جمع بندی آیا ممکن است حوری بهشتی در همین دنیا به انسان داده شود؟

تب‌های اولیه

137 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

یکتای بی همتا;700116 نوشت:
سلام
این آیات تعارضی با جسمانی بودن عذاب ندارد در این تاپیک
http://www.askdin.com/thread47554.html همین آیات مطرح شده و پاسخ داده شده است.[/QUOTE

پاسخ هارو خوندم ارتباطی با بحث بنده نداشت.
آیاتی رو که بعنوان تمثیل برای شما آوردم در مورد دنیا بود نه آخرت....
خداوند در مورد دنیا هم با کنایه و استعاره صحبت کرده...

تشبیه های معقول به محسوسی از قبیل اینکه ما به مومنان آب گوارا مینوشانیم
که میتوان فهمید اشاره به علم و هدایت دارد...
چراکه اگر منظور واقعا آب بود..خب کافران هم در دنیا آب گوارا مینوشند.

لذا از خود قرآن ثابت میشود که سخن گفتن خداوند همچون سخن گفتن ما عموم مردم نیست
بلکه چون یک حکیم و ادیب بلند پایه صحبت فرموده که عوام چیزی نمیفهمند...

حبیبه;700215 نوشت:
عارف حقیقی کیست و منظورش از اینکه نباید به غیر خدا توجه کرد چیست؟

عارف حقیقی کسی است که خدا راحکیم می داند نه اینکه خدایی را در ذهن بپروراند که مثل این تبلیغات تلویزیونی مثلا پفک که مضرات فراوانی دارد را تبلیغ کند و مردم را فریب دهد!
خدایی که در نزد برخی از آنها برای اینکه عده ای هدایت شود به هر وسیله ی باطلی متوسل می شود و شعار هدف وسیله را توجیه نمی کند برای خدا اینبار هدف وسیله را توجیه کرده و برای هدایت مردم وعده به حوری می دهد که مایه اضلال و گمراهی و عدم توجه به خداست! بنده چنین خدایی را قبول ندارم که بخواهد تبلیغ پفک نمکی مضر برای مردم کند تا شاید ایمان بیاورند!
اگر خداوند می گوید حور عین هست و اگر معتقدیم راستگو تر از خدا نیست «و من اصدق من الله قیلا» و اگر این خدای ما حکیم است و اینکه آخرت هم دار امتحان نیست که بگوییم برای امتحان قرار داده یقینا این حوری باعث دوری از حق و عدم توجه به حق در سیر سلوک نیست و مانع آن نخواهد بود!

حبیبه;700215 نوشت:
مفهوم سجده چیست؟چه حقیقتی در ورای سجده وجود دارد؟ایا سجده با توجه به لحاظ معنا یکی است؟

امام خمینی در توضیح المسائل در مورد مستحبات سجده یازدهمین مورد را اینچنین بیان می کند:11-در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذکر ی که در سجده ها دستور داده اند بگوید اشکال ندارد.

و روایت هم داریم که امام باقر (عليه السلام ) فرمود:من قال فى ركوعه وسجوده وقيامه : ((اللهم صل على محمد وآل محمد)) كتب الله له ذلك بمثل الركوع والسجود والقيام
((هر كس در ركوع و سجود و قيام خود بگويد:((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خدا ثواب آن را مانند ثواب ركوع و سجود و قيام براى او مى نويسد.))

پس می بیند در سجود که همانطور که خودتان گفتید انصراف از توجه به غیر خدا مقام سجده در نماز است در همان سجود مستحب است انسان بر محمد و آل محمد درود بفرستد یعنی در اوج مقام توجه به خدا هم غیر وجود دارد (البته ما اهل بیت را غیر نمی بینیم چنانچه حوری و نعمات بهشتی را غیر نمی بینیم اما چون شما اینها را غیر می بینید تسامحا غیر می نامیم)

حبیبه;700215 نوشت:
حقایق وجودی اهل بیت علیهم السلام چه دخلی به مراتب وجودی حوریه های بهشتی دارد؟ فراموش که نکردیده اید بحث سر چه موضوعی بوده است؟

قبلا روایتی را دیگران همینجا آوردند و گفتند که سندش هم معتبر است که «إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ‏ حُورِيَّةً فِي صُورَةِ إِنْسِيَّة» که حضرت فاطمه حوريه ‏ايست كه در صورت انسيه مخلوق شده‏!
علاوه بر این در روایات داریم که حور مراتب دارد و حتی افرادی که در دنیا هستند تاب دیدن او را ندارند و حتی در آخرت هم داریم که متناسب با تاب و توان افراد بروز و ظهور دارند یعنی حقایق و مراتب وجودی حور هم بسیار بالاست و حتی در صفحات اول همین موضوع روایتی آوردند که حور تجلی اهل بیت است (و همین که حور درجات مختلف دارند یعنی تجلی حقایق وجودی حور همان حقایق وجودی اهل بیت است)
عبارت همان شخص را بیاورم:
مَكْتُوبٌ عَلَى خَدِّهَا الْأَيمَنِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- وَ عَلَى خَدِّهَا الْأَيسَرِ عَلِي وَلِي اللَّهِ وَ عَلَى جَنْبَيهَا الْحَسَنُ وَ عَلَى ذَقَنِهَا الْحُسَينُ وَ عَلَى شَفَتَيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (مستدرك‏الوسائل،ج4 ،ص387)
نوشته شده بر گونه ي راست حور عین « محمّدٌ رسولُ اللَّه‏» و بر گونه ي چپ او نوشته شده « علىٌّ ولىُ اللَّه‏» و بر پيشاني او حسن و بر چانه ي او حسين و بر دو لب او بسم اللَّه الرّحمن الرحيم

اينكه فرمودند: بر جاهاي مختلف صورت حور العين جملاتي نوشته شده، روشن است كه مراد نوشته شدن به معناي عادي كلمه نيست. چرا كه در اين صورت چنان همسری را نمي شد حور العين ناميد؛ چه در اين صورت قيافه اي نازيبا از او پديد مي آمد. اهل معنا در تفسير اين روايت مي گويند: مراد اين است كه صورت حور العين ظهور ولايت اهل بيت (ع) مي باشد؛ به گونه اي كه هر كه به او نظر كند نور وجود و جمال باطني اهل بيت(ع) را مشاهده مي كند. و نور وجود اهل بيت (ع) همانا ظهور اسم الله مي باشد كه وجه الله خوانده مي شود. لذا فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ـــ ماييم اسماء حسناي خدا » و فرمودند: « ... نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَينَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ــــ ماييم وجه الله كه خداوند متعال فرمود: پس هر كجا سر بگردانيد ، وجه الله آنجاست» آیا عارفی می تواند بگوید من حور العین که تجلی ولایت اهل بیت و نور وجود و جمال باطنی آنهاست و تجلی وجه الله و در مقام شهود نور الله است توجهی نمی کنم؟

حبیبه;700215 نوشت:
بلعم باعور عارف باالله بود؟

از علما و عرفای بنی‎اسرائیل بود، و کارش به قدری بالا گرفت که اسم اعظم می‎دانست و دعایش به استجابت می‎رسید گمراهی او هم به این دلیل بود که در برابر سپاه موسی می خواست با اسم اعظم دعا کند که اسم اعظم از او گرفته شد.

حبیبه;700215 نوشت:
شما بگویید منظور از توجه به غیر حق چیست؟

توجه به غیر حق به معنای ترک و طرد آن نیست شخصی نامه ای به امام معصوم نوشت و در آن نوشته بود که من ازدواج را ترک کرده ام برای معنویت (یعنی مثلا همین چیزی که شما می گویید که فقط به حق توجه داشته باشد و به غیر او توجه نکند با این معنایی که شما می گویید از عدم توجه به غیر که به معنای ترک و طرد آن شی است) امام در نامه نوشت که در جواب این چیزی که گفتی حتما از همسران پیامبر اطلاع داری؟ (منظور امام این است که پیامبر با آن مقام که احدی به مقام او نمی رسد معنایی که تو از توجه نکردن به غیر داری نداشت و نه (9) همسر داشت اما این باعث نمی شود که از توجه به خدا باز بماند) عرفان حقیقی هم همین است نه عزلت و گوشه نشینی و طرد و ترک اشیاء که نکند توجه من را از خدا دور کند بلکه مثل همان سخن حضرت امیر که می گوید هیچ چیز ندیدم مگر خدا را قبل و بعد و با ان چیز دیدم عارف حقیقی پیش همه چیز هست اما با خدا هست!

یکتای بی همتا;700120 نوشت:
آن چه صدرا در جلد نهم اسفار در اثبات معاد جسماني غير عنصري ذکر مي کند، دقيقاً با توجه اما نه همچون محسوسات جهان طبيعت که با چشم دنيوي قابل رؤيت اند، بلکه آن ها وجود عيني دارند اما نه در عالم ماده، همچنين آن ها محسوس اند اما نه با حواس طبيعي. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص175)
ملاصدرا اعتقاد گروه (مقام) دوم و سوم را رد مي کند و در مورد گروه اول متذکر مي شود که اين قول از برخي آفات سالم مي ماند؛ اما نظر گروه چهارم را که همان مقام اهل عرفان و برهان باشد مي پذيرد.
از آن جا که صدرا در برخي عبارات بر عينيت بدن اخروي و بدن دنيوي تاکيد دارد، براي بعضي اين توهم پيدا شده که شايد نظر ايشان به همان بدن عنصري مادي باشد، در حالي که اولاً او در هيچ جا به اعاده ي بدن مادي عنصري تصريح ندارد بلکه در مواردي به مغايرت ميان بدن اخروي و دنيوي تصريح کرده است و اگر گاه بر حفظ ظواهر آيات مربوط به معاد تأکيد مي کند، مقصود وي آن است که معاد جسماني مورد نظر خود را در برابر صرفاً روحاني مورد اعتقاد گروهي از فيلسوفان مطرح کند؛ چنان که در کتاب مبدأ و معاد مي گويد:
کسي که نصوص وارد در باب اخبار آخرت را بر خلاف ظاهرش حمل مي کند و آيات دلالت کننده بر امور معاد را برخلاف معناي ظاهريش تفسير مي کند و گمان مي کند که امور مربوط به معاد صرفاً عقلي يا تخيلي هستند و وجود عيني ندارد، جاهل است. (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص413)
ضمناً آن جا که در شرح هدايه الاثيريه مي گويد:
اعاده نفس به بدني مثل بدن دنيوي در آخرت صورت مي گيرد، همان طور که در نصوص قرآن و روايات فراوان ديده مي شود و اين امري است ممکن. بنابراين تصديقش واجب است و از ضروريات دين است و انکار آن کفر آشکار است.
اين گفته او هيچ تصريحي به معاد جسماني عنصري ندارد؛ زيرا بدن، در نظر ايشان غير از ماده عنصري خاکي است و اگر مراد وي همان اعاده ي بدن عنصري
فالبدن الحقيقي هوالذي يکون سريان نورالحس و الحيوه فيه بالذات لا بالعرض و نسبته الي النفس نسبه ارضوء الي الشمس و لو کانت هذه الجثه الساقطه مما سرت فيه قوه الحياه بالذات... لم.

سلام
ما نگفتیم که ملاصدرا معاد عنصری را ثابت نکرده..!
گفتیم همون معادی رو که خود فرموده ثابت کرده...را ثابت نکرده
بلکه مفهوم جسم را تاویل کرده...

بدن برزخی که به نوعی میشه اطلاق جسم به آن داد....که با پایان برزخ منتفی میشود....درست؟
بعد از برزخ هم قیامت است و عالم عقلی
عالم عقلی حقیقت برزخ و ماده است از این نظر ایشان درست میگوید
اما از این حیث که به حقیقت بدن هم آیا میشود اطلاق جسم داد...
اشتباه بزرگی کرده

ما در نگاه فلسفی سه تا بدن داریم
بدن مادی(دنیا)...بدن مثالی(برزخ)...بدن عقلی(قیامت)

اگر قبول کنید که موضوع معاد جسمانی مربوط به بعد از برزخ است و قیامت است
بدن اخروی فلسفی میشود بدن عقلی و در جای خودش ثابت شده که به حقیقت جسم نمیتوان جسم گفت

لذا معاد صدرا همان معاد روحانی است در پوشش جسمانیت

امیدوارم متوجه شده باشید

یکتای بی همتا;700298 نوشت:

عارف حقیقی کسی است که خدا راحکیم می داند نه اینکه خدایی را در ذهن بپروراند که مثل این تبلیغات تلویزیونی مثلا پفک که مضرات فراوانی دارد را تبلیغ کند و مردم را فریب دهد!
خدایی که در نزد برخی از آنها برای اینکه عده ای هدایت شود به هر وسیله ی باطلی متوسل می شود و شعار هدف وسیله را توجیه نمی کند برای خدا اینبار هدف وسیله را توجیه کرده و برای هدایت مردم وعده به حوری می دهد که مایه اضلال و گمراهی و عدم توجه به خداست! بنده چنین خدایی را قبول ندارم که بخواهد تبلیغ پفک نمکی مضر برای مردم کند تا شاید ایمان بیاورند!
اگر خداوند می گوید حور عین هست و اگر معتقدیم راستگو تر از خدا نیست «و من اصدق من الله قیلا» و اگر این خدای ما حکیم است و اینکه آخرت هم دار امتحان نیست که بگوییم برای امتحان قرار داده یقینا این حوری باعث دوری از حق و عدم توجه به حق در سیر سلوک نیست و مانع آن نخواهد بود!


امام خمینی در توضیح المسائل در مورد مستحبات سجده یازدهمین مورد را اینچنین بیان می کند:11-در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذکر ی که در سجده ها دستور داده اند بگوید اشکال ندارد.

و روایت هم داریم که امام باقر (عليه السلام ) فرمود:من قال فى ركوعه وسجوده وقيامه : ((اللهم صل على محمد وآل محمد)) كتب الله له ذلك بمثل الركوع والسجود والقيام
((هر كس در ركوع و سجود و قيام خود بگويد:((اللهم صل على محمد و آل محمد)) خدا ثواب آن را مانند ثواب ركوع و سجود و قيام براى او مى نويسد.))

پس می بیند در سجود که همانطور که خودتان گفتید انصراف از توجه به غیر خدا مقام سجده در نماز است در همان سجود مستحب است انسان بر محمد و آل محمد درود بفرستد یعنی در اوج مقام توجه به خدا هم غیر وجود دارد (البته ما اهل بیت را غیر نمی بینیم چنانچه حوری و نعمات بهشتی را غیر نمی بینیم اما چون شما اینها را غیر می بینید تسامحا غیر می نامیم)


قبلا روایتی را دیگران همینجا آوردند و گفتند که سندش هم معتبر است که «إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ‏ حُورِيَّةً فِي صُورَةِ إِنْسِيَّة» که حضرت فاطمه حوريه ‏ايست كه در صورت انسيه مخلوق شده‏!
علاوه بر این در روایات داریم که حور مراتب دارد و حتی افرادی که در دنیا هستند تاب دیدن او را ندارند و حتی در آخرت هم داریم که متناسب با تاب و توان افراد بروز و ظهور دارند یعنی حقایق و مراتب وجودی حور هم بسیار بالاست و حتی در صفحات اول همین موضوع روایتی آوردند که حور تجلی اهل بیت است (و همین که حور درجات مختلف دارند یعنی تجلی حقایق وجودی حور همان حقایق وجودی اهل بیت است)
عبارت همان شخص را بیاورم:
مَكْتُوبٌ عَلَى خَدِّهَا الْأَيمَنِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- وَ عَلَى خَدِّهَا الْأَيسَرِ عَلِي وَلِي اللَّهِ وَ عَلَى جَنْبَيهَا الْحَسَنُ وَ عَلَى ذَقَنِهَا الْحُسَينُ وَ عَلَى شَفَتَيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (مستدرك‏الوسائل،ج4 ،ص387)
نوشته شده بر گونه ي راست حور عین « محمّدٌ رسولُ اللَّه‏» و بر گونه ي چپ او نوشته شده « علىٌّ ولىُ اللَّه‏» و بر پيشاني او حسن و بر چانه ي او حسين و بر دو لب او بسم اللَّه الرّحمن الرحيم

اينكه فرمودند: بر جاهاي مختلف صورت حور العين جملاتي نوشته شده، روشن است كه مراد نوشته شدن به معناي عادي كلمه نيست. چرا كه در اين صورت چنان همسری را نمي شد حور العين ناميد؛ چه در اين صورت قيافه اي نازيبا از او پديد مي آمد. اهل معنا در تفسير اين روايت مي گويند: مراد اين است كه صورت حور العين ظهور ولايت اهل بيت (ع) مي باشد؛ به گونه اي كه هر كه به او نظر كند نور وجود و جمال باطني اهل بيت(ع) را مشاهده مي كند. و نور وجود اهل بيت (ع) همانا ظهور اسم الله مي باشد كه وجه الله خوانده مي شود. لذا فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ـــ ماييم اسماء حسناي خدا » و فرمودند: « ... نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَينَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ــــ ماييم وجه الله كه خداوند متعال فرمود: پس هر كجا سر بگردانيد ، وجه الله آنجاست» آیا عارفی می تواند بگوید من حور العین که تجلی ولایت اهل بیت و نور وجود و جمال باطنی آنهاست و تجلی وجه الله و در مقام شهود نور الله است توجهی نمی کنم؟

!

بله اگر واقعا حوری ظهور جلوه ولایت است ...توجیهی ندارد که عارف از آن روی برگرداند
اما اگر حورلعین همان زن دنیاست بدون کاستی های دنیا..و برانگیزاننده شهوت جنسی است
خب همانطور که عارف در دنیا دنبال این چیزا نبوده طبیعتا آنجا هم همینطوره

و البته مشکل اینجاست که عموم مردم هم شوقشان برای عبادت رسیدن به لذات جنس و عشقبازی و این چیزاست نه رسیدن به جلوه ولایت و اهل بیت...

خلاصه نمیدونیم کدومش درسته و هست

البته هنوز ثابت نشده که وعده های خدا در مورد بهشت از سنخ تشبیه معقول به محسوس نیست
با توجه به اینکه از انجیل هم همین مطلب بدست می آید که معاد روحانی است

یکتای بی همتا;700298 نوشت:
برای هدایت مردم وعده به حوری می دهد که مایه اضلال و گمراهی و عدم توجه به خداست!

حور مایه ی اضلال نیست بزرگوار، نعمتی است در بهشت که خداوند برای بندگانش آفریده و ظهور عفت و پاکدامنی خود انسان در این دنیاست،عفت و پاکدامنی یکی از هزاران فضیلت

انسان متقی است نه همه آن،مسلم است که هر انسان عفیفی از اثار وجودی عفت خویش بهره مند می گردد هم در این دنیا و هم در عوالم پس از آن،منتهی توجه صرف به عفت

و غافل ماندن از مجموع کرامات و فضایل دیگر در این دنیا مثل توجه صرف به حوری به عنوان نعمت حق و حاصل فضیلت عفت، و عدم توجه به منعم است.

انسان عارف نعمت را از آن جهت که عطای منعم است دوست دارد،نه از جهت لذت بهره مندی از آن،مثل هدیه ای که از محبوب بگیری،چون از محبوب تست دوستش داری و برایت عزیز است.

این مفهوم توجه به خداست برادر.

یکتای بی همتا;700298 نوشت:
س می بیند در سجود که همانطور که خودتان گفتید انصراف از توجه به غیر خدا مقام سجده در نماز است در همان سجود مستحب است انسان بر محمد و آل محمد درود بفرستد یعنی در اوج مقام توجه به خدا هم غیر وجود دارد

چه بگویم که به چیز دیگری متهم نشوم؟

زیارت جامعه کبیره:والحق معکم و فیکم و الیکم

توجه به حقیقت وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله عین توجه به خداست،و با توجه به حور و قصور متفاوت است و درجات این تفاوت در ذهن من و شما نمی گنجد.

یکتای بی همتا;700298 نوشت:
قبلا روایتی را دیگران همینجا آوردند و گفتند که سندش هم معتبر است که «إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ‏ حُورِيَّةً فِي صُورَةِ إِنْسِيَّة» که حضرت فاطمه حوريه ‏ايست كه در صورت انسيه مخلوق شده‏!

در فهم احادیث باید به فضای صدور آن توجه داشت و گرنه باید مقام حضرت زهراء سلام الله علیها را که سرّ قدر و نفس کلیه الهیه هستند را با مقام حوریه بهشتی یکی دانست!!!!

یکتای بی همتا;700298 نوشت:
از علما و عرفای بنی‎اسرائیل بود، و کارش به قدری بالا گرفت که اسم اعظم می‎دانست و دعایش به استجابت می‎رسید گمراهی او هم به این دلیل بود که در برابر سپاه موسی می خواست با اسم اعظم دعا کند که اسم اعظم از او گرفته شد.

او معرفت به حق نداشت علم به اسم اعظم یافته بود مانند ابلیس که خدا را می شناخت.علم با معرفت متفاوت است.که اگر نبود عالم بی عمل مفهومی نداشت!

یکتای بی همتا;700298 نوشت:
من ازدواج را ترک کرده ام برای معنویت (یعنی مثلا همین چیزی که شما می گویید که فقط به حق توجه داشته باشد و به غیر او توجه نکند با این معنایی که شما می گویید از عدم توجه به غیر که به معنای ترک و طرد آن شی است) امام در نامه نوشت که در جواب این چیزی که گفتی حتما از همسران پیامبر اطلاع داری؟ (منظور امام

بنده گفتم ازدواج توجه به غیر خداست؟

کدام یک از عرفای شیعه چنین سخنی گفته اند؟ ازدواج را ترک کرده اند و چنین توجیهی برایش آورده اند؟

مرحوم سید علی قاضی که ما ایشان را یکی از عرفای معاصر می دانیم چند بار تجدید فراش

فرمودند(به لحاظ موقعیتهایی که پیش آمده و مجبور شده بودند).

خلاصه کلام اینکه باید زبان عرفان را آموخت تا دچار برداشتهای اینچنینی از آن نشد.

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;700176 نوشت:
ابتدا عرض کنم از سؤال حضرتعالی بسیار متعجب شدم و از قیاس ناصواب شما عرفای شامخین شیعه را با مشرکین وهابی و ناصبین اهل بیت علیهم السلام.

قیاس شما مثل قیاس ابلیس است با جبرائیل و اینکه بگویید چه فرقی است بین این دو ،ابلیس هم نمی خواست به غیر خدا سجده کند،او هم فرشته بود چه شد که یکی شد روح الامین،

یکی شد من الکافرین؟؟؟!!!!!!

عجب زمانه ای شده است!!!!!

و اما با اجازه جناب استاد اویس:

عارفان شیعه طرق وصولشان به معرفت الله سیر در درجات ولایت علوی و حقیقت محمدیة صلوات الله علیه و علی اباء الطاهرین است.

و هابی در درکات جهنم سقوط می کند تا به اسفل السافلین و عارف الهی در در جات ولایت سیر می کند تا به اعلی علیین!!!

وهابی مقصودش از توجه به غیر خدا نقض حکم ولایت است و عارف مقصودش از انصراف از توجه به غیر خدا نظر به افق ولایت است.

انصراف از توجه به غیر خدا مقام سجده در نماز است آنجا که روزی چند بار سر بر خاک عبودیت می سایید و می گویید سبحان ربی الأعلی و بحمده،اعلی می دانی به چه معناست؟

چرا در سجده از دیدن خودت هم ناتوانی؟اطرافت را می بینی؟حتی مهر نمازت را هم نمی بینی!این معنای عدم توجه به غیر خداست.یعنی حتی از عبودیت خویش هم انصراف می دهی.

وهابی که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی ولایت پذیر نباش ولایت گریز باش،ولایت ستیز باش،عارف که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی به نهایت ولایت نائل شو،از اولین

منزل شروع کن در آخرین منزل رحل اقامت بیفکن،گرچه سیر در مقامات ولایت به نحو تجافی نیست و همه مقامات را با هم خواهی داشت.

بزرگوار" اول من قاس الشیطان"

و

کار نیکان را قیاس از خود مگیر// گر چه در تحریر باشد شیر شیر

از مواضیع عمیق و پاسخهای دقیق حضرتعالی کمال تشکر و قدردانی را دارم
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

از همه دوستان و برادران و خواهران گرامی ام تقاضا دارم از طرح مباحثی که خارج از موضوع این تاپیک است خودداری فرمایید. بسیاری از مباحث طرح شده در این تاپیک مربوط به انجمن اعتقادی است و ربطی به انجمن اخلاق و موضوع این تاپیک ندارد.
[/]

حبیبه;700398 نوشت:
خلاصه کلام اینکه باید زبان عرفان را آموخت تا دچار برداشتهای اینچنینی از آن نشد.

دقیقا این حرف بنده بود که اول به شما گفتم که باید معنای سخن عرفا را درست فهمید تا اینگونه که برداشت شد در این تاپیک از توجه به حق (یعنی ترک و طرد غیر) را برداشت نکرد و بنده برای اینکه برداشت های اشتباهی که ظاهرا شما و جناب اویس از کلام عرفا دارید را نشان دهم چنین مثالی زدم آنوقت شما به بنده می گویید از این مثال ها نباید دچار برداشت اینچنینی کرد؟!!! خوب بنده که از ابتدا همین را می گفتم شما چیز دیگری برداشت می کردید!


حبیبه;700398 نوشت:
بنده گفتم ازدواج توجه به غیر خداست؟
کدام یک از عرفای شیعه چنین سخنی گفته اند؟ ازدواج را ترک کرده اند و چنین توجیهی برایش آورده اند؟
مرحوم سید علی قاضی که ما ایشان را یکی از عرفای معاصر می دانیم چند بار تجدید فراش
فرمودند(به لحاظ موقعیتهایی که پیش آمده و مجبور شده بودند).

یعنی ازدواج توجه به خداست؟ عارفی که خدا را شناخت چگونه می تواند ازدواج کند مولوی می گوید:آن کس که ترا شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ چطور عارف می تواند توجه به حق داشته باشد و سیر سلوک داشته باشد اما ازدواج هم کرده باشد که موجب توجه به غیر می شود؟!
(الان باز نفرمایید که چرا برداشت اشتباه می کنید بنده خودم از ابتدا گفتم که این برداشت اشتباه است که البته نظر برخی از عرفا هم واقعا اینچنین است اما شما دارید این برداشت اشتباه را برای بهشت می کنید که داشتن حور و وجود حور در بهشت منافات دارد با توجه به خدا که اگر اینچنین باشد باید ازدواج دنیا هم منافات داشته باشد با توجه به خدا)

اما گفتید کدام عارفی هست که چنین باشد و ازدواج نکرده و ازدواج را منافی سیر و سلوک می داند شما سید علی قاضی را مثال زدید که سه همسر دائم و یک همسر موقت داشتند بنده پسر ایشان سید مهدی قاضی را مثال می زنم که تا آخر عمر ازدواج نکرد (که البته پدر ایشان موافق نبودند که برای سیر و سلوک ازدواج نکند اما خودش نظر دیگری داشت) و اتفاقا ایشان متبحر در علم جفر بودند و آقای حسن زاده املی هم علم جفر را از همین سید مهدی یادگرفتند!

در کل دو دید عرفانی وجود دارد یکسری از عرفا که مذاق خوفی دارند مثل ملاحسینقلی که روشش بر ترک و سلب است یعنی همه چیز را ترک کن، ول کن این عرفان است نظر گروه دوم که نظر ما هم همین است که عارف شوقی و ذوقی تعبیر می کنند برخی مثل سید علی قاضی که می گویند همه چیز را داشته باش، هم زن، هم خانه، هم منزل، هم لباس های تمیز و شیک و هم دنیا و ... همه چیز را داشته باش و سلوک منافات با این ها ندارد و هیچ ارتباطی بین ترک اینها و سلوک نیست که ما داریم آن افرادی که نظر اول یعنی عرفان را در ترک اشیاء می دیدند مورد مخالفت عرفای دسته دوم بودند مثلا سید علی قاضی که می گفت باید همه چیز را با هم جمع کنی با فرزند دومشان سید مهدی،که ازدواج نمی کرد و تا آخر عمر هم ازدواج نکرد، خیلی مخالف بود،همان وقت به ایشان خیلی اظهار ناراحتی کرد که چرا ازدواج نمی کنی؟ تشکیل خانه و زندگی نمی دهی؟ ولی خوب دیگر، ایشان در یک عوالم دیگری بود، ریاضت، علم جفر و ...

حبیبه;700398 نوشت:
او معرفت به حق نداشت علم به اسم اعظم یافته بود مانند ابلیس که خدا را می شناخت.علم با معرفت متفاوت است.که اگر نبود عالم بی عمل مفهومی نداشت!

یک نکته ای وجود دارد که چون اگر بخواهیم وارد آن بشویم باز هم یک موضوع جدید می شود و بنده وقت برای بحث ندارم همینقدر بگویم که علم در کتاب مفردات راغب در تعریف علم آمده:«"العِلْمُ: إدراك الشي‏ء بحقيقته"؛ علم درک حقیقی از اشیاء است» در مورد اسما به کار برده می شود و حتی نمی گویند پیامبر اسلام به هفتاد و دو حرف معرفت داشت بلکه همان لفظ علم را به کار می برند و در قرآن هم آمده و علم ادم الاسماء کلها و از لفظ علم استفاده می شود

اسم اعظم در اخیار خواص بندگان خدا و اولیا قرار می گیرد امام صادق علیه السلام میفرمایند: بعیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آنها كار میكرد و بموسى چهار حرف و بابراهیم هشت حرف و بنوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد صلّى اللَّه علیه و آله جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و هفتاد و دو حرف آن بمحمد (ص) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.

و اگر بخواهیم ویژگی اساسی دارندگان اسم اعظم را بشمریم، یکی از آنها انقطاع کامل از غیر خداست که نهایت درجه معرفت و عرفان همین کمال انقطاع است و دل آنها صرفا متوجه خدا باشد و در هنگام خواندن خدا، اصلا توجهی به غیر او نداشته باشند(با معنایی که ما می کنیم نه معنای دیگر که می شود):
از حضرت رسول اكرم (ص) پرسیدند كه: اسم اعظم پروردگار متعال كدامست؟ فرمود: هر اسمى از نامهاى خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازمست كه قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه كرده، و سپس به هر یك از اسماء شریف او كه مى‏خواهى او را بخوان. پس او را اسم مخصوص كه اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلكه او خداى یگانه و قهار است كه دعاء بندگان خود را اجابت مى‏فرماید. و فرمود رسول اكرم كه: خداوند متعال قبول نمى‏كند دعاء را از قلبى كه مشغول لهو و لعب باشد.

و حتی خواص اصحاب ائمه هم توانایی یادیگری این اسماء را ندارند عمار ساباطى می گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض كردم فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زیاد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود این چیست؟

عرض كردم فدایت شوم برایم توضیح دهید. گفت امام دست بر روى زمین گذاشت دیدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزدیك بود از بین بروم. امام علیه السّلام خندید. عرضكردم فدایت شوم كافى است دیگر نمیخواهم.

حبیبه;700398 نوشت:
و گرنه باید مقام حضرت زهراء سلام الله علیها را که سرّ قدر و نفس کلیه الهیه هستند را با مقام حوریه بهشتی یکی دانست!!!!

این فهمی که شما از روایت دارید کجا و این چیزی که روایت می گوید کجا؟
اگر گفته شود هم شما و هم پیامبر انس هستید نتیجه می دهد که مقام شما با پیامبر یکی می باشد که از این روایت نتیجه گرفته اید که چون گفته شده حضرت فاطمه حوریه آفریده شده در صورت انسیه مقام حوریه با حضرت فاطمه یکی است؟
این روایت چیزی را که می رساند این است که مقام حوریه را اینقدر پایین نیاورید که منحصرش کنید در شهوات و ... که آخرش بشود آنکه خداوند چیزی آفرید که باعث دوری از توجه به حق می شود آنهم نه در دنیا چون دنیا دار امتحان است آن را می شود توجیه کرد که اگر سرگرمی و لهوی باشد برای امتحان است اما آخرتی که دار امتحان نیست خداوند چیزی را بیافریند که باعث دوری از حق بشود نتیجه همین پایین آوردن مقام نعمات بهشتی است!

حبیبه;700398 نوشت:
توجه به حقیقت وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله عین توجه به خداست،و با توجه به حور و قصور متفاوت است و درجات این تفاوت در ذهن من و شما نمی گنجد.

می شود توضیح دهید به چه دلیل توجه به حقیقت وجود پیامبر عین توجه به خداست؟ چه صفتی در اهل بیت است که توجه به آنها باعث توجه به غیر خدا نمی شود ؟ یعنی چرا نباید عارف از توجه مخلوق بگذرد و به توجه خالق برسد؟؟ (همین توجه به منعم به جای نعمتی که می گویند)

(ما از اول همین را می گفتیم که توجه به پیامبر و حتی به حور هم عین توجه به خداست برای عارف و همان سخن حضرت امیر که هیچ ندیدم مگر خدا را قبل و بعد و با آن دیدم را هم به عنوان استدلال می آوریم که عارف هیچ چیز او را از خدا غافل نمی کند اما این عدم غفت با ترک و طرد آن شی نیست!)


حبیبه;700398 نوشت:
حور مایه ی اضلال نیست بزرگوار، نعمتی است در بهشت که خداوند برای بندگانش آفریده و ظهور عفت و پاکدامنی خود انسان در این دنیاست

چطور حور مایه اضلال نیست زمانی که باعث می شود افراد در بهشت با توجه به حور به زعم برخی از توجه به خدا غافل شوند؟!!! در ضمن حور فقط ظهور عفت و پاکدامنی نیست برای نماز و خمس و زکات و حج و دیگر عبادات و اذکار وعده به حور داده شده یعنی اگر حور فقط ظهور عبادات باشد ظهور تمام عبادات از جمله ولایت اهل بیت است نه فقط ظهور عفت و پاکدامنی!

حبیبه;700398 نوشت:
انسان عارف نعمت را از آن جهت که عطای منعم است دوست دارد،نه از جهت لذت بهره مندی از آن،مثل هدیه ای که از محبوب بگیری،چون از محبوب تست دوستش داری و برایت عزیز است.
این مفهوم توجه به خداست برادر.

خوب این همین چیزی است که ما از اول گفتیم پس اختلاف شما چیست؟! ما گفتیم که توجه محض به خدا به معنای نفی و ترک نیست که همه چیز را ترک کنیم تا حواسمان به خدا باشد اهل بیت و نعمات و عطایای خدا را نفی کنیم بلکه باید همه چیز را با هم جمع کنیم و قلب عارف جامع اضداد است! (البته این یک تعبیر تسامحی است)

ملاali;700303 نوشت:
لذا معاد صدرا همان معاد روحانی است در پوشش جسمانیت

سلام
با توجه به تذکر جناب اویس که طرح این مطالب خارج از موضوع تاپیک و مربوط به انجمن اعتقادی است اگر فرصت داشتید یک تاپیک در این موضوع ایجاد کنید تا پیرامون آن بحث شود.

ملاali;700313 نوشت:
بله اگر واقعا حوری ظهور جلوه ولایت است ...توجیهی ندارد که عارف از آن روی برگرداند

سلام
اصلا بحث ما با این افرادی که ادعای عرفان می کنند همین است که شما اصلا فرض کن خدا ظهور نداشت،چطور تو اصلا خدا را می شناختی؟ به ذاتش احاطه داشتی؟
هر چه شناخت هست از ظهور خداست و گرنه اگر ظهور خدا نباشد خدا می ماند و ذاتش که قابل دسترسی برای احدی نیست اینکه می گویند من عرف نفسه فقد عرف ربه یعنی تنها راه رسیدن به مظهر از ظهور است!
پس تو ای که منکر ظهور خدا می شوی و برای ظهور خدا ارزشی قائل نیستی که حور هم ظهور خدا و اهل بیت است و عطیه و هدیه خداوند را رد می کنی،این چه جور عرفانی است که تو داری؟ نکند کاتولیک تر از پاپ شده ای؟
در بهشت اهل بیت حور و ولدان مخلدون وجود دارد،آنوقت چه شده که تو به مقامی رسیده ای که نعماتی که در بهشت ابرار هست را منکر می شوی و مایه غفلت از خدا می دانی؟
سوره انسان که در شان اهل بیت نازل شده است علامه طباطبایی که خود عارفی وارسته هستند توضیحی راجع به این بهشت دارند که خوب است بیان شود:
((((((((اين را هم بايد دانست كه در آيات مورد بحث نعمت زنان بهشتى يعنى حور العين را جزو نعمت هاى بهشتى ذكر نكرده با اينكه در كلام مجيد خداى تعالى هر جا سخن از نعيم بهشت شده ، حور العين جزو مهم ترين آنها ذكر شده است . ممكن است از ظاهر جريان چنين فهميده شود كه علت آن اين بوده كه در بين ابرار مورد نظر آيات ، كسى از طايفه زنان بوده ، (و خداى تعالى براى رعايت حرمت او سخن از حور العين به ميان نياورده است ).
تفسير روح المعانى همين معنا را از لطايف قرآن دانسته و گفته : در صورتى كه آيات در باره اهل بيت (عليهم السلام ) نازل شده باشد، ذكر نشدن حور العين از لطيف ترين نكات خواهد بود، آرى اگر تصريح به (ولدان مخلدون ) كرده و نامى از حور العين نبرده ، به خاطر رعايت احترام بتول و قره العين رسول بوده .)))))))))
اگر تعبیر ولدان مخلدون نبود آقایان می گفتند اهل بیت به مقامی رسیده اند که برای پاداش آنها حور عین ذکر نمی شود اما چون ولدان مخلدون ذکر شده و مقام ولدان مخلدون از مقام حور عین پایین تر است چاره را این دیده اند که بگویند به احترام حضرت فاطمه اسمی از حور نیامده یعنی حور هست اما اسمی از آن نیامده و این تفسیر مفسرین بزرگ هست یعنی در بهشت اهل بیت هم حور و ولدن مخلدون هست.


ملاali;700313 نوشت:
اما اگر حورلعین همان زن دنیاست بدون کاستی های دنیا..و برانگیزاننده شهوت جنسی است
خب همانطور که عارف در دنیا دنبال این چیزا نبوده طبیعتا آنجا هم همینطوره

این تصور را بیشتر افراد به ظاهر مذهبی اما جزئی نگر دارند ، و این ها نیز از یك نكته غافلند و آن جامعیت اسلام است . اسلام معنویت را نمی خواهد در كنج عزلت آدمیان یا گوشه حجره ها یا در تنهایی ها به انسان عطا كند ، بلكه او را به متن زندگی و اجتماع می آورد و او را در آن میدان رشد می دهد .

به پیامبر خبر دادند كه گروهی رفته اند كنج عزلت اختیار كرده اند تا خود سازی كنند ، پیامبر خشمگین به سوی آن ها رفت و گفت آن راهی كه شما می روید راه من نیست . راه من این است كه بخورم ، بیاشامم ، با زنان آمیزش كنم و در همان حال عبادت كنم و در اجتماع زندگی كنم ، آن گوشه عزلت سنت من نیست . سنت من رشد یافتگی در فضای طبیعی اجتماع و زندگی است .

یعنی همین نکاح که مستحب است در همین دنیا آنهم مستحب توصلی یعنی اصلا قصد قربت هم در صحت آن شرط نیست یعنی کمال و هدایت در این است اگر آخرت هم به همین وضع باشد باز هم با توجه به حکمت خداوند آن هم مایه کمال است و یقینا باعث سقوط نمی شود (چه آنکه در بهشت دیگر سقوط نداریم پس یقینا حور بهشتی از هر جهتی باشد مایه سقوط نیست) یعنی اصلا ما کاری نداریم ماهیت آن چیست هر چه هست خیر است با توجه به معرفتی که عارف نسبت به صفات خدا دارد.


ملاali;700313 نوشت:
و البته مشکل اینجاست که عموم مردم هم شوقشان برای عبادت رسیدن به لذات جنس و عشقبازی و این چیزاست نه رسیدن به جلوه ولایت و اهل بیت...

گفتیم که حور مراتب دارد و برای هر کسی با هر شوق و نیتی آن مقام حور هم تناسب دارد (وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ) و خیر مطلق است و اصلا در بهشت عمل لغو و باطل نیست لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا

ملاali;700313 نوشت:
البته هنوز ثابت نشده که وعده های خدا در مورد بهشت از سنخ تشبیه معقول به محسوس نیست

ما معاد روجانی محض را قبول نداریم و خلاف صریح آیات است
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ
إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ
وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ
این را هم به اشاره گفتم چون ارتباط زیادی با موضوع تاپیک ندارد.

یکتای بی همتا;700715 نوشت:

سلام
اصلا بحث ما با این افرادی که ادعای عرفان می کنند همین است که شما اصلا فرض کن خدا ظهور نداشت،چطور تو اصلا خدا را می شناختی؟ به ذاتش احاطه داشتی؟
هر چه شناخت هست از ظهور خداست و گرنه اگر ظهور خدا نباشد خدا می ماند و ذاتش که قابل دسترسی برای احدی نیست اینکه می گویند من عرف نفسه فقد عرف ربه یعنی تنها راه رسیدن به مظهر از ظهور است!
پس تو ای که منکر ظهور خدا می شوی و برای ظهور خدا ارزشی قائل نیستی که حور هم ظهور خدا و اهل بیت است و عطیه و هدیه خداوند را رد می کنی،این چه جور عرفانی است که تو داری؟ نکند کاتولیک تر از پاپ شده ای؟
در بهشت اهل بیت حور و ولدان مخلدون وجود دارد،آنوقت چه شده که تو به مقامی رسیده ای که نعماتی که در بهشت ابرار هست را منکر می شوی و مایه غفلت از خدا می دانی؟
سوره انسان که در شان اهل بیت نازل شده است علامه طباطبایی که خود عارفی وارسته هستند توضیحی راجع به این بهشت دارند که خوب است بیان شود:
((((((((اين را هم بايد دانست كه در آيات مورد بحث نعمت زنان بهشتى يعنى حور العين را جزو نعمت هاى بهشتى ذكر نكرده با اينكه در كلام مجيد خداى تعالى هر جا سخن از نعيم بهشت شده ، حور العين جزو مهم ترين آنها ذكر شده است . ممكن است از ظاهر جريان چنين فهميده شود كه علت آن اين بوده كه در بين ابرار مورد نظر آيات ، كسى از طايفه زنان بوده ، (و خداى تعالى براى رعايت حرمت او سخن از حور العين به ميان نياورده است ).
تفسير روح المعانى همين معنا را از لطايف قرآن دانسته و گفته : در صورتى كه آيات در باره اهل بيت (عليهم السلام ) نازل شده باشد، ذكر نشدن حور العين از لطيف ترين نكات خواهد بود، آرى اگر تصريح به (ولدان مخلدون ) كرده و نامى از حور العين نبرده ، به خاطر رعايت احترام بتول و قره العين رسول بوده .)))))))))
اگر تعبیر ولدان مخلدون نبود آقایان می گفتند اهل بیت به مقامی رسیده اند که برای پاداش آنها حور عین ذکر نمی شود اما چون ولدان مخلدون ذکر شده و مقام ولدان مخلدون از مقام حور عین پایین تر است چاره را این دیده اند که بگویند به احترام حضرت فاطمه اسمی از حور نیامده یعنی حور هست اما اسمی از آن نیامده و این تفسیر مفسرین بزرگ هست یعنی در بهشت اهل بیت هم حور و ولدن مخلدون هست.



این تصور را بیشتر افراد به ظاهر مذهبی اما جزئی نگر دارند ، و این ها نیز از یك نكته غافلند و آن جامعیت اسلام است . اسلام معنویت را نمی خواهد در كنج عزلت آدمیان یا گوشه حجره ها یا در تنهایی ها به انسان عطا كند ، بلكه او را به متن زندگی و اجتماع می آورد و او را در آن میدان رشد می دهد .

به پیامبر خبر دادند كه گروهی رفته اند كنج عزلت اختیار كرده اند تا خود سازی كنند ، پیامبر خشمگین به سوی آن ها رفت و گفت آن راهی كه شما می روید راه من نیست . راه من این است كه بخورم ، بیاشامم ، با زنان آمیزش كنم و در همان حال عبادت كنم و در اجتماع زندگی كنم ، آن گوشه عزلت سنت من نیست . سنت من رشد یافتگی در فضای طبیعی اجتماع و زندگی است .

یعنی همین نکاح که مستحب است در همین دنیا آنهم مستحب توصلی یعنی اصلا قصد قربت هم در صحت آن شرط نیست یعنی کمال و هدایت در این است اگر آخرت هم به همین وضع باشد باز هم با توجه به حکمت خداوند آن هم مایه کمال است و یقینا باعث سقوط نمی شود (چه آنکه در بهشت دیگر سقوط نداریم پس یقینا حور بهشتی از هر جهتی باشد مایه سقوط نیست) یعنی اصلا ما کاری نداریم ماهیت آن چیست هر چه هست خیر است با توجه به معرفتی که عارف نسبت به صفات خدا دارد.


گفتیم که حور مراتب دارد و برای هر کسی با هر شوق و نیتی آن مقام حور هم تناسب دارد (وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ) و خیر مطلق است و اصلا در بهشت عمل لغو و باطل نیست لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا


ما معاد روجانی محض را قبول نداریم و خلاف صریح آیات است
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ
إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ
وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ
این را هم به اشاره گفتم چون ارتباط زیادی با موضوع تاپیک ندارد.

سلام

سخنان امام خمینی:
《تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم .
ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم . وجهه نظر و قلبه آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معراج قرب الهى است ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زن هاى بهشت . ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .
اى بيچاره ! بى خبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مى كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن با لعبت هاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباس هاى حرير و استبرق و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اين ها را كه تمام براى خود خواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما با عمله اى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟ آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرب به زن هاى بهشت است و رسيدن به شهوات است ؟》

اگر حور و اصلا همین زن زیبای دنیا جلوه خداست پس چرا همیشه معادل نفسانیات و شهوت پرستی قرار گرفته..نه عبادت وخداخواهی
اگر همه چیز فعل و ظهور خداست چرا پس شهوت رانی عبادت و جلوه خدا نیست؟

تا جایی که امام خمینی عبادت برای رسیدن به زن را اصلا عبادت نمیدانند

لذا سخن شما هم تمام نیست

سلام
سرم گیج رفت از بس خوندم و متوجه نشدم

اخرشش بگید میشه یکی نصیبشش بشه یا خیر البته من شنیدم وعده هایی بهشتی فقط در بهشت تحقق پیدا میکنه
و وعده های دنیایی هم به شرط رعایت مقدماتشش در این دنیاست

ملاali;700829 نوشت:
سخنان امام خمینی:

سلام
اینها سخنان عرفانه هست در عالم خودشان،مرحوم امام زیاد از این جملات دارند حتی ایشان میفرمایند:(((من شهادت می دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده ام ، هرچه بوده برای نفس بوده . دلیلش هم این است که چنانچه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان طور مشغول می شویم به دعا یا خیر؟ دعای ماآنی که هست برای این است که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کند و به ما روزی کندبهشت را و محترز کند از جهنم . آنی که غایت آمال ماست همین است و الا برای خدا آن وقت معلوم می شود که اگر کلید بهشت و جهنم را به شما بدهند و بگویند که شما مختاریدو هیچ کس از شما به جهنم نمی رود، هیچ کس از شما هم از بهشت محروم نیست ، آن وقت آیا ما باز قیام می کردیم به دفع شهوات ؟ قیام می کردیم به خواندن نماز؟ اینها پیش خود ماست . من خودم می دانم که نیست این جور؛ نیستم این طور.)))

ملاali;700829 نوشت:
اگر حور و اصلا همین زن زیبای دنیا جلوه خداست پس چرا همیشه معادل نفسانیات و شهوت پرستی قرار گرفته..نه عبادت وخداخواهی
اگر همه چیز فعل و ظهور خداست چرا پس شهوت رانی عبادت و جلوه خدا نیست؟
تا جایی که امام خمینی عبادت برای رسیدن به زن را اصلا عبادت نمیدانند
لذا سخن شما هم تمام نیست

قبلا به طور خلاصه اشاره ای کردم که سید محمد حسن قاضی فرزند سید علی قاضی که عرفایی چون آیت الله بهجت،علامه طباطبایی ،آیت الله قوچانی و آقای نجابت و محمد تقی آملی و ... همه شاگرد ایشان بودند در عرفان نقل می کند:روش آقای قاضی برخلاف استاد استادشان، ملا حسینقلی همدانی بود. ایشان (ملاحسینقلی) انسانی بسیار بزرگ و وارسته و عارفی بی بدیل بودند، و روششان بر ترک دنیا و دل کندن از آن بود، ولی آقای قاضی اینطور نبودند و می فرمودند: « دنیایتان را داشته باشید، همسر، فرزندان و تنعمات مادی خدادادی را داشته باشید و در همین زندگی طبیعی و عادی، سیر و حرکت به سمت خدا و معنویت هم باشد. »و از این رو ظاهر ایشان بسیار مرتب و تمیز بود. موها و دست هایشان را حنا می زدند و به تمیزی کفش خیلی اهمیت می دادند و عطر و بوی خوش استعمال می کردند و می فرمودند:« این بدن استر ماست و باید به آن رسیدگی کرد. »

مثلا دو فقیه هستند یکی با اجتهاد اینگونه فتوا می دهد دیگری جور دیگر! در وادی عرفان هم همینطور است اینگونه نیست که یکی فتوا بدهد ترک همه دنیا و همه بشوند تبعه ایشان یعنی ما عرفایی داشتیم که روش عرفانی آنها بر تزهد منفی و دنیا گریزی نیست. البته این عارف جامعیتی می طلبد که آدمی هم در جمع زندگی کند و هم خلوت خوش خویش را داشته باشد. و هنر این است که انسان بتواند همه چیز را با هم جمع کند و دیندار باشد و گرنه اینکه کسی ترک دنیا کند مثل برصیصای عابد و برود در غار و همه چیز را ترک کند یقینا مستجاب الدعوه می شود ولی اگر آن دختری را که آوردند برای شفا او برایش دعا کند اینجا می تواند جلوی نفسش را از حرام بگیرد یا خراب می کند؟! هنر این نیست کسی در غار باشد و عبادت کند و به مقامات برسد و مستحاب الدعوه شود مهم این است که با مردم باشی اما از آنها نباشی به قول آقای دولابی به مومن فرمود "کن مع الناس و لا تکن منهم".
این از صفات خداست. آهسته به مومن گفته است که تو هم این جور باش. قاطی با مردم باش، خیلی قاطی!
مع الناس! مع خیلی مخلوط است! خونت قاطی با خونش، رگت قاطی با رگش، همه چیز، قاطی با برادرت باشد!
مبادا جایی بگویید مردم بَدَند! به شما چه مربوط که بدند؟! شما که خوبی با آنها باش ، آنها همه خوب می شوند زیرا با آنها قاطی می شوی!

ببینید خوف و رجا چیز بدی نیست اینکه کسی از عذاب خدا بترسد و گناه نکند بد نیست حتی قرآن آن را می ستاید که مومنین از عذاب خدا خوف دارند:
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا
وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ
لَّا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ

حتی در روایات در باره مومنین داریم
ِ لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏

اگر نبود اجلهايى كه خداوند براى آنان نوشته است ارواح آنان يك چشم بر هم زدن در بدنهايشان قرار نمى‏ گرفت و اين بخاطر اشتياق به ثواب و ترس از عقاب است.
تحف العقول، ص: 159


اشیاق به ثواب و خوف از عقاب بد نیست اما اینکه تنها فقط برای این باشد مطلوب نیست باید جنبه الهی باشد یعنی اگر گفتند بهشتی نیست و جهنمی نیست عبادت می کنی،باید به گونه ای باشد که عبادت کنیم حبا لله!

اینهایی که می گویند در یک عالم دیگر می گویند و گرنه نه زن گرفتن بد است بلکه مستحب است نه طلب حوری بد است که حتی داریم و مستحب است انسان بعد از نماز از خداوند طلب حوری کند و روایات هم داریم در اینمورد که قبلا یک روایت در این تاپیک قرار دادیم اینهم روایتی دیگر:


َ إِذَا فَرَغَ الرَّجُلُ مِنْ صَلَاتِهِ فَلْيُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ لْيَسْأَلِ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ يَسْتَجِيرُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ يَسْأَلُهُ أَنْ يُزَوِّجَهُ الْحُورَ الْعِينَ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ رَجَعَتْ دَعْوَتُهُ وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ سَمِعَتِ الْجَنَّةُ فَقَالَتْ يَا رَبِّ أَعْطِ عَبْدَكَ مَا سَأَلَ وَ مَنِ اسْتَجَارَ بِهِ مِنَ النَّارِ قَالَتِ النَّارُ يَا رَبِّ أَجِرْ عَبْدَكَ مِمَّا اسْتَجَارَ مِنْهُ وَ مَنْ سَأَلَ الْحُورَ الْعِينَ سَمِعَتِ الْحُورُ الْعِينُ فَقَالَتْ أَعْطِ عَبْدَكَ مَا سَأَلَ الْغِنَاء


در دعا به چهار چيز توجه كن: صلوات بر پيغمبر و آل (ص)، درخواست بهشت، پناه بردن (به خدا) از جهنم، و خواهش همسرى حور العين.
پس از نماز بايد بر پيغمبر (ص) صلوات فرستاد و از خدا بهشت طلب كرد، و به او از آتش پناه برد، و از او ازدواج با حور العين مسألت كرد، كه هر كس صلوات نفرستد، دعايش باز گردد، و هر كس بهشت طلبد بهشت بشنود و گويد: پروردگارا خواسته بنده ‏ات را به وى عطا كن، و هر كه از آتش به خدا پناه برد دوزخ گويد: خدايا بنده‏ ات را از آنچه به تو پناه برده، پناه ده، و هر كه همسرى حور العين خواهد حور العين بشنود و گويد: خدايا خواهش بنده‏ ات را بپذير
تحف العقول،ص: 120

در یک کلام بگویم که حال و حوصله طولانی کردن پاسخ را ندارم که عارف حقیقی جامع اضداد است!


یکتای بی همتا;700628 نوشت:

دقیقا این حرف بنده بود که اول به شما گفتم که باید معنای سخن عرفا را درست فهمید تا اینگونه که برداشت شد در این تاپیک از توجه به حق (یعنی ترک و طرد غیر) را برداشت نکرد و بنده برای اینکه برداشت های اشتباهی که ظاهرا شما و جناب اویس از کلام عرفا دارید را نشان دهم چنین مثالی زدم آنوقت شما به بنده می گویید از این مثال ها نباید دچار برداشت اینچنینی کرد؟!!! خوب بنده که از ابتدا همین را می گفتم شما چیز دیگری برداشت می کردید!

یعنی ازدواج توجه به خداست؟ عارفی که خدا را شناخت چگونه می تواند ازدواج کند مولوی می گوید:آن کس که ترا شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ چطور عارف می تواند توجه به حق داشته باشد و سیر سلوک داشته باشد اما ازدواج هم کرده باشد که موجب توجه به غیر می شود؟!
(الان باز نفرمایید که چرا برداشت اشتباه می کنید بنده خودم از ابتدا گفتم که این برداشت اشتباه است که البته نظر برخی از عرفا هم واقعا اینچنین است اما شما دارید این برداشت اشتباه را برای بهشت می کنید که داشتن حور و وجود حور در بهشت منافات دارد با توجه به خدا که اگر اینچنین باشد باید ازدواج دنیا هم منافات داشته باشد با توجه به خدا)

اما گفتید کدام عارفی هست که چنین باشد و ازدواج نکرده و ازدواج را منافی سیر و سلوک می داند شما سید علی قاضی را مثال زدید که سه همسر دائم و یک همسر موقت داشتند بنده پسر ایشان سید مهدی قاضی را مثال می زنم که تا آخر عمر ازدواج نکرد (که البته پدر ایشان موافق نبودند که برای سیر و سلوک ازدواج نکند اما خودش نظر دیگری داشت) و اتفاقا ایشان متبحر در علم جفر بودند و آقای حسن زاده املی هم علم جفر را از همین سید مهدی یادگرفتند!

در کل دو دید عرفانی وجود دارد یکسری از عرفا که مذاق خوفی دارند مثل ملاحسینقلی که روشش بر ترک و سلب است یعنی همه چیز را ترک کن، ول کن این عرفان است نظر گروه دوم که نظر ما هم همین است که عارف شوقی و ذوقی تعبیر می کنند برخی مثل سید علی قاضی که می گویند همه چیز را داشته باش، هم زن، هم خانه، هم منزل، هم لباس های تمیز و شیک و هم دنیا و ... همه چیز را داشته باش و سلوک منافات با این ها ندارد و هیچ ارتباطی بین ترک اینها و سلوک نیست که ما داریم آن افرادی که نظر اول یعنی عرفان را در ترک اشیاء می دیدند مورد مخالفت عرفای دسته دوم بودند مثلا سید علی قاضی که می گفت باید همه چیز را با هم جمع کنی با فرزند دومشان سید مهدی،که ازدواج نمی کرد و تا آخر عمر هم ازدواج نکرد، خیلی مخالف بود،همان وقت به ایشان خیلی اظهار ناراحتی کرد که چرا ازدواج نمی کنی؟ تشکیل خانه و زندگی نمی دهی؟ ولی خوب دیگر، ایشان در یک عوالم دیگری بود، ریاضت، علم جفر و ...


یک نکته ای وجود دارد که چون اگر بخواهیم وارد آن بشویم باز هم یک موضوع جدید می شود و بنده وقت برای بحث ندارم همینقدر بگویم که علم در کتاب مفردات راغب در تعریف علم آمده:«"العِلْمُ: إدراك الشي‏ء بحقيقته"؛ علم درک حقیقی از اشیاء است» در مورد اسما به کار برده می شود و حتی نمی گویند پیامبر اسلام به هفتاد و دو حرف معرفت داشت بلکه همان لفظ علم را به کار می برند و در قرآن هم آمده و علم ادم الاسماء کلها و از لفظ علم استفاده می شود

اسم اعظم در اخیار خواص بندگان خدا و اولیا قرار می گیرد امام صادق علیه السلام میفرمایند: بعیسى بن مریم دو حرف داده شد كه با آنها كار میكرد و بموسى چهار حرف و بابراهیم هشت حرف و بنوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام این حروف را براى محمد صلّى اللَّه علیه و آله جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرفست و هفتاد و دو حرف آن بمحمد (ص) داده شد و یك حرف از او پنهان شد.

و اگر بخواهیم ویژگی اساسی دارندگان اسم اعظم را بشمریم، یکی از آنها انقطاع کامل از غیر خداست که نهایت درجه معرفت و عرفان همین کمال انقطاع است و دل آنها صرفا متوجه خدا باشد و در هنگام خواندن خدا، اصلا توجهی به غیر او نداشته باشند(با معنایی که ما می کنیم نه معنای دیگر که می شود):
از حضرت رسول اكرم (ص) پرسیدند كه: اسم اعظم پروردگار متعال كدامست؟ فرمود: هر اسمى از نامهاى خداوند متعال اعظم و بزرگ است. پس لازمست كه قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و تخلیه كرده، و سپس به هر یك از اسماء شریف او كه مى‏خواهى او را بخوان. پس او را اسم مخصوص كه اعظم و بزرگتر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلكه او خداى یگانه و قهار است كه دعاء بندگان خود را اجابت مى‏فرماید. و فرمود رسول اكرم كه: خداوند متعال قبول نمى‏كند دعاء را از قلبى كه مشغول لهو و لعب باشد.

و حتی خواص اصحاب ائمه هم توانایی یادیگری این اسماء را ندارند عمار ساباطى می گوید: به حضرت صادق علیه السّلام عرض كردم فدایت شوم مایلم بمن اسم اعظم را بیاموزى. فرمود تو طاقت آن را ندارى. وقتى من زیاد اصرار كردم فرمود همان جا باش آنگاه از جاى حركت كرده داخل اطاق شد، بعد مرا صدا زد كه داخل شو. من داخل شدم. فرمود این چیست؟

عرض كردم فدایت شوم برایم توضیح دهید. گفت امام دست بر روى زمین گذاشت دیدم خانه در حال دور زدن است چنان ناراحت شدم كه نزدیك بود از بین بروم. امام علیه السّلام خندید. عرضكردم فدایت شوم كافى است دیگر نمیخواهم.


این فهمی که شما از روایت دارید کجا و این چیزی که روایت می گوید کجا؟
اگر گفته شود هم شما و هم پیامبر انس هستید نتیجه می دهد که مقام شما با پیامبر یکی می باشد که از این روایت نتیجه گرفته اید که چون گفته شده حضرت فاطمه حوریه آفریده شده در صورت انسیه مقام حوریه با حضرت فاطمه یکی است؟
این روایت چیزی را که می رساند این است که مقام حوریه را اینقدر پایین نیاورید که منحصرش کنید در شهوات و ... که آخرش بشود آنکه خداوند چیزی آفرید که باعث دوری از توجه به حق می شود آنهم نه در دنیا چون دنیا دار امتحان است آن را می شود توجیه کرد که اگر سرگرمی و لهوی باشد برای امتحان است اما آخرتی که دار امتحان نیست خداوند چیزی را بیافریند که باعث دوری از حق بشود نتیجه همین پایین آوردن مقام نعمات بهشتی است!


می شود توضیح دهید به چه دلیل توجه به حقیقت وجود پیامبر عین توجه به خداست؟ چه صفتی در اهل بیت است که توجه به آنها باعث توجه به غیر خدا نمی شود ؟ یعنی چرا نباید عارف از توجه مخلوق بگذرد و به توجه خالق برسد؟؟ (همین توجه به منعم به جای نعمتی که می گویند)

(ما از اول همین را می گفتیم که توجه به پیامبر و حتی به حور هم عین توجه به خداست برای عارف و همان سخن حضرت امیر که هیچ ندیدم مگر خدا را قبل و بعد و با آن دیدم را هم به عنوان استدلال می آوریم که عارف هیچ چیز او را از خدا غافل نمی کند اما این عدم غفت با ترک و طرد آن شی نیست!)

چطور حور مایه اضلال نیست زمانی که باعث می شود افراد در بهشت با توجه به حور به زعم برخی از توجه به خدا غافل شوند؟!!! در ضمن حور فقط ظهور عفت و پاکدامنی نیست برای نماز و خمس و زکات و حج و دیگر عبادات و اذکار وعده به حور داده شده یعنی اگر حور فقط ظهور عبادات باشد ظهور تمام عبادات از جمله ولایت اهل بیت است نه فقط ظهور عفت و پاکدامنی!

خوب این همین چیزی است که ما از اول گفتیم پس اختلاف شما چیست؟! ما گفتیم که توجه محض به خدا به معنای نفی و ترک نیست که همه چیز را ترک کنیم تا حواسمان به خدا باشد اهل بیت و نعمات و عطایای خدا را نفی کنیم بلکه باید همه چیز را با هم جمع کنیم و قلب عارف جامع اضداد است! (البته این یک تعبیر تسامحی است)

این دیگر بحث نیست جدل است و بی نتیجه!

دچار دور شده است باز بر گشتیم سر خانه اول!

یکتای بی همتا;700628 نوشت:
برداشت های اشتباهی که ظاهرا شما و جناب اویس از کلام عرفا دارید را نشان دهم

متشکرم لطف فرمودید.

یکتای بی همتا;700628 نوشت:
یعنی ازدواج توجه به خداست؟ عارفی که خدا را شناخت چگونه می تواند ازدواج کند مولوی می گوید:آن کس که ترا شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ چطور عارف می تواند توجه به حق داشته باشد و سیر سلوک داشته باشد اما ازدواج هم کرده باشد که موجب توجه به غیر می شود؟!
(الان باز نفرمایید که چرا برداشت اشتباه می کنید بنده خودم از ابتدا گفتم که این برداشت اشتباه است که البته نظر برخی از عرفا هم واقعا اینچنین است اما شما دارید این برداشت اشتباه را برای بهشت می کنید که داشتن حور و وجود حور در بهشت منافات دارد با توجه به خدا که اگر اینچنین باشد باید ازدواج دنیا هم منافات داشته باشد با توجه به خدا)

سلام
نظرات صفحات قبل رو نخوندم فقط الان داشتم چشمی این صفحه رو میخوندم یهو چشمم افتاد به این مطلب شما :moteajeb:
دنبال بحث طولانی نیستم فقط همین پاراگراف شما رو میخواستم نظرم رو بنویسم.
:Computer:
اول اینکه پیامبر که انسان کاملی بودند و تمام توجهشون به خدا بود ازدواج کردند . وتوصیه به ازدواج کردند.
ما باید الگومون اهل بیت باشند نه ازشون جلو بیفتیم و نه عقب . حالا شاید برخی پیدا بشن بخواطر یه مشکلاتی نتونن ازدواج کنن اما
اینکه بیایم و بگیم برای اینکه توجهمون به خدا باشه ازدواج نکنیم این میشه افراط و جلو افتادن از اهل بیت (ع) . شما شیعه حضرت علی ع هستی باید
از ایشان هم پیروی کنی ... هر کاری هم بکنی و بکنیم نمیتونیم مقامممون رو از ایشان بالاتر ببریم .
:Rose:

ازدواج باعث میشه زودتر به کمال برسی ... مثل یک وسیله فرض کنیم از تهران میخوایم بریم شمال . من با ماشین بوگاتی راه میفتم شما با دوچرخه راه میفتی.کدوممون
زودتر میرسیم ؟ ازدواج یک نوع وسیلس که انسان رو زودتر به مقصد میرسونه . برو ثوابهایی که ازدواج داره رو ببین .ثواب یک رکعت نماز متاهل برابر هفتاد رکعت فرد مجرده .:yes:
اگر ازدواج نکنی چطور ازدیاد نسل پیدا بشه؟ برو ثواب تربیت فرزند صالح رو بخون ...
تا وقتی به خودت و اهل بیت و پیامبر (ص) معرفت پیدا نکنی مطمئن باش نسبت به خدا هم معرفت پیدا نخواهی کرد .:ok::Gol:
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

اَلعِبادَهُ سَبعونَ جُزء، اَفضَلُها جُزءً طَلَبُ الحَلالِ
عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.:Rose:

اناالعبد;700983 نوشت:

اول اینکه پیامبر که انسان کاملی بودند و تمام توجهشون به خدا بود ازدواج کردند . وتوصیه به ازدواج کردند.
ما باید الگومون اهل بیت باشند نه ازشون جلو بیفتیم و نه عقب . حالا شاید برخی پیدا بشن بخواطر یه مشکلاتی نتونن ازدواج کنن اما
اینکه بیایم و بگیم برای اینکه توجهمون به خدا باشه ازدواج نکنیم این میشه افراط و جلو افتادن از اهل بیت (ع) . شما شیعه حضرت علی ع هستی باید
از ایشان هم پیروی کنی ... هر کاری هم بکنی و بکنیم نمیتونیم مقامممون رو از ایشان بالاتر ببریم .
:Rose:

سلام
مرحبا بناصرنا :Kaf:، بنده که مطالبی که عرض نمودم در همین راستا بود که در بهشت اهل بیت هم ولدان مخلدون بنص قرآن وجود دارد و زمانی که در بهشت اهل بیت وجود دارد قبیح است که کسی فکر کند عرفان را بهتر از اهل بیت فهمیده و بگوید در بهشت ما نیازی به حور و ولدان مخلدون نیست و نباید باشد چون مایه اضلال و گمراهی است که انسان توجهش از خداوند به حور منصرف می شود که گویی حور نستجیر بالله جلوه شیطان است که با توجه به جلوه شیطان توجه عزیزان از خداوند دور شود! بنده برای نشان دادن این برداشت اشتباه با پرسشی پرسیدم یعنی اگر بگوییم حور باعث دوری از یاد خدا در بهشت می شود پس از نظر شما حتما ازدواج در دنیا هم باعث دوری از خداوند می شود که پیامبر 9 همسر داشتند حتما از نظر شما از همه از خداوند نعوذ بالله با این استدلال دور تر بودند!
بنا بر این سخن ما در همین راستا بود و اگر از ابتدا بحث را پیگیری نمایید متوجه می شوید که این سخن ما از این جهت بوده.

حبیبه;700938 نوشت:
این دیگر بحث نیست جدل است و بی نتیجه!

دچار دور شده است باز بر گشتیم سر خانه اول!


سلام
به هر حال شما نظر شخصی خودتان و عرفایی که عرفان را در ترک همه چیز می دانند گفتید و بنده هم نظر اسلام و نظر عرفایی که با تاسی از مکتب اهل بیت به نفی دنیا و نعمات نمی پردازند بلکه با جامعیتی که دارند معتقدند که آدمی هم در جمع زندگی کند و هم خلوت خوش خویش را داشته باشد. و هنر این است که انسان بتواند همه چیز را با هم جمع کند و دیندار باشد و عارف حقیقی جامع اضداد است را بیان کردیم.
و با این توضیحات قضاوت را به خوانندگان می سپاریم مگر اینکه شما خواهان ادامه این بحث باشید!

یکتای بی همتا;701325 نوشت:

سلام
به هر حال شما نظر شخصی خودتان و عرفایی که عرفان را در ترک همه چیز می دانند گفتید و بنده هم نظر اسلام و نظر عرفایی که با تاسی از مکتب اهل بیت به نفی دنیا و نعمات نمی پردازند بلکه با جامعیتی که دارند معتقدند که آدمی هم در جمع زندگی کند و هم خلوت خوش خویش را داشته باشد. و هنر این است که انسان بتواند همه چیز را با هم جمع کند و دیندار باشد و عارف حقیقی جامع اضداد است را بیان کردیم.
و با این توضیحات قضاوت را به خوانندگان می سپاریم مگر اینکه شما خواهان ادامه این بحث باشید!

علیکم السلام

یا للمسلمین ادرکنی!!!!!!

چطور حضرتعالی از سخنان بنده چنین نتیجه ی عقیمی گرفتید؟

شما چیزی را به بنده نسبت می دهید که هیچ اعتقادی به آن ندارم،لطفا به جای ابداع وجه تاویل های عجیب برای سخنان مخاطبتان کمی به سخنان او توجه کنید!!!!!!!

یکتای بی همتا;701319 نوشت:
سلام
مرحبا بناصرنا :Kaf:، بنده که مطالبی که عرض نمودم در همین راستا بود که در بهشت اهل بیت هم ولدان مخلدون بنص قرآن وجود دارد و زمانی که در بهشت اهل بیت وجود دارد قبیح است که کسی فکر کند عرفان را بهتر از اهل بیت فهمیده و بگوید در بهشت ما نیازی به حور و ولدان مخلدون نیست و نباید باشد چون مایه اضلال و گمراهی است که انسان توجهش از خداوند به حور منصرف می شود که گویی حور نستجیر بالله جلوه شیطان است که با توجه به جلوه شیطان توجه عزیزان از خداوند دور شود! بنده برای نشان دادن این برداشت اشتباه با پرسشی پرسیدم یعنی اگر بگوییم حور باعث دوری از یاد خدا در بهشت می شود پس از نظر شما حتما ازدواج در دنیا هم باعث دوری از خداوند می شود که پیامبر 9 همسر داشتند حتما از نظر شما از همه از خداوند نعوذ بالله با این استدلال دور تر بودند!
بنا بر این سخن ما در همین راستا بود و اگر از ابتدا بحث را پیگیری نمایید متوجه می شوید که این سخن ما از این جهت بوده.

آها من بحث رو دنبال نکردم الان هم دقیقا نمیدونم کی مخالف ازدواج و ... هستش:Nishkhand:
همون نظر ندم بهتره چون اصا نمیدونم چی به چیه مشکل چیه بحث سر چی هستش اصلا
:khoshgel:

[="Georgia"][="Blue"]

یکتای بی همتا;701325 نوشت:
سلام
به هر حال شما نظر شخصی خودتان و عرفایی که عرفان را در ترک همه چیز می دانند گفتید و بنده هم نظر اسلام و نظر عرفایی که با تاسی از مکتب اهل بیت به نفی دنیا و نعمات نمی پردازند بلکه با جامعیتی که دارند معتقدند که آدمی هم در جمع زندگی کند و هم خلوت خوش خویش را داشته باشد. و هنر این است که انسان بتواند همه چیز را با هم جمع کند و دیندار باشد و عارف حقیقی جامع اضداد است را بیان کردیم.
و با این توضیحات قضاوت را به خوانندگان می سپاریم مگر اینکه شما خواهان ادامه این بحث باشید!

با عرض سلام خدمت همه عزیزان و سروران گرامی
در آستانه حلول لیالی قدر از همه ی شما التماس دعای عاجزانه دارم.

اما در مورد مطالب نسبت داده شده به عرایض بنده و فرمایشات سرکار خانم حبیبه، باید عرض کنم اگر به دقت و درستی مطالب پیشین ما مورد مطالعه واقع شود دانسته می شود که ما هرگز درصدد آن نبودیم که بگوییم عرفان، در ترک نعمتها و دوری و پرهیز از آیات الهی است.
یکی از معضلاتی که همیشه دامن گیر عرفان بوده است این است که ظرایف نکات و دقایق آن مورد دقت و توجه کافی عموم قرار نمی گیرد و از این حیث دائما به رد و انکار و الحاد متهم می شود. حال آنکه عارف حقیقی سخنی جز قران و روایات ندارد و هرگز در صدد ارائه سنتی غیر از سنت رسول و ال مطهر او نیست.

ما نگفتیم که عارف درصدد واپس زنی نعم الهی و ترک آیات است چگونه چنین باشد در حالی که عارف همه اجزای نظام هستی را ظهورات و تجلیات حق سبحانه و تعالی می داند و در هر ذره و مجره، سلطان کریمه هو الاول و الاخر و الظاهر والباطن را مشاهده می کند؟

عارف حقیقی نه تنها ازدواج را مغایر توجه به حق نمی داند بلکه با تاسی به کلام پیشوایان حق که ازدواج را تمام کننده دین آدمی می دانند می گوید: ازدواج نه برای اطفای شهوت انسانی بلکه برای انشای صورت انسانی است. از منظر عارف، ازدواج وسیله ای برای قرب و نزدیکی به خداست زیرا محیط خانواده همچون قدم نهادن در عرصه آفرینش است که موجب ظهور همه اسما و صفات کمالیه انسان می شود و زمینه ترقی و پیشرفت معنوی وی را فراهمتر می سازد.

[/]

[=Georgia]

یکتای بی همتا;700628 نوشت:
در کل دو دید عرفانی وجود دارد یکسری از عرفا که مذاق خوفی دارند مثل ملاحسینقلی که روشش بر ترک و سلب است یعنی همه چیز را ترک کن، ول کن این عرفان است نظر گروه دوم که نظر ما هم همین است که عارف شوقی و ذوقی تعبیر می کنند برخی مثل سید علی قاضی که می گویند همه چیز را داشته باش، هم زن، هم خانه، هم منزل، هم لباس های تمیز و شیک و هم دنیا و ... همه چیز را داشته باش و سلوک منافات با این ها ندارد و هیچ ارتباطی بین ترک اینها و سلوک نیست که ما داریم آن افرادی که نظر اول یعنی عرفان را در ترک اشیاء می دیدند مورد مخالفت عرفای دسته دوم بودند مثلا سید علی قاضی که می گفت باید همه چیز را با هم جمع کنی با فرزند دومشان سید مهدی،که ازدواج نمی کرد و تا آخر عمر هم ازدواج نکرد، خیلی مخالف بود،همان وقت به ایشان خیلی اظهار ناراحتی کرد که چرا ازدواج نمی کنی؟ تشکیل خانه و زندگی نمی دهی؟ ولی خوب دیگر، ایشان در یک عوالم دیگری بود، ریاضت، علم جفر و ...

چنین انتسابی به عرفان به هیچ وجه صحیح نیست و کسی که چند صباحی اندک را در فهم مبانی حکمی و عرفانی صرف کرده باشد به روشنی و بداهت می داند که ما دو عرفان و یا دو بینش عرفانی نداریم بلکه هر چه هست شهود یک حقیقت است که در جداول و آیینه های قابلیت افراد جلوه گر می شود.

چنین نیست که به تعبیر شما ملاحسین قلی همدانی بر روش ترک و سلب استوار بوده و جناب سید علی قاضی بر سبیل جمع و اثبات باشد.
عارف حقیقی هر آنچه را که حائز شائبه نقائص خلق و حد و کدورت و تاریکی است رها کرده و هر آنچه را که رایحه عطرآگین حق و وجود و کمال و نور و روشنایی است برمیگزیند.
او چنان است که حتی اگر قرآن کریم به روی نیزه در آید و در برابر ولی الله قد علم کند آن را کنار زده و بدو پشت می کند و اگر درختی خشکیده به سخن حق درآمده و انی انا الله بگوید او را می ستاید.

عارف کسی است که در بند فهم عامیانه و متحجرانه از دین نیست بلکه حق را هر کجا که جلوه گر باشد تعظیم می کند و در برابر خلقی که نمودار ضعف و کاستی است می ایستد.


آری هیچ اختلافی بین عرفا و سلوک الی اللهی ایشان وجود ندارد و تفاوت منش و شیوه زندگی آنها برخواسته از انظار مردمانی است که عرفان را نشناخته اند. آنچه هست این است که عارف حقیقی گاه در برابر اسمای جلالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و مقتضای دوام سلوکش را بر ترک و انزوا و سکوت و خلوت می بیند و گاه در برابر اسمای جمالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و شرط بقای اتصالش را بر دستگیری خلائق و برطرف سازی نیاز ایشان و روی آوری به خلائق می بیند. این هر دو از مقتضیات اسمای جلالی و جمالی حق است که از منظر اعلی عارف هیچ تناقض و تضادی بین آنها نیست .

اویس;701697 نوشت:
یکی از معضلاتی که همیشه دامن گیر عرفان بوده است این است که ظرایف نکات و دقایق آن مورد دقت و توجه کافی عموم قرار نمی گیرد و از این حیث دائما به رد و انکار و الحاد متهم می شود. حال آنکه عارف حقیقی سخنی جز قران و روایات ندارد و هرگز در صدد ارائه سنتی غیر از سنت رسول و ال مطهر او نیست.

سلام
اتفاقا اعتراضی که ما به شما داشتیم دقیقا همین بود که متاسفانه دیگران با تایید شما و قرار دادن نشانه صلوات زیر آن پست های انحرافی به ظرایف کلام توجه نمی کنید و به ظاهر کلام عرفا متمسک می شوید و خطر این انحراف بسیار بیشتر است و این طریق به راهی می رود که جهله صوفیه رفتند!

آنچه که ما و دوستان از ابتدای تاپیک بیان داشتیم که مورد انکار و مخالفت واقع شد این بود که حور تجلی خداوند تبارک و تعالی است اگر تجلی نباشد هیچ چیزی قابل درک و شناخت نیست که عارف بخواهد چیزی به بشناسد زیرا احاطه به غیب الغیوب و ذات خداوند برای ما مقدور نیست و جز به تجلی و ظهور نمی توان او را شناخت!

قیصری در شرح فصوص می نویسد که او در همه مقامات و مواطن مرا مى‏شناسد و من او را در مقام هويت و احديتش نمى‏شناسم چه كسى بر آن اطلاع ندارد و بر حقيقت آن عارف نيست اما در مقام واحديت كه تجلى به اسماء و صفات و ظهور تفصيلى است او را مى‏ شناسم و به مقام شهود مى رسم.
«شرح فصوص قيصرى، ص 182»

غرض قيصرى اين است كه هويت مطلقه تا به مظاهر در نيامده شناخته نمى‏شود. به اصطلاح از مقام احديت به مقام واحديتش برسد. بلكه خود احديت هم تعينى است و آن هويت ساريه بى‏ قيد و تعين را عنقا گويند كه به فارسى سيمرغ مى‏ نامند و اين عنقا تا به كثرت اسماء و صفات در نيامده بى‏ نام و نشان است كه از آن در حديث شريف قدسي تعبير به «كنت كنزا مخفيا» شده است كه شناخته نمى‏شود مگر به خلق. يعنى تعين گرفتن كنز مخفى.

در واقع حتی عطاياى ذاتى بى ‏واسطه اسماء و صفات ظاهر نمى‏شود زيرا كه حق تعالى از حيث ذاتش تجلى بر موجودات نمى‏ كند مگر از وراء حجابى از حجب اسمائيه (اسم يعنى حجاب) از اينجاست كه اهل اللّه مى‏گويند ظهور بى‏ مظهر تصور شدنى نيست و سرّ و نكته حديث قدسي داود پيغمبر عليه السلام: «كنت كنزا مخفيا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف» همين است كه كنز مخفى ذات است و خلق مظاهر آن ذات كه حجابند پس نكته چقدر شيرين که بسیاری از آن غافل هستند اين كه رؤيت مرئى مربوط به رفع حجاب است اما جناب دوست براى رؤيتش حجاب آفريد كه تا به حجاب بى‏ حجاب ديده شود اگر کسی همین نکته اخیر را فهمیده باشد درک این معنا برایش سختت نیست که چگونه می توان از رویت حور عین که حجاب حق است،حق را بی حجاب دید!

اویس;701708 نوشت:
چنین انتسابی به عرفان به هیچ وجه صحیح نیست و کسی که چند صباحی اندک را در فهم مبانی حکمی و عرفانی صرف کرده باشد به روشنی و بداهت می داند که ما دو عرفان و یا دو بینش عرفانی نداریم بلکه هر چه هست شهود یک حقیقت است که در جداول و آیینه های قابلیت افراد جلوه گر می شود.

عجب! این مطالبی که عرض نمودم از آقای سید محمد حسن قاضی فرزند آيت الله سيد علي آقا قاضي اعلی الله مقامه بود که در کتاب کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش ذکر شده و در همانجا پسر ایشان چنین تقسیم بنده را ذکر می کنند که پدرم اینگونه بود و ملاحسینقلی آنگونه بعد ذکر می کند می گوید که برادر من (سید مهدی قاضی) ایشان ازدواج نمی کرد و روشش بر ترک بود و به قول شما در برابر اسمای جلالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و مقتضای دوام سلوکش را بر ترک و انزوا و سکوت و خلوت می بیند اما آیت الله سید علی قاضی در برابر اسمای جمالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و شرط بقای اتصالش را بر دستگیری خلائق و برطرف سازی نیاز ایشان و روی آوری به خلائق می بیند و خود آیت الله قاضی که عارف بالله است از حال پسرش خبر ندارد که طبق نص همان کتاب پسرش را از اینگونه ترک کردن دنیا و زن نگرفتن نهی می کند یحتمل طبق گفته شما ایشان چند صباحی اندک در فهم مبانی حکمت و عرفان به اندازه شما نبوده که متوجه این ظرافت های عرفانی شود و پسرش را که به تعبیر شما هیچ اختلافی بین آنها در سیر و سلوک نبوده بی دلیل از ترک دنیا و زن گرفتن که وظیفه عرفانی او بوده نهی می نموده!!!!!!!!!!!!!!!!!

[="Times New Roman"][="Black"]علامه به حوری پا نمی داد :Khandidan!:

دمش گرم :Khandidan!:[/]

اویس;701697 نوشت:
ما نگفتیم که عارف درصدد واپس زنی نعم الهی و ترک آیات است چگونه چنین باشد در حالی که عارف همه اجزای نظام هستی را ظهورات و تجلیات حق سبحانه و تعالی می داند و در هر ذره و مجره، سلطان کریمه هو الاول و الاخر و الظاهر والباطن را مشاهده می کند؟

دقیقا این همان مطالبی بود که بنده از ابتدای تاپیک عرض نمودم که مورد مخالفت واقع شد که چگونه عارف در درصدد واپس زنی نعم الهی و هدیه الهی حور عین و ترک آیات است چگونه چنین باشد در حالی که عارف همه اجزای نظام هستی را ظهورات و تجلیات حق سبحانه و تعالی می داند و در هر ذره و مجره، سلطان کریمه هو الاول و الاخر و الظاهر والباطن را مشاهده می کند.
أَ يَکُونُ لِغَيْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَکَ حَتَّي يَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَکُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِيتُوصِلُ إِلَيْکَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاکَ عَلَيْهَا رَقِيبا وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِيبا إِلَهِيأَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الآْثَارِ فَأَرْجِعْنِيإِلَيْکَ بِکِسْوَةِ الاَْنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ... وَ هَذَا حَالِيلا يَخْفَي عَلَيْکَ مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَيْکَ وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْکَ فَاهْدِنِيبِنُورِکَ إِلَيْکَ...
وَ أَنْتَ الَّذِيلا إِلَهَ غَيْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَيْء فَمَا جَهِلَکَ شَيْءٌ وَ أَنْتَ الَّذِيتَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِيکُلِّ شَيْء فَرَأَيْتُکَ ظَاهِرا فِيکُلِّ شَيْء وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِکُلِّ شَيْء. ... يَا مَنِ احْتَجَبَ فِيسُرَادِقَاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصَارُ يَا مَنْ تَجَلَّي بِکَمَالِ بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاسْتِوَاءَ ]مِنَ الاسْتِوَاءِ [کَيْفَ تَخْفَي وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ أَمْ کَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ .
آيا براي غير تو ظهوري هست که آن ظهور براي تو نباشد تا ظاهر کننده تو باشد؟! کي غايب بوده اي تا نيازمند دليلي باشي که بر تو دلالت کند؟ کي دور شده اي تا اثرها وسيله وصول به تو گردند. کور باد چشمي که تو را رقيب خود نبيند و بي سود باد دستمايه کسي که از حجت تو نصيبي نداشته باشد.
بار الها ! ما را به رجوع بر آثار امر فرمودي، پس ما را در لباسي از نور و هدايتي روشن به سوي خود برگردان. اين حال من است که بر تو مخفي نيست. از تو وصال تو را مي طلبم و با تو به تو استدلال مي کنم. پس مرا با نور خود به سوي خويش هدايت فرما.
تو آن خدايي که غير تو معبودي نيست. خود را بر همه چيز شناساندي و چيزي نسبت به تو جاهل نيست. خود را در همه چيز به من آشکار ساختي و تو را در هر چيز آشکار ديدم که تو بر همه چيز ظاهري.
اي که در پرده هاي عرش خود محجوب از ديده هاست. اي که در کمال زيبايي اش تجلي کرده است و عصمتش در اوج خويش تحقق يافته است.
چگونه مخفي ماني در حالي که ظاهري، و چگونه غايب گردي در حالي حاضر و ناظري؟!

Im_Masoud.Freeman;703492 نوشت:
[=Times New Roman]علامه به حوری پا نمی داد :Khandidan!:

دمش گرم :Khandidan!:


البته بعدا علامه می گوید هر دفعه که این صحنه یادم می آید از ناراحت شدن حوری ناراحت می شوم :Sham:

با سلام:

جناب یکتای بی همتا:

حضرتعالی این فراز از مناجات شعبانیه را چگونه می فهمید؟

"الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا......

حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور..."

منظور از کمال انقطاع الی الله چیست؟

مقصود از خرق حجب نورانی چیست؟

حبیبه;703497 نوشت:
حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور..."

سلام
بنده باز همین مطلب را در مورد اهل بیت مطرح می کنم که شما بفرمایید این فقره از دعا را با توجه به اینکه اهل بیت حجاب نوارنی هستند چگونه معنا می کنید؟
مثلا در این روایات از اهل بیت به حجاب تعبیر شده است: بالاسم الذی احتجبت به (بحارالانوار، ج18، ص427). محمد صلی الله علیه وآله حجاب الله.(همان ج58، ص42). الامام حجاب الله وآیة اللّه. (همان، ج3، ص102). امر الله بعض الملائکة حتی یحجبوه.(همان، ج61، ص53؛ ج85، ص256). اول ما خلق الله حجبه. (همان، ج36، ص342)
پاسخی که بنده می دهم این است که نمی توان گفت ائمه (ع) در طریق الی الله هم حجب نورانی اند و هم موجب صعود می شوند، بلکه در این صورت موجب صعود نخواهند بود و تنها حجب نورانی اند. اما باید توجه داشت که در روایات بر اسما و صفات الاهی یا وجود پیامبر (ص) حجاب نورانی اطلاق شده است و قاعدتا نباید معنای منفی، مد نظر این گونه روایات باشد بلکه منظور این است که آنها آیاتی هستند که حق را نشان می دهند و سبب مشی و پیشرفت هستند: "کلما اضاءلهم مشوا فیه واذا اظلم علیهم قاموا" ، اما به هرحال تجلی و ظهور نور مطلق الاهی به دلیل شدت و قوت بدون گذر از حجاب ها امکان ندارد، و علاوه موجودات نیز به دلیل ضعف و ناتوانی بدون واسطه یا واسطه ها توان درک نور مطلق را ندارند، و از این روست که باید از کانال وجودی اسماء و صفات، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او را نظاره کرد و از همین جهت است که می توان بر آنها و سایر تجلیات خداوند حجاب را اطلاق کرد بدون اینکه معنای منفی یاد شده در اینجا لحاظ شود.

در هر صورت آنچه برای ما مهم است آن است که بدانیم حجاب های نورانی گرچه خداوند را نشان می دهند و هرچه نورشان بیشتر باشد دیدنی را بهتر نشان می دهند، اما خدا را من وراء الحجاب نشان می دهند و هیچ گاه معاینه و بدون پرده حق را نمی توان ملاقات نمود؛ زیرا او عروس همیشه پرده نشین غیب است و هیچ چشم دلی محرم دیدار او نیست. او چنان سبحان و مقدس است که هیچ عقل و دلی آن طهارت و پاکی را ندارد که معاینه جمال و جلال آن قامت رعنا کند.

قبلا هم گفتند که در واقع حتی عطاياى ذاتى بى ‏واسطه اسماء و صفات ظاهر نمى‏شود زيرا كه حق تعالى از حيث ذاتش تجلى بر موجودات نمى‏ كند مگر از وراء حجابى از حجب اسمائيه (اسم يعنى حجاب) از اينجاست كه اهل اللّه مى‏گويند ظهور بى‏ مظهر تصور شدنى نيست و سرّ و نكته حديث قدسي داود پيغمبر عليه السلام: «كنت كنزا مخفيا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف» همين است كه كنز مخفى ذات است و خلق مظاهر آن ذات كه حجابند پس نكته چقدر شيرين که بسیاری از آن غافل هستند اين كه رؤيت مرئى مربوط به رفع حجاب است اما جناب دوست براى رؤيتش حجاب آفريد كه تا به حجاب بى‏ حجاب ديده شود اگر کسی همین نکته اخیر را فهمیده باشد درک این معنا برایش سختت نیست که چگونه می توان از رویت حور عین که حجاب حق است،حق را بی حجاب دید و همان خرق حجب نور معنا شود!

یکتای بی همتا;701319 نوشت:
سلام
مرحبا بناصرنا :Kaf:، بنده که مطالبی که عرض نمودم در همین راستا بود که در بهشت اهل بیت هم ولدان مخلدون بنص قرآن وجود دارد و زمانی که در بهشت اهل بیت وجود دارد قبیح است که کسی فکر کند عرفان را بهتر از اهل بیت فهمیده و بگوید در بهشت ما نیازی به حور و ولدان مخلدون نیست و نباید باشد چون مایه اضلال و گمراهی است که انسان توجهش از خداوند به حور منصرف می شود که گویی حور نستجیر بالله جلوه شیطان است که با توجه به جلوه شیطان توجه عزیزان از خداوند دور شود! بنده برای نشان دادن این برداشت اشتباه با پرسشی پرسیدم یعنی اگر بگوییم حور باعث دوری از یاد خدا در بهشت می شود پس از نظر شما حتما ازدواج در دنیا هم باعث دوری از خداوند می شود که پیامبر 9 همسر داشتند حتما از نظر شما از همه از خداوند نعوذ بالله با این استدلال دور تر بودند!
بنا بر این سخن ما در همین راستا بود و اگر از ابتدا بحث را پیگیری نمایید متوجه می شوید که این سخن ما از این جهت بوده.

البته شما هنوز پاسخ نداده اید که اگر همه چیز جلوه خداست چرا همین مواهب و نعمت ها باعث سقوط انسانها شده؟!
طبق سخن شما شهوت ران هم عارف است و دارد سلوک میکند
میگن اشو عارف هندی هم چنین نظری داشته...
مبنی براینکه راه رسیدن به خدا آزادی جنسی است

یکتای بی همتا;703524 نوشت:

سلام
بنده باز همین مطلب را در مورد اهل بیت مطرح می کنم که شما بفرمایید این فقره از دعا را با توجه به اینکه اهل بیت حجاب نوارنی هستند چگونه معنا می کنید؟
مثلا در این روایات از اهل بیت به حجاب تعبیر شده است: بالاسم الذی احتجبت به (بحارالانوار، ج18، ص427). محمد صلی الله علیه وآله حجاب الله.(همان ج58، ص42). الامام حجاب الله وآیة اللّه. (همان، ج3، ص102). امر الله بعض الملائکة حتی یحجبوه.(همان، ج61، ص53؛ ج85، ص256). اول ما خلق الله حجبه. (همان، ج36، ص342)
پاسخی که بنده می دهم این است که نمی توان گفت ائمه (ع) در طریق الی الله هم حجب نورانی اند و هم موجب صعود می شوند، بلکه در این صورت موجب صعود نخواهند بود و تنها حجب نورانی اند. اما باید توجه داشت که در روایات بر اسما و صفات الاهی یا وجود پیامبر (ص) حجاب نورانی اطلاق شده است و قاعدتا نباید معنای منفی، مد نظر این گونه روایات باشد بلکه منظور این است که آنها آیاتی هستند که حق را نشان می دهند و سبب مشی و پیشرفت هستند: "کلما اضاءلهم مشوا فیه واذا اظلم علیهم قاموا" ، اما به هرحال تجلی و ظهور نور مطلق الاهی به دلیل شدت و قوت بدون گذر از حجاب ها امکان ندارد، و علاوه موجودات نیز به دلیل ضعف و ناتوانی بدون واسطه یا واسطه ها توان درک نور مطلق را ندارند، و از این روست که باید از کانال وجودی اسماء و صفات، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او را نظاره کرد و از همین جهت است که می توان بر آنها و سایر تجلیات خداوند حجاب را اطلاق کرد بدون اینکه معنای منفی یاد شده در اینجا لحاظ شود.

در هر صورت آنچه برای ما مهم است آن است که بدانیم حجاب های نورانی گرچه خداوند را نشان می دهند و هرچه نورشان بیشتر باشد دیدنی را بهتر نشان می دهند، اما خدا را من وراء الحجاب نشان می دهند و هیچ گاه معاینه و بدون پرده حق را نمی توان ملاقات نمود؛ زیرا او عروس همیشه پرده نشین غیب است و هیچ چشم دلی محرم دیدار او نیست. او چنان سبحان و مقدس است که هیچ عقل و دلی آن طهارت و پاکی را ندارد که معاینه جمال و جلال آن قامت رعنا کند.

قبلا هم گفتند که در واقع حتی عطاياى ذاتى بى ‏واسطه اسماء و صفات ظاهر نمى‏شود زيرا كه حق تعالى از حيث ذاتش تجلى بر موجودات نمى‏ كند مگر از وراء حجابى از حجب اسمائيه (اسم يعنى حجاب) از اينجاست كه اهل اللّه مى‏گويند ظهور بى‏ مظهر تصور شدنى نيست و سرّ و نكته حديث قدسي داود پيغمبر عليه السلام: «كنت كنزا مخفيا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف» همين است كه كنز مخفى ذات است و خلق مظاهر آن ذات كه حجابند پس نكته چقدر شيرين که بسیاری از آن غافل هستند اين كه رؤيت مرئى مربوط به رفع حجاب است اما جناب دوست براى رؤيتش حجاب آفريد كه تا به حجاب بى‏ حجاب ديده شود اگر کسی همین نکته اخیر را فهمیده باشد درک این معنا برایش سختت نیست که چگونه می توان از رویت حور عین که حجاب حق است،حق را بی حجاب دید و همان خرق حجب نور معنا شود!


با سلام:

خب پس از نظر حضرتعالی فرقی ندارد که خداوند را از ورای حجاب اقرب دید یا از ورای حجاب بعید

و هر دو معاینه از نظر ارزش معرفتی یکسان است!

آنکه خداوند را از ورای حجاب حقایق وجودی اهل بیت علیهم السلام می بیند هیچ فرقی ندارد با انکه

خداوند را از ورای حجاب یکی از شئون اهل بیت علیهم السلام که حوریه هستند ببیند.

این مطلب را که می دانید حتی فرشتگان از شئون وجودی حقایق اهل بیتند!!!!

ببخشید این حوری ها کلا برای آقایون هستن یا نه فرقی نداره؟:khandeh!:

بلا;703583 نوشت:
ببخشید این حوری ها کلا برای آقایون هستن یا نه فرقی نداره؟:khandeh!:

:Moteajeb!::moteajeb::Gig:

کسانی که طالب تعیّش مادی و زینت دنیوی هستند ما مزد سعی آنها را در همین دنیا کاملا می‌دهیم و هیچ از اجر عملشان در دنیا کم نخواهد شد
ولی هم اینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه اعمالشان در راه دنیا (پس از مرگ) ضایع و باطل می‌گردد.

بلا;703583 نوشت:
ببخشید این حوری ها
>بهشتی که حورالعینش سیاه چشم و درشت چشم باشد به رفتن نمی ارزد.

[="Georgia"][="Blue"]

یکتای بی همتا;703485 نوشت:
اتفاقا اعتراضی که ما به شما داشتیم دقیقا همین بود که متاسفانه دیگران با تایید شما و قرار دادن نشانه صلوات زیر آن پست های انحرافی به ظرایف کلام توجه نمی کنید و به ظاهر کلام عرفا متمسک می شوید و خطر این انحراف بسیار بیشتر است و این طریق به راهی می رود که جهله صوفیه رفتند!

شما به بزرگواری خود دعا بفرمایید منتهای راه بنده و همراهانم مقصد جهله صوفیه نباشد.

یکتای بی همتا;703485 نوشت:
آنچه که ما و دوستان از ابتدای تاپیک بیان داشتیم که مورد انکار و مخالفت واقع شد این بود که حور تجلی خداوند تبارک و تعالی است اگر تجلی نباشد هیچ چیزی قابل درک و شناخت نیست که عارف بخواهد چیزی به بشناسد زیرا احاطه به غیب الغیوب و ذات خداوند برای ما مقدور نیست و جز به تجلی و ظهور نمی توان او را شناخت!

قیصری در شرح فصوص می نویسد که او در همه مقامات و مواطن مرا مى‏شناسد و من او را در مقام هويت و احديتش نمى‏شناسم چه كسى بر آن اطلاع ندارد و بر حقيقت آن عارف نيست اما در مقام واحديت كه تجلى به اسماء و صفات و ظهور تفصيلى است او را مى‏ شناسم و به مقام شهود مى رسم.
«شرح فصوص قيصرى، ص 182»

غرض قيصرى اين است كه هويت مطلقه تا به مظاهر در نيامده شناخته نمى‏شود. به اصطلاح از مقام احديت به مقام واحديتش برسد. بلكه خود احديت هم تعينى است و آن هويت ساريه بى‏ قيد و تعين را عنقا گويند كه به فارسى سيمرغ مى‏ نامند و اين عنقا تا به كثرت اسماء و صفات در نيامده بى‏ نام و نشان است كه از آن در حديث شريف قدسي تعبير به «كنت كنزا مخفيا» شده است كه شناخته نمى‏شود مگر به خلق. يعنى تعين گرفتن كنز مخفى.

در واقع حتی عطاياى ذاتى بى ‏واسطه اسماء و صفات ظاهر نمى‏شود زيرا كه حق تعالى از حيث ذاتش تجلى بر موجودات نمى‏ كند مگر از وراء حجابى از حجب اسمائيه (اسم يعنى حجاب) از اينجاست كه اهل اللّه مى‏گويند ظهور بى‏ مظهر تصور شدنى نيست و سرّ و نكته حديث قدسي داود پيغمبر عليه السلام: «كنت كنزا مخفيا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف» همين است كه كنز مخفى ذات است و خلق مظاهر آن ذات كه حجابند پس نكته چقدر شيرين که بسیاری از آن غافل هستند اين كه رؤيت مرئى مربوط به رفع حجاب است اما جناب دوست براى رؤيتش حجاب آفريد كه تا به حجاب بى‏ حجاب ديده شود اگر کسی همین نکته اخیر را فهمیده باشد درک این معنا برایش سختت نیست که چگونه می توان از رویت حور عین که حجاب حق است،حق را بی حجاب دید!


بنده منکر و مخالف این فرمایش شما نیستم. عرض بنده این بود که عارف از هرآنچه که جولانگه حدود و نواقص و مبعّد حق است روی گردان است ولو آن چیز ملکی از ملائک باشد و به هر موجودی که تجلی حق و مقرّب حق باشد روی آور است ولو آن شخص گدایی نیازمند در گاه رکوع باشد.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

یکتای بی همتا;703490 نوشت:
عجب! این مطالبی که عرض نمودم از آقای سید محمد حسن قاضی فرزند آيت الله سيد علي آقا قاضي اعلی الله مقامه بود که در کتاب کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش ذکر شده و در همانجا پسر ایشان چنین تقسیم بنده را ذکر می کنند که پدرم اینگونه بود و ملاحسینقلی آنگونه بعد ذکر می کند می گوید که برادر من (سید مهدی قاضی) ایشان ازدواج نمی کرد و روشش بر ترک بود و به قول شما در برابر اسمای جلالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و مقتضای دوام سلوکش را بر ترک و انزوا و سکوت و خلوت می بیند اما آیت الله سید علی قاضی در برابر اسمای جمالی حق سبحانه و تعالی قرار گرفته و شرط بقای اتصالش را بر دستگیری خلائق و برطرف سازی نیاز ایشان و روی آوری به خلائق می بیند و خود آیت الله قاضی که عارف بالله است از حال پسرش خبر ندارد که طبق نص همان کتاب پسرش را از اینگونه ترک کردن دنیا و زن نگرفتن نهی می کند یحتمل طبق گفته شما ایشان چند صباحی اندک در فهم مبانی حکمت و عرفان به اندازه شما نبوده که متوجه این ظرافت های عرفانی شود و پسرش را که به تعبیر شما هیچ اختلافی بین آنها در سیر و سلوک نبوده بی دلیل از ترک دنیا و زن گرفتن که وظیفه عرفانی او بوده نهی می نموده!!!!!!!!!!!!!!!!!

بنده حقیر بسیار بی مقدارتر از آنم که بخواهم سخنی در برابر عارفان الهی اظهار بدارم آنچه را که به عرض محضر رساندم برگرفته از مشرب همین عارفان الهی است که اگر چه در بدونظر مشارب گوناگون عرفانی را بر می شمارند ولی در غایت نظر همه این اختلافات را منتفی دانسته و نور عرفان را یک حقیقت ولی در مشکات جداول گوناگون نفوس مستعده متکثر می بینند.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]جمع بندی
سوال
آیا ممکن است کسی به واسطه ی دوری از گناه و مراقبه ی بسیار طولانی به جایی برسد که خداوند پاداش اخروی او را در همین دنیا عطا کرده و در همین دنیا مثلا فرشتگانی را به شکل حوریان بهشی در اختیار او بگذارد و به او اجازه ی برقراری روابط نا مشروع با آنها را بدهد؟

پاسخ
اگر نعمت حضور و مراقبت تامه روزی انسان شود و شخص علاوه بر دوری از گناهان، توفیق ادراک معارف الهیه از جمله توحید صمدی هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن را پیدا کند به چنان درجه ای نائل می شود که هر دم فرشتگان و حوریان الهی صف در صف منتظر نیم نگاهی از چنین انسانی هستند تا چه رسد به اینکه افتخار هم آغوشی با وی را پیدا کنند. اگرچه انسانی که بدین مقام راه یافته و حلاوت حقیقی ذکر رب را چشیده است از چنان لذت فوق العاده ای برخوردار خواهد بود که دیگر سودای مقاربت با ملائکه الله را نداشته و هرگز اعتنایی به ایشان نخواهد داشت.

فرض بفرمایید کودکی را که آرزو دارد سطلی انباشته از اسباب بازی خانه سازی داشته باشد آیا می توان این آرزو را نیز در مرد بالغ مرفهی که از دهها خانه های بزرگ و مجلل برخوردار است محقق دانست. بدیهی است که این چنین آرزویی سودای همان کودکی است که بضاعت فهمش در حد همان لذت بازی با اسباب بازی است نه بیش از آن.

خوب است در این خاطره علامه طباطبایی علیه الرحمه اندکی اندیشه نمایی که فرمود:
روزی مشغول گفتن ذکری بودم که باید چند هزار مرتبه گفته می‌شد و از این رو، چند ساعت وقت لازم داشتم. اتاق را خلوت کرده و شرایط را طوری فراهم کردم تا کسی به آنجا نیاید و من بتوانم آن ذکر را به تعداد مشخصی بگویم. مشغول گفتن ذکر بودم که احساس کردم آثار این ذکر، کم‌کم بر من هویدا می‌شود. ناگهان دیدم که از جانب راست من فرشته‌ای با جامی از آب بهشتی ظاهر شد و عرض کرد این یک جام بهشتی برای شماست آن را برای شما آورده‌ام تا میل کنید.
من که در میانه ذکر توجه به هر چه غیر حق را ناروا و بیرون از ادب می دانستم به این فرشته، اعتنا نکردم! ملک بارها می‌گفت: من فرشته‌ام و آب سلسبیل بهشتی برایت آورده‌ام از دست من بگیر و آن را بنوش و همچنان توجه نمی کردم تا اینکه ملک از سمت چپم ، ظاهر شد و باز همان سخنان را تکرار کرد و این بار نیز کوچکترین توجهی به آن فرشته نکردم تا اینکه سقف شکافته شد و آن فرشته بالا رفت.

آری آنکه غرق لذت حضور عند الله است موانست و مقاربت و معاشقت با ملائکه برایش طعمی ندارد. اگر می خواهی این معنا را درک کنی کافی است عسل مصفایی را بنوشی و بعد از آن نی شکری را در دهان گذاری آیا شرینی نی شکر در کام عسلین تو قابل ادراک است؟!

موضوع قفل شده است