بوده‏اند و همان طور كه در عرف بر كسى كه سال‏ها داراى اجتهاد باشد، كم كم بر او آيت‏الله اطلاق مى‏شود، بر معظم له نيز بعد از اين حادثه آيت‏الله اطلاق شده است.
بر اين اساس این سخن که مقام معظم رهبری بعد از ارتحال مرحوم امام مجتهد و آيت الله شدند و مسیر معمول حوزه را طی نکرده اند سخن نادرست و ناروایی است زیرا تحصیلات حوزوی مقام معظم رهبری و فعالیت های علمی ایشان به سالهای جوانی ایشان باز می گردد وسالها پیش از اینکه به فعالیت های سیاسی و اجتماعی بپردازند به تحصیل و فراگیری علوم حوزوی اشتغال داشته و به درجه اجتهاد که شرط اصلي براي مرجعيت و اطلاق عنوان آيت الله است نائل آمده اند و بسياري از بزرگان حوزه از جمله خود حضرت امام به وجود اين ويژگي در ايت الله خامنه اي تصريح نموده اند و این گونه نبوده که به یک باره پس از ارتحال امام ره عنوان اجتهاد را به دست آ ورده باشند .

نکته‌اي ديگر که لازم است به آن اشاره شود اين‌که، مقام معظم رهبري هنگام انتخاب شدن به رهبري به عنوان مرجع مطرح نشدند، بلکه تنها به عنوان مجتهد جامع‌الشرايط و آگاه به مسائل و زمان، مطرح بودند.
اما پس از گذشت چندين سال و حائز شدن شرايط مرجعيت، ايشان توسط جامعه مدرسين حوزه علميه قم، که مرکب از برجسته‌ترين علماي مجتهد حوزه مي‌باشد، به عنوان مرجع تقليد معرفي شدند. بنابراين مي‌توان مشاهده کرد که در مقام علمي و فقهي ايشان هيچ‌گونه شبهه و اشکالي جاري نيست، مقام سياسي و عملکرد سياسي اجتماعي ايشان نيز که طي ساليان اخير براي هر آگاه منصفي روشن بوده نياز به بيان ندارد. شايد بسياري از شبهاتي که همواره و خصوصاً در زمان کنوني در اين زمينه ترويج مي شود به اين جهت باشد که ايشان در مقام خود درايت و کارآمدي فوق‌العاده‌اي داشته مانع به ثمر رسيدن اهداف شوم دشمنان بوده‌اند، از اين رو سيل اتهامات و ايرادات را نسبت به ايشان وارد مي‌کنند.
جهت آشنايي ر.ک : http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bio

zaker_eshg;626243 نوشت:
سلام
ببینید الان برفرض که ولایت فقیه اثبات شد.خب حالا باید یه فقیه حکومت کنه.لطفا اون فقیه رو معرفی کنید چون تاجایی که ما میدونیم رهبر فعلی مجتهد نبود و بعد از به قدرت رسیدن مجتهد شدن!


[=times new roman]تشخیص صلاحیت با خبرگان رهبری است - اصل ۱۰۷:
.....
تعيين‏ رهبر به‏ عهده‏ خبرگان‏ منتخب‏ مردم‏ است‏. خبرگان‏ رهبري‏ درباره‏ همه‏ فقها واجد شرايط مذكور در اصول‏ پنجم‏ و يكصد و نهم‏ بررسي‏ و مشورت‏ مي‏ كنند هر گاه‏ يكي‏ از آنان‏ را اعلم‏ به‏ احكام‏ و موضوعات‏ فقهي‏ يا مسايل‏ سياسي‏ و اجتماعي‏ يا داراي‏ مقبوليت‏ عامه‏ يا واجد برجستگي‏ خاص‏ در يكي‏ از صفات‏ مذكور در اصل‏ يكصد و نهم‏ تشخيص‏ دهند او را به‏ رهبري‏ انتخاب‏ مي‏ كنند و در غير اين‏ صورت‏ يكي‏ از آنان‏ را به‏ عنوان‏ رهبر انتخاب‏ و معرفي‏ مي‏ نمايند. رهبر منتخب‏ خبرگان‏، ولايت‏ امر و همه‏ مسيوليت‏ هاي‏ ناشي‏ از آن‏ را بر عهده‏ خواهد داشت‏. رهبر در برابر قوانين‏ با ساير افراد كشور مساوي‏ است‏.

ایـران;626188 نوشت:
برای من هم سوال است که با توجه به اینکه هبه بوده اصلا چرا بحث ارث پیش کشیده شده که ارث می گذارند یا نمی گذارند و در روایات اهل سنت هم آمده که حضرت فاطمه ارث طلب کرد.
حدثنا : ‏ ‏إبراهيم بن موسى ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏هشام ‏ ، أخبرنا : ‏ ‏معمر ‏ ‏، عن ‏ ‏الزهري ‏ ‏، عن ‏ ‏عروة ‏ ‏، عن ‏ ‏عائشة ‏: أن ‏فاطمة ‏(ع) ‏ ‏والعباس ‏أتيا ‏أبابكر ‏ ‏يلتمسان ميراثهما أرضه من ‏ ‏فدك ‏ ‏وسهمه من ‏ ‏خيبر ‏، ‏فقال أبوبكر ‏: ‏سمعت النبي ‏ (ص) ‏ ‏يقول :‏ ‏لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل ‏‏محمد ‏ ‏في هذا المال والله لقرابة رسول الله ‏ (ص) ‏ ‏أحب إلي أن أصل من قرابتي.
صحیح بخاری

سلام

عجب منبع موثقی ؟ صحیح بخاری راوی هم عائشه !

ایـران;626188 نوشت:
ببخشید کدام اهل سنت؟ کدام تصریح؟
ابن کثیر که در ادامه چیز دیگری میگه
وهذا الحديث مشكل لو صح إسناده لأن الآية مكية وفدك إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة فكيف يلتئم هذا مع هذا فهو إذا حديث منكر والأشبه أنه من وضع الرافضة

اتفاقا بزرگترین دلیل بر مقصود ما همین آیه قرآن وکلمه آت یعنی عطا کن است همچنین اعتراف ابن کثیر دمشقی است زیرا با وجود اینکه یقین به صحت اسناد دارد اما دلش نمیخواهد حقیقت را قبول کند مانند حدیث طیر مشوی که با وجود اقرار بصحتش در آخر میگوید در دل شائبه ای نسبت به آنست : فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا .....

فاتح;626200 نوشت:
پس خطبه فدک که بین اهل سنت و شیعه متواتر است متواتر جعلی است .

فدک نیمی از یک باغ متعلق به یهود بود که به پیامبر اکرم هدیه کردند . احمدحنبل در مسندش ( احادیثی که از دید احمد صحیح است و غیر آن خیر ) در باب صله رحم و نزول آیه شریفه " و آت ذی القربی حقه " از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که این باغ را به حضرت زهراء سلام الله علیها دادند .

ولی موضوعی که سرکار ویان مطرح کردند ارتباطی با این موضوع ندارد . ایشان مطلب استاد را ناقص خواندند و وارد یک بحث غیر مرتبط شدند شما هم شبهه اصل فدک را آمدید مطرح کردید . پاسخ استاد به سوال سرکار ویان :

...

یعنی پیامبر بنا بر مسئولیت رسالت و آموزه های لازم تبئینی کامل از اسلام را بعنوان راه سعادت بشر برای کل بشریت به ارث گذاشته
ولی برای فرزندش هم حق داشته شی ء حلالی را مطابق با شرع اسلام هبه کند و هم به ارث بگذارد

خلیفه اول این دو را با هم خلط کرد و حکم ارث رسول برای امت را برای ارث برای فرزند و وارث حکم کرد شما هم همینطور

مساله فدک دو دادخواست از طرف حضرت زهراء سلام الله علیها داشت که اولی هبه بود با شاهد
و دومی ارث بود

یاحق

سلام

دقت شود که حضرت فاطمه س فدک را بعنوان ارث طلب نکردند اما سهم ایشان از مابقی ترکه را بعنوان ارث طلب نمودند و...

محققین بخوبی میدانند جریان فدک چیه ؟

بلاذری آورده :
حدثنا هشام بن عمار الدمشقي قال: حدثنا حاتم بن اسماعيل قال: حدثنا أسامة ابن زيد عن ابن شهاب، عن مالك بن أوس بن الحدثان أنه أخبره أن عمر بن الخطاب قال: كانت لرسول الله صلى الله عليه وسلم ثلاث صفايا: مال بنى النضير وخيبر وفدك.
وبعد میگه :

فأما أموال بنى النضير فكانت حبسا لنوائبه، وأما فدك فكانت لابناء السبيل، وأما خيبر فجزأها ثلاثة أجزاء: فقسم جزئين منها بين المسلمين، وحبس جزأ لنفسه ونفقة أهله، فما فضل من نفقتهم رده إلى فقراء المهاجرين.

حدثنى بكر بن الهيثم قال: حدثنا عبد الرزاق عن معمر، عن الزهري أن عمر بن الخطاب أعطى أهل فدك قيمة نصف أرضهم ونخلهم.

وحدثني روح الكرابيسى قال: حدثنا زيد بن الحباب قال: أخبرنا خالد ابن طهمان، عن رجل حسبه روح جعفر بن محمد أن فاطمة رضى الله عنها قالت لابي بكر
الصديق رضى الله عنه: أعطني فدك، فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه وسلم لى.
فسألها البينة.
فجاءت بأم أيمن ورباح مولى النبي صلى الله عليه وسلم فشهدا لها بذلك.
فقال: إن هذا الامر لا تجوز فيه إلا شهادة رجل وامرأتين.

حدثنا ابن عائشة التيمى قال: حدثنا حماد بن سلمة عن محمد بن السائب الكلبى عن أبى صالح باذام، عن أم هاني أن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم أتت أبا بكر
الصديق رضى الله عنه فقالت له: من يرثك إذ مت ؟ قال: ولدى وأهلي.
قالت: فما بالك ورثت رسول الله صلى الله عليه وسلم دوننا ؟ فقال: يا بنت رسول الله ! والله ما ورثت أباك ذهبا ولا فضة ولا كذا ولا كذا.
فقالت: سهمنا بخيبر وصدقتنا فدك.
فقال: يا بنت رسول ! سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: إنما هي طعمة أطعمنيها الله حياتي، فإذا مت فهى بين المسلمين.
116 - حدثنا عثمان بن أبى شيبة قال: حدثنا جرير بن عبد الحميد، عن مغيرة أن عمر بن عبد العزيز جمع بنى أمية فقال: إن فدك كانت للنبى صلى الله عليه وسلم.
فكان ينفق منها ويأكل ويعود على فقراء بنى هاشم ويزوج أيمهم.
وإن فاطمة سألته أن يهبها لها فأبى.
فلما قبض عمل أبو بكر فيها كعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم، ثم ولى عمر فعمل فيها بمثل ذلك.
وإنى أشهدكم أنى قد رددتها إلى ما كانت عليه.

و در مجمع البيان در ذيل آيه (و آت ذاالقربى حقه ) مى گويد : ابو سعيد خدرى ، و غير او روايت كرده اند كه وقتى اين آيه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل گرديد فدك را به فاطمه داد، و تسليمش هم كرد، و اين معنا از امام ابى جعفر و امام صادق (عليه السلام ) روايت شده .

بلاذري مي‌نويسد كه پيامبر اكرم(ص) نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد

ـ ثبت من طرق الشيعة والعامّة أنّ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قد منح فدك إلى ابنته الزهراء عليها السلام في حياته صلى الله عليه وآله وسلم ، فقد روي عن علي أمير المؤمنين عليه السلام وابن عباس وأبي سعيد الخدري في تفسير قوله تعالى : ( وآت ذا القربى حقّه ) أنهم قالوا : لمّا نزلت هذه الآية ، دعا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فاطمة عليها السلام فأعطاها فدك.
وروي ذلك عن الإمام علي بن الحسين زين العابدين والباقر والصادق والكاظم والرضا عليهم السلام

فقد روى الثقفي باسناده عن ابن عائشة ، قال : حدثني أبي ، عن عمّه ، قال : قالت فاطمة عليها السلام لاَبي بكر : إنّ فدك وهبها لي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال : فمن يشهد بذلك؟ فجاء علي بن أبي طالب عليه السلام فشهد ، وجاءت أُمّ أيمن فشهدت أيضاً ، فجاء عمر بن الخطاب وعبدالرحمن بن عوف ، فشهدا أن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم كان يقسمها .

ومدارک غیر قابل انکار که موضوع فدک سیاسی بود وبرای اینکه عمر و ابوبکر عاشق یهود وزید بن ثابت یهودی بودند و از این ناراحت بودند که فدک مال یهود خیبر واجدادشان است وآنرا پس گرفتند چون دشمن اسلام و اهل بیت ع بودند و....

أخرج الهيثمي عن الطبراني في (الأوسط) ، عن عمر بن الخطاب ، قال : لمّا قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم جئت أنا وأبو بكر إلى علي عليه السلام فقلنا : ما تقول فيما ترك رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ؟ قال : « نحن أحقّ الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم » . قال : فقلت : والذي بخيبر؟ قال : « والذي بخيبر » . قلت : والذي بفدك؟ قال : « والذي بفدك » . فقلت : أما والله حتى تحزّوا رقابنا بالمناشير فلا

جمله : أما والله حتى تحزّوا رقابنا بالمناشير فلا یعنی چه ؟ یعنی کودتای سنگین و قدرت وزور حرف اول را میزند .....

آیا ترکه رسول الله ص ، فدك وخيبر وفيء المدينة همگی صدقه بودند ؟ خنده دار روایات بخاری و.... که خودشان هم نفهمیدند که چی گفتند پس مشخص میشود که حکام غاصب همه ترکه رسول و هبه و نحله و.... را صدقه نامیدند تا بتوانند آنرا تصاحب وغصب کنند .

كما قال الإمام الفخر الرّازي في تفسيره: فلمّا مات رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ادّعتْ فاطمة (عليها السلام) أنّه كان ينحلها فدكاً، فقال لها أبو بكر: أنتِ أعزّ النّاس علىَّ وأحبّهم إلىَّ غِنى، لكنّي لا أعرف صحة قولك، فلا يجوز أن أحكم لك، قال: فشهدت لها أُمّ أيمن ومولى لرسول الله، فطلب منها أبو بكر الشاهد الذي يجوز قبول شهادته في الشرع، فلم يكن

ودعوْى فاطمة (عليها السلام) بأنّ فدكاً أنحلها لها رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، وأنّ أبا بكر ردّ دعوتها، ولم يقبل شهادة علي (عليه السلام) وأُم أيمن; معلومة لدى المؤرّخين، وقد ذكرها كلّ من ابن تيمية، وصاحب السيرة الحلبية، وابن القيم الجوزية وغيرهم.

ولكنّ البخاري ومسلم اختصراها، ولم يذكرا إلاّ طلب الزهراء بخصوص الإرث، حتّى يُوهما القارئ بأنّ غضب فاطمة على أبي بكر في غير محلّه، ولم يعمل أبو بكر إلاّ بما سمعه من رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، فهي ظالمة وهومظلوم!! كلّ ذلك حفاظاً منهما على كرامة أبي بكر، فلا مراعاة للأمانة في النقل، ولا لصدق الأحاديث التي كانت تكشف عن عورات الخلفاء، وتزيل الأكاذيب والحجب التي نمّقها الأمويون وأنصار الخلافة الراشدة، ولو كان ذلك على حساب النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) نفسه أو بضعته الزّهراء سلام الله عليها!!
ومن أجل ذلك حاز البخاري ومسلم على زعامة المحدّثين عند أهل السنّة والجماعة، واعتبروا كتبهما أصحّ الكتب بعد كتاب الله، وهذا تلفيق لا يقوم على دليل علمي، وسنبحثه إن شاء الله في باب مستقل حتّى نكشف الحقيقة لمن يريد معرفتها.

شیخ مفید روایت کرده که در زمان عثمان همین دعوی را عائشه کرد اما عثمان بهمان فدک استناد کرد وفریاد عائشه بلند شد :
وعن الإمام الباقر عليه السلام ، قال : « جاءت عائشة إلى عثمان فقالت : أعطني ميراثي من رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم . فقال لها : أولم تجيئي ومالك بن أوس النصري ، فشهدتما أنّ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لا يورث ، حتى منعتما فاطمة ميراثها ، وأبطلتما حقّها ، فكيف تطلبين اليوم ميراثاً من النبي صلى الله عليه وآله وسلم ؟!
فتركته وأنصرفت ، وكان عثمان إذا خرج إلى الصلاة ، أخذت عائشة قميص رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ثمّ قالت : إنّ عثمان قد خالف صاحب هذا القميص وترك سنّته »

قبلا عائشه نظرش چی بود :

110 - حدثنا عبد الله بن صالح العجلى قال: حدثنا صفوان بن عيسى عن أسامة
ابن زيد عن ابن شهاب، عن عروة بن الزبير أن أزواج النبي صلى الله عليه وسلم أرسلن عثمان بن عفان إلى أبى بكر يسألنه موارثيهن من سهم رسول الله صلى الله عليه وسلم بخيبر وفدك.
فقالت لهن عائشة: أما تتقين الله ! أما سمعتن رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: لا نورث.
ما تركنا صدقة.
إنما هذا المال لآل محمد لنائبتهم وضيفهم، فإذا مت فهو إلى والى الامر بعدى.
قال: فأمسكن.

بلاذری

در خصوص تضعیف عطیه :
امام جرح وتعدیل يحيى بن معين گفته که عطیه : صالح .

أخرج البزار وأبو يعلى وابن أبي حاتم وابن مردويه ، عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال : لما نزلت هذه الآية : { وآت ذي القربى حقه } دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك . وأخرج ابن مردويه ، عن ابن عباس رضي الله عنهما قال : لما نزلت { وآت ذي القربى حقه } أقطع رسول الله فاطمة فدكا .

«بلى كانت فى ايدينا (یعنی ارث نبود) فدك من كل ما أظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرين» [نهج البلاغه، نامه ى امام على عليه السلام به عثمان بن حنيف، شماره ى 45.]
یعنی فدک در دست ما بود نه میراث .

وهذا ما اعترف به ابن حجر في الصواعق المحرقة، حيث ذكر بأنّ فاطمة ادّعتْ أنّه (صلى الله عليه وآله وسلم) نحلها فدكاً، ولم تأتِ عليها بشهود إلاّ بعلي بن أبي طالب وأُمّ أيمن، فلم يكمل نصاب البيّنة

تناقضات دروغگویان :
ابوبکر
2- به هنگامى كه اعلام مى شود هر كس از پيامبر چيزى طلب داشته باز گويد كسانى مثل جابر و ديگران مى روند و ادعاى خويش را مطرح مى كنند و بدون درخواست بينه از آنان، خواستشان عملى مى گردد. ولى به هنگامى كه زهرا عليهاالسلام فدك را مطالبه مى كند از او بينه مى خواهد.
3- در يك جا روايت مى كند كه: «و ما تركناه صدقه» يعنى تركه ى پيامبران صدقه است. و در يك جا مى گويد: «فهو طعمه لولى الأمر يعمل فيه مايشاء» تركه ى پيامبران از آن جانشين اوست كه هر چه بخواهد در آن مى كند.

http://javdan.blogfa.com/

با سلام
ولایت فقیه، اصلی است که تنها بر اساس یک روایت، استوار نمی گردد.
چندین روایت بر این اصل دلالت دارند.
دوم اینکه عقل هم موید ولایت فقیه است:
بدین صورت که ابتدا پیامبر برای هدایت مردم از جانب خدا، فرستاده می شود. برای اینکه کار پیامبر ناقص نماند پیامبر دیگری فرستاده می شود و می رسد تا جایی که پیامبر دیگری فرستاده نخواهد شد. حالا برای اینکه ارتباط خدا با مردم قطع نشد، وجود امام لازم است. ادله بسیاری برای لزوم حضور امام بعد از پیامبر ارائه شده است. ادله قرآنی، روایی و عقلی.
حال در غیبت امام آیا نیاز به ارتباط خدا با مردم هست یا خیر؟ اگر هست که باید باشد، تنها راه و تنها راه این است که نزدیک ترین فرد به امام غائب، به لحاظ جمیع ویژگی ها، باید در این منصب قرار گیرد. بنابراین مراجع تقلید در جامعه اسلامی و ولی فقیه در حکومت اسلامی همان نقش امام معصوم را دارند، هر چند معصوم نیستند و با استدلال از قرآن و روایات و عقل و اجماع، سعی دارند جامعه را به بهترین شکل و نزدیک ترین شکلی که اگر امام حاضر بودند، انجام می شد، هدایت کنند.
ولسلام

mym2030;626301 نوشت:
با سلام
ولایت فقیه، اصلی است که تنها بر اساس یک روایت، استوار نمی گردد.
چندین روایت بر این اصل دلالت دارند.
دوم اینکه عقل هم موید ولایت فقیه است:
بدین صورت که ابتدا پیامبر برای هدایت مردم از جانب خدا، فرستاده می شود. برای اینکه کار پیامبر ناقص نماند پیامبر دیگری فرستاده می شود و می رسد تا جایی که پیامبر دیگری فرستاده نخواهد شد. حالا برای اینکه ارتباط خدا با مردم قطع نشد، وجود امام لازم است. ادله بسیاری برای لزوم حضور امام بعد از پیامبر ارائه شده است. ادله قرآنی، روایی و عقلی.
حال در غیبت امام آیا نیاز به ارتباط خدا با مردم هست یا خیر؟ اگر هست که باید باشد، تنها راه و تنها راه این است که نزدیک ترین فرد به امام غائب، به لحاظ جمیع ویژگی ها، باید در این منصب قرار گیرد. بنابراین مراجع تقلید در جامعه اسلامی و ولی فقیه در حکومت اسلامی همان نقش امام معصوم را دارند، هر چند معصوم نیستند و با استدلال از قرآن و روایات و عقل و اجماع، سعی دارند جامعه را به بهترین شکل و نزدیک ترین شکلی که اگر امام حاضر بودند، انجام می شد، هدایت کنند.
ولسلام

دوست عزیز لطف کنید مطلبی که گذاشتم کامل مطالعه کنید و بعد هر جاییش که مشکل داشت بفرمایید . ( در صفحه 3 )

[="Tahoma"][="Black"]

فاتح;626216 نوشت:
و سلام مجدد

جناب Dahim Darni آیا شما فرقی بین جواز برقراری حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه میبینید یا خیر ؟
اگر بله حدیث مقبوله حنظله مربوط به جواز برقراری حکومت اسلامی است یا مربوط به اثبات نظریه ولایت فقیه ؟

در دوره صفویه علمای شیعه بالاخص محقق کرکی بعنوان یک "ولی فقیه" حضور داشتند
شاه طهماسب در حکمی بر افضلیت ولی فقیه چنین نوشت که :
چون مودای حقیقت کلام امام صادق علیه السلام انظروا الی من کان منکم روات حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، این واضح است که مخالفت با حکم مجتهدین و حافظان شرع سید المرسلین با شرک در یک درجه است.

همچنین نقل شده است که خطاب به محقق کرکی می گوید: شما که امروز نایب امامید شایسته تر به مقام سلطنتید و من یکی از کارگزاران شمایم و اوامر شما را به مرحله اجرا می گذارم.

//

سلام
مقبوله عمر بن حنظله چیزی جز رجوع به حکم قرآن نیست !
خب من از شما سوال می پرسم که آیا قبول دارید موضوع مقبوله راجع به آیه 60 سوره نساء است ؟
أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلىَ الطَّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِيدًا.
( ترجمه فولادوند ) : آيا نديده‏اى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به‏] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آورده‏اند [با اين همه‏] مى‏خواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كفر ورزند، و [لى‏] شيطان مى‏خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد.

اگر بله ، به نظر شما حکم این آیه چیه؟ پیامش چیه ؟ حکومت سیاسی ؟! اصلا " حکم " در این آیه یعنی چی؟

در حقیقت ماده ح ک م که در جمله " فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِما " اومده ، به همون معنایی هست که تو آیه بالا اومده . معنای آیه هم روشنه : کسی که حکم دینی رو " بیان " میکنه . اما از " اجراش " حرفی زده نشده .

راجع به نقش فقها در دوره صفویه هم بهتره برای سخنان خودتون مدارک مطمئنی ارائه بدید ، چون با گفتن " نقل شده " من اینو از شما نمی پذیرم . تازه اگر هم پذیرفته بشه ، بعدا باید راجع این بحث کنیم که شریک فجایع شاهان صفوی کیا بودن !
با تشکر .[/]

خیر البریه;626151 نوشت:
ابن ابي الحديد هم تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد .

اما جریان دعوای ارث را خلفا شروع کردند وحضرت زهرا س همین ادعای آنها را هم خلاف قران دانست .


سلام علیکم
اینکه فدک ارث نبوده وحضرت در زمان حیات خود آنرا به حضرت زهرا بخشیده بودند درست است، چون خلفا نیز بعد از غصب فدک کارگران حضرت را از آنجا بیرون کردند. اما خود این بحث که پیامبر(ص) ارث مادی می گذارد یا نه؟ بحث مهمی است وظاهر حدیثی که گفته شد آنرا را نفی می کند در حالی که طبق قرآن انبیاء نیز ارث از خود می گذارند.
وَ وَرِثَ‏ سُلَيْمانُ‏ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبين‏(نمل/16)، و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم و از هر چيزى به ما داده شده است. راستى كه اين همان امتياز آشكار است.»

Dahim Darni;626177 نوشت:
در مورد مقبوله عمر بن حنظله شما دلیل من رو نقد نکردید ، من به آیه ای که در حدیث به اون استدلال شده ، استدلال کردم . اصولا آیا قبول دارید مقبوله عمر بن حنظله مبتنی بر مفاهیم آیه 60 سوره نساء هست؟! و اگر این رو قبول دارید ما مفاهیم آیه رو بررسی کنیم تا معنای حدیث هم آشکار بشه . اصولا چون موضوع آیه حکومت سیاسی نیست ، طبیعتا می فهمیم موضوع حدیث هم چیزی جز حکومت سیاسی هست . بماند که ظاهر حدیث به خوبی گویای موضوع هست .

عزیز من موضوع آیه در مذمت بردن نزاع وحکم نزد طاغوت است. بنده برای شما از احادیث دیگر دلیل آوردم که در راستای همین حدیث بود ونظر علامه مجلسی را هم عرض کردم شما اولا چه دلیلی رد رد این دارد که اني جعلته حاکما عام است ودلیلی ندارد آنرا منحصر در قضاوت کنیم. دلیل برتخصیص چیست؟ البته با اصول علمی جواب دهید.
وقتی حدیث حدیث را تفسیر می کند چرا باید به عقل مراجعه کنیم وحدیث امام را با عقل تخصیص بزنیم؟ مگر قرار است چون اصل بحث در باب قضاوت هست تمام کلمات آن صرفا در آن مورد باشند؟

Dahim Darni;626177 نوشت:
در آن زمان " چنین والیانی حضور داشته اند که " از جانب امام صادق بر مردم حکومت می کرده اند " ( تاکید می کنم این نتیجه ی بدیهی استدلال شماست ) . خب استدلال من دراین سوال معلوم میشه : والیانی که از سمت امام صادق تعیین شده بودند تا مردم به اونها مراجعه کنند رو تعیین بفرمایید .

بنده سراغ ندارم که امام معصوم در خفقانی که برای آنها زا طرف حکام جور وجود داشته است والیانی تعیین کرده وبه همه شیعیان معرفی کرده باشند. شما اگر سراغ دارید معرفی کنید.
امام با استناد به همان آیه 60 سوره نساء غیر مستیقم مردم را تحریک می کند که تحت قیمومت حاکم جور نباشند. ولی در مردم غیرت کافی برای براندازی حاکم جور نبوده است.

Dahim Darni;626177 نوشت:
آقای محمد باقر مجلسی که به قول شما با حدیث و فقه آشنا بوده اند و شما به سخنان ایشون استناد می کنید ، چرا طبق فهم خودشون ( که شما برای ما نقل کردید ) به این احادیث عمل نکردن؟! چرا تلاشی به منظور رساندن فقها به قدرت انجام ندادند ؟ بلکه برعکس به عنوان یکی از افراد حکومتی تمام تلاش خود را برای قدرت مند شدن و بقای این حکومت انجام داد .

1-از کجا می دانید نکردند؟ آیا مردم آن زمان این شرایط را داشتند که تابع فقیه جامع شرایط باشند؟
2- بنده بله با تمام خدماتی که صفویه در این کشور انجام دادند باز هم حکومتشان را مشروع نمی دانم. ولی بدانید که وقتی حکومتی مثل صدام ظالم نیست وخدمات رفاهی ودینی هم به قدر کافی انجام می دهد وبزرگان آن اهل نماز ودفاع زا مذهب هم هستند مثل شاه اسماعیل وشاه عباس وبرخی حکام صفویه، آیا عموم مردم با چنین حکومتی درگیر می شوند واز طرف دیگر نیز حکومت عثمانی آماده حمله به کشور واشغال آن است. واین حکام از علما حمایت می کنند وآنها می توانن به سبب همین حکام جور خدمات دینی وفرهنگی زیادی انجام دهند ولی تقابل آنها جزء کشته شدن خودشان وبرخی مریدان فائده دیگری ندارد. کدام مسیر برای اینها بهتر است؟
3- مطلب سوم اینکه بحث ما علمی است ودر بحث علمی قاطی کردن رفتار خارجی صحیح نیست، برفرض که العیاذ بالله ایشان در عمل کوتاهی کرده اند ولی این دلیل نیست که نظر علمی ایشان هم غلط است.

فاتح;626200 نوشت:
پس خطبه فدک که بین اهل سنت و شیعه متواتر است متواتر جعلی است .

آنها برای پس گرفتن فدک به حدیث ارث نگذاشتن درهم ودینا راز جانب پیامبران استناد کردند وحضرت زهرا هم در مقام جدل فرمودند که چطور سلیمان از داود طبق صریح قرآن ارث می برد ولی من از پدرم ارث نمی برم. فبهت الذي کفر.

IVI.@.H.D.I;626233 نوشت:
و اینکه حالا فرد شقی بهتره حاکم باشه یا فقیه و مومن ، این یک نظریه باطل است ! چرا که اگر حکومتی ماذون و مشروع نباشد چه فرد شقی حاکم باشد و چه فقیه و مومن هیچ تفاوتی ندارد ! بهر حال هر دو حکومت ( چه فاسق چه فقیه ) نا مشروع و طاغوتی و غاصب هستند . چه بسا فرد فاسق و شقی بر سر کار باشد و حکمران شود بهتر است ! چرا که حکومتی که از جانب خدا و پیغمبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین اجازه داده نشده باشد و مشروعیت آن از قرآن و سنت ثابت نگردیده باشد ، بدون شک شرک آلود ، فاسد ، باطل ، طاغوتی و نا مشروع است ،
حال سوال من این است بر سر چنین حکومت نامشروع و باطلی فقیه و مومن باشد بهتر است یا فرد شقی و فاسق ؟؟؟ « بدون شک پاسخ این است که فرد شقی ! چرا ؟ کاملا واضح است ! چرا مومن و فقیه خود را به چنین حکومت فاسد و طاغوتی و باطلی بیالاید و آخرت خود را تباه کند ؟ بهتر است آن فرد شقی و فاسد زمام چنین حکومت باطلی را در دست داشته باشد تا یک مومن پاک و فقیه خدا شناس !

احادیث که ذکر شد . حال فرض را این می گیریم که احادیث بوده وبه دست ما نرسیده است وبه هر حال در حال حاضر حدیث صریحی در این زمینه نداریم. بنده می پرسم: آیا حکومت از ضروریات است یا نه؟ اگر هست که هست آیا خداوند حکیم وائمه اطهار علیهم السلام مردم را اینقدر سرگردان می گذراند وتکلیف آنها را رد این زمینه مشخص نمی کنند.
بنده گفتم پس این عقل را خداوند برای چه بما داده است؟ مگر امام نفرمود: کسی که حکم به دست اوست حدود الهی را اجرا می کند نه قاضی که حدیثش گذشت. حل همین ائمه هیچ راهنمایی نکرده اند وهمه سرگردان، پس تکلیف این حدود الهی چه می شود؟ آیا خداوند راضی به تعطیلی این حدود است؟ همه این روایات نشان می دهد که اهل بیت در این باب راهنمایی کرده اند.

IVI.@.H.D.I;626233 نوشت:
ولی این حدیث مشروعیت و بر حق بودن همه ی حکومت ها را تایید نمیکند و بر عکس حتی اینکه بگوید همه ی حکومت ها نا مشروع هستند نیز از این حدیث شریف دریافت نمی گردد ،

این دیگر چه برداشتی است؟ ! این حدیث در باب ضرورت وجود حکومت است که باید باشد. نه در مقام مشروعیت یا عدم مشروعیت بخشیدن به آنها.

IVI.@.H.D.I;626233 نوشت:
چرا که هزاران سال است که قریب به 80 90 درصد فرمانروایان و پادشاهان ، زور گو ، ستم کار و غاصب بوده اند و هیچ اذن و اجازه ای هم از انبیا و ائمه مبنی بر مشروعیت حکومتشان نداشته اند ، ده ها و صد ها و هزاران سال هم حکومت کردند و آب از آب تکون نخورد !!! و نظم جامعه هم بهم نریخت !
اینکه بگید تنها فرد فقیه و مومن میتونن کشور ها و ملت ها رو اداره کنن یک حرف کاملا باطل و از ریشه مسخره است !

شما دوست دارید بخندید ولی سخن ما در مشروعیت است که این حکومتها مشروعیت نداشته اند ولی طبق ادله گفته شده فقیه مشروعیت دارد. سخن ما صرفا خورد وخوراک مردم نبوده است بلکه اولیوت اول دین واذن الهی بوده است.
ما هم نمی گوییم فقیه یعنی هر فقیهی بلکه فقیهی که آشنا به کشور داری است. یعنی علاوه بر اینکه اوصاف پادشاهان شما را در حد بالاتر خواهد داشت ودر عین حال عیوب آنها مثل استبداد را نخواهد داشت در کنا رآن تقوا وعلم دینی هم در حد اجتهاد خواهد داشت.
فکر کنم بقیه سخنانتان هم اگر خوب دقت کنید جواب داده شده البته لازمه فهم دقیق اینها آشنا بودن با علوم دینی ومطالعه در این زمینه است. البته بهتر است برای سخنان خود در بحث علمی دلیل علم یبیاوریم واینکه فعلا سخن خنده دار وفلان مسخره است چیزی را اثبات نمی کند.

عبدالرحیم;626251 نوشت:
مرجع مطرح نشدند، بلکه تنها به عنوان مجتهد جامع‌الشرايط و آگاه به مسائل و زمان، مطرح بودند.

جنا ب عبدالرحیم با عرض سلام وادب وتشکر باید خدمت شما عرض کنم که سخنان زیبایی قرار دادید ولی در این حد واطاله خارج از موضوع بود وهمان بیانات علماء ومجتهدین که خود متخصص این علوم هستند کافی در اثبات متهد یک شخص از جمله خود حضرت آقا است.
در ثانی طبق قانون غیر مجتهد نمی تواند رهبر باشد.
دوستان بزرگوار بنده بخاطر عیادت از یکی از خویشاوندان که متاسفانه مبتلا به سرطان شده اند چهار روز در مسافرت هستم وانشاء از از زوز شنبه برای ادامه بحث در خدمت شما هستم. حتما دعا کنید.

Dahim Darni;626394 نوشت:
خب من از شما سوال می پرسم که آیا قبول دارید موضوع مقبوله راجع به آیه 60 سوره نساء است ؟
أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلىَ الطَّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِيدًا.
( ترجمه فولادوند ) : آيا نديده‏اى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به‏] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آورده‏اند [با اين همه‏] مى‏خواهند داورىِ ميان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافته‏اند كه بدان كفر ورزند، و [لى‏] شيطان مى‏خواهد آنان را به گمراهىِ دورى دراندازد.

اگر بله ، به نظر شما حکم این آیه چیه؟ پیامش چیه ؟ حکومت سیاسی ؟! اصلا " حکم " در این آیه یعنی چی؟


عرض سلام وادب محضر همه دوستان وعذر خواهی از وقفه ای که بوجود آمد.
بنده قبول دارم که که موضوع حدیث در مورد آیه شریفه است وآیه شریفه از رجوع به طاغوت در منازعه نهی می واز حکم قاضی طاغوت، ولی به معنای این نیست که وقتی امام در ذیل حدیث مطلب کلی می فرمایند حتما باید با صدر حدیث آنرا قید بزنیم.
ما عرض کردیم که دلیلی بر این تخصیص نیست.
بله اینکه می فرماید: فإنّي جعلته علیکم حاکما به صراحت حکومت سیاسی ومشروعیت حکم فقیه جامع شرایط را بیان می کند.

Dahim Darni;626394 نوشت:
در حقیقت ماده ح ک م که در جمله " فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِما " اومده ، به همون معنایی هست که تو آیه بالا اومده . معنای آیه هم روشنه : کسی که حکم دینی رو " بیان " میکنه . اما از " اجراش " حرفی زده نشده .

ما عرض کردیم دلیلی بر این سخن شما نیست. اصلا اینجا سخن در اجرا است که اگر مجری این حکم طاغوت باشد وحکم را صادر کند باطل است وبا ید حتما روات احادیث اهل بیت صارد کننده این حکم باشند. این نوع عمل که برای رفع منازعه به روای حدیث وقاضی به حق مراجعه شود خود در مقام اجرائیات یک حکومت است. نه اینکه این راو ی حدیث صرفا یک مساله گو است وحکم شرعی صرف را بیان می کند.
البته د راجرای حدود الهی هم قبلا حدیث بیان شد واینکه امام فرمود این اجرای حدود الهی به دست حاکم است. وقرار نیست روایات بریده بریده نقل شود وشما که ذیل حدیث را با صدر آن قید می زنید باید به سایر روایات در این زمینه هم توجه فرمایید.

Dahim Darni;626394 نوشت:
راجع به نقش فقها در دوره صفویه هم بهتره برای سخنان خودتون مدارک مطمئنی ارائه بدید ، چون با گفتن " نقل شده " من اینو از شما نمی پذیرم . تازه اگر هم پذیرفته بشه ، بعدا باید راجع این بحث کنیم که شریک فجایع شاهان صفوی کیا بودن !

ما به صراحت گفتیم که قائل به مشروعیت وحاکم به حق بودن شاهان صفوی با تمام خدماتی که انجام دادند نیستیم. اما عرض شد وقتی حکومتی به مردم خدمت می کند وانگیزه ای هم علیه آن نیست واین زمینه وجود دارد که فقیه با استفاده زا فرصت بوجود آمده برای اسلام ونشر وگسترش آن خدماتی انجام دهد چرا باید کنار بکشد؟
اینکه عالمی در کنار این شاهان خدمات دینی انجام می دهد ودر فجایع آنها شرکت نمی کند دلیل بر این نیست که شریک جرم است. چون از این اعمال رضایت نداشته است.
آیا امام علی علیه السلام به خلفاء مشاوره نمی داد؟ آیا سلمان فارسی که محو وفانی در حب وولایت اهل بیت(ع) بود کارگزار خلیفه دوم در مدائن نبود؟ اینها به معنای این است که در جنایات آنها شریک است؟

جمع بندی: آیامی شود ولایت فقیه را فقط بر مبنای یک حدیث انتخاب کرد؟
سوال: آیا می شود ولایت فقیه را بر مبنای یک حدیث ضعیف اثیات کرد؟
جواب: ولایت فقیه مبتنی بر یک حدیث نیست بلکه ملا احمد نراقی در عوائد الایام 19 حدیث در تایید واثبات ولایت فقیه بیان داشته است. از جمله:
واما الحوادث الواقعة فأرجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم.[1]
د رحوادث پیش آمده به روات احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما .من حجت خدا برآنها هستم.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
...إنَّ الْعُلَمَاءَ لَوَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً إِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْم.[2] همانا علماء وارثان انبیاء هستند وانبیاء دینار ودرهم ارث نمی گذارند (بلکه) علم به ارث می گذارند.
دلیل دیگر مقبوله عمر بن حنظله است.
مُحَمَّدُبْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْصَفْوَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا يَكُونُ بَيْنَهُمَامُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ فَقَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَكَمَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُأَخَذَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قُلْتُكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَافَارْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَاحَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللَّهِ قَدِاسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه‏.[3]
در این حدیث شریف صراحتا از رجوع به حاکم وقاضی جور نهی می کند ومی فرماید: به کسی که حدیث ما را نقل می کند ودر حلال وحرام اهل دقت است وعارف به احکام دین است مراجعه کنید. فارضوا به حکما فإنّی جعلته علیکم حاکما.
امام می فرماید این شخص را که یم شود همان فقیه من بر شما حاکم قرار دادم
لفظ حاکم دلالت صریح بر حکومت دارد واصلا معنای مطابقی وعرفی اش همین است. وامام از رد حکم او نهی می کند.
سوال: احادیث اشاره دارند که قاضی فقیه باشد ومراد از حاکم در اینجا حاکم در قضا است، پس ولایت مطلقه فقیه وحاکمیت سیاسی او از کجا ثابت می شود؟
جواب: اگر قاضی حاکم نباشد یا بر جامعه حاکمی عادل ودیندار وفقیه حکومت نداشته باشد می تواند حدود الهی را اجرا کنند؟
یکی از شرایط برای اجرای حدود وقضاوت اسلامی وجود حکومت اسلامی است. مگر می شود کشور در دست حاکمی ظالم وغیر شیعه ومبغض دین باشد آنوقت در آن کشور قضاوت اسلامی برپا شود. اگر قاضی منصوب از قبل همین حاکم جور باشد که حکمش طبق صریح حدیث باطل است.
به این توضیح علامه محمد تقی مجلسی در مورد همین بحث دقت کنید.
رَوَى سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيُّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ يُقِيمُ الْحُدُودَ السُّلْطَانُ أَوِ الْقَاضِي فَقَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ إِلَى مَنْ إِلَيْهِ الْحُكْم‏«عن حفص بن غياث (إلى قوله) إلى من إليه الحكم» أي يقيم الإمام و الحاكم أيضا،و لا شك في المنصوب الخاص أما العام كالفقيه فالظاهر منه أنه يقيم الحدود للأخبار السالفة في باب القضاء من قوله عليه السلام (قد جعلته‏ حاكما) و يحتمل كونه منصوبا لرفع المنازعة لكن اللفظ عام و لا مخصص ظاهرا. [4]
طبق این حدیث شریف امام صادق علیه السلام در جواب اینکه حدود(دینی) را کی اقامه می کند، سلطان یا قاضی؟ می فرمایند: اقامه حدود به دست کسی است که حکم به دست اوست.
دریک کشور حکم به دست قاضی است یا سلطان؟
نظر علامه مجلسی این است که امام وحاکم نیز می توانند اجرا کنند. ایشان می فرمایند در منصوب خاص معصوم که شکی نیست اما نائب عام که فقیه باشد نیز می تواند این حدود را اجرا کند به سبب ادله ای که در باب قضا گفته شد که در اینجا به همین حدیث جعلته حاکما استناد می کنند ومی فرمایند هر چند نصب این شخص از طرف امام برای قضاوت ورفع منازعه است اما لفظ(فإنّي جعلته حاکما) عام است ومخصصی هم برای آن نیست.
طبق برداشت این حدیث شناس وفقیه بزرگ هم لفظ حاکما عام است وصرفا برای قضاوت نیست.
در عین طبق صریح حدیثی که نقل شد حاکم است که حدود الهی را اجرا می کند نه قاضی، چس بدون وجود حاکمی لایق ودین شناس اجرای حدود الهی امکان پذیر نیست.


[/HR][1] . صدوق، کمال الدین، ج2، ص484، ناشر: اسلامیة، تهران، 1395 ه ق، چ دوم.

[2] . صفار، بصائرالدرجات،ج1، ص3، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404، چ دوم.

[3] . کلینی، کافی، ج7، ص412، ناشر: دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1307ه ق، چ چهارم.

[4] . مجلسی محمد تقی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏10 ؛ ص213.

موضوع قفل شده است