آیا اسماء خداوند توقیفی است؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا اسماء خداوند توقیفی است؟


مسأله ای میان فقها از یک طرف و متکلمین و فلاسفه از طرف دیگر مطرح است که آیا اسماء الله توقیفی است یا توفیقی نیست؟ ''توفیقی است'' یعنی ما فقط آن اسمائی را می توانیم بر خدای متعال اطلاق کنیم که در قرآن یا سنت اجازه داده شده است. مثلا اگر به خداوند می گوییم ''متکلم'' از باب این است که در قرآن کریم به او گفته اند ''متکلم''. یا اگر ما به خدا بگوییم ''شافی''، چون در سنت مثلا آمده است. اما اگر اسمی در کتاب و سنت نیامده باشد آیا ما می توانیم به خداوند اطلاق کنیم یا نه؟ قرآن ضابطه به دست می دهد و آن همین است که هر چه که صفت کمالیه باشد به نحو اکملش بر خدای متعال اطلاق می شود. اگر هم اجازه ندهند نه از باب این است که اسماء الهی محدود است بلکه از آن جهت است که احیانا انسانها تشخیص نمی دهند، یک چیزی را نمی داند که این صفت کمال نیست، خیال می کند صفت کمال است، به خدا نسبت می دهد. می گویند این کار را از پیش خود نکنید چون احیانا اشتباه می کنید. مثلا ممکن است انسان از باب قیاس به نفس، چون یک چیزی را برای خودش کمال می بیند - نمی داند که این، کمال نسبی است نه کمال مطلق، کمال یک انسان می تواند باشد ولی برای غیر انسان نمی تواند کمال باشد - می آید آن را به خدای متعال نسب می دهد.

اگر گفته اند ''توقیفی است'' از این جهت است نه اینکه بعضی از اسماء حسنی بر خدا اطلاق می شود و بعضی اطلاق نمی شود، همه اسماء حسنی بر او اطلاق می شود ولی در تشخیص، لااقل افرادی که از نظر فکری و معرفت مجرب نیستند اشتباه می کنند. از احادیث مربوط به این مسأله بر می آید که چون در آن زمان (قرن دوم هجری) افرادی پیدا شده بودند که حرفهای عجیب و غریبی درباره خداوند می زدند ائمه نسبت دادن هر اسمی به خداوند را منع کردند، گفتند چیزی را که نشنیده اید از پیش خود نگوید چون احیانا اشتباه می کنید.

امام باقر علیه السلام فرمود: «کل ما میزتموه باواهامکم فی ادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم... و لعل النمل الصغار یزعم ان لله زبانیتین» یعنی شما یک چیزی در وهم خودتان تصور می کنید و بعد برایش شاخ و برگ می سازید، خیال می کنید اینها توحید و معارف است، نمی دانید که اینها لایق شماست نه لایق خدا. بعد حضرت می فرماید: از کجا می دانید، شاید این مورچه های کوچک هم که از این دو شاخکشان خیلی استفاده می کنند (امروز می گویند که این شاخکها حکم آنتن را برای اینها دارد و اصلا مبادلات، فهم و ارتباطشان با دنیای خارج به وسیله همین شاخکهاست) خیال می کنند خدا دو شاخک دارد. چون برای او دو شاخک خیلی ارزش دارد خیال می کند خدا هم باید دو شاخک داشته باشد. این قیاس است. این که در اواخر سوره حشر، آیه کریمه می فرماید: «له الاسماء الحسنی» برای این است که ما اسماء حسنی را محدود نکنیم به آنچه اینجا ذکر شد بعد از ذکر سیزده اسم می فرماید: همه اسماء حسنی از اوست اعم از آنچه اینجا ذکر شد یا ذکر نشد.

سلام

آیا اطلاق اسماء و صفاتی که از طریق کتاب و سنت نرسیده باشد بر خداوند جایز است؟

یا به زبان دیگر آیا اسماء خداوند توقیفی است؟

گمنام;19893 نوشت:
سلام

آیا اطلاق اسماء و صفاتی که از طریق کتاب و سنت نرسیده باشد بر خداوند جایز است؟

یا به زبان دیگر آیا اسماء خداوند توقیفی است؟


با سلام و تشکر


مقصود از توقیفی بودن اسماء الهی این است كه نام‎ها و صفاتی را بر خداوند، اطلاق كنیم كه در منابع دینی (كتاب و سنت) آمده است، و نام‎ها و صفات دیگر را به كار نبریم.

اكثریت متكلمان اهل سنت و برخی از متكلمان شیعه طرفدار این نظریه‎اند. ولی دیگران به توقیفی بودن اسماء و صفات الهی قائل نیستند، و اطلاق هر اسم یا صفتی را كه بر كمال وجودی دلالت كند، و موهم نقص و عیب در خداوند نباشد، جایز دانسته‎اند، بنابراین،‌حتی در مواردی كه اسم یا صفتی در قرآن یا احادیث وارد شده است، ولی اطلاق آن بر خداوند بدون قید و قرینه، موهم نقص و عیب باشد، روا نیست. مثلاً در آیه شریفه: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» خداوند زارع نامیده شده است. و مقصود پدید آورنده زرع است نه معنای مصطلح آن در محاورات بشری. ولی از آنجا كه به كاربردن این واژه به تنهایی و بدون هر گونه قید و قرینه موهم معنای مصطلح آن است كه در حق خداوند روا نیست، نباید خداوند را به آن نامید. ولی به كار بردن واجب الوجود بالذات یا علت العلل و مانند آن كه از اصطلاحات فلاسفه الهی است، چون بر معنای كمال دلالت می‎كند، و موهم نقص و عیب نیست، جایز است.

در این جا می‎توان قائل به تفصیل شد و آن این كه اگر اطلاق اسم یا صفت بر خداوند در مقام بحث و گفتگوی علمی است، نه در مقام دعا و عبادت، سخن منكران توقیفی بودن اسماء الله استوار است. اما در مقام دعا و عبادت خداوند احوط آن است كه به نام‎ها و صفت‎هایی كه در قرآن و روایات و ادعیه آمده است بسنده شود، مرحوم علامه طباطبایی در این باره سخن گفته است كه به تفصیل یاد شده اشعار دارد.

«الاحتیاط فی الدین یقتضی الاقتصار فی التسمیه بما ورد من طریق السمع، و اما مجرد الاجراء و الاطلاق من دون التسمیه فالأمر فیه سهل»[1]

معظم له در جای دیگر تسمیه و ندا را از لوازم عبادت دانسته است.[2]

در هر حال، دلیل معتبری بر نظریه توقیفی بودن اسماء الله اقامه نشده است.
مهمترین دلیل آنان آیه كریمه 180 سوره اعراف است كه می‎فرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ؛ نیكوترین نام‎ها به خداوند اختصاص دارد، پس خداوند را به آن نام‎ها بخوانید، و كسانی را كه در نام‎های خدا الحاد می‎ورزند رها كنید (از آنان پیروی نكنید) در آینده مطابق اعمال خود جزا داده خواهند شد».

دلالت آیه كریمه بر توقیفی بودن اسماء الله در گرو دو چیز است: یكی این كه لام در «الاسماء الحسنی» لام عهد باشد، یعنی نام‎هایی كه در قرآن كریم یا احادیث نبوی آمده است. و دیگری این كه الحاد به معنای تعدی از آن نام‎ها و اطلاق نام‎های دیگر بر خداوند باشد. هر چند آن نام‎ها یا صفات بر كمال دلالت می‎كنند، و موهم نقص و عیب نیستند. ولی هیچ یك از این دو مطلب ثابت نیست. زیرا كاربرد اولی «ال» استغراق است نه عهد، و مفاد آن در آیه كریمه این است كه همه نام‎هایی كه به عنوان نیكوترین نام‎ها شناخته می‎شوند، به خداوند اختصاص دارند، چرا كه جز خداوند موجودی اكمل و برتر وجود ندارد.

بنابراین، در هر كمالی عالی‎ترین آن مخصوص خداوند است. مقصود از الحاد نیز ممكن است این باشد كه مشركان در نام‎های خداوند تصرف كرده و با اندكی تغییر آنها را بر بت‎ها اطلاق می‎كردند، مثلاً لفظ الله را به «اللات» تغییر داده و یكی از بت‎های خود را به آن می‎نامیدند. و لفظ «العزیز» را به «العزی» تغییر داده بر یكی دیگر از بت‎های خود اطلاق می‎كردند.[3]

احتمال دیگر در الحاد در اسماء الهی این است كه برخی از افراد نادان خداوند را به نام‎ می‎خواندند كه شایسته مقام الهی نیست، مانند یا ابا المكارم، و یا أبیض الوجه.[4]

نتیجه ای که از بحث فوق حاصل می شود اینست که در قرآن هیچ دلیلی بر توقیفی بودن اسماء خدای تعالی نبوده بلكه دلیل بر عدم آن هست، لذا اسماء الهی توقیفی نیستند.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_____________________________________

[1] . المیزان، ج 8، ص 354.
[2] . و التسمیه و النداء من لواحق العباده (المیزان، ج 8، ص 345).
[3] . طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 503.
[4] . زمخشری، الكشاف، ج 2، ص 180، بنقل از پایگاه اندیشه قم.

موضوع قفل شده است