جمع بندی آیا فلاسفه و عرفا حدیث معتبری درباره تجرد روح دارند؟

تب‌های اولیه

194 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شروحیل;971291 نوشت:
خداوند در قرآن گفته همین خاک را دوباره زنده می کنیم... نه خاکی دیگر...

مانند مرگ شبانگاهی و زندگی مجدد در روز بعد...


با سلام
این مطلب چه ارتباطی با تجزیه‌پذیری روح دارد!؟

شما درستید!

فقط خدا کند با اعتقاد به تجرد روح به این اعتقادات کشیده نشوید:

محیی الدین ابن عربی:

إنّ النفس الناطقه سعیده فی الدنیا و الآخره لا حظّ لها فی الشّقاء لآن‌ها لیست مِن عالم الشقاء و النفس الحیوانیه کالدابّه مرکب لها تجری بحسب طبعها لآن‌ها غیر عالمه بالشرع و النفس الناطقه لا یتمکن لها المخالفه. فالنفس الناطقه ما عصت و انّما النفس الحیوانیّه ما ساعدتها علی ما طلب منها. و إنّ النفس الحیوانیّه ما خُوطِبَت بالتکلیف حتّی تتّصف بطاعه أو معصیه بل اتّقن أن کانت جموعا اقتضاه طبعها المزاج خاصّ و انّ الله یعم رحمته فان رحمته سبقت غضبه لما تجاریا علی الانسان.

فتوحات مکیه ج۲ ص ۲۶۲ ( ابن عربی ادعا دارد این کتاب را مستقیم از خدا گرفته)

نفس ناطقه در دنیا و اخرت در سعادت است و محال است که معذّب و غیر سعید باشد
و نفس حیوانی نسبت به نفس ناطقه چونان مرکب و ابزار حرکت است به اسب در دست سوار بر اسب ماند. وقتی گناهی صورت می‌گیرد از ناحیه نفس حیوانی باشد که چموش می‌باشد و سواره توان کنترل آن را ندارد. بنابراین، نفس ناطقه معصیت نکند و نفس حیوانی نیز طبق غریزه حیوانی حرکت کرده باشد و مکلّف به تکلیفی نباشد،پس گناهی متوجه هیچ یک از این دو نشود تا عذاب الهی دامن‌گیرشان گردد با توجه به سابقه رحمت الهی، هر دو مشمول رحمت ابدی شوند و غضب الهی شامل‌شان نگردد.
متن فارسی بالا برگرفته از متن دکتر محمد حسین بیات
__________________________________________________________________________________

محیی الدین ابن عربی:

فالکلّ مصیب و کلّ مصیب مأجور و کل مأجور سعید و مرضیّ عنه. و إن شقی زماناً ما فی دار الآخره فقد مرض و تألّم اهل العنایه مع عِلمنا بانّهم سعداء فی الحیاه الدنیا.فمن عباد الله من تدرکهم تلک الالام فی الحیاه الاخری فی دار تسمی جهنم و مع هذا لا یقطع احد من اهل الکشف انّه لا یکون لهم فی تلک الدار نعیم خاصّ بهم إمّا بفقد اَلَمٍ کانوا یجدونه فارتفع عنهم فیکون نعیمهم راحتهم عن وجدان ذلک الالم او یکون مستقل زائداً کنعیم اهل الجنان فی الجنان و الله اعلم.

فصوص الحکم فص هودی ( ابن عربی ادعا دارد این کتاب را مستقیم از پیامبر(ص) گرفته)

ترجمه: بنابراین همگان درستکارند و هر درستکاری پاداشمند است و هر پاداشمندی سعید و نیکبخت می باشد و هر سعید و نیکبختی نزد پروردگارش مرضی و پسندیده است و اگرچه زمانی در سرای آخرت شقی و بدبخت باشد. صاحبان عنایت و توجه الهی در زندگانی دنیا بیمار می شوند و رنج می کشند با اینکه می دانیم انها سعیدان و نیکبختان و از صاحبان حقیقتند.برخی از بندگان خدا هستند که رنج و دردها در زندگانی اخرت و در سرایی که دوزخ نامیده می شود می کشند با این حال، هیچ کس از صاحبان علم،انان که کار دوزخ بر ان گونه که هست بر ایشان کشف و اشکار شده یقین ندارند که در ان سرا نعیمی که به انان اختصاص داشته باشد نیست یا به سبب فقدان رنج و دردی که می یابند از ان برطرف می گردد در ان صورت نعیمشان راحت شدنشان است از دریافت و ادراک ان درد و رنج، و یا نعیم مستقل زائد می باشد مانند نعیم بهشتیان در بهشت،خداوند داناست و بس.

پس معاویه و خولی و حرمله و یزید نفس ناطقه ای دارند که مجرد است و این نفس مجرد سعاتمند است و شقاوت ندارد پس معاویه و خولی و حرمله و یزید درستکار و سعادتمند هستند و در اخرت در نعیم هستند و حال می کنند

به افتخار این عقاید:

=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>=d>

قدیما;971575 نوشت:
فقط خدا کند با اعتقاد به تجرد روح به این اعتقادات کشیده نشوید:

محیی الدین ابن عربی:

إنّ النفس الناطقه سعیده فی الدنیا و الآخره لا حظّ لها فی الشّقاء ... .


بسم الله الرحمن الرحیم
اولاً در کجای این عبارت و عبارات نقل‌شده‌ی دیگرتان سخنی از تجرد روح است؟ کجای این عبارات ابن عربی تجرد روح را نتیجه گرفته؟ و یا گفته باشد من به استناد به تجرد روح، این حرفها را می‌زنم!

ثانیا، این روش، علمی نیست یا حداقل روش مواجه شدن با آثار یک عالم نیست که جملاتش را با ترجمه‌های غیر دقیق و گزینشی این طرف و آن طرف که معلوم نیست چقدر سواد این رشته را دارند، تفسیر کنید؛ از آن طرف، جملات را هم با حذف صدر و ذیل، گزینشی انتخاب کنید و تنها هدفتان از نقل قول از وی، تحمیل مقصود خودتان باشد

ثالثا، از این قضاوتهای شما معلوم می‌شود که شما هنوز مانده تا معنای این عبارات را متوجه شوید؛ بهتر است، ابتدا غبار کینه را از دلتان بشویید؛ ظاهرا دوباره حساسیتتان نسبت به عرفا و شخص ابن عربی عود کرده! قرار نیست در این سایت هر از چند گاهی مریضی‌تان عود کند و ما هم به شما تذکرات اخلاقی و علمی بدهیم؛ لطفا خودتان حدود را رعایت کنید؛ مطلبی را سوال کرده‌اید پاسخ را هم داده‌ایم؛ نقدی دارید به پاسخ وارد کنید بعلاوه، سوالات و ایرادات نظرتان را هم که هیچ پاسخی ندادید! یک ادعایی را انداختید و فکر کردید نظریه انیشتن را اثبات کردید؛ آنوقت سر از مطالبی در می‌آورید که هیچ ربطی به شما و بحثتان ندارد! لطف کنید جای دیگری را برای ابراز و اِعمال کینه‌هایتان انتخاب کنید.

قدیما;971575 نوشت:
فالکلّ مصیب و کلّ مصیب مأجور و کل مأجور سعید و مرضیّ عنه. و إن شقی زماناً ما فی دار الآخره فقد مرض و تألّم اهل العنایه مع عِلمنا بانّهم سعداء فی الحیاه الدنیا.فمن عباد الله من تدرکهم تلک الالام فی الحیاه الاخری فی دار تسمی جهنم و مع هذا لا یقطع احد من اهل الکشف انّه لا یکون لهم فی تلک الدار نعیم خاصّ بهم إمّا بفقد اَلَمٍ کانوا یجدونه فارتفع عنهم فیکون نعیمهم راحتهم عن وجدان ذلک الالم او یکون مستقل زائداً کنعیم اهل الجنان فی الجنان و الله اعلم

قدیما;971575 نوشت:
فالکلّ مصیب و کلّ مصیب مأجور و کل مأجور سعید و مرضیّ عنه. و إن شقی زماناً ما فی دار الآخره فقد مرض و تألّم اهل العنایه مع عِلمنا بانّهم سعداء فی الحیاه الدنیا.فمن عباد الله من تدرکهم تلک الالام فی الحیاه الاخری فی دار تسمی جهنم و مع هذا لا یقطع احد من اهل الکشف انّه لا یکون لهم فی تلک الدار نعیم خاصّ بهم إمّا بفقد اَلَمٍ کانوا یجدونه فارتفع عنهم فیکون نعیمهم راحتهم عن وجدان ذلک الالم او یکون مستقل زائداً کنعیم اهل الجنان فی الجنان و الله اعلم.

اما راجع به این عبارت که خودتون بریدید و دوختید و آخرش هم یک نتیجه‌گیری‌ی واقعا سخیف و غرض‌ورزانه ...

حضرت امام خمینی - معجزه‌ی قرن - در توضیح و تبیین همین عبارتِ بالا می‌فرمایند:

قوله: «و إن شقي» بدخول النار، و كونه معذباً، و المرجع هو الرحمة على مذاقه. كما نقل عن النبي، صلى الله عليه و آله و سلم: و يشفع أرحم الراحمين عند «المنتقم». فالشقاء في زمان لا ينافي السعادة، كما الأمر كذلك في ابتلاء أهل السعادة في الحياة الدنيا بالأمراض و البليات. بل التعذيب ليس شقاء في الحقيقة، فإن دار الجحيم دار الشفاء الإلهي بالنسبة إلى العصاة من الموحدين قطعاً، لخلوصهم فيها عن الأمراض النفسانية و الكدورات الظلمانية، و بالنسبة إلى الجميع على طريقته، من كون المرجع هو الرحمة، و سبق الرحمة الغضب.

توضیح عبارت حضرت امام (کرّمه الله فی‌ أعلی علیین) و جناب محی‌الدین ابن عربی:
این که همه اهل سعادت‌اند یعنی چی؟ و با چه تبیینی؟
آیا جناب محی‌الدین، در صدد برداشتن طبقه‌بندی قرآنی افراد به «سعید و شقی» است؟! در قرآن لفظ «سعید» فقط یک جا آمده و آن هم در سوره هود: 105؛ اما لفظ شقاوت بیش از اینهاست. مثلا می‌فرماید: «يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيد» (هود: 105)
یا در آیه بعدی می‌فرماید:‌ «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ » (هود: 106)
آیا جناب محی‌الدین این آیات را ندیده است!
یا در سوره ی واقعه، افراد سه دسته‌شده‌اند: اصحاب شمال و اصحاب یمین و مقربین. که یمین و مقربین سعید‌اند و اصحاب شمال شقی. آیا ابن‌عربی منکر این دسته‌بندی‌های قرآنی است؟! آنوقت امام خمینی هم العیاذ بالله به دفاع از این عقیده‌ی باطل بر آمده! حاشا و کلا!
به دلیل اختصار، از ذکر آیات دیگر که راجع به شقاوت و اشقیاء آمده، خودداری می‌کنم.

واقع‌ مطلب این است که جناب ابن‌عربی در صدد نیست تا این تقسیم ‌بندی شقی و سعید را بردارد. اصلا، نمی‌خواهد بگوید چه کسی خوب است و جه کسی بد است؛ محل بحثش در اینجا این نیست که خیر و شر نسبی نداریم؛ بلکه از ساحتی بالاتر در صدد بیان مطلبی است که از آن ساحت، همه، خیر و مرضی‌ّ اند.

آقای آشتیانی می‌گویند یک سعادت است که به حسب رب است و یک سعادت است که حسب خود مخلوق است.
به حسب «رب» همه سعید‌اند اما به حسب مخلوق، یعنی در لذت بودن و در زحمت نبودن پای شقاوت به میان خواهد آمد.
یک سعادت مطلق به حسب «رب» داریم اما به حسب مخلوق دو نوع است سعادت و شقاوت.
بعد می‌گوید از نظر شیخ اکبر، مآل همه، اهل سعادت اند و لو آنهایی که عذاب می‌شوند.
آقای شاه‌آبادی (استاد حضرت امام خمینی) می‌فرمایند: دو نوع سعادت داریم؛ یک سعادت، تابع مرضی بودن رب است و دیگری، سعادتی است که تابع علم و جهل است (بعد ایشان توضیحاتی داده‌اند). حضرت امام خمینی ره، از ایشان نقل می‌کند که سعادت به حسب عبد است ولی مرضی بودن به حسب رب است. اما خلاصه، سعادت دو لحاظ دارد یکی به حسب این که عند رب، مرضی اند پس همه سعادت دارند اما به حسب علم و جهل، سعادت همگانی نیست بلکه شقاوت هم داریم.

حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه‌الله نیز می‌فرمایند: ما یک سعادت مطلق داریم و یک سعادت نسبی.
سعادت مطلق، نقطه مقابل ندارد اما سعادت نسبی، مقابلش، شقاوت است.
سعادتی که مقابل ندارد آن است که نفس هر چه که وجود دارد سعید است همین که تحقق پیدا کرد خیر است وجود مساوق با خیر است.
همین که «رب» رضایت داد که فلانی، مخلوق باشد، در واقع رضایت داد و خیر به او عطا کرد. این همان سعادت مطلق است.
این سعادت، با جهنم رفتن هم سازگار است و این همان معنای جمله‌ی حضرت امام خمینی است که در توضیح عبارت ابن عربی فرمودند.

این سعادت، با سعادت نسبی متفاوت خواهد بود؛ در سعادت نسبی، شخص تا در جاده‌ی خیر نیفتد، سعید نخواهد بود.
در قرآن نیز بحث هدایت مطلق ذیل آیه‌ی «أعطی کل شیء خلقه ثم هدی» هست که علامه طباطبایی ره آن را به هدایت مطلق تفسیر کرده‌اند.

در واقع، رهنمون کردن هر کس به استعدادش، خود یک هدایت است؛ و این، یک هدایت تکوینی است. هدایت در مقابل ضلالت با هدایت تکوینی متفاوت است.

رضایت و غضب هم همینطور است یک رضایت عمومی داریم که نفس غضب هم یک نوع رضایت است اما یک رضایت در مقابل غضب داریم. غضب در اینجا، زیر پر آن رضایت مطلقه است.

پس آیا مسامحتا همه در سعادت اند؟ مبنای ابن‌عربی و شارحانش از قبیل حضرت امام خمینی و ... آن است که واقعا همه در سعادت اند (رحمتی وسعت کل شیء) خود این غضب هم رحمت است. «کل شیء» شامل شیطان و جهنم هم می‌شود. این همان است که گفته می شود نفس «وجود» رحمت و خیر است. اما منافات با این ندارد که شفاوت نسبی هم داشته باشیم.

حالا کاربران ملاحظه می‌کنند که این مطالب هیچ ارتباطی با موضوع این تاپیک نداشته اما پرسشگر به جهت علتی نامعلوم، هر از گاهی از این سنگها درون چاه می‌اندازد و ما مجبوریم برای دفع شبهه سر شما عزیزان را به درد آوریم.

پس خلاصه این شد که یک سعادت تکوینی داریم و یک سعادت تشریعی. سعادت تکوینی به باید و نباید تشریعی کاری ندارد مثل اراده‌ی تکوینی است.

اراده‌ی تکوینی، نسبت به عمل زشت عمر سعد و یزید و حرمله و معاویه و ... هست اما در اراده‌ی تشریعی گفته می‌شود چرا این کار را کرده‌اند و نباید مرتکب جنایت می‌شدند!

همین ابن‌عربی در جای دیگری می‌فرماید:

يتميز السعيد من الشقي، لأنه يعرف أن الأمر كذلكمعرفت دارد باور به خدا دارد می داند که همه در نزد رب مرضی اند، فسعادته بعلمه و معرفته.
و من لم يعرف ذلك، و أضاف الأفعال إلى القوابل، بَعُد عن الراحة العظمى و المثوبة الحسنى، فشقي، فشقاوته بجهله و عدم عرفانه

خلاصه آن که این بحث، از منظری هستی‌شناسانه است و نباید خلط کرد.

حافظ;971706 نوشت:
اولاً در کجای این عبارت و عبارات نقل‌شده‌ی دیگرتان سخنی از تجرد روح است؟ کجای این عبارات ابن عربی تجرد روح را نتیجه گرفته؟

ابن عربی نفس ناطقه را مجرد می دانسته یا نه؟

نفس ناطقه از نظر ابن عربی همیشه سعادتمند و نفس حیوانی هم مکلف نیست.

حافظ;971706 نوشت:
بعلاوه، سوالات و ایرادات نظرتان را هم که هیچ پاسخی ندادید!

کدام سوال و ایراد را پاسخ ندادم؟ لطفا دوباره بگذارید ببینم.

حافظ;971706 نوشت:
اما راجع به این عبارت که خودتون بریدید و دوختید و آخرش هم یک نتیجه‌گیری‌ی واقعا سخیف و غرض‌ورزانه ...

حضرت امام خمینی - معجزه‌ی قرن - در توضیح و تبیین همین عبارتِ بالا می‌فرمایند:

قوله: «و إن شقي» بدخول النار، و كونه معذباً، و المرجع هو الرحمة على مذاقه. كما نقل عن النبي، صلى الله عليه و آله و سلم: و يشفع أرحم الراحمين عند «المنتقم». فالشقاء في زمان لا ينافي السعادة، كما الأمر كذلك في ابتلاء أهل السعادة في الحياة الدنيا بالأمراض و البليات. بل التعذيب ليس شقاء في الحقيقة، فإن دار الجحيم دار الشفاء الإلهي بالنسبة إلى العصاة من الموحدين قطعاً، لخلوصهم فيها عن الأمراض النفسانية و الكدورات الظلمانية، و بالنسبة إلى الجميع على طريقته، من كون المرجع هو الرحمة، و سبق الرحمة الغضب.

توضیح عبارت حضرت امام (کرّمه الله فی‌ أعلی علیین) و جناب محی‌الدین ابن عربی:
این که همه اهل سعادت‌اند یعنی چی؟ و با چه تبیینی؟
آیا جناب محی‌الدین، در صدد برداشتن طبقه‌بندی قرآنی افراد به «سعید و شقی» است؟! در قرآن لفظ «سعید» فقط یک جا آمده و آن هم در سوره هود: 105؛ اما لفظ شقاوت بیش از اینهاست. مثلا می‌فرماید: «يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيد» (هود: 105)
یا در آیه بعدی می‌فرماید:‌ «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ » (هود: 106)
آیا جناب محی‌الدین این آیات را ندیده است!
یا در سوره ی واقعه، افراد سه دسته‌شده‌اند: اصحاب شمال و اصحاب یمین و مقربین. که یمین و مقربین سعید‌اند و اصحاب شمال شقی. آیا ابن‌عربی منکر این دسته‌بندی‌های قرآنی است؟! آنوقت امام خمینی هم العیاذ بالله به دفاع از این عقیده‌ی باطل بر آمده! حاشا و کلا!
به دلیل اختصار، از ذکر آیات دیگر که راجع به شقاوت و اشقیاء آمده، خودداری می‌کنم.

واقع‌ مطلب این است که جناب ابن‌عربی در صدد نیست تا این تقسیم ‌بندی شقی و سعید را بردارد. اصلا، نمی‌خواهد بگوید چه کسی خوب است و جه کسی بد است؛ محل بحثش در اینجا این نیست که خیر و شر نسبی نداریم؛ بلکه از ساحتی بالاتر در صدد بیان مطلبی است که از آن ساحت، همه، خیر و مرضی‌ّ اند.

آقای آشتیانی می‌گویند یک سعادت است که به حسب رب است و یک سعادت است که حسب خود مخلوق است.
به حسب «رب» همه سعید‌اند اما به حسب مخلوق، یعنی در لذت بودن و در زحمت نبودن پای شقاوت به میان خواهد آمد.
یک سعادت مطلق به حسب «رب» داریم اما به حسب مخلوق دو نوع است سعادت و شقاوت.
بعد می‌گوید از نظر شیخ اکبر، مآل همه، اهل سعادت اند و لو آنهایی که عذاب می‌شوند.
آقای شاه‌آبادی (استاد حضرت امام خمینی) می‌فرمایند: دو نوع سعادت داریم؛ یک سعادت، تابع مرضی بودن رب است و دیگری، سعادتی است که تابع علم و جهل است (بعد ایشان توضیحاتی داده‌اند). حضرت امام خمینی ره، از ایشان نقل می‌کند که سعادت به حسب عبد است ولی مرضی بودن به حسب رب است. اما خلاصه، سعادت دو لحاظ دارد یکی به حسب این که عند رب، مرضی اند پس همه سعادت دارند اما به حسب علم و جهل، سعادت همگانی نیست بلکه شقاوت هم داریم.

حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه‌الله نیز می‌فرمایند: ما یک سعادت مطلق داریم و یک سعادت نسبی.
سعادت مطلق، نقطه مقابل ندارد اما سعادت نسبی، مقابلش، شقاوت است.
سعادتی که مقابل ندارد آن است که نفس هر چه که وجود دارد سعید است همین که تحقق پیدا کرد خیر است وجود مساوق با خیر است.
همین که «رب» رضایت داد که فلانی، مخلوق باشد، در واقع رضایت داد و خیر به او عطا کرد. این همان سعادت مطلق است.
این سعادت، با جهنم رفتن هم سازگار است و این همان معنای جمله‌ی حضرت امام خمینی است که در توضیح عبارت ابن عربی فرمودند.

این سعادت، با سعادت نسبی متفاوت خواهد بود؛ در سعادت نسبی، شخص تا در جاده‌ی خیر نیفتد، سعید نخواهد بود.
در قرآن نیز بحث هدایت مطلق ذیل آیه‌ی «أعطی کل شیء خلقه ثم هدی» هست که علامه طباطبایی ره آن را به هدایت مطلق تفسیر کرده‌اند.

در واقع، رهنمون کردن هر کس به استعدادش، خود یک هدایت است؛ و این، یک هدایت تکوینی است. هدایت در مقابل ضلالت با هدایت تکوینی متفاوت است.

رضایت و غضب هم همینطور است یک رضایت عمومی داریم که نفس غضب هم یک نوع رضایت است اما یک رضایت در مقابل غضب داریم. غضب در اینجا، زیر پر آن رضایت مطلقه است.

پس آیا مسامحتا همه در سعادت اند؟ مبنای ابن‌عربی و شارحانش از قبیل حضرت امام خمینی و ... آن است که واقعا همه در سعادت اند (رحمتی وسعت کل شیء) خود این غضب هم رحمت است. «کل شیء» شامل شیطان و جهنم هم می‌شود. این همان است که گفته می شود نفس «وجود» رحمت و خیر است. اما منافات با این ندارد که شفاوت نسبی هم داشته باشیم.

حالا کاربران ملاحظه می‌کنند که این مطالب هیچ ارتباطی با موضوع این تاپیک نداشته اما پرسشگر به جهت علتی نامعلوم، هر از گاهی از این سنگها درون چاه می‌اندازد و ما مجبوریم برای دفع شبهه سر شما عزیزان را به درد آوریم.

پس خلاصه این شد که یک سعادت تکوینی داریم و یک سعادت تشریعی. سعادت تکوینی به باید و نباید تشریعی کاری ندارد مثل اراده‌ی تکوینی است.

اراده‌ی تکوینی، نسبت به عمل زشت عمر سعد و یزید و حرمله و معاویه و ... هست اما در اراده‌ی تشریعی گفته می‌شود چرا این کار را کرده‌اند و نباید مرتکب جنایت می‌شدند!

همین ابن‌عربی در جای دیگری می‌فرماید:

يتميز السعيد من الشقي، لأنه يعرف أن الأمر كذلكمعرفت دارد باور به خدا دارد می داند که همه در نزد رب مرضی اند، فسعادته بعلمه و معرفته.
و من لم يعرف ذلك، و أضاف الأفعال إلى القوابل، بَعُد عن الراحة العظمى و المثوبة الحسنى، فشقي، فشقاوته بجهله و عدم عرفانه

خلاصه آن که این بحث، از منظری هستی‌شناسانه است و نباید خلط کرد.

مطلب ابن عربی خیلی روشنه میگه همه سعادتمند هستند و هر سعادتمندی پاداش می گیرد و پاداش جهنمیان که قرار است تا ابد در جهنم باشند یعنی "هم فیها خالدون" این است که بعد از مدتی در جهنم درد و رنج از انها برداشته می شود یعنی در اتش هستند ولی اتش سرد است مثل حضرت ابراهیم(ع) که اتش بر او سرد بود.

ابن عربی:و امّا اهل النار فمآلهم إلی النعیم و لکن فی النار، إذ لابدّ لصوره النّار بعد انتهاء مدّه العقاب، ان تکون برداً و سلاماً علی من فیها و هذا نعیمهم. فنعیم اهل النار بعد استیفاء الحقوق نعیم خلیل الله حین القی فی النار فإنّه تعذّب برؤیتها و بما تعدّد فی علمه من انّها صوره تؤلم من جاورها و ما علم مراد الله فیها فی حقّه، فبعد وجود هذه الآلام وجدها برداً و سلاماً مع شهود الصوره اللونیّه فی حقه و هی نار فی عیون الناس

سرانجام دوزخیان بهره‌مندی از نعمت است لیکن در آتش، زیرا صورت آتشی بعد از انتهای زمان عذاب مسلّم به نعمتِ خنکی و سلامت مبدّل شود، نعمت دوزخیان این‌گونه باشد که بعد از استیفای حقوق خدا و مردم به صورت آتش باشد چنان‌که در باب ابراهیم خلیل چنین باشد. وقتی او به آتش افکنده شد، از صورت آتش رنجور بود، چون طبق عادت در ذهن وی صورت آتش رنج‌آور بود. در بدوِ امر نمی‌دانست که مقصود خداوند با او چیست، ولی بعد از آن ناراحتی آتش را نعمتِ خنکی و سلامت و گلستان یافت با آن‌که در نظر سایر مردمان او در آتش معذّب بود.

ممد الهمم صفحه 208 اقای حسن زاده املی: به انها(جهنمیان) صبر عطا می شود که بر ان بلایا و محن الفت می گیرند و بعد از ان رنج و الم نمی بینند چنانچه بعد از این گفته می شود

به دلیل اخطار سایت درباره انحراف موضوع این قسمت را توضیح بیشتری نمیدم

حافظ;971706 نوشت:
در این سایت هر از چند گاهی مریضی‌تان عود کند

حالا اگر من می گفتم فلان صوفی ناصبی تو قرن هفت گمراه است 600 تا اخطار میگرفتم.ولی شما ازادی هر چه می خواهید می گویید

قدیما;971710 نوشت:
ابن عربی نفس ناطقه را مجرد می دانسته یا نه؟

نفس ناطقه از نظر ابن عربی همیشه سعادتمند و نفس حیوانی هم مکلف نیست.


یکبار دیگر موضوع تاپیک و سؤال آغازینتان را مطالعه بفرمایید.
حیف است که مجالی که در موضوع به این زیبایی هست رو به تصفیه‌ حسابهای شخصی‌تان با عارفان صرف کنید.
مقصود از «سعادتمندمند بودن همه» را در پست 155 ذیل
حافظ;971706 نوشت:
این که همه اهل سعادت‌اند یعنی چی؟ و با چه تبیینی؟

ملاحظه بفرمایید

قدیما;971710 نوشت:
کدام سوال و ایراد را پاسخ ندادم؟ لطفا دوباره بگذارید ببینم.

مراجعه کنید به پستهای گذشته بنده.

قدیما;971710 نوشت:
ابن عربی:و امّا اهل النار فمآلهم إلی النعیم و لکن فی النار، إذ لابدّ لصوره النّار بعد انتهاء مدّه العقاب، ان تکون برداً و سلاماً علی من فیها و هذا نعیمهم. فنعیم اهل النار بعد استیفاء الحقوق نعیم

سرانجام دوزخیان بهره‌مندی از نعمت است لیکن در آتش، زیرا صورت آتشی بعد از انتهای زمان عذاب مسلّم به نعمتِ خنکی و سلامت مبدّل شود، نعمت دوزخیان این‌گونه باشد که بعد از استیفای حقوق خدا و مردم به صورت آتش باشد


بنده هم حاشیه‌ی امام خمینی را خدمتتان عرض کردم. توضیحات هم روشن است.

حافظ;971706 نوشت:
این که همه اهل سعادت‌اند یعنی چی؟ و با چه تبیینی؟

قدیما;971712 نوشت:
حالا اگر من می گفتم فلان صوفی ناصبی تو قرن هفت گمراه است 600 تا اخطار میگرفتم.ولی شما ازادی هر چه می خواهید می گویید

متأسفانه اینقدر لحن کلامتان تند و گزنده است که برخی کاربران از تخاطب و مواجهه با شما اکراه دارند. این نشان از یک ... .

در ثانی، ما کاملا فهمیدیم که فلان صوفی ناصبی در قرن هفتم گمراه است روشنگری شما دیگر کافی است. حال می‌خواهیم در اینجا بحث علمی کنیم. انشاء الله که متوجه عرضم شده باشید.

حافظ;971728 نوشت:
یکبار دیگر موضوع تاپیک و سؤال آغازینتان را مطالعه بفرمایید.

موضوع حدیث معتبر درباره تجرد روح است.

شما چندتا حدیث معتبر درباره تجرد روح اوردید که من درباره ان بحث کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حافظ;971728 نوشت:
بنده هم حاشیه‌ی امام خمینی را خدمتتان عرض کردم. توضیحات هم روشن است.

سایت اخطار داده این انحراف موضوع است.بنابراین من فقط همان پست 156 را یک کمی تکمیل کردم

حافظ;971733 نوشت:

در ثانی، ما کاملا فهمیدیم که فلان صوفی ناصبی در قرن هفتم گمراه است روشنگری شما دیگر کافی است. حال می‌خواهیم در اینجا بحث علمی کنیم. انشاء الله که متوجه عرضم شده باشید.

الحمدلله که متوجه گمراهی صوفی ناصبی قرن هفت شدید.

اصل وجود خدا زیر سواله ... بعد شما از تجرد روح حرف میزنید خیلی جالبه

حافظ;971728 نوشت:


بنده هم حاشیه‌ی امام خمینی را خدمتتان عرض کردم. توضیحات هم روشن است.

با سلام

امام خمینی معصوم هستند و حرف ایشان سند است؟

دوست گرامی برای اثبات کلامتان به هر راهی متوصل نشوید

برای اثبات کلام خود از قرآن و احادیث قابل رجوع به قرآن استفاده بفرمائید.

در قرآن گمراهان در جهنم ابدی هستند ... و این به معنای سعادت تشریعی نیست ...

اگر سعادت تشریعی و تکوینی را مخالف هم بدانیم نه در موازات هم، در مقولات دیگر به مشکل می خوریم.

اگر جهنم سعادت تکوینی است خوب بگویید همگی به عشق و حالمان بپردازیم و دسته جمعی راهی جهنم شویم ...

چرا وقت کوتاهمان را تلف کنیم و این جا بحث کنیم

در پناه حق

bandekhoda;971820 نوشت:
اصل وجود خدا زیر سواله ... بعد شما از تجرد روح حرف میزنید خیلی جالبه

با سلام و عرض ادب و احترام

شما ابتدا اصل خدا را با راهنمایی دوستان در قسمت های دیگر و تاپیک های مربوطه درک بفرمائید ، بعد تشریف بیاورید در این تاپیک و مشارکت بفرمائید.

حبیبه;971361 نوشت:
باسمه الواحد

سؤال بنده این بود:

و پاسخ شما اینکه خداوند ظاهر و باطن است و چیزهایی راجع به شرک خفی و توبه و ....

ربط مطالب فوق به سؤال حقیر و مطالب پست قبل خودتان و نیز به اصل بحث چیست؟

اینکه خداوند با ماده اتحاد دارد وحی است؟ حکم عقل است؟!!!!

برای اثبات مدعای خویش مخاطب بحث را به سخنان خودتان ارجاع می دهید؟!

اولا که شما چیزی را ثابت نکردید و فقط تعریفی از ما فی الذهن خویش ارائه دادید که آنهم

به تعبیر منطقیون تعریف دوری و فاقد اعتبار است.

ثانیا اثبات یک نظریه بر مبنای قواعد خاصی است که جنابعالی ظاهرا التزامی به آن ندارید.

ثالثا دلایل شما باید به گونه ای باشد که مخاطب را قانع کند نه خودتان را.

تعریفتان از روح هم دارای اشکال منطقی "عدم وضوح" است تصور مردم از مفهوم روح

روشن تر از تعریف شما از روح است.

روح تغییر و تحول می پذیرد ولی تجزیه و تحلیل خیر. بحث ما مربوط تجرد روح و تجزیه ناپذیری

آن است نه تغییر ناپذیری آن.شخصیت انسان متحول می شود ولی این چه ربطی به تجزیه ی روح دارد؟

از دوقضیه ای که هیچ نقطه ی مشترکی با هم ندارند چگونه می توان نتیجه ای صحیح گرفت

و چیزی را اثبات کرد؟

مطالب فوق هم ربطی به پیوند اعضاء و انتقال شخصیت شخص اهداء کننده ی عضو به گیرنده ندارد.

عرض بنده این بود که اگر روح (بنابر ادعای حضرتعالی)همان اطلاعات و آگاهی های ذخیره شده در ماده باشد

با پیوند عضو باید اطلاعات دهنده ی عضو به گیرنده ی آن انتقال یابد،حال این چه ربطی به تله پاتی و رابطه ی عاطفی

مادر و فرزند دارد؟

با سلام

کلام بنده این بود که این اطلاعات انتقال می یابد

اطلاعات قلب توسط قلب انتقال می یابد

اطلاعات دست توسط دست

اگر مغز را هم پیوند بزنیم اطلاعات مغز هم انتقال خواهد یافت

احتمالا به این قضیه اعتقاد ندارید که تمام اعضای بدن(دست و سر و قلب) در قیامت خودشان شهادت می دهند نه توسط زبان

[=RTNassim]«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (سوره مبارکه یس آیه 65)

اگر روح از اعضاء جداست این اعضاء چگونه در قیامت به خودی خود اقرار می کنند؟

و چرا این نفس حیوانی باید پاسخ دهد؟ مگر روح از جسم جدا نیست؟ و اعمال ما از روحمان نشات نمی گیرد؟ خب روح باید پاسخگو باشد، نه جسم...

**************************************************************************

و اما در مورد ماده

[=arial]تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ ۚ [=arial]وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ[=arial] ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا. مشاهده آیه در سوره. [17–44]

[=RTNassim]

چگونه ماده ای که از نظر شما بی روح و بی جان و بی شعور وبی اختیار است تسبیح خداوند را می گوید....؟؟؟؟؟

خب هیچ نگوید ...یا کفر بگوید...

چون شما ماده را درک نمی کنید اجازه دارید هرآن چه برخواسته از اعتقاداتتان است را به آن نسبت دهید؟

شروحیل;972112 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

شما ابتدا اصل خدا را با راهنمایی دوستان در قسمت های دیگر و تاپیک های مربوطه درک بفرمائید ، بعد تشریف بیاورید در این تاپیک و مشارکت بفرمائید.

راستش من سالهاست تاپیکهارو میخونم ولی نتونستن واسم ثابت کنن! شما اگر میتونید برای ما اثبات کنید
ضمنا یه تاپیکی هم بود چند وقت پیش درباره اثبات وجود خدا ... تا رفتم سوال کردم سریع درشو قفل کردن...شما اگر اشتا دارید بگید بازش کنن من اونجا سوالمو بپرسم

[="Times New Roman"][="Navy"]

bandekhoda;972243 نوشت:
راستش من سالهاست تاپیکهارو میخونم ولی نتونستن واسم ثابت کنن! شما اگر میتونید برای ما اثبات کنید
ضمنا یه تاپیکی هم بود چند وقت پیش درباره اثبات وجود خدا ... تا رفتم سوال کردم سریع درشو قفل کردن...شما اگر اشتا دارید بگید بازش کنن من اونجا سوالمو بپرسم

سلام
کدام تاپیک رو میفرمایید لینک یا عنوان دقیق اونو بگید لطفا.
هیچ تاپیک بی علت قفل نمیشه یا ده روز از پست آخر تاپیک گذشته و یا بحث بکلی از موضوع منحرف شده.[/]

هوالمحجوب

bandekhoda;972243 نوشت:
ضمنا یه تاپیکی هم بود چند وقت پیش درباره اثبات وجود خدا

سیده راضیه;972261 نوشت:
هیچ تاپیک بی علت قفل نمیشه یا ده روز از پست آخر تاپیک گذشته و یا بحث بکلی از موضوع منحرف شده.

سلام سرکار سیده راضیه عزیز
یحتمل این تاپیک رو میفرمایند:

راههایی برای اثبات خدا

سیده راضیه;972261 نوشت:
[=Times New Roman]

سلام
کدام تاپیک رو میفرمایید لینک یا عنوان دقیق اونو بگید لطفا.
هیچ تاپیک بی علت قفل نمیشه یا ده روز از پست آخر تاپیک گذشته و یا بحث بکلی از موضوع منحرف شده.

راه هایی برای اثبات خدا ... تا همین دیروز پریروز باز بودش و منم سوال پرسیدم داخلش...کارشناس اومد به خیال خودش جواب داد و سریع بستش!

bandekhoda;972243 نوشت:
راستش من سالهاست تاپیکهارو میخونم ولی نتونستن واسم ثابت کنن! شما اگر میتونید برای ما اثبات کنید
ضمنا یه تاپیکی هم بود چند وقت پیش درباره اثبات وجود خدا ... تا رفتم سوال کردم سریع درشو قفل کردن...شما اگر اشتا دارید بگید بازش کنن من اونجا سوالمو بپرسم

با سلام

پیام بدید با هم صحبت کنیم

شروحیل;972111 نوشت:
امام خمینی معصوم هستند و حرف ایشان سند است؟

دوست گرامی برای اثبات کلامتان به هر راهی متوصل نشوید

برای اثبات کلام خود از قرآن و احادیث قابل رجوع به قرآن استفاده بفرمائید.


رجوع به کلام عالمان نه از باب عصمت ایشان، بلکه از باب این که رجوع به کلام ایشان موجب تنویر ذهن ماست؛
این بزرگان نیز کاری جز فهم کلام معصومین و قرآن نکرده‌اند؛ و بیاناتشان تفسیر آيات و روایات است.
پس، عقل به عنوان حجت باطنی حکم می‌کند تا از باب رجوع به متخصص، به سراغ کلام اینان هم برویم.


شروحیل;972111 نوشت:
در قرآن گمراهان در جهنم ابدی هستند ... و این به معنای سعادت تشریعی نیست ...

اگر سعادت تشریعی و تکوینی را مخالف هم بدانیم نه در موازات هم، در مقولات دیگر به مشکل می خوریم.

اگر جهنم سعادت تکوینی است خوب بگویید همگی به عشق و حالمان بپردازیم و دسته جمعی راهی جهنم شویم ...

چرا وقت کوتاهمان را تلف کنیم و این جا بحث کنیم


نشان می دهد هنوز معنا و مفهوم سعادت تکوینی را نیافته‌اید.

حافظ;972351 نوشت:

رجوع به کلام عالمان نه از باب عصمت ایشان، بلکه از باب این که رجوع به کلام ایشان موجب تنویر ذهن ماست؛
این بزرگان نیز کاری جز فهم کلام معصومین و قرآن نکرده‌اند؛ و بیاناتشان تفسیر آيات و روایات است.
پس، عقل به عنوان حجت باطنی حکم می‌کند تا از باب رجوع به متخصص، به سراغ کلام اینان هم برویم.


بحث بر سر سندیت حرف ایشان است

شما می گویید چون ایشان از او تعریف و تمجید کرده اند و کلام ایشان را با منطق خودشان تفسیر کرده اند پس کلام او صحیح است

پس کلام ایشان و او که نه از قرآن است و نه حدیث حجت است....

مرحبا بر این منطق...

حافظ;972351 نوشت:

نشان می دهد هنوز معنا و مفهوم سعادت تکوینی را نیافته‌اید.

شما که دریافته اید با استناد بر قرآن و احادیث آن را برای ما نیز روشن کنید

باسمه البصیر

سلام علیکم

شروحیل;972113 نوشت:
اگر روح از اعضاء جداست این اعضاء چگونه در قیامت به خودی خود اقرار می کنند؟

و چرا این نفس حیوانی باید پاسخ دهد؟ مگر روح از جسم جدا نیست؟ و اعمال ما از روحمان نشات نمی گیرد؟ خب روح باید پاسخگو باشد، نه جسم...

خیر روح از جسم جدا نیست بلکه بدن مرتبه ی نازله روح است.

شروحیل;972353 نوشت:
شما می گویید چون ایشان از او تعریف و تمجید کرده اند و کلام ایشان را با منطق خودشان تفسیر کرده اند پس کلام او صحیح است

پس کلام ایشان و او که نه از قرآن است و نه حدیث حجت است....


اگر منظورتان کلام ابن‌عربی است، کلام ابن عربی شرح آیات و روایات است.
اگر منظورتان کلام امام خمینی است، اگر شناخت کافی از ایشان داشته باشید، نباید حتی این گمان به ذهنتان خطور کند که در مباحث معرفتی مقلد باشند و سلاح عقل و منطق را کنار بگذارند.

شروحیل;972353 نوشت:
شما که دریافته اید با استناد بر قرآن و احادیث آن را برای ما نیز روشن کنید

این نشان می‌دهد شما تنها به فکر ایراد و انتقادید و الا در همان پست قبلی تبیین شد.

حبیبه;972360 نوشت:
خیر روح از جسم جدا نیست بلکه بدن مرتبه ی نازله روح است.

مگر روح در نزد شما مجرد نیست؟ پس چگونه بدن مرتبه نازل روح است؟

کاملا تناقض می گویید

حافظ;972391 نوشت:
اگر منظورتان کلام ابن‌عربی است، کلام ابن عربی شرح آیات و روایات است.

حافظ;972391 نوشت:
این نشان می‌دهد شما تنها به فکر ایراد و انتقادید و الا در همان پست قبلی تبیین شد.

کدام ایه یا روایت را ابن عربی شرح داده؟ لطفا ادرس ایه یا روایتی که می گوید جهنمیان ابدی مثل یزید و حرمله بعد از مدتی اتش بر انها سرد می شود را بیاورید.

نمی دانم برای کاربر شروحیل تبیین شد یا نه، ولی برای من که تبیین نشد.:-/

باسمه العلیم

قدیما;972487 نوشت:
مگر روح در نزد شما مجرد نیست؟ پس چگونه بدن مرتبه نازل روح است؟

کاملا تناقض می گویید

1-نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست

2-بر همین مبنا نفس و بدن ترکیب اتحادی دارند

3-نفس صورت نوعیه ی بدن و بدن ماده ی نفس انسانی است.

حبیبه;972490 نوشت:
-نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست

2-بر همین مبنا نفس و بدن ترکیب اتحادی دارند

3-نفس صورت نوعیه ی بدن و بدن ماده ی نفس انسانی است.

قبلا هم عرض کردم(البته برای شما نه برای کاربر حافظ گفته بودم) که روح از منظر فلاسفه و ملاصدرا اطوار و شئون مختلف دارد و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا ربطی به بحث ما ندارد.

بحث جسمانیة الحدوث مربوط به مرحله طبیعی و نشئه عنصری نفس است
آنچه در پاسخ می‌توان گفت، این است که بیشتر این روایات مربوط به خلقت پیشین و وجود انسان در مرحله قبل از دنیا است؛ چنان‌‌که تعبیر به «روح» نیز می‌‌تواند شاهد این ادعا باشد. در حالی‌‌که بحث جسمانیة الحدوث مربوط به مرحله طبیعی و نشئه عنصری نفس است. به ‌عبارت دیگر، بحث روی عنوان نفس و نفسیت نفس است. همان‌‌گونه ‌که تذکر دادیم، نفس دارای اطوار و شئون مختلف است و نباید بین احکام آنها خلط نمود. صدرالمتألهین تأکید می‌‌کند که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحلۀ وجود عند العلة است که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست.بنابراین، این نظریه با روایاتی که نحوۀ وجود پیشین نفس را توضیح می‌‌دهد و مرتبط با مرحلۀ قبل از دنیا است، تعارض و تنافی ندارد.

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa28263

جناب استاد احد ایمانی(ایشان ادعا دارند هیچکس مثل ایشان حرکت جوهری ملاصدرا را نفهمیده): نفس فاقد حرکت است؛ اگر چه به عرض بدن، متحرّک بالعرض می باشد. حرکت جوهری اوّلاً برای موجودی است که جوهر باشد؛ که نفس یقیناً جوهر نیست؛ چون جوهر از سنخ ماهیت است. ثانیاً هر جوهری نیز متحرّک نیست. تنها جوهر جسم است که حرکت دارد. چون مرکّب از حالت بالقوّه و بالفعل است. و قوام حرکت، به قوّه و فعل می باشد. چرا که الحرکه خروج الشیء من القوّه الی الفعل تدریجاً.

با برداشت شما از نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا،کل این نظریه غلط می شود چون روح قبل از بدن خلق شده است:

https://hawzah.net/fa/Article/View/81417/%D8%AA%D8%A7%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB-%D8%AC%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B3-

قدیما;972498 نوشت:

جناب استاد احد ایمانی(ایشان ادعا دارند هیچکس مثل ایشان حرکت جوهری ملاصدرا را نفهمیده): نفس فاقد حرکت است؛ اگر چه به عرض بدن، متحرّک بالعرض می باشد. حرکت جوهری اوّلاً برای موجودی است که جوهر باشد؛ که نفس یقیناً جوهر نیست؛ چون جوهر از سنخ ماهیت است. ثانیاً هر جوهری نیز متحرّک نیست. تنها جوهر جسم است که حرکت دارد. چون مرکّب از حالت بالقوّه و بالفعل است. و قوام حرکت، به قوّه و فعل می باشد. چرا که الحرکه خروج الشیء من القوّه الی الفعل تدریجاً.

با برداشت شما از نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا،کل این نظریه غلط می شود چون روح قبل از بدن خلق شده است:

https://hawzah.net/fa/Article/View/81417/%D8%AA%D8%A7%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB-%D8%AC%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%B3-

سلام علیکم
نفس هم مجرد است و هم جوهر دارد . مجردات ماهیت دارند هرچند که نزد ما شناخته شده نباشند . ثانیا جسم قوه ماده دارد و فعل صورت . حرکت در آن تدریجی از حیث ترکب است نه از حیث بساطت . خود مجردات صورت محض اند قوه و بعد فعل نیستند حرکت جوهر در آنها به 'تغئیر' یاد میشود که دفعی و آنی است . ارسطو در دو رساله کون و فساد و نفس ذکر کرده و تبعا مشائیان و صدرائیان قایل به آنند .

حال فرض بر این بگیریم که جوهری برای نفس نیست . در نظر فلاسفه نفس و روح دو چیز اند نفس محرک روح است در بدن . ولی از دید منکلمین آنها یکی هستند .
میدانیم افاضه فیض در نفس یا همان روح شکل میگیرد نه در جسم . اگر به نفسی شانیتی افاضه شود یا کم شود در جسم او تغئیری ایجا نمیگردد پس نفس و یا روح و جسم دو چیزند اتحادی دارند من وجه و افتراقی من وجه

آن وجه اشتراک اتحادی پس از فساد جسم از نفس زائل شده و آن نفس یا روح بروحانیه باقی میشود .

فاتح;972548 نوشت:
سلام علیکم

نفس هم مجرد است و هم جوهر دارد . مجردات ماهیت دارند هرچند که نزد ما شناخته شده نباشند . ثانیا جسم قوه ماده دارد و فعل صورت . حرکت در آن تدریجی از حیث ترکب است نه از حیث بساطت . خود مجردات صورت محض اند قوه و بعد فعل نیستند حرکت جوهر در آنها به 'تغئیر' یاد میشود که دفعی و آنی است . ارسطو در دو رساله کون و فساد و نفس ذکر کرده و تبعا مشائیان و صدرائیان قایل به آنند .

حال فرض بر این بگیریم که جوهری برای نفس نیست . در نظر فلاسفه نفس و روح دو چیز اند نفس محرک روح است در بدن . ولی از دید منکلمین آنها یکی هستند .
میدانیم افاضه فیض در نفس یا همان روح شکل میگیرد نه در جسم . اگر به نفسی شانیتی افاضه شود یا کم شود در جسم او تغئیری ایجا نمیگردد پس نفس و یا روح و جسم دو چیزند اتحادی دارند من وجه و افتراقی من وجه

آن وجه اشتراک اتحادی پس از فساد جسم از نفس زائل شده و آن نفس یا روح بروحانیه باقی میشود .

سلام علیکم

همانطور که اشاره کردید از نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا الان دو برداشت داریم.

برداشت اول که روح مجرد دارای حرکت جوهری است و دم به دم در حال خلق شدن است.

برداشت دوم که روح مجرد حرکت جوهری ندارد.

جدا از اینکه برای اثبات هر دو برداشت ما صفر عدد ایه قران و صفر عدد حدیث از معصومین داریم.خود این نظریه ها هم دارای اشکالاتی است.

در برداشت اول روح از حالت جسمانی به حالت تجرد می رسد که همانطور که سایت حوزه علمیه گفته این برداشت مخالف روایات متواتر امامان مبنی بر خلقت ابتدایی روح پیش از بدن است.و برداشت دوم مبنی بر جوهر نبودن روح و حدوث جسمانی نداشتن روح هم دلیلی برای اثبات ندارد.

کار فلاسفه مسلمان این بوده که بدون رجوع به قران و احادیث با فکر خود یک فرضیه را ارائه می دادند،در قرن بعد از این نظریه دو برداشت صورت گرفته،در قرن بعد از این دو برداشت باز دو برداشت صورت گرفته و شده 4 برداشت،در قرن بعد از این 4 نظریه هر کدام دو برداشت شده و شده 8 نظریه و همینطور هرمی زیاد می شود.یک نفر هم سوال نکرده اقای فیلسوف فرضیه اول شما از کجا امده؟

کسانی که ادعا وحدت وجود دارند خود در تعریف وحدت وجود با هم وحدت ندارند و امروزه بیش از 10 نوع تعریف از وحدت وجود داریم و شاید تا 20 سال دیگه به 25 نوع تعریف افزایش پیدا کند.

یک عالم معاصر از شهر امل که الان زنده هستند برای خود ده ها کرامت مثل ملاقات با امام رضا(ع) و دیدن اشباح را بیان می کند.خب از او بخواهید در ملاقات دوباره با امام رضا(ع) یا حداقل خود اشباح این سوال ها را بپرسد و اختلافات را حل کند
_________________________________________________________________________

اگه روز قیامت از شما بپرسند دلیل شما برای اعتقاد به تجرد روح چه بود،شما میگویید قرن 11 یک نفر امد به نام ملاصدرا حرکت جوهری را مطرح کرد تازه از ان هم دو تا برداشت بود ؟؟؟؟؟

حافظ;972391 نوشت:

اگر منظورتان کلام ابن‌عربی است، کلام ابن عربی شرح آیات و روایات است.
اگر منظورتان کلام امام خمینی است، اگر شناخت کافی از ایشان داشته باشید، نباید حتی این گمان به ذهنتان خطور کند که در مباحث معرفتی مقلد باشند و سلاح عقل و منطق را کنار بگذارند.

این نشان می‌دهد شما تنها به فکر ایراد و انتقادید و الا در همان پست قبلی تبیین شد.

با سلام

از این جا مشخص شد شما فقط عقاید خود و هم عقیده هایتان را قبول دارید

حتی اگر برداشت شخصی باشد نه با منبع قرآن و حدیث...

بحث با کسی که همه کسانی که دارای عقیده متفاوت با او هستند را دشمن می داند ، بی فایده است

خدا همه ما را به راه راست هدایت فرماید...

الله اعلم

قدیما;972564 نوشت:
همانطور که اشاره کردید از نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا الان دو برداشت داریم.

برداشت اول که روح مجرد دارای حرکت جوهری است و دم به دم در حال خلق شدن است.

برداشت دوم که روح مجرد حرکت جوهری ندارد.

جدا از اینکه برای اثبات هر دو برداشت ما صفر عدد ایه قران و صفر عدد حدیث از معصومین داریم.خود این نظریه ها هم دارای اشکالاتی است.

در برداشت اول روح از حالت جسمانی به حالت تجرد می رسد که همانطور که سایت حوزه علمیه گفته این برداشت مخالف روایات متواتر امامان مبنی بر خلقت ابتدایی روح پیش از بدن است.و برداشت دوم مبنی بر جوهر نبودن روح و حدوث جسمانی نداشتن روح هم دلیلی برای اثبات ندارد.

کار فلاسفه مسلمان این بوده که بدون رجوع به قران و احادیث با فکر ناقص خود یک فرضیه را ارائه می دادند،در قرن بعد از این نظریه دو برداشت صورت گرفته،در قرن بعد از این دو برداشت باز دو برداشت صورت گرفته و شده 4 برداشت،در قرن بعد از این 4 نظریه هر کدام دو برداشت شده و شده 8 نظریه و همینطور هرمی زیاد می شود.یک نفر هم سوال نکرده اقای فیلسوف نظریه اول شما از کجا امده؟

کسانی که ادعا وحدت وجود دارند خود در تعریف وحدت وجود با هم وحدت ندارند و امروزه بیش از 10 نوع تعریف از وحدت وجود داریم و شاید تا 20 سال دیگه به 25 نوع تعریف افزایش پیدا کند.

یک عالم معاصر از شهر امل که الان زنده هستند برای خود ده ها کرامت مثل ملاقات با امام رضا(ع) و دیدن اشباح را بیان می کند.خب از او بخواهید در ملاقات دوباره با امام رضا(ع) یا حداقل خود اشباح این سوال ها را بپرسد و اختلافات را حل کند
_________________________________________________________________________

اگه روز قیامت از شما بپرسند دلیل شما برای اعتقاد به تجرد روح چه بود،شما میگویید قرن 11 یک نفر امد به نام ملاصدرا حرکت جوهری را مطرح کرد تازه از ان هم دو تا برداشت بود ؟؟؟؟؟

سلام علیکم

روح یا نفس . پس از توبه تعئیر میکند . روح پس از ضلالت و گمراهی تغئیر میکند . اولئک هم المفلحون با اولئک کالانعام بل هم اضل تغئیر است در ماهیت روح و هم در شان وجودی روح یا نفس . شما قرآن خوندی ، از احوال خودت به اذن الله تا حدی بعلم حضوری مطلعی چطور میتوان ثبوتی را برای روح یا نفس متصور شد وقتی هم خود انسان آگاه میشود و هم کلام خداوند بر آن دلالت دارد؟

ارتباط وحدت وجود و کرامات رو با موضوع متوجه نشدم .

باسمه العلیم

سلام علیکم و متشکر از توضیحات حضرتعالی

قدیما;972498 نوشت:
با برداشت شما از نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا،کل این نظریه غلط می شود چون روح قبل از بدن خلق شده است:

سخن در پیدایش ارواح قبل از اجساد یا آراء دیگر نبود بلکه شما تجرد نفس را زیر سؤال بردید

حال بفرمائید روح اگر قبل از جسم حادث شده باشد مجرد است یا مادی؟

قدیما;972488 نوشت:
کدام ایه یا روایت را ابن عربی شرح داده؟

- شما روایاتی که در باب «ما یزداد الأئمه فی لیلة الجمعة من العلم المستفاد» در کتاب بصائر الدرجات؛ برای ما معنا کنید.
البته در اصول کافی هم روایاتش هست.
- روایات طینت را چگونه با اختیار انسان‌ها برای گرایش به سوی سعادت جمع می‌کنید؟

- آیه‌ی شریفه‌ی «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ... » «هيچ مصيبتى به مال يا به جانتان نرسد مگر پيش از آنكه بيافرينيمش، در كتابى نوشته شده است»
جبرگرایی را در این آیه حل کنید؟

پیرامون عصمت در این حدیث چه نظری دارید:‌
«... [=Traditional Arabic]فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّد مُوَفَّقٌ مُسَدَّد قَدْ أَمِنَ مِن‏ قَدْ أَمِنَ مِن‏ الْخَطَأ [=Traditional Arabic]وَ الزَّلَل‏...»
این عصمت چه نوع عصمتی است؟ آیا شامل حال چهارده معصوم هم هست؟
آنچه که امروزه شیعه پیرامون مطالب متنوع معرفتی از قبیل «انسان کامل» «قیامت» و «توحید» در اختیار دارد همه شرح آیات و روایاتی است که به مدد سرنخ‌هایی است که از ناحیه عارفان بیان شده است.
[=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic] [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

حبیبه;972608 نوشت:
حال بفرمائید روح اگر قبل از جسم حادث شده باشد مجرد است یا مادی؟

سلام علیکم

هر چیزی غیر از خدا غیر مجرد است.

سوال شما مثل این می ماند که بپرسیم روح قبل از دمیده شدن به بدن خدا بوده یا مخلوق.

روح قبل و بعد از دمیده شدن به بدن همانطور که متکلمین گفتند جسم لطیف است، یعنی خصوصیتی مثل جامد مایع گاز یا پلاسما را ندارد ولی برای خود مکان و زمان و تغییر و تجزیه دارد.تجزیه یعنی تقسیم می شود مثلا هر انسان فقط یک روح دارد و این روح دو قسمت روح بخاری که در بدن است و روح عقلانی که می تواند در اسمان سیر کند را دارد.
________________________________________________________________________________________________________________

علامه مجلسی:

فلاسفه قائل شده اند که جوهری مجرد و قدیم (عقول دهگانه) وجود دارد که نه ذاتا و نه فعلا به ماده تعلق ندارد. این عقیده مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دینی از جمله حدوت عالم و غیر آن است و بعضی از فیلسوفان مدعی مسلمانی به جای عقول قدیم، عقول حادثی را ـ به زعم خود ـ اثبات کرده اند که این قول نیز مستلزم انکار بسیاری از اصول دینی است و این در حالی است که از روایات وجود مجردی جز خداوند، فهمیده نمی شود.مراه العقول ج1 ص27

و آنها كه جسم نمي دانند و عرض جسمانى مي دانند اقوال سخيفه دارند كه قابل نقل نيست و آنها كه مجرد مي دانند اكثر فلاسفه حكمايند.... و شيخ بهاء الدين و بعضى از متأخرين گفته‏ اند كه از بسيارى از اخبار اين معنى مستفاد مي شود و فقير حديث صريحى در اين باب نديده‏ ام و اگر بعضى از اخبار نادره اشعارى يا ابهامى به اين معنى داشته باشد به محض آنها جزم به اين قول نمي توان كرد و دلايلى كه بر نفى تجرد گفته‏ اند اگر چه تمام نيست اما اخبار بسيار كه در باب تنزيه حق تعالى وارد شده ظاهرا دلالت مي كند بر آنكه تجرد از صفات مختصه خداست و اكثر احاديث قبض روح و همراه بودن روح با ميت و آمدن به نزد اهل خود و منتقل شدن به وادى السلام و امثال آنها دلالت بر تجسم مي كند.حق الیقین ج 2ص 378

بدان كه همه اماميّه، بلکه تمام مسلمانان به جز اندكى فيلسوف نما که داخل در اجتماع مسلمانان شده­ اند تا اصول و عقائد آن­ها را ویران سازند
، بر این عقیده اتّفاق دارند که فرشتگان حقّند و دارای جسمى لطيف
و نورانى با بال­های متفاوت - دو تا، سه تا، چهارتا و بيشتر- هستند، و به خواست خدا و طبق مصالح مي­توانند به هر شكلى درآيند، بالا می­ روند و فرود می­ ايند و پيامبران و اوصياء علیهم السّلام آن­ها را می­ بينند. و اعتقاد به مجرّد بودن ملائکه و تعبير از آن­ها به عقول و نفوس فلكى و قواى طبيعت و تأويل آيات فراوان و اخبار متواتر درباره آن­ها، به استناد شبهات سست و استبعاد­های وهمی، انحراف از راه راست و پيروى از نادانان و كوردلان است.بحار الانوار ج 56 ص 203و 202

موفق و سلامت باشید

حافظ;972627 نوشت:
ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها

این ایه چه ربطی به سعادتمندی امثال یزید و سرد شدن اتش بر انها دارد؟

خدا قبل از افرینش انسان ها به اعمال انها اگاه بود.

حافظ;972627 نوشت:
فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّد مُوَفَّقٌ مُسَدَّد قَدْ أَمِنَ مِن‏ قَدْ أَمِنَ مِن‏ الْخَطَأ وَ الزَّلَل‏...»
این عصمت چه نوع عصمتی است؟ آیا شامل حال چهارده معصوم هم هست؟

عصمت امامان چه ربطی به سعادت فاسقان دارد ؟؟؟؟

حافظ;972627 نوشت:
آنچه که امروزه شیعه پیرامون مطالب متنوع معرفتی از قبیل «انسان کامل» «قیامت» و «توحید» در اختیار دارد همه شرح آیات و روایاتی است که به مدد سرنخ‌هایی است که از ناحیه عارفان بیان شده است.

هر ادعایی باید ثابت شود.

___________________________________________________________________

[=fixedsys]وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ ﴿۶۸﴾ سوره توبه

خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ برای (کیفر) آنها کافی است و خدا آنها را لعن کرده و عذابی ابدی دارند.

خدا با محیی الدین ابن عربی اختلاف نظر دارد

باسمه العلیم

قدیما;972639 نوشت:
روح قبل و بعد از دمیده شدن به بدن همانطور که متکلمین گفتند جسم لطیف است

جسم لطیف روح بخاری است که مجرد نیست.

حبیبه;972649 نوشت:
باسمه العلیم

جسم لطیف روح بخاری است که مجرد نیست.

با سلام

خدا از چه جنسی است؟

مجرد یا مادی؟

باطن یا ظاهر؟

اگر فقط مجرد است و مادی نیست که این شرک است...

و اگر فقط باطن است و ظاهر نیست که این هم خلاف آیات قرآن و کفر است...

معنای مجرد از نظر بنده همان ماده است با ابعادی نامحدود که برای انسان ظاهر نیست ، نه چیزی غیر از ماده

چون اگر خداوند را مجردی غیر از ماده بدانیم ، پس ماده غیر از خدا خواهد بود، و این دو خدایی را در ذهن تداعی می کند ...

بر فرض مثال شما نمی توانید یک نموداربا شی واحد با 4 بعد رسم کنید
چون چشمان ما در آن واحد قدرت بینش بیش از سه بعد را ندارد(با عقل این مورد امکان پذیر است)...
زمان یا بعد چهارم برای ما با مقایسه دو فریم از مکان امکان پذیر است و در آن واحد برای انسان های عادی تصور بیش از سه بعد با چشم ممکن نیست...

خداوند ابعاد بی نهایت از ظاهری 3 بعدی است که برای ما قابل رویت است...

تمام حواس ما محدود در تعدادی بعد انگشت شمار است

جدا دانستن خداوند یا روح از ماده به معنای قائل شدن وجودی مستقل بالذات برای ماده است که با یگانگی خداوند در تضاد است

روح انسانی دارای ابعادی فراتر از درک جسمانی است ولی باز محدود به انسانیت است و دارای ابعاد نا محدود خدایی نیست...

حبیبه;972649 نوشت:
جسم لطیف روح بخاری است که مجرد نیست.

روح بخاری یک قسمت از کل روح است همانطور که مغز یک قسمت از کل بدن است.یک انسان دو روح ندارد.و چون روح قسمت پذیر است پس مجرد نیست.

4=2*2

قدیما;972643 نوشت:
این ایه چه ربطی به سعادتمندی امثال یزید و سرد شدن اتش بر انها دارد؟

البته که ربطی ندارد. این آیه ناظر به بحث سعادت جهنمیان نبود. به صورت کلی بیان شد.
در مورد عذاب جهنمیان، ما این آيه را داریم: «يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن» و این گویای آن است که عذاب از جانب الرحمن، ناشی از شدت حب است و عذاب هم از باب رحمت است. در این کریمه، نمی‌فرماید: «عذاب من المنتقم» با این که منتقم هم یکی از اسماء الهی است.
حال اگر این رحمان با رحمانیتش عذاب کند، چه چیزی از دل این عذاب در خواهد آمد!؟
عذاب خداوند به خاطر تشفی خاطر و کینه و کدورت نیست برخلاف محاکمه‌های ما انسان ها که به خاطر تشفی خاطر و اغراض دیگر است.
البته اینطور هم نیست که این عذاب به هیچ روی ناملایم با طبع جهنمی هم نباشد و کأن در هتل پنج ستاره نشسته باشد!
در ثانی در همان پست قبلی‌ام گفتم که با این بحث سعادت همگانی و تکوینی، بحث عذاب سر جای خود باقی است.
شاهد بر مطلب، محی الدین ابن عربی در بحث این که مآل اهل نار به نعیم است می‌گوید: «فنعیم اهل النار بعد استیفاء الحقوق» یعنی بعد از استیفاء حقوق است که نعمت می‌آید و الا در اوایل عذاب هست. پس اینطور نیست که اصلا هیچ وعیدی اجرا نشود. به عبارت دیگر، محال بودن اجرای وعید، در مآل درست است نه در ابتدا.

در جایی از فتوحات می‌گوید:

«... قد بدل الله جلودهم جلودا غيرها فيعذبون فيها خمسة عشر ألف سنة ثم يغشى عليهم فيمكثون في غشيتهم إحدى عشرة ألف سنة ثم يفيقون و قد بدل الله جلودهم جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ فيجدون العذاب الأليم سبعة آلاف سنة ثم يغشى عليهم ثلاثة آلاف سنة »

این عبارات حاکی از آن است که ایشان منکر عذاب و جهنم و دوزخ نیستند.

حافظ;972680 نوشت:
این عبارات حاکی از آن است که ایشان منکر عذاب و جهنم و دوزخ نیستند.

من هم نگفتم ابن عربی منکر عذاب است.بلکه منکر عذاب ابدی است میگه بعد از مدتی جهنمیان ابدی احساس درد و رنج ندارند.

عبدالرزاق کاشی:
و ان دخلوا دارالشقا و هی جهنم لاستحقاق العقاب فلابد ان یئول امرهم الی الرحمه لقوله سبقت رحمتی غضبی فینقلب العذاب فی العاقبه عذبا...ثم ال امرهم الی ان یتلذذوا به ویستعذبوه.

وقتی کفار از خروج نا امید و مأیوس شدند، خداوند عذاب را از بواطن آنها دفع می‏کند و بالاخره بعد از تحمل عذاب مدید، به التذاذ و عذب می‏رسند

حافظ;972680 نوشت:
شاهد بر مطلب، محی الدین ابن عربی در بحث این که مآل اهل نار به نعیم است می‌گوید: «فنعیم اهل النار بعد استیفاء الحقوق» یعنی بعد از استیفاء حقوق است که نعمت می‌آید

خون حضرت علی اصغر را که امام حسین(ع) به اسمان پرتاب کرد توسط هیچ چیزی استیفا نمی شود.حتی اگر حرمله دو برابر اسمان و زمین را فدا بدهد.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۳۶﴾

آنان که کافر شدند اگر دو برابر آنچه در زمین است فدا آرند تا به آن خود را از عذاب قیامت رهانند هرگز از آنها قبول نشود و آنان را عذاب دردناک خواهد بود.

حافظ;972680 نوشت:
«يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن» و این گویای آن است که عذاب از جانب الرحمن، ناشی از شدت حب است و عذاب هم از باب رحمت است.

:-o:-o:-o

ایت الله مکارم شیرازی در تفسیر ایه:
تـعـبير به عذاب من الرحمن اشاره به اين نكته مى كند كار تو بواسطه اين شرك و بت پرستى بجائى رسيده كه خداوندى كه رحمت عام او همگان را در برگرفته به تو خشم ميگيرد و مجازاتت مى كند، ببين چه كار وحشتناكى انجام ميدهى .

ایت الله قرائتی در تفسیر ایه:
انسان به جایى مى‏رسد كه سرچشمه‏ى رحمت را به غضب وامى‏ دارد و خداى رحمان را خشمگین مى‏ كند. «عذاب من الرّحمن»

علامه طباطبایی در تفسیر ایه:
دوم اينكه : وجه تبديل اسم (اللّه ) به وصف (رحمان )، در دو جاى آيه اين است كه چون وصف رحمت نيز در هر دو حكم دخالت دارد، زيرا اينكه خدا مصدر همه رحمتها و نعمتها است بايد باعث آن شود كه ديگر كسى اصرار بر نافرمانى او نكند و آن را قبيح بداند پس صحيح است كه از نافرمانى او نهى شود، و نيز مصدريت او براى هر رحمت باعث مى شود كه آدمى از عذاب او كه ملازم با امساك او از رحمت خويش است بترسد، و از اين كه مشمول نقمت و شقوت گردد بيمناك باشد.
سوم اينكه : مراد از عذاب، خذلان و يا چيزى به معناى خذلان، مانند امساك از رحمت و به خود واگذارى است، و اينكه بعضى گفته اند: مراد از آن، عذاب اخروى است، گفتارى است كه سياق با آن مساعدت ندارد.
_________________________________________________________________________

خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ ﴿۱۶۲﴾ بقره

در آن [لعنت] جاودانه بمانند نه عذابشان كاسته گردد و نه مهلت‏ يابند

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۷۷﴾ ال عمران

كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مى‏ فروشند آنان را در آخرت بهره‏ اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى‏ گويد و به ايشان (با نظر رحمت) نمى ‏نگرد و پاكشان نمى‏ گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت

حافظ;972680 نوشت:

البته که ربطی ندارد. این آیه ناظر به بحث سعادت جهنمیان نبود. به صورت کلی بیان شد.
در مورد عذاب جهنمیان، ما این آيه را داریم: «يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن» و این گویای آن است که عذاب از جانب الرحمن، ناشی از شدت حب است و عذاب هم از باب رحمت است. در این کریمه، نمی‌فرماید: «عذاب من المنتقم» با این که منتقم هم یکی از اسماء الهی است.
حال اگر این رحمان با رحمانیتش عذاب کند، چه چیزی از دل این عذاب در خواهد آمد!؟
عذاب خداوند به خاطر تشفی خاطر و کینه و کدورت نیست برخلاف محاکمه‌های ما انسان ها که به خاطر تشفی خاطر و اغراض دیگر است.
البته اینطور هم نیست که این عذاب به هیچ روی ناملایم با طبع جهنمی هم نباشد و کأن در هتل پنج ستاره نشسته باشد!
در ثانی در همان پست قبلی‌ام گفتم که با این بحث سعادت همگانی و تکوینی، بحث عذاب سر جای خود باقی است.
شاهد بر مطلب، محی الدین ابن عربی در بحث این که مآل اهل نار به نعیم است می‌گوید: «فنعیم اهل النار بعد استیفاء الحقوق» یعنی بعد از استیفاء حقوق است که نعمت می‌آید و الا در اوایل عذاب هست. پس اینطور نیست که اصلا هیچ وعیدی اجرا نشود. به عبارت دیگر، محال بودن اجرای وعید، در مآل درست است نه در ابتدا.

در جایی از فتوحات می‌گوید:

«... قد بدل الله جلودهم جلودا غيرها فيعذبون فيها خمسة عشر ألف سنة ثم يغشى عليهم فيمكثون في غشيتهم إحدى عشرة ألف سنة ثم يفيقون و قد بدل الله جلودهم جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ فيجدون العذاب الأليم سبعة آلاف سنة ثم يغشى عليهم ثلاثة آلاف سنة »

این عبارات حاکی از آن است که ایشان منکر عذاب و جهنم و دوزخ نیستند.

با سلام

با این تعریف هایی که شما از جهنم می کنید آدم دلش می خواد بره جهنمhappy

ان شاء الله ایشون هم به سعادت تکوینی برسن...happy

شما هم همین طور...

ان شاء الله حق تعالی آنان که ابن عربی و صدرا و امثالهم را امام خویش قرار داده اند
و برکلام آنان استناد می کنند
با امامانشان در جهت سعادت تکوینی ایشان محشور بفرماید

یا حق

شروحیل;972695 نوشت:
با این تعریف هایی که شما از جهنم می کنید آدم دلش می خواد بره جهنم

تازه اتش بازی هم دارند.

قیصری:أن بعض أهل النار يتلاعبون فيها بالنار و الملاعبة لا تنفك عن التلذذ

بعضی از اهل نار با اتش بازی می کنند و بازی با اتش جدا از لذت بردن نیست.شرح فصوص الحکم قیصری ص 663

الان حرمله داره فشفشه بازی میکنه،یزید هم سیگارت و کپسولی می اندازه،معاویه از رو اتش می پرد.

Lol

پاسخ کافی به پرسش اصلی داده شد و به اندازه‌ی کافی دوستانِ ضد عرفان و حکمت تشفی خاطر کرده جبین عقل را با آب کینه‌ و تعصب شستشو دادند و باز مثل همیشه موضوعاتِ مربوط و نامربوط به تاپیک، توسط بی خبران از عرفان و حکمت به انحراف و سخره گرفته شد. از همه دوستانی که در بحث مشارکت داشتند صمیمانه متشکرم و برای همه دوستان به ویژه کسانی که فضای بحث را غبارآلود کردند طلب نور می‌کنم.

سؤال:

خاستگاه‌ حدیثی تجرد روح چگونه است؟ آیا می‌توان در اثبات تجرد روح، به حدیث معتبری تمسک جست؟

پاسخ:

تجرد نفس را می‌توان هم از طریق حجت باطنی (عقل) و هم از راه حجت ظاهری (قول نبی و ائمه علیهم‌السلام) اثبات کرد.

هم در قرآن می‌توان به آیات فراوانی در جهت اثبات تجرد نفس اشاره کرد و هم در احادیث معصومین (علیهم السلام) موارد متعدد می‌توان یافت تا تجرد نفس را تثبیت کرد.

برخی از این موارد عبارت‌اند از:

- «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ، وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى»[1]

ترجمه: خدا است آن كسى كه جانها را در دم مرگ و هم از كسانى كه نمرده‏اند ولى به خواب رفته‏اند مى‏گيرد، آن گاه آنكه قضاى مرگش رانده شده نگه ميدارد و ديگران را رها میكند.

- «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ؟ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ، ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»[2]

ترجمه: و گفتند آيا بعد از آنكه در زمين گم شديم، دوباره به خلقت جديدى در مى‏آئيم؟ اين سخن از ايشان صرف استبعاد است، و دليلى بر آن ندارند، بلكه علت آنست كه ايمانى به ديدار پروردگارشان ندارند، بگو در دم مرگ آن فرشته مرگى كه موكل بر شما است شما را به تمام و كمال مى‏گيرد و سپس بسوى پروردگارتان بر مى‏گرديد.

- حدیث مرویّ از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله):

«ما خُلِقتم للفناء بل خُلِقتم للبقاء و إنما تُنقَلون من دارٍ إلی دارٍ»[3]

ترجمه:‌برای فنا و نابودی خلق نشده‌اید بلکه برای بقاء خلق شده‌اید همانا شما از موطنی به موطن دیگر منتقل می‌شوید.

نحوه استدلال:

تجرد نفس به این معناست که نفس انسان غیر مادی است؛ خالی از طول و عرض و ابعاد مادی دیگر است.

ویژگی‌های سلبی موجود مجرد عبارت‌اند از «جسم نداشتن، قابل رؤیت نبودن با چشم ظاهری، جهت‌پذیر نبود و زمان و مکان‌مند نبودن».[4]

و ویژگی‌های ایجابی موجود مجرد عبارت‌اند از: «فعلیت، علم، وحدت و بساطت».[5]

در موارد استنادی فوق، نفس آدمی به عنوان موجودی مجرد تلقی شده است که ماورای بدن دارای احکامی است که این احکام با احکام بدن او متفاوت است. در این میان، بدن تنها طرف ارتباط و تعلق روح است.

گفتنی است، قائلین به تجرد روح منکر تغییر و تحول پذیری روح نیستند؛ بلکه منکر تجزیه‌پذیری و تحلیل‌پذیری روح می‌باشند.

آیات و احادیث فوق، حکایت از این حقیقت دارند که هرگاه بدن انسان از کار افتاد انسان با فنای بدن و پوسیدن و انحلال آن، فانی نخواهد شد و این نشان از آن است که تمام شخصیت انسان بدن نیست؛ بلکه شخصیت انسان به چیز دیگری است که بعد از مردن بدن، باز هم زنده است. عیش چنین حقیقتی به این نیست که در دیدن حقایق محکوم به دیدن از دو چشم سر باشد یا در شنیدن حقایق محکوم به شنیدن از دو سوراخ گوش باشد این حقیقت،‌ حقیقتی نیست که لذتش محدود به درک ملایمات جسمی باشد.

پس، از آنجا که تجزیه و تحلیل و زوال و فناء، خصوصیت ذاتی ماده است، بنابراین، آن جنبه از وجود انسان که پس از فنای جسم باقی می‌ماند، ضرورتا غیر مادی است در نتیجه، از عوارض ماده – از قبیل تجزیه و تحلیل و محدودیت در زمان و مکان- مبراست.

به تبع این شخصیت حقیقی، سعادت آدمی و شقاوت وی نیز معنای خود را می‌یابد. بر این اساس، سعادت و شقاوت او به ملکات و اعمال اوست نه به جهات جسمانی و غیر مجرد (مثل سفیدی و سیاهی و قدرت و ضعف جسمی).

روشن است این احکام با احکام جسمانی متفاوت است و از هر جهت با خواص مادیت حاکم در دنیا متفاوت است از این تفاوت می‌توان یافت که نفس انسان غیر از بدن اوست و نفس دارای ویژگی‌ تجردی است.

- انکار تجرد نفس و اعتقاد به تجزیه‌پذیر بودن روح، منجر به انکار معاد جسمانی که از ضروریات دین است می‌شود؛ زیرا، با از بین رفتن جسم مادی، تنها از طریق روح است که می‌توان این همانیِ شخص دنیوی و اخروی را مدلل ساخت؛ و الا اگر قرار بر تجزیه‌پذیری روح باشد، چیزی نمی‌تواند هویت انسانی را حفظ کند؛ زیرا، در معاد جسمانی، یک فرد از افراد انسانی همان فرد دنیوی خواهد بود.

مبنای تصدیقی این استدلال (معاد جسمانی) به دلالت نصوص دینی است و خود این استدلال نیز، اگر چه به دلالت عقل است اما به صورت غیر مستقیم، بریده از نصوص دینی نیست؛ زیرا در احادیث، حکم عقل به عنوان رسولی باطنی حجت شناخته شده است.

- همچنین، می‌توان با استناد به این کریمه‌ی قرآنی «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[6]مجرد بودن نفس انسانی را اثبات کرد؛ زیرا، شکی نیست که خداوند موجودی مجرد است؛ و از طرفی، ضرورتاً میان دو چیز که یکی به دیگری رجوع می‌کند مسانخت برقرار است؛ پس می‌توان نتیجه گرفت نفس انسانی که به خداوند رجوع می‌کند، موجودی مجرد خواهد بود.

- دلیل دیگر بر مجرد بودن روح تعبیری است که در دعای اول ماه رجب وارد شده است: «لا فرق بینک و بینها الاّ انهم عبادک و خلقک»[7].

نحوه‌ی استدلال به این عبارت متکی بر این است که انسان‌های کامل (حضرات معصومین علیهم السلام) در کلیت تکوّن و خلقتشان با انسان‌های معمولی تفاوتی ندارند؛ همانطور که خداوند این موضوع را در قرآن بازتاب داده است که «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم ...»[8].

از طرفی، در فقره‌ی مذکور، به این نکته اشاره می‌شود که هیچ فرقی میان خداوند و حضرات معصومین (علیهم السلام) نیست جز آن که خداوند خالق است و آنان مخلوق؛ از این کلیت می‌توان فهمید همانطور که خداوند موجودی مجرد است جوهره‌ی انسانی نیز امری است مجرد.

- این نظر با گزارشی که قرآن از نحوه‌ی پیدایش نفس انسانی و آخرین مرحله‌ی شکل‌گیری آن داده است تقویت می‌شود؛ خداوند پس از آن که بدن آدم را تسویه کرد در مرحله آخر از روح خویش بر این بدن مسواة دمید «نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي ...»[9] و شکی نیست که روح‌ الهی، مجرد است. از طرفی، نمی‌توان گفت پس از آن که این روح، در بدن انسان واقع گشت، گرفتار تبدّل و انقلاب شده است؛ بلکه جنس همان جنس است؛ پس روح انسان نیز مجرد است.

- خداوند در قرآن صحبت از ملاقات انسان با خود فرموده است: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا»[10]

لقاء به معنای مقابله و مصادفه دو چیز با هم است که گاهی با ادراکاتِ حسیِ مادی صورت می‌گیرد و گاه با بصیرت باطنی انسان.

مدعا آن است که در این مقابله، مواجهه و ارتباط به صورت معنوی و نه مادی صورت می‌گیرد.

بعلاوه، ظهور آيه فوق در ملاقات حقیقی با خداوند است (نه مجازی)؛ زیرا در صورت عدم قرینه، اصل در استعمال حقیقی است نه مجازی.

بر این اساس، تعویل بردن لقاء به لقای ملک الموت و لقای حساب و جزا و ثواب و عقاب و یا ملاقات حکم خدا – همانطور که برخی قائل به آن شده‌اند- درست نیست چرا که قرینه‌ای بر این استظهار مجازی در میان نیست.

قسمت دیگر استدلال آن است که لقای انسان با خداوند تنها با تجرد مرتبه‌ای از انسان امکان پذیر است؛ چرا که خداوند مجرد است و مواجهه و مقابله یک موجود مادیِ مکانمند با موجود مجرد بدون مکان، غیر ممکن است.

بنابراین، انسان بایستی دارای ساحتی مجرد از ماده باشد که در طی آن، زمینه‌ی ملاقات او با خداوند مهیا شود.

نتیجه‌گیری:

ضمن برشمردن عده‌ای از آیات و احادیث و بیان نحوه‌ی استدلال بدانها، برآنیم انسان در ضمن داشتن ساحتی مادی که قابل تجزیه و تحلیل است، دارای ساحتی مجرد و غیرقابل تجزیه و تحلیل می‌باشد که در طی آن، مفاهیمی چون «لقاء پروردگار»، «رجوع انسان به خداوند»، «معاد جسمانی»، «قرب به خداوند» و ... معنای صحیح و دقیق خود را می‌یابند.


منابع:

[1]
. زمر: 42.

[2]. سجده: 10 و 11.
[3]. ابن‌ بابویه (صدوق)، محمد بن علی، اعتقادات الامامیه، نشر کنگره شیخ مفید، قم، 1414ق، چاپ دوم، ص 47.
[4]. مصباح، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1383، ج2، ص 133.
[5]. جوارشکیان و رنجبرزاده، حقیقت تجرد و انواع آن از دیدگاه صدرالمتألهین، علوم انسانی و هنر، 1393، ش 10، ص 125 – 131.
[6]. بقره: 156.
[7]. طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، موسسه فقه‌الشیعه، بیروت، 1411ق، چاپ اول، ج2، ص 803.
[8]. بگو من انسانی هستم همانند شما. کهف: 110؛ فصّلت: 6.
[9]. حجر: 29؛ ص: 72.
[10]. کهف: 110.

موضوع قفل شده است