آموزش گام به گام صرف و نحو

تب‌های اولیه

125 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

روح بخش;335024 نوشت:

سلام علیکم
سؤالات خود را در گروه زبان قرآن مطرح کنید!
با تشکر
http://www.askdin.com/group72.html

سلام

خیلی ممنون و متشکرم. درس من کمی جلوتر هست . جلوتر که رفتید انشالله سوالاتمو میپرسم . اجرکم عندالله :Doaa:

بسم الله الرحمن الرحیم
ن والقلم و ما یسطرون
سلام و درود خدمت همه دوستان و جناب روح بخش عزیز .

بنده از مدتها پیش دنبال جزوه صرف و نحو عربی هستم.
از جناب روح بخش عزیز بخاطر اینکار صمیمانه تشکر می کنم
ولی متاسفانه فرصت ندارم که هرروز به این تایپیک بیام و مباحث را درس به درس دنبال کنم
از دوستان اگه کسی جزوه ای دراین رابطه بصورت فایل ورد یا پی دی اف داره ممنون میشیم اگه در اختیار ما هم بذاره.
موفق باشید...

Aviny;336471 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
ن والقلم و ما یسطرون
سلام و درود خدمت همه دوستان و جناب روح بخش عزیز .

بنده از مدتها پیش دنبال جزوه صرف و نحو عربی هستم.
از جناب روح بخش عزیز بخاطر اینکار صمیمانه تشکر می کنم
ولی متاسفانه فرصت ندارم که هرروز به این تایپیک بیام و مباحث را درس به درس دنبال کنم
از دوستان اگه کسی جزوه ای دراین رابطه بصورت فایل ورد یا پی دی اف داره ممنون میشیم اگه در اختیار ما هم بذاره.
موفق باشید...


سلام علیکم
صرف مقدماتی
اصول تجزیه
نحو مقدماتی
اصول ترکیب
توضیح این که کتابهای به ترتیب باید مورد آموزش قرار گیرد.
در یادگیری زبان قرآن موفق باشید!

سلام علیکم
همه دوستانی که در ارائه تمرینات کوتاهی می کنند مسؤول به تأخیر افتاده ارائه دروس هستند!
تا زمانی که ارائه تمرینات از طرف اعضاء گروه زبان قرآن به حد نصاب نرسد، درس بعدی بارگزاری نخواهد شد!
لذا دوستان همت کنند!
موفق باشید

[=Times New Roman]طرح آموزش صرف و نحو کاربردی (مخصوص دوستان اسکی)[=Times New Roman]
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
درس 6 صرف / مرحله سوم (قواعد اعلال 1)

برای بررسی قواعد اعلال هم از روش سنتی (مثل کتاب صرف میر) بهره گرفته شده است و هم از روشهای جدید. به این ترتیب که مبنای کار را بر بررسی بابهای ثلاثی مجرد و مزید هریک از انواع فعل معتل قرار داده شده است و در حین بررسی اگر نیاز مند به قانون باشد، قانون مربوطه ذکر می گردد.
مثال
مثال، فعل يا اسمى است كه فاء الفعل آن حرف علّه باشد و به دو قسم واوى و يایی تقسيم مى‏شود:
مثال واوى
مثال واوى از باب فعَل يفعِل: الوعد، وعده كردن.
مجرد:
صرف اجمالى: وَعَدَ، يَعِدُ، لِيَعِدْ، عِدْ، لايَعِدْ، لايَعِدُ، لم يَعِدْ، واعِدٌ، مَوعودٌ.
ماضى معلومِ معتل الفاء، مثلِ فعلِ صحيح صرف مى‏شود و به همين خاطر نام آن را مثال گذاشته‏اند.
* قانون اول مثال واوى: فاءالفعلِ مضارعِ معلوم از باب يفعِل حذف مى‏شود. (يَوعِدُ- يَعِدُ، يَورِمُ - يَرِمُ[1]).
در مضارع مجهول، واو به جاى خود باز مى‏گردد، زيرا كسره عين الفعل زايل شده است. (يَوعِدُ - يُوعَدُ).
قانون دوم مثال واوى: در تمام مصدرهاى مثال از باب فعَل يفعِل، بجاى فاء الفعل (ة) به آخر آن اضافه‏ مى‏شود و عين الفعل مكسور مى‏شود. (وِعْد - عِدَة. وِصْل - صِلَة[2]).
در بعضى از مصدرهاى بر وزن‏ فَعْل نيز اين جايگزينى شنيده شده است. (سَعَة، سِعَة. ضَعَة، ضِِِِعَة).
* قانون تعويض: گاهى بعض از حروف اصلى ثلاثى حذف شده و بجاى آن حرفى ديگر مى‏آيد كه مي توان ‏با مراجعه به كلمات همجنس، پى به اين جابجایى برد. (وِعْد - عِدة. جمع: وُعود. سَمْو - إسم. اسم مفعول: مُسمّى. جمع: أسماء. مصغر: سُمَيَّة. بنو- إبن. جمع مكسر: أبناو- أبناء. لُغَو - لغة. اسم منسوب: لُغَوِىّ. شَفَه - شَفَة. جمع: شِفاه. سنو - سنة. جمع: سنوات. كَرَو - كُرَة.منسوب:كُرَوِىّ).
* قانون اول عمومى اعلال: واوِ ساكن ماقبل مكسور، قلب به ياء مى‏شود. (مِوْعاد - ميعاد. إوْعاد - إيعاد. إيجَلْ. إيضاع. إستيضاع. إيرام. [قَوَلَ - قُوِل §[3]] قِوْلَ - قيلَ.
مزيد:
1) أوعَدَ، يُوعِدُ، إيعاد. (وعده دادن، وعيد دادن). 2) تَوَعَّدَ، يَتَوَعَّدُ، تَوَعُّد. (وعيد[4] دادن). 3) تواعَدَ، يَتواعَدُ، تواعُد. (هم وعده ‏شدن). 4) إتَّعَدَ يَتَّعِدُ إتِّعاد. (قبول نمودن وعده). 5) إسْتَوعَدَ، يَستوعِدُ، إستيعاد. (طلب نمودن وعده).
مثال واوى از باب فعِل يفعَل: الوَجْل، ترسيدن.[5].
مجرد:
صرف اجمالى: وَجِلَ، يَوْجَلُ، لِيُوجَلْ، إيْجَلْ، لايَوْجَلْ، لايوجَلُ، لم يَوجَلْ، واجِلٌ.
مزيد:
1) أوجَل يُوجِل إيجال (ترساندن). 2) واجَلَ يُواجِلُ مواجَلَة. (واجَلَ زيدٌ عمراً. در ترسيدن، زيد بر عمرو غلبه‏كرد).
مثال واوى از باب فعَل يفعَل: الوَضْع، پست نمودن. نهادن.[6]
مجرد:
صرف اجمالى: وَضَعَ، يَضَعُ، لِيَضَعْ، ضَعْ، لايَضَعْ، لايَضَعُ، لم يَضَعْ، واضِعٌ[7]، مَوْضوعٌ[8].
مزيد:
1) وَضَّعَ، يُوَضِّعُ، توضيع. (به درد آوردن، صداى زير داشتن). 2) واضَعَ، يُواضِعُ، مواضَعَة و وِضاع. (موافقت كردن). 3) أوضَعَ، يُوضِعُ، إيضاع. (سرعت داشتن و سرعت دادن). 4) تَواضَع، يَتواضَع، تَواضُع. (فروتن بودن). 5) إتَّضَع، يَتَّضِع، إتِّضاع. (خود را فروتن نشان دادن). 6) إستوضَعَ، يستَوْضِعُ، إستيضاع.[9] (طلب پایین آمدن).
مثال واوى از باب فعِل يفعِل: الوَرْم، آماس و ورم كردن.
مجرد:
صرف اجمالى: وَرِمَ، يَرِمُ، لِيَرِمْ، رِمْ، لايرِمْ، لايرِمُ، لم يَرِمْ، وارِمٌ.
مزيد:
1) تَوَرَّم، يتورَّم، تورُّم. (باد كردن بخاطر مرض). 2) ورَّم، يُوَرِّم، تَورِيم. (باعث تورم شد). مُوَرَّم. (هيكل‏مند). 3) أورَم، يورِم إيرام. (خشمگين ساخت).
مثال واوى از باب فعُل يفعُل: الوَسْم. (زيبا بودن)[10].
مجرد:
صرف اجمالى: وَسُمَ، يَوْسُمُ، لِيَوْسُمْ، أُوسُمْ، لايوْسُمْ، لايَوْسُمُ، لم يَوْسُمْ، واسِمٌ.

مثال يایی
مثال يایی از باب فعَل يفعِل: اليَسْر، نرم و مطيع شدن و يا از طرف چپ‏آمدن.[11]
مجرد:
صرف اجمالى: يَسَرَ، يَيْسِرُ، لِيَيْسِرْ، إيْسِرْ، لاييْسِرْ، لاييْسِرُ، لم يَيْسِرْ، ياسِرٌ، ميسورٌ به.
ماضى و مضارع مجهول: يُسِرَ به، يُوسَر به[12].
* قانون مثال يایی: ياءِ ساكن، ماقبل مضموم (ـُيْ) قلب به واو مى‏شود، مشروط بر اينكه فاء الفعل باشد. (يُيْسَرُ به § يُوسَرُ به. مُيْسِرٌ به § مُوسِرٌ به).
مزيد:
1) ياسَر، يُياسِر، مُياسَرَة[13] (گرفتن كسى از طرف چپش). 2) تَياسَر يتياسَر تياسُر. (بمعنى مياسَرَة).
مثال يایی از باب فعُل يفعُل: اليُمْن. مبارك بودن.[14]
صرف اجمالى: يَمُنَ، يَيْمُنُ، لِييمُنْ، أُومُن، يامِنٌ، ميمونٌ.
مثال يایی از باب فعِل يفعَل و فعِل يفعِل: اليَأس نااميد شدن.[15]
صرف اجمالى: يئِس، ييئَس، لييئَسْ، إيئَسْ، يائسٌ، ميئوسٌ.
معتل الفاء از باب فعَل يفعُل در لغت فصيح نيامده است.
تمرین:
کلمات زیر را تجزیه نموده و [=Times New Roman][=Times New Roman]سه فعل ماضی، مضارع و امر این کلمات را صرف کنید:
أوبار، موبِق، وابل، أوتاد، وُثقى، أوثان، لأجِدَنَّ، أوجَسَ، واجفة، تَوَجَّهَ، إحدى، مُستودِع، ذَرْ، ميراث، أورَدَ، أوزار، زِنوا، سِعة، إتّسَقَ، سَنَسِمُ، يُوصَل، عِظْ، موفور، توفيق، ميثاق، إستوقَدَ، تُوَقِّروا، قِفوا، متوكِّلين، يُولَج، لم‏يلِدْ، أَهَبُ، وهّاج، لاتهِنوا. يَذَرُون يابِسٌ، نُيَسِّرُ، أيقاظ، يقين، أَيمان، يَنْعُه، قَرْنَ، لَنْ يَتِرَكُمْ.

[1] البته از باب يفعَل در چند فعل محدود نيز حذف شنيده شده‏است مثل: يسَع، يضَع، يقَع، يدَع، يرَع، يطَأ، يذَر و يهَب.

[2] باستثناء كلمه وِزْر.

[3] كلماتى كه داخل كروشه [] وجود دارد حالات قبل يا بعد كلمه خارج از كروشه است كه تغييرات آنها در قوانين قبلى يا بعدى ‏ذكر شده و فعلاً مدّ نظر نمى‏باشد.

[4] وعد، خبر خوشايند است و وعيد خبر ناخوشايند.

[5] اين فعل از باب ديگر نيز استعمال شده است: 1) فعَل، يفعُل، فَعْل بمعناى ترسيده‏تربودن. (وَجَلَ زيدٌ عمراً. زيد از عمرو بيشتر ترسيد. 2) فعُل، يفعُل، وَجالة. بمعناى پير شدن. جمع: وُجول. يعنى شيوخ).

[6] اين فعل از دو باب ديگر نيز آمده است: 1) فعِل، يفعَل، مصدر: ضِعَة، وَضِعَة، وضيعة. يعنى: زيان بردن در تجارت). 2) فعُل‏، يفعُل مصدر: ضِعَة، وَضِعَة، وَضاعة. يعنى: پست بودن در اصل و نسب).

[7] إمرئةٌ واضعٌ. يعنى: زنى كه حجاب ندارد، يا زنى كه زايمان نموده است. (علت اين كه، واضِعٌ، در مطابقت با أمرئةٌ، مؤنث‏ نشده است اين است كه صفت واضِع، مخصوص زنان است مثل حامِل و حائِض).

[8] الاحاديثُ الموضوعةُ. يعنى: سخنان جعلى و مختلِق.

[9] فعل وَضَعَ، در باب استفعال، براى متعدى شدن، نياز به حرف جر دارد. (إستَوضَعَ زيدٌ من عمروٍ. يعنى: زيد از عمرو خواست كه پائين بيايد).

[10] اين فعل از باب فعَل يفعِل نيز آمده است، به معناى علامت گذاردن بوسيله داغ نمودن. مشتقات: وَسْم (علامت). موسِم (اجتماعات مردم و بيشتر براى اجتماع حج استعمال مى‏شود). توسَّم. (خواستار علامتش شد). إتَّسَمَ. (براى خود علامتى قرارداد). وِسام. (مدال). وَسْمِىّ. (اول باران بهار). مَيْسَم. (ابزار علامت گذاشتن).

[11] اين فعل از باب فعُل يفعُل نيز آمده است به معناى آسان شدن و يا كم بودن. مشتقات: يُسْر و مَيسَُِرة (آسان شدن، آسانى)، يَسير و ميسور (آسان)، يَسير (كم)، يَسَّرَ (آسان نمود)، مُوسِر (كسى كه طلب براى او سخت نيست. جمع: مياسير)، تيسَّر (آسان شد، سبز گشت، سرد شد، آماده گشت)، تياسَر (به نرمى با هم رفتار كردند)، مَيْسِر (قمار).

[12] طبق قانون مجهول نمودن فعل لازم. مراجعه شود به بحث فعل مجهول.

[13] مصدر باب مفاعله در مثال يایی تنها بر وزن مفاعله مى‏آيد نه فِعال (ميامَنَه).

[14] اين ماده تنها از باب فعِل يفعِل نيامده و علاوه بر معنى فوق به معنى از راست آمدن نيز مى‏باشد.

[15] دو نكته: 1) معنى ديگر اين ماده و البته مرتبط با معنى اول، يائسه شدن زن، مى‏باشد سن يائسگى براى زن بين 50 و 60 است كه در اين سن زنان از بچه‏دار شدن نااميد گشته و از نظر فقهى زنانِ يائسه، اگر خون ماهانه ببينند اين خون حيض‏ نبوده بلكه استحاضه است. 2) ماده أيس كه با اسم مفعول آن (مأيوس) بيشتر آشنا هستيم، احتمالاً مقلوب از يأس باشد و بر اين اساس به زن يائسه، آئِسه نيز اطلاق مى‏شود.

با تشکر
ببخشید تمرین های درس مجهول رو میشه بفرمایین

_adamas_;348241 نوشت:
با تشکر
ببخشید تمرین های درس مجهول رو میشه بفرمایین

سلام علیکم
متوجه منظورتون نمیشم!

سلام علیکم
دوستان توجه کنند، تمرین درس 6 از مرحله سوم صرف تغییراتی نموده است. مراجعه کنید.

با سلام و احترام

برای شرکت در کلاسهای آموزش صرف و نحو چکار باید انجام دهیم؟

سپاس :Gol:

game over;351422 نوشت:
با سلام و احترام

برای شرکت در کلاسهای آموزش صرف و نحو چکار باید انجام دهیم؟

سپاس :Gol:


سلام علیکم
باید از درس اول شروع به مطالعه کنید و تمرینهای هر درس را انجام دهید و بعد آنها را در گروه زبان قرآن بخض تمرین ارائه دهید تا مورد ارزیابی قرار گیرد همچنین اکر سؤالی درباره دروس و یا تمرینات داشتید در بخض سؤال از استاد مطرح کنید.
موفق باشید.
http://www.askdin.com/group72.html

دوستان زبان قرآن سلام علیکم
ان شاء الله از این ببعد با توجه به حجم درسی که بارگذاری می شود، زمان درس بعدی را پس از هر درس، مشخص می کنیم!
درس هفتم از مرحله سوم صرف که در پست بعدی آماده است دو هفته فرصت خواهید داشت تا آن را بدرستی فراگرفته و تمرینات آن را حل کنید!
ان شاء درس هشتم از مرحله سوم صرف دو هفته دیگر گذاشته خواهد شد!
امیدوارم با این شیوه سختی که من برای تدریس دارم بسازید که یقین بدانید با این شیوه شما به آرزوی خود که یادیگری زبان قرآن است - ان شاء الله خواهید رسید!

درس 7 صرف / مرحله سوم (قواعد اعلال 2)

اجوف
اجوف فعل يا اسمى است كه عين الفعل آن حرف علّه باشد و به دو قسم واوى و يایی تقسيم مى‏ شود:
اجوف واوى
اجوف واوى از باب فعَل يفعُل: القول. گفتن.[1]
مجرد:
صرف اجمالى: قالَ، يَقُولُ، لِيَقُلْ، قُلْ، لايقُلْ، لايَقولُ، لم يَقُلْ، قائِلٌ، مَقولٌ.
* قانون دوم عمومى اعلال: حرف علّه در التقاء ساكنين حذف مى‏شود[2]. ([قاْلْنَ - قَلْنَ] - قُلْنَ. يَقُوْلْنَ - يَقُلْنَ. لِيقوْلْ - ليقلْ. [تَقُولُ - ] قُولْ - قُلْ. [تَخافُ -] خَافْ - خَفْ. [تَبِيعُ -] بِيْعُ - بِعْ.
التقاء ساكنين در چهار مورد جائز است:
1) به هنگام وقف در كلماتى كه حرف ما قبل آخر آنها ساكن است. (كلُّ نفسٍٍ ذائقةُ المَوْتِْ. هر كسي چشنده مرگ است).
2) هر كلمه‏اى كه ما قبل آخرش ساكن بوده و تركيب نشده باشد (در جمله نيامده باشد). (زيْدْ. بكْرْ[3]).
3) زمانى كه همزه ألْ، قلب به الف شود، بعد از همزه استفهام. (أَ أَلله - آلله، أَ أَلآن - آلآن).
4) حرف اول از دو حرف ساكن لين بوده و حرف دوم مدغم. (ضالِّين. أتحاجُّونَنِى. دابّة. يضربانِّ).
* قانون سوم عمومى اعلال: هر گاه حرف علّه و ماقبلش هر دو متحرك و لااقل يكى از آنها مفتوح باشد حرف عله، متناجس با حركت ماقبل مى‏ شود. (قَوَلَ - قالَ. خَوِفَ - خافَ. بَيَعَ - باعَ. دَعَوَ - دَعا[4].

  • فعلهاى اجوفى كه بر عيب و رنگ دلالت مى‏كنند اگر به باب افعال روند در حرف علّه آنها اعلالى رخ نمى‏ دهد، چنانچه‏ در ثلاثى مجرد آنها نيز اعلالى صورت نمى‏ گرفت. (اَعْوَرَ. اَسْوَدَ).
  • قانون فوق در اجوفِ بابِ افتعال اگر به معنى مشاركت باشد جارى نميشود. (اِزْدَوَجَ عَلىٌّ و فاطمةُ وَ اعْتَوَنا[5]. ازدواج نمودند علي و فاطمه و به هم كمك نمودند).
* قانون اول اختصاصى اجوف: چنانچه مضارعِ معلومِ اجوف، بر وزن يفعُل باشد، فاء الفعل ماضى آن از صيغه ششم به بعد مضموم شده و الا مكسور مى‏ گردد. (قُلْنَ. يَقول. خِفْن. يَخاف. بِعْن .يبيع).
* قانون دوم اختصاصى اجوف: حرف عله متحرك اگر عين الفعل واقع شود و ماقبلش حرف صحيح و ساكن باشد حركتش به ما قبل داده مى‏ شود. (يَقْوُلُ - يَقولُ. يَبْيِعُ - يَبيعُ. يَخْوَفُ _ يَخَوفُ [- يَخاف]. يُقْوَل - يُقَول [- يُقال]. مَقْوَل - مَقَول [- مَقال]. مَقْوُولٌ - مَقُوولٌ [- مَقولٌ]. يُقْوِل - يُقِوْل [- يُقيل]. مُقْوِلٌ - مُقِوْلٌ [- مُقيلٌ]. يُبْيَع - يُبَيْع [- يُباع]. مَعْيَش - مَعَيْش [- مَعاش). مَبْيُوعٌ - مَبُيْوْعٌ [- مَبُوعٌ - مَبِوْعٌ - مَبيعٌ. مَهْيَبَة -مَهَيْبَة [- مصدر ميمي: مهابة).

  • استثناء شده هاي قانون فوق:
1) اسم آلت. (مِقْوَد. مِخْيَط).
2) جمع قِلّه. (أدْوُر . جمعِ دار، أعْيُن. جمعِ عين، أنْياب. جمعِ‏ ناب، أسْوِرة. جمعِ سِوار، أحوال و أحْوِلَة. جمعِ حَول و حال).
3) أفعَل تفضيل. (أهون).
4) أفعَل صفت مشبهه. (أبيض).
5) صيغه تعجب. (ما أقْوَمَ زيداً و أقْوِمْ بزيدٍ).
6) بعضى كلمات اجوف در باب استفعال اعلال نشده‏ اند، مثلاً إستجور و إستجوب به دو صورتِ اعلال شده (استجار و استجاب) و اعلال نشده بكار رفته و إستحوذ بدون اعلال‏ استعمال شده است.
* قانون چهارم عمومى اعلال: هرگاه واو و ياء بعد از الف زائده قرار گيرد تبديل به همزه مى‏ شود. (قاوِلٌ - قائِلٌ. خائف. بائع. اجراى - اجراء. رِضاء. لقاء. ولاء. اخاء. انحناء. انزواء. استدعاء. استيلاء. استغناء. اعتناء. اشتهاء. استواء. ابتداء. انشاء. امضاء. ارضاء. ايفاء. اغواء).

  • اين قانون در باره هر جمعى كه بعد از الف جمع داراى دو حرف متحرك باشد نيز صادق است بشرط اينكه حرف ‏سوم مفردش مدّ زائد باشد. (عجاوز . جمعِ عجوز. - عجائز. عقايد. جمعِ عقيدة. - عقائد) و اگر حرف مد اصلى باشد قانون ثابتى وجود ندارد. (منائر. مكائد. مصائب. مصائد. معايش. جداول. محاول. مفوز. مساوف. مضايق. مخايل. مسايل. جمعِ مَسيل).
* قانون پنجم عمومى اعلال: علّه مضموم يا مكسور اگر در اثناء كلمه واقع شوند[6] و عين الفعل و يا لام ‏الفعل باشند و ماقبلشان حرف صحيح و متحرك باشد پس از سلب حركت ماقبل، حركتشان به ماقبل داده مى‏ شود. (قُوِلَ - قِوْلَ[- قيل]. بُيِعَ - بِيْع [- بيعَ])[7].
* قانون سوم اختصاصى اجوف: چنانچه اجوف واوى بر وزن فِعال جمع بسته شود واو قلب به ياء مى‏ شود. (رواض. جمعِ روضة. - رياض. صيام. ثياب).
صرف مرورى فعل معلوم:
ماضى: ص1 [قَوَلَ -] قال، ص6 [قاْلْنَ - قَلْنَ -] قُلْنَ.
مضارع: ص1 [يَقْوُلُ -] يَقول، ص6 [يَقْوُلْنَ - يَقُوْلْنَ -] يَقُلْن.
امر: ص1 [لِيَقُوْلْ -] لِيَقُلْ، ص7 [قُوْلْ -] قُلْ.
اسم فاعل: ص1 [قاوِلٌ -] قائِلٌ.
صرف مرورى فعل مجهول:
ماضى: ص1 [قُوِلَ - قِوْلَ -] قيل، ص6 [قيْلْن - قِلْن] قُلْن[8].
مضارع: ص1 [يُقْوَلُ -] يُقال، ص6 [يُقاْلْنَ -] يُقَلن.
امر: ص1 [لِيُقاْلْ -] لِيُقَلْ، ص6 [لِتُقاْلْ -] لِتُقَلْ.
اسم مفعول: ص1 [مَقْوُولٌ - مَقُوْوْلٌ -] مَقُولٌ.
مزيد:
1) قَوَّلَ، يُقَوِّل، تقويل[9] (آموختن يا امر نمودن به گفتن). 2) أقال، يُقيل، مقاولة (آموختن يا امر نمودن به گفتن)، 3) قاوَلَ، يُقاوِل، مُقاوَلة. (مجادله ‏نمودن). 4) تَقَوَّل، يتقَوَّل، تقوُّل. (دروغ بستن)، إقتال، يَقتِيل، إقتيال. (اختيار كردن).
اجوف واوى از باب فعَل يفعَل؛ الخَوف. ترسيدن.
مجرد:
صرف اجمالى: خافَ، يَخافُ، لِيَخَفْ، خَفْ، لايخَفْ، لايخافُ، لم يَخَفْ، خائِفٌ، مخوفٌ مِنه[10].
مزيد:
1) خَوَّف، يُخَوِّف، تخويف. (ترساندن). 2) خاوَف، يخاوِفُ، مخاوَفَة. (بيشتر ترسيدن). 3) أخافَ، يُخاف، ‏إخافة. (تخويف). 4) تخَوَّفَ، يتخَوَّف، تخوُّف (ترسيدن).
* قانون چهارم اختصاصى اجوف: در مصدر اجوف، باب افعال و استفعال، پس از اينكه عين الفعل بجهت ‏اجراى قواعد اعلال حذف شد بجاى آن (ة) در آخر آورده مى‏شود. (إِخْواف [- إِخَوْاف - إِخاف] - إخافة. إقوال - إقالة. إستقامة. إستعاذة. إستفادة. إعادة.
صرف مرورى فعل معلوم:
ماضى: ص1 [خَوَفَ -] خاف، ص6 [خاْفْنَ -] خِفْن.
مضارع: ص1 [يَخْوَفُ -] يَخاف، ص6 [يَخافْنَ -] يَخَفْنَ.
امر: ص1 [لِيَخاْفْ -] لِيَخفْ، ص7 [خاْفْ -] خَفْ.
اسم فاعل: ص1 [خاوِفٌ -] خائِفٌ.
صرف مرورى فعل مجهول:
ماضى: ص1 [خُوِفَ - خِوْفَ -] خيفَ، ص6 [خيْفْنَ -] خِفْن.
مضارع: ص1 [يَخْوَفُ -] يُخاف، ص6 [يُخاْفْنَ -] يُخَفن.
امر: ص1 [لِيُخاْفْ -] لِيُخَفْ، ص7 [لِتُخاْفْ -] لِتُخَفْ.
اسم مفعول: ص1 [مَخْوُوفٌ منه[11] - مَخُوْوْفٌ منه -] مَخُوفٌ منه.

اجوف يایی
اجوف يایی از باب فعَل يفعِل: البيع. خريدن و فروختن. فعل متعدي:
مجرد:
صرف اجمالى: باعَ، يَبيعُ، لِيَبِعْ، بِعْ، لايَبِعْ، لايبيعُ، لم‏يَبِعْ، بائِعٌ، مبيعٌ.
* قانون ششم عمومى اعلال: در مواردى ضمه قبل از علّه تبديل به كسره مى‏ شود اين موارد عبارتند از:


  1. اسم مفعول از اجوف يایی. ([مَبْيوعٌ - مَبُيْوْعٌ -] مَبُوْعٌ - مَبِوْعٌ [- مَبيعٌ]).
  2. اسم مفعول ناقص. ([مَرْضُوْوٌ -] مَرْضُوٌّ - مَرْضِوٌّ [- مَرْضِىٌّ]. [مَرْمُوْىٌ -] مَرْمُىٌّ - مَرْمِىٌّ).
  3. جمع بر وزن فعول. ([عَصُوْوٌ -] عَصُوٌّ - عَصِوٌّ [- عَصِىٌّ]).
  4. جمع اسماء جامد بر وزن أفْعُل. (أدْلُو - أدْلِو [- أدْلى]).
  5. مصدر باب تفعل. (ترجُّو - ترجِّو [- ترجّى][12]).
  6. مصدر باب تفاعل. (تعالُو - تعالِو [- تعالى][13]).
صرف مرورى فعل معلوم:
ماضى: ص1 [بَيَعَ -] باع، ص6 [باْعْنَ - بَعْنَ -] بِعنَ.
مضارع: ص1 [يَبْيِعُ -] يبيع، ص6 [يَبِيْعْنَ -] يبعْن.
امر: ص1 [ليَبِيْعْ -] لِيبِعْ، ص7 [بِيْعْ -] بِعْ.
اسم فاعل: [بايِعٌ -] بائِعٌ.
صرف مرورى فعل مجهول:
ماضى: ص1 [بُيِعَ -] بيعَ، ص6 [بَيْعْنَ -] بِعْنَ.
مضارع: ص1 [يُبْيَعُ -] يُباع، ص6 [يُباْعْنَ -] يُبَعْنَ.
امر: ص1 [لِيُباْعْ -] لِيُبَعْ، ص7 [لِتُباْعْ -] لِتُبَعْ.
اسم مفعول: ص1 [مَبْيُوعٌ - مَبُيْوْعٌ - مَبُوْعٌ - مَبِوْعٌ -] مَبيعٌ.

  • كلمه بِعْنَ از نظر لفظ، مشترك بين صيغه ششم ماضى معلوم، ماضى مجهول و همچنين صيغه دوازدهم‏ امر است و تفاوت در ريشه اعلال نشده اين كلمه است كه به ترتيب بَيَعْنَ، بُيِعْنَ و بيعْنَ مى‏ باشد.
  • معتل العين از سه باب فروع[14] نيامده است.

نمونه‏ هاى قرآنى
(اجوف)
يَبِيتون، أن تبيدَ، تَبْيَضُّ، يَتيهُون، أثابَهم، ثَيِّبات، إخترْناهم، مُختال، مُرِيب، تَزِيدونَنى، وازّيّنَتْ، أضاعوا، طِبن، مَعاش، أفَضْتم، كِدتَ، فكِيدونِ، كالُوهم، لَسْتُنّ، أَلَنّا، إمتازوا، أنبْنا، سَيَنالُهم، طيِّب، مَدينينَ. أبواب، تَبور، بال، مَتاب، أثابَهم، فأثَرْن، مُجِيب، جِياد، فأجِرْه، فجاسُوا، خُضْتم، لاتَخافِى، خافونِ، خَوَّلناه، لم أَخُنْه، تُدِيرونَها، نُداوِلُها، ما دُمتُ، زُرتم، فما زِلْتم، فَأشارَتْ، أطيعونِ، عُذتُ، فأعِينُونِى، سِيماهم، مَفازة، قُولِى، مَقيل، قائِلِين، إستَكانوا، مِتُّ، فَانهار، أهانَنِ، إستَحْوذ، مَيِّت، مُتعال، نار، فَاءُو، لَا يَُؤد، صُرْهُن، باء، المستطيل، كُنَّا، لَمْ تَسْطِعْ، قَرْنَ.


[/HR][1] اين واژه به معنى استراحت كردن نيز هست و بر اين اساس قالة به معناى خواب بعد از ظهر مى‏ باشد. اجوف يایی اين ماده قال يقيل مى‏ باشد، مصدر آن: قَيل، قَيْلُولَة، مَقال و مَقيل (خوابيدن در نيم روز). قائلة هم مصدر است ‏و هم ظرف زمان (به معناى نيم روز و خوابيدن در اين موقع است). و از همين ماده است إقالة به معناى بهم زدن قرار داد خريد و فروش.

[2] در فعل امر و مضارع مجزوم از اجوف تنها در صيغه‏هاى 1، 4، 6، 12، 13، 14 حرف عله به علت التقاء ساكنين حذف ‏مى‏شود و در ما بقى صيغه‏ ها علتى براى حذف وجود ندارد. بر اين اساس صرف فعل امر از ماده قول اين چنين است: لِيَقُلْ، لِيقولا، لِيقولوا، لِتقلْ، لِتقولا، لِيقلْنَ، قُلْ، قولا، قولوا، قولى، قولا، قُلْنَ، لِأقُلْ، لِنقلْ.

[3] اصطلاحاً به اين نوع از كلمات‏در نحو گفته مى‏ شود كه مبنى بر سكون هستند.

[4] و مانند: كانَ. رَمى. مُحْتاطٌ. مُمْتازٌ. مُراعاة.

[5] بخلاف اعتادَ و اختارَ و امثال آن كه به معنى مشاركت نيست.

[6] قيدِ «در اثناء»، براى اصطكاك نداشتن با قاعده ششم عمومى اعلال است. (قاعده ششم: در مواردى ضمه قبل از علّه تبديل به كسره مى‏ شود).

[7] و مانند: يَدْعُوُونَ - يدعُوْوْن [- يدعُون]. رَضِيُوا - رَضُيْوْا [- رَضُوا]

[8] فعل مجهول از ماده قَول، قابل صرف نيست، زيرا اين ماده در اصل دو مفعولى است. (قالَ زيدٌ لعمرٍو كذا. له ‏كذا). مفعول اول يا اسم ظاهر است و يا ضمير جرّى؛ بنابرين بعد از مجهول شدن، مفعول اول به عنوان نائب فاعل به صورت‏ ضمير مستتر، و يا بصورت بارزِ متصلِ رفعى قرار نمى‏ گيرد و در اين صورت صرف، قيل، بى‏ معنى است ولى ما براى حفظ هماهنگى با ديگران و تمرين صرفى، صرف قيل را بررسى نموده‏ ايم.

[9] اجوف از باب تفعيل، فقط بر وزن تفعيل مى‏آيد. (تحويل. تعيين. تفويت).

[10] صرف تفصيلى اسم مفعول: مخوفٌ منه، مخوفٌ منهما، مخوفٌ منهم، مخوفٌ ‏منها، مخوفٌ منهما، مخوفٌ منهن، مخوفٌ منكَ، مخوفٌ منكما، مخوفٌ منكم، مخوفٌ منكِ، مخوفٌ منكما، مخوفٌ منكنَّ، مخوفٌ بى، مخوفٌ بنا.

[11] بدون مِنْ هم استعمال مى‏ شود.

[12] و مانند: تأنّى، تولّى، تبرّى، تكدّى، ترقّى، تعدّى، تخطّى.

[13] و مانند: تعادى، تساوى، تعالى، تخاطى، توالى، تناهى، تبانى.

[14] بابهاي فروع: فعَل يفعَل و فعِل يفعِل و فعُل يفعُل.


ناقص
ناقص فعل يا اسمى است كه لام الفعل آن حرف علّه باشد و به دو قسم واوى و يایی تقسيم مى‏ شود:

ناقص واوى
ناقص واوى از باب فعَل يفعُل: الدعاء. ندا دادن يا ناميدن.[1]
مجرد:
صرف اجمالى: دعا، يدعُو، لِيَدْعُ، أُدْعُ، لايدْعُ، لايدْعُو، لم يدْعُ، داعٍ، مدعُوٌّ.
* قانون هفتم عمومى اعلال: هر گاه عله و ماقبلش متحرك و غير مفتوح باشد و در آخر كلمه واقع شود حركتش مى‏ افتد. (يَدْعُوُ - يَدْعُو. يَرْمِىُ - يرمى. داعِوُ + نْ «تنوين» - داعِوْنْ [- داعٍ]. بِرامِىَ - برامى. ثانِىُ - ثانِى[2].
* قانون اول اختصاصى ناقص: لام الفعل صِيَغ خمسه[3] فعل ناقص در وضعيت جزمى حذف مى‏ شود. (أُدْعُ، لِيَرْمِ، لم يرضَ).
* قانون هشتم عمومى اعلال: واو در صورتيكه حرف آخر و چهارم ببعد كلمه باشد و ماقبل آن مفتوح باشد قلب به ياء مى‏ شود. (يُدْعَوُ - يُدْعَىُ [- يُدْعى]. بر اين اساس، قانون هشتم بر قانون دوم عمومى اعلال مقدم‏ است يعنى مثلاً قبل از اينكه واو در يُدْعَوُ، قلب به الف شود قلب به ياء شده و سپس قلب به الف مى‏ شود و لذا در تثنيه‏ ها و جمعهاى مؤنث، لام‏ الفعل به وضعيت قبل از الف خود كه ياء باشد برمى‏ گردد. (يُدْعَيانِ و يُدْعَيْنَ).
صرف مرورى فعل معلوم:
ماضى: ص1 [دَعَوَ -] دَعا، ص3 [دَعَوُوا - دَعَوْوْا -] دَعَوا، ص4 [دَعَوَتْ - دَعَاْتْ -] دَعَت، ص6 دَعَوْنَ.
مضارع: ص1 [يَدْعُوُ -] يَدْعُو، ص [يَدْعُوُون - يَدْعُوْوْن - يدعُونَ، ص6 [يَدْعُو + نَ-] يَدعونَ.
اسم فاعل: ص1 [داعِوُ + نْ «تنوين» - داعِوْنْ -] داعٍ[4]، ص3 [داعِوُون - داعِوْوْن - داعِوْن -] داعُونَ.
صرف مرورى فعل مجهول:
ماضى: ص1 [دُعِوَ -] دُعِىَ، ص3 [دُعِوُوا - دُعُوْوْا -] دُعُوا.
مضارع: ص1 [يُدْعَوُ - يُدْعَىُ -] يُدْعى، ص3 [يُدْعَوُون - يُدْعَوْوْن -] يُدعَونَ.
اسم مفعول: ص1 [مَدْعُوْوٌ -] مَدْعُوٌّ.

  • در صيغه دوم ماضى معلوم (دَعَوا) نمى‏ توان واو را به الف قلب نمود زيرا حركت واو اصلى نبوده و عارضى است‏ بدين معنى كه فتحه واو بخاطر وجود الف تثنيه است.
  • در صيغه پنجم ماضى معلوم علت موجّهى براى حذف علّه گفته نشده‏ است بهتر است اين حذف را به‏ صورت سماعى قبول كنيم.
مزيد:
1) تَدَعَّى، يَتَدَعَّى، تَدَعِّى. (بلند نمودن صدا). 2) تَداعَى، يَتَداعَى، تداعِى. (خواندن يگديگر، چيزى را ادعاء نمودن). 3)­ إندَعَى، يَندعِى،­ إندعاء. (قبول نمودن دعوت)، إدَّعَى، يَدَّعِى، إدِّعاء[5]. (آروز نمودن، اظهار آگاهى در مقابل منكرين به اينكه‏ چيزى حق يا باطل است)، إستَدْعَى، يَستَدْعِى، إستدعاء. (طلب كردن).
ناقص واوى از باب فعِل يفعَل: الرضا، .خشنود شدن.
مجرد:
صرف اجمالى: رَضِىَ، يرضى، لِيرضَ، اِرْضَ، لايرضَ، لايرضى، لم‏يرضَ، راضٍ، مَرْضِىّ ٌ[6].
صرف مرورى فعل معلوم:
ماضى: ص1 [رَضِوَ -] رَضِىَ، ص3 [رَضِيُوا - رَضُيْوْا -] رَضُوا.
مضارع: ص1 [يَرْضَوُ - يَرْضَىُ -] يَرْضى، ص3 [يَرْضاْوْن -] يَرْضَونَ.
اسم فاعل: ص1 [راضِىُ + نْ - راضيْنْ -] راضٍ، ص3 ) راضِيْوْن - راضِون -] راضون.
صرف مرورى فعل مجهول:
ماضى: ص1 [رُضِوَ -] رُضِىَ عنه، ص3 [رُضِيُوا - رُضُيْوْا -] رُضُوا عنه.
مضارع: ص1 [يُرْضَوُ - يُرْضَىُ - ] يُرضى عنه، ص3 [يُرْضَاْوْن عنه - ] يُرْضَون عنه.
اسم مفعول: ص1 [مَرْضُوْوٌ - مَرْضُوٌّ – مَرْضِوّ ٌ-] مَرْضِىٌّ عنه.
مزيد:
1) رَضَّى، يُرَضِّى، ترضِيَة. (خشنود كردن). 2) راضَى، يُراضِى، مُراضاة. (بدنبال خوشنودى كسى بودن ، بيشتر خشنود نمودن به نسبت كسى ديگر). 3) أرْضَى يُرضِى إرضاء. (خشنود كردن). 4) تَرَضّى، يَتَرضّى، تَرَضِّى. (بدنبال خوشنودى كسى بودن). 5) تَراضَى، يَتراضَى، تَراضى. (خوشنود نمودن يكديگر). إرْتَضَى، يَرْتضِى، إرتضاء. (خوشنود شدن از هم صحبتى و خدمت‏ كسى). 6) إستَرضَى، يستَرضِى، إستِرْضاء. (بدنبال خوشنودى كسى بودن، طلب نمودن خشنودى فردى از فردى ديگر).
ناقص واوى از باب فعُل يفعُل: الرخوة. سست شدن.[7]
صرف اجمالى: رَخُوَ، يَرْخُو، لِيَرْخُ، أُرْخُ، لايرخُ، لايرخُو، لم يرخُ، راخٍ، مرخوٌّ.

ناقص يایی
ناقص يایی از باب فعَل يفعِل: الرمى. تير­ انداختن.
صرف اجمالى: رمى، يرمى، لِيرمِ، اِرْمِ، لايرمِ، لايرمى، لم‏يرمِ، رامٍ، مرمِىٌّ.
قانون يازدهم عمومى اعلال: هر گاه واو و ياء در يك كلمه، كنار هم باشند و حرف اول ساكن باشد واو به ‏ياء قلب مى‏ شود. (مرمُوْىٌ - رمُيْىٌ [- مرمُىٌّ - مَرمِىٌّ].
ناقص يایی از باب فعِل يفعَل: الخشية. ترسيدن.
صرف اجمالى: خشِى، يخشى، ليخشَ، إخشَ، لايخشَ، لايخشى، لم يخشَ، خاشٍ، مَخشىٌّ.
ناقص يایی از باب فعَل يفعَل: الرعى. چريدن و چرانيدن.
صرف اجمالى: رعى، يرعى، ليرعَ، إرعَ، لايرعَ، لايرعى، لم يرعَ، راعٍ، مرعىٌّ.


  • كلماتى كه به باب تفعل رفته و آخر آنها الف مقصوره است ممكن است ناقص باشند. (توفىَّ، تلهىَّ و تردّى) و ممكن است در اصل مضاعف باشند. (تصدىَّ، تسرىَّ).
  • معتل اللام از باب فعِل يفعِل نيامده است.

نمونه‏ هاى قرآنى
(ناقص)
باقٍ، باغٍ، قاضٍ، حامٍ، مُخزى، مُغْنون، مُلقون، يُنادِ الْمُنادِ، يَوْمَ التَّنادِ، ما ادراك، مايُدريك[8]، لاادراكم، فلْيرتقوا، اذا يَسرِ، ينادِ المنادى[9]، عصانى، ما أنسانيهُ، التلاق، لم ينتهِ، هُدًی. لَنُغْريَنَّك، لِيُبدِىَ، لِيُبْلِىَ، عصاه (چوب دستيش، لاتَقْفُ، أَرِنَا، بَاغٍ، عادٍ، يُؤْلُون، فِئَة، سِنَة، تعالوا[10]، لَتُبْلَوُنَّ، يُتلَى، يُغْن‏، لا تَأْس، فَعَمُوا، أوذوا، الغداة، اسْتَهْوَت، آسى، لَتَعْلُن، یعفون.


[/HR][1] از اين ماده و تنها مزيد آن -بابهاى مفاعله، تفاعل و افتعال- به معناى محاجّه نمودن نيز مى‏ آيد.

[2] بر اين اساس در نحو گفته مى‏ شود اسم منقوص (معتل اللام ما قبل مكسور) در وضعيت رفعى و جرى اعرابش تقديرى‏ است و در وضعيت نصبى اعرابش به فتحه ظاهرى است.

[3] صيغه‏ هاى 1، 4، 7، 13 و 14.

[4] دو نكته: 1) اسم فاعلِ از ناقص، اگر در وضعيت رفعى يا جرى باشد و بالطبع علّه مضموم يا مكسور گردد، بايد مسير اعلال مذكور طىّ شود، ولى چنانچه اسم فاعل در وضعيت نصبى باشد و علّه مفتوح گردد، موردى براى اعلال وجود ندارد زيرا فتحه، أخَفّ حركات است و حرفى با آن داراى ثقل در تلفظ نمى‏ شود. (داعياً. راضياً) و اما اگر اسم فاعلِ از ناقص أل بپذيرد يا اضافه شود تنوين قبول نكرده در نتيجه با حذف حركت علّه، التقاء ساكنين رخ نخواهد داد و علّه حذف نمى‏ شود. (الداعىْ و الداعِىَ، داعِى الْاسلام و داعِىَ الاسلام).
2) بعضى از كتب صرف، ابتداءً واو را تبديل ياء نموده و سپس حركت ياء را­ انداخته و بعد ياء را حذف نموده است ولى ‏چنانچه از قوانين بر مى‏ آيد، تبديل واو ساكن به ياء امكان پذير است نه واو متحرك و از طرفى نيازى به اعلال قلبى نيست ‏بلكه همان اعلال سكونى و حذفى كافى است.

[5] دعوى (جمع: دعاوى، دعاوٍ)، دعوة و دَِعاوة اسم براى ادعاء مى‏ باشند.

[6] مرضُوٌّ نيز استعمال شده است بدون اجراء قانون ششم و پنجم عمومى اعلال.

[7] اين ماده از بابهاى ديگرى هم آمده است: فعَل يفعُل، فعَل يفعَل، فعِل يفعَل.

[8] دو نكته تأويل اين دو كلمه ما أَعْلمَك و ما يُعلِمُك مى‏باشد و ترجمه دقيق آن چه چيز تو را آگاه مى‏ كند؟، مى‏ باشد ولى معمولاً اين گونه ترجمه مى‏ كنند تو چه مى‏ دانى؟. در همه موردى كه، ما ادراك، در قرآن آمده است، ‏خداوند خود پاسخ سؤالى را كه مطرح نموده داده است ولى در سه موردى كه، ما يُدريك، آمده پاسخى در بين نيست.

[9] بنابر رسم الخط قرآن ،ياء در ينادى نوشته نشده گرچه اگر هم نوشته مى‏ شد بخاطر التقاء ساكنين خوانده نمى‏ شد و از اين قبيل است صالِ الجحيم.

[10] این کلمه فعل مشتق است و در آن اعلال صورت گرفته است و ممکن است قعل جامد باشد که در آن صورت اعلالی در آن صورت نگرفته است.


لفيف
لفيف فعل يا اسمى است كه دو حرف اصلى آن حرف علّه باشد و به دو قسم مفروق و مقرون تقسيم مى‏شود:

لفيف مفروق[1]
لفيف مفروق از باب فعَل يفعِل[2]: الوقى. نگاه داشتن.
صرف اجمالى: وقى، يقى، لِيَقِ، قِ، لايقِ، لايقى، لم‏يقِ، واقٍ، موقِىٌّ.
لفيف مفروق از باب فعِل يفعَل: الوجى. (ساییده شدن سم اسب).
صرف اجمالى: وجِى، يَوجى، ليَوجَ، إيجَ، لايَوجَ، لايَوجى، لم يَوجَ، واجٍ، موجىٌّ.
لفيف مفروق از باب فعِل يفعِل: الولى. دوست داشتن.
صرف اجمالى: ولِى، يلى، لِيَلِ، لِ، لايلِ، لايلى، لم يلِ، والٍ، مولِىٌّ.

لفيف مقرون[3]
لفيف مقرون از باب فعِل يفعِل: الطىّ. درنورديدن.
صرف اجمالى: طوى، يَطوى، لِيطوِ، إطوِ، لايطوِ، لايطوى، لم يطوِ، طاوٍ، مطوىٌّ.
لفيف مقرون از باب فعَل يفعِل: الشىّ. بريان كردن.
صرف اجمالى: شوى، يشوى، ليشوِ، إشوِ، لايشوِ، لايشوى، لم يشوِ، واشٍ، موشِىٌّ.

  • ماده حَيِىَ (حيا كرد) وقتى به باب استفعال مى‏رود مى‏توان عين الفعل آن را پس از نقل حركت آن به‏ ما قبل، حذف نمود و چنين صرف كرد: استحى يستحى استحاء.

نمونه‏هاى قرآنى
(لفيف)
مثوي، الحوايا، إستَوتْ، كَطَيّ، الغاوون، جوّ. فالمُوريات، موصٍ، لَمُوفُّوهم، وادِ[4]، والٍ، لاشِيَةَ، أوصانِي، تَعِيها، أوفِ، قنا، التقوي، فولِّ، فَلَنُوَلِّيَنَّكَ، لاتَنِيا، فَلَنُحْيِيَنَّه، دِية، توارَتَ. َلَنُوَلِّيَنَّ، الْمُوفُون، تَحْيَوْن‏، آوَوْا، حيَّوك، يَتَّقْه‏ِِ


[/HR][1] لفيف مفروق فعلى است كه فاء الفعل و لام الفعل آن حرف عله باشد.

[2] و مانند: وَكَى يَكِى (يكى، يكيانِ يكونَ).

[3] لفيف مقرون فعلى است كه عين الفعل و لام الفعل آن حرف عله باشد.

[4] الواد المقدس، واد النمل، الواد الأَيْمَن.


:hey:
سلام
وقتی شروع شد چه ذوقی داشتم! فراگیری عربی نزد استادی مث حاج آقا روحبخش!
اصلاً فلسفه ی عضویتم همین شد و اینکه فرمودین اگه همراهی کنیم، یکسری از دروس حوزه رو هم به همین شکل آموزش میدین

اما سه و ماه و نیمه دیگه خبری نیس
لااقل تاپیک رو آوردم بالا شاید علاقمندان عربی، دوباره، به جمعی که انگار از هم گسست، بپیوندن و کلاسی دوباره باشه:geryeh:

سلام
منم عنوان رو دیدم ذوقکی کردم ولی دیدم همه پستا مال چندماه پیشه!!!!
عاشق نحوم،اما همیشه از صرف بدم می اومد،اصلاًدرس شیرینی نیست صرف چیه این همه باب وقاعده حفظ کردن.همیشه حفظ نمیکردم( نه اینکه نمیخوندم) وسرامتحان جوری که تشخیص میدادم درسته مینوشتم،نمراتم خیلی خوب نبود ولی متوسط بود والبته سرکلاس فعال بودم یعنی وقت امحان استاد توقع نمره ی خوب وعالی رو ازم داشتن.ولی این مشکل رو من از زمان دبیرستان داشتم،اهل تمرین حل کردن هم نبوده ونیستم یعنی جوابارو نمینویسم واصلاًاهل تمرین خوندن هم نیستم،فقط دوست دارم شفاهی جواب بدم.
مکالمه رو من پایه ام هروقت اینترنتم روبه راه باشه.

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]

مجنونة الرضا(ع);440354 نوشت:
سلام
منم عنوان رو دیدم ذوقکی کردم ولی دیدم همه پستا مال چندماه پیشه!!!!
عاشق نحوم،اما همیشه از صرف بدم می اومد،اصلاًدرس شیرینی نیست صرف چیه این همه باب وقاعده حفظ کردن.همیشه حفظ نمیکردم( نه اینکه نمیخوندم) وسرامتحان جوری که تشخیص میدادم درسته مینوشتم،نمراتم خیلی خوب نبود ولی متوسط بود والبته سرکلاس فعال بودم یعنی وقت امحان استاد توقع نمره ی خوب وعالی رو ازم داشتن.ولی این مشکل رو من از زمان دبیرستان داشتم،اهل تمرین حل کردن هم نبوده ونیستم یعنی جوابارو نمینویسم واصلاًاهل تمرین خوندن هم نیستم،فقط دوست دارم شفاهی جواب بدم.
مکالمه رو من پایه ام هروقت اینترنتم روبه راه باشه.

اون موقع که کلاس بود شرط شروع، حداقل ده نفر بود
کم کم اونا که تمرین گذاشتن شدن شش هفت نفر، کم کم همونام کم شدن! الان آخرین درس از مرحله سوم که بعدش باید امتحانشو بدیم فقط سه-چهار نفر تمرین گذاشتن.

نمیدونم سیستمش تغییر کرده یا نه اما امیدوار بودم باز تو سایت بشه حداقل ده نفر رو دور هم جمع کرد و کلاس رو ادامه داد
خیلی عالی بود برام باتموم وقفه هایی که پیش اومد اما از تصور اینکه نکنه تموم شده، دارم دپ میشم[/]

سلام
می خواستم ببینم درس ادامه داره یا تموم شد؟

سلام استاد.
من تازه شروع کردم از پست اول به خوندن و آموزش.
همچنین تصمیم دارم آموزش های شما رو به صورت pdf در سایت قرار بدم.
لطفا ادامه بدین دروس رو. تا پایانش برین.
کسانی که نیاز دارن میان و استفاده می کنن.
ممنون.
اجرکم عند الله

سلام استاد ارجمند جناب روح بخش
3 جلسه اول رو به صورت pdf در آوردم.
لطفا نظرتون رو اعلام بفرمایید.
با تشکر

فایل: 

سلام علیکم
ممنون از زحمتی که کشیدید.
این تاپیک رو که راه انداختیم در کنارش یک گروه درست کردیم به نام زبان قرآن تا عزیزان اونجا هم تمریناتشونو ارائه بدن هم سؤالات درسی خود را بپرسن!
خب به مرور استقبال کمتر و کمتر شد و من در پی حذف گروه بر اومد که یکی خواهانش شد و منم گروه رو تحویل دادم!
این تاپیک کارش با او گروه گره خورده لذا اگر می خواهید کاری برای این تاپیک بکنید فکر کنم ببینید او گروه چه برنامه ای داره بهتر باشه!
با همه اینها من دوباره از شما بابت کاری که می کنید تشکر می کنم!
البته مجموعه درسهای این تاپیک از کتابی بنام «اصول تجزیه» که خود حقیر آن را نوشته و در کتابخانه سایت قرار دادم گرفته شده است!

روح بخش;689428 نوشت:
سلام علیکم
ممنون از زحمتی که کشیدید.
این تاپیک رو که راه انداختیم در کنارش یک گروه درست کردیم به نام زبان قرآن تا عزیزان اونجا هم تمریناتشونو ارائه بدن هم سؤالات درسی خود را بپرسن!
خب به مرور استقبال کمتر و کمتر شد و من در پی حذف گروه بر اومد که یکی خواهانش شد و منم گروه رو تحویل دادم!
این تاپیک کارش با او گروه گره خورده لذا اگر می خواهید کاری برای این تاپیک بکنید فکر کنم ببینید او گروه چه برنامه ای داره بهتر باشه!
با همه اینها من دوباره از شما بابت کاری که می کنید تشکر می کنم!
البته مجموعه درسهای این تاپیک از کتابی بنام «اصول تجزیه» که خود حقیر آن را نوشته و در کتابخانه سایت قرار دادم گرفته شده است!

علیکم السلام
ممنون از زحمات و پاسختون.
به نظر حقیر نیاز به داشتن تاپیکی تحت عنوان آموزش گام بگام صرف و نحو به صورت متمرکز حس میشه. حتی اگه تعداد کمی شرکت کرده باشن. گروه زبان قرآن پراکنده هست و به صورت متمرکز نیست. حتی برای دیگر علوم قرآنی اگه گروه های مجزا و تاپیک های آموزش و سوال و جواب مختص خودشو داشته باشه هم این تمرکز از پراکندگی مطالب جلوگیری میکنه و هم باعث میشه کاربران بیشتری به این موضوعات در فواصل گوناگون توجه کنند. از اونجایی که در سایت ها و انجمن های دیگه یه همچین کاری نشده، بنابراین اگه این مورد به سرانجام برسه به مرور مخاطبان بیشتری جدب میشن.
در کنار این میشه دروس رو به صورت ویدئویی تهیه کرد. و سوال جواب هر درس از هر دوره(صرف، نحو و...) رو به صورت یک تاپیک مجزا قرار داد که رفع اشکالات تکراری کاربران آسونتر بشه.
راه قرآن راهیه که همراه مشقت و صبر و تلاش به نتیجه میرسه. کار فرهنگی، آموزش و تربیت و پرورش در این حوزه نیازمند صبر و تلاش و برنامه ریزی و ممارسته.
متاسفانه موسسات و پایگاه های قرآنی دست به دست هم نمیدن و اتحاد ندارن تا با همکاری هم در زمینه فرهنگی قران یک راه و روش قدرتمند رو در پیش بگیرن. کاری که دشمنان اسلام کرده و میکنن تا هرچه بیشتر ضربه وارد کنن. هرکدوم ساز خودشونو میزنن.
به نظر من اگه در این حوزه به صورت متمرکز و دقیقتر و حساب شده تر عمل بشه، مخاطبان زیادی جذب میشن.
لطفا درمورد تصمیمتون تجدید نظر بفرمایید.
با تشکر

[="Tahoma"][="Purple"]سلام به تمام علاقه مندان زبان قرآن، با اجازه از استاد، چند نکته بگم.:Gig:

فراگیری عربی کار سختیه اونقد که ما کار رو یکبار اینجا با شور و شوق فراوان و یادمه حتی شاید بیش از ده نفر شروع کردیم اما مرحله سوم که رسیده بودیم سه چهار نفر پایه، به زور مونده بودیم.:khobam:
برای یادگیری بیش از اونکه استاد پیگیر باشه ما باید "دانش، جو"ی واقعی و طلبه ی واقعیش باشیم.:Ebraz Doosti:

پس لازمه اول ثابت کنیم پایه راه هستیم تا استاد با ما ادامه بدن.

هر گروهی از حداقل سه نفر تشکیل میشه تو فرهنگ لغت من حالا شاید نظر استاد به حضور تیمی با اعضای بیشتره اما فعلاً حداقل سه نفر فک کنم باشیم پس بسم الله...

کار از این قراره ان شاء الله...
1- گروهی برای این تاپیک ایجاد میکنیم. اگه ممکن باشه برگردیم به گروه قبلیمون چه بهتر اما اگه حس میشه اونطوری تمرکز از دست میره چون فعالیت تو اون گروه کمی متشتت شده، گروه جدیدی میزنیم.

2- از مرحله اول شروع میکنیم به مطالعه دروس و حل تمرین ها در گروه و دادن امتحان ها.

3- تا درس آخر، تمرین آخر و امتحان آخر که پیش رفتیم به استاد اطلاع میدیم بررسی میکنن سطح رو و ان شاء الله برای ادامه تاپیک و رونق دادن بهش اقدام میکنن.

اونایی که بسم الله رو میگن بیان اعلام کنن ترجیحاً تو پروفایلم که تاپیک خیلی شلوغ نشه. اگه به حدنصاب رسیدیم شروع کنیم به یاری خدا...

بسم الله...:Kaf:

بازم پوزش میخام منتها فک کردم لازمه عمومی بگم شاید دوستان جدید هم مایل باشند و بپیوندن.:Kaf:
موید باشید:Gol:
التماس دعا...[/]

[="Tahoma"]

mkhahande313;690638 نوشت:
سلام به تمام علاقه مندان زبان قرآن، با اجازه از استاد، چند نکته بگم.:Gig:

فراگیری عربی کار سختیه اونقد که ما کار رو یکبار اینجا با شور و شوق فراوان و یادمه حتی شاید بیش از ده نفر شروع کردیم اما مرحله سوم که رسیده بودیم سه چهار نفر پایه، به زور مونده بودیم.:khobam:
برای یادگیری بیش از اونکه استاد پیگیر باشه ما باید "دانش، جو"ی واقعی و طلبه ی واقعیش باشیم.:Ebraz Doosti:

پس لازمه اول ثابت کنیم پایه راه هستیم تا استاد با ما ادامه بدن.

هر گروهی از حداقل سه نفر تشکیل میشه تو فرهنگ لغت من حالا شاید نظر استاد به حضور تیمی با اعضای بیشتره اما فعلاً حداقل سه نفر فک کنم باشیم پس بسم الله...

کار از این قراره ان شاء الله...
1- گروهی برای این تاپیک ایجاد میکنیم. اگه ممکن باشه برگردیم به گروه قبلیمون چه بهتر اما اگه حس میشه اونطوری تمرکز از دست میره چون فعالیت تو اون گروه کمی متشتت شده، گروه جدیدی میزنیم.

2- از مرحله اول شروع میکنیم به مطالعه دروس و حل تمرین ها در گروه و دادن امتحان ها.

3- تا درس آخر، تمرین آخر و امتحان آخر که پیش رفتیم به استاد اطلاع میدیم بررسی میکنن سطح رو و ان شاء الله برای ادامه تاپیک و رونق دادن بهش اقدام میکنن.

اونایی که بسم الله رو میگن بیان اعلام کنن ترجیحاً تو پروفایلم که تاپیک خیلی شلوغ نشه. اگه به حدنصاب رسیدیم شروع کنیم به یاری خدا...

بسم الله...:Kaf:

بازم پوزش میخام منتها فک کردم لازمه عمومی بگم شاید دوستان جدید هم مایل باشند و بپیوندن.:Kaf:
موید باشید:Gol:
التماس دعا...

سلام.
بابت تاخیر در جواب دادن و پیغام خصوصی ندادن معذرت میخوام. گویا نمیتونم به شما پیغام خصوصی بدم.
آقا من پایم. بسم الله.
البته از امروز کتاب صرف میر رو شروع کردم به خوندن. همچنین در حوزه مجازی مهندسی طلبه(http://onlinehawzah.com/) هم مشغول به تحصیل هستم.
در این سایت هر هفته یک جلسه برگذار میشه. هر جلسه فیلم و جزوه دو درس ارائه میشه. و 7 روز مهلت برای پاسخ گویی به تمرینات هر جلسه. هر 5 درس هم یک امتحان گرفته میشه که اونم 7روز مهلت پاسح گویی داره. به نظرم برای اون هایی که دانشجو هستن و یا به نحوی مشغله دارن، مناسبه.

بهر حال بابت تمام همکاری های اعضا و دست اندرکاران سایت مفید و محبوب اسک دین قدردانی میکنم.
امیدوارم گروه تشکیل بشه و قدرتمند به کار و راهش ادامه بده. البته به نیت قربتا الی الله

موضوع قفل شده است