جمع بندی وظیفه پیامبر تبلیغ دین است یا تشریع دین؟

تب‌های اولیه

52 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وظیفه پیامبر تبلیغ دین است یا تشریع دین؟

با سلام

علمای شیعه و سنی بر این باورند که پیامبر علاوه بر ابلاغ پیام پروردگار، وظیفه تشریع دین را نیز بر عهده داشته و حاکم شرع نیز می باشد، آیا این با اصل توحید در تضاد نیست؟!

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

shahed1;1002537 نوشت:
با سلام

علمای شیعه و سنی بر این باورند که پیامبر علاوه بر ابلاغ پیام پروردگار، وظیفه تشریع دین را نیز بر عهده داشته و حاکم شرع نیز می باشد، آیا این با اصل توحید در تضاد نیست؟!

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

در باب ولایت تشریعی انبیاء و ائمه نکات فراوانی مطرح شده است و در این حوزه اختلاف نظر است و اینطور نیست که تماما اتفاق نظر داشته باشند که پیامبر ص و ائمه ع ولایت تشریعی داشته اند.

اما چون پرسش شما در باب نسبت ولایت تشریعی غیرخدا و شرک در ولایت است، پاسخ را با عنایت به آن دنبال می کنیم. پاسخ به این مساله از این قرار است که ولایت تشریعی پیامبر ص یا ائمه ع، بر فرض قبول، منافاتی با توحید ندارد چرا که مستقل از ولایت تشریعی خداوند نیست و در طول آن است. در واقع، اگر هم ولایتی داشته باشند این ولایت به اذن الهی و در طول اراده الهی است و اینطور نیست که مستقل از آن و در برابر آن باشد.

چنین مطلبی نه فقط در باب ولایت تشریعی بلکه در سایر حوزه ها همچون شفاعت و فاعلیت و ... نیز جاری است.

اگر اشکال یا ابهامی بود بفرمایید تا پاسخ را با عنایت به آن پی بگیریم.

تا آنجا که یادم هست آیت الله سبحانی که جزو ممتازین این سری مباحث می باشد، تشریع را مختص خداوند می داند نه پیامبران.
به نظر می رسد علما همین نظر را دارند.
پیامبران احکام الهی را ابلاغ میکنند لکن میگویند ابلاغ شرایع و احکام تنها از طریق قرآن نیست.
خداوند برخی احکام را به پیامبر وحی می کند که در قرآن ذکر نشده است.
برخی میگویند پیامبر فروعات احکام و تفصیلش را بیان میکند و الا هیچ حکمی نیست مگر اینکه اصلش در قرآن ذکر شده است.
از ائمه روایت شده است که ما هر چه گفتیم از ما بپرسید از کجای قرآن گفتیم...
کتابهایی از قدیم الایام درباره آیات الاحکام و ایات العقائد نوشته شده است.
هر کس تلاش خود را کرده است که بتواند از اصول قرآنی، احکام خدا را استخراج کند
برخی موفق شدند و برخی ناموفق... قطعا ظرافتهایی وجود دارد که پس از سالها روشن شده و می شود.
برخی گویند برخی فروعات قرآنی از طریق ظواهر آشکار نمیشود زیرا قرآن یک حقیقت ملکوتی دارد و تنها حجج الهی میتوانند به حقیقت آن اصل پی ببرند.
به همین جهت خداوند می فرماید اگر قران را به کوه نازل می کردیم نابود و متلاشی میشد.

قول سدید;1002790 نوشت:

پاسخ به این مساله از این قرار است که ولایت تشریعی پیامبر ص یا ائمه ع، بر فرض قبول، منافاتی با توحید ندارد چرا که مستقل از ولایت تشریعی خداوند نیست و در طول آن است. در واقع، اگر هم ولایتی داشته باشند این ولایت به اذن الهی و در طول اراده الهی است و اینطور نیست که مستقل از آن و در برابر آن باشد.

با سلام و سپاس

اما خداوند در سراسر کتاب شریفش ما را از تعبد حکم من دون الله یا همان احکام شریعی خارج از کتاب آسمانی( که در طول تاریخ به انبیاء و ملائکه نسبت داده شده) نهی فرموده و از کسانی که چنین کرده اند کتاب و نوشته ای، مثل قرآن و تورات، طلبنموده که خودش آن را تایید کرده باشد.
ولی هیچ یک از اقوام پیامبران نوشته و مدرکی ارائه نداده اند جز اینکه ادعا کرده اند: خدا خودش امر کرده که چنان کنند. خدا خودش گفته، خودش خواسته و از این حرفها که فراوان زده اند و فراوان خواهند زد.
شما نیز دارید همین ادعای کهن را مطرح می کنید و آن را به اذن الهی می دانید، آیا از قرآن نوشته ای، مدرکی، چیزی سراغ دارید که خداوند چنین اذنی داده باشد؟!

حجم بسیار بسیار زیادی از آیات قرآن، در قالب سرگذشتهای انبیاء و اقوامشان، و مثل و موعظه وغیره، ما را از تعبد هر حکمی غیر از کتاب آسمانی منع نموده است. چرا؟
مگر این موضوعه چقدر اهمیت دارد که حدود نود درصد قرآن را به خود اختصاص داده است؟
اهمیت آن در چیست که می فرماید اگر فقط حکم خودش را تعبد کنیم، درهای رحمتش را از زمین و آسمان به رویمان خواهد گشود؟
چرا بشر همواره خلاف امر مولایش عمل کرده و به جای تعبد صرف حکم او(= یکتاپرستی) به بهانه های مختلف و به اسم انبیاء و ملائکه احکامی را که به این بندگان و عباد الهی نسبت داده شده، پرستش نموده و به دوگانه پرستی میل کرده است؟

تمام سعی وتلاش و جهد و جهاد من در این انجمن برای این است که اهمیت فوق العاده توحید و یکتاپرستی، و راه رسیدن به آن را از نگاه قرآن به شما بگویم و اینکه چه ارمغان بزرگ و شگرفی برای بشریت دارد اگرچه همواره اکثریت انسانها از آن غافلند.
رسیدن بشر به اتحاد و ایلاف و تشکیل امت واحده بزرگترین آرمان قرآن است، هرچندهیچگاه محقق نشده، نمی شود و نخواهد شد. با این وجود خداوند چشم به این دوخته تا ببیند چه کسانی در راه تحقق این آرمان والا قدم بر می دارند و فقط الله را پرستش و دنباله روی می کنند.
اسلام و توحید یعنی فقط الله را پرستیدن(= پیروی کردن) و فقط از یک رب و اله حرف شنوی داشتن، آنگاه ثمره این یکتاپرستی می شود یکپارچگی و اتحاد عمومی، یعنی سعادت و رستگاری دنیا و آخرت. دوگانه پرستی و شرک یعنی تابع ارباب متفرق و متشاکس بودن، یعنی تفرقه و فرقه فرقه شدن و تشکیل مذاهب رنگارنگ که آخرش تباهی و خسران دنیا و آخرت خواهد بود.
پس:
اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ – خدا را پرستش کنید( نه اینکه خدا را هم پرستش کنید) که در قلمرو دین و شریعت هیچ اله و حاکمی جز او وجود ندارد.
اگر در این حوزه غیر از الله(= کتاب آسمانی) کس دیگری را نیز، به هر بهانه و دلیلی، تعبد کردید بدانید که از جرگه اسلام خارج شده و مسلمان(= یکتاپرست) نیستید.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا

shahed1;1002808 نوشت:
شما نیز دارید همین ادعای کهن را مطرح می کنید و آن را به اذن الهی می دانید، آیا از قرآن نوشته ای، مدرکی، چیزی سراغ دارید که خداوند چنین اذنی داده باشد؟!

بنده عرضم نبود که آنها ولایت تشریعی دارند بلکه عرضم این بود اگر فقیه و اندیشمندی قائل به ولایت تشریعی برای امام و نبی بود، مدعایش این است که این ولایت ماذون از جانب خدا است و مستند دینی دارد و به همین جهت شرک نیست. به همین جهت، به شفاعت اشاره کردم که در برخی از آیات مطلقا نفی شده است اما در برخی از آیات برای گروهی جایز شمرده شده است. همچنین است در مورد قبض روح که به خداوند اسناد داده می شود اما در عین حال، ملائکه مامور و ماذون به این کار بودند.

آری ممکن است کسی بگوید استظهار ما از متون دینی نفی ولایت تشریعی برای امام و نبی است، اما باید توجه کرد که اگر هم کسی مستند به متون دینی مدعی اثبات ولایت برای آنها باشد، نباید او را مشرک دانست.

آنچه در پست سابق نگاشتم، ناظر به همین بحث بود که اگر کسی مستند به متون دینی برای امام و نبی ولایت تشریعی در نظر گرفت؛ مشرک نیست چرا که این ولایت را ماذون از جانب خدا می داند.

اما اصل نفی و قبول ولایت تشریعی و بررسی متون دینی، مساله دیگری است که در پست های بعد به آن می پردازم.

قول سدید;1002820 نوشت:

بنده عرضم نبود که آنها ولایت تشریعی دارند بلکه عرضم این بود اگر فقیه و اندیشمندی قائل به ولایت تشریعی برای امام و نبی بود، مدعایش این است که این ولایت ماذون از جانب خدا است

مطلبی هم که بنده دست رویش گذاشتم این بود که از جانب خدا بودن ولایت یا احکامی که به نبی منسوب می شود از کجا اخذ می گردد.

shahed1;1002821 نوشت:
مطلبی هم که بنده دست رویش گذاشتم این بود که از جانب خدا بودن ولایت یا احکامی که به نبی منسوب می شود از کجا اخذ می گردد.

همانطور که عرض شد این مطلب موافقان و مخالفانی دارد و هر یک مستند خاص خودشان را دارند.

برای نمونه کسانی که موافق ولایت تشریعی ماذون برای نبی هستند به این آیات و احادیث استناد می کنند:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/ 55)

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء/ 59)

همچنین به این احادیث استناد می کنند:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند به پیامبرش علم و محاسن اخلاق آموخت. پس علم و اخلاقش را نیکو نمود و آنگاه که علم و اخلاقش را کامل کرد، فرمود: «إ‌ِنَّک لَعَلى خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ.» سپس امور دین و امت را به آن حضرت سپرد تا متولی امور بندگانش شود؛ آنگاه فرمود: «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.» و به‌راستی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) استوار و موفق و مؤید به روح‌القدس بود؛ همان روحی که در هیچ‌چیز از اموری که مربوط به تدبیر خلق است، لغزش و خطایی از او سر نمی‌زند؛ پس تحت تعلیم علم و اخلاق خداست. سپس آن حضرت مواردی از امور دین را که به آن حضرت واگذار شده است، بیان نموده و فرمودند: خدای عزوجل نماز‌های واجب را دو رکعتی قرار داد که در مجموع ده رکعت شد؛ اما رسول‌الله دو رکعت به آنها اضافه کرد و یک رکعت به نماز مغرب افزود و این اضافات همسان واجب الهی شد؛ به‌گونه‌ای که جز در سفر، ترک آن جایز نیست، و اما یک رکعت مغرب را در سفر و حضر باقی گذاشت و خدای متعال همه این موارد را به آن حضرت اجازه داد؛ ازاین‌رو نمازهای واجب هفده رکعت شد. (کلینی، الکافی، 1365، ج1، ص 266)

اما مخالفان معتقدند که

اولا آیات مربوط ناظر به ولایت تشریعی نیست بلکه نهایتا ناظر به ولایت در امور اجتماعی و قضایی است یعنی در تطبیق احکام و رفع اختلافات قضایی.

ثانیا حدیث نیز ناظر به تفویض ولایت تشریعی نیست بلکه ناظر به تفویض بیان احکام است. یعنی خداوند خودش امور را تشریع می کند اما نحوه بیانش را به نبی واگذاشته است.

سپس مخالفان به آیات و روایات دیگر استناد می کنند که صراحتا ولایت تشریعی را از غیرخدا نفی کرده است.

قول سدید;1002824 نوشت:

همانطور که عرض شد این مطلب موافقان و مخالفانی دارد و هر یک مستند خاص خودشان را دارند.

برای نمونه کسانی که موافق ولایت تشریعی ماذون برای نبی هستند به این آیات و احادیث استناد می کنند:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/ 55)



با سلام

آیه فوق در واقع پاسخ آیه 51 مائده است. در آنجا خداوند نقل می کند عده ای از مومنین به یهود و نصارا رو می آوردند و آنها را ولی می گرفتند و خداوند ایشان را از میل کردن به یهود و نصارا منع می کند و می فرماید ولی شما، عوض یهود و نصارا، پیامبر و کسانی هستند که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز برپا می دارند و از روی اطاعت( نه کراهت) زکات می دهند.

قول سدید;1002824 نوشت:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»(نساء/ 59)


اگرچه فرمان اطاعت از خدا و رسول او بارها در قرآن آمده ولی بارها و بارها، به انحاء مختلف، تأکید فرموده که رسول جز ابلاغ پیامی که بخاطرش فرستاده شده، یعنی قرآن، هیچ وظیفه دیگری بر عهده نداشته است.
می فرماید :
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ _ هرکس از رسول اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده چون رسول فرستاده و سفیر خداوند است، مگر وظیفه یک رسول ابلاغ رسالات پروردگارش نیست؟!
پس او دارد پیام اربابش را به ما ابلاغ می کند و بنابراین هرکس از وی اطاعت کند، بی شک خدا را اطاعت کرده است.

قول سدید;1002824 نوشت:

همچنین به این احادیث استناد می کنند:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند به پیامبرش علم و محاسن اخلاق آموخت. پس علم و اخلاقش را نیکو نمود و آنگاه که علم و اخلاقش را کامل کرد، فرمود: «إ‌ِنَّک لَعَلى خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ.»

در قرآن 261 کلمه از ریشه خلق وجود دارد که همگی به معنا و مفهوم همین ریشه بر می گردند و هیچ کدام معنی خلق و خو نمی دهند.

إ‌ِنَّک لَعَلى خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ معادل إِنَّكَ لَعَلَىٰ هُدًى مُسْتَقِيمٍ می باشد که هم خُلُق‌ٍ عَظِیم‌ٍ و هم هُدًى مُسْتَقِيمٍ مساوی با قرآن عظیم است.
در جایی دیگر می خوانیم که کفار درباره قرآن گفته اند: إِنْ هَٰذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ و در جایی دیگر معادلش را: إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ

قول سدید;1002824 نوشت:

سپس امور دین و امت را به آن حضرت سپرد تا متولی امور بندگانش شود؛ آنگاه فرمود: «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»

مگر رسول بجز ابلاغ و تحویل رسالات کسی که او را به همین منظور فرستاده، چیز دیگری هم برای عرضه دارد؟!
این مطلب درست مقابل مطلبی است که اهل کتاب می گفتند:

إِنْ أُوتِيتُمْ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا - اگر حکم قرآن این گونه آورده شد بپذیرید و الاّ دوری گزینید

shahed1;1002848 نوشت:

با سلام

آیه فوق در واقع پاسخ آیه 51 مائده است. در آنجا خداوند نقل می کند عده ای از مومنین به یهود و نصارا رو می آوردند و آنها را ولی می گرفتند و خداوند ایشان را از میل کردن به یهود و نصارا منع می کند و می فرماید ولی شما، عوض یهود و نصارا، پیامبر و کسانی هستند که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز برپا می دارند و از روی اطاعت( نه کراهت) زکات می دهند.

اگرچه فرمان اطاعت از خدا و رسول او بارها در قرآن آمده ولی بارها و بارها، به انحاء مختلف، تأکید فرموده که رسول جز ابلاغ پیامی که بخاطرش فرستاده شده، یعنی قرآن، هیچ وظیفه دیگری بر عهده نداشته است.
می فرماید :
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ _ هرکس از رسول اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده چون رسول فرستاده و سفیر خداوند است، مگر وظیفه یک رسول ابلاغ رسالات پروردگارش نیست؟!
پس او دارد پیام اربابش را به ما ابلاغ می کند و بنابراین هرکس از وی اطاعت کند، بی شک خدا را اطاعت کرده است.

سلام و عرض ادب

با شما موافقم که این آیات ولایت تشریعی را اثبات نمی کند چرا که قرآن مکررا احکام را از جانب خداوند می داند نه رسول. رسول فقط موظف به ابلاغ است:

«اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ» (اعراف/2) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروى كنيد، و از اوليا و معبودهاى ديگر جز او، پيروى نكنيد. اما كمتر متذكّر مى‏ شويد.

«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَ»(مائده/48) و اين كتاب‏[ قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى ‏كند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده، در ميان آنها حكم كن. از هوى و هوسهاى آنان پيروى نكن و از احكام الهى، روى مگردان. ما براى هر كدام از شما، آيين و طريقه روشنى قرار داديم؛ و اگر خدا مى ‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى ‏داد؛ ولى خدا مى ‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد.

«وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ»(مائده/ 92) اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد! و(از مخالفت فرمان او) بترسيد و اگر روى برگردانيد، (مستحق مجازات خواهيد بود؛ و) بدانيد بر پيامبر ما، جز ابلاغ آشكار، چيز ديگرى نيست.

«قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور/54) بگو: «خدا را اطاعت كنيد، و از پيامبرش فرمان بريد و اگر سرپيچى نماييد، پيامبر مسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد؛ و بر پيامبر چيزى جز رساندن آشكار نيست»

....

به همین جهت، آیاتی که به اطاعت از نبی و ولی اشاره دارند، یا ناظر به ولایت در اجرای احکام در امور عمومی هستند و یا ناظر به مقام ابلاغ. هیچ یک از آنها را نباید به معنای ولایت در تشریع احکام گرفت.

قول سدید;1002855 نوشت:

سلام و عرض ادب

با شما موافقم که این آیات ولایت تشریعی را اثبات نمی کند چرا که قرآن مکررا احکام را از جانب خداوند می داند نه رسول. رسول فقط موظف به ابلاغ است:

«اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ» (اعراف/2) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروى كنيد، و از اوليا و معبودهاى ديگر جز او، پيروى نكنيد. اما كمتر متذكّر مى‏ شويد.

«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَ»(مائده/48) و اين كتاب‏[ قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى ‏كند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده، در ميان آنها حكم كن. از هوى و هوسهاى آنان پيروى نكن و از احكام الهى، روى مگردان. ما براى هر كدام از شما، آيين و طريقه روشنى قرار داديم؛ و اگر خدا مى ‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى ‏داد؛ ولى خدا مى ‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد.

«وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ»(مائده/ 92) اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد! و(از مخالفت فرمان او) بترسيد و اگر روى برگردانيد، (مستحق مجازات خواهيد بود؛ و) بدانيد بر پيامبر ما، جز ابلاغ آشكار، چيز ديگرى نيست.

«قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور/54) بگو: «خدا را اطاعت كنيد، و از پيامبرش فرمان بريد و اگر سرپيچى نماييد، پيامبر مسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد؛ و بر پيامبر چيزى جز رساندن آشكار نيست»

....

به همین جهت، آیاتی که به اطاعت از نبی و ولی اشاره دارند، یا ناظر به ولایت در اجرای احکام در امور عمومی هستند و یا ناظر به مقام ابلاغ. هیچ یک از آنها را نباید به معنای ولایت در تشریع احکام گرفت.

با سلام

خدا را شکر می کنم که لا اقل تا اینجا هم عقیده هستیم و اولین مانع بحث را پشت سر گذاشته ایم.

با توجه به اینکه جن عامل اصلی دوگانه پرستی و شرک ورزی انسان است، خداوند در سوره جن به نحو ظریف و شیوایی به موضوع دوگانه پرستی پرداخته و سررشته های این معضل بزرگ و ویرانگر را نمایان ساخته است.هرچند که قرآن با کلیت آیاتش نمایانگر این هیولای مخوف بوده و امکان ندارد کسی بدون عینک فرقه ای به قرآن بنگرد و هیولا را نبیند.
می دانید وقتی قرآن به سمع جنیان رسید چه گفتند؟ به رهنما بودن آن اذعان داشتند و ایمان آوردند و التزام دادند هرگز احدی را با پروردگارشان شریک نمی سازند، آری آنها خیلی واضح هیولا را دیده بودند و به همین دلیل عهد بستند احدی را در کنار اربابشان قرار ندهند.
آنها با شنیدن قرآن دریافتند بعضی از سبکسران جن به خداوند سخن ناروا می بندند در حالی که پیش از آن گمان می کردند احدی به خداوند دروغ نمی بندند. می دانید همین گمانه زنی و خیال آسوده چه جمعیت کلانی را به کام هیولا انداخته و مردم چقدر راحت فریب این دروغها را خورده و به آن ایمان آورده اند؟!ً

انس و جن چگونه به خداوند دروغ می بندند و آن را به خورد مردم می‌دهند؟
از طریق ملائکه و مخصوصاً پیامبران. وقتی خداوند می تواند از طریق ملائکه و انبیاء با انسانها ارتباط برقرار کند و پیام خود را به آنها ابلاغ نماید چرا اهریمن نتواند؟
او تا زمانی که رسول زنده است و دارد پیام خداوند را ابلاغ می کند، مقامش را درحد یک شاعر بی مقدار، کاهن، دیوانه و سفیه و کافر و گمراه تنزل می دهد تا مردم وی را در خور رساندن پیام الهی نبینند و پیامش را تکذیب و تکفیر نمایند. اما همینکه رسول از دنیا رفت، مقامش را ترفیع می دهد و با انواع صفات خداوندی می آراید تا مردم در راست بودن و خدایی بودن حرفهایی که به وی نسبت داده می شود شک نکنند و گمان کنند از طرف خداوند است.
حالا هرچه خداوند هشدار دهد که وظیفه رسول فقط ابلاغ شریعت است آیا گوش شنوایی وجود خواهد داشت؟!
دقت کنید خداوند در همین سوره جن به رسولش چه امر می کند:
بگو من فقط پروردگارم را می خوانم و احدی را با او شریک نمی سازم
بگو نه ضرر و زیان شما به دست من است و نه رشد و هدایتتان
هیچ یک از این قبیل امور به دست من نیست الا ابلاغ پیام خداوند و رسالاتش.
که البته این ابلاغ نیز تحت شرایط ویژه امنیتی و زیر نظر مراقبان و در قالب کتابی آشکار صورت می پذیرد. نه هرکس که گفت قال فلان عن فلان.

هم سنیها معتقد به ثقلین هستند و هم شیعیان، اما سنیها بر این باورند که رسول الله گفته: کتاب الله و سنتی ولی شیعیان معتقدند به اینصورت نگفته بلکه فرموده: کتاب الله و عترتی.
حقیقت این است که هیچ یک از این دو قول متعلق به پیامبر نیست، چون بوی تفرقه می دهند و با آرمان قرآن که تشکیل امت واحده و متحد است مغایرت دارند. امکان ندارد پیامبر خلاف آرمان قرآن کاری بکند و سخنی بگوید. پیامبری که مرتب به تعبد خدای وحده و یگانه پرستی دعوت می کند محال است امر به دوگانه پرستی کند. همانگونه که ملاحظه فرمودید، پیامبر هیچ وظیفه ای جز ابلاغ پیام پروردگارش، یعنی قرآن، ندارد. بنا بر این دین حق فقط و فقط آن چیزی است که در قرآن ثبت و ضبط گردیده و ما سوای آن حقیقت ندارد. از این رو هرکس جز قرآن، برای اخذ دین، به مرجع دیگری نیز رجوع کند از محدوده یکتاپرستی خارج شده و به شرک و دوگانه پرستی روی آورده است

shahed1;1003613 نوشت:
هم سنیها معتقد به ثقلین هستند و هم شیعیان، اما سنیها بر این باورند که رسول الله گفته: کتاب الله و سنتی ولی شیعیان معتقدند به اینصورت نگفته بلکه فرموده: کتاب الله و عترتی.
حقیقت این است که هیچ یک از این دو قول متعلق به پیامبر نیست، چون بوی تفرقه می دهند و با آرمان قرآن که تشکیل امت واحده و متحد است مغایرت دارند. امکان ندارد پیامبر خلاف آرمان قرآن کاری بکند و سخنی بگوید. پیامبری که مرتب به تعبد خدای وحده و یگانه پرستی دعوت می کند محال است امر به دوگانه پرستی کند. همانگونه که ملاحظه فرمودید، پیامبر هیچ وظیفه ای جز ابلاغ پیام پروردگارش، یعنی قرآن، ندارد. بنا بر این دین حق فقط و فقط آن چیزی است که در قرآن ثبت و ضبط گردیده و ما سوای آن حقیقت ندارد. از این رو هرکس جز قرآن، برای اخذ دین، به مرجع دیگری نیز رجوع کند از محدوده یکتاپرستی خارج شده و به شرک و دوگانه پرستی روی آورده است

سلام و عرض ادب

1. این که افزون بر قرآن، سنت نبوی نیز یکی از منابع شرعی است، بحثی نیست. در این مورد اهل سنت و شیعه هیچ فرقی با هم ندارند. مثلا در قرآن درباره چگونگی اقامه نماز بحث نشده است اما از طریق سنت نبوی می فهمیم که چگونه باید نماز بخوانیم. در واقع، پیامبر ص واجد شان رسالت است که برخی از آنها را در قالب قرآن بیان کرده است و برخی از آنها را در قالب فعل و گفتاری بروز داده است که به آن سنت می گویند.

نهایتا شیعیان معتقدند افزون بر سنت نبوی، سنت امامان نیز حجت است یعنی قول و فعل آنها نیز بیانگر احکام الهی است؛ یعنی آنها از حقیقت احکامی که خداوند تشریع کرده است مطلعند و به همین جهت، باید از طریق قول و فعل آنها، به این احکام رسید.

2. همچنین این که پیامبر ص افزون بر شان رسالت و ابلاغ احکام وحیانی، دارای شان ولایت بودند نیز اختلافی نیست. بخشی از اموری که از جانب رسول الله ص الزام شده است، ناشی از شان ولایی حضرت بوده است. در این مورد نیز اختلافی میان شیعه و سنی نیست.

احکام ولایی پیامبر ص یا امام ع، احکام متغیر (یا به تعبیر بهتر، تغییرپذیر ) هستند که وابسته به تفاوت موقعیت، متفاوت می شوند اما در زمان صدور و تا زمانی که الزام پابرجاست، آنها نیز واجب لازم الاتباع هستند.

به تعبیر فنی، احکام ولایی، جزء اسلام نیستند اما اسلامی هستند و پیروی از آنها نیز لازم است.

توضیح بیشتر این که:

پیامبر ص دارای چهار شان رسالت و شان ولایت و شان قضاوت و شان شخصی بود:

شان رسالت پیامبر ص به منظور تبیین و ابلاغ دین بود: «فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ»(مائده: 92)؛ یعنی: « بدانيد بر پيامبر ما، جز ابلاغ آشكار، چيز ديگرى نيست». در شان رسالت، هر آنچه از پیامبر ص صادر می شود، نه قول خودش بلکه قول خداوند است؛ و در نتیجه، مشمول اصل جاودانگی و ثبات دین قرار می گیرد.

اما در شان ولایت، پیامبر ص احکامی را متناسب با موقعیتی که در آن قرار داشت، وضع می نمود. از آن جایی که اطاعت از پیامبر ص واجب است، مردم موظف بودند از این احکام نیز پیروی کنند با این که آن را جزء دین اسلام به حساب نمی آوردند: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»(نساء: 59)؛ یعنی: « اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر[ اوصياى پيامبر] را. و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد(و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين(كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است». برای فهم بهتر این مساله می توان به حکم مالکیت شخص نسبت به زمینی که آبادش کرده، اشاره کرد که به نظر شافعی این حکم ناشی از شان ولایت پیامبر ص بوده است و اگرچه اسلامی است اما حکم اسلام نمی باشد. همچنین می توان به حکم منع فروش آب زاید بر آبیاری نخل اشاره کرد که به باور برخی از فقهای شیعه ناشی از شان ولایت است و ناظر به موقعیت خاص است وگرنه اصل اولی جواز فروش آبی است که مالکش هستیم.(شهید صدر، اقتصادنا، ص726)

اما شان قضاوت پیامبر ص از این قرار است که پیامبر ص می تواند در امور جزئی که مورد اختلاف است قضاوت نماید و بر مردم لازم است که از قضاوت ایشان پیروی نمایند. احکام ناشی از شان قضاوت نیز ابدی و فراگیر نیستند و کلیت ندارند و نمی توان آنها را در تمامی موارد مشابه جاری کرد. مثلا زنی نزد پیامبر ص آمد و از خسیس بودن شوهرش گفت و این که نفقه او و فرزندانش را نمی دهد. پیامبر ص حکم نمود که به میزان متعارف از اموال شوهرت بردار و لازم نیست از او اجازه بگیری.(صحیح بخاری، ج2، ص82) شافعی بر این باور است که این حکم ناشی از شان قضاوت است و به همین جهت، در سایر موارد نیز به حکم قاضی نیاز دارد.(القرافی، الفروق، دارالمعرفه، ج1، ص208)

اما شان شخصی پیامبر ص ناظر به زندگی شخصی پیامبر ص است. پیامبر ص نیز از این جهت که مشمول خطاب الهی است، مکلف است وظایفی را انجام دهد. در راستای انجام تکالیف شرعی، ممکن است کاری را انجام دهد که اصلا ربطی به شان نبوت یا ولایت یا قضاوت ندارد و لازم نیست دیگران نیز از آن پیروی کنند. البته می توان از فعل ایشان، اباحه آن کار را فهمید اما نمی توان لزوم آن کار را استنباط نمود. مثلا این که پیامبر ص هنگام وقوف در عرفات در قسمت خاصی قرار می گیرد، دلیلی بر این نیست که دیگران هم باید در آن قسمت وقوف یابند؛ یا این که پیامبر ص به فلان میوه علاقه دارند نتیجه نمی دهد که خوردن آن میوه مستحب یا لازم است.

بنا بر آنچه گذشت روشن می شود که بی تردید پیامبر ص دارای شئون مختلفی است که یکی از آنها شان رسالت است. احکام ناشی از شان رسالت، احکام الهی هستند که پیامبر ص آنها را به سوی تمامی انسانها ابلاغ نموده است و بر همگان لازم است از آن پیروی نمایند. اگرچه احکام ولایی و قضایی پیامبر ص نیز لازم الاجرا هستند اما تغییرپذیرند و وابسته به تغییر موقعیت یا تغییر مصداق، متفاوت می شوند. مثلا اگر برداشت از مال شوهر خسیس، ناشی از شان قضاوت است، دیگران نمی توانند بدون حکم قاضی چنین کنند. یا اگر مالکیت نسبت به زمین آباد کرده، ناشی از شان ولایت است، دیگران نمی توانند بدون اذن والی مالکش شوند. یک قاضی یا والی مُجاز است بسته به موقعیتی که در آن قرار دارد، حکمی برخلاف حکم پیامبر ص صادر نماید. بنابراین، تنها احکام صادر شده از شان رسالت، احکام ثابتند اما احکام صادر شده از شان ولایت و قضاوت، متغیرند.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک:
علی اکبریان، حسنعلی، معیارهای بازشناسی احکام ثابت و متغیر در روایات، دو جلد، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اندیشه اسلامی.


قول سدید;1003618 نوشت:

1. این که افزون بر قرآن، سنت نبوی نیز یکی از منابع شرعی است، بحثی نیست. در این مورد اهل سنت و شیعه هیچ فرقی با هم ندارند. مثلا در قرآن درباره چگونگی اقامه نماز بحث نشده است اما از طریق سنت نبوی می فهمیم که چگونه باید نماز بخوانیم. در واقع، پیامبر ص واجد شان رسالت است که برخی از آنها را در قالب قرآن بیان کرده است و برخی از آنها را در قالب فعل و گفتاری بروز داده است که به آن سنت می گویند.

با سلام و تشکر از پاسختان

وقتی خداوند دستور اطاعت از نبی را می دهند و بعد اعلام می کنند؛ پیامبر غیر از ابلاغ پیام پروردگارش وظیفه دیگری بر عهده ندارد، شما بر چه اساسی برای او یک سری وظایف اضافی در نظر می گیرید؟!
بر اساس قرآن یا روایت؟! اگر بر اساس قرآن می باشد لطفاً آدرس بدهید!
چرا می گویی شیعه و سنی بر سر سنت هیچ فرقی با هم ندارند و اختلافی میانشان نیست؟ آیا علمای شیعه نماز اهل سنت را باطل نمی دانند؟!
از این گذشته عدم وجود اختلاف این دو فرقه دلیلی بر صحت باورهایشان نیست، هست؟
اینکه هر دو گروه شبیه هم نماز می خوانند دلیل الهی بودن این نماز نیست.
خداوند می فرمایند انسانها امتی واحد بودند و هیچ اختلافی میانشان نبود تا اینکه پیامبران با کتاب آسمانی آمدند و اختلافات تازه شروع شدند. پس عدم وجود اختلاف نشانه حقانیت نیست.
مگر شما اشاره نکردید:

قول سدید;1002855 نوشت:

«اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ» (اعراف/2) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروى كنيد، و از اوليا و معبودهاى ديگر جز او، پيروى نكنيد. اما كمتر متذكّر مى‏ شويد.

آیا رسول جزء اولیاء نیستند؟

قول سدید;1003618 نوشت:

مثلا در قرآن درباره چگونگی اقامه نماز بحث نشده است اما از طریق سنت نبوی می فهمیم که چگونه باید نماز بخوانیم.

قرآن، همانگونه که پروردگار می فرمایند؛ کتابی است کامل و مفصل، اگر می بینید درباره نحوه اقامه نماز، به سبک شیعه و سنی، چیزی نگفته بخاطر این است که چیزی نبوده که بگوید و چنین نمازی از ناحیه خدا و رسولش تشریع نشده است. من چندین بار سعی کردم حقیقت نماز را بطور مفصل و مستند به آیات قرآن توضیح دهم اما هربار سعی کردم، هنوز به نیمه بحث نرسیدم تاپیک را قفل کردند. آخرین تلاش من موضوع نماز؛ حقیقتی کتمان 5 شدهبود که در 24 /5 شروع شد و در 5/28 یعنی حدود 5 روز بعد قفل شد.
اگر شیعیان و اهل سنت در صحت نمازی که می خوانند شک ندارند پس این قفل و بند برای چیست و از چه چیزی واهمه دارند؟
در همین اسک دین دهها تاپیک وجود دارند که چندین سال است قفل نشده اند در حالیکه موضوع آنها ربط چندانی به دین ندارد، چرا آنها ادامه پیدا می کنند ولی به موضوعی که به رکن دین معروف شده اجازه ادامه داده نمی شود؟!
نماز مکتبخانه دین است، اگر در این مکتبخانه را ببندید در حقیقت در دین را بسته اید و راه خدا را سد کرده اید دیگر خود دانید.

خداوند روایت می کند هر پیامبری آمد اولین چیزی که به قومش گفت این بود:

اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ - خدا را تعبد(فرمانبرداری) کنید که جز او برایتان خدایی متصور نیست.

اما در پاسخ شنید:

إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ – ما تو را در گمراهی آشکار می بینیم
إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ - ما تو را در سفاهت و سبک سری می بینیم و گمان می بریم دروغ می گویی.
أَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ- تو از کفار هستی
انک لمجنون – تو دیوانه ای
تو کاهنی، تو شاعری، تو.....

چرا؟
چرا عکس العمل مردم در مقابل دعوت پیامبران اینگونه بود؟
چون پیامبران حرفهایی می زدند که با آنچه آنها از کودکی شنیده و دیده بودند متفاوت بود؛ انبیاء می گفتند فقط خدا ولی اقوام آنها می گفتند خدا و حرف و حدیث گذشتگان. در قرآن قومی را پیدا نمی کنید که به خدا اعتقاد نداشته باشد ولی به خدای وحده نه. تمام اقوام پیامبران نیز می گفتند: خدا و سنت پیشینیان در حالی که انبیاء جز به اسلام دعوت نمی کردند و اسلام یعنی فقط خدا را پرسدیدن(= فرمانبردن). تمام حرف نا حساب آنها به پیامبرانشان این بود:

الُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
گفتند: آیا به سراغمان آمده ای تا فقط خدا را تعبد کنیم و آنچه را پدرانمان تعبد می کردند رها نماییم؟!
اگر را ست می گویی آن عذابی را که وعده می دهی بر سرمان بیاور!

آنها قویاً معتقد بودند آنچه را پدرانشان تعبد می کردند در اصل از جانب خداوند بود و می گفتند: وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا – خدا ما را به آن امر کرده است.
پس مقوله سنت یا عترت چیز جدیدی نیست و همواره تاریخ بوده، هست و خواهد بود و فقط شیعه وسنی نیستند که حرف مولایشان الله را کافی نمی دانند، یهودی و مسیحی نیز به خدای وحده اعتقاد ندارند و در کنارش حرف و حدیث منسوب به حضرت موسی و عیسی را نیز، بعنوان مکمل حرف خداوند، می پرستند ، هندو و غیره نیز به همین صورت. سوره مومنون را بخوانید، ببینید دوگانه پرستان قوم پیامبر چگونه از خدا اسم می برند و یاد می کنند. ببینید هندوها با چه احترام و خضوعی در باره برهمان یا برحمان(یا شاید رحمان) سخن می گویند: Brahman

...او سرور و نور جهان است( الله نور السماوات و الارض)، خالق هستی( خالق کل شیء)، پروردگار و فرمانروا( ملک القدوس)، بدون آغاز و بدون پایان( هو الاول و الآخر)، فنا نا پذیر( هوالحی القیوم)، وصف نا پذیر( لیس کمثله شیء)....

shahed1;1003626 نوشت:
با سلام و تشکر از پاسختان

وقتی خداوند دستور اطاعت از نبی را می دهند و بعد اعلام می کنند؛ پیامبر غیر از ابلاغ پیام پروردگارش وظیفه دیگری بر عهده ندارد، شما بر چه اساسی برای او یک سری وظایف اضافی در نظر می گیرید؟!
بر اساس قرآن یا روایت؟! اگر بر اساس قرآن می باشد لطفاً آدرس بدهید!

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

آیاتی که دالّ بر ولایت و امامت انبیاء و اولی الامر است، گواهی بر این امر است که پیامبران ص غیر از ابلاغ رسالت، شان دیگری داشتند که اطاعت از آنها در آن راستا لازم بود.

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده: 55) که بر پیامبر و امیرالمومنین ع صادق است.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء: 59) اولی الامر که شان رسالت ندارد تا در همین چارچوب اطاعت از او لازم باشد. بنابراین، ناظر به شان دیگری است که از آن به شان ولایت و امامت یاد می شود.

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(بقره: 124) ابراهیم ع نبی بود و واجد شان رسالت بود اما بعد از مدتی به مقام و شان جدیدی رسید که از آن به شان ولایت یا امامت یاد می شود.

«وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»(بقره: 247) بنابراین، خداوند به طالوت امامت و ولایت و مُلک داد؛ با این که نبی وجود داشت.

بنابراین، ایرادی ندارد که خداوند برای افرادی مقام ولایت و امامت در نظر بگیرد تا آنها در چارچوب شریعت الهی، در حوزه امور اجتماعی و سیاسی، قوانین موقت و تغییرپذیری را وضع نمایند و یا مردم را به انجام یا ترک کارهایی در حوزه منطقه الفراغ (حوزه ای که امر و نهی دینی صراحتا وجود ندارد و اصطلاحا حوزه مباحات است) الزام کنند.

shahed1;1003626 نوشت:
چرا می گویی شیعه و سنی بر سر سنت هیچ فرقی با هم ندارند و اختلافی میانشان نیست؟ آیا علمای شیعه نماز اهل سنت را باطل نمی دانند؟!

عرضم ناظر به جزئیات نبود بلکه ناظر به اصل قبول سنت به عنوان یکی از منابع اجتهاد بود.

بله، در قبض و بسط سنت و یا در فهم سنت اختلاف دارند.

shahed1;1003626 نوشت:
از این گذشته عدم وجود اختلاف این دو فرقه دلیلی بر صحت باورهایشان نیست، هست؟
اینکه هر دو گروه شبیه هم نماز می خوانند دلیل الهی بودن این نماز نیست.

اجماع و اتفاق نظر امت اسلامی که در محضر نبی و رسول نیز بوده است، کاشف از رضایت ایشان است چرا که امت بر اساس قول و فعل رسول چنین نماز می خواند و رسول نیز با این که آن را دید، چیزی نگفت پس به آن راضی بود؛ و می دانیم که ایشان در حوزه رسالت، از خودش چیزی نمی گفت: « وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏؛ عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى‏(نجم: 3-5)

و اگر چیزی ناشی از شان شخصی بود، حتما متذکر می شدند تا مردم از ایشان در این حوزه پیروی نکنند. برای نمونه، می توان به وقوف پیامبر ص در عرفات اشاره کرد. پیامبر ص در سمت چپ کوه ایستاد. مردم به جایی که ناقه حضرت بود هجوم بردند تا همانجا وقوف یابند. رسول الله ص ناقه خودش را راند و متذکر شد که موقف فقط اینجا نیست بلکه همه اینجا موقف است.(علامه مجلسی، مرآۀ العقول، ج18، ص121)

shahed1;1003626 نوشت:
آیا رسول جزء اولیاء نیستند؟

همانطور که عرض شد باید آیات قرآنی را در ساختار زبانی قرآن فهمید.

فراوان شده است که خداوند از یک اصل کلی سخن می گوید اما در آیات دیگر آن را تقیید و تخصیص می زند.

مثلا در مورد علم غیب فرموده: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»(انعام: 59)؛ اما در جای دیگر تخصیص می زند که برخی از آن مطلع هستند: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»(جن: 26-27)

در مورد ولایت و شفاعت و ... نیز ماجرا از این قرار است.

shahed1;1003659 نوشت:
قرآن، همانگونه که پروردگار می فرمایند؛ کتابی است کامل و مفصل، اگر می بینید درباره نحوه اقامه نماز، به سبک شیعه و سنی، چیزی نگفته بخاطر این است که چیزی نبوده که بگوید و چنین نمازی از ناحیه خدا و رسولش تشریع نشده است. من چندین بار سعی کردم حقیقت نماز را بطور مفصل و مستند به آیات قرآن توضیح دهم اما هربار سعی کردم، هنوز به نیمه بحث نرسیدم تاپیک را قفل کردند. آخرین تلاش من موضوع نماز؛ حقیقتی کتمان 5 شدهبود که در 24 /5 شروع شد و در 5/28 یعنی حدود 5 روز بعد قفل شد.
اگر شیعیان و اهل سنت در صحت نمازی که می خوانند شک ندارند پس این قفل و بند برای چیست و از چه چیزی واهمه دارند؟
در همین اسک دین دهها تاپیک وجود دارند که چندین سال است قفل نشده اند در حالیکه موضوع آنها ربط چندانی به دین ندارد، چرا آنها ادامه پیدا می کنند ولی به موضوعی که به رکن دین معروف شده اجازه ادامه داده نمی شود؟!
نماز مکتبخانه دین است، اگر در این مکتبخانه را ببندید در حقیقت در دین را بسته اید و راه خدا را سد کرده اید دیگر خود دانید.

انشاءالله در تاپیک دیگری مطرح بفرمایید و کارشناس مربوط پاسخگو باشند.

قول سدید;1003729 نوشت:

آیاتی که دالّ بر ولایت و امامت انبیاء و اولی الامر است، گواهی بر این امر است که پیامبران ص غیر از ابلاغ رسالت، شان دیگری داشتند که اطاعت از آنها در آن راستا لازم بود.

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده: 55) که بر پیامبر و امیرالمومنین ع صادق است.

با سلام

خداوند در قرآن لا اقل ده بار بطور صریح فرموده رسول جز ابلاغ پیامی که بخاطرش فرستاده شده هیچ وظیفه دیگری در قبال شریعت ندارد و این یک برهان قاطع و محکم است حالا شما با اتکاء به روایات می خواهید نشان دهید این برهان صحیح نیست؟!
مسلماً آیه ای که آورده ای بخودی خود معنای مورد نظر شما را تأمین نمی کند مگر از نگاه روایات و آنچه شأن نزولش می نامند. در هرصورت آیه دارد علاوه بر خداوند عده ای را ولی قرار می دهد اما این ولایت بدان مفهوم نیست که شخص ولی ،خود صاحب حکم شریعی، علاوه بر حکم قرآن باشد.
اگر بجای توجه به روایاتی که آیه را تحت الشعاع قرار داده اند نظری به آیات ماقبل آن می انداختید متوجه حقیقت ماجرا می شدید. آیات قبل به ما می گویند عده ای از مسلمانان خود را تحت ولایت یهود و نصارا قرار می دادند و در امر دین آنها را ولی می گرفتند تا مبادا از ناحیه این دو فرقه آسیبی به آنها برسد و خداوند آنها را از این کار منع می کند و می فرماید ولی شما فقط خدا و رسولش و کسانی هستند که ایمان آورده اند، کسانی که صلات اقامه می کنند( یعنی سر از دین در می آورند) و از روی طاعت زکات می دهند(= وهم راکعون)
نه آن کسانی که: لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ(9:54) - به نماز نمی آیند الا با کسالت و انفاق نمی کنند مگر با کراهت.

قول سدید;1003729 نوشت:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء: 59) اولی الامر که شان رسالت ندارد تا در همین چارچوب اطاعت از او لازم باشد. بنابراین، ناظر به شان دیگری است که از آن به شان ولایت و امامت یاد می شود.

این آیه نیز دقیقاً در راستای آیات قبل از خودش، مخصوصاً آیه ایست که به آن اشاره شد، طبیعی است که اطاعت از رسول و کسانی که صاحب امر دین هستند مثل اطاعت از خداوند است چون ولی آنها خداونداست بر خلاف یهود و نصارا که بعضی اولیاء بعضی دیگر هستند و از خود حکم دین صادر می کنند و فتوا می دهند.

.

قول سدید;1003729 نوشت:

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(بقره: 124) ابراهیم ع نبی بود و واجد شان رسالت بود اما بعد از مدتی به مقام و شان جدیدی رسید که از آن به شان ولایت یا امامت یاد می شود.

امام یعنی پیشوا و این به معنای مقام و شأن جدید نیست حتی اگر هم باشد، مغایرتی با اینکه یگانه وظیفه او ابلاغ رسالت است ندارد مگر اینکه روایات چنین مقامی را به او تفویض کرده باشند .

.

قول سدید;1003729 نوشت:

«وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»(بقره: 247)

من دقیقاً متوجه ارتباط این آیه با بحث موجود نشدم لطفاً بیشتر توضیح دهید

shahed1;1003751 نوشت:
با سلام

خداوند در قرآن لا اقل ده بار بطور صریح فرموده رسول جز ابلاغ پیامی که بخاطرش فرستاده شده هیچ وظیفه دیگری در قبال شریعت ندارد و این یک برهان قاطع و محکم است حالا شما با اتکاء به روایات می خواهید نشان دهید این برهان صحیح نیست؟!
مسلماً آیه ای که آورده ای بخودی خود معنای مورد نظر شما را تأمین نمی کند مگر از نگاه روایات و آنچه شأن نزولش می نامند. در هرصورت آیه دارد علاوه بر خداوند عده ای را ولی قرار می دهد اما این ولایت بدان مفهوم نیست که شخص ولی ،خود صاحب حکم شریعی، علاوه بر حکم قرآن باشد.
اگر بجای توجه به روایاتی که آیه را تحت الشعاع قرار داده اند نظری به آیات ماقبل آن می انداختید متوجه حقیقت ماجرا می شدید. آیات قبل به ما می گویند عده ای از مسلمانان خود را تحت ولایت یهود و نصارا قرار می دادند و در امر دین آنها را ولی می گرفتند تا مبادا از ناحیه این دو فرقه آسیبی به آنها برسد و خداوند آنها را از این کار منع می کند و می فرماید ولی شما فقط خدا و رسولش و کسانی هستند که ایمان آورده اند، کسانی که صلات اقامه می کنند( یعنی سر از دین در می آورند) و از روی طاعت زکات می دهند(= وهم راکعون)
نه آن کسانی که: لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ(9:54) - به نماز نمی آیند الا با کسالت و انفاق نمی کنند مگر با کراهت.

shahed1;1003758 نوشت:
این آیه نیز دقیقاً در راستای آیات قبل از خودش، مخصوصاً آیه ایست که به آن اشاره شد، طبیعی است که اطاعت از رسول و کسانی که صاحب امر دین هستند مثل اطاعت از خداوند است چون ولی آنها خداونداست بر خلاف یهود و نصارا که بعضی اولیاء بعضی دیگر هستند و از خود حکم دین صادر می کنند و فتوا می دهند.

.

امام یعنی پیشوا و این به معنای مقام و شأن جدید نیست حتی اگر هم باشد، مغایرتی با اینکه یگانه وظیفه او ابلاغ رسالت است ندارد مگر اینکه روایات چنین مقامی را به او تفویض کرده باشند .
...

سلام و عرض ادب

همانطور که عرض شد، برخی از آیات دلالت بر این دارند که پیامبر فقط رسول و مبلغ است اما آیات دیگری هم هستند که توضیح می دهند پیامبر شان دیگری هم دارد.

شبیه به آیاتی که علم غیب را منحصرا از آنِ خدا می داند ولی در آیات دیگر قیود دیگر را ذکر می کند. یا در مبحث هدایت می فرماید هر کس را بخواهد گمراه می کند اما در آیات بعد متذکر می شود که مسرفان و ظالمان را گمراه می کند و....

به نظر می رسد اگر به ساختار زبانی قرآن اهتمام نورزیم، مکررا در دام همین اشکال فرو می افتیم.

بنابراین، همانطور که عرض شد آیات مذکور گواهند بر این مدعا که حضرت فقط شان رسالت ندارد و دارای شئون دیگر هم هست. بگذریم از سنت نبوی که آنهم بر این مطلب گواهی می دهد.

قول سدید;1003731 نوشت:

عرضم ناظر به جزئیات نبود بلکه ناظر به اصل قبول سنت به عنوان یکی از منابع اجتهاد بود.

بله، در قبض و بسط سنت و یا در فهم سنت اختلاف دارند.

فرمایش شما مثل این است که بگویید منظور من درختان نبودند بلکه جنگل بود در حالیکه جنگل مجموعه ای از همین درختان است و سنت نیز مجموعه ای از همین احکام. همانگونه که گفتم، علمای شیعه نماز اهل سنت را صحیح نمی دانند و اگر کسی مطابق آنها نماز بخواند باید قضا کند. در باره حکم حج چطور؟ ایا شما حج آنها را صحیح می دانید؟! تازه اینها از شاخص ترین احکام قرآن هستند که بنا بر دلایل نا معلومی قرار است سنت آنها را تکمیل و تشریع کند. درواقع شیعه فقط به آن سنتی اعتقاد دارد که در قالب عترت باشد.

قول سدید;1003735 نوشت:

اجماع و اتفاق نظر امت اسلامی که در محضر نبی و رسول نیز بوده است، کاشف از رضایت ایشان است چرا که امت بر اساس قول و فعل رسول چنین نماز می خواند و رسول نیز با این که آن را دید، چیزی نگفت پس به آن راضی بود؛ و می دانیم که ایشان در حوزه رسالت، از خودش چیزی نمی گفت: « وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏؛ عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى‏(نجم: 3-5)

رسول بر روی کدامیک نظارت داشته است؟ نمازی که شیعه می خواند یا آنکه سنی می خواند یا آن نمازی که قرآن تشریعش کرده است؟
با وجود اینکه قرآن به صراحت مسئله نماز را با جزئیاتش تشریع کرده است ،شما از کجا مطمئن هستید رسول الله شاهد اینگونه نماز خواندن بوده است؟ اینکه جمع کثیری این کار را می کنند؟ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ - شما بهتر می دانید یا خدا؟!
اگر بنا بر کثرت و قدمت باشد، بیش از دو میلیارد انسان می گویند عیسی را به صلیب کشیده اند و این واقعه را در تاریخ،تا زمان پیامبر و قبل از آن، ثبت کرده اند، پس لابد اینها نیز درست می گویند!
تصحیح می کنم رسول الله در حوزه دین و بجز قرآن از خودش چیزی نمی گفت

قول سدید;1003737 نوشت:

همانطور که عرض شد باید آیات قرآنی را در ساختار زبانی قرآن فهمید.

آرزو می کنم روزی این اتفاق بیفتد و مردم قرآن را از قرآن بیاموزند نه از حدیث این و آن!

قول سدید;1003737 نوشت:

فراوان شده است که خداوند از یک اصل کلی سخن می گوید اما در آیات دیگر آن را تقیید و تخصیص می زند.

مثلا در مورد علم غیب فرموده: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»(انعام: 59)؛ اما در جای دیگر تخصیص می زند که برخی از آن مطلع هستند: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»(جن: 26-27)

در مورد ولایت و شفاعت و ... نیز ماجرا از این قرار است.

ارتباط این مطلب با سئوال بنده که پرسیدم آیا رسول جزء اولیاء نبود، چیست؟
اینکه خداوند می فرمایند فقط او دانای غیب و نهان است از این بابت است که مردم تصور نکنند امکان دارد کس دیگری نیز غیب دان باشد، برای این است که مجرای غیب را کانالیزه کند تا مرجع آن مشخص شود. بعنوان مثال:
من الآن غیب می دانم می دانی چرا؟ چون قرآن می خوانم و از این طریق به غیب و آنچه نمی دانستم دسترسی پیدا کرده ام با این وجود اصل کلی همان است که احدی غیر از الله غیب نمی داند. به همین ترتیب پیامبر نیز غیب می دانست چون خداوند از طریق وحی و در قالب قرآن در اختیارش قرار داده بود.
به همین ترتیب خداوند درباره شفاعت می فرمایند: قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا - هرچه شفاعت است در ید قدرت خداوند است
این یک اصل کلی است و از این روست که ما بدانیم جز الله احدی مالک شفاعت نیست و برای این است که مانند گذشتگان از خودمان شفیع تراشی نکنیم.
ما حتی نمی دانیم شفیع کیست، اگر خداوند بنای شفاعت داشته باشد به هرکس که اراده کند اذنش را می دهد و این اذن دادن بدان معنا نیست که شفیع خودش بقیه کارها را انجام می دهد بلکه توانمندی نیز لازم است که باز از طرف خداوند تفویض می شود نه آنکه به امانی و دلخواه ما باشد.

قول سدید;1003738 نوشت:

انشاءالله در تاپیک دیگری مطرح بفرمایید و کارشناس مربوط پاسخگو باشند.

چون شما خودتان مطرح فرمودید فقط خواستم بگویم نمازی که قرآن تشریع می کند با آنکه به پیامبر عزیزمنسوب شده، فرقشان از زمین تا آسمان است.

shahed1;1003765 نوشت:
فرمایش شما مثل این است که بگویید منظور من درختان نبودند بلکه جنگل بود در حالیکه جنگل مجموعه ای از همین درختان است و سنت نیز مجموعه ای از همین احکام. همانگونه که گفتم، علمای شیعه نماز اهل سنت را صحیح نمی دانند و اگر کسی مطابق آنها نماز بخواند باید قضا کند. در باره حکم حج چطور؟ ایا شما حج آنها را صحیح می دانید؟! تازه اینها از شاخص ترین احکام قرآن هستند که بنا بر دلایل نا معلومی قرار است سنت آنها را تکمیل و تشریع کند. درواقع شیعه فقط به آن سنتی اعتقاد دارد که در قالب عترت باشد.

سلام و عرض ادب

همانطور که عرض شد اصل سنت یکی از منابع اجتهاد شیعه و سنی است اما با این حال، از دو جهت میان شیعه و سنی اختلاف است: یکی قبض و بسط سنت (که اهل سنت آن را محدود به پیامبر ص می دانند اما شیعیان آن را شامل سنت امامان ع نیز می دانند) و دیگری فهم سنت (که مخصوص به گروه خاصی نیست مثلا ممکن است فقیهی روایتی را معتبر و دالّ بر سنت نبوی بداند اما فقیه دیگر آن روایت را مجعول بداند یا ممکن است فقیهی در فهم سنت حکمی را حکم ولایی و موقت بداند اما دیگری آن را حکم ابدی دین بداند و...)

بنابراین، شیعه و سنی معتقد است قول و فعل معصوم حجت است؛ نهایتا اهل سنت مصداق قول و فعل معصوم را محدود به پیامبر ص می داند اما شیعه مصداقش را شامل قول و فعل امامان ع می داند.

این اختلاف محدود به دین نیست بلکه در سایر حوزه ها نیز جاری است. ممکن است در حیطه علم و قانونگذاری و ... نیز جاری شود؛ مثلا قانونگذار مصالح عمومی را معیار قانونگذاری بداند اما در تشخیص آن اختلاف شود. یا دانشمندان اصل مشروعیت روش آزمایشگاهی و مبانی علمی را قبول دارند اما در تبیین یک مساله ممکن است به نظرات مختلف برسند به گونه ای که برخی الکترون را ذره می دانند و برخی نیز آن را موج و برخی ذره-موج می دانند.

بنابراین، روشن می شود آنچه عرض کردم مثل درختان و جنگل نیست. اگر بخواهم از مثال شما برای توضیح مدعای خودم استفاده کنم، می توانم مدعایم را این گونه توضیح بدهم که مثلا شهرداری موظف است از پارک جنگلی محافظت کند و مانع ساخت و ساز در آن حوزه بشود. در این صورت، اصل این قانون مقبول شهرداری است؛ اما با این حال، ممکن است یک کارشناس فلان محوطه را مصداق پارک جنگلی بداند ولی دیگر آن را مصداق پارک جنگلی نداند و آن را مجموعه ای از درختان محدود به حساب بیاورد.

shahed1;1003770 نوشت:
رسول بر روی کدامیک نظارت داشته است؟ نمازی که شیعه می خواند یا آنکه سنی می خواند یا آن نمازی که قرآن تشریعش کرده است؟
با وجود اینکه قرآن به صراحت مسئله نماز را با جزئیاتش تشریع کرده است ،شما از کجا مطمئن هستید رسول الله شاهد اینگونه نماز خواندن بوده است؟ اینکه جمع کثیری این کار را می کنند؟ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ - شما بهتر می دانید یا خدا؟!

اولا قرآن درباره کیفیت نماز مطلبی نگفته است؛ مثلا تعداد رکعات و مفاد هر رکعت و ...

ثانیا اختلاف نماز شیعه و سنی در این است که آنها دست بسته نماز خواندن را مستحب می دانند اما شیعیان نه. مالکی ها از اهل سنت نیز با شیعیان موافقند و حتی دست بسته نبودن را مستحب می دانند. علت اختلاف نیز در سنت نبوده است بلکه در این بوده که ظاهرا یکی از خلفای اهل سنت، با دیدن تعدادی اسیر دست بسته، پیش خودش این گونه گفته که بهتر است ما نیز در بارگاه الهی نهایت خضوع را داشته باشیم و دست بسته نماز بخوانیم. اما همانطور که عرض کردم هیچ یک از مسلمانان دست بسته نماز خواندن را لازم نمی دانند و مدعایشان این نیست که رسول الله ص نیز دست بسته نماز می خواند.

ثالثا در مواجهه با حوادث تاریخی، راهی جز مراجعه به نقل قول های معتبر نیست. نقل قول های معتبر گاهی متواترند آنقدر که یقین داریم خلافش محال است؛ و گاهی متواتر نیستند اما اطمینان داریم که واقعیت همین بوده است. اما خبرهایی که به این حد از اطمینان نرسیده اند، معیار قابل قبولی نیستند.

shahed1;1003770 نوشت:
اگر بنا بر کثرت و قدمت باشد، بیش از دو میلیارد انسان می گویند عیسی را به صلیب کشیده اند و این واقعه را در تاریخ،تا زمان پیامبر و قبل از آن، ثبت کرده اند، پس لابد اینها نیز درست می گویند!

همانطور که عرض شد معیار قدمت یک قول نیست بلکه شیوه نقل قول از آن قول است.

ممکن است یک قول ناظر به حادثه قدیمی باشد اما از طریق معتبر به دست ما نرسیده باشد اما یک قول ناظر به حادثه جدید باشد اما از طریق معتبر به دست ما رسیده باشد و ...

shahed1;1003777 نوشت:
آرزو می کنم روزی این اتفاق بیفتد و مردم قرآن را از قرآن بیاموزند نه از حدیث این و آن!

احادیث نقش تبیینی و توضیحی دارند؛ آنهم در صورتی که از طریق معتبر به دست ما رسیده باشند.

shahed1;1003777 نوشت:
ارتباط این مطلب با سئوال بنده که پرسیدم آیا رسول جزء اولیاء نبود، چیست؟
اینکه خداوند می فرمایند فقط او دانای غیب و نهان است از این بابت است که مردم تصور نکنند امکان دارد کس دیگری نیز غیب دان باشد، برای این است که مجرای غیب را کانالیزه کند تا مرجع آن مشخص شود. بعنوان مثال:
من الآن غیب می دانم می دانی چرا؟ چون قرآن می خوانم و از این طریق به غیب و آنچه نمی دانستم دسترسی پیدا کرده ام با این وجود اصل کلی همان است که احدی غیر از الله غیب نمی داند. به همین ترتیب پیامبر نیز غیب می دانست چون خداوند از طریق وحی و در قالب قرآن در اختیارش قرار داده بود.
به همین ترتیب خداوند درباره شفاعت می فرمایند: قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا - هرچه شفاعت است در ید قدرت خداوند است
این یک اصل کلی است و از این روست که ما بدانیم جز الله احدی مالک شفاعت نیست و برای این است که مانند گذشتگان از خودمان شفیع تراشی نکنیم.
ما حتی نمی دانیم شفیع کیست، اگر خداوند بنای شفاعت داشته باشد به هرکس که اراده کند اذنش را می دهد و این اذن دادن بدان معنا نیست که شفیع خودش بقیه کارها را انجام می دهد بلکه توانمندی نیز لازم است که باز از طرف خداوند تفویض می شود نه آنکه به امانی و دلخواه ما باشد.

عرض بنده هم همین بود. اگر پیامبر ص در حوزه امور اجرایی ولایت دارد و حق قانونگذاری دارد و یا در حوزه تبیین دین، خارج از متون قرآنی نیز از وحی خبر می دهد و سنتش منشا فهم احکام دین است، از این جهت است که خداوند به او چنین ولایت و حقی را اعطا کرده است.

بنابراین، پیامبر ص ولی ماذون از جانب خداست نه ولی غیرماذون و نامشروع.

اگر خداوند ما را از اولیایی غیرازخودش برحذر می دارد، روشن است که منظورش اولیای ناماذون از جانب خودش است وگرنه چرا اطاعت از اولی الامر را لازم کرد و یا چرا اطاعت از رسول را لازم کرد و چرا رسول غیر از قرآن، از احکام دیگر خبر می داد و مثلا کیفیت نماز را مشخص می کرد و یا در حوزه سیاسی احکامی را برای جنگ و ... وضع می نمود.

shahed1;1003784 نوشت:
چون شما خودتان مطرح فرمودید فقط خواستم بگویم نمازی که قرآن تشریع می کند با آنکه به پیامبر عزیزمنسوب شده، فرقشان از زمین تا آسمان است.

همانطور که عرض کردم نمازی که قرآن الزامش کرده است، در قول و فعل نبوی چنین تعین یافته است و ما نیز از طریق معتبر به آن رسیده ایم. مسلمانان درباره کیفیت نماز اختلاف ندارند و همگی معتقدند پیامبر ص چنین نماز می خواندند و از ما نیز می خواستند از او پیروی کنیم. نهایتا در برخی از جزئیات نماز همچون استحباب دست بسته بودن اختلاف کرده اند که منشا آنهم به خلفای اهل سنت بازمیگردد.

روایتی که درباره کیفیت نماز رسول خدا(ص) که در کتب معتبر اهل سنت مثل سنن ابن داود، سنن بیهقی و سایر کتب دیگر نقل شده است، شکل واقعی نماز را ترسیم کرده است:

«أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا حُمَیدٍ السَّاعِدِی فِی عَشْرَةٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم، مِنْهُمْ أَبُو قَتَادَةَ قَالَ أَبُو حُمَیدٍ أَنَا أَعْلَمُکمْ بِصَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم، قَالُوا فَلِمَ فَوَاللَّهِ مَا کنْتَ بِأَکثَرِنَا لَهُ تَبَعًا وَلَا أَقْدَمَنَا لَهُ صُحْبَةً. قَالَ بَلَی. قَالُوا فَاعْرِضْ. قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم، إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاةِ یرْفَعُ یدَیهِ حَتَّی یحَاذِی بِهِمَا مَنْکبَیهِ ثُمَّ یکبِّرُ حَتَّی یقِرَّ کلُّ عَظْمٍ فِی مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلًا ثُمَّ یقْرَأُ ثُمَّ یکبِّرُ فَیرْفَعُ یدَیهِ حَتَّی یحَاذِی بِهِمَا مَنْکبَیهِ ثُمَّ یرْکعُ وَیضَعُ رَاحَتَیهِ عَلَی رُکبَتَیهِ ثُمَّ یعْتَدِلُ فَلَا یصُبُّ رَأْسَهُ وَلَا یقْنِعُ ثُمَّ یرْفَعُ رَأْسَهُ فَیقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ. ثُمَّ یرْفَعُ یدَیهِ حَتَّی یحَاذِی بِهِمَا مَنْکبَیهِ مُعْتَدِلًا ثُمَّ یقُولُ «اللَّهُ أَکبَرُ». ثُمَّ یهْوِی إِلَی الأَرْضِ فَیجَافِی یدَیهِ عَنْ جَنْبَیهِ ثُمَّ یرْفَعُ رَأْسَهُ وَ یثْنِی رِجْلَهُ الْیسْرَی فَیقْعُدُ عَلَیهَا وَیفْتَحُ أَصَابِعَ رِجْلَیهِ إِذَا سَجَدَ وَیسْجُدُ ثُمَّ یقُولُ «اللَّهُ أَکبَرُ». وَیرْفَعُ رَأْسَهُ وَیثْنِی رِجْلَهُ الْیسْرَی فَیقْعُدُ عَلَیهَا حَتَّی یرْجِعَ کلُّ عَظْمٍ إِلَی مَوْضِعِهِ ثُمَّ یصْنَعُ فِی الأُخْرَی مِثْلَ ذَلِک ثُمَّ إِذَا قَامَ مِنَ الرَّکعَتَینِ کبَّرَ وَرَفَعَ یدَیهِ حَتَّی یحَاذِی بِهِمَا مَنْکبَیهِ کمَا کبَّرَ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ثُمَّ یصْنَعُ ذَلِک فِی بَقِیةِ صَلَاتِهِ حَتَّی إِذَا کانَتِ السَّجْدَةُ الَّتِی فِیهَا التَّسْلِیمُ أَخَّرَ رِجْلَهُ الْیسْرَی وَقَعَدَ مُتَوَرِّکا عَلَی شِقِّهِ الأَیسَرِ. قَالُوا صَدَقْتَ هَکذَا کانَ یصَلِّی؛

ابوحمید ساعدی که خود از اصحاب پیامبر است در جمع ده نفر از یاران پیامبر گفت: من به نماز پیامبر از شما داناترم! گفتند: چطور؟ شما که بیشتر از ما از پیامبر پیروی نکرده و بیشتر از ما با ایشان مصاحبت و همراهی نکرده ای؟ گفت: بله. اصحاب گفتند: نماز رسول الله را به ما نشان و معرفی نما. جواب داد: رسول خدا وقتی به نماز می ایستاد، دست ها را تا محاذی شانه هایش، بالا می برد، سپس تکبیر می گفت تا این که بدن ثابت و بی تحرک می شد. حمد و سوره، قرائت می فرمود و به هنگام رکوع دست ها تا شانه بالا و تکبیر می گفت و سپس به رکوع می رفت. در رکوع، بدن حضرت مستقیم بود، طوری که دست ها روی زانو قرار داشت. سر را نه خم و نه بلند می کرد. وقتی سر از رکوع بر می داشت، می فرمود: سمع الله لمن حمده. سپس دست ها را تا محاذی شانه بلند کرده و در حال قیام و سکون بدن، می فرمود: الله اکبر و به سجده می رفت. در سجده دست ها را از بدن دور می کرد، در حالی که انگشتان پای حضرت، باز بود. حضرت بین دو سجده روی پای چپ می نشست. همین طور ادامه می داد تا سلام آخر که حضرت روی پای چپ نشسته و تکیه داده بودند. همه آن ده صحابی گفتند: راست گفتی! نماز رسول الله همان است که نقل کردی.»(سنن أبی داود، انتشارات دار الرساله العالمیه، ج‏2، صص50-51)

قول سدید;1003861 نوشت:

بنابراین، شیعه و سنی معتقد است قول و فعل معصوم حجت است؛ نهایتا اهل سنت مصداق قول و فعل معصوم را محدود به پیامبر ص می داند اما شیعه مصداقش را شامل قول و فعل امامان ع می داند.

با سلام و تشکر از همراهیتان

صرف عقیده داشتن که ملاک نیست، یهودیان و مسیحیان نیز عقاید مخصوص خودشان را دارند، اما آیا خداوند این عقاید را تایید کرده است؟
شیعه و سنی بر چه اساس و طبق چه ملاکی اقوال منسوب به مقدسین خود را حجت می دانند؟

قول سدید;1003861 نوشت:

بنابراین، روشن می شود آنچه عرض کردم مثل درختان و جنگل نیست. اگر بخواهم از مثال شما برای توضیح مدعای خودم استفاده کنم، می توانم مدعایم را این گونه توضیح بدهم که مثلا شهرداری موظف است از پارک جنگلی محافظت کند و مانع ساخت و ساز در آن حوزه بشود. در این صورت، اصل این قانون مقبول شهرداری است؛ اما با این حال، ممکن است یک کارشناس فلان محوطه را مصداق پارک جنگلی بداند ولی دیگر آن را مصداق پارک جنگلی نداند و آن را مجموعه ای از درختان محدود به حساب بیاورد.

قوانین شهرداری را مرجع قانونگذاری تعیین می کند نه سلیقه کارشناسان شهرداری، قانونی که بستگی به سلیقه افراد مختلف داشته باشد، هرج و مرج است نه قانون. در هرصورت مثال شما برای قوانین سنتی که هر فرقه ای به سلیقه خود آن را تعیین می کند بسیار بجا و شایسته است.
بعنوان مثال نظری به قوانین ارث که از طرف ملاء فرقه ها و زیر شاخه های آنها وضع می شود ببیندازید تا هرج و مرج را به وضوح ببینید، در حالی که قانون ارث قرآن، چون قانونگذارش شخص الله است کاملاً منسجم و یکپارچه بوده و هیچ اعوجاج و هرج و مرجی ، آنگونه که در قوانین سنت و عترت دیده می شود، در آن به چشم نمی خورد.

قول سدید;1003863 نوشت:

نقل قول های معتبر گاهی متواترند آنقدر که یقین داریم خلافش محال است؛

سلام و عرض ادب

صرف تواتر به معنای صحت آن قول نیست

همانطور که می دانید در مسیحیت تواتر در مورد تثلیث آنقدر زیاد است

که جز عده ای محدود در مسیحیت که به خدای یکتا اعتقاد دارند

ما بقی تثلیث را صحیح می دانند!

جالب اینجاست که دلیل اعتقاد به تثلیث ایشان ، همان بزرگان دین ایشان هستند !

که کلمه ذکر شده در انجیل برای حضرت عیسی (ع) را ، پسر خدا معنا و تفسیر کرده اند !

در هر صورت مهم این است که مساله مطرح شده با قرآن در تعارض نباشد

و یا آیه قرآن را از معنای اصلی خود تغییر ندهد و تفسیر به رای نکند!

این که احادیثی هست که پیامبر فلان امر را انجام داده به معنای صحت ان امر نیست

چون این احادیث خود با چند واسطه به ما رسیده اند

که هیچ کدام در نقل قول یا عمل معصوم نبوده اند!

در ضمن این که پیامبر کم و کیف اعمال را تشریح کرده ، به معنای تشریع دین توسط او نیست!

پیامبر آن چه از طرف خداوند به او رسیده صرفا تشریح کرده

مقداری را در نص صریح قرآن آورده است

و مقداری را در عمل به مردم نشان داده است

اما چیزی از شریعت به پیامبر یا شخصی دیگر تفویض نشده است

چرا که این امر مختص به خداوند است

در پناه حق تعالی

قول سدید;1003863 نوشت:

اولا قرآن درباره کیفیت نماز مطلبی نگفته است؛ مثلا تعداد رکعات و مفاد هر رکعت و ...



قرآن بطور مفصل و کاملاً واضح و روشن، نماز را تشریع و تشریح نموده است، اگر از رکعات نماز اسمی نبرده بخاطر این است که نماز الهی رکعتی ندارد و رکعات نماز مربوط به نماز سنتی هستند نه الهی.
نماز؛ مکتبخانه دین است، اگر می بینید کمتر کسی از دین خدا آگاهی دارد بخاطر این است که مدت زیادی است در مکتبخانه بسته شده است.

قول سدید;1003863 نوشت:

ثانیا اختلاف نماز شیعه و سنی در این است که آنها دست بسته نماز خواندن را مستحب می دانند اما شیعیان نه. مالکی ها از اهل سنت نیز با شیعیان موافقند و حتی دست بسته نبودن را مستحب می دانند. علت اختلاف نیز در سنت نبوده است بلکه در این بوده که ظاهرا یکی از خلفای اهل سنت، با دیدن تعدادی اسیر دست بسته، پیش خودش این گونه گفته که بهتر است ما نیز در بارگاه الهی نهایت خضوع را داشته باشیم و دست بسته نماز بخوانیم. اما همانطور که عرض کردم هیچ یک از مسلمانان دست بسته نماز خواندن را لازم نمی دانند و مدعایشان این نیست که رسول الله ص نیز دست بسته نماز می خواند.

اگر مسئله فقط این است پس چرا علمای شیعه نماز اهل سنت را باطل می شمارند؟
آیا نماز شیعه از نظر محتوای رکعات و موارد دیگر مانند نماز اهل سنت است؟

[h=1]تفاوتهای نماز شیعیان و اهل تسنن[/h]

قول سدید;1003865 نوشت:

احادیث نقش تبیینی و توضیحی دارند؛ آنهم در صورتی که از طریق معتبر به دست ما رسیده باشند.

نقش احادیث بیشتر از آنکه توضیحی باشد تشریعی است و یک چیزی را که در قرآن وجود ندارد و با آیاتش مغایر است، به آن اضافه می کنند و اگر توضیحی می دهند به نفع فرقه خودی بوده و غالباً معنای حقیقی آیات را تغییر می دهند.
مثل عبارت بقیة الله خیر لکم که درسوره هود آمده و از زبان شعیب نقل شده است. بسیاری از مفسرین و مترجمین، بقیة الله را به رزق حلال ترجمه و تفسیر کرده اند ولی روایات معنایش را تغییر داده و آن را مهدی موعود دانسته اند.

قول سدید;1003865 نوشت:

عرض بنده هم همین بود. اگر پیامبر ص در حوزه امور اجرایی ولایت دارد و حق قانونگذاری دارد و یا در حوزه تبیین دین، خارج از متون قرآنی نیز از وحی خبر می دهد و سنتش منشا فهم احکام دین است، از این جهت است که خداوند به او چنین ولایت و حقی را اعطا کرده است.

این حرفها و باورها تا زمانی که سند و برهان قرآنی برشان اقامه نشود فاقد اعتبارند.

قول سدید;1003865 نوشت:

بنابراین، پیامبر ص ولی ماذون از جانب خداست نه ولی غیرماذون و نامشروع.

اگر خداوند ما را از اولیایی غیرازخودش برحذر می دارد، روشن است که منظورش اولیای ناماذون از جانب خودش است وگرنه چرا اطاعت از اولی الامر را لازم کرد و یا چرا اطاعت از رسول را لازم کرد و چرا رسول غیر از قرآن، از احکام دیگر خبر می داد و مثلا کیفیت نماز را مشخص می کرد و یا در حوزه سیاسی احکامی را برای جنگ و ... وضع می نمود.

اضافه می کنم خداوند نتنها پیامبر بلکه مونین و پیروان او را نیز ولی قرار داده است اما وظیفه ولی تشریع دین نیست بلکه تبلیغ آن است.

قول سدید;1003866 نوشت:

همانطور که عرض کردم نمازی که قرآن الزامش کرده است، در قول و فعل نبوی چنین تعین یافته است و ما نیز از طریق معتبر به آن رسیده ایم. مسلمانان درباره کیفیت نماز اختلاف ندارند و همگی معتقدند پیامبر ص چنین نماز می خواندند و از ما نیز می خواستند از او پیروی کنیم. نهایتا در برخی از جزئیات نماز همچون استحباب دست بسته بودن اختلاف کرده اند که منشا آنهم به خلفای اهل سنت بازمیگردد.


اینکه همگان معتقد باشند پیامبر اینگونه نماز می خوانده به هیچ وجه نمی تواند ثابت کند آیا واقعاً اینگونه نماز می خوانده یا خیر. خداوند بارها انسانها را از تبعیت اکثریت منع فرموده اند و می فرمایند اکثر انسانها از ظن و گمان خود تبعیت می کنند.
اما من با قاطعیت هرچه تمامتر می گویم پیامبر اینگونه نماز نمی خوانده و در عصر رسول الله نماز به شکل کنونی اقامه نمی شده چون خداوند در کتابش نماز را بگونه ای دیگر تشریع فرموده و امکان ندارد رسول الله عملی خلاف شرع الهی انجام داده باشد.

شروحیل;1003969 نوشت:
سلام و عرض ادب

صرف تواتر به معنای صحت آن قول نیست

همانطور که می دانید در مسیحیت تواتر در مورد تثلیث آنقدر زیاد است

که جز عده ای محدود در مسیحیت که به خدای یکتا اعتقاد دارند

ما بقی تثلیث را صحیح می دانند!

جالب اینجاست که دلیل اعتقاد به تثلیث ایشان ، همان بزرگان دین ایشان هستند !

که کلمه ذکر شده در انجیل برای حضرت عیسی (ع) را ، پسر خدا معنا و تفسیر کرده اند !

در هر صورت مهم این است که مساله مطرح شده با قرآن در تعارض نباشد

و یا آیه قرآن را از معنای اصلی خود تغییر ندهد و تفسیر به رای نکند!

این که احادیثی هست که پیامبر فلان امر را انجام داده به معنای صحت ان امر نیست

چون این احادیث خود با چند واسطه به ما رسیده اند

که هیچ کدام در نقل قول یا عمل معصوم نبوده اند!

در ضمن این که پیامبر کم و کیف اعمال را تشریح کرده ، به معنای تشریع دین توسط او نیست!

پیامبر آن چه از طرف خداوند به او رسیده صرفا تشریح کرده

مقداری را در نص صریح قرآن آورده است

و مقداری را در عمل به مردم نشان داده است

اما چیزی از شریعت به پیامبر یا شخصی دیگر تفویض نشده است

چرا که این امر مختص به خداوند است

در پناه حق تعالی

سلام و عرض ادب

متوجهم که اکنون اکثریت مسیحیان چنین عقیده ای دارند

اما منظور از تواتر نظر اکثریت در نسل حاضر نیست بلکه یعنی در تمامی مراتب نقل قول، باید تواتر رخ دهد

حتما مستحضرید که اناجیل عمدتا چند دهه بعد از حضرت عیسی، به نگارش درآمده اند و مسیحیت نیز وثاقت آنها را از باب لطف و تایید روح القدس می پذیرد نه از باب تواتر.

البته بهتر است چیستی تواتر و وثاقت اناجیل، در تاپیک دیگری دنبال گردد.

با تشکر

shahed1;1003970 نوشت:
قرآن بطور مفصل و کاملاً واضح و روشن، نماز را تشریع و تشریح نموده است، اگر از رکعات نماز اسمی نبرده بخاطر این است که نماز الهی رکعتی ندارد و رکعات نماز مربوط به نماز سنتی هستند نه الهی.
نماز؛ مکتبخانه دین است، اگر می بینید کمتر کسی از دین خدا آگاهی دارد بخاطر این است که مدت زیادی است در مکتبخانه بسته شده است.

shahed1;1003995 نوشت:
اما من با قاطعیت هرچه تمامتر می گویم پیامبر اینگونه نماز نمی خوانده و در عصر رسول الله نماز به شکل کنونی اقامه نمی شده چون خداوند در کتابش نماز را بگونه ای دیگر تشریع فرموده و امکان ندارد رسول الله عملی خلاف شرع الهی انجام داده باشد.

دیدگاه شما در این حوزه ناظر به نظری است که در باب اعتبار سنت نبوی و اعتماد به اخبار دارید.

بنده مدعایم را عرض کردم که هم سنت نبوی را معتبر می دانم و هم امکان ایصال به آن از طریق اخبار را معتبر می دانم و هم این که معتقدم پیامبر ص به همین شیوه فعلی نماز می خواندند. مستند روایی آن را نیز ذکر کردم.

shahed1;1003990 نوشت:
اضافه می کنم خداوند نتنها پیامبر بلکه مونین و پیروان او را نیز ولی قرار داده است اما وظیفه ولی تشریع دین نیست بلکه تبلیغ آن است.

متوجهم ولایت دارای معانی مختلف است. از این رو، در تبیین ادله قرآنی، به لزوم اطاعت از رسول الله و اولی الامر اشاره کردم. یا به لزوم پیروی از هدایت امام اشاره کردم و ...

مستنداتش در پست های سابق هست.

shahed1;1003990 نوشت:
این حرفها و باورها تا زمانی که سند و برهان قرآنی برشان اقامه نشود فاقد اعتبارند.

در پست های سابق دلایلم را عرض کردم.

به نظر می رسد تا کنون هم بنده و هم شما نظرات خودمان را ارائه کرده ایم و بیشتر از این ادامه بحث و گفتگو برایمان مفید نباشد.

مخاطب نیز از تضارب آراء ما و شما، به خوبی بهره خواهد برد.

ممنونم از شما بابت نکاتی که مرقوم فرمودید.

امیدوارم در پناه خداوند موفق و پیروز باشید.

یا حق@};-

قول سدید;1004020 نوشت:

دیدگاه شما در این حوزه ناظر به نظری است که در باب اعتبار سنت نبوی و اعتماد به اخبار دارید.

دیدگاه من مبتنی بر قرآن است من سنت را به وسیله آیات قرآن می سنجم نه قرآن را بوسیله سنت. اگر می بینید نظرم با سنت متفاوت است به خاطر این است که رهنمایم قرآن و کلام رب العالمین است نه حرف و حدیث عالمین.

قول سدید;1004020 نوشت:


بنده مدعایم را عرض کردم که هم سنت نبوی را معتبر می دانم و هم امکان ایصال به آن از طریق اخبار را معتبر می دانم و هم این که معتقدم پیامبر ص به همین شیوه فعلی نماز می خواندند. مستند روایی آن را نیز ذکر کردم.

شما از چه منبعی به این ادعا و باور رسیده اید؟ چون گذشتگان رسیده اند شما نیز اینگونه باور کرده اید؟
قرآن که مثل روز روشن دارد خلاف ادعای شما را می گوید، پس آیا سنت را بر قرآن ترجیح می دهید؟!

قول سدید;1004023 نوشت:

متوجهم ولایت دارای معانی مختلف است. از این رو، در تبیین ادله قرآنی، به لزوم اطاعت از رسول الله و اولی الامر اشاره کردم. یا به لزوم پیروی از هدایت امام اشاره کردم و ...

مستنداتش در پست های سابق هست.

مستندات روایی آن یا مستندات قرآنیش؟
شما فقط به روایت استناد کردید نه قرآن، آیه ای از قرآن را، که بنا به نظر روایات به آیه ولایت معروف شده ، آوردید و طبق نظر روایات در باره آن قضاوت کردید، در حالی که من طبق نظر آیات ما قبل و ما بعدش، نشان دادم این ولایت به معنای آن ولایتی نیست که روایات می گویند. بلکه معنایش این است که مومنین باید مومنین را اولیاء دین( کسانی که می شود دین را از آنها گرفت) انتخاب کنند نه یهود و نصارا و کافران را:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۚ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا
ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران را بجای مومنان ولی دین خود نگیرید، آيا مى‌خواهيد در پيشگاه خدا بر ضدّ خود حجت روشنى فراهم آوريد؟

آیه زیر چهار آیه قبل از آیه ایست که به ولایت معروف شده:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصارا را ولی دین خود نگیرید(چون ولی آنها خدا نیست) بلکه بعضی اولیاء بعضی دیگرند، هر کس از میان شما به آنها رو کند، از آنها خواهد بود، قطعاً خداوند قوم ظالم را هدایت نخواهد کردک

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
ولی دین شما فقط خدا و رسولش و مومنان هستند، آن مومنانی که از روی رغبت و اطاعت ( نه کسالت و کراهت) نماز اقامه می کنند و زکات می دهند.

قول سدید;1004025 نوشت:

در پست های سابق دلایلم را عرض کردم.

به نظر می رسد تا کنون هم بنده و هم شما نظرات خودمان را ارائه کرده ایم و بیشتر از این ادامه بحث و گفتگو برایمان مفید نباشد.

مخاطب نیز از تضارب آراء ما و شما، به خوبی بهره خواهد برد.

ممنونم از شما بابت نکاتی که مرقوم فرمودید.

امیدوارم در پناه خداوند موفق و پیروز باشید.

یا حق@};-

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم@};-

موضوع قفل شده است