پـس بـرخـيز و غسلى به احتياط به انجام رسان و لباست را پاكيزه نما و فرايضى چند
به جاى آر، و به نافله اى آن را مزين كن . اين نماز را سزاوار است كه بر زمين به خشوع
و خضوع و حيا و سر افكندگى و گريه و اظهار نياز و فقر باشد؛ در مكانى كه كس تو
را نـبـيـند و صدايت را نشود جز خداى سبحان . پس چون سلام گفتى ، نماز را به تعقيبات
دنـبـال كـن در حـالى كـه حـيا و اميد در وجودت ظاهر گشته است . سپس دعاى ، ماثور از زين
العابدين عليه السلام را قرائت كن كه ابتدايش چنين است . اى كسى كه پناه گناهكاران
است ....(64)
سؤ خاتمه اين گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بريم به خدا از سؤ خاتمه . از صاحب دلى است كه گفته است : تـائبـان مـنـيـب را انواعى است : كسى كه توبه از گناهان و بديها مى كند، و كسى كه از لغزشها و غفلتها، و سه ديگر آن كه از رؤ يت حسنات و مشاهده طاعات خويش . و بـر ايـن مـنـوال كـسـى را پـرسـيـدنـد كـه ثـواب كـدام عمل بيشتر است ؟ در پاسخ ، اين بيت را بسرود:
ادل از مـاده الدلال بـه مـعـنـاى التغنج است كه در فارسى همان مـعـنـاى نـاز كـردن را دارد. گـويى اين بيت اشارت است به حديث مشهورى كه مى فرمايد: حسنات ابرار، سيئات مقربان است .(73) فصل سيزدهم : حث بر توبه در آيات و اءخبار خداى عزوجل مى فرمايد:(74) قـل يـا عـبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ، ان الله يغفر الذنوب جميعا، انه هو الغفور رحيم .(75) همچنين مى فرمايد: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (76) چنانكه مى فرمايد: الم يـعـلمـوا ان الله هـو يـقـبـل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم (77) و نيز مى فرمايد: الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به و يستغفرون للذين آمـنـوا ربـنـا وسـعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم عذاب الجـحـيـم # ربـنـا ادخـلهـم جـنـات عـدن التـى و عـدتـهم و من صلح و من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم # و قهم السيئات و من تق السيئات يومئذ فقد رحمة و ذلك هو الفوز العظيم (78) همچنين مى فرمايد: و المـلائكـة يـسـبـحـون بـحـمـد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض الا ان الله هو الغفور الرحيم (79) در كـتـاب شـريـف و گـران سـنـگ كـافـى ، از ابـن وهـب نقل است كه مى گويد: شنيدم كه ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام فرمود: چـون بـنده توبه نصوح كند، خداوند او را دوست بدارد، و در دنيا و آخرت ، (گناهان ) او را بپوشاند. پرسيدم : چگونه (گناهان ) او را مى پوشاند؟ فرمود: گناهانش را كه دو ملك بنوشته اند، از يادشان ببرد، و اعضاى بدنش را وحى فرمايد كه گناهش را پـنـهان كنيد، و به مواضعى از زمين (كه در آنها گناه كرده است ) وحى فرمايد كه گناهى كـه در شـمـا مـرتـكـب شده ، كتمان كنيد. پس او به لقاى خداى رود در حالى كه چيزى بر گناهش گواهى ندهد.(80) هـمـچـنـيـن در هـمـان كتاب شريف است كه محمد بن مسلم از ابو جعفر، امام باقر عليه السلام نقل كرده است : اى محمد بن مسلم ! گناهانى كه مؤ من از آن توبه كند، بخشوده شود. پس بايد براى زمـان پـس از تـوبـه از نـو شـروع بـه عـمـل كـند، و به خدا سوگند كه اين توبه تنها اهـل ايـمـان راسـت . عـرض كـردم : چـنـانچه توبه خويش را بشكند و گناه كند و سپس تـوبه كند چه ؟ فرمود: اى محمد بن مسلم ! آيا توانى باور كنى كه بنده اى مومن بر گـناه خويش پشيمان شده و از خدا آمرزش خواسته و توبه كرده ، ولى خداوند توبه اش را نپذيرفته است ؟ گفتم : او بارها چنين كرده ؛ گناه كرده و سپس توبه و استغفار! فرمود: هر گاه مومن به استغفار و توبه باز گردد، خداوند نيز بخشايش و آمرزش را به سويش باز گرداند، و خداوند، آمرزنده و مهربان است . توبه را مى پذيرد و بديها را در مى گذرد. پس مبادا مؤ منان را از رحمت خدا دور نمايى !(81) حـديـث ديـگـر از جـابـر اسـت كـه از ابـوجـعـفـر، امـام بـاقـر عـليـه السـلام نقل مى كند: كسى كه از گناه توبه كند، چون آن است كه گناهى نداشته است ، و آن كه گناه بماند و در همان حال ، آمرزش طلبد (و توبه نكند) چون كسى است كه استهزا مى كند.(82) هـمـچـنـيـن آيات و اخبار بسيار ديگرى درباره توبه موجود است كه ان شاء الله آنچه به عنوان نمونه ذكر نموديم ، كفايت مى كند. نـاگـفـتـه نـمـانـد آنچه در مباحث حاضر درباره توبه ، به اسلوب علم كلام بيان گشت ، مـنـاسب با اين حال و مقام بود، و البته حقايق و مطالبى رفيع و سامى در اين باره موجود است كه از افشاى آن - كه خاص خواص است - خوددارى نموديم . خاتمه : تبرك به كلام علوى در پايان ، مناسب است كه اين مباحث گرانقدر را به ذكر سخنان حضرت وصى ، امام الائمة ، امير مؤ منان ، على عليه السلام مزين و متبرك كرده ، شرافتى ، افزون تر بدان ارزانى نـمـاييم و شرحى كه در كتاب تكلمة منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة بر اين بخش از كـلمـات آن بـزرگوار تحرير كرده ايم ذكر نماييم . خطبه اى كه درصدد ذكر و شرح آنـيـم ، خـطـبـه دويـسـت و سـى و پـنجم كتاب شريف نهج البلاغه است ، كه امام على عليه السلام مى فرمايد: فاعملوا و انتم فى نفس البقاء و الصحف منشورة ، و التوبة مبسوط، و المدبر يدعى ، و المـسـى ء، يـرجـى قـبـل اءن يـخـمـد العـمـل و يـنـقـطـع المهمل و ينقضى الاجل ، و يسد باب التوبة و تصعد الملائكه فاخذ امروء من نفسه لنفسه ، و اءخذ من حى لميت ، و من فان لباق ، و من ذاهب لدائم ، امرؤ خاف الله و هو معمر الى اجله ، و منظور الى عمله امرؤ الجلم نفسه بلجاهما، زمها بزمامها، فامسكها بلجاهما عن معاصى الله و قادها بزمامها الى طاعة الله .(83) شرح واژگان فـى نـفـس البـقاء يعنى در سعه بقاء. نفس - به فتح نون و فاء - بر وزن سـبـب به معناى فراخى ، فربگى ، گستردگى و وسعت است . در الصالح جوهرى آمده است : و النفس بالتحريك ، يقال : انت فى نفس فى امرك اى فى سعة صحف ، جمع صحيفه است به معناى كتاب . صحائف . نيز جمع ديگر صحيفه است . در ايـن جـا مـراد، از صـحـيـفـه ، كـتـابـهـاى اعـمـال انـسـانـهـاست . كلمه توبه در اصل به معناى بازگشتن از گذشته است . از اين رو، زمخشرى ، آيه كريمه ، فتلى آدم من ربه بكلمات فتاب عليه (84) را چنين تفسير كرده است : خداوند، به رحمت و قـبـول به سوى آدم رجوع فرمود توبه در اصطلاح عدليه ، به معنى پشيمانى از گـنـاه ، بـه جـهـت قـبـح آن اسـت . از ايـن رو آن را بـديـن گـونـه بـه تفصيل تعريف كرده اند كه توبه عبارت است : از پشيمانى بر گناه به جهت قبحش و بـا عـزم بـر ايـن كـه ديـگـر در آيـنـده بـه سـوى آن باز نگردد. به عبارتى ديگر پـشـيمانى بر فعل قبيح با اين عزم كه عملى ديگر چون آن را به انجام نرساند. چنانكه شرح تفسيرش گذشت . چـنـانـچـه توبه به خداوند متعال اسناد داده شود، پس از آن ، حرف على مى آيد؛ مـانـنـد: وارنـا مـنـاسـكـنـا و تب علينا(85) و چون به بندگان مسند شود، حرف الى پـس از آن مـى آيـد؛ مـانـنـد يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا تـوبوا الى الله توبة نصوحا(86) و در صحاح جوهرى است : و تاب الى الله توبة و متابا و قد تاب الله عليه و فقه لها. طبرسى در كتاب تفسير مجمع البيان مى گويد: تـوبـه و اقـلاع و انـابـه در لغـت نـظـيـر يـكديگرند، و اصرار، ضد توبه است . خداى تـعـالى ، مـوصـوف بـه تـواب اسـت ، و مـعـنـاى آن ايـن است كه او توبه بندگان را مى پـذيـرد. تـوبه در اصل به معناى رجوع از گذشته و پشيمانى بر تفريط خويش است . بنابراين ، خداى تعالى تائب بر بنده است بدين معنا كه توبه او را مى پذيرد، و بنده ، تائب به سوى خداوند است بدين معنا كه بر گناهى كه مرتكب شده ، پشيمان است . افـعـال يدعى و يرجى هر دو ناقص واوى و از ريشه دعو و رجو هـسـتـنـد. مـمـكـن اسـت يـرجـى از ارجـاء بـه مـعـنـاى تـاخـيـر و امـهـال بـاشـد، و قـلب هـمـزه بـه يـاء نـيـز در آن مـمـكـن اسـت . پـس ابـتـدا هـمـزه بـه يـاء مـبـدل شـده اسـت و پـس يـاء بـه الف ؛ چـنانكه در سوره اعراف و شعراء خداى تعالى مى فـرمـايـد: قـالوا اءرجـه و اءخـاه (87) جـوهـرى در صـحـاح اللغـة مـى گـويد: اءرجـات الامـر: اءخـرتـه ، بـالهـمـز و بـعـض العـرب يقول ارجيت ، و لا يهمز، درباره يخمد در صحاح آمده است : (عـرب مـى گـويـد:) خمدت النار تخمد خمودا، در هنگامى كه زبانه آتش فروكش كرده و لهـيـب آن بـه خـامـوشى گراييده است . اين فعل ، از بابهاى نصر و علم است . يزد بن حماد سكونى در حماسه نود و سوم گفته است :
مـهـل بـر وزن اجـل بـه مـعـنـاى بـردبارى است . مرزوقى در شرحش بر الحماسة گويد: مهل و مهل و مهلة در مفهوم ، با يكديگر متقارب و معانى مدارا و سكون را در خود دارند. در اين جا مراد از اين كلمه ، عمر است كه مردم در آن مهلت يافته اند. اجـل بـه مـعـنـاى مـدت يـك چـيـز، هـنـگـام مـرگ و غـايـت وقـت اسـت . فـاخـذ فـعل امر است ؛ ليك در صورت خبر. بنابراين معناى آن چنين است : فلياخذ. ميت بـر وزن فـيـعـل از مـاده مـوت اسـت . اصل آن ، ميوت است - مانند سيد كه از، سيود - است . نظام الدين نيشابورى ، در شرحش بر كتاب الشافيه ، اثر ابن حاجب مى گويد: عـيـن در (اسـمـهـايـى ) چـون سـيـد مـكـرر نـيـسـت ؛ زيـرا وزن فـعـل بـا عـين مكسور و فعل با عين مفتوح ، در اسمهاى صحيح يافت نمى شود. وزن فـعـيل با عين مكسور نيز اگرچه در اسمهاى صحيح موجود نيست ، ليك از آن جا كه وزن فـعـيـل بـا عين مفتوح - مانند صيرف و ضيغم - در كلام عرب موجود است ، پس گويى اجوف را به سبب مناسبت حرف ياء با كسره ، مختص به اين حركت كرده اند. كـلمـه لجـام ، مـعـرب لگـام فـارسـى اسـت ؛ چنانكه در صحاح آمده است : كلمه لجام ، فارسى و معرب است . قـادهـا: عرب مى گويد: قدرت الفرس و غيره ، اقود قودا، در هنگامى كه لگام اسب - يا حيوانى ديگر - را به دست گرفته ، خود در پيش آن حركت و حيوان را به دنـبـال خـود روان كـنـد. مـعـنـاى ايـن كـلمـه ، عـكـس كـلمـه سـاق - از بـاب قـال - اسـت . پـس مـعـنـاى قـاد بـه حـركـت واداشـتن در حالتى كه شخص ، خود در پيشاپيش حركت كند، و آن را به دنبال خود روان نمايد. اعراب كـلمـه فـاء در آن جـا كه حضرت عليه السلام مى فرمايد: فاعملوا، تنها مفهم معناى ترتيب است ، بنابراين ، تقدير كلام چنين مى شود: انتم فى نفس البقاء و... فاعملوا قبل ان يخمد العمل . كـلمـه واو در ابـتـداى جـمـله و انـتـم فـى نفس البقاء، حاليه است ، و جمله مذكور، مركب است از مبتدا و خبر. جمله هاى چهار گانه اى كه پس از اين جمله آمده اند، همگى مـعـطـوف بـر ايـن جـمـله انـد. مـعـنـاى جـمـله چـنـيـن اسـت : و الحـال انـتـم فـى نـفـس البـقـاء و الحـال الصـحـف مـنـشـورة و الحال .... قـبـل ان يـخـمـد العـمـل ظـرف اسـت و مـتـعـلق بـه فعل اعملوا و جمله هاى چهارگانه پس از آن ، معطوف بر آنند. بنابراين ، معنا چنين اسـت : فـاعـمـلوا قـبـل ان يـنـقـطـع المـهـل و فـاعـمـلوا قبل ان ينقضى الاجل و... فـاخـذ امـرو من نفسه لنفسه : فعل اخذ ماضى است كه در اين جا، قائم مقام فـعـل امـر اسـت ؛ بـه عـبـارت ديـگـر، فـعل امرى است كه به صورت خبر آمده و معناى آن ، فلياخذ است . كـلمـه فـاء رابـط جـمـله شـرط و جـواب است . تقدير چنين است : اذ كان كذلك ، فـليـاخـذ... دو كـلمـه مـن و لام ، حـرف حـرنـد، و لام ، بـراى تعليل است و همين طور است سه جمله بعد. امـر و خـاف بـدل اسـت بـراى امـرو در جـمـله فـاخذ امرو و در نيز امرو الجم نفسه . واو در عـبارت و هو معمر، حاليه ، و منظور، عطف بر معمر است . عـبـارت فـامـسـكـهـا بـلجـامـهـا تـا آن جـا كـه مـى فـرمـايـد: طـاعـة الله ، مـفـصـل و مـبـيـن عـبـارت الجـم نـفـسـه بـلجـامـهـا و زمـامها بزمامها است . بنابراين ، فـاء مـفـهـم تـرتـيـب اسـت ، زيـرا ايـن حـرف ، جـمـله مـفـصـل را بـر جـمـله مجمل عطف مى نمايد؛ چنانكه در كتاب مغنى اللبيب آمده است ؛ چنانكه در قـرآن كـريـم نـيـز فـاء در ايـن مـقـصـود اسـتعمال گشته است كه خداى تعالى مى فرمايد: فقد سالوا موسى اكبر من ذلك ، فقالوا: ارنا الله جهرة (88) و نيز: و نادى نوح ربه فقال : رب ان ابنى من اهلى ...^(89)^^ حرف باء كه در چهار موضع استعمال شده است ، مفهم معناى استعانت است ؛ مـانـنـد كـتـبـت بـالقـلم ، و نـجـرت بـالقـدوم . ايـن حـرف ، در مـوضـع اول ، متعلق به الجم ، و در موضع دوم ، متعلق به زم ، و در موضع سوم ، متعلق به امسك و در موضع چهارم ، متعلق به قاد است . معناى خطبه امـام عـلى عليه السلام در اين خطبه ، مردم را به فرمانبردارى خداوند و توبه به سوى او دعـوت و تـرغـيـب مى فرمايد. نفس را از پيروى هوا و هوس نهى كرده ، آن را به سوى كمالات انسانى سوق مى دهد. مردم را از نا اميدى از رحمت خداى و سوء ظن به آن جناب باز مـى دارد كـه يـاس از روح خـدا در حـالى كـه بـاب تـوبـه بـاز اسـت و حال ، وقت عمل است ، روا نيست . از اين رو مى فرمايد: فاعملوا و انتم فى نفس البقاء. يـعـنـى حـال كـه در سـعـه حـيـات و بـقـايـيـد و هـنـگـام عـمـل ، از دست نرفته ، از ممر و مقر خويش بهره جوييد و فرصتها را غنيمت شماريد و ابن الوقت باشيد. در آن جـا كـه مـى فـرمـايـد: و الصـحـف مـنـشـوره ، يـعـنـى صـحـيـفـه هـايـى كـه اعـمـال خـلايـق در آن نـوشـتـه مـى شـود، باز است و هنوز بسته نشده است . اين صحيفه ها، زمـانـى بـسـتـه و در هـم پـيـچـيـده مـى شـود كـه اجـل فـرا بـرسـد. بـه عـبـارتـى ديگر، عـمـل كـنـيـد؛ چـه شـمـا زنـده ايـد و مـى دانـيـد كـه صـحـيـفـه اعـمـال انـسـان بـسـتـه نـمـى شـود جـز بـه هـنـگـام مـرگ ، و مـادامـى كـه اجل نرسيده ، انسان براى كار و عمل صالح ، در فراخ بالى و آزادى است . عـبـارت و التـوبـه مـبـسـوطة يعنى توبه شما نه مردود است و نه مقبوض . پس اگـر بـدان هـمـت بگماريد، تا زمانى كه مرگ شما فرا نرسيده ، در آن باز است و سفره اش پهن . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در انتهاى خطبه اى - چنانكه در كتاب من لايخضره الفقيه صدوق آمده است - مى فرمايد: كسى كه پيش از يك سال به مرگش ، توبه كند، خداى توبه اش پذيرد. سپس فرمود: يك سال ، بسيار است ؛ پس چنانچه پيش از يك ماه به مرگش توبه كند، خداى تـوبـه اش پـذيرد. سپس فرمود: يك ماه ، بسيار باشد؛ پس چنانچه يك روز به مـرگـش ، تـوبـه كـنـد، خـداى تـوبـه اش پـذيرد. سپس فرمود: يك روز، بسيار بـاشـد؛ پـس چنانچه ساعتى پيش از مرگ توبه كند، خداى توبه اش پذيرد. سپس فـرمود: يك ساعت نيز بسيار است ؛ پس اگر پيش از آن كه نفسش بدين جا رسد و به گلوى مباركش اشارت فرمود: توبه كند، خداى توبه اش پذيرد.(90) در كتاب مجمع البيان ، پس از نقل روايت فوق از كتاب من لا يحضره الفقيه ، آمده است : اين روايت را عينا ثعلبى نيز به اسنادش از عبادة بن صامت ، از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است جز آنكه در آخر روايت چنين آمده است : و يك ساعت بسيار باشد؛ پس اگـر پـيـش از آن كـه مـرگ را در گلوى خويش غرغره كند، توبه نمايد، خداى توبه اش پذيرد. در كـتـاب شـريـف اصـول كافى ، تاليف ثقه الاسلام كلينى قدس سره از ابو جعفر، امام محمد باقر عليه السلام نقل است كه فرمود:
|