آيا حضرت موسي لكنت زبان داشت؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا حضرت موسي لكنت زبان داشت؟

مي گويند حضرت موسي لكنت زبان داشته درسته؟ مگه انسان عيب دار هم ميشه پيامبر باشه؟

سوال شما در صورتی جامع و کامل است که معنای عیب را مشخص نمایید چون « عیب » کلمه ای است با مفاهیم گسترده ، که شاید دانستن آن سوال شما را تغییر دهد.
لازم است بگویم که من اصلا نمی دانم که موسی( ع ) لکنت داشته یا نه؟ در واقع من از صورت سوال شما سوال دارم

آرزومند;54481 نوشت:
مي گويند حضرت موسي لكنت زبان داشته درسته؟ مگه انسان عيب دار هم ميشه پيامبر باشه؟

با سلام و ادب:Gol:

با بررسی آیات مربوط به درخواست حضرت موسی (ع) از خداوند در ارتباط با مشارکت دادن هارون در امر نبوت، پاسخ شما روشن می شود:

بی شک، از شيوه‏هاى مهم، در تبليغ هدفدار و هماهنگ، بهره گيرى از نيروهاى هم عقيده و تقسيم كار ميان آنها و رفع نواقص احتمالى است. از سويى، چون كمالات ظاهرى و معنوى در هيچكس به طور كامل گرد نمى‏آيند، بايستى از فضايل و فنون افراد مختلف در عرصه دعوت نيز استفاده مطلوب شود تا روند تبليغ به نتايج قابل قبول بينجامد.

موسى با شناخت كامل شرايط موجود، (از وضعيت خود تا قدرت و شوكت مخالفان و جهل و خرافه حاكم بر مردم) خواهان پشتيبانى و همراهى هارون شد و حتى مقام نبوت را از خداوند برايش طلبيد؛ وَاجْعَلْ لِى وَزِيراً مِنْ أَهْلِى * هرُونَ أَخِى * أُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى * وَأَشْرِكْهُ فِى‏أَمْرِى؛(1) و براى من دستيارى از كسانم قرار ده، هارون، برادرم را، پشتم را به او استوار كن و او را شريك كارم گردان.

برادر موسى، هارون نيز شخصيتى بزرگ، دنيا ديده و خداجو و موحد بود كه با گفتارى شيوا، دلنشين و منطقى استوار مى‏توانست به‏خوبى از عهده حمايت موسى برآيد و ضمن دادن اطمينان بيشتر به موسى، در مسير دعوت، او را از مشورت‏ها و چاره جويى‏هاى خود بهره‏مند سازد و در صورت وجود كمبودها و نواقص، آنها را مرتفع نمايد.

وَ أخى هارونَ هو أفصحُ مِنِّى لِساناً فأرْسِلْهُ مَعِى رِدْءاً يُصَدِّقُنى؛(2) و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند.

اینجا بود که حضرت موسى، تكليف دعوت فرعون را بر خود سنگين يافت و از خداوند شرح صدر و تسهيل امر را خواستار شد و از خداوند مسألت نمود كه برادرش هارون را كه از وى فصيح‏تر است، به معاضدت او مبعوث گردد و وزير او باشد. دعاى او مستجاب گرديد و همراه برادرش هارون روى به مصر آورد.(3)

چنانکه از ظاهر آیه بر می آید، موسی (ع) بدلیل شناختی که از وضعیت فرعونیان و میزان تأثیرگذاری فصاحت و شیوایی بیان در امر تبلیغ داشت، از خداوند درخواست نمود؛ برادرش هارون را که از وی در زبان و بیان، فصیح تر و شیواتر سخن می گوید همراهش سازد، این بدان معنا نیست که موسی (ع) لکنت زبان داشته، بلکه عبارت "افصح منی"، که از باب افضل و تفضیل است بوضوح گواه آنست که فقط و فقط، زبان هارون فصیح تر از موسی (ع) بوده است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی________________________________________
1 - طه (20) آيات 29 - 32.
2 - قصص (28) آيه 34.
3 - محمد خزائلى، اعلام قرآن، ص 620، بنقل از کتاب اسوه هاى قرآنى و شيوه هاى تبليغى آنان، مصطفی عباسی مقدم، با کمی تغییر و اضافات.



نظر شهید مطهری در کتاب سیری در سیره ی نبوی در این باره:
پیامبران حتی نقص ظاهری و فیزیکی نداشتند ، نه که اینها نقص است نه .. اینها نقص نیست .. این به خاطر آن است که مثلاً یکی نیاید بگوید چرا تو که پیامبری خدا یکی از دست هایت را ازت گرفته ؟ چرا نابینایی و چرا ... ؟؟؟

ehsan24;54537 نوشت:
نظر شهید مطهری در کتاب سیری در سیره ی نبوی در این باره:
پیامبران حتی نقص ظاهری و فیزیکی نداشتند ، نه که اینها نقص است نه .. اینها نقص نیست .. این به خاطر آن است که مثلاً یکی نیاید بگوید چرا تو که پیامبری خدا یکی از دست هایت را ازت گرفته ؟ چرا نابینایی و چرا ... ؟؟؟

نمی شود گفت لکنت به معنای امروزی داشته است از طرفی مشکل حرف زدن زبانی موسی نقص ظاهری و فیزیکی که نبوده بلکه شاید قدرت سخنوری و فن خطابه را خوب نداشته

و یا فقط موقع حرف زدن در میان جمع دچار مشکل سخنوری می شده ولی در شرایط عادی مشکلی نداشته است

که گفته است

[="red"] وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي[/](طه/27)

و از زبانم گره بگشاي

[="blue"] وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءًا يصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يكَذِّبُونِ[/](القصص/34)

و برادرم هارون از من زبان‏آورتر است پس او را با من به دستياري گسيل دار تا مرا تصديق کند زيرا مي‏ترسم مرا تکذيب کنند

دوستان بزرگوار مطالب زیبایی را نقل کرده بودند که همه اش خواندنی بود.
بنده اینجا اشاره ای به داستان حضرت موسی در تاریخ راجع به این موضوع می کنم و البته در صدد تایید یا رد داستان نیستم . فقط جهت اطلاع است.

قول الله عز و جل:
« فرددناه الى أمه كي تقر عينها و لا تحزن» فاتخذه فرعون ولدا فدعى ابن فرعون فلما تحرك الغلام ارته أمه آسيه صبيا، فبينما هي ترقصه و تلعب به إذ ناولته فرعون، و قالت: خذه قره عين لي و لك، قال فرعون:
هو قره عين لك و لا لي قال عبد الله بن عباس: لو انه قال: و هو لي قره عين
إذا لآمن به، و لكنه ابى، فلما اخذه اليه أخذ موسى بلحيته فنتفها، فقال فرعون: على بالذباحين، هذا هو! قالت آسيه: «لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا»، انما هو صبى لا يعقل، و انما صنع هذا من صباه، و قد علمت انه ليس في اهل مصر امراه احلى منى، انا أضع له حليا من الياقوت، و أضع له جمرا، فان أخذ الياقوت فهو يعقل فاذبحه، و ان أخذ الجمر فإنما هو صبى، فأخرجت له ياقوتها فوضعت له طستا من جمر، فجاء جبرئيل فطرح في يده جمره فطرحها موسى في فيه فاحرق لسانه، فهو الذى يقول الله عز و جل: «و احلل عقده من لساني يفقهوا قولي »[=&quot][1]

خداوند متعال در قرآن فرمد : ما موسی را به مادرش برگرداندیم. و فرعون نیز او را پسر خود به حساب می آورد به و موسی « پسر فرعون » می گفتند. زمانی که پا گرفت، یعنی بچه ای شد که می توانست راه برود، مادر موسی او را به آسیه داد ، موسی هم بازی گوشی می کرد. آسیه موسی را به فرعون داد گفت این نور چشممان را بگیر. فرعون گفت این نور چشم تو است نه من. ابن عباس در تفسیر این کلام می گوید اگر فرعون گفته بود او نور چشم من هم هست مومن شده بود. اما نگفت. وقتی که فرعون موسی را از آسیه گرفت و بغل کرد، موسی ریش فرعون را گ رفته و کند، فرعون گفت به جلادان بگویید بیایند که این همان پسری است که کاهنان گفتند حکومت مرا سرنگون خواهد کرد و باید کشته شود. آسیه گفت این بچه را نکش ، به دردمان می خورد و می تواند بچه ما باشد .این بچه است و همی فهمد چه می کند و این کار را از بچه گی اش کرد . تو می دانی که من در مصر بیشتر از همه زنان زیورآلات دارم، برای امتحان بچه ما زیورآلاتی از یاقوت و ذغال داغی در مقابلش در طشتی می ریزیم اگر یاقوت ها را برداشت معلوم می شود که این کودک می فهمد و حق با توست و اگر ذغال را برداشت معلوم است که او نمی فهمد. آسیه یاقوتهایش را به همران ذغال داغی در طشتی ریخت و جلوی موسی گذاشت، جبرئیل نازل شد و ذغال را بداشته به دست موسی داد و موسی هم ذغال داغ را روی زبانش گذاشت و زبانش سوخت و لکنت پیدا کرد. به همین خاطر می گفت ، بار پروردگارا از زبان من گره را باز کن.


[=&quot][1] - تاریخ طبری، طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت : دار التراث، 1387ق ، ج 1 ص 390 .


باسلام وعرض ادب به همگی شما دوستان:

شاید این برادشت ها(لکنت زبان موسی) بخاطرمنظور حضرت موسي(ع) از اين سخن باشد كه فرمود «[خدايا] گره از زبانم بگشا تا سخنان مرا درك كنند.» [طه/27و28] .

در حلی که با کمی دقت متوجه می شویم که جمله دوم، جمله اول را تفسير مي كند و از آن، روشن مي شود كه منظور از گشوده شدن گره زبان اين نبوده است كه زبان موسي(ع) بخاطر سوختگي در دوران طفوليت يكنوع گرفتگي داشته (آنگونه كه بعضي از مفسران از ابن عباس نقل كرده اند) .بلكه منظور گره هاي سخن است كه مانع درك و فهم شنونده مي گردد، يعني آنچنان فصيح و بليغ و گويا سخن بگويم كه هر شنونده اي منظور مرا به خوبي درك كند.

پاورقي:

قصه هاي قرآن حضرت آيت الله مكارم شيرازي

موضوع قفل شده است