جمع بندی عدم کاربست علم غیب در زندگی پیشوایان

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدم کاربست علم غیب در زندگی پیشوایان

سلام
لطفا کارشناس محترم پاسخ سئوالات زیر را بفرمایند
وقتی تاریخ اسلام را می خوانیم . به یک سری نکات رمز آلود میرسیم !
که یقین اگر همراه بصیرت نباشد
باعث تداعی شبهه یا شبهاتی در اذهان خوانندگان و جویندگان طریقت حق و حقیقت خواهد گردید
و چه بسا روند حق خود سمت و سوی باطل و بیراهه را طی نماید !
1/اولین مورد این است . با توجه به علم غیبی که خداوند به معصومین عنایت فرموده
چرا موقع هجوم خلیفه غاصب ثانی به منزل حضرت علی ع با توجه به اینکه امام و فرزندان بزرگوارش حسین حضور داشتند . و با عنایت به علم غیبی که لازمه یک امام معصوم است . اجازه فرمودند حضرت صدقه طاهره فاطمه س برود . در را بر روی آنها باز کنند . که منجر به آن حادثه شوم .و شهادت حضرت محسن ع بشود !
علت این امر با توجه به علم غیب امام علی ع چه بوده است ؟
چرا امام علی ع بعد از ضربت خوردن به امام حسن ع فرمودند اگر
شهید شدند . تنها یک ضربت به ابن ملجم ملعون بزنند ؟
چرا کلمه اگر را بکار بردند !

2/با توجه به بیعت امام علی ع با ابوبکر و صلح امام حسن ع امام حسین ع چرا از بیعت با یزید خودداری کرده است با توجه به علم غیب امام و اینکه میدانست کوفیان عهد شکنی می کنند !
چرا از مدینه خارج شد ! و چرا حضرت مسلم را به کوفه بعنوان سفیر خود فرستاد . و چرا از شهادت حضرت مسلم مطلع نشد ! تا پیک کوفه خبر شهادت ایشان را به اطلاع حضرت رساندند ؟

3/آیا قیام عاشورا به اجتهاد شخصی و احتجاج خود امام بوده است . یا تکلیف الهی
و خدا از اینگونه شهادت مظلومانه ولی خودش و خاندانش و یاران او چه منظوری داشته است !
شهادت امام تاثیرش بیشتر بوده یا با کمک و معجزه اوضاع را تغییرمیداد. حق را حاکم می کرد!

4/ دستاورد کوتاه مدت قیام عاشورا چه بوده است !
چون در همان برهه تغییر و روشنگری خاصی ایجاد نشد!
و بجز قیام مختار و توابین حرکت خاص مردمی بر ضد دستگاهها حاکمه و طرفداری از امامان مشاهده نشد
و همچنان و حتی با شدت بیشتر امامان معصوم ما در حصر و محدودیت و زندان و شهادت همراه بوده است

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام و تشکر از سوال خوب شما

آرمین...;901481 نوشت:
با توجه به علم غیبی که خداوند به معصومین عنایت فرموده

قبل از پاسخ به چهار سوال اصلی شما لازم است دو مقدمه عرض کنم:

مقدمه اول:

ائمه(سلام الله علیهم) اگر چه علم غیب دارند اما علمشان بالفعل نیست، بلکه هر گاه اراده کنند آگاه شوند، خداوند بلافاصله آنها را آگاه خواهد کرد، احادیث متعددی در این خصوص وجود دارد(ر.ک: کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص258) و همچنین آنها می دانند که کجا و چه زمانی باید اراده کنند که بدانند، و کجا نباید دانستن را اراده کنند، چون دل امام ظرف مشیّت الهی است، همانطور که می فرمایند: «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيئَةِ اللَّهِ، فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا»؛ دل های ما ظرف اراده خداست، هرگاه او اراده کند، ما (نیز) اراده می کنیم.(طبری، ابن جریر، دلائل الامامة، ص406)
بنابراین باید دقت کرد ما اگرچه به اصل علم غیب برای امام اعتقاد داریم، اما علم غیب به معنای نامحدود بودن، و همچنین بالفعل بودن علم نیست، برخی مواقع ممکن است محل امتحان باشد، و ائمه(سلام الله علیهم) باید بدون دانستن نتیجه، فقط تسلیم امر الهی باشند تا امتحان حاصل شود، لذا شبی که امیرالمومنین(سلام الله علیه) به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابیدند از زنده ماندن خود و نیز به سلامت رسیدن پیامبر(صلی الله علیه و آله) اطلاعی نداشتند، و از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال کردند یا رسول الله، اگر من به جای شما در بستر بخوابم، شما به سلامت به مدینه خواهید رسید؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: آری!(بحارالانوار، ج19، ص60) و علی(سلام الله علیه) بدون اطلاع از فرجام خودش با تمام وجود برای حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستری خوابید که احتمال کشته شدنش بسیار بود، و خداوند برای مدح چنین رفتاری فرمود:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‏»؛ و از مردم كسى است كه در طلب رضاى خدا از سر جان مى‏گذرد.(بقره:207) روشن است که اگر علی(سلام الله علیه) نتیجه را می دانست این همه مدح و تمجید به از جان گذشتن معنا نداشت، و امتحان محقق نمیشد.

مقدمه دوم:

علم غیب لازمه مقام خلیفة اللهی است، اما امام دو بُعد دارد، یکی ارتباطش با خدا، و دیگری ارتباطش با مردم، یکی از مهم ترین وظائف امام ایفای نقش یک الگوی رفتاری برای مردم است، یعنی باید راه درست زیستن را در رفتار به مردم نشان دهد، لذا اگر در رفتار، علم غیبش را مبنا قرار دهد دیگر برای مردم الگو نخواهد بود، بلکه امام باید به مثابه شخصی که علم غیب ندارد رفتار کند تا مردم بتوانند راه درست را از او آموخته، و از او پیروی کنند. بنابراین امام مکلّف نیست که طبق علم غیبش عمل کند. توضیح بیشتر این مطلب را در ذیل مصادیق عرض خواهم کرد.

اما پاسخ به سوالات شما:

آرمین...;901481 نوشت:
1/اولین مورد این است . با توجه به علم غیبی که خداوند به معصومین عنایت فرموده
چرا موقع هجوم خلیفه غاصب ثانی به منزل حضرت علی ع با توجه به اینکه امام و فرزندان بزرگوارش حسین حضور داشتند . و با عنایت به علم غیبی که لازمه یک امام معصوم است . اجازه فرمودند حضرت صدقه طاهره فاطمه س برود . در را بر روی آنها باز کنند . که منجر به آن حادثه شوم .و شهادت حضرت محسن ع بشود !
علت این امر با توجه به علم غیب امام علی ع چه بوده است ؟
چرا امام علی ع بعد از ضربت خوردن به امام حسن ع فرمودند اگر
شهید شدند . تنها یک ضربت به ابن ملجم ملعون بزنند ؟
چرا کلمه اگر را بکار بردند !


امام علی(سلام الله علیه) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هر دو از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به زودی شهید شده و اولین کسی است که به پدر می پیوندد(بحارالانوار، ج43، ص156و173) اما مشیت الهی به این تعلق گرفته است، تا شهادت، و گمنامی فاطمه(سلام الله علیها) چراغ راهی باشد در آینده برای حق جویان، و اتمام حجتی برای دشمنانی که به خانه ایشان هجوم آورده اند، و نیز باید توجه داشت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نیامدند تا درب را باز کنند، بلکه آمدند تا به عنوان یگانه دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که در وصف او فرموده اند: کسی که او را آزاد بدهد من را آزار داده است، آمدند تا اتمام حجت کنند و کسانی که درب را آتش زده اند و تجمع کرده اند را به حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) قسم دهند و وساطت کنند، که بقیه ماجرا اتفاق افتاد، نیامده بودند که درب را باز کنند. اما آنها با لگد به درب زدند و درب را گشودند.(بحارالانوار، ج43، ص197و198)

و اما در خصوص وصیت امام علی(سلام الله علیه) به امام حسن(سلام الله علیه) برای قصاص ابن ملجم، باید توجه کرد که امیرالمومنین(سلام الله علیه) قطعا از شهادت خویش به خاطر ضربت ابن ملجم آگاه بودند، قرائن متعددی در این خصوص داریم، اما در این جمله ای که فرموده اید که تعبیر «اگر» به کار رفته است، مکان، مکان الگودهی رفتاری است، یعنی امام(سلام الله علیه) به دنبال تعلیم یک اصل هستند، که حتی اگر ضربه، ضربه کاری باشد، و ما مطمئن باشیم که مقتول جان خواهد داد، قبل از کشته شدن مقتول، کسی حق کشتن قاتل را ندارد، و در قصاص هم نمی شود قاتل را زجرکش کرد. روشن است که نه امام علی(سلام الله علیه) خطا می کند، و نه امام حسن(سلام الله علیه)، این جمله برای آگاهی دیگران گفته شده است.

آرمین...;901481 نوشت:
2/با توجه به بیعت امام علی ع با ابوبکر و صلح امام حسن ع امام حسین ع چرا از بیعت با یزید خودداری کرده است با توجه به علم غیب امام و اینکه میدانست کوفیان عهد شکنی می کنند !
چرا از مدینه خارج شد ! و چرا حضرت مسلم را به کوفه بعنوان سفیر خود فرستاد . و چرا از شهادت حضرت مسلم مطلع نشد ! تا پیک کوفه خبر شهادت ایشان را به اطلاع حضرت رساندند ؟


وضعیت امام حسین(سلام الله علیه) با وضعیت امام علی(سلام الله علیه) و امام حسن(سلام الله علیه) از دو بُعد متفاوت بود:

تفاوت از نظر موقعیت خود ائمه(سلام الله علیهم اجمعین)

در خصوص موضع امیرالمومنین(سلام الله علیه) و بیعت با ابابکر باید توجه کرد، جامعه اسلامی به تازگی موسس و بنیانگذار خود را از دست داده، و هنوز استوار نگشته بود، و از طرف مثلث روم، ایران و جریان های نفاق در داخل به شدت تهدید میشد، جنگ داخلی بر سر حکومت می توانست طومار اسلام را برای همیشه در هم بپیچد، این خطر به قدری بود که خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبل از رحلت علی(سلام الله علیه) را سفارش به صبر کردند: «عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَ بِهَا» در برابر آنچه بر تو و فاطمه(سلام الله علیها) روا می دارند صبر کن.(بحارالانوار، ج22، ص484)
لذا زمانی که آن حضرت(سلام الله علیه) دیدند که از نظر تعداد یاران توان به دست گرفتن حکومت را ندارند، در برابر این غصب حکومت صبر کرده و سعی کردند با حضورشان در قالب یک مشاور برای خلفا مانع تحریف اساسی در اسلام شوند، تا جایی که خلیفه دوم بارها گفت: اگر علی(سلام الله علیه) نبود من هلاک میشدم.(الکافی، ج7، ص424؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص36؛ تهذیب، ج10، ص50)
اما در خصوص صلح امام حسن(سلام الله علیه) باید دقت کرد که ایشان به عنوان خلیفه در خطر بودند، و خلیفه اسلامی نباید کشته شود، چون خلیفه منزلت عمومی و بین المللی دارد، برای اسلام ننگ است که خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شود(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص639) لذا امام علی(سلام الله علیه) می فرمایند: آنقدر از عثمان حمایت کردم که میترسم گنهکار باشم!(نهج البلاغه، خطبه240) به همین خاطر موقعیت امام حسن(سلام الله علیه) با امام حسین(سلام الله علیه) تفاوت داشت، امام حسن(سلام الله علیه) اگر صلح نمیکرد به عنوان یک خلیفه کشته میشد، و امام حسین(سلام الله علیه) به عنوان معترض.(مجموعه آثار، ج16، ص640)

تفاوت از جهت رقبای سیاسی

همچنین باید توجه کرد که رقبای امیرالمومنین(سلام الله علیه) و امام حسن(سلام الله علیه)، با رقیب سیاسی امام حسین(سلام الله علیه) متفاوت بود، یعنی ابابکر، عمر، و معاویه حداقل به خاطر انتساب خود به خلافت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جانشینی آن حضرت(صلی الله علیه و آله) ظواهر اسلامی را نگه می داشتند، اما یزید شخصیتی بود که حتی زحمت حفظ ظواهر اسلامی را هم به خود نمیداد، همان طور که امام حسین(سلام الله علیه) در وصف او فرمودند: «َ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْق‏»؛ یزید مردی فاسق است که مشروب میخورد، انسان های بی گناه را می کشد، و علنا فسق می کند.(بحارالانوار، ج44، ص325)
او برخلاف خلفای گذشته که ولو بر حق نبودند اما ظاهر را نگه می داشتند، حتی اشعار کفرآمیز می سرود و نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را انکار می کرد(طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص307) به همین خاطر امام حسین(سلام الله علیه) فرمودند:
«عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؛ آنگاه که حاکمی چون یزید بر امت اسلامی حاکم شود، فاتحه اسلام را باید خواند.(بحارالانوار، ج44، ص326)
لذا باید به هر قیمتی ولو کشته شدن خود و فرزندانش، واسارت اهل بیتش مردم را متوجه چنین خطری می نمودند، یعنی اگر همین 72 نفر هم امام حسین(سلام الله علیه) را یاری نمی دادند ذره ای در عزم ایشان برای مخالفت با یزید کاسته نمیشد، حضرت برای پیروزی نظامی قیام نکردند که گفته شود ایشان که می دانستند مردم کوفه قابل اعتماد نیستند، و حضرت(سلام الله علیه) به حکومت نمی رسند پس چرا قیام می کنند؟ حکومت اگرچه ابزاری برا احقاق حق است و حضرت(سلام الله علیه) اگر می توانستند به آن دست یابند فروگذار نبودند، اما ایشان چه به حکومت میرسیدند و چه نمیرسیدند در مقابل یزید کوتاه نیامده، و سکوت نمیکردند.

نامه نگاری با کوفیان و فرستادن مسلم بن عقیل

امام حسین(سلام الله علیه) قطعا از شهادت خویش خبر داشتند، هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بارها خبر داده بود، و هم خود حضرت(ع) به آن اشاره کرده بودند، منتهی امام حسین(سلام الله علیه) قطعا در برابر نامه های فراوان کوفیان که طبق برخی نقل ها رقم آنها به 12000 نامه میرسید(سید بن طاووس، لهوف، ص35) مسئول بود و افکار عمومی در مقابل این حجم نامه برای پیروی از امام، از ایشان انتظار داشت، لذا امام باید حجت را بر ایشان تمام می کردند، وگرنه تاریخ همواره اینچنین قضاوت می کرد که امام حسین(سلام الله علیه) اشتباه کردند، و اگر به سمت کوفه رفته بودند زنده میماندند، اما به حکم مقدمه دومی که عرض کردم امام حسین(سلام الله علیه) باید در مقام یک امام، و به عنوان الگوی رفتاری، نوع رفتار را به مردم نشان میداد، لذا هزاران درخواست و نامه را باور نکرده، و مسلم بن عقیل را برای تحقیق فرستادند، و به طور ضمنی فرمودند: زمانی محتوای نامه ها را باور می کنم که مسلم بن عقیل پایبندی شما به نامه هایتان را به من اعلام کند!(این برای ما درس بزرگی است)
اما اینکه چرا زمانی که مسلم به شهادت رسید از شهادت او خبر ندادند تا پیک حامل این خبر برسد، حقیقت این امر بر ما معلوم نیست، این که حضرت(سلام الله علیه) می دانستند و منتظر بودند خبر به طور طبیعی برسد تا به اصحاب و خانواده ایشان بگویند، یا اینکه حضرت(ع) طبق مقدمه اولی که عرض شد اصلا دانستن را به خاطر امتحان بودن این حماسه اراده نکرده بودند، هر دو صورت ممکن است، و طبق هیچ کدام از دو مبنا اشکالی به علم غیب امام وارد نیست.

ادامه دارد...

آرمین...;901481 نوشت:
3/آیا قیام عاشورا به اجتهاد شخصی و احتجاج خود امام بوده است . یا تکلیف الهی
و خدا از اینگونه شهادت مظلومانه ولی خودش و خاندانش و یاران او چه منظوری داشته است !
شهادت امام تاثیرش بیشتر بوده یا با کمک و معجزه اوضاع را تغییرمیداد. حق را حاکم می کرد!

اجتهاد و احتجاج حضرت(سلام الله علیه) با تکلیف الهی بودن قیام منافاتی ندارد، اصل اینکه در مقابل شخصیتی مثل یزید باید قیام کرد، تکلیف الهی است و بر هر کسی که از اوصاف حسینی دارد واجب است، همانطور که فرمودند: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِه‏»؛ کسی مانند من یا کسی مانند یزید بیعت نمیکند. (بحارالانوار، ج44، ص325)
اما شیوه ها و نوع عملکرد ایشان در پی گیری این هدف و تکلیف الهی، اجتهاد معصومانه خود ایشان بوده است، و چون به جای استفاده از علم غیب، همواره با تحلیل و استدلال همراه بوده، برای ما قابل الگو گرفتن است.
اما اینکه شهادت امام حسین(سلام الله علیه) تاثیرش بیشتر بود، یا معجزه از دو دیدگاه قابل بررسی است:

الف)
اگر هدف خداوند ایمان آوردن مردم به هر قیمتی می بود، بله قطعا معجزه کارآمدتر می بود، چرا که به هر طریقی که شده مردم را به سمت ایمان سوق می داد و حتی متکبرترین انسان ها هم زمانی که می دیدند حریف نمی شوند ایمان می آوردند، همانطور که فرعون هم زمان غرق شدند در معجزه موسی(ع) ایمان آورد:
«حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ»؛ هنگامى كه (خطر) غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند، وجود ندارد و من از مسلمين هستم‏ (یونس:90)

ب)
اما اگر خداوند به دنبال این باشد که حتی المقدور همه امور را از مجرای طبیعی اش دنبال کند، و به دنبال ایمان عقلانی مردم و آزادی ایشان در انتخاب باشد، قطعا شهادت امام(سلام الله علیه) است که تأثیرش بیشتر است، ادله متعدد نشان می دهد که مسیری که خداوند دنبال می کند، همین مسیر است، همان طور که امام صادق(سلام الله علیه) می فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب‏»؛ خداوند إبا دارد از اینکه امور را جز در مسیر طبیعی خویش جاری سازد. (الکافی، ج1، ص183)، لذا خداوند نگاه حداقلی به معجزه دارد، یعنی فقط برای اتمام حجت است، و در جایی که حجت تمام شده باشد، از آوردن معجزه خودداری میکند:
«وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْ لَا يُكلَّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا ءَايَةٌ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُون‏»؛ و كسانى كه نادان و ناآگاهند، گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏ گويد، يا نشانه و معجزه‏اى براى خود ما نمى ‏آيد؟ گذشتگان آنان نيز مانند گفته ايشان را گفتند دل هايشان [در تعصّب، لجاجت، عناد و نادانى‏] شبيه هم است. تحقيقاً ما [به اندازه لازم‏] نشانه‏ ها را براى اهل باور بيان كرده ‏ايم.(بقره:118)

و همانطور که قرآن کریم می فرماید:
«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعين‏»؛ اگر میخواستیم از آسمان بر آنان آيه‏اى نازل مى‏کردیم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد.(شعراء:4) اما چنین ایمانی که به جای عقلانیت، احساست و عواطف، و از روی شگفتی بدان فرمان داده، مورد رضایت الهی نیست.

اگر خداوند میخواست از طریق معجزه امور را پیش ببرد، از همان ابتدا کار را با معجزه در مسیر خودش جاری میساخت، تا خلافت رسول الله(ص) از جایگاه اصلی اش خارج نشود، و اصلا نوبت به روی کار آمدن یزید و قیام سیدالشهدا(سلام الله علیه) در برابر او نرسد.

پس دو نکته را در این خصوص مد نظر داشت: اول اینکه هدایت مردم، نباید به الجاء و اجبار آنها (ولو از نظر روانی) منجر شود، و معجزه برای تحقق پیروزی قطعا چنین می کرد؛ و ثانیا معجزه در آن مقطع می توانست از کار مردم گره گشایی کند، اما زمان های آینده و حوادث بعدی چه؟ آیا هر بار به جای تربیت و رشد مردم باید منتظر معجزه می ماندیم؟ اما امام حسین(سلام الله علیه) با شهادتشان نحوه برخورد با فتنه ها را برای همه دوران ها به بشریت آموختند. به قول آن ضرب المثل، به جای اینکه به مردم ماهی بدهی، به آنان ماهیگیری یاد بده.

آرمین...;901481 نوشت:
4/ دستاورد کوتاه مدت قیام عاشورا چه بوده است !
چون در همان برهه تغییر و روشنگری خاصی ایجاد نشد!
و بجز قیام مختار و توابین حرکت خاص مردمی بر ضد دستگاهها حاکمه و طرفداری از امامان مشاهده نشد
و همچنان و حتی با شدت بیشتر امامان معصوم ما در حصر و محدودیت و زندان و شهادت همراه بوده است


این که قیام امام حسین(سلام الله علیه) در همان برهه دستاوردی نداشته و تغییر و روشنگری خاصی ایجاد نشد، قطعا صحیح نیست:(1)
به محض شهادت سیدالشهدا(سلام الله علیه) انقلاب از درون خانواده ها شعله ور شد، بسیاری از زنان از شوهرانشان طلاق گرفتند، و بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را به خاطر حضور در لشکر عمر سعد از خانه بیرون کردند، این مشاجرات حتی در خانواده های بزرگان و تاثیرگذاران این واقعه نیز وجود داشت: مشاجره های مرجانه و پسرش عبیدالله که به او گفت: ای پلید، فرزند رسول خدا را کشتی؟ هرگز روی بهشت را نبینی(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص8) و برادرش عثمان بن زیاد به او گفت: «کاش اولاد زیاد تا قیامت همه زن بودند و حسین(سلام الله علیه) کشته نمیشد.(تاریخ طبری، ج5، ص484) همچنین هند، همسر یزید که پرده حرمسرا را پاره کرد و بر یزید فریاد زد: ای یزید! سر فرزند فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) باید بر در خانه من آویخته شود؟(تاریخ طبری، ج5، ص255)، و نیز معاویه بن یزید که وقتی بعد از پدرش به حکومت رسید، از ان کناره گیری کرده، و گفت: ای کاش هرگز متولد نمیشدم!
افکار عمومی به قدری متاثر از واقعه عاشورا قرار گرفته، و تکان خورد که همه جنایتکاران تقصیر را به گردن هم می انداختند، یزید ، عبیدالله را مقصر معرفی می کرد و میگفت: «خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که حسین بن علی(ع) را به شهادت رسانده و تخم دشمنی مرا در دل هر نیکوکار و بزهکار گذاشته»!(تاریخ طبری، ج5، ص506)
عبیدالله بن زیاد در مقابل می گفت: «یزید گفت یا حسین(سلام الله علیه) را بکشم یا خودم را، و من قتل حسین (ع) را برگزیدم»(الکامل فی التاریخ، ج2، ص612) و عبیدالله همچنین عمر سعد را احضار کرده و از او خواست فرمان تاختن اسبان بر اجساد شهیدان را که صادر کرده، به او بازگرداند، اما عمر سعد امتناع ورزیده و گفت: آن نامه را گذاشتم تا اگر پیرزنان قریش به من اعتراض کنند، عذرخواه من باشد»!(تاریخ طبری، ج5، ص484)

قیامهای نظامی هم منحصر به مختار و توابین نبود، اولین مردمی که قیام کردند مردم سیستان بودند، و نیز مردم مدینه که به واقعه حره منتهی شد. و مردم مکه که از این آشوبها و ضعف حکومت استفاده کردند.
در مجموع حکومت بنی امیه پس از این واقعه هرگز به ثبات نرسید و سرانجام پس از حدود 70 سال به صورت کامل فرو ریخت، حتی عباسیان که توانستند حکومت بنی امیه را سرنگون کنند شعارشان خونخواهی حسین(سلام الله علیه) بود.
ابعاد موجی که با شهادت امام حسین(ع) ایجاد شد روز به روز در حال فزونی است، به گونه ای که امروزه تا قلب اروپا و آمریکا را در ایام محرم فرا می گیرد، و اربعین سیدالشهدا(سلام الله علیه) را به بزرگترین راهپیمایی جهان مبدل ساخته که قطعا نقش بسزایی در زمینه سازی برای ظهور و تحقق حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) دارد، و به همین خاطر است که امام زمان(سلام الله علیه) خود را به واسطه جدشان امام حسین(سلام الله علیه) معرفی می نمایند.


_________________________
1. آدرس منابع در پاسخ به سوال چهارم به نقل از کتاب "بر کدامین مصیبت باید گریست" نوشته آقای سید محمد تقی قادری است.

پرسش
علم غیب موهبتی الهی به معصومین است، در حالی که ظاهر امر نشان از عدم آگاهی غیبی ایشان به حوادث، یا عدم به کاربستن آن دارد، مصادیقی چون اینکه چرا موقع هجوم خلیفه ثانی به منزل حضرت علی (ع) اجازه فرمودند حضرت زهرا(س) بروند و در را بر روی آنها باز کنند؟ چرا امام علی(ع) بعد از ضربت خوردن به امام حسن (ع) به طور مشروط فرمودند اگر شهید شدم تنها یک ضربت به ابن ملجم ملعون بزنید؟
یا در سیره امام حسین(ع) چرا از بیعت با یزید خودداری کردند، در حالی که دو امام پیشین هم بیعت کرده بودند و نیز از عهد شکنی کوفیان باخبر بودند؟ چرا مسلم را برای تحقیق به کوفه فرستادند؟ و چرا تا زمانی که پیک از کوفه نرسیده بود از شهادت حضرت مسلم مطلع نشدند؟
آیا اگر امام حسین(ع) با کمک علم غیب و معجزه اوضاع را تغییر میدادند بهتر نبود؟ چون به نظر میرسد قیام عاشورا به جزقیام توابین و مختار دستاورد کوتاه مدت دیگری نداشته است.


پاسخ

قبل از پاسخ لازم است دو مقدمه در خصوص علم غیب عرض کنم:

مقدمه اول:
ائمه(سلام الله علیهم) اگر چه علم غیب دارند اما علمشان بالفعل نیست، بلکه هر گاه اراده کنند آگاه شوند، خداوند بلافاصله آنها را آگاه خواهد کرد، احادیث متعددی در این خصوص وجود دارد(1) و همچنین آنها می دانند که کجا و چه زمانی باید اراده کنند که بدانند، و کجا نباید دانستن را اراده کنند، چون دل امام ظرف مشیّت الهی است، همانطور که می فرمایند: «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيئَةِ اللَّهِ، فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا»؛ دل های ما ظرف اراده خداست، هرگاه او اراده کند، ما (نیز) اراده می کنیم.(2)

بنابراین باید دقت کرد ما اگرچه به اصل علم غیب برای امام اعتقاد داریم، اما علم غیب به معنای نامحدود بودن، و همچنین بالفعل بودن نیست(یعنی لازم نیست همه علومشان را یکجا و از ابتدا داشته باشند، بلکه ممکن است هر زمانی که نیاز باشد بلافاصله آگاه شوند)، برخی مواقع ممکن است محل امتحان باشد، و ائمه(سلام الله علیهم) باید بدون دانستن نتیجه، فقط تسلیم امر الهی باشند تا امتحان حاصل شود.

لذا شبی که امیرالمومنین(سلام الله علیه) به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابیدند از زنده ماندن خود و نیز به سلامت رسیدن پیامبر(صلی الله علیه و آله) اطلاعی نداشتند، و از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال کردند یا رسول الله، اگر من به جای شما در بستر بخوابم، شما به سلامت به مدینه خواهید رسید؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: آری!(3) و علی(سلام الله علیه) بدون اطلاع از فرجام خودش با تمام وجود برای حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستری خوابید که احتمال کشته شدنش بسیار بود،
و خداوند برای مدح چنین رفتاری فرمود:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‏»؛ و از مردم كسى است كه در طلب رضاى خدا از سر جان مى‏گذرد.(4) روشن است که اگر علی(سلام الله علیه) نتیجه را می دانست این همه مدح و تمجید به از جان گذشتن معنا نداشت، و امتحان محقق نمیشد.

مقدمه دوم:

علم غیب لازمه مقام خلیفة اللهی است، همانطور که امام صادق(ع) می فرمایند: «اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِه»؛ خداوند منزه تر، بزرگوارتر، و کریم تر از آن است که اطاعت از بنده ای که اخبار آسمان و زمین را از او مخفی کرده است، را بر مردم واجب کند.(5)

اما باید توجه کرد که امام دو بُعد دارد، یکی ارتباطش با خدا، و دیگری ارتباطش با مردم، یکی از مهم ترین وظائف امام ایفای نقش یک الگوی رفتاری برای مردم است، یعنی باید راه درست زیستن را در رفتار به مردم نشان دهد، لذا اگر در رفتار، علم غیبش را مبنا قرار دهد دیگر برای مردم الگو نخواهد بود، بلکه امام باید به مثابه شخصی که علم غیب ندارد رفتار کند تا مردم بتوانند راه درست را از او آموخته، و از او پیروی کنند.
بنابراین امام مکلّف نیست که طبق علم غیبش عمل کند. توضیح بیشتر این مطلب را در ذیل مصادیق عرض خواهم کرد.

حال که این دو مقدمه روشن شد، به تبیین مصادیقی که بیان فرمودید می پردازیم:

باز کردن درب توسط حضرت زهرا(سلام الله علیها)

امام علی(سلام الله علیه) و حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هر دو از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به زودی شهید شده و اولین کسی است که به پدر می پیوندد(6)
اما مشیت الهی به این تعلق گرفته است، تا شهادت، و گمنامی فاطمه(سلام الله علیها) چراغ راهی باشد در آینده برای حق جویان، و اتمام حجتی برای دشمنانی که به خانه ایشان هجوم آورده اند، و نیز باید توجه داشت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نیامدند تا درب را باز کنند، بلکه آمدند تا به عنوان یگانه دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که در وصف او فرموده اند:
کسی که او را آزاد بدهد من را آزار داده است، آمدند تا اتمام حجت کنند و کسانی که درب را آتش زده اند و تجمع کرده اند را به حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) قسم دهند و وساطت کنند، که بقیه ماجرا اتفاق افتاد، نیامده بودند که درب را باز کنند. اما آنها با لگد به درب زدند و درب را گشودند.(7)


قصاص مشروط ابن ملجم

و اما در خصوص وصیت امام علی(سلام الله علیه) به امام حسن(سلام الله علیه) برای قصاص ابن ملجم، باید توجه کرد که امیرالمومنین(سلام الله علیه) قطعا از شهادت خویش به خاطر ضربت ابن ملجم آگاه بودند، قرائن متعددی در این خصوص داریم،
اما در این جمله ای که فرموده اید که تعبیر «اگر» به کار رفته است، مکان، مکان الگودهی رفتاری است، یعنی امام(سلام الله علیه) به دنبال تعلیم یک اصل هستند، که حتی اگر ضربه، ضربه کاری باشد، و ما مطمئن باشیم که مقتول جان خواهد داد، قبل از کشته شدن مقتول، کسی حق کشتن قاتل را ندارد، و در قصاص هم نمی شود قاتل را زجرکش کرد.
روشن است که نه امام علی(سلام الله علیه) خطا می کند، و نه امام حسن(سلام الله علیه)، این جمله برای آگاهی دیگران گفته شده است.

بیعت امام علی و امام حسن(علیهما السلام)، و قیام امام حسین(علیه السلام)
وضعیت امام حسین(سلام الله علیه) با وضعیت امام علی(سلام الله علیه) و امام حسن(سلام الله علیه) از دو بُعد متفاوت بود:

الف) تفاوت از نظر موقعیت خود ائمه(سلام الله علیهم اجمعین)
در خصوص موضع امیرالمومنین(سلام الله علیه) و بیعت با ابابکر باید توجه کرد، جامعه اسلامی به تازگی موسس و بنیانگذار خود را از دست داده، و هنوز استوار نگشته بود، و از طرف مثلث روم، ایران و جریان های نفاق در داخل به شدت تهدید میشد،
جنگ داخلی بر سر حکومت می توانست طومار اسلام را برای همیشه در هم بپیچد، این خطر به قدری بود که خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) قبل از رحلت علی(سلام الله علیه) را سفارش به صبر کردند: «عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَ بِهَا» در برابر آنچه بر تو و فاطمه(سلام الله علیها) روا می دارند صبر کن.(8)

لذا زمانی که آن حضرت(سلام الله علیه) دیدند که از نظر تعداد یاران توان به دست گرفتن حکومت را ندارند، در برابر این غصب حکومت صبر کرده و سعی کردند با حضورشان در قالب یک مشاور برای خلفا مانع تحریف اساسی در اسلام شوند، تا جایی که خلیفه دوم بارها گفت: اگر علی(سلام الله علیه) نبود من هلاک میشدم.(9)
اما در خصوص صلح امام حسن(سلام الله علیه) باید دقت کرد که ایشان به عنوان خلیفه در خطر بودند، و خلیفه اسلامی نباید کشته شود، چون خلیفه منزلت عمومی و بین المللی دارد، برای اسلام ننگ است که خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شود(10)
لذا امام علی(سلام الله علیه) می فرمایند: آنقدر از عثمان حمایت کردم که میترسم گنهکار باشم!(11) به همین خاطر موقعیت امام حسن(سلام الله علیه) با امام حسین(سلام الله علیه) تفاوت داشت، امام حسن(سلام الله علیه) اگر صلح نمیکرد به عنوان یک خلیفه کشته میشد، و امام حسین(سلام الله علیه) به عنوان معترض.(12)

ب) تفاوت از جهت رقبای سیاسی
همچنین باید توجه کرد که رقبای امیرالمومنین(سلام الله علیه) و امام حسن(سلام الله علیه)، با رقیب سیاسی امام حسین(سلام الله علیه) متفاوت بود، یعنی ابابکر، عمر، و معاویه حداقل به خاطر انتساب خود به خلافت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جانشینی آن حضرت(صلی الله علیه و آله) ظواهر اسلامی را نگه می داشتند،
اما یزید شخصیتی بود که حتی زحمت حفظ ظواهر اسلامی را هم به خود نمیداد، همان طور که امام حسین(سلام الله علیه) در وصف او فرمودند: «يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْق‏»؛ یزید مردی فاسق است که مشروب میخورد، انسان های بی گناه را می کشد، و علنا فسق می کند.(13)
او برخلاف خلفای گذشته که ولو بر حق نبودند اما ظاهر را نگه می داشتند، حتی اشعار کفرآمیز می سرود و نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را انکار می کرد(14) به همین خاطر امام حسین(سلام الله علیه) فرمودند:
«عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؛ آنگاه که حاکمی چون یزید بر امت اسلامی حاکم شود، فاتحه اسلام را باید خواند.(15)

لذا باید به هر قیمتی ولو کشته شدن خود و فرزندانش، واسارت اهل بیتش مردم را متوجه چنین خطری می نمودند، یعنی اگر همین 72 نفر هم امام حسین(سلام الله علیه) را یاری نمی دادند ذره ای در عزم ایشان برای مخالفت با یزید کاسته نمیشد،
حضرت برای پیروزی نظامی قیام نکردند که گفته شود ایشان که می دانستند مردم کوفه قابل اعتماد نیستند، و حضرت(سلام الله علیه) به حکومت نمی رسند پس چرا قیام می کنند؟ حکومت اگرچه ابزاری برا احقاق حق است و حضرت(سلام الله علیه) اگر می توانستند به آن دست یابند فروگذار نبودند،
اما ایشان چه به حکومت میرسیدند و چه نمیرسیدند در مقابل یزید کوتاه نیامده، و سکوت نمیکردند.

نامه نگاری امام حسین(علیه السلام) با کوفیان و فرستادن مسلم بن عقیل
امام حسین(سلام الله علیه) قطعا از شهادت خویش خبر داشتند، هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بارها خبر داده بود، و هم خود حضرت به آن اشاره کرده بودند، منتهی امام حسین(سلام الله علیه) قطعا در برابر نامه های فراوان کوفیان که طبق برخی نقل ها رقم آنها به 12000 نامه میرسید(16) مسئول بود و افکار عمومی در مقابل این حجم نامه برای پیروی از امام، از ایشان انتظار داشت،
لذا امام باید حجت را بر ایشان تمام می کردند، وگرنه تاریخ همواره اینچنین قضاوت می کرد که امام حسین(سلام الله علیه) اشتباه کردند، و اگر به سمت کوفه رفته بودند زنده میماندند، اما به حکم مقدمه دومی که عرض کردم امام حسین(سلام الله علیه) باید در مقام یک امام، و به عنوان الگوی رفتاری، نوع رفتار را به مردم نشان میداد،

لذا هزاران درخواست و نامه را باور نکرده، و مسلم بن عقیل را برای تحقیق فرستادند، و به طور ضمنی فرمودند: زمانی محتوای نامه ها را باور می کنم که مسلم بن عقیل پایبندی شما به نامه هایتان را به من اعلام کند!(این برای ما درس بزرگی است)
اما اینکه چرا زمانی که مسلم به شهادت رسید از شهادت او خبر ندادند تا پیک حامل این خبر برسد، حقیقت این امر بر ما معلوم نیست، این که حضرت(سلام الله علیه) می دانستند و منتظر بودند خبر به طور طبیعی برسد تا به اصحاب و خانواده ایشان بگویند،
یا اینکه حضرت طبق مقدمه اولی که عرض شد اصلا دانستن را به خاطر امتحان بودن این حماسه اراده نکرده بودند، هر دو صورت ممکن است، و طبق هیچ کدام از دو مبنا اشکالی به علم غیب امام وارد نیست.

شهادت از طریق عادی و طبیعی، یا پیروزی با استمداد از علم غیب و معجزه؟

اینکه شهادت امام حسین(سلام الله علیه) تاثیرش بیشتر بود، یا اینکه معجزه از دو دیدگاه قابل بررسی است:

الف) اگر هدف خداوند ایمان آوردن مردم به هر قیمتی می بود، بله قطعا معجزه کارآمدتر می بود، چرا که به هر طریقی که شده مردم را به سمت ایمان سوق می داد و حتی متکبرترین انسان ها هم زمانی که می دیدند حریف نمی شوند ایمان می آوردند، همانطور که فرعون هم زمان غرق شدند در معجزه موسی(ع) ایمان آورد:
«حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ»؛ هنگامى كه (خطر) غرق شدن او را فرا گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند، وجود ندارد و من از مسلمين هستم‏ (17)

ب) اما اگر خداوند به دنبال این باشد که حتی المقدور همه امور را از مجرای طبیعی اش دنبال کند، و به دنبال ایمان عقلانی مردم و آزادی ایشان در انتخاب باشد، قطعا شهادت امام(سلام الله علیه) است که تأثیرش بیشتر است،
ادله متعدد نشان می دهد که مسیری که خداوند دنبال می کند، همین مسیر است، همان طور که امام صادق(سلام الله علیه) می فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب‏»؛ خداوند إبا دارد از اینکه امور را جز در مسیر طبیعی خویش جاری سازد(18) لذا خداوند نگاه حداقلی به معجزه دارد، یعنی فقط برای اتمام حجت است، و در جایی که حجت تمام شده باشد،از آوردن معجزه خودداری میکند:

«وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْ لَا يُكلَّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا ءَايَةٌ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُون‏»؛ و كسانى كه نادان و ناآگاهند، گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى‏ گويد، يا نشانه و معجزه‏اى براى خود ما نمى ‏آيد؟ گذشتگان آنان نيز مانند گفته ايشان را گفتند دل هايشان [در تعصّب، لجاجت، عناد و نادانى‏] شبيه هم است. تحقيقاً ما [به اندازه لازم‏] نشانه‏ ها را براى اهل باور بيان كرده ‏ايم.(19)

و همانطور که قرآن کریم می فرماید:
«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعين‏»؛ اگر میخواستیم از آسمان بر آنان آيه ‏اى نازل مى‏کردیم كه گردن هايشان در برابر آن خاضع گردد.(20) اما چنین ایمانی که به جای عقلانیت، احساست و عواطف، و از روی شگفتی بدان فرمان داده، مورد رضایت الهی نیست.

اگر خداوند میخواست از طریق معجزه امور را پیش ببرد، از همان ابتدا کار را با معجزه در مسیر خودش جاری میساخت، تا خلافت رسول الله(صلی الله علیه وآله) از جایگاه اصلی اش خارج نشود، و اصلا نوبت به روی کار آمدن یزید و قیام سیدالشهدا(سلام الله علیه) در برابر او نرسد.

پس دو نکته را در این خصوص مد نظر داشت: اول اینکه هدایت مردم، نباید به الجاء و اجبار آنها (ولو از نظر روانی) منجر شود، و معجزه برای تحقق پیروزی قطعا چنین می کرد؛ و ثانیا معجزه در آن مقطع می توانست از کار مردم گره گشایی کند، اما زمان های آینده و حوادث بعدی چه؟ آیا هر بار به جای تربیت و رشد مردم باید منتظر معجزه می ماندیم؟ اما امام حسین(سلام الله علیه) با شهادتشان نحوه برخورد با فتنه ها را برای همه دوران ها به بشریت آموختند. به قول آن ضرب المثل، به جای اینکه به مردم ماهی بدهی، به آنان ماهیگیری یاد بده.

دستاورهای قیام طبیعی، و شهادت امام حسین(علیه السلام)

این که قیام امام حسین(سلام الله علیه) در همان برهه دستاوردی نداشته و تغییر و روشنگری خاصی ایجاد نشد، قطعا صحیح نیست چرا که:(21)
به محض شهادت سیدالشهدا(سلام الله علیه) انقلاب از درون خانواده ها شعله ور شد، بسیاری از زنان از شوهرانشان طلاق گرفتند، و بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را به خاطر حضور در لشکر عمر سعد از خانه بیرون کردند،
این مشاجرات حتی در خانواده های بزرگان و تاثیرگذاران این واقعه نیز وجود داشت: مشاجره های مرجانه و پسرش عبیدالله که به او گفت: ای پلید، فرزند رسول خدا را کشتی؟ هرگز روی بهشت را نبینی(22) و برادرش عثمان بن زیاد به او گفت: «کاش اولاد زیاد تا قیامت همه زن بودند و حسین(سلام الله علیه) کشته نمیشد.(23)
همچنین هند، همسر یزید که پرده حرمسرا را پاره کرد و بر یزید فریاد زد: ای یزید! سر فرزند فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) باید بر در خانه من آویخته شود؟(24)، و نیز معاویه بن یزید که وقتی بعد از پدرش به حکومت رسید، از آن کناره گیری کرده، و گفت: ای کاش هرگز متولد نمیشدم!

افکار عمومی به قدری متاثر از واقعه عاشورا قرار گرفته، و تکان خورد که همه جنایتکاران تقصیر را به گردن هم می انداختند، یزید ، عبیدالله را مقصر معرفی می کرد و میگفت: «خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که حسین بن علی(ع) را به شهادت رسانده و تخم دشمنی مرا در دل هر نیکوکار و بزهکار گذاشته»!(25)

عبیدالله بن زیاد در مقابل می گفت:
«یزید گفت یا حسین(سلام الله علیه) را بکشم یا خودم را، و من قتل حسین (ع) را برگزیدم»(26) و عبیدالله همچنین عمر سعد را احضار کرده و از او خواست فرمان تاختن اسبان بر اجساد شهیدان را که صادر کرده، به او بازگرداند، اما عمر سعد امتناع ورزیده و گفت: آن نامه را گذاشتم تا اگر پیرزنان قریش به من اعتراض کنند، عذرخواه من باشد»!(27)

قیام های نظامی هم منحصر به مختار و توابین نبود، اولین مردمی که قیام کردند مردم سیستان بودند، و نیز مردم مدینه که به واقعه حره منتهی شد. و مردم مکه که از این آشوبها و ضعف حکومت استفاده کرده و اعلام استقلال نمودند.
در مجموع حکومت بنی امیه پس از این واقعه هرگز به ثبات نرسید و سرانجام پس از حدود 70 سال به صورت کامل فرو ریخت، حتی عباسیان که توانستند حکومت بنی امیه را سرنگون کنند شعارشان خونخواهی حسین(سلام الله علیه) بود.

ابعاد موجی که با شهادت امام حسین(سلام الله علیه) ایجاد شد روز به روز در حال فزونی است، به گونه ای که امروزه تا قلب اروپا و آمریکا را در ایام محرم فرا می گیرد، و اربعین سیدالشهدا(سلام الله علیه) را به بزرگترین راهپیمایی جهان مبدل ساخته که قطعا نقش بسزایی در زمینه سازی برای ظهور و تحقق حکومت جهانی حضرت مهدی(عجل الله فرجه) دارد، و به همین خاطر است که امام زمان(سلام الله علیه) هنگام ظهور خود را به واسطه جدشان امام حسین(سلام الله علیه) معرفی می نمایند.(28)

___________________________________
1. ر.ک: کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص258.
2. طبری، ابن جریر، دلائل الامامة، ص406.
3. مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص60.
4. بقره:207/2.
5. الکافی، ج1، ص262.
6. بحارالانوار، ج43، ص156و173.
7. همان، ج43، ص197و198.
8. همان، ج22، ص484.
9. الکافی، ج7، ص424؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص36؛ تهذیب، ج10، ص50.
10. مطهری، مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص639.
11. شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، خطبه240.
12. مجموعه آثار، ج16، ص640.
13. بحارالانوار، ج44، ص325.
14. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص307.
15. بحارالانوار، ج44، ص326.
16. سید بن طاووس، لهوف، ص35.
17. یونس:90/10.
18. الکافی، ج1، ص183.
19. بقره:118/2.
20. شعراء:4/26.
21. آدرس منابع این بخش به نقل از کتاب "بر کدامین مصیبت باید گریست" نوشته آقای سید محمد تقی قادری است.
22. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص8.
23. طبری، ابن جریر، تاریخ طبری، ج5، ص484.
24. تاریخ طبری، ج5، ص255.
25. همان، ج5، ص506.
26. الکامل فی التاریخ، ج2، ص612.
27. تاریخ طبری، ج5، ص484.
28. حائری یزدی، علی، الزام الناصب، ج2، ص233.

موضوع قفل شده است