وجود ذهنی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وجود ذهنی

در بحث وجود ذهنی استاد حسنزاده آملی آورده اند: «کونُ الصّورة العلمیّةِ کیفاً حقیقةً لا یَخلو من دغدغة فتدبّر فی أنّ وجودَها فی نفسِها و وجودَها للنّفسِ واحدٌ، فالصّورُ العلمیّة کیفیاتٌ علی سبیل التّشبیه». این مطلب در خاتمه کتاب «النّور المتجلّی فی الظّهور الظّلی» آمده در تعلیقات ایشان بر شرح منظومه سبزواری نیز ذکر شده (نکته شماره 30 در ص 157 از جلد 2 شرح المنظومة، تهران: نشر ناب، چاپ سوم 1384). بنده برهان این مطلب را متوجّه نمیشوم. اینکه وجودِ صورت علمی فی نفسها و وجودش للنّفس واحد باشد چرا منافات دارد با کیف بودن آن؟ و بر فرض که علم را از سنخ وجود و افاضهی اشراقی نفس بگیریم باز از هر وجود محدودی ماهیّتی انتزاع میشود، و این ماهیّت میتواند از مقولهی کیف باشد. اگر لطفاً برهان این مطلب را ذکر کنید و توضیح دهید ممنون میشوم.

iranimuslim;27581 نوشت:
در بحث وجود ذهنی استاد حسنزاده آملی آورده اند: «کونُ الصّورة العلمیّةِ کیفاً حقیقةً لا یَخلو من دغدغة فتدبّر فی أنّ وجودَها فی نفسِها و وجودَها للنّفسِ واحدٌ، فالصّورُ العلمیّة کیفیاتٌ علی سبیل التّشبیه». این مطلب در خاتمه کتاب «النّور المتجلّی فی الظّهور الظّلی» آمده در تعلیقات ایشان بر شرح منظومه سبزواری نیز ذکر شده (نکته شماره 30 در ص 157 از جلد 2 شرح المنظومة، تهران: نشر ناب، چاپ سوم 1384). بنده برهان این مطلب را متوجّه نمیشوم. اینکه وجودِ صورت علمی فی نفسها و وجودش للنّفس واحد باشد چرا منافات دارد با کیف بودن آن؟ و بر فرض که علم را از سنخ وجود و افاضهی اشراقی نفس بگیریم باز از هر وجود محدودی ماهیّتی انتزاع میشود، و این ماهیّت میتواند از مقولهی کیف باشد. اگر لطفاً برهان این مطلب را ذکر کنید و توضیح دهید ممنون میشوم.


با عرض سلام و خوشامد
ظاهرا اصل این مطلب مربوط به مرحوم سبزواریه ، محقق سبزواری بعد از اینکه یه سری اشکالات به مطالب مرحوم صدرا رو به صورت دفع دخل مقدر پاسخ می دن این اشکال رو مطرح می کنن ، برای توضیح بیشتر می تونید به این آدرس مراجعه کنین:
بدایه الحکمه ترجمه و شرح آقای شیروانی جلد اول ، در این چاپی که من دارم از صفحه ی 227(مناقشه ی مرحوم سبزواری در سخن صدرالمتالهین) تا صفحه ی 239 (پاسخ به مناقشه ی محقق سبزواری)...

فی التخلص عن الزوم کون شیء واحد جوهراً و کیفاً.......

از جمله اشکالات وجود ذهنی اندراج شی ء واحد یا مفهوم واحد تحت دو مقوله است . با این توضیح که هنگام تعقل انواع جوهری یکی شیء واحد یعنی یک نوع جوهری ، هم جوهر است چون یک نوع جوهری است و هم کیف است بدین خاطر که آنچه که در ذهن است ، صورت علمی است و صور علمی از مقوله کیف یا کیف نفساني است . البته قابل توجه است که این اشکال بنابر نظر رسمی رایج بین حكماست که علم را کیف نفسانی می دانند ، اما به نظر متاخرین كه علم را تحت هیچ مقوله ای نمی دانند و قائلند که علم وجود است و فوق مقوله این اشکال مطرح نمی شود .

پاسخ هایی به اشکال یاد شده
پاسخی که مؤلف برای این اشکال بیان می سازد این است که این نوع جوهری یا شی ء یا مفهوم جوهری که تصور می شود ، به حمل اولی جوهر است ولی به حمل شایع کیف است .
پاسخ های دیگر نیز به این اشکال داده شده است . از آن جمله ، نظریه محقق دواني است . به نظر محقق دوانی صور عقلیه و انواع جوهریه که در خارج جوهر هستند مطلقاً کیف می باشند . ولی کیف بودنشان بالعرض است . به این معنا که همانطور که مفهوم عرض شامل مقولات نه گانه عرض است ، ولی در عین حال خودش یک مفهوم مستقل و یک مقوله مستقل است بلکه حمل مفهوم عرض بر مقولات نه گانه حمل ذاتی نیست و حمل عرضی است ، همان گونه که این مفهوم بر مقولات نه گانه حمل می شود ، بر مفهوم يا صور عقلیه نیز حمل می شود .
بنابراین هر موجودی در وجود خارجی خودش مندرج و تحت همان مقوله ای است که آن مفهوم از انواع آن به حساب می آید ولی در وجود ذهنی مندرج تحت مقوله کیف است بالعرض و مجازاً نه حقیقتاً . مثلاً حیوان در وجود خارجی اش تحت مقوله جوهر است ولی در وجود ذهنی اش به یک اعتبار تحت جوهر است و به اعتبار دیگر تحت کیف . بالذات تحت جوهر است و بالعرض و بالمجاز مندرج در کیف است .
پاسخ دیگر ، نظر ابن سینا است . او صورت ذهنی جوهر یا انواع جوهریه را در ذهن ، جوهر می داند ؛ همانگونه که در خارج جوهر بودند . این صور در ذهن نه عرضند و نه کیف . بدین خاطر که تعریف جوهر بر این صور ذهنی صادق است . بنابراین هر فرد و هر نوع فقط مندرج تحت یک مقوله است ، خواه در خارج و خواه در ذهن .
به تعبیر دیگر به ذهن آمدن یک ماهیت ، باعث تبدل و انقلاب ماهیت آن شیء نمی شود تا اینکه مندرج در مقوله دیگر می گردد .

اشکالی بر نظریه ابن سینا درباره صورت ذهنی :
اشکال جدی بر پاسخ شیخ وارد است و آن اینکه صور ذهنی که جوهر ذهنی نام گرفته است از آن جهت که وصف نفس است و در نفس موجود است ، وجود خارجی است . بدین خاطر که نفس وجود خارجی است و هرگاه چیزی خارجی باشد ، اوصاف آن نیز خارجی خواهد بود . بنابراین از این جهت صور نو عیه جوهری مندرج تحت جوهر است ولی به لحاظ نفس نه به خودی خود .
با این توضیح که صورتهای ذهنی در ذهند و صفت ذهن می باشند و چون صفت و موصوف با هم سنخيت و شباهت دارند ، اگر موصوف خارجی است ، وصف هم باید خارجی باشد . و اگر وصف خارجی است ، موصوف هم خارجی است . و چون ذهن و نفس موجود خارجی است پس وصف آن نیز که صورت ذهنی است ، خارجی است . بنابراین هر گاه وجود صورتهای ذهنی را نسبت به ذهن بسنجيم ، صورتهای ذهنی امری خارجی هستند ولی هر گاه آنها را با مابه ازاء خارجی شان بسنجیم ، خارجی نیستند ،بدین خاطر كه آثار و نتایج خارجی اشیاء خارجي را ندارند . به تعبیر دیگر وجود ذهنی را دو گونه می توان لحاظ کرد یکی از آن جهت که وجود « لافی موضوع » است و دیگر از آن جهت که وجود «فی موضوع» است . تصور یک جوهر از این جهت که لافی موضوع است یعنی خود موجودي عینی است و برای تحقق خارجی نیاز به موضوع ندارد ، جوهر است و از این جهت که فی موضوع است یعنی بدون استناد و قیام به امر دیگری تحقق ندارد ، عرض یا کیف است .
دلیل این نکته ( گفتار ) این است که هر ماهیتی تابع نحوه وجود خاص خود است ، بنابراین اگر وجود چیزی لافی موضوع باشد ، ماهیت جوهر از آن انتزاع می شود و اگر فی موضوع باشد ، ماهیت عرض از آن انتزاع می گردد . به تعبیر دیگر جوهر بودن جوهر ، به خود جوهر نیست بلکه به وجودی است که نیاز به موضوع ندارد و از این رو ضرورتی ندارد که جوهر موجود در ذهن که قائم به ذهن است ، جوهر باشد . به تعبیر دیگر در تصور یک جوهر سه چیز قابل لحاظ است و می تواند وجود داشته باشند :
1- وجود لافی موضوع خارجی یا جوهر خارجی
2- ماهیت جوهر قطع نظر از اینکه وابسته به چیزی هست یا نه ، یا مفهوم و ماهیت جوهر
البته پیداست که این ماهیت جوهر در خارج قابل لحاظ نیست ، اما در ذهن بدون استناد به ذهن یک ماهیت جوهر است و قابل لحاظ می باشد .
3-ماهیت جوهر از آن جهت که استناد به ذهن دارد یا قائم به ذهن و متحد با ذهن است .
معنای اول یعنی « موجود لافی موضوع خارجی » حقیقتاً جوهر است و دو معنای دیگر بدین خاطر که ماهیت است و ماهیت ، مفهومی است که از وجود خارجی انتزاع می شود و اگر وجود خارجی لحاظ نشود ، چیزی وجود ندارد تا جوهر باشد یا عرض ، بنابراین ماهیت نمی تواند حقیقتاً جوهر باشد .
با توجه به این سخن معلوم می شود سخن ابن سینا که گفت: « هر مفهومی که در خارج ، مندرج تحت مقوله ای باشد ، در ذهن هم تحت همان مقوله است و هیچ گونه تغییری در آن ایجاد نمی شود » صحیح نیست ، بدین خاطر که ماهیت از جهت قیام به ذهن نمی تواند جوهر باشد چون لافی موضوع است و اگر قطع نظر از وجود ذهنی و خارجی اش بسنجیم ، اصلاً چیزی نیست تا جوهر باشد یا غیر جوهر ، پس موجودات و صور ذهنی و نوعي فقط با لحاظ وجود خارجی شان مندرج تحت مقوله خودشان هستند نه مطلقاً .

اشکال وارده بر صدرا در ردّ نظریه ابن سینا .
برخی بر صدر المتالهین اشکال وارد نموده اند که گفتار ابن سینا در اینجا بر خلاف آن چیزی است که در دیگر کتاب هایش گفته است . ابن سینا در تألیفات دیگر آورده است که وجود نه جوهر است و نه عرض . جوهر و عرض بودن تابع ماهیت است به این معنا که اگر ماهیتی جوهر بود ، وجود آن نیز جوهر است و اگر عرض بود ، وجود آن نیز عرض است بر خلاف اینجا که جوهریت و عرضیت را تابع وجود دانسته است .

پاسخ صدرا به این اشکال
تفریع تحصیلی
فالطبایع الکلیة العقلیة من حیث کلیتها ........

قبل از بيان پاسخ صدرا بر اين اشكال لازم است كه گفته شود كه اولاً نظر رايج و صريح صدرالمتألهين اين است كه وجود فوق مقوله است. يعني مندرج تحت هيچ مقوله اي نيست. بدين خاطر كه مقوله جنس الاجناس است و جنس الاجناس ، ماهیت است و ماهیت مفهومی است بر گرفته از مصاديق خارجی.
این مفهوم ذهن ممکن است جوهر باشد یاعرض ، یا کم و کیف مانند آن. اما وجود خارجی این مفهوم منشاء انتزاع است ، نه کم است و نه کیف و نه جوهر و نه هیچ مقوله دیگری . بدین خاطر که اگر وجود خارجی آن کم و کیف و جوهر و .... باشد ، لازمه اش این است که به احکام ماهیت متصف باشد و حال آنکه ماهیت امری انتزاعی و اعتباری است و وجود امری حقیقی . بنابراین احکام وجود را بايد بر ماهیت بارکرد نه بالعکس .
ثانیاً باتوجه به اینکه وجود اصیل است وجود ذهنی که به آن ماهیت گفته می شود ؛ بهره و سهمي از وجود دارد و از این رو وجود ذهنی رقیقه وجود خارجی است و این دو وجود یعنی وجود خارجی و وجود ذهنی یک حقیقت است نه دو امر جداگانه . با این تفاوت که یکی وجود قوی تر است و دیگر وجود ضعیف تر . وجود ؟؟؟؟؟ که به خارجیت متصف شده است و وجود ضعيف که به ذهنیت متصف شده است .از این دیدگاه می توان احکام یکی را به دیگری حمل نمود و به تعبیري احکام وجود خارجی را بر وجود ذهنی متصف نمود .
و اما پاسخ صدرا بر این تهافت و تناقض این است که اولاً منظور از آنچه در اینجا گفته شده است که ماهیات در جوهریت و عرضیت تابع وجودند یعنی وجود سبب ظهور و بروز ماهیات و احکام آنهاست یعنی آنکه اگر وجود نباشد ، ماهیتی هم نخواهد بود . بنابراین احکام ماهیت به خاطر وجود است . از این رو وجودات امکانیه ، سبب آشکار شدن ماهیت جوهر يا ماهيات جوهری و احکام آنها می شود و وجودات غیر مستقل و ربطی سبب پیدایش ماهیات عرض و احكام آن مي شود.
ثانیاً منظور از اینکه گفته می شود ماهیت اگر جوهر است به خاطر وجود خارجی جوهر است و اگر عرض است به خاطر وجود خارجی عرض است و به تعبیری ماهیت جوهر بودن ، تابع جوهر بودن وجود است، این است كه اولاً ماهیت جوهر ، پدید آمده و احکامش آشکار می شود . بنابراین ماهیت جوهر هرچه دارد از وجود خارجی دارد و این وجود عرضی و رابطی غیر مستقل خارجی است که سبب آشکار شدن مفاهیم یا ماهیات یا احکام عرضی کمی و کیفی و مانند آن می شود . بنابراین ماهیت عرض ، هر آنچه دارد به تبع وجود خارجی دارد .
ثانیاً وجود واسطه در ثبوت ماهیات است و قطع نظر از وجود ، ماهیتی نیست تا حکمی مانند جوهریت و عرضیت داشته باشد . بنابراین ماهیات جوهری و عرضی آنچه دارند از وجود خارجی شان دارند .
اما آنچه صدرا در جای دیگر گفته است كه وجود نه جوهر است و نه عرض بدین خاطر است که وجود ، وجود است و جوهر و عرض ماهيتند . وجود اصيل است و ماهیت اعتباري و فرض جوهر بودن وجود مستلزم تناقص است . بدین خاطر که امری اصیل و مستقل در عين حال که اصیل و مستقل است باید اعتباری و وابسته به ذهن باشد و این محال است .
نتیجه اینکه صور نوعیه و طبیعت های کلی از جهت کلیتشان که به نوعی مبهم هستند مندرج تحت هيچ مقوله ای نیستند ولی از جهت وجودشان در نفس ، مندرج تحت مقوله ای از مقولاتند .
با این توضیح که وجود دارای مراتبي است . اضعف مراتبش وجود ذهني است كه به اعتبار و به تبع ماهيات تحت مقولات است ، اما وجود خارجي آن محال است تحت مقوله اي باشد . بدين خاطر كه وجود خارجي اصيل است و اگر تحت مقوله اي باشد بايد يكي از افراد ، متصف به جنسيت و فضيلت و اين گونه امور ذهني باشد . به تعبير ديگر وجود خارجي در عين حال كه خارجي است بايد ذهني باشد و در عين حال كه اصيل است بايد اعتباري باشد و اين محال است .
چكيده جمع بين دو نظريه او اين است كه حقيقت وجود مندرج تحت مقوله نيست ولي اضعف مراتب وجود كه وجود ذهني و نعتي و رابطي است مندرج تحت مقوله است .

موضوع قفل شده است