جمع بندی آیا تحدی قرآن فقط به زبان عربی است؟

تب‌های اولیه

66 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شریعت عقلانی;527706 نوشت:
باسلام.
هر چندکه بنده ایرادات سرکار دل آرام را وارد می دانم. ولی وارد بحث شما نمی شوم. خواستم از جنبه های دیگر نقدهای عرض نمایم.
یکی اینکه این لیستی که شما ار مثلیت آوردید درهمان زمانی که آیه تحدی نازل شد معلوم بود؟ چرا که مخاطب اصلی تحدی اعراب آنزمان بودند.
آیا اصولا در آن زمان قرآنی وجود داشت ( به شکل امروزی ) یا اصلا سوره های به این شکل که الان هستند وجود داشتند و دردسترس بودند که تحدی کنندگان بیایند و از روی آن معیارها را مشخص کنند؟

بسم الله الرحمن الرحيم

سوره هاي قرآن در زمان پيامبر اكرم0صلي الله عليه و آله و سلم) ‌مشخص بود و مسلمانان سوره ها را با نام شان مي شناختند.

در ده‏ها و صدها حديث از طرق اهل سنّت و شيعه، در وصف تبليغ پيغمبر اكرم (ص) يا يارانش پيش از رحلت و همچنين در وصف نمازهائى كه خوانده و سيرتى كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سوره ‏ها آمده است و همچنين نامهائى كه براى گروه گروه اين سوره ‏ها در صدر اسلام داير بوده مانند سور «طول» و «مئين» و «مثانى» و «مفصّلات» در احاديثى‏ كه از زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) حكايت مى ‏كند بسيار بچشم مى ‏خورد.[1]


[/HR][1] - جمعي از نويسندگان،آشنايى با قرآن، ص: 87.

با سلام جناب خادم ولایت
در خصوص همانند اوری در تمامی وجوه گفته شد که چنین امری محال عقلی است و رد این موضوع را میتوانید در تاپیک تحدی من به قران به زبان فارسی در پست ۵۱ و ۵۲ بیابید که البته جناب ملاصدرا جوابی دادند که توسط جناب شریعت عقلانی به علت بسته شدن ناگهانی ان تاپیک در. همین تاپیک در پست ۲۶ پاسخ گفته شد
درمورد بهترین بودن زبان عربی هم در پست های بعدی مطالبی میگزارم

[=Microsoft Sans Serif]با سلام بنده مطالبی در خصوص ضعف های زبان عربی وخصوصیات برتر زبان فارسی مینویسم قطعا نظرات دوستان وارد تر میتواند راهگشا باشد
جناب خادم ولایت به این نکته نیز توجه کنید که در تحدی میشود از زبان های مخلوط هم استفاده کرد که زیبایی های زبان عربی هم وارد ان بشود
زبان عربی، یک زبان کلی‌گو است و نمی‌تواند در بسیاری از جاها تفکیک شخصیت داشته باشد. این موضوع، باعث بسیاری از شبهه‌های قرآنی (همچون فرشته یا جن بودن شیطان) شده است. آیا این زبان را، زبانی بی‌ایراد می‌دانید؟

[=Microsoft Sans Serif]اگر عربی نیز، به اندازه‌ی پارسی مورد تاخت و تاز یونانی‌ها، سکاها، تازیان و ... قرار می‌گرفت و از میزان خالص بودن و نیرومندی‌اش در هرکدام از این تازش‌های سنگین و کمرشکن کم می‌شد، بازهم چنین زبانی می‌بود؟
[=Microsoft Sans Serif]زبان مصریان در برابر عربی، ناپدید شد؛ زبان سوریه و دیگر کشورهایی که اکنون عربی شده‌اند نیز، ناپدید شد! چه شد که زبان پارسی، خود را در برابر این‌همه تاخت و تاز و هجوم فرهنگی و زبانی نگه داشت؟
[=Microsoft Sans Serif]آیا زبانی که در برابر این‌همه نشیب و فراز و این‌همه زخم که خورده است، همچنان پابرجا و استوار مانده است، زبانی سست است؟
جالب اینجاست که این کامل ترین زبان چهار حرف پرکاربرد گ چ پ ژ را اصلا ندارد !!

در ادامه نوشته‌ای را مطالعه خواهید کرد به قلم پروفسور حسابی در بیان برتری زبان فارسی بر زبان عربی بخصوص برای بیان مطالب علمی
گروهی از هموطنان وقتی تصمیم به صحبت در مورد مسائل دینی می‌گیرند یا اگر ادعای دین‌داری و تدین داشته باشند ناگهان واژه‌های فارسی را با انواع عربی جایگزین می‌کنند مثلا: "طعام میل بفرماپید" اگر هم به آن‌ها اعتراض نمائید احتمالا مانند معلم زبان عربی دوره دبیرستان من پاسخ خواهند داد که زبان عربی کامل‌ترین زبان دنیاست و خدا قرآن را به زبان عربی نازل کرده است چون زبان کاملی بوده و... [۱] در حالی که لااقل من تا به امروز متوجه نشده‌ام زبان عربی بر اساس کدام دلیل و منطق و بر اساس کدام سرشماری و مقایسه و توسط چه کسی به عنوان کامل‌ترین زبان دنیا انتخاب شده است؟این استدلال گاهی باعث می‌شود که برخی از هموطنان واقعا زبان عربی را برتر از زبان فارسی بدانند و حتی فراموش کنند به همان اندازه که لغات عربی وارد زبان فارسی شده‌اند، از آن سو نیز به همان تعداد واژه‌های فارسی وارد زبان عربی شده است (حتی خیلی از واژه‌هایی که ما ممکن است آنها را عربی بدانیم، ریشه فارسی دارند مانند واژه‌های «وزیر» برگرفته از «وچیر» یا «فردوس» برگرفته از «پردیس» و...) [۲].خدا نیز در آیه ۲ سوره یوسف دلیل عربی فرستادن قرآن را برای اندیشیدن بیان نموده است نه کامل بودن زبان عربی (گرچه عده‌ای ممکن است بعد از اندیشیدن به این نتیجه برسند که زبان عربی کاملترین زبان دنیاست):إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْ‌آنًا عَرَ‌بِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید

[=arial]بگذریم...در ادامه نوشته‌ای را مطالعه خواهید نمود به قلم پروفسور حسابی در بیان برتری زبان فارسی بر زبان عربی بخصوص برای بیان مطالب علمی:در تاریخ جهان هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. در آغاز تاریخ آدمیان زندگانی قبیله‌ای داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی دوره ده‌نشینی و شهرنشینی آغاز شده است سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگ مانند هخامنشیان و اسکندر و امپراطوری رم بوده است. پس از آن دوره هجوم اقوام بربری بر این کشورها و فروریختن تمدن آنها بوده است. سپس دوره رستاخیز تمدن است که بنام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. می‌گویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انظباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومی بوده که ضامن پیروزی آنها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متحد چندان فرقی با هم نداشته است.از دوران رنسانس به این طرف ملل غربی کم‌کم به پیشرفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نائل آمدند و پس از گدشت یکی دو قرن ابزار کار آنها به اندازه‌ای کامل شد که برای ملل دیگر یارای ایستادگی در برابر حمله‌ی آنها نبود؛ همزمان با این پیشرفت صنعتی تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد زیرا برای بیان معلومات تازه ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.در اوایل قرن بیستم ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب‌ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی برای بیان مطالب علمی دیدند مانند هندوستان ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه‌حل را بپذیرند که یک مثال آن کشور ایران است.برای بعضی زبان‌ها به علت ساختمان مخصوص آنها جبران این کمبود واژه‌های علمی کاری بس دشوار و شاید نشدنی است مانند زبان‌های سامی که اشاره‌ای به ساختمان آنها خواهیم کرد.باید خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی در هر کدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا کردن واژه‌هایی در برابر آنها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پر دامنه به جایی رسید و این کار باید از روی یک اصول علمی معین انجام گیرد تا ضمن عمل به بن بست برنخورد.برای اینکه بتوان در یک زبانی به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا کرد باید امکان وجود یک چنین اصل علمی در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت زبان فارسی زبانی است توانا در صورتی که بعضی زبان‌ها گو اینکه از جهات دیگر یک سابقه ادبی درخشانی دارند ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند.اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزدیک وجود دارد صحبت می‌کنیم که عبارتند از زبان‌های هند و اروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی (Semitic). زبان‌های فارسی از خانواده زیان‌های هند و اروپایی هستند.زبان عربی

در زبان‌های سامی [که زبان عربی یکی از آن‌هاست] واژه‌ها بر اصل ریشه‌هایی سه حرفی یا چهارحرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف بر اساس تغییر شکلی است که به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی که ممکن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه‌های ثلاثی چقدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combination) بکار می‌بریم.در این رشته قضیه‌ای است به این ترتیب:هرگاه بخواهیم از میان تعداد n شیئی تعداد معینی مثلا k شیئی برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور می‌شود این k شیئی مختلف را از میان آن تعداد کل n شیئی برگزید، پاسخ این پرسش چنین است: اگر تعداد امکانات گزینش را به p نشان دهیم این عدد می‌شود:

P = n (n-1) (n-2) . . . (n-k+1)

ترتیب قرار دادن k شیئی در این فرمول رعایت شده است و عدد p را (permutation) می‌گویند.مثلا اگر بخواهیم از میان پنج حرف دو حرف را برگزینیم اینجا n=۵ و k=۲ و p مساوی است با:
(p = ۵ × ۴ = ۲۰)

یعنی می‌توان ۲ حرف را ۲۰ جور از میان ۵ حرف برگزید به طوری که ترتیب قراردادن ۲ حرف نیز رعایت شود.مثلا در جدول زیر از میان پنج حرف ا ب ت ج ی دو حرف با رعایت ترتیب‌های مختلف برگزیده شده است:

می‌بینیم که ۲۰ ترکیب پیدا شده است که در آن رعایت ترتیب نیر شده است. مثلا ترکیب (اب) از ترکیب (ب‌ا) جداست.اکنون می‌خواهیم ببینیم که از میان ۲۸ حرف الفبای سامی چند ترکیب سه حرفی می‌توان درآورد، این تعداد ثلاثی‌های مجرد مساوی می‌شود با:
P = ۲۸ × ۲۷ × ۲۶ = ۱۹,۶۵۶

یعنی حداکثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی ۱۹,۶۵۶ است و نمی‌شود بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد.درباره ریشه رباعی می‌دانیم که تعداد آنها کم است و در حدود ۵ درصد تعداد ریشه ثلاثی است یعنی تعداد آنها در حدود ۱۰۰۰ است. چون ریشه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف متفاوت دارد که یکی از آنها تکرار شده است مانند فعل (شَدَّ) که حرف (د) دوبار به کار رفته است از این رو بر تعداد ریشه‌هایی که در بالا حساب شده است چند هزار می‌افزائیم و جمعا عدد بزرگتر بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشه را می‌پذیریم.چنانکه گفته شد در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شکل آن و یا اضافه کردن چند حرف کلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول می‌باشد مانند:فَعلَ – فَعّلَ – اَفُعَلَ – تَفَعّلَ – تَفاعَلَ – انْفَعَلَ – اِفْتَعَلَ – اِفْعَلَّ – اِسْتَفْعَلَ که باب نهم یعنی افِعَلَّ به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد.ابوابی که به این ترتیب به دست آمده است دارای معانی نزدیک به اصل ثلاثی مجرد دارند و جنبه‌های تاکید و تشدید و واداشتن به کاری (مانند شَغَّلَ و اَشغَلَ) و حالت بین الاثنین (مانند ضارَبَ و تضارَبَ) و حالت پذیرش (مانند اِنفَعلَ) و حالت خواستن چیزی (مانند اِستَغفَرَ) و یا اشاره به خود (مانند اِستکْبَرَ) و یا پیدا کردن خاصیتی (اِحمَرَّ).این تفاوت‌ها در معانی که به وسیله ابواب بدست می‌آید در بیان مطالب علمی در زبان‌هایی مانند زبان‌های هند و اروپایی مورد نیاز نیست زیرا همین معانی در آن ربان‌ها به شکل دیگری بیان می‌شوند مانند:شَغَّل = بکارگماشتن و استغفر = بخشایش خواستناز هر کدام از افعال اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد. اول نام‌های مکان و زمان (مانند مسکن از سکَنَ و نذخل از دخلَ)؛ دوم نام ابزار (مانند مِبرَد از بَرَد بر وزن مِفعَلْ، میزان از وزَنَ بر وزن مفعال، مربه از شَرَب بر وزن مِفعَلَ)؛ سوم نام طرز و شیوه (مانند کِتْبَه و مِشْیَه بر وزن مِفْعَلَه)؛ چهارم نام حرفه (مانند خباز و خیاط بر وزن فعال)؛ پنجم اسم مصدر (مانند فِعْلْ از فَعَلَ و تَفَعُّل از تفعَّلَ و انفعال از انفَعلَ و همچنین برای باب‌های دیگر)؛ ششم صفت که ساختمان آن ده شکل متداول دارد (مانند صَعْبْ بر وزن فَعْلْ، حَسَن بر وزن فَعََلْ، حَزِن بر وزن فَعِلْ، رحیم بر وزن فعیل، رسول بر وزن فعول، رحمان بر وزن فعلان، کذاب بر وزن فعال، صدیق بر وزن فعّیل، علامه بر وزن فعّاله، ضُحَکَه بر وزن فُعَله)؛ هفتم رنگ (مانند اَحْمَر بر وزن اَفْعَل)؛ هشتم نسبت (مانند غربی از غرب، روحانی از روح)؛ نهم اسم معنی (مانند کیفیه از کیف).با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات نتیجه گرفته می‌شود که از هر ریشه‌ای حداکثر هفتاد مشتق می‌توان بدست آورد. پس هرگاه تعداد ریشه‌ها را که از ۲۵۰۰۰ کمتر است در هفتاد ضرب کنیم حداکثر تعداد کلمه‌هایی که بدست می‌آید می‌شود:
۲۵۰۰۰ × ۷۰ = ۱,۷۵۰,۰۰۰

البته همه هفتاد اشتقاق برای هر ریشه‌ای متداول و معمول نیست و عددی که محاسبه شد حداکثر کلمه‌هایی است که ساختن آنها امکان دارد نه اینکه همه‌ی کلمه‌هایی که طبق الگوی زبان ممکن است ساخته شوند واقعا وجود داشته باشند. با این همه باز مقداری به این عدد حساب شده می‌افزائیم و آن عدد را به دو میلیون می‌رسانیم. امکان ساختن کلماتی بیش از این در ساختمان این زبان [زبان عربی] وجود ندارد.یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان وجود دارد این است که برای تسلط یافتن به آن باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از بر داشت و این کار برای همه مقدور نیست حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که به آن زبان بیگانه هستند...
یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان [زبان‌های سامی از جمله زبان عربی] وجود دارد این است که برای تسلط یافتن به آن باید دست‌کم ۲۵ هزار ریشه را از بر داشت و این کار برای همه مقدور نیست حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که به آن زبان بیگانه هستند.اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دو میلیون [که در بخش اول نوشته توضیح داده شد] بگذرد دیگر در ساختمان این زبان [زبان عربی] راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر اینکه معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که معنی عده زیادی از کلمات به وسیله یک جمله بیان شده است نه به وسیله یک کلمه. مثلا Confrontation که در فارسی آن را می‌شود به «روبرویی» ادا کرد در فرهنگ‌های فرانسه به عربی، یا انگلیسی به عربی چنین ترجمه شده است:"جعل الشهود و جاهاٌ و المقابله بین اقوالهم" و کلمه permeability که می‌توان آن را در فارسی با کلمه «تراوایی» بیان کرد در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: "امکان قابلیه الترشح".اشکال دیگر در این نوع زبان‌ها این است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعداد کمتر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود [دقیقا برخلاف این نظر که می‌گوید: "زبان عربی از وسیع‌ترین زبان‌ها در لغت و اصطلاح است" [۱]] در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه دلالت فقط به یک معنی بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند.به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد آکادمی مصر که در تنگنای موانع بالا واقع شده است چنین نظر داده است که باید از بکار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هند و اروپایی استفاده کرد. مثلا در مورد cephalopode که به جانوران نرم‌تنی مانند octopus گفته می‌شود که سروپای آنها به هم متصلند که در فارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است [به آنها در فارسی «سرپایان» نیز گفته می‌شود] بالاخره کلمه "راس رجلی" را پیشنهاد کردند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه mollusque که در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود در عربی یک جمله به کار می‌رود: "حیوان عادم الفقار".قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هند و اروپایی [که زبان فارسی یکی از آنهاست] می‌باشد. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیاد واژه‌های علمی را به آسانی ساخت.زبان فارسی

زبان‌های هند و اروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ عدد می‌باشند و دارای تقریبا ۲۵۰ پیشوند (prefixe) و حدود ۶۰۰ پسوند (suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلا از ریشه «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش» و واژه‌های «روند» و «رفتار» و «روش» را پسوندهای «اند» و «ال» و «آر» و «اش» ساخت. در این مثال ملاحظه می‌کنیم که ریشه «رو» به دو شکل آمده است یکی «رو» دیگری «رف».با فرض اینکه از این تغییر شکل ریشه‌‎ها صرف‌نظر کنیم و تعداد ریشه‌ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم ترکیب آنها با ۲۵۰ پیشوند تعداد ۳۷۵,۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ واژه بدست می‌دهد.اینک هرکدام از واژه‌هایی را که به این ترتیب بدست آمده است می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد مثلا از واژه «خود گذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه «گذشت» درست شده است می‌توان واژه «خود گذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» بدست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژه‌ای که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند بدست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم تعداد واژه‌هایی که بدست می‌آید می‌شود:

۲۲۵,۰۰۰,۰۰۰ = ۶۰۰ × ۳۷۵۰۰۰

باید نیز واژه‌هایی که از ترکیب ریشه‌ها با پسوندهای تنها بدست می‌آید حساب کرد که می‌شود:۹۰۰,۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰ پس جمع واژه‌هایی که فقط از ترکیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید می‌شود:
۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۲۲۶,۲۷۵,۰۰۰

یعنی بیش از ۲۲۶ میلیون واژه [مقایسه کنید با حداکثر ۲ میلیون واژه در زبان عربی که در بخش نخست این نوشته محاسبه شده بود].در این محاسبه فقط ترکیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشه، ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند پیاده رو) و اسم با اسم (مانند خردپیشه) و اسم با صفت (مانند روشن‌دل) و فعل با صفت (خوش‌خرام) و فعل با فعل (گفتگو) و ترکیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته نشده و اگر همه ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هند و اروپایی بخواهیم بشمار بیاوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد مرز معینی ندارد. و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فرا گرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم در صورتی که دیدیم که در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه از بر داشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فرا گرفت و در ذهن نگاه داشت.اساس توانایی زبان‌های هند و اروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هند و اروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندهاست. تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هند و اروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یک روالی پیدا شده است که در جدول ذیل که مربوط به تغییر تلفظ یک حرف در چند زبان است نشان داده شده است:جدول تغییر تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هند و اروپایی



توانایی‌هایی که در هر زبان اروپایی وجود دارد مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی در زبان فارسی نیز همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن بسیار آسان است. برای برگزیدن یک واژه علمی در زبان فارسی فقط باید واژه‌ای را که در یکی از شاخه‌های زبان‌های هند و اروپایی وجود دارد با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.کسانی که بیم آن را دارند که اگر کلمه‌های فارسی را به جای کلمه‌های خارجی برگزینیم زبان فارسی زیان خواهد دید باید توجه داشته باشند که اگر بنشینیم و دست روی دست بگذاریم سیل کلمه‌های خارجی در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و مراکز اقتصادی و اداری و حتی در دانشگاه‌ها که بعضی از آنها افتخار می‌کنند که منحصرا زبان خارجی را به کار می‌برند جاری خواهد شد و خدای ناکرده در زادگاه فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و مولوی افتخار خواهند کرد که زبان فارسی را کنار گداشته به زبان بیگانه سخن گویند.

با سلام برای پاسخگویی به شما ابتدا باید دانست تعریف فصاحت و بلاغت چیست
بلاغت :

بر اساس اظهارات اهل فنّ، بلاغت، عبارت است از رسايي كلام. و كلامي بليغ است، كه بتواند معناي مورد نظر متكلّم را به راحتي به مخاطبش برساند، و از خصوصيّاتي كه مانع رسا بودن كلام است، دور باشد. بنا بر اين، متكلّمي را بليغ مي‌گويند كه بتواند كلامش را به گونه‌اي رسا و خالي از موانع رسا بودن، براي مخاطب خويش، بيان كند.
دانشمندان اين علم، گفته‌اند: براي اينكه كلامي بليغ باشد، علاوه بر داشتن فصاحت ـ كه خواهد آمد ـ بايد مطابق با مقتضاي حال مخاطب نيز باشد. مثلاً اگر مخاطب، داراي قدرت درك و فهم پايين بوده و نسبت به دريافت كلام، ناتوان و ضعيف است، متكلّم نبايد در سخن گفتن با او، كلمات و استعاراتي را در كلام خويش به كار ببرد كه براي اشخاص خوش فهم، استفاده مي‌شوند. و يا اگر مخاطب، داراي قدرت درك و فهم بالاست، متكلّم نبايد در كلامش تكرار و يا تذكّراتي باشد كه باعث ملال مخاطب شود. اگر مخاطبي چنين سخن بگويد، نه خودش بلاغت دارد و نه كلامش بليغ است.

فصاحت:

فصاحت عبارت است از ظاهر و واضح بودن كلمه يا كلام. و به متكلّمي فصيح مي‌گويند كه كلمه يا كلامش واضح و دور از ابهام باشد. بنا بر اين، كلمه و كلام فصيح، بايد از عوامل و موجباتي كه باعث عدم ظهور و وضوح آن مي‌شوند، خالي باشد.
به كلمه‌اي فصيح گفته مي‌شود كه داراي شرايط زير باشد:
1 ـ تنافر حروف نداشته باشد. يعني به گونه‌اي نباشد كه بر زبان سنگين بوده و تلفّظش مشكل باشد.
2 ـ غرابت نداشته باشد. يعني معني كلمه مبهم و غير ظاهر نبوده و در استعمال نيز غير مأنوس نباشد.
3 ـ با قياس لغوي مخالفت نداشته باشد. يعني اگر واضع لغت، كلمه‌اي را به گونه‌اي وضع كرده، متكلّم در آن كلمه تغييري ايجاد نكند و آن را بر خلاف وضع واضع تغيير ندهد.
4 ـ شنيدنش براي گوش ناخوشايند نباشد.
اگر يكي از اين چهار شرط در كلمه مراعات نشود، ارباب فنّ فصاحت و بلاغت، كلمه را فصيح نمي‌دانند.
و به كلامي فصيح گفته مي‌شود كه داراي شرايط زير باشد:
1 ـ ضعف تأليف نداشته باشد. يعني بر خلاف قانون مشهور نحو نباشد.
2 ـ كلمات آن، تنافر نداشته باشند. يعني بر زبان سنگين نباشند.
3 ـ در كلام، تعقيد وجود نداشته باشد. يعني كلام داراي خللي نباشد كه جلوي دلالتش را بگيرد و آن را مبهم كند.
4 ـ از كثرت تكرار و اضافه شدن پي در پي خالي باشد.
آنچه گفته شد، خلاصه‌اي از مطالب مورد نياز ما، در تعريف فصاحت و بلاغت بود، كه در كتب مربوط به اين علم، مذكور است.
پس انچه شما عنوان کردید فصاحت نیست بلکه بار معنایی واژگان است که البته کلمات زبان فارسی هم بار معنایی بالایی دارند ولی با این وجود هم میشود از کلمات عربی در تحدی استفاده کرد تا از پتانسیل زبان عربی هم به خوبی استفاده شود و قدرت مانور بالایی داشت

دانش;528032 نوشت:
در ادامه نوشته‌ای را مطالعه خواهید کرد به قلم پروفسور حسابی در بیان برتری زبان فارسی بر زبان عربی بخصوص برای بیان مطالب علمی
گروهی از هموطنان وقتی تصمیم به صحبت در مورد مسائل دینی می‌گیرند یا اگر ادعای دین‌داری و تدین داشته باشند ناگهان واژه‌های فارسی را با انواع عربی جایگزین می‌کنند مثلا: "طعام میل بفرماپید" اگر هم به آن‌ها اعتراض نمائید احتمالا مانند معلم زبان عربی دوره دبیرستان من پاسخ خواهند داد که زبان عربی کامل‌ترین زبان دنیاست و خدا قرآن را به زبان عربی نازل کرده است چون زبان کاملی بوده و... [۱] در حالی که لااقل من تا به امروز متوجه نشده‌ام زبان عربی بر اساس کدام دلیل و منطق و بر اساس کدام سرشماری و مقایسه و توسط چه کسی به عنوان کامل‌ترین زبان دنیا انتخاب شده است؟این استدلال گاهی باعث می‌شود که برخی از هموطنان واقعا زبان عربی را برتر از زبان فارسی بدانند و حتی فراموش کنند به همان اندازه که لغات عربی وارد زبان فارسی شده‌اند، از آن سو نیز به همان تعداد واژه‌های فارسی وارد زبان عربی شده است (حتی خیلی از واژه‌هایی که ما ممکن است آنها را عربی بدانیم، ریشه فارسی دارند مانند واژه‌های «وزیر» برگرفته از «وچیر» یا «فردوس» برگرفته از «پردیس» و...) [۲].خدا نیز در آیه ۲ سوره یوسف دلیل عربی فرستادن قرآن را برای اندیشیدن بیان نموده است نه کامل بودن زبان عربی (گرچه عده‌ای ممکن است بعد از اندیشیدن به این نتیجه برسند که زبان عربی کاملترین زبان دنیاست):إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْ‌آنًا عَرَ‌بِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید

[=arial]بگذریم...در ادامه نوشته‌ای را مطالعه خواهید نمود به قلم پروفسور حسابی در بیان برتری زبان فارسی بر زبان عربی بخصوص برای بیان مطالب علمی:در تاریخ جهان هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. در آغاز تاریخ آدمیان زندگانی قبیله‌ای داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی دوره ده‌نشینی و شهرنشینی آغاز شده است سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگ مانند هخامنشیان و اسکندر و امپراطوری رم بوده است. پس از آن دوره هجوم اقوام بربری بر این کشورها و فروریختن تمدن آنها بوده است. سپس دوره رستاخیز تمدن است که بنام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. می‌گویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انظباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومی بوده که ضامن پیروزی آنها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متحد چندان فرقی با هم نداشته است.از دوران رنسانس به این طرف ملل غربی کم‌کم به پیشرفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نائل آمدند و پس از گدشت یکی دو قرن ابزار کار آنها به اندازه‌ای کامل شد که برای ملل دیگر یارای ایستادگی در برابر حمله‌ی آنها نبود؛ همزمان با این پیشرفت صنعتی تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد زیرا برای بیان معلومات تازه ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.در اوایل قرن بیستم ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب‌ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی برای بیان مطالب علمی دیدند مانند هندوستان ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه‌حل را بپذیرند که یک مثال آن کشور ایران است.برای بعضی زبان‌ها به علت ساختمان مخصوص آنها جبران این کمبود واژه‌های علمی کاری بس دشوار و شاید نشدنی است مانند زبان‌های سامی که اشاره‌ای به ساختمان آنها خواهیم کرد.باید خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی در هر کدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و گاهی در حدود میلیون است. پیدا کردن واژه‌هایی در برابر آنها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پر دامنه به جایی رسید و این کار باید از روی یک اصول علمی معین انجام گیرد تا ضمن عمل به بن بست برنخورد.برای اینکه بتوان در یک زبانی به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا کرد باید امکان وجود یک چنین اصل علمی در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت زبان فارسی زبانی است توانا در صورتی که بعضی زبان‌ها گو اینکه از جهات دیگر یک سابقه ادبی درخشانی دارند ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند.اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزدیک وجود دارد صحبت می‌کنیم که عبارتند از زبان‌های هند و اروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی (Semitic). زبان‌های فارسی از خانواده زیان‌های هند و اروپایی هستند.زبان عربی

در زبان‌های سامی [که زبان عربی یکی از آن‌هاست] واژه‌ها بر اصل ریشه‌هایی سه حرفی یا چهارحرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف بر اساس تغییر شکلی است که به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی که ممکن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه‌های ثلاثی چقدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combination) بکار می‌بریم.در این رشته قضیه‌ای است به این ترتیب:هرگاه بخواهیم از میان تعداد n شیئی تعداد معینی مثلا k شیئی برگزینیم و بخواهیم بدانیم چند جور می‌شود این k شیئی مختلف را از میان آن تعداد کل n شیئی برگزید، پاسخ این پرسش چنین است: اگر تعداد امکانات گزینش را به p نشان دهیم این عدد می‌شود:

P = n (n-1) (n-2) . . . (n-k+1)

ترتیب قرار دادن k شیئی در این فرمول رعایت شده است و عدد p را (permutation) می‌گویند.مثلا اگر بخواهیم از میان پنج حرف دو حرف را برگزینیم اینجا n=۵ و k=۲ و p مساوی است با:
(p = ۵ × ۴ = ۲۰)

یعنی می‌توان ۲ حرف را ۲۰ جور از میان ۵ حرف برگزید به طوری که ترتیب قراردادن ۲ حرف نیز رعایت شود.مثلا در جدول زیر از میان پنج حرف ا ب ت ج ی دو حرف با رعایت ترتیب‌های مختلف برگزیده شده است:

می‌بینیم که ۲۰ ترکیب پیدا شده است که در آن رعایت ترتیب نیر شده است. مثلا ترکیب (اب) از ترکیب (ب‌ا) جداست.اکنون می‌خواهیم ببینیم که از میان ۲۸ حرف الفبای سامی چند ترکیب سه حرفی می‌توان درآورد، این تعداد ثلاثی‌های مجرد مساوی می‌شود با:
P = ۲۸ × ۲۷ × ۲۶ = ۱۹,۶۵۶

یعنی حداکثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی ۱۹,۶۵۶ است و نمی‌شود بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد.درباره ریشه رباعی می‌دانیم که تعداد آنها کم است و در حدود ۵ درصد تعداد ریشه ثلاثی است یعنی تعداد آنها در حدود ۱۰۰۰ است. چون ریشه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف متفاوت دارد که یکی از آنها تکرار شده است مانند فعل (شَدَّ) که حرف (د) دوبار به کار رفته است از این رو بر تعداد ریشه‌هایی که در بالا حساب شده است چند هزار می‌افزائیم و جمعا عدد بزرگتر بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشه را می‌پذیریم.چنانکه گفته شد در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شکل آن و یا اضافه کردن چند حرف کلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول می‌باشد مانند:فَعلَ – فَعّلَ – اَفُعَلَ – تَفَعّلَ – تَفاعَلَ – انْفَعَلَ – اِفْتَعَلَ – اِفْعَلَّ – اِسْتَفْعَلَ که باب نهم یعنی افِعَلَّ به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد.ابوابی که به این ترتیب به دست آمده است دارای معانی نزدیک به اصل ثلاثی مجرد دارند و جنبه‌های تاکید و تشدید و واداشتن به کاری (مانند شَغَّلَ و اَشغَلَ) و حالت بین الاثنین (مانند ضارَبَ و تضارَبَ) و حالت پذیرش (مانند اِنفَعلَ) و حالت خواستن چیزی (مانند اِستَغفَرَ) و یا اشاره به خود (مانند اِستکْبَرَ) و یا پیدا کردن خاصیتی (اِحمَرَّ).این تفاوت‌ها در معانی که به وسیله ابواب بدست می‌آید در بیان مطالب علمی در زبان‌هایی مانند زبان‌های هند و اروپایی مورد نیاز نیست زیرا همین معانی در آن ربان‌ها به شکل دیگری بیان می‌شوند مانند:شَغَّل = بکارگماشتن و استغفر = بخشایش خواستناز هر کدام از افعال اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد. اول نام‌های مکان و زمان (مانند مسکن از سکَنَ و نذخل از دخلَ)؛ دوم نام ابزار (مانند مِبرَد از بَرَد بر وزن مِفعَلْ، میزان از وزَنَ بر وزن مفعال، مربه از شَرَب بر وزن مِفعَلَ)؛ سوم نام طرز و شیوه (مانند کِتْبَه و مِشْیَه بر وزن مِفْعَلَه)؛ چهارم نام حرفه (مانند خباز و خیاط بر وزن فعال)؛ پنجم اسم مصدر (مانند فِعْلْ از فَعَلَ و تَفَعُّل از تفعَّلَ و انفعال از انفَعلَ و همچنین برای باب‌های دیگر)؛ ششم صفت که ساختمان آن ده شکل متداول دارد (مانند صَعْبْ بر وزن فَعْلْ، حَسَن بر وزن فَعََلْ، حَزِن بر وزن فَعِلْ، رحیم بر وزن فعیل، رسول بر وزن فعول، رحمان بر وزن فعلان، کذاب بر وزن فعال، صدیق بر وزن فعّیل، علامه بر وزن فعّاله، ضُحَکَه بر وزن فُعَله)؛ هفتم رنگ (مانند اَحْمَر بر وزن اَفْعَل)؛ هشتم نسبت (مانند غربی از غرب، روحانی از روح)؛ نهم اسم معنی (مانند کیفیه از کیف).با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات نتیجه گرفته می‌شود که از هر ریشه‌ای حداکثر هفتاد مشتق می‌توان بدست آورد. پس هرگاه تعداد ریشه‌ها را که از ۲۵۰۰۰ کمتر است در هفتاد ضرب کنیم حداکثر تعداد کلمه‌هایی که بدست می‌آید می‌شود:
۲۵۰۰۰ × ۷۰ = ۱,۷۵۰,۰۰۰

البته همه هفتاد اشتقاق برای هر ریشه‌ای متداول و معمول نیست و عددی که محاسبه شد حداکثر کلمه‌هایی است که ساختن آنها امکان دارد نه اینکه همه‌ی کلمه‌هایی که طبق الگوی زبان ممکن است ساخته شوند واقعا وجود داشته باشند. با این همه باز مقداری به این عدد حساب شده می‌افزائیم و آن عدد را به دو میلیون می‌رسانیم. امکان ساختن کلماتی بیش از این در ساختمان این زبان [زبان عربی] وجود ندارد.یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان وجود دارد این است که برای تسلط یافتن به آن باید دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از بر داشت و این کار برای همه مقدور نیست حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که به آن زبان بیگانه هستند...
یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان [زبان‌های سامی از جمله زبان عربی] وجود دارد این است که برای تسلط یافتن به آن باید دست‌کم ۲۵ هزار ریشه را از بر داشت و این کار برای همه مقدور نیست حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که به آن زبان بیگانه هستند.اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دو میلیون [که در بخش اول نوشته توضیح داده شد] بگذرد دیگر در ساختمان این زبان [زبان عربی] راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر اینکه معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که معنی عده زیادی از کلمات به وسیله یک جمله بیان شده است نه به وسیله یک کلمه. مثلا Confrontation که در فارسی آن را می‌شود به «روبرویی» ادا کرد در فرهنگ‌های فرانسه به عربی، یا انگلیسی به عربی چنین ترجمه شده است:"جعل الشهود و جاهاٌ و المقابله بین اقوالهم" و کلمه permeability که می‌توان آن را در فارسی با کلمه «تراوایی» بیان کرد در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: "امکان قابلیه الترشح".اشکال دیگر در این نوع زبان‌ها این است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعداد کمتر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود [دقیقا برخلاف این نظر که می‌گوید: "زبان عربی از وسیع‌ترین زبان‌ها در لغت و اصطلاح است" [۱]] در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه دلالت فقط به یک معنی بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند.به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد آکادمی مصر که در تنگنای موانع بالا واقع شده است چنین نظر داده است که باید از بکار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هند و اروپایی استفاده کرد. مثلا در مورد cephalopode که به جانوران نرم‌تنی مانند octopus گفته می‌شود که سروپای آنها به هم متصلند که در فارسی به آنها «سرپاوران» گفته شده است [به آنها در فارسی «سرپایان» نیز گفته می‌شود] بالاخره کلمه "راس رجلی" را پیشنهاد کردند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه mollusque که در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود در عربی یک جمله به کار می‌رود: "حیوان عادم الفقار".قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هند و اروپایی [که زبان فارسی یکی از آنهاست] می‌باشد. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیاد واژه‌های علمی را به آسانی ساخت.زبان فارسی

زبان‌های هند و اروپایی دارای شمار کمی ریشه در حدود ۱۵۰۰ عدد می‌باشند و دارای تقریبا ۲۵۰ پیشوند (prefixe) و حدود ۶۰۰ پسوند (suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلا از ریشه «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش» و واژه‌های «روند» و «رفتار» و «روش» را پسوندهای «اند» و «ال» و «آر» و «اش» ساخت. در این مثال ملاحظه می‌کنیم که ریشه «رو» به دو شکل آمده است یکی «رو» دیگری «رف».با فرض اینکه از این تغییر شکل ریشه‌‎ها صرف‌نظر کنیم و تعداد ریشه‌ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم ترکیب آنها با ۲۵۰ پیشوند تعداد ۳۷۵,۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ واژه بدست می‌دهد.اینک هرکدام از واژه‌هایی را که به این ترتیب بدست آمده است می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد مثلا از واژه «خود گذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه «گذشت» درست شده است می‌توان واژه «خود گذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» بدست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژه‌ای که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند بدست آمده است با ۶۰۰ پسوند ترکیب کنیم تعداد واژه‌هایی که بدست می‌آید می‌شود:

۲۲۵,۰۰۰,۰۰۰ = ۶۰۰ × ۳۷۵۰۰۰

باید نیز واژه‌هایی که از ترکیب ریشه‌ها با پسوندهای تنها بدست می‌آید حساب کرد که می‌شود:۹۰۰,۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰ پس جمع واژه‌هایی که فقط از ترکیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید می‌شود:
۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۲۲۶,۲۷۵,۰۰۰

یعنی بیش از ۲۲۶ میلیون واژه [مقایسه کنید با حداکثر ۲ میلیون واژه در زبان عربی که در بخش نخست این نوشته محاسبه شده بود].در این محاسبه فقط ترکیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشه، ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند پیاده رو) و اسم با اسم (مانند خردپیشه) و اسم با صفت (مانند روشن‌دل) و فعل با صفت (خوش‌خرام) و فعل با فعل (گفتگو) و ترکیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته نشده و اگر همه ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هند و اروپایی بخواهیم بشمار بیاوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد مرز معینی ندارد. و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فرا گرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم در صورتی که دیدیم که در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه از بر داشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فرا گرفت و در ذهن نگاه داشت.اساس توانایی زبان‌های هند و اروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هند و اروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندهاست. تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هند و اروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یک روالی پیدا شده است که در جدول ذیل که مربوط به تغییر تلفظ یک حرف در چند زبان است نشان داده شده است:جدول تغییر تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هند و اروپایی





توانایی‌هایی که در هر زبان اروپایی وجود دارد مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی در زبان فارسی نیز همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن بسیار آسان است. برای برگزیدن یک واژه علمی در زبان فارسی فقط باید واژه‌ای را که در یکی از شاخه‌های زبان‌های هند و اروپایی وجود دارد با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم.کسانی که بیم آن را دارند که اگر کلمه‌های فارسی را به جای کلمه‌های خارجی برگزینیم زبان فارسی زیان خواهد دید باید توجه داشته باشند که اگر بنشینیم و دست روی دست بگذاریم سیل کلمه‌های خارجی در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و مراکز اقتصادی و اداری و حتی در دانشگاه‌ها که بعضی از آنها افتخار می‌کنند که منحصرا زبان خارجی را به کار می‌برند جاری خواهد شد و خدای ناکرده در زادگاه فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و مولوی افتخار خواهند کرد که زبان فارسی را کنار گداشته به زبان بیگانه سخن گویند.

سلام علیکم،
با تمام احترامی که برای پروفسور حسابی قائل هستم ولی این محاسباتشان اشتباهات فاحشی دارد که در اینجا به برخی که مهمتر هستند اکتفا می‌کنم:
۱. برای شمردن ریشه‌های عربی از تعداد حروف با این قاعده که ریشه‌ها سه‌حرفی یا چهارحرفی هستند استفاده شد و عدد ۲۵۰۰۰ استخراج شد، اما برای فارسی که تعداد حروفش بیشتر است (گ،چ،پ،ژ) و هیچ قاعده‌ی دقیقی هم برای تعداد حروف ریشه‌ها ندارد (محدود شدن به سه حرفی و چهارحرفی را هم ندارد) همینطوری عدد ۱۵۰۰ وضع شد! این چه زبانی علمی‌ای است که یک نفر تازه دانشمند و نه از عوام‌الناس باید از انتهای ذهن خودش یا از روی هوا یک عدد را به عنوان تعداد ریشه‌های لازم برای تسلط به آن زبان وارد بحث کند؟ بعد هم کلی محاسبه بر اساس آن بکند ...؟
۲. ریشه‌های بسیاری از لغات فارسی اصلاً مشخص نیستند و در مورد ریشه‌های آنها حد‌س‌هایی زده می‌شود که مثلاً ابتدا اینطور بوده‌اند و بعد اینطور شده‌اند و ...، مثلاً ریشه‌های اوستایی دارند و ... وقتی زبانی کم‌قاعده باشد حتی چه بسا از زبان دیگری کلمه‌ای در زبان ایشان وارد شود و اصلاً اهل آن زبان در نسل‌های بعد متوجه بی‌گانه بودن آن لغات هم نشوند، همچنان که ممکن است بخاطر همین بی‌قاعده بودن زبان برخی کلمات امروزه اصلاً جایی به جز خواستگاه اصلی‌اشان مورد استفاده قرار بگیرند، مثل اینکه کلمه‌ای برای مطلب و مفهومی وضع شود و به تدریج کاربردش عوض شود، چون وضع آن کلمه بر مبنای یک فرمول نبوده که همیشه دوباره قابل تبیین باشد، یک نفر می‌گوید اسم این را بگذاریم الف، چون این الف با چیزی که به آن دلالت می‌کند لزوماً ارتباط تنگاتنگی ندارد چه بسا فردا گمان شود که منظور از الف چیزی غیر از آن مفهوم اولیه بوده است. در واقع دلالت یک اسم به یک مفهوم می‌تواند دلالت اعتباری باشد و می‌تواند دلالت ذاتی باشد، دلالت اعتباری لزومی ندارد که در طول زمان حفظ شود و این برای کارهای علمی چیزی در حد فاجعه خواهد بود، اما اگر دلات ذاتی داشته باشد آن وقت است که «لعلکم تعقلون» در موردش می‌تواند گفته شود ... مثلاً واژه‌ی آدم و اسم آدم در زبان‌های زیادی هست، در انگلیسی که ریشه‌ی لاتین دارد هم گفته می‌شود Adam، اما فقط در عربی برای آن معنی ذاتی وجود دارد که در حدیث امیر مؤمنان علیه‌السلام آمده که او آدم گفته شد چون از رویه‌ی سطح زمین که ادیم نام داشت خلق گشت. پس آدم به کل وجود انسان نمی‌شود اطلاق کرد و باید به بدن انسان مخصوص باشد، اینجاست که می‌بینید برای اشاره به انسان چندین کلمه وجود دارد مثل آدم و بشر و انسان که هر کدام جایگاه خودش را دارد، اما در فارسی اینها به راحتی به جای هم به کار برده می‌شوند چون الفاظ از عربی وارد آن شده‌اند ولی قواعد و معانی عمیقشان خیر. حالا در مسیحیت که واژه‌ی آدم وجود دارد قبول دارید که آدم باید قدیم‌ترین اسم انسانی باشد؟ چرا در آن زبان معنای آدم حفض نشده است و تا حد یک دلالت اعتباری کاسته شده است؟
۳. زبان فارسی اصلاً ریشه دارد؟ تا حقیر به خاطر دارم در فارسی همه‌چیز با مصدر شروع می‌شود و نه با ریشه، بعد از مصدر چیزی را حذف می‌کنند و چیزی به ان اضافه می‌شود و فعل صرف می‌شود و ...، مثلاً اول از مصدر بن ماضی ساخته می‌شود بعد فعل آن مصدر صرف می‌شود، یا اول بن مضارع ساخته می‌شود و بعد افعال حذف می‌شوند ... تازه این افعال است و بسیاری از آنها هم بی‌قاعده هستند برای سایر کلمات که فعل نیستند قواعد خیلی کمتر می‌شود، یا باید گفت بسیار بیشتر می‌شود ... اینکه ریشه مبنای ساختن کلمات باشد خیلی طبیعی‌تر است تا یک ساختار بالادستی بشود مبنای کلمات دیگر
۴. دکتر حسابی اشتباه بزرگی کردند که گمان کردند کلمات عربی باید حتماً با آن باب‌ها و وزن‌های خاص ساخته شوند، مثل درهم (سکه‌ی نقره) که در اصل بوده دارالهم (خانه‌ی غم) و دینار (سکه‌ی طلا) که در اصل بوده دارالنار (خانه‌ی آتش) و این نامگذاری از این بابت بوده که اگر کسی سکه روی سکه برای خودش بگذارد و حقوق مسکینان از مالش را ندهد برای خودش دارد خانه‌ای از غم و غصه یا خانه‌ای از آتش بنا می‌کند و ...
۵. حتی اگر تمام حرفهایشان درست می‌بود هم زیاد بودن واژه‌ها خیلی هم ملاک خوبی برای قدرت زبان نیست. این یک معیار کور و تاریک است، چون اساس آن این است که کلمات بتوانند به طور مستقل وضع شوند، بحث این اسم‌گذاری‌ها فقط می‌تواند بحث دلالت اعتباری باشد، اینکه به تعداد مفاهیم مورد نیاز علائم یا واژه‌هایی مستقل و متعدد وجود داشته باشد، اما اگر دو مفهوم به هم مرتبط باشند در نامگذاری باید این قید را هم لحاظ نمود. مثلاً فرض کنید دو مفهوم الف و ب با هم ارتباط تنگاتنگی دارند، در نامگذاری‌های اعتباری دو کلمه‌ی مستقل برای آن باید وجود داشته باشد اما در ناگذاری‌های ذاتی ممکن است آن دو یکی نوشته شوند فقط یکی را با کسره‌ی حرف اول و دومی را ضمه‌ی حرف اول بخوانند.إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ...، این نامگذاری‌های اعتباری و بدون اصالت را افرادی بر اشیاء گذاشته‌اند که درکی از حقایق وجودی و ارتباط‌های ذاتی اشیاء با هم نداشته‌اند و خداوند هم برای این نامگذاری‌اشان دلیلی برای ایشان نیاورده بود، نامگذاری‌های سر خود و از روی کمی علم

-- در مورد بیشتر بودن تعداد حروف فارسی به نسبت عربی این یک امتیاز نیست، همانطور که بیشتر بودن تعداد بلوک‌های ساختاری چینی چند هزار برابر حروف فارسی است (در واقع آنها اصلاً حرف ندارند و از ابتدا کلمه دارند)، اتفاقا اینکه با تعداد حروف کمتر بشود کل نیازها را برطرف کرد هنر است و البته این کار جای دیگری به علم بیشتری نیاز دارد لی مردم معمولی که استفاده‌ کننده‌ی زبان هستند نیازی ندارند که این علوم را بدانند ...
--- در مورد حفظ شدن زبان هم این بحث‌ها درست نیست، همانطور که رسم‌الخط آن عوض شد و عربی شد اگر پایداری برخی خواص مثل فردوسی و ... یا تمایل عمومی نبود این زبان هم حفظ نمی‌شد، یعنی اینکه مانده است خصوصیت قومی است که به آن زبان تکلم می‌کردند نه خاصیت خود زبان ...

منکر زیبایی زبان فارسی و ... نیستم، تا متهم به بی‌هویتی و ... نشده‌ام این را بگویم که امام صادق علیه‌السلام در این زمینه مطلبی دارند که حقیر هم معتقد به همان هستم:

نقل قول:
توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: ۱۰۳-۱۰۵
تأمل كن اى مفضّل در سخن گفتن كه خدا بر آدمى به آن انعام كرده كه به آن تعبير مى‏كند از آنچه در ضمير او است و آنچه در دلش خطور مى‏كند و نتايج افكار خود را به آن بيان مى‏نمايد و ما في الضمير ديگران را به آن مى‏داند. و اگر اين سخن گفتن نبود، انسان از باب‏ چهار پايان بود كه از آنچه در خاطرش بود خبر نمى‏توانست داد و آنچه در خاطر ديگران بود نمى‏توانست دانست. و باز تأمّل كن اى مفضّل! در فوائد كتابت و نوشتن كه به آن ضبط كرده‏اند خبرهاى گذشتگان را براى حاضران، و ضبط مى‏نمايند اخبار حاضران را براى آيندگان. و به آن باقيمانده است كتابها كه در علوم و آداب و غير آنها نوشته‏‌اند. و به نوشتن حفظ مى‏كند آدمى آنچه جارى مى‏شود ميان او و ديگران از معاملات و حساب. اگر نوشتن نبود منقطع مى‏شد اخبار بعضى از زمانها از بعضى و كسى كه به سفر مى‏رفت، خبرش به اهلش نمى‏رسيد. و علوم مندرس مى‏شد و آداب ضايع مى‏شد، و خلل عظيم در امور و معاملات مردم راه مى‏يافت، و فوت مى‏شد از ايشان آنچه محتاج بودند به نظر در آن از دين ايشان و رواياتى كه ايشان را ضرور است دانستن آنها.
اگر كسى گويد كه: گفتن و نوشتن از چيزهائى نيست كه خداوند در خلقت آدمى آفريده باشد، بلكه مردم به حيله و زيركى خود به هم رسانيده‏اند و اصلاحى است كه در ميان خود كرده‏اند و جارى شده است در ميان ايشان، لهذا مختلف مى‏شود و در امم مختلفه كه به لغتهاى مختلف سخن مى‏گويند و هم چنين كتابت مختلف مى‏باشد مانند خط عربى و سريانى و عبرانى و رومى و غير اينها. و هر امّتى و گروهى به زبانى سخن مى‏گويند، و به خطى مى‏نويسند. جواب مى‏گوئيم كه: هر چند آدمى را في الجمله در گفتن و نوشتن فعلى چاره و تدبيرى هست. اما آنچه به آن به عمل مى‏آيد اين چاره‏ها و تدبيرها از صنعت كامله حق تعالى است و عطيّه‏اى است از خزاين رحمت او، زيرا كه اگر خدا به آدمى زبان گويا، و ذهن ادراك‏كننده امور نداده بود مانند ساير حيوانات قدرت بر سخن نداشت، و اگر كف و انگشتان كه آلت كتابت است به او نمى‏داد چگونه كتابت مى‏كرد چنانچه ساير حيوانات قدرت بر نطق و كتابت ندارند، پس اصل اينها همه از فطرت حكيم قدير است و تفضّلى است كه بر خلق خود كرده است، پس هر كه اين نعمتها را شكر كند، ثواب مى‏يابد و هر كه كفران كند خدا بى‏نياز است از شكر عالميان و طاعت ايشان.

یعنی اینطور نیست که عربی را از خدا بدانیم و فارسی و انگلیسی و ... را کار شیطان بدانیم، آنها هم از فضل خداوند است بر انسان، وسایلش را در اختیار او قرار داده و او به دست خود چنین ساخته است، همانطور که تکنولوژی را توسعه داده است. اما در عین حال حضرت آدم علیه‌السلام که در آن باغ که بودند زبان ابداع نکردند، بعد از هبوطشان هم زبان ابداع نکردند، در آن باغ می‌دانیم که زبانشان عربی بوده و بعد از هبوط در چند تغییراتی کردند (مثل اینکه دارای ریش شدند) و یکی هم همین بود که زبانشان از عربی برگشت و سریانی شد، اگر اشتباه یادم نمانده باشد. یعنی سریانی را هم کسی ابداع نکرده است ولی با وجودیکه از طرف خدا بود باز کمال عربی را نداشت. آن علمی که حضرت آدم علیه‌السلام از ناحیه‌ی خدا داشتند «علم‌الأسماء» بود که به واسطه‌ی دانستن آن اسم‌ها ارتباط ذاتی بین اشیاء را می‌شناختند و عربی تنها زبانی است که این قدرت را دارد و ابن بحث هم مربوط به قبل از هبوط ایشان به زمین بود. اما نکته‌ی دیگری هم هست که باید توجه شود، مثل اینکه واژه‌هایی مانند «عد» برای قاطر هم هست که به عربی اضافه شده بی‌آنکه دلالت ذاتی با قاطر داشته باشد، بلکه در اثر کثرت استفاده بر روی قاطر مانده است (در علل‌الشرایع از قول امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل شده که از اسم معد گرفته شده که یکی از فرزندان حضرت آدم علیه‌السلام بود و با این حیوان انس داشت و اسمشان قرین هم گفته می‌شد و کم‌کم بر روی قاطر این اسم هم ماند) اما در همین مورد هم قاطر برای خودش واژه‌ای جداگانه داشته است و آن البغل بوده است و اینطور نیست که فقط واژه‌ی عد برای اشاره به قاطر به کار رود، به طرز مشابه برای اسب که به آن اجد هم گفته می‌شود و خر که حره هم گفته می‌شود مطالبی مشابه داریم و این کلمات اعتباری هستند و نه ذاتی و در اثر داستانی روی اسب و خر مانده‌اند. اینها مواردی نیست که بخواهیم با چند تا پست تمامشان را کامل استنباط کنیم و یا گردآوری کنیم. موارد متعدد است.

یا علی

با سلام
در هر صورت در قدرت زبان فارسی شکی نیست چه رسد به وقتی که با زبان عربی امیخته شود و از زیبایی های ان نیز بهره ببرد
:Gol:

owari;527896 نوشت:
اما مطالبی مهم در مورد شعر حافظ است:
۱. این اشعار تقریباً تک‌مضمون هستند و مثلاً تنها به مسائل عرفانی می‌پردازد و اینطور نیست که از یک بیتش بشود هم بحث فقهی استخراج کرد هم بحث عقلانی هم بحث عرفانی و حکمی و ...،

با سلام خدمت شما برادر عزیز.
در این مورد ابتدا باید ثابت کنید سخن گفتن پراکنده با مضامین متفاوت برتری دارد. دوم باید ثابت کنید اصولا سخن از فقه گفتن باز برتری دارد. ثالثا مضامین اعتقادی و عرفانی و اخلاقی در اشعار حافظ هم هست.

owari;527896 نوشت:
۲. حافظ معروف است که اشعار زیادی نوشته ولی از میان آنها گلچین کرده است و باقی اشعارش را که از نظر کیفیت به کیفیت اینها نبوده‌اند را خودش نابود کرده است، سخن کم گفته تا جهان از اندک او پر شود، اما رسول خدا در میان مردم زندگی می‌کردند بدون هیچ سابقه‌ی سواد یا شعر و شاعری یا استاد داشتن یا ...، بعد در سفر و حضر حال خاصی به ایشان دست می‌داد و در خلوت یا جمع مطالبی را بیان می‌کردند که شعرایی مثل حافظ سعی در فهم بیشتر آن دارند ...

شعر گفتن علم نمی خواهد. ذوق می خواهد. دلی صاف می خواهد. عشق می خواهد. هنر می خواهد. اینها را در هیچ کلاسی درس نمی دهند. البته درت است که امروزه فنون شعری به صورت علمی درآمده است. ولی همین امروز هم شاعرانی سربرمی آورند که هیچ کلاسی را درزمینه شعر و شاعرانی نگذرانده اند. البته اگر امکان دارد از زندگی حافظ و کلاس هایی که در زمینه شعر و شاعری گذرانده است هم اسنادی ارایه بدهید ممنون می شوم.
همه پیش نیازهای شعر گفتن در پیامبر (ص) وجود داشت. خلوت گزینی. لبریز از عشق شدن با راز و نیاز با خدای خود و .... .
owari;527896 نوشت:
۳. شعرهای حافظ عمدتا مخاطب عام ندارد و باید بهره‌ای از سواد شعری داشت تا بتوان معانی ابتدایی شعرهای او را متوجه شد، اما قرآن مخاطب در همه‌ی سطوح دارد و بیانش بیان سنگینی نیست مگر در مواردی

دقیقا به مانند قرآن که بر اساس فهم انسان برداشت ها متفاوت است هر کسی هم بر اساس فهم خودش می تواند اشعار حافظ را تفسیر کند.
owari;527896 نوشت:
داور اصلی که خداست که در میان آنچه اختلاف کرده‌اند به زودی داوری می‌کن

بزودی یعنی کی؟ یعنی تا زمانی که داوری نکرده ازطرف خدا بودن قرآن ثابت نیست؟
در ضمن چگونه داروی می کند؟
owari;527896 نوشت:
اما در امر هدایت این داوری در دادگاه وجدان به تمام افراد ناظر بر این مسابقه عرضه می‌شود

به دلیل اینکه هر کسی تخصص داوری در این زمینه را ندارد نمی توان داور را وجدان او قرار داد. در ضمن با این حساب تحدی قرآن نه بک مبارزه طلبی رسمی خارجی که یک مبارزه وجدانی است. لذا نمی توان به طور رسمی اعلام کرد که قرآن از طرف خداست. چرا که از طرف خدا بودن آن را باید وجدان هر کسی برای خودش بپذیرد و اگر برای شما ثابت شد دلیلی ندارد بنده قبول کنم.
owari;527896 نوشت:
همانطور که مسابقه‌ای بین حضرت موسی علیه‌السلام و جادوگران برقرار شد. داور آن مسابقه که بود؟ جادوگران که اهل فن بودند و سحر را می‌شناختند خودشان حقیقت را دانستند که کار موسی علیه‌السلام سحر نیست و به سجده افتادند، ایمان آوردند و اعدام هم شدند ولی مقاومت کردند و ایمانشان سست نشد

مبارزه ای که آنجا اتفاق افتاد خودش نتیجه اشمشخص شد. چنین مسابقه ای نیازبه داور ندارد. مثل یک دعوا که هر کی زورش بیشتر بود او حف است. هیچ قاعده ای هم وجود ندارد. خوی عصای موسی مارهای بزرگترین ساحران مصر را خورد. این یعنی که او بر حق است. نتیجه مبارزه خود به خود مشخصشده است. درضمن اینگونه داستان ها درون دینی است و ملاک مباحثه ما نیست.

owari;527906 نوشت:
در پاسخ به سرکار دل ارام سعی کردم پاسخ بخشی از اشکالاتی که به بحث حقیر وارد کردید را هم بدهم و ببخشید که برای پیوستگی مطالب جواب یک پست را در جواب پست دیگری گنجاندم.
در مورد ضمیر «ه» به نظرم این ایراد وارد نیست، شما آن را به پیامبر خدا برگردانید، آن وقت گفته می‌شود شخصی مثل پیامبر باید با قرآن تحدی کند و آن وقت سؤال می‌شود که مثل پیامبر چه چیزی بیاورد که به تحدی پاسخ داده باشد؟ جوابش هم واضح است مثل قرآن را. مگرنه از مثل پیامبر بخواهیم خاطراتش را بیان کند که مشکلی نخواهد داشت. یعنی مثل پیامبر بیان شده است و مثل قرآن از آن به قرینه‌ی معنوی حذف شده است چون بدیهی بوده است و لزومی به بیانش نبوده است.
اما ممکن است سؤال بفرمایید که چرا ضمیر «ه» آمده و مستقیم به رسول خدا صل‌الله‌علیه‌وآله اشاره نشده است، این مطلب حکمت‌های متعددی می‌تواند داشته باشد که فقط یکی از آنها در همان احادیث آورده شده اینطور بیان شده بود که خطاب این آیه‌ی تحدی فقط به مشرکان و منافقان نیست و به یهود و نصاری هم هست، خداوند ایشان را نوری دعوت کرده است که کتاب‌های ایشان را تصدیق می‌کند و از کتاب‌های ایشان کامل‌تر است، آیا ایشان از کتاب‌های خودشان می‌توانند چنان کلامی را بیاورند؟ در این صورت «ه» به قرآن بر می‌گردد و مثل قرآن منظور تورات و انجیل و زبور و ... است که خداوند فرموده «من مثله» بیاورید که یعنی از تورات و انجیل و ... بیاورید، چه چیزی را؟ باز به قرینه‌ی معنوی حذف شده چون بحث مورد مخاصمه مشخص است و قبلاً در همین آیه گفته شده که اگر در نزول قرآن از طرف خداوند شک دارثلهید ... یعنی بحث روی متن قران است و بعد هم که اشاره‌ی صریح به سوره می‌شود که یعنی سوره‌ای از قرآن.
شما به خودتان نگاه نکنید که از بیرون به مسأله نگاه می‌کنید. فرض کنید نعوذبالله جای آن کفار بودید، وقتی این آیه را می‌شندید از «من مثله» چه برداشتی می‌کردید؟ به هر حال نگفته است که «مثله» بلکه فرموده «من مثله» و این مبدأ سخن را مشخص می‌کند که ایشان هم رسول خدا را مبدأ سخن می‌دانستند که به نفع خودش و قومش (حضرت امیر علیه‌السلام) دارد حکمی را می‌دهد و برای اینکه با او مخالفت نشود آن را به خدا نسبت می‌دهد. اگر هم نعوذ بالله جای یهود و نصاری بودید و می‌دیدید که مطالب قرآن در تصدیق مطالب کتب خودتان است دیگر نمی‌گفتید رسول خدا از خودش حرفی را زده که شما مطمئن هستید خداوند به پیامبران گذشته گفته است. پس در اینجا مبدأ سخن به کجا برخواهد گشت؟ به کتب آسمانی گذشته. خداوند هم فرموده که از همان منابع اگر توانستید مانند این را بیاورید و نخواهید توانست چون این کتاب برداشت شده از آن کتب آسمانی نیست و نزولی جدید از طرف خداوند یافته است و تشابه مطالب آنها بخاطر یکی بودن صادر کننده‌ی آنهاست نه بخاطر کپی یا برداشت بودن یکی از دیگری.

خوب قبول می کنیم که منظور رسول است و قرآن به قرینه معنوی حذف شده است. پس در واقع باید مثل قرآن را از مثل چنین شخصی آورد. خوب مثل پیامبر چه شخصیتی است؟ چرا شما فقط به جنبه امی بودن او تکیه می کنید؟ به لحاظ منطقی مثل پیامبر وجود ندارد. پس تحدی نامعقول است.
owari;527906 نوشت:
در این زمینه‌ها هم در پست خطاب به سرکار دل ارام سعی کردم جواب بدهم و اینجا فقط می‌خواهم اضافه کنم که برای حقیر نوعی از طرف خداوند بودن قرآن ثابت شده است در نتیجه اگر مطلبی را در قرآن متوجه نشوم مطلب اثبات شده را زیر سؤال نمی‌برم و فهم خودم را از آن زیر سؤال می‌برم. مثلاً می‌دانم که خداوند حکیم است و حروف مقطعه لازم بوده که آنجا باشد و مثلاً جایی که ق گذاشته باید ق می‌بوده ونه یک جمله‌ی کامل و نه حروف مقطعه‌ی دیگر. این سیاق عقلاست که آزموده را آزمودن خطاست و آزمودن مکرر یک آزموده بیشتر شبیه وسواس است ... خداوند هم خودش از تردید بعد از یقین در قرآن نهی کرده است. از نظر فقه شیعه هم شک به یقین ضرری نمی‌رساند، مثلاً مطمئن هستید وضو گرفته‌اید و حالا شک دارید که باطل شده یا خیر، در این صورت این یقین است که باید نگه داشته شود و به شک اعتنا نشود ...
اینها هم بحث‌های عقلی دارد و هم نقلی ...
خداوند هم در کتابش فرموده اگر چیزی از قرآن را نمی‌دانستید ولی فهمیده‌اید که قرآن از طرف خداست بگویید به تمام آن ایمان دارم که از جانب خداست و علم آن هم نزد راسخان در علم است، در جای دیگر هم واجب کرده پرسیدن از اهل ذکر را که همان راسخان در علم هستند ... در مورد سؤال از راسخان در علم هم ما احادیث صعب مستعصب را داریم که گفته شده حتی در آنها هم اگر نفهمیدید آن را رد کنید به امام زمانتان تا برایتان شرحش دهد و سر خود تأویلش نکنید و ...

اینها درون دینی است. اثبات نیست. شما گفتید مطلبی باشد که بیهوده نباشد و حدفش در معنی آیه خلل وارد کند و بنده اثبات کردم این مساله در مورد قرآن صادق نیست.
نکته دیگر اینکه می گویند باید مطلبی آورده شود که مطابق با تمام ویژگی های قرآن باشد. مگر در خود قرآن تمام تک تک سوره هایش تمام ویژگی های قرآن را دارد؟ مگر در تمام 114 سوره قرآن خبر غیبی وجود دارد؟ و ... .
و من الله توفیق
یاسین;527997 نوشت:
سوره هاي قرآن در زمان پيامبر اكرم0صلي الله عليه و آله و سلم) ‌مشخص بود و مسلمانان سوره ها را با نام شان مي شناختند.

در ده‏ها و صدها حديث از طرق اهل سنّت و شيعه، در وصف تبليغ پيغمبر اكرم (ص) يا يارانش پيش از رحلت و همچنين در وصف نمازهائى كه خوانده و سيرتى كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سوره ‏ها آمده است و همچنين نامهائى كه براى گروه گروه اين سوره ‏ها در صدر اسلام داير بوده مانند سور «طول» و «مئين» و «مثانى» و «مفصّلات» در احاديثى‏ كه از زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) حكايت مى ‏كند بسيار بچشم مى ‏خورد.


باسلام.
این مساله بدیهیاست که در زمان نزول آیه تحدی تمام قرآن نازل نشده بود. در ضمن همین سوری که موجود بود آنقدر در بین اوراق و سینه های مردم پراکنده بود که فقط قدرتی حکومتی می خواست که آنها را از جاهای مختلف و از میان سینه های مردم جمع آوری کند و به شکل کتاب دراورد. لذا این امر ناممکن بودن تحدی را به دلیل عدم وجود قرآنی مشخص و به تبع آن عدم وجود ملاک مشخص برای تحدی، مشخصی می کند.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

با سلام خدمت شما برادر عزیز.
در این مورد ابتدا باید ثابت کنید سخن گفتن پراکنده با مضامین متفاوت برتری دارد. دوم باید ثابت کنید اصولا سخن از فقه گفتن باز برتری دارد. ثالثا مضامین اعتقادی و عرفانی و اخلاقی در اشعار حافظ هم هست.


سلام علیکم برادر عزیزم،
خوب به نظر شما اینکه قران یک کتاب ۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه‌ای باشد و نه یک کتابخانه‌ی بزرگ که از کف تا سقفش کتاب چیده باشند، برخی مربوط به فقه برخی اصول برخی عرفان برخی کلام برخی فیزیک برخی طب و ...، این اهمیتی ندارد؟ این را میتوان از متخصصین بحث رمزنگاری (Cryptography) هم پرسید که چرا اصرار دارید یک رشته داده را تا می‌شود کوچکتر کنید به طوری که هنوز با داشتن یک داده‌ی مختصر و کلید رمز بشود باز تمام آن رشته‌ی داده‌ای اول را از نو ساخت؟
از فقه گفتن به عنوان کتاب هدایت لازم است ولی برای یک کتاب همینطوری که هدف خاصی ندارد یا به علم خاصی محدود شده اهمیتی ندارد.
منکر مضامین اعتقادی و عرفانی و اخلاقی در شعر حافظ نیستم، ولی جامعیت در رشته‌های متنوع را ندارد ...

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

شعر گفتن علم نمی خواهد. ذوق می خواهد. دلی صاف می خواهد. عشق می خواهد. هنر می خواهد. اینها را در هیچ کلاسی درس نمی دهند. البته درت است که امروزه فنون شعری به صورت علمی درآمده است. ولی همین امروز هم شاعرانی سربرمی آورند که هیچ کلاسی را درزمینه شعر و شاعرانی نگذرانده اند. البته اگر امکان دارد از زندگی حافظ و کلاس هایی که در زمینه شعر و شاعری گذرانده است هم اسنادی ارایه بدهید ممنون می شوم.
همه پیش نیازهای شعر گفتن در پیامبر (ص) وجود داشت. خلوت گزینی. لبریز از عشق شدن با راز و نیاز با خدای خود و .... .

شعری که فقط از سر ذوق باشد محتوی خاصی نمی‌تواند داشته باشد و بازی با کلمات است، شاعر اگر عالم و حکیم باشد شعرش ارزش فقط ادبی نخواهد داشت و ارزش علمی و حکمتی هم خواهد داشت. این هم همانطور که خودتان فرمودید ربطی به خود علم ادبیات ندارد و آن قسمتش می‌تواند ذوقی باشد. مثالش در علم بحث هارمونیک‌هاست، یک تابع هارمونیک یک موج سینوسی است که هارمونی و زیبایی دارد ولی ابداً ارزشی ندارد چون محتوی خاصی ندارد، اما اگر با Modulation روی آن امواج با فرکانس‌های دیگر را سوار کنید با بسط فوریه می‌شود انواع توابع متفاوت را از آن استخراج کرد مه محتوی اطلاعات زیادی باشد.
در مورد حافظ همینکه خودش گفته «قرآن ز بر بخوانم در چهارده روایت» شاید کافی باشه؟ معلم نداشته؟

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

دقیقا به مانند قرآن که بر اساس فهم انسان برداشت ها متفاوت است هر کسی هم بر اساس فهم خودش می تواند اشعار حافظ را تفسیر کند.

شما فهم شعری نداشته باشید از شعر حافظ چیزی متوحه خواهید شد؟ بنده‌ی حقیر که مثل خیلی‌های دیگر این همه در دوران مدرسه و دانشگاه هم ادبیات داشتیم و شعرهای این بزرگان را می‌خوانیدم هنوز راحت نمی‌توانم حتی اشعارشان را روخوانی کنم تا چه برسد به فهم بسیاری از ابیاتشان. اما در مورد قرآن اینطور نیست، شاید تنها پیش‌نیاز آن دانستن عربی است که این هم پیش‌نیاز هر متنی است که بالأخره به یک زبانی نوشته شده است. البته هستند ابیاتی را که فهمش راحت نیست ولی معمولاً افراد از رویش رد می‌شوند و خیلی هم گیر نمی‌کنند ...

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

بزودی یعنی کی؟ یعنی تا زمانی که داوری نکرده ازطرف خدا بودن قرآن ثابت نیست؟
در ضمن چگونه داروی می کند؟



بزودی که یعنی بعد از مرگ و قیامت که البته همان هم گفته شده نزدیک است! یعنی در قیامت که عده‌ای از قبر بلند می‌شوند می‌پرسند چقدر در دنیا درنگ کردید می‌گویند حداکثر مثلاً چند روز.

فَاصْبِرْ‌ صَبْرً‌ا جَمِيلًا / إِنَّهُمْ يَرَ‌وْنَهُ بَعِيدًا / وَنَرَ‌اهُ قَرِ‌يبًا [المعارج، ۷]
پس صبر كن صبرى نيكو. / ايشان آن را دور مى‌بينند. / و ما نزديكش مى‌بينيم.

داوری بر اساس ما فی الصدور می‌کند چون الأعمال بالنیات، حجت بر هر کسی تمام شده باشد و آن را تأیید کرده باشد می‌شود مؤمن و انکار کرده باشد می‌شود کافر، و خداوند می‌داند حجت بر چه کسی تمام شده بوده است اگرچه آن شخص تمام وقت هم در دنیا گفته باشد نه من هنوز دلیل کافی ندارم و لجاجت کرده باشد ...

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

به دلیل اینکه هر کسی تخصص داوری در این زمینه را ندارد نمی توان داور را وجدان او قرار داد. در ضمن با این حساب تحدی قرآن نه بک مبارزه طلبی رسمی خارجی که یک مبارزه وجدانی است. لذا نمی توان به طور رسمی اعلام کرد که قرآن از طرف خداست. چرا که از طرف خدا بودن آن را باید وجدان هر کسی برای خودش بپذیرد و اگر برای شما ثابت شد دلیلی ندارد بنده قبول کنم.

در مورد حق و باطل و اصل دین خدا و معجزه‌ی پیامبر هر انسان بالغ و عاقلی (که مکلف است) باید حجت برش تمام شود، اما اینکه بر یکی تمام شود نمی‌تواند به دیگران بگوید که چون من فهمیدم شما هم باید بفهمید مطلب درستی است. ادعا این است که همه مستقلاً حجت خداوند برشان تمام می‌شود:
...

سَيُرِ‌يكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِ‌فُونَهَا ۚ وَمَا رَ‌بُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [النمل، ۹۳]
...
آيات خود را به شما خواهد نمود تا آنها را بشناسيد. و پروردگار تو از هيچ كارى كه مى‌كنيد بى‌خبر نيست.
اما وضعیت برخی این گونه است که چون بار اول انکار کرده‌اند دفعه‌ی بعدی راحت‌تر انکار میکنند و وقتی دلشان سنگ شود دیگر اصلاً آیات خداوند را نمی‌شناسند:
... فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ [یونس، ۷۴]
... ولى مردم به آنچه پيش از آن تكذيبش كرده بودند، ايمان‌آورنده نبودند. بر دلهاى تجاوزكاران اينچنين مهر مى‌نهيم.

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

مبارزه ای که آنجا اتفاق افتاد خودش نتیجه اشمشخص شد. چنین مسابقه ای نیازبه داور ندارد. مثل یک دعوا که هر کی زورش بیشتر بود او حف است. هیچ قاعده ای هم وجود ندارد. خوی عصای موسی مارهای بزرگترین ساحران مصر را خورد. این یعنی که او بر حق است. نتیجه مبارزه خود به خود مشخصشده است. درضمن اینگونه داستان ها درون دینی است و ملاک مباحثه ما نیست.


اگر نتیجه مشخص بود چرا فرعون ایمان نیاورد؟ قاضی چه کسی بود؟ آیا فرعون تنها کسی بود که ایمان نیاورد؟ کسانی که حکم او را برای اعدام ساحران انجام دادند ایمان آورده بودند؟ فرعون بعد از این شروع دعوت حدود ۴۰ سال فرعون بود تا در آب غرق شود، در این مدت تمام نزدیکان فرعون یا تمام مردم شهر مؤمن به خدای موسی علیه‌السلام بودند؟
نتیجه‌ی مسابقه برای شما مشخصه، ساحران به یقین رسیدند، عده‌ای هم حتماً متمایل به دین خدا شده‌اند، اما عده‌ای حتماً قضیه را توجیه کرده‌اند تا باز مردم منحرف شوند و این است توجیه ایشان:

قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّهُ لَكَبِيرُ‌كُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ‌ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْ‌جُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ [طه، ۷۱]
فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگرى آموخته است. دستها و پاهاتان را از چپ و راست مى‌برم و بر تنه درخت خرما به دارتان مى‌آويزم. تا بدانيد كه عذاب كدام يك از ما سخت‌تر و پاينده‌تر است.
اصولاً فرعنیان همیشه توسط ایجاد شبهات بر مردم حکومت کرده‌اند، حکومتشان همیشه غصب جایگاه اولیاء خدا بوده آن هم با فتنه و زورگویی ...

اما برادر عزیزم، این مباحث درون دینی نیستند، خداوند فرموده که اگر شک دارید مثل قرآن را بیاورید. بعد عده‌ای که شک دارند می‌خواهند پاسخ تحدی را بدهند و بگویند این کتاب از غیرخداست، پس می‌گویند این تحدی چگونه باید باشد؟ ما به ایشان می‌گوییم که قرآن اولین معجزه‌ی انکار شده و مورد تشکیک نبوده، قبل از آن هم مثلاً به حضرت موسی علیه‌السلام گفته شد که ساحر است و معجزه‌اشان سحر است، بعد هم خودشان مسابقه‌ای ترتیب دادند که سحر بودن ان را مشخص کنند، پیش خود گفتند باید بر او غلبه کرد ولی وقتی حضرت موسی غلبه کرد این غلبه را توجیه کردند (به اینکه سحر او قوی‌تر بوده). مثل اینکه الآن یک نفر یک شعر بیاورد و بگوید من تحدی کردم، همه هم برایش دست و سوت بزنند، بعد نقطه‌ی شعفی در آن پیدا کنیم که پس این مانند قرآن نیست، بعد بگویند خوب آورنده‌ی قرآن هم خدا نیست فقط خیلی ادیب‌تر از ما بوده است. البته ادبا به سجده می‌افتند ولی غیرادبا عظمت اعجاز را درک نکرده و راه توجیه را در پیش می‌گیرند. در نهایت هم به کفار گفته می‌شود که شما سعیتان را بکنید، شاهد هم هر چه خواستید بیاورید، اما قاضی هر کسی برای آنکه ایمان بیاورد یا نه وجدان هر فرد خواهد بود و بدانید که خداوند آیات خود را به شما می‌شناساند و حجت را بر شما تمام می‌کند، پس اگر تکذیب کردید با آنکه دانستید از طرف خداست بدانید که خداوند از آنچه عمل می‌کنید آگاه است. پس داستان حضرت موسی علیه‌السلام توسط کسی تعریف شده است که مسابقه را ترتیب داده است، مسابقه مثل همان مسابقه است، هر چه ادیب و دانشمند و فیلسوف و عارف و ... (در مقابل ساحر) دارید از تمام دنیا (در مقابل مصر) جمع کنید و هر چه توانستید به کمک هم بسرایید و بعد عرضه کنید و هر سازمان حقوق بشری و غیر حقوق بشری را هم که خواستید به شهادت خود بسیج کنید ولی نهایتا انسان در بعد باطنی مختار است و اگرچه ظاهرش قابل مهار کردن باشد ولی در باطن اگر بخواهد ایمان می‌آورد و اگر نخواهد ایمان نمی‌آورد ...

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

خوب قبول می کنیم که منظور رسول است و قرآن به قرینه معنوی حذف شده است. پس در واقع باید مثل قرآن را از مثل چنین شخصی آورد. خوب مثل پیامبر چه شخصیتی است؟ چرا شما فقط به جنبه امی بودن او تکیه می کنید؟ به لحاظ منطقی مثل پیامبر وجود ندارد. پس تحدی نامعقول است.

مثلیت باید با موضوع تناسب داشته باشد، در آوردن قرآن اثر انگشت پیامبر موضوعیت دارد؟ قد پیامبر موضوعیت دارد؟ تعداد و رنگ موی پیامبر موضوعیت دارند؟ خیر! اما رزومه‌ی علمی و کاری پیامبر موضوعیت دارند ... پس تحدی معقول است

شریعت عقلانی;528573 نوشت:

اینها درون دینی است. اثبات نیست. شما گفتید مطلبی باشد که بیهوده نباشد و حدفش در معنی آیه خلل وارد کند و بنده اثبات کردم این مساله در مورد قرآن صادق نیست.
نکته دیگر اینکه می گویند باید مطلبی آورده شود که مطابق با تمام ویژگی های قرآن باشد. مگر در خود قرآن تمام تک تک سوره هایش تمام ویژگی های قرآن را دارد؟ مگر در تمام 114 سوره قرآن خبر غیبی وجود دارد؟ و ... .
و من الله توفیق

خوب عزیز دل برادر، شما خودتان بگویید آیا آنچه شما بیان کردید اثبات بود که مثلاً حذف حروف مقطعه از آغاز سوره‌های قرآن هیچ تأثیری در قرآن نمی‌گذارد؟ شما حداکثر گفته‌اید که به نظر من تأثیری ندارد، یا اینکه من دلیلی به ذهنم نمی‌رسد که از طریق آن این حروف روی پیام قرآن تأثیر بگذارند و به نظرم هم مستقل از باقی قرآن باشند و هم وجودشان به خودی خود نالازم. اما دلیلی برای این نالازم بودن هم ندارید، یا دلیلی برای استقلال حروف مقطعه از باقی متن یک سوره ندارید. مثلاً شما همین حرفتان را برای جناب mir@ بزنید می‌بینید که به عنوان یک مدعی وجود روابط شگفت عددی وارد بحث با شما می‌شود. نیافتن دلیل خودش اقامه‌ی دلیل نیست.

در مورد ۱۱۴ سوره هم اصلاً یک سؤال از شما بپرسم. معیار سوره بودن یک سوره چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود که مثلاً سوره‌ی بقره با ۲۸۶ آیه بشود یکی از ۱۱۴ سوره‌ی قرآن و سوره‌ی توحید هم تنها با ۴ آیه باز بشود یکی از ۱۱۴ سوره؟ ملاک در سوره بودن سوره چیست؟ اگر این را پاسخ دهید فکر کنم موضوع تحدی تا حدودی قابل جمع کردن باشد.

در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی

owari;528638 نوشت:
خوب به نظر شما اینکه قران یک کتاب ۵۰۰ تا ۶۰۰ صفحه‌ای باشد و نه یک کتابخانه‌ی بزرگ که از کف تا سقفش کتاب چیده باشند، برخی مربوط به فقه برخی اصول برخی عرفان برخی کلام برخی فیزیک برخی طب و ...، این اهمیتی ندارد؟ این را میتوان از متخصصین بحث رمزنگاری (Cryptography) هم پرسید که چرا اصرار دارید یک رشته داده را تا می‌شود کوچکتر کنید به طوری که هنوز با داشتن یک داده‌ی مختصر و کلید رمز بشود باز تمام آن رشته‌ی داده‌ای اول را از نو ساخت؟

با سلام.
شما هم داستان زندگی خودتان را بنویسید می بینید از تمام مسایل در آن وارد می شود. مباحث متفاوت قرآن معلول وقایع متفاوتی است که برای پیامبر اتفاق افتاده است. هیچ رمزی هم در آن وجود ندارد.این ما مسلمانان هستیم که اصرار داریم مباحث علمی و .... را ازبطن آن استخراج کنیم.
اگر قرآن کلام رمزی بود خوب چرا تا به الان که1400 سال از نزول آن گذشته است هنوز رمزگشایی نشده است؟ چرا هیچ واقعیت علمی قبل از کشف توسط دانشمندان توسط علمای مسلمان کشف نشده است؟
بنده خودم شخصی را می شناسم که رهبری روهی را بر عهده دارد و هر وقت مساله ای برایش بوجود می آید وارد تهجدهای شبانه می شود تا پاسخ سوالاتش به او الهام گردد.
owari;528638 نوشت:
از فقه گفتن به عنوان کتاب هدایت لازم است ولی برای یک کتاب همینطوری که هدف خاصی ندارد یا به علم خاصی محدود شده اهمیتی ندارد.

همین که علما تفسیرات موضوعی بر قرآن می نویسند نشان دهنده این است که پرداختن به یک موضوع خاص به صورت پیوسته و منسجم اهمیت بیشتری دارد. مثلا یک شخص معمولی و عادی نمی تواند خود شخصا در موردی خاص به قرآن رجوع کند و پاسخش را بگیرد. باید به سراغ عالم برود. این دقیقا به دلیل این است که موضوعات مشخص در قرآن به صورت پراکنده عنوان شده که این ضعف است.
owari;528638 نوشت:
شعری که فقط از سر ذوق باشد محتوی خاصی نمی‌تواند داشته باشد و بازی با کلمات است، شاعر اگر عالم و حکیم باشد شعرش ارزش فقط ادبی نخواهد داشت و ارزش علمی و حکمتی هم خواهد داشت. این هم همانطور که خودتان فرمودید ربطی به خود علم ادبیات ندارد و آن قسمتش می‌تواند ذوقی باشد. مثالش در علم بحث هارمونیک‌هاست، یک تابع هارمونیک یک موج سینوسی است که هارمونی و زیبایی دارد ولی ابداً ارزشی ندارد چون محتوی خاصی ندارد، اما اگر با Modulation روی آن امواج با فرکانس‌های دیگر را سوار کنید با بسط فوریه می‌شود انواع توابع متفاوت را از آن استخراج کرد مه محتوی اطلاعات زیادی باشد.
در مورد حافظ همینکه خودش گفته «قرآن ز بر بخوانم در چهارده روایت» شاید کافی باشه؟ معلم نداشته؟

مباحثی که در قرآن مطرح شده خارج از علم یک انسانی چون پیامبر اسلام نبوده است. در این زمینه شاه ولی الله دهلوی از علمای اهل سنت می نویسد :

شاه ولی الله دهلوی به زیبایی در این زمینه می نویسد :
“راسخان در علم می دانند که شرع اسلام درباب نکاح و طلاق و معاملات و زينت و لباس و قضاء و حدود و قسمت غنائم چيزی نياورد که اعراب ندانند يا در قبولش ترديد کنند. بلی گاهی تصحيح خطاها رخ می داد مثل ربا که در ميانشان رواج يافته بود و از آن نهی شدند… ديه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. ديد که با ده شتر دست از آدمکشی بر نمی دارند آن را به صد شتر رساند و پيامبرهم آن را نگاه داشت و عوض نکرد. اولين قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت يک چهارم به رئيس قوم می رسيد پيامبر آن را يک پنجم کرد. قباد و انوشيروان پسرش ماليات و عشريه می گرفتند شرع هم چيزی نزديک آن را آورد. بنی اسرائيل زانيان را سنگسار می کردند و دست دزد را می بريدند و قاتل را می کشتند، قرآن هم همان را آورد و امثال اينها بسيار است که بر شخص محقق مخفی نخواهد ماند. بلکه اگر تو زيرک باشی و به جوانب احکام محيط باشی خواهی دانست که انبيأ عليه السلام در آئين و آداب عبادات هم چيزی نياوردند که خودش يا مثلش در ميان قومشان نباشد. البته تحريفات جاهلی را از آن زدودند و اوقات و ارکان مبهم و امور مهجور مانده را ضبط و ترويج کردند.
باید دقت داشت بسیاری از احکام دین امضایی بودند. لذا براحتی می توان پی به علت آنها برد.
owari;528638 نوشت:
شما فهم شعری نداشته باشید از شعر حافظ چیزی متوحه خواهید شد؟ بنده‌ی حقیر که مثل خیلی‌های دیگر این همه در دوران مدرسه و دانشگاه هم ادبیات داشتیم و شعرهای این بزرگان را می‌خوانیدم هنوز راحت نمی‌توانم حتی اشعارشان را روخوانی کنم تا چه برسد به فهم بسیاری از ابیاتشان. اما در مورد قرآن اینطور نیست، شاید تنها پیش‌نیاز آن دانستن عربی است که این هم پیش‌نیاز هر متنی است که بالأخره به یک زبانی نوشته شده است. البته هستند ابیاتی را که فهمش راحت نیست ولی معمولاً افراد از رویش رد می‌شوند و خیلی هم گیر نمی‌کنند ...

تا حدودی قبول می کنم.
ولی هستند شعرایی که اشعار ساده تر سراییده اند. مثلا اشعار سعدی ساده تر است. ولی همانطور که عرض شد اگر چه متن قرآن ساده نوشته شده است ولی برای یافتن نظر قرآن در یک زمینه خاص هم باید تخصص داشت و هر کسی نمی تواند.



owari;528638 نوشت:
بزودی که یعنی بعد از مرگ و قیامت که البته همان هم گفته شده نزدیک است! یعنی در قیامت که عده‌ای از قبر بلند می‌شوند می‌پرسند چقدر در دنیا درنگ کردید می‌گویند حداکثر مثلاً چند روز.

فَاصْبِرْ‌ صَبْرً‌ا جَمِيلًا / إِنَّهُمْ يَرَ‌وْنَهُ بَعِيدًا / وَنَرَ‌اهُ قَرِ‌يبًا [المعارج، ۷]
پس صبر كن صبرى نيكو. / ايشان آن را دور مى‌بينند. / و ما نزديكش مى‌بينيم.

داوری بر اساس ما فی الصدور می‌کند چون الأعمال بالنیات، حجت بر هر کسی تمام شده باشد و آن را تأیید کرده باشد می‌شود مؤمن و انکار کرده باشد می‌شود کافر، و خداوند می‌داند حجت بر چه کسی تمام شده بوده است اگرچه آن شخص تمام وقت هم در دنیا گفته باشد نه من هنوز دلیل کافی ندارم و لجاجت کرده باشد ...


در واقع نیاز به این نیست که واقعا متنیدر پاسخ به تحدی قرآن کسی بیاورد. شاید شخصی خودش با مراجعه به درون خودش به این نتیجه رسید که آوردن متنی مثل قرآن از بشر بر می آید. لذا اینکه متنی آورده نشده دلیل بر این نیست که قرآن از جانب خداست و تحدی خداوند پاسخ داده نشده است. شاید وجدان کسی به تحدی قرآن پاسخ داده باشد و ما خبر نداریم.

owari;528638 نوشت:
اگر نتیجه مشخص بود چرا فرعون ایمان نیاورد؟ قاضی چه کسی بود؟ آیا فرعون تنها کسی بود که ایمان نیاورد؟ کسانی که حکم او را برای اعدام ساحران انجام دادند ایمان آورده بودند؟ فرعون بعد از این شروع دعوت حدود ۴۰ سال فرعون بود تا در آب غرق شود، در این مدت تمام نزدیکان فرعون یا تمام مردم شهر مؤمن به خدای موسی علیه‌السلام بودند؟
نتیجه‌ی مسابقه برای شما مشخصه، ساحران به یقین رسیدند، عده‌ای هم حتماً متمایل به دین خدا شده‌اند، اما عده‌ای حتماً قضیه را توجیه کرده‌اند تا باز مردم منحرف شوند و این است توجیه ایشان:
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّهُ لَكَبِيرُ‌كُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ‌ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْ‌جُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ [طه، ۷۱]
فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگرى آموخته است. دستها و پاهاتان را از چپ و راست مى‌برم و بر تنه درخت خرما به دارتان مى‌آويزم. تا بدانيد كه عذاب كدام يك از ما سخت‌تر و پاينده‌تر است.
اصولاً فرعنیان همیشه توسط ایجاد شبهات بر مردم حکومت کرده‌اند، حکومتشان همیشه غصب جایگاه اولیاء خدا بوده آن هم با فتنه و زورگویی ...

خوب همین نشان می دهد که اصولا در معجزات چون داور مشخصی وجود ندارد که رای دهد ایمان آوردن هم بر اساس معجزه کمی نامعقول است.
یکی ممکن است به درستی به پیامبری ایمان بیاورد و یکی هم ممکن است فریب بخورد و به غیر نبی ایمان بیاورد.
owari;528638 نوشت:
اما برادر عزیزم، این مباحث درون دینی نیستند،

منظورم داستان موسی و فرعون بود که اشاره تاریخی مستقلی در مورد آن نیست.
معلوم نیست که مطالبی که قرآن گفته صحیح است یا نه؟
owari;528638 نوشت:
مثلیت باید با موضوع تناسب داشته باشد، در آوردن قرآن اثر انگشت پیامبر موضوعیت دارد؟ قد پیامبر موضوعیت دارد؟ تعداد و رنگ موی پیامبر موضوعیت دارند؟ خیر! اما رزومه‌ی علمی و کاری پیامبر موضوعیت دارند ... پس تحدی معقول است

اینها شاید ارتباط نداشته باشد. ولی تربیت خانوادگی. خانواده ای که در متولد شده. تجاربی که کسب کرده و .... همه در قرآن دخیل شده است. حتی سلیقه ها و عادات رفتاری پیامبر هم در قرآن وارد شده است. که منحصر به فرد است.
ولی در کل در این رابطه بحثی ندارم و تا حدودی قبول می کنم که از این جنبه معقول است.

owari;528638 نوشت:
خوب عزیز دل برادر، شما خودتان بگویید آیا آنچه شما بیان کردید اثبات بود که مثلاً حذف حروف مقطعه از آغاز سوره‌های قرآن هیچ تأثیری در قرآن نمی‌گذارد؟

قصذ ما اثبات نبود. شما خودتان لیستی ارایه دادید و ما هم ثابت کردیم لیستتان بر خود قرآن هم تطابق ندارد. همین.
owari;528638 نوشت:
در مورد ۱۱۴ سوره هم اصلاً یک سؤال از شما بپرسم. معیار سوره بودن یک سوره چیست؟ چه چیزی باعث می‌شود که مثلاً سوره‌ی بقره با ۲۸۶ آیه بشود یکی از ۱۱۴ سوره‌ی قرآن و سوره‌ی توحید هم تنها با ۴ آیه باز بشود یکی از ۱۱۴ سوره؟ ملاک در سوره بودن سوره چیست؟ اگر این را پاسخ دهید فکر کنم موضوع تحدی تا حدودی قابل جمع کردن باشد.

خوب یکی از ملاک ها این بوده که برخی سوره های کوچک در زمان مشخصی با شان نزول مشخصی بر پیامبر نازل شده است. شاید شما منظورتان این باشد که تمام خصیصه های کل قران در تک تک سوره ها وجود دارد که ادهایی اثبات نشده است.
و من الله توفیق

هر چی منتظر موندم کسی جواب پست م رو نداد خودم رفتم جواب رو پیدا کردم....

تَحَدّی به معنای به مبارزه طلبیدن و تعجیز کردن مردم در امری است به این عنوان که مانند آنرا نمی‌توان آورد و هرکس می‌تواند بیاورد.
بارزترین نمونه و مصداق تحدی در زمینه قرآن، کتاب مقدس مسلمانان است که مسلمانان را عقیده بر اینست که قرآن خود، مخالفان اسلام در صدر اسلام و دوره‌های بعد را برانگیخت که مِثلش را بسازند و با تمام کوششی که داشته‌اند، نتوانسته‌اند. این امر نزد همه مسلمانان مسلم و قطعی است.[۱]
قرآن، کتاب و معجزه محمد پیامبر اسلام، خودش را این گونه معرفی کرده که سخنی بی مانند است و برای بشر به هیچ وجه مقدور نیست مانند او را بیاورد: «قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یأتوا بمثل هذا القران لایأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا»، ترجمه؛ «بگو اگر همه انس و جن فراهم آیند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی‌توانند مانند آن را بیاورند، هر چند آنها پشتیبان یکدیگر باشند.»[۲]. در جای دیگر می‌گوید: «فاتوأ بعشر سورة مثله مفتریات»، ترجمه؛ «شما هم ده تا سوره مثل این قرآن بیاورید.»[۳]. همچنین در دو جای دیگر می‌گوید: «فأتوا بسورة من مثله»، ترجمه؛ «یک سوره هم شما بیاورید.»[۴] و می‌توان گفت این دیگر اقلّ آن چیزی است که به آن تحدی می‌شده است.
به سبب تحدی در قرآن و دعوت از منکران نبوت[۵] در طول تاریخ، تمسک به بلاغت و زیبایی‌های لفظی و معنایی قرآن و استخراج و اثبات آنها به عنوان یکی از وجوه تمایز و تباین آیات با نمونه‌های بشری، دست‌آویز بسیاری از مفسران برای اثبات اعجاز ادبی کتاب مقدس بوده است.

حالا فقط سوالم اینه که این برتری هایی که قران داره و بقیه کتاب ها ندارندچیه ...مثلن بلاغت یعنی چی و فصاحت یعنی چی ...شاخص ش چیه....مثلن اینکه میگیم " بنام خداوند بخشنده و مهربان " یا " بسم الله الرحمان و الرحیم " چطور متوجه می شیم کدوم جمله بلیغ کدوم بلیغ نیست....یا مثلن وقتی میگیم " بسم الله الرحمان و الرحیم "یا " احمدالله رب العالمین " چطور متوجه می شیم کدوم یک از این دو جمله از دیگری بلیغ تره...البته دوست دارم اگه برتریهای دیگه هم قران نسبت به کتاب های دیگه داره بدونم ...مثلن برتری علمیش چیه....و ..

دانش;528026 نوشت:
زبان عربی، یک زبان کلی‌گو است و نمی‌تواند در بسیاری از جاها تفکیک شخصیت داشته باشد. این موضوع، باعث بسیاری از شبهه‌های قرآنی (همچون فرشته یا جن بودن شیطان) شده است. آیا این زبان را، زبانی بی‌ایراد می‌دانید؟
اگر عربی نیز، به اندازه‌ی پارسی مورد تاخت و تاز یونانی‌ها، سکاها، تازیان و ... قرار می‌گرفت و از میزان خالص بودن و نیرومندی‌اش در هرکدام از این تازش‌های سنگین و کمرشکن کم می‌شد، بازهم چنین زبانی می‌بود؟

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و احترام خدمت دوستان و كاربران محترم و آرزوي قبولي طاعات و عبادات.
بنده مدتي توفيق حضور در سايت را نداشتم و از اين بابت معذرت ميخواهم.

منظور از زبان كلي گو چيست؟!

قبل از بيان هر چيز اين تذكر را بيان كنم كه ما در صدد ناقص دانستن زبان فارسي نيستم و همگان ميدانند كه زبان فارسي يكي از شيواترين زبانهاي دنيا مي باشد. وجود آثار ادبي بسيار فاخر زبان پارسي بهترين شاهد و گواه اين ادعا مي باشد.

اگر در مورد معجزه بودن و فوق بشري بودن قرآن صحبت ميكنيم صرفا به دليل عربي بودن آن نيست،‌بلكه مساله ي اصلي از جانب خداوند بودن قرآن است كه آن را خارج از قدرت بشري مي كند.

يكي از ويژگي هاي زبان عربي وجود كلمات متفاوت براي معاني نزديك به هم مي باشد. يعني مواردي كه معاني نزديك به هم دارند براي توجه دادن به تفاوت هاي اندك ميانشان كلمات جداگانه اي وضع شده است. مثلا در مورد شير در زبان عربي لغات متعددي وجود دارد ازجمله؛ اسد، حيدر، ليث، غضنفر و... و همين طور در مورد شتر،‌گاو و....
يكي از نكاتي كه در زبان عربي وجود دارد تفاوت ضميرها و افعال بين مذكر و مونث مي باشد كه دامنه لغات را گسترده مي كند.

در مورد فرشته ياجن بودن شيطان در قرآن صراحتا به اين موضوع اشاره شده است؛« وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ‏ مِنَ‏ الْجِن‏»[1]( به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود-).


[/HR][1] - سوره كهف،آيه50.


شریعت عقلانی;528573 نوشت:
این مساله بدیهیاست که در زمان نزول آیه تحدی تمام قرآن نازل نشده بود. در ضمن همین سوری که موجود بود آنقدر در بین اوراق و سینه های مردم پراکنده بود که فقط قدرتی حکومتی می خواست که آنها را از جاهای مختلف و از میان سینه های مردم جمع آوری کند و به شکل کتاب دراورد. لذا این امر ناممکن بودن تحدی را به دلیل عدم وجود قرآنی مشخص و به تبع آن عدم وجود ملاک مشخص برای تحدی، مشخصی می کند.

بسم الله الرحمن الرحيم

مستحضر هستيد كه اولا تحدي قرآن منحصر به مردم آن زمان نبود،‌بلكه زمانهاي بعدي نيز شامل مي شود. ثانيا همانطور كه قبلا اشاره شد سوره هاي قرآن كاملا مشخص شده بودند و افراد زيادي حافظ قرآن بودند، با توجه به اينكه تحدي قرآن حتي شامل يك سوره[1] و ده سوره[2] نيز مي شود.

‌بنابراين حتي در زمان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز مشكلي جهت تحدي وجود نداشت.


[/HR][1] - سوره بقره،آيه23.

[2] - سوره هود،آيه13.


تحدی میتوان به هر زبانی باشد مانند روزی که اجنه در فرمان سلیمان قرار گرفتند هم مردم عادی و هم انسان ها و هم اجنه ها حرف هم را میفهمیدند

سوال: آیا تحدی قرآن فقط به زبان عربی است؟

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

با توجه به آیه « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[1](بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.)


مشخص است که تحدی قرآن اختصاص به افراد خاص، و زبان ویژه ای ندارد، بلکه شامل تمام انسانها با هر رنگ و نژاد و بلکه همه جنیان نیز می شود.

اين آيه با صراحت تمام، همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ، عرب و غير عرب، انسانها و حتى موجودات عاقل غير انسانى، دانشمندان، فلاسفه، ادباء، مورخان، نوابغ و غير نوابغ، خلاصه همه را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى‏گويد اگر فكر مى‏كنيد قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستيد، همانند آن را بياوريد و هر گاه بعد از تلاش و كوشش همگانى، خود را ناتوان يافتيد، اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است.[2]


نمی‌توان دائره تحدّی قرآن را محدود به زبان عربی کرد، بلکه باید گفت؛ هیچ فردی و با هیچ زبانی نمی‌تواند مجموعه‌ای را گردآوری کند که هم جذابیت و انسجام قرآن را داشته و هم مملو از معنویات و اخلاقیات و
باشد. هر چند این آیه ظهور در این دارد که این تحدّی شامل همه خصوصیات قرآن، همه صفات کمالى که قرآن از نظر لفظ و معنا دارد، می‌شود.[3]

_______________________________________________________________

[1] .اسراء: 17/ 88.


[2] .مکارم شیرازی، ناصر،تفسير نمونه، ج‏12، ص: 274.

[3] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱، ص ۵۹ – ۶۰.


موضوع قفل شده است