استفتا از محضر عالم جلیل القدر و مجلسی زمان حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در مورد عرفان:
اینها که میگویند عرفان و عرفا کج کردن راه اصلی است، عرفان یعنی ترک محرمات و انجام واجبات. هرکه درین امر بهتر بود عارف بهتری است.
پس امام که از ابن عربی تجلیل کرد تایید ترک واجب و انجام حرام را کردند
اولا امام معصوم نبوده و ممکن الخطاست
ثانیا امام در باب تقیه فرموده اند که با گورباچف یک وجه اشتراک پیدا شود
ثالثا همین امام میفرماید به ابن عربی که آن رافضی که خنزیر دید آن عارف، خودش را در آینه ی رافضی دیده
نتیجتا الاغ را باید پرستید چون جلوه حق است اگر نه پس چرا قیصری میگوید؟ هان؟معصوم س فرموده است نهی از تفکر در ذات در بیش از ده ها حدیث اما صاحب المیزان خلاف این گفته و عمل کرده.
خود ابن عربی گفته جلوه غیر از ذات حق است،انچه قابل پرستش است خود ذات است،وانچه در مورد موجودات گفته جنبه تکوینی انان است که همه تسبیح حق را می گویند و وجهی الی الهی دارند چه الاغ چه غیر الاغ ،نتیجتا این پرستش پرستشی تکوینی است نه تشریعی .....
خود حضرت امیر در نهج البلاغه ذات حق را توصیف می کند،حتی پای صحبت ایشان عامه نیز هستند نتیجتا اشکال از مستمعین هم نیست،بلکه بنا به فرموده قران مطهرین هستند که می توانند اورا توصیف کنند...
طبق گفته شما
الواحد لا یصدر منه الا الواحد
محمد از خدا صادر شد و محمد خالق تمام جهان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درست است؟؟؟
سوال از مدعیان عرفان: طبق گفته شما
الواحد لا یصدر منه الا الواحد
محمد از خدا صادر شد و محمد خالق تمام جهان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درست است؟؟؟
البته بنده قصد جسارت به این مرجع عالی قدر را ندارم ولی بنده تفسیر ایشان را گوش کرده ام و همچنین تفسیر ایت الله جوادی را هم ولی خب .....
عزیزم شما برو کتب آقای مطهری رو بخون ببین از مارکس و هزار فیلسوف ملحد چقدر نقل و قول کرده پس بیایم بگیم ایشون مارکسیستین؟؟؟؟ برای رد مانعی ندارد یال استعمال مشترکات اگرچه آقای مطهری و امثاله بر له استعمال میکردند نه برعلیه
مرحوم آيت الله بهجت(ره) در مورد موفقيت در امور معنوي و عرفان سؤال شدكه ايشان فرمودند: "انجام واجبات و ترك محرمات."
جز این چیز دیگری نیست!!!!!
من مانده ام با این اگاهی که شما دارید چرا جلوی پسر ایشان را برای فرا گیری فلسفه و عرفان را نگرفتید چون خود ایشان که نتوانست جلوی ایشان را از این کفر بگیرد حتی ایشان را به اساتید این فن نیز ارجاع می داد...........
البته همه عرفان یعی ترک محرمات و مکروهات و شبهات و انجام واجبات ومستحبات ...
عزیزم شما برو کتب آقای مطهری رو بخون ببین از مارکس و هزار فیلسوف ملحد چقدر نقل و قول کرده پس بیایم بگیم ایشون مارکسیستین؟؟؟؟ برای رد مانعی ندارد یال استعمال مشترکات اگرچه آقای مطهری و امثاله بر له استعمال میکردند نه برعلیه
برای رد یک موضوع باید اشتراک و تمایز به همان موضوع برگردد وگرنه مطهری نیز می توانست کتاب طبی بوعلی را نقد کند،شما برو حدیث بخوان بیا موارد عقلانی را رد کن چون این از شما فقط بر می اید...
من مانده ام با این اگاهی که شما دارید چرا جلوی پسر ایشان را برای فرا گیری فلسفه و عرفان را نگرفتید چون خود ایشان که نتوانست جلوی ایشان را از این کفر بگیرد حتی ایشان را به اساتید این فن نیز ارجاع می داد...........
بر فرض قول. مگر نوح س توانست؟
erfan_alavi;347754 نوشت:
عقلانی را رد کن
برادر عقل مارا در شیخ مفید ها جستجو کن عقل شیعه در متکلمین آنها نهفته است و معلم تکلم اول الله سپس صادق آل محمد ع است. مذهب شما عقل را جز از افلاطون گرفته؟
ببین این ناصبی چگونه به حضراتی که نام بردم میگه متحجر؟
این تهمت کثیف شما رو بنده گزارش کردم
میگویند اگر کسی را میخواهی بشناسی ببین چه دوستی برای خودش انتخاب مبکند شما نیز دوست وهابی خوبی انتخاب کرده اید. ان شا الله که آن دنیا نیز با یکدیگر خواهید بود.
بر فرض قول. مگر نوح س توانست؟برادر عقل مارا در شیخ مفید ها جستجو کن عقل شیعه در متکلمین آنها نهفته است و معلم تکلم اول الله سپس صادق آل محمد ع است. مذهب شما عقل را جز از افلاطون گرفته؟
مذهب ما سخن حق فرا گرفته اگر سخنی ناحق باشد ولو از شیخ مفید و شیخ طوسی برای ما پشیزی ارزش ندارد......همانطور که خیلی از منقولات شیخ طوسی برای شیخ مفید وغیرهم....
آیا خود آقای بهجت به فلسفه صدرایی اعتقاد داشت؟؟؟؟؟؟؟
نه تنها بهجت ره بلکه آیات عظام سیستانی سید صادق شیرازی صافی و وحید ورد نموده و برخی همچون مکارم و نوری نیز سکوت کرده اند. و کل محدثین شیعه، شیعه را از کثافات تفلسف و عرفان مصطلح حفظ نموده اند
سوال از مدعیان عرفان:
طبق گفته شما
الواحد لا یصدر منه الا الواحد
محمد از خدا صادر شد و محمد خالق تمام جهان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درست است؟؟؟
پاسخ این اشکال به قدری واضح است که من ندیدم در مناظرات مطرح شده بین بزرگان چنین ایرادی بگیرند!معمولا ایرادات بر سر مسائل دیگر است...
واضح است که مسئله با درک روابط طولی و عرضی به راحتی قابل حل است.ما معتقد به رابطه ی طولی در این موردیم.مثل رابطه ی دستگاه گردش خون و قلب.البته با اغماض و شبیه سازی!!
فرض کنید قلب تولید کننه خون باشد(البته نیست ولی فرض رو بر این میذاریم) این قلب خون رو توسط شاهرگ پمپاژ میکند به اعضای دیگه.ایا این به معنی ان است که خود شاهرگ خون رو تولید کرده؟!؟!البته که نه!شاهرگ فقط خون رسان است!و البته هر یک از اعضا هم که به شاهرگ نزدیکترند خون رو بهتر دریافت میکنند! حالا در مورد این قاعده هم همین طور است!مخلوق اول فیض رسان است اما خودش منشا فیض نیست.اما به برکت وجود او فیض الهی به ما میرسد!و خود این مخلوق اول هم نیازمند این فیض است و با از دست دادن ان عدم میشود!همان طور که خود رگ ها علاوه بر انکه خون را به اعضای دیگر میرسانند خود نیازمند این خون اند!
پس باید بخش دوم جمله شما را اصلاح کرد!رسول الله به عنوان مخلوق اول یا همان عقل اول به تعبیری فقط و فقط وسیله ی رساندن فیض اند وسیله ای برای خلقت نه انکه خالقند!ایا خودکار شما نویسنده است یا خود شما!!؟!واضح است که خودکار فقط و فقط وسیله است!....[/]
میگویند اگر کسی را میخواهی بشناسی ببین چه دوستی برای خودش انتخاب مبکند شما نیز دوست وهابی خوبی انتخاب کرده اید. ان شا الله که آن دنیا نیز با یکدیگر خواهید بود.
چه گزارشی؟ او بکسی که میگوید فلسفه حرام است میگوید متحجر و این قول تمام محدثین ماست. ضمنا اسم وهابی لقلقه زبونتان شده. کدام وهابی؟ این تهمت نیست؟
آقای علی مع الحق، حق کجاست؟ میگویی در حرم معصوم، مگر معصوم نگفت در بحار حرامان بر فلاسفه و نگفت در کافی نهی از سخن در چگونگی الله؟
بار ها گفتم وهابی و ناصبی نیستم!!!! حامد که به من گفت ناصبی تو هم می گویی وهابی و خیمه گاه هم می گوید زندیق!!!!!! هر چه لقب می دانید به دیگران نسبت می دهید!!!!
چندین بار هم به خودت گفتم که وهابی و ناصبی نیستم! متوجه می شوی؟
علی مع الحق;347765 نوشت:
این تهمت کثیف شما رو
ادب را رعایت کن.
کارشناس سایت حامد:گفت هر کس وحدت وجود را قبول ندارد متحجر است و به مراجع شما مثل وحید توهین کرد!!!!!!!
علی مع الحق;347765 نوشت:
میگویند اگر کسی را میخواهی بشناسی ببین چه دوستی برای خودش انتخاب مبکند
در پروفایل تو اکثر دوستات وهابی بودند!! پس لابد تو هم وهابی هستی!!!
علی مع الحق;347765 نوشت:
ان شا الله که آن دنیا نیز با یکدیگر خواهید بود.
ان شاء الله شما هم با دوستان پروفایلت که اکثرا ناصبی و وهابی اند محشور شوی
سوال: لطفا وحدت وجود را از دیدگاه جناب قونوی و مولانا تبیین فرمایید. پاسخ: اساس همه مكاتب عرفاني را بحث وحدت وجود تشكيل مي دهد. در اسلام مسأله توحيد، خدامحوري، استناد همة امور به خدا، فقر و احتياج همه اشيا به او، سيطره او بر كل هستي و "فعال مايشاء" بودن او و زمينه مناسبي براي بحث وحدت وجود فراهم مي آورد. عارف با شناخت اين امور، عظمت و جلال خدا را دريافته، خود را در برابر وي هيچ مي بيند و اين امر "به تصديق اين مطلب مي انجامد كه تنها اوست كه وجودي حقيقي و پايدار دارد. در عرفان اسلامي، اوج عرفان معرفت را در ابن عربي و نهايت عرفان محبت را در مولانا جلال الدين رومي مييابيم. مكتب ابن عربي، بدون ديدگاههاي شاگرد برازنده وي شيخ صدرالدين قونوي هيچ جا شناخته نيست. به قول جامي فهم درست مقصود ابن عربي از وحدت وجود كه اصل اصيل و ركن ركين عرفان وي است جز به تتبع تحقيقات صدرالدين امكان نمي يابد.
با توجه به اين كه اين دو قطب بزرگ عرفان هر دو در يك زمان و در يك شهر ميزيستهاند، طبيعي است كه بين پيروان خام آنان بر سر تعيين جايگاه ايشان، گه گاه منازعات و مناقشاتي رخ دهد و هر يك در رد ديگري مطلبي بنگارد و يا بگويد. ولي بايد توجه داشته باشيم كه هيچ گاه بین جناب قونوی و جناب مولوی كه حقیقت توحید را ادراك كرده اند اختلافي نيست، و آنچه به عنوان اختلاف دیده میشود چیزی جز تعبیرات گوناگون از یک حقیقت نیست. مثلا پيروان راه محبت در تعابير خود ابتدائاً از زبان و تعبيراتي ساده و در قالب بياني مناجات گونه استفاده كرده اند و در مراحل بالاتر، زبان شعر و غزل را براي تعبير تجارب عرفاني خود مناسبتر ديدهاند، اما عارفان طريق معرفت از بياني پيچيده تر برخوردارند و از كاربرد اصطلاحات عقلي و به كارگيري زبان پيچيده كلام و فلسفه نيز ابايي ندارند. به علاوه، عارفان پيرو محبت هرگاه به تعليم و تأليف پرداختهاند عرفان عملي را بيشتر مورد تأكيد قرار دادهاند اما پيروان معرفت، در باب عرفان نظري مطالب زيادتري نگاشته اند. در بحث "وحدت وجود" دو امر مطرح است يكي "اثبات وحدت" و ديگري "توجيه كثرت". آن چه بيشتر اهميت دارد و كار سختتري است همين دومي است به خصوص در اين ديدگاه بايد دوگانگي "حق و خلق" و رابطه آن دو طوري تبيين شود كه با وحدت وجود سازگار افتد.
شيخ صدرالدين بحث را از وجود شروع مي كند. مفهومي كه نه تنها موضوع علم فيلسوفان است، بلكه همه افراد عادي نيز از آن تصور واضحي دارند. اما شيخ اين سؤال را مطرح مي كند كه حقيقت وجود كه همة موجودات در آن شريك و سهيماند چيست؟ در اين جا به ذات پنهان و ناشناختة وجود مي رسد كه همة موجودات، با همة تنوعات و كثرت خويش، جلوهها و تعينات آن مي باشند. وي آن وجود پنهان را مطلق، نامتعين و باطن مي داند و اين وجودات كثيري را كه با آنها مأنوسيم، مقيد، و متعين و ظاهر مي بيند. اين رابطة حق و خلق در قالب وجود و عدم، درست همان چيزي است كه مولانا جلالالدين در اين شعر پر مغز خود سروده است: ما عدم هاييم و هستي هاي ما تو وجود مطلقي فاني نما يعني همان ذاتي كه غيب است، وجود مطلق است و ما كه به صورت كثرت و هستي ها نمايان شده ايم همان "نيستي" محضيم. در ادامه از اين نيستي طوري ياد مي كند كه دقيقاً بر همان اعيان ثابتة قونوي قابل تطبيق است: لذت هستي نمودي نيست را عاشق خود كرده بودي نيست را ما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتۀ ما مي شنود
ملاک حرف حق ظاهرا تنها خودتان هستید؟؟اگر نیستید پس ملاک این حق را چگونه کشف کردید این برداشت شما از حق است یا نه عین همان حقی است که معصوم گفته؟
خوب من به جای ایشان می گویم
سلاما
استفتا از محضر عالم جلیل القدر و مجلسی زمان حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در مورد عرفان:
اینها که میگویند عرفان و عرفا کج کردن راه اصلی است، عرفان یعنی ترک محرمات و انجام واجبات. هرکه درین امر بهتر بود عارف بهتری است.
ادعای بزرگی میکنی ؟
اهل شهودی ؟
کسی که سادترین اصول طی طریق الهی رو نفی میکنه چه به قبول و رد شهود ؟
این سوال باید از شما درباره وحدت وجود پرسیده شود
دقیقا هم همین است
نه اخوی کار از ریشه خراب شد
سلامت وقتی سلامه که خداحافظی کنی بری
اینها که میگویند عرفان و عرفا کج کردن راه اصلی است، عرفان یعنی ترک محرمات و انجام واجبات. هرکه درین امر بهتر بود عارف بهتری است.
پس امام که از ابن عربی تجلیل کرد تایید ترک واجب و انجام حرام را کردند
به تناقضات نگاه کن
متوجه نیستن چی میگن
سفسطه است
چه عجب !!!
پس شما ملاک سخن حق از غیر حق را به ما هم بگویید تا همراه با شما شویم!
شما بهتره از این سایت بری چون اصلا هیچ شباهتی به کارشناس نداری
از کارشناس هایی مثل صدرا و رحیق مختوم و ... یاد بگیر
کل یعمل علی شاکلته
خدا حافظ
آخرش همه دوستیم
افکار با همین اختلافاتش قشنگه
اولا امام معصوم نبوده و ممکن الخطاست
ثانیا امام در باب تقیه فرموده اند که با گورباچف یک وجه اشتراک پیدا شود
ثالثا همین امام میفرماید به ابن عربی که آن رافضی که خنزیر دید آن عارف، خودش را در آینه ی رافضی دیده
سلاما
خود ابن عربی گفته جلوه غیر از ذات حق است،انچه قابل پرستش است خود ذات است،وانچه در مورد موجودات گفته جنبه تکوینی انان است که همه تسبیح حق را می گویند و وجهی الی الهی دارند چه الاغ چه غیر الاغ ،نتیجتا این پرستش پرستشی تکوینی است نه تشریعی .....
خود حضرت امیر در نهج البلاغه ذات حق را توصیف می کند،حتی پای صحبت ایشان عامه نیز هستند نتیجتا اشکال از مستمعین هم نیست،بلکه بنا به فرموده قران مطهرین هستند که می توانند اورا توصیف کنند...
دوستی که همه را متحجر می داند،جز خودش و امثال خودش!!!!!!!!!
حداقل احترام علما را بگیر!!!!
حضرت آیت الله العظمی وحید: "اسفار(کتاب شیطانی ملاصدرا) کشکه عرفان(مربوط به ابن عربی) کشکه. هرچه هست قرآن و روایت است"
الواحد لا یصدر منه الا الواحد
محمد از خدا صادر شد و محمد خالق تمام جهان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درست است؟؟؟
اگر کشکه پس چرا در تفسیر یس خود از این کشکیات استفاده می کنه حتما اینها برای عامه کشک است نه برای خواص...
در ثانی کسی که خود در تبیین مباحث خود از این کشکیات کمک می گیرد خوب نیست علیه ان حرفی بزند...
ثالثا اگه کشکه لازمه این همه هیاهو برای این کشک ودوغ نیست.....
البته بنده قصد جسارت به این مرجع عالی قدر را ندارم ولی بنده تفسیر ایشان را گوش کرده ام و همچنین تفسیر ایت الله جوادی را هم ولی خب .....
عابدان ابن عربی بیان اینجا: http://www.askdin.com/thread27815.html
جز این چیز دیگری نیست!!!!!
طبق گفته شما
الواحد لا یصدر منه الا الواحد
محمد از خدا صادر شد و محمد خالق تمام جهان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
درست است؟؟؟
من مانده ام با این اگاهی که شما دارید چرا جلوی پسر ایشان را برای فرا گیری فلسفه و عرفان را نگرفتید چون خود ایشان که نتوانست جلوی ایشان را از این کفر بگیرد حتی ایشان را به اساتید این فن نیز ارجاع می داد...........
البته همه عرفان یعی ترک محرمات و مکروهات و شبهات و انجام واجبات ومستحبات ...
برای رد یک موضوع باید اشتراک و تمایز به همان موضوع برگردد وگرنه مطهری نیز می توانست کتاب طبی بوعلی را نقد کند،شما برو حدیث بخوان بیا موارد عقلانی را رد کن چون این از شما فقط بر می اید...
در امر یا نهی!
پسرش به ما چه ربطی دارد؟
آیا خود آقای بهجت به فلسفه صدرایی اعتقاد داشت؟؟؟؟؟؟؟
با سلام خدمت دوستان
این تهمت کثیف شما رو بنده گزارش کردم
میگویند اگر کسی را میخواهی بشناسی ببین چه دوستی برای خودش انتخاب مبکند شما نیز دوست وهابی خوبی انتخاب کرده اید. ان شا الله که آن دنیا نیز با یکدیگر خواهید بود.
مذهب ما سخن حق فرا گرفته اگر سخنی ناحق باشد ولو از شیخ مفید و شیخ طوسی برای ما پشیزی ارزش ندارد......همانطور که خیلی از منقولات شیخ طوسی برای شیخ مفید وغیرهم....
بنده دارم می گم نره شما می گی بدوش ،ایشان پسرش را برای کسب این علم به اساتید مربوطه معرفی و سفارش می کرد مانند علامه طباطبایی...........
[="black"] کلمه;347749 نوشت:
پاسخ این اشکال به قدری واضح است که من ندیدم در مناظرات مطرح شده بین بزرگان چنین ایرادی بگیرند!معمولا ایرادات بر سر مسائل دیگر است...
واضح است که مسئله با درک روابط طولی و عرضی به راحتی قابل حل است.ما معتقد به رابطه ی طولی در این موردیم.مثل رابطه ی دستگاه گردش خون و قلب.البته با اغماض و شبیه سازی!!
فرض کنید قلب تولید کننه خون باشد(البته نیست ولی فرض رو بر این میذاریم) این قلب خون رو توسط شاهرگ پمپاژ میکند به اعضای دیگه.ایا این به معنی ان است که خود شاهرگ خون رو تولید کرده؟!؟!البته که نه!شاهرگ فقط خون رسان است!و البته هر یک از اعضا هم که به شاهرگ نزدیکترند خون رو بهتر دریافت میکنند!
حالا در مورد این قاعده هم همین طور است!مخلوق اول فیض رسان است اما خودش منشا فیض نیست.اما به برکت وجود او فیض الهی به ما میرسد!و خود این مخلوق اول هم نیازمند این فیض است و با از دست دادن ان عدم میشود!همان طور که خود رگ ها علاوه بر انکه خون را به اعضای دیگر میرسانند خود نیازمند این خون اند!
پس باید بخش دوم جمله شما را اصلاح کرد!رسول الله به عنوان مخلوق اول یا همان عقل اول به تعبیری فقط و فقط وسیله ی رساندن فیض اند وسیله ای برای خلقت نه انکه خالقند!ایا خودکار شما نویسنده است یا خود شما!!؟!واضح است که خودکار فقط و فقط وسیله است!....[/]
آقای علی مع الحق، حق کجاست؟ میگویی در حرم معصوم، مگر معصوم نگفت در بحار حرامان بر فلاسفه و نگفت در کافی نهی از سخن در چگونگی الله؟
قال الصادق علیه السلام: من هو لم یخرج من هذا البیت فهو الباطل
بار ها گفتم وهابی و ناصبی نیستم!!!!
حامد که به من گفت ناصبی تو هم می گویی وهابی و خیمه گاه هم می گوید زندیق!!!!!! هر چه لقب می دانید به دیگران نسبت می دهید!!!!
چندین بار هم به خودت گفتم که وهابی و ناصبی نیستم! متوجه می شوی؟
ادب را رعایت کن.
کارشناس سایت حامد:گفت هر کس وحدت وجود را قبول ندارد متحجر است و به مراجع شما مثل وحید توهین کرد!!!!!!!
در پروفایل تو اکثر دوستات وهابی بودند!! پس لابد تو هم وهابی هستی!!!
ان شاء الله شما هم با دوستان پروفایلت که اکثرا ناصبی و وهابی اند محشور شوی
شما حتی معنی این حدیث را هم نمی دانی....
اگر این حدیث کلی باشد باید همه جزئیات و علوم و فنون را رد کرد...در حالی که حق هستند چون مطابق با واقعند...
فعلا وقت نمازه ولی شما حتی معنی فلسفه در روایات را هم نمی دانید چیست....
به این ادرس رجوع نمایید:
http://www.askdin.com/thread13645.html
یک علم ناقص که رحمی نداره رو بیاری تو اسلام و باهاش خدارو اثبات کنی.
احمقانه نیست؟ آخه بنابر چه آیه و حدیثی؟
میرم نماز بخونم سریع میام برای ادامه فریضه امر بمعروف. تک تک شمارو هم دعا میکنم گرچه حقیر کسی نیستم.
سوال:
لطفا وحدت وجود را از دیدگاه جناب قونوی و مولانا تبیین فرمایید.
پاسخ:
اساس همه مكاتب عرفاني را بحث وحدت وجود تشكيل مي دهد. در اسلام مسأله توحيد، خدامحوري، استناد همة امور به خدا، فقر و احتياج همه اشيا به او، سيطره او بر كل هستي و "فعال مايشاء" بودن او و زمينه مناسبي براي بحث وحدت وجود فراهم مي آورد. عارف با شناخت اين امور، عظمت و جلال خدا را دريافته، خود را در برابر وي هيچ مي بيند و اين امر "به تصديق اين مطلب مي انجامد كه تنها اوست كه وجودي حقيقي و پايدار دارد.
در عرفان اسلامي، اوج عرفان معرفت را در ابن عربي و نهايت عرفان محبت را در مولانا جلال الدين رومي مييابيم. مكتب ابن عربي، بدون ديدگاههاي شاگرد برازنده وي شيخ صدرالدين قونوي هيچ جا شناخته نيست. به قول جامي فهم درست مقصود ابن عربي از وحدت وجود كه اصل اصيل و ركن ركين عرفان وي است جز به تتبع تحقيقات صدرالدين امكان نمي يابد.
با توجه به اين كه اين دو قطب بزرگ عرفان هر دو در يك زمان و در يك شهر ميزيستهاند، طبيعي است كه بين پيروان خام آنان بر سر تعيين جايگاه ايشان، گه گاه منازعات و مناقشاتي رخ دهد و هر يك در رد ديگري مطلبي بنگارد و يا بگويد. ولي بايد توجه داشته باشيم كه هيچ گاه بین جناب قونوی و جناب مولوی كه حقیقت توحید را ادراك كرده اند اختلافي نيست، و آنچه به عنوان اختلاف دیده میشود چیزی جز تعبیرات گوناگون از یک حقیقت نیست.
مثلا پيروان راه محبت در تعابير خود ابتدائاً از زبان و تعبيراتي ساده و در قالب بياني مناجات گونه استفاده كرده اند و در مراحل بالاتر، زبان شعر و غزل را براي تعبير تجارب عرفاني خود مناسبتر ديدهاند، اما عارفان طريق معرفت از بياني پيچيده تر برخوردارند و از كاربرد اصطلاحات عقلي و به كارگيري زبان پيچيده كلام و فلسفه نيز ابايي ندارند. به علاوه، عارفان پيرو محبت هرگاه به تعليم و تأليف پرداختهاند عرفان عملي را بيشتر مورد تأكيد قرار دادهاند اما پيروان معرفت، در باب عرفان نظري مطالب زيادتري نگاشته اند.
در بحث "وحدت وجود" دو امر مطرح است يكي "اثبات وحدت" و ديگري "توجيه كثرت". آن چه بيشتر اهميت دارد و كار سختتري است همين دومي است به خصوص در اين ديدگاه بايد دوگانگي "حق و خلق" و رابطه آن دو طوري تبيين شود كه با وحدت وجود سازگار افتد.
شيخ صدرالدين بحث را از وجود شروع مي كند. مفهومي كه نه تنها موضوع علم فيلسوفان است، بلكه همه افراد عادي نيز از آن تصور واضحي دارند. اما شيخ اين سؤال را مطرح مي كند كه حقيقت وجود كه همة موجودات در آن شريك و سهيماند چيست؟ در اين جا به ذات پنهان و ناشناختة وجود مي رسد كه همة موجودات، با همة تنوعات و كثرت خويش، جلوهها و تعينات آن مي باشند. وي آن وجود پنهان را مطلق، نامتعين و باطن مي داند و اين وجودات كثيري را كه با آنها مأنوسيم، مقيد، و متعين و ظاهر مي بيند.
اين رابطة حق و خلق در قالب وجود و عدم، درست همان چيزي است كه مولانا جلالالدين در اين شعر پر مغز خود سروده است:
ما عدم هاييم و هستي هاي ما
تو وجود مطلقي فاني نما
يعني همان ذاتي كه غيب است، وجود مطلق است و ما كه به صورت كثرت و هستي ها نمايان شده ايم همان "نيستي" محضيم. در ادامه از اين نيستي طوري ياد مي كند كه دقيقاً بر همان اعيان ثابتة قونوي قابل تطبيق است:
لذت هستي نمودي نيست را
عاشق خود كرده بودي نيست را
ما نبوديم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتۀ ما مي شنود