برات کربلا برای اهل هرات

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
برات کربلا برای اهل هرات

[h=2]در بهار ۱۳۶۶ عملیاتی با رمز مقدس «یا صاحب الزمان ادرکنی» شروع شد. طی این عملیاتی که به نام کربلای 10 که در شمالغرب کشور به اجرا درآمد، مناطق بسیاری به دست رزمندگان آزاد شد و میدان جنگ از جنوب به شمال جابه جا شد.[/h]
این عملیات که نخستین عملیات گسترده در شمالغرب کشور پس از انتقال میدان اصلی جنگ از جنوب به شمال بود، هماهنگ با تک نیروهای منظم در جبهه ماووت و عملیات نامنظم قرارگاه رمضان و اتحادیه میهنی کردستان عراق در شمال سلیمانیه انجام گرفت.
طی این حمله آزادسازی 50 روستای منطقه، ارتفاعات سرلگو، بردهوش، قشن، اسبیدار، کلان و چند ارتفاع دیگر میسر شد.

همچنین 20 کیلومتر از جاده ماووت - سلیمانیه تحت کنترل رزمندگان ایرانی درآمد. تجهیزات منهدم شده دشمن شامل یک فروند چرخبال، ده ها دستگاه تانک و نفربر، چندین قبضه خمپاره انداز، مقداری سلاح سبک و نیمه سنگین است. همچنین 13 گردان و تیپ مستقل دشمن آسیب دیده، تعداد کشته و زخمی ها و اسرای دشمن به 4235 نفر رسید.
در این عملیات 8 دستگاه تانک و نفربر، چندین دستگاه خودرو و مقداری سلاح و مهمات به غنیمت رزمندگان اسلام درآمد.
از جمله شهیدان عملیات کربلای 10 حسن شفیع زاده فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه ، حاج حسین بصیر جانشین فرمانده لشكر 25 كربلا، عبدالعلی عامری، مسئول بهداری لشكر 33 المهدی (عج) ، موسی الرضا خراسانی ، فرمانده گردان مهمات لشكر 25 كربلا، شهدایی هستند كه روح بی قرارشان مجال پرواز به سوی ملكوت را تجربه كرد و منطقه ماووت با خونشان آراسته شد.
در بین رزمندگان و شهدای عملیات کربلای 10 به نام شهیدی غیر ایرانی بر می خوریم که شایسته است یادی از شجاعت های او کنیم:
شهید برات علی رضایی كه در هرات افغانستان متولد شد و با این اندیشه که مبارزه با كفر منطقه و مرز ندارد قصد عزیمت به جبهه های نبرد حق علیه باطل كرد و در سن 27 سالگی به شهادت رسید. (یاد همه دلیرمردان و شهیدان کربلای 10 گرامی)

[h=2]بصیر نماد معنویت شناخته شد[/h] فرماندهان و رزمندگان لشکر 25 کربلا، حاج حسین بصیر را نماد معنویت می دانستند. او در رفتار، معنویت و ایمان زبانزد بود. در میدان رزم نیز یک مبارز و جنگجو بود. هرچه فرماندهان رده بالا به او دستور می دادند به بهترین نحو انجام می داد.
از جمله شهیدان عملیات کربلای 10 حسن شفیع زاده فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه ، حاج حسین بصیر جانشین فرمانده لشكر 25 كربلا، عبدالعلی عامری، مسئول بهداری لشكر 33 المهدی (عج) ، موسی الرضا خراسانی ، فرمانده گردان مهمات لشكر 25 كربلا، شهدایی هستند كه روح بی قرارشان مجال پرواز به سوی ملكوت را تجربه كرد و منطقه ماووت با خونشان آراسته شد

قبل از عملیات والفجر8، دوره های زیاد غواصی برای رزمندگان برگزار می شد، حاج بصیر مسئول آموزش غواصان بود. او طی 2 ماه در سرمای استخوان سوز زمستان، تمام وقت به نیروها آموزش می داد.
سردار «فتح علی رحیمیان» از فرماندهان و جانبازان دفاع مقدس و همرزم سردار شهید حسین بصیر از آشنایی خود با این شهید سرافراز را اینگونه روایت می کند:
آشناییم با حاج حسین به قبل از انقلاب بازمی گردد. من در بابلسر و او در فریدونکنار زندگی می کرد. به جهت اینکه بستگانم در فریدون کنار بودند و فاصله این دو شهر کم بود، با هم آشنا شدیم.
فعالیت های انقلابی من سازمان یافته نبود و به صورت انفرادی در مساجد و در جلسات با روحانیون حضور پیدا می کردم. ارتباطم با حاج بصیر از این دوران آغاز شد.
[h=2]تشکیل تیپ 25 کربلا[/h] با آغاز غائله کردستان، من و حاج بصیر راهی کردستان شدیم. حاج بصیر پیش از این غائله، مقطعی برای دفاع از مردم افغانستان به این کشور رفته بود.
در آغاز جنگ تحمیلی قبل از تشکیل تیپ، نیروهای مازندرانی منسجم نبودند و هر شخص مستقلاً ثبت نام و اعزام می شد و پس از آن به اهواز یا آبادان می رفت. حاج بصیر از نیروهای فدائیان اسلام بود. سال 61، زمانی که تیپ 25 کربلا تشکیل شد، ارتباط من و حاج بصیر صمیمی شد.
در اکثر عملیات های تیپ با هم بودیم. ایشان فرمانده من بودند و بعضی مواقع فرمانده مستقیم و در مواقعی نیز در یک محور باهم بودیم.
حاج حسین در عملیات های مهم و سرنوشت سازی همچون بیت المقدس، فتح المبین، والفجر 4، محرم، رمضان، کربلای 1، والفجر8، آزادسازی مهران، والفجر 10، کربلای 10، عملیات نصر 4، بدر، قدس 1 و قدس 2 شرکت داشتند.
[h=2]درخت معنوی لشکر[/h] در مجموع، فرماندهان لشکر و حتی در میان نیروهای بسیجی شهید بصیر را درخت معنوی لشکر می دانستند. رفتار، معنویت و ایمان حاج بصیر زبانزد بود.
در آموزش و فرماندهی آنچه که رده های بالا دستور می دادند به خوبی عمل می کرد. به عنوان مثال آموزش نیروهای غواص در عملیات والفجر 8 را بر عهده داشت و تمام قد ایستاد و در آن سرمای استخوان سوز سال 64، دو ماه نیروها را آموزش دادند. قبل از این که در منطقه عملیات والفجر 8 برویم در هفت تپه در رودخانه دز که دست کمی از رودخانه اروند نداشت، آموزش دادند و نیم دیگری از نیروها را در دزفول آموزش دادند.
در آن شرایط سخت نیروها آموزش دیدند و هیچ کس گلایه ای از فرماندهی یا شرایط نداشت و نیروها عاشقانه تمرین کردند.
در کنار دلسوزی و آموزش ها، فرماندهی اش هم زبانزد بود و یک طراح و مدیر عملیاتی موفق بود. در کار جدی و دلسوز بود. نیروهایی که تازه و با سن کم به جبهه می آمدند در برخورد اول متوجه فرمانده بودنش نمی شدند وقتی بهشان می گفتیم که ایشان فرمانده هستند باور نمی کردند که حاج حسین صمیمانه به استقبالشان آمده باشند.
برای نیروها خیلی ارزش و احترام قائل بود. همیشه خودش را پایین تر از دیگران قرار می داد و منیت در او نبود.
[h=2]شهادت اصغر بصیر[/h] حاج بصیر دو خواب دیده بود که برایم تعریف کرد. یک خواب حدود ده روز قبل از شهادت برادرش و یک خواب هم دو روز قبل از شهادت خودش بود که تعبیر این دو خواب، شهادت این دو فرمانده دلیر از خطه مازندران بود.
قبل از شهادت اصغر بصیر، حاج بصیر خوابی را برایم تعریف کرد، او گفت: «خواب دیدم که سیب سوخته ای به من دادند و گفتند که میل کنید. سیب ظاهر زیبایی نداشت و تمایلی برای خوردن نداشتم. ولی به من گفتند که این میوه بهشتی است، میل کنید. با این که رضایت قلبی نداشتم شروع به خوردن سیب کردم با هر گازی که می زدم سیب شیرین تر و خوشمزه تر می شد.» آن زمان تعبیر خوابش را نمی دانست.

حدود ده روز بعد در عملیات کربلای یک خوابش تعبیر شد. با اصغر بصیر در قلاویزان در یک محور عملیات بودیم. ایشان در جناح چپ من بود. منطقه دشتی بود و حاج حسین به عنوان جانشین لشکر همراه من آمد.
گردان یا رسول(ص) و گردان امام حسین(ع) به خوبی در این عملیات عمل کردند و به سرعت منطقه پاکسازی شد. درآن منطقه سنگری را پاکسازی کرده و فرماندهان لشکر در آنجا مستقر شدند. اعلام کردند که جلسه ای در سنگر فرماندهی در قله قلاویزان برگزار می شود.
پس از جلسه یک گلوله توپ به تپه برخورد کرد و دو تن از فرماندهان عزیزمان را به آرزویشان رساند. یکی از آن شهدا محمدرضا عسگری معاون لشکر و دیگری اصغر بصیر بود. زبانه آتش بسیار زیاد بود و پیکر این دو شهید قابل شناسایی نبود.
[h=2]آخرین دیدار[/h] دو شب قبل از شهادت حاج بصیر، به همراه حاج بصیر و تقی مهری که فرمانده اطلاعات لشکر بود برای شناسایی منطقه رفتیم. در یکی از ارتفاعات بر لب چشمه ای نشستیم تا وضو گرفته و آبی بخوریم. حاج بصیر گفت که شب قبل خوابی دیدم و ادامه داد: «خواب دیدم که در دو کف دستم صحنه ای را نشانم دادند. در یک کف دستم فضای بسیار زیبا، سبز و کاخ های باشکوه دیدم و در کف دیگر دستم یک اسلحه کورته. در خواب نیز می دانستم که در دفاع هستیم و به اسلحه نیاز داریم به همین دلیل اسلحه را انتخاب کردم. همان لحظه بود که از خواب بیدار شدم.»
این خواب حاج بصیر نیز تعبیر شد و در عملیات کربلای 10 نامش برای همیشه در تاریخ ایران باقی ماند.
[h=2]تعبیر خواب شهید حسین بصیر[/h] در عملیات کربلا10 حضور داشتم، در زمان شهادت حاج بصیر به پایین ارتفاعات رفتم تا نیروهایم را به بالای تپه هدایت کنم. از خصوصیات ارتفاعات مارو این است که شخصی که از بالای تپه به پایین در حرکت باشد قابل مشاهده است و صدا نیز در این ارتفاعات می پیچید.
در مسیر دیدم که قاطری به پایین قله در حرکت است که یک شهید هم بر روی آن بود. رزمندگانی که این شهید را به پایین تپه هدایت می کردند در بین صحبت هایشان گفتند: «بچه ها آروم صحبت کنید و نگویید که این شهید چه کسی است.»
من آن لحظه متوجه شهادت حاج بصیر شدم که شبش خبر شهادتش را به من دادند.


[/HR] منابع: خبرگزاری دفاع مقدس، سایت تابناک