جمع بندی چرا اسلام باید اینقدر سخت بگیره؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا اسلام باید اینقدر سخت بگیره؟

سلام
ببخشید میخواستم از کارشناس محترمتون بپرسید چرا انقد اسلام مسلمونارو محدود کرده؟
اینکه رقصیدن گناهه، آهنگ گوش دادن گناهه، پس چجوری شادی کنن؟
من خودم این راه رو اننخاب کردم ترک گناه خودم خواستم ولی احساس میکنم دارم افسرده میشم چون اطرافیانم اینجوری نیستن مراسم های عروسی مثلا همه جوری میپوشن مومن نیستن یعنی فقط من اینجوریم خیلی بمن فشار میاد روانی میاد حرفا نگاهها آزارم میده مراسمی میرم حتی نزدیک فقط خسته و کلافه میشم ولی بقیه شادن بهشون خوش میگذره چرا دین باید انقد سخت بگیره؟

برچسب: 

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]
جمع بندی ______________________________________________ پرسش: چرا اسلام مسلمانها را اینقدر محدود کرده؟ رقصیدن گناه است، آهنگ گوش دادن گناه است، پس مسلمانان چطوری شادی کنند؟ من خودم راه ترک گناه رو انتخاب کردم، ولی احساس میکنم دارم افسرده میشوم چون اطرافیانم که مومن نیستند و آزادند و در عروسی ها هر طوری که بخواهند لباس میپوشند، اینطوری مثلمن افسرده نیستند.حرفها و نگاه ها آزارم میدهد، بقیه شاد هستند و به آنها خوش میگذرد، اما بر دین داران نه؛ چرا دین باید اینقدر سخت بگیرد؟ پاسخ: برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول: آنچه به لحاظ عقلی اصالت دارد محدودیت نیست، مصلحت داشتن است؛ شما هرگز از یک پزشک به خاطر محدودیت هایی که برای شما در تغذیه و مانند آن قائل میشود خرده نمی گیرید، و صاحب یک رستوران را که هیچ محدودیتی برای شما قائل نیست بر پزشک مقدم نمی دارید. بنابراین هرگز نمیشود گفت سایر ادیان و مکاتب که در این عرصه ها هیچ محدودیتی برای بشر قائل نیستند بر اسلام ارجحیت داشته، و یا از موضع منطقی تری برخوردارند. قطعا این محدودیت ها حکمتی دارد ولو آنکه فهم همه آن برای ما امکان نداشته باشد.   نکته دوم: شادی به احساس رضایت از زندگی معنا میشود؛ بنابراین باید نگاهمان را به آن اصلاح کنیم، بالا و پایین پریدن و رقص و مانند آن یک حرکت های هیجانی است، و حتی نمی تواند به عنوان علامت شادی تلقی شود چه برسد به اینکه عامل شادی باشد. علاوه بر این که انسان زمانی به شادی های بیرونی محتاج است که از درون شاد نباشد، اساسا درمان های بیرونی در زمانی است که جسم و روح از ناحیه درون در ایجاد چیزی ناتوان باشد، به عنوان نمونه اگر پوست شما از درون رطوبت رسانی کافی نشود شما ناچار به استفاده از کرم های مرطوب کننده ی بیرونی هستید، اما قطعا درمان کامل تر رساندن رطوبت به پوست از درون خواهد بود.   اسلام بیشتر توجهش به ریشه ناآرامی ها و اضطراب ها است؛ به لحاظ بنیادین هیچ چیزی مانند دین و مذهب نمی تواند مایه آرامش و انگیزش از درون شود، همانطور که ویلیام جیمز، فیلسوف و روان شناس معروف آمریکایی می گوید: «احساس لذت مداوم و مطلق در هیچ جا جز در مذهب یافت نمیشود»(1) وی معتقد است این آرامش، و تحمل دشواری ها نشأت گرفته از تغییر نگاه مومنین به دنیاست: «چهره دنیا در نظر مردم با ایمان فرق می کند، مردم مذهبی هر واقعه ای در زندگی را انعکاسی از مشیت الهی می دانند(2) شما کسانی که با نسخه دین به آرامش یافته اند را بسیار صبورتر و بانشاط تر از کسانی خواهید یافت که برای رسیدن به شادی به دنبال نسخه های بیرونی هستند.   نکته سوم: علاوه بر آنچه گذشت که رفتارهای هیجانی مثل رقص یا گوش کردن به موسیقی های حرام نمیتواند موجب شادی شود، نکته مهم تر این است که این شادی ها حتی میتواند مضر باشد. انسان برای آرامش باید به ثبات شخصیت برسد، شادی و غم های هیجانی و گذرا رابطه متقابل دارند؛ هر چقدر که انسان هنگام به دست آوردن چیزی خوشحال شود، هنگام از دست دادن آن به همان اندازه غمگین خواهد شد؛ خوشی های مادی به همان اندازه که انسان را شاد می کند، در نبود آن، انسان غمگین تر و آسیب پذیرتر میشود، چون این خوشی ها انسان را به خود وابسته خواهد کرد. به همین خاطر قرآن کریم می فرماید نه آن زمان که چیزی به دست می آورید خوشحال شوید، و نه آن موقع که چیزی از دست می دهید ناراحت: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»؛ تا بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخوريد، و بر آنچه به شما عطا كرده است، شادمان و دلخوش نشويد.(3) امام باقر(علیه السلام) هم می فرمایند هر چقدر در خوشی های دنیا بیشتر غرق شوی در برابر مصیبت ها آسیب پذیر تر خواهی شد: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَات‏»؛ هر کسی در دنیا زاهد باشد مصیبت ها بر او آسان شود.(4)   بنابراین هرگز نباید گمان کنید که رقص و موسیقی موجب شادی میشود، بلکه اینها صرفا یک شوک ها و هیجانات بیرونی است که خیلی زود زوال پذیرفته، و دوامی نخواهد داشت و آسیب پذیری انسان را افزون خواهد کرد. شما ببینید امروز در جامعه ما افسردگی بیشتر است یا در قدیم؟ و امروز رقص و موسیقی بیشتر است یا در قدیم؟ با این اوصاف روشن میشود اینکه اسلام رقص و موسیقی مطرب را حرام کرده است اتفاقا برای این است که انسان افسرده و آسیب پذیر نشود، دین آمده تا نشاط و شادی حقیقی را برای بشر بیاورد، نشاطی که از درون بجوشد، به همین خاطر بسیاری از روانشناسان مطرح دنیا به نقش بی بدیل دین در مقاومت در برابر افسردگی و بیماری های روانی اشاره کرده اند.   نکته چهارم: اسلام نه تنها با نشاط و شادی مخالفت نکرده است، بلکه بر تفریحات سالم که آفاتی که عرض شد را ندارند تأکید کرده است، همانطور که امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند: «الطِّيبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة»؛ عطر و عسل و سوارکاری و نگاه به طبیعت سبز موجب نشاط و شادابی است.(5) و پیامبر(صلی الله علیه وآله) حتی نگاه به دریا را عبادت می داند: «النَّظَرُ فِي ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ عِبَادَةٌ- النَّظَرُ فِي وَجْهِ الْوَالِدَيْنِ وَ فِي الْمُصْحَفِ وَ فِي الْبَحْر»؛ نگاه به سه چیز عبادت است، نگاه به پدر و مادر، نگاه به قرآن، و نگاه به دریا.(6) ضمن اینکه پوشیدن لباس های زیبا در مراسم عروسی اشکالی ندارد، مادامی که نامحرم در مجلس حضور نداشته باشد، انسان هم میتواند لباسی که دوست دارد و شروط حداقلی را دارد بپوشد.   نکته پنجم: مقایسه بین انسان ها برای سنجش میزان تأثیرگذاری عوامل شادی بخش باید در شرایط برابر باشد، یعنی اگر بخواهیم نقش رقص و موسیقی در شادی و آرامش را برآورد کنیم باید آن را در دو انسانی مقایسه کنیم که از هر جهت با هم برابر هستند، تا احتمال تأثیر نقش سایر فاکتورها به صفر برسد، وگرنه ممکن است یک انسان که اهل رقص و موسیقی حرام است شادتر باشد اما این شادی مضاعف نشأت گرفته از ژنتیک، ورزش، تغذیه، و نوع تفکرات او باشد، و ما آن را به خاطر رقص و موسیقی می دانیم، در حالی که ممکن است اگر این دو رفتار را نداشت حتی شادتر می بود. بنابراین مشکل عدم شادی شما از جای دیگری نشأت می گیرد، در میان سایر عوامل بگردید تا عامل اصلی را بیابید، وگرنه قطعا اگر کسی آرامش نداشته باشد با رقص و گوش کردن موسیقی های حرام و مانند آن به آرامش نمیرسد، گمان نکنید شادی نداشتن شما از فقدان این امور است، سایر رفتارهایتان را تحلیل کنید. پی نوشت ها: 1. جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، انتشارات دارالفکر، قم، چاپ دوم، 1367ش، ص27. 2. همان، ص168. 3. حدید:23/57. 4. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص50. 5. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج73، ص141 6. همان، ج10، ص368.    
موضوع قفل شده است