جمع بندی آیا رفتارهای بنیادگرایانهٔ داعش از منظر اسلام محکوم است؟

تب‌های اولیه

89 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نگارا;562791 نوشت:
در این قسمت شما از احکام مترقی اسلام نام بردید
یک سوالی که برای من همیشه مطرح بوده این است که ایا
احکام مجازات اسلامی نظیر سنگ سار و یا قطع دست دزد و قتل مرتد و ...
ایا به معنای روانشناسانه و علمی بازدارنده است ؟ ایا این احکام انسان ساز است ؟
ممنون می شوم علمی و با نگاه روانشناسی و علومی نظیر جامعه شناسی و جرم شناسی و .... جواب دهید .

با سلام خدمت شما دوست گرامی
احکام اسلامی اگر در جای خود و با در نظر گرفتن شروط و قیودی که خدا برای اجرای آنها قرار داده است بدون شک انسان ساز و فرهنگی و متعالی است و باعث آرامش روحی و جسمی جامعه می شود.

این تاپیک به دنبال بحث حول سنگسار و قطع دست دزد و ... نیست چه این که این بحث ها هر کدام وقت و مکان جدایی می طلبد تا به زوایای فقهی و روانشناسانه آنها پرداخته شود.

اما در این جا مناسب می دانم از یک منظر کلی به این موارد-احکام و حدود اسلامی- بپردازم:
بدون شک خدای متعال که خالق انسان ها و طرتح اصلی صحنه زندگی بشر است به مصالح و مفاسد زندگی او آگاه تر از کس دیگری حتی خود انسان است چرا که خدا انسان را با تمام حدود و شرایطش می شناسد و به تمام ابعاد وجودیاو از روح و جسم روان و جامعه ای که در آ« زندگی می کند علم دارد. که ما در این شکی نداریم و این خداست که برای سعادت فردی و اجتماعی بشر ، دنیا و آخرت او ، برنامه ریزی کرده است و به عنوان دین این برنامه را به او ارائه کرده حال گاهی انسان که به حکمت این احکام علم ندارد این احکام را زیر سوال می برد و آن را تخطئه می کند و این نیست جز آنکه انسان جهل به زوایا وجودی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کند دارد مصالح و مفاسد خود را نمی داند و مانند کودکی که از تنبیه پدر ناراحت است او را ظالم و تنبیهش را ظلم و مخالف حقوقش می پندارد. پدر او را منع از رفتن به لب پرتگاه ها می کند او ناراحت می شود و غر و لند می کند آنگاه که سرما می خورد او را ممنوع از خوردن خربزه و ترشی می کند او روی ترش می کند و نا سزا می گوید تا جایی که دست او مریضی سختی می گیرد باید دست او را قطع کنند تا این مریضی ببه قلب او سرایت نکند بااین که برای پدر سخت است اما به این کار رضایت می دهد پسر نگران از این کار پدر او را قصی القلب و جانی می خواند و گاهی از این کار فرار کرده به دوستانش پناه می برد که پدر من بد است و چنان و ...

آری جامعه بشری پدری دلسوز به نام خدا دارد او خالق و پروردگار آن است صلاح و رستگاری این جامعه باید تامین شود اما این جامعه بشری یک فرقی با دیگر جوامع دیگر موجودات دارد این جامعه از یک سری موجود مختار تشکیل شده است که با اختیار خود عمل می کنند پس خدا باید برای فلاح و رستگاری آن قوانین وضع کند تا آنها رستگار شوند. حال برخی از افراد به خاطر کوته بینی و جهلشان این احکام به مضاقشان خوش نمی آید .

اما پدر دانا نباید به این غرو لند های بچه ها توجهی کند چون باید خانواده سالم بماند جامعه سالم بماند .

سلام
من سالهای درازی در عراق بویژه در بخش سنی نشینش زندگی کردم و با فرهنگ این مردم کاملا آشنا هستم.بسیاری از دوستان از بعد ایدئولوژیک و دینی مسئله را باز کردند اما من از بعد فرهنگیش به مسئله نگاه میکنم.آنچه که در عراق میگذرد به فرهنگ و سنتهای این ملت برمیگردد.با اطمینان 100% میتوانم بگویم که مردم این بخش از عراق به هیچ وجه مسلمان نیستند ،آنها پیروی اندیشه های امویان اند و مساجد شان بنام های خلفای اموی است (ابوسفیان،معاویه و....) .95% مردمش بیسواد اند و سنتهای جاهلی در آنجا همچنان پابرجاست و به جای نیایش در مساجد طبل و ساز میزنند.زندگی مردم بدون مشروبات الکلی و زنان روسپی نمیگذرد.جنگ های قبیله ای در آنجا هرازگاهی فاجعه میافریند.سربریدن و دار زدن بویژه دختران یک امر عادی است.و خیلی حقایقی که گفتنش شرم آور است .این منطقه به دلیل دور بودن از تمدن اسلام به این حال و روز افتاده اما متاسفانه همه اینها به نام اسلام دارد تمام میشود.خوشبختانه این گونه تحرکات را در هیچ جای دیگری از جهان اسلام نمیبینیم حتی حامیان آنها مانند قطر و عربستان هم تحمل آنها را در کشور خود ندارند.
داعش از دیدگاه من زاییده این فرهنگ است و باید از بعد فرهنگی به مسئله نگاه کرد

فرهنگ;562725 نوشت:
با توجه به اینکه در سخنان فقها عنوان «کافر حربی» عنوانی است برای هر کس که دینش نه اسلام و نه اهل کتاب باشد، نه اینکه لزوماً با حکومت اسلامی در حال جنگ باشد، باید به متون فقهی مراجعه کنیم.

با سلام
برای شروع بحث ابتدا به واژه کافر حربی می پردازیم:
در مجامع فقهی این کافر حربی یک اصطلاح است که برخی مانند شهید اول و ثانی در لمعه و مسالک کفار غیر اهل کتاب و اهل کتاب در حال جنگ را حربی می خوانند و فقهایی مانند آیه الله شهید مطهری (در کتباب جهاد) و علامه جوادی ( در کتاب فلسفه حقوق بشر) و بسیاری از متاخرین فقط کفاری که در حال جنگ با مسلمین هستند را کفار حربی می دانند و کسانی که را که یا در صلح و سازش با مسلمین اند را حربی نمی دانند.
با رجوع به قران نیز معنای دوم به نظر صحیح تر می آید:
« خداوند شما را از كساني كه با شما در كار دين كارزار نكرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، نهي نمي كند از اين كه در حقشان نيكي كنيد و با آنان دادگرانه رفتار كنيد ؛ بي گمان خداوند دادگران را دوست دارد.» (ممتحنه، آيه Dirol
« خداوند فقط شما را از كساني كه با شما در كار دين كارزار كرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره كرده اندو براي راندنتان (با ديگران) همدستي كرده اند ، نهي مي كند از اين كه دوستشان بداريد و هركس دوستشان بدارد ،آنانند كه ستمكار ( مشرك) هستند.» (ممتحنه، آيه 9)

پس کافری که باید با او جنگید و حربی است کافر کتابی یا غیر کتابی است که با مسلمانان سر ناساز گاری دارند.

فرهنگ;562725 نوشت:
جناب شعیب گرامی دقت کنید بحث این است که هنگامی که حکومتی اسلامی بخواهد تشکیل شود یا گسترش یابد تکلیف پیروان عقائدی غیر از اهل کتاب چه می‌شود؛ نه اینکه گروه‌هایی که با مسلمین قرارداد صلح دارند چه خواهند شد.

من پیشنهاد می کنم که دوستان همه کتاب جهاد شهید مطهری را بخوانند خیلی برای بحث ما راهگشاست
یک سری از اصول هستند که نسخ نا شدنی اند غیر قابل تقیید اند مانند این حکم کلی قرآن که" لا اکراه فی الدین" اصلا بحث عقیده و ایمان و دین اکراه بردار نیست که بشود با جنگ و حمله و خون ریزی آن را به کسی تحمیل کرد تنها چیزی که هست این که حصار های رسیدن حرف حق را از گروه مستضعف برداشت.

فرهنگ;562725 نوشت:
در ترجمهٔ تحریرالوسیلة، جلد۲، صفحهٔ ۵۳۰ چنین آمده که غیر از یهود و نصارا و مجوس بقیهٔ ادیان و مذاهب (ولو به نحوی به پیامبری الهی منسوب باشند) اگر اسلام را نپذیرند کشته می‌شوند.

تمام این موارد بر فرض جنگ آنها با مسلمین است اگر احیانا این ها بر مسلمانان شوریدند آن عده ای که در جنگ شرکت دارند شامل این حکم می شوند. آن هم نه این که لشکر اسلام از راه برسد و بگوید مسلمان شوند و اگر نپذیرفتند آنها را بکشد نه بلکه محیط را برای پذیرش عقاید آنها فراهم می کند دین را به آنها عرضه می کند و آنگاه اگر نپذیرفتند باید کشته شوند.

فرهنگ;562725 نوشت:
هرچند البته گفتن هم ندارد تقریباً احکام مدنظر در مباحث جهاد کتب فقهی آمده و همچنین در اینجا ویکی‌فقه. توجه دارید که
حتما توجه دارید که ویکی فقه به علت امکان ویرایش منبع قابل قبولی نیست.

فرهنگ;562123 نوشت:
جناب شعیب گرامی دقت کنید بحث این است که هنگامی که حکومتی اسلامی بخواهد تشکیل شود یا گسترش یابد تکلیف پیروان عقائدی غیر از اهل کتاب چه می‌شود. به نظر می‌رسد در این خصوص نظر امام خمینی نیز با نظری که در کتب فقهی دیگری آمده همرأی است و آن اینکه تنها اهل کتاب (یهود و نصارا و مجوس) در حکومت اسلامی پذیرفته هستند و بقیه باید اسلام بیاورند و الّا حق حیاتشان سلب می‌شود.

با سلام خدمت همه دوستان

درباره جنگ و جهاد در اسلام باید چند نکته مهم را مورد نظر قرار داد:

1.اسلام عزیز هیچ گونه تعدی و دست اندازی و ظلم و جنایت و غارت را حتی در جهاد با کفار و دشمنان بر نمی تابد.
جهاد در اسلام یک حرکت توحیدی برای دفاع از ایدئولوژی توحید و سرزمین موحدان و خداخواهی صرف است نه دست اندازی و تجاوز و چشم داشتن به مال و ناموس دشمن.

2.اسلام حتی در جهاد هم مخالف تعدی و ظلم و جور است :

وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. [البقرة:190]

به قول علامه شهید مطهری این آیه از آن سری از آیاتی است که تخصیص نمی خورد یعنی نمی شود گفت که در جایی خدا به مسلمانان بگوید تعتدو که خدا تعدی کننده ها رادوست دارد ( اعاذنا الله)

پس حتی در مقابل مشرکان( کافر های غیر کتابی) نیز نباید تعدی و زیاده روی کرد.

3.اصل جهاد در اسلام بر پایه دفاع طراحی شده است:

إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ *أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج 39)
بحث بر ایستادگی دربرابر ظلم است
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (حج40)
از این باب که شما را از دیارتان بیرون کرده اند شما با آنها بجنگید.

4.در جنگ و جهاد اسلامی هدف فقط معارضینی هستند که به مقابله با مسلمانان سلاح به دست گرفته اند پیرزن و پیرمرد ها بچه ها خانه نشین ها کسانی که به حرفه خود مشغول بوده اند دیوانه ها و.. هر کسی از مشرکین که در جنگ شرکت نکرده است از دست محاهدین مسلمان در امان است.
خانه ها تخریب نمی شوند چاه هاپر نمی شوند آب مسموم نمی شود با خدعه جنگ پیش نمی رود شهری که مردم غیر مسلح در آن اند محاصره و به گروگان گرفته نمی شود با اسرا بد رفتاری نمی شود تا وقتی که معصوم درباره آنها حکم کند کسی حق کشتن و آزردن آنها را ندارد.

5.نگاه اسلام به مقوله جهاد یک نگاه فرهنگی برای رهایی از توطئه های دشمنان و اشاعه فرهنگ اسلام است . تلاش در جهادی که اسلام معرفی می کند تلاش برای دست یابی به منافع شخصی و تامین منافع دولتی نیست برای انباشت ثروت و قدرت نمایی و حکومت بر دیگر ممالک و کشور گشایی نیست بلکه برای یک هدف والای انسانی و حقیقت بلند زندگی انسانی یعنی توحید است تلاش برای خدا تلاش برای کمال انسانی .
در هر مقابله با مشرکان ابتدا اسلام عرضه می شود آنگاه جنگ در میگیرد تا جایی که پیامبر ابتدا چندین بار خطبه می خواندند و آن گاه به مبارزه می پرداختند.
امام علی علیه‌السلام -در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر- : دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان و مبادا براى آنان چون جانور درنده‌‏اى باشى كه خوردنشان را غنيمت دانى؛
زيرا كه مردم دو دسته‏‌اند : يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو . (إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ ، )

5.
از همه این ها مهم تر حکم جهاد در اختیار یک نفس معصوم است که از هر گونه پلیدی و ناپاکی مبری است جهاد به اذن او اسلامی و غیر اذن او غیر اسلامی است.
اوست که مجری بدون نقص و عیب احکام الهی است سیره همین معصومین جهاد به سبک فرهنگی است وقتی که در زمان خلیفه دوم به سرزمین ایران دست اندازی شد و به غیر جهاد اسلامی این سرزمین گشوده شد حضرت علی امام حسن را به میان مردم طبرستان فرستاد جایی که پای لشکر خلیفه بدان نرسیده بود و با شش ماه زندگی در میان آنها آنها را مسلملن مرد بدون این که یک قطره خون از کسی بریزد و یا شمشیری در آسمان برقی بزند.

این اصل مهمی است وقتی نوبت به جهاد ابتدایی می رسد اذن امام معصوم شرط اساسی آن می شود و اینجاست که تعدی و ظلم رخت بر می بندد و خیال انسان راحت می شود.

فرهنگ;562802 نوشت:
(ويجوز المحاربة بطريق الفتح كهدم الحصون والمنجنيق وقطع الشجر) حيث يتوقف عليه (وإن كره) قطع الشجر وقد قطع النبي صلى الله عليه وآله أشجار الطائف، وحرق على بني النضير، وخرب ديارهم. (وكذا يكره إرسال الماء) عليهم، ومنعه عنهم، (و) إرسال (النار، وإلقاء السم) على الأقوى إلا أن يؤدي إلى قتل نفس محترمة فيحرم، إن أمكن بدونه، أو يتوقف عليهالفتح فیجب ورجح المصنف في الدروس تحريم إلقائه مطلقا، لنهي النبي صلى الله عليه وآله وسلم

آنچه که بیان شده فتاوای مختلف در این باب است ولی آنچه که با آیه قرآن باید سازگاری داشته باشد همان مفهوم "لا تعتدوا" است که در پست قبلی گذشت
جنگ اسلامی تعدی و ظلم در آن نیست
شهید هم در این عبارت با آوردن"إلا أن يؤدي إلى قتل نفس محترمة فيحرم" به آن اشاره دارد.
اگر این کارها به کشته شدن عده ای که کشته شدن آنها جایز نیست منجر شود حرام است و شارع آن کار را جایز نمی داند چه این که روایات بسیاری در منع از این قبیل کارها در جنگ داریم .
فرض اگر عده ای که همه بر علیه مسلمانان شوریده اند و راهی جز این اقدامات برای دفع توطئه آنها نیست در یک جا جمع باشند و راه منحصر در هدم بنا ها و ...باشد بنابر قاعده اهم مهم امام اجازه این کار را می دهد
و باز می گوییم چون عنان امور در دست معصوم هست می دانیم که ایشان با علم واسعه ای که دارند بهترین طریق و مطمئن ترین راه و کم هزینه ترین آنها را برای رفع این توطئه و فایق آمدن به اهداف انسانی جنگ به کار می گیرند.

سلام علیکم و رحمه الله

با سپاس از مطلب جناب ساسان گرامی استاد و دوستان عزیز

در مورد فرمایش جناب ساسان نکته ای هست که عرض میکنم
شاید وجود بستره و زمینه های مشابه فرهنگی و اعتقادی در بین بعضی قبائل زمینه همراهی بدوی اهل سنت یا تندرو های سلفی مذهب عراق باشد ولی نمیتوان داعش را صرفا برخاسته از این اشتراکات فرهنگی و اعتقادی دانست چنانکه ابتداعا 4 قبیله با داعش اعلام همپیمانی کردند ولی این مساله در مورد یک یا دو قبیله ادامه پیدا نکرد

اگر بستره و زمینه اعتقادی و فرهنگی را بعنوان یک پتانسیل اولیه در نظر بگیریم تغئیراتی که بر مبنای این پتانسیل اعمال میشود میتواند موفق و موثر باشد .
داعش جریانی است که با استفاده و اتکا به این اشتراکات و با حمایت مالی و دیگر حمایت های امریکائی پا گرفت و به گزینه قدرت و ثروت رسیده و امروز مخالفین بسیاری در میان اهل سنت عرب زبان و کرد در عراق دارد پس این قائله از این اشتراکات ایجاد ولی در ادامه بواسطه وجود تفاوتها ؛ اختلافات نمایان شد.

این تفاوت ها در بخش اعتقادی بارز است چنانکه اگر سخنان "شیخ احمد الکبیسی" و دیگر علمای اهل سنت عرب زبان را پیگیری بفرمائید این تفاوت ها را مشاهده خواهید فرمود.

یاحق

فاتح;563246 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

منظور شما را درست متوجه نشدم
اما در مورد روایتی که اشاره کردید
این روایت در کتب اهل سنت آمده و مورد قبول شیعه نیست , در روایاتی معتبر از شیعه ( کافی کلینی 8 جلدی جلد چهارم باب حج ص 210 ) حجر حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام خارج از کعبه توضیف شده و اندازه کعبه هم همین اندازه است و مشهور فقهاء بر این اساس فتوی صادر کرده اند. ( توضیح بیشتر در اینجا بخش محدوده حجر )

در این روایت همچنین آمده که در قبل از اسلام عده ای میخواستند کعبه را با مال حلال بازسازی کنند , از آنجائیکه ظاهرا احتیاط میکردند مال حلال کم آورده اند و دیوار کعبه را جلوی حجر برده اند که خب این ادعا هم سوال بر انگیز است که اگر اینها اینقدر بر حلال تاکید داشته اند 360 بت کعبه و اموالی
که از سرتاسر حجاز آن زمان به مکه می آوردند و نذر بتها و آن کان مقدس میکردند همگی در نظرشان حرام بوده ؟ لذا تمام مال حلالشان کفاف ساخت یک دیوار را نمیکرده و به بت هایشان و خادمین این بتها حرام میخورانده اند ؟

یاحق

سلام علیکم

با دقت در تاریخ میبینیم که گذشته از اختلافی که بین فقها در این مورد وجود دارد ، حجر جزیی از بیت بوده و شواهدی هم دارد :

مقام ابراهيم سنگى است كه ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) براى ساختن كعبه بر آن ايستادند، و اين سنگ به بيت الله الحرام چسبيده بود و حُجاج بعد از طواف نزد آن نماز مى خواندند، (بنص آیه واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی ) و اولين كسانى كه قبل از اسلام جاى آنرا از جائى كه ابراهيم (عليه السلام)قرار داده بود تغيير دادند، عربها بودند. و بعد از بعثتِ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)و فتح مكه بدست او، مقام ابراهيم را به همان جائى كه جدش ابراهيم قرار داده بود بازگرداند. و اين كار باطل كردن و پايان دادن به كارى شمرده مى شد كه رجال جاهليت، همان بت پرستان بعنوان انحراف از فعل ابراهيم (عليه السلام) انجام داده بودند.
اين مقام در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و زمان ابوبكر در جاى خود باقى بود و هنگامى كه عمر خلافت را بدست گرفت، مقام همچنان در همان جائى كه سه پيغمبر يعنى ابراهيم (عليه السلام) و اسماعيل (عليه السلام) و محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار داده بودند، باقى ماند. اما در سال هفدهم آنرا از جاى خود منتقل نمود.(531) لكن عمر از سببى كه او را بر آن داشت تا مقام ابراهيم را از مكان خود كه چسبيده به حرم بود، يعنى در جائى كه ابراهيم و اسماعيل و محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)قرار داده بودند، منتقل كند، پرده برنداشت. عمر با اين كار خود، قريش را كه مقام را از كعبه دور كرده بودند، و بعد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آنرا برگرداند، راضى نمود.

وفي هذه السنة حج عمر بالناس وكانت ولاته على الأمصار الولاة الذين كانوا في سبع عشرة. وفيها: حول عمر المقام في ذي الحجة إلى موضعه اليوم، وكان ملصقاً بالبيت قبل ذلك.منتظم

ما جاء في موضع المقام وكيف رده عمر إلى موضعه هذا: اختلفوا هل كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت، أو في موضعه الآن؟ والصحيح أنه كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت.

الكتاب : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام
المؤلف : ابن الضياء

حدثنا عبدالله بن أبي سلمة قال ثنا عبد الجبار بن سعيد عن ابن أبي سبرة عن موسى بن سعد عن نوفل بن معاوية الديلي قال رأيت المقام في عهد عبد المطلب ملصقا بالبيت مثل المهاة

أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه
محمد بن إسحاق بن العباس الفاكهي أبو عبد الله
سنة الولادة 217/ سنة الوفاة 275

فصل : ما جاء في موضع المقام وكيف رده عمر إلى موضعه هذا
اختلفوا هل كان في عهد النبي ( صلى الله عليه وسلم ) ملصقاً بالبيت ، أو في موضعه الآن ؟ والصحيح أنه كان في عهد النبي ( صلى الله عليه وسلم ) ملصقاً بالبيت . روى الأزرقي عن المطلب بن أبي وداعة السهمي قال : كانت السيول تدخل المسجد الحرام من باب بني شيبة قبل أن يردم عمر بن الخطاب الردم الأعلى ، وكان يقال لهذا الباب : باب السيل ، وكانت السيول ربما رفعت المقام عن موضعه وإلى وجه الكعبة . حتى جاء سيل في خلافة عمر بن الخطاب يقال له : سيل أم نهشل ، وسمي بذلك ؛ لأنه ذهب بأم نهشل ابنة عبيدة ابن أبي حجيجة فماتت فيه ، فاحتمل المقام من موضعه هذا فذهب به حتى وجد بأسفل مكة ، فأتى به فربط في أستار الكعبة في وجهها ، وكتب في ذلك إلى عمر رضي الله عنه فأقبل عمر فزعاً ، فدخل بعمرة في شهر رمضان وقد عفي موضعه وعفاه السيل ، فدعا عمر بالناس فقال : أنشد الله عبداً عنده علم في هذا المقام أين موضعه ؟ فقال هذا ، فأخذت قدره في موضعه إلى الركن ، ومن موضعه إلى باب الحجر ومن موضعه إلى زمزم بميقاط وهو عندي في البيت . فقال له عمر : فاجلس عندي وأرسل إليها . فأتى بها فمدها فوجدها مستوية إلى موضعه هذا ، فسأل الناس وشاورهم فقالوا : نعم هذا موضعه . فلما استثبت ذلك عمر وحق عنده أمر به فاعلم ببناء ربضه تحت المقام ثم حوله فهو في مكانه هذا إلى اليوم . وروى الأزرقي أيضاً عن ابن أبي مليكة أنه قال : موضع المقام هو الذي به اليوم ، وهو موضعه في الجاهلية وفي عهد النبي ( صلى الله عليه وسلم ) وأبي بكر وعمر رضي الله عنهما إلا أن السيل ذهب به في خلافة عمر فجعل في وجه الكعبة حتى قدم عمر رضي الله عنه فرده بمحضر من الناس . ونقل الأزرقي عن عروة بن الزبير أن المقام كان عند صقع البيت فأما موضعه الذي هو موضعه فموضعه الآن ، وأما ما يقول الناس : إنه كان هنالك موضعه فلا . انتهى كلام الأزرقي . وقال مالك في المدونة : كان المقام في عهد إبراهيم عليه في مكانه اليوم ، وكان أهل الجاهلية ألصقوه بالبيت خيفة السيل وكان ذلك في عهد النبي ( صلى الله عليه وسلم ) وعهد أبي بكر ، فلما ولي عمر رضي الله عنه رده بعد أن قاس موضعه بخيوط قديمة قيس بها حين أخبروه . وحكى سند عن أشهب عن مالك : أن الذي حمل عمر على ذلك والله أعلم ما كلن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) يذكره من كراهية تغيير مراسيم إبراهيم عليه السلام ومنه قوله ( صلى الله عليه وسلم ) لعائشة : " لولا حدثان قومك بكفر لنقضت الكعبة " . فرأى عمر أن ذلك ليس فيه تغيير لمكان ما رآه من مراسيم إبراهيم عليه السلام انتهى . وفي هذا مناقضة ظاهرة لما ذكره الأزرقي عن ابن أبي مليكة ، وأما ما ذكره المطلب
ابن أبي وداعة فيحتمل أمرين ؛ أحدهما : أن يكون قول عمر : أنشد الله عبداً عنده علم في هذا المقام أين موضعه ؟ أي : الذي كان عليه في عهد النبوة وهو المتبادر إلى الفهم ؛ لأنه كان بحاثاً عن السنة وقافاً عندها ، وكذلك فهمه ابن أبي مليكة فأثبت لذلك أن موضعه اليوم هو الموضع الذي كان فيه في عهد النبوة ، وأن إلصاقه بالبيت إنما كان لعارض السيل . الاحتمال الثاني : أن يكون عمر سأل عن موضعه في زمن إبراهيم عليه السلام ليرده إليه لعلمه أن رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) كان يؤثر مراسيم إبراهيم عليه السلام ويكره تغييرها ، ويكون سبيله ( صلى الله عليه وسلم ) في تقرير المقام ملصقاً بالبيت إلى أن توفي ( صلى الله عليه وسلم ) سبيله في تقرير ما كان من الكعبة في الحجر تأليفاً لقريش في عدم تغيير مراسيمهم ، فلذلك سأل عمر عن مكان المقام في زمن إبراهيم عليه السلام ليرده إليه . وعلى هذا التأويل فلا مناقضة بين ما رواه المطلب والإمام مالك فيكون الجمع بينهما أولى من ترك أحدهما ويكون ابن أبي مليكة قال ما قاله فهماً من سياق ما رواه المطلب والإمام مالك أثبت ما أثبته جازماً به ، فلا يكون ذلك إلا عن توقيف فكان الجمع أولى قاله المحب الطبري . ويروى أن رجلاً يهودياً أو نصرانياً كان بمكة فأسلم يقال له : جريج ففقد المقام ذات ليلة فوجد عنده أراد أن يخرجه إلى ملك الروم فأخذ منه وضربت عنقه . وعن عبد الله بن السائب وكان يصلي بأهل مكة قال : أنا أول من صلى خلف المقام حين رد في موضعه هذا ، ثم دخل عمر رضي الله عنه وأنا في الصلاة فصلى خلفي صلاة المغرب .

الكتاب : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريفة والقبر الشريف
المؤلف : أبو البقاء محمد بن أحمد بن محمد ابن الضياء المكي الحنفي

[531]- تاريخ الخلفاء سيوطى، حياة الحيوان، دميرى، در ماده ى الديك، كامل ابن اثير 2/537 طبقات ابن سعد 3/204، شرح نهج البلاغه 3/113، دلائل النبوة بيهقى 2/62

اما مطالب دیگری هم بر ترس رسول الله ص یا ملاحظاتی دیگر از قریش وجود دارد !


خیر البریه;563627 نوشت:
اما مطالب دیگری هم بر ترس رسول الله ص یا ملاحظاتی دیگر از قریش وجود دارد !

سلام علیکم و رحمه الله

یعنی منظور این است که ترس از قریش باعث شده که پیامبر در فتح مکه رفتاری مانند داعش نداشته باشد .

بسیار خب با فرض وجود یک اتهام , مبنی بر وجود ترس پیامبر از قریش این ترس از چه جنسی است ؟ ترس بر جان , مال و ترس از عواقب آن
ترس بر دین و مصلحت و ... کدامیک

و اینکه حال هرکدام از این ترس ها و مصلحت اندیشی ها بوده , معنایش این است آیاتی وجود داشته ولی با وجود این ترس و مصلحت , پیامبر از فرمان خدا در مجازات داعشی مردم مکه استنکاف نموده.

شواهد هر چه هست نقل بفرمائید بنده هم در کنار دوستان این مساله را بررسی میکنیم.

در مورد روایاتی که در مورد مقام ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام آوردید حرفی نیست ولی موضوع روایتی که در ابتدا از عایشه نقل فرمودید حجر اسماعیل بود و نه مقام حضرت ایراهیم علیهم السلام . حجر با مقام تفاوت میکند .

با سپاس
یاحق

فاتح;563631 نوشت:
حجر با مقام تفاوت میکند .

سلام

بله هرچند از موضوع فاصله میگیریم توضیحش بد نیست :

حجر در بناى معروف به بناى ابراهيم، داخل كعبه بود، قريش در بازسازى كعبه، حجر را به خاطر عدم توانايى مالى در بازسازى كامل، از كعبه بيرون گذاشتند؛ يعنى حدود سه متر. بنابراين، از ديوار كعبه تا 3 متر در طول، جزو كعبه است. طول حِجر 80/ 6 متر است. ياقوت حموى انتخاب نام حِجر را هم براى آن از همين‏ روى مى‏ داند كه در بناى قريش آن را بيرون گذاشته اما حدود آن را مشخص كردند. به همين دليل است كه حجر مى ‏بايد در داخل محدوده طواف باشد و نمى‏ بايست كسى آن را از طواف خارج كند.

پيامبرصلى الله عليه و آلهبه عايشه فرمودند: هرگاه خواستى دركعبه نماز بگزارى، درحجرنمازگزار كه بخشى از كعبه است، ليكن قوم تو آنگاه كه كعبه را مى ‏ساختند، از طول آن كاستند و آن را بيرون كعبه قرار دادند. اين گفته پيامبرصلى الله عليه و آلهنيز سندى است براى اين كه طواف در داخل حجر جايز نيست.

سوال من اینجاست که چرا رسول الله از قوم عائشه ترسید وکعبه را اصلاح نکرد با اینکه خودشان فرمودند :هرگاه خواستى دركعبه نماز بگزارى، درحجرنمازگزار كه بخشى از كعبه است ؟!

ضمنا بنا به پاره ای ملاحظات موارد بیشتر را در پیام خصوصی میگویم .

سلام علیکم و رحمه الله

تمنا میکنم چیزی را در خصوصی برای بنده نفرستید بنده یک مسلمانم مانند شما و دیگران و لازم است بدانم که پیامبر ما چه کسی بوده.
آیا بنا بر این نعمیمی که از ماجرای روایت عائشه و حجر به فتح مکه دادید
پیامبر کسی بوده که آیه ای مبنی بر قتل عام کفار قریش و یهود مکه بر او نازل شده و او از ترس قریش , ترس از خدا را فراموش کرده و حکم را اجرا نکرده ؟

این آیاتی که میفرمائید پیامبر بواسطه ترس از قریش از آن روی گردانده کدام آیات هستند ؟

در مورد روایت عائشه بر فرض صحت , میتوان جهالت و فتنه انگیزی قریش را دلیل بر تقیه رسول الله کرد ولی ترسی که شما از آن صحبت میفرمائید ارتباطی به دین ندارد یک ترس شخصی , و از روی ضعف و سستی ایمان و نفاق است.

بعد اینکه این معروف را مستند بفرمائید :

خیر البریه;564123 نوشت:
حجر در بناى معروف به بناى ابراهيم

آنچه که از قرآن و روایت دیده شده "حجر اسماعیل" و "مقام ابراهیم" است و حجر معروف به بنای ابراهیم بنده حداقل نشنیده ام.


شعیب;563290 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
احکام اسلامی اگر در جای خود و با در نظر گرفتن شروط و قیودی که خدا برای اجرای آنها قرار داده است بدون شک انسان ساز و فرهنگی و متعالی است و باعث آرامش روحی و جسمی جامعه می شود.

این تاپیک به دنبال بحث حول سنگسار و قطع دست دزد و ... نیست چه این که این بحث ها هر کدام وقت و مکان جدایی می طلبد تا به زوایای فقهی و روانشناسانه آنها پرداخته شود.

اما در این جا مناسب می دانم از یک منظر کلی به این موارد-احکام و حدود اسلامی- بپردازم:
بدون شک خدای متعال که خالق انسان ها و طرتح اصلی صحنه زندگی بشر است به مصالح و مفاسد زندگی او آگاه تر از کس دیگری حتی خود انسان است چرا که خدا انسان را با تمام حدود و شرایطش می شناسد و به تمام ابعاد وجودیاو از روح و جسم روان و جامعه ای که در آ« زندگی می کند علم دارد. که ما در این شکی نداریم و این خداست که برای سعادت فردی و اجتماعی بشر ، دنیا و آخرت او ، برنامه ریزی کرده است و به عنوان دین این برنامه را به او ارائه کرده حال گاهی انسان که به حکمت این احکام علم ندارد این احکام را زیر سوال می برد و آن را تخطئه می کند و این نیست جز آنکه انسان جهل به زوایا وجودی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کند دارد مصالح و مفاسد خود را نمی داند و مانند کودکی که از تنبیه پدر ناراحت است او را ظالم و تنبیهش را ظلم و مخالف حقوقش می پندارد. پدر او را منع از رفتن به لب پرتگاه ها می کند او ناراحت می شود و غر و لند می کند آنگاه که سرما می خورد او را ممنوع از خوردن خربزه و ترشی می کند او روی ترش می کند و نا سزا می گوید تا جایی که دست او مریضی سختی می گیرد باید دست او را قطع کنند تا این مریضی ببه قلب او سرایت نکند بااین که برای پدر سخت است اما به این کار رضایت می دهد پسر نگران از این کار پدر او را قصی القلب و جانی می خواند و گاهی از این کار فرار کرده به دوستانش پناه می برد که پدر من بد است و چنان و ...

آری جامعه بشری پدری دلسوز به نام خدا دارد او خالق و پروردگار آن است صلاح و رستگاری این جامعه باید تامین شود اما این جامعه بشری یک فرقی با دیگر جوامع دیگر موجودات دارد این جامعه از یک سری موجود مختار تشکیل شده است که با اختیار خود عمل می کنند پس خدا باید برای فلاح و رستگاری آن قوانین وضع کند تا آنها رستگار شوند. حال برخی از افراد به خاطر کوته بینی و جهلشان این احکام به مضاقشان خوش نمی آید .

اما پدر دانا نباید به این غرو لند های بچه ها توجهی کند چون باید خانواده سالم بماند جامعه سالم بماند .

سلام و ادب

جواب شما برای شخصی که قران را قطعا کتاب خدا می داند جواب قانع کننده ای است
و اگر کسی قران را کتاب خدا بداند قطعا اینگونه سوالات برایش مطرح نمی شود
این قبیل سوالات برای کسانی مطرح می شود که در الهی بودن قران و یا حداقل در الهی بودن اموری مثل سنگ سار و اعدام مرتد و ...
شک و شبهه دارند
شک اینها زمانی برطرف می شود که این مجازاتها واقعا کارا و کارساز و انسانی باشد
یعنی مطابق با یافته های قطعی و مسلم علوم بشری باشد
و سوال من بررسی این بعد این مجازاتها است
که ایا این مجازاتها واقعا کارا است ؟ واقعا منصفانه و عدالت گراست ؟ ایا انسان ساز است و باعث ساختن جامعه ای بهتر می شود ؟

متشکرم

فاتح;564142 نوشت:
تمنا میکنم چیزی را در خصوصی برای بنده نفرستید بنده یک مسلمانم مانند شما و دیگران و لازم است بدانم که پیامبر ما چه کسی بوده.
آیا بنا بر این نعمیمی که از ماجرای روایت عائشه و حجر به فتح مکه دادید
پیامبر کسی بوده که آیه ای مبنی بر قتل عام کفار قریش و یهود مکه بر او نازل شده و او از ترس قریش , ترس از خدا را فراموش کرده و حکم را اجرا نکرده ؟

این آیاتی که میفرمائید پیامبر بواسطه ترس از قریش از آن روی گردانده کدام آیات هستند ؟

سلام

چرا رسول الله ص بعضی از ‫#‏حدود‬ الهی را جاری نکردند مثلا بر ‫#‏عثمان‬ قاتل رقیه وبر عبد الله ابی سرح و بر عائشه سر جریان تهمت به ماریه و ... آیا از رحمت ایشان بود یا از ترس ایشان ؟ مگر خداوند نفرموده بود : جاهد الکفار والمنافقین و ‫#‏اغلظ‬ علیهم ؟

نگارا;564349 نوشت:
سلام و ادب

جواب شما برای شخصی که قران را قطعا کتاب خدا می داند جواب قانع کننده ای است
و اگر کسی قران را کتاب خدا بداند قطعا اینگونه سوالات برایش مطرح نمی شود
این قبیل سوالات برای کسانی مطرح می شود که در الهی بودن قران و یا حداقل در الهی بودن اموری مثل سنگ سار و اعدام مرتد و ...
شک و شبهه دارند
شک اینها زمانی برطرف می شود که این مجازاتها واقعا کارا و کارساز و انسانی باشد
یعنی مطابق با یافته های قطعی و مسلم علوم بشری باشد
و سوال من بررسی این بعد این مجازاتها است
که ایا این مجازاتها واقعا کارا است ؟ واقعا منصفانه و عدالت گراست ؟ ایا انسان ساز است و باعث ساختن جامعه ای بهتر می شود ؟

متشکرم


با سلام
بررسی بعد اجتماعی حدود و قصاص در احکام اسلامی خارج از بحث این تاپیک است می توانید آن را به صورت مجزا به عنوان یک سوال مطرح کنید.

شعیب;560828 نوشت:
حکومت اسلامی که در راس آن امام و در زمان غیبت ولی فقیه است مشروعیت خود را از خدا می گیرد و مقبولیت آن را از مردم.
یعنی امام و ولی فقیه از طرف خدا ماذون به ولایت بر مردم هستند اما تشکیل این حکومت و اجرای ولایت منوط به مقبولیت مردمی و پذیرش جامعه است که به آن عنصر مقبولیت است.

با سلام و خسته نباشید
ببخشید میخواستم گرفتن مشروعیت از خدا که به ولی فقیه در عصر غیبت تعلق می گیرد چگونه است و بیشتر برام توضیح دهید؟
مثلا ابوبکر بغدادی (سرکرده داعش) اینجور که در زندگینامه ش خوندم دارای تحصیلات فقهی و اسلامی است و حتی بر منبر سخنرانی می کرد.ملاک اینکه خداوند مشروعیت را به کسی می دهد از کجا نشات میگیره؟چگونه می توان فهمید؟

شعیب;561721 نوشت:
اسیران زن و کودک اهل حرب به بردگی گرفته، و مردان بالغ آنان پیش از خاموش شدن شعله جنگ، کشته می‌شوند و پس از آن به قول مشهور، امام علیه‌السلام در آزاد کردن یا به بردگی گرفتن آنان مخیر است.

چنانچه زن و کودک اهل حربی خودشان موافق دشمنی با نظام اسلامی نباشند معیار اینکه زن و کودک فرد حربی به بردگی گرفته می شود چیست؟به نظر عادلانه است؟

خیر البریه;564446 نوشت:
چرا رسول الله ص بعضی از ‫#‏حدود‬ الهی را جاری نکردند مثلا بر ‫#‏عثمان‬ قاتل رقیه وبر عبد الله ابی سرح و بر عائشه سر جریان تهمت به ماریه و ... آیا از رحمت ایشان بود یا از ترس ایشان ؟ مگر خداوند نفرموده بود : جاهد الکفار والمنافقین و ‫#‏اغلظ‬ علیهم ؟

سلام علیکم و رحمه الله

مطلبی که در این تاپیک مطرح شده در رابطه با اسلامی یا غیر اسلامی بودن رفتار داعش است . گفته شد که کشتار مسلمین و کفار و اهل کتاب پس از تصرف شهر و خارج از جنگ , حکمی الهی و اسلامی است.

و همچنین در پاسخ ذکر شد که اگر چنین حکمی در اسلام وجود داشت پیامبر پس از فتح مکه با کفار و مشرکین و یهود مکه باید چنین میکرد .
آنچه که واضح است پیامبر که مجری احکام الهی است و از هوای نفس تبعیت نمیکند و کلامی نمیگوید و یا کاری نمیکند, مگر اینکه آن کلام و آن عمل مطابق با فرمان خداوند باشد
نه تنها چنین نکرده بلکه بر خلاف آن عمل کرده ؛ یعنی به همه آنها امان داده و قبل از ورود به مکه به مسلمین تاکید کرده که روز مرحمت و بخشش است و نه روز قصاص و کشتار . این حکم الهی است .

حال اگر کسی مدعی هست که حکم الهی در آن روز خلاف دستور پیامبر بوده و رفتار داعشی را با کفار مکه خداوند به پیامبر فرمان داده
یعنی در آن روز آیاتی نازل شده مبنی بر کشتار کفار و مشرکین و یهود مکه اولا آن آیات را بیاورد و این یک تحدی است.
و بعد اینکه
اگر شاهدی بر این ندارد از تهمت ناروا به آیات الهی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شایسته است توبه کند و دست بردارد .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم 13 سال قبل از هجرت در میان قریش زندگی و مبارزه کردند 3 سال غیر علنی 7 سال علنی و با مواجهه عینی و رو در رو بدون اینکه حکم و آیه ای نازل شده باشد برای مقابله و جهاد و بدون دست بردن به قبضه شمشیر
و 3 سال هم در تبعید . پیروان آن حضرت را که اکثرا از افراد ضعیف جامعه و یا بردگان بودند میکشتند و در لیله المبیت هم همین کار را با پیامبر میخواستند بکنند بعد از اینکه دیدند اهانت ها تهدید ها و تطمیع آنها به جائی نمیرسد . این پیامبر چگونه بزدل بوده و از قریش میترسیده ؟

امروز داعش نمونه عرب جاهلی است . برای هر کسی که ادعای شجاعت دارد این فرصت مهیاست که یک هفته برود و در میان آن ها نقدشان کند و اگر جعت در خودش دید مخالف آنها رفتار نماید.
بسم الله .

پیامبر اکرم با همین قریش چند ده جنگ داشتند و خودشان شخصا در غزوات حضور می یافتند و سران اینها را به درک واصل میکردند . این چه شخصی است که میگویند از قریش ترسیده
او کسی است که با اتکا به خداوند متعال , یک تنه در میان کسانی رسالت خود را انجام داد که از هر رذیله ای فروگذار نبودند و خود را منع نمیکردند بلکه در جنایاتشان یکدیگر را مشوق بودند .

بعد از مجارای لیله المبیت و پس از صلح حدیبیه , حج واجب را با یارانشان بدون شمشیر در مکه انجام میدادند . چه کسی در شجاعت با ایشان قابل مقایسه است؟ اگر او را شناخته ایم چگونه میتوانیم بگوئیم او از قریش یا بنی بشر دیگری میترسیده و لذا حکم الله را انجام نداده ؟

در مورد روایاتی که از فیسبوک نقل فرمودید ارتباطی با موضوع این تاپیک ندارد. در تاپیکی مرتبط آن را مطرح نمائید .

یاحق

فاتح;564617 نوشت:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم 13 سال قبل از هجرت در میان قریش زندگی و مبارزه کردند 3 سال غیر علنی 7 سال علنی و با مواجهه عینی و رو در رو بدون اینکه حکم و آیه ای نازل شده باشد برای مقابله و جهاد و بدون دست بردن به قبضه شمشیر
و 3 سال هم در تبعید . پیروان آن حضرت را که اکثرا از افراد ضعیف جامعه و یا بردگان بودند میکشتند و در لیله المبیت هم همین کار را با پیامبر میخواستند بکنند بعد از اینکه دیدند اهانت ها تهدید ها و تطمیع آنها به جائی نمیرسد . این پیامبر چگونه بزدل بوده و از قریش میترسیده ؟

با سلام

ما هم قبول داریم که رحمتش زیاد بود، اما علت رفتار دو گانه رسول خدا ص در برخی قتلها واحکام را نمیدانیم مثلا چرا عبد الله ابی سرح را بخشیدند اما عبد الله خطل ویکی از دو کنیزش ونضر بن الحريق وابوعفك و عصماء ... را نبخشیدند ؟!

فاتح;564617 نوشت:
در مورد روایاتی که از فیسبوک نقل فرمودید ارتباطی با موضوع این تاپیک ندارد. در تاپیکی مرتبط آن را مطرح نمائید .

اینها را خودم در #فیس بوک نوشتم تا از #تجارب همگان استفاده کنم و نظر #دیگران را هم بدانم !

خیر البریه;564648 نوشت:
ما هم قبول داریم که رحمتش زیاد بود، اما علت رفتار دو گانه رسول خدا ص در برخی قتلها واحکام را نمیدانیم مثلا چرا عبد الله ابی سرح را بخشیدند اما عبد الله خطل ویکی از دو کنیزش ونضر بن الحريق وابوعفك و عصماء ... را نبخشیدند ؟!

سلام علیکم و رحمه الله

فقط زحمت نبود . اگر مقدر شد در جمع جاهلی قرار گرفتید شجاعت پیامبر را با تمام وجود درک خواهید کرد.

اما بعد اینکه , موضوعات مختلف را با هم خلط نکنید و احکام مختلف را با هم نسنجید تا مشکل درست نشود.

جرم عبدالله بن خطل 1- مرتد شد خیانت کرد و مامور مسلمان همراهش را سر برید( قتل نفس ) و 2- ساب النبی بود شعر میگفت و در میان مردم مکه هجو صاحب رساله را میکرد
جرم عبدالله ابی سرح 1- مرتد شد به مکه فرار کرد و 2- به خدا وپیامبرش دروغ می بست کاری که همه کفار میکردند . پیامبر حکم عفو عمومی صادر کردند ؛ این حکم دلالت بر عفو 2 جرم ابی سرح میکند
ولی حداقل بر این جرم ابن خطل یعنی ارتداد , خیانت و قتل نفس نافذ نیست. هم حق الله و رسول دارد و هم حق الناس

با عرض معذرت از حضور شما , اگر این طور بخواهیم پیش برویم موضوع اصلی , دفن در حواشی غیر مرتبط میشود.

یاحق

zarif razavi;564611 نوشت:
چنانچه زن و کودک اهل حربی خودشان موافق دشمنی با نظام اسلامی نباشند معیار اینکه زن و کودک فرد حربی به بردگی گرفته می شود چیست؟به نظر عادلانه است؟

با سلام
زن فرزندی که که در جنگ مشارکت نکنند در امان اند.

zarif razavi;564609 نوشت:
با سلام و خسته نباشید
ببخشید میخواستم گرفتن مشروعیت از خدا که به ولی فقیه در عصر غیبت تعلق می گیرد چگونه است و بیشتر برام توضیح دهید؟
مثلا ابوبکر بغدادی (سرکرده داعش) اینجور که در زندگینامه ش خوندم دارای تحصیلات فقهی و اسلامی است و حتی بر منبر سخنرانی می کرد. ملاک اینکه خداوند مشروعیت را به کسی می دهد از کجا نشات میگیره؟چگونه می توان فهمید؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی
حق حاکمیت و ولایت حق مخصوص خداست چون او خالق و مربی و مالک حقیقی انسان هاست پس جز او نمی تواند بر انسانها حکومت و ولایت داشته باشد اما این اعمال حکومت و ولایت باید با واسطه باشد چرا که خدا جسم نیست که در بین جامعه انسانی اعمال حکومت کند پس این حق را خدا به پیامبرانش و به جانشینان پیامبرانش (امامان ) می دهد. تا وقتی که امامان حاضر باشند این اعمال حکومت فقط توسط آنها جایز است و هر نوع امال حکومتی غیر آنها باطل است و مشروعیت ندارد و حکومت طاغوت است این مضمون را خدا در سوره بقره آیه سوم آیه الکرسی بیان می کند که یا ولایت الله است یا ولایت طاغوت.
در جای دیگر می فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ.
این اولوا الامر را نیز پیامبر فرموده اند که اهلبیت من هستند.
تمام این ولایت ها به نوعی به ولایت الهی بر می گردد
اما در زمان غیبت امام مسلم این است که راضی به تعطیل شدن احکام نیستند برای همین کسانی را به عنوان نایبان خود به طور خاص و در ادامه به طور عام در بین مردم حاکم قرار می دهند.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «... من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله» ؛اصول كافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.

توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج): «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله»؛وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8

با سلام

سوال من اينست كه چرا رسول الله ص عبدالله ابی سرح را دستور کشتنش را داده بودند به شفاعت عثمان بخشیدند ؟! یا از ترس عثمان و قریش ؟! چون خود عثمان هم قاتل رقیه بود !!!!!!

با سلام

به ذهن اینجانب میرسد که :

آنچه که از ظواهر آیات وروایات برمی آید صرفنظر از بحث قضا وقدر وامتحانات ، رسول الله ص در جامعه عرب وحشی که آخر خونریزی وفساد و فحشا بود برای انقلاب اسلامی نیازمند وسایل وابزاری بودند که یکی از آنها همین ازدواج با قبائل عرب و جلب حمایت آنها بود زیرا که اعراب صهر را موجب خویشاوندی میدانستند .

عن عمر قال : نستعين بقوة المنافق وإثمه عليه (ابن أبى شيبة ، والبيهقى) .... جاهد الکفار بالمنافقین !

حتی اسم خواستگاری نیز موجب ایجاد آرامش میشد .

بزبان دیگر رسول خدا ص چاره ای بجز کنار آمدن با بزرگان قریش نداشت و هرگونه درگیری موجب انهدام اصل اسلام میشد . مثل همان جریان ترس رسول الله ص از قوم عائشه برای اصلاح کعبه ، البته ترس از جان خودش نبود زیرا محمد ص شجاعترین عرب بود بلکه ترس از برای دین خدا .

اما سوالی که به ذهن همگان در این جا می آید چرا خداوند ورسولش با یک قدرت و قوه قاهره همه چیز را درست و تنظیم نکردند و منافقین را نکشتند وجلوی تحریف را نگرفتند و..... اینجاست که سنت خدای متعال بر اجبار نیست و در همه ادیان گذشته هم کشتن رسولان وتحریف ادیان مشهود بود هرچند که اسلام بطور کامل ابلاغ واعلام شد وکسانیکه بخواهند میتوانند با همین کتاب وسنت هدایت شوند حتی به حضور آخرین امام هم برسند .

در اجرای حدود هم همین رعایت مصالح هست با اینکه طبق اصول : «لاشفاعة فی الحد» و اصل عدم تاخیر : لیس فی الحدود نظر ساعة، همچنانکه آمده مثلا از اجرای حد در سرزمین کفار خودداری شود چون امکان الحاق مجرم به کفار و تنفر از اسلام وجود دارد و.....

اما در مورد آیاتی که در قران در باره قطع دست وپا و گردن واعدام مفسدین دارد و .... همه اینها باید توسط شریک قران که عالم به ظاهر وباطن دین است اجرا شود و تابع مصالح و مفاسد مهم واهمی است که هر کس بدان واقف نیست .

[=Times New Roman]سلام خدمت دوستان عزیز و سپاسگزار از نوشته‌های ارزشمندشان،
همچنان که مستحضرید بحث این تاپیک دربارهٔ حقوق بشر در احکام اسلامی و به ویژه احکام جهاد است؛ لذا از دوستان درخواست دارم ــ همچنان که استاد فرمودند ــ بحث‌هایی را که به این موضوع مربوط نیست در تاپیک‌های مربوط به خودش بگذارند، تا هم مد نظر کسانی که مایل به پی‌گیری آن‌ بحث‌ها هستند قرار گیرد و هم مایهٔ تطویل بحث و تشتت خاطر و در نتیجه بی‌رغبتی دوستانی که پی‌گیر این بحث هستند نشود.
سپاس فراوان.

سلام و عرض ادب

فرهنگ;559805 نوشت:
آیا رفتارهای بنیادگرایانهٔ داعش از منظر اسلام محکوم است؟

خیر

همانطور که افراطی گری ریشه در بطن سایر ادیان
الهی(مسیحی یهودی) و غیر الهی (هندوییسم بودیسم زرتشت) یا حتی سایر مکاتب ( کمونیست لنینیست مائوئیست و یا نازیسم) و یا حتی صوفی گری و جود دارد

به طور خلاصه و تلگرافی خدمت شما عرض میکنم:

این افکار و گرایشهای افراطی، ذاتیِ افکاربرآمده، از نهاد بشر هستند!!
تنها راه واپس نهادن این اعمال شرورانه ، تغییر بنیادین در نگرش بشر به منشاء خود و جهان می باشد
که انسان، در یابد؟!! انسان؛ به مانند زمین در جهان بینی بطلمیوسی، مرکز کائنات نیست..
جهان بدون مرز و مرکز هست هر وقت این نکته را درک کرد آن وقت راه حلها مقطعی و دوره ای برای هر مرحله از حیات خود را نشان خواهند داد

پیروز و موفق باشید

[=Times New Roman]و اما پاسخ‌ها خدمت استاد گرامی جناب شعیب،
ضمن تشکر از فرمایش‌هایشان:

شعیب;563394 نوشت:
پس کافری که باید با او جنگید و حربی است کافر کتابی یا غیر کتابی است که با مسلمانان سر ناساز گاری دارند.

[=Times New Roman]
بزرگوار دربارهٔ حکم کافر حربی منابع خدمت حضرت‌عالی عرضه شد، اگر لازم باشد منابع بیشتری هم عرضه خواهد شد. اما حضرت‌عالی می‌فرمایید که فقها آنچه گفته‌اند (که جهاد با غیراهل کتاب لازم است) مد نظرشان نبوده بلکه آنچه نگفته‌اند (که این‌ها اگر به حکومت اسلامی تعرض کردند جهاد با آن‌ها لازم است) مد نظرشان بوده. با این حساب گمان می‌کنم هر منبع دیگری هم آورده شود مفید نباشد؛ با این حال حضرت‌عالی به متن امام خمینی دقت بفرمایید نامی از کافر حربی نیست:

نقل قول:
[spoiler]
-جزيه از غير آن‌ها [یهود و نصارا و مجوس] از اصناف كفار و مشركين مانند بت‌پرستان و ستاره‌پرستان و غير آن‌ها - عرب باشند يا عجم - قبول نمى‌شود. و بين كسانى كه انتساب داشته باشند به كسى كه داراى كتاب است مانند ابراهيم و داوود و غير آن‌ها عليهم السلام و بين غير آن‌ها، فرقى نيست. بنا بر اين، از غير سه طايفه، چيزى قبول نمى‌شود مگر اسلام يا قتل. و همچنين از كسى كه خود را نصرانى يا يهودى يا مجوسى قرار دهد بعد از آن‌كه كتابشان با اسلام منسوخ شد، قبول نمى‌شود؛ پس كسى كه داخل اين طوايف بشود حربى مى‌باشد، مشرك باشد يا از بقيۀ فرقه‌هاى باطل.[/spoiler]
طبعاً اینجا منظور اگر حمله کردند نیست؛ موضع اصلاً ذیل احکام جزیه مطرح شده است. در شرایط جنگ که نمی‌شود از اهل کتاب فقط جزیه گرفت و با ایشان جهاد نکرد. و همچنان که می‌بینید بین مشرک و دیگران فرقی نیست و فکر می‌کنم روشن باشد که حکم مشرک جهاد است. به نقل از کتاب جهاد استاد مطهری

نقل قول:
[=mitra]
تفاوت ميان مشرك و غير مشرك

[=nesf]مسئله ديگريكه ما اينجا بايد اين مسئله را عنوان كنيم اين است كه در
[=nesf]قانون جهاد ، اسلام ميان مشرك و غير مشرك تفاوت قائل شده ، نوعی‏
[=nesf]همزيستی با غيرمشرك را اسلام جايز دانسته است كه با مشرك جايز ندانسته‏
[=nesf]است .
[=Times New Roman]
این متن هم از جواهر الکلام به قدر کافی گویاست:

نقل قول:
[spoiler][=nassim] فيمن يجب جهاده، وهم ثلاثة) الأول (البغاة على الإمام من المسلمين عليه السلام و) يلحق بهم مانعوا الزكاة وإن لم يكونوا مستحلين كما تعرفه إنشاء الله، والثاني (أهل الذمة، وهم اليهود والنصارى والمجوس إذا أخلوا بشرائط الذمة و) [=nassim]الثالث[=nassim] (من عدا هؤلاء من أصناف الكفار، وكل من يجب جهاده فالواجب على المسلمين النفور إليهم، إما لكفهم) عن فسادهم كما في البغاة الذين هم من المسلمين، ومن هجم على بلاد الاسلام من غيرهم على وجه يخشى منه على بيضة الاسلام أو على أسر المسلمين وقتلهم وسبي ذراريهم (وإما لنقلهم إلى الاسلام) أو الايمان أو إعطاء الجزية كما في الأقسام الثلاثة أيضا، فما قيل - من كون العبارة لفا ونشرا مرتبا على أن يكون لكفهم للبغاة، ولنقلهم إلى الاسلام للقسمين الأخيرين[/spoiler]

حتی دلیل اینکه چرا با چنین افرادی باید جنگید هم آمده.
اینکه شما می‌فرمایید اگر با حکومت اسلامی سر ناسازگاری داشتند، به یک معنا درست است؛ چون از طرف حکومت اسلامی به دین اسلام دعوت می‌شوند و اگر نپذیرفتند با آن ها جنگ می‌شود. بنابراین طبعاً اگر مسلمان نشوند طرف جنگ تحمیلی خواهند بود.
عموماً برای تشخیص نظرات فقها معمولاً به همین کتاب‌های جواهرالکلام و عروة الوثقی و ... مراجعه می‌شود و نه به کتاب استاد مطهری.
آنچه ایشان فرموده‌اند اگر غیر از این باشد نوآوری یا نظر غیرمشهور بوده که نمونه‌ای از آن در نوشتار ۴۶ از آیت الله صدر نقل شد.
و در این خصوص

شعیب;563394 نوشت:
حتما توجه دارید که ویکی فقه به علت امکان ویرایش منبع قابل قبولی نیست.

در صفحهٔ دربارهٔ ما آمده:

نقل قول:

    [*=center]سیاست و ضوابط: تلاش ویکی‌فقه بر مقابله آراء فقهی و اصولی فقهای بزرگوار استوار است. یکی از سیاست‌های اصلی آن رعایت احترام به صاحبان نظریه است. اتقان و مستند بودن مطالب یکی دیگر از سیاست‌هاست که در نگارش مطالب باید رعایت شود. تدوین مطالب توسط طلاب قم، مشهد، نجف و سایر حوزه‌های علمیه با رعایت اتقان و استناد، انجام می‌شود.

[=Times New Roman]

شعیب;563394 نوشت:
با رجوع به قران نیز معنای دوم به نظر صحیح تر می آید:
« خداوند شما را از كساني كه با شما در كار دين كارزار نكرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره نكرده اند، نهي نمي كند از اين كه در حقشان نيكي كنيد و با آنان دادگرانه رفتار كنيد ؛ بي گمان خداوند دادگران را دوست دارد.» (ممتحنه، آيه Dirol
« خداوند فقط شما را از كساني كه با شما در كار دين كارزار كرده اند و شما را از خانه و كاشانه تان آواره كرده اندو براي راندنتان (با ديگران) همدستي كرده اند ، نهي مي كند از اين كه دوستشان بداريد و هركس دوستشان بدارد ،آنانند كه ستمكار ( مشرك) هستند.» (ممتحنه، آيه 9)
شعیب;563456 نوشت:
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. [البقرة:190]

به قول علامه شهید مطهری این آیه از آن سری از آیاتی است که تخصیص نمی خورد یعنی نمی شود گفت که در جایی خدا به مسلمانان بگوید تعتدو که خدا تعدی کننده ها رادوست دارد ( اعاذنا الله)

پس حتی در مقابل مشرکان( کافر های غیر کتابی) نیز نباید تعدی و زیاده روی کرد.

پیرامون چنین استناداتی که به قرآن در فرمایش شما آمده، توجه بفرمایید که
بحث بر سر مشهور بین فقهاست. نظر و برداشت حضرت‌عالی ممکن است با مشهور فقها متفاوت باشد. (همچنان که برداشت بنده برمبنای فهمم از قرآن در برخی موارد، فقهی یا اعتقادی، با آنچه علما می‌گویند متفاوت است.)
فقهایی که حکم با جهاد با غیراهل کتاب داده‌اند قرآن را به عنوان یکی از منابع حجیت قبول دارند، اما برداشتشان چیز دیگر بوده؛ چه بسا آن را با منابع دیگری مثل حدیث و سنت به معنایی دیگر حمل کرده‌اند.
مثلاً هیچ بعید نمی‌دانم دربارهٔ اینکه تعدی جائز نیست، آن‌ها بگویند البته که جائز نیست، اما کشتن غیرکتابی نه تعدی بلکه عین عدل و رحمت و ... است؛ چون وجود این‌ها مانع گسترش اسلام و بلکه مایهٔ ترس مسلمین است؛ و به علاوه چون این‌ها برخطا و گنه‌کارند هرچه سریع‌تر از دنیا بروند گناهشان کمتر است لذا کشتنشان عین لطف به ایشان است.

بنده البته بسیار خوشحالم که حضرت‌عالی هم این گونه جهاد را ظلم و تعدی می‌دانید، ولی به هرحال حکمی است که فقها داده‌اند و شاید در آینده هم عده‌ای باز همین حکم را بدهند و عده‌ای هم برمبنای اینکه اسلام یا مرجع ما چنین گفته (و اگر درست باشد دو ثواب و اگر نادرست باشد برای اجتهادش یک ثواب خواهد برد) خدای‌نکرده اقدام به چنین کارهای داعش‌واری بکنند.

[=Times New Roman]

شعیب;563464 نوشت:
آنچه که بیان شده فتاوای مختلف در این باب است ولی آنچه که با آیه قرآن باید سازگاری داشته باشد همان مفهوم "لا تعتدوا" است که در پست قبلی گذشت
جنگ اسلامی تعدی و ظلم در آن نیست
شهید هم در این عبارت با آوردن"إلا أن يؤدي إلى قتل نفس محترمة فيحرم" به آن اشاره دارد.
اگر این کارها به کشته شدن عده ای که کشته شدن آنها جایز نیست منجر شود حرام است و شارع آن کار را جایز نمی داند چه این که روایات بسیاری در منع از این قبیل کارها در جنگ داریم .
فرض اگر عده ای که همه بر علیه مسلمانان شوریده اند و راهی جز این اقدامات برای دفع توطئه آنها نیست در یک جا جمع باشند و راه منحصر در هدم بنا ها و ...باشد بنابر قاعده اهم مهم امام اجازه این کار را می دهد

در مورد فتح، آنچه حضرت‌عالی فرمودید (دربارهٔ حرمت القاء سم و آتش) با مطالبی که بنده از شرح لمعه نقل کردم و شبیه آن در کتاب‌های دیگری هم کم نیست، مطابق نبود.
در آنجا سخنی از اینکه اگر این کارها ناگزیر باشد، نبود؛ همچنان که در ادامهٔ آن متن هست، اگر ضرورت باشد حتی کارهای دیگری مثل قتل زن و بچه و مجانین هم جائز خواهد بود. (همان کتاب شرح لمعه).
افرادی که کشته شدنشان جایز نیست، مسلمین و اهل کتاب هستند.

بنده عرایض و شواهد دیگری هم دارم در خصوص اینکه علما و فقها ضروری اسلام را چه دانسته‌اند و فتاوایی که خدای‌نکرده اگر اجرا شود، نتایجی ناگوار خواهد داشت، اما چون به شدت پرهیز دارم از این اقاویل درباب تعصبات بین مذاهب و نیز چون رأی محدودی است سخن را کوتاه می‌کنم ولی این را می دانم که اگر خدای‌نکرده کار به دست تندروان باشد پتانسیل رفتارهای افراطی در این خصوص هم هست.

چون فکر می‌کنم مطلب به جایی رسیده، اگر شما فرمایشی دارید می‌شنوم ولی با اجازهٔ شما بحث دربارهٔ این نکته را ادامه ندهم و راجع به آن نکته‌ای که جناب محی‌الدین گفتند که انجام چنین رفتارهایی از سوی داعش بد است و از سوی مذهب حق اگر اجرا شود بجاست، سخنان دوستان را بشنویم.

[=Times New Roman]

متحیر;565240 نوشت:
خیر

همانطور که افراطی گری ریشه در بطن سایر ادیان الهی(مسیحی یهودی) و غیر الهی (هندوییسم بودیسم زرتشت) یا حتی سایر مکاتب ( کمونیست لنینیست مائوئیست و یا نازیسم) و یا حتی صوفی گری و جود دارد

به طور خلاصه و تلگرافی خدمت شما عرض میکنم:
این افکار و گرایشهای افراطی، ذاتیِ افکاربرآمده، از نهاد بشر هستند!!

سلام خدمت دوست گرامی، جناب متحیر
سپاسگزار از شما که به بحث ریشه و علل این‌گونه رفتارها اشاره کردید.

به نظر من پاسخ منفی به این سؤال که «آیا اسلام این‌ها را محکوم می کند یا نه» مستلزم این است که لااقل یکی از این دو گزاره رد شود:

۱. این رفتارها (از سوی هر کسی که انجام شود) ظالمانه است.
۲. قوانین اسلام عادلانه است و باید باشد.

نمی‌دانم شما نوشته‌های قبلی را مطالعه کرده‌اید یا نه، فکر می‌کنم همهٔ ما شرکت‌کنندگان در بحث، گزارهٔ دوم را پذیرفته‌ایم؛ و همچنین جواب اکثرمان به سؤال عنوان تاپیک مثبت است. اما

اختلاف نظر یکی در گزارهٔ نخست است با جناب محی‌الدین که مجری عمل را در ظالمانه بودن یا نبودنش دخیل می‌دانند.

اختلاف نظر دوم که به نظر من معیار پاسخ منفی یا مثبت به سؤال است این است که قوانین اسلام چه چیز هست. نظر و فتوای چه کسی را باید به عنوان اسلام و قوانین اسلام پذیرفت؟ آیا در همهٔ موارد مسلماتی هست که بتوان آن را رأی اسلام دانست؟ صرف اینکه عدهٔ زیادی حکمی را به عنوان قانون پذیرفته‌اند آن را اسلامی نمی‌کند؛ همچنین بعید نیست که برخی مواردی را که گذشتگان به عنوان حکم مسلم تلقی می‌کرده‌اند بعدها رد شود و رأیی دیگر جایگزین آن شود.
به نظر بنده اگر قانون اسلام همان چیزی باشد که در کتب فقها هست، برخی از این‌گونه رفتارها محکوم اسلام نخواهد بود. اما استاد شعیب می‌فرمایند خواهد بود.
به هر روی به نظر می‌رسد هنگامی که خداوند را به عنوان عادل بپذیریم همچنین اگر دین اسلام را دینی الهی بدانیم هر آن چیزی که عادلانه نباشد باید از اسلام نفی کنیم. اما غالباً این مسئله هست که معیار عادلانه بودن چیست؟ ممکن است کسانی بگویند معیار عدالت را خود دین تعیین می‌کند؛ اما این سخن صحیح به نظر نمی‌رسد. ما همچنان که باید قوانین منطقی مستقل از دین داشته باشیم تا با آن‌ها در مورد حقانیت یا عدم حقانیت یک مدعی بررسی کنیم، و همچنین قواعدی مستقل برای زبان و مفاهمه تا با آن زبان دین و ... را بفهمیم باید برای عدالت هم معیارهایی مستقل از دین داشته باشیم و با آن‌ها عادلانه نبودن و در نتیجه الهی نبودن ادعاهای دروغین منسوب به مذاهب و ادیان را بررسی کنیم.
در سخنان جناب شعیب هم قسمت‌هایی آمده که فرموده‌اند «این رفتار نه انسانی است و نه دینی». یعنی گویی ایشان هم انسانی بودن را مستقل از دینی بودن می‌دانند. اما معیار این انسانی بودن چیست؟ آیا معیاری درونی و شهودی و وجدانی دارد یا نه؟ اگر این را هم همان دین تعیین بکند دیگر این عبارت زائد است. (مثلاً به نظر بسیاری از گرامیان مجازات سنگسار چون دینی و اسلامی است انسانی است؛ اما به نظر می‌رسد که اگر به ایشان قبولانده شود که دینی نیست آن را انسانی نخواهند شمرد.)

[="Times New Roman"]از دوستان درخواست می‌کنم این مطلب را مطالعه و بنده را از نظراتشان بهره‌مند فرمایند؛ سپاس:

نقل قول:
اسلام دینی برای همه زمان ها، و مکان ها متکی بر ارزش ها، هنجارها و احکامی حکیمانی، عادلانه و عقلایی است. امور ایمانی و اعتقادی، ارزش های اخلاقی و احکام فقه عبادی و برخی قواعد در فقه معاملات، بخش های اصلی دین هستند که همگی فرازمانی، فرامکانی و دائمی هستند. اما در فقه معاملات، یعنی احکام غیرعبادی، مؤلفه مقتضیات زمان و مکان بسیار جدی است. کلیه احکام جزایی و کیفری، احکام مدنی، امور بین الملل و حقوق اساسی که بعضاً ریشه در کتاب و سنت دارند، در زمره فقه معاملات شمرده می شوند. تمامی این احکام در زمان صدور قطعاً حکیمانه، عادلانه و عقلایی بوده است و الا از سوی شارع صادر نمی شد. هیچ یک از این احکام در عرف عقلای عصر نزول، ظالمانه، خشن یا غیرعقلایی محسوب نمی شده است.
احکام حوزه معاملات را نمی توان کاملاً توقیفی و تعبدی دانست، به نحوی که عقول انسانی هیچ مصلحتی در آن ها ادراک نکنند و تنها از باب تعبد محض به آن ها گردن نهاده باشند؛ به ویژه اینکه احکام معاملات احکامی امضایی هستند نه تأسیسی. یعنی اسلام عیناً، یا با اصلاحاتی، احکام عرف پیش از خود را امضا کرده است، به نحوی که این احکام را می توان حاشیه ای بر عرف عصر نزول دانست. واضح است که عرف آن زمانه توقیفی، تعبدی و قدسی نبوده است والا توسط عقلا استخدام نمی شد. این احکام در راستای تحقق عدالت و استیفای مصالح دنیوی جوامع انسانی تشریع شده اند.
از سوی دیگر، نمی توان انکار کرد که مسائل انسانی، به ویژه در حوزه اجتماعی و عرف جوامع انسانی، به شدت متحول شده است و بسیاری از مسائل که در قرون گذشته عادلانه، عقلانی و به هنجار محسوب می شد، امروز ظالمانه، ناهنجار و برخلاف سیره عقلا به حساب می آید. مسائل حقوق بین الملل بیش از مباحث حقوق عمومی، و مباحث حقوق عمومی بیش از حقوق جزایی و کیفری و مسائل حقوق کیفری بیشتر از مباحث حقوق مدنی مشمول این تغییرات و تحولات جداً عمیق شده اند. واضح است که فقه عبادی کمتر از تمامی حوزه های فقه تحت تأثیر این تحول و تغییر قرارگرفته است.
از آنجا که عدالت مقیاس دین است و نه دین مقیاس عدالت، و از آنجا که عقلایی بودن مقیاس حوزه اجتماعیات و فقه معاملات است، می توان نتیجه گرفت که احکام فقهی تا زمانی که بر مقتضای عدالت باشند و سیره عقلا بر خلاف آن ها نباشد، دارای اعتبار و حجیت هستند. آیا در مذهب عدلیه می توان احکامی برخلاف سیره عقلا و منافی ضوابط عدالت را شرعی و دینی دانست؟ مخالفت یقینی حکمی با سیره عقلا یا تنافی با ضوابط عدالت یا اثبات بیشتربودن مفاسد از مصالح، کاشف از موقت بودن و غیردائمی بودن چنین احکامی است. یعنی چنین احکامی از تشریعات متناسب با مقتضیات عصر نزول بوده است نه از تشریعات دائمی و ثابت شارع. فلسفه وجود چنین احکامی در متن کتاب و سنت لزوم حل مشکلات عصر نزول و زمان های مشابه است. اگر شارع به تشریع چنین احکامی (آن هم با وجود نیاز شدید مردم آن زمانه) نمی پرداخت، حق رسالت در مورد مخاطبان و مردم مشابه ایشان ادا نشده بود، و اگر افرادی این گونه احکام مقید به مقتضیات زمان و مکان عصر نزول را احکام دائمی و ثابت اسلامی بپندارند، معنای دین، هدف بعثت و روح اسلام را درک نکرده اند. اسلام معنوی یعنی توجه جدی به اهداف و غایات متعالی دین و معنای اسلام. یعنی اینکه احکام و قالب های عملی را برتر از اهداف و غایات دین ندانیم و یقین بدانیم که احکام مطلوب، بالعرض و غایات، مطلوب بالذات هستند. احکام شرعی طریق تحصیل غایات متعالی دین هستند و هر راهی تا زمانی اعتبار دارد که ما را به مقصد برساند. اگر به یقین (نه به ظن و گمان) محرز شد که طریقی دیگر طریقیت ندارد و واصل به مقصد نیست، در این صورت از اعتبار ساقط می شود و طریق تازه ای برای وصول به آن مقصد عالی پیش بینی می شود. البته معنای این سخن این نیست که تمامی احکام فقه غیرعبادی، بالفعل فاقد اعتبارند. بلکه این سخن توجه به یک احتمال جدی است. توجه به مقتضیات زمان و مکان بر اساس ضوابط مذهب عدلیه و تعالیم کتاب و سنت معنایی جز این ندارد. بنابراین، ملاک اعتبار، حجیت و تداوم احکام فقهی سربلندی در دو آزمون مهم است : اول، برخلاف عدالت نباشد؛ دوم، برخلاف سیره عقلا نباشد؛ هرچند بازگشت هر دو ضابطه بالمال به ملاک واحدی است. عدالت نیز توسط عقلا احراز می شود، اما اهمیت عدالت باعث شده آن را از دیگر ضوابط عقلایی متمایز مطرح کنیم.
ضمناً برخلاف مدل های پیشین، احکامی که از آزمون مهم فوق سربلند به در نیامده باشند، به عنوان احکام متغیر و مشروط به شرایط خاص محسوب می شوند، اما با انتقای مصلحت و احراز مخالفت با سیره عقلا یا عدالت در می یابیم که زمان اعتبار این حکم به سرآمده و از احکام موقت نه ثابت و دائمی محسوب می شده است. اما تشریع حکم دینی در آن جایگاه و موضع به فقیه یا ولی فقیه سپرده نمی شود چرا که تشریع تنها منحصر در خدا و رسول(ص) است و اصولاً در لوح واقع نیز دلیلی بر وجود حکم شرعی دیگری نداریم تا قابل استنباط باشد؛ بلکه به جای این احکام متغیر که زمانه شان به سرآمده، قوانین عقلایی از سوی عقل جمعی مردم وضع می شوند و به هیچ وجه به دین نسبت داده نمی شوند. بنابراین احکام متغیر دینی جدید نداریم و تشریع نیز تنها در ید شارع باقی می ماند. با عقل عرفی احکامی را تشخیص دادن و به دین و شرع نسبت دادن کار صحیحی نیست. به علاوه، این انحصار احکام دینی به احکام ثابت عادلانه عقلایی موجود در کتاب و سنت ما را از سقوط به ورطه عقل ظنی و لوازم آن ایمن می دارد.
با پیش گرفتن این شیوه اگرچه قلمرو فقه به تدریج کوچک و کوچکتر می شود، و به تدریج مشخص می شود برخی از احکام شرعی از احکام ثابت دائمی نبوده اند و لذا به احکام متغیر فاقد اعتبار در این زمان منتقل می شوند، اما با عنایت به ابعاد واقعی دین، دینداران فرصت تعمیق ایمان و ارتقای معرفت وسیع تری را می یابند. با قبول رویکرد اسلام معنوی و غایت مدار، تعالیم واقعی اسلام رویاروی عدالت، سیره عقلا و تجدد قرار نخواهدگرفت. بنابراین، احکام شرعی طریقی به سوی بسط عدالت، تحقق موازین عقلایی و استیفای مصالح عمومی است و این گونه نیست که خود این احکام فقهی موضوعیت داشته باشند، یا قالب و ظاهر فقهی قداست داشته باشد. لذا هر حکم شرعی تا زمانی که طریقیت خود را به سوی نیل به اهداف و غایات دینی حفظ کند باقی می ماند و به مجرد احراز عدم طریقیت از دایره احکام شرعی خارج شده به موزه احکام متغیر سپرده می شوند.
تشخیص موافقت و عدم موافقت احکام شرعی با ضوابط عدالت و سیره عقلا به عهده عرف دین شناسان و عالمان دین است و نه فقط فقیهان. لازمه چنین وظیفه سترگی علاوه بر درک عمیق از دین و متون دینی، شناخت علمی مقتضیات زمانه، سیره عقلا و ضوابط عدالت به عنوان ملاک ماقبل دینی است. عرف عالمان و متخصصان رشته های مختلف علوم انسانی و تشخیص غالب ایشان بالاترین روش درک سیره عقلا و معرفت مقتضیات زمان و مکان است.

داعش نه بر اساس آموزه های قران و بلکه بر اساس احادیث جعلی شکل گرفته است و همین گونه است کلیه فرقه های اسلامی. پس بیایید قران را اصل قرار دهیم. در اسلام نه سنگسار وجود دارد و نه قطع دست دزد و نه سر بریدن ولی در احادیث جعلی چرا.

موحد;565883 نوشت:
داعش نه بر اساس آموزه های قران و بلکه بر اساس احادیث جعلی شکل گرفته است و همین گونه است کلیه فرقه های اسلامی. پس بیایید قران را اصل قرار دهیم. در اسلام نه سنگسار وجود دارد و نه قطع دست دزد و نه سر بریدن ولی در احادیث جعلی چرا.

باسلام
اتفاقا درقران قطع دست ومواردوبرخی مواردمذکورموجوداست وبسیارتاثیرگزاروصحیح درجوامعی که مبناقراردادنداستفاده میشه
یاحق

شعیب;564696 نوشت:
با سلام
زن فرزندی که که در جنگ مشارکت نکنند در امان اند.

ببخشید مگر فرزند هم در جنگ شرکت می کند؟این مطلبی که فرمودین اگر زن و فرزند در جنگ مشارکت نکنند به بردگی گرفته نمیشن کجا نوشته؟ ممنون میشم منبعشو ذکر کنید

شعیب;564709 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
حق حاکمیت و ولایت حق مخصوص خداست چون او خالق و مربی و مالک حقیقی انسان هاست پس جز او نمی تواند بر انسانها حکومت و ولایت داشته باشد اما این اعمال حکومت و ولایت باید با واسطه باشد چرا که خدا جسم نیست که در بین جامعه انسانی اعمال حکومت کند پس این حق را خدا به پیامبرانش و به جانشینان پیامبرانش (امامان ) می دهد. تا وقتی که امامان حاضر باشند این اعمال حکومت فقط توسط آنها جایز است و هر نوع امال حکومتی غیر آنها باطل است و مشروعیت ندارد و حکومت طاغوت است این مضمون را خدا در سوره بقره آیه سوم آیه الکرسی بیان می کند که یا ولایت الله است یا ولایت طاغوت.
در جای دیگر می فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ.
این اولوا الامر را نیز پیامبر فرموده اند که اهلبیت من هستند.
تمام این ولایت ها به نوعی به ولایت الهی بر می گردد
اما در زمان غیبت امام مسلم این است که راضی به تعطیل شدن احکام نیستند برای همین کسانی را به عنوان نایبان خود به طور خاص و در ادامه به طور عام در بین مردم حاکم قرار می دهند.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «... من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله» ؛اصول كافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.

توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج): «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله»؛وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8

بزرگوار بنده میدانستم که حکومت تنها مال خداونده و با انتصاب پیامبر و امامان و منصوبان خاص حکومت غیرطاغوتی می باشد.سوالم در عصر غیبت است.اکنون سرکرده داعش نیز می گوید من خلیفه خداوند هستم و میخواهم قوانین خدا پیاده کنم و مشروعیتم از خداوند است.مسلمانان در عصر غیبت از کجا بدانند خدا مشروعیت حکومت به کی داده شده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خدمت دوست عزیز جناب موحد
حداقل بیا و بخاطر اسمی که انتخاب کرده ای یک سری به قرآن بزن و تنها معانی فارسی آن را بخوان اگر عربی بلد نیستی تا ببینی از کجا می شود فهمید که گروهی مسلمان واقعی هست یا نه ؟ کمی کتابهای مذهبی معتبر بخوان تا ببینی در اسلام طبق احادیث و روایات چه احکامی وجود دارد و چه مذهبی برحق است و حداقل این حدیث معروف ثقلین را اگر نخوانده ای شاید به گوشت خورده باشد(که قرآن و اهل بیت از هم جدا نیستند تا بر سر حوض کوثر به من برسند و اگر میخواهید گمراه نشوید ازاین دو جدا نشوید و دو انگشت مبارک سبابه شان را کنار هم قرار دادند و فرمودند که ایندو در کنار همند و از هم جدا نیستند )هر کس تنهابه قرآن اکتفا کند بدون اهل بیت گمراه می شود . این مضمونی از این حدیث معروف است . در ضمن میخواستم بدانم که کارشناسی دینی را از کدام حوزه و منابع معتبر دینی و مراجع گرفته ای که اینقدر محکم همه را به یک چوب می رانی . داعش هم همینطور تفسیر به رای می کند که کافر شده است هر چند نام دینی برای رسوا نمودن دین اسلام برای خود انتخاب کرده . تمامی این شبهات و نادانی ها در مورد دین از اینجا نشات می گیرد که مطالعات مذهبی نداریم و از مذهب فاصله گرفته و به ماهواره پیوسته ایم . خداوند همه گمراهان را هدایت نماید . آمین

zarif razavi;566155 نوشت:
بزرگوار بنده میدانستم که حکومت تنها مال خداونده و با انتصاب پیامبر و امامان و منصوبان خاص حکومت غیرطاغوتی می باشد.سوالم در عصر غیبت است.اکنون سرکرده داعش نیز می گوید من خلیفه خداوند هستم و میخواهم قوانین خدا پیاده کنم و مشروعیتم از خداوند است.مسلمانان در عصر غیبت از کجا بدانند خدا مشروعیت حکومت به کی داده شده است؟

با سلام
همان گونه که گفته شد حکومت تنها مال خداست و اوست که می تواند این حق را به غیر واگذارد و آنان را حاکم بر دیگران قرار دهد.
در این که پیامبران الهی حاکمان منصوب از طرف خدایند هیچ بحثی نیست و در این که بعد از پیامبر خاتم امامان معصوم این حق را دارا هستند قرآن و روایات کثیره ای موید آن هستند آیاتی مثل اولوا الامر و آیه ولایت و..
اما در زمان غیبت این حق توسط امامان معصوم که قول آنها برای ما حجت است به روات احادیث اهلبیت و فقهای جامع الشرایطی رسیده است که دارای شرایطی باشند که خود حضرات معصومین آن را بیان فرموده اند به عبارت دیگر فقها با این شرایط نایبان عام معصومین هستند که در همه زمان ها می باشند و کشف آنها بر عهده مکلفین است که در عصر ما این کار به خبرگان سپرده شده است.
احادیث زیادی در شرایط این حاکمان در عصر غیبت داریم که در زیر چند نمونه ذکر می شود:(که با این احادیث تکلیف گروه هایی مثل طالبان و داعش و .. که ربطی به امامان و و روایت احادیث آنها ندارند روشن می شود)
الف. حدیث خلافت:
«اللهم ارحم خلفائی ... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی.»[۱]
در این حدیث، فقها خلیفه رسول خوانده شده اند.

ب. حدیث وراثت:
قال رسول الله(ص): «العلماء ورثه الأنبیاء؛[۲] علماء وارثان انبیاء هستند.»
و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علما و فقها است. جمله ی «و من سلک طریقاً یطلب فیه علماً» که در دنباله ی این حدیث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ی معصومین(ع) مغایرت دارد.

ج. حدیث حکام:
قال علی(علیه السلام ):«العلماء حکّام علی النّاس؛[۳] علما حاکمان بر مردمند.»
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیرقابل تردید است.

د. حدیث اختیار امام:
قال علی(علیه السلام): «الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.[۴] علی(ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.»

هـ. حدیث مجاری امور:
امام حسین(ع) فرمود: «مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه؛[۵] زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.»

و. حدیث حاکم:
امام صادق(ع) فرمود:«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛[۶] مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.»
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نایب امام نیز هست.

ز. حدیث حصون:
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود:« لاّن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینة لها؛[۷] مؤمنان فقیه برای اسلام چون دژ و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.»
این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز به کار رفته است، به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و برپایی عدالت و دفع دشمنان و اداره ی امور مسلمین و سایر مسایلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.

ح. حدیث تقلید:
امام حسن عسگری از امام صادق – علیهما السلام – نقل می کند:«من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً علی هواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ أن یقلّدوه و ذلک لا یکون ألاّ بعض فقهاء الشیعة؛[۸] از فقها آن کس که پرهیزکار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامّه مردم باید از او تقلید نمایند.»
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه ی امور، مرجع و مقلّد مسلمین فقیه است، و اداره ی امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.

هـ. توقیع شریف:
«و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا (أحادیثنا) فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله؛[۹] در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.»
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعیه نیست. زیرا از واضحات است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند. همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز هست، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنها مراجعه کنند. مفهوم این کلام، آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه ی امور مسلمین و تمامی کارها و شئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.

ط. حدیث منزلت:
«منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل؛[۱۰] جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است.»
بی شکّ جایگاه انبیای بنی اسرائیل، مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیل بوده است.

ی. همچنین روایاتی مانند:
«لو لا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم» و «لا تبطل حدودالله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم». که هر کدام به نوبه ی خود، دلیل روشنی بر ضرورت نظام سیاسی و دولت و امامت و ولایت فقیه است.

[۱]. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
[۲]. کافی ج ۱ ص ۳۲.
[۳]. مستدرک الوسایل ج ۱۷ ص ۳۲۱.
[۴]. مستدرک الوسائل ج ۶ ص ۱۴.
[۵]. مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۳۱۵.
[۶]. کافی ج ۱ ص ۶۷.
[۷]. کافی ج ۱ ص ۳۸.
[۸]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۳۱.
[۹]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۴۰.
[۱۰]. بحار الانوار ج ۷۵ ص ۳۴۶.

حاضر
سلام علیکم


:ghaza:

«داعش» مخفف دولت اسلامی عراق و شام است که زمانی در گروه طالبان بودند و بعد با بروز اختلاف از آنان جدا شدند و با پرچمی مشخص و اندیشه و رفتاری متمایز از دیگر مسلمین به صحنه آمدند. این از «اسم» داعش.

امّا «رسم» آنان:
رسم آنان تشکیل می شود از دو عنصر مهم «فکری» و «رفتاری» که به توضیح آن خواهیم پرداخت نه در تاریخ اسلام بی سابقه است و نه در تاریخ انبیاء سلف. ولی آنچه مهم است اینست که عناصر فکری و رفتاری اینان در گذشته تاریخ در نقطه مقابل انبیاء (علیهم السلام) دیده می شود نه در تحت عنوان «اسلام» و «دین»!

بله رگه هایی از این نوع تفکر و رفتار را ما در جریان "خوارج" مشاهده می کنیم.
مشخصات:

آنچه «رسم» داعش را تشکیل می دهد و از «اسم» آن که مدعی «دولت اسلامی» می باشد بیگانه است اموری است که شناخت آن به جهاتي ضرورت دارد:

اولاً شناخت "داعش"باتوجه به این خصوصیات قابل دسترسي ميباشد.
و دیگر اینکه بر اساس این آسیب شناسی دامن پاک شیعه و شیعیان را ميتوان از آن خصوصيات غيرشرعي و غيرعقلاني مبرا داشت . به این معنی که هر فرد يا مجموعه اي از شيعيان بايد در انديشه و رفتار خود چنان دقيق و بصير باشند که خدای ناکرده حتي يكي از این اوصاف وخصوصیات سلفي _تكفيري ظهور و بروز نكند .
سه ویژگی مهم در این گروه:

1ـ استفاده از نام «دین»
از حوادث تلخ روزگار برای مؤمنان آن است که بی دینان و منحرفان برای تقویت بنیه اعتقادی و سیاسی اجتماعی خود استفاده سوء از نام دین می کنند تا آنجا که فرعون که خود یکی از عناصر اصلی ضد دین در عالم بشریت است در مواجهه با موسی به مردم می گوید:
«من می ترسم که دین شما را از شما بیگرند!» (غافر / 26)

راستی چرا اصحاب قدرت و ریاست دست از سر «دین» بر نمی دارند و دین را نیز بعنوان ابزاری نافع و نتیجه بخش استفاده می کنند و حرکات کاملاً مغایر با دین را زیر تابلو دین قرار می دهند؟
بهترین پاسخ را شهید استاد مطهری بیان فرمود: "اصحاب قدرت و ریاست چون همه خواسته شان رسیدن به قدرت و ریاست کامل است و از خود چیزی ندارد تا به خواسته شان دست پیدا کنند سراغ «نام دین» می روند تا با قدرت غیر قابل محاسبه دین بتوانند به خواسته های ریاست طلبانه خود دست یابند". (ر.ک مجموعه آثار 17/433 به بعد)

در این بخش که سوء استفاده از نام دین مطرح است آیات قرآن تعابیر شدیدي دارد که جریان سامری (طه/85) و جریان بلعم باعورا (اعراف/175) نمونه هائی از آن ميباشد كه قابل ملاحظه است.
در میان انبوهی از روایات نیر کلمه «مستأکل» و «يستاکل» داریم كه در مورد آن دست از کسانی وارد شده که با نام «قرآن» و یا «اهل بیت» "دکّان" باز کرده¬ و صاحب قدرت یا ثروت شده¬اند. که با مراجعه به منابع قابل دسترسی است.
خلاصه مطلب را حضرت امیر (علبه السلام) در نهج البلاغه فرمود: "که اینان تمام قصدشان از نام بردن از دین «دوشیدن دین» است. (نامه/33)


و لذا در نامه 53 فرمود: تا روزگار چنین باشد «دین اسیر در دست اشرار خواهد بود».

با توجه به این مفاهیم است که فقهاء عظام ورود ذره از «ریاء» و «سمعه» به عبادت را باعث بطلان آن عبارت شمرده¬اند چرا که با نام دین نتوان برای منافع دنیوی و نفسانی خود "معرکه" به پا کرد!
2ـ ساختار اندیشه ای داعشیان

در ساختار اندیشه این نااهلان دو عنصر مهم و خطرناک ملاحظه می شود که هر کدام به تنهایی عامل کاملی می تواند باشد برای انحراف خود و منحرف ساختن دیگران.
البته مخفي نيست كه يكي زاده ديگري ميباشد :
الف) جهالت
در منطق وحی، جهل در مقابل علم نیست تا هر که با سواد باشد و دانشی را کسب کرده باشد جاهل نباشد، بلکه در مقابل عقل است که چه بسا شخصی دانش و معلوماتی داشته باشد و در جرگه جهّال باشد.

مشکل این گروه ضاله و جاهل در این است که چه بسا گوشه¬ای از دین را شنیده باشند امّا نسبت به عناصر مهم و کلی دین در جهل و عناد و ناباوری باشند و مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» (نساء/150) بوده باشند.
یافته ناقص و تحریف شده خود را عین دین و تمام دین می پندارند و بر اساس آنان برنامه ریزی می کنند.

اینجاست كه طبق روایات، معیار و میزان در سنجش اعمال و پاداش را «عقل» قرار داده اند. (اصول کافی 1/11)

نتیجه این جهالت است که اینان در مواجهه با مسائل نو و جدید در زندگی بشر یا با محافظه کاری برخورد می کنند و یااز ريشه دست به انکار می زنند . بااين مبناي غلط استفاده از ابزار جدید دنیوی را حرام و استفتاده كننده رامستحق تنبیه و تعزیر می دانند. فتوي به حرمت استفاده زنان از جنس و مدل لباسي خاص یا محدوديت چگونگی آرایش برای مردان و ... از اين جهالت متحجرانه نشئت گرفته .
چه زیبا حضرت امام (قدس سره) قریب به این مضمون را فرمودند: با این برداشت از اسلام انسان بايددر بیابان زندگی کند. (صحیفه 21/151)

ب) تعصّب
فرزند بسيار كريه جهالت حقيقتي است بنام تعصب. اینان بر آنچه «جهالت» دارند «تعصّب» هم دارند یعنی غیر از باور غلط خود هيچ كلام حقي راباهیچ منطقی نمی پذیرند و این بلیة "تعصب" همان بلائی است که قرآن بعنوان یکی از مصادیق مهم جهالت در صدر اسلام نام برده است (فتح / 26) درست بر خلاف منطق عقلانی قرآن که می فرماید: « همه سخنان را بشنوید و سپس بهترین را انتخاب کنید» (زمر/18) می باشد.

در منطق زیبای قرآنی در مورد جهان اسلام و مسلمين حقيقت زيبائي بنام «اخوت» مطرح است كه بر اساس «ایمان» و «کرامت الهی» بنا گذاشته شده و نه چیز دیگری، امّا اینان چقدر ظالمانه بین مسلمین را خط کشي کردند و غیر خود همه را مستحق بدترین مکافات می دانند!
3) ساختار رفتاری داعشیان
ساختار رفتاری داعش و داعشیان با همه طوائف مسلمین متفاوت است حتی با خود اهل سنت.
اینان گروهی هستند که اساس حرکاتشان را بر «افراطی گری و تندروی» نهاده و برای عدم بازگشت از این رفتار غلط و غیر انسانی و غیر اسلامی از دو حربه ناجوانمردانه استفاده می کنند یکی «تکفیر» دیگران (کافر دانستن مسلمین) و دیگر ایجاد «رعب» در میان آحاد مردمی که تحت سیطره یشان می باشد ميكنند.

الف) افراطی گری و تندروی
«دین» صراط مستقیم است و این صراط مستقیم هم باریک و هم برّان بوده و هیچ ضیق یا توسعه ای از طرف انسان را نمی پذیرد و به تعبیر بلند قرآن «حدود الهی» است که این «حدود الله» باید کاملا حفظ شود (بقره /229).

لذا در دین نه "کُند روی" پذیرفته شده است و نه "تندروی".
در نهج البلاغه فرمود: «الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجادة» (خ/16)

این گروه اندک در میان مسلمین چون ساختار اندیشه¬ایشان بر «جهالت» نهاده شده پا از حدود مشخص الهی فرا گذاشته و گرفتار افراطی گری شدیدی شده¬اند.
رفتار آنان در سخن گفتن و زندگی کردن و مبارزه کردن و با مخالف خود برخورد کردن و ... بر اساس تندروی شکل می گیرد. بر اساس همین تفکر و رفتار غلط تندروی است که در مقابله و مواجهه با کفار (به اصطلاح خودشان) گزینه نهائی در شدت عمل و تندخوئی و تندرفتاری را انتخاب می کنند و تمسک به «اشدا علی الکفار» می کنند.

غافل از این که تا «کفار» چه کسانی باشند و معنای «اشد» چه باشد؟

آیا در تاریخ صحیح اسلام از جنگ های صدر اسلام سربریدن و مثله کردن بدستور پیامبر (ص) چیزی ثبت شده؟!
منطق پیامبر (ص) در برخورد با مشرکین و کفار در جبهه و يا در شهر بسیار روشن و گویاست تا جائی که پیامبر عزیز اسلام فرمودند: «هر کس یک کافر ذمی را اذیت کند مرا اذیت کرده است». (فقیه 4/125)
جالب است بدانید اهل بیت (ع) در قبال کوچکترین افراطی گری در عبادت مانند جریان عثمان بن مظعون (کافی 5/494) یا در امر مبارزه و جنگ، مانند جریان اعتراض عباد بصری (کافی 5/22) و یا در امر لباس فاخر پوشیدن مانند جریان سفیان ثوری (کافی 5/65) به جدّ برخورد شایسته¬ای کردند تا در میان مسلمین عموماً و شیعیان خصوصاً آلودگی بنام «افراطی گری» پایه ریزی نشود.

ب) حربه ای بنام «تفکیر»

از زشت ترین اخلاق و رفتار سلفی ها و تکفیری ها همین عقیده بسیار غیر منطقی و غیر اسلامی است که خود را موحّد و مؤمن می دانند و دیگران را کافر!! و بر این عقیده باطل خود افتخار دارند که صد البته «یحسبون انهم یحسنون صنعاً» (کهف/104).
در حالی که ایمان و کفر و یا توحید و شرک دارای موازین اساسی می باشد که در علم کلام مطرح شده و محققین بزرگ نظریه پردازی نموده-اند و حتي یک نفر از علماء اهل سنت که در علم کلام صاحب نظرباشد نيافتيم كه قائل به کفر عده کثیری از مسلمین شود.
درست بدین جهت که «باب کافر سازی» باز نشود و فرد یا عده ای منسوب و متهم به کفر نشوند اهل بیت (علیهم السلام) ایمان را دارای مراتب دانستند تا ندانستن و يا نبودن يك مسلمان يا مومن نسبت به بعض مراتب ایمان منجر به کفر نشود.
(اصول کافی 2/45)


ج) حربه ای بنام «رعب»

نقطه تاریک دیگری که در رفتار این دسته از افراطیون دیده ميشود استفاده از حربه «رعب» نسبت به عموم مردم است.

اگر سر بریدن یک انسان مسلمان در جلوی دیدگاه خانواده اش را، حمل بر قساوت قلب این قائلین ظالم کنیم که حق هم همین است امّا طبق اعتراف خودشان قصدی از این رفتار غیر انسانی دارند و آن ایجاد رعب و و حشت در دل افراد است.

و البته ایجادترس و وحشت از این نوع (سر بریدن ـ مثله کردن ـ قطعه قطعه کردن ويا بچه اي را به حمله انتحاری فرستادن و ...) بر روح و روان و اعصاب افراد تأثیر به شدت منفی می گذارد و خواه ناخواه عده کثیری به «تسلیم شدن» پناه می بردند.
شاید خواننده عزیز به عبارت معروف در مورد ظهور حضرت بقیة الله (عج الله تعالی فی فرجه) منتقل شود که در شرائط ظهور داریم «نصرته بالرعب» پس «رعب» در زمان ظهور چیست؟

پاسخ روشن است تفاوت است بین رعب و وحشتی که بوسیله وحشی گری عده ای از ظالمین در دلها ایجاد می شود و رعب و وحشتی که از یک مبارزه جوانمردانه (توأم با همه وسائل هدایت) از کثیری از مجاهدین دیده می شود.
:Black (1):

موفق باشید

سوال1:
[=Times New Roman]از زمانی که در رسانه‌ها خبرهای مربوط به جنایت‌های گروه داعش (یا دولت اسلامی عراق و شام یا خلافت اسلامی) بالا گرفته، برخی در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی (در مقام انتقاد به اسلام، نه دفاع از داعش) می‌گویند که اسلام اگر به شکل اصلی و واقعی‌اش اجرا شود همین است که این‌ها انجام می‌دهند.
من می‌خواستم این سخن ارزیابی شود؛ یعنی ببینیم بر مبنای تفسیر ما از احکام اسلام و
[=Times New Roman]متون اولیهٔ اسلامی (نه بر اساس حقوق بشر یا کنوانسیون‌های بین‌المللی) تا چه حد ممکن است این رفتارها محکوم شود یا نشود. سؤال من مشخصاً دربارهٔ ارزیابی ایدئولوژی این گروه و رفتارهایی است که آن‌ها خود مدعی آن‌اند و از آن دفاع می‌کنند؛ نه آن اعمالی که ممکن است منکر انجام آن شوند یا به نیروهای خودسرشان نسبت دهند. برای مثال، ایدئولوژی یا رفتارهایی از این قبیل؛ به ویژه مورد نخست که ایدئولوژی رسمی آن‌ها و ظاهراً منشأ بقیه است:

۱. تشکیل حکومت اسلامی ولو به قیمت کشتن مردمی که با حکومت اسلامی یا با نسخه‌ای از آن که آن‌ها ارائه می‌کنند مخالف‌اند.
۲. کشتن گروهی از مسلمان معتقد به شهادتین[=Times New Roman] به جرم اینکه آنچه آن‌ها ضروری اسلام می‌پندارند نمی‌پذیرند یا رعایت نمی‌کنند (شیعیان).
۳. جزیه گرفتن از اهل کتاب و به قتل رساندن پیروان سائر ادیان و مذاهب غیرکتابی، تحت عنوان شرک و کفر.
۴. به غنیمت و کنیزی گرفتن زنان غیرمسلمان یا غیراهل کتاب.
۵. اجرای قوانین خشونت‌باری مانند سنگسار، قطع دست دزد و ....
۶. گروگان گرفتن یا کشتن اتباع و کاردارهای کشورهای ابرقدرت برای فشار وارد کردن بر آن‌ها.
ممنون می‌شوم بحث مستند به متون دینی باشد؛ سپاس بی‌کران.

جواب:
آنچه که امروزه در سوریه و عراق به عنوان اسلام و احکام اسلامی انجام می شود بی شک توطئه ای در راستای اسلام هراسی برای جلوگیری از گسترش روز افزون اسلام در ممالک غربی و و شرقی است.که دست پرورده نظام سلطه جهانی برای نابودی اسلام است که نمونه های آن را در سالهای فبل در افغانستان به عنوان طالبان نیز دیده بودیم.
آنچه که این مدعیان اسلام انجام می دهند نه تنها بر مبانی و احکام اسلامی استوار نیست بلکه با تمام اصول انسانی نیز مخالف است . این گروه های مرتجع با ظاهر سازی و تحریف احکام ناب اسلامی آنها را به نحو وحشتناکی و دلخراشی اجرا می کنند همان کاری که طالبان با آن ریش های بلند و عمامه های کذایی و ترور های وحشیانه در دل جغرافیای اسلامی انجام می داد و این کارها دستاویز رسانه ای رسانهای سلطه برای زیر سوال بردن اسلام بود. اسلامی که رسانه های غربی به مردم جهان انتقال می دادند.
در یک نگاه کلی نظام سلطه برای مقابله با اسلام ناب محمدی که توسط امام خمینی به جهان معرفی شده بود دو نسخه بدلی از اسلام را به جهان معرفی کرد و برای آن سرمایه گذاری کرد یکی اسلام آمریکایی که توسط اذناب و ایادی آمریکا در برخی از کشور های اسلامی مثل عربستان و قطر و ...اجرا می شد که هیچ کاری به مبارزه و تلاش برای اهداف اسلامی نداشت و یک اسلام سکولار را به مردم ارائه می دادند و یکی اسلام مرتجع که توسط طالبان و داعش در کشور های مستقل اسلامی دست به خرابکاری و وحشی گری به عنوان اجرای احکام اسلامی و حدود اسلامی و تلاش برای تشکیل حکومت می زدند ترور ها کشتن ها قطع اعضاء و... به عنوان احکام اسلامی معرفی شده و بدون هیچ دلیل فقهی و اسلامی آن را اجرا می کنند.
این دو نوع نسخه بدلی از اسلام برای معرفی به جهان به عنوان اسلام اصلی این روز ها به وفور در رسانه های سلطه قابل رویت است و نا امنی آن چیزی است که این رسانه ها در صدد القای آن به جهان ار وضعیت کشور های اسلامی است. و همه این ها برای بد بین کردن مردم دنیا به اسلام و جلوگیری از کسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و ندای امام خمینی در جهان است.
در زیر به نمونه هایی که فرمودید اشاره خواهد شد:

1-حکومت اسلامی که در راس آن امام و در زمان غیبت ولی فقیه است مشروعیت خود را از خدا می گیرد و مقبولیت آن را از مردم.
یعنی امام و ولی فقیه از طرف خدا ماذون به ولایت بر مردم هستند اما تشکیل این حکومت و اجرای ولایت منوط به مقبولیت مردمی و پذیرش جامعه است که به آن عنصر مقبولیت است.
کاری که امروزه داعش انجام می دهد دارای دو اشکال اساسی است یکی عدم مشروعیت و دیگری عدم مقبولیت. این که داعش هیچ اذنی از خدا برای تشکیل حکومت ندارند و مردم هم آنها را به عنوان حاکم قبول ندارند.
این اقدامات وحشیانه نه تنها منتسب به اسلام نیست بلکه منتسب به انسانیت هم نیست. یک عده طالبان قدرت که با شانتاژ های غرب و اسحه های آنها همانند مغول به سرزمین های اسلام حمله کرده و مال و جان و ناموس مردم را به تاراج برده اند.
حکومت اسلامی که نمونه آن در ایران عزیز اجرا می شود توسط یک فقیه عادل آگاه به زمانه که هیچ برای خود نمی خواهد و فقط تنها انگیزه اش اصلاح امور بندگان خداست نه کشور گشایی و قتل و کشتارو...
2-ضروری اسلام آنچیزی است که متفق علیه بین گروه های اسلامی است مانند نماز و روزه و محبت اهلبیت و ... که اگرکسی عامدا و عالما با آن مخالفت کند خارج از دایره اسلام است . و به صرف مخالفت هم حکم قتل صادر نمی شود و باید از نظر علمی و معرفتی نانعی برای قبول در میان نباشد.
3-جزیه گرفتن از اهل کتاب تحت حمایت حکومت اسلامی از احکام اسلام است و کشتن آنها هیچ دلیلی و توجیهی ندارد.
4-اهل کتاب اگر به مقابله با حکومت مرکزی اسلامی بر نخیزند مصون از تعرض هستند و جان و مال و ناموس آنها در امان است.

سوال:
یکی از کارهایی که داعش به نام اسلام انجام می دهد سنگسار بی قید وشرط و گسترده در قسمت های تصرف شده خود می باشد آیا این گونه اعمال مورد تایید است؟
جواب:
احکام اسلام عزیز چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی و حکومتی دارای زوایای دقیق و شروط متعددی است که گاها برخورد جاهلانه با این احکام چه در بین دوستان و چه در میان دشمنان این دین الهی باعث بدبینی به کلیت احکام مترقی اسلام شده است.

این بلیه در احکام حدود و احام جنگ ها و ... خود را بیشتر نمایش داده و معارضان دین رحمانی اسلام با دستاویز قرار دادن این طرز جاهلانه احکام و در لباس دفاع از حقوق بشر اسلام عزیز را به ضدیت با حقوق بشر متهم می کنند و دوستان جاهل نیز به این بوق های شایعه پراکنی گوش فرا داده نسبت به احکام اسلامی دلسرد می شوند.

یکی از این احکام که این سالها دشمنان بدان بسیار تاختند حکم سنگسار در اسلام است.
متاسفانه برخی از گروه های به ظاهر اسلامی با بد عمل کردن به این حکم الهی آن را مورد تاخت و تاز قرار دادند برخی از کشور های عربی و گروه طالبان و امروزه گروه داعش به این کار دست می زنند.

ما در این جا نمی خواهیم به شروط آن در اسلام بپردازیم ولی می خواهیم بگوییم که این طور بی مهابا سنگسار کردن افراد حکم اسلام نیست و از جهل و هواهای نفسانی افراد بر می خیزد.

خیلی کم پیش می آید که تمام شروط سنگسار درباره دو نفر فراهم آید . و اگر شروط آن بود گریزی از آن نیست و ما آن را قبول داریم.

حكم سنگسار مخصوص كسانى است كه در حالى زنا كنند كه:
اولاً، متأهل و داراى همسر باشد.
ثانياً، به همسر خود دسترسى داشته باشد و بتواند با او آميزش جنسى داشته باشد. مثلاً در سفر نباشد و يا داراى عذر در مسائل زناشويى نباشد.
ثالثاً، طبق شرايط خاص نزد حاكم شرع به اثبات برسد. به طورى كه مرد يا زن متأهل در فضايى كاملاً آزاد چهار بار به اين عمل خود اقرار كنند يا چهار شاهد عادل اين عمل زنا را با خصوصياتش ملاحظه و مشاهده كرده باشند و در محضر حاكم شرع گواهى دهند.
معمولاً حصول چنين شرايطى بسيار اندك است، چرا كه اولاً، به طور معمول بسيار كم اتفاق مى افتد كه چهار شاهد عادل به طور همزمان، عملى را كه معمولاً در پنهانى واقع مى شود را ببينند، مخصوصاً اينكه شاهد بايد عادل باشد و شهادت او در ضمن تجسّس كه خود يك گناه است و سبب خروج از عدالت است محقّق نمى شود. مگر آنكه زناكار (مرد يا زن) نه تنها قصد لذّت جويى و زنا را داشته باشد بلكه قصد اشاعه فحشا و علنى كردن كار گناه خويش يا هتك حرمت و حيثيت را داشته باشند كه در اين صورت حكم سنگسار بهترين مجازات بازدارنده براى اين افراد است.
در پايان گفتنى است؛ حكم سنگسار مخصوص زن يا مرد داراى همسر است و اگر فقط يكى از زن و مرد همسردار باشند فقط او به حكم سنگسار محكوم مى شود و حكم شخص بى همسر يا كسى كه دسترسى به همسر ندارد شلاق است. تحرير الوسيلة، امام خمينى، ج 2، ص 456.

سوال3:
یکی از کارهایی که داعش به نام اسلام انجام می دهد قطغ دست دزدها بی قید وشرط و گسترده در قسمت های تصرف شده خود می باشد آیا این گونه اعمال مورد تایید است؟
جواب:
احکام مجازات ها در اسلام شروط و قیودی دارد که اگر آنها را در هنگام اجرای آن در نظر نگیرند این حکم و اجرای آن اصلا اسلامی نیست و حکمی ظالمانه از یک حاکم جائر است.
چیزی که امروزه در رسانه ها خیلی به آن دامن می زنند قطع کردن دست دزد در حکومت های به ظاهر اسلامی است در عربستان و قطر و .. طالبان سابقا و گروه ترورستی داعش جدیدا این کار شیوع دارد اگر فردی را گرفتا که دزدی کرده بود به مجرد اثبات آن دست او را قطع می کنند!!!
این هم حکم اسلامی نیست قطع دست دزد 16 شرط دارد که اگر یکی از آنها نباشد دست او قطع نمی شود.

در قانون مجازات اسلامي ,درمورد شرايط بريدن دست دزد آمده است:
ماده 198: سرقت در صورتی موجب حد می‌شود که دارای کلیه شرایط شرایط و خصوصیات زیر باشد:
1ـ سارق به حد بلوغ شرعی رسیده باشد.
2ـ سارق در حال سرقت عاقل باشد.
3ـ سارق با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد.
4ـ سارق قاصد باشد.
5ـ سارق بداند و ملتفت باشد که مال غیر است.
6ـ سارق بداند و ملتفت باشد که ربودن آن حرام است.
7ـ صاحب مال، مال را در حرز قرار داده باشد.
8ـ سارق به تنهایی یا با کمک دیگری هتک حرز کرده باشد.
9ـ به اندازه نصاب یعنی 5/4 نخود طلای مسکوک که به صورت پول معامله می‌شود یا ارزش آن به آن مقدار باشد، در هر صورت پول معامله ‌شود یا ارزش آن به آن مقدار باشد و در هر بار سرقت شود.
10ـ سارق مضطر نباشد.
11ـ سارق پدر صاحب مال نباشد.
12ـ سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد.
13ـ حرز و محل نگهداری مال، از سارق غصب نشده باشد.
14ـ سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد.
15ـ مال مسروق در حرز متناسب نگهداری شده باشد.
16ـ مال مسروق از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد نباشد.
تبصره 1: حرز عبارت است از محل نگهداری مال به منظور حفظ از دستبرد.
تصبره 2: بیرون آوردن مال از حرز توسط دیوانه یا طفل غیر ممیز و حیوانات و امثال آن در حکم مباشرت است.
تبصره 3: هر گاه سارق قبل از بیرون آوردن مال از حرز دستگیر شود، حد بر او جاری نمی‌شود.
تبصره 4: هر گاه سارق پس از سرقت، مال را تحت ید مالک قرار داده باشد، موجب حد نمی‌شود.
فصل دوم- راه هاي ثبوت سرقت
ماده 199 سرقتي كه موجب حد است، با يكي از راه هاي زير ثابت مي شود:
1 .شهادت دو مرد عادل.
2. دومرتبه اقرار سارق نزد قاضي ،به شرط آن كه اقرار كننده بالغ و عاقل وقاصد و مختار باشد.
3. علم قاضي .
تبصره :اگر سارق يك مرتبه نزد قاضي اقرار به سرقت كند، بايد مال را به صاحبش بدهد اما حد بر او جاري نمي شود.
فصل سوم- شريط اجراي حد
ماده 200 -در صورتي حد سرقت جاري مي شود كه شرايط زير موجود باشد :
1 .صاحب مال از سارق نزد قاضي شكايت كند
2 .صاحب مال پيش از شكايت سارق را نبخشيده باشد.
3 .صاحب مال پيش از شكايت مال را به سارق نبخشيده باشد .
4 .مال مسروق قبل از ثبوت جرم نزد قاضي از راه خريد و مانند آن به ملك سارق درنيايد .
5 .سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه نكرده باشد.
تبصره :حد سرقت بعد از ثبوت جرم با توبه ساقط نمي شود و عفو سارق جايز نيست.


سوال4:
یکی از کارهایی که داعش به نام اسلام انجام می دهد کشتن اهل کتاب بی قید وشرط و گسترده در قسمت های تصرف شده خود می باشد آیا این گونه اعمال مورد تایید است؟

جواب:
در باره کشتن غیر اهل کتاب توسط داعش باید بگوییم:
اولا داعش مجری احکام اسلامی نیست و شرعا حق حکومت ندارد
بر فرض که حق حکومت داشته باشد حق تعرض به کفار غیر محارب را ندارد. حق کشتن زنان و بچه های محاربان را نیز ندارند.

در صحيفه امام، ج‏18، ص 305 آمده است : « بعد التحية و السلام، تقاضا مى‏شود سؤال ذيل را جواب مرقوم فرماييد: آيا غير مسلمانان كه در مملكت ايران زندگى مى‏نمايند از اهل كتاب يا غير آنها اگر مرتكب جرمى بشوند كه حد يا تعزير دارند مانند سرقت و زنا يا جاسوسى يا افساد يا محاربه يا قيام عليه حكومت و همانند اينها آيا مانند مسلمانان بايد مجازات شوند يا آنكه مجازات آنها در مانند جاسوسى به بعد احتياج به اشتراط ترك دارد و يا آنكه چون با مثل جاسوسى حربى شوند به مانند كفارى كه شرايط ذمه عمل نكنند با آنان معامله گردد، يعنى برگرداندن به مأمن و يا تخيير حاكم بين قتل يا فديه يا استرقاف كه حضرت عالى در مسئله هشت تحرير الوسيله، ج 2، ص 503 در تخيير اشكال فرموديد.
بسمه تعالى‏، كفار مزبور در پناه اسلام هستند و احكام اسلام مانند مسلمانهاى ديگر درباره آنها جارى است و محقون الدّم بوده و مالشان محترم است. روح اللَّه الموسوي‏»

اسلام تا جایی که غیر مسلمان ها عهد شکنی نکرده اند و با حکومت اسلامی به معارضه بر نخواسته اند با آنها نمی جنگد و اگر جنگید ابتدا آنها را از دین اسلام آگاه می کند و با کمترین خسارت فتنه را خاموش می کند این که امروزه داعش به هر بهانه ای بر غیر مسلمانان می تازد و آنها را به کنیزی و بردگی می گیرد هیچ منشا دینی و اسلامی ندارد و هواهای نفسانی صاحبان قدرت است.


اما درباره وجه المصالحه کردن باید بگوییم که به قول شاعر" خانه از پایبست ویران است" این گروه داعش مشکل مشروعیت دارد و کارهای او اصلا منتسب به دین نمی شود.

از طرفی گروگان گرفتن کسانی که با آنها در جنگ نیستند برای تحت فشار قرار دادن خویشان آنها اصلا انسانی نیست تا چه برسد به دینی .
آن خبرنگاری که هیچ غرض نظامی ندارد و اصلا خود را به دیگران وابسته نمی داند نه محارب است نه اصلا دشمن.
این قانون جنگل است که آنها به کار می برند این همان چیزی است که جهان گشاهای بی دین برای پیشبرد اهداف خود به آن دست می زنند این همان چیزی است که معاویه به واسطه آن خود را سیاست مدار می خواند و حضرت علی را بی سیاست!!

سوال:
بسیاری از این احکام که در داعش اجرا می شود در مذهب شیعه هم وجود دارد و همین روزها در حوزه و دانشگاه تدریس می شود.
مثل احکام مربوط به برده داری... می شود فرض کرد که ما شیعیان سرزمینی از اهل کتاب را فتح کنیم و احکام برده داری را برقرار سازیم و زنان شان را در بازار خرید و فروش کنیم . . .
همین طور است سنگسار برای زنا و شلاق برای شرب خمر و برخی دیگر از احکام جزایی اسلام...


جواب:
بدون شک اسلام به عنوان آخرین و برترین دین و با احکامی مترقی و جاویدان و در بر دارنده مصالح بشری است و احکام آن ضامن تکامل جامعه بشری است .
هر کدام از احکام فردی و اجتماعی اسلام عزیز اگر درست تفسیر و بیان شوند و اجرا گردند جامعه را اصلاح و ترقی می دهند و اگر اشتباه اجرا شوند و تفسیر به رای گردند موجب بد بینی خواهند شد .
فلسفه این احکام گاها بیان شده ولی این گونه نیست که تمامی آن برای ما روشن باشد ولی یک چیز را ما به خوبی می انیم که آنچه را خدا و رسول او برای ما به عنوان احکام دین بیان فرموده اند عین صلاح و رستگاری ما و برترین احکام اجرایی است چون خدا خالق بشر و مربی او ست و در حق آنها لطف دارد و احکام کامل را برای آنها می فرستد.
حکم برده داری در اسلام عزیز برای برچیدن اساس برده داری از نظام فکری و اجتماعی بشر وضع شد و امروزه موضوعا منتفی است چرا که برده داری در دنیا منسوخ شده است .

ازز طرفی کفاری که با اسلام به صورت مستقیم در جنگ وارد می شوند این مردان و زنان آنها که به عنوان معارض و معاند سلاح به دست گرفته و با اسلام می جنگند چگونه باید با آنها برخورد شود اگر اسلام به آنها دست یافت آیا باید آنها را رها کند که دوباره به جنگ برگردند(عاقلانه نیست)

آیا باید آنها را از دم تیغ بگذراند همان کاری که امروزه غربی ها می کنند( این انسانی نیست که حق حیات را از آن ها بگیریم) یا آنها را به زتدان آنداخت تا در آنجا بمیرند؟؟!!( که این از اعدام بدتر است) اسلام برای حل این موضوع یک راه حل اقتصادی فرهنگی تربیتی طراحی کرد که هماهنگ با فرهنگ آنروز جامعه بشری بود و آن حکم عبید و اماء(برده و کنیز ) بود که فردی که دست گیر می شد با ورود به خانواده های مسلمان با کار در مقابل غذا با فرهنگ دینی نیز آشنا می شد و کثیرا آنها مسلمان می شدند و اسلام با وضع احکامی برای آزادی آنها یک چرخه ای را برای تربیت و آزادی و بیرون رفت از کشته و زندانی شدن آنها طراحی فرمود.
البته امروزه که طرح جامعه از کنیز و برده خارج شده این حکم موضوعا منتفی است و درباره موارد مشابه تصمیم با حاکم اسلامی است.

درباره سنگسار این حکم دارای شرایطی است که هر انسان بی طرفی اگر این شرایط را بخواند به درستی این حکم اذعان خواهد کرد.فردیکه همسر دارد و همسرش در اختیارش است و می تواند با او همخوابگی کند و از حلال خود تمتع بجوید در حضور 4 فرد عادل ( ملا عام) به طور آشکار و بدون رو پوش( چرا که باید 4 عادل زنا را مشاهده کنند) زنا کند با این گناه علنی خود آرامش روانی را از جامعه می گیرد و به ترویج گناه می پردازد آیا نباید به اشد مجازات تنبیه شود؟؟؟!!!

شلاق برای شرب خمر هم همین گونه است به شهادت شهود کسی شراب می خورد و این گناه را نه پنهانی بلکه آشکار انجام می دهد به گونه ای که دو عادل او راببینند دو عادلی که یکی از موارد نقض عدالتشان تجسس است آیا این کار مجازات نمی خواهد
اسلامی که پایه و اساسش عقل و عقلانیت است باید از حریم عقل دفاع کند شرابی که هدفش زوال عقل است نباید در جامعه اسلامی رواج پیدا کند

سوال:
در مورد آنچه علما «المحاربة بطریق الفتح» می‌خوانند آیا می شود توضیح دهید آیا این شبیه کارهای داعش نیست؟
جواب:
آنچه که از آیات و روایات کثیره به دست می آید این است که استفاده از ابزار و آلات غیر معمول و کشتار دسته جمعی و القاء سم در منطقه و قطع درختان و آتش زدن آنها و ....در جنگ ها حتی علیه کفار ممنوع است
ما در روایات یک سری اصولی برای جنگ ها داریم:
بعضی از این اصول عبارت‌اند از:

1. منع اقدام به جنگ به قصد انتقام‌جویی وخونریزی.2. منع آغاز به جنگ بدون دعوت به حق واتمام حجت.3. منع مثله کردن کشته‌های دشمن.4. منع نقض عهد و پیمانهای جنگی.5. منع کندن وسوزاندن درختان و مزارع.6. منع اسارت پیش از اتمام حجت ودعوت به حق.7. منع کشتن سربازان دشمن، با امکان اسیر کردن آنان.8. منع کشتن و یا پی کردن حیوانات.9. منع جنگ پس از قبول اسلام.10. منع جنگ با اهل کتاب درحالتی که آمادگی انعقاد قرارداد ذمه را دارند.11. منع ادله جنگ، با پیشنهاد صلح از طرف دشمن.12. منع تخریب ساختمانها وویرانگری آبادیها.13. منع بستن آب بر روی دشمن.14. منع کشتن سربازان دشمن که درحال فرار هستند.15. منع کشتن غیر نظامیان از قبیل کودکان، زنان، پیران، رهبانان، پرستاران، مجروحان، بیماران، پیغام رسانان و همانند آنها.16. نهی از کشتن افرادی از سربازان که با اجبار در جنگ شرکت کرده‌اند.17. نهی از کشتن کسانی که درجنگ اجیر شده‌اند.18. نهی از شرکت دادن اطفال در جنگ.19. منع از جنگهای کور وبدون نشانه.20. منع از به کار گیری افراد ناتوان درجنگ.
حرمت مسموم کردن مناطق مسکونی دشمن

پرواضح است در عصر رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) وائمه (علیهم السلام) از سلاحهای شیمیایی و میکروبی و سمی و هسته‌ای خبری نبوده است تا موضع آنان در برابر به کارگیری آنها مشخص شود، لیکن نمونه‌های کوچک‌تری درآن زمان بوده است که از جهات مختلف مشابه سلاحهای غیرمتعارف عصر حاضر است. لذا می‌توان حکم آنها را به سلاحهای غیر متعارف عصر حاضر تعمیم داد. ازجمله مسموم کردن مناطق، آتش زدن درختان ومزارع وخانه‌ها، آب بستن برروی دشمن جهت غرق کردن آنها و....
رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) وائمه (علیهم السلام) به نوعی درمقابل هریک از اینها موضع گرفتند و استفاده از این قبیل سلاحها را در آن عصر منع کرده‌اند. از آنجا که مسموم کردن مناطق مسکونی مشابهت بیشتری با سلاحهای غیر متعارف دارد، بیشترین بحث را به آن اختصاص می‌دهیم.روایاتروایتی در متون دینی از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله وسلم) وارد شده است که بر حرمت مسموم کردن محل سکونت دشمن دلالت دارد."عن سکونی، عن جعفرعن ابیه عن علی (علیه السلام)، ‌ان النبی (صلی‌الله علیه و آله وسلم) نهی ان یلقی السّم فی بلاد المشرکین" ؛
رسول خدا(ص)از سم پاشیدن در مناطق مشرکان نهی کرده است. "
نظرات فقهاء
بر اساس همين روايت و مشابه آن كه در كلمات ائمه (عليهم السلام) آمده است، بسياري از فقها پاشيدن سم در مناطق جنگي و غير جنگي را حرام دانسته‌اند. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي‌شود.
1. شيخ طوسي در كتاب (النهاية)كه با عبارات آن معامله روايات مي‌شود ـ زيرا بناي شيخ در اين كتاب بر اين بوده است كه بر اساس متن روايات فتوا دهد و از اين رو فقهاي بعد از شيخ عين عبارت شيخ را متن فتواي خود قرار داده‌اند ـ مي‌نويسد: فانه لا يجود أن يلقّي في بلادهم السم. همانا به تحقيق جايز نيست در مناطق كفار سم پاشيده شود.
2. ابن ادريس مي‌فرمايد:
يجوز قتال الكفار بسائر انواع القتل واسبابه الاّ بتفريق الساكن ورميهم بالغيران والقاء سمّ في بلادهم فانه لا يجوز أن يلقي السمّ في بلادهم
3. ابن زهره در اين باره مي‌نويسد: فانه لا يجوز أن يلقي في ديارهم القاء السمّ ولا يقاتل في اشهر الحرام في من يري لها حرمة من الكفار إلا أن يبدأوا فيها بالقتال
4. محقق ثاني (كركي) مي‌فرمايد: "يحرم القاء السمّ إن امكن الفتح بدونه"
5. شهيد اول مي‌فرمايد: "ولا يجوز القاء السمّ علي الأصح"
6. شهيد ثاني در مسالك مي‌فرمايد: "القاء السمّ لوادي الي قتل نفس محترمهٍ حرام لذالك"
7. علامه حلي در ارشاد مي‌فرمايد: "وتجوز المحاربة باصنافهم الا السمّ ولو اضطر اليه جاز"
8. آيت‌الله محمدباقر صدر، افزون بر فتوا به حرمت مسموم كردن مناطق وبلاد مشركان، يك قدم جلو مي‌گذارد وتصريح مي‌كند: هرچند در روايت سكوني عنوان سم به كار رفته است، اما بي‌شك سم موضوعيت ندارد، بلكه از نظر ملاك هرگونه سلاح غير متعارف را شامل است.
9. آيت‌الله خويي (ره) مي‌فرمايد: "لا يجوز القاء السم في بلاد المشركين لنهي النبي (صلي‌الله عليه و آله وسلم) في معتبرة السكوني عن ابي عبدالله(عليه السلام)قال قال امير المؤمنين (عليه السلام) نهي رسول‌الله (صلي‌الله عليه و آله وسلم) أن يلقي السمّ في بلاد المشركين"
10. صاحب جواهر در ذيل كلام محقق حلي كه فرموده است: "يحرم القاء السم"، قول به حرمت را به بسياري از فقها از جمله شيخ در نهايه و ابن زهره در غنية و ابن‌ ادريس در سرائر و علامه در مختصرالنافع و تبصره و ارشاد و شهيد اول در دروس و محقق ثاني در جامع المقاصد نسبت مي‌دهد و آن را به اين حديث نبوي مستند مي‌كند. سپس مي‌گويد ابن ادريس مستند منع و حرمت مسموم كردن بلاد را اختيار و نه تنها اين خبر دانسته است. بعد از آن از عده‌اي علما ء از جمله علامه و شهيد در لمعه و شهيد ثاني نام مي‌برد كه بر اساس اين روايت فتوا به كراهت داده‌اند نه حرمت. ايشان در مقام بيان دليل كراهت از سوي اين فقها ءمي‌فرمايد آنان سند اين حديث را و جهت وجود سكوني ضعيف دانسته‌اند.
سپس درمقام اشكال بر اين فقها مي‌فرمايد: روايت سكوني از نظر دانش رجال مورد قبول است و برعمل طبق روايات سكوني اجماع وجود دارد. پس سند روايت تمام است. بنابراين، اين فتوا به كراهت صحيح نيست، بلكه بايد فتوا به حرمت داده شود.
سپس ايشان بحث ديگري را مطرح مي‌كند مبني بر اينكه عده‌اي از فقها فرموده‌اند مسموم كردن بلاد حرام است، در صورتي كه موجب قتل غير نظاميان گردد، و اگر تنها موجب نابودي دشمن در صحنه جنگ شود حرام نيست، چون پيروزي برآن متوقف است.
ايشان در مقام اشكال بر اين نظريه و اثبات اينكه مسموم كردن بلاد براي كشتن دشمن جايز نيست، حتي اگر تنها راه پيروزي متوقف برآن باشد مي‌فرمايد:
روايت اطلاق دارد و حتي در صورت توقف پيروزي بر مسموم كردن بلاد، دال بر حرمت است. بنابراين، كشتن دشمن حتي در صحنه جنگ، هر چند تنها راه پيروزي مسموم كردن منطقه جنگي باشد، جايز نيست. معلوم مي‌شود اين نظريه صاحب جواهر، فقيه شيعي، به مراتب از قوانين بين‌المللي درباره منع ابزار كشتارجمعي پيشرفته‌تر است.
11. بسياري از مراجع تقليد معاصر نيز در استفتائاتي كه از آنها شده است به كار گيري ابزارهاي جنگي غيرمتعارف را در جنگ حرام دانسته‌اند.
نتيجه: بر اساس اين روايات معتبره و فتواي فقهاي گذشته و استفتا از مراجع معاصر، استفاده از ابزارهاي جنگي غير متعارف حرام است، چون مصداق مسموم كردن مناطق جنگي است.

راجع به منع استفاده از تسلیحات آتش‌زا در جنگ روایاتی رسیده است. از جمله:
1. «عن ابی عبدالله (ع) قال أن النبی (ص) کان اذا بعث امیراً له علی سریة امره بالتقوی الله عز وجل فی خاصة نفسه ثم فی اصحابه عامة ثم یقول اغز بسم اله وفی سبیل الله قاتلوا من کفر بالله ولا تغدروا ولا تغلوا و لا تمثلوا ولا تقتلوا ولیداً ولا مبتلاً فی شاهق ولا تحرقوا النخل ولاتغرقوا بالماء ولا تقطعوا شجرة مثمر ولاتحرقوا زرعاً» (حر عاملی، 1409: 6، 43).
2. «عبدالله ابن مسعود عن ابیه قال قال رسول الله (ص) لا تعذّبوا بالنّار لا یعذب بالنار الا ربها» (طوسی، 1407: 6، 143).
نظر فقها درمورد سلاحهای آتش‌زا
بسیاری از فقهای جهان اسلام بر اساس این گونه روایات تصریح کرده‌اند استفاده از سلاحهای آتش‌زا درمیدان جنگ حرام است.
از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. محقق حلی در شرایع الاسلام که قرآن فقه نام گرفته است، استفاده از هر نوع سلاحهای آتش‌زا را حرام دانسته است.
2. محقق ثانی نیز استفاده ازسلاحهای آتش‌زا و سوزاندن درختان، محصولات کشاورزی، حیوانات وانسانهای بی‌گناه را در صحنه جنگ حرام دانسته است (محقق حلّی، 1415: 21، 66).
3. ابن ادریس از فقهایی است که تصریح کرده است مقابله بادشمن با سلاحهای آتش‌زا جایز نیست. وی می‌نویسد: «یجوز قتال الکفار... الا رمیهم بالنیران» (محقق کرکی، 1408: 3، 385).

سوال4:
در این قسمت شما از احکام مترقی اسلام نام بردید
یک سوالی که برای من همیشه مطرح بوده این است که ایا
احکام مجازات اسلامی نظیر سنگ سار و یا قطع دست دزد و قتل مرتد و ...
ایا به معنای روانشناسانه و علمی بازدارنده است ؟ ایا این احکام انسان ساز است ؟
ممنون می شوم علمی و با نگاه روانشناسی و علومی نظیر جامعه شناسی و جرم شناسی و .... جواب دهید .
جواب:
بدون شک خدای متعال که خالق انسان ها و طراح اصلی صحنه زندگی بشر است به مصالح و مفاسد زندگی او آگاه تر از کس دیگری حتی خود انسان است چرا که خدا انسان را با تمام حدود و شرایطش می شناسد و به تمام ابعاد وجودیاو از روح و جسم روان و جامعه ای که در آ« زندگی می کند علم دارد. که ما در این شکی نداریم و این خداست که برای سعادت فردی و اجتماعی بشر ، دنیا و آخرت او ، برنامه ریزی کرده است و به عنوان دین این برنامه را به او ارائه کرده حال گاهی انسان که به حکمت این احکام علم ندارد این احکام را زیر سوال می برد و آن را تخطئه می کند و این نیست جز آنکه انسان جهل به زوایا وجودی خود و جامعه ای که در آن زندگی می کند دارد مصالح و مفاسد خود را نمی داند و مانند کودکی که از تنبیه پدر ناراحت است او را ظالم و تنبیهش را ظلم و مخالف حقوقش می پندارد. پدر او را منع از رفتن به لب پرتگاه ها می کند او ناراحت می شود و غر و لند می کند آنگاه که سرما می خورد او را ممنوع از خوردن خربزه و ترشی می کند او روی ترش می کند و نا سزا می گوید تا جایی که دست او مریضی سختی می گیرد باید دست او را قطع کنند تا این مریضی ببه قلب او سرایت نکند بااین که برای پدر سخت است اما به این کار رضایت می دهد پسر نگران از این کار پدر او را قصی القلب و جانی می خواند و گاهی از این کار فرار کرده به دوستانش پناه می برد که پدر من بد است و چنان و ...

آری جامعه بشری پدری دلسوز به نام خدا دارد او خالق و پروردگار آن است صلاح و رستگاری این جامعه باید تامین شود اما این جامعه بشری یک فرقی با دیگر جوامع دیگر موجودات دارد این جامعه از یک سری موجود مختار تشکیل شده است که با اختیار خود عمل می کنند پس خدا باید برای فلاح و رستگاری آن قوانین وضع کند تا آنها رستگار شوند. حال برخی از افراد به خاطر کوته بینی و جهلشان این احکام به مضاقشان خوش نمی آید .

اما پدر دانا نباید به این غرو لند های بچه ها توجهی کند چون باید خانواده سالم بماند جامعه سالم بماند .


سوال5:
بحث این است که هنگامی که حکومتی اسلامی بخواهد تشکیل شود یا گسترش یابد تکلیف پیروان عقائدی غیر از اهل کتاب چه می‌شود. به نظر می‌رسد در این خصوص نظر امام خمینی نیز با نظری که در کتب فقهی دیگری آمده همرأی است و آن اینکه تنها اهل کتاب (یهود و نصارا و مجوس) در حکومت اسلامی پذیرفته هستند و بقیه باید اسلام بیاورند و الّا حق حیاتشان سلب می‌شود.

جواب:
درباره جنگ و جهاد در اسلام باید چند نکته مهم را مورد نظر قرار داد:

1.اسلام عزیز هیچ گونه تعدی و دست اندازی و ظلم و جنایت و غارت را حتی در جهاد با کفار و دشمنان بر نمی تابد.
جهاد در اسلام یک حرکت توحیدی برای دفاع از ایدئولوژی توحید و سرزمین موحدان و خداخواهی صرف است نه دست اندازی و تجاوز و چشم داشتن به مال و ناموس دشمن.
2.اسلام حتی در جهاد هم مخالف تعدی و ظلم و جور است :
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. [البقرة:190]
به قول علامه شهید مطهری این آیه از آن سری از آیاتی است که تخصیص نمی خورد یعنی نمی شود گفت که در جایی خدا به مسلمانان بگوید تعتدو که خدا تعدی کننده ها رادوست دارد ( اعاذنا الله)

پس حتی در مقابل مشرکان( کافر های غیر کتابی) نیز نباید تعدی و زیاده روی کرد.
3.اصل جهاد در اسلام بر پایه دفاع طراحی شده است:
إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ *أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج 39)
بحث بر ایستادگی دربرابر ظلم است
الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (حج40)
از این باب که شما را از دیارتان بیرون کرده اند شما با آنها بجنگید.
4.در جنگ و جهاد اسلامی هدف فقط معارضینی هستند که به مقابله با مسلمانان سلاح به دست گرفته اند پیرزن و پیرمرد ها بچه ها خانه نشین ها کسانی که به حرفه خود مشغول بوده اند دیوانه ها و.. هر کسی از مشرکین که در جنگ شرکت نکرده است از دست محاهدین مسلمان در امان است.
خانه ها تخریب نمی شوند چاه هاپر نمی شوند آب مسموم نمی شود با خدعه جنگ پیش نمی رود شهری که مردم غیر مسلح در آن اند محاصره و به گروگان گرفته نمی شود با اسرا بد رفتاری نمی شود تا وقتی که معصوم درباره آنها حکم کند کسی حق کشتن و آزردن آنها را ندارد.

5.نگاه اسلام به مقوله جهاد یک نگاه فرهنگی برای رهایی از توطئه های دشمنان و اشاعه فرهنگ اسلام است . تلاش در جهادی که اسلام معرفی می کند تلاش برای دست یابی به منافع شخصی و تامین منافع دولتی نیست برای انباشت ثروت و قدرت نمایی و حکومت بر دیگر ممالک و کشور گشایی نیست بلکه برای یک هدف والای انسانی و حقیقت بلند زندگی انسانی یعنی توحید است تلاش برای خدا تلاش برای کمال انسانی .
در هر مقابله با مشرکان ابتدا اسلام عرضه می شود آنگاه جنگ در میگیرد تا جایی که پیامبر ابتدا چندین بار خطبه می خواندند و آن گاه به مبارزه می پرداختند.
امام علی علیه‌السلام -در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر- : دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان و مبادا براى آنان چون جانور درنده‌‏اى باشى كه خوردنشان را غنيمت دانى؛
زيرا كه مردم دو دسته‏‌اند : يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو . (إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ ، )
6.
از همه این ها مهم تر حکم جهاد در اختیار یک نفس معصوم است که از هر گونه پلیدی و ناپاکی مبری است جهاد به اذن او اسلامی و غیر اذن او غیر اسلامی است.
اوست که مجری بدون نقص و عیب احکام الهی است سیره همین معصومین جهاد به سبک فرهنگی است وقتی که در زمان خلیفه دوم به سرزمین ایران دست اندازی شد و به غیر جهاد اسلامی این سرزمین گشوده شد حضرت علی امام حسن را به میان مردم طبرستان فرستاد جایی که پای لشکر خلیفه بدان نرسیده بود و با شش ماه زندگی در میان آنها آنها را مسلملن مرد بدون این که یک قطره خون از کسی بریزد و یا شمشیری در آسمان برقی بزند.
این اصل مهمی است وقتی نوبت به جهاد ابتدایی می رسد اذن امام معصوم شرط اساسی آن می شود و اینجاست که تعدی و ظلم رخت بر می بندد و خیال انسان راحت می شود.

سوال6:
ببخشید میخواستم گرفتن مشروعیت از خدا که به ولی فقیه در عصر غیبت تعلق می گیرد چگونه است و بیشتر برام توضیح دهید؟
مثلا ابوبکر بغدادی (سرکرده داعش) اینجور که در زندگینامه ش خوندم دارای تحصیلات فقهی و اسلامی است و حتی بر منبر سخنرانی می کرد. ملاک اینکه خداوند مشروعیت را به کسی می دهد از کجا نشات میگیره؟چگونه می توان فهمید؟

جواب:
حق حاکمیت و ولایت حق مخصوص خداست چون او خالق و مربی و مالک حقیقی انسان هاست پس جز او نمی تواند بر انسانها حکومت و ولایت داشته باشد اما این اعمال حکومت و ولایت باید با واسطه باشد چرا که خدا جسم نیست که در بین جامعه انسانی اعمال حکومت کند پس این حق را خدا به پیامبرانش و به جانشینان پیامبرانش (امامان ) می دهد. تا وقتی که امامان حاضر باشند این اعمال حکومت فقط توسط آنها جایز است و هر نوع امال حکومتی غیر آنها باطل است و مشروعیت ندارد و حکومت طاغوت است این مضمون را خدا در سوره بقره آیه سوم آیه الکرسی بیان می کند که یا ولایت الله است یا ولایت طاغوت.
در جای دیگر می فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ.
این اولوا الامر را نیز پیامبر فرموده اند که اهلبیت من هستند.
تمام این ولایت ها به نوعی به ولایت الهی بر می گردد
اما در زمان غیبت امام مسلم این است که راضی به تعطیل شدن احکام نیستند برای همین کسانی را به عنوان نایبان خود به طور خاص و در ادامه به طور عام در بین مردم حاکم قرار می دهند.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «... من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله» ؛اصول كافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.
توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج): «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله»؛وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8

سوال7:
بنده می دانم که که حکومت تنها مال خداونده و با انتصاب پیامبر و امامان و منصوبان خاص حکومت غیرطاغوتی می باشد.سوالم در عصر غیبت است.اکنون سرکرده داعش نیز می گوید من خلیفه خداوند هستم و میخواهم قوانین خدا پیاده کنم و مشروعیتم از خداوند است.مسلمانان در عصر غیبت از کجا بدانند خدا مشروعیت حکومت به کی داده شده است؟

جواب:
همان گونه که گفته شد حکومت تنها مال خداست و اوست که می تواند این حق را به غیر واگذارد و آنان را حاکم بر دیگران قرار دهد.
در این که پیامبران الهی حاکمان منصوب از طرف خدایند هیچ بحثی نیست و در این که بعد از پیامبر خاتم امامان معصوم این حق را دارا هستند قرآن و روایات کثیره ای موید آن هستند آیاتی مثل اولوا الامر و آیه ولایت و..
اما در زمان غیبت این حق توسط امامان معصوم که قول آنها برای ما حجت است به روات احادیث اهلبیت و فقهای جامع الشرایطی رسیده است که دارای شرایطی باشند که خود حضرات معصومین آن را بیان فرموده اند به عبارت دیگر فقها با این شرایط نایبان عام معصومین هستند که در همه زمان ها می باشند و کشف آنها بر عهده مکلفین است که در عصر ما این کار به خبرگان سپرده شده است.
احادیث زیادی در شرایط این حاکمان در عصر غیبت داریم که در زیر چند نمونه ذکر می شود:(که با این احادیث تکلیف گروه هایی مثل طالبان و داعش و .. که ربطی به امامان و و روایت احادیث آنها ندارند روشن می شود)
الف. حدیث خلافت:
«اللهم ارحم خلفائی ... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی.»(1)
در این حدیث، فقها خلیفه رسول خوانده شده اند.

ب. حدیث وراثت:
قال رسول الله(ص): «العلماء ورثه الأنبیاء؛(2) علماء وارثان انبیاء هستند.»
و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علما و فقها است. جمله ی «و من سلک طریقاً یطلب فیه علماً» که در دنباله ی این حدیث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ی معصومین(ع) مغایرت دارد.

ج. حدیث حکام:
قال علی(علیه السلام ):«العلماء حکّام علی النّاس؛(3) علما حاکمان بر مردمند.»
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیرقابل تردید است.

د. حدیث اختیار امام:
قال علی(علیه السلام): «الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.(4) علی(ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.»

هـ. حدیث مجاری امور:
امام حسین(ع) فرمود: «مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه؛(5) زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.»

و. حدیث حاکم:
امام صادق(ع) فرمود:«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛(6)مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.»
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نایب امام نیز هست.

ز. حدیث حصون:
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود:« لاّن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینة لها؛(7) مؤمنان فقیه برای اسلام چون دژ و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.»
این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز به کار رفته است، به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و برپایی عدالت و دفع دشمنان و اداره ی امور مسلمین و سایر مسایلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.

ح. حدیث تقلید:
امام حسن عسگری از امام صادق – علیهما السلام – نقل می کند:«من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً علی هواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ أن یقلّدوه و ذلک لا یکون ألاّ بعض فقهاء الشیعة؛(8) از فقها آن کس که پرهیزکار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامّه مردم باید از او تقلید نمایند.»
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه ی امور، مرجع و مقلّد مسلمین فقیه است، و اداره ی امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.

هـ. توقیع شریف:
«و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا (أحادیثنا) فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله؛(9)در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.»
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعیه نیست. زیرا از واضحات است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند. همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز هست، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنها مراجعه کنند. مفهوم این کلام، آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه ی امور مسلمین و تمامی کارها و شئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.

ط. حدیث منزلت:
«منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل(10)جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است.»
بی شکّ جایگاه انبیای بنی اسرائیل، مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیل بوده است.

ی. همچنین روایاتی مانند:
«لو لا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم» و «لا تبطل حدودالله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم». که هر کدام به نوبه ی خود، دلیل روشنی بر ضرورت نظام سیاسی و دولت و امامت و ولایت فقیه است.

1-من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
2-کافی ج ۱ ص ۳۲.
3-مستدرک الوسایل ج ۱۷ ص ۳۲۱.
4-مستدرک الوسائل ج ۶ ص ۱۴.
5-مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۳۱۵.
6-کافی ج ۱ ص ۶۷.
7-کافی ج ۱ ص ۳۸.
8-وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۳۱.
9-وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۴۰.
10-بحار الانوار ج ۷۵ ص ۳۴۶.

موضوع قفل شده است