جمع بندی آیا بدون حب خدا می توان به بهشت رفت؟

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

خباء;978852 نوشت:
فکر نکنم ما انسانها بدون منفعت و لذت بردن از کسی، به او احساس قلبی پیدا کنیم و او را دوست بداریم...
معمولا محبت قلبی ما تابع همین منافع است..
حالا یکی به خاطر حور العین در آینده
یکی به خاطر دوری از جهنم در آینده
یکی به خاطر لذت باطنی و ظاهری در زمان حال

مشکل است تصور کسی که به کسی محبت قلبی داشته باشد بدون اینکه لذت و منافعی در کار باشد...

حالا یکی با یک تکه نان خشک ، عاشقت میشود
یکی هم با چلو کباب ، عاشقت میشود
یکی هم با هیچ کدام عاشقت نمیشود

انها که عاشق شدند به خاطر منافع و لذتهایش عاشق شده اند
و انها که عاشق نشدند، دلیل کافی برای عاشق شدن پیدا نکردند...

با سلام و عرض ادب

این نگرش شماست

برخی حتی اگر نان هم نباشد و از گشنگی بمیرند و لذت هم نبرند تازه خوشحال تر می شوند!!!!!

چنان که

علی در محراب گفت فزت برب الکعبه

حسین در قتله گاه گفت الهی رضا به رضاک !!!

و زینب گفت ما رایت الا جمیلا !!!!

برخی زندگی را فقط در ترسیدن یا لذت بردن نمی بینند ...

برخی ترس و لذت را دو بال پرواز برای رسیدن به هدف می بینند ...

یک نفر برای حورالعین ثواب میکند و هدفش حورالعین است مانند تجار

یک نفر از روی ترس گناه نمیکند و به بهشت می رود و به او حورالعین می دهند

یک نفر ثواب میکند چون باید ثواب کند تا به هدفش برسد حتی اگر حورالعین به او ندهند ولی طبق قانون حورالعین به او میدهند!!!

در پناه حق تعالی

شروحیل;978856 نوشت:
با سلام و عرض ادب

این نگرش شماست

برخی حتی اگر نان هم نباشد و از گشنگی بمیرند و لذت هم نبرند تازه خوشحال تر می شوند!!!!!

سلام
ریاضت کشیدن هم لذت دارد
بقیه حرفهایتان هم تایید حرفهای خودم است...
اگر هم نقد است من متوجه نقدتان نمیشوم...
فکر میکنم از سوالاتم دور هستید...

خباء;978859 نوشت:
سلام
ریاضت کشیدن هم لذت دارد
بقیه حرفهایتان هم تایید حرفهای خودم است...
اگر هم نقد است من متوجه نقدتان نمیشوم...
فکر میکنم از سوالاتم دور هستید...

با سلام

ریاضت کشیدن با جهاد با نفس تفاوت دارد

هدف از ریاضت کشیدن رسیدن به قدرت یا شهرت یا همان لذت نفسانی است

اما هدف از جهاد با نفس رسیدن به طاعت واقعی و دوری از لذت نفسانی است ( نه طاعت از روی ترس یا لذت)

همه انسان ها نمی توانند به طاعت واقعی برسند و معنای این روایت را درک کنند و به همین دلیل سه دسته اند ...

وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکراً فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَار؛

امام علی علیه السلام می فرماید:

گروهی خدا را برای چشم داشت، می پرستند و این پرستش بازرگانان است.

گروهی او را از روی ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است،

و گروهی او را سپاسمندانه می پرستند و این پرستش آزادگان است»

(نهج البلاغة، ص 510، حکمت 237)

شروحیل;978862 نوشت:
با سلام

ریاضت کشیدن با جهاد با نفس تفاوت دارد

هدف از ریاضت کشیدن رسیدن به قدرت یا شهرت یا همان لذت است

اما هدف از جهاد با نفس رسیدن به طاعت است

همه انسان ها نمی توانند به طاعت برسند و معنای این کلام را درک کنند و به همین دلیل سه دسته اند ...

عبادت هم لذت بخش است ربطی به ریاضت ندارد
شما پستهایم را نخواندید...

هدف چه باشد هم ربطی به مطلب بنده ندارد...
خواهشمندم بیشتر دقت کنید به مطالب بنده...
بحث محبت است ...

خباء;978863 نوشت:
عبادت هم لذت بخش است ربطی به ریاضت ندارد
شما پستهایم را نخواندید...

هدف چه باشد هم ربطی به مطلب بنده ندارد...
خواهشمندم بیشتر دقت کنید به مطالب بنده...
بحث محبت است ...

دوست گرامی دقت کنید

1 - گاهی هدف شما از x رسیدن به y است ( یعنی هدف اصلی شما (( y )) است و x وسیله هست)

2 - گاهی هدف شما از x نرسیدن به z است ( یعنی هدف اصلی ((نرسیدن به z)) است و x وسیله هست)

3 - گاهی هدف شما از x با استفاده از دیدی که نسبت به y و z دارید (( آلفا اُمگا )) است ، یعنی هدف شما (( آلفا اُمگا )) است

بدون شک مورد اول و دوم با هدف محبت به آلفا اُمگا عمل x را انجام نمی دهند.

هدف آن ها مشخص است

شما وقتی کسی را دوست دارید برای لذت بردن یا ترسیدن او را دوست ندارید.

برای این که او لایق دوست داشتن است او را دوست دارید.

x = عبادت

y = بهشت

z = جهنم

آلفا امگا = خدا

شروحیل;978865 نوشت:
دوست گرامی دقت کنید

1 - گاهی هدف شما از x رسیدن به y است ( یعنی هدف اصلی شما (( y )) است و x وسیله هست)

2 - گاهی هدف شما از x نرسیدن به z است ( یعنی هدف اصلی ((نرسیدن به z)) است و x وسیله هست)

3 - گاهی هدف شما از x با استفاده از دیدی که نسبت به y و z دارید (( آلفا اُمگا )) است ، یعنی هدف شما (( آلفا اُمگا )) است

بدون شک مورد اول و دوم با هدف محبت به آلفا اُمگا عمل x را انجام نمی دهند.

هدف آن ها مشخص است

شما وقتی کسی را دوست دارید برای لذت بردن یا ترسیدن او را دوست ندارید.

برای این که او لایق دوست داشتن است او را دوست دارید.

x = عبادت

y = بهشت

z = جهنم

آلفا امگا = خدا

متوجه نمیشم هدف چه باشد چه ربطی به صحبت من دارد؟
کلا حرفاتون مبهمه و قابل درک نیست برام...

خباء;978851 نوشت:
پس انشاالله بهشتی هستم ...
ولی خوب شما میگویید شاید...
ولی فکر نکنم اسلام تکلیف این فرض مشخص نکرده باشد؟

سلام علیکم
خیر به خاطر محبت نداشتن بازخواست نمی شوید
ولی طی مسیر بدون محبت مثل سوار شدن بر خری لنگ است که شما را آهسته به هدف نردیک می کند و هر لحظه هم بیم افتادن از آن وجود دارد.

انسان به طور معمول به خوبی ها و زیبایی ها علاقه دارد. همین قدر که بداند یک قاضی عادل است به او محبت پیدا می کند، حتی قبل از اینکه خودش در محکمه اش حاضر شود. درک نمی کنم که چرا می گویید ربطی به محبت ندارد.
حال اگر به دادگاه رفت و قاضی به عدالت حکم کرد و حکم به ضرر این شخص شد، بستگی به میزان حب نفسش دارد که محبتش تبدیل به نفرت شود یا نشود. نفس دوست دارد هر از دست دادنی را ظلم تلقی کند ولی عقل می داند که حکم قاضی عین عدالت بوده. گمانم این است که اگر عقل در این جدال شکست بخورد و نفرت غالب شود، اعتقاد فرد ضعیف بوده و شاید نتوان اسم ایمان بر آن گذاشت. که در این صورت فرض اولیه که عمل صالح به همراه ایمان داشته اید نقض می شود و باید دید افرادی که بدون ایمان، عمل صالح دارند چه سرنوشتی خواهند داشت.

شروحیل;978865 نوشت:
دوست گرامی دقت کنید

1 - گاهی هدف شما از x رسیدن به y است ( یعنی هدف اصلی شما (( y )) است و x وسیله هست)

2 - گاهی هدف شما از x نرسیدن به z است ( یعنی هدف اصلی ((نرسیدن به z)) است و x وسیله هست)

3 - گاهی هدف شما از x با استفاده از دیدی که نسبت به y و z دارید (( آلفا اُمگا )) است ، یعنی هدف شما (( آلفا اُمگا )) است

بدون شک مورد اول و دوم با هدف محبت به آلفا اُمگا عمل x را انجام نمی دهند.

هدف آن ها مشخص است

شما وقتی کسی را دوست دارید برای لذت بردن یا ترسیدن او را دوست ندارید.

برای این که او لایق دوست داشتن است او را دوست دارید.

x = عبادت

y = بهشت

z = جهنم

آلفا امگا = خدا

سلام علیکم
ربطی نداره اونا هم میتونن خدا رو دوست داشته باشن
تصور کنید یه بچه یکی از اقوام رو دوست داره چون بهش شکلات میده. یکی دیگه دوستش داره چون تنها کسیه که کتکش نمی زنه. اما بزرگترها شناختشون محدود به شکلات دادن یا کتک زدن نیست و بدون اینکه بهشون شکلات بده هم می فهمن آدم دوست داشتنییییه. یا با اینکه از دیگران هم کتک نمی خورن باز هم متوجه اخلاق خوب این آدم میشن و دوستش خواهند داشت.

الرحیل;978882 نوشت:
سلام علیکم
ربطی نداره اونا هم میتونن خدا رو دوست داشته باشن
تصور کنید یه بچه یکی از اقوام رو دوست داره چون بهش شکلات میده. یکی دیگه دوستش داره چون تنها کسیه که کتکش نمی زنه. اما بزرگترها شناختشون محدود به شکلات دادن یا کتک زدن نیست و بدون اینکه بهشون شکلات بده هم می فهمن آدم دوست داشتنییییه. یا با اینکه از دیگران هم کتک نمی خورن باز هم متوجه اخلاق خوب این آدم میشن و دوستش خواهند داشت.

با سلام و عرض ادب

1 - اون بچه شکلات رو دوست داره نه اون شخص رو ، یعنی اگر اون شخص به بچه شکلات نده اون بچه دیگه اون شخص رو دوست نخواهد داشت!!!!

این پرستش بازرگانان هست

2 - بچه دوم اگر اون شخص کتکش بزنه دیگه اون رو دوست نخواهد داشت

پس از ترس کتک نخوردن اون شخص رو دوست داره! نه این که اون شخص رو واقعا دوست داشته باشه ...

3 - بزرگتر ها یا اولیاء خدا می فهمن که دوست داشتن برای شکلات خوردن یا کتک نخوردن نیست
اون شخص رو دوست دارن چون به اون شخص ایمان دارن و میدونن شایسته دوست داشتن هست حتی اگر شکلات نده یا کتکشون بزنه!!!!!

شروحیل;978890 نوشت:
با سلام و عرض ادب

1 - اون بچه شکلات رو دوست داره نه اون شخص رو ، یعنی اگر اون شخص به بچه شکلات نده اون بچه دیگه اون شخص رو دوست نخواهد داشت!!!!

این پرستش بازرگانان هست

2 - بچه دوم اگر اون شخص کتکش بزنه دیگه اون رو دوست نخواهد داشت

پس از ترس کتک نخوردن اون شخص رو دوست داره! نه این که اون شخص رو واقعا دوست داشته باشه ...

3 - بزرگتر ها یا اولیاء خدا می فهمن که دوست داشتن برای شکلات خوردن یا کتک نخوردن نیست
اون شخص رو دوست دارن چون به اون شخص ایمان دارن و میدونن شایسته دوست داشتن هست حتی اگر شکلات نده یا کتکشون بزنه!!!!!

اتفاقا شخص رو دوست داره. ولی درکش از خوب بودن و بد بودن آدما همینه که بهش شکلات بدن یا نه

الرحیل;978907 نوشت:
اتفاقا شخص رو دوست داره. ولی درکش از خوب بودن و بد بودن آدما همینه که بهش شکلات بدن یا نه

با سلام

دوست گرامی مساله همین هست و به همین دلیل انسان ها در عبادت سه دسته هستن

این چیز بدی نیست و هر سه دسته می رن بهشت اما با درجات متفاوت

هر انسانی استعداد خاص خودش رو داره

یکی باید کارگر یا غلام باشه

یکی باید تاجر یا فروشنده باشه

یکی هم باید عابد و زاهد و حاکم و مشاور و روانشناس و ... باشه

تفکر بنده این هست که در بهشت هم مشاغل مختلف وجود داره
البته کاملا خیر هست و شر در اون ها راه نداره

همون طور که لذت جنسی و غذا در بهشت وجود داره

الرحیل;978880 نوشت:
سلام علیکم
خیر به خاطر محبت نداشتن بازخواست نمی شوید
ولی طی مسیر بدون محبت مثل سوار شدن بر خری لنگ است که شما را آهسته به هدف نردیک می کند و هر لحظه هم بیم افتادن از آن وجود دارد.

انسان به طور معمول به خوبی ها و زیبایی ها علاقه دارد. همین قدر که بداند یک قاضی عادل است به او محبت پیدا می کند، حتی قبل از اینکه خودش در محکمه اش حاضر شود. درک نمی کنم که چرا می گویید ربطی به محبت ندارد.
حال اگر به دادگاه رفت و قاضی به عدالت حکم کرد و حکم به ضرر این شخص شد، بستگی به میزان حب نفسش دارد که محبتش تبدیل به نفرت شود یا نشود. نفس دوست دارد هر از دست دادنی را ظلم تلقی کند ولی عقل می داند که حکم قاضی عین عدالت بوده. گمانم این است که اگر عقل در این جدال شکست بخورد و نفرت غالب شود، اعتقاد فرد ضعیف بوده و شاید نتوان اسم ایمان بر آن گذاشت. که در این صورت فرض اولیه که عمل صالح به همراه ایمان داشته اید نقض می شود و باید دید افرادی که بدون ایمان، عمل صالح دارند چه سرنوشتی خواهند داشت.

سلام
خوب فرق شما با ایشان این است که شما گویا قطعی صحبت میکنید و ایشان با شاید...

البته در جایی میگویید شاید نتوان اسم ایمان گذاشت
شما به من بگویید چه کسی مسلمان است؟
آیا کسی که خدا و پیغمبر را قبول دارد و عدالت خدا را قبول دارد مسلمان نیست؟

به هر حال من چنین حسی ندارم و حداقل آن را حس نمیکنم... ان طور نیست که باید باشد... دلیلی برای این حس دوست داشتن نمیبینم...
ظاهرا از نظر شما من کافر خواهم بود؟
یا احتمالا نمیدانید و فقط یکبار میگویید شاید مسلمانید
و یکبار میگویید شاید مسلمان نیستید و فقط دو طرف احتمال را تحلیل میکنید؟

حالا شاید شما خودتان را جزو شاکرین میدانید ولی من فعلا در حد همان عبادت تجار و بردگان هستم... حالا از نظر شما خر این دو دسته لنگ است حرفی نیست...
شاید هم شما به خاطر لذت نفستان و دوری از تنهایی به خدا دلبسته اید، آن طور که در پستهای قبلی شرح میدادید ولی تصور میکنید صرفا به خاطر شکر خدا دارید دعا و عبادت میکنید؟

خباء;978923 نوشت:
سلام
خوب فرق شما با ایشان این است که شما گویا قطعی صحبت میکنید و ایشان با شاید...

البته در جایی میگویید شاید نتوان اسم ایمان گذاشت
شما به من بگویید چه کسی مسلمان است؟
آیا کسی که خدا و پیغمبر را قبول دارد و عدالت خدا را قبول دارد مسلمان نیست؟

به هر حال من چنین حسی ندارم و حداقل آن را حس نمیکنم... ان طور نیست که باید باشد... دلیلی برای این حس دوست داشتن نمیبینم...
ظاهرا از نظر شما من کافر خواهم بود؟
یا احتمالا نمیدانید و فقط یکبار میگویید شاید مسلمانید
و یکبار میگویید شاید مسلمان نیستید و فقط دو طرف احتمال را تحلیل میکنید؟

حالا شاید شما خودتان را جزو شاکرین میدانید ولی من فعلا در حد همان عبادت تجار و بردگان هستم... حالا از نظر شما خر این دو دسته لنگ است حرفی نیست...
شاید هم شما به خاطر لذت نفستان و دوری از تنهایی به خدا دلبسته اید، آن طور که در پستهای قبلی شرح میدادید ولی تصور میکنید صرفا به خاطر شکر خدا دارید دعا و عبادت میکنید؟

با سلام و عرض ادب

دوست گرامی تجار و بردگان هم مسلمان هستند و به بهشت می روند

فقط بهشت برای هر کس مطابق با استعداد آن شخص است

پس با امید تلاش کنید و محبت خود را بیشتر کنید تا به مراتب بالاتری برسید...

انسان در سیر تکامل قرار دارد و نباید در جا بزند

باید هر روز بیشتر از دیروز خدای خود را بشناسد و به او ایمان بیاورد و این ایمان را افزایش دهد

هر روز که پس از مرگ شبانگاهی زنده می شویم فرصتی جدید است برای پیشرفتی بیشتر که خداوند به ما داده

با چشمان بازتر به دنیا نگاه کنید تا خدا را بهتر ببینید...

زندگی را در بردگی یا تجارت خلاصه نکنید

ارزش زندگی بسیار بیشتر است ...

در پناه حق تعالی

خباء;978923 نوشت:
سلام
خوب فرق شما با ایشان این است که شما گویا قطعی صحبت میکنید و ایشان با شاید...

البته در جایی میگویید شاید نتوان اسم ایمان گذاشت
شما به من بگویید چه کسی مسلمان است؟
آیا کسی که خدا و پیغمبر را قبول دارد و عدالت خدا را قبول دارد مسلمان نیست؟

به هر حال من چنین حسی ندارم و حداقل آن را حس نمیکنم... ان طور نیست که باید باشد... دلیلی برای این حس دوست داشتن نمیبینم...
ظاهرا از نظر شما من کافر خواهم بود؟
یا احتمالا نمیدانید و فقط یکبار میگویید شاید مسلمانید
و یکبار میگویید شاید مسلمان نیستید و فقط دو طرف احتمال را تحلیل میکنید؟

حالا شاید شما خودتان را جزو شاکرین میدانید ولی من فعلا در حد همان عبادت تجار و بردگان هستم... حالا از نظر شما خر این دو دسته لنگ است حرفی نیست...
شاید هم شما به خاطر لذت نفستان و دوری از تنهایی به خدا دلبسته اید، آن طور که در پستهای قبلی شرح میدادید ولی تصور میکنید صرفا به خاطر شکر خدا دارید دعا و عبادت میکنید؟

من درباره خودم حرفی نزدم و دلیلی هم نمی بینم که چیزی بگویم.
محبت خدا هم چیزی نیست که فقط مخصوص بهشتیان باشد، فاسقان هم بهره ای از آن دارند.
درباره شخص شما هم، نخواندم جایی گفته باشید از خدا متنفرید، اگر واقعا متنفرید فکری به حال مبانی فکریتان بکنید چون واقعا در معرض خطر هستند. اگر هم متنفر نیستید که منتظر بمانید تا خدا از راهی که فکرش را نمی کنید راضی تان کند. همان طور که در اولین پستم گفتم اوضاع به همین منوال نمی ماند.

نقل قول:
به هر حال من چنین حسی ندارم و حداقل آن را حس نمیکنم... ان طور نیست که باید باشد... دلیلی برای این حس دوست داشتن نمیبینم...
ظاهرا از نظر شما من کافر خواهم بود؟

خیر از نظر من شما کافر نیستید بلکه غیر طبیعی هستید

الرحیل;978938 نوشت:
من درباره خودم حرفی نزدم و دلیلی هم نمی بینم که چیزی بگویم.
محبت خدا هم چیزی نیست که فقط مخصوص بهشتیان باشد، فاسقان هم بهره ای از آن دارند.
درباره شخص شما هم، نخواندم جایی گفته باشید از خدا متنفرید، اگر واقعا متنفرید فکری به حال مبانی فکریتان بکنید چون واقعا در معرض خطر هستند. اگر هم متنفر نیستید که منتظر بمانید تا خدا از راهی که فکرش را نمی کنید راضی تان کند. همان طور که در اولین پستم گفتم اوضاع به همین منوال نمی ماند.

من از خدا متنفر نیستم
اما برای اینکه متوجه صحبتم بشوید از خودتان مثال زدم
من قبلا از شما سوالی پرسیدم در این رابطه و شما در جواب صحبت از تنهایی و سختیهای دنیا کردید
لذا عرض کردم شاید شما هم به خاطر لذت نفس و تنهایی ، دعا و عبادت میکنید مثل من که به خاطر بهشت و ترس جهنم عبادت میکنم . مثل من که عبادت تجار و بردگان دارم ....

الرحیل;978940 نوشت:
خیر از نظر من شما کافر نیستید بلکه غیر طبیعی هستید

خوب چه خوب که کافر نیستم
شاید غیر طبیعی باشم
مسئله زوایای مختلفی دارد
شاید یکی به خاطر شکلات و بهشت، عاشق کسی شود و یکی نشود
میتوان گفت اولی غیر طبیعی است که به خاطر شکلات و بهشت عاشق میشود

باسمه الأعلی

عرض سلام و ادب و تشکر از پاسخ حضرتعالی

قول سدید;978824 نوشت:
بنده همچنان معتقدم که اولیای الهی از آن جهت که انسانند، درد و رنج دارند و از این که به نعمتی نمی رسند و یا نعمتی از آنها دریغ می شود، محزون می شوند؛ اما حزن و دلگیری آنها مربوط به خداوند نیست بلکه مربوط به این است که از آن نعمت محروم شده اند.

حزن و اندوه اولیاء را نمی توان با حزن و اندوه و دلگیری عوام یکسان دانست،حزن بر مرگ فرزند برای عوام کیف نفسانی

است چرا که در مقام نفس قرار دارند(چنانچه حیوانات نیز از مرگ فرزند محزون می شوند) و برای اولیاء از تجلیات روح و

ظهور اسماء الله الحسنی مانند اسم الشفیق است.

کار نیکان را قیاس از خود مگیر

گرچه در تحریر باشد شیر شیر

کمااینکه امیر کلام علی علیه السلام در وصف زهد می فرماید:

الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ :

{ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ } وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ .

زهد بين دو كلمه از قرآن است، كه خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد، و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيد» كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است.

پرسش:
مسلمانی که مقید به انجام واجبات و ترک محرمات هست و اعتقاد هم دارد که خدا همه کاره ی جهان است و خیرخواه می باشد و بهترین را برایش رقم می زند و هیچ گاه ظلم نمی کند، ولی چون توقعاتی از خداوند دارد که برآورده نمی شود نمی تواند خداوند را دوست داشته باشد. در این صورت، او خداوند را عبادت و اطاعت می کند؛ اما نه از روی محبت قلبی بلکه به خاطر حکم عقل که تنها راه نجات از جهنم و رسیدن به بهشت را در عبادت و اطاعت خداوند می داند. آیا خداوند چنین مسلمانی را عذاب می کند و او را از بهشت محروم می کند؟

پاسخ:
در دو مرحله به این پرسش می پردازم:
مرحله اول درباره فرضی است که در پرسش مطرح شده است مبنی بر این که مسلمانی که به عدل و حکمت و محبت و خیرخواهی خداوند شک ندارد ولی چون از خداوند چیزی می خواهد و آن چیز برآورده نمی شود، دلش شکسته می شود و نمی تواند خداوند را دوست بدارد. در مرحله دوم به این پرسش می پردازم که آیا چنین کسی که فاقد محبت به خداوند است، با این که مسلمان و عابد است، به بهشت می رسد یا نه.

مرحله اول: محبت به خدا
فرض مذکور، فرض قابل قبولی نیست چرا که مسلمانی که دعایش مستجاب نشده، چون –بنا بر فرضی که مطرح شده است- به عدل و حکمت و محبت خداوند شک ندارد، می داند که خداوند بهترین را برایش می خواهد و اگر در موردی، نعمتی را از او دریغ کرده است از این جهت است که آن نعمت برایش شر است و خیری ندارد(1). چنین شخصی هیچ گاه از این که خداوند نعمتی را از او دریغ می کند، از خداوند دلشکسته نمی شود اگرچه ممکن است از این که آن نعمت را ندارد و یا آن نعمت برایش خیر نیست ناراحت باشد.

مثلا مادری برای فرزند مریضش ماکارونی درست نمی کند چرا که آن را برای فرزند مضرّ می داند. شاید آن فرزند ناراحت شود از این که نمی تواند ماکارونی بخورد و ماکارونی برایش مضرّ است، اما آن فرزند که به عدل و حکمت و مهر و محبت مادرش ایمان دارد، از مادرش ناراحت و دلگیر نمی شود. یا مثلا پدری برای فرزندش ماشین نمی خرد. اگر آن فرزند به مهر و محبت پدر تردید نداشته باشد و او را عادل و حکیم بداند و مطمئن باشد که پدرش بهترین را برایش می خواهد، از پدرش بابت نخریدن ماشین دلگیر نمی شود. ممکن است از این که ماشین ندارد و پدرش پول کافی برای خرید ماشین ندارد، دلگیر شود اما هیچ گاه از پدرش دلگیر نمی شود مگر این که به محبت پدرش تردید داشته باشد و مثلا پدرش را خودخواه بداند و یا حتی احتمال خودخواهی در پدرش بدهد و یا وضعیت اقتصادی پدرش را ناشی از بی تدبیری او بداند و یا نسبت به علم و آگاهی و دوراندیشی پدرش تردید داشته باشد. به هر حال، اگر آدمی حقیقتا به علم و عدل و حکمت و خیرخواهی و مهر و محبت پدرش تردید نداشته باشد و به آن مطمئن باشد و حتی احتمال خلاف در آن ندهد، قطعا از این که پدرش برایش ماشین نخریده دلگیر نمی شود و یا از این که پدرش ماشین را به نامش نزده ناراحت نمی شود.

بنابراین، اگر کسی حقیقتا به خداوند و علم و عدل و جود و کرم و مهر و محبت و خیرخواهیش تردید نداشته باشد، در صورت برآورده نشدن دعا و خواسته اش، از او دلگیر نمی شود؛ اگرچه ممکن است از این که به آن نعمت نرسیده است دلگیر باشد. بنابراین، مومن راستین همواره به خداوند توکل دارد(2) و امیدوار است(3) و به او عشق می ورزد(4).

البته باید به این نکته نیز توجه کرد که منظورمان این نیست که اعتقاد به خداوند با اوصاف مذکور، کافی است تا شخصی به خداوند محبت بورزد. در هر اعتقادی، عقل آدمی میان موضوع و محمول، به وجود نسبتی حکم می کند. اما برای این که به چنین خدایی مومن باشیم، باید افزون بر این، به این اعتقاد متعهد گردیم و با آن زندگی کنیم. اصطلاحا افزون بر عقد العقل، عقد القلب نیز لازم است. به همین جهت، گاهی شخصی معتقد به چیزی است اما به خاطر منافع فردی و گروهی و یا لجاجت و تعصب، آن را تکذیب می کند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ»(5) و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران(و مفسدان) چگونه بود.

بنابراین، هم علم و آگاهی و اعتقاد لازم است و هم ایمان و عقد القلب. در این صورت، اگر کسی حقیقتا به خداوند با آن اوصافی که ذکر شد، معتقد باشد و بر اساس آن به شرور و مشکلاتش بنگرد، و نخواهد لجاجت کند و بخواهد بر اساس واقعیات (نه روح و روان آشفته و پریشان) زندگی کند، حقیقتا از خداوند دلگیر نمی شود و راضی به رضای او باقی می ماند چرا که می داند او بهترین است و بهترین را می خواهد. بنابراین، دلگیری و عدم محبت به خداوند، یا ناشی از ضعف اعتقادی است یا ناشی از ضعف ایمانی و یا ناشی از نامتعادل بودن روحی و روانی و اخلاقی و یا ناشی از مریضی قلب و غیره.

مرحله دوم: تاثیر محبت به خداوند در رسیدن به سعادت ابدی
اما درباره مرحله دوم (آیا چنین کسی که فاقد محبت به خدا است، با این که مسلمان و عابد است، به بهشت می رسد یا نه) گفتنی است که تردیدی نیست که ایمان مومنان دارای مراتب مختلفی است و به همین جهت، عبادات آنها نیز مختلف است: «وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکراً فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَار»(6)؛ امام علی علیه السلام می فرماید: گروهی خدا را برای چشم داشت، می پرستند و این پرستش بازرگانان است. گروهی او را از روی ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است، و گروهی او را سپاسمندانه می پرستند و این پرستش آزادگان است. روشن است که عبادت بازرگانان و بردگان مقبول است و به همین جهت، با عنوان عبادت از آن یاد شده است. همچنین، روشن است که منظور از چشمداشت و ترس، این نیست که این چشمداشت و ترس، جایگزین قصد قربت است. در واقع، برای این که عبادت، عبادت باشد، عابد باید قصد قربت و اخلاص داشته باشد. نهایتا قصد ثانویه آدمی چشمداشت و ترس است.

بنابراین، می توان گفت اگر کسی که از روی محبت از خداوند اطاعت نکند و صرفا بندگی کند، بهشتی است. البته این بدین معنا نیست که عابد مُحبّ همسان با عابد نامُحبّ است. عابدی که محب است دارای مرتبه ایمانی بیشتری است نسبت به کسی که عابد است اما محب نیست. در واقع، بهشت مراتبی دارد که متناسب با مراتب ایمان است و چون مستند به متون دینی می دانیم که ایمان بدون محبت به نقطه اوج نمی رسد، بنابراین، می توانیم به این نکته مهم پی ببریم که مرتبه عابدی که محبّ نیست به مرتبه عابدی که محبّ است نمی رسد. به همین جهت، ایمان بدون محبت به اهل بیت ع تمام نمی شود چه برسد بدون محبت به خداوند: «لا يَتِمُّ الإِيمانُ إلّا بِمَحَبَّتِنا أهلَ البَيتِ »(7).

البته برخی از تعابیر به گونه ای است که گویی ایمان بدون محبت شکل نمی گیرد. امام باقر عليه السلام ، دين اسلام را چيزى جز محبّت نمى داند و مى فرمايد: «هَلِ الدّينُ إلاَّ الحُبُّ ؟»(8)؛ آيا دين ، جز محبّت است؟ همچنین در آیه 165 سوره مبارکه بقره به این نکته اشاره می کند که مومنان خداوند را دوست دارند بلکه آنها عشق شان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه»(9) بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى‏كنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مى‏دارند. امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است.

پی نوشت ها:
1. «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(بقره/ 216)؛ به بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانيد.
2. «قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(توبه/ 51)؛ بگو: هيچ حادثه‏اى براى ما رخ نمى‏دهد، مگر آنچه خداوند براى ما نوشته و مقرّر داشته است؛ او مولا(و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند.
3. «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»(بقره/ 218)؛ كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده‏اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
4. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه»(بقره/ 165)؛ بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى‏كنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مى‏دارند. امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است.
5. نمل/ 14.
6. سید رضی، نهج البلاغة، حکمت 237.
7. محمدی ری شهری، دانشنانه قرآن و حدیث، ج10، ص418.
8. محمدی ری شهری، راهنمای محبت، ج1، ص22.
9. بقره/ 165.

موضوع قفل شده است