آیا ضمایر انسانها فصل مشترکی دارند؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ضمایر انسانها فصل مشترکی دارند؟

سلام خدمت دوستان

بازم یک مطلب عجیب دیگه!

قضیه اینه که من چند وقت پیش در انجمنی با یک بنده خدایی مشاوره میکردم (در مورد مسائل اختلافات خانوادگی بود)
من تا جایی که تونستم بهش کمک کردم طوری که بعد یک ماه مکاتبه با هم خودش گفت که الان اخلاقم بهتر شده حتی لحن صحبتشم توی نوشته هاش بهتر شده بود! (مشخص بود که آروم شده ...چون اوایل تند مزاج بود)

من بعد این همه صحبتی که با هم داشتیم طبعا متوجه مشکلاتش شده بودم برای همین ذهنم درگیر هم شده بود!

اما اون مطلب عجیب:

من حدودا یک هفته بعد اینکه دیگه ازش خداحافظی کردم یه شب توی خواب دیدم با سرعت از بالای اتوبانها رد میشم و حتی به تابلوهای وسط جاده یا پل عابر پیاده هم برخورد میکردم! (اما دردم نمیگرفت..... اصلا)

چند ثانیه بعد روبروم دیواری بلند و عریض به رنگ سبز دیدم در حالی که همون سرعت و هنوز داشتم از این دیوار رد شدم!

یک آن من خودم و در یک فضای تو خالی و عظیم مکعب شکلی دیدم که بجز بخار رقیق سبز رنگی هیچ چیزی توش نبود...خالی خالی بود!!

بازم با همون سرعت از این فضای معلق عبور کردم و از دیواره دیگه اون رد شدم که در یک لحظه خودمو در یک راهروی ساختمون اداری دیدم!

هیچکس توش نبود و خلوت....یکم که قدم زدم شنیدم یکی اسممو منو صدا کرد!...برگشتم ببینم کیه که دیدم یه یه نفر بالای پله ایستاده و داره بمن اشاره میکنه !

من اول نشناختمش اما بعد یه لحظه به ذهنم خطور کرد که نکنه همون بنده خدا باشه که با اون مکاتبه داشتم!

اما نکته جالب اینجاست:
من بعدا که این خواب براش نوشتم اون خیلی تعجب کرد! چون مشخصات شخصی که من دیده بودم خیلی به خصوصیات ظاهری اون شباهت داشت!

حالا سوالم

-آیا روح انسانها اجازه دارن به درون ضمایر دیگران وارد بشه؟(من به نظرم از مرز ضمیر خودم رد شدم!)

-اون دیوار سبزه چی بود با اون فضای خلا مطلق!؟

-آیا موقع مرگ ما وارد این فضا میشیم و با سرعت به سمت بالا حرکت میکنیم(آخه یه نور سفیدی اون بالای بالا معلوم بود!)

تشکر

سلام خدمت اساتید گرامی

دوستان نظری حدیثی روایتی در این مورد نداریم؟

سلام

خب کسی جواب نداد منم به سختی تونستم یک نقل از امام علی پیدا کنم که از ایشان پرسیدند:

آیا ضمایر انسانها در جایی با هم فصل مشترکی هم دارند؟

امام علی در جواب گفتن خیر ،هر ضمیری جدای از ضمایر دیگر است! (نمی دونم سندیت داره یا نه )

اما جدای از این خواستم بدونم اون دیوار سبزه چی بود...من زیاد سواد ندارم!

تشکر

Izraeel;242056 نوشت:
سلام

خب کسی جواب نداد منم به سختی تونستم یک نقل از امام علی پیدا کنم که از ایشان پرسیدند:

آیا ضمایر انسانها در جایی با هم فصل مشترکی هم دارند؟

امام علی در جواب گفتن خیر ،هر ضمیری جدای از ضمایر دیگر است! (نمی دونم سندیت داره یا نه )

اما جدای از این خواستم بدونم اون دیوار سبزه چی بود...من زیاد سواد ندارم!

تشکر


با سلام و ادب:Gol:

در حال مطالعه و تحقيق روي اشتراكات ضمير انساني هستم و انشاءالله بعون الله نتيجه تحقيقات را بتوانم در ادامه خدمت دوستان عزيزم عرضه كنم:

با خود گفتم شايد بد نباشد براي آشنائي با واژه ي ضمير (وجدان) مطالب زير را مطالعه كنند بنظرم بگونه اي با سؤال دوست پرسشگرمان مرتبط باشد:

در فرهنگ المنجد، «وجدان» به نفس و قواي باطن معنا شده و «وجداني( ج. وجدانيات)» به معني آنچه كه هر كسي از نفس خود مي يابد و آنچه كه به قواي باطني درك مي شود.

اما «وجدان» در فرهنگ اصطلاحات قرآني، به معناي ضمير ناخودآگاه آمده.

وجدان را در اصطلاح به آگاهي شخص از شخصيت و درون خود تعريف كرده اند كه عاملي براي شناخت مسائل و جوانب مربوط به حيات اوست.

شهيد مطهري نيز در مورد معنى وجدان و الهامات وجدانى اين‌گونه بيان مي کند که وجدان همان تذكر نفس، توجه به خود؛ و با توجه به خود، درك كردنِ اينكه چه چيزى ملايم و مناسب با اين گوهر و جوهر است و چه چيزى متضاد با اوست؛ می باشد.(ر.ک:مجموعه‏ آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏22 ،ص 672)

ايشان در جاي ديگري مي فرمايند: قرآن وجدان را تعبير مى‏فرمايد به «النفس اللّوّامة» (قيامه,2) نفس ملامتگر كه صاحبش را ملامت مى‏كند؛ يعنى قوّه‏اى در وجود انسان هست كه وقتى انسان كار (زشتي) را انجام مى‏دهد، با خود انسان حرف مى‏زند و او را ملامت مى‏كند: اى دل غافل چرا من‏ چنين كارى را مرتكب شدم، عجب كار بدى كردم، روى من سياه است و از اين حرفها.

نکته ديگري که لازم است متذکر شد اين است که: وجدانها تغيير مى‏ كنند اما نه به آن معنى كه وجدان امر متغيرى است و وضع ثابتى ندارد، بلكه به معناى اينكه وجدان مانند هر قوّه از قواى روحانى و جسمانى انسان حالت سلامت دارد و حالت انحراف؛ در حال انحراف خوب كار نمى‏كند، عوضى كار مى‏كند.( مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏21، ص 262)

جمع بندي
1ـ نفس دارای مراتب و شئونات فراوانی است که يکي از آنها وجدان مي‌باشد (که يک نوع محرک دورني براي رسيدن به کمال و خوبي است)

2- فطرت، حقيقت ويژه انساني و طبيعت مشترك انسانهاست كه در زمان آفرينش آن را دارا شده اند و فطرت (يعني نوع آفرينش انسان)، به‌گونه‌اي است که نفس او داراي مراتب و شئون مختلف باشد؛ و يکي از اين مراتب همان وجدان است. به بيان ديگر وجدان يکي از امور فطري است.

3- وجدان داراي آثار متعددي است از قبيل:

الف- قضاوت وجدان: در اين مرحله وجدان بر اساس يافته هاي عقل عملي و قرار دادهاي اجتماعي داورى مى‏كند و مجرم يا مبرّا بودن انسان را مشخص مى‏ كند.

ب- سرزنش وجدان: انسان چون خود را دوست دارد و براى خود عظمت قائل است، اگر كار زشتى از او صادر گردد، به سرزنش و ملامت خود مى‏ پردازد. بدون شك سرزنش ‏كننده آن و جداني است كه از شخصيّت ايده ‏آلى ما دفاع مى ‏كند و در تكامل آن مى‏ كوشد و اين سرزنش مقدمه‏ اى براى تكامل روانى انسان است.

ج - آرامش وجدان: وقتى انسان كار نيك و درستى را انجام داد، يك نوع رضايت خاطر و آرامش به او دست مى ‏دهد و از باطن مورد تشويق قرار مى‏گيرد و از اين جهت لذت و بهجتى به او دست مى‏ دهد و اين آرامش با توجه به ايده‏آلى است كه در زندگى خود تشخيص داده است.(ر.ک: ابراهيم زاده، سبحاني، مبانى انديشه اسلامى(1)، ص 104).

4- وجدان از آن جهت که بعد از انجام کار زشت، انسان را مورد سرزنش قرار مي‌دهد نفس لوامه هم ناميده مي‌شود.

براي مطالعه بيشتر ر.ك: پايگاه پرسمان، تفاوت وجدان و فطرت

موفق باشيد ...

:Gol:

izraeel;242056 نوشت:
سلام

خب کسی جواب نداد منم به سختی تونستم یک نقل از امام علی پیدا کنم که از ایشان پرسیدند:

آیا ضمایر انسانها در جایی با هم فصل مشترکی هم دارند؟

امام علی در جواب گفتن خیر ،هر ضمیری جدای از ضمایر دیگر است! (نمی دونم سندیت داره یا نه )

اما جدای از این خواستم بدونم اون دیوار سبزه چی بود...من زیاد سواد ندارم!

تشکر


با سلام

در پست قبلي چند مطلب كليدي در باب وجدان و ضمير انساني مورد اشاره قرار گرفت، كه بدليل اهميت يادآوري مي كنيم:

1) »وجدان» در فرهنگ اصطلاحات قرآني، به معناي ضمير ناخودآگاه آمده است.

2) از قول شهيد مطهري بيان شد كه: قرآن، وجدان را تعبير مى‏فرمايد به «النفس اللّوّامة» (1) نفس ملامتگر كه صاحبش را ملامت مى‏كند. يعني قوه اي است در وجود انسان.

3)وجدانها تغيير مى‏ كنند اما نه به آن معنى كه وجدان امر متغيرى است و وضع ثابتى ندارد، بلكه به معناى اينكه وجدان مانند هر قوّه از قواى روحانى و جسمانى انسان حالت سلامت دارد و حالت انحراف؛ در حال انحراف خوب كار نمى‏كند، عوضى كار مى‏كند. (2)

در ادامه و تكميل بحث، گفتني است شهيد مطهري در كتاب انسان و ايمان مي گويد: قرآن، ضمير انسانی را به عنوان يك منبع معرفت ويژه نام می‏ برد از نظر قرآن، سراسر خلقت آيات الهی و علائم و نشانه‏ هايی برای كشف حقيقت است‏ قرآن از جهان خارج انسان به " آفاق " و از جهان درون انسان به " انفس‏ " تعبير می‏كند (3) و از اين راه اهميت ويژه ضمير انسانی را گوشزد می‏نمايد اصطلاح " آفاق و انفس " در ادبيات اسلامی از همين جا پديد آمده‏ است.

" كانت " فيلسوف آلمانی جمله‏ ای دارد كه شهرت جهانی دارد و همان‏ جمله بر لوح قبرش حك شده است می‏گويد : "دو چيز است كه اعجاب انسان را سخت بر می‏ انگيزد : يكی آسمان‏ پرستاره‏ ای كه بالای سَرِ ما قرار گرفته است و ديگر وجدان و ضميری كه در درون‏ ما قرار دارد".

لازم بذكر است، در گفتگوهاي محاوره اي هم ضمير انساني به همان وجدان يا باطن و درون انسان معنا مي شود بگونه اي كه معمولاً گفته مي شود: "به وجدانت رجوع كن" يا "به ضميرت مراجعه كن" يا "به باطنت رجوع كن" و ...

با توجه به مطالبي كه گذشت، جايگاه وجدان و ضمير و فطرت انساني به هم نزديك مي شوند و همه آنها در وجود انساني مقام و موقعيت مشخص، جايگاه ثابت و حيطه كاركرد معيني دارند. در اين صورت، مي توان اشتراكاتي كه قرآن در باره فطرت انساني ذكر نموده را به ضمير انساني ارجاع نمود.

خداوند حكيم در آياتي ضمن آنكه بر اصل وجود فطرت انساني و ثبات آن تأكيد مي كند، يكسري اشتراكات فطري را نيز مورد اشاره قرار مي دهد كه با توجه به توضيحاتي كه گذشت قابل تعميم به وجدان و ضمير انساني هم هست. بعبارتي با اين رويكرد به فصول اشتراك ضمائر انساني راه پيدا مي كنيم:

1- «زيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ » (4) در اين آيه لفظ حُبّ كه به معناي علاقه و گرايش است و زُيِّن به معني زينت داده شده آمده، نشانگر اين است كه در انسان تمايل به زن و فرزند و مال و منال در نهاد اوست و از جمله فطريات انسان هستند.

هر انساني با رجوع به ضمير و باطن خويش و وجدان دروني اش به چنين علائقي كه دست آفرينش بر نهادش حك نموده گواهي مي دهد و اَحَدي از بشر را در اين دايره هستي نمي تواني يافت كه واجد اين مشتركات نباشد و اگر تفاوتي هست به شدت و ضعف و يا سلامت و انحراف آن مربوط مي شود.

2- «هل جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحسان» (5) در اينجا هم سئوال از فطرت و نهاد انسان است انسان به فطرت خود رجوع كند فطريات زبان حال به او خواهد گفت كه جزاء احسان چيزي جز احسان نيست پس اصل وجود فطرت در انسان وجود دارد و بعلاوه وجدان و ضمير انسانها نيز به اين خصلت مختص انساني گواهي مي دهد و اين فصل مشتركي ديگري در ضمائر بشري است.

3 - «فأقِم وَجْهَك للدينِ حنيفاً فطرت اللهِ التي فطر الناس عليها» (6). در حالي كه به حق روي مي‌آوري به طور كامل با سرشت خدائي كه مردم را بر آن سرشته است همگام باش. اين آيه با صراحت از وجود نوعي فطرت الهي در انسان خبر مي‌دهد البته در اين آيه دلالت دارد انسان به نوعي از سرشت و طبيعت آفريده شده كه براي پذيرش دين آمادگي دارد.

اين ويژگي يعني خداجوئي و خداپرستي نيز بگونه اي است كه با رجوع انسان به نفس و مراتب آن (چنانكه وجدان و ضمير ناخودآگاه را به نفس لوامه تعبير كرديم)، انسان حيرت زده و سرگردان و بدور از روح خداجويي و خداپرستي را سرزنش مي كند، از اينرو اين مشخصه نيز از اشتراكات ضمير و فطرت انساني است.

4- إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛(7) در حقيقت، خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى ‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى ‏دارد. به شما اندرز مى‏ دهد، باشد كه پند گيريد.

اين آيه نيز بدون آنكه گزاره هاي خود را براي مخاطب تعريف كند تنها با ابلاغ امر الهي سخن آغاز مي كند و مستقيماً مي فرمايد: خداوند امر مي كند به عدل و احسان و ....
اين آيه از يكسو دليلي بر اثبات وجود فطرت ادمي است و از سويي به بخش ديگري از اشتراكات فطري و دروني (مرتبط با ضمير و وجدان) آدمي اشاره مي كند. اشتراكاتي نظير عدالت ورزي، احسان، نيكوكاري و بخشش، و قبح و زشتي افعال ناپسند و ظلم.
بديهي است كه، بحث فطرت، مشخصه ها و اشتراكات فطري انسان صرفاً به قرآن ختم نمي شود و بي شك، اينگونه مباحث، بطور گسترده تري در روايات معصومين(ع) مورد توجه قرار گرفته است.

در نتيجه با اين رويكرد كه بين فطرت و ضمير انساني تناسبات و سنخيت هايي را يافتيم بي شك فصول اشتراك بسياري بين آنها وجود دارد كه نيازمند به مطالعه بيشتر در حيطه و ساحت وجود انساني دارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:
1) انسان شناسي، محمود رجبي
2) انسان شناسي اسلامي، رضا برنجكار؛ علينقي خداياري
3) انسان در اسلام، غلامحسين گرامي
4) انسان سازي در قرآن، آية الله مصباح يزدي

موفق باشيد ...

پاورقي__________________________________________
1) قيامة/2
2) مجموعه‏ آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏21، ص 262
3) سنريهم آياتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی يتبين لهم انه الحق» (فصلت / 53)
4) آل‌عمران/ 14
5) الرحمن/ 60
6) روم/ 30
7) نحل/ آيه 90

جناب عزائیل! تعبیر خواب شما به نظرم احتمالا این است که:
آنچه شما مشاهده کردید، مسیری بودن است که شخص مورد مشورت شما (الف) طی نموده است. این مسیر طبق نظری که شما در باره مشکل الف داشتید و روند تغییر پذیری او تجسم یافته است به این صورت که:
الف در مسیر زندگی بر خلاف هنجارهای آن حرکت می کرده است. لذا با موانع موجود در آن مدام برخورد می کرده است. با سخنان شما، تصورات ذهنی اش به هم ریخته و دیگر بر خلاف هناجارها عمل ننموده است ولی همچنان مسیر درست را یافت نکرده ولی وهمش تاریک نیست بلکه رنگ سبزش نشان پویش این فضا است.
در فضای بعدی الف نظمی به ذهنش داده است که ساختمان اداری تجسم این نظم است. شما در آخر خواب خود الف را جلوتر از خود از بالای پله می بینید. انگار که او زودتر از شما آنجا بوده است. در واقع او بوده است که این مسیر اتوبان و بعد فضای موهوم سبز و بعد این محیط اداری را طی نموده است.

موضوع قفل شده است