آیا مشرکین مکه بتها را الله می دانستند؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شیعه راستین;129508 نوشت:
آیا مشرکین مکه بتها را الله می دانستند؟ کسی مطلب دارد بنویسد ممنون

سلام
مشرکین مکه بتها را الله نمی دانستند . آنها هم الله را به عنوان خدای خدایان و خالق قبول داشتند اما ربوبیت را برای او قائل نبودند آنها قائل بودند که خدایان دیگر در ربوبیت شریک خدا هستند بر همین اساس آنها را نیز پرستش می کردند اما اسلام با عقیده توحیدی به مبارزه با آنها برخاست و الله را تنها خدا و تنها رب معرفی کرد و تمام پرستش را مخصوص او دانست .
والحمد لله

حامد;129530 نوشت:
سلام
مشرکین مکه بتها را الله نمی دانستند . آنها هم الله را به عنوان خدای خدایان و خالق قبول داشتند اما ربوبیت را برای او قائل نبودند آنها قائل بودند که خدایان دیگر در ربوبیت شریک خدا هستند بر همین اساس آنها را نیز پرستش می کردند اما اسلام با عقیده توحیدی به مبارزه با آنها برخاست و الله را تنها خدا و تنها رب معرفی کرد و تمام پرستش را مخصوص او دانست .
والحمد لله

خدایان دیگر که شما میگوید را میشود نام برد؟
اگر منظور شما ( لات و عزّى،منات ) است که آنها مشرکین می گفتن ما آنها را نمی پرستیم فقط شفاعتگران ما پیش الله است. و ما را به خدا نزدید میکند

البته مشرکان به مردگان و فرشتگان و درختان هم متوسل می شدند.

توسل بر چیزی یا کسی که شنوا نیست شرک است مثل بتها و مردگان و فرشتگان ودرختان و..................

سرگذشت;129532 نوشت:
خدایان دیگر که شما میگوید را میشود نام برد؟ اگر منظور شما ( لات و عزّى،منات ) است که آنها مشرکین می گفتن ما آنها را نمی پرستیم فقط شفاعتگران ما پیش الله است. و ما را به خدا نزدید میکند البته مشرکان به مردگان و فرشتگان و درختان هم متوسل می شدند.

1- عقیده ای که ذکر کرده اید بخشی از عقاید مشرکین بوده است نه تمام آن لذا با ذکر این مطلب مطلب ما نفی نمی شود
2- آیه ای که متضمن مطلب شماست آیه 3 سوره زمر است و این آیه در رد عقیده مشرکان در خصوص فرشتگان و همچنین عقیده مسیحیان است چون در آیه 4 بحث فرزند نداشتن خدا مطرح می شود آیه 4 این است :
لو ارادالله ولدا لاصطفی مما یخلق ما یشاء
البته اگر دقت نظری در فهم آیات باشد مشخص است که آن رد عقیده مشرکان در خصوص این موضوع است نه سایر موارد
3- مشرکان می گفتند ما فرشتگان یا مسیح را عبادت می کنیم تا ما را به خدا نزدیک کنند در حالی که در بحث توسل صرف واسطه قرار دادن است نه عبادت . فرق این دو مساله بر انسان فهیم از زمین تا آسمان است .
ضمن اینکه اصل توسل در قرآن ثابت است . آیات 97 و 98 سوره یوسف اصل توسل به اولیاء را مجاز شمرده بلکه در صدد تعلیم آن است .
موفق در تامل


سلام علیکم

بحث مشرکین مکه که دیانت خود را منصوب به حضرت ابراهیم علیه السلام میدانستند
و بخش اعظمی از همینها بواسطه تحریف صحف و احکام الهی منحرف شده بودند بشکلی که العیاذ بالله به خدا توهین میکردند به شکلهای مختلف ( که نمونه اش را در ذیل هست ) و نتیجتا به بتها متوسل میشدند و آنها را فرزندان خدا میدانستند و وسیله ارتباط خودشان با خدا را این بتها میدیدند
در سوره نجم چنین آمده که :

أَفَرَأَيتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى(النجم/19)
به من خبر دهيد آيا بتهاي «لات» و «عزي»...
وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى(النجم/20)
و «منات» که سومين آنهاست (دختران خدا هستند)؟!
أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى(النجم/21)
آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالي که بزعم شما دختران کم ارزش‌ترند!)
تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى(النجم/22)
در اين صورت اين تقسيمي ناعادلانه است!
إِنْ هِي إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى(النجم/23)
اينها فقط نامهايي است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌ايد (نامهايي بي‌محتوا و اسمهايي بي مسما)، و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهاي بي‌اساس و هواي نفس پيروي مي‌کنند در حالي که هدايت از سوي پروردگارشان براي آنها آمده است!

بیان قرآن کریم این مطلب را توصیف میکند که دیانت آنها بر این طریق بوده که شان و منزلت خدایتعالی را نزد اهل دین پائین آورده بودند.

بدین شکل که برای خدا بتهائی با نام دختر تعئین کرده بودند در حالیکه خودشان از آن اکراه داشتند و دخترانشان را زنده بگور میکردند.

این توهین ها و تحقیرها باعث میشد که شان بتها نزد مردم بالا رود و بتها جانشین خدایتعالی شوند و نه تنها واسطه بین آنها و خدا.

در این صورت آنها تنها بتها را در نظر داشتند و به بتها روی می آوردند که در قرآن کریم این دسته را با نام کافر از مشرکین جدا میکند.

نقش بتها به اینجا ختم نمیشد.

نام بت های آنها لات و عزی و منات و اذکاری که پای این بتها میگفتند بدون شک اسماء و اذکار شیاطین بود.

و تاثیر شیاطین بر آنها باعث شده بود که در برابر خدا و پیامبرش چنین مقابله کنند.
و در این مقابله یهود ( شیطان پرستان یهودی ) با آنها هم پیمان شوند.

بنا بر صحف ابراهیم علیه السلام نام خدایتعالی الله برایشان ذکر شده بود و آنها بر اساس طریقت ابراهیمی خداوند را الله و خالق جهانیان میدانستند و همچنین قادر مطلق.

ولی در عمل کار دیگری میکردند و به غیر خدا رو می آوردند.
مثلا آنها به پرنده هائی با عنوان غرانیق بعنوان واسطه اعتقاد داشتند.

و میگفتند این پرندگان ( که شبیه مرغابی اند ) پیام آنها را به خدا میرساند و واسطه بین آنها و خدایتعالی هستند. ( پرنده ؟!)

و..

یاحق

سرگذشت;129532 نوشت:
توسل بر چیزی یا کسی که شنوا نیست شرک است مثل بتها و مردگان و فرشتگان ودرختان و..................

جناب سرگذشت گرامی
توسل به بتها شرکت است
توسل به درختان شرک است
اما توسل به روح اولیای الهی که مقرب درگاه خداوند هستند عین توحید است
خدای نکرده نمی خواهید بگویید که ام المومنین عایشه مشرک بوده است چون قضیه ای از ایشان نقل شده که حاکی از توسل ایشان به قبر پیامبر است
در سنن دارمي و وفاء الوفاء سمهودي از اوس بن عبداللَّه روايت شده است که:
«مردم مدينه دچار قحطي شديد شدند و به عايشه شکوه کردند. عايشه گفت: به سوي قبر پيامبر(ص) برويد و دريچه اي از آن به سوي آسمان باز کنيد تا ميان قبر و آسمان سقفي نباشد.
راوي گويد: چنين کردند. پس از آن، چنان باراني بر ما باريد که گياهان روييدند و شتران فربه شدند.»
(سنن دارمي، ج 1، ص 44- 43 (باب ما اکرم الله نبیه بعد موته ) - وفاء الوفاء، ج 2، ص 549)

جناب سرگذشت شما راحت قاطبه شیعه را مشرک می نامی ولی بعید می دانم جرئت داشته باشید و
ابابکر راهم مشرک بدانبد مگر اینکه بگوید گزارش توسل ابابکر به پیامبر بعد از وفات پیامبر جعلی است اما این را هم نمی توانید بگوئید چون از صحیح بخاری نقل شده است .

در کتاب صحیح بخاری كتاب الجنائز، باب الدخول على الميّت بعد الموت، و كتاب المغازى، باب مرض النبي صلىالله علیه وآله وسلم آمده است که پس از انتشار خبر فوت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در شهر مدينه و آگاهى ابوبكر از رحلت آن حضرت، از محلّ سكونتش سُنح حركت كرد و خودش را به منزل پيامبر رساند، وارد مسجد شد و با هيچ كس سخن نگفت، نزد دخترش عائشه رفت، بدن پيامبر را مشاهده كرد كه در بُردى پيچيده‏اند، كنار بدن رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشست. پارچه را از صورت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كنار زد و خودش را روى بدن انداخت و بوسيد و گريه كرد و خطاب به آن حضرت گفت:
بِأَبِي أَنْتَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لاَ يَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ، أَمَّا الْمَوْتَةُ الَّتِي كُتِبَتْ عَلَيْكَ فَقَدْ مُتَّهَا؛ اى پيامبر حق، خداوند دو مرتبه مردن را از تو برداشته و فقط مرگى را براى تو مقدّر فرموده بود كه سپرى شد.
زينى دحلان، مفتى شهر مكّه در ادامه نقل اين حديث مى‏گويد:
قال أبو بكر: طبت حيّا وميّتا، وانقطع بموتك ما لم ينقطع للأنبياء قبلك، فعظمت عن الصفة، وجللت عن البكاء، ولو أنّ موتك كان اختيارا لجدنا لموتك بالنفوس، اذكرنا يا محمّد! عند ربّك، ولنكن على بالك؛ ابوبكر گفت: اى رسول خدا، زندگى و مرگت پاك و طاهر و بابركت بود، با مرگ تو وحى الهى براى هميشه قطع شد، مقام و شأن تو برتر از توصيف است و اجازه گريه نمى‏دهد و اگر مرگ تو در اختيار ما بود، با جان‏هاى خود از مرگت جلوگيرى مى ‏كرديم. اى پيامبر خدا، در پيشگاه پروردگارت ما را ياد كن و فراموش نفرما.


(الدرر السنيّة فى الردّ على الوهّابيّة، ص 34)

اما نظر جناب خلیفه دوم
درباره توسل
يهقى در کتاب دلائل النبوة و برخی دیگر از علمای اهل سنت نقل کرده اند که:
أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى اللّه عليه وسلّم، فقال: يا رسول اللّه! هلك الناس، استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم في المنام، فقال: إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس.
قال: فأتى الرجل عمر فأخبره، فبكى عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا ربّ ما آلوا إلاّ ما عجزت عنه
؛ در زمان عمر، مردم دچار قحطى
و خشكسالى شدند، مردى كنار قبر پيامبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] آمد و گفت: اى رسول خدا مردم نابود شدند، از خداوند براى امّتت طلب باران كن. رسول خدا [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] در عالم خواب به آن مرد فرمود: نزد عمر برو و از جانب من به او سلام برسان و بگو: بزودى باران خواهد آمد و سيراب خواهيد شد و بگو: كيسه سخاوت را گسترده ساز.
آن مرد ماجراى خوابش را براى عمر نقل كرد، قطرات اشك از چشمان عمر جارى شد و گفت: خداوندا، كوشش و جديّت كردم، ولى هميشه ناتوان و عاجز بودم. (
دلائل النبوّة بيهقى، ج 7، ص 47، باب ما جاء في رؤية النبى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ] فى المنام، المصنّف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 482 تاريخ دمشق، ج 44، ص 346 و ج 56، ص 489، الاستيعاب، ج 3، ص 1149، تاريخ الإسلام، ج 3، ص 273، البدايه والنهايه، ج 7، ص 105، وقايع سال 18، الإصابه، ج 6، ص 216؛ فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء، إذا قحطوا و كنز العمال، ج 8، ص 431)
ابن حجر مى‏نويسد:
«وروى ابن أبي شيبة بإسناد صحيح»؛ ابن ابى شيبه اين روايت را با سند صحيح نقل كرده است ... مردى كه خواب ديده بود بلال بن حارث از اصحاب رسول اكرم بود. (فتح البارى، ج 2، ص 412، باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قَحَطُوا)

ابن كثير نيز می گوید: «وهذا إسناد صحيح»؛ اسناد اين روايت صحيح است./البدايه و النهايه، ج 7، ص 105 در وقايع سال 18 احمد زينى دحلان مفتى شهر مكّه مى‏نويسد: بيهقى و ابن ابو شيبه به سند صحيح نقل كرده‏اند: در زمان خلافت عمر، بر اثر خشكسالى مردم دچار قحطى شدند، شخصى به نام بلال بن حارث از اصحاب پيامبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] كنار قبر آن حضرت آمد و خطاب به قبر گفت: اى رسول خدا [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] امّتت نابود شدند، براى آنان از خدا باران طلب كن. رسول خدا [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ]
را در خواب ديد، فرمود: به مردم بگو باران خواهد آمد. (الدرر السنيّة: ج 1، ص 9)

از این روایت به خوبی روشن می شود که برخی از اصحاب رسول خدا بعد از وفات آن حضرت در کنار قبرش به وی متوسل می شده اند و از آنان برای رفع مشکلاتشان از او کمک می خواسته اند و بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز این روایت را ذکر کرده اند و هیچ کس هم نگفته است که بلال بن حارث به خاطر این عملش مشرک شده است.

اما سیره عملی ائمه چهار گانه اهل سنت درباره توسل به مردگان

خطيب بغدادى از علماى بزرگ اهل سنّت از على بن ميمون نقل مى‏كند كه از شافعى پيشواى شافعى‏ها شنيدم كه مى‏گفت:
" إنّي لأتبرّك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كلّ يوم يعني زائرا، فإذا عرضت لي حاجة صلّيت ركعتين وجئت إلى قبره وسألت اللّه تعالى الحاجة عنده فما تبعد عنّي حتّى تقضي "
هر روز به زيارت قبر ابوحنيفه مى‏روم و به قبر او تبرّك مى‏جويم و هرگاه برايم حاجتى پيش آيد، دو ركعت نماز خوانده و در كنار قبر او دعا مى‏كنم و در فاصله كوتاه حاجتم برآورده مى‏شود. (تاريخ بغداد، ج 1، ص 135؛ و خوارزمى در مناقب ابى حنيفه، ج 2، ص 199 وابن جوزى در منتظم،ج 16، ص 100)
در چند کتاب معتبر اهل سنت نظیر تاریخ بغداد و خلاصة الكلام و مناقب ابي حنيفه آمده است که امام احمد بن حنبل به امام شافعی توسل می جست که پسرش از کار پدر تعجب می کرد.
پدرش به وی گفت:شافعی مثل خورشید برای مردم و مثل سلامتی برای بدن است و وقتی که شافعی دید اهل مغرب به امام مالک توسل می جویند عملشان را قبیح نشمرد خود شافعی می گوید:من به قبر ابی حنیفه تبرک می جویم و هر روز کنار قبرش می آیم و وقتی که حاجتی بر من عارض شد دو رکعت نماز می خوانم و نزد قبرش می روم و از خداوند حاجتم را کنار قبر ابی حنیفه مسالت می کنم.
(خلاصه الکلام ص ۲۵۲ - تاریخ بغداد ج ۱ ص ۱۲۳ - مناقب ابی حنیفه ج۲ ص ۱۹۹)

دوست عزیز ! از این نمونه در تاریخ اسلام بسیار است که اگر بنا باشد مشرک باشند تمامی امت اسلام بجز ابن تیمیه ومحمد بن عبداللوهاب مشرکند
ای کاش لطف بفرمایید ودر راره وهابی ها مطالعه کنیدآنگاه متوجه می شودید اینه زائیده استعمار انگلیس هستند سلف صالح ،

(وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ).(!!!اسرا)
و چنين خدايى با چنان صفات از هر چه فكر كنى برتر و بالاتر است" بنا بر اين او را بزرگ دار و به عظمت بى‏انتهايش آشنا شو" (وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً).
نكته‏ها:
1- تناسب صفات سه‏گانه-
در آيه فوق به سه قسمت از صفات خدا اشاره شده كه با توجه به فرمان ذيل آيه به چهار صفت تكميل مى‏شود:
نخست نفى فرزند است، چرا كه داشتن فرزند هم دليل بر نياز، و هم جسمانى بودن، و هم شبيه و نظير داشتن است، و خداوند نه جسم است و نه نياز دارد و نه شبيه و نظير!.
و دومى نفى شريك است چرا كه وجود شريك دليل بر محدوديت قدرت و حكومت، و يا عجز و ناتوانى، و يا وجود شبيه و نظير است، و مى‏دانيم خدا از همه اين صفات پاك است، قدرتش همچون حكومتش نامحدود و هيچ شبيهى براى او نيست.
و سومى نفى ولى و حامى در برابر مشكلات و شكستها است، كه نفى اين صفت
نيز از خداوند بزرگ و بى نهايت بديهى است.
و به تعبير ديگر اين آيه هر گونه كمك‏كار و شبيه را از خداوند نفى مى‏كند، چه آن كس كه پائين‏تر باشد (همچون فرزند) و آن كس كه همسان باشد (همچون شريك) و آن كس كه برتر باشد (همچون ولى).
مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" از بعضى از مفسران كه نامشان را صريحا ذكر نكرده چنين نقل مى‏كند كه اين آيه ناظر به نفى اعتقاد انحرافى سه گروه است: نخست مسيحيان و يهود كه براى خدا فرزند قائل بودند، و ديگر مشركان عرب كه براى او شريكى مى‏پنداشتند، و لذا در مراسم صبح مى‏گفتند:
لبيك لا شريك لك، الا شريكا هو لك! و ديگر ستاره‏پرستان و مجوس، چرا كه
آنها براى خدا ولى و حامى قائل بودند

با سلام و تشکر از جواب خوب اساتید بزرگوار
همانطور که ذکر شد نمونه هایی از توسل صحابه به پیامبر بعد از فوتشان وجود دارد که ما هم نمونه هایی را عرض میکنیم:
أصاب الناس قحط في زمن عمر بن الخطاب فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال : يا رسول الله استسق الله لأمتك فإنهم قد هلكوا . فأتاه رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقال : إيت عمر فأقره مني السلام وأخبرهم أنهم مسقون ، وقل له عليك بالكيس الكيس . فأتى الرجل فأخبر عمر فقال : يا رب ما آلوا إلا ما عجزت عنه . وهذا إسناد صحيح .
در زمان عمر بن الخطاب قحطي آمد ، بلال بن حارث آمد كنار قبر پيامبر عرضه داشت :امت تو نابود شدند ، از خداي عالم باران رحمت طلب كن .بعد پيامبر به خوابش آمد و گفت برو پيش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده كه باران رحمت نازل خواهد و به او بگو كه نسبت به مردم بذل و بخششت بيشتر باشد . اين شخص آمد خدمت عمر . عمر خيلي گريه كرد كه ما قابل اين سلام نبوديم . و گفت : هيچ خدمتي را نسبت به مسلمانان كه از دستم بر بيايد كوتاهي نخواهم كرد .
ابن حجر عسقلاني‌ از استوانه هاي علم رجال اهل سنت در آخر مي گويد : سند اين حديث صحيح است .
فتح الباري ، ج2 ، ص412
ابن منكدر - تابعى - صورت خود را روى قبر پيامبر ( ص ) می گذاشت و می گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشى و لكنت زبان برايم پيش می آيد ، از قبر پيامبر ( ص ) شفاء و يارى می طلبم . سير اعلام النبلاء ، ج3 ، ص213.

عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل می گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسولاللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد . الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج2 ، ص32 ؛ وفاءالوفا ، ج4 ، ص1414.

و همچنين آيات بسياري در قرآن كريم وجود دارد كه در خواست از غير خداوند را مشروع مي‌داند ؛ از جمله :
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .
گفتند: «اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم »
در اين آيه خداوند داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را يادآوري مي‌كند كه آن‌ها بعد از پيشيماني از كردارشان به پيش حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او كه پيامبر خدا بود درخواست كردند كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش كند . حضرت يعقوب هم نگفت كه چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي‌رويد و به من متوسل شده‌ايد ؛ بلكه به آن‌ها وعده داد كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش خواهد كرد :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . يوسف / 98 .
گفت : « به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه او همانا آمرزنده مهربان است » .


همچنين خداوند در آيۀ 64 سورۀ نساء خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد :
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا .
و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر [ نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .
اين آيه نشان مي‌دهد كه بايد براي طلب بخشش از خداوند واسطه و وسيلۀ آبروداري را پيدا كرد تا خداوند به خاطر او حاجات انسان را برآورده سازد .
بنابراين همانطوري که ملاحظه فرموديد حرفهايي که اهل تسنن و مخصوصا وهابیها به عنوان اسلام واقعي !!! مطرح مي کنند و مخالف با آنها را کافر و مشرک مي دانند تماما باطل و بي‌اساس است .

ابوجهل هم باور داشت که خدا خلقش کرده و میگفت این بتا ما رو به خدا نزدیک میکنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به نام خدا
با سلام
مشرکین مکه خدا را به عنوان خالق قبول داشتند و بت ها را هم بهنوان واسطه در پیشگاه خدا می پرستیدند و اصلا به بت به دید الوهیت نگاه نمی کردند و اینها به توحید افعالی اعتقاد نداشتندند و هر چه از خدا می خواستند به بتها می گفتند که انها واسطه رزق شوند در محضر خداوند.

موضوع قفل شده است