آیا خمس جزو زکات است؟

تب‌های اولیه

66 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام بر جناب سجاد

سجاد;164407 نوشت:
واقعا سخن سنگین و نسبت ناروایی است که لرزه بر اندامم انداخته است.

دوست عزیز ما پیش از این اکثر فقها را از تابع حقیقی ائمه بودن خارج کردیم آن هم به دلیل عدم تبعیت حقیقی از قرآن است

اما این سخن به اینجا رسید چون برادرتان جناب صدرا به جناب صادقی و بنده تهمت شیعه عمر بودن زدند ولی ما فقط شما را از شیعه ائمه بودن خارج کردیم و گفتیم شما محب اهل بیت میتوانید باشید اما شیعه حقیقی نیستید حال: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

مهدی عباس زاده;165982 نوشت:
دوست عزیز ما پیش از این اکثر فقها را از تابع حقیقی ائمه بودن خارج کردیم آن هم به دلیل عدم تبعیت حقیقی از قرآن است اما این سخن به اینجا رسید چون برادرتان جناب صدرا به جناب صادقی و بنده تهمت شیعه عمر بودن زدند ولی ما فقط شما را از شیعه ائمه بودن خارج کردیم و گفتیم شما محب اهل بیت میتوانید باشید اما شیعه حقیقی نیستید حال: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

با عرض سلام و احترام خدمت جناب عباس زاده گرامی و تشکر از اظهار نظر حضرتعالی

حقیر که خودم را شیعه واقعی ائمه علیهم السلام نمی دانم ، ما کجا و شیعه واقعی کجا ! اما سخن بنده در اینجا نبود بلکه در مبحث واجب یا مستحب دانستن غسل جمعه توسط فقهای بزرگوار شیعه بود که شما فرمودید :

مهدی عباس زاده;165982 نوشت:

روایات کاملا مشخص است و مخالف قرآن رو زخرف میداند شما دارید عمل به خلاف نص روایت کرده و آنوقت آن شیعه حقیقی را قائل به کفانا کتاب الله میدانید ایشان بر خلاف شما غسل جمعه را واجب میداند زیرا اطاعت از ائمه را واجب میداند شما چرا مستحب میدانید؟ حال چه کسی از اطاعت ائمه سر باز میزند؟

این کلام شما این معنا را افاده می کند که هزاران فقیه قائل به استحباب غسل جمعه در طول تاریخ فقاهت شیعه ، نعوذ بالله اطاعت ائمه علیهم السلام را واجب نمی دانستند و از آن سر باز زدند و جناب آیت الله صادقی تهرانی چون اطاعت از ائمه را واجب می دانستند قائل به وجوب غسل جمعه شده اند ، از این رو عرض کردم :

سجاد;164407 نوشت:
ادعای عجیبی می فرمایید لطفا در صورت توانایی برای مطالعه ادله فقهی قائلان به استحباب غسل جمعه اقدام فرمایید و بدون اطلاع به اجماع فقهای گذشته نسبت عدم اطاعت از ائمه علیهم السلام ندهید که واقعا نسبت سنگینی است .

یک انسان محقق نباید از یک نفر تا این حد تبعیت کند که نتیجه آن لغزش های بزرگی مانند این است .

برای تنویر افکار خوانندگان محترم عرض می کنم که در میان فقهای بزرگ شیعه از ابتدا تاکنون با سابقه بیش از هزار سال که تمام عمر شریف خود را صرف در فهم احکام دینی کرده اند ، نداریم بزرگواری را که قطعا بتوانیم بگوییم ایشان قائل به وجوب غسل جمعه بوده اند حتی اگر با مسامحه هم برخورد کنیم تعداد کسانی که شاید قائل به وجوب غسل جمعه بوده اند کمتر از تعداد انگشتان یک دست هستند آیا رواست در این صورت که این همه فقهای بزرگ قائل به استحباب غسل جمعه هستند ، بگوییم ما که قائل به وجوب هستیم فقط تابع ائمه هستیم و دیگران اینگونه نیستند و آنان را شیعه واقعی و تابع ائمه علیهم السلام ندانیم ! واقعا سخن سنگین و نسبت ناروایی است که لرزه بر اندامم انداخته است.

امیدوارم جناب عباس زاده و عزیزان دیگری که به تبع آیت الله صادقی تهرانی چنین نظرات شاذ و نادر و نادرستی در فقه شیعه عرضه می کنند و بر آن پافشاری می کنند ، بر محتوا و نتیجه سخنان خود به خوبی واقف گردند.

اینگونه تمسک به قرآن و کنار گذاشتن بسیاری از روایات قطعی اهل بیت علیهم السلام به شیوه ای که آیت الله صادقی تهرانی داشته اند به خاطر نادرست بودن آن منجر به فتاوای شاذ و نادر و نادرستی شده است که باید جدا از آن پرهیز داشت . همانطور که حضرت امام خمینی ره آن پیر روشن ضمیر هم این خطر را احساس کرده بودند و با تأکید بر فقه سنتی و جواهری شیوه مصطلح حوزه های علمیه در این زمینه را مورد تأکید و تأیید قرار داده اند:


  • «من باز عرض می‏کنم که فقه را نباید فراموش کرد. فقه به همان صورتی که بوده است باید باشد. «فقه جواهری» باید تقویت شود.»
  • «این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی‏دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین‏ کننده در اجتهادند.»
  • «این مسأله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزه ‏ها نباید تخطی شود. البته در عین اینکه از اجتهاد «جواهری» به صورتی محکم و استوار ترویج می‏شود، از محاسن روش های جدید و علوم مورد احتیاج حوزه‏های اسلامی استفاده گردد.»
امیدوارم تابعان ایشان به این هشدار ها توجه کرده و به مسیر درست در اجتهاد و فهم دین که فقهای بزرگوار شیعه طی کرده اند ، معتقد گردند .

در پناه حضرت حق باشید

سلام علیکم

سجاد;166178 نوشت:
این کلام شما این معنا را افاده می کند که هزاران فقیه قائل به استحباب غسل جمعه در طول تاریخ فقاهت شیعه ، نعوذ بالله اطاعت ائمه علیهم السلام را واجب نمی دانستند و از آن سر باز زدند و جناب آیت الله صادقی تهرانی چون اطاعت از ائمه را واجب می دانستند قائل به وجوب غسل جمعه شده اند

ایا شما زمانی که جناب صدرا به استاد بنده این تهمت رو میزدند دفاع از عالمی ربانی را فراموش کردید؟ حال چه شده که دفاع از علما را واجب میدانید؟

گذشته از این بنده مدعی شدم که علما اطاعت از ائمه را به طور کل واجب نمیدانستند؟ یا در این مورد اطاعت از ائمه نکردند؟ همانطور که در مورد احادیث عرض اطاعت از ائمه نکردند! و ....

سجاد;166178 نوشت:
اینگونه تمسک به قرآن و کنار گذاشتن بسیاری از روایات قطعی اهل بیت علیهم السلام به شیوه ای که آیت الله صادقی تهرانی داشته اند به خاطر نادرست بودن آن منجر به فتاوای شاذ و نادر و نادرستی شده است که باید جدا از آن پرهیز داشت

اولا قطعی در کار نیست! آیا خدا وعده حفظ احادیث را از دستبرد شیاطین داده است به شما که قطع کردید؟ آیا 1 در 100 هم احتمال تحریف ان نیست؟ اما قرآن که قطعی است و 1 در100 هم احتمال خلاف درش نیست را رها کرده و به روایتی که احتمال خطا درش است تمسک کنیم؟
گذشته از این فتوای نادرست مطابق با قرآن دادن خیلی بهتر است از فتوای درست مخالف قرآن!(بله حق اینگونه با باطل لباس پوشانیده میشود مطابق قرآن حکم کردن میشود نادرست و مخالف قرآن حکم کردن میشود درست)

سجاد;166178 نوشت:
همانطور که حضرت امام خمینی ره آن پیر روشن ضمیر هم این خطر را احساس کرده بودند و با تأکید بر فقه سنتی و جواهری شیوه مصطلح حوزه های علمیه در این زمینه را مورد تأکید و تأیید قرار داده اند: «من باز عرض می‏کنم که فقه را نباید فراموش کرد. فقه به همان صورتی که بوده است باید باشد. «فقه جواهری» باید تقویت شود.» «این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی‏دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین‏ کننده در اجتهادند.» «این مسأله نباید فراموش شود که به هیچ وجه از ارکان محکم فقه و اصول رایج در حوزه ‏ها نباید تخطی شود. البته در عین اینکه از اجتهاد «جواهری» به صورتی محکم و استوار ترویج می‏شود، از محاسن روش های جدید و علوم مورد احتیاج حوزه‏های اسلامی استفاده گردد.»

شما اول عصمت امام خمینی را اثبات کنید بعد به سخنان ایشان تمسک کنید برای رد تبعیت از قرآن

سجاد;166178 نوشت:
امیدوارم تابعان ایشان به این هشدار ها توجه کرده و به مسیر درست در اجتهاد و فهم دین که فقهای بزرگوار شیعه طی کرده اند ، معتقد گردند

اتفاقا بنده امیدوارم شما به راه راست هدایت شید برای همین هم تلاش میکنم

التماس دعا

با تشکر از پاسخ شما جناب عباس زاده گرامی

مهدی عباس زاده;166194 نوشت:
گذشته از این بنده مدعی شدم که علما اطاعت از ائمه را به طور کل واجب نمیدانستند؟ یا در این مورد اطاعت از ائمه نکردند؟ همانطور که در مورد احادیث عرض اطاعت از ائمه نکردند! و ....

این که بدتر شد جناب عباس زاده !
یعنی علما اطاعت از ائمه را واجب می دانستند اما در مواردی اطاعت از ائمه نکردند ! خب این که می شود اتهام بی تقوایی به علما و فقهای بزرگ اسلام !!

مهدی عباس زاده;166194 نوشت:
اولا قطعی در کار نیست! آیا خدا وعده حفظ احادیث را از دستبرد شیاطین داده است به شما که قطع کردید؟ آیا 1 در 100 هم احتمال تحریف ان نیست؟ اما قرآن که قطعی است و 1 در100 هم احتمال خلاف درش نیست را رها کرده و به روایتی که احتمال خطا درش است تمسک کنیم؟ گذشته از این فتوای نادرست مطابق با قرآن دادن خیلی بهتر است از فتوای درست مخالف قرآن!(بله حق اینگونه با باطل لباس پوشانیده میشود مطابق قرآن حکم کردن میشود نادرست و مخالف قرآن حکم کردن میشود درست)

یعنی می خواهید بفرمایید چون خداوند وعده حفظ غیر قرآن را نداده است بنابراین هیچ چیز قطعی و یقینی در عالم به غیر از قرآن وجود ندارد !!

اینهم ادعای عجیبی از ناحیه حضرتعالی است که غیر منطقی و قطعا خلاف وجدان و ضد دانش است که مورد پذیرش هیچ عالمی نیست و همانطور که بسیاری از دانش های بشری ، یقینی و قطعی هستند ، استناد بسیاری از روایات به ائمه اطهار علیهم السلام هم قطعی است و جای هیچ خللی در آن نیست .

اما پاسخ مطالب دیگر جنابعالی را در گذشته هم دادیم که :

1- آیات قرآن قطعی است نه فهم شما از قرآن
2- روایات قطعی و متواتری در معانی برخی از آیات وجود دارد .
3- اگر معنای آیه ای طبق فرمایش ائمه علیهم السلام در روایات چیزی باشد و فهم ما چیز دیگری ، قطعا فرمایش امام مقدم است نه فهم ما


بنابراین ما این شیوه اجتهادی استاد محترم جنابعالی را که صرفا با نص یا ظاهر دانستن معنای یک آیه ، تمام روایات مخالف فهم خود و فهم قاطبه علمای شیعه را کنار گذاشته و از آن استنباط حکم شرعی می کند را صحیح نمی دانیم .

مهدی عباس زاده;166194 نوشت:
شما اول عصمت امام خمینی را اثبات کنید بعد به سخنان ایشان تمسک کنید برای رد تبعیت از قرآن

خب ما هم می توانیم از شما درخواست کنیم ابتدا عصمت استادتان جناب آیت الله صادقی تهرانی را اثبات بفرمایید بعد چنین از نظرات ایشان دفاع کنید ...
این که شیوه بحث علمی نشد برادر عزیز !

مهدی عباس زاده;166194 نوشت:
اتفاقا بنده امیدوارم شما به راه راست هدایت شید برای همین هم تلاش میکنم التماس دعا

از حسن نظر و تلاشتان تشکر می کنم امیدوارم همه ما به راه راست هدایت گردیم و در دنیا و آخرت رو سفید و سرفراز باشیم .

مهدی عباس زاده;165979 نوشت:

دوست عزیز اولا هر دو از این جهت که مخالف جزئی از آیات قرآن هستند فقط مردود اند و به یک عبارت نسخ جزئی به حساب می آیند

با سلام و عرض ادب
الف) آنچه در تعریف نسخ بیان نمودید سخن درستی نیست. در تعریف نسخ تعاریفی گفته شده که تقریبا مضامین آنها قریب به هم می باشد یک تعریف آن چنین است:

نسخ عبارت است از «رفع حكم سابق، كه بر حسب ظاهر اقتضاى دوام داشته، به تشريع حكم لاحق، به گونه‏اى كه جاى‏گزين آن گردد و امكان جمع ميان هر دو نباشد». در اين تعريف نكته‏هايى رعايت شده كه بايد مورد توجّه قرار گيرد:

1. مقصود از حكم- چه منسوخ و چه ناسخ- حكم شرعى اعم از تكليفى و وضعى است لذا هرگونه تغيير و تبديلى كه در امور خارج از محدوده احكام شرعى انجام گيرد، از موضوع بحث خارج است.

2. مقصود از اقتضاى دوام كه بر حسب ظاهر حكم سابق است، همان اطلاق ازمانى است كه بر حسب تفاهم عرفى استفاده مى‏شود، زيرا هرگونه تكليف يا دستورى سه گونه گسترش و شمول دارد: شمول افرادى، شمول احوالى و شمول ازمانى؛ يعنى فرمان صادر شامل همه افراد مورد خطاب يا مورد تكليف مى‏شود، و نيز شامل همه احوال هر فرد مى‏گردد تا هر فرد در هر شرايطى كه باشد بايد امتثال تكليف نمايد، به علاوه شامل همه زمان‏ها مى‏گردد و در طول زمان بايد اين فرمان انجام گيرد. پس همه مكلّفين، در هر شرايطى و در طول زمان بايد تكليف صادر را امتثال كنند. البته شمول افرادى را اصطلاحا عموم وضعى مى‏نامند.[1] ولى شمول احوالى و ازمانى را اطلاق مى‏گوييم كه بر پايه دليل عقلى‏[2] (مقدمات حكمت) استوار است. در نتيجه هر تكليفى بر حسب دلالت ظاهر كلام، اقتضاى تداوم دارد.

3. مقصود از عدم امكان جمع، وجود تضاد و تنافى ميان حكم سابق و لاحق است، كه اصطلاحا «تباين كلّى» گفته مى‏شود. ولى اگر دو حكم به گونه‏اى باشند كه امكان وجود هم‏زمان داشته باشند، در اين صورت پديده نسخ صورت نگرفته است؛ مانند آن كه حكم سابق عام يا مطلق باشد و حكم لاحق خاص يا مقيّد، كه در اين صورت حكم لاحق مخصّص يا مقيّد حكم سابق است نه ناسخ. يعنى‏ شعاع حكم سابق را كوتاه مى‏كند ولى به كلى آن را برنمى‏دارد. اين خود يك‏گونه جمع عرفى است كه متداول و متعارف است و از دايره نسخ بيرون مى‏باشد.

بنابراين فرق ميان نسخ و تخصيص در آن است كه نسخ، رفع حكم سابق از تمامى افراد موضوع است و تخصيص، رفع حكم از بعض افراد است در حالى كه حكم سابق درباره بعض ديگر هم‏چنان جارى است.

با توجه به مطالب فوق در می یابیم که نسخ‏، تنها در حيطه‏ اختيار رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- بوده و پس از او و انقطاع وحى، هيچ كس حق «نسخ» نداشته و هرگونه ادعايى از هر كس باشد، مردود وباطل است وبعد از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- هيچ حكمى نسخ‏ نگرديده، تغييرى در احكام‏ واقع نشده است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. بدين معنا كه دلالت عموم وضعى، مستند به لفظ و مرتبط به اصل وضع لغوى آن است.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. كه اين دو گونه اطلاق از دليل عقلى و نظر به مقام حكمت متكلم استفاده شده است، زيرا اگر مخصوص حالت خاص يا دوران خاصى بود بايستى اعلام مى‏كرد.

مهدی عباس زاده;165979 نوشت:

اولا قرار دادن الله کنار رسول و مقدم کردن آن بر رسول(به ادعای خود شما) خودش دلالت دارد که سخن الله مقدم است بر سخن رسول و در این آیات اصلا حرفی از تخصیص و تقیید زده نشده است که شما بخواهید از ان درست بودن تخصیص نصوص قرآنی که بر عام نص است استفاده کنید یعنی در این مورد در مقام بیان نیست
دوما لتبین للناس ما نزّل الیهم خودش دلالت دارد که چیزایی که بیان نشده است را پیامبر تبیین کند و الا چیزهای تبیین شده نیاز به تبیین پیامبر ندارد!! پس به مسائلی چون الم و ... که بیانی در بر ندارد اشاره دارد نه آنچه که بیان شده است

دراین آیات سخن از وجوب تبعیت از قول پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مطلق است. نکند در نظر شما «ما اتاکم» و «ما نهاکم» اطلاق ندارند؟ واطاعت از رسول مقید به این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ گونه تقییدی به مطلقات نمی توانند بزنند و تنها مجاز به بیان مطالبی اند که قرآن متذکر آنها نشده؟راستی این قول به حاشیه، نص یا ظاهر کدام آیه است؟ آیا خود این سخن مخالف با قرآن نیست؟[1]

همچنین لتبین بیان تبیین است آنهم در مورد«ما نزّل الیک» نه در خصوص متشابهات قرآن آنهم در مورد «الم»؟!!!!!!!!!!!!! یعنی پیامبر «صلی الله علیه وآله» در مدت بیش از بیست سال مشغول تبیین «الم» بودند و هیچگاه هم نگفتند که ای مردم این سخن را از دل«الم» درآوردم؟ علاوه بر اینکه اگر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از دل همین آیات متشابه است بنابراین فرقی بین سنت و قرآن وجود ندارد چون هر دو از یک منبع اندو همچنان که در آیات قرآن عام وخاص داریم سنت نیز می تواند مقید و مخصص مطلقات و عمومات قرآنی قرار گیرد.

راستی اگر ما این سخن را می گفتیم شما به ما خرده نمی گرفتید؟!«روایات قطعی برگرفته از حروف مقطعه و رمزی آیات قرآن است» و شاید پی بردن به این راز موجب شده که بفرمایند:«اگر چه پیروان روش فوق درشناخت اسلام ، اقلیت مسلمین را تشکیل می دهند و متاسفانه در مقابل مخالفت گسترده اکثریت حوزویانواقع شده اند ولی تنها همین گروه اندک (فئة قلیلة) به شناخت صحیح اسلام نائل شده اند و هم اینان شیعیان حقیقی اهل بیت علیهم السلام هستند».رساله نوین،ص12. البته ما هم به ایشان تبریک می گوئیم که بعد از 1400 سال مصداق شیعه کامل ظهور نمود و قرآن از غربت 1400 ساله خارج شد.

[1].ایشان خبر واحد و سنت قطعیه را هم که مقیّد و یامخصص مطلقات و عمومات باشد را رد می نمایند و آنها را حجت نمی دانند ؟!

مهدی عباس زاده;165979 نوشت:

آیه دلالت دارد که اختلاف کثیر در آن نیست نه ان که اختلافی نیست اصلا! پس نمیتوانید از این آیه به عدم اختلاف ادعا کنید بلکه میتوانید به عدم وجود اختلاف کثیر استفاده کنید

شما خواستید ابرو را اصلاح نمائید اما چشم بی گناه را هم کور نمودید. لابد قرآن که می فرماید:«أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيد» که در پنج مورد آمده اثبات ظلم قلیل برای خداوند می کند؟

بنابراین طبق این سخن در قرآن اختلاف و مخالفت وجود دارد وبا این فرض وجود سنت مخالف قرآن مادامی که به مخالفت کثیر نرسیده باشد اشکالی نخواهد داشت.

و عجیب است از شما و استادتان با این همه تعارض در گفتار و عمل. در یک جا با سنت قطعی ای که آیه را تبیین می کند«مثل بحث ماکه این چند صفحه متفرع برآن است و آن این بود که که آیه می فرماید خمس برای (المساکین و...» است و روایات مصداق آن را سادات می دانند نه هر فقیری که تقییدی در دایرۀ مستحقین است با اینکه باز عمومیت در صنف خاص(سادات) باقی است» مخالفت می کنید و می گوئید:«ایشان قرآن را هم قطعی الدلاله و هم قطعی الصدور میدانند نه قطعی الصدور و ظنی الدلاله بنا بر این مبنا و بر مبنای فصاحت و بلاغت قرآن و ملاک بودن قرآن برای رد احادیث ایشان احادیثی که به فصاحت و بلاغت قرآن و قطعی الدلاله بودن آن لطمه وارد کند نمیپذیرند و ان را مخالف قرآن میدانند!». وحال در اینجا اثبات مخالفت می کنید؟!

مهدی عباس زاده;165979 نوشت:
اما در مورد حجیت خبر واحد نزد این عالم بزرگوار باید بگویم که ایشان از ابتدا در بسیاری از فتاواشون از خبر واحد استفاده کردند و از ابتدا منظورشون از خبر واحدی که رد میکردند خبر واحدی بود که مخصص نصوص عموم قرآن باشد و .... بود نه این که کلا خبر واحد را قبول نداشته باشند
اما در بیان ایشان در اصول اشتباها همیشه خبر واحد را به طور مطلق رد میکردند بعد از این که متوجه این اشتباه شدند نظرشون رو همانگونه که بود در اعلامیه ای 4 سال پیش از وفاتشان بیان کردند و دستور به اصلاح اصولشون رو به یکی از شاگردانشون صادر کردند اما متاسفانه این شاگرد بزرگوار نتوانستند پیش از وفاتشان این کتاب ارزش مند را اصلاح بکنند و فرزندان ایشان هم از چاپ اصول اصلاح شده بعد از سه ماه از وفات حضرت استاد تحویل فرزندانشان شد سر باز میزنند و .... برای مشاهده اعلامیه ایشان و شرح بیانیه به اینجا و اینجا مراجعه کنید
در کل لااقل استاد ما 4 سال قبل از وفاتشان پی به اشتباهشان بردند

ایشان که در کتاب اصول استنباط (که البته اصول نیست و بیشتر قواعد فقهی است) در بحث خبر واحد مطلقا خبر واحد را مطلقا فاقد ارزش می دانند و کتابی نیز که در دست بنده است گمان نمی کنم زمان زیادی از چاپ آن گذشته باشد ودر تعریف آن نیزایشان التفات داشته اند؛ همچنان که می نویسند«نعنی من «الخبر الواحد» غیر مقطوع الصدور فی اصله و وجهه حتی لو کان متواترا فی مصطلح فن الحدیث».
وادله ای که در نفی حجیت خبر واحد آورده اند خود گواه محکمی است که مراد مطلق الخبر بوده.

در بحث اجماع و شهرت نیز مطلق اجماع و شهرت را زیر سوال برده اند و آنها را فاقد ارزش و حجیت می دانند.
البته در عین حال ایشان در کتب فقهی اشان استناد به خبر واحد و اجماع می کنند که این خود تناقض اصول ایشان با فقهشان را نشان می دهد. وجالب این است که در کتاب تبصرة(ص:9)مقبوله عمر بن حنظله را تنها مربوط به بحث قضا می دانند «دون سائر الفتوی»ولی در اطلاعیه خود در مورد تعارض اخبار به همین مقبوله استناد نموده اند؟! البته ایشان در جایی دیگرارزشی برای علم رجال قائل نمی شوند و معتقدند نیازی به رجال نیست چون اگر خبرمخالف بود طرد می شود و اگر موافق بود اخذ می شود؟ حال اگر مجموعه ای از اخبار بود که مخالف هم بودند «همچون روایات غسل جمعه» چگونه گروهی را اخذ می کنند و گروه دیگر را طرد نمی دانم؟!

ویا بالاتر در مورد نکاح معاطات که مخالف نص قرآن و سنت قطعیه بین مسلمین«شیعه وسنی» است چگونه قائل به تحقق نکاح به صورت معاطات اند.
اینکه ایشان پی به اشتباهشان برده باشند و با این حال فتاوای خود را اصلاح نکرده باشند جای بسی تامل است؟! وتعجب از شما که با این حال این همه اصرار بر تبعیت از آراء ایشان را دارید.
واینکه فرزندشان از اصلاح آثار ایشان اجتناب می کنند باز جای بسی تاسف است؟!واینها همه نشان دهنده این است که هنوز شیعه واقعی اهل بیت علیهم السلام نشده اند.

مهدی عباس زاده;165979 نوشت:
ولی امثال سید مرتضی و 4 یا 5 نفر دیگر از فقها که فقط خبر واحد را رد کردند و بر اساس آن فتوا هم بسیار داده اند.
اگر ایرادتان به ایشان برای این اشتباه است خوب در حد اشتباه مورد قبول است اما اگر برای این ایشان را در ردیف عمر قرار میدهید باید سید عزیز مرتضی(و باقی علما که این اشتباه را کرده اند) را هم قرار دهید!!

اینکه سید مرتضی و افراد هم عصر او را قیاس به ایشان نمودید باید عرض شود«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء»اصطلاح متقدمین در تقسیم و تعریف خبر با متاخرین متفاوت است و اینکه سید مخالف خبر بوده نه این خبری است که ایشان رد می نمودند.[1] ایشان اگر می خواهند خود را با سید مقایسه کنند باید برگردند به هزار سال قبل که نزدیک عصر ائمه است بعد این اصطلاحات را بیان نمایند.

--------------------------------------------

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. والتحقيق في هذا المقام ان يقال إن للخبر الواحد عندهم اصطلاحين أحدهما الخبر الغير القطعي وما لا يكون محفوفا بالقرينة القطعية أو ما بحكمها وهو الذي ذهب ابن إدريس ( قده ) إلى عدم حجيته وذهب جماعة من القدماء والمتأخرين إلى حجيته إذا كان الراوي له موثوقا به بل ادعى الشيخ ( قده ) وجماعة أخرى الاجماع على حجيته.
( الثاني ) الخبر الذي لا يكون متعمدا عليه ويكون راويه غير ثقة وكثير من القدماء كانوا يعبرون عن الخبر الضعيف بأنه خبر واحد ولذا ترى ان الشيخ قدس سره بعد ما يذكر الاخبار التي يفتي بها في كتاب التهذيب يذكر الخبر المعارض له ثم يرده بان أول مافيه انه خبر واحد مع أن الشيخ هو الذي ادعى الاجماع على حجية الخبر الواحد.
فالاختلاف بين الاصطلاحين هو الموجب لاسناد المنع إلى الشيخ أيضا فظهر ان الخبر الواحد بالمعنى الأول الذي هو محل الكلام لا يحتمل فيه انعقاد الاجماع على عدم حجيته فضلا عن الظن به وما هو معقد الاجماع أجنبي عنه بالكلية.( أجود التقريرات، تقرير بحث النائيني ، للسيد الخوئي، ج2ص103).

سلام نمیدونم این یارانه نه رایانه ما میشکل داره یا ..... به هر حال پاسخ رو قبلا داده بودم ولی نیومد عیب نداره کار از محکمکاری عیب نمیکنه دوباره میدم

سجاد;166244 نوشت:
یعنی علما اطاعت از ائمه را واجب می دانستند اما در مواردی اطاعت از ائمه نکردند ! خب این که می شود اتهام بی تقوایی به علما و فقهای بزرگ اسلام !!

من نمیدونم شما اسمش رو چی میذارید اشتباه قصوری یا تقصیری یا اصرار بر اشتباه اون دیگه به خودتون مربوطه ایا شما تهمت بی تقوا بودن را به تمام علمای سنی میدهید؟؟ آیا حق این تهمت را در خود میبینید؟ آیا امکان ندارد بعضی به این نتیجه نرسیده باشند که شیعه حق است؟ حال هر کسی نرسید به این نتیجه تقصیرا است یا ممکن است قصورا هم باشد؟

در هر صورت این دیگر به خودتان مربوط است توجیهش پای خودتان است

اما یه مطلب رو باید روشن کنیم فکر کنم اشتب پیش اومده:
بنده قصد تقدیس کسی را ندارم و قصد بی جهت به مقام عصمت رساندن کسی را هم ندارم اگر هم در مورد آیه الله صادقی تهرانی بحث تا اینجا کشیده برای حرف غلط جناب صدرا بود که تابع عمر هست ایشون و الا اصلا بند اسم ایشون رو هم نمی آوردم چون بحث راه صحیح رفتن است نه بحث این که ایشان قطعا هر نظری داشتند صحیح است شاید بعضی از نظراتشون صحیح و بعضی غلط باشد دفاع از ایشون هم به جهت تهمت تابع عمر بودن است و خود جناب صدرا هم معترفن که ایشون بر مبنای احادیث فتوا بسیار دارد پس بحثی نداریم بحثهای اصولی رو هم انشاء الله باید مفصلا بنشینیم بکنیم که کدام اصول صحیح است کدام غلط

سجاد;166244 نوشت:
یعنی می خواهید بفرمایید چون خداوند وعده حفظ غیر قرآن را نداده است بنابراین هیچ چیز قطعی و یقینی در عالم به غیر از قرآن وجود ندارد !! اینهم ادعای عجیبی از ناحیه حضرتعالی است که غیر منطقی و قطعا خلاف وجدان و ضد دانش است که مورد پذیرش هیچ عالمی نیست و همانطور که بسیاری از دانش های بشری ، یقینی و قطعی هستند ، استناد بسیاری از روایات به ائمه اطهار علیهم السلام هم قطعی است و جای هیچ خللی در آن نیست .

در علوم نقلی هیچ خبری نیست که بگوییم این قطعی است(البته غیر از اخباری که پشتش به قرآن گرمه مثل ولایت علی ابن ابی طالب)
0.000000000000000000000000000000001 هم احتمال خلاف ندارد بلکه میگوییم چون احتمال خلافش کم است از آن صرف نظر میکنیم

سجاد;166244 نوشت:
اما پاسخ مطالب دیگر جنابعالی را در گذشته هم دادیم که : 1- آیات قرآن قطعی است نه فهم شما از قرآن 2- روایات قطعی و متواتری در معانی برخی از آیات وجود دارد . 3- اگر معنای آیه ای طبق فرمایش ائمه علیهم السلام در روایات چیزی باشد و فهم ما چیز دیگری ، قطعا فرمایش امام مقدم است نه فهم ما بنابراین ما این شیوه اجتهادی استاد محترم جنابعالی را که صرفا با نص یا ظاهر دانستن معنای یک آیه ، تمام روایات مخالف فهم خود و فهم قاطبه علمای شیعه را کنار گذاشته و از آن استنباط حکم شرعی می کند را صحیح نمی دانیم .

اما ما هم پاسخ داده ایم : 1. همانگونه که در مورد قرآن فهم ما ملاک است در مورد روایات هم فهم ما ملاک است 2. فهم ما از قرآن بر فهم ما از روایات تقدم دارد 3. اگر فهم ما در روایات خلاف فهم ما در قرآن باشد باید فهم خود از روایات را دور بریزیم

جناب سجاد عزیز بنده برای شما احترام ویژه ای قائلم چون در بحث از کارشناس بودن خودتان سوء استفاده نمیکنید و همچون یک کاربر با دیگران برخورد میکنید از تواضع شما واقعا خرسندم

سجاد;166244 نوشت:
خب ما هم می توانیم از شما درخواست کنیم ابتدا عصمت استادتان جناب آیت الله صادقی تهرانی را اثبات بفرمایید بعد چنین از نظرات ایشان دفاع کنید ... این که شیوه بحث علمی نشد برادر عزیز !

صحبت ها ی شما علمی نبود که جواب علمی بدهم شما درخواست تقلید از سخنان امام را بدون هیچ حجتی کردید بنده هم عرض کردم که اول عصمت ایشان را ثابت کنید تا تقلید بی چون و چرا جایز باشد

بنده هم شما را به تقلید از اقای صادقی دعوت نمیکنم بلکه دعوتی قرانی دارم آن هم
فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿١٧﴾ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿١٨﴾
بنده دارم قول را بیان میکنم با دلیل شما خواه پیروی کنید خواه نکنید هرکسی هر گلی بزند به سر خودش زده

سجاد;166244 نوشت:
از حسن نظر و تلاشتان تشکر می کنم امیدوارم همه ما به راه راست هدایت گردیم و در دنیا و آخرت رو سفید و سرفراز باشیم

انشاءالله همانطور که خدا فرموده اینان کسانی هستند که خدا هدایت نموده و اینان هستند اولو الالباب مطمئنا اگر بی تعصب مسائل رو پیگیری کنیم به هدایت میرسیم اگر هم نرسیم معذوریم اما اگر با تعصب بخواهیم مسائل را پیگیری کنیم .....

التماس دعا

با سلام خدمت دوستان بزرگوار

بحثی که در این تایپیک در جریان بود در رابطه با این سوال بود که آیا خمس حصه ای از زکات است یا خیرواجبی مستقل است. ودیگر اینکه مستحقین دریافت خمس از ایتام و مساکین و ابن السبیل که در آیه شریفه آمده آیا خصوص سادات هستند یا خیر عمومیت دارند.
مطالبی گذشت و که محور عمده بحث قسمت دوم سوال بود که جناب آقای عباس زاده نظر آقای تهرانی را بیان نمودند که قسمت دوم خمس اختصاصی به سادات ندارد و برای عموم ایتام و مساکین و ابن السبیل است.
عمده استدلال جناب آقای تهرانی در کنار گذاشتن روایات وارده مخالفت داشتن این روایات با آیه شریفه است که در منظر ایشان هر روایتی ولو اینکه حدیث متواتر هم باشد نمی تواند مخصص یا مقید آیات باشد که مباحث آن گذشت.
به نظرم اگر جناب آقای عباس زاده مطلب باقی مانده ای از آقای تهرانی دارند را بیان بفرمایندتا بحث جمع بندی شود و از اطاله بحث نیز پرهیز شود.

متشکرم.

خمس واجب وباعث قبولي اعمال ما ميباشد .محاسبه آن ساده ولي پرداخت آن سخت است .اگر كسي بخواهد خمس مال خود را پرداخت كند ديگر نيازي به اماواگر ندارد .اين اماواگرها وسوسه شيطان براي پرداخت نكردن خمس از طرف ما ميباشد.

صدرا;168089 نوشت:
به نظرم اگر جناب آقای عباس زاده مطلب باقی مانده ای از آقای تهرانی دارند را بیان بفرمایندتا بحث جمع بندی شود و از اطاله بحث نیز پرهیز شود

من که تا اونجا که یادمه عنوان تاپیک ربطی به شخصیت ایه الله صادقی تهرانی نداشت بلکه بحث در مورد آیات و تخالف آن با نظر علما بود که شما یهو اسم ایشون رو به عنوان پیروی کننده از روش عمر خواندید که کفانا کتاب الله گوید و از این جور حرفا ما هم به تبع این حرف از موضوع تاپیک منحرف شدیم(و الا به بسیاری از سخنان آخرتان پاسخ داشتم اما گفتم بیش از این از تاپیک منحرف نشیم بهتره به قول آقای Heavenly کار درستی نیست از تاپیک منحرف شدن)
در کل بحث بنده در مورد زکات و خمس بود که هنوز به اتمام نرسیده است چون سوالات بنده پاسخ داده نشده

یعنی آیه وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ ۚ كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ ۖ وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ﴿١٤١ انعام﴾
و آیاتی که میفرماید انفقوا مما رزقناکم

که اینها تماما قبل از تشریع خمس آمده اند داده نشده است تازه روایاتی که دوستان آوردند مبنی بر وضع امیر المومنین زکات را بر اسب و... که دلالتش قطعا بر وجوب(یا اجبار) است نه استحباب(توصیه)!! در کنار روایاتی که میفرماید امیر المومنین بلکه تمام معصومین از کتاب الله و سنت پیامبر فقط تبعیت میکردند یعنی در واقع زکات به اینان تعلق میگرفته منتها .....

تمام اینها نشان میدهد که زکات به بیش از نه مورد تعلق میگیرد
(در واقع پیشنهاد اول من برای دفاع از علمای دیگر شیعه و از نظریه 9 مورد بودن زکات بود اما دیدم اصلا امکان ندارد این نظریه قابل قبول نیست چون علاوه بر منطقی دیدن دلایل شما خودم نظر خودم رو رد کردم چون تعصب ندارم و عرض کردم که نظر آقای صادقی به دلایل بالا درست است که زکات به بیش از 9 مورد تعلق میگیرد!)

مهدی عباس زاده;168127 نوشت:
من که تا اونجا که یادمه عنوان تاپیک ربطی به شخصیت ایه الله صادقی تهرانی نداشت بلکه بحث در مورد آیات و تخالف آن با نظر علما بود که شما یهو اسم ایشون رو به عنوان پیروی کننده از روش عمر خواندید که کفانا کتاب الله گوید و از این جور حرفا ما هم به تبع این حرف از موضوع تاپیک منحرف شدیم(و الا به بسیاری از سخنان آخرتان پاسخ داشتم اما گفتم بیش از این از تاپیک منحرف نشیم بهتره به قول آقای Heavenly کار درستی نیست از تاپیک منحرف شدن)
در کل بحث بنده در مورد زکات و خمس بود که هنوز به اتمام نرسیده است چون سوالات بنده پاسخ داده نشده

با سلام و عرض ادب
1- اگر یک نگاه به صفحات ابتدایی بحث بیندازید خواهید دید که بحث بر سر دو امر متمرکز بود 1- آیا خمس و زکات یک امرند که مباحثی پیرامون آن گذشت2- اینکه خمس به همه ایتام و مساکین می رسد یا خیر مختص سادات است.
و شما نیز عقاید جناب آقای تهرانی را بیان داشتید (همچنان که در پستهای دیگری نیز همچون بحث تقلید مطالب ایشان که در رساله نوین است را آوردید؛که البته این امر عیب نیست چون به هرحال اظهار نظری است)ولو اینکه نامی از ایشان نبردید.
در پست شماره 25 ما مطلبی را بیان کردیم که موجب برآشفتگی شما شد که درپستهای بعد ما را عمری خواندید؟! آنچه ما گفتیم در بیان رد اخبار آحاد به گمان مخالفت با قرآن طبق برداشت خود بود و چنین گفتیم:« دوست عزیز شما که بحمدلله به تبع روش جناب آقای تهرانی که نشات گرفته از روش بدعی خلیفۀ ثانی است[1] خود را مستغنی از سنت می دانید، و برای اجماع نیز که کاشف از فعل معصوم است ارزشی قائل نیستید.
اما سوال این است که آیا فهم و بیان اهل بیت علیهم السلام را نیز حجت نمی دانید؟ آیا این که اهل بیت علیهم السلام خمس و زکات را دو واجب مستقل دانسته اند نمی تواند برای شما حجت باشد؟ آیا می توان گفت که این مجموعه کثیر از روایات اعتباری ندارند؟
بنابراین از آنجا که قرآن بیان کلیات نموده و تبیین و تفسیر به عهدۀ حضرت صاحب رسالت صلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام بوده است نمی تواند مساله ای به این مهمی خالی از تبیین بوده باشد؛ لذا بر شماست اگر سنت را حجت می دانید روایاتی را بیان دارید مبنی بر اینکه فهم وتبیین اهل بیت علیهم السلام بر یکی بودن این دو واجب تعلق گرفته است».لذا ما به قول شما یهو اسم ایشون را نبردیم .

2- اینکه فرمودید ما خروج موضوعی داشتیم خود ادعایی است چون جان سخنان شما و استادتان در رد اخبار به واسطه مخالفت است(که بحث عام و خاص و مطلق و مقید و ناسخ به میان آمد) وما از پست 32 به بعد در رابطه با این نحوه برداشت سخن گفتیم؛ لذا نمی توان سخن از مبنا را خروج موضوعی نامید.والبته ما خود بیشتر مراقبیم که مباحث خروج موضوعی نداشته باشند ودیگر اینکه دوستی از دوستان تا آنجا که خاطر دارم چنین تذکری در این تایپیک نداده اند(پست53).

3- اما اینکه سوالهایی هنوز برای جنابعالی باقی است ما حرفی نداریم حال مختارید که:
الف: جنابعالی به صورت خلاصه برداشت خود را از آیه خمس و زکات بیان بفرمائید سپس وارد آیات و مسائل بعدی شویم.
ب: فعلا مطالب گذشته مسکوت بماند تا انتهای بحث که شما نتایج گفتار خود را بیان بفرمائید.
متشکرم

[1].ظاهرا این سخن ما برفرض که غیر واقع باشد از سخن ایشان(که بر روی رساله نوین ایشان نوشته:حاوی فتاوای مصلح قرآنی حضرت آیت الله العظمی ...»غیر واقع تر نباشد که تنها خود و فئۀ قلیلۀ خود را اسلام شناس می دانند(رساله نوین ص:12)؟؟؟!!! و خود و آنان را شیعه واقعی می دانند؟! که مفهوم آن این است که علمای بزرگوار اسلام که ما مرهون مجاهداتها و تلاش مخلصانۀ آنهائیم نه اسلام شناس بوده باشند و نه شیعه واقعی ؟!آیا از شرایط مرجع تقلید عدالت و تقوای در گفتار و رفتار نیست؟!

با عرض سلام و ادب خدمت همه بزرگواران :Gol:

به تبعیت از فرمایش جناب استاد صدرای گرامی و با اجازه از جناب عباس زاده گرامی

بحثهای غیر مرتبط تاپیک را به تاپیک زیر منتقل کردم :

http://www.askdin.com/showthread.php?t=15530&p=168600

موفق باشید

موضوع قفل شده است