آیا فدک جزیه است؟

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مرحلۀ دوم:
ب) مراد از ملکیت شخصی در موردخمس و انفال نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چیست؟

الف) در قرآن کریم مالکیت فیء و انفال و خمس به خداو رسول صلی الله علیه و آله و ذوی القربی اختصاص یافته است:
1)«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»؛[1]از تو درباره انفال [غنايم، و هر گونه مال بدون مالك مشخص‏] سؤال مى‏كنند بگو: «انفال مخصوص خدا و پيامبر است پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و خصومتهايى را كه در ميان شماست، آشتى دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد.

2)«وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛[2]و آنچه را خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى‏ سازد و خدا بر هر چيز توانا است.

«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»[3]آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛[4]بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بى‏ ايمان) [روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آورده‏ايد و خداوند بر هر چيزى تواناست.

--------------------------------------------------

باید توجه داشت که از طرفی در این آیات بحث ملکیت نسبت به رسول و ذوی القربی مطرح گردیده و از طرفی در فقه انفال و فیء از اموال عمومی محسوب می شود که زیر نظر حاکم اسلامی به صلاحدید او در امور مربوطه صرف می شود.
بنابراین باید دانست که مراد از این ملکیت به چه معنایی خواهد بود؟

الف) تفاوت ملکیت و استحقاق
قبل از بیان حقیقت ملکیت در مورد خدا و رسول صلی الله علیه و آله نکته ای در رابطه با مالکین و یا مستحقین انفال و خمس گفته می شود.

همچنان که از دو آیه خمس و فیء استفاده می شود، این اموال مالک و مورد مصرف دارند خدا و رسول و ذوی القربی و ایتام و مساکین و در راه ماندگان.

سهم خدا و رسول صلی الله علیه و آله یک چیز بیشتر نیست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مالک این اموال هستند و ملکیت نیز بدون حق تصرف معنایی نخواهد داشت بنابراین آنحضرت حق تصرف دارند و حق دارند نیازهای خود را از این راه تامین نمایند.

همچنان که ملاحظه می شود لام ملکیت علاوه بر اینکه بر سر الله و رسول آمده بر سر (ذی القربی) نیز آمده است؛ لذا آنان نیز مالک فیء و خمس (به میزان تعیین شده ) خواهند بود؛ لذا این گروه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله صاحب حق بوده اند و بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ولی و صاحب امر در تصرف و مصرف آن بوده اند همچنان که سیاق آیه چنین امری را می رساند.

نکتۀ دیگری که در این آیات قابل توجه است این است که: لام ملکیت بر سر سه گروه بعدی نیامده است این امر دلالت بر این امر دارد که: یتیم وقتی از یتیمی خارج شد دیگر از فیء و خمس سهمی ندارد مسکین وقتی از مسکینی خارج شد از خمس سهمی ندارد اما سهم (ذی القربی) تا روز قیامت مستمر خواهد بود؛ یعنی سهم خدا و رسول و امام مشروط به هیچ شرطی نیست اما در بقیه اصناف شرایط خاصی است مثل این که یتیم و ابن السبیل باید نیازمند باشند البته لازم هم نیست این سه صنف به یک اندازه سهم بهره مند بشوند؛ بلکه اختیار با امام است همه اینها نشان می دهد آنها مالک خمس نمی شوند بلکه استحقاق آن را دارند و مورد مصرف می باشند.

:Gol: ------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. الانفال/1.

[2].الحشر/6.

[3].الحشر/7.

[4]. الانفال/41.

ب) ملکیت به معنای اولویت در تصرف است.

آنچه مسلم است این است که ملکیت در این آیات به معنای ملکیت اعتباری لحاظ نشده اند؛زیرا فساد چنین امری در مورد خداوند متعال امری بدیهی و آشکار است[1] و از آنجا که در این آیات تفکیکی بین خدا و رسول و ذوی القربی نیامده است، ملکیت در مورد آنان نیز به چنین معنایی نخواهد بود.و در آيه انفال، به دليل آنكه لفظ رسول بدون لام ذكر شده است، به مثابه نصّ صريح، گوياى آن است كه نحوه مالكيّت خداوند متعال و پيامبر صلی الله علیه و آله نسبت به انفال يكسان است لذا این ملکیت از مقولۀ اعتباری نخواهد بود.

آنچه با تامل در این آیات قابل تصور است این است که انفال و فیء و خمس یک مالک بیشتر ندارند و آن خداوند متعال است. حق تصرف او مطلق و نامحدود است؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام به اعتبار خلافت و ولایت و رهبری جامعه ، حق ولایی و تصرف در انفال و فی ء و خمس را دارند.
بنابراین ملکیت در این آیات به معنای اولویت در تصرف است؛ ملکیتی که اصالتا و حقیقتا متعلق به خداست واوست که صاحب تصرف مطلقه است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند چنین ولایتی را پیدا نموده که ولایت بر تصرف داشته باشد. این ولایت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متعلق به آنحضرت است و با رحلت ایشان این ولایت به امام منصوب از جانب خدا می رسد.

با این بیان روشن می شود که :انفال از قبيل ملك شخصى پيامبر صلی الله علیه و آله يا امامان عليهم السّلام نيست كه بعد از وفاتشان وارثانشان بواسطۀ ارث بردن مالک این اموال شوند، و مثلا، فرزندان ذكور آنان دو برابر فرزندان إناث سهم داشته باشند.

اما باید توجه داشت که ولايت پیامبر صلی الله علیه و آله و امام عليه السّلام اقتضا دارد كه، هر گونه که مصلحت دید در این اموال تصرف نماید، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از اخراج مقدار لازم در زندگی خود و خانواده اشان ولایت دارند که این اموال را هر گونه که خواستند مصرف نمایند؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مبنای مصالح عمومی، چگونگی توزیع و هزینه سازی را تشخیص داده و موارد مصرف را تعیین می کنند و در این زمینه ، همۀ نیازمندان از جمله گروههای سه گانه که در آیه به عنوان مورد مصرف آمده اند، تامین می شوند، اما تعیین میزان آن باز به تشخیص پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امام معصوم بوده و خواهد بود.

حال استدلال شیعه در مورد فدک این است که فدک مالی از انفال بوده که پیامبر اکرم ولایت بر تصرف آنرا داشته اند و حضرت این مال را در زمان خودشان به حضرت صدیقۀ طاهره بخشیده اند و حضرت زهرا سلام الله علیها مالک آن شدند وچنین مالی در حیطه انفال باقی نمانده است.

هر چند که این امر منافاتی با این ندارد که حضرت زهرا سلام الله علیها سهم ارث خویش را از اموال خصوصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آنحضرت به ملکیت اعتباری مالک آنها بودند(همچون اموالی که افراد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هدیه داده بودند و یا پیامبر صلی الله علیه و آله به ارث مالک آنها شده بودند) را مطالبه نمایند؛ همچنان که آنحضرت سهم ذوی القربی [2]و سهم خمس را از دستگاه حاکمه طلب نمودندو دستگاه حاکمه حاضر به پرداخت آنها نشد.

:Gol:-------------------------------------------------------------------:Gol:

[1].یعنی اینگونه نیست که مالکیت خدا همچون مالکیت ما بر اموالمان باشد بدین صورت که مثلا اگر خداوند متعال پیامبر صلی الله علیه و آله را مامور فروش ملک خود نمود، این جنس از تحت ملکیت خداوند متعال خارج شود وبه ازای آن بهای آن ملک به ملکیت خداوند درآید و این امری بدیهی البطلان است.
[2].به اعتقاد شیعه این امام علی علیه السلام بودند که ولایت بر تصرف انفال و فیء را بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند.

بخشش فدک در روایات اهل سنت
فدك در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه وآله‏ به تملک حضرت زهرا عليها السلام‏ درآمد و آن حضرت‏ در زمان حیات رسول خدا صلّى اللَّه عليه وآله‏ در فدک تصرف نمودند و اين امر در روایات مرویه از طریق اهل سنت با نقلهای متعدد[1] آمده است که ما به قسمتی از آنها اشاره می کنیم:

روایات حسکانی در شواهد التنزیل:
وی این روایت را از طریق امام علی علیه السلام و ابی سعید خدری با هفت روایت نقل نموده است.[2]

جلال‏ الدين سيوطي در تفسیر خود(الدرالمنثور) نقل می نماید:
بزار، و ابويعلي، و ابن ابي‏ حاتم، و ابن‏ مردويه، از ابوسعيد خدري رضي‏ الله‏ عنه روايت می کنندکه هنگامي که اين آيه نازل شد: «و ات ذالقربي حقه» رسول خداصلی الله علیه وآله فاطمه علیهاالسلام را طلبيده و فدک را به او بخشيد.

ابن ‏مردويه از ابن‏ عباس رضي‏ الله‏ عنه روايت کند که هنگامی که آيه «و ات ذالقربي حقه» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را طلبید و فدک را به آنحضرت بخشيدند.[3]

هیثمی در مجمع الزوائد روایت می کند:
ابوسعید روایت نموده هنگامی که آیۀ «وآت ذالقربی حقه» نازل گردید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را خواستند و فدک را به ایشان بخشیدند.[4]

متقی هندی در کنز العمال روایت می کند:
ابو سعید روایت نموده که هنگامی که آیه «وآت ذالقربی حقه» نازل گردید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمودند: ای فاطمه فدک از آن توست.[5]

روایت حاکم نیشابوری در کتاب تاریخ :
آیت الله مرعشی نجفی در کتاب «شرح احقاق احق» بیان می فرمایند که حاکم نیشابوری در کتاب تاریخ خود و ابن نجار این روایت را از طریق ابوسعید تخریج نموده اند.[6]

ابن حجر عسقلانی در کتاب «المطالب العالیة»:
وی روایت می کند که هنگامی که آیۀ «وآت ذالقربی حقه» نازل گردید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه را خواستند و فدک را به ایشان بخشیدند.[7]

:Gol:--------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. از طریق امام علی علیه السلام و ابی سعید خدری و ابن عباس نقل شده است.

[2].شواهد التنزیل، عبیدالله بن عبدالله بن احمد المعروف بالحاکم الحسکانی الحذاء الحنفی النیسابوری من اعلام القرن الخامس الهجری، ص338، موسسة الاعلمی للمطبوعات،:«وآت ذا القربى حقه والمسكين وابن السبيل ولا تبذر تبذيرا) [ 26 ، بني إسرائيل : 17 ] .

467 - حدثنا الحاكم الوالد أبو محمد ، قال : حدثنا عمر بن أحمد بن عثمان ببغداد شفاها ، قال : أخبرني عمر بن الحسن بن علي بن مالك قال : حدثنا جعفر بن محمد الأحمسي قال : حدثنا حسن بن حسين ، قال : حدثنا أبو معمر سعيد بن خثيم ، وعلي بن القاسم الكندي ويحيى بن يعلى ، وعلي بن مسهر ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : عن أبي سعيد قال : لما نزلت : ( * وآت ذا القربى حقه * ) أعطى رسول الله صلى الله عليه وآله فاطمة فدكا.

468 - أخبرنا أبو بكر ابن أبي سعيد الحيري قال : حدثنا أبو عمرو الحيري قال : أخبرنا أبو يعلى الموصلي قال : قرأت على الحسين بن يزيد الطحان ، [ عن ] سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية : عن أبي سعيد قال : لما نزلت هذه الآية : ( * وآت ذا القربى حقه * ) دعا النبي صلى الله عليه وآله وسلم فاطمة وأعطاها فدكا .

469 - أخبرنا أبو يحيى الخوري وأبو علي القاضي قالا : أخبرنا محمد بن نعيم ، قال : أخبرنا أبو حامد أحمد بن إبراهيم الفقيه قال : أخبرنا صالح بن أبي رميح الترمذي سنة خمس وعشرين وثلاث مائة ، قال : حدثني عبد الله بن أبي بكر بن أبي خيثمة قال : حدثنا عباد بن يعقوب ، قال : حدثني علي بن هاشم ، عن داود الطائي ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : عن أبي سعيد قال : لما نزلت : ( * وآت ذا القربى حقه * ) دعا رسول الله صلى الله عليه وآله فاطمة فأعطاها فدكا .

470 - أخبرنا أبو عثمان سعيد بن محمد المديني بها ، قال : أخبرتنا أم الفتح أمة السلام بنت أحمد بن كامل القاضي ببغداد ، قالت : أخبرنا أبو بكر محمد بن إسماعيل البندار ، قال : أخبرنا أبو الحسين علي بن الحسين الدرهمي [ أخبرنا ] عبد الله بن داود ، عن فضيل بذلك.

471 - أخبرنا زكريا / 82 / ب / بن أحمد بقراءتي عليه في داري من أصل سماعه [ قال : أخبرنا ] محمد بن الحسين بن النخاس ببغداد قال : حدثنا عبد الله بن زيدان ، قال : حدثنا أبو كريب قال : حدثنا معاوية بن هشام القصار ، عن فضيل بن مرزوق ، عن عطية : عن أبي سعيد قال : لما نزلت ( * وآت ذا القربى حقه * ) دعا رسول الله صلى الله عليه وآله فاطمة فأعطاها فدكا .

472 - أخبرنا أبو سعد السعدي بقراءتي عليه في الجامع من أصل سماعه قال : أخبرنا أبو الفضل الطوسي قال : أخبرنا أبو بكر العامري قال : أخبرنا هارون بن عيسى قال : أخبرنا بكار بن محمد بن شعبة ، قال : حدثني أبي قال : حدثني بكر بن الأعتق عن عطية العوفي : عن أبي سعيد الخدري قال : لما نزلت على رسول الله : ( * وآت ذا القربى حقه * ) دعا فاطمة فأعطاها فدكا والعوالي وقال : هذا قسم قسمه الله لك ولعقبك .

473 - حدثني أبو الحسن الفارسي قال : حدثنا الحسين بن محمد الماسرجسي قال : حدثنا جعفر بن سهل ببغداد ، قال : حدثنا المنذر بن محمد القابوسي قال : حدثنا أبي قال : حدثنا عمي عن أبيه ، عن أبان بن تغلب : عن جعفر بن محمد ، عن أبيه ، عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي قال : لما نزلت : ( * وآت ذا القربى حقه * ) دعا رسول الله فاطمة - عليهما السلام - فأعطاها فدكا .

[3].الدرالمنثور، السیوطی،ج4،ص177:«و أخرج البزار و أبو يعلى و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه قال لما نزلت هذه الآية وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة فأعطاها فدك.
و أخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال لما نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ أقطع رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة فدكا».

[4].مجمع الزوائد، الهیثمی، ح11125.« عن أبي سعيد قال : لما نزلت : { وآت ذا القربى حقه } . دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم فاطمة فأعطاها فدك».

[5].کنزالعمال، المتقی الهندی، ج3،ص767،ح 8696:« عن أبي سعيد قال : لما نزلت ( وآت ذا القربى حقه ) قال النبي صلى الله عليه وسلم : يا فاطمة لك فدک...».

[6].شرح احقاق الحق، مرعشی نجفی، ج19،ص117.« وأخرج الحاكم في تاريخه وابن النجار عن أبي سعيد قال : لما نزلت " وآت ذا القربى حقه " قال النبي صلى الله عليه وسلم : يا فاطمة لك فدك . قال الحاكم : تفرد به إبراهيم بن محمد بن ميمون عن علي بن عابس».

[7].المطالب العالیة،ح: 3801 :« وقال أبو يعلى : قرأت على الحسين بن يزيد الطحان قال : هذا ما قرأت على سعيد بن خثيم ، عن فضيل ، عن عطية ، عن أبي سعيد قال : لما نزلت : « وآت ذا القربى حقه » دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة ، وأعطاها فدكا».

آیا مطالبۀ حق توسط حضرت زهرا سلام الله علیها امری بی اساس است؟

بدر الدین عینی شارح کتاب صحیح بخاری در ادعایی می گوید:
اگر گفته شود که روایت شده که فاطمه علیها السلام فدک را مطالبه نموده است و بگوید که پیامبر اکرم صلی اله علیه و آله فدک را به فاطمه علیها السلام بخشیدند و علی علیه السلام نیز بر این امر شهادت داد ولی ابوبکر شهادت او را قبول ننمود بخاطر اینکه او همسر فاطمه علیهما السلام بود، می گوئیم که چنین سخنی هیچ اساسی ندارد و روایتی نیز ثابت نیست که بیانگر این امر باشد که فاطمه علیها السلام چنین ادعایی داشته باشد .[1]

در جواب می گوئیم اگر جناب عینی و دیگرانی که منکر چنین امری هستند، تتبعی در حدیث و اقوال علمای خود می نمودند، چنین سخنی را بیان نمی داشتند؛ زیرا ادعای فاطمه علیها السلام را بسیاری از علمای اهل سنت پذیرفته اند.

ابن‏ حجر هیتمی (899-974)در کتاب الصواعق المحرقة می نویسد:
اماادعاي فاطمه عليهاالسلام که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فدک را به او بخشيده است، (می گوئیم) او بجز علي و ام ‏ايمن شاهد دیگری نداشت و لذا تعداد شهود کامل نشد(وادعای اوپذیرفته نگشت).[2]

فخرالدين رازي در تفسير خود می نویسد:
...بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله فاطمه عليهاالسلام مدعي شد که پيامبراکرم صلی الله علیه و آله فدک را به او بخشيده، ابوبکر گفت: تو در حال ناداري گرامي‏ ترين مردم و در حال دارائي و بي‏ نيازي محبوبترين مردم در نظر من مي‏ باشي در عين حال گفتارت را صحيح نمي دانم و تصديق نمي‏ نمايم و نمي‏ شود چنين حکمي صادر کنم، ام‏ ايمن و يکي ديگر از غلامان حضرت رسول بر اين مطلب گواهي دادند ابوبکر شاهدي را خواست که بشود در شرع و قانون اسلامي به شهادت و گواهي او اعتماد کرد...[3]

شهرستاني نیز در کتاب (ملل و نحل)می نویسد:
اختلاف ششم در مساله فدک و ارث بردن از پيامبر صلی الله علیه و آله و ادعاي فاطمه عليهاالسلام يک بار به عنوان ارث و بار ديگر به عنوان اينکه به من تمليک شده، تا جائي که اين ادعا با روايت مشهوري که از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده بود که «ما گروه پيامبران چيزي ارث نمي‏گذاريم، آن چه از ما بماند صدقه خواهد بود» روبرو شد که با استناد به اين روايت فدک را از او گرفتند.[4]

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:
ابن ابي‏ الحديد از قاضي القضاه عبدالجبار نقل مي‏ کند که: ما منکر صحت روايتي نيستيم که ادعاي حضرت فاطمه عليهاالسلام را نسبت به فدک نقل مي‏ کند، اما مسلم نيست که فدک در تصرف او بوده باشد، البته اگر در دست او بود و در آن تصرفي داشت ظاهرا مي‏ بايست گفت که ملک او بوده و اگر در ضمن بقيه ما ترک حضرت رسول باشد در اينصورت ظاهر آنست که ميراث مي‏ باشد.[5]

:Gol:------------------------------------------------------------------------------------:Gol:

[1]. عمدة القاری، العینی، ج15،ص20.«فإن قلت : رووا أن فاطمة طلبت فدك ، وذكرت أن رسول الله ، صلى الله عليه وسلم أقطعها إياها وشهد علي ، رضي الله تعالى عنه ، على ذلك فلم يقبل أبا بكر شهادته ، لأنه زوجها . قلت : هذا لا أصل له ولا يثبت به رواية أنها ادعت ذلك».

[2]. الصواعق المحرقة الرد علی اهل البدع و الزندقة، احمد بن حجر هیتمی المکی، الفصل الخامس، الشبهة السابعة، ص37، مکتبة القاهرة:«و دعواها أنه نحلها فدك لم تأت عليها ببينة إلا بعلي وأم أيمن فلم يكمل نصاب البينة على أن في قبول شهادة الزوج لزوجته خلافا بين العلماء وعدم حكمه بشاهد ويمين وإما لعلة كونه ممن لا يراه ككثيرين من العلماء أو أنها لم تطلب الحلف مع من شهد لها و زعمهم أن الحسن والحسين وأم كلثوم شهدوا لها باطل على أن شهادة الفرع والصغير غير مقبولة...».

[3].مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج29،ص506فلما مات ادعت فاطمة عليها السلام أنه كان ينحلها فدكا، فقال أبو بكر: أنت أعز الناس علي فقرا، و أحبهم إلي غنى، لكني لا أعرف صحة قولك، و لا يجوز أن أحكم بذلك، فشهد لها أم أيمن و مولى للرسول عليه السلام، فطلب منها أبن بكر الشاهد الذي يجوز قبول شهادته في الشرع فلم يكن، فأجرى أبو بكر ذلك على ما كان يجريه الرسول صلى اللَّه عليه و سلم ينفق منه على من كان ينفق عليه الرسول...».

[4].الملل و النحل، الشهرستانی، ص18، دارالفکر:« الخلاف السادس في أمر فدك والتوارث عن النبي عليه الصلاة والسلام ودعوى فاطمة عليها السلام وراثة تارة وتمليكا أخرى حتى دفعت عن ذلك بالرواية المشهورة عن النبي عليه الصلاة والسلام نحن معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة...».

[=Calibri][5]. شرح نهج ‏البلاغه،ج 16،ص268 و 269.

دو رفتار متفاوت با دو دختر پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم

در تاريخ، جنگ بدر آمده است که شوهر حضرت زينب (دختر پيامبر خدا) به نام ابوالعاص جزو اسيران بود و زينب براي نجات شوهر خود، گردنبندش را که از مادرش حضرت خديجه علیها السلام به او رسيده بود، به خدمت پيامبر صلي اللَّه عليه و آله فرستاد، تا در برابر آن ابوالعاص را آزاد سازد.
چون چشمان پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله به آن گردنبند افتاد شديدا متاثر شد و خطاب به مسلمانان فرمود: اگر صلاح مي‏ دانيد هم اسير دخترم را آزاد سازيد و هم اين گردنبند را به وي برگردانيد؟
مسلمانان نيز اين خواهش پيامبر را پذيرفته، ابوالعاص را آزاد ساخته و گردنبند را به زينب برگرداندند.[1]

ابن ابی الحدید معتزلی مي‏ گويد: من اين جريان را براي استاد و نقيب خود ابوجعفر خواندم وی گفت:آيا تو گمان مي‏ کني که ابوبکر و عمر اين مطلب را نمي‏ دانستند و خود بر آن گواه نبودند، آيا ادب و تکريم مقتضي آن نبود که با واگذاري فدک به فاطمه دل او را به دست آورده و خاطرش را خشنود سازند و از طرف مسلمانها آن را به او به ببخشند؟

آيا مقام و منزلت او رد پيشگاه رسول خدا از مقام و منزلت خواهرش زينب کمتر بود؟! با اينکه او بانوي زنان جهانيان بود؟! البته اين در صورتي است که هرگونه حقي براي او نه به عنوان نحله و نه به عنوان ارث ثابت نشده باشد. به او گفتم، به موجب روايتي که ابوبکر آن را روايت کرد فدک جزء اموال و حقوق مسلمانها بود و جايز نبود که آن را از مسلمانها بگيرد، پاسخ داد: فديه ابوالعاص بن زياد ربيع نيز حقي از حقوق مسلمين بود در عين حال رسول خدا آن را از آنها گرفت.

گفتم: رسول خداصلی الله علیه و آله صاحب شريعت بود و هر آن چه فرمان مي‏ داد عملي بود ولي ابوبکر چنين موقعيتي نداشت.

گفت: نگفتم: چرا ابوبکر آن را به زور از مسلمانها نگرفت و به فاطمه علیها السلام نداد، بلکه گفتم: چرا از مسلمانها نخواست که از آن دست برداشته و به فاطمه علیها السلام ببخشند،همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد فديه ابوالعاص بن ربيع از آنان خواست که آن را به او ببخشند، اگر او به مسلمانها مي‏ گفت: اين دختر پيامبر صلی الله علیه و آله شما است و آمده اين درختان خرما را مي‏ خواهد، آيا شما راضي هستيد من آنها را به او واگذار کنم؟ آيا آنان او را از اين کار منع مي‏ کردند؟

گفتم: همين سخن را قاضي‏ القضاه ابوالحسن عبدالجبار بن احمد مي‏ گفت، گفت: آري آن دو (ابوبکر و عمر) بر طبق قانون بزرگواري و ادب کار خوبي انجام ندادند. [2]

والسلام علی من اتبع لهدی.

:Gol:-------------------------------------------:Gol:

[1].المستدرک، حاکم نیشابوری،ج3، ص237:«حدثنا ابن حميد قال حدثنا سلمة عن محمد بن إسحاق قال وحدثني عبدالله بن أبي بكر أن رسول الله صلى الله عليه و سلم بعث إلى السرية الذين أصابوا مال أبي العاص فقال لهم إن هذا الرجل منا حيث قد علمتم وقد أصبتم له مالا فإن تحسنوا تردوا عليه الذي له فإنا نحب ذلك وإن أبيتم فهو فيء الله الذي أفاءه عليكم فأنتم أحق به قالوا يا رسول الله بل نرده عليه قال فردوا عليه ماله...»

[2]. شرح نهج البلاغة،ابن ابي‏ الحديد، ج 14، ص 190- 191.

موضوع قفل شده است