جمع بندی چرا وهابیون از نام بردن «عبد المهدی» اکراه دارند؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا وهابیون از نام بردن «عبد المهدی» اکراه دارند؟

سلام علیکم

«عبدالله بن محمد آل الشیخ» رییس مجلس شورای سعودی در جریان سخنرانی اش، به جای نام بردن از نخست وزیر عراق به عنوان صحیح «عادل عبدالمهدی» او را «عادل عبدالهادی» خطاب کرد امری که به سرعت واکنش هایی را در عراق به دنبال داشت.

مشخص است که چنین برخوردی بیشتر جنبه اعتقادی داشته و وهابیون بر اساس تفسیرخود چنین نامگذاری هایی همچون «عبد الحسین» «عبد الزهراء» «عبد الحسن» و ... را عملی مشرکانه پنداشته اند؛ یا اینکه نسبت به اسم «مهدی» نیز کراهت خاصی دارند.

پاسخ به این شبهه ی وهابیون چیست.

متشکرم.@};-

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدرا

[TD][/TD]

گلشن;1021211 نوشت:
[=arial]سلام علیکم

«عبدالله بن محمد آل الشیخ» رییس مجلس شورای سعودی در جریان سخنرانی اش، به جای نام بردن از نخست وزیر عراق به عنوان صحیح «عادل عبدالمهدی» او را «عادل عبدالهادی» خطاب کرد امری که به سرعت واکنش هایی را در عراق به دنبال داشت.

مشخص است که چنین برخوردی بیشتر جنبه اعتقادی داشته و وهابیون بر اساس تفسیرخود چنین نامگذاری هایی همچون «عبد الحسین» «عبد الزهراء» «عبد الحسن» و ... را عملی مشرکانه پنداشته اند؛ یا اینکه نسبت به اسم «مهدی» نیز کراهت خاصی دارند.

پاسخ به این شبهه ی وهابیون چیست.

متشکرم.@};-

با سلام و عرض ادب

یکی از مسائل (فقهی – اعتقادی) مورد اختلاف میان عالمان اهل سنت که دارای سابقه ای طولانی است، مسأله ی نامگذاری فرزندان به اسامی ای همچون «عبد النبی»؛‌ »عبدالحسین»؛ «عبد علی»؛ «عبد الرسول»؛ «عبد المهدی» و «عبد المسیح» و ... است.[1]

آنچه در این میان مورد اتفاق بوده، حرمت نامگذاری به اسامی ممنوعه و اسامی ای که صراحت و یا ظهور در پرستش غیر پروردگار را داشته همچون: «عبد العزی» و «عبد هبل» و «عبد الکعبة» و «عبد الشمس» و «عبد الحجر» و ...‌است؛[2] زیرا چنین نام هایی مربوط به زمان جاهلیت و بت پرستی مردم حجاز بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به این نامها واکنش نشان داده و اسامی افرادی که با این نام مسلمان می شدند را تغییر داده اند.[3] در عین حال اسامی ای همچون: «عبد المطلب» نیز در آن زمان مرسوم بود، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) به این نام واکنش منفی ای نشان داده باشد؛ بلکه به عکس آنحضرت خود را مفتخر به فرزندی آنجناب می دانست.[4] که این امر خود بیانگر آن است که اضافه ی عبد به غیر اسمای پروردگار همواره به معنای عبادت شخص نبوده و نخواهد بود.[5] نهی از این نامگذاری در آرا و فتاوای سلفیون وهابی به واسطه ی نگرش متفاوت آنان به آموزه ی توحید عبادی[6] نمود آشکاری داشته است.

«آیت الله سبحانی» در کتاب: «حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي» به فتوای شیخ یوسف قرضاوی در رابطه با نام «عبد المسیح» اشاره نموده که وی در پاسخ خود با سه بار تأکید آنرا حرام دانسته است.[7] این گروه بدون آنکه در معنای «عبد» در کاربردهای مختلف آن توجه نمایند، آنرا در همه ی استعمالات و اطلاقاتش،[8] در معنای «توحید عبادی» تفسیر نموده[9] و در نتیجه حکم به شرک آمیز بودن اسامی ای همچون: «عبد الحسین» و «عبدالمهدی» و ... داده اند؛ بلکه فراتر از آن اسامی ای همچون: «غلام احمد» و «غلام محمد» و شبیه آنرا که اسامی ای رایج در بین اهل سنت نیز بوده را تلقی به شرک نموده اند.[10]

در فتوایی دیگر از سلفیه بیان شده که گوینده ی: «عبدالحسین» اگر از گفتن چنین اسمی قصد عبودیت عبد نسبت به مضاف الیه آنرا داشته باشد گوینده ی آن دچار شرک اکبر شده و اگر تنها قصد نام را داشته و یا مرادش از «مضاف الیه» سبب غیر حقیقی و استعمالی مجازی بوده، شخص دچار شرک اصغر و ناسپاسی نسبت به پروردگار شده است.[11]

رویه ی سلفیه حتی به گونه ای بوده که برای رهایی از شرک مورد نظر خود در اسامی ای همچون: «عبد الرسول» دست برده و آنرا با اضافه ی کلمه ی «رب»، و یا تغییر نام تلفظ می نمایند؛ [12] چنانکه اسم «عبد الرسول سیاف» به صورت: «عبد رب الرسول سیاف» تلفظ و کتابت شده و یا در ایام اخیر نام «عادل عبد المهدی» به « عادل عبد الهادی» تلفظ شده است که همگی این امور به واسطه ی خلط مباحث توحید عبادی با محاورات روزانه ای است که افراد در مقام تواضع نسبت به یکدیگر بکار می برند.


[/HR] [1]. در كتاب: «فتاوى قطاع الإفتاء بالكويت» اختلافی بودن حکم این مساله بیان شده است: «لقد اختلف العلماء في حكم التسمية بما أضيف فيه لفظ العبد إلى غير الله تعالى، فمنهم من حرّم ذلك ومنهم من كرهه». (فتاوي قطاع الافتاء بالكويت، وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامیة الادرارة العامة للافتاء و البحوث الشرعیة بالکویت، ج8، ص228)؛ لذا بدیهی است که اتهام به شرک در امت اسلام آنهم در مساله ای اختلافی که منشأیی اجتهادی داشته وجهی ندارد؛ چنانکه محمد بن عبد الوهاب نیز بدین اصل معترف است که در مسائل اجتهادی نسبت شرک روا نیست.(ر.ک: محمد بن عبد الوهاب،‌فتاوی و مسائل، ج1، ص68، جامعة الامام محمد بن سعود،‌ الریاض.: «فلا ننکر علی من فعله؛ و لا انکار فی مسائل الاجتهاد). این مسأله آنچنان در کتب فقهی مذاهب مورد بحث نبوده در فقه شافعی «ابن حجر مکی،‌م974هـ» ظاهرا نخستین کسی است که آنرا مطرح نموده است. ازدیدگاه فقهی وی نام «عبد النبی» از آنجا که موجب ایهام شرک است مورد منع است؛ اما نظر او را غالب محشین کتاب وی قبول نداشته و حکم به جواز این نام نموده اند. افرادی همچون: «رملی» و «بکری» و «شیروانی» و «دمياطي» و دیگران. در شرح شیروانی بر «تحفة المحتاج» و همچنین کتاب: «نهایة المحتاج» و «اعانة الطالبین» آمده است: «وَمِثْلُهُ عَبْدُ النَّبِيِّ أَيْ أَوْ عَبْدُ الرَّسُولِ عَلَى مَا قَالَهُ الْأَكْثَرُونَ وَالْأَوْجَهُ جَوَازُهُ أَيْ مَعَ الْكَرَاهَةِ لَا سِيَّمَا عِنْدَ إرَادَةِ النِّسْبَةِ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْأَوْجَهُ جَوَازُهُ أَيْ مَعَ الْكَرَاهَةِ لَا سِيَّمَا عِنْدَ إرَادَةِ النِّسْبَةِ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ». (الرملي الشهير بالشافعي،‌ نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج، ج8،‌ص148، الناشر دار الفكر للطباعة،‌سنة النشر 1404هـ - 1984م.بيروت)؛ (ابن حجر الهیتمی،‌ تحفة المحتاج فی شرح المنهاج و حواشی الشیروانی و العبادی، ج9، ص373، دار احیاء التراث العربی)؛‌(أبي بكر ابن السيد محمد شطا الدمياطي، حاشية إعانة الطالبين على حل ألفاظ فتح المعين لشرح قرة العين بمهمات الدين، ج2، ص337، الناشر دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، مكان النشر بيروت). بدیهی است که وجهی برای ایهام در شرک در امت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وجود ندارد؛ لذا این گروه از فقها قائل به جواز این نوع از نام ها شده اند. در حاشیه ی «ابن عابدین» در فقه حنفی، بدون آنکه سخنی از شرک برده شود از نامگذاری به «عبد فلان» نهی شده است. (ابن عابدين، حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، ج6، ص418، الناشر دار الفكر،‌مكان النشر بيروت).

[2]. ر. ک: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، مراتب الإجماع في العبادات والمعاملات والاعتقادات، ج1، ص154، الناشر دار الكتب العلمية.: «واتفقوا على تحريم كل اسم معبّد لغير الله عز وجل كعبد العزى وعبد هبل وعبد عمرو وعبد الكعبة وما اشبه ذلك حاشا عبد المطلب».

[3]. أبو بكر بن أبي شيبة، المصنف في الأحاديث والآثار، ج5، ص262، ح25901، مكتبة الرشد – الرياض.: «حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ الْمِقْدَامِ، عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ هَانِئِ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ: وَفَدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي قَوْمِهِ، فَسَمِعَهُمْ يُسَمُّونَ رَجُلًا عَبْدَ الْحَجَرِ، فَقَالَ لَهُ: «مَا اسْمُكَ» ؟ قَالَ: عَبْدُ الْحَجَرِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا أَنْتَ عَبْدُ اللَّهِ».

[4]. بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، ج6، ص19، ح3151، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق.: «وَ قَالَ الْبَرَاءُ عَنْ النَّبِيِّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: أَنَا ابْنُ‏ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ »،‌همان،‌ ج7، ص23: «أَنَا النَّبِيُّ لَا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب».

[5]. برخی از سلفیه در مقام پاسخ استعمال «عبد المطلب» توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌ آنرا تنها به معنای اخبار از گذشته دانسته؛ لذا اطلاق آنرا جایز ندانسته اند؛ چنانکه عبد الله بن محمد غینمان می گوید: «والمقصود أن قوله صلى الله عليه وسلم: (أنا ابن عبد المطلب) خبر عن شيء مضى ووقع، وكذلك غيره، ولا يدل هذا على جواز التسمية بعبد المطلب». (عبد الله بن محمد الغنيمان، شرح فتح المجيد، دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشبكة الإسلامية،‌جزء115، ص9، المکتبة الشاملة). این سخن در حالی است که آنحضرت در جنگ حنین و هنگامی که اکثر مسلمانان فرار کردند و پیامبر خدا به همراه عده‌ای از نزدیکان خود در محاصره کامل مشرکان قرار گرفته بودند، ىر مقام بيان شجاعت خويش با افتخار رجز خوانده و در مقام بیان فضیلت خاندان و نسب خویش بوده اند؛ لذا هیچ وجهی برای منع از اطلاق این اسم دیده نمی شود.

[6]. از توحید عبادی در کتب سلفیه به «توحید الوهی» یاد شده و از توحید افعالی با «توحید ربوبی».


[7]. جعفر السبحانی، حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي، ص45، مؤسسة الإمام الصادق (عليه السلام): «قرأنا في قسم الفتاوى في العدد (479) من مجلة «الشريعة» الأردنية أسئلة مختلفة أجاب عنها عددٌ من الشيوخ والأساتذة ـ حفظهم اللّه تبارك وتعالى ـ. ومن تلك الأسئلة سؤال يتعلق بجواز تسمية الولد بـ (عبد المسيح) وقد أجاب عنه الشيخ يوسف القرضاوي قائلاً: هذه التسمية حرام، حرام، حرام، أعني: أنّ حرمتها مضاعفة ثلاث: الأُولى: أنّ كل اسم معبد لغير الله تحرم التسمية به بإجماع المسلمين».

[8]. از دیدگاه وهابیت این نام مشتمل بر غلو در حق صالحین و ظلم در حق خدا و وسیله و سبب به سوی شرک است. (ر.ک: پاورقی 8).

[9]. فتاوى الشبكة الإسلامية، لجنة الفتوى بالشبكة الإسلامية، ج13، ص14716، المکتبة الشاملة: «فلا شك أن اسم عبد الأمير وما شاكله من الأسماء التي فيها تعبيد لغير الله تعالى لا يجوز للمسلم أن يتسمى بها أو يسمي بها»؛ عبد العزيز بن عبد الله بن باز، فتاوى نور على الدرب، ج1، ص186، عدد الأجزاء: 22، المکتبة الشاملة: «التعبيد لغير الله لا يجوز، لا يجوز أن يقال: عبد النبي ولا عبد علي، ولا عبد الحسين هذا منكر لا يجوز إنما التعبيد لله وحده، عبد الله، عبد الرحمن، عبد الرحيم، عبد الملك، عبد القدوس، هذا هو التعبيد ولا يعبد لغير الله»؛ اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى ،‌ج11، ص455، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء: «فلا تجوز التسمية بعبد الفضيل، أو عبد النبي، أو عبد الرسول ...التي فيها تعبيد مخلوق لمخلوق؛ لما في ذلك من الغلو في الصالحين والوجهاء، والتطاول على حق الله».

[10]. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى ،‌ج11، ص455، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء: «فلا تجوز التسمية بعبد الفضيل، أو عبد النبي، أو عبد الرسول، أو عبد علي، أو عبد الحسين، أو عبد الزهراء، أو غلام أحمد، أو غلام مصطفى، أو نحو ذلك من الأسماء التي فيها تعبيد مخلوق لمخلوق؛ لما في ذلك من الغلو في الصالحين والوجهاء، والتطاول على حق الله، ولأنه ذريعة إلى الشرك والطغيان»؛ بکر عبدالله ابو زید، تسمية المولود، ج1، ص20: «ومن هذا الباب : غلام الرسول، غلام محمد، أي : عبد الرسول ... وهكذا».

[11]. أبو عبد الله، أحمد بن عمر بن مساعد الحازمي، شرح كتاب التوحيد،‌ دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشيخ الحازمي: «ومن شكر النعمة إذا أنعم الله على عبدٍ بولدٍ وجعله سليمًا معافًى أن يشكر الله عليها، ومن عدم شُكر هذه النعمة الخاصة نسبتها إلى غير الله تعالى لأن يُعَبِّد الولد لغير الله فإن هذا منافٍ لشكر النعمة الذي هو واجب من الواجبات، بل قد يصل به إلى الشرك الأكبر كما لو عبد الولد إلى وليٍّ أو عبدٍ صالحٍ ويقصد حقيقة التَّعَبُّد، يعني عبد الولي أو عبد الحسين أو نحو ذلك وقصد أنه عبد له كما يعبد العبد ربه، حينئذٍ إذا قصد معنى العبودية، يعني الوصف بكونه عبدًا لذلك المضاف إليه عبد الحسين وعبد الولي ونحو ذلك حينئذٍ يكون ماذا؟ يكون شركًا أكبر، وأما إذا لم يقصد وإنما قصد التسمية فحسب وكونه سببًا إما في كونه صالحًا أو نحو ذلك أو منعمًا حينئذٍ يكون من إضافة الأسباب من إضافة النعم إلى غير سببها الحقيقي وهو الله تعالى فيكون حينئذٍ شركًا أصغر».

[12]. ابن باز در پاسخ به سوالی در مورد سوالی در رابطه با برخی از اسامی مرسوم در مصر همچون: «حسن عبد النبی» و... و حرمت یا عدم حرمت و وجوب تغییر در این اسامی می نویسد: «نعم هذه التسمية حرام، لا يجوز التسمية بعبد الرسول ولا عبد النبي، ولا عبد عمر، ولا عبد الحسين، ولا عبد الحسن، ولا عبد علي، كل هذا منكر، التعبيد يكون لله وحده سبحانه وتعالى، عبد الله، عبد الرحمن، عبد القدوس، عبد الكريم، لا بأس، قال أبو محمد بن حزم رحمه الله: أجمع العلماء على تحريم كل اسم معبد لغير الله، ما عدا عبد المطلب، فالحاصل أن التعبيد لغير الله محرم بالإجماع، فلا يقال: عبد النبي أو عبد الحسين، ولا عبد علي، وعبد عمر ونحو ذلك، بل عبد الله، عبد الرحمن، عبد الكريم، عبد القدوس، عبد الملك، عبد السلام، وأشباه ذلك من التعبيد لأسماء الله سبحانه وتعالى، وإذا كان قد وقع يغير إذا كان موجودا له أولاد سماهم بهذه الأسماء، عبد النبي أو عبد الحسين أو عبد الحسن، أو عبد عمر، أو شبه ذلك تغير الأسماء إلى أسماء شرعية، بدل عبد النبي يقول: عبد رب النبي، عبد الرسول يقول: عبد رب الرسول عليه الصلاة والسلام. وعبد الحسين يقول: عبد رب الحسين، أو عبد الله أو عبد الرحمن يغير بأسماء تجوز شرعا». (عبد العزيز بن عبد الله بن باز،‌ فتاوى نور على الدرب، ج1، ص188، المکتبة‌الشاملة)؛ اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، جمع وترتيب: أحمد بن عبد الرزاق الدويش، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى، ج11، ص480، الناشر: رئاسة إدارة البحوث العلمية والإفتاء - الإدارة العامة للطبع – الرياض.: «ما اتخذته من تغيير اسم الطالب من عبد الرسول إلى عبد رب الرسول هو الواجب، ومقتضى ما جاءت به الشريعة من حماية التوحيد، وتوجيه الناس إلى ما خلقوا له من عبادة الله وحده، وأنهم جميعا عباده وحده».

عدم حرمت و شرک بودن نامگذاری به «عبد الحسین» و «عبد المهدی» :
همچنان که مشاهده گردید علت اصلی حرمت نامگذاری به «عبد الحسین» و «عبد المهدی» و نظایر آن غلو در حق صالحین و تسبیب به شرک است و این در حالی است که «عبد» در قرآن و سنت و مصطلح فقهی آن در سه معنا اطلاق و استعمال شده است.


1. عبد به معنای عبوديت در مقابل الوهيت:
روشن است كه استعمال عبوديت در چنين موردى، به معناى مملوك بودن است كه شامل تمام بندگان خدا مى‏شود. منشأ مملوك بودن انسان، خالق بودن خداوند متعال و مخلوق بودن انسان است.[1] در اين استعمال، از آنجا كه عبوديت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه مى‏شود و مى‏گويند: «عبداللَّه» زيرا به فرموده ی قرآن کریم:«إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْدا»؛[2] «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، بنده ی اويند». «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً»؛[3] «هرگز مسيح از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين ابا دارند). و آنها كه از عبوديّت و بندگى او، روى برتابند و تكبّر كنند، بزودى همه آنها را (در قيامت) نزد خود جمع خواهد كرد».

2. اطلاق عبد در معنای عبودیت قراردادى
:

چنين عبوديتى، ناشى از غلبه و پيروزى انسانى بر انسان ديگر در ميدان جنگ است. دين اسلام، اين نوع عبوديت را تحت شرايطى خاص كه در فقه بيان شده، پذيرفته است. اختيار افرادى كه در جنگ به دست مسلمانان اسير مى‏شوند، با حاكم شرع است و او مى‏تواند يكى از راه‏هاى سه‏گانه را برگزيند؛ آزادسازى اسيران بدون دريافت غرامت، آزاد كردن آنان در مقابل اخذ غرامت و در اسارت نگهداشتن آن‏ها. در صورت سوم، فرد اسير «عبد» مسلمانان محسوب شده و به همين دليل در كتب فقهى، بابى به نام «عبيد و اماء» منعقد شده است. به عنوان مثال، قرآن مى‏فرمايد:«وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] «مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏ سازد خداوند گشايش‏دهنده و آگاه است». در اين آيه، خداوند اسيران جنگى را بندگان و كنيزان مسلمانان مى‏داند و مى‏فرمايد: ... عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ .... در اينجا «عبد» به نام غير خداوند اضافه شده است.

3. اطلاق عبد در معنای اطاعت و فرمانبرداری:

واژه ی «عبد» دراین اطلاق در معنای اطاعت و فرمانبرداری است عبوديت به معناى اطاعت و فرمانبردارى است و در كتاب‏هاى لغت اين معنى آمده است.[5] بنابراين، در نام‏هايى مانند: «عبد الرسول» و «عبد الحسین» و «عبد المهدی» معناى سوم مورد نظر است. «عبدالرسول» و «عبدالحسين» و «عبد المهدی» يعنى؛ مطيع پيامبر (صلى الله عليه و آله) و امام حسين و امام مهدی (عليهما السلام). و بى شك چون اطاعت از (پيامبر صلى الله عليه و آله) و اولى‏الأمر واجب است هر مسلمانى مطيع پيامبر و ائمه ی (عليهم السلام) بعد از ايشان مى‏ باشد؛ چنانکه خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم...»؛‌[6] «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را». بر اساس اين آيه، قرآن كريم پيامبر را «مُطاع» و مسلمانان را «مطيع» معرفى كرده است و اگر كسى همين معنا را در نام فرزند خود بگنجاند، نه تنها قابل سرزنش نيست كه شايسته ستايش است.

ما افتخار مى‏ كنيم كه مطيع پيامبر و حضرت امام حسين باشيم و به فرمان آن‏ها گوش فرا دهيم. البته واضح است كه ميان «عبدالرسول» و «عبداللَّه» بودن، منافاتى نيست و انسان در عين حال‏كه عبد خداوند است، مطيع پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز هست؛ زيرا دانستيم كه عبوديت در مورد خداوند، عبوديت تكوينى و ناشى از خالقيّت حق است، اماعبوديت در مورد پيامبر (صلى الله عليه و آله) ناشى از تشريع و دستور خداوند مى‏باشد كه انسان‏ها را به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏خواند و پيامبر صلى الله عليه و آله را مُطاع مى‏نامد. ميان اين دو استعمال، فاصله و تفاوت بسيار است.[7]

در روایات نبوی که در منابع عامه ذکر شده بدین معنا اشاره شده است؛‌ چنانکه «محمد بن اسماعیل بخاری» در صحیح خود از طریق «ابو هریره» از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت نموده که آنحضرت فرمودند:«تَعِسَ‏ عَبْدُ الدِّينَارِ، وَ الدِّرْهَمِ، وَ الْقَطِيفَةِ، وَ الْخَمِيصَةِ، إِنْ أُعْطِيَ رَضِيَ، وَ إِنْ لَمْ يُعْطَ لَمْ يَرْضَ».[8]«هلاک شد بنده ی دینار و درهم و جامه ی نفیس و فرش نفیس که اگر به وی داده شود راضی گردد و اگر داده نشود ناراضی باشد».

با توجه به مطالب فوق روشن می گردد که ریشه ی منع و یا کراهت از نامیدن اسامی ای همچون «عبدالحسین» خلط بین معانی و استعمالات واژه ی «عبد» است که پاسخ آن بیان گردید.

موفق باشید.


[/HR] [1]. این عبودیت عبودیتی تکوینی است.
[2]. مریم/93.
[3]. النساء/172.
[4]. النور/32.
[5]. چنانکه راغب اصفهانی در مورد این اطلاق می نویسد: «عَبَّدتُ‏ فلاناً: إذا ذلّلته، و إذا اتّخذته عَبْداً. قال تعالى: أَنْ‏ عَبَّدْتَ‏ بَنِي إِسْرائِيلَ‏ [الشعراء/ 22].عَبَّدْتُ‏ فلاناً: وقتى است كه او راى مطيع و رام كنى و عبد خود گيرى خداى موسى به فرعون است كه مى‏گويد: تو بنى اسرائيل راى بنده و برده خويش گرفته‏اى». (راغب الاصبهانی،‌ المفردات الفاظ القرآن، ص543، ذوی القربی).
[6]. النساء/59.
[7]. ر.ک: جعفر السبحانی، حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي، ص45، مؤسسة الإمام الصادق (عليه السلام):
[8]بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، ج5، ص86، ح2588، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق.
جمع بندی سؤال: «عبدالله بن محمد آل الشیخ» رییس مجلس شورای سعودی در جریان سخنرانی اش، به جای نام بردن از نخست وزیر عراق به عنوان صحیح «عادل عبدالمهدی» او را «عادل عبدالهادی» خطاب کرد امری که به سرعت واکنش هایی را در عراق به دنبال داشت. مشخص است که چنین برخوردی بیشتر جنبه اعتقادی داشته و وهابیون بر اساس تفسیرخود چنین نامگذاری هایی همچون «عبد الحسین» «عبد الزهراء» «عبد الحسن» و ... را عملی مشرکانه پنداشته اند؛ یا اینکه نسبت به اسم «مهدی» نیز کراهت خاصی دارند. پاسخ به این شبهه ی وهابیون چیست؟ جواب: چنین امری بواسطه ی برداشت ناشایست وهابیت از آموزه ی «توحید و شرک» بوده؛ هر چند که نمی توان نقش موضع گیری سیاسی در این رابطه را نادیده گرفت؛ زیرا جریان سیاسی حاکم بر حجاز همچون جریان حاکم بر امر فتوا،(1) تعصب خاصی بر مسایل دینی نداشته؛ لذا چه بسا چنین برخوردی از باب تحقیر سیاسی میهمان آنان بوده است. همچنین این تغییر نام به واسطه ی کراهت خاص نسبت به اسم مهدی نیست. توضیح: یکی از مسائل (فقهی – اعتقادی) مورد اختلاف میان عالمان اهل سنت که دارای سابقه ای طولانی است، مسأله ی نامگذاری فرزندان به اسامی ای همچون «عبد النبی»؛‌ «عبدالحسین»؛ «عبد علی»؛ «عبد الرسول»؛ «عبد المهدی» و «عبد المسیح» و ... است.(2) آنچه در این میان مورد اتفاق بوده، حرمت نامگذاری به اسامی ممنوعه و اسامی ای که صراحت و یا ظهور در پرستش غیر پروردگار را داشته همچون: «عبد العزی» و «عبد هبل» و «عبد الکعبة» و «عبد الشمس» و «عبد الحجر» و ...‌است؛(3) زیرا چنین نام هایی مربوط به زمان جاهلیت و بت پرستی مردم حجاز بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت به این نامها واکنش نشان داده و اسامی افرادی که با این نام مسلمان می شدند را تغییر داده اند.(4) در عین حال اسامی ای همچون: «عبد المطّلب» نیز در آن زمان مرسوم بود، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه وآله) به این نام واکنش منفی ای نشان داده باشد؛ بلکه به عکس آنحضرت خود را مفتخر به فرزندی آنجناب می دانست.(5) که این امر خود بیانگر آن است که اضافه ی «عبد» به غیر اسمای پروردگار همواره به معنای عبادت شخص نبوده و نخواهد بود.(6)  نهی از این نامگذاری در آرا و فتاوای سلفیون وهابی به واسطه ی نگرش متفاوت آنان به آموزه ی توحید عبادی(7) نمود آشکاری داشته است. «آیت الله سبحانی» در کتاب: «حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي» به فتوای شیخ یوسف قرضاوی در رابطه با نام «عبد المسیح» اشاره نموده که وی در پاسخ خود با سه بار تأکید آنرا حرام دانسته است.(8) این گروه بدون آنکه در معنای «عبد» در کاربردهای مختلف آن توجه نمایند، آنرا در همه ی استعمالات و اطلاقاتش،(9) در معنای «توحید عبادی» تفسیر نموده (10) و در نتیجه حکم به شرک آمیز بودن اسامی ای همچون: «عبد الحسین» و «عبدالمهدی» و ... نموده اند؛ بلکه فراتر از آن اسامی ای همچون: «غلام احمد» و «غلام محمد» و شبیه آنرا که اسامی رایجی در بین اهل سنت بوده را نیز تلقی به شرک نموده اند.(11) در فتوایی دیگر از سلفیه بیان شده که گوینده ی: «عبدالحسین» اگر از گفتن چنین اسمی قصد عبودیت «عبد» نسبت به «مضاف الیه» آنرا داشته باشد گوینده دچار شرک اکبر شده و اگر تنها قصد نام را داشته و یا مرادش از «مضاف الیه» سبب غیر حقیقی و استعمالی مجازی بوده، شخص دچار شرک اصغر و ناسپاسی نسبت به پروردگار شده است.(12) رویه ی سلفیه حتی به گونه ای بوده که برای رهایی از شرک مورد نظر خود در اسامی ای همچون: «عبد الرسول» دست برده و آنرا با اضافه ی کلمه ی «رب»، و یا تغییر نام تلفظ می نمایند؛(13) چنانکه اسم «عبد الرسول سیاف» به صورت: «عبد رب الرسول سیاف» تلفظ و کتابت شده و یا در مورد سؤال نام «عادل عبد المهدی» به « عادل عبد الهادی» تغییر داده شده که همگی این امور به واسطه ی خلط مبحث «توحید عبادی» با محاورات روزانه ای است که افراد در مقام تواضع نسبت به یکدیگر الفاظی را بکار می برند. عدم حرمت و شرک بودن نامگذاری به «عبد الحسین» و «عبد المهدی» همچنان که مشاهده گردید علت اصلی حرمت نامگذاری به «عبد الحسین» و «عبد المهدی» و نظایر آن غلو در حق صالحین و گفتن سخن مشرکانه است و این در حالی است که «عبد» در قرآن و سنت و مصطلح فقهی آن در سه معنا اطلاق و استعمال شده است. 1. عبد به معنای عبوديت در مقابل الوهيت: روشن است كه استعمال عبوديت در چنين موردى، به معناى مملوك بودن است كه شامل تمام بندگان خدا مى‏شود. منشأ مملوك بودن انسان، خالق بودن خداوند متعال و مخلوق بودن انسان است.(14) در اين استعمال، از آنجا كه عبوديت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه مى‏شود و مى‏گويند: «عبداللَّه» زيرا به فرموده ی قرآن کریم «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْدا»؛(15) «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، بنده ی اويند». «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً»؛(16) «هرگز مسيح از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرّب او (از اين ابا دارند). و آنها كه از عبوديّت و بندگى او، روى برتابند و تكبّر كنند، بزودى همه آنها را (در قيامت) نزد خود جمع خواهد كرد». 2. اطلاق عبد در معنای عبودیت قراردادى: چنين عبوديتى، ناشى از غلبه و پيروزى انسانى بر انسان ديگر در ميدان جنگ است دين اسلام، اين نوع عبوديت را تحت شرايطى خاص كه در فقه بيان شده، پذيرفته است. اختيار افرادى كه در جنگ به دست مسلمانان اسير مى‏شوند، با حاكم شرع است و او مى‏تواند يكى از راه‏هاى سه‏گانه را برگزيند؛ آزادسازى اسيران بدون دريافت غرامت، آزاد كردن آنان در مقابل اخذ غرامت و در اسارت نگهداشتن آن‏ها در صورت سوم، فرد اسير «عبد» مسلمانان محسوب شده و به همين دليل در كتب فقهى، بابى به نام «عبيد و اماء» منعقد شده است به عنوان مثال، قرآن مى‏فرمايد: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ»؛(17) «مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏ سازد خداوند گشايش‏دهنده و آگاه است». در اين آيه، خداوند اسيران جنگى را بندگان و كنيزان مسلمانان مى‏داند و مى‏فرمايد: ... عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ .... در اينجا «عبد» به نام غير خداوند اضافه شده است. 3. اطلاق عبد در معنای اطاعت و فرمانبرداری: واژه ی «عبد» دراین اطلاق در معنای اطاعت و فرمانبرداری است عبوديت به معناى اطاعت و فرمانبردارى است و در كتاب‏هاى لغت اين معنى آمده است.(18) بنابراين، در نام‏هايى مانند: «عبد الرسول» و «عبد الحسین» و «عبد المهدی» معناى سوم مورد نظر است. «عبدالرسول» و «عبدالحسين» و «عبد المهدی» يعنى؛ مطيع پيامبر (صلى الله عليه و آله) و امام حسين و امام مهدی (عليهما السلام). و بى شك چون اطاعت از (پيامبر صلى الله عليه و آله) و اولى‏الأمر واجب است هر مسلمانى مطيع پيامبر و ائمه ی (عليهم السلام) بعد از ايشان مى‏ باشد؛ چنانکه خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم...»؛(19) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را بر اساس اين آيه، قرآن كريم پيامبر را «مُطاع» و مسلمانان را «مطيع» معرفى كرده است و اگر كسى همين معنا را در نام فرزند خود بگنجاند، نه تنها قابل سرزنش نيست كه شايسته ستايش است. ما افتخار مى‏ كنيم كه مطيع پيامبر و حضرت امام حسين باشيم و به فرمان آن‏ها گوش فرا دهيم البته واضح است كه ميان «عبدالرسول» و «عبداللَّه» بودن، منافاتى نيست و انسان در عين حال‏كه عبد خداوند است، مطيع پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز هست؛ زيرا دانستيم كه عبوديت در مورد خداوند، عبوديت تكوينى و ناشى از خالقيّت حق است، اما عبوديت در مورد پيامبر (صلى الله عليه و آله) ناشى از تشريع و دستور خداوند مى‏باشد كه انسان‏ها را به اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏خواند و پيامبر (صلى الله عليه و آله) را مُطاع مى‏نامد. ميان اين دو استعمال، فاصله و تفاوت بسيار است.(20) در روایات نبوی که در منابع عامه ذکر شده بدین معنا اشاره شده است؛‌ چنانکه «محمد بن اسماعیل بخاری» (متوفی: 256هـ) در کتاب: «صحیح البخاری» از طریق «ابو هریره» از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت نموده که آنحضرت فرمودند: «تَعِسَ‏ عَبْدُ الدِّينَارِ، وَ الدِّرْهَمِ، وَ الْقَطِيفَةِ، وَ الْخَمِيصَةِ، إِنْ أُعْطِيَ رَضِيَ، وَ إِنْ لَمْ يُعْطَ لَمْ يَرْضَ».(21) «هلاک شد بنده ی دینار و درهم و جامه ی نفیس و فرش نفیس که اگر به وی داده شود راضی گردد و اگر داده نشود ناراضی باشد». آیا وهابیت از نام «مهدی» کراهت دارند؟ در پاسخ به این قسمت از سوال می گوئیم: وجهی برای کراهت نامگذاری به مهدی در بین وهابیت وجود ندارد؛ زیرا سلفیون همچون سایر اهل سنت معتقد به آموزه ی قطعی «مهدویت» بوده و در این مسأله اختلافی در بین آنان نیست؛ چنانکه برخی از چهره های معاصر آنان در موضوع «مهدویت» صاحب تألیف می باشند. (22) با توجه به مطالب فوق روشن می گردد که ریشه ی منع و یا کراهت از نامگذاری به اسامی ای همچون «عبدالحسین» یا «عبدالمهدی» خلط بین معانی و استعمالات واژه ی «عبد» بوده و آنان بواسطه ی برداشت نادرست خود اضافه نمودن «عبد» به اسامی بندگان را مشرکانه دانسته اند که پاسخ آن داده شد. پی نوشت: 1. در عربستان  سعودی امور سیاسی و دینی بین دو خاندان تقسیم شده است. در این راستا امور سیاست و کشور داری بر عهده ی  «آل سعود» بوده و امور دیانت و فتوا بر عهده ی «آل الشیخ» یعنی فرزندان «محمد بن عبدالوهاب» می باشد. 2. در كتاب: «فتاوى قطاع الإفتاء بالكويت» اختلافی بودن حکم این مساله بیان شده است: «لقد اختلف العلماء في حكم التسمية بما أضيف فيه لفظ العبد إلى غير الله تعالى، فمنهم من حرّم ذلك ومنهم من كرهه». (وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامیة الادرارة العامة للافتاء و البحوث الشرعیة بالکویت، فتاوي قطاع الافتاء بالكويت، مکتبة الشاملة، ج8، ص228)؛ لذا بدیهی است که اتهام به شرک در امت اسلام آنهم در مساله ای اختلافی که منشأیی اجتهادی داشته وجهی ندارد؛ چنانکه محمد بن عبد الوهاب نیز بدین اصل معترف است که در مسائل اجتهادی نسبت شرک روا نیست. (ر.ک: محمد بن عبد الوهاب،‌فتاوی و مسائل، جامعة الامام محمد بن سعود،‌ الریاض، ج1، ص68.: «فلا ننکر علی من فعله؛ و لا انکار فی مسائل الاجتهاد).  این مسأله آنچنان در کتب فقهی مذاهب مورد بحث نبوده در فقه شافعی «ابن حجر هیتمی مکی،‌ متوفی974هـ» ظاهرا نخستین کسی است که آنرا مطرح نموده است. ازدیدگاه فقهی وی نام «عبد النبی» از آنجا که موجب ایهام شرک است مورد منع است؛ اما نظر او را غالب محشین کتاب وی قبول نداشته و حکم به جواز این نام نموده اند. افرادی همچون: «رملی» و «بکری» و «شیروانی» و «دمياطي» و دیگران. در شرح شیروانی بر «تحفة المحتاج» و همچنین کتاب: «نهایة المحتاج» و «اعانة الطالبین» آمده است: «وَمِثْلُهُ عَبْدُ النَّبِيِّ أَيْ أَوْ عَبْدُ الرَّسُولِ عَلَى مَا قَالَهُ الْأَكْثَرُونَ وَالْأَوْجَهُ جَوَازُهُ أَيْ مَعَ الْكَرَاهَةِ لَا سِيَّمَا عِنْدَ إرَادَةِ النِّسْبَةِ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْأَوْجَهُ جَوَازُهُ أَيْ مَعَ الْكَرَاهَةِ لَا سِيَّمَا عِنْدَ إرَادَةِ النِّسْبَةِ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ». (الرملي الشهير بالشافعي،‌ نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج،الناشر دار الفكر للطباعة،‌سنة النشر 1404هـ - 1984م. بيروت، ج8،‌ ص148)؛ (ابن حجر الهیتمی،‌ تحفة المحتاج فی شرح المنهاج و حواشی الشیروانی و العبادی، دار احیاء التراث العربی، ج9، ص373)؛ ‌(أبي بكر ابن السيد محمد شطا الدمياطي، حاشية إعانة الطالبين على حل ألفاظ فتح المعين لشرح قرة العين بمهمات الدين، الناشر دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، مكان النشر بيروت، ج2، ص337). بدیهی است که وجهی برای ایهام در شرک در امت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وجود ندارد؛ لذا این گروه از فقها قائل به جواز این نوع از نام ها شده اند. در حاشیه ی «ابن عابدین» در فقه حنفی، بدون آنکه سخنی از شرک برده شود از نامگذاری به «عبد فلان» نهی شده است. (ابن عابدين، حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، الناشر دار الفكر،‌مكان النشر بيروت، ج6، ص418). 3. ر. ک: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، مراتب الإجماع في العبادات والمعاملات والاعتقادات، الناشر دار الكتب العلمية. ج1، ص154.: «واتفقوا على تحريم كل اسم معبّد لغير الله عز وجل كعبد العزى وعبد هبل وعبد عمرو وعبد الكعبة وما اشبه ذلك حاشا عبد المطلب». 4. أبو بكر بن أبي شيبة، المصنف في الأحاديث والآثار، مكتبة الرشد – الرياض، ج5، ص262، ح25901.: «حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ الْمِقْدَامِ، عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ هَانِئِ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ: وَفَدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي قَوْمِهِ، فَسَمِعَهُمْ يُسَمُّونَ رَجُلًا عَبْدَ الْحَجَرِ، فَقَالَ لَهُ: «مَا اسْمُكَ» ؟ قَالَ: عَبْدُ الْحَجَرِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ): «إِنَّمَا أَنْتَ عَبْدُ اللَّهِ». 5. بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 هـ.ق، ج6، ص19، ح3151.: «وَ قَالَ الْبَرَاءُ عَنْ النَّبِيِّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: أَنَا ابْنُ‏ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ »،‌همان،‌ ج7، ص23: «أَنَا النَّبِيُّ لَا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب». 6. برخی از سلفیه در مقام پاسخ استعمال «عبد المطلب» توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌ آنرا تنها به معنای اخبار از گذشته دانسته؛ لذا اطلاق آنرا جایز ندانسته اند؛ چنانکه عبد الله بن محمد غینمان می گوید: «والمقصود أن قوله صلى الله عليه وسلم: (أنا ابن عبد المطلب) خبر عن شيء مضى ووقع، وكذلك غيره، ولا يدل هذا على جواز التسمية بعبد المطلب». (عبد الله بن محمد الغنيمان، شرح فتح المجيد، دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشبكة الإسلامية،‌ المکتبة الشاملة، جزء115، ص9). این سخن در حالی است که آنحضرت در جنگ حنین و هنگامی که اکثر مسلمانان فرار کردند و پیامبر خدا به همراه عده‌ای از نزدیکان خود در محاصره کامل مشرکان قرار گرفته بودند، در مقام بيان شجاعت خويش با افتخار رجز خوانده و در مقام بیان فضیلت خاندان و نسب خویش بوده اند؛ لذا هیچ وجهی برای منع از اطلاق این اسم دیده نمی شود. 7. از توحید عبادی در کتب سلفیه به «توحید الوهی» یاد شده و از توحید افعالی با «توحید ربوبی». 8. جعفر السبحانی، حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي، مؤسسة الإمام الصادق (عليه السلام)، ص45.: «قرأنا في قسم الفتاوى في العدد (479) من مجلة «الشريعة» الأردنية أسئلة مختلفة أجاب عنها عددٌ من الشيوخ والأساتذة ـ حفظهم اللّه تبارك وتعالى ـ. ومن تلك الأسئلة سؤال يتعلق بجواز تسمية الولد بـ (عبد المسيح) وقد أجاب عنه الشيخ يوسف القرضاوي قائلاً: هذه التسمية حرام، حرام، حرام، أعني: أنّ حرمتها مضاعفة ثلاث: الأُولى: أنّ كل اسم معبد لغير الله تحرم التسمية به بإجماع المسلمين». 9. از دیدگاه وهابیت این نام مشتمل بر غلو در حق صالحین و ظلم در حق خدا و وسیله و سبب به سوی شرک است. (ر.ک: پاورقی10و 11و 12). 10. فتاوى الشبكة الإسلامية، لجنة الفتوى بالشبكة الإسلامية، المکتبة الشاملة، ج13، ص14716.: «فلا شك أن اسم عبد الأمير وما شاكله من الأسماء التي فيها تعبيد لغير الله تعالى لا يجوز للمسلم أن يتسمى بها أو يسمي بها»؛ عبد العزيز بن عبد الله بن باز، فتاوى نور على الدرب، عدد الأجزاء: 22، المکتبة الشاملة، ج1، ص186.: «التعبيد لغير الله لا يجوز، لا يجوز أن يقال: عبد النبي ولا عبد علي، ولا عبد الحسين هذا منكر لا يجوز إنما التعبيد لله وحده، عبد الله، عبد الرحمن، عبد الرحيم، عبد الملك، عبد القدوس، هذا هو التعبيد ولا يعبد لغير الله»؛ اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى،‌ موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء،‌ ج11، ص455.: «فلا تجوز التسمية بعبد الفضيل، أو عبد النبي، أو عبد الرسول ...التي فيها تعبيد مخلوق لمخلوق؛ لما في ذلك من الغلو في الصالحين والوجهاء، والتطاول على حق الله». 11. اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتاء، ج11، ص455.: «فلا تجوز التسمية بعبد الفضيل، أو عبد النبي، أو عبد الرسول، أو عبد علي، أو عبد الحسين، أو عبد الزهراء، أو غلام أحمد، أو غلام مصطفى، أو نحو ذلك من الأسماء التي فيها تعبيد مخلوق لمخلوق؛ لما في ذلك من الغلو في الصالحين والوجهاء، والتطاول على حق الله، ولأنه ذريعة إلى الشرك والطغيان»؛ بکر عبدالله ابو زید، تسمية المولود، مکتبة الشاملة، ج1، ص20: «ومن هذا الباب : غلام الرسول، غلام محمد، أي : عبد الرسول ... وهكذا». 12. أبو عبد الله، أحمد بن عمر بن مساعد الحازمي، شرح كتاب التوحيد،‌ دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشيخ الحازمي، مکتبة الشاملة، درس 87.: «ومن شكر النعمة إذا أنعم الله على عبدٍ بولدٍ وجعله سليمًا معافًى أن يشكر الله عليها، ومن عدم شُكر هذه النعمة الخاصة نسبتها إلى غير الله تعالى لأن يُعَبِّد الولد لغير الله فإن هذا منافٍ لشكر النعمة الذي هو واجب من الواجبات، بل قد يصل به إلى الشرك الأكبر كما لو عبد الولد إلى وليٍّ أو عبدٍ صالحٍ ويقصد حقيقة التَّعَبُّد، يعني عبد الولي أو عبد الحسين أو نحو ذلك وقصد أنه عبد له كما يعبد العبد ربه، حينئذٍ إذا قصد معنى العبودية، يعني الوصف بكونه عبدًا لذلك المضاف إليه عبد الحسين وعبد الولي ونحو ذلك حينئذٍ يكون ماذا؟ يكون شركًا أكبر، وأما إذا لم يقصد وإنما قصد التسمية فحسب وكونه سببًا إما في كونه صالحًا أو نحو ذلك أو منعمًا حينئذٍ يكون من إضافة الأسباب من إضافة النعم إلى غير سببها الحقيقي وهو الله تعالى فيكون حينئذٍ شركًا أصغر». 13. ابن باز در پاسخ به سوالی در مورد سوالی در رابطه با برخی از اسامی مرسوم در مصر همچون: «حسن عبد النبی» و... و حرمت یا عدم حرمت و وجوب تغییر در این اسامی می نویسد: «نعم هذه التسمية حرام، لا يجوز التسمية بعبد الرسول ولا عبد النبي، ولا عبد عمر، ولا عبد الحسين، ولا عبد الحسن، ولا عبد علي، كل هذا منكر، التعبيد يكون لله وحده سبحانه وتعالى، عبد الله، عبد الرحمن، عبد القدوس، عبد الكريم، لا بأس، قال أبو محمد بن حزم رحمه الله: أجمع العلماء على تحريم كل اسم معبد لغير الله، ما عدا عبد المطلب، فالحاصل أن التعبيد لغير الله محرم بالإجماع، فلا يقال: عبد النبي أو عبد الحسين، ولا عبد علي، وعبد عمر ونحو ذلك، بل عبد الله، عبد الرحمن، عبد الكريم، عبد القدوس، عبد الملك، عبد السلام، وأشباه ذلك من التعبيد لأسماء الله سبحانه وتعالى، وإذا كان قد وقع يغير إذا كان موجودا له أولاد سماهم بهذه الأسماء، عبد النبي أو عبد الحسين أو عبد الحسن، أو عبد عمر، أو شبه ذلك تغير الأسماء إلى أسماء شرعية، بدل عبد النبي يقول: عبد رب النبي، عبد الرسول يقول: عبد رب الرسول عليه الصلاة والسلام. وعبد الحسين يقول: عبد رب الحسين، أو عبد الله أو عبد الرحمن يغير بأسماء تجوز شرعا». (عبد العزيز بن عبد الله بن باز،‌ فتاوى نور على الدرب، المکتبة‌الشاملة، ج1، ص188)؛ اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، جمع وترتيب: أحمد بن عبد الرزاق الدويش، فتاوى اللجنة الدائمة - المجموعة الأولى، الناشر: رئاسة إدارة البحوث العلمية والإفتاء - الإدارة العامة للطبع – الرياض، ج11، ص480.: «ما اتخذته من تغيير اسم الطالب من عبد الرسول إلى عبد رب الرسول هو الواجب، ومقتضى ما جاءت به الشريعة من حماية التوحيد، وتوجيه الناس إلى ما خلقوا له من عبادة الله وحده، وأنهم جميعا عباده وحده». 14. این عبودیت عبودیتی تکوینی است. 15. مریم/93. 16. النساء/172. 17. النور/32. 18. چنانکه راغب اصفهانی در مورد این اطلاق می نویسد: «عَبَّدتُ‏ فلاناً: إذا ذلّلته، و إذا اتّخذته عَبْداً. قال تعالى: أَنْ‏ عَبَّدْتَ‏ بَنِي إِسْرائِيلَ‏ [الشعراء/ 22].عَبَّدْتُ‏ فلاناً: وقتى است كه او راى مطيع و رام كنى و عبد خود گيرى خداى موسى به فرعون است كه مى‏گويد: تو بنى اسرائيل راى بنده و برده خويش گرفته‏اى». (راغب الاصبهانی،‌ المفردات الفاظ القرآن، چاپ ذوی القربی، ص543). 19. النساء/59. 20. ر.ک: جعفر السبحانی، حوارات مفتوحة مع فضيلة الشيخ يوسف القرضاوي، مؤسسة الإمام الصادق (عليه السلام) ص45. 21. بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 هـ.ق، ج5، ص86، ح2588. 22. ر.ک: عبدالمحسن بن حمد العباد البدر،  عقيدة أهل السنة والاثر في المهدي المنتظر، مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة؛‌ حمود بن عبد الله بن حمود بن عبد الرحمن التويجري، الاحتجَاج بالأثر على من أنكر المهدي المنتظر، الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمية والإفتاء والدعوة والإرشاد، الرياض - المملكة العربية السعودية.