·▪▪••●●::پاسخگویی به سوالات عاشورایی:::●●••▪▪··

تب‌های اولیه

172 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

علت وفات حضرت زینب چه بود؟ در مصر دفن شدند یا در سوریه؟

سید مهران;669959 نوشت:
حضرت زینب مگر بعد از اربعین به مدینه بر نگشتند چرا قبرشان در شام است؟

با عرض سلام و ادب

اینکه حضرت زینب(سلام الله علیها) بعد از اسارت از شام به مدینه برگشتند مسلم و قطعی می باشد.اما اینکه چرا قبر شریف آن حضرت در دمشق است باید عرض کنیم:

از قدیم الایام سه مکان به عنوان قبر مطهر این بانوی بزرگوار مطرح است و هرکدام نیز طرفدارانی دارد.
1- قبری که در شهرک زینبیه امروز در نزدیکی دمشق، پایتخت فعلی کشور سوریه وجود دارد. علمای قدیم از این مکان (شهرک زینبیه) به «غوطه‏» یا «راویه‏» تعبیر آورده ‏اند. زائران ایرانی که جهت زیارت به سوریه می‏روند، این مکان را زیارت می‏کنند.
2- محلی که در شهر قاهره پایتخت مصر به نام «زینبیه‏» مشهور است.
3- شهر مدینه نیز به عنوان محل دفن حضرت زینب علیها السلام معرفی شده است، گرچه در مدینة النبی محلی به این نام مثل دمشق و قاهره وجود ندارد.

طرفداران قول دفن بدن مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) در شام که مشهورتر هم می باشد،می گویند:
در مدینه قحطی و دست تنگی شدیدی به وجود آمد. عبدالله بن جعفر تصمیم گرفت ‏با همسر خود، حضرت زینب علیها السلام به شام که مقداری زمین زراعتی داشت ‏سفرکند. پس از مسافرت به شام حضرت زینب علیها السلام در همانجا درگذشت (1).

پی نوشت:
(1). خیرات حسان، محمد حسن خان، ص 29، هدیة الزائرین و بهجة الناظرین، حاج شیخ عباس قمی، ص 353; نزهة اهل الحرمین، سید حسن صدر، ص 39.

سید مهران;669956 نوشت:
چرا بسیاری از اهل بیت امام حسین مانند حضرت زینب و سکینه در سوریه مدفون اند؟

با عرض سلام و ادب

در مورد محل دفن این بزرگواران اختلاف است و چندین مکان معرفی شده است،از جمله این مکان ها سرزمین شام می باشد.لذا نمی توان در مورد محل دفن آن بزرگواران اظهار نظر قطعی کرد.

سید مهران;669958 نوشت:
چرا همسر حضرت زینب در کربلا حاضر نبود؟

با عرض سلام و ادب

در رابطه با دلایل عدم حضور شخصیتی همچون عبدالله بن جعفر در حادثه کربلا،مطالبی عرض می کنم،امیدوارم مفید واقع شود:

تحلیل عبدالله از سفر امام این بود که وی به خاطر حفظ جان خود به عراق سفر می کند و انجام قیام و تشکیل حکومت خواست واقعی آن حضرت نیست. در همین راستا عبدالله تلاش می کند امان نامه ای را برای امام از حاکم بنی امیه بگیرد، اما امام از پذیرش این امان نامه خودداری می کند.[1] به این دلیل عبدالله با دلسوزی به امام پیشنهاد می دهد که از رفتن به کوفه صرف نظر کند و وقتی مصمم بودن امام را می بیند با فرستادن خانواده خود از جمله همسر و دو فرزند تلاش در حفظ امام می کند.
در تاریخ مجموعاً به طور قطع علّت اساسی عدم حضور عبدالله بن جعفر در کربلا قید نشده است و نمی توان به راحتی علت عدم حضور وی را مشخص کرد و جز اندکی از کتب ما بقی به احتمالات در این باب متوسّل شده اند، امّا عقیده غالب شیعیان بر این است که عبدالله بن جعفر پس از شهادت امام علی (ع) شدیداً مطیع امام حسن و امام حسین (ع) بود و تا حد توان آنها را یاری می کرد.
برای عدم حضور عبدالله در کربلا عللی را ذکر کرده اند که به اختصار به بیان و بررسی آنها می پردازیم:
1. یکی از علل مذکور در میان محقّقان، نابینایی عبدالله بوده است. این دلیل خالی از اشکال نیست؛ زیرا یک انسان نابینا طبیعتا محدودیت هایی را در جامعه دارد و نمی تواند فعالیت های اجتماعی چندانی داشته باشد. اما عبدالله فعالیت هایی داشته که عادتا از یک انسان نابینا بعید است. از جمله فعالیتی است که عبدالله در امان گرفتن برای امام حسین انجام داده[2] و ... که پذیرش نابینایی عبدالله را کمی سخت می کند.

2. برخی دیگر هم احتمال داده اند شرکت نکردن او به اشاره و فرمان امام بود تا عبدالله برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.[3]
با توجه به این که او در آن زمان حدود 70 سال سن داشت و شاید کهولت سن به همراه ناتوانی او سبب شد که امام قیام را بر وی واجب نکرده باشد. از این رو به فرمان امام در جنگ شرکت نکرده باشد و برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.

3. برخى عقیده دارند که عبدالله بن جعفر به دلیل این که مریض بود، در مدینه ماند، شاید در صورت تندرستی، او نیز در کربلا حضور پیدا مى کرد.[4] وجود مریضی با توجه به این موضوع که او خانواده خود را به کربلا فرستاد، از جمله عواملی است که عدم حضور عبدالله در کربلا را توجیه می کند.

بنابر این با توجه به این که بین دو گزینه اخیر منافاتی وجود ندارد می توان چنین نتیجه گرفت که عبدالله بن جعفر به دلیل این که مریض بود و در آن زمان حدود 70 سال سن داشت و همراه با کهولت سن و ناتوانی او سبب شد که امام قیام را بر وی واجب نکرده باشد. از این رو به فرمان امام در جنگ شرکت نکرده باشد و برای حفظ بقیه بنی هاشم در مکه و مدینه باقی بماند.
تأسف عبدالله از عدم حضور در کربلا و شهادت در رکاب آن حضرت و هم چنین فرستادن خانواده خود با آن حضرت نیز، می تواند تأییدی بر گفته ما باشد.

تأسف او از این که در کربلا حضور نداشته را می توان از فحوای داستان او و غلامش به دست آورد. نقل شده وقتی خبر شهادت فرزندانش در کربلا را به وی دادند او گفت: انا لله و انا الیه راجعون. غلام عبد الله به نام ابو السلاسل در این زمان گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم. عبدالله وقتی این جملات را شنید سخت برآشفت و سر و دهن غلام را با نعل کوفت و فرمود"یابن اللخناء أ للحسین تقول هذا و الله لو شهدته لاحببت ان لا افارقه حتی اقتل معه" ای پسر زن زشت آیا در حق حسین (ع) این گونه سخن می گویی؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم.[5]

پی نوشتها:
[1] . شیخ مفید، ارشاد، رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ‏2، ص 70، ‏اسلامیه‏، تهران‏، چاپ دو، بی تا.
[2] همان
[3] . دائره المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان ، ج 11، ص 83
[4] . فر هنگ عاشورا، جواد محدثی، ص298- 299 ،نشر معروف، قم، 1378.
[5]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 124، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413.

سید مهران;669955 نوشت:
اوضاع حضرت زینب در شام چگونه بود؟ مگر ایشان اسیر نبودند. پس چگونه مردم را روشن می کردند؟

با عرض سلام و ادب

اینکه اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) در دوران اسارات کوفه و شام در شرایط سختی بودند و انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی و زخم زبان ها را متحمل می شدند،ولی از فرصتهای بدست آمده بهترین استفاده را می کردند و به معرفی خود و نسبتشان با رسول الله(صلی الله علیه و آله) و افشای ماهیت و چهره واقعی یزید و بنی امیه می پرداختند.از جمله زمینه ای بوجود آمدن این فرصتها،جلساتی بود که عبیدالله بن زیاد در کوفه و یزید در شام برای خوار و ذلیل نشان دادن اهل بیت(علیهم السلام) و به خیال خودشان نشان دادن قدرت و شوکت و پیروزی خودشان تشکیل می دادند که حضرت زینب(سلام الله علیها) و امام سجاد(علیه السلام)عملاً بگونه ای از این فرصت استفاده می کردند که بر ضرر بنی امیه تمام می شد.گاهی اوقات هم یزید تحتتأثیر افکار عمومی و اطرافیانش که سرمست از پیروزی ظاهری خود بودند،به این تصور که بازماندگان حادثه عاشورا،عده ای انسان اسیر و ناتوان و دربند اسارت هستند،به آنها اجازه سخنرانی می دادند.

سید مهران;669957 نوشت:
حضرت زینب تا چه مدت در اسارت بود و چه زمانی آزاد شد؟ زندگانی ایشان پس از آزادی چگونه بود؟

در رابطه با مدت اسارت، هر چند زمان آغاز اسارت که در واقع از عصر روز عاشورا بوده است مشخص است، ولی از آنجایی که تاریخ دقیق آزاد شدن آنها که یزید ملعون بعد از سخنرانی های کوبنده امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) از دگرگونی اوضاع شام هراسان شده و به اهل بیت(ع) اجازه داد تا به مدینه برگردند،مشخص نیست، لذا نمی توان بطور دقیق مدت اسارت را بیان کرد.
در ضمن مدت اقا‎مت اهل‌بیت(ع) در دمشق، مورد اتّفاق مورّخان نیست. برخی از آنان با تعبیر مجمل: «چند روز اقا‎مت داشتند» از مدّت اقامت اسرای كربلا، سخن گفته‎اند(۱) ، امّا برخی دیگر، به مدّت اقا‎مت یا عزاداری اهل‌بیت در دمشق تصریح كرده‎اند. در این میان اكثر مورّخان مدت برپاداشتن عزاداری توسّط اهل‌بیت و زنان خاندان معاویه در این شهر را سه روز دانسته‌اند.(۲) عمادالدّین طبری مدّت حضور اهل‌بیت و عزاداری آنان در دمشق را هفت روز(۳)، سید ابن‌طاووس بنا به روایتی یك ماه(۴)، و قاضی نعمان مغربی، چهل و پنج روز نوشته‌اند.(۵)

در جمع بندی این چند گزارش می‌توان گفت: صرف نظر از قول متفرد قاضی نعمان كه قائل به اقا‎مت یك ماه و نیم اسرا در شام است و هم‎چنین دیدگا‎ه ابن‌طاووس كه قول به یك ماه ماندن اهل‌بیت در شام را با تعبیر «قیل» بیان كرده است، وجه جمع بین عزاداری سه روزه زنان خاندان معاویه و سوگواری هفت روزه اهل‌بیت این است كه؛ چون زنان خاندان معاویه عزاداری اهل‌بیت را مشاهده كردند و پی به حقّانیت آنان بردند، از روز پنجم با آنان هم سو شده و آنان نیز مشغول عزاداری شدند. بنابراین می‎توان نتیجه گرفت؛ با توجّه به مدّت حضور چند روزة اهل‌بیت در ساختمان مخروبه (خرابه شام) و هم‌چنین مدّت حضور آنان در یكی از خانه‌های قصر، در مجموع، اهل‌بیت از آغاز ورود به شام حداكثر بیش از ده روز در شام اقامت نداشتند. به ویژه با توجّه به این امر كه اقامت بیشتر آنان، به هیچ رو به سود یزید نبوده و سبب بروز نارضایتی افكار عمومی و انتقاد بیشتر، از دستگاه حاكم می‎شد، از این‎رو یزید با شتاب، درصدد استمالت و دلجویی از اهل‌بیت برآمد و آنان را رهسپار مدینه كرد.

علاوه بر این با توجه به نقل صحیحی که اسیران اهل بیت در روز بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری مطابق با اولین اربعین شهادت امام حسین(ع) به کربلا رسیده باشند باید بیش از چند روز در دمشق نمانده باشند که شهید قاضی طباطبایی در کتاب گرانسنگ «تحقیق در اولین اربعین سیدالشهدا‌(ع)» این قول را تقویت کرده است، بنابراین می‎توان گفت مدت اسارت اهل بیت حدود یک ماه بوده است.

زينب (س) بعد از برگشت به مدينه نيز به پاسداري از قيام امام حسين(ع) پرداخته و ظلم و ستم يزيد را بيان نمود. فعاليت هاي حضرت در قالب روضه خواني، عزاداري و ... ظهور نمود. وجود بانوي بانوان، زينب در مدينه كافي بود كه آتش حزن بر شهيدان را شعله‌ور كند و مردم را بر ضد ستمكاران بشوراند. كار به جايي رسيد كه نزديك شد شورش بر ضد بني‌اميه صورت گيرد. فرماندار مدينه به يزيد گزارش داد: " بودن زينب ميان اهل مدينه، احساسات را بر مي انگيزاند. او زني است فصيح، خردمند و دانا. او و كساني كه با وي هستند، تصميم گرفته‌اند براي خون خواهي قيام كنند." يزيد دستور داد باقي مانده اهل بيت را به شهرها و نقاط مختلف تبعيد كرده و پراكنده سازند. فرماندار از حضرت زينب (س) خواست از مدينه بيرون رود و هر جاي كه مي‌خواهد اقامت كند.(6)

پی نوشتها:
۱ .شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۴۹).
۲ . محمد بن‌سعد، ترجمة الحسین و مقتله، فصلنامه «تراثنا»، سال سوم، شماره۱۰، ص۱۹۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج۵، ص۴۶۲.
۳. عمادالدّین طبری، كامل بهائی، ج۲، ص۳۰۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۶.
۴. سید ابن‌طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۱۰۱.
۵. شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص ۲۶۹.

6. عائشه بنت الشاطي، بانوي كربلا حضرت زينب (ع)، ترجمه رضا صور، ص 157.

سید مهران;669960 نوشت:
علت وفات حضرت زینب چه بود؟ در مصر دفن شدند یا در سوریه؟

با عرض سلام و ادب

در مورد علت وفات حضرت زینب(سلام الله علیها) براساس برخي از نوشته ها آن حضرت مريض شد و به طور طبيعي وفات كرد (1).
و اين احتمال طبيعي تر به نظر مي رسد چون آن حضرت آن همه سختي و مصيبت ديد و در سايه آنها بيمار شد.

براساس برخي از احتمالات حضرت زينب كبري توسط عوامل يزيد مسموم شد و به شهادت رسيد (2).
اين احتمال هم دور نيست چون حضرت زينب همه وقايع كربلا را ديده و وجود او يادآور مصائب كربلا و يادآور فجايع حكومت يزيد است و يزيد نمي تواند او را تحمل كند. البته دشمن در انجام اين كارها سند به دست كسي نمي دهد و در خفا و پنهاني دست به اين اعمال مي زنند.

در مورد محل دفن حضرت زینب(سلام الله علیها) از قدیم الایام سه مکان به عنوان قبر مطهر این بانوی بزرگوار مطرح است و هرکدام نیز طرفدارانی دارد.
1- قبری که در شهرک زینبیه امروز در نزدیکی دمشق، پایتخت فعلی کشور سوریه وجود دارد. علمای قدیم از این مکان (شهرک زینبیه) به «غوطه‏» یا «راویه‏» تعبیر آورده ‏اند. زائران ایرانی که جهت زیارت به سوریه می‏روند، این مکان را زیارت می‏کنند.
2- محلی که در شهر قاهره پایتخت مصر به نام «زینبیه‏» مشهور است.
3- شهر مدینه نیز به عنوان محل دفن حضرت زینب علیها السلام معرفی شده است، گرچه در مدینة النبی محلی به این نام مثل دمشق و قاهره وجود ندارد.

طرفداران قول دفن بدن مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) در شام که مشهورتر هم می باشد،می گویند:
در مدینه قحطی و دست تنگی شدیدی به وجود آمد. عبدالله بن جعفر تصمیم گرفت ‏با همسر خود، حضرت زینب علیها السلام به شام که مقداری زمین زراعتی داشت ‏سفرکند. پس از مسافرت به شام حضرت زینب علیها السلام در همانجا درگذشت (1).

پی نوشت:
(1). منتخب التواريخ، ص 67.

(2). زينب الكبري من المهد الي اللحد، ص 592.

(3). خیرات حسان، محمد حسن خان، ص 29، هدیة الزائرین و بهجة الناظرین، حاج شیخ عباس قمی، ص 353; نزهة اهل الحرمین، سید حسن صدر، ص 39.

سلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ممنون از کارشناس محترم تاپیک که با حوصله پاسخگوی پرسش ها اند حتی پرسش های تکراری.

چند سوال داشتم:
1- مرگ یزید چگونه رخ داد؟!

2- بعد از مرگ یزید، چه کسی به حکومت رسید؟!
من شنیده ام که پسرش بر منبر رفت و پدر و جد خویش را لعنت نمود! آیا صحیح است؟!

3- چرا روز ولادت حضرت علی اکبر را روز جوان نامیده اند؟!
با شنیدن نام جوان، انسان به یاد فرد هیجده یا بیست ساله می افتد! درحالی که حضرت علی اکبر درهنگام شهادت، نزدیک سی سال داشتند!
و شاید همین کار باعث شده که برخی مداحان و روضه خوانها به این اشتباه بزرگ، دامن بزنند و بیشتر ترویجش کنند.
حضرت آقا ابوالفضل العباس علیه السلام هم سنی نزدیک به علی اکبر داشت.

4- گفته اند که امام حسین علیه السلام در پشت خیمه ها خندق حفر کرده و آتش افروخته بودند تا دشمن نتواند از پشت حمله کند. گویا شمر ملعون هم در روز عاشورا قصد چنین کاری داشت که وقتی ناموفق بود و با این مانع مواجه شد، شروع به فحاشی کرد و یاران از امام، اذن خواستند که با تیر او را بزنند اما امام اجازه ندادند زیرا نمی خواستند آغازگر جنگ در ماه حرام باشند.
آیا این موضوع، صحت دارد؟!
اگر اینگونه بوده چطور کسانی که امام و یارانش را از هرطرف، محاصره کرده بودند متوجه این کار(حفر خندق و آتش افروزی درپشت خیمه ها) نشدند؟!
به فرض اینکه بگوییم در تاریکی شب این کار را کردند و کسی نفهمید، تا جایی که من اطلاع دارم، دشمن، شبانه جاسوس هایی را به سمت یاران امام می فرستد و سخنان آنان را می شنوند و پیش عمربن سعد ملعون می برند!
چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟!
ممنون

لبیک یا علی النقی;786586 نوشت:
سلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ممنون از کارشناس محترم تاپیک که با حوصله پاسخگوی پرسش ها اند حتی پرسش های تکراری.

چند سوال داشتم:
1- مرگ یزید چگونه رخ داد؟!

علیکم السلام.

درباره کیفیت مرگ یزید چندین گزارش در تاریخ آمده است.
ذهبي از محمد بن احمد بن مسمع نقل مي‏کند که گفت: يزيد مست کرد و بلند شد که بر قصد. اما با سر بر زمين خورد که سرش شکافت و مغزش آشکار شد.[1]
بلاذري در انساب الاشراف مي‏نويسد: پيري از شاميان به من گفت: علت مرگ يزيد اين بود که او در حالت مستي بوزينه ‏اش را بر الاغ سوار کرد. سپس به دنبال او آن گونه دويد که گردنش شکست، يا چيزي در درونش [ احتمالا زهره اش] پاره گرديد.[2]
شاعر درباره ‏اش مي ‏گويد:
اي گور واقع در حوارين، تو شرورترين همه‏ ي مردم را در خود جاي داده‏اي.[3]
از عمر بن عبدالعزيز نقل شده که گفت: در عالم خواب ديدم که قيامت برپا شده است - تا آنجا که گفت : سپس بر دره‏اي از آتش گذر کردم و در آن مردي را ديدم که هرگاه قصد بيرون آمدن مي‏کرد، او را با گرز آهني مي‏کوبيدند و او پايين مي‏افتاد. گفتم: او کيست؟ گفتند: يزيد بن معاويه.[4]

پی نوشتها:
[1] - سیر اعلام النبلاء، ج 4 ، ص 36

[2] - انساب الاشراف ،بلاذری، ج 5، ص 300

[3] - البدء و التاریخ ، ج 6 ،ص 16

[4] - مقتل خوارزمی ، ج2، ص 86

لبیک یا علی النقی;786586 نوشت:
بعد از مرگ یزید، چه کسی به حکومت رسید؟!
من شنیده ام که پسرش بر منبر رفت و پدر و جد خویش را لعنت نمود! آیا صحیح است؟!

بعد از مرگ یزید بن معاویه در سال 64ق (1) پسر جوان او «معاویة بن یزید» به عنوان ادامه خلافت، قدمی به پیش ننهاد و از آن استقبال نکرد و در هیچ امری مداخله ننمود، ولی به اجبار خلیفه شد. او حدود چهل روز و به قولی دو یا سه ماه خلیفه بود. معاویة بن یزید سومین خلیفه سلسله اموی و هشتمین خلیفه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) بشمار می‌رفت.

حكومت و عمر كوتاه معاویة بن یزید در هاله‌ای از ابهام است و نیاز به بررسی‌ها و تحلیل‌های تاریخی دارد. گرچه متاسفانه، در كتب تاریخی مطالب چندانی در مورد معاویة بن یزید وجود ندارند.
این كه یزید بن معاویه برای پسرش معاویة بن یزید از مردم بیعت گرفته مسلم است.(2) ولی در بین مورخان در مورد مدت خلافت، علت كناره‌گیری از آن و درگذشت وی اختلاف نظر وجود دارد. بعضی‌ها نظرشان بر این است كه وی بعد از یزید40 روز زنده بوده(3) و عده‌ای از محققین هم برآنند كه40 روز حكومت كرده سپس كناره‌گیری می‌كند.(4)

معاویه پسر یزید در سن بیست سالگی به منبر رفت و گفت: إِنَّ هذِهِ الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ؛ خلافت ریسمان الهی است که جدم معاویه به ناحق از آنِ خود کرد و حال آن که این حق از آنِ علی بن ابی طالب (علیه‎السلام) بود. هنگامی که جدم با گناهانش در قبر آرمید، پدرم خلافت را غاصبانه عهده‎دار شد، در حالی که خلافت، حقِ پسر دختر پیامبر بود و پدرم نیز هم اکنون در قبر خود، با گناهان بسیارش، دست به گریبان است. او پس از این اعترافات گریست و گفت:

عظیم‎ترین و وحشتناک‎ترین عمل پدرم، قتل عترت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، روی آوردن به میگساری و تخریب خانه خدا است. من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نیستم و اختیار شما مردم با خود شماست، اگر دنیاداری خوب است، ما به قدر لازم به آن رسیدیم و اگر بد است به این مقدار که رسیدیم ذُریّه ابی سفیان را کافی است. سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز درگذشت.

ابن حجر پس از نقل این فراز از تاریخ، می‎نویسد: او (معاویة بن یزید) از پدر و جدّ خود با انصاف‎تر بود! (5)

بعد از کناره گیری معاویة بن یزید،مروان بن حکم به حکومت رسید.

پی‎نوشت‎ها:

1- ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه، وفات 656 ق، مصحح محمد ابراهیم ابوالفضل، بیروت، داراحیاء الكتب العربیه، ج 6، ص 152.

2- محمدبن سعد؛ طبقات الكبری، وفات 230ق، بیروت، دارصادر، ج 4، ص 169.

3- تاریخ خلیفة بن خیاط، با تحقیق دكتر سهیل زكار، بیروت، دارالفكر؛ ص 196.

4- ابن قتیبه؛ المعارف، وفات 276ق، مصحح دكتر ژون عكاشه، قاهره، دارالمعارف، ص 352.

5- الصواعق المحرقه، ص 134/ الإمامة والسیاسه، ج2، ص17.

لبیک یا علی النقی;786586 نوشت:
چرا روز ولادت حضرت علی اکبر را روز جوان نامیده اند؟!
با شنیدن نام جوان، انسان به یاد فرد هیجده یا بیست ساله می افتد! درحالی که حضرت علی اکبر درهنگام شهادت، نزدیک سی سال داشتند!
و شاید همین کار باعث شده که برخی مداحان و روضه خوانها به این اشتباه بزرگ، دامن بزنند و بیشتر ترویجش کنند.
حضرت آقا ابوالفضل العباس علیه السلام هم سنی نزدیک به علی اکبر داشت.

در مورد سن آقا علی اکبر(علیه السلام) هنگام شهادت اختلاف زیادی وجود دارد،با این حال بر فرض اینکه سن ایشان سی سال هم بوده باشد، نامگذاری روز ولادت آن حضرت به روز جوان مشکلی ندارد.

حضرت علی اكبر فرزند برزگ سیدالشهدا و شبیه پیامبر كه روز عاشورای حسینی به شهادت رسید.مادر علی اكبر, لیلا دختر ابی مرّه بود و در كربلا حدود 25 سال داشت البته برخی سن او را 18و 20یا 27سال هم گفته اند او اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود.

منبع: *جواد محدثی , فرهنگ عاشورا, ص 322. و كتاب دمع السجوم ترجمه نفس المهموم , ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی , ص 330.

لبیک یا علی النقی;786586 نوشت:
4- گفته اند که امام حسین علیه السلام در پشت خیمه ها خندق حفر کرده و آتش افروخته بودند تا دشمن نتواند از پشت حمله کند. گویا شمر ملعون هم در روز عاشورا قصد چنین کاری داشت که وقتی ناموفق بود و با این مانع مواجه شد، شروع به فحاشی کرد و یاران از امام، اذن خواستند که با تیر او را بزنند اما امام اجازه ندادند زیرا نمی خواستند آغازگر جنگ در ماه حرام باشند.
آیا این موضوع، صحت دارد؟!
اگر اینگونه بوده چطور کسانی که امام و یارانش را از هرطرف، محاصره کرده بودند متوجه این کار(حفر خندق و آتش افروزی درپشت خیمه ها) نشدند؟!
به فرض اینکه بگوییم در تاریکی شب این کار را کردند و کسی نفهمید، تا جایی که من اطلاع دارم، دشمن، شبانه جاسوس هایی را به سمت یاران امام می فرستد و سخنان آنان را می شنوند و پیش عمربن سعد ملعون می برند!
چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟!
ممنون

با عرض سلام و ادب

از جمله تدبيرهايی که امام حسین(علیه السلام) در استقرار اردويش مورد نظر قرار داد، حفر خندق در پشت خيمه هاست. منابع به اتفاق تأييد مي كنند كه امام پس از استقرار خيمه ها به يارانش دستور داد كه پشت آنها خندق بكنند و آنها را از هيزم پر كنند و آتش بزنند تا تنها يك راه براي خيمه ها باشد كه در صورت وقوع درگيري يارانش بتوانند از آن دفاع كنند. لذا آنان در شب عاشورا اين كار را كردند. [1]
البته برخي بنا بر دلايلي حفر خندق از طرف همراهان امام حسين (ع) را در آن شب مردود دانسته و آن را قابل قبول ندانسته و استدلال كرده اند كه اولا «كندن چنين خندقي در يك شب براي ياران امام حسين (ع) مقدور نبود و تهيه آن همه هيزم براي آتش زدن با توجه به اينكه نيزارها در كنترل نيروهايي بود كه مأموريت داشتند مانع استفاده اردوي حسين (ع) از آب بشوند، امكان نداشت؛ ثانيا امام حسين (ع) مي دانست در مقابل نيروهاي انبوه دشمن نمي تواند چندان مقاومتي كند و سرانجام بايد گفت اولا «اردوي امام فقط يك شب نبود كه در محل وقوع حادثه فرود آمده بود بلكه چند روز بود لذا در چند روز كندن خندق براي ياران امام حسين (ع) امكانپذير بود. ثانيا بعيد نيست كه امام موقعيت محل استقرار خيمه ها را در جايي انتخاب كرده باشند كه ناهمواري يا گودي در زمين بوده باشد كه براي تبديل آن به خندق به كار كمي نياز باشد. در مورد تهيه هيزم نيز بايد يادآور شد كه گرچه سه روز مانده به عاشورا نيروهاي پانصد نفري عمرو بن حجاج مأموريت يافت تا بين آب و اردوي امام حسين (ع) حائل شوند، [2] و بدين ترتيب مانع تهيه هيزم از نيزارهاي كنار رودخانه گرديدند اما تهيه چنين هيزمي از خار و خاشاك صحرا مقدور بود.
همچنين نفوذ موفقيت آميز ياران امام حسين (ع) به شط فرات و آوردن آب قبل از روز عاشورا نشان مي دهد كه تهيه هيزم نيز امكانپذير بوده است. مهمتر از آن در نواحي مجاور غير از منطقه ي تحت كنترل نيروي پانصد نفري عمرو بن حجاج نخلستانهايي وجود داشت كه مي توانست مورد استفاده قرار گيرد. اما راجع به اينكه امام از برآورد تعداد نيروهاي دو طرف حدس مي زد كه بالاخره خيمه ها غارت مي شود و ساكنان آن به اسارت مي افتند، بايد گفت حميت و غيرت امام و يارانش اجازه نمي داد تا زماني كه زنده اند، خانواده شان به اسارت دشمن بيفتند

پی نوشتها:
[1] .شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 98.

[2] .ارشاد، ج2ص 88 - و مطلب ديگري در صفحه 98 کتاب ارشاد آمده است که راجع به سازماندهي نيروها در صبح عاشوراست. مطلب چنين است: «اطراف خيمه‏ ها پيش از آن خندق بود». لذا به اين حدس دامن مي‏زند که به صورت عارضه طبيعي در آنجا وجود داشته است.

[h=1]آیا این گفته واقعیت دارد که عصر عاشورا حجاب و پوشش زنان اهل بیت(علیهم السلام) را غارت کرده و آنها بی حجاب ماندند؟![/h]

بر پایه منابع روایی و مقاتل معتبر و قابل استناد؛ پس از شهادت امام حسین(ع)، سپاه عمر بن سعد به خیمه‌های اهل بیت‏ آن حضرت حمله کردند و به غارت اموال خیمه‌ها و زیور آلات زنان پرداختند.
آنان کار را به جایی رساندند که گاه برای بردن چادر و جامه زنان و کودکان، با آنان به کشمکش می‌پرداختند، تا هر چه آنان داشتند را به یغما برند. سپاه عمر بن سعد، با این کارها حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند، به طوری که زنان از شدت جنایت کاری شمر و گروه نابکارش ‍به عمر بن سعد شکایت کردند و او به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه‌ها دست بردارند.(۱)
◄در متن عربی مقاتل بیشتر این روایات، عباراتی مانند «جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ»، «یَنزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورِنا»، «یَنتَزِعونَ مِلحَفَهَ المَرأَهِ عَن ظَهرِها» و «تُنازَعُ ثَوبَها عَلى ظَهرِها» آمده است و این ها – با توجه به معنای ملحفه (۲)- به معنای برهنه شدن و نمایان شدن موها و بدن زنان نیست، بلکه چون زنان آن زمان علاوه بر رواندازهایی شبیه چادر؛ لباس زیرین دیگری نیز داشتند که موی سر و بدن را می‌پوشاند، و سپاه دشمن تنها لباس رویین آن ها را به غارت بردند. و این به معنای بی‌حجابی و نداشتن پوشش نیست.(۳)
◄همچنین در این‌ عبارت «تُسْلَبُ الْمَرْأَهُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَأْسِهَا»که در برخی از مقاتل آمده است، باز نمی‌توان گفت که روسری آنها به طور کل برداشته شد، به ‌گونه‌ای که تمام موها معلوم بود.(۴)
حجت الاسلام جلفایی پژوهشگر مؤسسه دارالحدیثو نویسنده کتاب «حجاب برتر» دراین باره می گوید: «در واقع در روایاتی که می‌توان به آن ها استناد کرد، در ظاهر قضیه و مصداق سیاق قبل و بعد روایات، دقیقاً می‌شود فهمید که منظور از برداشته شدن حجاب همان پوشیه ظاهری یا نقاب بوده است نه آن عبایه‌ای که بر سر آنان بوده است، زنان عرب علاوه بر عبایه‌ای که می‌پوشیدند (شبیه چادر عربی امروزی) در زیر آن لباس ضخیمی می‌پوشیدند؛ یعنی از زیر چادر لباس‌های وسیعی داشتند به گونه‌ای که بافت نساجی آن زمان طوری بود که لباس‌ها دارای بافت ضخیمی بودند؛ یعنی آن گونه نبود که زنان اهل بیت علیهم‌السلام موهای سرشان یا بدن‌شان پیدا شود.»

پی نوشتها:
۱_طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏۵، ص ۴۵۳، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏۴، ص ۷۹، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ‏۳، ص ۲۰۴، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق. شیخ صدوق، محمد بن على‏، الامالی، ص ۱۶۴ – ۱۶۵، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش. .سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۱۳۱ – ۱۳۲، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.

۲_در کتاب‌های لغت عربی و فارسی ملحفه به این معانی آمده است: چادر، روانداز، ملافه، روپوش لباس. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، واژه «ملحفه»؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۸۵۹، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج ‏۵، ص ۴۶، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول، ۱۴۲۱ق. «اللِّحَاف و المِلْحَفُ و المِلْحَفَه: اللِّباس الذی فوق سائر اللباس‏»؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۹، ص ۳۱۴، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

۳و۴_ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص ۷۶، مدرسه امام مهدی(عج)، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۶ق.

[h=1]حوادث واقعه کربلا چگونه به ما رسیده است؟[/h]

بعد از حادثه کربلا، گروهي از افرادي که در واقعه کربلا حاضر بودند، حوادث و کارهايي که در آن مکان رخ داده بود و جنگ‌ها و شهادت‌هايي که در آن سرزمين اتفاق افتاده بود، را براي ديگران نقل مي کردند و آنان هم اين حوادث را براي ديگر افراد روايت مي‌کردند، مثل نقل ساير جنگ‌هايي که در صدر اسلام رخ داده است. نيز به همين صورت به آگاهي ديگران مي‌رسيد، اين روش در نقل حوادث عاشورا، ادامه داشت تا اين که در اوائل قرن دوم هجري، ابو مخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سليم ازدي غامدي کوفي ( متوفاي ۱۵۷)مطالب مربوط به حادثه کربلا را از راويان مختلف جمع‌آوري کرده و کتابي به نام «مقتل الحسين (ع) » را تنظيم و تهيه کرد.
اولين کتابي که به صورت نسبتاً مفصّل درباره واقعه کربلا نگارش يافت، مقتل ابي مخنف است. بعد از ابي مخنف، شاگردش هشام بن محمد بن سائب کلبي کوفي (متوفاي ۲۰۹) مقتل ابي مخنف، درباره حادثه کربلا به اضافه روايات ديگري را که درباره حادثه کربلا، از ديگران روايت شده بود، در کتابي به نام «مقتل الحسين» گردآوري نمود.
ساير مورخان بيشتر مطالب خود، را درباره حوادث صدر اسلام از جمله حادثه کربلا، از اين دو نفر مخصوصاً ابي مخنف نقل کرده‌اند.
ابي مخنف، مطالب مربوط به حادثه عاشورا را از راويان مختلف نقل کرده که چند گروه مي‌باشند:
۱. افرادي که خود در کربلا و حوادث مربوط به آن حضور داشتند . ابي مخنف بدون واسطه و با شنيدن از خود آنان، حوادث را نقل مي‌کند. مانند: ثابت بن هبيره،‌ يحيى بن هانئ بن عروه، زهير بن عبدالرحمن بن زهير خثعمي و ... .
۲. افرادي که در کربلا حضور داشتند و حوادث را مشاهده کرده‌اند . ابي مخنف به يک يا دو يا سه واسطه مطالب، را از آنان روايت مي‌کند که تعداد آنان پانزده نفر مي‌باشند.
۳. افرادي که در جريان کربلا نقش داشتند و حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، به صورت مستقيم و بدون واسطه، براي ابي مخنف نقل کرده‌اند که اينان پنج نفر هستند.
۴. افرادي که در جريان کربلا، داراي نقش بودند و ابو مخنف به صورت غير مستقيم و با يک يا دو واسطه حوادث قبل و بعد از حادثه کربلا، را از آنان نقل مي‌کند، که اينان بيست و يک نفر مي‌باشند.
۵. افرادي که در حادثه کربلا حضور نداشتند و مطالبي که از ديگران شنيده‌اند ، براي ابي مخنف نقل مي‌کنند.
۶. برخي از اصحاب ائمه (ع) يا خود امامان مطالبي درباره حادثه عاشورا گفته‌اند که ابي مخنف آن ها را در کتاب خود آورده است.
حميد بن مسلم ازدي از افراد مهمي است که جزء سپاهيان عبيدالله زياد است و خود شاهد و ناظر حوادث کربلا بود که مطالب زيادي درباره واقعه کربلا نقل مي‌کند، او کسي است که همراه خولي بن يزيد اصبحي ، سر مقدس امام حسين (ع) را از کربلا به کوفه نزد عبيد الله زياد برد. وي، حوادث مجلس عبيدالله زياد در کوفه و گفتگوي امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) با عبيدالله زياد را به صورت مفصل نقل مي‌کند. ابي مخنف به واسطه ، مطالب زيادي از او روايت مي‌کند. عُقبه بن سمعان که غلام رباب ، همسر امام حسين است و در کربلا حضور داشته، مطالبي را درباره حادثه عاشورا نقل مي‌کند که ابي مخنف آن ها را با يک واسطه در کتاب خود مي‌آورد.
ضحاک بن عبدالله مشرقي، که جزء ياران امام حسين است و در نبرد با سپاه يزيد به امام حسين کمک کرد و بر اساس قراري که با امام حسين داشت ، بعد از شهادت ياران امام حسين صحنه کربلا را رها مي‌کند، نيز مطالبي درباره حادثه کربلا نقل مي‌کند که ابي مخنف با يک واسطه آن ها را در کتاب خود مي‌آورد. (۱)
مرحوم شيخ صدوق، از بزرگان و محدثان مهم شيعه، روايات زيادي درباره جريان کربلا، در کتاب «امالي» خود ذکر مي‌کند.
فاطمه دختر امام حسين که در حادثه کربلا حضور داشت و همراه ساير اهل بيت (ع) به کوفه و شام برده شده نيز، برخي از حوادث کربلا را ذکر مي‌کند.
بنا بر اين ماجراي عاشورا و گفتگوي اهل بيت در شام توسط کساني روايت شده که خود شاهد حوادث بوده‌اند و آنان مطالب را براي ساير افراد نقل کرده‌اند، بديهي است که در نقل مطالب، بايد ناقلان حادثه و کساني که واسطه در نقل هستند، از نظر صداقت و راستگويي، مورد بررسي قرار گيرند تا بتوان به نقل آنان اعتماد کرد . نويسندگان منابع کهن چون ابي مخنف، شيخ مفيد، مرحوم صدوق و سيد بن طاووس که مطالب مربوط به حادثه کربلا را نقل کرده‌اند، تلاششان بر اين بود که مطالب معتبر و مستند را نقل کنند.

پي‌نوشت‌ها:
۱. ر،ک: وقعة الطف، ص ۱۵ ـ ۳۳ ، ابو مخنف لوط بن يحي، قم ،انتشارات جامعه مدر سين ،۱۳۶۷ ش ، تحقيق و مقدمه : شيخ محمد هادي يوسفي غروي.

مقداد;787186 نوشت:
با عرض سلام و ادب

السلام علیکم و رحمةالله و برکاته

آیا مطالبی که نقل می کنم صحت دارد و در منابع معتبر آمده اند؟!

1- آورده اند که هنگامی که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین را برای ابن زیاد ملعون آوردند قطره ای از خونش روی پای آن ملعون ریخت و موجب زخمی عمیق و کاری در پای او شد به طوری که هیچگاه التیام نیافت و پای ابن زیاد تا آخر عمرش می لنگید و دردناک بود.

2- نقل شده که هنگامی که خولی بن یزید اصبحی، سر مبارک امام را به خانه اش برد، قطراتی از خونش در حیاط خانه ریخت.
همسر خولی، هنگامی که قصد تمیز کردن آن لکه های خون را داشت دید که هرچه سعی در پاک کردن خون ها می کند، خون، پررنگ تر می شود و می جوشد!

3- گفته اند یکی از آن ملعون هایی که در کربلا مأمور بستن آب به یاران امام بود، خطاب به امام حسین علیه السلام، سوگند یاد کرد که "هرگز نمی گذارم قطره ای آب به شما برسد".
و آن شخص ملعون بعدها به عطش شدیدی مبتلا شد به طوری که هرچه آب می خورد از عطش شدید او کاسته نمی شد و تشنه تر می شد و این روند انقدر ادامه یافت تا به درک اسفل، واصل گشت.

با تشکر از استاد محترم....
التماس دعا

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
- آورده اند که هنگامی که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین را برای ابن زیاد ملعون آوردند قطره ای از خونش روی پای آن ملعون ریخت و موجب زخمی عمیق و کاری در پای او شد به طوری که هیچگاه التیام نیافت و پای ابن زیاد تا آخر عمرش می لنگید و دردناک بود.

سلام
حالا تا کارشناس بیاید من یک جواب کوتاه بدهم.
این مطلب در کتاب الفتوح ابن اعثم آمده است. در سایت مرکز پاسخگویی به سوالات دینی قبلا به این سوال پاسخ داده شده است. رجوع کنید به این آدرس:
آیا قطره خونی که می گویند از سر امام حسین(ع) به پای ابن زیاد ریخت و پایش متعفن شد، سند درستی دارد؟

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
نقل شده که هنگامی که خولی بن یزید اصبحی، سر مبارک امام را به خانه اش برد، قطراتی از خونش در حیاط خانه ریخت.
همسر خولی، هنگامی که قصد تمیز کردن آن لکه های خون را داشت دید که هرچه سعی در پاک کردن خون ها می کند، خون، پررنگ تر می شود و می جوشد!

این مطلب را من در مورد خانه ی خولی ندیدم ولی درباره جوشیدن خون امام حسین بعد از شهادت در مکانهای مختلف روایاتی وارد شده است از جمله اینکه شیخ صدوق در کتاب امالی روایت می کند که پس از قتل امام حسين‌عليه‌السلام هيچ سنگي در بيت‌المقدس از زمين برداشته نشد جز آنكه زير آن خون تازه يافتند.

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
گفته اند یکی از آن ملعون هایی که در کربلا مأمور بستن آب به یاران امام بود، خطاب به امام حسین علیه السلام، سوگند یاد کرد که "هرگز نمی گذارم قطره ای آب به شما برسد".
و آن شخص ملعون بعدها به عطش شدیدی مبتلا شد به طوری که هرچه آب می خورد از عطش شدید او کاسته نمی شد و تشنه تر می شد و این روند انقدر ادامه یافت تا به درک اسفل، واصل گشت.

اسم این شخص عبدالله بن ابی حصین ازدی است. می توانید به سایت ویکی شیعه در مورد او مراجعه کنید به این آدرس:
عبدالله بن ابی حصین ازدی بجلی

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
السلام علیکم و رحمةالله و برکاته

آیا مطالبی که نقل می کنم صحت دارد و در منابع معتبر آمده اند؟!

1- آورده اند که هنگامی که سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین را برای ابن زیاد ملعون آوردند قطره ای از خونش روی پای آن ملعون ریخت و موجب زخمی عمیق و کاری در پای او شد به طوری که هیچگاه التیام نیافت و پای ابن زیاد تا آخر عمرش می لنگید و دردناک بود.

علیکم السلام.

قبل از هر چیز بابت تأخیر بوجود آمده در پاسخگویی به سوالات شما پوزش می طلبم.

ابن اعثم كوفى در اين باره گزارش مي كند: چون سپاه عمر سعد نزدیک كوفه رسيد، ابن زياد دستور داد تا سر حسين بن على (ع) با سرهاى ديگر شهدا بر سر نيزه كرده، به شهر در آورند. ماموران سر های شهدا را از جایگاه خود در آورده ، در كوچه و بازار كوفه مى‏گردانيدند.
چون سرامام حسین (ع) را مجددا نزد ابن زياد بردند، ابن زیاد، به صورت و موهای حضرت نگريست. ناگاه دست هاى او مبتلا به لرزه شد ، ابن زیاد، سر را روى زانوى خود نهاد که قطره‏اى خون از گلوى حضرت روی لباس ابن زیاد چكيد، و به بدن او رسید و رانش را سوراخ كرد، و متعفّن شد. هر چند جرّاحان سعى نمودند او را معالجه کنند نتوانستند . ابن زیاد ناچار شد تا همواره با خود عطر داشته باشد تا بوى بد آشکار نشود.(1)

پي نوشت:
1. الفتوح، ابن اعثم كوفى،ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 914،تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش.

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
2- نقل شده که هنگامی که خولی بن یزید اصبحی، سر مبارک امام را به خانه اش برد، قطراتی از خونش در حیاط خانه ریخت.
همسر خولی، هنگامی که قصد تمیز کردن آن لکه های خون را داشت دید که هرچه سعی در پاک کردن خون ها می کند، خون، پررنگ تر می شود و می جوشد!

با عرض سلام و ادب
در منابع چنین موضوعی در مورد خانه خولی نقل نشده است.بلکه این موضوع در مورد کاخ ابن زیاد نقل شده است.
عمر سعد، سرهاي شهيدان را نيز همراه زنان و كودكان به كوفه فرستاد و به حميد بن مسلم فرمان داد كه نزد خانواده اش برود و خبر سلامتي و پيروزي او را به آنها برساند. نخستين اقدام سپاه بني اميه اين بود كه پس از بريدن سر امام حسين (ع) به شراب خوردن و شادماني پرداختند. در اين حال قلمي آهنين پديدار شد و روي ديوار اين بيت را با خون نوشت: [1] .

«أترجوا امة قتلت حسينا

شفاعة جده يوم الحساب» [2] .

حميد بن مسلم گويد: خولي سر را برداشت و شبانه به قصر [عبيدالله] رفت. ولي چون در بسته بود آن را به خانه برد و زير تشت گذاشت. او دو زن داشت: يكي بني اسدي و ديگري حضرمي به نام نوار (دختر مالك بن عقرب). اين شب نوبت زن حضرمي بود.

نوار گويد: خولي پس از آن كه سر را زير تشت گذاشت به رختخواب رفت. گفتم: چه خبر؟ چه همراه داري؟ گفت: همه ي مال و منال روزگار را، اين سر حسين است كه در خانه ي توست. گفتم: واي بر تو! مردم طلا و نقره آورده اند و تو سر فرزند رسول خدا (ص) را آورده اي؟ به خدا سوگند كه از اين پس سر من و تو بر يك بالش نهاده نخواهد شد. پس، از رختخواب برخاستم و از خانه بيرون رفتم و خولي زن اسدي اش را صدا زد و نزد خود برد. من نشسته بودم و نگاه مي كردم و مي ديدم ستوني از نور از تشت به سوي آسمان مي رفت و پرنده هاي سفيدي پيرامونش پر مي زدند. [3] .

پس از آن كه سر را به قصر بردند نيز كرامت هايي از آن مشاهده شد. يكي از دوستان عبيدالله زياد گويد: همراه ابن زياد وارد قصر شدم. ناگهان ديدم كه آتشي از درون قصر زبانه كشيد. عبيدالله آستين پيش چشم گرفت و از من خواست كه موضوع را پوشيده بدارم. [4] .

ديگري نقل كرده است كه چون سر امام حسين را به كاخ امارت بردند. و پيش ابن زياد نهادند از ديوارهايش خون مي جوشيد. [5] .

پی نوشتها:

[1] المعجم الکبير، ج 3، چاپ نخست، ص 132. مناقب علي (ع)، ابن‏مغازلي ص 388، حديث 443.

[2] آيا امتي که حسين را کشته است، در روز قيات به شفاعت جدش اميد دارد؟.

[3] ر. ک. انساب الاشراف، ج 3، ص 206، البدايه و النهايه، ج 8، ص 190.

[4] الملاحم و الفتن، سيد بن طاووس، ص 142، المعجم الکبير، چاپ نخست، ج 1، ص 119.

[5] تاريخ حلب، ابن‏ العديم، چاپ نخست، ج 6، ص 2637.

لبیک یا علی النقی;881822 نوشت:
3- گفته اند یکی از آن ملعون هایی که در کربلا مأمور بستن آب به یاران امام بود، خطاب به امام حسین علیه السلام، سوگند یاد کرد که "هرگز نمی گذارم قطره ای آب به شما برسد".
و آن شخص ملعون بعدها به عطش شدیدی مبتلا شد به طوری که هرچه آب می خورد از عطش شدید او کاسته نمی شد و تشنه تر می شد و این روند انقدر ادامه یافت تا به درک اسفل، واصل گشت.

با عرض سلام و ادب
این ملعون شخصی است بنام «عبدالله بن ابی حصین ازدی بجلی».
عبدالله بن ابی حصین، در واقعه کربلا از لشکریان عمر بن سعد و در گروه عمرو بن حجاج بود که آب را بر روی امام حسین (ع) و یارانش بستند. روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که میان آب و امام حسین (ع) جدایی افکند. وقتی این نامه به دست عمر بن سعد رسید به عمرو بن حجاج فرمان داد تا با پانصد سوار مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به شریعه فرات شوند. به نقل منابع، عبدالله بن ابی حصین ازدی بجلی به امام حسین (ع) گفت:

«آیا به آب نگاه نمی‌کنی که همچون قلب آسمان است! به خدا سوگند جرعه‌ای از آن نخواهی نوشید تا تشنه بمیری»

امام حسین (ع) فرمود: «خداوندا! او را تشنه بمیران و هرگز نیامرز»[1] به گزارش حمید بن مسلم ازدی، او پس از واقعه کربلا بیمار شد و هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه از دنیا رفت.[2]

پی نوشتها:
[1]. تاریخ طبری،تحقیق: محمدأبوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.، ج۵، ص۴۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف،تحقیق: محمد باقر المحمودی، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۹۷۷ق/۱۳۹۷م. ج۳، ص۱۸۱؛
[2]. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۱۲؛ ابن اعثم، الفتوح،تحقیق: علی شیری، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. ج۵، ص۴۱۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دارصادر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.ج۴، ص۵۳-۵۴.

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیرا در فضای مجازی متنی رو خوندم در مورد معنای دقیق دو واژه "عاشورا" و " تاسوعا" اما منبعی براش ذکر نشده بود و نتونستم لغت رو هم بررسی کنم. منتها جدای از بحث لغت با توجه به این که در متن این معنا منسوب به امام سجاد علیه السلام است، خواستم صحتش رو از کارشناسان محترم سوال کنم.

متن مذکور:

معنای عاشورا و تاسوعا

چرا روز شهادت حسین و یارانش را عاشورا گفته اند؟

اکثر قریب به اتفاق اهل لغت این تصور را داشته اند که چون عشر و عاشر از یک ریشه اند و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است پس عاشورا یعنی دهم محرم. و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند را روز نهم ماه محرم گفته اند.
اما این معنای به دلایل زیر اشتباه است:

1- آیا واژه عاشورا برای دهم ماه های دیگر نیز بکار می رود؟
مثلا آیا شنیده شده است که کسی به دهم ماه رجب هم عاشورا گفته باشد؟
یا این مفهوم مختص دهم ماه محرم است؟

2- آیا اگر حسین مثلا در یازدهم محرم شهید می شد آنگاه تاسوعا با عاشورا عوض می شد و عاشورا واژه دیگری داشت؟

3- آیا اعراب قبل از این واقعه به دهم محرم عاشورا و نهم محرم تاسوعا می گفتند؟
در هیچ منبعی حداقل در مورد تاسوعا چنین چیزی وجود ندارد.

4- در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعده ای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود. اعداد بر خلاف کلمات استثنا پذیر نیستند به طور مثال در کلام عرب اعداد این گونه شمارش می شوند: اول –ثانی- ثالث- رابع ...... و یا اولا –ثانیا- ثالثا- رابعا و...
چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعده پذیر باشند. یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ نمود مثل تاسوعا –عاشورا – ثامونا – سابوعا.
اما می بینیم که بقیه اعداد از این قاعده پیروی نمی کنند.

لذا نمی توانیم دلیلی داشته باشیم که تاسوعا و عاشورا عدد هستند تا از قاعده شمارش پیروی کنند. و این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارد بلکه معنای دیگری دارند.

اما تفسیر و معنای ما از عاشورا و تاسوعا:
عشر به کسر عین، از عشرت به معنای معاشرت و مصاحبت گرفته شده است.
معاشر به ضم میم یعنی مصاحب و عاشر اسم فاعل عشر است که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت می باشد.

در قرآن آمده است که: وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ(نسا/19 ) - با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید.
عشیر یعنی همدم و رفیق –
وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ( حج/13 ) - چه بد دوستی انتخاب کرده اند و چه بد معاشر و رفیقی است.
العاشور از ریشه عشر به کسی گفته می شود که معاشرت خصلت او باشد.

العاشوراء جایی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان می شود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه می کنند.
و عاشوراء مبالغه است از میل به معاشرت. یعنی روزی که میل به معاشرت و رفاقت با حسین به شدت بالا می رود.
با خارج شدن عاشورا از سلسله اعداد، عدد بودن تاسوعا نیز مورد تردید قرار می گیرد و معنی نهم را از دست می دهد.

اتسع به فتح الف یعنی گروههای 9 نفره شدند . اما اتسع به کسر الف یعنی وسعت پیدا کرد- گشاد شد- فراخ گردید.
اتساع یعنی گسترده شدن – گشاد شدن – بالا رفتن ظرفیت.
اتساع شرائین ؛ یعنی رگ ها گشاد شدند و ظرفیتشان برای عبور خون زیاد باشد.
التاسوع چیزی که فراخی و گستردگی و ظرفیت اش زیاد باشد.
و بالاخره التاسوعا یعنی جایی که بتوان ظرفیت را بالا برد و فراخی ایجاد کرد.
و تاسوعا این معنی را پیدا می کند: روزی که ظرفیت بالا می رود و در سینه ها فراخی ایجاد می شود و به جای تنگی , وسعت می یابد.

این دو نام از ابداعات علی بن حسین زین العابدین است و اگر در بعضی از روایات نبوی از عاشورا گفته شده است اکثرا جعلیات بنی امیه برای کم کردن اثرات عاشورای حسین بن علی است.

اما در مورد تاسوعا تقریبا نداریم که قبل از امام چهارم شیعیان لغت تاسوعا بکار رفته باشد. و این معنا از عاشورا و تاسوعا بسیار عاشقانه است.

موضوع قفل شده است