جمع بندی آیا با این شرایط می تونم ازدواج کنم؟

تب‌های اولیه

183 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نورالزهراء;1020073 نوشت:

خواستم عرض کنم بنده مطالعه کردم.
خداروشکر که پرده های حقیقت بر روی چشمان شما دو عزیز باز شد.
ممنون از این همه محبت آشکارایی که نسبت به غیر از خودتون داشتید.
بنده کاپ اخلاق، فهم و درک حقیقت را تقدیم میکنم به شما و خانم نازک



مبارکتون باشه
ان شاءالله خداوند قدرتی به شما عنایت کند که برای کاربر بعدی، همون لحظه اول پی به حقیقت درونش اش ببرید.
دست راستتون بر سر بقیه کاربران خواب!

گفتم به کسی کز تو کمک میخواهم این را زتو من بدون شک میخواهم.
برگشت و به گوشم دوسه تا سیلی زد. کربود گمان کرد کتک میخواهم...

امید;1020058 نوشت:
سلام

کاش حرفِ تان را با حروف بزرگ می نوشتید تا بقیه کاربرها هم به آن توجه کنند و بخوانند.
حرف های خوب و به جایی زده اید.
با تشکر از شما.

@};-

سلام جناب امید متشکرم ازتون.
بخاطر نبودامکانات وگوشی بی کیفیت همین متنارو هم بزور مینویسم.اما خداروشکر امشب لب تاب اومددستم تونستم اینکاروکنم...[-o

سلام

nazak;1020053 نوشت:
البته من این موضوعو دوسه روز پیش متوجه شدم ولی باز گذاشتمش به خوشبینی .

من بر اساس تجربه ی شخصی فهمیدم آدم برای طی مسیر باید درد بکشه. البته انتخاب بین حرکت بی درد و حرکت با درد دست خود آدمه. ولی معمولا آدم با دردش رو انتخاب میکنه.

علت تاکید من بر گفت و گوی با آرامش با پرسشگر همینیه که شما میگی. من هم از چند روز قبل متوجه شدم با چه روحیه ای طرف هستیم.
پرسشگر محترم مسیر با درد رو انتخاب کرده. و من و شما قدرت و اختارش رو نداریم انتخابشون رو عوض کنیم.

ایشون درد رو انتخاب کرده و اینی هم که میبینی ما اینجا داریم خودمونو میکشیم ولی ایشون کار خودش رو انجام میده، دلیلش اینه که هنوز شدت درد راضیش نکرده. درد رو انتخاب کرده، ولی به نظرشون هنوز کافی نیست.
ایشون به درد و آسیب شدید تر احتیاج داره. به خواستشون احترام بذارید و اجازه بدید بهش برسه.

من حرف هام رو با این هدف که پرسشگر "الان" به کار بگیرن نمیزدم. ایشون الان قصدی برای تغییر رفتار ندارند. این که مشخصه.

تنها هدف این بود که وقتی دچار آسیب های شدیدتری که انتظارشون رو میکشه شدند، از این تفکر دست بردارند که این بلاها حقشون نیست، چون آدم خوبی هستند.
وقتی سرش اومد، یادش میاد که همش از قبل پیش بینی شده بود. و متوجه میشن که اتفاقا کاملا هم حقشه.

تاثیر مثبتش اون موقعست، نه الان.

اینو بر اساس تجربه شخصی از رخدادهای زندگی خودم و کلی آدم که به من اعتماد کردند و داستان و رازهای زندگیشون رو با من درمیون گذاشتن میگم.

خانم rosejuliet گرامی!
به هر کجای داستان، از اولش تا الان که نگاه کنید، میبینید انتظار هیچکدام از اتفاقات بدی که پیش اومده رو نداشتید. اما پیش اومد.
الان هم همینطوره، شما انتظار اتفافات بدتر آینده رو ندارید، اما پیش خواهد آمد. اتفاقاتی که الان از چگونگیش تصوری ندارید. این قانون دنیاست.

هر وقت لگد زندگی برای بیدار کردن یه آدم به اندازه کافی محکم نباشه، لگدهای شدیدتر در پیش خواهد بود، اینقدر شدید که یا شخص بالاخره بیدار میشه، یا از بین میره.

خوشبینی که کاربر nazak ازش صحبت میکنند رو نمیدونم.
اما خوشبینی من، فقط به اینکه زیر ضربات این لگدها کشته نشید محدود میشد، نه خلاصی از این لگدها.

شما در هر صورت باید خودتون رو برای آسیب های شدید تر آماده کنید. حاضرم باهاتون شرط ببندم اصلا نمیتونید تصور کنید چه بلاهایی داره انتظارتون رو میکشه. مسائلی که تا الان شاهدش بودید، در برابرش مثل لطیفه ست.
این روند ادامه پیدا میکنه تا زمانی که به شکل کامل موفق به کنترل احساسات و عواطف خودتون بشید.

قضیه هم خیلی واضحه شما نسبت به چیزی که خودتون بهش پی بردید بی توجهید. به حال خودتون آگاهید اما واسش عذر و بهانه میارید. پس داستان شما اینقدر ادامه پیدا میکنه که یا دیگه عذری باقی نمونه، یا شما باقی نمونید.

من ازتون درخواست دارم کماکان به حضور و فعالیت در تاپیک ادامه بدید و به شرح این آسیب ها بپردازید، ما هم استفاده میکنیم. و امیدوارم زمینگیر نشید. البته اگر هم شدید، انتخاب خودتون بوده.

موفق باشید.

نورالزهراء;1020069 نوشت:

اشتباهات زندگی باعث شده چشمت بترسه.
میترسی خودت تصمیم بگیری فکر میکنی مجدد اشتباه میکنی
ولی یک مساله ای که هست اگر خودت رو عادت بدی به مشورت زیاد درباره هر چیزی، قدرت تفکر و تصمیم گیریت رو از دست میدی.
مشورت یک جاهای خوبه ولی همیشه قرار نیست دیگران بهت بگن چکار کنی.

به جای اینکه ساعت ها بشینی و ذهنت رو درگیر کنی و دنبال راه چاره برای هر مساله ای باشی،
یک بار بشین با خودت خلوت کن، و اون راهی که باعث میشه همه این مشکلاتت با هم حل بشه رو انتخاب کن.

سلام. با کمال احترام، ایشون نمیتونه و نباید با خودش خلوت کنه. بیمار سرطانی اگر بشینه با خودش خلوت کنه خوب میشه؟؟ ایشون نیاز به مراجعه فوری به یک پزشک حاذق و شروع درمان داره وگرنه با خود درمانی بقیه عمرش رو به باد میده. مسایل روحی و روانی چیزی نیست که آدم خودش ازش سر در بیاره. نمونه بارز خلوت کردن با خود، من هستم که بشدت از این کار متضرر شدم. آدم فکر میکنه خیلی قویه، قدرت ذهنش قادره همه مشکلات رو از پیش پا برداره اما غافل از اینکه در حالت عادی هم غرق شدن در فکر خودمون و استفاده نکردن از فکر دیگری ما رو از بین میبره، چه برسه به مواقع اورژانسی مثل این خانم.

صائب تبریزی;1020100 نوشت:
سلام. با کمال احترام، ایشون نمیتونه و نباید با خودش خلوت کنه. بیمار سرطانی اگر بشینه با خودش خلوت کنه خوب میشه؟؟ ایشون نیاز به مراجعه فوری به یک پزشک حاذق و شروع درمان داره وگرنه با خود درمانی بقیه عمرش رو به باد میده. مسایل روحی و روانی چیزی نیست که آدم خودش ازش سر در بیاره. نمونه بارز خلوت کردن با خود، من هستم که بشدت از این کار متضرر شدم. آدم فکر میکنه خیلی قویه، قدرت ذهنش قادره همه مشکلات رو از پیش پا برداره اما غافل از اینکه در حالت عادی هم غرق شدن در فکر خودمون و استفاده نکردن از فکر دیگری ما رو از بین میبره، چه برسه به مواقع اورژانسی مثل این خانم.

nazak;1020078 نوشت:
گفتم به کسی کز تو کمک میخواهم این را زتو من بدون شک میخواهم.
برگشت و به گوشم دوسه تا سیلی زد. کربود گمان کرد کتک میخواهم...

سلام
ببنید دوستان در ابتدای بحث کارشناس امدند یک سری نکات رو بیان کردند، اما هیچ حرفی از اونچه که شما دو عزیز بیان میکنید نزدند.
بحث هم پیش رفت، اما همچنان ایشان سکوت کردند، و وظیفه ایشون بود که این مساله رو روشن کنند و ایشون نیاز به درمان یا هرچه دارند رو به صورت شفاف تر میگفتند
اما زمانی ایشون مهر تایید بر این مساله میزنند که خانم نازک حرف از مهرطلبی میزنند.

حالا شما اگر رواشناسی خوندید یا طبق تجربیات دارید این صحبت ها رو میکنید خیلی فرق داره با کسی که صرفا جهت این اومده که با کاربر همراهی کنه و اگر بتونه با صحبتاش کمکی کرده باشه.
تا دیروز اینجا مساله بیماری یا اختلال شخصیتی یا هرچیزی که اسمش رو میزارید مطرح نبود! وگرنه اگر بنده میدونستم به هیچ عنوان دخالتی در این ماجرا نمیکردم چون نه متخصص هستم نه مساله مشابهی دیدم که بخوام از تجربیاتم بگم!
و مقصر این قضیه رو کارشناس اینجا میدونم.

و واقعا درست نبود بدون اینکه اگاهی داشته باشیم نسبت به این قضیه بقیه رو متهم به خواب بودن کنید! و این واقعا توهین هست به همه ما که از چند روزی هست داریم در این تاپیک مشارکت میکنیم.
به نظرم درباره چنین مواردی اصلا نباید کارشناس بزاره افرادی که تخصص ندارند و نمیدونن قضیه چیزه مشارکت کنندچون طرف رو به انحراف میکشند.

نورالزهراء;1020104 نوشت:

سلام
ببنید دوستان در ابتدای بحث کارشناس امدند یک سری نکات رو بیان کردند، اما هیچ حرفی از اونچه که شما دو عزیز بیان میکنید نزدند.
بحث هم پیش رفت، اما همچنان ایشان سکوت کردند، و وظیفه ایشون بود که این مساله رو روشن کنند و ایشون نیاز به درمان یا هرچه دارند رو به صورت شفاف تر میگفتند
اما زمانی ایشون مهر تایید بر این مساله میزنند که خانم نازک حرف از مهرطلبی میزنند.

حالا شما اگر رواشناسی خوندید یا طبق تجربیات دارید این صحبت ها رو میکنید خیلی فرق داره با کسی که صرفا جهت این اومده که با کاربر همراهی کنه و اگر بتونه با صحبتاش کمکی کرده باشه.
تا دیروز اینجا مساله بیماری یا اختلال شخصیتی یا هرچیزی که اسمش رو میزارید مطرح نبود! وگرنه اگر بنده میدونستم به هیچ عنوان دخالتی در این ماجرا نمیکردم چون نه متخصص هستم نه مساله مشابهی دیدم که بخوام از تجربیاتم بگم!
و مقصر این قضیه رو کارشناس اینجا میدونم.

و واقعا درست نبود بدون اینکه اگاهی داشته باشیم نسبت به این قضیه بقیه رو متهم به خواب بودن کنید! و این واقعا توهین هست به همه ما که از چند روزی هست داریم در این تاپیک مشارکت میکنیم.
به نظرم درباره چنین مواردی اصلا نباید کارشناس بزاره افرادی که تخصص ندارند و نمیدونن قضیه چیزه مشارکت کنندچون طرف رو به انحراف میکشند.

سلام. بنده به شخصه هییییییییچ اتهام شخصیتی رو متوجه این خانم نکرده و نمیکنم. چون خودم مشکلات شخصیتی زیادی دارم و بر حسب تجربه رنجهایی که کشیدم دارم با ایشون حرف میزنم. اینکه ایشون چه ویژگی های شخصیتی دارن اصلا در تخصص ما نیست و نیاز به مشاوره های حضوری متعدد و تستهای روانشناسی داره. مسئله مهمی که من بهش اشاره کرده و میکنم حرف گوش نکردن ایشون هست، جدا از روحیات ایشون.

اینکه من با ایشون به صراحت و قاطعیت صحبت کردم به معنی له کردن شخصیت ایشون نیست. اگر ایشون خواهر من بود به مراتب شدید تر باهاش برخورد میکردم چون ادم هر شخصیتی که داشته باشه، وقتی پای احساس به میون میاد دچار خطاهای انسانی میشه و این همون به خواب زدنه.

خانم نورالزهرا، قبول کنید که استارتر از خودشون احساسات متناقضی رو بروز دادن. در اول کار آمدن و به صراحت حرف از ازدواج با ترس از عدم دوشیزگی زدن و این مسئله رو بلد کردن. بعد اومدن و شروع کردن به گفتن خاطرات و درد دل و بعد در اخر خودشون دوباره تصمیم گرفتن به انجام کار. توجه کنید که مطالبی که ما اینجت گفتیم اصلا بدرد ایشون نخورده و این نشون میده که مشل از ما نیست بلکه مشکل از ایشونه . بجای مشاوره مجازی ،باید بره مشاوره حضوری چون داره مدام اشتباه میکنه.

من استارتر رو بخاطر داشتن احساسات خاص و متغیر و روحیات درهم ریخته سرزنش نمیکنم. بلکه به این دلیل به ایشون توصیه جدی کردم که مشخص شد ایشون نمیتونن بطور مجازی مشکلشون رو حل کنن. اگر ایشون به یک روانشناس خبره مراجعه کننف در طی جلسات متعدد، روانشناس میتونه ریشه این تصمیم گیری ها و رفتار رو در ایشون پیدا کنه و مشکل رو بر اون اساس حل کنه.

اینجا یک محل مجازیه و کسی نباید انتطار داشته باشه که مشکلش کامل حل بشه بلکه باید اینجا سر نخ روش درست حل مسئله رو بگیره و بعد بره دنبالش. به نظر من سر نخ رو همون اول استاد امید در پستهای اول خودشون دادن ولی ایم عزیز توجه نکردن و فکر کردن که بیان اینجا و نظرات ما رو بخونن و بعد تجزیه تحلیل کنن، میتونن بهترین راه حلها رو ازش بیرون بکشن.

نورالزهراء;1020073 نوشت:
بنده کاپ اخلاق، فهم و درک حقیقت را تقدیم میکنم به شما و خانم نازک

مبارکتون باشه
ان شاءالله خداوند قدرتی به شما عنایت کند که برای کاربر بعدی، همون لحظه اول پی به حقیقت درونش اش ببرید.
دست راستتون بر سر بقیه کاربران خواب!

به شما حق می دهم که چنین حرفی بزنید. چون با کار مشاوره آشنایی ندارید. شما می خواهید به هم نوع خود کمک کنید و فکر می کنید در این راه باید از هیچ کوششی دریغ نکرد.
اما در مشاوره ها بعضی وقت ها پیش می آید که هدفِ فرد مراجع پیداکردنِ راه حلّ نیست؛ بلکه اهداف دیگری را مراجع در نظر دارد.
گاهی مراجع می خواهد عذاب وجدان خود را با حرف های مشاور از بین ببرد.

به عنوان مثال: گاهی مراجع راهی غیراخلاقی در نظر دارد و می داند راهش غیراخلاقی است و عذاب وجدان جلوی او را در انجام راهش می گیرد. مراجع در این هنگام به مشاور مراجعه می کند تا وقتی مشاور همان راه غیراخلاقی را پیشنهاد داد، با خود بگوید:« دیدی؟ مشاور هم همین راه را پیشنهاد کرد؛ معلوم می شود که انجام این کار درست و موافق اخلاق است ».

در مورد این خانم چند نفر غیر از من اظهار نظر کردند؟ چند خانم سعی کردند با این خانم ابتدا همدلی کنند و سپس راهکار به او ارائه دهند؟ اما چه شد؟؟!! چند صفحه دیگر باید من و دوستان بنویسیم تا این خانم راهِ درست را عملا انجام دهد؟؟ این خانم می گوید که متوجه اشتباهش شده؛ اما در حرف هایش بعد از دوازده صفحه نوشته های من و دوستان می گوید:

rosejuliet;1019828 نوشت:
درسته من برای قطع رابطه کردن نیومدم اینجا اومدم مشورت بگیرم و همه ی حرفا رو بشنوم و همه ی جوانبو بررسی کنم و بعد تصمیم بگیرم
این مسئله انقدر بزرگه که نمیشه با چن تا پیام زود به نتیجه رسید
من در ظاهر هم شده رابطمو با اون آقا تموم کردم و بهش گفتم به درد هم نمیخوریم ولی این تا زمانیه که اون نیومده باشه و اگر بیاد و کاری بکنه که من درموردش فکر نکردم ممکنه بتونه نظرمو عوض کنه

این خانم موضوع را از خانواده اش پنهان کرده و قصد ندارد آن را با خانواده اش در میان بگذارد و از خانواده اش کمک بگیرد. او با همین نگرش و تفکّر این مشکل را برای خودش ایجاد کرده؛ با ادامه همین نگرش و طرز تفکر باز هم به این وضعیت ادامه می دهد.
من به عنوان یک مشاور حقّ ندارم با مراجع خود تعارف دروغین داشته باشم و او را به آینده ای واهی امیدوار کنم. من وظیفه دارم مراجع را با اشتباهاتش مواجه کنم. البته در ابتدا همدلی می کنم. ولی وقتی می بینم او در
عمل کاری برای تغییر وضعیتش انجام نمی دهد، با صراحتْ نظرم را می دهم. البته در این مورد صبر کردم تا دو نفر از کاربرها به این نتیجه برسند و آنها این حرف را بزنند. چون اگر خودم ابتدا این حرف را می زدم، سیل انتقادها به سوی من سرازیر می شد.
این پرسش، تجربه خوبی برای همه کاربرهای سایت و افراد شرکت کننده در موضوعات مشاوره و روانشناسی بود.

momi14;1020091 نوشت:
سلام

من بر اساس تجربه ی شخصی فهمیدم آدم برای طی مسیر باید درد بکشه. البته انتخاب بین حرکت بی درد و حرکت با درد دست خود آدمه. ولی معمولا آدم با دردش رو انتخاب میکنه.

علت تاکید من بر گفت و گوی با آرامش با پرسشگر همینیه که شما میگی. من هم از چند روز قبل متوجه شدم با چه روحیه ای طرف هستیم.
پرسشگر محترم مسیر با درد رو انتخاب کرده. و من و شما قدرت و اختارش رو نداریم انتخابشون رو عوض کنیم.

ایشون درد رو انتخاب کرده و اینی هم که میبینی ما اینجا داریم خودمونو میکشیم ولی ایشون کار خودش رو انجام میده، دلیلش اینه که هنوز شدت درد راضیش نکرده. درد رو انتخاب کرده، ولی به نظرشون هنوز کافی نیست.
ایشون به درد و آسیب شدید تر احتیاج داره. به خواستشون احترام بذارید و اجازه بدید بهش برسه.

من حرف هام رو با این هدف که پرسشگر "الان" به کار بگیرن نمیزدم. ایشون الان قصدی برای تغییر رفتار ندارند. این که مشخصه.

تنها هدف این بود که وقتی دچار آسیب های شدیدتری که انتظارشون رو میکشه شدند، از این تفکر دست بردارند که این بلاها حقشون نیست، چون آدم خوبی هستند.
وقتی سرش اومد، یادش میاد که همش از قبل پیش بینی شده بود. و متوجه میشن که اتفاقا کاملا هم حقشه.

تاثیر مثبتش اون موقعست، نه الان.

اینو بر اساس تجربه شخصی از رخدادهای زندگی خودم و کلی آدم که به من اعتماد کردند و داستان و رازهای زندگیشون رو با من درمیون گذاشتن میگم.

خانم rosejuliet گرامی!
به هر کجای داستان، از اولش تا الان که نگاه کنید، میبینید انتظار هیچکدام از اتفاقات بدی که پیش اومده رو نداشتید. اما پیش اومد.
الان هم همینطوره، شما انتظار اتفافات بدتر آینده رو ندارید، اما پیش خواهد آمد. اتفاقاتی که الان از چگونگیش تصوری ندارید. این قانون دنیاست.

هر وقت لگد زندگی برای بیدار کردن یه آدم به اندازه کافی محکم نباشه، لگدهای شدیدتر در پیش خواهد بود، اینقدر شدید که یا شخص بالاخره بیدار میشه، یا از بین میره.

خوشبینی که کاربر nazak ازش صحبت میکنند رو نمیدونم.
اما خوشبینی من، فقط به اینکه زیر ضربات این لگدها کشته نشید محدود میشد، نه خلاصی از این لگدها.

شما در هر صورت باید خودتون رو برای آسیب های شدید تر آماده کنید. حاضرم باهاتون شرط ببندم اصلا نمیتونید تصور کنید چه بلاهایی داره انتظارتون رو میکشه. مسائلی که تا الان شاهدش بودید، در برابرش مثل لطیفه ست.
این روند ادامه پیدا میکنه تا زمانی که به شکل کامل موفق به کنترل احساسات و عواطف خودتون بشید.

قضیه هم خیلی واضحه شما نسبت به چیزی که خودتون بهش پی بردید بی توجهید. به حال خودتون آگاهید اما واسش عذر و بهانه میارید. پس داستان شما اینقدر ادامه پیدا میکنه که یا دیگه عذری باقی نمونه، یا شما باقی نمونید.

من ازتون درخواست دارم کماکان به حضور و فعالیت در تاپیک ادامه بدید و به شرح این آسیب ها بپردازید، ما هم استفاده میکنیم. و امیدوارم زمینگیر نشید. البته اگر هم شدید، انتخاب خودتون بوده.

موفق باشید.


سلام
نه از اول مشخص نبود اتفاقا ایشون با منطق فوق العاده ای وارد بحث شدن بعداز ده پست گفتن
( درسته من برای قطع رابطه کردن نیومدم اینجا اومدم مشورت بگیرم و همه ی حرفا رو بشنوم و همه ی جوانبو بررسی کنم و بعد تصمیم بگیرم
این مسئله انقدر بزرگه که نمیشه با چن تا پیام زود به نتیجه رسید
من در ظاهر هم شده رابطمو با اون آقا تموم کردم و بهش گفتم به درد هم نمیخوریم ولی این تا زمانیه که اون نیومده باشه و اگر بیاد و کاری بکنه که من درموردش فکر نکردم ممکنه بتونه نظرمو عوض کنه)...

اگر از اول همینو میگفتن یچیزی ولی ایشون همچین کاری نکردن
یعنی من یه فرد کاملا منطقی وواقف به اشتباه رو دیدم که میخواد هرچه سریعتر از این قضیه خلاص شه بعد کلی حرف دیدم ایشون عکس قضیه هستن لااقل خودشون اینجوری گفتن و رفتار کردن.

قطعا که ما نمیتونیم انتخاب ایشونو عوض کنیم

اما مشکل ما چیز دیگست که جناب امید بخوبی بهش اشاره کردن...

اینکه ما هم فقط ایشونو دلداری بدیم و بزاریم بخاطراتشون ادامه بدن بنظرم کاملا اشتباست وایشون تغییری نمیکنن تااینجا همه چیو قبول دارم هرچیو گفتیم و باهاش جلواومدیم اما باید تذکر میخوردن باید رویه تغییر کنه
من نمیخوام بهش ظلم کنم دوس دارم بخودش بیاد و اگر بیش ازاین دلداریش بدم و دنبال مطلب باشم براش مقصر منم نه اون. وقتی بزاریم هی خاطراتشونو تعریف کنن هی دلداری بدیم این روحیه مهرطلبیشونو ارضا میکنه و ایشون اصلا بخودش نمیاد گفتم که تااینجا قبول دارم باید این مسیرو طی میکردیم یه تجربه شد واسه خودم ولی بعد ازاینو نه. این تذکر و تند صحبت کردنها بنظرم خودش بخشی از درمان ایشون هست نه جدا ازش. خوشبینی من هم مثل شما بود اما من دنبال درمان کامل ایشونم میخوام ازریشه مشکلشون حل شه نمیخوام به وقت دیگه به چندسال دیگه موکول شه
تایروزی بخودش بیاد.

هرچند نه خوشبینی شما اشتباست نه خوشبینی من.

نورالزهراء;1020104 نوشت:

سلام
ببنید دوستان در ابتدای بحث کارشناس امدند یک سری نکات رو بیان کردند، اما هیچ حرفی از اونچه که شما دو عزیز بیان میکنید نزدند.
بحث هم پیش رفت، اما همچنان ایشان سکوت کردند، و وظیفه ایشون بود که این مساله رو روشن کنند و ایشون نیاز به درمان یا هرچه دارند رو به صورت شفاف تر میگفتند
اما زمانی ایشون مهر تایید بر این مساله میزنند که خانم نازک حرف از مهرطلبی میزنند.

حالا شما اگر رواشناسی خوندید یا طبق تجربیات دارید این صحبت ها رو میکنید خیلی فرق داره با کسی که صرفا جهت این اومده که با کاربر همراهی کنه و اگر بتونه با صحبتاش کمکی کرده باشه.
تا دیروز اینجا مساله بیماری یا اختلال شخصیتی یا هرچیزی که اسمش رو میزارید مطرح نبود! وگرنه اگر بنده میدونستم به هیچ عنوان دخالتی در این ماجرا نمیکردم چون نه متخصص هستم نه مساله مشابهی دیدم که بخوام از تجربیاتم بگم!
و مقصر این قضیه رو کارشناس اینجا میدونم.

و واقعا درست نبود بدون اینکه اگاهی داشته باشیم نسبت به این قضیه بقیه رو متهم به خواب بودن کنید! و این واقعا توهین هست به همه ما که از چند روزی هست داریم در این تاپیک مشارکت میکنیم.
به نظرم درباره چنین مواردی اصلا نباید کارشناس بزاره افرادی که تخصص ندارند و نمیدونن قضیه چیزه مشارکت کنندچون طرف رو به انحراف میکشند.


ببینید من دانشجوی روانشناسی هستم
و بخوبی میفهمم پارانویید و مهر طلب یعنی چی و یعنی کی؟!
البته خودمو متخصص نمیدونم
و حتی اگر روانشناسی هم نمیخوندم ادم اگر مطالعه داشته باشه فهمیدنش کار چندان سختی نیست خصوصا اینکه با مهر طلبا زندگی کردم و فامیل درجه یکم مهر طلب هستن و ایشون شبیه اون خانما هستن.که یکیشونم بااین اخلاقش باعث مشکلاتی واسه پسرش شده پسرش زیرنظر روانپزشکه و ایشون بامحبتای بیجاشون باعث تشدید بیماری پسرشون شدن بعد خوددکتر دراوردن گفتن اول خودت بایددرمان شی...

منم گفتم جدی باخانم رز حرف بزنم تا کمی بخودش بیاد. ایرادی هم تو صحبتام ندیدم
ولی شما کاملا برداشت اشتباه کردین ازصحبتای من.
مثلا من گفتم آنانیکه میخواهند بخوابند من فقط وفقط استارتر و امثال ایشونو گفتم نمیدونم اینو از کجا دراوردین و به خودتون وکاربرا نسبتش دادین. درصورتیکه من خودم یکی از افرادیم که بیشترین پستو برا این خانم گذاشتم و دلداریشون دادم خودم یکی ازهمین کاربرام..
بعد سه روز پیش دقیقا ازاین پیام ( درسته من برای قطع رابطه کردن نیومدم اینجا اومدم مشورت بگیرم و همه ی حرفا رو بشنوم و همه ی جوانبو بررسی کنم و بعد تصمیم بگیرم
این مسئله انقدر بزرگه که نمیشه با چن تا پیام زود به نتیجه رسید
من در ظاهر هم شده رابطمو با اون آقا تموم کردم و بهش گفتم به درد هم نمیخوریم ولی این تا زمانیه که اون نیومده باشه و اگر بیاد و کاری بکنه که من درموردش فکر نکردم ممکنه بتونه نظرمو عوض کنه).

به
چیزایی که خانم صائب تبریزی ( خانم نورالزهرا، قبول کنید که استارتر از خودشون احساسات متناقضی رو بروز دادن. در اول کار آمدن و به صراحت حرف از ازدواج با ترس از عدم دوشیزگی زدن و این مسئله رو بلد کردن. بعد اومدن و شروع کردن به گفتن خاطرات و درد دل و بعد در اخر خودشون دوباره تصمیم گرفتن به انجام کار. توجه کنید که مطالبی که ما اینجا گفتیم اصلا بدرد ایشون نخورده و این نشون میده که مشل از ما نیست بلکه مشکل از ایشونه . بجای مشاوره مجازی ،باید بره مشاوره حضوری چون داره مدام اشتباه میکنه.)

و جناب امید ( در مورد این خانم چند نفر غیر از من اظهار نظر کردند؟ چند خانم سعی کردند با این خانم ابتدا همدلی کنند و سپس راهکار به او ارائه دهند؟ اما چه شد؟؟!! چند صفحه دیگر باید من و دوستان بنویسیم تا این خانم راهِ درست را عملا انجام دهد؟؟ این خانم می گوید که متوجه اشتباهش شده؛ اما در حرف هایش بعد از دوازده صفحه نوشته های من و دوستان می گوید...).

گفتن پی بردم..

و عصبانی شدم مثل اینکه فهمیده باشی سرکاری یا بادیوار حرف زده باشی یا به گل مصنوعی اب داده باشی.( البته که ما درراه خدا اینکارو کردیم وگفتمم برامون اهمیت نداره حتی اگر نتیجه ای نده حرفا اما این بنظرم مختص خانم رز نیست ما با پیامای بیشتر و دلسوزیای اشتباه خودمون فقط باعث میشیم پی نبره داره چیکار میکنه بعداین منظورمه نه قبلش ). ولی باز بعدش اومدم دوسه پیام دلداری فرستادم اما دیدم باز اومدن بخاطره تعریف کردن البته که یمقدار تغییر کردن که من گفتم امیدی ندارم به این منطق و اماامیدوارم تغییر کرده باشن.

امید;1020113 نوشت:

این خانم موضوع را از خانواده اش پنهان کرده و قصد ندارد آن را با خانواده اش در میان بگذارد و از خانواده اش کمک بگیرد. او با همین نگرش و تفکّر این مشکل را برای خودش ایجاد کرده؛ با ادامه همین نگرش و طرز تفکر باز هم به این وضعیت ادامه می دهد.
من به عنوان یک مشاور حقّ ندارم با مراجع خود تعارف دروغین داشته باشم و او را به آینده ای واهی امیدوار کنم. من وظیفه دارم مراجع را با اشتباهاتش مواجه کنم. البته در ابتدا همدلی می کنم.
[/COLOR]

سلام
یعنی به نظر شما خانوادشون در جریان باشن بهتره؟

نورالزهراء;1020104 نوشت:

سلام
ببنید دوستان در ابتدای بحث کارشناس امدند یک سری نکات رو بیان کردند، اما هیچ حرفی از اونچه که شما دو عزیز بیان میکنید نزدند.
بحث هم پیش رفت، اما همچنان ایشان سکوت کردند، و وظیفه ایشون بود که این مساله رو روشن کنند و ایشون نیاز به درمان یا هرچه دارند رو به صورت شفاف تر میگفتند
اما زمانی ایشون مهر تایید بر این مساله میزنند که خانم نازک حرف از مهرطلبی میزنند.

حالا شما اگر رواشناسی خوندید یا طبق تجربیات دارید این صحبت ها رو میکنید خیلی فرق داره با کسی که صرفا جهت این اومده که با کاربر همراهی کنه و اگر بتونه با صحبتاش کمکی کرده باشه.
تا دیروز اینجا مساله بیماری یا اختلال شخصیتی یا هرچیزی که اسمش رو میزارید مطرح نبود! وگرنه اگر بنده میدونستم به هیچ عنوان دخالتی در این ماجرا نمیکردم چون نه متخصص هستم نه مساله مشابهی دیدم که بخوام از تجربیاتم بگم!
و مقصر این قضیه رو کارشناس اینجا میدونم.

و واقعا درست نبود بدون اینکه اگاهی داشته باشیم نسبت به این قضیه بقیه رو متهم به خواب بودن کنید! و این واقعا توهین هست به همه ما که از چند روزی هست داریم در این تاپیک مشارکت میکنیم.
به نظرم درباره چنین مواردی اصلا نباید کارشناس بزاره افرادی که تخصص ندارند و نمیدونن قضیه چیزه مشارکت کنندچون طرف رو به انحراف میکشند.


جناب امید هم اشاره کردن که بعد همون پست متوجه موضوع شدن یعنی تاقبلش نمیدونستن البته منظورم همون علت ناراحتیمون هست.

این مهر طلبی هم که ازش گفتم تو پیامای قبلیم بهشون گفتم اعتمادبنفسشون مشکل داره باز بعد همون پیام هم بهشون گفتم و کتاب معرفی کردم مهرطلبی جدا از اعتمادبنفس پایین نیست حالا چرا اینقد ترسیدین که میگین شرکت نمیکردم وفلان!
شما میای یچی میگی بعد میگذره ومیگذره ریشه یابی میشه و به ضعفات پی میبری قطعا کسی ازاول علم غیب نداره ایشون اومدگفت فلان کاروکردم بعدش توضیحات دیگه منم فهمیدم
خودباوریشون کمه که دوبار بهشون گفتم جناب امید هم بهشون گفته بودن.

همونطور که کسیکه اعتمادبنفس نداره تو تک تک ابعاد زندگیش تاثیر میزاره مهر طلبی هم همینطوره
جدا از هم نیستن من چیز چندان جدیدی به ایشون نگفتم والبته بیشترکه متوجه شدم از همون پیام شروع شد یعنی بعدده پست صحبت اختلال شخصیتی که ندارن ویژگی شخصیتیشون مهرطلبه اگرپیاممو بادقت میخوندی گفتم مهرطلبی مثل دختروابسته ای که پارانویید ارضاش میکنه نگفتم پارانوییده. گفتم ضعف داری همونطور که من دارم فقط ضعفامون باهم فرق دارن.

نمیدونم چرا اینقد واکنش نشون دادین!

ارکیــده;1020121 نوشت:
سلام
یعنی به نظر شما خانوادشون در جریان باشن بهتره؟

سلام

این خانم مدت ها با این آقا آشنا بوده و این آقا از تمام زندگی اش خبر دارد. او می داند که این خانم ماجرا را از خانواده اش پنهان کرده است. به همین خاطر او را تهدید می کند. این خانم حتی نگران است که اگر با این آقا قطع رابطه کند، این آقا با عکس ها و مدارکی که از او دارد، اجازه ندهد این خانم با فرد دیگری زندگیِ آرامی داشته باشد. اینها همه به خاطر پنهان کاری های این خانم ایجاد شده است. وقتی خانواده این خانم از ماجرا با خبر شوند، در ابتدا بسیار ناراحت می شوند و این خانم را به خاطر کارهایش سرزنش می کنند؛ اما پس از مدتی به احتمال زیاد به دنبال راه چاره می گردند. ممکن است پدر دخترخانم با پدر و مادر پسر صحبت کنند و آنها را به ازدواج راضی کند و این ازدواج سر بگیرد. اگر این ازدواج سر نگیرد، پدر این خانم می تواند در برابر تهدیدهای این پسر اقدام قضایی انجام دهد.
تکرار می کنم که این خانم با افکار اشتباهش این مشکل را تا اینجا رسانده است. اگر افکارش را تغییر ندهد و جلوی این وضعیت را نگیرد، روزی می آید که دیگر از پدرش و هیچ فرد دیگری کاری برنمی آید.

[="Tahoma"][="Blue"]

امید;1020113 نوشت:
گاهی مراجع می خواهد عذاب وجدان خود را با حرف های مشاور از بین ببرد.

به عنوان مثال: گاهی مراجع راهی غیراخلاقی در نظر دارد و می داند راهش غیراخلاقی است و عذاب وجدان جلوی او را در انجام راهش می گیرد. مراجع در این هنگام به مشاور مراجعه می کند تا وقتی مشاور همان راه غیراخلاقی را پیشنهاد داد، با خود بگوید:« دیدی؟ مشاور هم همین راه را پیشنهاد کرد؛ معلوم می شود که انجام این کار درست و موافق اخلاق است ».

در مورد این خانم چند نفر غیر از من اظهار نظر کردند؟ چند خانم سعی کردند با این خانم ابتدا همدلی کنند و سپس راهکار به او ارائه دهند؟ اما چه شد؟؟!! چند صفحه دیگر باید من و دوستان بنویسیم تا این خانم راهِ درست را عملا انجام دهد؟؟ این خانم می گوید که متوجه اشتباهش شده؛ اما در حرف هایش بعد از دوازده صفحه نوشته های من و دوستان می گوید:

درسته که درس روانشناسی رو نخوندم ولی اینقدری متوجه میشم که چه کسی برای درمان اومده چه کسی برای درد و دل و توجیه وضعیت و به همین خاطر پست زیر رو ارسال کردم.

نورالزهراء;1019773 نوشت:
من احساس میکنم برای راهنمایی گرفتن درباره قطع رابطه نیامدی اینجا
امدی بیشتر خودت و کارت رو توجیه کنی.
بیشتر امدی به یک جمع بندی برسی درباره منتظر بودن و زندگی کردن با همین اقا.
اومدی بگی که برخی مرد ها هزار جور کثافکاری میکنند چه اشکال داره من که بخاطر عشقم کردم من پاکم نیتم پاکه..
این همه عیب رو گفتی اما هنوز نپذیرفتی، هر کدوم از این عیب ها رو اگر میدیدی با قطع رابطه میکردی..

و ایشون هم در جواب فرمودند:
نقل قول:
درسته من برای قطع رابطه کردن نیومدم اینجا اومدم مشورت بگیرم و همه ی حرفا رو بشنوم و همه ی جوانبو بررسی کنم و بعد تصمیم بگیرم
این مسئله انقدر بزرگه که نمیشه با چن تا پیام زود به نتیجه رسید
من در ظاهر هم شده رابطمو با اون آقا تموم کردم و بهش گفتم به درد هم نمیخوریم ولی این تا زمانیه که اون نیومده باشه و اگر بیاد و کاری بکنه که من درموردش فکر نکردم ممکنه بتونه نظرمو عوض کنه
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

nazak;1020123 نوشت:
حالا چرا اینقد ترسیدین که میگین شرکت نمیکردم وفلان!

ترسی نیست
من اگر بدونم وجودم و صحبتم در جایی ارزشمند نیست هرگز به سمت اون حرکت نمیکنم.

nazak;1020123 نوشت:
نمیدونم چرا اینقد واکنش نشون دادین!

من از متون شما اشتباه برداشت نکردم مثل بقیه پست ها خوندم و اتفاقا با بخشی از اون موافق بودم اما وقتی پست کارشناس بحث رو دیدم :"کاش حرفِ تان را با حروف بزرگ می نوشتید تا بقیه کاربرها هم به آن توجه کنند و بخوانند. "
مجدد رفتم متون رو مطالعه کردم و با این جملات رو به رو شدم:

"اونایی هم که بعدش شاید بیان ازت دفاع کنن بهت ظلم میکنن چون باعث میشن تو متوجه اشتباهاتت نشی."
"آن ها که می خواهند بخوابند، بخوابند. من امیدی به بیدار کردنشان ندارم."

خب شما باید از این سه جمله چی برداشت میکنید؟
جمله کارشناس بسیار دو پهلو هست.

واکنش هم نشون میدم تا سری بعدی محتاط تر رفتار بشه. و تماما این واکنش ها به خاطر رفتار کارشناس است نه جملات شما.[/]

ان شاءالله اگه این بحثای الکی تموم شد، منم نظرم رو درباره ی علت مقاومت استارتر بگم.

نورالزهراء;1020130 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]
ترسی نیست
من اگر بدونم وجودم و صحبتم در جایی ارزشمند نیست هرگز به سمت اون حرکت نمیکنم.

من از متون شما اشتباه برداشت نکردم مثل بقیه پست ها خوندم و اتفاقا با بخشی از اون موافق بودم اما وقتی پست کارشناس بحث رو دیدم :"کاش حرفِ تان را با حروف بزرگ می نوشتید تا بقیه کاربرها هم به آن توجه کنند و بخوانند. "
مجدد رفتم متون رو مطالعه کردم و با این جملات رو به رو شدم:

"اونایی هم که بعدش شاید بیان ازت دفاع کنن بهت ظلم میکنن چون باعث میشن تو متوجه اشتباهاتت نشی."
"آن ها که می خواهند بخوابند، بخوابند. من امیدی به بیدار کردنشان ندارم."

خب شما باید از این سه جمله چی برداشت میکنید؟
جمله کارشناس بسیار دو پهلو هست.

واکنش هم نشون میدم تا سری بعدی محتاط تر رفتار بشه. و تماما این واکنش ها به خاطر رفتار کارشناس است نه جملات شما.[/]


ولی من پشت سر اون حرفم که گفتم اونایی که بعدش میان ازت دفاع میکنن اون جمله رونزاشتم بعداز توضیحم راجب خود استارتر گذاشتمش.

من فک کردم و فک میکنم که کارشناس باحرفم راجب استارتر موافق بودن که تو خوابن.

درجواب خودتونم ایشون از خود این خانم ایراد گرفتن نه کاربرا...
وگفتن چند صفحه دیگه من و دوستان باید بنویسیم تااین خانم راه درست رو عملا انجام دهد.
این خانم می گوید که متوجه اشتباهش شده؛ اما در حرف هایش بعد از دوازده صفحه نوشته های من و دوستان می گوید:...

اگر جمله کارشناس دوپهلو هست باید اول میپرسیدین بعد کاپ اخلاق میدادین.

کاملا هم بااین حرفت موافقم:

(واکنش هم نشون میدم تا سری بعدی محتاط تر رفتار بشه.)
هم من این جمله تون یادم میمونه هم خودتون یادتون بمونه.

momi14;1020144 نوشت:
ان شاءالله اگه این بحثای الکی تموم شد، منم نظرم رو درباره ی علت مقاومت استارتر بگم.

بحث الکی نیست اینجا کاربرمحوره واین چیزا پیش میاد یعنی از حرفا برداشتای دیگه میشه چه بهتر که پرسیده شه و رفع شه.

واکنش نشون میدیم تا دفعه بعد محتاط تر رفتار بشه.

nazak;1020148 نوشت:
این چیزا پیش میاد

پیش اومدن یا نیومدنش با خودمونه. در هر صورت بحثی نیست.

momi14;1020151 نوشت:
پیش اومدن یا نیومدنش با خودمونه. در هر صورت بحثی نیست.

درسته ولی ادما از یجایی یاد میگیرن بحث نکنن شاید ما هم ازاین بحث یادگرفتیم هیچ کس ازاول همه چیز دان بدنیا نمیاد.
من دیگه ادامه نمیدم
شما نظرتونو بفرمایید جناب کریر. بهتون برنخوره گفتم کریر
تکنیکش معروفه.

امید;1020125 نوشت:
سلام

این خانم مدت ها با این آقا آشنا بوده و این آقا از تمام زندگی اش خبر دارد. او می داند که این خانم ماجرا را از خانواده اش پنهان کرده است. به همین خاطر او را تهدید می کند. این خانم حتی نگران است که اگر با این آقا قطع رابطه کند، این آقا با عکس ها و مدارکی که از او دارد، اجازه ندهد این خانم با فرد دیگری زندگیِ آرامی داشته باشد. اینها همه به خاطر پنهان کاری های این خانم ایجاد شده است. وقتی خانواده این خانم از ماجرا با خبر شوند، در ابتدا بسیار ناراحت می شوند و این خانم را به خاطر کارهایش سرزنش می کنند؛ اما پس از مدتی به احتمال زیاد به دنبال راه چاره می گردند. ممکن است پدر دخترخانم با پدر و مادر پسر صحبت کنند و آنها را به ازدواج راضی کند و این ازدواج سر بگیرد. اگر این ازدواج سر نگیرد، پدر این خانم می تواند در برابر تهدیدهای این پسر اقدام قضایی انجام دهد.
تکرار می کنم که این خانم با افکار اشتباهش این مشکل را تا اینجا رسانده است. اگر افکارش را تغییر ندهد و جلوی این وضعیت را نگیرد، روزی می آید که دیگر از پدرش و هیچ فرد دیگری کاری برنمی آید.

ممنون از توضیحاتتون ...
ایشون تو پست اولشون گفتن که پدرشون مریضه من نمیدونم مثلا ممکنه مشکل قلبی داشته باشن یا ..
در این صورت چی بازم گفتن به صلاحه؟

سلام به همه

rosejuliet;1020014 نوشت:
اومدم بگم چیکار کردم
نمیدونم خرابکاری کردم یا نه

همانطور که قبلا بیان کردم شما متاسفانه تو تصمیم گیری و انجام کارها بسیار شتابزده عمل می کنید.
البته تا حدودی بهتون حق میدم، شاید بخاطر اشتباهی که کردین و برای خلاصی از مخمصه ای که در آن قرار گرفته اید باعث شدت این موضوع شده و دوست دارید زودتر تکلیفتان مشخص بشود.

شاید لازم باشه در کمال آرامش و به دور از شتاب و عجله کمی عواقب دنیوی و اخروی اشتباهی که کردین براتون پر رنگ تر بشه،
البته شما را سرزنش نمی کنیم به هر حال هر کسی ممکنه توی عمرش خطا کنه ولی مهم اینکه از مرحله ای
تصمیم به برگشت بگیره و پی به اشتباهش ببره. ولی به نظرم شما هنوز پی به بزرگی اشتباه و راهی که طی کردین و برای ادامه اش هم اصرار دارین نبردین و البته اگر کسی هم اینجا مشورت میده
به گفته خودتون فقط برای اینکه شما مطالب رو بخونید و بهترین تصمیم را بگیرید.

...بشارت ده به آن بندگان من كه؛به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان (الزمر ،18-17)


حقیقتا خوندن این مطلب که دوستان شما از رابطه نزدیکتان با یه مرد غریبه مطلع اند و احتمالا دوستان این آقا هم همینطور و این گناه خیلی بی اهمیت و پیش پا افتاده تلقی میشه ،
برایم بسیار سخت و غیر قابل هضم بود، چه برسه به تصور اون که با هر بار تن و بدنم لرزید.

البته فکر نکنم آشنایی دو جنس مخالف خارج از سبک سنتی و مرسوم برای امر ازدواج خلاف شرع و اخلاق باشه، اما تو این شرایط مهمه که اگر دو طرف صادقانه هم رو میخواهند
از همون ابتدا کارها از مسیر خانواده ها ادامه پیدا کنه تا خدای نکرده مشکلی پیش نیاد.

به نظرم هرچه زمان این آشنایی بیشتر میشه و هرچه روابط نزدیکتر میشه، در عمل فاصله این دو نفر بیشتر میشه، به قول استاد امید دختر خانم هرچی به واسطه نزدیک شدن روابط
وابسته تر میشه، مرد احتمالا به خاطر حس غرور و غیرتش از دختر خانم فاصله میگیره و کم کم نگاهش از ازدواج و تشکیل زندگی فقط معطوف ارضاء برخی خواسته های فرعیست.
مرد هرقدر هم که از نظر اخلاقی مشکل داشته باشه و چشم چران باشه اما در عمل و برای ازدواج به قول خودشان دنبال همسری پاک و شایسته هستند،
البته این موضوع نه صرفا به این خاطر که مردها چون خیلی بَد و چنین و چنان هستند، بلکه احتمالا بخاطر حس غرور و غیرتی هست که طبیعتا باید در هر مردی باشه
غیرت و مردانگی هیچ مردی اجازه نمیده دختری را به همسری انتخاب کنه که دوست و آشنا از روابط نزدیک این دو قبل مراسم رسمی خبر دارند
و همین موضوع باعث میشه کم کم نسبت به طرف مقابلش سرد بشه، که تو صبحبت ها بهش اشاره شد.

وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند بین این دو حریم خصوصی شکل میگیره که گاهی پدر و مادر آنها هم راهی بدان ندارند، چه برسه به افراد غریبه. غیرت و مردانگی مرد
اجازه نمیده شخص غریبه ای به حریم خصوصیش وارد شود. اولی که نوشته بودید تصمیم دارید این مطلب رو با دوستش در میان بگذارید برایم جای سوال بود و باور نکردم
الان که این مطلب را می بینم اصلا برایم قابل درک نیست چگونه ممکن است غیرت و مردانگی مردی، اجازه دهد اگر واقعا صادق است فرد غریبه ای بشود واسط او و همسرش و
از تمام اسرار و روابطشان خبر دار شود....

همینطور انسان از افشای گناهان نزد دیگران نیز منع شده است و خود این کار گناهی دیگر است، اعتراف به گناه تنها باید در پیشگاه پروردگار متعال
آن هم به جهت توبه و درخواست بخشش باشد. و هرچه ارتباط با خداوند نیز پر رنگ تر شد، و هر چه قُرب و عشق انسان نسبت به یگانه خالق هستی بیشتر شد
شرم و حیا فرد نیز بیشتر میشود تا آنجا که حتی در محضر پروردگار متعال نیز به خود اجازه بازگو و یادآوری آن را نمی دهد چه برسد به بازگو و افشای آن نزد دیگران.

به نظرم وقتی کسی در شب ظلمات و وسط دریا بین امواج خروشان گیر کرده با شنا کردن و دست و پا زدن بی مورد راه به جایی نمیبره،
بنابراین چه بهتر که با پوشیدن لباس نجات غریق، خود را با آرامش و توکل به خداوند متعال، به امواج دریا بسپرد تا خود امواج او را به ساحل نجات برسانند.

اما در آخر همانطور که قبلا گفتم شاید راه حل این موضوع این باشه که حداقل در ابتدا برای مدتی فکر ازدواج را کنار بگذارید و وقت و انرژی خود را صرف امور دیگری کنید.
رابطه خود با خدای متعال را پر رنگ تر کنید تا ان شاءالله با توکل به خداوند راهی گشوده شود.
سعی کنید وقت و اوقات خودتان را با چیزهای مفید پر کنید، برای مثال خوندن کتاب گناهان کبیره، شهید دستغیب، معراج السعاده، ملا احمد نراقی و... شاید مفید باشه
و همینطور میتونید از کارشناسهای بخش اخلاق سایت کمک بگیرید.

در پناه حق

تو کل دنیا، فقط یک نفر هست که هیچ کاری رو برای خودش انجام نمیده. اونم خداست.
چون لازمه ی انجام کار برای خود، نیاز هستش و خدا هم که بی نیازه.

اشاره کردم که حتی مادر هم برای فرزندش کاری انجام نمیده. پدر و مادر برای اینکه حس پدر و مادریشون ارضا بشه، از فرزند مراقبت میکنند. پدر و مادر، نیاز دارند که پدر و مادر محسوب بشن، پس برای فرزندشون فداکاری میکنند، تا نیازشون برطرف بشه. در واقع دارن برای خودشون تلاش میکنن. که خودشون به خودشون بگن چه پدر و مادر خوبی!
برای همین هم هست که تعریف مادران از محبت هایی که به فرزندشون داشتن، با تعریف خود فرزندان خیلی متفاوته.

حتی علت عصبانی شدن بعضی از شما دوستان هم به دلیل افکار و رفتار "پرسشگر" نیست. به خاطر خودتونه. شما از این ناراحت هستید که چرا به گفته های "شما" توجه نشده. درست میگم؟

محور همیشه خودمون هستیم. خودمون و پاسخ دادن به نیازهای خودمون.
شخصیت اول داستان ما هم که همون پرسشگر هستند، در حال پاسخ دادن به نیازش خودشون هستند.

من گفتم با نسبت دادن شخصیت شیطانی و شخصیت قربانی به طرفین داستان مخالف هستم. چون این نسبت دادن ها، تعریف ماست. تعریف خودشون از خودشون کاملا متفاوته. بنابراین تحت تاثیر این تعابیر قرار نمیگیرند. یا حس بدی بهشون دست بده که تاثیر عکس میذاره. یا بر رفتار اشتباه مصمم تر میشن.

شخصیت هایی که استارتر برای خودش و شخص مقابل تعریف کرده، شخصیت "قهرمان" و شخصیت "محتاج به کمک" هست.

خب، مشخصه که خود کلمه قهرمان، بار معنایی بسیار مثبتی داره. اگه شخصی احساس کنه در جایگاه یک قهرمان قرار بگیره، بیرون اومدن از این جایگاه رو برنمیتابه. (انیمیشن شگفت انگیزان رو که دیدید!)

یک معتاد به مواد مخدر رو در نظر بگیرید.
قبل از اعتیاد، کششی به مخدر نداره. ولی بعد از اعتیاد، فکر میکنه حتما باید به مخدر دسترسی داشته باشه. به مرور مخدر جذابیت اولیه ش رو از دست میده، پس به مخدرهای قوی تر رو میاره. شما کدوم معتادی رو دیدید که با صحبت کردن قانع شده باشه ترک کنه؟ ما نمتونیم لذت نشئگی یه معتاد رو درک کنیم، ما از زاویه دید خودمون میدونیم مخدر بده، حتی خودش هم میدونه، بعد از گذشت مدتی از اعتیاد، هر بار به خودش لعنت میفرسته، ولی وقتی خمار بشه، یاداوری لذت نشئگی رفتارش رو تحت کنترل میگیره. این روند ادامه پیدا میکنه تا زمانی که یا ترک کنه، یا نابود شه.

ایشون هم به حس قهرمانی اعتیاد پیدا کردند.
ما از زاویه دید خودمون میدونیم که ایشون قهرمان نیست، اما خودشون این طور فکر نمیکنند. اصرار به ایشون برای تغییر در رفتار، یعنی اصرار به رها کردن حس قشنگ قهرمانی. شما خودتون اگه قهرمان یه داستان باشید، حاضرید از قهرمانی دست بکشید؟ مسلما خیر.

خب. کار یک قهرمان با سختی و مخمصه همراهه. سختی بیشتر، یعنی قهرمان بزرگتر. پس حالا که ایشون خودشون رو قهرمان داستان میدونند، به نظرتون هر چقدر بیشتر متوجه بزرگی مخمصه بشن، چه حسی پیدا میکنن؟ ازش استقبال میکنن!

ایشون ناخودآگاه از اینکه مورد حمله قرار بگیرند، استقبال میکنند. چون بیشتر به این نتیجه میرسند که وارد بازی شدند که از هر کسی بر نمیاد. در حق یه نفر فداکاری کردند که مشابه نداره، پس از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند رضایت دارند.
شما فکر میکنید علت علاقه ایشون به اینکه داستانش رو برای خیلیا تعریف کنه چیه؟ برای اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند. تا بیشتر به این نتیجه برسن که چه فداکار بزرگی هستند. که حتی با تمام بلاهایی که سرشون اومده، باز هم دلشون نمیاد بیشتر فداکاری نکنند. یعنی بازم دلشون نمیاد قاطعانه بازی رو تموم کنند

نقل قول:
من گفتم میندازم دور و قطع کردم
و بعدش پیام دادم گفتم میارم میدم به سوپر مارکت
این یعنی قهرمانی ....
بنابراین وقتی شما ازشون انتقاد میکنید، در واقع دارید تو زمین بازی ایشون، باهاشون همبازی میشید. بابت این همبازی شدن ازتون ممنون هم هستند.
نقل قول:
مرسی که اینطوری و انقد جدی منو نقد کردید!

شما ببینید، حتی خود ایشون هم تو پست هاشون، بارها به خودشون حمله کردن. حتی از قبل هم برای مورد انتقاد قرار گرفتن آماده شدند

نقل قول:
اومدم بگم چیکار کردم
نمیدونم خرابکاری کردم یا نه

این چه علتی داره؟ پشیمانی؟
خب از نوع رفتارشون که پشیمانی به نظر نمیرسه. پس علت این خودخوری ها پشیمانی نیست.

نمیدونم قبلا از این زاویه بهش نگاه کردید یا نه. ولی به نظر من شما عقب نمیکشدشون، دارید هلش میدید.
در انتهای این مسیر، ایشون یا به یک قربانی نابود شده تبدیل میشن، یا به یک جلاد بی رحم.

مگه اینکه خودشون پی به بازی خودساخته شون ببرن.
وقتی از این بازی بیرون میان که خودشون بفهمن نه قهرمانند، نه قربانی و نه جلاد. اینها شخصیت هایی هستند که هر کدوم از ما در شرایط مختلف، خودمون برای خودمون میسازیم.

به نظرم کسی که جلوی خانوادش از کسی که دوست داشته دفاع نکرده بهتره رهاش کنید و بهش فکر نکنید. همچین آدمی که خیانت میکنه ارزش نداره. بعد به مشکل بر میخورید.

momi14;1020166 نوشت:
تو کل دنیا، فقط یک نفر هست که هیچ کاری رو برای خودش انجام نمیده. اونم خداست.
چون لازمه ی انجام کار برای خود، نیاز هستش و خدا هم که بی نیازه.

اشاره کردم که حتی مادر هم برای فرزندش کاری انجام نمیده. پدر و مادر برای اینکه حس پدر و مادریشون ارضا بشه، از فرزند مراقبت میکنند. پدر و مادر، نیاز دارند که پدر و مادر محسوب بشن، پس برای فرزندشون فداکاری میکنند، تا نیازشون برطرف بشه. در واقع دارن برای خودشون تلاش میکنن. که خودشون به خودشون بگن چه پدر و مادر خوبی!
برای همین هم هست که تعریف مادران از محبت هایی که به فرزندشون داشتن، با تعریف خود فرزندان خیلی متفاوته.

حتی علت عصبانی شدن بعضی از شما دوستان هم به دلیل افکار و رفتار "پرسشگر" نیست. به خاطر خودتونه. شما از این ناراحت هستید که چرا به گفته های "شما" توجه نشده. درست میگم؟

محور همیشه خودمون هستیم. خودمون و پاسخ دادن به نیازهای خودمون.
شخصیت اول داستان ما هم که همون پرسشگر هستند، در حال پاسخ دادن به نیازش خودشون هستند.

من گفتم با نسبت دادن شخصیت شیطانی و شخصیت قربانی به طرفین داستان مخالف هستم. چون این نسبت دادن ها، تعریف ماست. تعریف خودشون از خودشون کاملا متفاوته. بنابراین تحت تاثیر این تعابیر قرار نمیگیرند. یا حس بدی بهشون دست بده که تاثیر عکس میذاره. یا بر رفتار اشتباه مصمم تر میشن.

شخصیت هایی که استارتر برای خودش و شخص مقابل تعریف کرده، شخصیت "قهرمان" و شخصیت "محتاج به کمک" هست.

خب، مشخصه که خود کلمه قهرمان، بار معنایی بسیار مثبتی داره. اگه شخصی احساس کنه در جایگاه یک قهرمان قرار بگیره، بیرون اومدن از این جایگاه رو برنمیتابه. (انیمیشن شگفت انگیزان رو که دیدید!)

یک معتاد به مواد مخدر رو در نظر بگیرید.
قبل از اعتیاد، کششی به مخدر نداره. ولی بعد از اعتیاد، فکر میکنه حتما باید به مخدر دسترسی داشته باشه. به مرور مخدر جذابیت اولیه ش رو از دست میده، پس به مخدرهای قوی تر رو میاره. شما کدوم معتادی رو دیدید که با صحبت کردن قانع شده باشه ترک کنه؟ ما نمتونیم لذت نشئگی یه معتاد رو درک کنیم، ما از زاویه دید خودمون میدونیم مخدر بده، حتی خودش هم میدونه، بعد از گذشت مدتی از اعتیاد، هر بار به خودش لعنت میفرسته، ولی وقتی خمار بشه، یاداوری لذت نشئگی رفتارش رو تحت کنترل میگیره. این روند ادامه پیدا میکنه تا زمانی که یا ترک کنه، یا نابود شه.

ایشون هم به حس قهرمانی اعتیاد پیدا کردند.
ما از زاویه دید خودمون میدونیم که ایشون قهرمان نیست، اما خودشون این طور فکر نمیکنند. اصرار به ایشون برای تغییر در رفتار، یعنی اصرار به رها کردن حس قشنگ قهرمانی. شما خودتون اگه قهرمان یه داستان باشید، حاضرید از قهرمانی دست بکشید؟ مسلما خیر.

خب. کار یک قهرمان با سختی و مخمصه همراهه. سختی بیشتر، یعنی قهرمان بزرگتر. پس حالا که ایشون خودشون رو قهرمان داستان میدونند، به نظرتون هر چقدر بیشتر متوجه بزرگی مخمصه بشن، چه حسی پیدا میکنن؟ ازش استقبال میکنن!

ایشون ناخودآگاه از اینکه مورد حمله قرار بگیرند، استقبال میکنند. چون بیشتر به این نتیجه میرسند که وارد بازی شدند که از هر کسی بر نمیاد. در حق یه نفر فداکاری کردند که مشابه نداره، پس از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند رضایت دارند.
شما فکر میکنید علت علاقه ایشون به اینکه داستانش رو برای خیلیا تعریف کنه چیه؟ برای اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند. تا بیشتر به این نتیجه برسن که چه فداکار بزرگی هستند. که حتی با تمام بلاهایی که سرشون اومده، باز هم دلشون نمیاد بیشتر فداکاری نکنند. یعنی بازم دلشون نمیاد قاطعانه بازی رو تموم کنند این یعنی قهرمانی ....
بنابراین وقتی شما ازشون انتقاد میکنید، در واقع دارید تو زمین بازی ایشون، باهاشون همبازی میشید. بابت این همبازی شدن ازتون ممنون هم هستند.

شما ببینید، حتی خود ایشون هم تو پست هاشون، بارها به خودشون حمله کردن. حتی از قبل هم برای مورد انتقاد قرار گرفتن آماده شدند
این چه علتی داره؟ پشیمانی؟
خب از نوع رفتارشون که پشیمانی به نظر نمیرسه. پس علت این خودخوری ها پشیمانی نیست.

نمیدونم قبلا از این زاویه بهش نگاه کردید یا نه. ولی به نظر من شما عقب نمیکشدشون، دارید هلش میدید.
در انتهای این مسیر، ایشون یا به یک قربانی نابود شده تبدیل میشن، یا به یک جلاد بی رحم.

مگه اینکه خودشون پی به بازی خودساخته شون ببرن.
وقتی از این بازی بیرون میان که خودشون بفهمن نه قهرمانند، نه قربانی و نه جلاد. اینها شخصیت هایی هستند که هر کدوم از ما در شرایط مختلف، خودمون برای خودمون میسازیم.

نمیدونم چرا احساس میکنم شما موضوعو خیلی پیچیده کردید!
حرفای شما جالبه ولی من حس میکنم در مورد من درست نیست! شاید شما از دید روانشناسانه نگاه میکنید!
من اصلا احساس قهرمانانه ندارم میدونم در حقش خیلی لطف کردم و در ازاش زندگی خودمو باختم ولی حس فهرمان بودن ندارم اتفاقا بیشتر حس عذاب وجدان و ناراحتی برای خودم دارم
درست حدس زدید و من دلم میخواد این اتفاقو برای همه تعریف کنم ولی به نظر خودم دلیلش آروم شدن دلم و تایید شنونده هست و اینکه اون فرد هم بهم بگه تمومش کن و این قدرتو بهم بده تا بتونم واقعا این کارو بکنم
من کاملا میدونم که اون آقا اصلا شرایط خوبی نداره و با هم تناسب نداریم و درصد خیییییلی کمی احتمال میدم که بتونم کنارش خوشبخت بشم اونم اگر خدا به هردومون لطف کنه!
و تنها چیزی که باعث شده تا اینجا ادامه پیدا کنه فقط حس علاقه ی من بوده

من رابطمو با ایشون تموم کردم و قطعی هم بهش گفتم دیگه هیچ ارتباطی با من نداشته باشه و شرایطی که یک درصد براب ازدواج باهاش داشتمو گفتم ( من این یک درصدو واسه این گذاشتم چون حس میکنم با این کار میتونم کار بد خودمو جبران کنم و هنوزم به لطف خدا برای خوشبخت شدنم امید دارم) ایشونم بعد خوندن شرایط من گفت باشه هرچی توبگی فبول فقط بمون!
که بعدش منم گفتم حرف آخرمو بهت زدم و دیگه به من پیام نده و البته اونم نداد دیگه!!!

همونطور که خیلی از دوستان حدس زدن من خیییلی عجله دارم که این موضوع سریعتر مشخص بشه و اینکه ایشون هیچ زمان هدفی برای من تعیین نمیکنه واقعا عصبانیم میکنه و دلیل عجلمم اینکه متاسفانه تموم کارهای من همزمان با هم شده و انقدر کار دارم و سرم شلوغه که حد نداره من باید طی 8 ماه آینده تموم آیندمو بسازم و این آخرین فرصتیه که دارم و متاسفانه به خاطر این آقا همش فکرم درگیره و اصلا نمیتونم تمرکز کنم روی کارم و عجلمم واسه همینه
بعدشم به اندازه ی کافی بهش فرصت دادم و 5 سال عمرمو خیلی چیزا رو از دست دادم و صلاح نمیدونم بیشتر از این فرصتی بهش بدم و ایشون فقط همون یک درصدی که گفتمو شانس داره

از طرف دیگه واقعا نگران آشنا شدن با شخص دیگه و ازدواج هستم ولی اینو سپردم به خدا و ازش خواستم خودش درست کنه چون من انقدر خراب کردم که درست کردنش فقط کار خود خداست
من میخوام فعلا فقط کارمو بکنم و زندگیمو رو به راه کنم و ایشونو از زندگیم بندازم بیرون ولی بازم چون تکلیفی برای من مشخص نکرده و همش میگه تو زن منی و این حرفا میترسم وسط کارم و تمرکزم بیاد و همه چیزو خراب کنه (انقدر فکرم مشوشه و فکرای مختلف میاد تو سرم که واقعا تمرکز واسم سخته)

khedmatazma;1020169 نوشت:
به نظرم کسی که جلوی خانوادش از کسی که دوست داشته دفاع نکرده بهتره رهاش کنید و بهش فکر نکنید. همچین آدمی که خیانت میکنه ارزش نداره. بعد به مشکل بر میخورید.

به گفته ی خودش جلوی کا دنیا به خاطر من وایستاده و با تموم ئنیا جنگیده! (که واقعا من نمیتونم این حرفشو درک کنم چون اگر واقعا کرده بود مت صدبار تا حالا ازدواج کرده بودیم)
تنها چیزی که من دیدم چن تا ویس بود که واقعا داخلش انگاری داشت از خانوادش التماس میکرد و اونا اصلا محلش نمیذاشتن و انگاری بهش بگن تو بچه ای هنوز و انتخاب اشتباه کردی باهاش رفتار میکردن
جالبه که مادرش میگفت من به بابات گفتم ذهن این پسرو باز کنه که میخواد خودشو بدبخت کنه!!!! والا من نمیدونم به چه دلیل همچین حرفی زد من صد برابر از سر پسرش زیادم هستم و عمرا دختری با شرایط من و خانوادم بهشون بدن!!!
شاید چون خودشون زندگیشون خراب شده ترس دارن که زندگی پسرشونم خراب بشه نمیدونم و واقعا منو خسته کردن و حس تنفر نسبت به همشون دارم
تازه دلیل خیانتشم فقط طرغداری از من میدونه و میگه من این کارو کردم که همه بگن من بدم و پسر خرابی هستم و تو خوبی و هیچ کار نکردی! و منتم میذاره

ارکیــده;1020158 نوشت:
ممنون از توضیحاتتون ...
ایشون تو پست اولشون گفتن که پدرشون مریضه من نمیدونم مثلا ممکنه مشکل قلبی داشته باشن یا ..
در این صورت چی بازم گفتن به صلاحه؟


خواهش می کنم.

در مواردی که بیماریِ پدر به گونه ای خطرناک است که استرس برایش ضرر جانی دارد، باید موضوع را با مادر، پدربزرگ یا برادرِ بزرگ تر در میان گذاشت.

ببینید: مردهایی که این گونه ابتدا از دخترهای جوان سوءاستفاده می کنند و سپس او را تهدید می نمایند، به همه جوانبِ مسأله فکر می کنند.
آنها می دانند که قربانیِ شان تکیه گاهی ندارد و با فکر خود و بدون مشورت با افراد خبره دست به اقدام می زند.
این مردها وقتی بخواهند ازدواج کنند، با این خانم ها ازدواج نمی کنند. من با عده ای از این مردها صحبت کرده ام. این حرف ها را از روی تجربه می گویم.
باور کنید با فرهنگ اصطلاحاتشان آشنایی دارم و می دانم چه دیدگاهی در مورد خانم ها دارند. آنها فقط به چشم یک بازیچه به دخترهای جوان نگاه می کنند؛ نه به چشم یک انسان و شریک زندگی.
می توانید با روانشناسان و مشاورهای دیگر نیز صحبت کنید و نظر آنها را جویا شوید.

nazak;1020147 نوشت:
من فک کردم و فک میکنم که کارشناس باحرفم راجب استارتر موافق بودن که تو خوابن.

درجواب خودتونم ایشون از خود این خانم ایراد گرفتن نه کاربرا...
وگفتن چند صفحه دیگه من و دوستان باید بنویسیم تااین خانم راه درست رو عملا انجام دهد.
این خانم می گوید که متوجه اشتباهش شده؛ اما در حرف هایش بعد از دوازده صفحه نوشته های من و دوستان می گوید:...

اگر جمله کارشناس دوپهلو هست باید اول میپرسیدین

=d>@};-@};-@};-

واقعا متشکرم و صمیمانه از شما سپاسگزارم. حرف دل من را زدید.
من به عنوان یک روانشناس و مشاور نمی توانم در سایت بگومگو کنم.
البته حرفم را می زنم؛ اما گاهی باید کارشناس صبر کند تا کاربرهای دیگر به حقیقتِ مطلب پِی ببرند و واقعیّت را آنها گوشزد نمایند.

rosejuliet;1020180 نوشت:
تازه دلیل خیانتشم فقط طرغداری از من میدونه و میگه من این کارو کردم که همه بگن من بدم و پسر خرابی هستم و تو خوبی و هیچ کار نکردی! و منتم میذاره

این دیگه از اون حرفاست ...
اون پسر اصلاً حق نداشته که به دیگران چیزی بگه.

امید;1020181 نوشت:
باور کنید با فرهنگ اصطلاحاتشان آشنایی دارم و می دانم چه دیدگاهی در مورد خانم ها دارند.

بله متاسفانه توی خوابگاههای دانشجویی این تیپ آدما رو زیاد دیدم. شاید اگر دخترها حتی یک جمله از چیزی که این افراد توی جمع دوستاشون میگن رو میشنیدن، حتی یک لحظه هم به ادامه رابطه فکر نمی کردند.

rosejuliet;1020179 نوشت:

من رابطمو با ایشون تموم کردم و قطعی هم بهش گفتم دیگه هیچ ارتباطی با من نداشته باشه و شرایطی که یک درصد براب ازدواج باهاش داشتمو گفتم ( من این یک درصدو واسه این گذاشتم چون حس میکنم با این کار میتونم کار بد خودمو جبران کنم و هنوزم به لطف خدا برای خوشبخت شدنم امید دارم) ایشونم بعد خوندن شرایط من گفت باشه هرچی توبگی فبول فقط بمون!
که بعدش منم گفتم حرف آخرمو بهت زدم و دیگه به من پیام نده و البته اونم نداد دیگه!!!

یه خسته نباشید هم بهش میگفتید! شما بهش پیام دادید که اون جواب داده!!!! اگه واقعا میخواستت تا الان باید صدها پیام برات میفرستاد که من دارم سعی میکنم و غصه نخور و.... و دلداری میداد!!!!

اون اول ادعای عاشقی داشته ولی حالا که کار به اینجا کشیده پیام هم نمیده تا تو پیام ندی؟؟؟!!!!!

فردا برای خرید خونه و هزار خرج عروسی و.... خانوادش تحت فشارش میذارند و میگن کمکت نمیکنیم تا باهاتون ازدواج نکنه و هزار سنگ جلوش میندازند!

دارید کاری میکنید که اینقدر با خانوادش درگیر بشه که خانوادش فردا بعد ازدواج هم به خونتون تشنه باشند!

rosejuliet;1020180 نوشت:

جالبه که مادرش میگفت من به بابات گفتم ذهن این پسرو باز کنه که میخواد خودشو بدبخت کنه!!!! والا من نمیدونم به چه دلیل همچین حرفی زد من صد برابر از سر پسرش زیادم هستم و عمرا دختری با شرایط من و خانوادم بهشون بدن!!!
شاید چون خودشون زندگیشون خراب شده ترس دارن که زندگی پسرشونم خراب بشه نمیدونم و واقعا منو خسته کردن و حس تنفر نسبت به همشون دارم
تازه دلیل خیانتشم فقط طرغداری از من میدونه و میگه من این کارو کردم که همه بگن من بدم و پسر خرابی هستم و تو خوبی و هیچ کار نکردی! و منتم میذاره

حتی پدرتون هم خبردار نشه وقتی خانواده پسر اینقدر مخالفند و حتی از نظر مذهبی و فرهنگی و... با شما تفاوت دارند، در آینده باز هم پدر و مادرتون باید هر روز یه خبری از جنجال یا دعوای احتمالی شما با خانوادش بشنوند و....

بخاطر کنکور یا مسائل دیگه، در خلاصی از این مشکل در تصمیم گیری شتاب نکنید!

rosejuliet;1018879 نوشت:
من ترس اذیت کردن اون آقا رو هم دارم چون اون به شدت منو دوست داره و میگه این کارو باهام کرده که من نتونم با کسی دیگه ازدواج کنم

با یه مرد واقعی ازدواج کن

سلام.

rosejuliet;1020179 نوشت:
نمیدونم چرا احساس میکنم شما موضوعو خیلی پیچیده کردید!

چون پیچیده ست واقعا!
rosejuliet;1020179 نوشت:
حرفای شما جالبه ولی من حس میکنم در مورد من درست نیست! شاید شما از دید روانشناسانه نگاه میکنید!

بنده روانشناس نیستم، اتفاقا شما برو این متن منو به یه روانشناس نشون بده، احتمالا میگه این خودش روانیه.

ضمنا من که نگفتم شما از روی آگاهی این کارهارو میکنید.

در هر صورت این فقط یه نظره. صرفا در حد یک نظر بهش نگاه کنید.

پرسش:
دختری 25 ساله هستم که به مدت 5 سال است با آقایی ارتباط دارم. او دو دفعه برای خواستگاری اقدام کرد؛ اما خانواده ام به خاطر اینکه
سطح خانواده اش از ما پایین تر است، مخالفت کردند. با اصرارهای من خانواده ام راضی به ازدواجمان شده اند؛ اما خانواده این آقا اکنون بهانه می آورند و قبول نمی کنند. در این پنج سال، یک بار متوجه شدم این آقا با دختر دیگری نیز دوست شده و به من وفادار نبوده است. مشکلی که دارم این است که ما رابطه خیلی نزدیکی داشتیم و دیگر دوشیزه نیستم. خانواده من مذهبی هستند و رابطه قبل از ازدواج را ردّ می کنند. قبول دارم که خودم را برای پسری که در حدّ من نبود، ضایع کردم. با خودم فکر می کنم شاید بهتر است با مرد دیگری ازدواج کنم و رابطه جنسی را از او پنهان سازم. اما نمی توانم به کسی دروغ بگویم و تا آخر عمر عذاب وجدان داشته باشم. خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

پاسخ:

هر دخترخانمی دوست دارد با مردی ازدواج کند که به خواسته هایش توجه نشان دهد و در کنارش آرامش زیادی احساس نماید. شما نیز دوست داشتید مرد رؤیاهایتان را بیابید؛ مردی که عشق و محبت را نثار شما کند و زندگیِ زیبایی را برایتان آماده سازد.
وقتی بحث ازدواج دو جوان مطرح می شود، نمی توان صد در صد پیش بینی کرد که ازدواج آنان به خوشبختی ختم می شود یا اینکه به تلخکامی و خدای نکرده طلاق منتهی می گردد؛ بلکه می توان با توجه به برخی متغیّرها و پارامترها ریسک ازدواج را تا حدودی حدس زد. در مورد شما و این آقا نیز با توجه به چند مسأله می توان اظهار نظر کرد:

- تفاوت های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی
می گویید که سطح خانواده این آقا از سطح خانواده شما پایین تر است. یکی از معیارهای ازدواج موفق، «تناسبِ دختر و پسر در زمینه های خانوادگی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی» است. هر چه شباهت در این زمینه ها بیشتر باشد، ازدواج با موفقیت بیشتری همراه است. تناسب میانِ دختر و پسر است که همسربودن را در پِی دارد؛ یعنی دختر و پسر سرهای مشابهی در زمینه فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی دارند. هر مقدار پیش از ازدواج شباهت ها بیشتر و تفاوت ها کمتر باشند، در زندگی مشترک نیز اختلافات کمتر و تفاهم ها بیشتر می شوند و دو طرف همدیگر را بیشتر درک می کنند. بی توجهی به تفاوت ها باعث می شود دختر و پسر با ازدواج وارد میدانی شوند که نتیجه آن تا حدّ زیادی از پیش مشخص است.

شما پذیرفته اید که سطح خانواده این آقا از سطح خانواده شما پایین تر است. با وجود این، چگونه می توانید در زندگیِ مشترک با این آقا این تفاوت ها را تحمل کنید؟ چگونه می توانید بدون سرکوفت زدن، به چشم یک همسر به این مرد نگاه کنید؟ شاید این سرکوفت ها را در مدت این پنج سال نیز به صورت های مختلف به او زده اید. احتمال دارد حرفی که از نظر شما سرکوفت به شمار نمی آید، واقعا برای آن جوان یک سرکوفتِ تمام عیار به شمار می آمده و می آید و او به خاطر احساسِ پایین بودن خود و خانواده اش در سطح اجتماعی و فرهنگی، با شما رابطه جنسی برقرارکرده و اکنون که دختری از خانواده سطح بالا را فریب داده و به مراد دلش رسیده، دیگر نمی خواهد با شما ازدواج کند و بهانه های بنی اسرائیلی برای مخالفت با این ازدواج را به پای خانواده اش مطرح می کند.

- مخالفت خانواده ها:
ازدواج پیوند تنها دو نفر نیست؛ بلکه پیوند دو خانواده است. اگر بدون نظر پدر و مادرِ یک طرف ازدواج صورت گیرد، همه معادله های خانوادگی به هم می خورد و تنش و اختلاف نظر در این خانواده ها بیشتر دیده می شود. رضایت خانواده پسر خیلی مهم است. زیرا اگر رضایت آنها نباشد؛ مشکلات خاصّی بروز می کند. هر خانم متأهلی به توجهِ عاطفی از طرف پدر و مادرِ همسرش نیاز دارد. فرض کنید با وجود مخالفت والدین این آقا، این ازدواج صورت بگیرد. اگر پدر و مادر او از شما به عنوان عروس شان حمایت نکنند، بی اعتنایی نمایند و حتی خدای نکرده بی حرمتی بکنند؛ در این صورت، شما لطمه می خورید . شما یک خانم هستید و احتیاج به توجه دارید. برای یک آقا توجه دیگران چندان مهم نیست و با بی توجهیِ دیگران، به هم نمی ریزد. ولی یک خانم با بی اعتنایی مادرشوهر و پدرشوهر در زندگی خیلی رنج می برد. یک ضرب المثل ایرلندی می گوید:«اگر زن را دو نیم کنی، برایش آسانتر است تا به او بی اعتنایی کنی».

- رابطه جنسی پیش از ازدواج:
دخترهای نوجوان و جوان وقتی رابطه ای برقرار می کنند، به دنبال برقراری رابطه جنسی نیستند. آنها به دنبال تجربه عشق و دلدادگی می باشند. دختر جوان با دیدن پسری که پسندیده، فکر می کند شاهزاده رؤیاهایش در واقعیت به سراغش آمده است. دختر در ابتدا اصلا به رابطه جنسی فکر نمی کند؛ بلکه معمولاً برای تقویت رابطه خود و بالا بردن صمیمیت، رابطه‌جنسی برقرار می‌نماید. درحالیکه مردها اکثراً برای لذت جنسی این کار را می‌کنند. به محض تماس بدنی دختر با پسر، دختر به شدت به پسر وابسته می شود. بارها مراجعان دختر گفته اند:«نمیدانم چرا بعد از رابطه جنسی شدیدا به او وابسته شده ام؟ انگار بعد از این رابطه مرا جادو کرده اند». اما هیچ مردی تاکنون با برقراری رابطه جنسی عاشق نشده و تصمیم به ازدواج نگرفته است. حتی از نظر علمی رابطه جنسی قاتل عشق در مرد است و به محض برقراری این رابطه از شدّت عشقِ مرد به دختر کاسته می شود. بهانه هایی که این آقا به نام خانواده اش مطرح می کند، احتمالا بهانه هایی است که او برای فرار از ازدواج با شما می تراشد.
گفته اید:«در این پنج سال، یک بار متوجه شدم این آقا با دختر دیگری نیز دوست شده ». این مسأله احتمال وفادار نبودن این آقا به شما در زندگیِ مشترک را افزایش می دهد.

با توجه به آن چه در بالا گفتم، به نظر می رسد ازدواج شما با این آقا ریسک بسیار بالایی دارد و به احتمال زیاد به اختلاف شدید و متارکه منتهی می شود.

اما با شرایط موجود چه کار باید انجام دهید؟

در پاسخ به سؤال بالا باید بگویم:

دو راه پیش رویِ شماست:

- صحبت با پدر و مادر این آقا:
پنهان کردن رابطه جنسی از خواستگار بعدی، نوعی فریبکاری است و در اصطلاح فقهی و حقوقی به آن «تَدلیس» می گویند. در عقدی که بر مبنایِ دوشیزه بودنِ دخترخانم بسته می شود، اگر شوهر متوجه شود که دخترخانمْ هنگام عقد دوشیزه نبوده است، قانوناً حقّ فسخِ عقد را دارد.
شما اگر با وجود مواردی که در بالا گفتم، هنوز این آقا را دوست دارید و می خواهید با او ازدواج کنید، باید از خانواده اش بخواهید برای خواستگاریِ مجدد اقدام کنند. به این منظور، با مادر و پدرش تلفنی صحبت کنید. اما به تنهایی به ملاقات آنها نروید. اگر تصمیم گرفتید به صورت حضوری با خانواده اش صحبت کنید، حتمااااا با یک نفر از اعضای خانواده تان _ پدر یا مادر _ بروید. در این صورت، مجبور هستید با یک نفر از اعضای خانواده تان موضوع را در میان بگذارید. مطمئن باشید که تنها رفتن به ملاقات و پنهان کردنِ بیشترِ موضوع از خانواده خود پیامدهای وخیمی به همراه دارد. همین پنهان کاری ها و اطلاع ندادن به خانواده باعث شده این آقا آن قدر جرأت یابد و با شما رابطه جنسی برقرار نماید.

اگر او راضی به ازدواج شود و به آن اقدام نماید، این ازدواج ممکن است به موفقیت ختم شود و زندگی تان ادامه یابد. اگر ازواج تان با این آقا به طلاق هم ختم شود، در آن صورت، پس از طلاق، یک خانم مطلّقه محسوب می شوید و نگرانی در موردِ دوشیزه نبودن در ازدواجِ بعدی نخواهید داشت. حتی می توانید به خانواده اش بگویید که این یک ازدواج مصلحتی است تا آبروی هر دو نفر و خانواده ها حفظ شود و قرار بگذارید پس از مدتی به صورت توافقی جدا شوید. در این صورت، حتما باید حقّ طلاق را برای خودتان به صورت شرط ضمن عقد در عقدنامه قید کنید تا برای طلاق با مشکلی مواجه نشوید.

- امید به ازدواج با فردی دیگر:
اگر نمی خواهید با این آقا ازدواج کنید و می دانید که زندگی با او به طلاق ختم می شود و نمی خواهید مهر طلاق در شناسنامه شما درج شود، به زندگیِ خود ادامه دهید. به این منظور ابتدا مسأله را با پدر و مادرتان درمیان بگذارید و به آنها بگویید که متوجه اشتباه خود شده اید و پشیمان هستید. سپس به این آقا بگویید که ماجرا را با خانواده خود در میان گذاشته اید و در صورت هر گونه تهدید، علیهِ او اقدام قضایی خواهید کرد. بعد از آن، تماس های خود را با این آقا قطع کنید؛ اما پیامک ها و پیام های او را حفظ نمایید.

وقتی خواستگاری برای شما آمد، باید شرایط را بررسی کنید و سپس پاسخ دهید. در این صورت، نکات زیر را مورد توجه قرار دهید:
- اگر خواستگاری به صراحت از دوشیزه بودن شما پرسید و فهمیدید که اهمیت زیادی به این مسأله می دهد، او فرد مناسبی برای شما نیست. او ممکن است از شما تأییدیه یِ سلامت مطالبه کند.
- در برخی کلان شهرها بعضی جوانان پذیرفته اند که به گذشته یِ فردی که می خواهند با او ازدواج کنند کاری نداشته باشند و در مورد آن کنکاش نکنند. اگر چنین فردی به خواستگاری تان آمد و در سؤالات خواستگاری فهمیدید که او چنین نظری دارد، می توانید به او بگویید که شما در مورد گذشته اش جستجو نمی کنید و او هم متقابلاً در مورد گذشته شما کنکاش نکند. پس از چند جلسه صحبت و پیش از خواندنِ عقد محرمیّت، می توانید موضوع را با او در میان بگذارید. اما به هیچ وجه وارد جزئیات نشوید. مطرح کردنِ جزئیات، سؤالات بیشتر را به دنبال دارد و ممکن است مجبور شوید دروغ بگویید که اصلا به صلاح تان نیست؛ زیرا هر دروغی روزی برملا می شود و اضطراب فاش شدنش شما را مدت ها آزار می دهد.

- وقتی پس از شناختِ کافی از خواستگارتان تصمیم گرفتید این موضوع را با او در میان بگذارید، قبل از هر چیز او را سوگند دهید که موضوع را برای هیچ فردی، حتی مادرش، بازگو نمی کند. سعی کنید حسّ مردانگی اش را برجسته نمایید تا از برملاشدن مسأله برای دیگران جلوگیری کنید.

- درست است که در میان گذاشتن موضوع با خانواده تان، استرس و فشار روانیِ زیادی به آنها وارد می کند؛ اما باعث می شود شما از پیامدها و عواقبِ پنهان کاری در امان باشید. باید بدانید اقدامات این آقا، به خاطر پنهان کاری های شما و ترس از فاش شدن ماجرا می باشد. اگر به همین روند ادامه دهید و مشکل را از اعضای خانواده خود پنهان کنید، به احتمال بسیار شاهد روزی خواهید بود که از ترس افشای این راز برای شوهر و خانواده تان، مجبور شوید به این آقا باج دهید و به هر خواستِ غیرشرعی و خلاف قانونِ وی جامعه عمل بپوشانید و به این صورت هر روز بیشتر و بیشتر در باتلاقِ این رابطه پنهانی فرو روید و روزی چشم باز کنید و ببینید که همه موضوع را فهمیده اند و شما تمام زندگی، همسر، فرزند و خانواده خود را از دست داده اید.

- ان شاءالله وقتی با یک جوان شایسته ازدواج کردید، حتما در زندگیِ آینده خود همیشه با نجابت رفتار کنید و بیش از گذشته به عقاید و ارزش های دینی پایبند باشید. اینکه شما در این مشکل گرفتار شُدید، ناشی از نادیده گرفتن آموزه های دین در مورد رعایت حریم ها در ارتباط با نامحرم و شاید رعایت حجاب است. شما فرشته نجاتِ هیچ مردی نبوده و نیستید. نباید پیش از جاری شدن عقد و محرمیت، خود را برای یک مرد نامحرم به آب و آتش می زدید.

موضوع قفل شده است