جمع بندی آیا ممکن است حوری بهشتی در همین دنیا به انسان داده شود؟

تب‌های اولیه

137 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حبیبه;699012 نوشت:
دیگه چه عرض کنم؟!!!

جز اینکه اگر کمی فقط کمی در این اندیشه کنید که وجود انسان و نیازهای او اعم از مادی و معنوی،عقلی و روحی و فطری

احتیاج به تامین و پاسخ دارد(این دنیا را عرض می کنم) و اگر تامین نشود انسان دچار یک نوع احساس نقص است،احساس بحران

و سرخوردگی،مثل همه مشکلاتی که خیلی ها دارند.

خب اگر قرار باشد در این دنیا این مشکلات باشد در عوالم برتر هم همین اوضاع باشد که کلا انسان به پوچی می رسد!!!

چرا خلقت؟چرا عبادت؟چرا زحمت؟

چرا این همه وعده و وعید از سوی خداوند؟

خداست، خدااااااااااااااا

و من اصدق من الله حدیثا؟چه کسی از خدا راستگو تر است؟

ببخشید که بیان من رسا نیست،در نهایت همه چیز به تلاش علمی و عملی خودتان بسته است.(برای حل مسائلتان)

بله
اما در پست های قبل عرض کردم که....
بعد از مرگ اونقدر ازین قبر به اون قبر میشیم که احتیاجات دنیایی یادمون میره...
و اصلا نیازهای فیزیولوژیک دیگر در آنجا مطرح نیست....
مگر در همین قرآن نشنیدین کا آنجا نه گرسنه میشوی و نه تشنه..؟
لذا فقط میماند لذت عبادت...
درست مانند ملایکه...
در انجیل هم این مطلب آمده

گله و انتقاد من از اسلام اینه که چرا برای تشویق به عمل نیک و رسیدن به قرب الهی...از لذات دنیایی استفاده ابزاری کرده؟
آیا این اقتضای هدایت اعراب آن زمان بوده؟
نمیدانم

ملاali;699019 نوشت:
بله
اما در پست های قبل عرض کردم که....
بعد از مرگ اونقدر ازین قبر به اون قبر میشیم که احتیاجات دنیایی یادمون میره...
و اصلا نیازهای فیزیولوژیک دیگر در آنجا مطرح نیست....
مگر در همین قرآن نشنیدین کا آنجا نه گرسنه میشوی و نه تشنه..؟

لذا فقط میماند لذت عبادت...

گله و انتقاد من از اسلام اینه که چرا برای تشویق به عمل نیک ...از تجربه لذات دنیایی استفاده ابزاری کرده؟

" إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فیها وَلا تَعْرى " ، " وَأَنَّکَ لا تَظمَؤُا فیها وَلا تَضْحى "

تشنه نمی شوی،گرسنه نمی شوی،چون آنجا به تعبیر قران دار السلام است یعنی هیچ رنج و نقص و نقصانی نیست

اگر قرار بود آنجا هم رنج گرسنگی و تشنگی باشد که دار السلام نبود.

خب حالا خداوند حکیم مهربان اگر به تعبیر شما استفاده ابزاری نمی کرد من و شما مفاهیم قران را درک می کردیم؟

گرچه استفاده ابزاری هم نیست اینها واقعا وجود دارند ولی از آنچه ما تصور می کنیم یقینا برتر و بالاترند.

حبیبه;699024 نوشت:
" إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فیها وَلا تَعْرى " ، " وَأَنَّکَ لا تَظمَؤُا فیها وَلا تَضْحى "

تشنه نمی شوی،گرسنه نمی شوی،چون آنجا به تعبیر قران دار السلام است یعنی هیچ رنج و نقص و نقصانی نیست

اگر قرار بود آنجا هم رنج گرسنگی و تشنگی باشد که دار السلام نبود.

خب حالا خداوند حکیم مهربان اگر به تعبیر شما استفاده ابزاری نمی کرد من و شما مفاهیم قران را درک می کردیم؟

گرچه استفاده ابزاری هم نیست اینها واقعا وجود دارند ولی از آنچه ما تصور می کنیم یقینا برتر و بالاترند.


حالا شد
خب وقتی گرسنگی و تشنگی وجود ندارد پس نعمتی که بخواد آنرا رفع کند هم وجود ندارد
و از همینجا راز تمثیلی بودن این آیات آشکار میشود

و اما دلیل شما برای استفاده ابزاری خداوند از لذات دنیا درست نیست
چون نتیجه اش معرفت به قرب خدا نیست بلکه گمراهی و کج فهمی عموم است
لذا این آیات را باید اقتضای همان دوره نزول دانست..منتها دعواش برای ما شده..
کما اینکه در انجیل اینطور نبوده و صریحا به این که در بهشت نکاح و غیره نیست اشاره شده

ملاali;699014 نوشت:
بله حوری حقه اما به قول عرفا ازدواج فقط روابط جنسی نیست که...

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ
ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می‌شود!
شما دلیلی دارید که در بهشت ارتباط به قول شما طلب حوری خواست انسان نیست با توجه با آیه بالا و آیه زیر که نکاح زن در دنیا حلال است و جز طیبات است و در آخرت هم فقط مخصوص مومنین است؟
قُل مَن حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ ۚ قُل هِیَ لِلَّذینَ آمَنوا فِی الحَیاهِ الدُّنیا خالِصَهً یَومَ القِیامَهِ ۗ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمونَ ﴿۳۲اعراف ﴾
بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!» بگو: «این‌ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ (اگر چه دیگران نیز با آن‌ها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود.» این گونه آیات (خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می‌دهیم!
ملاali;699014 نوشت:
حورالعین یعنی نور چشم
زن بکر یعنی علم بکر

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).

قرآن کسانی که متشابهات را تاویل می کنند انسان هایی می داند که فی قلوبهم زیغ است تا چه رسد به آنکه شما بخواهید محکمات را تاویل کنید!!!!!!!

اصل در کلام، ظاهر آن است مگر این که دلیلی بر استعاره یا مجاز بودن آن اقامه شود. به عبارت دیگر در سخن گوینده حکیم اصل عدم استعاره و عدم مجاز گویی است مگر قرینه در کلام یا حاکم بر فضای کلام باشد وگرنه این کلام حکیمانه نیست

کاری هم نداریم که در قران گفته

وَمَا تُوعَدُونَ فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ
و آنچه به شما وعده داده می‌شود سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حقّ است همان گونه که شما سخن می‌گویید!

كار بجايى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگان شكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى‏كند كه آنچه به شما در زمينه رزق و روزى و وعده ‏هاى ثواب و عقاب قيامت وعده داده شده همه حق است، و هيچ شك و ترديدى در آن نيست .
تعبير به" مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ" (همانگونه كه سخن مى‏گوئيد) تعبير لطيف و حساب شده‏ اى است كه از محسوسترين اشياء سخن مى‏گويد، چرا كه گاهى خطا در باصره يا سامعه انسان واقع مى ‏شود، اما در سخن گفتن چنين خطايى راه ندارد كه انسان احساس كند سخن گفته در حالى كه سخن نگفته باشد، لذا قرآن مى‏گويد: همان اندازه كه سخن گفتن شما برايتان محسوس است و واقعيت دارد رزق و وعده‏ هاى الهى نيز همين گونه است یعنی عین کلام خود که نه مجازی هست و نه استعاره ای که مثلا بگویید سلام بعدا در آخرت متوجه شوید گفته اید خداحافظ!

و یا آیه
كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
«این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود. » و میوه‌هایی که برای آنها آورده می‌شود، همه یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.

که صراحت دارد که این نعماتی که هست قبلا هم مثل آن در دنیا روزی بوده است نه این تاویل هایی که شما نسبت به محکمات قرآن می کنید!

این از جنبه قرآنی بود اگر وارد روایات شویم که دست شما برای این تاویلات به طور کلی بسته می شود.

ملاali;699035 نوشت:
حالا شد

نه حالا نشد

گرسنگی و تشنگی نیست چون استمرار نعمت است،نعمت منقطع نمی شود که شما احساس گرسنگی و تشنگی کنید.

ملاali;699035 نوشت:
کما اینکه در انجیل اینطور نبوده و صریحا به این که در بهشت نکاح و غیره نیست اشاره شده

لطفا آدرس دقیق منبع را هم بفرمایید تا مراجعه کنم.

ملاali;699035 نوشت:
خب وقتی گرسنگی و تشنگی وجود ندارد پس نعمت مربوط به آن منتفی است

چطور وجود ندارد؟
لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ
غذائی جز از ضَریع [= خار خشک تلخ و بدبو] ندارند؛ غذایی که نه آنها را فربه می‌کند و نه از گرسنگی می‌رهاند!

اما برای مومن گرسنگی رنج آور نیست نه اینکه غذا نباشد مثال ما همان مثال حضرت آدمه که وقتی وارد بهشت شد خداوند به او گفت گرسنگی و ... نیست اما غذا بود و حتی از آن درخت ممنوعه خوردند

فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ
پس گفتیم: «ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد!

إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَىٰ
(امّا تو در بهشت راحت هستی! و مزیّتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد؛

وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ
و در آن تشنه نمی‌شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد!»


فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَىٰ فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ
ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می‌خواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملکی بی‌زوال راهنمایی کنم؟!»
سرانجام هر دو از آن خوردند، و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد!


حبیبه;699038 نوشت:
نه حالا نشد

گرسنگی و تشنگی نیست چون استمرار نعمت است،نعمت منقطع نمی شود که شما احساس گرسنگی و تشنگی کنید.

لطفا آدرس دقیق منبع را هم بفرمایید تا مراجعه کنم.

اونو میفرمایید عدم انقطاع..
باشه
اما نه سرمایی است و نه آفتابی...راچه میکنید
اینکه امام علی فرموده در بهشت شب و روز نیست را چه میکنید؟
آیا اینها قرینه برای غیرجسمانی بودن بهشت نیست؟

بعدم اینکه من تعجب میکنم شما خودتون میگید وقتی انسان عارف شد که قطعا در بهشت عارف میشود از حور و قصور انصراف میدهد

اما حالا مدافع لذات جسمانی در بهشت شده اید!!

واما آدرس اون مطلب
انجیل متی،باب22،ش24-30

یکتای بی همتا;699036 نوشت:

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ
ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم؛ و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می‌شود!
شما دلیلی دارید که در بهشت ارتباط به قول شما طلب حوری خواست انسان نیست با توجه با آیه بالا و آیه زیر که نکاح زن در دنیا حلال است و جز طیبات است و در آخرت هم فقط مخصوص مومنین است؟
قُل مَن حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی أَخرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ ۚ قُل هِیَ لِلَّذینَ آمَنوا فِی الحَیاهِ الدُّنیا خالِصَهً یَومَ القِیامَهِ ۗ کَذٰلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمونَ ﴿۳۲اعراف ﴾
بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!» بگو: «این‌ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ (اگر چه دیگران نیز با آن‌ها مشارکت دارند؛ ولی) در قیامت، خالص (برای مؤمنان) خواهد بود.» این گونه آیات (خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می‌دهیم!

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).

قرآن کسانی که متشابهات را تاویل می کنند انسان هایی می داند که فی قلوبهم زیغ است تا چه رسد به آنکه شما بخواهید محکمات را تاویل کنید!!!!!!!

اصل در کلام، ظاهر آن است مگر این که دلیلی بر استعاره یا مجاز بودن آن اقامه شود. به عبارت دیگر در سخن گوینده حکیم اصل عدم استعاره و عدم مجاز گویی است مگر قرینه در کلام یا حاکم بر فضای کلام باشد وگرنه این کلام حکیمانه نیست

کاری هم نداریم که در قران گفته

وَمَا تُوعَدُونَ فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ
و آنچه به شما وعده داده می‌شود سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حقّ است همان گونه که شما سخن می‌گویید!

كار بجايى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگان شكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى‏كند كه آنچه به شما در زمينه رزق و روزى و وعده ‏هاى ثواب و عقاب قيامت وعده داده شده همه حق است، و هيچ شك و ترديدى در آن نيست .
تعبير به" مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ" (همانگونه كه سخن مى‏گوئيد) تعبير لطيف و حساب شده‏ اى است كه از محسوسترين اشياء سخن مى‏گويد، چرا كه گاهى خطا در باصره يا سامعه انسان واقع مى ‏شود، اما در سخن گفتن چنين خطايى راه ندارد كه انسان احساس كند سخن گفته در حالى كه سخن نگفته باشد، لذا قرآن مى‏گويد: همان اندازه كه سخن گفتن شما برايتان محسوس است و واقعيت دارد رزق و وعده‏ هاى الهى نيز همين گونه است یعنی عین کلام خود که نه مجازی هست و نه استعاره ای که مثلا بگویید سلام بعدا در آخرت متوجه شوید گفته اید خداحافظ!

و یا آیه
كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
«این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود. » و میوه‌هایی که برای آنها آورده می‌شود، همه یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.

که صراحت دارد که این نعماتی که هست قبلا هم مثل آن در دنیا روزی بوده است نه این تاویل هایی که شما نسبت به محکمات قرآن می کنید!

این از جنبه قرآنی بود اگر وارد روایات شویم که دست شما برای این تاویلات به طور کلی بسته می شود.

اولا اینکه من نظر عرفا وفلاسفه رو گفتم
ثانیا جواب شما رو فردا شب میدم
الآن باید بخوابم...چون طولانیه
شب بخیر

ملاali;699041 نوشت:
اونو میفرمایید عدم انقطاع..
باشه
اما نه سرمایی است و نه آفتابی...راچه میکنید
اینکه امام علی فرموده در بهشت شب و روز نیست را چه میکنید؟

واما آدرس اون مطلب
انجیل متی،باب22،ش24-30

ببینید خواب یک نمونه کوچکی از عالم برزخ و بهشت جهنمه.......

آیا شما تا حالا در خواب محتلم شدید؟لذت رو حس نکردید؟پس لذت وجود داره........

ملاali;699043 نوشت:
اولا اینکه من نظر عرفا وفلاسفه رو گفتم
ثانیا جواب شما رو فردا شب میدم
الآن باید بخوابم...چون طولانیه
شب بخیر

در جواب اولا: همه حكيمان الهي معاد را حق مي‏دانند، با اين حال درباره چگونگي آن ديدگاه‏ هاي متفاوتي دارند. به باور صدرالمتألّهين، كساني كه معتقدند وقتي بدن نابود گردد ديگر بازگشت آن ناممكن خواهد شد و اين نفس است كه در قيامت حاضر خواهد گشت، از چگونگي عالَم آخرت غافل‏اند؛ به واقع اينان آيات صريح قرآني را كه به روشني بر جسماني بودن معاد دلالت دارند تأويل كرده ‏اند! صدرالمتألّهين در اثبات جسماني بودن معاد گفته است: اگر كسي با داشتن سلامت نفس به مقدّمات اثبات معاد جسماني بنگرد، يقينا به اين نتيجه خواهد رسيد كه همين بدن به عين آن در قيامت محشور خواهد شد. همچنين، شيخ اشراق بر وقوع معاد جسماني با قالب مثالي تأكيد دارد. ساير حكما از جمله ابن‏سينا نيز معاد جسماني را بنابر خبر پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به اثبات رسانده‏اند؛ ضمن اينكه محقق طوسي آن را ضرورت دين شمرده است.

در واقع معاد قرآنی معاد جسمانی است اما برخی از عرفا و فلاسفه برای اینکه نظر خود که معاد روحانی است را صحیح می دانند به تاویل قرآن از جمله همین آیات مربوط به حور و ... می پردازند که عرفا و فلاسفه دیگر هم با انها مخالفند مثلا
سيد ابوالحسن رفيعي قزويني «... ديدگاه چهارم ديدگاه صدرالحكماست كه مي‏گويد: نفس پس از جدا شدن از اين بدن عنصري، پيوسته در خيال آن بدن به سر مي‏برد تا اينكه بدني همانند و مماثل آن پديد مي‏آورد و با همان بدن محشور مي‏گردد؛ ثواب و عقاب هم با همان بدن مثالي خواهد بود. ولي من اين ديدگاه را مخالف قطعي با ظواهر آيات قرآن و مباين با روايت معصومان عليهم ‏السلام مي‏دانم.»
حاج شيخ مجتبي قزويني

«اين معاد با معاد قرآني هيچ ارتباطي ندارد، بلكه از اصل و اساس با آن در تضاد است.»
علّامه طباطبائي

برخي از شاگردان علّامه طباطبائي نقل مي‏كنند كه ايشان بحث معاد اسفار را تدريس نمي‏فرموده، چون آن را با آيات قرآن همخوان نمي‏دانسته است. از محضر ايشان سؤال شده است: آيا بحث معاد اسفار را بخوانيم؟ ايشان در پاسخ فرموده است: «عقيده بنده اين است كه آن را نخوانيد، لصعوبته و الشبهات الواردة فيه.»

شهيد مطهّري
امثال ملّاصدرا گفته‏اند معاد جسماني است؛ اما همه معاد جسماني را برده‏اند در داخل خود روح و عالَم ارواح، يعني گفته‏اند اين خصايص جسماني در عالَم ارواح وجود دارد. اين فاصله‏اي كه قدما از قبيل بوعلي ميان روح و جسم قائل بوده‏اند و فقط عقل را روحي مي‏دانستند و غيرعقل را روحي نمي‏دانستند اين فاصله وجود ندارد. اما البته اين مطلب هم مشكل را حل نكرده است، يعني ما اين را با مجموع آيات قرآن نمي‏توانيم [تطبيق كنيم]، با اينكه حرف خيلي خوبي است و آن را با دلايل علمي هم مي‏شود تأييد كرد؛ ولي معاد قرآن را با اين مطلب نمي‏شود توجيه كرد.


ثانیا امثال علامه طباطبایی که هم عارف و فیلسوف است می گوید که من حور را دیده ام،آنوقت شما می گویید عرفا و فلاسفه می گویند حور علم است!!!!!!

ملاali;699041 نوشت:
اما نه سرمایی است و نه آفتابی...راچه میکنید
اینکه امام علی فرموده در بهشت شب و روز نیست را چه میکنید؟
آیا اینها قرینه برای غیرجسمانی بودن بهشت نیست؟

بعدم اینکه من تعجب میکنم شما خودتون میگید وقتی انسان عارف شد که قطعا در بهشت عارف میشود از حور و قصور انصراف میدهد

اما حالا مدافع لذات جسمانی در بهشت شده اید!!

اول جواب قسمت دوم بحث شما را می دهم:انصراف نمی دهد نظرش بلند تر از آن است که توجه قلبی به نعمتها داشته باشد

اما نیازهایش اقتضاء استفاده از آنها را دارد.یک مطلب دیگر"چقدر با حکمت و عرفان اشنایی دارید؟" پرسیدم تا بحث را از این وجه نگاه کنیم.

منظورتان از سرما و گرما :"لا شمسا و لا زمهریرا" است؟ خب کمترین چیزی که در باره آن می توان گفت: ان است که هوا در بهشت در کمال

اعتدال است نه سختی گرما را می کشی و نه سوز سرما را می چشی!

یک نکته ادبی هم در ان هست و ان دلالت التزام است یعنی شمس را گفته است و منظورش لازمه آن که گرما است اراده شده!

(البته نکات ادبی بیشتری حتما در آن هست ولی مناسب بحث ما این نکته بود.)

بابت آدرس هم متشکر.

یکتای بی همتا;699055 نوشت:

در جواب اولا: همه حكيمان الهي معاد را حق مي‏دانند، با اين حال درباره چگونگي آن ديدگاه‏ هاي متفاوتي دارند. به باور صدرالمتألّهين، كساني كه معتقدند وقتي بدن نابود گردد ديگر بازگشت آن ناممكن خواهد شد و اين نفس است كه در قيامت حاضر خواهد گشت، از چگونگي عالَم آخرت غافل‏اند؛ به واقع اينان آيات صريح قرآني را كه به روشني بر جسماني بودن معاد دلالت دارند تأويل كرده ‏اند! صدرالمتألّهين در اثبات جسماني بودن معاد گفته است: اگر كسي با داشتن سلامت نفس به مقدّمات اثبات معاد جسماني بنگرد، يقينا به اين نتيجه خواهد رسيد كه همين بدن به عين آن در قيامت محشور خواهد شد. همچنين، شيخ اشراق بر وقوع معاد جسماني با قالب مثالي تأكيد دارد. ساير حكما از جمله ابن‏سينا نيز معاد جسماني را بنابر خبر پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به اثبات رسانده‏اند؛ ضمن اينكه محقق طوسي آن را ضرورت دين شمرده است.

در واقع معاد قرآنی معاد جسمانی است اما برخی از عرفا و فلاسفه برای اینکه نظر خود که معاد روحانی است را صحیح می دانند به تاویل قرآن از جمله همین آیات مربوط به حور و ... می پردازند که عرفا و فلاسفه دیگر هم با انها مخالفند مثلا
سيد ابوالحسن رفيعي قزويني

«... ديدگاه چهارم ديدگاه صدرالحكماست كه مي‏گويد: نفس پس از جدا شدن از اين بدن عنصري، پيوسته در خيال آن بدن به سر مي‏برد تا اينكه بدني همانند و مماثل آن پديد مي‏آورد و با همان بدن محشور مي‏گردد؛ ثواب و عقاب هم با همان بدن مثالي خواهد بود. ولي من اين ديدگاه را مخالف قطعي با ظواهر آيات قرآن و مباين با روايت معصومان عليهم ‏السلام مي‏دانم.»
حاج شيخ مجتبي قزويني

«اين معاد با معاد قرآني هيچ ارتباطي ندارد، بلكه از اصل و اساس با آن در تضاد است.»
علّامه طباطبائي

برخي از شاگردان علّامه طباطبائي نقل مي‏كنند كه ايشان بحث معاد اسفار را تدريس نمي‏فرموده، چون آن را با آيات قرآن همخوان نمي‏دانسته است. از محضر ايشان سؤال شده است: آيا بحث معاد اسفار را بخوانيم؟ ايشان در پاسخ فرموده است: «عقيده بنده اين است كه آن را نخوانيد، لصعوبته و الشبهات الواردة فيه.»

شهيد مطهّري
امثال ملّاصدرا گفته‏اند معاد جسماني است؛ اما همه معاد جسماني را برده‏اند در داخل خود روح و عالَم ارواح، يعني گفته‏اند اين خصايص جسماني در عالَم ارواح وجود دارد. اين فاصله‏اي كه قدما از قبيل بوعلي ميان روح و جسم قائل بوده‏اند و فقط عقل را روحي مي‏دانستند و غيرعقل را روحي نمي‏دانستند اين فاصله وجود ندارد. اما البته اين مطلب هم مشكل را حل نكرده است، يعني ما اين را با مجموع آيات قرآن نمي‏توانيم [تطبيق كنيم]، با اينكه حرف خيلي خوبي است و آن را با دلايل علمي هم مي‏شود تأييد كرد؛ ولي معاد قرآن را با اين مطلب نمي‏شود توجيه كرد.


ثانیا امثال علامه طباطبایی که هم عارف و فیلسوف است می گوید که من حور را دیده ام،آنوقت شما می گویید عرفا و فلاسفه می گویند حور علم است!!!!!!

تند نروید برادر

آیاتی از قرآن هستند که ما می توانیم برای تقویت این نظر که نعمات بهشتی و عذابهای جهنمی تشبیهی و تمثیلی هستند از آنها استفاده کنیم:

بهترین آنها آیات 6 تا 10 سوره یس است که توصیف خداوند برای علت غفلت کافران و انذار نشدن آنها در همین دنیا بسیار جسمانی و مادی و نیز بسیار شبیه به توصیف عذاب جهنمی است:

لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلًا فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (یس:6 تا 10)

ترجمه : تا قومي را انذار كني كه پدران آنها انذار نشدند و لذا آنها غافلند فرمان (الهي) در باره اكثر آنها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نمي ‏آورند ما در گردنهاي آنها زنجیرهایی قرار داديم كه تا چانه‏ ها ادامه دارد، و سرهاي آنها را به بالا نگاهداشته است

و در پيش روي آنها سدي قرار داديم، و در پشت سرشان سدي، و چشمان آنها را پوشانده ‏ايم، لذا چيزي را نمي‏بينند! براي آنها يكسان است، چه انذارشان كني يا نكني، ايمان نمي‏آورند.

اگر در آیه دقت کنید توصیف کاملا و اختصاصا جسمانی و مادی است اما این فقط یک تشبیه و تمثیل است و آیات در بیان علت ایمان نیاوردن کافران در همین دنیا هستند. از این آیات نمی توان به هیچ وجه معنای ظاهری را برداشت کرد زیرا در این دنیا کسی در گردن کافران زمان پیامبر زنجیر نینداخته بود که تا سرشان ادامه داشته باشد!
پس با توجه به این آیات اینکه عذابهای جهنمی هم تمثیل باشند بعید نیست.

اما درباره ی نعمات بهشتی هم به یک آیه اشاره می کنم که از این آیه هم نمی توان برداشت ظاهری و جسمانی کرد زیرا مربوط به همین دنیاست:

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا (جن: 15 تا 17)

ترجمه:ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود و اگر [مردم] در راه درست پايدارى ورزند قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم تا در اين باره آنان را بيازماييم و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد.

از قرینه ی اینکه در آیه گفته شده با خوراندن آب گوارا آنانی که راه راست رفته اند را آزمایش می کنیم و اینکه بهشت محل آزمایش نیست می فهمیم که آب گوارا در این آیه در همین دنیا است حالا آیا می توان برداشت ظاهری و جسمانی از نعمت آب گوارا در این دنیا داشت یا باید آن را تمثیلی دانست؟

ضمنا در انجیل هم(انجیل متی باب22ش24-30) آمده که در بهشت نکاح نیست و بعد از چند هزار سال همه ملایکه میشوند

آیا وجود چنین آیاتی در انجیل حاکی از این نیست که ظاهر آیات قرآن به اقتضای هدایت اعراب بوده..نه بیان واقعیت بهشت.؟

یاحق

حبیبه;699056 نوشت:
اول جواب قسمت دوم بحث شما را می دهم:انصراف نمی دهد نظرش بلند تر از آن است که توجه قلبی به نعمتها داشته باشد

اما نیازهایش اقتضاء استفاده از آنها را دارد.یک مطلب دیگر"چقدر با حکمت و عرفان اشنایی دارید؟" پرسیدم تا بحث را از این وجه نگاه کنیم.

منظورتان از سرما و گرما :"لا شمسا و لا زمهریرا" است؟ خب کمترین چیزی که در باره آن می توان گفت: ان است که هوا در بهشت در کمال

اعتدال است نه سختی گرما را می کشی و نه سوز سرما را می چشی!

یک نکته ادبی هم در ان هست و ان دلالت التزام است یعنی شمس را گفته است و منظورش لازمه آن که گرما است اراده شده!

(البته نکات ادبی بیشتری حتما در آن هست ولی مناسب بحث ما این نکته بود.)

بابت آدرس هم متشکر.

چقدرشو نمیدونم
اما آشنایی دارم

یکتای بی همتا;699055 نوشت:
[=#b22222][=113]
در جواب اولا: همه حكيمان الهي معاد را حق مي‏دانند، با اين حال درباره چگونگي آن ديدگاه‏ هاي متفاوتي دارند. به باور صدرالمتألّهين، كساني كه معتقدند وقتي بدن نابود گردد ديگر بازگشت آن ناممكن خواهد شد و اين نفس است كه در قيامت حاضر

«اين معاد با معاد قرآني هيچ ارتباطي ندارد، بلكه از اصل و اساس با آن در تضاد است.»
علّامه طباطبائي

برخي از شاگردان علّامه طباطبائي نقل مي‏كنند كه ايشان بحث معاد اسفار را تدريس نمي‏فرموده، چون آن را با آيات قرآن همخوان نمي‏دانسته است. از محضر ايشان سؤال شده است: آيا بحث معاد اسفار را بخوانيم؟ ايشان در پاسخ واح وجود دارد. اين فاصله‏اي كه قدما از قبيل بوعلي ميان روح و جسم قائل بوده‏اند و فقط


ثانیا امثال علامه طباطبایی که هم عارف و فیلسوف است می گوید که من حور را دیده ام،آنوقت شما می گویید عرفا و فلاسفه می گویند حور علم است!!!!!!

بعدم اینکه ملاصدرا نتوانسته معاد جسمانی را ثابت کند
و به قول علامه محمد تقی آملی او فقط بدن برزخی را ثابت کرده همین.

و اما بعد از عالم برزخ در نگاه فلسفی عالم عقل است و به بدن عقلی نمیتوان جسم گفت بلکه بدن عقلی حقیقت جسم دنیاست اما اطلاق جسم به آن نمیتوان داد
لذا ملاصدرا هم خود بزرگترین تاویل را انجام داده و آن تاویل در مفهوم جسم است
طبق این تاویل خدا را هم میتوان جسمانی دانست.

و اما بیان بهشتیان در مورد اینکه مشابه این نعمت هارو دیدند به قول علامه جوادی آملی اشاره به همانندی آن با نعمت های دنیا ندارد
بلکه اشاره به عمل نیک است که به آنان برگشت کرده
ایشون میگوید خیلی از فقرا اصلا خیلی از میوه هارو ندیدند تا بخواد چنین مسله ایی در بهشت پیش بیاد.

یاحق

[="Courier New"][="Purple"]

خادم مهدی(عج);697474 نوشت:
با سلام
آیا ممکن است کسی به واسطه ی دوری از گناه و مراقبه ی بسیار طولانی به جایی برسد که خداوند پاداش اخروی او را در همین دنیا عطا کرده و در همین دنیا مثلا فرشتگانی را به شکل حوریان بهشی در اختیار او بگذارد و به او اجازه ی برقراری روابط نا مشروع با آنها را بدهد؟

سلام

اینکه حوری بهشتی بهشون بدن رو بعید می دونم، ولی به حوری زمینی که میشه رسید

اگه شما سعی کنید خودتون رو پاک نگه دارید و پاک زندگی و کنید و از خدا همسر نیک و شایسته بخواین و برای رسیدن به همچین همسری واقعا تلاش و تحقیق و دقت و توکل کنید در همین دنیا خدا ممکنه همسری بهتون بده که دعا کنید در اون دنیا هم این زن همسرتون باشه و هرگز آرزوی حوری بهشتی رو نکنید.

همون طور که بعضی از آقایون همین سایت که همسران با ایمانی دارن خودشون اعتراف کردن که ما در اون دنیا هم آرزو داریم لیاقت همسر زمینیمون رو داشته باشیم و نیازی به حوری نداریم

خدا شاهده من قصد تمسخر شما رو ندارم چرا که ممکنه واقعا هر سوالی برای هر کسی پیش بیاد فقط خواهرانه می خوام نکته ای رو بگم

بهتره بیشتر از اینکه به این فک کنیم که عبادت کنیم تا به حوری برسیم، در همین دنیا دنبال زن مومنه ای بگردیم و کنار اون به عبادت واقعی خدا بپردازیم و لذت این عبادت و همراهی و همدلی رو هم در این دنیا و هم در اون دنیا بچشیم

کنیز بانوی بی نشان;699075 نوشت:
[=Courier New][=book antiqua]

سلام

اینکه حوری بهشتی بهشون بدن رو بعید می دونم، ولی به حوری زمینی که میشه رسید

اگه شما سعی کنید خودتون رو پاک نگه دارید و پاک زندگی و کنید و از خدا همسر نیک و شایسته بخواین و برای رسیدن به همچین همسری واقعا تلاش و تحقیق و دقت و توکل کنید در همین دنیا خدا ممکنه همسری بهتون بده که دعا کنید در اون دنیا هم این زن همسرتون باشه و هرگز آرزوی حوری بهشتی رو نکنید.

همون طور که بعضی از آقایون همین سایت که همسران با ایمانی دارن خودشون اعتراف کردن که ما در اون دنیا هم آرزو داریم لیاقت همسر زمینیمون رو داشته باشیم و نیازی به حوری نداریم

خدا شاهده من قصد تمسخر شما رو ندارم چرا که ممکنه واقعا هر سوالی برای هر کسی پیش بیاد فقط خواهرانه می خوام نکته ای رو بگم

بهتره بیشتر از اینکه به این فک کنیم که عبادت کنیم تا به حوری برسیم، در همین دنیا دنبال زن مومنه ای بگردیم و کنار اون به عبادت واقعی خدا بپردازیم و لذت این عبادت و همراهی و همدلی رو هم در این دنیا و هم در اون دنیا بچشیم


سلام و عرض ادب

بله دقیقا با نظرات شما موافقم چرا که
من هم اگر توفیقی حاصل بشه و اون دنیا بتونم توفیق ورود به بهشت برین رو بدست بیارم
آرزو میکنم بجای حوری بهشتی با همسرم باشم
ضمن اینکه مسائلی اتفاق می افته که دوستان هم بد نیست بدونن

زنان و همسران در اون جا بسیار زیبا میشن!!!
لذا نگران نباشید
زنان و مردان همه جوان و نوجوان همدیگر رو ملاقات میکنن!!!
لذا زیاد به سال تولدتون و تولدشون نیگاه نکنید
زنان و مردان در اون دنیا از تمامی لذتهای مادی و شهوانی بیرون میان
و لذتهایی جایگزین رو تجربه میکنن
پس نگران هیچ چیز نباشید هیچ چیزی تکراری در عالم بالا وجود نداره


طالب دوست;699097 نوشت:
زنان و مردان در اون دنیا از تمامی لذتهای مادی و شهوانی بیرون میان
و لذتهایی جایگزین رو تجربه میکنن

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
اگر از تمام لذات مادی و شهوانی بیرون می‌آیند برای چه همه جوان می‌شوند؟ برای چه همه زیبا می‌شوند؟ مگر نمی‌شود بدن پیر داشت و دل جوان؟ اگر تمام نعمات بهشت دلی است اصلاً بدن می‌خواهیم چه کار که پیر باشد یا جوان؟
یا علی علیه‌السلام

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَٰلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ


محبّت امور مادی، از زنان و ... در نظر مردم جلوه داده شده است؛ اینها سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگیِ والا و جاویدان)، نزد خداست. بگو: «آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از اینها بهتر است؟» برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده‌اند، در نزد پروردگارشان، باغهایی است که نهرها از پایِ درختانش می‌گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛ و همسرانی پاکیزه، و خشنودی خداوند . و خدا به بندگان، بیناست.

آیا از این آیه میشه برداشت کرد که ازواج مطهره ای که عند ربهم هست از حب الشهوات من النساءی که متاع الحیاه الدنیا هست بهتره؟!!!!!!!!!

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
معصوم علیه‌السلام فرمود هیچ چیزی دورتر از عقول مردم به فهم و تفسیر قرآن نیست
خدا حقیر را هدایت کند
شاید بهتر باشد که از بنده‌ی حقیر و دیگران تا قرآن را با توضیحات راسخان در علم تفسیر نکرده‌اند نپذیرید و نپذیریم
ببینید معصوم علیه‌السلام در این زمینه چه فرموده همان را بگیرید ... مگرنه دیگران هم با اکتفا کردن به قرآن از صراط مستقیم منحرف شدند
یا علی علیه‌السلام

قرآن كريم به حسب اوصافي كه خود براي خويش ذكر كرده، بيان «هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ»؛ (آل عمران، 138) و تبيان «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلّ‏ِ أُمَّةٍ شَهيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيدًا عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلّ‏ِ شَيْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ»؛ (نحل، 89)و كتاب مبين «الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ»؛ (يوسف، 1؛ شعرا، 2؛ نمل، 1؛ هم چنين ر.ك: آيه دوم و سوم سوره هاي قصص، زخرف و دخان) و به زبان عربي آشكار «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبّ‏ِ الْعالَمينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»؛ (شعرا،192-195)و براي پند گرفتن سهل و آسان است «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛ (قمر، 17، 22، 32، 40)؛ «فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»؛فهمیدن عبارات قرآن متوقف بر بیان احدی نیست و قرآن آنچه که برای اولیاء نیز قابل فهم نبوده و در فهم آن نیاز به معصومان میباشد مربوط به بطون قرآن و بُعد رمزی آیات است نه عبارات قران و گرنه نعوذ بالله این توهین به خداوند است که خداوند با بیان فصیح و بلیغ خود نتواند مقصود خود را به دیگران برساند و نیاز به کسی داشته باشد که عبارات خودش را برای دیگری توضیح دهد!

???;699520 نوشت:
قرآن كريم به حسب اوصافي كه خود براي خويش ذكر كرده، بيان «هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ»؛ (آل عمران، 138) و تبيان «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلّ‏ِ أُمَّةٍ شَهيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيدًا عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلّ‏ِ شَيْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ»؛ (نحل، 89)و كتاب مبين «الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ»؛ (يوسف، 1؛ شعرا، 2؛ نمل، 1؛ هم چنين ر.ك: آيه دوم و سوم سوره هاي قصص، زخرف و دخان) و به زبان عربي آشكار «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبّ‏ِ الْعالَمينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»؛ (شعرا،192-195)و براي پند گرفتن سهل و آسان است «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛ (قمر، 17، 22، 32، 40)؛ «فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»؛فهمیدن عبارات قرآن متوقف بر بیان احدی نیست و قرآن آنچه که برای اولیاء نیز قابل فهم نبوده و در فهم آن نیاز به معصومان میباشد مربوط به بطون قرآن و بُعد رمزی آیات است نه عبارات قران و گرنه نعوذ بالله این توهین به خداوند است که خداوند با بیان فصیح و بلیغ خود نتواند مقصود خود را به دیگران برساند و نیاز به کسی داشته باشد که عبارات خودش را برای دیگری توضیح دهد!

با سلام:

شما درست می فرمایید اما یکی از وظایف پیامبر اکرم در حیطه تعلیم مردم تبیین و توضیح و تفسیر قران برای آنان بوده است

و این مطلب در آیه شریفه:"...و أنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم..." تصریح شده است.

گذشته از آن در حدیث متواتر ثقلین که از شیعه و سنی نقل شده است ،اهل بیت علیهم السلام نیز به عنوان ثقل اصغر

و عدل قران تبیین آن را بعهده دارند.

آیه شریفه:"...ارسَلنا فيكُم رَسولًا مِنكُم يَتلو عَلَيكُم آياتِنا وَيُزَكّيكُم وَيُعَلِّمُكُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ..."تعلیم کتاب لازمه اش تفسیر

و تبیین آن است.

حبیبه;699555 نوشت:
شما درست می فرمایید اما یکی از وظایف پیامبر اکرم در حیطه تعلیم مردم تبیین و توضیح و تفسیر قران برای آنان بوده است

و این مطلب در آیه شریفه:"...و أنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم..." تصریح شده است.

گذشته از آن در حدیث متواتر ثقلین که از شیعه و سنی نقل شده است ،اهل بیت علیهم السلام نیز به عنوان ثقل اصغر

و عدل قران تبیین آن را بعهده دارند.

آیه شریفه:"...ارسَلنا فيكُم رَسولًا مِنكُم يَتلو عَلَيكُم آياتِنا وَيُزَكّيكُم وَيُعَلِّمُكُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ..."تعلیم کتاب لازمه اش تفسیر


از آیاتی از قرآن و همچنین روایات می فهمیم که مرجع در کل اختلافات قرآن است. اگر مرجع مبهم باشد، متکی به بیان باشد این، دور بوجود می آید. برای اینکه اگر بخواهیم بفهمیم روایت از معصوم است باید با قرآن موافق باشد و اگر قرآن را نفهمیم باید مراجعه به روایت کنیم.
پس فهم روایت در اصالت و صدورش مربوط به موافقت با قرآن است و فهم قرآن هم مترتب بر روایت است. این دور صریح است. محک باید خودش بَیّن باشد، تا فلزات زردی را که با محک می سنجند، بدانند این فلز زرد طلاست یا طلا نیست. مثلاً در آیاتی مثل «اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، «فان تنازعتم فی شئ فردّوه الی الله و الرسول». پس دو مبدأ اصلی و فرعی، برای رفع اختلافات بین مسلمانها داریم. محور اول الله است و محور دوم رسول. الله را که ما نمی بینیم، وحی خدا را هم که نمی شنویم، بنابرین الله یعنی کتاب الله. شخص الله نیست چون شخص الله بر غیر انبیا وحی نمی کند. بلکه کتاب الله است. شخص رسول هم نیست بلکه سنت قطعی رسول الله است.
تازه بر حسب آیاتی چند، سنت قطعیه رسول الله، بر مبنای خود کتاب است. پس محور اصلی و فرعی در بُعدی کتاب است، و در بُعدی محور اصلی در نصوص و ظواهر مستقره، کتاب است، و در غیر این ها سنت رسول الله است بر مبنای حروف مقطعه و حروف رمزیه.
پس اگر بنا باشد روایت را به قرآن عرضه کنیم اما فهم ظاهر قرآن هم متوقف باشد به بیان روایت دور باطلی است که ممکن نیست! قرآن خودش بین است و فهمیدن عبارات قرآن متوقف بر بیان احدی نیست و قرآن آنچه که برای اولیاء نیز قابل فهم نبوده و در فهم آن نیاز به معصومان میباشد مربوط به بطون قرآن و بُعد رمزی آیات است نه عبارات و ظاهر قرآن که روشن و آشکار است به شهادت خود قرآن!

???;699568 نوشت:
پس اگر بنا باشد روایت را به قرآن عرضه کنیم اما فهم ظاهر قرآن هم متوقف باشد به بیان روایت دور باطلی است که ممکن نیست! قرآن خودش بین است و فهمیدن عبارات قرآن متوقف بر بیان احدی نیست و قرآن آنچه که برای اولیاء نیز قابل فهم نبوده و در فهم آن نیاز به معصومان میباشد مربوط به بطون قرآن و بُعد رمزی آیات است نه عبارات و ظاهر قرآن که روشن و آشکار است به شهادت خود قرآن!

کلام شما ناقض خویش است بعد رمز قران را باید معصوم تبیین کند و کلام معصوم را قران تایید کند ،این همان دور باطلی(به زعم شما) می شود

که از آن گریزانید!!!!!

فکر نمیکنم این همه باشه ؟ اینهاست؟ واقعا ؟

حبیبه;699577 نوشت:
کلام شما ناقض خویش است بعد رمز قران را باید معصوم تبیین کند و کلام معصوم را قران تایید کند ،این همان دور باطلی(به زعم شما) می شود

که از آن گریزانید!!!!!


منظور از رمز قرآن حروف مقطعه مثل الم است که معنای ظاهری ندارد که چیزی از ان فهمیده شود و اصلا اساس تفسیر قرآن به قرآن همین است که قرآن نیازی به بیان کسی ندارد که نشود آن را با توجه به آیات فهمید و به کسی رجوع کنیم تا برای ما توضیح دهد و اعتبار روایات هم به مطابقت با قرآن است یعنی هر روایتی که به ما برسد باید با قرآن تطابق داشته باشد و مخالف نباشد که اگر مخالف باشد باید آن روایت را طرد کرد پس نمی شود گفت فهم قرآن متوقف بر روایت است زیرا خود روایت اعتبارش از موافقت قرآن است یعنی قبل از قبول روایت ما باید قرآن را فهمیده باشیم و با قران تطابق دهیم البته اینکه می گوییم قرآن نیاز به بیان کسی ندارد و وقتی می گوییم نیازی به روایات نیست باید دقت کنید که کجا احتیاجی نیست.برداشتی که بنده دارم این است که ما وقتی آیات قرآن را با همان ذهن عرفی ملاحظه می کنیم (فرض کنیم که العیاذ بالله اسلام راهم قبول نداریم) خوب قرآن کتابی است آمده به دست من واین بیانات رادارد، از این بیانات من چه می فهمم؟صرف نظر از این که خدا را قبول داشته باشم یا نه؛ پیامبر را قبول داشته باشم یا نه، چیزی از آن می فهممیا نه؟از این به دست می آورم که در مقام بیان چه مطلبی هست وچه می خواهد بگوید. وقتی مثلا می گوید اقیموا الصلاة احتمال می دهم که در مقام این است که نماز راچگونه بخوانید و چند رکعت بخوانید؟ چنین احتمالی مامی دهیم؟
آتوا الزکاة آیا این را می خواهد بگوید که زکات به چند چیز تعلق می گیرد؟ ما با آن ذوق عقلایی خودمان که درمحاورات از آن استفاده می کنیم می فهمیم که این کلام درمقام چه بیانی و چه منظوری است.این محتاج به چیز دیگری نیست .
اقیموا الصلاه می خواهد به نماز اهمیت بدهد. این دیگر احتیاجی ندارد که ما برویم بگوییم اقا! یابن رسول الله! این می خواهد بگوید نماز بخوانید یا نه. می گوید:الهکم اله واحد، بگوییم من نمیدانم یعنی چه، باید بروم از امام بپرسم که یعنی خدا یکی است یا دو تا، اگر امام گفت: خدا یکی است من می گویم خدا یکی است؟!
هر کس با ذهن عقلايی خودش طبق اصول محاورهُ عقلائی از این کلام می فهمد که در مقام بیان چیست. اما یک چیزهای دیگری ما احتیاج داریم که این درمقام بیانش نیست و خودش آمده وگفته که آنچه را که من در مقام بیانش نیستم بروید از چه کسی پرسید. وانزلنا الیک الذکرلتبیّن للناس ما نزّل الیهم. اصلا ویعلمهم الکتاب هم معنایش همین است. یعلمهم غیر از یتلوعلیهم است. پیامبر را فرستاده ایم که یتلوا علیهم آیاته، این مبتدای رسالت است که پیام آورده ام وبرایشان می خوانم. یعلمّهم یعنی چه؟ یک وقت معلم می رود سر کلاس از روی کتاب می خواند، این معلمی نیست. معلمی این است که وقتی می خواند شرح دهد که این معنایش چیست.غیر از این است؟ پیامبر یک شانی دارد که یتلو علیهم، می گوید این نامه ای است که از خدا رسیده وبرایتان می خوانم.یک وظیفه دیگرش هم یعلمهم است. معنای تعلیم این است که مفادش رابه طرف بفهماند. همانی که به آن می گوییم تفسیر (به یک معنی).
پس یک مقامی است که از این الفاظ قرآن عقلای همه عالم می فهمند که این درمقام بیان چه مطلبی است. برای فهم این به چیز دیگر احتیاج نداریم. حالادر معارف، در فقه، درتاریخ و درهر چه باشد، خصوصیتی ندارد. آنهایی که گفتند اینجا احتیاج داریم به خاطر تبیین این مصادیق است که قرآن در مقام بیانش نیست. خدا در مقام بیان کیفیت برزخ نبوده که در قرآن بیان کند که ما بگوییم این معنایش چیست. آری آنجایی که نبوده باید ببینیم پیامبر چه فرموده است، چون خودش فرموده لتبیّن للناس خودش گفته یعلمهم، یعلمکم مالم تکونوا تعلمون. پس آنجا که می گوییم قرآن خودش نور است واحتیاج ندارد، مابال النور یستنیر بنور غیره، آنجایی است که نورخودش می گوید چه نوری ام، چه چیزی رامی خواهم نشان دهم. درمورد آن که می خواهد نشان دهد احتیاج به غیر ندارد اما این معنایش نیست که هر چه ما احتیاج داریم همین است. یعنی ما می گوییم قرآن آنچه که در صدد بیان آن است نیاز به هیچ کس و هیچ چیزی ندارد و خودش نور است و بین است و واضح است.

???;699568 نوشت:

از آیاتی از قرآن و همچنین روایات می فهمیم که مرجع در کل اختلافات قرآن است. اگر مرجع مبهم باشد، متکی به بیان باشد این، دور بوجود می آید. برای اینکه اگر بخواهیم بفهمیم روایت از معصوم است باید با قرآن موافق باشد و اگر قرآن را نفهمیم باید مراجعه به روایت کنیم.
پس فهم روایت در اصالت و صدورش مربوط به موافقت با قرآن است و فهم قرآن هم مترتب بر روایت است. این دور صریح است. محک باید خودش بَیّن باشد، تا فلزات زردی را که با محک می سنجند، بدانند این فلز زرد طلاست یا طلا نیست. مثلاً در آیاتی مثل «اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، «فان تنازعتم فی شئ فردّوه الی الله و الرسول». پس دو مبدأ اصلی و فرعی، برای رفع اختلافات بین مسلمانها داریم. محور اول الله است و محور دوم رسول. الله را که ما نمی بینیم، وحی خدا را هم که نمی شنویم، بنابرین الله یعنی کتاب الله. شخص الله نیست چون شخص الله بر غیر انبیا وحی نمی کند. بلکه کتاب الله است. شخص رسول هم نیست بلکه سنت قطعی رسول الله است.
تازه بر حسب آیاتی چند، سنت قطعیه رسول الله، بر مبنای خود کتاب است. پس محور اصلی و فرعی در بُعدی کتاب است، و در بُعدی محور اصلی در نصوص و ظواهر مستقره، کتاب است، و در غیر این ها سنت رسول الله است بر مبنای حروف مقطعه و حروف رمزیه.
پس اگر بنا باشد روایت را به قرآن عرضه کنیم اما فهم ظاهر قرآن هم متوقف باشد به بیان روایت دور باطلی است که ممکن نیست! قرآن خودش بین است و فهمیدن عبارات قرآن متوقف بر بیان احدی نیست و قرآن آنچه که برای اولیاء نیز قابل فهم نبوده و در فهم آن نیاز به معصومان میباشد مربوط به بطون قرآن و بُعد رمزی آیات است نه عبارات و ظاهر قرآن که روشن و آشکار است به شهادت خود قرآن!

بسم الله
سلام علیکم
قرآن آیات البینات است در مقام اثبات نبوت و قرآنٌ مبینٌ است در مقام اثبات رسالت و هدایت به اسلام که پیر و جوان و زن و مرد و با سواد و بی‌سواد آن را درک می‌کند چرا که برهان آن برهان فطری است ... اما در مقام هدایت و کسب علم کتاب است که فی کتاب مکنون، لا یمسّه الا المطهرون ... نهایت مطهر بودن هم در کسانی است که آیه‌ی تطهیر در شأن ایشان صادر شد و ایشان اهل بیت علیهم‌السلام هستند که مودّت ایشان بر امت واجب است و ایشان هستند که اهل‌الذکر هستند که سؤال از ایشان واجب است و پاسخ دادن بر ایشان واجب نیست و ایشان هستند که راسخان در علم هستند که به ظاهر و باطن قرآن و محکم و متشابه آن آشنا هستند و کسی که به ایشان رجوع نکند در متشابهات که محل آنها در قرآن به خودی خود مشخص نیست به گمراهی خواهد افتاد ... چنانکه فرموده‌اند آیات خدا اولش در موضوعی است و آخرش در موضوعی دیگر و ناسخ دارد و منسوخ و غیره و غیره و غیره ...
اشکالی ندارد که کسی از خودش هم فکری بکند، مفسرین ما هم این کار را می‌کنند، ولی اگر بر خلاف روایات اهل بیت علیهم‌السلام باشد باید ترک شود که رد کننده‌ی روایت اهل بیت علیهم‌السلام مانند رد کردن رسول خداست و رد کردن رسول خدا مانند رد کردن خداست ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

باء;699662 نوشت:

قرآن آیات البینات است در مقام اثبات نبوت و قرآنٌ مبینٌ است در مقام اثبات رسالت و هدایت به اسلام که پیر و جوان و زن و مرد و با سواد و بی‌سواد آن را درک می‌کند چرا که برهان آن برهان فطری است ... اما در مقام هدایت و کسب علم کتاب است که فی کتاب مکنون، لا یمسّه الا المطهرون ... نهایت مطهر بودن هم در کسانی است که آیه‌ی تطهیر در شأن ایشان صادر شد و ایشان اهل بیت علیهم‌السلام هستند که مودّت ایشان بر امت واجب است و ایشان هستند که اهل‌الذکر هستند که سؤال از ایشان واجب است و پاسخ دادن بر ایشان واجب نیست و ایشان هستند که راسخان در علم هستند که به ظاهر و باطن قرآن و محکم و متشابه آن آشنا هستند و کسی که به ایشان رجوع نکند در متشابهات که محل آنها در قرآن به خودی خود مشخص نیست به گمراهی خواهد افتاد ... چنانکه فرموده‌اند آیات خدا اولش در موضوعی است و آخرش در موضوعی دیگر و ناسخ دارد و منسوخ و غیره و غیره و غیره ...
اشکالی ندارد که کسی از خودش هم فکری بکند، مفسرین ما هم این کار را می‌کنند، ولی اگر بر خلاف روایات اهل بیت علیهم‌السلام باشد باید ترک شود که رد کننده‌ی روایت اهل بیت علیهم‌السلام مانند رد کردن رسول خداست و رد کردن رسول خدا مانند رد کردن خداست ...

این بحث علمی و فنی است در این باره بین علماء اختلاف است که آیا قرآن ظهورات دارد یا نه، و آیا ظهوراتش قابل استناد هست یا نه؟ و آیا خبر واحد اگر دارای دلالتی قطعی باشد می تواند در ظهورات قرآن تصرف کند یا خیر!
خلاصه این که بحثها فنی است و اینجا هم جای طرح آن نیست.
اگر عالمی شیعه خبر واحد را قبول نداشت و ادله خبر واحد را شامل اخباری که در تنافی با ظهورات قرآن هستند ندانست (خبر واحد، به خبری می گویند که ناقلین آن به حدی نیستند که یقین به صدور آن باشد،خبر واحد به تنهایی نمی تواند حجت باشد. علماء علم اصول ادله ای را برای حجیت خبر واحد مطرح نموده اند. ادله ای مثل آیه نبأ و آیه نفر و اجماع و سیره عقلاء. دو بحث بین علمای اصول مطرح است یک حجیت این ادله دوم میزان حجیت این ادله.
آنچه گفتم، ناظر به بحث دوم است. علمای اصول این سؤال را مطرح نموده اند که آیا ادله حجیت خبر واحد، شامل همه اخبار واحد می شود و یا اختصاص دارد به اخباری که در تضاد با ظهورات قرآن نیستند؟
برخی از علما که قائل هستند به این که ادله خبر واحد شامل اخباری که در تنافی با ظهورات قرآت است نیست و روایات هم که عموما ظنی الصدور هستند در برابر قرآنی که قطعی الصدور است یعنی به طور کلی اصلا قائل به اعتبار خبر واحد در برابر ظهورات قرآن در تعارض نیستند که شما بخواهید بگویید اینها اهل بیت را رد کرده اند و در نتیجه رسول را رد کرده است و خدا را رد کرده است!
و ما هم همانطور که گفتیم معتقدیم قرآن در برابر آنچه که در صدد بیان است ذره ای ابهام ندارد و این هم تعارض با رجوع به روایات ندارد چون خود اعتبار روایات به موافقت با قرآن است و اگر فهم ظاهر قران به فهم روایات وابسته باشد دور باطلی پیش می آید.

یکتای بی همتا;699040 نوشت:

چطور وجود ندارد؟
لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ
غذائی جز از ضَریع [= خار خشک تلخ و بدبو] ندارند؛ غذایی که نه آنها را فربه می‌کند و نه از گرسنگی می‌رهاند!

اما برای مومن گرسنگی رنج آور نیست نه اینکه غذا نباشد مثال ما همان مثال حضرت آدمه که وقتی وارد بهشت شد خداوند به او گفت گرسنگی و ... نیست اما غذا بود و حتی از آن درخت ممنوعه خوردند

فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ

پس گفتیم: «ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد!

إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَىٰ

(امّا تو در بهشت راحت هستی! و مزیّتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد؛

وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ

و در آن تشنه نمی‌شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد!»


فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَىٰ فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ
ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می‌خواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملکی بی‌زوال راهنمایی کنم؟!»
سرانجام هر دو از آن خوردند، و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد!


با سلام:

آیاتی را که به آنها اشاره فرمودید مربوط به جنت برزخی است

آنهم برزخ یا مثال نزولی نه اخروی!

گرچه اشکال جناب ملا علی به طرق دیگر قابل حل است.

???;699648 نوشت:
وقتی مثلا می گوید اقیموا الصلاة احتمال می دهم که در مقام این است که نماز راچگونه بخوانید و چند رکعت بخوانید؟ چنین احتمالی مامی دهیم؟
آتوا الزکاة آیا این را می خواهد بگوید که زکات به چند چیز تعلق می گیرد؟ ما با آن ذوق عقلایی خودمان که درمحاورات از آن استفاده می کنیم می فهمیم که این کلام درمقام چه بیانی و چه منظوری است.این محتاج به چیز دیگری نیست .
اقیموا الصلاه می خواهد به نماز اهمیت بدهد. این دیگر احتیاجی ندارد که ما برویم بگوییم اقا! یابن رسول الله! این می خواهد بگوید نماز بخوانید یا نه. می گوید

به نکته بسیار خوبی اشاره فرمودید،اتفاقا یکی از وظایف پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله تبیین جزئیات احکام و اموزش ان به مسلمین بوده است

به عنوان مثال :حکم اقامه نماز را در قران داریم اما چند رکعت خوانده شود را پیامبر اکرم به مردم اموزش دادند

همینطور حد نصاب زکات ،اینها در قران نیست،احکام حج و قس علی هذا.

???;699648 نوشت:
وانزلنا الیک الذکرلتبیّن للناس ما نزّل الیهم. اصلا ویعلمهم الکتاب هم معنایش همین است. یعلمهم غیر از یتلوعلیهم است. پیامبر را فرستاده ایم که یتلوا علیهم آیاته، این مبتدای رسالت است که پیام آورده ام وبرایشان می خوانم. یعلمّهم یعنی چه؟ یک وقت معلم می رود سر کلاس از روی کتاب می خواند، این معلمی نیست. معلمی این است که وقتی می خواند شرح دهد که این معنایش چیست.غیر از این است؟ پیامبر یک شانی دارد که یتلو علیهم، می گوید این نامه ای است که از خدا رسیده وبرایتان می خوانم.یک وظیفه دیگرش هم یعلمهم است. معنای تعلیم این است که مفادش رابه طرف بفهماند. همانی که به آن می گوییم تفسیر (به یک معنی).

خب این را که بنده عرض کردم!!!!

این همان مطلبی است که شما در پست قبل نفی کردید!!!!!

???;699648 نوشت:
خدا در مقام بیان کیفیت برزخ نبوده که در قرآن بیان کند که ما بگوییم این معنایش چیست. آری آنجایی که نبوده باید ببینیم پیامبر چه فرموده است، چون خودش فرموده لتبیّن للناس خودش گفته یعلمهم، یعلمکم مالم تکونوا تعلمون.

بله پس عوالم غیب را هم پیامبر باید تبیین کنند و معارف ان را به ما بیاموزند:"و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون"

پس بحث شما از ابتدا سر چه بود؟

همه را که تایید کردید!!!!

حبیبه;699721 نوشت:
به نکته بسیار خوبی اشاره فرمودید،اتفاقا یکی از وظایف پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله تبیین جزئیات احکام و اموزش ان به مسلمین بوده است

به عنوان مثالکحکم اقامه نماز را در قران داریم اما چند رکعت خوانده شود را پیامبر اکرم به مردم اموزش دادند

همینطور حد نصاب زکات اینها در قران نیست،احکام حج و قس علی هذا.


مگر بنده منکر سنت هستم که می فرمایید وظیفه پیامبر بیان جزئیات احکام و آموزش آن به مردم است! بنده گفتم ظاهر قرآن بین است و روشن است و نیاز ندارد کسی آن را توضیح دهد و مثال هم همان حکم نماز بود قران در صدد بیان اهمیت نماز تاکید می کند نماز بخوانید هر کس با ذهن عقلايی خودش طبق اصول محاوره عقلائی از این کلام می فهمد که در مقام بیان چیست و نیازی نیست پیامبر بیاید بگوید اینجا که گفت اقیموا الصلاه منظورش این بود که اقیموا الصلاه! یا گفت الهکم اله واحد پیامبر بیاید بگوید اینجا خدا گفت خدا یکی است و دوتا نیست! قرآن آن چیزی که در صدد بیان آن است به صورت بین و روشن بیان می کند اما یک چیزهای دیگری ما احتیاج داریم که قرآن درمقام بیانش نیست که این اصلا ربطی به قرآن ندارد!

حبیبه;699721 نوشت:
خب این را که بنده عرض کردم!!!!

این همان مطلبی است که شما در پست قبل نفی کردید!!!!!


بنده در پاسخ جناب باء که فهم ظاهر قرآن را متوقف بر روایات کرده بود اشکال وارد کردم و شما ادامه آن را پاسخ دادید یعنی آنچه شما در صدد اثبات آن بودید این بود که قرآن به ظاهرش از طریق روایات قابل فهم است و آنچه که بنده عرض کردم این بود که قران نیازی به بیان کسی ندارد و خودش بین است و روایت است که باید به قران عرضه شود و فهم آیات متقدم بر فهم روایات است و روایات اگر هم چیزی را بیان کند توضیح آن مطلبی است که قرآن در صدد بیان آن یا مصداق آن نبوده نه اینکه خدا مطلبی را فرموده گنگ که هیچ کسی نمی فهمد تا روایت شاذی بیاید و توضیح دهد بر خلاف ظاهر قرآن!

حبیبه;699721 نوشت:
بله پس عوالم غیب را هم پیامبر باید تبیین کنند و معارف ان را به ما بیاموزند:"و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون"

پس بحث شما از ابتدا سر چه بود؟

همه را که تایید کردید!!!!


ما از اول همین را می گفتیم و چیز جدیدی تایید نشد که قرآن خودش آنچه را که می خواهد بیان کند و در صدد بیان آن است آشکارا بیان می کند و برای فهم ظاهر نیازی به هیچ کس ندارد!
مثلا فرض بفرمایید بنده می گویم که من در سایت اسک دین عضو هستم این جمله بین و واضح است و نیازی به توضیح ندارد که مثلا من بروم از شخصی بپرسم که این جمله یعنی که این شخص در سایت عضو هست یا معنای دیگری دارد اما روایتی بیاید بگوید کی عضو شده ام و آیدی من چیست و چند پست نوشته ام در چه موضوعاتی شرکت کردم و ... مطالبی است که من در صدد بیان آن نبوده ام و آنچه که من می خواستم بیان کنم همان جمله بوده اما اینکه فقط همان جمله برای دیگری نیاز است پاسخ می دهیم که خیر ممکن است مطالب دیگری هم باشد اما قرآن هر آنچه که را بیان می کند از آنجا که نور است نیازی به روشنگری دیگری ندارد.

باسلام

کاربران محترم لطفا در ارسال تصاویر و پستها دقت کنید.

تصاویر خارج از قوانین و ... نباشه

باتشکر

:Gol:
یاحق

[=Georgia]

ملاali;698943 نوشت:
راموش نکنید عرفان و فلسفه هیچ وقت مساوی با عقلانیت نیست
بلکه خدا و معاد را پایین آوردن تا عقل محدود و دانش موجود است و لاغیر

فلسفه را به هر معنایی که اخذ نماییم عقلانیت و عقل گرایی در آن تجلی تام دارد مثلا اگر فلسفه را به تعبیر جناب بوعلی سینا، آگاهی بر حقایق تمام اشیا بدانیم به روشنی پیداست که این آگاهی از ناحیه ادراک عقلانی است و یا جناب ملاصدار در تعریف فلسفه گفته است:
فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارج هستند. و نیز، حکم حقیقی به وجود آن ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
و نیز ملاصدرا گفته است: فلسفه نظم بخشیدن عقلانی به عالم به قدر توانایی انسانی است؛ به این منظور که تشبه به خداوند حاصل شود.
پس آنچه مسلم است این است که فلسفه جدای از عقلانیت نیست .
عرفان نیز اگر چه مساوی با عقلانیت نیست اما بواسطه شهود قلبی رتبه ای فراتر از عقل و عقلانیت دارد و ازاین حیث از منزلت و جایگاه رفیعتری برخوردار است.
هدف فیلسوف و عارف از مباحث عقلی و عرفانی، صعود عقلی و قلبی برای ادراک حقایق توحید و معاد است نه پایین کشاندن به فرش کشاندن حقایق آسمانی. یعنی حکیم و عارف سودای ترفع خویشتن دارند نه جزم تنزل حقایق الهی.

[="Georgia"][="Blue"] [=&quot]متاسفانه یک بحث کاملا روشن و بدیهی بخاطر عدم دریافت صحیح برخی از دوستان به درازا و حواشی بسیار کشیده شده است.
[=&quot]در مورد اشکالات متعددی که از برخی دوستان پیرامون نعمتهای بهشتی مطرح شد باید عرض کنم بهشت و نعمتهای آن برای بهشتیان به وفق مشتهای نفسانی ایشان است چنین نیست که بهشتی طالب حوریان و غلمان بهشتی باشد و برای او نعمتی دگر را مهیا سازند در حقیقت بلندای نعم بهشت به فراخور همت و قابلیت بهشتیان است اگر بهشتی طالب حور و غلمان باشد برایش حور و غلمان فراهم می سازند و شهوت هم آغوشی با پری طلعتان اگر چه در این دنیا بر آدمی لجام خورده و رهاسازی آن، موجبات تنزل و فرومایگی انسان را فراهم می سازد اما این چنین شهوتی در آخرت نه تنها مایه ی شرمساری بهشتیان نیست بلکه برای برخورداری بیشتر از نعمتهای فوق العاده بهشتی بین بهشتیان رقابت بوده و پیش تازی در برخورداری نعم بهشتی موجب فخر و مباهات ایشان است.
[=&quot]از این روی برای همه آنان که در غایت عمل صالح و عبادات خویش، بهشت حوریان و غلمان را طلب می کنند نه تنها سرزنشی نبوده بلکه خداوند متعال نیز در آیات متعدد قران کریمش بهشتیان را به در برگر فتن انحای گوناگون لذتهای بهشتی وعده فرموده است و این انسانها را مورد تکریم و احترام فراوان خویش قرار داده است.
[=&quot]لذا وقتی سخن از بهشت عارفان و اولیای الهی مطرح می شود به هیچ وجه تخطئه و سرزنش بهشت و بهشتیانِ مراتب نازل تر مطرح نیست بلکه سخن در بهشتی فراتر از بهشت صالحان است که ادراک لذائذ فوق عقلانی آن خارج از اوهام و عقول بشری است.

[/]

نقل قول:

آیا ممکن است حوری بهشتی در همین دنیا به انسان داده شود؟

سلام
چرا که نه!
از امام صادق (ع) گمونم یک نقلی خونده بودم که در ان به شهر تهران اشاره ای شده بود که گفتن ان شهر خانه هایی دارد شبیه عمارت های بهشت و دخترانی دارد شبیه حوریان بهشتی !

حالا این یعنی شما دوتا راه دارین
یا ازین دختران حوری توی این دنیا نبرین و صبر کنین تا بمیرین بعد اون دنیا ببرین!
یا اینکه صبر ندارین و همین الان می خواین ازین حوریان ببرین که دیگه اون وقت اون دنیا دیگه نمی تونین ازین حوریان ببرین...یعنی سهم خودتون و بردین دیگه تموم شد!

انتخاب با خودتون هست

اویس;699830 نوشت:
[=Georgia]
فلسفه را به هر معنایی که اخذ نماییم عقلانیت و عقل گرایی در آن تجلی تام دارد مثلا اگر فلسفه را به تعبیر جناب بوعلی سینا، آگاهی بر حقایق تمام اشیا بدانیم به روشنی پیداست که این آگاهی از ناحیه ادراک عقلانی است و یا جناب ملاصدار در تعریف فلسفه گفته است:
فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارج هستند. و نیز، حکم حقیقی به وجود آن ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.
و نیز ملاصدرا گفته است: فلسفه نظم بخشیدن عقلانی به عالم به قدر توانایی انسانی است؛ به این منظور که تشبه به خداوند حاصل شود.
پس آنچه مسلم است این است که فلسفه جدای از عقلانیت نیست .
عرفان نیز اگر چه مساوی با عقلانیت نیست اما بواسطه شهود قلبی رتبه ای فراتر از عقل و عقلانیت دارد و ازاین حیث از منزلت و جایگاه رفیعتری برخوردار است.
هدف فیلسوف و عارف از مباحث عقلی و عرفانی، صعود عقلی و قلبی برای ادراک حقایق توحید و معاد است نه پایین کشاندن به فرش کشاندن حقایق آسمانی. یعنی حکیم و عارف سودای ترفع خویشتن دارند نه جزم تنزل حقایق الهی.

اگرچه خارج از موضوع است اما ناچارم که بگویم...
عقلانیت برای یه دیندار و شریعت باور یعنی اقرار به دانش محدود و تمسک به آنچه که پیامبر و یا امامان فرموده اند.

بعید ندانید که اگر بعنوان مثال به جناب ابن سینا خبر میدادند که روزی میرسد که مردم از راه دور سیمای یکدیگر را میبینند و با هم گفتگو میکنند...به احتمال خیلی زیاد این مطلب را به غیر از اونچه که ما در عصر حاضر می فهمیم معنا میکرد(تاویل)
چرا؟
چون دانش الکترونیک و امواج و غیره در آن زمان فهم نشده بوده

به قول آقای مصباح یزدی (به مضمون)ما هنوز دنیای خودمون عالم ماده را با هزاران اسرار و عجایبش را نشناختیم...چه طور میخواهیم عالم آخرت را بشناسیم و آنرا تبیین فلسفی کنیم؟

لذا مبرهن است که فلسفه و عرفان یعنی برهانی کردن و شهودحقایق ...مبتنی بر دانش محدود...

و اما عقلانیت یعنی اقرار به ندانستن...

ملاali;699854 نوشت:
اگرچه خارج از موضوع است اما ناچارم که بگویم...
عقلانیت برای یه دیندار و شریعت باور یعنی اقرار به دانش محدود و تمسک به آنچه که پیامبر و یا امامان فرموده اند.

بعید ندانید که اگر بعنوان مثال به جناب ابن سینا خبر میدادند که روزی میرسد که مردم از راه دور سیمای یکدیگر را میبینند و با هم گفتگو میکنند...این مطلب را به غیر از اونچه که ما در عصر حاضر می فهمیم معنا میکرد(تاویل)
چرا؟
چون دانش الکترونیک و امواج و غیره در آن زمان فهم نشده بوده

به قول آقای مصباح یزدی (به مضمون)ما هنوز دنیای خودمون عالم ماده را با هزاران اسرار و عجایبش را نشناختیم...چه طور میخواهیم عالم آخرت را بشناسیم و آنرا تبیین فلسفی کنیم؟

لذا مبرهن است که فلسفه و عرفان یعنی برهانی کردن و شهودحقایق ...مبتنی بر دانش محدود...

و اما عقلانیت یعنی اقرار به ندانستن...

به نام خدا

سأل جاثلیق من علی علیه السلام أخبرنی! عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم أم عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ؟

فقال علی بن أبی طالب علیه السلام : ما عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع

باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف. ( التوحید:286/4 ، بحارالأنوار:3/272/9).

مضمون این حدیث اثبات وجود خداوند از طریق برهان صدیقین است با استشهاد به کلام نورانی مولا علی علیه السلام:

ایشان می فرمایند من خدا را به واسطه رسولش نشناختم بلکه رسول را به واسطه خدا شناختم .

اهلش می دانند این چه نوع شناختی است!

همان است که شما ردّ می فرمایید.

از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام معلوم می شود که بشر از معرفت استدلالی حق بکلی ممنوع نشده است: «لم یحجبها [العقول ]عن واجب معرفته »

عقول را از معرفت به مقدار ضروری خود مانع نگشته است.

این هم یک استدلال عقلی برای اثبات حق در کلام حضرت:

حضرت امیر می فرماید: «لا تستطیع عقول المتفکرین جحده لان من کانت السموات و الارض فطرته و ما فیهن و ما بینهن و هو الصانع لهن فلا مدفع لقدرته » ;

عقل های متفکران انکارش نتوانند کرد; زیرا کسی که آسمان ها و زمین و آنچه در آن ها و بینشان است مخلوق او و او صانع آن ها می باشد دافعی برای قدرت او وجود ندارد.

خدایی که همه قدرت ها از آن اوست، عقول را قادر نساخته که انکار او کنند، گرچه بتوانند به زبان انکارش نمایند;

زیرا با ظهور برهان بر وجودش، چگونه می توان وجودش را نفی کرد. این از آن روست که اگر مصنوع عین نیاز به صانع خود باشد،

نمی توان به مصنوعی علم داشت که به صانعش نیاز نداشته باشد; زیرا همیشه علم با معلوم خود منطبق است.

پس انکار وجودش با داشتن دلیل بر وجودش منطقی نیست. «دلت علیه اعلام الظهور» ; بر او نشانه هایی روشن دلالت می کند.

«فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود» پس او کسی است که نشانه های وجود به نفعش بر علیه اقرار نمودن قلبی انکارکننده شهادت می دهد.

بنابراین، امیرالمؤمنین علیه السلام راه عقل را برای رسیدن به وجود خدا مسدود نمی دانند.

نمونه دیگر:

«لم یحجبها عن واجب معرفته فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود.»

«ظهر فی العقول بما یری فی خلقه من علامات التدبیر» .

[=Georgia]

ملاali;699854 نوشت:
اگرچه خارج از موضوع است اما ناچارم که بگویم...
عقلانیت برای یه دیندار و شریعت باور یعنی اقرار به دانش محدود و تمسک به آنچه که پیامبر و یا امامان فرموده اند.

بعید ندانید که اگر بعنوان مثال به جناب ابن سینا خبر میدادند که روزی میرسد که مردم از راه دور سیمای یکدیگر را میبینند و با هم گفتگو میکنند...به احتمال خیلی زیاد این مطلب را به غیر از اونچه که ما در عصر حاضر می فهمیم معنا میکرد(تاویل)
چرا؟
چون دانش الکترونیک و امواج و غیره در آن زمان فهم نشده بوده

به قول آقای مصباح یزدی (به مضمون)ما هنوز دنیای خودمون عالم ماده را با هزاران اسرار و عجایبش را نشناختیم...چه طور میخواهیم عالم آخرت را بشناسیم و آنرا تبیین فلسفی کنیم؟

لذا مبرهن است که فلسفه و عرفان یعنی برهانی کردن و شهودحقایق ...مبتنی بر دانش محدود...

و اما عقلانیت یعنی اقرار به ندانستن...


حال شما در تفسیر عقلانیت در دین به مشابه حال آن کسی است که در گوشه خانه خود نشسته و فارغ از هر نوع تلاش و کوششی برای کسب روزی، تلاش انسان را در جهت تامین نیازهای معیشتی، منافی با مقدّر بودن روزی انسان می داند.

به راستی بعد از برکات بیشماری که برای عقل و عقلانیت وارد است چگونه می توان همه فیوضات حاصل از عقلانیت در امر شناسایی حقایق دینی را محدود به اعتراف ندانستن کرد؟
اگر چه اعتراف به ندانستن نیز یکی از کمالات عقل است منتهی عقلی که ساحتهای بسیاری از حقایق دینی را درنوردیده و به ادراک اسرار بسیاری از معارف الهی نائل گشته است اما این اعتراف به معنای همه کاربرد عقلانیت در معرفت دینی نیست.

آری چگونه می توان بیشمار کتابهایی که از ناحیه تفکر و عقلانیت در دین به رشته تحریر در آمده اند و منجر به کشف اسرار و و رموز فراوانی از معارف دینی گشته اند را نادیده گرفت و عقلایت را صرفا به اعتراف ندانستن محدود نمود؟!

به عبارت دیگر چگونه می توان انبوه صحف نوریه اندیشمندان الهی مانند اشارات و تعلیقات وحکمه الاشراق و اسفار و تمهید و فصوص و مصباح و فتوحات و سرح العیون و دیگر تفاسیر انفسی قرآن و روایات را که حاصل تفکر عمیق و ادب و طهارت و حضور و مراقبت تامه اولیای الهی است نادیده گرفت و همه کاربرد عقل را در اعتراف به ندانستن دانست؟

چگونه این اعتراف به ندانستن همه کمال عقل است در حالی که همه موجودات مادون عقل از جمله جمادات و نباتات و حیوانات نیز به جهت عدم دارایی عقل معترف به ندانستن هستند؟!

دوست گرامی فرصت چندانی برای جبران مافات و پرواز به جانب غایه الغایات نمانده است مباد با کوته نظری خود بر قابلیت نامتناهی نفسانی خود لجام آویخته و وی را از غواصی در بحر بیکران حقایق بازداری.
در همین حال که تو با خرج عمر پر بهاتر از گوهر خود مشغول ستیز با صاحبان معرفت عقلی و شهودی هستی ایشان سرشار از لذت انس با محبوبند و هر دم از فیض هم جواری او خبرهای ناشنیدنی دارند.
مباد که از این غافله جا بمانی و حسرت را مقدر خود سازی.

حبیبه;699861 نوشت:
به نام خدا

سأل جاثلیق من علی علیه السلام أخبرنی! عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم أم عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ؟

فقال علی بن أبی طالب علیه السلام : ما عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع

باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف. ( التوحید:286/4 ، بحارالأنوار:3/272/9).

مضمون این حدیث اثبات وجود خداوند از طریق برهان صدیقین است با استشهاد به کلام نورانی مولا علی علیه السلام:

ایشان می فرمایند من خدا را به واسطه رسولش نشناختم بلکه رسول را به واسطه خدا شناختم .

اهلش می دانند این چه نوع شناختی است!

همان است که شما ردّ می فرمایید.

از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام معلوم می شود که بشر از معرفت استدلالی حق بکلی ممنوع نشده است: «لم یحجبها [العقول ]عن واجب معرفته »

عقول را از معرفت به مقدار ضروری خود مانع نگشته است.

این هم یک استدلال عقلی برای اثبات حق در کلام حضرت:

حضرت امیر می فرماید: «لا تستطیع عقول المتفکرین جحده لان من کانت السموات و الارض فطرته و ما فیهن و ما بینهن و هو الصانع لهن فلا مدفع لقدرته » ;

عقل های متفکران انکارش نتوانند کرد; زیرا کسی که آسمان ها و زمین و آنچه در آن ها و بینشان است مخلوق او و او صانع آن ها می باشد دافعی برای قدرت او وجود ندارد.

خدایی که همه قدرت ها از آن اوست، عقول را قادر نساخته که انکار او کنند، گرچه بتوانند به زبان انکارش نمایند;

زیرا با ظهور برهان بر وجودش، چگونه می توان وجودش را نفی کرد. این از آن روست که اگر مصنوع عین نیاز به صانع خود باشد،

نمی توان به مصنوعی علم داشت که به صانعش نیاز نداشته باشد; زیرا همیشه علم با معلوم خود منطبق است.

پس انکار وجودش با داشتن دلیل بر وجودش منطقی نیست. «دلت علیه اعلام الظهور» ; بر او نشانه هایی روشن دلالت می کند.

«فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود» پس او کسی است که نشانه های وجود به نفعش بر علیه اقرار نمودن قلبی انکارکننده شهادت می دهد.

بنابراین، امیرالمؤمنین علیه السلام راه عقل را برای رسیدن به وجود خدا مسدود نمی دانند.

نمونه دیگر:

«لم یحجبها عن واجب معرفته فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود.»

«ظهر فی العقول بما یری فی خلقه من علامات التدبیر» .

شما و جناب اویس یه طوری سخن میگویید که انگار بنده کلا عقل و کارکرد انو رد کردم
اصلا دین به عقل عرضه شده
عقل میتونه برای حقانیت دین و وجود خدا دلیل بیاره
اما این غیر از اینه که بگیم عقل خطا نمیکنه!

مگه غیر از اینه که خیلی از فلاسفه آرای یکدیگر رو رد کرده اند؟
خب آیا این آرای فلسفی متزلزل بنای خوبی برای اعتقادات دینی است؟ خیر

اینجاست که راز مقابله و حمله خیلی از علمای اسلام با فلسفه آشکار میشود.
مگر همین فارابی نبوده که در گام نخست آیات معاد را تاویل به غیر ظاهر کرد اما در گام دوم در نگاه عقلانی این تاویلات را جایز نشمرد تا مردم کافر نشوند
و بنده باز تکرار میکنم

فلسفه یعنی برهانی کردن موضوعات فلسفی در وسعت دانش موجود.همین

و مطلب آخر اینکه اقرار به ندانستن در موضاعتی مثل معاد عین عقلانیت است..
چرا که حتی عقل بدون اشاره دین.... به کلیت آن هم پی نبرده بوده...
چه رسد به جزییات

همه اول و آخر سخن عالمی مثل مرحوم بهجت چیه؟
به اون چه که میدانی عمل کن و اونچه که نمیدانی توقف کن
نفرموده که تلاش کن تا بفهمی!(مهم)

آیا ما از اینها خداشناس تریم؟
آیا ما از این ها در دریای محبت محبوب غواص تریم؟.

ملاali;700067 نوشت:
شما و جناب اویس یه طوری سخن میگویید که انگار بنده کلا عقل و کارکرد انو رد کردم
اصلا دین به عقل عرضه شده
عقل میتونه برای حقانیت دین و وجود خدا دلیل بیاره
اما این غیر از اینه که بگیم عقل خطا نمیکنه!

مگه غیر از اینه که خیلی از فلاسفه آرای یکدیگر رو رد کرده اند؟
خب آیا این آرای فلسفی متزلزل بنای خوبی برای اعتقادات دینی است؟ خیر

اینجاست که راز مقابله و حمله خیلی از علمای اسلام با فلسفه آشکار میشود.

و بنده باز تکرار میکنم

فلسفه یعنی برهانی کردن موضوعات فلسفی در وسعت دانش موجود.همین

و مطلب آخر اینکه اقرار به ندانستن در موضاعتی مثل معاد عین عقلانیت است..
چرا که حتی عقل بدون اشاره دین.... به کلیت آن هم پی نبرده بوده...
چه رسد به جزییات

همه اول و آخر سخن عالمی مثل مرحوم بهجت چیه؟
به اون چه که میدانی عمل کن و اونچه که نمیدانی توقف کن
نفرموده که تلاش کن تا بفهمی!(مهم)

آیا ما از اینها خداشناس تریم؟

جناب ملا علی محترم:بنده گمان می کنم حضرتعالی کلا سر رشته بحث را گم فرموده اید!!!!

شما مطرح کردید که اعتراض من به اسلام این است که چرا از مشتهیات نفسانی استفاده ابزاری شده؟(حور و قصور وووو)

سپس مطرح فرمودید: که اگر عارف در بند حوریه نیست چرا چنین و چنان؟

الان هم می فرمایید افق عقل نازلتر از در ک مسائل معاد است!

خدا و کیلی اگر شما توانستید بین این مباحث ارتباطی بر قرار بفرمایید،بنده همینجا از شما بابت تصدیع اوقاتتان عذر خواهی می کنم.

و الان اصلا نمی دانم راجع به چه مطلبی باید با شما بحث کرد:(فی کل واد یهیمون)شده ام.

حال ابتدا این معضل را رفع بفرمایید تا راجع به پست اخیرتان بحث کنیم ان شاالله.

اویس;698035 نوشت:
[=Georgia]
با سلام خدمت شما برادر گرامی

اگر نعمت حضور و مراقبت تامه روزی انسان شود و شخص علاوه بر دوری از گناهان، توفیق ادراک معارف الهیه از جمله توحید صمدی

هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن را پیدا کند به چنان درجه ای نائل می شود که هر دم فرشتگان و حوریان الهی صف در صف منتظر نیم نگاهی از چنین انسانی هستند تا چه رسد به اینکه افتخار هم آغوشی با وی را پیدا کنند. اگرچه انسانی که بدین مقام راه یافته و حلاوت حقیقی ذکر رب را چشیده است از چنان لذت فوق العاده ای برخوردار خواهد بود که دیگر سودای مقاربت با ملائکه الله را نداشته و هرگز اعتنایی به ایشان نخواهد داشت.

فرض بفرمایید کودکی را که آرزو دارد سطلی انباشته از اسباب بازی خانه سازی داشته باشد آیا می توان این آرزو را نیز در مرد بالغ مرفهی که از دهها خانه های بزرگ و مجلل برخوردار است محقق دانست. بدیهی است که این چنین آرزویی سودای همان کودکی است که بضاعت فهمش در حد همان لذت بازی با اسباب بازی است نه بیش از آن.

خوب است در این خاطره علامه طباطبایی علیه الرحمه اندکی اندیشه نمایی که فرمود:
روزی مشغول گفتن ذکری بودم که باید چند هزار مرتبه گفته می‌شد و از این رو، چند ساعت وقت لازم داشتم. اتاق را خلوت کرده و شرایط را طوری فراهم کردم تا کسی به آنجا نیاید و من بتوانم آن ذکر را به تعداد مشخصی بگویم. مشغول گفتن ذکر بودم که احساس کردم آثار این ذکر، کم‌کم بر من هویدا می‌شود. ناگهان دیدم که از جانب راست من فرشته‌ای با جامی از آب بهشتی ظاهر شد و عرض کرد این یک جام بهشتی برای شماست آن را برای شما آورده‌ام تا میل کنید.
من که در میانه ذکر توجه به هر چه غیر حق را ناروا و بیرون از ادب می دانستم به این فرشته، اعتنا نکردم! ملک بارها می‌گفت: من فرشته‌ام و آب سلسبیل بهشتی برایت آورده‌ام از دست من بگیر و آن را بنوش و همچنان توجه نمی کردم تا اینکه ملک از سمت چپم ، ظاهر شد و باز همان سخنان را تکرار کرد و این بار نیز کوچکترین توجهی به آن فرشته نکردم تا اینکه سقف شکافته شد و آن فرشته بالا رفت.

آری آنکه غرق لذت حضور عند الله است موانست و مقاربت و معاشقت با ملائکه برایش طعمی ندارد. اگر می خواهی این معنا را درک کنی کافی است عسل مصفایی را بنوشی و بعد از آن نی شکری را در دهان گذاری آیا شرینی نی شکر در کام عسلین تو قابل ادراک است؟!

باسلام
ازاستادی شنیدم ایت ...!طباطبایی ازاینکه ان جام راننوشید اظهار ندامت کرده وان رابزرگترین حسرت زندگی اش میدانست
این موضوع درست است؟
یاحق

حبیبه;700073 نوشت:
جناب ملا علی محترم:بنده گمان می کنم حضرتعالی کلا سر رشته بحث را گم فرموده اید!!!!

شما مطرح کردید که اعتراض من به اسلام این است که چرا از مشتهیات نفسانی استفاده ابزاری شده؟(حور و قصور وووو)

سپس مطرح فرمودید: که اگر عارف در بند حوریه نیست چرا چنین و چنان؟

الان هم می فرمایید افق عقل نازلتر از در ک مسائل معاد است!

خدا و کیلی اگر شما توانستید بین این مباحث ارتباطی بر قرار بفرمایید،بنده همینجا از شما بابت تصدیع اوقاتتان عذر خواهی می کنم.

و الان اصلا نمی دانم راجع به چه مطلبی باید با شما بحث کرد:(فی کل واد یهیمون)شده ام.

حال ابتدا این معضل را رفع بفرمایید تا راجع به پست اخیرتان بحث کنیم ان شاالله.

آره خب
معلوم نیست ما داریم در کدوم جبهه میجنگیم

فقط اینو میتونم بگم بنده دارم تضارب آرا رو مطرح میکنم
و نظر اصلیم اینه که ما هیچی نمیدونیم...

[="Georgia"][="Blue"]

احمد;700077 نوشت:
باسلام
ازاستادی شنیدم ایت ...!طباطبایی ازاینکه ان جام راننوشید اظهار ندامت کرده وان رابزرگترین حسرت زندگی اش میدانست
این موضوع درست است؟

با سلام
اگر هم اظهار ندامتی بوده صرفا بخاطر رافت شدید و مهربانی بی حد و حصر عالمی چون طباطبایی است نه اینکه ایشان نسبت به عملی که انجام داده اند پشیمان شده باشند. لذا اقتضای حضور تام عنداللهی جناب علامه طباطبایی و اولیای دیگر این است که اگر بارها این صحنه تکرار شود همان روشی را خواهند داشت که اول داشته اند و در عین حال دلشان نیز برای آن ملک می سوزد.
این مثل آن است که اولیای الهی از طرفی مامور به جهاد می شوند و دست به شمشیر می برند و به مقاتله کفار و مشرکین و منافقین می پردازند و در عین حال نیز دلشان برایشان می سازد. این دل سوختگی به هیچ وجه با آن برق شمشیر منافاتی ندارد و قلب عارف الهی جامع همه اضداد است.
[/]

حبیبه;699717 نوشت:
با سلام:

آیاتی را که به آنها اشاره فرمودید مربوط به جنت برزخی است

آنهم برزخ یا مثال نزولی نه اخروی!

گرچه اشکال جناب ملا علی به طرق دیگر قابل حل است.


سلام

در مورد اینکه جنتی که در آن آیات اشاره شده کجاست اختلاف وجود دارد برخی معتقدند، بهشت آدم (ع) باغی از باغ های سرسبز و روح افزای زمین بوده است.
عده ای بر آنند که بهشت آدم در آسمان هفتم بوده، نه در زمین و دلیل آن هبوط است.
و گروهی دیگر معتقدند که بهشت آدم (ع) همان بهشت موعود بوده است.
نظریه چهارم آن است که بهشت آدم نه بهشت برین است و نه باغی از باغ های زمین، بلکه بهشتی است برزخی مابین دنیا و آخرت.


اما به هر حال همین پاسخ به اشکال جناب ملا علی می باشد که با وجود اینکه یکسری از ویژگی هایی مثل گرسنگی و تشنگی و ... نفی شده بود (در هر جا که باشد) اما یقینا آدم و حوا با بدن جسمانی در آنجا بودند.

ملاali;699059 نوشت:
لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلًا فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (یس:6 تا 10)

ترجمه : تا قومي را انذار كني كه پدران آنها انذار نشدند و لذا آنها غافلند فرمان (الهي) در باره اكثر آنها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نمي ‏آورند ما در گردنهاي آنها زنجیرهایی قرار داديم كه تا چانه‏ ها ادامه دارد، و سرهاي آنها را به بالا نگاهداشته است


سلام
این آیات تعارضی با جسمانی بودن عذاب ندارد در این تاپیک
http://www.askdin.com/thread47554.html همین آیات مطرح شده و پاسخ داده شده است.

ملاali;699067 نوشت:
بعدم اینکه ملاصدرا نتوانسته معاد جسمانی را ثابت کند
و به قول علامه محمد تقی آملی او فقط بدن برزخی را ثابت کرده همین.

آن چه صدرا در جلد نهم اسفار در اثبات معاد جسماني غير عنصري ذکر مي کند، دقيقاً با توجه به آيات قرآني و تفسير و تأويل آنها ايراد مي شود و اين طور نيست که از ظواهر آيات چشم پوشي کرده و بين معاد فلسفي و قرآني تفکيکي نموده باشد؛ چنانکه در اسفار، فخر رازي را که براي تأکيد نظريه اش در باب معاد، مبني بر گرد آمدن اجزاء متفرق بدن از خاک، به آيات تمسک کرده است، زير سؤال برده و او را به تفسير به رأي و ارتکاب بر خلاف ظواهر قرآني متهم مي کند صدرا نظر متکلماني مثل امام فخررازي نازلترين مرتبه اعتقاد به معاد دانسته است؛ زيرا :
[رازي مي گويد:] معاد گردآوري اجزاء متفرق بدن است و [حال آنکه] تفطن نکرده است که به اين معنا، حشر در دنيا واقع مي شود نه در آخرت و سراي کيفر و پاداش و اين ديدگاه راه تناسخ را نيز مي گشايد. علاوه بر اين معناي گفتار خداوند «انا لقادرون علي ان نبدل امثالکم و ننشأکم فيما لا تعلمون» چه مي شود؟ بر شخص بصير پوشيده نيست نشأه ي ثانوي (آخرت) نوعي ديگر از هستي است که با اين جهان مخلوق از خاک و آب و گل تباين دارد و معاد مراجعت به سوي خداوند است نه برگشت به جهان مادي و بدن خاکي عنصري. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص153)
و سپس آياتي را که فخر رازي به زعم خود براي تأييد نظريه اش آورده نقد و بررسي مي کند و فخر رازي را متهم مي کند که در تفسير خود مرتکب تأويل آيات و تحريف آنها شده است؛ چون غرض اصلي آيات را نفهميده است، چرا که غرض خداوند از آيات مرتبط با معاد توجه دادن انسان به حقيقت معاد و هدايتش به عالم غيب و باطن اين جهان است، نه برگشت روح به اين جهان مادي.
ملاصدرا حتي در مورد آيه ي «و ان الساعه آتيه لاريب فيها و أن الله يبعث من في القبور» (حج/7) که به خروج از خاک و برانگيخته شدن از قبور تصريح دارد، مي گويد که منظور از قبور، نه قبور خاکي بلکه اجساد و ابدان است که قبور ارواح هستند؛ بدنهاي طبيعي، قبور اجساد برزخي و اخروي هستند. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص153). وي در رساله الحشر اين مطلب را واضح تر بيان مي کند:
ان القبور الحسيه قوالب للخياليه و هي ارواحها و الخاليه قوالب للعقليه و هي حقائقها فاذن حشرالابدان الطبيعه الي الابدان الاخرويه و حشر تلک الابدان الي الصور العقليه و حشرها الي الله» (ملاصدرا، رساله الحشر، ص356): قبور حسي قالب هاي صور خيالي هستند که در حکم ارواح براي آن قبورند و قبور خيالي قالب هاي صور عقليه هستند. پس حشر بدنهاي طبيعي به سوي بدن هاي اخروي است و حشر ابدان اخروي به صورتهاي عقلي و صورتهاي عقلي به سوي خدا مي باشد.
وي در اسفار مؤمنان و معتقدان به معاد را در چهار مقام يا گروه طبقه بندي مي کند:
گروه اول، عوام مسلمانان هستند که تصور مي کنند تمام امور اخروي (عذاب قبر، نکير و منکر، مار و عقرب) امور حسي هستند و حتي با همين چشم ديده مي شوند ولي فعلاً تا در حيات طبيعي به سر مي بريم قابل رؤيت نيستند؛
گروه دوم؛ که ابن سينا نيز به آنان تمايل دارد، امور آخرت را همانند صوري مي دانند که انسان در خواب مي بيند، صوري خيالي و مثالي که وجود خارجي ندارند؛
گروه سوم، بر اين هستند که امور اخروي، صور عقلي غير مادي هستند که در جهان عقول موجودند؛
گروه چهارم، راسخان در عرفان و برهان هستند که براي صور اخروي که در شريعت از آن خبر داده شده، وجود عيني قائل اند و معتقدند که بعضي از اين صور، عقلي - و مربوط به بهشت مقربان - هستند و برخي نيز محسوس اند؛ اما نه همچون محسوسات جهان طبيعت که با چشم دنيوي قابل رؤيت اند، بلکه آن ها وجود عيني دارند اما نه در عالم ماده، همچنين آن ها محسوس اند اما نه با حواس طبيعي. (ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج9،ص175)
ملاصدرا اعتقاد گروه (مقام) دوم و سوم را رد مي کند و در مورد گروه اول متذکر مي شود که اين قول از برخي آفات سالم مي ماند؛ اما نظر گروه چهارم را که همان مقام اهل عرفان و برهان باشد مي پذيرد.
از آن جا که صدرا در برخي عبارات بر عينيت بدن اخروي و بدن دنيوي تاکيد دارد، براي بعضي اين توهم پيدا شده که شايد نظر ايشان به همان بدن عنصري مادي باشد، در حالي که اولاً او در هيچ جا به اعاده ي بدن مادي عنصري تصريح ندارد بلکه در مواردي به مغايرت ميان بدن اخروي و دنيوي تصريح کرده است و اگر گاه بر حفظ ظواهر آيات مربوط به معاد تأکيد مي کند، مقصود وي آن است که معاد جسماني مورد نظر خود را در برابر صرفاً روحاني مورد اعتقاد گروهي از فيلسوفان مطرح کند؛ چنان که در کتاب مبدأ و معاد مي گويد:
کسي که نصوص وارد در باب اخبار آخرت را بر خلاف ظاهرش حمل مي کند و آيات دلالت کننده بر امور معاد را برخلاف معناي ظاهريش تفسير مي کند و گمان مي کند که امور مربوط به معاد صرفاً عقلي يا تخيلي هستند و وجود عيني ندارد، جاهل است. (ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص413)
ضمناً آن جا که در شرح هدايه الاثيريه مي گويد:
اعاده نفس به بدني مثل بدن دنيوي در آخرت صورت مي گيرد، همان طور که در نصوص قرآن و روايات فراوان ديده مي شود و اين امري است ممکن. بنابراين تصديقش واجب است و از ضروريات دين است و انکار آن کفر آشکار است.
اين گفته او هيچ تصريحي به معاد جسماني عنصري ندارد؛ زيرا بدن، در نظر ايشان غير از ماده عنصري خاکي است و اگر مراد وي همان اعاده ي بدن عنصري بود با توجه به اين که تصريح کرده است که «انکارها کفر مبين» صداقت و انصاف علمي ايجاب مي کرد که از همه خلاف ضرورت هايي که در اسفار و ساير کتب مرتکب شده است دست بردارد؛ چنانکه در اسفار تصريح مي کند که بدن عنصري اصلاً بدن حقيقي انسان نيست:
فالبدن الحقيقي هوالذي يکون سريان نورالحس و الحيوه فيه بالذات لا بالعرض و نسبته الي النفس نسبه ارضوء الي الشمس و لو کانت هذه الجثه الساقطه مما سرت فيه قوه الحياه بالذات... لما بقيت مطروحه منهدمه...» (ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج9،ص98): بدن حقيقي بدني است که نور حس و زندگي در آن ذاتي است نه عرضي، و نسبتش به نفس مثل نسبت پرتو است به خورشيد و اگر اين بدن عنصري مرده استعداد زندگي را ذاتاً دارا بود هرگز فان و منهدم نمي شد. ...
همچنين در مفاتيح الغيب مي گويد:
هذيه البدن من حيث هو بدن إنما هو بالنفس المتعلقه بها التي هي صوره تماميه البدن و کذا هذيه اعضائه کهذه اليد و هذا الاصبع و غيرهما من الاعضاء اذکلها منحفظه الهويه باضافتها الي هويه النفس»(ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص591): تشخص بدن به نفس متعلق به آن است؛ زيرا نفس صورت کمالي بدن است، تشخص اعضائي مثل دست و انگشت هم همين طور است؛ چون هويت آنها وابسته به نفس است.
و سپس مي گويد:
ان المعاد في المعاد هذا الشخص بعينه نفساً و بدنا ًو ان تبدلت خصوصيات البدن فبعد حشر النفوس و تعلقها باجساد اخري من جنس الدار الاخره ليس للاحد ان يقول: ان هذا البدن المحشور غير البدن الذي قدمات و ليس له ايضاً ان يقول: ان هذا بعينه ذاک نظراً الي اعتبارين (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص599): آنچه در معاد بر مي گردد عين همين شخص است از لحاظ بدن و نفس، گرچه خصوصيات بدن تغيير مي کند. پس بعد از اعتقاد به حشر نفوس و تعلق آن ها به بدن هاي اخروي، کسي نمي تواند بگويد که اين بدن محشور، غير از بدني است که مرده است و همچنين نمي تواند بگويد که اين عيناً همان است؛ يعني به اعتباري عين يکديگرند و به اعتباري مغاير يکديگرند. و به دنبال اين مطلب مي گويد:
بدن هاي دنيوي به تدريج حادث مي شوند ولي بدن هاي اخروي تحققشان دفعي است. (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ص596)
پس نظر ايشان در مورد بدن اخروي و عينيت آن با بدن دينوي با نظر متکلمان مغاير است.

ملاali;700099 نوشت:
آره خب
معلوم نیست ما داریم در کدوم جبهه میجنگیم

فقط اینو میتونم بگم بنده دارم تضارب آرا رو مطرح میکنم
و نظر اصلیم اینه که ما هیچی نمیدونیم...

جنگی نیست بحث علمی است خیلی هم خوب و شایسته!!!

تضارب اراء هم که عالی است باعث رشد فکری انسان و رسیدن به نتیجه است ان شاالله(اختلاف امتی رحمة)

شاید یکی از مصادیقش همین مورد اختلاف نظرات علمی و عقیدتی باشد.

مورد آخر را هم موافقم ما هیچ چیز نمی دانیم،نقل است ابن سینا هم در اواخر عمر شریفش همین را فرمود.

اصلا پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و اله هم اینچنین فرمودند:"ما عرفناک حق معرفتک".البته همانطور که مراتب معرفت انسانها با هم فرق دارد مراتب جهل

مردم هم بسیار متفاوت است گرچه جهل حقیقت وجودی نداشته و نقص در معرفت همان جهل است!!!

خدا را شکر معلوم شد اختلاف نظر اساسی نداریم و مشکلات قابل حلند.

اویس;700100 نوشت:
لذا اقتضای حضور تام عنداللهی جناب علامه طباطبایی و اولیای دیگر این است که اگر بارها این صحنه تکرار شود همان روشی را خواهند داشت که اول داشته اند و در عین حال دلشان نیز برای آن ملک می سوزد.

سلام
بنده سوالی برایم پیش آمده یعنی کلا تفاوت عقیده وهابیت یا شاخه هایی از عرفان و ... برایم آشکار نشده که وهابیت چه چیزی را می گوید و شیعه چه چیزی را رد می کند و عرفان حقیقی چه می گویند و تفاوت بین اینها چیست؟!!
مثلا در همین جمله شما توجه به غیر خدا را عملی دون شان یک عارف می دانید که عارفی که حضور تام عنداللهی دارد دیگر نباید به حور و چیز دیگری توجه کند و باید فقط به خدا توجه کند،مگر توجه به حوری با توجه به خدا در تعارض است در عرفان حقیقی؟
یعنی من تفاوت این جمله شما با این جمله وهابی که می گوید زمانی که خدا وجود دارد نباید به غیر خدا توجه کرد و زمانی که خدا می گوید وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ یعنی باید تنها خدا را خواند و به غیر خدا (منظور وهابی مثلا توسل و توجه به اهل بیت است) نباید داشت و خداوند کفایت می کند (أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ) و ...
متوجه نمی شوم

در کل می شود برای بنده توضیح دهید که فرق این مطالبی که شما می گویید که عارف نباید به چیزی غیر حق توجه داشته باشد (مثلا حوری) با آن وهابی که می گوید فقط باید به خدا توجه داشت و به غیر توجه نداشت و چیزی از غیر حق نخواست چیست؟

یکتای بی همتا;700137 نوشت:
در کل می شود برای بنده توضیح دهید که فرق این مطالبی که شما می گویید که عارف نباید به چیزی غیر حق توجه داشته باشد (مثلا حوری) با آن وهابی که می گوید فقط باید به خدا توجه داشت و به غیر توجه نداشت و چیزی از غیر حق نخواست چیست؟

ابتدا عرض کنم از سؤال حضرتعالی بسیار متعجب شدم و از قیاس ناصواب شما عرفای شامخین شیعه را با مشرکین وهابی و ناصبین اهل بیت علیهم السلام.

قیاس شما مثل قیاس ابلیس است با جبرائیل و اینکه بگویید چه فرقی است بین این دو ،ابلیس هم نمی خواست به غیر خدا سجده کند،او هم فرشته بود چه شد که یکی شد روح الامین،

یکی شد من الکافرین؟؟؟!!!!!!

عجب زمانه ای شده است!!!!!

و اما با اجازه جناب استاد اویس:

عارفان شیعه طرق وصولشان به معرفت الله سیر در درجات ولایت علوی و حقیقت محمدیة صلوات الله علیه و علی اباء الطاهرین است.

و هابی در درکات جهنم سقوط می کند تا به اسفل السافلین و عارف الهی در در جات ولایت سیر می کند تا به اعلی علیین!!!

وهابی مقصودش از توجه به غیر خدا نقض حکم ولایت است و عارف مقصودش از انصراف از توجه به غیر خدا نظر به افق ولایت است.

انصراف از توجه به غیر خدا مقام سجده در نماز است آنجا که روزی چند بار سر بر خاک عبودیت می سایید و می گویید سبحان ربی الأعلی و بحمده،اعلی می دانی به چه معناست؟

چرا در سجده از دیدن خودت هم ناتوانی؟اطرافت را می بینی؟حتی مهر نمازت را هم نمی بینی!این معنای عدم توجه به غیر خداست.یعنی حتی از عبودیت خویش هم انصراف می دهی.

وهابی که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی ولایت پذیر نباش ولایت گریز باش،ولایت ستیز باش،عارف که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی به نهایت ولایت نائل شو،از اولین

منزل شروع کن در آخرین منزل رحل اقامت بیفکن،گرچه سیر در مقامات ولایت به نحو تجافی نیست و همه مقامات را با هم خواهی داشت.

بزرگوار" اول من قاس الشیطان"

و

کار نیکان را قیاس از خود مگیر// گر چه در تحریر باشد شیر شیر

حبیبه;700176 نوشت:
ابتدا عرض کنم از سؤال حضرتعالی بسیار متعجب شدم و از قیاس ناصواب شما عرفای شامخین شیعه را با مشرکین وهابی و ناصبین اهل بیت علیهم السلام.

قیاسی صورت نگرفته بلکه سوالی مطرح شده که تفاوت این دو دیدگاه چیست که هر دو مدعی هستند تنها خدا و غیر خدا ذره ای اهمیت ندارد یکی با رد کردن اهل بیت و دیگری ظاهرا سخن از رد کردن اهل بیت نمی زند اما حور و نعمات بهشت و ... را رد می کند هر دو هم استدلال مشابهی دارند و دقت کنید که سخن ما از عارف حقیقی نیست بلکه با افرادی است که حرفی را شنیده اند که نباید به غیر خدا توجه کرد و نمی دانند اصلا منظور از آن حرف چیست و هر جا که می رسند از ان استفاده می کنند تا اسم نعمات بهشت می آید یاد این جمله کلیشه ای که معنای آن را هم در نیافته اند می افتند و شروع به نفی نعمات بهشتی می کنند گویا که خداوند متعال به اندازه اینها متوجه نبوده و اسبابی برای گمراهی مومنین به عنوان نعمت در بهشت برای عده ای قرار داده تا بدین نعمات بهشتی از صراط مستقیم که توجه تنها به حق است دور شوند و عده ای هم که خود را عارف و برتر از آنها می دانند با این نعمات خدا گمراه نشوند و فقط به خداوند توجه نمایند!
حبیبه;700176 نوشت:
قیاس شما مثل قیاس ابلیس است با جبرائیل و اینکه بگویید چه فرقی است بین این دو ،ابلیس هم نمی خواست به غیر خدا سجده کند،او هم فرشته بود چه شد که یکی شد روح الامین،

احسنت! مثلا به یک عارف بگویند به آدم سجده کن باید بگوید من ذره ای برای غیر خدا ارزش قائل نیستم که به غیر خدا سجده کنم یا باید به غیر خدا سجده کند یا اینکه چون انسان را از خدا می داند و این کار را دستور خدا اطاعت می کند و این سجده به آدم باعث نمی شود از وصول خدا و توجه به خدا باز بماند؟؟؟؟
دقیقا تفاوت دیدگاه ما با دیگران اینجاست ما می گوییم توجه به حور و نعمات بهشتی یا در این مثال شما سجده به آدم به امر خدا نمی تواند ذره ای انسان را از یاد خدا غافل کند بلکه عین یاد و ذکر خداست و تخلف از آن خطاست اما آنها معنای عدم توجه به ذکر خدا را در نفی حور و نعمات می دانند همانطور که وهابی معنای توجه به خدا را در نفی اهل بیت می داند که بنده با این معنای غلط کردن از جمله ی عرفای حقیقی اعتراض دارم نه به چیز دیگری!
بنده به این اعتراض دارم که کسی سجده به آدم به فرمان خدا را باعث توجه به غیر خدا و دوری از خدا بداند یا کسی استفاده از نعمات بهشتی که باذن الله هست را مانع وصول به خدا بداند.

حبیبه;700176 نوشت:
عارفان شیعه طرق وصولشان به معرفت الله سیر در درجات ولایت علوی و حقیقت محمدیة صلوات الله علیه و علی اباء الطاهرین است.

احسنت پس عارف حقیقی در طریق وصول الی الله از اهل بیت علیهم السلام استعانت می گیرند اما باعث این نخواهد شد که به غیر خدا توجه کنند بر خلاف وهابی نفهمی که عدم توجه به خدا را در نفی هر گونه وسیله ای می بیند عارف حقیقی وسیله ای را نفی نمی کند بلکه وسیله را مستقل نمی داند بلکه وسیله را وسیله رسیدن به خداوند می داند.
حبیبه;700176 نوشت:
و هابی در درکات جهنم سقوط می کند تا به اسفل السافلین و عارف الهی در در جات ولایت سیر می کند تا به اعلی علیین!!!

آن جهلی که در وهابی است در فهمیدن مطالب و پیروی از ظاهر مطالب و عدم توجه به حکمت خداوند برای قرار دادن وسایل باعث سقوط او به اسفل السافلین است چه آنکه این جهل می تواند در عارفی مثل بلعم باعور هم باشد و به
اسفل السافلین بکشاندش و چه آنکه این جهل در بنده و شما و دیگران هم می تواند باشد...
حبیبه;700176 نوشت:
وهابی مقصودش از توجه به غیر خدا نقض حکم ولایت است و عارف مقصودش از انصراف از توجه به غیر خدا نظر به افق ولایت است.

هدف ما از سوال هم این بود که این موضوع مشخص شود که آیا اینکه می گویند به غیر خدا نباید توجه کرد به معنای نفی غیر الله است یا بدین معنی است که منظور از انصراف به توجه به غیر این چیزی نیست که شما و دیگران از ابتدای تاپیک بر روی آن برای نفی نعمات بهشتی و کم اهمیت جلوه دادن آن و تنقیص آن اصرار می ورزید همانطور که وهابی از این جمله برای تنقیص مقام اهل بیت بهره می گیرد!
از این جمله اخیر دیگر نیازی به پاسخ به ادامه مطلبی که گفتید نیست چه آنکه همان را که می خواستم خود صریحا گفتید که:
حبیبه;700176 نوشت:
وهابی که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی ولایت پذیر نباش ولایت گریز باش،ولایت ستیز باش،عارف که می گوید به غیر خدا توجه نکن یعنی به نهایت ولایت نائل شو

یکتای بی همتا;700193 نوشت:
عارف حقیقی نیست بلکه با افرادی است که حرفی را شنیده اند که نباید به غیر خدا توجه کرد و نمی دانند اصلا منظور از آن حرف چیست و هر جا که می رسند از ان استفاده می کنند

عارف حقیقی کیست و منظورش از اینکه نباید به غیر خدا توجه کرد چیست؟

یکتای بی همتا;700193 نوشت:
احسنت! مثلا به یک عارف بگویند به آدم سجده کن باید بگوید من ذره ای برای غیر خدا ارزش قائل نیستم که به غیر خدا سجده کنم یا باید به غیر خدا سجده کند یا اینکه چون انسان را از خدا می داند و این کار را دستور خدا اطاعت می کند و این سجده به آدم باعث نمی شود از وصول خدا و توجه به خدا باز بماند؟؟؟؟

مفهوم سجده چیست؟چه حقیقتی در ورای سجده وجود دارد؟ایا سجده با توجه به لحاظ معنا یکی است؟

یکتای بی همتا;700193 نوشت:
احسنت پس عارف حقیقی در طریق وصول الی الله از اهل بیت علیهم السلام استعانت می گیرند اما باعث این نخواهد شد که به غیر خدا توجه کنند بر خلاف وهابی نفهمی که عدم توجه به خدا را در نفی هر گونه وسیله ای می بیند عارف حقیقی وسیله ای را نفی نمی کند بلکه وسیله را مستقل نمی داند بلکه وسیله را وسیله رسیدن به خداوند می داند.

حقایق وجودی اهل بیت علیهم السلام چه دخلی به مراتب وجودی حوریه های بهشتی دارد؟ فراموش که نکردیده اید بحث سر چه موضوعی بوده است؟

یکتای بی همتا;700193 نوشت:
چه آنکه این جهل می تواند در عارفی مثل بلعم باعور هم باشد

بلعم باعور عارف باالله بود؟

[=me_quran]«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ × وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».

گناه بلعم باعور با توجه به این ایه چیست؟اتفاقا این ایه می تواند مقصود ما را اثبات کند.

یکتای بی همتا;700193 نوشت:
هدف ما از سوال هم این بود که این موضوع مشخص شود که آیا اینکه می گویند به غیر خدا نباید توجه کرد به معنای نفی غیر الله است یا بدین معنی است که منظور از انصراف به توجه به غیر این چیزی نیست که شما و دیگران از ابتدای تاپیک بر روی آن برای نفی نعمات بهشتی و کم اهمیت جلوه دادن آن و تنقیص آن اصرار می ورزید همانطور که وهابی از این جمله برای تنقیص مقام اهل بیت بهره می گیرد!

شما بگویید منظور از توجه به غیر حق چیست؟

خوشحال می شوم دیدگاه شما را در این باره بدانم.

موضوع قفل شده است