جمع بندی آیا ائمه (ع) اجتهاد می کرده اند؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ائمه (ع) اجتهاد می کرده اند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
داشتم درس یکی از اساتید رو گوش میکردم که یک شبهه برام ایجاد شد. ایشون فرمودن ما عقیده داریم که ائمه معصومین ع هیچ سوالی رو با اجتهاد جواب نمیدن (یعنی همه رو با علم جواب میدن مثلا علومی که از پدرانشون آموختند یا از علم غیب)
و روایتی هم در همین رابطه از امام باقر ع خوندند.

سوالی که برام ایجاد شده این بود که اولا اگر ما اعتقاد داریم معصومین دارای عقل های ناب هستند چه اشکالی داره که اجتهاد هم میکردند؟

سوال دومی که برام ایجاد شد این بود که این مسئله با یکی دیگز از عقاید در تعارض هست ، اعتقاد به چنین مسئله ای یعنی اینکه نعوذ بالله ائمه هیچ وقت تفکر و تعقل نمیکرده اند! چون اصلا نیازی نداشتند به این کار. و این ترک دستور قرآن هست مبنی بر تفکر و تعقل و تفقه و...

اجتهاد رو هم یک چیز ساده در نظر میگیریم که صورت مسئله جور بشه. مثلا حکم رو میدونیم بعد موضوع رو میشناسیم و حکم مربوطه رو بر موضوع میگذاریم و قطعا معصومین در هر سه این مراحل دقیق و بدون خطا بوده اند و هیچ دلیلی پیدا نمیکنم برای دوری از اجتهاد. و سوالات بالا پیش میاد.

در این رابطه توضیح بدید ممنون میشم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد جلیل

Ysp.r.f;786311 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
داشتم درس یکی از اساتید رو گوش میکردم که یک شبهه برام ایجاد شد. ایشون فرمودن ما عقیده داریم که ائمه معصومین ع هیچ سوالی رو با اجتهاد جواب نمیدن (یعنی همه رو با علم جواب میدن مثلا علومی که از پدرانشون آموختند یا از علم غیب)
و روایتی هم در همین رابطه از امام باقر ع خوندند.

با عرض سلام و خسته نباشید.


این اشکال با درک درست از معنای اجتهاد در احکام بر طرف می شود لذا در پاسخ به این سوال باید گفت:

دانشمندان شيعه مطلقاً پيامبر و ائمّه‏ را در بيان احكام مجتهد نمى ‏دانند و معتقدند كه آنها هرگز احكام الهى را از راه اجتهاد به دست نمى‏ آورند و مقام آنها در بيان احكام بالاتر از مقام اجتهاد است. قرآن در سوره «و النّجم» مدرك گفتار پيامبر را وحى الهى معرّفى مى‏ كند كه به‏ وسيله فرشته ‏اى به او القا مى‏ شود. كسى كه با دستگاه وحى آشنا باشد و حقايق و واقعيّات را از طريق وحى بدون كم و زياد به دست آورد، هرگز احتياج به اجتهاد و استخراج احكام از اصول نخواهد داشت.


عين اين سخن درباره جانشينان معصوم او صدق مى‏ كند؛ آنان اگر چه طرف وحى نبودند، ولى علوم آنها بطور غيبى به آنها رسيده تا آنچه را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر اثر نبودن مقتضيات و يا وجود موانع موفّق به گفتن آنها نگرديده است، تدريجاً بيان كنند. اين موهبت درباره آنها به اندازه‏ اى است كه ميان آنها و احكام الهى پرده ‏اى نيست و آنچه بشر تا روز رستاخيز از نظر احكام بدان نيازمند است، خداوند با عنايات مخصوص خود به آنها تعليم فرموده و آنها را از طرق و راه ‏هاى ديگر بى‏ نياز ساخته است.
روى اين اساس، هرگز اجتهاد در احكام براى آنها مفهوم ندارد، زيرا اجتهاد در احكام كار كسانى است كه بدون رنج و تحمّل مشقّت و اعمال قواعد اصولى و فقهى، دسترسى به احكام نداشته باشند و چه بسا پس از تحمل رنج نيز دسترسى پيدا نكنند و امّا پيامبرى كه از طريق وحى احكام را مى‏ گيرد و تمام نيازمندى‏ هاى بشر از نظر احكام و معارف از مجراى صحيح و بدون اشتباه در اختيار او گذارده مى‏ شود، هرگز چنين شخصى نيازى به اجتهاد و ردّ فرع بر اصل و استخراج جزئيّات از كلّيّات نخواهد داشت.
همچنين، جانشينان پيامبر حلال و حرام الهى و احكام خداوندى را بدون استثنا مى‏ دانستند و كسانى كه واقعيّات احكام با تمام خصوصيّات در نظر آنها روشن باشد، ديگر نيازى به اجتهاد نخواهد داشت. همچنين، جانشينان پيامبر حلال و حرام الهى و احكام خداوندى را بدون استثنا مى ‏دانستند و كسانى كه واقعيت احكام با تمام خصوصيّات در نظر آنها روشن باشد، ديگر نيازى به اجتهاد نخواهد داشت.
روشنتر بگوييم: اجتهاد ملازم است با عدم اطّلاع قطعى از احكام واقعى و افرادى كه از احكام الهى به طريق وحى و يا وراثت از پيامبر اطّلاع قطعى دارند، هرگز احتياجى به اجتهاد نخواهند داشت.( آیه الله مکارم، پاسخ به پرسش های مذهبی ، 146)

نتیجه: با توجه به آنچه بیان شد مشخص می شود که معنای عدم نیاز ائمه به اجتهاد (که عبارت است از عمل بر اساس ظن که لازمه ی آن اختلاف است) مساوی با ترک تعقل و اندیشه نیست. تفکر و اندیشه از نشانه های اولوا الالباب است که مصداق اتم و اکمل آن معصومین علیهم السلام هستند.

با سلام

اجتهاد در سیر تاریخی خود دارای حداقل دو معنا بوده است. تا قرن هفتم هجری، اجتهاد به معنای «رأی و قیاس» تلقی می‌شد، همین معنا از اجتهاد در کلام اهل سنت خود نمایی می‌کند؛ لذا از سوی عالمان شیعه با آن مخالفت شده است. اهل سنت با توجه به ادله‌ای که اقامه کرده‌اند؛ نه تنها اصرار دارند که اجتهادِ به این معنا در عصر پیامبر(ص) بوده؛ و برخی از اصحاب اجتهاد برأی می‌کردند. بلکه پا را از این فراتر نهاده و در برخی از کتاب‌های خود بابی به نام «اجتهادات النبی» آورده‌اند؛ یعنی مصادیقی که پیامبر(ص) نیز اجتهاد کرد.
قدیمی‌ترین نص درباره معنای جدید اجتهادِ مورد قبول شیعه؛ در قرن هفتم و مربوط به محقق حلی در کتاب «معارج الأصول» است. شواهدی بر پایه‌گذاری چنین اجتهادی را می‌توان در روایات و تعالیم اهل بیت(ع) مشاهد نمود.
اجتهاد در اصطلاح مباحث فقهی و اصولی؛ به معنای نهایت تلاش در به‌دست آوری احکام فرعی شرعی-واقعی یا ظاهری- از طریق ادله آن است.
این‌که آیا اجتهاد به معنای اصطلاحی و گسترده آن در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع) وجود داشته یا نه؟ در بین متفکران اسلامی اختلاف نظر است. علت اختلاف هم به این بر می‌گردد که عده‌ای دست‌رسی آسان به منبع شریعت (قرآن و نزدیکی شأن نزول آیات آن؛ پیامبر و امامان) و امکان پرسش از آنان را؛ دلیل خوبی برای عدم نیاز به اجتهاد معرفی کرده‌اند؛ زیرا همان‌طور که گفته شد، اجتهاد تلاشی برای به‌دست آوردن حکم شرعی مجهول است، پس آن‌گاه که بتوان با پرسش از پیامبر(ص) و امامان(ع)، به علم رسید، چه نیازی به اجتهاد است؟در مقابل عده‌ای هم با توجه به برخی از ادله که خواهد آمد، وجود اجتهاد را در عصر پیامبر و ائمه اطهار(ع) ثابت دانسته‌اند.

البته در بین اهل سنت؛ یک‌نواختی بیشتری در این موضوع دیده می‌شود و آنان قائل به وجود اجتهاد در عصر رسول خدا(ص) هستند.

منبع......( http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa46199 )

[=arial]

Ysp.r.f;786311 نوشت:
نعوذ بالله ائمه هیچ وقت تفکر و تعقل نمیکرده اند! چون اصلا نیازی نداشتند به این کار.

با سلام
عرض ادب و احترام
با کسب اجازه از محضر استاد جلیل عزیز

بزرگوار در مورد کاربرد عقل تجدید نظر نمایید
کاربرد عقل خیلی وسیعتر از اجتهاد است
کسانی که عقل ندارند بدانها دیوانه می گویند
پس صرف داشتن عقل خودش ارزش برای انسان است که می گویند این فرد عقل دارد

صحبت کردن نیازمند عقل است
برنامه ریزی امورات زندگی نیازمند عقل است
کار کردن به طور صحیح نیازمند عقل است
و...........
خب برای همه این امورات انسان باید تعقل نماید
ولذا کاربرد عقل فقط و فقط اجتهاد نیست


سوال:
آیا ائمه اجتهاد نمی کردند و آیا عدم اجتهاد به معنای عدم تعقل و تفکر نخواهد بود؟

پاسخ:
دانشمندان شيعه مطلقاً پيامبر(صلى الله عليه و آله) و ائمّه‏ را در بيان احكام مجتهد نمى ‏دانند و معتقدند كه آنها هرگز احكام الهى را از راه اجتهاد به دست نمى‏ آورند و مقام آنها در بيان احكام بالاتر از مقام اجتهاد است.

قرآن در سوره "نجم" مدرك گفتار پيامبر را وحى الهى معرّفى مى‏ كند كه به‏ وسيله فرشته ‏اى به او القا مى‏ شود. كسى كه با دستگاه وحى آشنا باشد و حقايق و واقعيّات را از طريق وحى بدون كم و زياد به دست آورد، هرگز احتياج به اجتهاد و استخراج احكام از اصول نخواهد داشت عين اين سخن درباره جانشينان معصوم او صدق مى‏ كند؛

علم آنان اگر چه از طرف وحى نبود، ولى علوم آنها به طور غيبى به آنها رسيده تا آنچه را پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) بر اثر نبودن مقتضيات و يا وجود موانع موفّق به گفتن آنها نگرديده است، تدريجاً بيان كنند.اين موهبت درباره آنها به اندازه‏ اى است كه ميان آنها و احكام الهى پرده ‏اى نيست و آنچه بشر تا روز رستاخيز از نظر احكام بدان نيازمند است، خداوند با عنايات مخصوص خود به آنها تعليم فرموده و آنها را از طرق و راه ‏هاى ديگر بى‏ نياز ساخته است.

بر اين اساس، هرگز اجتهاد در احكام براى آنها مفهوم ندارد، زيرا اجتهاد در احكام كار كسانى است كه بدون رنج و تحمّل مشقّت و اعمال قواعد اصولى و فقهى، دسترسى به احكام نداشته باشند و چه بسا پس از تحمل رنج نيز دسترسى پيدا نكنند و امّا پيامبرى كه از طريق وحى احكام را مى‏ گيرد و تمام نيازمندى‏ هاى بشر از نظر احكام و معارف از مجراى صحيح و بدون اشتباه در اختيار او گذارده مى‏ شود، هرگز چنين شخصى نيازى به اجتهاد و ردّ فرع بر اصل و استخراج جزئيّات از كلّيّات نخواهد داشت.

همچنين، جانشينان پيامبر(صلى الله عليه و آله) حلال و حرام الهى و احكام خداوندى را بدون استثنا مى‏ دانستند و كسانى كه واقعيّات احكام با تمام خصوصيّات در نظر آنها روشن باشد، ديگر نيازى به اجتهاد نخواهد داشت.
روشن تر بگوييم: اجتهاد ملازم است با عدم اطّلاع قطعى از احكام واقعى و افرادى كه از احكام الهى به طريق وحى و يا وراثت از پيامبر(صلى الله عليه و آله) اطّلاع قطعى دارند، هرگز احتياجى به اجتهاد نخواهند داشت.[1]

نتیجه:
با توجه به آنچه بیان شد مشخص می شود که معنای عدم نیاز ائمه به اجتهاد (که عبارت است از عمل بر اساس ظن که لازمه ی آن اختلاف است) مساوی با ترک تعقل و اندیشه نیست. تفکر و اندیشه از نشانه های اولوا الالباب(2) است که مصداق اتم و اکمل آن معصومین (علیهم السلام) هستند.

منابع:
[1] آیه الله مکارم، پاسخ به پرسش های مذهبی، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، چاپ اول، 1377، ص 146
2.«اولوا الالباب» یعنی صاحبان عقل، اندیشه، درک و دارای بینایی جان، در مقابل جاهلان، نادانان و کوردلان در پذیرش حق. بنا بر روایتی که از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل شده است، مصداق روشن وآشکاراولوا الالباب، شیعیانی هستند که به ولایت امامان به‌طور عموم و امام علی علیه‌السلامبه‌طور ویژه ایمان آورده و با آن‌حضرت بیعت نموده و بر بیعت خویش باقی مانده‌اند.

موضوع قفل شده است