جمع بندی حضرت خضر مقامش بالاتر هست یا امام علی (ع) ؟

تب‌های اولیه

51 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت خضر مقامش بالاتر هست یا امام علی (ع) ؟

سلام
چون همه موضوعات بسته شده هستن مجبور شدم عنوان جدید اینجا کنم

من سوالم اینه که با توجه به اینکه دعای کمیل را حضرت خضر به امام علی داد و امام علی ان را برای کمیل خواند ایا علم حضرت خضرت بیشتر است؟

مثلا توی این چند هزار سال که حضرت خضر تنها بود و ریاضت میکشید و در حالت سیر و سلوک میرفت به اعماق جهان های متفاوت مثلا می دید که بسیاری از مردم اسیر موجودات و دیو ها هستن یا در گذر گاه ها و تنگنا های تاریک محبوس هستن و یا مورد حمله موجودات شیطانی قرار میگیرن بعد که بر میگشت به بدن خودش متوجه میشد که انها اگر اهل گریه شبانه در دنیا بودن هرگز در عالم موازی قالب برزخی انها اسیر ان درندگان که شبیه دایناسورهای گوشتخوار یا کورکودیل ها و مارهای بسیار بزرگ بودن نمیشد چون داری اسلحه ای چیزی می بودن که از خود دفاع کنن و آنها را فراری بدهند

پس اومد به امام علی گفت که: و طاعته غنا و سلاحه بکا!...درسته

و همینطور بقیه جملات رو هم حضرت خضر به صورت داستانها و ماجراهای عجیب و غریبی که دید مثل طبقات لایه لایه ی جهنم و خیلی سکنات دیگه رو هر دففه میومد به ام علی میگفت و شد دعای کمیل که دست به دست گشت تا به ما رسید!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

اتمچه;804730 نوشت:
سلام
چون همه موضوعات بسته شده هستن مجبور شدم عنوان جدید اینجا کنم

من سوالم اینه که با توجه به اینکه دعای کمیل را حضرت خضر به امام علی داد و امام علی ان را برای کمیل خواند ایا علم حضرت خضرت بیشتر است؟

مثلا توی این چند هزار سال که حضرت خضر تنها بود و ریاضت میکشید و در حالت سیر و سلوک میرفت به اعماق جهان های متفاوت مثلا می دید که بسیاری از مردم اسیر موجودات و دیو ها هستن یا در گذر گاه ها و تنگنا های تاریک محبوس هستن و یا مورد حمله موجودات شیطانی قرار میگیرن بعد که بر میگشت به بدن خودش متوجه میشد که انها اگر اهل گریه شبانه در دنیا بودن هرگز در عالم موازی قالب برزخی انها اسیر ان درندگان که شبیه دایناسورهای گوشتخوار یا کورکودیل ها و مارهای بسیار بزرگ بودن نمیشد چون داری اسلحه ای چیزی می بودن که از خود دفاع کنن و آنها را فراری بدهند

پس اومد به امام علی گفت که: و طاعته غنا و سلاحه بکا!...درسته

و همینطور بقیه جملات رو هم حضرت خضر به صورت داستانها و ماجراهای عجیب و غریبی که دید مثل طبقات لایه لایه ی جهنم و خیلی سکنات دیگه رو هر دففه میومد به ام علی میگفت و شد دعای کمیل که دست به دست گشت تا به ما رسید!


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

حقیقت امر این است که این «دعا» یکی از گنجینه‌های الهی بوده است که گویا تا زمان امام علی(ع) مخفی بوده و امام علی(علیه السلام) با علم لدنیّ و الهی خویش به این دعا آگاهی پیدا کرده و همین دعا را با اضافاتی(1) به جناب کمیل یاد دادند.
صرف اینکه امیر المومنین علی(علیه السلام) دعایی را از پیامبری نقل کرده باشد دلیل بر افضل بودن آن پیامبر نیست؛ چرا که بر اساس دلایل روایی فراوان مقام امیر المومنین علی علیه السلام از پیامبران پیشین به استثنای خاتم النبیین برتر است(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت
1. محتمل است حضرت خضر علیه‌السلام آن را به عربی نخوانده باشد، و چه‌بسا حضرت امیر علیه‌السلام در آن زیاداتی افزوده باشد و در عین حال دعای خضر به آن اطلاق شود؛ زیرا در آن صلوات بر محمد و آل‌محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است و خیلی واضح و آشکار نیست که در دعاهای انبیای سَلَف علیهم‌السلام، صلوات بر محمد و آل علیهم‌السلام وجود داشته باشد.
در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۱۰

2.ادله برتر بودن امام علی علیه السلام به چند دسته تقسیم می شوند:
الف) دسته اول رواياتى است كه به صراحت بر فضيلت اميرالمومنين(ع) بر شخص حضرت ابراهيم(ع)دلالت دارد. مانند احتجاج خود آن حضرت. چنان كه در احتجاج طبرسى آمده است كه از آن حضرت پيرامون اين مسأله سوال شد و فرمودند: من از ابراهيم(ع) برتر مى‏باشم. زيرا وقتى خداوند از قيامت و برانگيخته شدن مردگان با وى سخن گفت از خداوند درخواست نمود كه چگونگى آن را به وى بنماياند. خطاب آمد: « اولم تومن؟» جواب داد:« ليطمئن قلبى ». ولى من در مرتبه‏اى از يقين هستم كه: لو كشف الغطأ ما ازددت يقينا؛ اگر همه پرده‏هاى غيب كنار رود اندكى بر يقينم افزوده نگردد زيرا آن را اندك كاستى نيست تا بدين وسيله جبران گردد.
ب) رواياتی که فضيلت اميرالموءمنين(ع) بر ديگر انبيا را به طور عام و مطلق دلالت بیان می کنند، بدون آنكه در آنها نام شخص پیامبران ذكر شده باشد.
از جمله در جلد 11 بحارالانوار (ص 139 ب 2 ح 6) آمده است: « قال رسول‏الله(ص): ان الله فضل انبيائه المرسلين على ملائكه المقربين و فضلنى على جميع النبيين و المرسلين و الفضل بعدى لك يا على و للملائكه من بعدك ». اين مضمون در جلد 26 ص 335 نيز آمده است.
ج) دسته سوم رواياتى است كه لفظا و صراحتا فضيلت بربرترى حكم نمى‏رانند. بلكه برترى پنج تن از ديگر مخلوقات از آنها استنباط و كشف مى‏شود. از جمله:
1- احاديثى كه نشان مى‏دهد حضرت آدم (ع) نور پنج تن را درعرش الهى مشاهده كرد.
2- احاديثى كه پيرامون توسل‏انبياى گذشته به اهل بيت وجود دارد.
3- حديث قدسى مرسله‏اى كه در آن خداوند به پيامبر (ص) فرموده است: «اگر تو نبودى جهان را نمى‏آفريدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود هيچ يك را».


اتمچه;804730 نوشت:
من سوالم اینه که با توجه به اینکه دعای کمیل را حضرت خضر به امام علی داد و امام علی ان را برای کمیل خواند ایا علم حضرت خضرت بیشتر است؟

با عرض سلام

به نظرم مطلب خیلی روشنه، چون در هیچ یک از منابع، به این نکته که دعا را جناب خضر به امیر المؤمنین-صلوات الله علیه- تعلیم کرده، اشاره‌ای هم نشده،

بلکه چه بسا بتوان ادّعا کرد: امر بر عکس بوده، یعنی دعا را أمیر المؤمنین(ع) به جناب خضر تعلیم فرموده‌اند،

شاهدش هم این است که در فقراتی از این دعا، آیه مبارکه سوره سجده ذکر شده است، فلیتأمّل. این اوّلاً ،

ثانیاً مجرّد اینکه پیامبر یا امامی، دعای پیامبر دیگر را ذکر کند دلیل بر این نیست که آن پیامبر آمده و دعا را به این امام تعلیم داده است،

مثلا در روایات داریم که رسول اکرم -صلوات الله علیه وآله- در جریان اُحُد دعایی را زمزمه فرمودند، آنگاه جبرئیل نازل شده عرض کرد:

این دعا، دعای حضرت ابراهیم است آن زمان که به آتش افکنده شد و دعای حضرت یونس است آن زمان که در شکم ماهی بود. (مهج الدعوات: سیّد بن طاووس، ص70)

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

هادی;805983 نوشت:
2.ادله برتر بودن امام علی علیه السلام به چند دسته تقسیم می شوند: ...

با عرض سلام، نکته بسیار مهم و ارزشمندی بود و بنده فقط چند دسته دیگر را در تکمیل این مطلب، به موارد فوق می‌افزایم:

1- ادلّه دالّ بر مساوات ميان رسول اکرم -صلّی الله عليه وآله- و أمير المؤمنين -صلوات الله عليه.
ادلّه‌ي دالّه بر اين وجه عبارت است از : کتاب الهي (به ويژه آيه مباهله)، سنّت (روايات صحيحه از جمله: حديث نور) و إجماع.
همچنين آيه کريمه 90 سوره أنعام که بيش از 18 تن از پيامبران را ذکر کرده سپس مي‌فرمايد: فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ (پس به هدايت آنها اقتدا کن) حاکي از آن است که هر چه صفت نيکو از انبياي گذشته بود همگي در خاتم الأنبياء -صلّی الله عليه وآله- جمع است. از طرفي هم أمير المؤمنين(ع) نيز با آن حضرت مساوات دارد؛ نتيجه مشخّص است.

2- تشبيه أمير المؤمنين به أنبياي گذشته در احاديث فريقين (از قبيل: مَن أرادَ أن ينظر إلى آدم عليه السلام في علمه، و إلى نوح عليه السلام في تقواه، و إلى إبراهيم في حلمه، و إلى موسى في هيبته، و إلى عيسى في عبادته، فلينظر إلى عليّ بن أبي طالب‌)
توضيح: اين احاديث حاکي از آنند که صفات برجسته‌اي که در هر يک از انبياي گذشته به صورت پراکنده بود، همگي يکجا در ائمّه(ع) وجود دارد (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري)

3- أحاديث دالّ بر اينکه أمير المؤمنين صلوات الله عليه، محبوبترينِ مخلوقات نزد خداي متعالند (حديث طير مشويّ)

4-احاديث صحيحه دالّ بر نماز خواندن و اقتداي عيساي مسيح به حضرت مهدي -أرواح مَن سواه فداه.

و صلّی الله علی سیّدنا محمّد وآله الطاهرین.

عیسی(علیه اسلام) اگر درآخر عمرش به عرش رفت..........................قنداقه ی حسین(علیه السلام)شرف عرض اعظم است
صد مرده زنده میشود از اسم یا حسین(علیه السلام)........................ارباب ما معلم عیسی بن مریم(علیهما السلام) است


تمام انبیای الهی به میزان ارادتشون به اهلبیت علیهم السلام درجه گرفتند...
توبه ی حضرت آدم علیه السلام پذیرفته نشد،الا به این که به پنج تن آل عبا علیهم السلام متوسل شدند....
در تفسیر المیزان آمده حضرت ابراهیم علیه السلام با اون عظمتش آخر عمر به مقام امامت رسید و تا اون موقع ظرفیت امام شدن نداشت...

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم..
[=arial]روایت داریم حضرت خضر نبی و حضرت موسی علیهما السلام ضجه زدند در مصیبت امام حسین علیه السلام...
حضرت موسى (علیه السلام ) به حضرت حضر نبى على نبينا وآله و (علیه السلام ) رسيد و بعد از احوال پرسى ، حضرت موسى (علیه السلام ) براى حضرت خضر (علیه السلام ) از فضائل و مناقب آل محمد(صلوات الله علیه و آله ) فرمود و بعد از مصائب و ابتلائات آنها نقل كرد تا به قضيه حسين (علیه السلام) رسيد صداى آنها به ناله و گريه بلند شد..
بحارالانوار، ج 73، 301

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
نه فقط حضرت موسی و خضر علیهما السلام که تمام انبیای الهی یکبار به کربلا رفتند و در مصیبت امام حسین علیه السلام اشک ریختند تا درجه گرفتند..شرح بعضی از این تشرفات در منابع شیعه موجوده،از جمله:
[=arial]در خبر است كه عیسی(علیه السلام) را با حواریون گذر به اراضی كربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند كه طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(علیه السلام) پیش آمد و فرمود:

[=arial]انی لم ادع لكم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (علیه السلام) .

[=arial]نمی گذارم شما درگذرید الا آن كه یزید را كه كشنده حسین(علیه السلام) است لعن كنید.

[=arial]عیسی فرمود: حسین كیست؟
[=arial]قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛ سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است .
[=arial]عیسی (علیه السلام) پرسید: قاتل او كیست؟

[=arial]گفت قاتل او یزید ملعون است كه وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا او را لعن كنند .

[=arial]پس عیسی دست برداشت و لعن كرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از طریق كناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور كردند .
بنده از شاگرد مرحوم بهجت شنیدم که گفتند حضرت عیسی علیه السلام بعد از شنیدن مصیبت های امام حسین علیه السلام از ناراحتی غلطیدند روی خاک های کربلا....

تنهاترین سردار;806167 نوشت:
حسین كیست؟
من كه هر چه بيشتر ايشان را ميشناسم ، بيشتر پي ميبرم كه ايشان را نشناخته ام

تنهاترین سردار;806167 نوشت:
[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
نه فقط حضرت موسی و خضر علیهما السلام که تمام انبیای الهی یکبار به کربلا رفتند و در مصیبت امام حسین علیه السلام اشک ریختند تا درجه گرفتند..شرح بعضی از این تشرفات در منابع شیعه موجوده،از جمله:
[=arial]در خبر است كه عیسی(علیه السلام) را با حواریون گذر به اراضی كربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند كه طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(علیه السلام) پیش آمد و فرمود:

[=arial]انی لم ادع لكم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (علیه السلام) .

[=arial]نمی گذارم شما درگذرید الا آن كه یزید را كه كشنده حسین(علیه السلام) است لعن كنید.

[=arial]عیسی فرمود: حسین كیست؟
[=arial]قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛ سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است .
[=arial]عیسی (علیه السلام) پرسید: قاتل او كیست؟

[=arial]گفت قاتل او یزید ملعون است كه وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا او را لعن كنند .

[=arial]پس عیسی دست برداشت و لعن كرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از طریق كناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور كردند .
بنده از شاگرد مرحوم بهجت شنیدم که گفتند حضرت عیسی علیه السلام بعد از شنیدن مصیبت های امام حسین علیه السلام از ناراحتی غلطیدند روی خاک های کربلا....

از اون حرفا بود ها!
پیامبرایی که آمریکای شمالی مبعوث شدن چطوری رفتن خاک کربلا؟! یا اونا اصلا مقام و درجه نگرفتن؟ مقام و درجه فقط برای پیامبران خاورمیانه بوده پس!!!
این تخیلات از کجا قاطیه دین ما شد من نمیدونم!

[="Navy"]جسارتاً اين چند پست اخير اصلا ربطي به موضوع تاپيک نداره.

در صورت علاقه مند بودن، يه تاپيک جديد ايجاد کنيد.[/]

تنهاترین سردار;806167 نوشت:
به اراضی كربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند

سلام....ببخشید.ایران شیر داشته اشتباه نکنم...ولی کربلا، شیر؟بعید می دونم توی کربلا شیر موجود بوده باشه؟

shsina;806443 نوشت:
از اون حرفا بود ها!
پیامبرایی که آمریکای شمالی مبعوث شدن چطوری رفتن خاک کربلا؟! یا اونا اصلا مقام و درجه نگرفتن؟ مقام و درجه فقط برای پیامبران خاورمیانه بوده پس!!!
این تخیلات از کجا قاطیه دین ما شد من نمیدونم!

[=arial]اگر مغز انسان رو جلوی گنجشک بذارن بخوره ،گنجشک سیر نمیشه...همه چی رو سعی نکنید با مغزتون بفهمید ،اونوقت خدا رو هم یه روزی انکار میفرمایید...
طی عوالم برای انبیا مثل آب خوردن بوده....
گاهی بگید من نمیدونم....
بگید چطوری میشه؟
سوال کنید،نه اینکه یکدفعه بگید وجود ندارد..

پارسا مهر;806523 نوشت:
سلام....ببخشید.ایران شیر داشته اشتباه نکنم...ولی کربلا، شیر؟بعید می دونم توی کربلا شیر موجود بوده باشه؟

در عجبم...
شیر محل زندگی اصلی اش افریقاست،آفریقا به ایران نزدیک تره یا عراق؟؟
این جواب دنیویش بود....
خدایا به ما عقل بده ...نه عقل دنیوی فقط..عقل معنوی و عقل اخروی هم بده..

تنهاترین سردار;806545 نوشت:
[=arial]اگر مغز انسان رو جلوی گنجشک بذارن بخوره ،گنجشک سیر نمیشه...همه چی رو سعی نکنید با مغزتون بفهمید ،اونوقت خدا رو هم یه روزی انکار میفرمایید...
طی عوالم برای انبیا مثل آب خوردن بوده....
گاهی بگید من نمیدونم....
بگید چطوری میشه؟
سوال کنید،نه اینکه یکدفعه بگید وجود ندارد..

بله، تخیلی فکر کنیم همه چیز امکان داره!

اتمچه;804730 نوشت:
حضرت خضر مقامش بالاتر هست یا امام علی (ع) ؟

سلام
مسلم است که مقام حضرت خضر خیلی بالاتر از حضرت علی است . امام علی و امام حسن و امام حسین به گرد پای حضرت خضر هم نمی رسند. هیچ شکی در بالاتر بودن مقام حضرت خضر وجود ندارد .هرکس غیر از این را بگوید خونش حلال است!

مقام حضرت خضر بسیار بالاتر از حضرت علی است به هزار و یک دلیل.
و این هم یکی از آن هزار و یک دلیل :

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد البرقي، عن أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري، عن أبي جعفر الثاني عليه السلام قال أقبل أمير المؤمنين عليه السلام ومعه الحسن بن علي عليه السلام وهو متكئ على يد سليمان فدخل المسجد الحرام فجلس إذ أقبل رجل حسن الهيئة واللباس فسلم على أمير المؤمنين، فرد عليه السلام فجلس، ثم قال: يا أمير المؤمنين أسألك عن ثلاث مسائل إن أخبرتني بهن علمت أن القوم ركبوا من أمرك ما قضى عليهم وأن ليسوا بمأمونين في دنياهم وآخرتهم وإن تكن الأخرى علمت أنك وهم شرع سواء. فقال له أمير المؤمنين عليه السلام سلني عما بدالك، قال: أخبرني عن الرجل إذا نام أين تذهب روحه وعن الرجل كيف يذكر وينسى؟ وعن الرجل كيف يشبه ولده الأعمام والأخوال؟ فالتفت أمير المؤمنين عليه السلام إلى الحسن فقال: يا أبا محمد أجبه، قال: فأجابه الحسن عليه السلام فقال الرجل أشهد أن لا إله إلا الله ولم أزل أشهد بها وأشهد أن محمدا رسول الله ولم أزل أشهد بذلك وأشهد أنك وصي رسول الله صلى الله عليه وآله والقائم بحجته - وأشار إلى أمير المؤمنين - ولم أزل أشهد بها وأشهد أنك وصيه والقائم بحجته - وأشار إلى الحسن عليه السلام - وأشهد أن الحسين بن علي وصي أخيه والقائم بحجته بعده وأشهد على علي بن الحسين أنه القائم بأمر الحسين بعده وأشهد على محمد بن علي أنه القائم بأمر علي بن الحسين وأشهد على جعفر بن محمد بأنه القائم بأمر محمد وأشهد على موسى أنه القائم بأمر جعفر بن محمد وأشهد على علي بن موسى أنه القائم بأمر موسى بن جعفر وأشهد على محمد بن علي أنه القائم بأمر علي ابن موسى وأشهد على علي بن محمد بأنه القائم بأمر محمد بن علي وأشهد على الحسن بن علي بأنه القائم بأمر علي بن محمد وأشهد على رجل من ولد الحسن لا يكنى ولا يسمى حتى يظهر أمره فيملاها عدلا كما ملئت جورا والسلام عليك يا أمير المؤمنين ورحمة الله وبركاته، ثم قام فمضى، فقال أمير المؤمنين: يا أبا محمد اتبعه فانظر أين يقصد فخرج الحسن بن علي عليهما السلام فقال: ما كان إلا أن وضع رجله خارجا من المسجد فما دريت أين أخذ من أرض الله، فرجعت إلى أمير المؤمنين عليه السلام فأعلمته، فقال: يا أبا محمد أتعرفه؟ قلت: الله ورسوله وأمير المؤمنين أعلم، قال: هو الخضر عليه السلام.

وحدثني محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبي هاشم مثله سواء. (الكافي : ج 1 ص 525 ح 1 و2 ، و ایضا در الغيبة للطوسي : ص 154 ح 114 ، كمال الدين : ص 313 ح 1 ، علل الشرائع : ص 96 ح 6 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 35 )

ترجمه ی حدیث: امام جواد عليه السلام فرمودند : امير مؤمنان عليه السلام ، در حالى كه به دست سلمان تكيه داشت و حسن بن على عليه السلام نيز با او بود ، آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست . در اين هنگام ، مردى خوش سيما و خوشپوش آمد و به اميرمؤمنان سلام كرد . ايشان جواب سلامش را داد . او نشست و آن گاه گفت : اى امير مؤمنان! سه پرسش از تو مى كنم كه اگر آنها را پاسخ گفتى ، دانم كه اين جماعت ، در باره تو مرتكب كارى شده اند كه محكوم به نابودى اند و در دنيا و آخرتشان ، در امان نيستند، و اگر پاسخ نگفتى ، دانم كه تو و آنان يكسانيد. امير مؤمنان فرمود: «هر چه مى خواهى ، از من بپرس». او گفت: به من بگو كه وقتى انسان مى خوابد ، روحش كجا مى رود؟ چگونه است كه انسان به ياد مى آورد و فراموش مى كند؟ و چرا فرزند انسان ، شبيه عموها و دايى هايش مى شود؟ امير مؤمنان رو به حسن عليه السلام كرد و فرمود: «اى ابو محمّد! تو پاسخش را بگو». پس چون حسن عليه السلام پاسخ او را داد ، مرد گفت: گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه محمّد ، فرستاده خداست ، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو ـ با اشاره به امير مؤمنان ـ وصىّ پيامبر خدا و بر پا دارنده حجّت او هستى، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو ـ با اشاره به حسن عليه السلام ـ وصىّ برادر او و برپا دارنده حجّت او پس از او هستى. گواهى مى دهم كه حسين بن على ، وصىّ بردارش و بر پا دارنده حجّت او پس از وى است. گواهى مى دهم كه على بن الحسين ، بر پا دارنده امامت حسين پس از اوست. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر امامت على بن الحسين است. گواهى مى دهم كه جعفر بن محمّد ، بر پا دارنده امر امامت محمّد است. گواهى مى دهم كه موسى ، بر پا دارنده امر جعفر بن محمّد است. گواهى مى دهم كه على بن موسى ، برپا دارنده امر موسى بن جعفر است. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر على بن موسى است . گواهى مى دهم كه على بن محمّد ، بر پا دارنده امر محمّد بن على است. گواهى مى دهم كه حسن بن على ، بر پا دارنده امر على بن محمّد است . گواهى مى دهم به [امامت ]مردى از فرزندان حسن ، كه بردن نام و كنيه اش جايز نيست تا آن گاه كه ظهور كند و زمين را ، چنان كه از ستم آكنده شده است ، از عدل و داد پر كند . و سلام و رحمت و بركات خدا ، بر تو ، اى امير مؤمنان! سپس برخاست و رفت . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى ابو، محمّد! دنبال او برو و ببين كجا مى رود» . حسن بن على عليه السلام بيرون رفت و گفت: همين كه پايش را از مسجد بيرون نهاد ، نفهميدم به كدام سوى از زمين خدا رفت. پس نزد امير مؤمنان باز گشتم و ايشان را از اين امر آگاه ساختم. پس فرمود: «اى ابو محمّد! او را شناختى؟». گفتم: خدا و پيامبر او و امير مؤمنان ، بهتر مى دانند. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «او خضر عليه السلام بود».

در این که گفتم مقام حضرت خضر از حضرت علی بالاتر است دیدید که حضرت خضر حضرت علی را آزمایش کرد تا بداند بر حق است یا بر حق نیست.

و در این هم که گفتم حضرت علی و امام حسن و امام حسین به گرد پای حضرت خضر هم نمی رسند دیدید که امام علی امام حسن را به دنبال حضرت خضر فرستاد و او به گرد پای حضرت خضر هم نرسید.

بررسی سند حدیث : این حدیث در کتاب اصول کافی دارای دو سند است که هردو هم صحیح السند هستند ( مرآه العقول ج6 ص203 و 207) برای اینکه حجت را تمام کنم هردو سند را به تفکیک راویان هم بررسی می کنم:

سند اول :

عده من اصحابنا: عده اصحابی که شیخ کلینی با واسطه آنها از احمد بن محمد برقی نقل می کند شامل چهار نفر هستند : عليّ بن إبراهيم محمّد بن عبد اللّه بن أذينة أحمد بن عبد اللّه بن أميّة و عليّ بن الحسين السعدآبادي . که حداقل دو نفر آنها یعنی علی بن ابراهیم ( رجال نجاشی ص260) و علی بن حسین سعد آبادی (رجال طوسی ص433) را می دانیم که ثقه هستند بنابراین عده اصحابنا در اینجا ثقه محسوب می شود.

احمد بن محمد ابی عبدالله برقی : او هم ثقه است. ( رجال نجاشی ص76_رجال ابن غضایری ص29_فهرست طوسی ص62)

ابوهاشم داود بن قاسم جعفری : او نیز ثقه و جلیل القدر است. ( رجال نجاشی ص 156 _ رجال طوسی ص399)

ابو جعفرثانی هم که همان امام جواد است.

سند دوم:

محمد بن یحیی: ثقه و جلیل القدر است. (رجال نجاشی ص 353)

محمد بن الحسن الصفار: همچنین او هم امامی و ثقه است. ( رجال نجاشی ص354)

احمد بن محمد ابی عبدالله برقی: توثیق او در سند اول آورده شد.

ابوهاشم جعفری: توثیق او هم در سند اول آورده شد.

[="Navy"]

عصران;810754 نوشت:
در این که گفتم مقام حضرت خضر از حضرت علی بالاتر است دیدید که حضرت خضر حضرت علی را آزمایش کرد تا بداند بر حق است یا بر حق نیست.

و در این هم که گفتم حضرت علی و امام حسن و امام حسین به گرد پای حضرت خضر هم نمی رسند دیدید که امام علی امام حسن را به دنبال حضرت خضر فرستاد و او به گرد پای حضرت خضر هم نرسید.


با سلام

بنده منظورتان را متوجه نشدم که در صدد چه چيزي بوديد.[/]

Hadi99g;811335 نوشت:
با سلام

بنده منظورتان را متوجه نشدم که در صدد چه چيزي بوديد.

سلام
از نظر ظاهری که روشن است : اثبات برتری حضرت خضر بر حضرت علی
اما از نظر باطنی چون درباره ی اعمال حضرت خضر بود حق می دهم متوجه منظورم نشوید زیرا حضرت موسی هم سر از کار های حضرت خضر در نمی آورد!

حالا که این تاپیک بالا آمد بد نیست دلیل دیگری نیز بر برتری حضرت خضر اقامه کنم.
گفتم که هزار و یک دلیل برای این برتری وجود دارد و این دومین دلیل:

حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي العمري السمرقندي رضي الله عنه قال: حدثنا جعفربن محمدبن مسعود، عن أبيه محمدبن مسعود، عن جعفربن أحمد، عن الحسن بن على بن فضال قال: سمعت؟ أباالحسن علي بن موسي الرضا عليهما السلام قول: إن الخضر عليه السلام شرب من ماء الحياة فهوحي لايموت حتي ينفخ في الصور، وأنه ليأتينا فيسلم فنسمع صوته ولانري شخصه، وإنه ليحضر حيث ماذكر، فمن ذكره منكم فليسلم عليه، وإنه ليحضر الموسم كل سنة فيقضي جميع المناسك، ويقف بعرفة فيؤمن على دعاء المؤمنين، وسيؤنس الله به وحشة قائمنابه في غيبته ويصل به وحدته . ( کمال الدین ص390)
ترجمه: امام رضا عليه السلام فرمودند : خضر از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و تا روزى كه در صور دميده شود نمى ميرد. او نزد ما مى آيد و سلام مى كند و ما صدايش را مى شنويم امّا خودش را نمى بينيم. هر جا اسمش برده شود، حاضر مى شود. بنا بر اين، هر يك از شما نام او را برد، به وى سلام دهد. هر سال در موسم حج حاضر مى شود و تمام مناسك را به جا مى آورد و در عرفه مى ايستد و براى دعاى مؤمنان آمين مى گويد. و خداوند او را انيس تنهايى قائم ما، در زمان غيبتش قرار خواهد داد و به وسيله او، وى را از تنهايى به در آورد.

مقام حضرت خضر به قدری بالا است که حتی اهل بیت هم به راحتی نمی توانند او را ببینند.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

اتمچه;804730 نوشت:
سلام

به نص آیه 33 سوره احزاب (آیه تطهیر) و آیه 61 سوره مبارکه آل عمران (آیه مباهله) و آیه 32 سوره فاطر نه تنها امیر المومنین سلام الله علیه بلکه 13

معصوم همگی از همه انبیا علیهم السلام جز پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم افضل هستند

http://www.askdin.com/showthread.php?t=42536

ترجمه حدیث بهمراه تکه هایی از عربی آن این است :
در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که آثار ارتحال بر آن حضرت ظاهر شد در اثر ضربت شمشیر زهر آلود که اشقى الاولین و الاخرین بر فرق سر مبارکش وارد آورده بود، به فرزندش امام حسین (ع ) فرمود: شیعیانى که بر در خانه اجتماع نموده اند اجازه دهید بیایند مرا ببینند، وقتى آمدند اطراف بستر را گرفتند و آهسته به حال آن حضرت گریه مى نمودند.

حضرت با کمال ضعف فرمودند: سلونى قبل ان تفقدونى ولکن خففوا مسآئلکم .
((سئوال کنید از من هر چه مى خواهید قبل از آن که مرا نیابید و لکن سئوال هاى خود را سبک و مختصر کنید)).
اصحاب هر یک سئوالى مى نمودند و جواب هایى مى شنیدند.
از جمله سئول کنندگان صعصعة بن صوحان بود که از رجال بزرگ شیعه
و از خطباى معروف کوفه و از راویان عظیم الشاءن است که علاوه بر علماى شیعه بزرگ از علماء اهل سنت حتى صاحبان صحاح روایت هاى او را از على (ع ) و ابن عباس نقل نموده اند.

صعصعه که مورد توثیق همه است و مردى عالم و فاضل که از اصحاب على (ع ) بوده به حضرت عرض کرد: ((اخبرنى انت افضل ام آدم ؟))
مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم ابوالبشر(ع )؟
حضرت فرمودند: تزکیة المرء لنفسه قبیح ،قبیح است که مرد از خود تعریف و تزکیه نماید و لکن از باب ((و اما بنعمة ربک فحدث )) مى گویم ((انا افضل
من آدم )) من از آدم افضل هستم .

عرض کرد: ((ولم ذلک یا امیرالمؤ منین )) به چه دلیل افضل از آدم هستى ؟
حضرت بیاناتى فرمود که خلاصه اش این است که براى آدم (ع ) همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود، فقط از یک درخت گندم منع گردید و او راضى نشد و از آن درخت نهى شده خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد.
ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمى دانستم از گندم نخوردم .

کنایه از آن که کرامت و فضیلت شخص در نزد خدا به زهد و ورع و تقوى است هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است ، قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر و منتهاى زهد این است که از حلال غیر منهى اجتناب نماید.

عرض کرد: ((انت افضل ام نوح ؟)) شما افضل هستید یا نوح (ع )؟
فرمود: ((قال انا افضل من نوح )) من از نوح برتر هستم .
عرض کرد: ((لم ذلک )) چرا افضل هستید از نوح ؟
فرمود: نوح قوم خود را به سوى خدا دعوت کرد، آنها اطاعت نکردند به علاوه اذیب و آزار بسیار به آن بزرگوار نمودند تا درباره آنها نفرین کرد،
((رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا))
اما من بعد از خاتم الانبیاء (ص ) با آن همه صدمات و اذیت هاى بسیار فراوانى که از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملا صبر نمودم (چنانچه در ضمن خطبه معروف شقشقیه فرمود: ((صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى ))صبر نمودم در حالى که در چشم من خاشاک و در گلویم من استخوان بود.
کنایه از اینکه نزدیک ترین مردم خدا کسى است که صبرش بر بلا بیشتر باشد.

عرض کرد: ((انت افضل ام ابراهیم
؟)) شما افضل هستید یا ابراهیم (ع )؟

فرمود: ((قال : انا افضل من ابراهیم )) من افضل از ابراهیم هستم .
ابراهیم عرض کرد: ((رب ارنى کیف تحیى الموتى قال : اولم تؤ من قال بلى ولکن لیطمئن قلبى الایة ))
ولى ایمان به جایى رسیده که گفتم : ((لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا))
اگر پرده ها بالا رود و کشف حجب گردد یقین من زیاد نخواهد شد.

کنایه از آن که علو درجه شخص به مقام یقین او مى باشد که واجد مقام حق الیقین شود.

عرض کرد،
((انت افضل ام موسى ؟)) شما
افضل هستید یا موسى (ع )؟

فرمود: ((قال : انا افضل من موسى )) من افضل هستم .
عرض کرد: به چه دلیل شما افضل از موسى هستید؟
فرمود: وقتى خداوند موسى را ماءمور به دعوت فرعون کرد که او
به مصر برود، عرض کرد: ((قال رب انى قتلت منهم نفسا
فاخاف ان یقتلون . واخى هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى ردا یصدقنى اخاف ان یکذبون .))

موسى گفت : اى خدا من از فرعونیان یک نفر را کشته ام و مى ترسم که (به خون خواهى و کینه دیرینه ) مرا به قتل برسانند، و با این حال اگر از رسالت ناگزیرم هارون را نیز که ناطقه اش فصیح تر از من است با من شریک
در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق کند که مى ترسم این فرعونیان سخت تکذیب رسالتم کنند.

اما من وقتى رسول اکرم (ص ) از جانب خدا ماءمورم کرد که بروم در مکه معظمه بالاى بام کعبه آیات اول سوره برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم . با آن که کمتر کسى بود که برادر یا پدر یا عمو یا دایى یا یکى از اقارب و خویشانش به دست من کشته نشده باشند مع ذلک ابدا نترسیدم ، اطاعت نموده تنها رفتم ماءموریت خود را انجام دادم آیات سوره برائت را برخواندم و مراجعت نمودم .
کنایه از آن که فضیلت شخص با توکل به خداست هر کس توکلش بیشتر است فضیلتش بالاتر مى باشد موسى (ع ) به برادرش اتکاء و اعتماد نمود ولى امیرالمؤ منین (ع ) توکل کامل به خدا و اعتماد به کرم و لطف عمیم ذات ذوالجلال حق نمود.

((قال : انت افضل ام عیسى ؟ قال انا افضل من عیسى قال لم ذلک )).
عرض کرد: شما افضل هستید یا عیسى (ع )؟
فرمود: من افضل از عیسى هستم .
عرض کرد: چرا شما برتر هستید؟
فرمود: پس از آن مریم (س ) به واسطه دمیدن جبرییل در گریبان
او، به قدرت خدا حامله شد همین که موقع وضع حمل رسید وحى شد به مریم که :
اخرجى عن البیت فاءن هذه بیت العبادة لابیت الولادة .
از خانه بیت المقدس بیرون شو زیرا که این خانه محل عبادت است ، نه زایشگاه و محل ولادت و زاییدن فلذا از بیت المقدس رفت در میان صحرا پاى نخله خشکیده عیسى به دنیا آمد.
اما من وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زاییدن گرفت در حالتى که وسط
مسجدالحرام بود به مستجار کعبه متمسک گردیده و عرض کرد: الهى به حق این خانه و به حق آن کسى که این خانه بنا کرده درد زاییدن را بر من آسان گردان . همان ساعت دیوار خانه شکافته شد، مادرم فاطمه را با نداى غیبى ، دعوت به داخل خانه نمودند که : ((یا فاطمة ادخلى البیت ))

فاطمه ، مادرم وارد شد و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم .
این قضیه اشاره دارد به آن که مرتبه اول شرف مرد به حسب و نسب طاهریت
مولد است هر که روح و نفس و جسد او پاکیزه باشد او افضل است .

(از این امر پروردگار به فاطمه بنت اسد در دخول کعبه معظمه و نهى از مریم (س ) از وضع حمل در بیت المقدس با توجه به شرافت مکه معظمه بر بیت المقدس شرافت فاطمه (س ) بر مریم و شرافت على (ع ) بر عیسى (ع ) معلوم مى شود

این روایت معتبر است چون :
اولا در کتب شیعه و سنی به آن اشاره شده است
ثانیا در در روايات زيادي به اين مسأله اشاره شده است كه نبي اكرم(ص) افضل از جميع مخلوقات است و بعد از آن حضرت علي(ع) افضل از همه است.

class: cms_table width: 100%

[/TD]
[TD]

باسمه تقدّست أسماؤه

با سلام

عصران;810754 نوشت:
مسلم است که مقام حضرت خضر خیلی بالاتر از حضرت علی است .

ادلّه افضليّت ائمّه عليهم السلام بر انبياي گذشته، در پست​هاي قبلي بر اساس آيات محکمه و سنّت متواتره ارائه شد؛

مسلّم بودن اين مطلب، از کجاست؟! از قرآن يا سنّت قطعي؟

عصران;810754 نوشت:
در این که گفتم مقام حضرت خضر از حضرت علی بالاتر است دیدید که حضرت خضر حضرت علی را آزمایش کرد تا بداند بر حق است یا بر حق نیست.

با سلام،

توجّه به سند روايات، هميشه لازم است ولي کافي نيست،

شما به دلالت روايت توجّه کافي نداشته​ايد؛

آزمايش کردن يک فرد توسط فردي ديگر آيا دليل بر افضليّت آزمايش کننده است؟

الآن من شما را آزمايش کنم ببينم سطح معلوماتتان چقدر است آيا دليل بر افضليّت من است؟!

عصران;810754 نوشت:
و در این هم که گفتم حضرت علی و امام حسن و امام حسین به گرد پای حضرت خضر هم نمی رسند دیدید که امام علی امام حسن را به دنبال حضرت خضر فرستاد و او به گرد پای حضرت خضر هم نرسید.

اين مطلب دلالتي بر مدّعا ندارد؛

احتمال دارد امير المؤمنين عليه السلام براي تفهيم امر به اطرافيان، اقدام به چنين کاري کرده باشند. نه اينکه از موضوع بي​خبر بوده​اند.

لذا خودشان در پايان به حقيقت امر اشاره فرمود که: « هو الخضر (ع) »

حسنين عليهما السلام هم به جهت امتثال امر پدر بزرگوارشان بر آمدند و اين امر دلالتي بر مدّعاي شما ندارد.

در کل، اين قضيه براي اثبات حقّانيّت اهل بيت عليهم السلام از سوي جناب خضر (ع) بوده است؛ چيز ديگري را اثبات نمي​کند.

گذشته از همه اينها، اين مطلب يک مطلب اعتقادي است و با أخبار آحاد قابل اثبات نيست؛

عصران;811658 نوشت:
بد نیست دلیل دیگری نیز بر برتری حضرت خضر اقامه کنم....

اين هم صرفا يک خبر واحد ديگر است که باز هم دلالتش بر مدّعا مخدوش است؛

و چه بسا دليل بر افضليّت ائمّه(ع) بر جناب خضر(ع) باشد!

چون مستفاد از آن اينست که جناب خضر(ع) به محضر ائمّه مي​آيد و به ايشان سلام مي​کند؛

اين مطلب مي​تواند مشعر به افضليّت ائمّه(ع) باشد.

و امّا ديده نشدنش توسّط ائمّه(ع) دليلي بر افضليّت محسوب نمي​شود.

خلاصه کلام :

دلالت روايات مذکور بر مدّعا ، ناتمام است؛

ضمناً نهايت چيزي که از احبار آحاد ممکن است حاصل شود، ظنّ است و اين ظن در مورد فروع دين و احکام عملي حجّت است نه در اعتقادات.

لذا با توجّه به مطالبي که در پست​هاي قبلي بر اساس آيات محکمه و سنّت متواتره در مقام اثبات افضليّت ائمّه عليهم السلام بر انبياي گذشته،

توسط حقير و کارشناس مربوط ارائه شد، تلاش حضرتعالي در جهت اثبات خلاف آن، تلاشي مذبوحانه خواهد بود.

و الله الهادي إلی سواء السبيل.

[="Navy"]سؤال : با توجّه به اينکه حضرت خضر (ع) مطالبي را به حضرت موسی (ع) تعليم کرد آيا او از حضرت موسی(ع) افضل مي​باشد؟[/]

اثبات افضلیت امام علی علیه السلام بر سایر پیامبران قبلی با آیه قرآن

آیه مباهله:61 آل عمران

فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبينَ

پس هر كه با تو، بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده است، درباره او (عيسى) به ستيز و محاجّه برخيزد (و از قبول حقّ شانه خالى كند) بگو:بيائيد پسرانمان وپسرانتان وزنانمان وزنانتان وخودمان را (كسى كه به منزله خودمان است) وخودتان را بخوانيم، سپس (به درگاه خدا) مباهله و زارى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

تمام علمای شیعه و سنی اجماع دارند که در این آیه منظور از
ابناء :امام حسن ع و امام حسین ع
نساءنا: حضرت زهرا س
انفسنا: امام علی ع
می باشد و در این مسئله اختلاف نظری ندارند مگر برخی از وهابیون که آنها حساب نیستند و عنادشان با اهل بیت مشخص است

وقتی در این آیه از امام علی علیه السلام تعبیر به نفس پیامبرشده و مشخص است که نفس پیامبر کسی غیر از پیامبر است (امام علی ع) و مساوی خود پیامبر است پس همان طور که پیامبر اکرم بر سایر پیامبران افضلیت دارد امام علی علیه السلام هم بر سایر پیامبران پیشین افضلیت و برتری دارد چون نفس پیامبر مساوی پیامبر ص است

رهگذر آسمان;811668 نوشت:
سلام
بذارین ببینم درست متوجه شدم؟
شما فرمودین اگه کسی در مورد مقام حضرت خضر صحبت کنه و در نقد حرفای شما بگه که
مقام امیرالمونین بالاتره
به دست حضرت خضر کشته میشه اونم با در نظر گرفتن تمام حکمت های پس از مرگ
درسته؟؟؟؟

رهگذر آسمان;811668 نوشت:
یا مقام حضرت خضر بالاتره
که نیازی نیست با کشت و کشتار ثابتش کنن
فکر کن مثلا یه آدم عاقل و بالغ بیاد به یه مورچه بگه اگه قبول نکنی که من بزرگترم میکشمت
درسته مورچهه میمیره ولی عظمت خود آدم بیشتر میره زیر سوال

سلام
نه اشتباه متوجه شدید. این طوری دیگر نیست که اگر بگوییم مقام حضرت خضر پایین تر است عصبانی و ناراحت بشود و بعد بیاید کسی که چنین گفته را بکشد. بلکه به خاطر این است که درک مقام حضرت خضر نیازمند ورود و دانستن اسراری است که هر کسی تحمل دانستن و حفظ آن را ندارد و حتی حضرت موسی تحمل آن را نداشت. بنابراین وقتی چیزی که ظرفیت آن را ندارید به شما داده شود ممکن است حتی باعث از دست دان جانتان بشود: هر که را اسرار حق آموختند/ مهر بستند و دهانش دوختند.

رهگذر آسمان;811668 نوشت:
چه پیامبر خشنی .....
نمیدونم چرا اینهمه خشونت از طرف نبی خدا تو مغزم نمیره

کارهای حضرت خضر را نباید از ظاهرشان قضاوت کرد و چه بسا پس آنها حکمت و اسراری نهفته باشد. حق می دهم که در مغزتان نرود زیرا حضرت موسی هم وقتی حضرت خضر پسر نوجوانی را کشت به او اعتراض کرد که چرا یک شخص بی گناه را کشته است. حضرت موسی که پیامبر بود چنین کرد شما که دیگر جای خود دارید.

رهگذر آسمان;811668 نوشت:
اگرم پست شمارو مثال زدم دلیلش همون خشونتیه که گفتم

خشونت دیگر چیست؟ مرگ شتری است که دم هر خانه ای می خوابد . بالاخره که می میرید پس چه سعادتی از این بالاتر که به دست حضرت خضر کشته بشوید و قبل از مرگ به دیدار حضرت خضر نایل بشوید. خیلی دلتان هم بخواهد.

Hadi99g;811335 نوشت:
ادلّه افضليّت ائمّه عليهم السلام بر انبياي گذشته، در پست​هاي قبلي بر اساس آيات محکمه و سنّت متواتره ارائه شد؛

سلام
من که در پست های قبلی دلیل درست و حسابی ندیدم.

Hadi99g;813088 نوشت:
بر اساس آيات محکمه

من که نصی به عنوان دلیل ندیدم. آنچه که به عنوان دلیل بیان کردید تنها برداشت و تفسیری از آیات قرآن بود .ممکن است آیات از محکمات هم باشند اما تحریف معنوی دیگر محکم و متشابه سرش نمی شود. اگر این گونه باشد من هم می توانم بگویم که به نص آیات 60 تا 82 سوره کهف مقام حضرت خضر از تمام عالم برتر است!

Hadi99g;813088 نوشت:
و سنّت متواتره

منظورتان از سنت متواتره همان حدیث ضعیف و سخیف (( لولا فاطمه )) یا احادیث دانستن تمام اسم اعظم و احادیث دیگر امثال اینها است؟
پس به عنوان جواب آنها این را علی الحساب داشته باشید:

حدثنا أبو محمد جعفر بن علي بن أحمد الفقيه القمي، ثم الإيلاقي رضي الله عنه، قال: حدثني أبو سعيد عبدان بن الفضل، قال: حدثني أبو الحسن محمد بن يعقوب بن محمد بن يوسف بن جعفر بن إبراهيم بن محمد بن علي بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب بمدينة خجندة، قال: حدثني أبو بكر محمد بن أحمد بن شجاع الفرغاني، قال: حدثني أبو الحسن محمد بن حماد العنبري بمصر، قال: حدثني إسماعيل بن عبد الجليل البرقي، عن أبي البختري وهب بن وهب القرشي، عن أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي الباقر عليهم السلام قال حدثني أبي، عن أبيه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام : رَأَيتُ الخِضرَ عليه السلام فِي المَنامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَيلَةٍ ، فَقُلتُ لَهُ : عَلِّمني شَيئا أُنصَرُ بِهِ عَلَى الأَعداءِ . فَقالَ : قُل : «يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إِلَا هُوَ» ، فَلَمّا أَصبَحتُ قَصَصتُها عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لي : يا عَلِيُّ عُلِّمتَ الاِسمَ الأَعظَمَ . فَكانَ عَلى لِساني يَومَ بَدرٍ . وإِنَّ أَميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قَرَأَ : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ : يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إِلّا هُوَ ، اغفِر لي وَانصُرني عَلَى القَومِ الكافِرينَ . وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ ذلِكَ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يُطارِدُ ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، ما هذِهِ الكِناياتُ ؟ قالَ : اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ ، وعِمادُ التَّوحيدِ للّهِِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ ، ثُمَّ قَرَأَ : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» ، وآخِرَ الحَشرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلّى أَربَع رَكعاتٍ قَبلَ الزَّوالِ. ( التوحید صدوق ص88و89 __ مجمع البیان ج10 ص486)

ترجمه: على عليه السلام فرمود : يك شب قبل از بدر ، خضر عليه السلام را در خواب ديدم . به او گفتم : چيزى به من بياموز كه به واسطه آن بر دشمنان، نصرت داده شوم . گفت : بگو : اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! صبح كه شد، خوابم را براى پيامبر خدا تعريف كردم . فرمود : اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است . پس در جنگ بدر ، اين جمله پيوسته بر زبانم بود» . امير مؤمنان ، «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را خواند و چون تمامش كرد ، فرمود : «اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! مرا بيامرز و بر اين جماعت كافر ، نصرتم بخش» . در جنگ صفّين نيز ، در حالى كه دشمن را تعقيب مى كرد ، همين جمله را مى گفت . عمّار بن ياسر به امام عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان! اين اشارات و كنايات چيست؟ فرمود : «اسم اعظم خدا ، و ستون توحيد خداوند ، جمله لا إله إلّا هو است» . سپس آيه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» و آخر سوره حشر را خواند . آن گاه ، پياده شد و چهار ركعت قبل از زوال (ظهر) را خواند.

این حدیث به دلیل بودن ابو البختری در سند آن ضعیف است. این را جواب احادیث غیر معتبری که بر افضلیت حضرت علی قبلا آورده شده یا بعدا آورده خواهد شد در نظر بگیرید و چیزی هم که عوض دارد گله ندارد.
یا مثلا آمده اید استناد کرده اید به حدیث مضطرب ((طیر مشوی)) . آن هم درست آن بخش مضطرب آن را دلیل مدعایتان گرفته اید.
بله در بعضی از طرق و نقل ها این گونه نقل شده که : (( احب الخلق الیک)) یا (( احب اهل الارض )) یا موارد مشابه آن که مقتضای مقصود شماست اما حالا ببین که در دیگر نقل ها به عنوان نمونه چگونه آن قسمت نقل شده است:

فی حدیث احمد بن عثمان اسناده الی ابن عباس : اللهم ائتني برجل يحبه الله ورسوله ( تاریخ دمشق ابن عساکر ج42 ص246)
و فی حدیث ابن فضيل عن مسلم الملائي عن أنس : اللهم ائتني بمن تحبه ( تاریخ دمشق ج 42 ص 256)
و فی حدیث محمد بن سلیم عن انس : اللهم أدخل علي من تحبه وأحبه ( تاریخ دمشق ج42 ص 253)
و فی حدیث موسى بن سعد عن الحسن عن أنس : اللهم ائتني برجل يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله ( تاریخ دمشق ج42 ص 249)
و فی حدیث عبد الله القشيري عن انس : اللهم ائتنا بمن تحبه ويحبك ويحب نبيك ( کنز العمال ج13 ص 167 رقم 36508)
و فی حدیث علىّ بن مسهر، عن مسلم أبى عبد الله، عن أنس : اللهم أدخل علىَّ من تحبه وأحبه ( تنبیه الهاجد ج1 ص 293 رقم 239)
و فی حدیث عِيسَى بْنُ الْمُسَاوِرِ الْجَوْهَرِيُّ اسناده الی انس :" اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ أَوْ: بِمَنْ تُحِبُّهُ " الشَّكُّ مِنْ عِيسَى. ( شرح مذاهب اهل السنه لابن الشاهین ص 160)
و فی محمد بن يونس عن أنس : اللهم أدخل علي من تحبه وأحبه ( مناقب ابن مغازلی ص 227)
و فی حدیث جابر بن عبدالله انصاری : اللهم سق الینا رجلا رابعا محبا لک و لرسولک تحبه ( تاریخ دمشق ج42 ص 245)

حالا دیگر بگذریم از اضطرابهای دیگری که این روایت دارد مثلا یک جا گفته جوجه و مرغ بوده یک جا گفته کبک بوده یک جا گفته یک مرغ بوده یک جا گفته دو تا بوده و یک جا گفته چند تا بوده است یا یک جا گفته ام سلمه همسر پیامبر آن را هدیه کرده یک جای دیگر گفته ام سلیم مادر انس هدیه کرده یک جا هم گفته است که ام ایمن هدیه کرده است و قس علیهذا.
بنابراین بر عین لفظ یک حدیث مضطرب به عنوان دلیل نمی توان تکیه کرد. بر فرض هم که درست بگیریم این معنی را می دهد که مقام حضرت علی از پیامبر اسلام هم بالاتر است.

یا مثلا گفته اید نماز خواندن حضرت عیسی پست سر قائم دلیل بر افضلیت ائمه بر تمام پیامبران است!
جالب است بدانید جناب میلانی که کتاب (( تفضیل ائمه بر انبیا)) را نوشته و این دلیل را هم آورده و شما هم احتمالا این دلایلتان را از او اقتباس کردید در جای دیگری گفته بر فرض که ابوبکر در زمان وفات پیامبر امام جماعت شده باشد دلیل بر افضلیت او نمی شود. یک بام و دو هوا را می بینید یک جا امام جماعت شدن دلیل بر افضلیت است و در جای دیگر نیست!
چگونه اقتدای حضرت عیسی بر قائم دلیل بر افضلیت قائم می شود؟ اگر اینگونه باشد قرآن بعد از اینکه ذکر 15 پیامبر را در سوره انعام می آورد در آیه 90 سوره انعام به پیامبر اسلام دستور می دهد که (( فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ)) (پس به هدايت آنها اقتدا کن) . پس در اینجا هم اقتدای پیامبر اسلام به پیامبران پیشین دلیل بر افضلیت آنها بر پیامبر اسلام است.
حالا بر فرض هم که نماز خواندن حضرت عیسی پشت سر قائم دلیل بر افضلیتش باشد. این چه ربطی حضرت خضر دارد. اتفاقا حضرت خضر از جمله کسانی که همراه قائم ظهور می کند دانسته شده ولی حرفی از اینکه او پشت سر قائم نماز می خواند زده نشده است.

باقی دلایلی که آوردید هم همین وضعیت را دارند.

Hadi99g;813088 نوشت:
مسلّم بودن اين مطلب، از کجاست؟! از قرآن يا سنّت قطعي؟

همانطور که قبلا گفتم این مسلم بودن به هزار و یک دلیل است که ریشه در قرآن و روایات هم دارند.
مسلم بودن از اینجاست که شما حضرت علی را یک حکم ساده ی طهارت را هم نمی دانست و خجالت می کشید آن را از پیغمبر بپرسد مقداد را واسطه کرد تا این کار را برایش بکند ( تهذیب الاحکام ج1 ص 17) با حضرت خضر که موسی کلیم الله هم در مقابلش کم آورد مقایسه می کنید.

شما به جای اینکه برتری حضرت علی بر حضرت خضر را به صورت اخص ثابت کنید رفته اید سراغ اینکه برتری حضرت علی را بر تمام پیامبران را به صورت اعم ثابت کنید پس من هم به شیوه خودتان جوابتان را می دهم:

قرآن به پیامبر اسلام می گوید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ ( فصلت:6)
همانطور که می بینید قرآن وجه تفاوت و برتری پیامبر را بر بشریت در وحی معرفی می کند . حضرت علی که بشری مثل ماست و وحی هم بر او نمی شود بنابراین فضیلت انبیا بر حضرت علی در بی بهره بودن آن حضرت از وحی است.
ممکن است بگویید این وحی که چیز خاصی نیست ولی قرآن می گوید اتفاقا خیلی خوب هم هست: وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ( اعراف : 203)
ترجمه: و هنگامی که آیه ای برای آنان نیاوری می گویند چرا خودت آن را برنگزیدی؟ بگو من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه ی هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند.

و اما این هم روایاتی دال بر پایین تر بودن مقام امامان شیعه نسبت به پیامبران:

الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ في وصفِ الأنبياءِ عليهم السلام ـ: اِستَودَعَهُم في أفضَلِ مُستَودَعٍ ، و أقَرَّهُم في خَيرِ مُستَقَرٍّ ( نهج البلاغه خطبه94)

ترجمه: امام على عليه السلام ـ در وصف پيامبران عليهم السلام ـفرمود : خداوند پيامبران را در برترين امانتگاه به وديعه سپرد و در بهترين قرارگاه جايشان داد.

لإمام عليّ عليه السلام : وَاصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [أي آدَمَ عليه السلام ] أنبِياءَ ، أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم ، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم . ( نهج البلاغه خطبه 1)

ترجمه: امام على عليه السلام : خداوند سبحان، از ميان فرزندان او (آدم عليه السلام ) پيامبران را برگزيد و از آنان بر وحى ، پيمان گرفت و امانت تبليغ رسالت را به آنان سپرد .

عن علی (ع) عن رسول الله(ص): ألا يا ملائكتي وسكان جنتي باركوا علي بن أبى طالب حبيب محمد وفاطمة بنت محمد فقد باركت عليهما ألا انى زوجت احب النساء إلى من احب الرجال الي بعد النبيين والمرسلين ( امالی صدوق مجلس 83 __ روضه الواعظین ص 145__بحار الانوار ج43 ص103__عیون الاخبار الرضا ج2 ص201__ تفسیر فرات کوفی ص 414)

ترجمه : امام علی علیه السلام ( ضمن نقل ماجرای ازدواجشان با حضرت فاطمه) از پیامبر اسلام نقل کردند که فرمود: آگاه باشید اي فرشتگان و ساکنان بهشت من! به علی بن ابی طالب محبوب محمد (ص) و به فاطمه دختر محمد (ص) شادباش بگویید که من بر آن دو برکت دادم. همانا من محبوبترین زن و مرد را بعد از پیامبران و رسولان به ازدواج یک دیگر درآوردم.

این روایت چهار سند دارد و بنابراین طبق قاعده استفاضه معتبر محسوب شده و نیازی به بررسی سندی ندارد. و این هم اثبات مستفیض بودن روایت:

ابن الوليد ، عن الصفار ، عن سلمة بن الخطاب ، عن إبراهيم ابن مقاتل ، عن حامد بن محمد ، عن عمربن هارون ، عن الصادق ، عن آبائه عن علي علیه السلام

محمد بن علي بن الشاة ، عن أحمد بن المظفر ، عن محمد بن زكريا ، عن مهدي بن سابق ، عن الرضا ، عن آبائه ، عن علي علیه السلام

الدقاق ، عن ابن زكريا القطان ، عن ابن حبيب ، عن أحمد بن الحارث عن أبي معاوية ، عن الاعمش ، عن الصادق ، عن آبائه ، عن علي علیه السلام

عقبة بن مكرم الضبي ، عن محمد بن علي بن عمرو ، عن عمرو بن عبدالله بن هارون الطوسي ، عن أحمد بن عبدالله الشيباني ، عن محمد بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن علی علیه السلام

و اما حدیث بعدی:
الحسن بن علي بن بزيع معنعنا عن أصبغ بن نباته قال لي علي ابن أبي طالب عليه السلام: إني اريد أن أذكر حديثا، قلت: فما يمنعك يا أمير المؤمنين أن تذكره ؟ فقال: ما قلت هذا إلا وأنا اريد أن أذكره، ثم قال عليه السلام: إذا جمع الله الاولين والآخرين كان أفضلهم سبعة منا بني عبد المطلب، الانبياء أكرم الخلق، ونبينا أفضل الانبياء عليهم الصلاة والسلام، ثم الاوصياء أفضل الامم بعد الانبياء، ووصيه أفضل الاوصياء، ثم الشهداء أفضل الامم بعد الاوصياء . ( تفسیر فرات کوفی ص 113)

عربی روایت واضح است و از نظر من نیازی به ترجمه ندارد . دوباره این نکته که تذکر بدهم که روایاتی که اعتبار بالایی ندارند مثل همین روایت که معنعن نقل شده را می توان جواب روایات غیر معتبری که بر افضلیت حضرت علی آورده شده یا خواهد شد در نظر گرفت و چیزی هم که عوض دارد گله ندارد.

و در این روایت هم امام رضا به پایین تر بودن مقامشان نسبت به پیامبران برای قبول ولایتعهدی احتجاج کرده اند. ( البته یک اشتباهی که در این روایت وجود دارد این است که بین عزیز مصر و ملک مصر خلط شده است).

المظفر العلوي، عن ابن العياشي، عن أبيه، عن محمد بن نصير، عن الحسن بن موسى قال: روى أصحابنا عن الرضا عليه السلام أنه قال له رجل: أصلحك الله كيف صرت إلى ما صرت إليه من المأمون ؟ - وكأنه أنكر ذلك عليه - فقال له أبو الحسن الرضا عليه السلام: يا هذا أيهما أفضل: النبي أو الوصي ؟ قال: لا بل النبي . قال: فأيهما أفضل: مسلم أو مشرك ؟ قال: لا بل مسلم، قال: فإن العزيز عزيز مصر كان مشركا وكان يوسف عليه السلام نبيا، وإن المأمون مسلما وأنا وصي، ويوسف سأل العزيز أن يوليه حين قال: " اجعلني على خزائن الارض إني حفيظ عليم " وأنا اجبرت على ذلك. ( عیون الاخبار الرضا ج1 ص150__ تفسیر عیاشی ج2 ص180)

ترجمه: حسن بن موسی نقل کرده است که گفت: اصحاب ما از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده اند که شخصی به آن حضرت گفت: خداوند کارت را راست بیاورد، چگونه شما این امر (ولایت عهد) را پذیرفته و خود را به کنار مأمون رساندید؟!- انگار این عمل را بر حضرت خورده می گرفت و خوش نمی داشت آن را- حضرت باو فرمود: اي مرد! بگو بدانم آیا وصیّ بالاتر است یا نبیّ و پیامبر؟ مرد گفت: البته پیامبر، حضرت پرسید: مسلمان بالاتر است یا مشرك؟ مرد بپاسخ گفت: البتّه مسلمان، امام فرمود: بدرستی که عزیز- یعنی عزیز مصر- مشرك بود و یوسف پیغمبر بود، و اکنون مأمون مسلمان است، و من نیز وصیّ هستم نه پیغمبر، و یوسف از عزیز خواست که او را امیر غلّه کند. آنجا که گفت: اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ- الآیۀ (مرا امیر و رئیس کشاورزي کن، زیرا که من نیکو از آن مراقبت میکنم و راه افزایش محصول را میدانم و آنچه را که هست حافظم و هر زبانی را میدانم) و من مجبور بر این کار گشتم .

قال النبی (ص) :واسالوا الله لي الدرجة والوسيلة من الجنة قيل : يا رسول الله وما الدرجة والوسيلة من الجنة ؟ قال : هي أعلى درجة من الجنة لا ينالها إلاّ نبي أرجو أن أكون أنا ( جامع الاخبار ص 60)

ترجمه: پیامبر اسلام فرمودند: از خداوند برای من درجه و وسیله از بهشت را بخواهید. پرسیده شد: ای رسول الله درجه و وسیله از بهشت چیست؟ فرمود: بالاترین درجه ی بهشت است که جز پیامبر به آن نمی رسد . امید دارم که از آن باشد.

ماجيلويه، عن أبيه، عن البرقي، عن أبيه، عن خالد بن حماد الاسدي، عن أبي الحسن العبدي، عن الاعمش، عن سالم بن أبي الجعد، قال: سئل جابر بن عبد الله الانصاري عن علي بن أبي طالب (عليه السلام) فقال: ذاك خير خلق الله من الاولين والآخرين ماخلا النبيين والمرسلين، إن الله عزوجل لم يخلق خلقا بعد النبيين والمرسلين أكرم عليه من علي بن أبي طالب والائمة من ولده بعده. ( امالی صدوق ص 586__ بشاره المصطفی ص 277)

ترجمه: از جابر بن عبدالله انصاری درباره حضرت علی سوال شد. پس گفت : غیر از پیامبران و رسولان او بهترین خلق خدا از اولین و آخرین است و خداوند عزوجل بعد از پیامبران و رسولان نیافرید خلقی را والامقام تر از علی بن ابی طالب و امامان بعدش که از نسل او هستند.

عن علی علیه السلام قال: نشدتكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وآله: أنت خير البشر بعد النبيين غيري؟ قالوا: لا. ( احتجاج ص 140)

ترجمه: امام علی ( در احتجاج بر فضایل خود) فرمودند: شمارا به خدا قسم می دهم که آیا در بین شما کسی هست که رسول الله درباره ی او گفته باشد که تو بعد از پیامبران بهترین بشر هستی غیر ازمن؟ گفتند: نه.

حدّثنا أحمد بن الحسن القطّان ؛ وعليُّ بن أحمد بن محمّد ، ومحمّد بن أحمد الشيبانيُّ رضي الله عنهم قالوا : حدّثنا أحمد بن يحيى بن زكريّا القطّان قال : حدّثنا محمّد بن إسماعيل ، عن عبد الله بن محمّد قال : حدّثني أبي ، وقيس بن سعَّد الديلمي عن عبد الله بحير الفقعسيِّ ، عن بكر بن عبد الله الاشجعيّ ، عن آبائه قالوا : خرج سنةً رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله وعبد مناة بن كنانة ، نوفل بن معاوية بن عروة بن صخر بن يعمر بن نعمامة بن عديٍّ تجّاراً إلى الشام فلقيهما أبوالمويهب الرَّاهب.... قال : هل ولد لعّمه أبي طالب ولد يقال له عليٌّ؟ فقلنا : لا قال : إمّا أن يكون قد ولد أو يولد في سنته هو أوَّل من يؤمن به ، نعرفه ، وإنّا لنجد صفته عندنا بالوصيّة كما نجد صفة محمّد بالنبوَّة ، وإنّه سيّد العرب وربّانيها وذو قرنيها ، يعطى السيف حقّه ، اسمه في الملأ الاعلى عليٌّ ، هو أعلى الخلائق بعد الأنبياء ذكراً. ( کمال الدین ص 190)

ترجمه : ( در ضمن داستان دیدار دو تن از همراهان پیامبر با ابو المویهب راهب قبل از بعثت) که گفت : آیا فرزند عموی او ابوطالب که به او علی گفته می شود متولد شده است؟ گفتیم : خیر. گفت یا متولد شده یا در همین سال به دنیا خواهد آمد. او اولین کسی است که به او ایمان می آورد ما او را می شناسیم و می دانیم که او وصی است همچنان که می دانیم که محمد نبی است. او سید عرب و ربانی و ذوالقرنین عرب استو حق شمشیر را ادا می کند . اسم او در عالم بالا (( علی)) است. او بعد از پیامبران نامورترین خلایق است.

Hadi99g;813088 نوشت:
توجّه به سند روايات، هميشه لازم است ولي کافي نيست،

شما به دلالت روايت توجّه کافي نداشته​ايد؛

این که سند آن روایت را به تفصیل بررسی کردم ولی درباره ی محتوای آن کمتر حرف زدم به دلیل این نبود که من به سند روایات بیشتر از محتوا و دلالت آنها توجه دارم. بلکه به خاطر این بود که در تاپیک دیگری کارشناس به غلط سند این روایت را ضعیف معرفی کرده بود و من صحت سند را به تفصیل ثابت کردم تا شک و شبهه ای در سند حدیث باقی نماند.

Hadi99g;813088 نوشت:
آزمايش کردن يک فرد توسط فردي ديگر آيا دليل بر افضليّت آزمايش کننده است؟

الآن من شما را آزمايش کنم ببينم سطح معلوماتتان چقدر است آيا دليل بر افضليّت من است؟!

آزمایش شما از من با آزمایش حضرت خضر از حضرت علی فرق دارد. آیا این معقول است حضرت علی که برایش ادعا می شود از ابتدای خلقت ولایتش بر همه عرضه شده و همه پیامبران باید ابتدا ولایت اورا بعد از خدا و حضرت محمد قبول می کردند برای اینکه تنها ثابت شود با مردم دیگر مساوی است توسط کسی چون حضرت خضر که مقام ویژه ای نزد خدا دارد آزمایش بشود؟
البته شما که در ادامه ادعا می فرمایید که حضرت خضر و حضرت علی و امام حسن فقط یک نمایشنامه از پیش نوشته شده و تئاتر برای دیگران بازی کرده اند!
مسئله دیگر اینکه سربلند بیرون آمدن از آزمایش هم مهم است. پاسخهایی که از قول امام امام حسن نقل شده به خرافه نزدیکتر است.

Hadi99g;813088 نوشت:
اين مطلب دلالتي بر مدّعا ندارد؛

احتمال دارد امير المؤمنين عليه السلام براي تفهيم امر به اطرافيان، اقدام به چنين کاري کرده باشند. نه اينکه از موضوع بي​خبر بوده​اند.

لذا خودشان در پايان به حقيقت امر اشاره فرمود که: « هو الخضر (ع) »

Hadi99g;813088 نوشت:
حسنين عليهما السلام هم به جهت امتثال امر پدر بزرگوارشان بر آمدند و اين امر دلالتي بر مدّعاي شما ندارد.

من که نگفتم حضرت علی نمی دانست او حضرت خضر است . خوب دقت کنید من چه گفتم بعدا حرفم را نقد کنید. من گفتم امام حسن به گرد پای حضرت خضر هم نرسید . اگر حتی بنا بر فرمایش شما این ماجرا را صرفا یک تئاتر در نظر بگیریم . اینکه امام حسن موفق به تعقیب حضرت خضر نشد دیگر پشت صحنه ی این تئاتر بود و ربطی به اطرافیان ندارد.

Hadi99g;813088 نوشت:
گذشته از همه اينها، اين مطلب يک مطلب اعتقادي است و با أخبار آحاد قابل اثبات نيست؛

عجب. اینکه امام حسن نتواند حضرت خضر را تعقیب و دستور پدرش را اجرا کند یک مطلب اعتقادی است؟

Hadi99g;813088 نوشت:
و چه بسا دليل بر افضليّت ائمّه(ع) بر جناب خضر(ع) باشد!

چون مستفاد از آن اينست که جناب خضر(ع) به محضر ائمّه مي​آيد و به ايشان سلام مي​کند؛

اين مطلب مي​تواند مشعر به افضليّت ائمّه(ع) باشد.

پس پیامبر اسلام هم که به دیدار اصحاب می رفت و بر آنها سلام می کرد دلیل بر افضلیت اصحاب بر رسول الله است.

Hadi99g;813088 نوشت:
و امّا ديده نشدنش توسّط ائمّه(ع) دليلي بر افضليّت محسوب نمي​شود.

این بیانگر توانایی ای است که حضرت خضر نسبت به ائمه دارد.
Hadi99g;813088 نوشت:
ضمناً نهايت چيزي که از احبار آحاد ممکن است حاصل شود، ظنّ است و اين ظن در مورد فروع دين و احکام عملي حجّت است نه در اعتقادات.

لذا با توجّه به مطالبي که در پست​هاي قبلي بر اساس آيات محکمه و سنّت متواتره در مقام اثبات افضليّت ائمّه عليهم السلام بر انبياي گذشته،

توسط حقير و کارشناس مربوط ارائه شد، تلاش حضرتعالي در جهت اثبات خلاف آن، تلاشي مذبوحانه خواهد بود.


در این باره قبلا پاسخ داده شد. اگر می خواهید باقی دلایلتان را هم ابطال می کنم . هرچند همانقدر که بیان شد هم کفایت می کند.

Hadi99g;813088 نوشت:
خلاصه کلام :

خلاصه کلام اینکه میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

با سلام

بنص آیه مباهله امام علی ع نفس رسول خداست و رسول خدا به اجماع ، خیر الانام یا برترین مخلوق است ...

در اخبار زیادی هم رسول خدا ص وامام علی ع از نفس ونور واحده وشجره واحده هستند :

من اراد(سره) ان يينظر آدم في علمه و نوح في تقواه ( فهمه) و ابراهيم في حلمه ويحيي في زهده و موسي في بطشه وال عيسي في عبادته فلينظر الي علي ابن ابيطالب(رواه عبد الرزاق و ابو حاتم عن ابي هريره و ابن شاهين عن ابي سعيد طبراني والحاكم في التاريخ عن ابي الحمرا و القزويني و الخطيب و الحاكمي و الملاء عن ابي الحمراء و ابن عباس و ابن مردويه عن الحارث الاعور و ابن شاهين و الديلمي عن ابي سعيد الخدري وقال السيوطي لا باس فيه)
من اراد(سره) ان يينظر آدم في علمه و نوح في تقواه ( فهمه) و ابراهيم في حلمه ويحيي في زهده و موسي في بطشه وال عيسي في عبادته فلينظر الي علي ابن ابيطالب(رواه عبد الرزاق و ابو حاتم عن ابي هريره و ابن شاهين عن ابي سعيد طبراني والحاكم في التاريخ عن ابي الحمرا و القزويني و الخطيب و الحاكمي و الملاء عن ابي الحمراء و ابن عباس و ابن مردويه عن الحارث الاعور و ابن شاهين و الديلمي عن ابي سعيد الخدري وقال السيوطي لا باس فيه)من اراد(سره) ان يينظر آدم في علمه و نوح في تقواه ( فهمه) و ابراهيم في حلمه ويحيي في زهده و موسي في بطشه وال عيسي في عبادته فلينظر الي علي ابن ابيطالب(رواه عبد الرزاق و ابو حاتم عن ابي هريره و ابن شاهين عن ابي سعيد طبراني والحاكم في التاريخ عن ابي الحمرا و القزويني و الخطيب و الحاكمي و الملاء عن ابي الحمراء و ابن عباس و ابن مردويه عن الحارث الاعور و ابن شاهين و الديلمي عن ابي سعيد الخدري وقال السيوطي لا باس فيه)من اراد(سره) ان يينظر آدم في علمه و نوح في تقواه ( فهمه) و ابراهيم في حلمه ويحيي في زهده و موسي في بطشه وال عيسي في عبادته فلينظر الي علي ابن ابيطالب(رواه عبد الرزاق و ابو حاتم عن ابي هريره و ابن شاهين عن ابي سعيد طبراني والحاكم في التاريخ عن ابي الحمرا و القزويني و الخطيب و الحاكمي و الملاء عن ابي الحمراء و ابن عباس و ابن مردويه عن الحارث الاعور و ابن شاهين و الديلمي عن ابي سعيد الخدري وقال السيوطي لا باس فيه)

وبقول محی الدین عربی امام علی ع سرالانبیاء اجمعین است ! اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب رضی الله عنه امام العالم و سرالانبیاء اجمعین»فتوحات مکیه

أنا و علي بن ابيطالب نورا بين يدي الله قبل ان يخلق ادم باربعة عشر الف عام فلما خلق الله ادم قسم ذلك النور جزءيين فجزؤ أنأ و جزؤ علي بن ابيطالب (امام احمد بسند صحيح عن سلمان فارسي و ابن مردويه عن علي و خطيب عن ابن عباس و العاصمي عن انس بن مالك و ابن عساكر عن عن سلمان و ابن جرير و و ديلمي بطريقين و ابن عبد البر وابن حجر في تسد يد القوس مختصر فردوس)

http://hojjah.googlepages.com/noor.doc

وفي بعض فلما خلق الله آدم ركب ذلك النور في صلبه فلم يزل في شيئ واحد حتي افترقا في صلب عبد المطلب ففي النبوة و في علي الخلافة .

قال رسول الله (ص) إن الله خلقني و عليا من شجرة واحد‌ة (الطبراني و ديلمي عن جابرو خطيب وحاكم و ابن مردويه عن جابر و حاكم عن ابن عباس و ابن عدي عن جابر )

انا وانت من شجرة واحدة (حاكم وابن مردويه عن جابر)

انت من شجرة التي انا منها (خطيب عن علي )

ان الله اطلع علي اهل الارض فاختار ابو ك و بعلك يا فاطمة( النسايي عن بريده و الحاكم و الطبراني و الخطيب عن ابي هريره و طبراني في الكبير و الاوسط و حاكم عن ابن عباس)

يا فاطمة لا تحزني ولا تبكي فان الله عزوجل ارحم بك و ارأف عليك مني و ذلك لمكانك من قلبي ؛ زوجك الله زوجا و هو اشرف اهل بيتك حسبا و اكرمهم منصبا و ارحمهم بالرعية و اعدلهم بالسوية و أبصرهم با لقضية (و طبراني في الكبير و الاوسط )

قال رسول الله (ص) إن الله خلقني و عليا من شجرة واحد‌ة فانا اصلها وعلي فرعها (طبراني عن ابي امامه و الخطيب عن علي )

قال رسول الله (ص) لعلي خلقت انا و انت من نور الله ( خطيب و الزرندي و الحموي والخوارزمي عن ابن عباس)

قال رسول الله (ص) خلقت انا و علي من نور واحد (ديلمي عن سلمان و ابي سعيد الخدري، ابن اسبوع عن علي،و علي الهمداني عن سلمان، والصالحاني و الوصابي عن علي و العاصمي عن انس و الديلمي عن ابي سعيد)

قال رسول الله (ص) علي اصلي (طبراني و ضياء عن عبدالله بن جعفر)

علي نفسي(ابن النجارعن عبد الله بن عمر و النطنزي عن عايشه) نفسي تفسير آية وانفسنا في المباهلة.

علي نظيري (ديلمي و ابن عساكر و الطبري و الخلعي و الملا عن انس)

ما من نبي الا وله نظير في امته و علي نظيري (طبراني و الخلعي عن انس)

مناقب امام علی (ع) باسناد صحیح وحسن :

https://sites.google.com/site/hojjah/f.azael.zip

[="Navy"]

عصران;815102 نوشت:
منظورتان از سنت متواتره همان حدیث ضعیف و سخیف (( لولا فاطمه )) یا احادیث دانستن تمام اسم اعظم و احادیث دیگر امثال اینها است؟

نه خير ، به اين روايت اصلا اشاره​اي هم نشده بود، لطفا مطلب را لوث نکنيد.

عصران;815102 نوشت:
. یک بام و دو هوا را می بینید یک جا امام جماعت شدن دلیل بر افضلیت است و در جای دیگر نیست!

يک بام و دو هوا نيست بزرگوار، شما تفاوت اين دو اقتدا را -عامداً يا جاهلا نميدونم- ناديده گرفته​ايد،

در اقتداي أمير المؤمنين عليه السلام به ابي بکر - بر فرض صحّت مطلب- احتمال تقيّه و يا رعايت مصلحت مسلمين وجود دارد،

ولي در اقتداي مسيح به صاحب الزمان (ع) چنين احتمالاتي مطرح نيست.

عصران;815102 نوشت:
(( فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ)) (پس به هدايت آنها اقتدا کن) . پس در اینجا هم اقتدای پیامبر اسلام به پیامبران پیشین دلیل بر افضلیت آنها بر پیامبر اسلام است.

اشکالتان باطل است به جهت اشتمالش بر مغالطه​اي آشکار -عامداً يا جاهلا، چون امر به اقتداي بر هدايت پيامبران گذشته است نه خود پيامبران، «فبهداهم» است، نه «فبهم»

عصران;815102 نوشت:
اما حالا ببین که در دیگر نقل ها به عنوان نمونه چگونه آن قسمت نقل شده است...

راجع به صدور و دلالت حديث طير در جاي خود به تفصيل بحث شده، در انجمن هم پيدا ميشه، مثلا اينجا : http://www.askdin.com/showthread.php?t=10288

اشکالات زيادي از سوي مخالفين بر اين حديث سنداً و دلالةً وارد شده که باز هم در جاي خود پاسخ داده شده،

اشکال شما اشکال دلالي است که در اينجا فقط در پاسخ شما بايد دانست:

اين حديث با طرق بسياري نزديک به دويست سند روايت شده است و در اکثر طرق، با صيغه اسم تفضيل « أحبّ » وارد شده است،

حتّی برخي از معاندين با توجّه به اين نکته، چون نتوانسته​اند اشکال دلالي بر آن وارد کنند، به ناچار حديث را از راه اشکال بر سندش ردّ نموده​اند!

براي مثال: محمّدناصر ألباني در «السلسلة الضعيفة» ابتدا در صدد برآمده که مدلول حديث را منطبق بر حديث رايت گرداند، ولي سپس تصريح مي​کند:

«لكن الواقع أن أكثر الروايات بلفظ اسم التفضيل: "أحب".. ومن هنا جاء الحكم عليه بالوضع كما تقدم»

ترجمه : «ولي واقعيّت اين است که اکثر روايات با لفظ اسم تفضيل (أحبّ) مي​باشد، از اين رو همچنانکه گذشت محکوم به وضع و جعل خواهد بود» (السلسة الضيفه، ج14 ص83)

در ضمن، اختلاف پاره​اي الفاظ و جزئيّات در يک حديث متواتر، ضرري به تواترش نمي‌زند همچنانکه در حديث متواتر ثقلين هم جريان دارد.

غاية الأمر اين است که تواتر اجمالي حديث بر أفضليّت آن حضرت ثابت است.

عصران;815102 نوشت:
بر فرض هم که درست بگیریم این معنی را می دهد که مقام حضرت علی از پیامبر اسلام هم بالاتر است.

به اين اشکال هم ديگران در جاي خود پاسخ داده اند و خلاصه اش اين است که در اينجا قرائني وجود دارد دالّ بر اينکه حکم مستفاد از حديث شريف، مشمول خود رسول گرامي نيست.

عصران;815102 نوشت:
حالا بر فرض هم که نماز خواندن حضرت عیسی پشت سر قائم دلیل بر افضلیتش باشد. این چه ربطی حضرت خضر دارد.

شما اگر به سؤال قبلي بنده پاسخ مي​داديد ربطش مشخص ميشد:

آيا جناب خضر عليه السلام از پيامبران اولو العزمي همچون حضرت موسی و حضرت عيسی -علی نبيّنا وآله وعليهما السلام- افضل مي​باشد؟

عصران;815102 نوشت:
مسلم بودن از اینجاست که شما حضرت علی را یک حکم ساده ی طهارت را هم نمی دانست

صحيح! پس مسلّم بودنش از اينجاست؟! جالب شد! با يک خبر واحد يک امر اعتقادي از مسلّمات مي​شود! سبحان الله

اين را قبلا عرض کردم ديگه نميدونم چرا تکرار مکرّرات مي​کنيد!

عرض کردم مطالب اعتقادي با اخبار آحاد ثابت نمي​شود. اين امر در فنّ شريف اصول مبيّن شده است.

مفسرين از جمله استاد طباطبائي در تفسير الميزان هم بر اين نکته تصريح کرده​اند که تفسير قرآن با اخبار آحاد جائز نيست.

حالا اون تفسيره، چه رسد به مسائل اعتقادي نظير اثبات افضليّت حضرت خضر عليه السلام، حسابش روشن است.

اگر آيه محکمه يا سنّت قطعيه​اي داريد بسم الله، اگر نداريد في أمان الله.

در ضمن، اين شبهه هم شبهه جديدي نيست، مرحوم شريف مرتضی اين شبهه را هزار سال پيش در کتاب شافي نقل کرده و پاسخ داده است. بنگريد: الشافي في الإمامة، ج2 ص36

عصران;815102 نوشت:
باقی دلایلی که آوردید هم همین وضعیت را دارند.

کدام وضعيت را دارند؟ هر وضعيتي دارند دقيقا مشخص کنيد تا وضعيت ايراد شما دقيقا مشخص شود.

عصران;815102 نوشت:
عجب. اینکه امام حسن نتواند حضرت خضر را تعقیب و دستور پدرش را اجرا کند یک مطلب اعتقادی است؟

عجبش کجا بود؟! شما مي​خواهيد مسأله اعتقادي را اثبات کنيد يا فقهي را؟

از همه اينها گذشته، بحث ما بر سر افضليّت ائمّه قبل از رسيدن به امامت نيست. حضرت امام حسن مجتبی‌ سلام الله عليه در آن زمان هنوز به امامت نرسيده بودند.

عصران;815102 نوشت:
شما به جای اینکه برتری حضرت علی بر حضرت خضر را به صورت اخص ثابت کنید رفته اید سراغ اینکه برتری حضرت علی را بر تمام پیامبران را به صورت اعم ثابت کنید

سبحان الله! اين ديگه چه سنخ اشکالي است؟!

وقتي ثابت شد که حکمي عامّ است و بر چند موضوع به نحو عموم، ثابت است، پس به نحو خاص هم بر تک تک آن افراد، صادق خواهد بود. چونکه صد آمد نود هم پيش ماست.

وقتي کسي از جميع مخلوقات افضل باشد، يکي از آن مخلوقات هم عبارتست از حضرت خضر عليه السلام.

اين مطلب چه جاي اشکالي دارد؟!

عصران;815102 نوشت:
همانطور که می بینید قرآن وجه تفاوت و برتری پیامبر را بر بشریت در وحی معرفی می کند...

آيه کريمه اصلا در مقام بيان برتري رسول گرامي -صلّی الله عليه وآله- بر بشريت نيست، بلکه برعکس، در مقام اثبات يکسان بودن آن حضرت با سائر مردم در صفات بشري است،

چون مشرکين انتظار داشتند که رسولي الهي بايد صفات خاصّ و برتري داشته باشد، آيه کريمه به ايشان جواب مي​دهد.

اگر امر چنان مي​بود که شما ادّعا کرديد که وحي دليل بر برتري است، پس همه انبياء بايد باهم برابر باشند چون به همه​شان وحي شده بود.

در حالي که خداي متعال مي​فرمايد: فضّلنا بعضهم علی بعض. و در همين آيه که تصريح به افضل بودن برخي انبياء بر برخي ديگر شده، سخني از جناب خضر عليه السلام نيست، بلکه حضرت موسی و عيسی (ع) ذکر شده​اند.

ضمن اينکه وحي نشدن به امير المؤمنين عليه السلام به علّت ختم نبوّت بوده است.

عصران;815102 نوشت:
این بیانگر توانایی ای است که حضرت خضر نسبت به ائمه دارد.

الآن ابلينس اين توانايي را دارد که به چشم شما ديده نشود، آيا ابليس از شما افضل است؟؟

عصران;815102 نوشت:
البته شما که در ادامه ادعا می فرمایید که حضرت خضر و حضرت علی و امام حسن فقط یک نمایشنامه از پیش نوشته شده و تئاتر برای دیگران بازی کرده اند!

اين نوع قضايا به منظور تفهيم حقيقت به اطرافيان بوده و کسي که به آيات و اخبار آشنا باشد برايش تعجّبي ندارد،

براي نمونه، قضيّه تفهيم راه حلّ محاکمه به حضرت سليمان در جايي که حضرت داود بر مسند قضاوت بود،

و قضيّه درخواست حضرت سليمان از اطرافيانش براي آوردن تخت بلقيس،

وووو

کجاي اين قضايا تعجّب آور است يا استبعادي دارد؟ تعبير «نمايشنامه» به نظرتان تعبير مناسبي براي اين نوع قضايا است؟ يا از باب استهزاء است؟

عصران;815102 نوشت:
و اما این هم روایاتی دال بر پایین تر بودن مقام امامان شیعه نسبت به پیامبران:...

دلالت اين روايات بر مدّعا نا تمام است، در بعضي سنداً و در بعضي دلالة و در برخي هم از هر دو جهت،

مثلا اين روايت که :

عصران;815102 نوشت:
این روایت چهار سند دارد و بنابراین طبق قاعده استفاضه معتبر محسوب شده و نیازی به بررسی سندی ندارد....

روايتي که نياز به بررسي سندي ندارد منحصر است در روايت متواتر، و امّا روايت مستفيض از اقسام خبر مشهور است که علی المشهور بايد بررسي سندي شود،

البته برخي قائلند به اينکه اگر در کتب معروف و معتبر آمده باشد حجّت است، ولي منابعي که شما نقل کرديد چنين ويژگي را ندارند،

کتاب بحار الأنوار که بر فرض معتبر بودنش روايت را از أمالي نقل کرده، بنابراين منبع مستقلي نيست،

تفسير فرات کوفي هم که از کتب معتبره نيست.

در سندشان هم افراد مجهول متعدّدي قرار دارند. روايت روضة الواعظين هم به صورت مرسل است.

تازه، صرفنظر از ضعف سنديشان، عبارتي که شما بر اساس آن در صدد اثبات مدّعايتان مي​باشيد مختلف است و غير قابل استناد:

طريقي که صدوق در عيون الأخبار نقل کرده و به مهدي بن سابق مي​رسد و شما به عنوان دوّمين طريق نقل کرديد، لفظش چنين است:

«فقال الله عز وجل : يا راحيل ان من بركتي عليهما انى أجمعهما على مجتبى واجعلهما حجتي على خلقي وعزتي وجلالي لأخلقن منهما خلقا ولأنشأن منهما ذريه اجعلهم خزاني في ارضى ومعادن لحكمي بهم احتج على خلقي بعد النبيين والمرسلين»

اين عبارت دلالت بر خلاف ادّعاي شما دارد! چون تصريح کرده که خداي تعالی، علي و فاطمه -عليهما السلام- را حجّت بر مخلوقاتش قرار داده! (أجعلهما حجّة علی خلقي)

و امّا آن قسمت احتجاج بر خلق با قيد «بعد از نبيّين و مرسلين» مربوط به ذرّيّه‌شان مي​باشد نه خودشان. تازه، خود اين فقره هم دلالتي بر افضليّت انبياء بر ذريّه ندارد.

عبارت روضة الواعظين هم همين است.

طريق سوّم را هم هر چه گشتم پيدا نکردم، اين طريق در کدام منبع آمده؟؟

فعلا از اين اشکالات اگر دفاعيّه​اي داريد دفاع کنيد و به سؤالات اساسي بنده پاسخ دهيد تا بعد.

مخصوصا اين سؤال که قبلا مطرح کرده بودم: آيا جناب خضر عليه السلام از پيامبر اولو العزمي همچون حضرت موسی -علی نبيّنا وآله وعليه السلام- أفضل مي​باشد؟

والله يقول الحقّ وهو يهدي السبيل.

[/]

سلام علیکم
دوستان حق مطلب را ادا کردند، افضل بودن امیر المومنین علیه السلام بر تمامی انبیاء علیهم السلام به استثنای رسول اکرم صلی الله علیه و آله، آنچنان روشن است که نیازی به اثبات ندارد، بر اساس روایات متواتر، نور رسول الله و ائمه معصومین علیهم السلام واسطه خلقت سایر موجودات هستند، نور انبیاء گذشته اعم از انبیاء اولوا العزم و سایر انبیاء از نور معصومین علیهم السلام خلق شده است.
از چناب Hadi99g بابت پاسخ های زیبایشان تشکر می کنم.

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ضمن تشکر از پاسخ های جامع و کامل اساتید و دوستان بخصوص برادر Hadi99g لازم میبینم اینجا یک تذکری درمورد اخبار مستفیض بدهم . البته اگر چه اظهار نظر در حضور این اساتید بی ادبی است اما بنده پیشاپیش بخاطر این بی ادبی عذر خواهی میکنم.
آنچه از شواهد و قراین بر می آید کاربر گرامی ((عصران)) از برادران اهل سنت است و گویا مبانی رجالی خود را با ما خلط کرده اند . از نظر شیعه فقط روایت متواتر است که نیاز به بررسی سندی ندارد ولی از منظر اهل سنت خیر . روایت مستفیض هم نیاز به بررسی سندی ندارد. آقای ابن تیمیه در این مورد میگوید(( تعدد طرق و کثرت آن بعضی یکدیگر را تقویت میکنند و گاهی علم به صدور آن حاصل میشود هرچند که راویان آن فاسق و فاجر باشند چه برسد به راویان ثقه)).
این را میگویم که اگر ما فردا روزی آمدیم برای الزام مخالف بما یعتقد به یک روایت مستفیض از منابع اهل سنت استناد کردیم کسی نگوید شما که گفتید خبر مستفیض نیاز به بررسی سندی دارد.
والسلام علی من اتبع الهدی

السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
مقایسه ی بین این حضرات، چندان کار صحیحی نیست.
چرا که حضرت خضر نبی، مأمور عالم تکوین بودند.
و حضرت امیرالمؤمنین(علیه افضل الصلوات المصلین)، مأمور عالم تشریع.

امور تکوینی یعنی اموری که خداوند برای تحقق آنها اراده ی قطعی و حتمی کرده و هیچ راه گریزی نخواهد داشت.
امور تشریعی هم اموری اند که اگرچه خداوند بر تحقق آنها اراده کرده اما امکان تخلف از ان وجود دارد. مثلا خداوند اراده کرده که همه ی ما هدایت شویم و هرگز گناه نکنیم. اما .....

خداوند، امور تکوینی و تشریعی خود را گاهی با واسطه انجام می دهد تا قدرتش را به ما بنمایاند.

وقتی که حضرت خضر، کودکی را کشت، مرگ، سرنوشت الهی آن کودک بود و هرگز امکان تخلف از این سرنوشت وجود نداشت. خدایی که می توانست مستقیم و بی واسطه جانش را بگیرد شخصی به نام حضرت خضر را مامور انجام این کار کرد.

موفق باشید

Hadi99g;815196 نوشت:
نه خير ، به اين روايت اصلا اشاره​اي هم نشده بود، لطفا مطلب را لوث نکنيد.

سلام و عذرخواهی از تاخیر
اتفاقا خیلی خوب هم اشاره شده بود. این دلیل شماره ی سوم کارشناس در پست ابتداییش بود. که شما هم از آن تمجید کرده بودید:

Hadi99g;806131 نوشت:
با عرض سلام، نکته بسیار مهم و ارزشمندی بود و بنده فقط چند دسته دیگر را در تکمیل این مطلب، به موارد فوق می‌افزایم:

و برای من هم دلایل کارشناس را حجت دانسته بودید:
Hadi99g;813088 نوشت:
در پست​هاي قبلي بر اساس آيات محکمه و سنّت متواتره در مقام اثبات افضليّت ائمّه عليهم السلام بر انبياي گذشته،

توسط حقير و کارشناس مربوط ارائه شد


احادیثی که کارشناس آوردند (مثل همین لولا فاطمه) سندا غیر معتبر بودند. که جواب آنها با روایات همطرازشان توسط من داده شد.شما کدامیک از احادیثی که کارشناس آورده بودند را مصداق سنت متواتره دانسته بودید؟ شما ابتدا تکلیف خودتان را با دلایل کارشناس مشخص کنید. یک جا از آنها تمجید می کنید و در جای دیگر اشاره به آنها را هم لوث کردن مطلب به حساب می آورید.

Hadi99g;815196 نوشت:
يک بام و دو هوا نيست بزرگوار، شما تفاوت اين دو اقتدا را -عامداً يا جاهلا نميدونم- ناديده گرفته​ايد،

در اقتداي أمير المؤمنين عليه السلام به ابي بکر - بر فرض صحّت مطلب- احتمال تقيّه و يا رعايت مصلحت مسلمين وجود دارد،

ولي در اقتداي مسيح به صاحب الزمان (ع) چنين احتمالاتي مطرح نيست.

این احتمالات را من هم می توانم برای حضرت عیسی بگویم.مثلا اینکه اقتدای حضرت عیسی به جهت این بود که حجت بر مسیحیان تمام شود. و بر همگان ثابت شود که اسلام ناسخ ادیان گذشته است. یا اگر حضرت عیسی امام جماعت می شد ممکن بود امر برای برخی افراد در این باره مشتبه شود.
توجه داشته باشید که هنوز شما برای ما ملازمه ی بین امام جماعت شدن و افضلیت را ثابت نکرده اید. در کجا آمده است که امام جماعت حتما باید از تمام مامومین افضل باشد؟

Hadi99g;815196 نوشت:
اشکالتان باطل است به جهت اشتمالش بر مغالطه​اي آشکار -عامداً يا جاهلا، چون امر به اقتداي بر هدايت پيامبران گذشته است نه خود پيامبران، «فبهداهم» است، نه «فبهم»

مغالطه را شما مرتکب شدید. در نماز جماعت هم به هدایت امام در نماز اقتدا می کنند.امام جماعت که از خودش قواعد نماز را در نمی آورد. کلا هر دستوری که خداوند به اقتدای به افراد داده به دلیل هدایتی است که از جانب خودش به آنها داده است پس این اقتدا در حقیقت به آن هدایت است نه به خود آن شخص. بنابراین هر اقتدایی به هدایت الهی است نه از طریق شخصیت محوری و شخصیت پرستی.

Hadi99g;815196 نوشت:
در ضمن، اختلاف پاره​اي الفاظ و جزئيّات در يک حديث متواتر، ضرري به تواترش نمي‌زند همچنانکه در حديث متواتر ثقلين هم جريان دارد.

غاية الأمر اين است که تواتر اجمالي حديث بر أفضليّت آن حضرت ثابت است.

مسئله اینجاست که شما به همان جزئییات مورد اختلاف به عنوان دلیلتان تکیه می کنید وگرنه کلیت آن مورد قبول است که پرنده ای برای پیامبر آوردند و بعد حضرت دعا کرد تا شخص دیگری هم با او هم غذا شود و بعد حضرت علی آمد.
اما در زمینه اینکه گفتید اکثریت طرق با صفت تفضیل بیان شده است حرف حساب است و نمی توانم به آن ایراد بگیرم هرچند من به عنوان نمونه 9 طریق را آورده بوذم که صفت تفضیل نداشت.
در ضمن من برای حدیث طیر طریق شیعه پیدا نکردم غیر از احادیث مرسلی که فقط یک اشاره ضمنی به آن کرده بودند مانند احتجاج طبرسی. علمای شیعه ای مانند شیخ مفید و غیره هم که آن را بیان کرده اند از طریق اهل سنت بوده است. این را گفتم تا بدانم آیا متواترات اهل سنت برا ی شما حجت است یا فقط آنهایی را که به نفع شیعه است قبول دارید؟

Hadi99g;815196 نوشت:
به اين اشکال هم ديگران در جاي خود پاسخ داده اند و خلاصه اش اين است که در اينجا قرائني وجود دارد دالّ بر اينکه حکم مستفاد از حديث شريف، مشمول خود رسول گرامي نيست.

اینکه در جای دیگری کسان دیگری پاسخ داده اند به من مربوط نیست. طرف بحث من شما هستید. خودتان باید آن قرائنی که می گویید را بیان کنید.

Hadi99g;815196 نوشت:
شما اگر به سؤال قبلي بنده پاسخ مي​داديد ربطش مشخص ميشد:

آيا جناب خضر عليه السلام از پيامبران اولو العزمي همچون حضرت موسی و حضرت عيسی -علی نبيّنا وآله وعليهما السلام- افضل مي​باشد؟

شما که نگفته بودید این سوال را از من پرسیده بودید. نه نقل قول از من زده بودید و نه اشاره ای کرده بودید.
حضرت عیسی را نمی دانم ولی در مورد حضرت موسی با توجه به قرآن می دانیم که در برخی موضوعات از حضرت خضر تعلیم گرفته است و لازمه ی تعلیم اعلم بودن معلم نسبت به شاگرد در موضوعات مورد تعلیم است. اما به دلیلی برای افضلیت کلی حضرت خضر بر حضرت موسی دست نیافتم. بنابراین طبق قرآن حضرت خضر در برخی جنبه ها بر حضرت موسی برتری داشت . حتی حضرت هارون هم طبق قرآن از نظر فصاحت بر حضرت موسی افضلیت داشت. اگر شما هم می گفتید که حضرت علی در برخی جنبه ها از حضرت خضر برتر بود به صواب نزدیکتر بود و من هم اعتراضی به آن نداشتم.
من سوال شما را جواب دادم حالا من هم یک سوال از شما می پرسم : از نظر شما تفاوت های اساسی یک پیامبر با امامی که پیامبر نیست در چیست؟

Hadi99g;815196 نوشت:
صحيح! پس مسلّم بودنش از اينجاست؟! جالب شد! با يک خبر واحد يک امر اعتقادي از مسلّمات مي​شود! سبحان الله

اين را قبلا عرض کردم ديگه نميدونم چرا تکرار مکرّرات مي​کنيد!

عرض کردم مطالب اعتقادي با اخبار آحاد ثابت نمي​شود. اين امر در فنّ شريف اصول مبيّن شده است.

مفسرين از جمله استاد طباطبائي در تفسير الميزان هم بر اين نکته تصريح کرده​اند که تفسير قرآن با اخبار آحاد جائز نيست.

حالا اون تفسيره، چه رسد به مسائل اعتقادي نظير اثبات افضليّت حضرت خضر عليه السلام، حسابش روشن است.

اگر آيه محکمه يا سنّت قطعيه​اي داريد بسم الله، اگر نداريد في أمان الله.

این روایت را به عنوان نمونه ذکر کردم.خبر واحد هم نیست دوست گرامی. این روایت مجموعا در منابع شیعه و اهل سنت حداقل 32 طریق دارد ( تا آنجایی که من توانستم بشمارم) و آن آدرسی هم که از این روایت از کتاب تهذیب الاحکام به شما داده بودم کاملا صحیح السند بود.

Hadi99g;815196 نوشت:
در ضمن، اين شبهه هم شبهه جديدي نيست، مرحوم شريف مرتضی اين شبهه را هزار سال پيش در کتاب شافي نقل کرده و پاسخ داده است. بنگريد: الشافي في الإمامة، ج2 ص36

من ادعای کشف آن را نداشتم.اصلا این ماجرا مشهورتر از آن است که بخواهم ادعای کشف آن را بکنم.آن جوابی هم که سید مرتضی داده به کار شما نمی آید چون گفته ندانستن احکام طهارت برای امام علی ضرری ندارد زیرا هنوز به مقام امامت نرسیده بود در حالی که بیشتر دلایلی که برای برتری حضرت علی بر پیامبران بیان کردید مربوط به قبل از امامتش می شد.
حالا که سخن از سید مرتضی به میان آمد بد نیست اشاره کنم که او در جایی گفته است که مقام امامت پایین تر از مقام نبوت است ( شافی فی الامامه ج3ص83) اگر در جای دیگری چیز دیگری گفته باشد به معنای تناقض گویی اوست.

Hadi99g;815196 نوشت:
عجبش کجا بود؟! شما مي​خواهيد مسأله اعتقادي را اثبات کنيد يا فقهي را؟

من هم قبول دارم که خبر واحد در اعتقادات حجیت ندارد اما بشرطها و شروطها. نخست باید بدانید وقتی دسترسی به یقین نداشته باشیم هر خبری به همان میزان که مفید ظن باشد و ما را به یقین نزدیک کند به همان اندازه هم اعتبار دارد. بعد هم این یک قضیه جزییه است وقتی که شما دامنه اعتقادات خود را تا موضوعات جزییه بسط بدهید این دیگر مشکل اعتقادات شماست. مثلا به من بگویید طبق اعتقاداتی که دارم پیامبر پلک نمی زدند حالا من باید بیایم که پلک زدن پیامبر را برای شما به تواتر برسانم؟
فقه و اعتقادات هم در ارتباط با هم هستند معنی ندارد که بگویید من چیزی را در فقه قبول دارم ولی در اعتقادات قبول ندارم.

Hadi99g;815196 نوشت:
از همه اينها گذشته، بحث ما بر سر افضليّت ائمّه قبل از رسيدن به امامت نيست. حضرت امام حسن مجتبی‌ سلام الله عليه در آن زمان هنوز به امامت نرسيده بودند.

این حدود را برای بحث چه زمانی تعیین کرده بودید. بیشتر دلایلی که برای برتری حضرت علی آورده بودید مربوط به قبل از امامتش می شد.

Hadi99g;815196 نوشت:
سبحان الله! اين ديگه چه سنخ اشکالي است؟!

وقتي ثابت شد که حکمي عامّ است و بر چند موضوع به نحو عموم، ثابت است، پس به نحو خاص هم بر تک تک آن افراد، صادق خواهد بود. چونکه صد آمد نود هم پيش ماست.

وقتي کسي از جميع مخلوقات افضل باشد، يکي از آن مخلوقات هم عبارتست از حضرت خضر عليه السلام.

اين مطلب چه جاي اشکالي دارد؟!

اشکالی نگرفته بودم. چشمتان اشکال می بیند. من گفتم حالا که دارید به نحو عام استدلال می کنید من هم به همان شیوه پاسختان را می دهم. آیا این اشکال گرفتن است؟

Hadi99g;815196 نوشت:
آيه کريمه اصلا در مقام بيان برتري رسول گرامي -صلّی الله عليه وآله- بر بشريت نيست، بلکه برعکس، در مقام اثبات يکسان بودن آن حضرت با سائر مردم در صفات بشري است،

چون مشرکين انتظار داشتند که رسولي الهي بايد صفات خاصّ و برتري داشته باشد، آيه کريمه به ايشان جواب مي​دهد.

این که سخنی در مقام بیان چیزی نباشد اشکالی به استنتاج منطقی از آن وارد نمی آورد. آن چیزی که نباید خلاف برداشت ما باشد سیاق آیات است نه مقام بیان. مثلا من بگویم که غیر از ضعفی که در شیمی دارم در علوم بسیاری از قبیل هندسه و ریاضیات و فیزیک و غیره تبحر فراوان دارم. بعد کسی به من بگوید که پس اعتراف کردی که در شیمی مهارت نداری. بعد من به او جواب بدهم که من اصلا در مقام اعتراف نبودم بلکه در مقام بیان معلومات خود بودم!

Hadi99g;815196 نوشت:
اگر امر چنان مي​بود که شما ادّعا کرديد که وحي دليل بر برتري است، پس همه انبياء بايد باهم برابر باشند چون به همه​شان وحي شده بود.

بدجوری به مغالطه روی آورده اید. آن هم مغالطات بسیار پیش پا افتاده. یعنی اگر بیان شود که چیزی یا صفتی دلیل برتری گروهی از یک جنس است به معنای این است که کل آن گروهی که آن صفت را دارند با هم برابر هستند. مثلا انسانهایی که ایمان و عمل صالح دارند از دیگران برتر هستند حالا این معنا است که تمام کسانی که ایمان و عمل صالح دارند با هم برابر هستند و هیچ درجاتی وجود ندارد؟

Hadi99g;815196 نوشت:
در حالي که خداي متعال مي​فرمايد: فضّلنا بعضهم علی بعض. و در همين آيه که تصريح به افضل بودن برخي انبياء بر برخي ديگر شده، سخني از جناب خضر عليه السلام نيست، بلکه حضرت موسی و عيسی (ع) ذکر شده​اند.

اتفاقا همین تفضیلی که خداوند با آن برخی از انبیا را بر برخی دیگر داده است از طریق چیزهایی است که حضرت علی از آن بی بهره است: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ‌ و رفع بعضهم درجات ( بقره : 253) همانگونه که برای حضرت موسی در قرآن آمده: وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‌ تَكْلِيماً ( نسا:164) یا بیناتی که به حضرت عیسی داده شد.

Hadi99g;815196 نوشت:
ضمن اينکه وحي نشدن به امير المؤمنين عليه السلام به علّت ختم نبوّت بوده است.

اینکه وحی نشدن به حضرت علی به چه علتی باشد تغییری در نتیجه ایجاد نمی کند. وحی یک رحمت و فضیلت است و چیز بی ارزشی هم نیست که آن را پیامبران دارند و حضرت علی ندارد.بنابراین پیامبران بر حضرت علی افضلیت دارند. مگر قبول ندارید که وحی یا سخن از ورای حجاب بالاترین درجه ارتباط خداوند با بنده اش است؟
زمانی که پیامبر اسلام زنده بود که هنوز ختم نبوت نشده بود می توانست همان زمان هم به او وحی بشود همانگونه که حضرت هارون هم در زمان حضرت موسی به او وحی می شد.

Hadi99g;815196 نوشت:
الآن ابلينس اين توانايي را دارد که به چشم شما ديده نشود، آيا ابليس از شما افضل است؟؟

بله ابلیس در این زمینه بر من برتری دارد. ولی مگر غیر از این است که شما ادعای برتری حضرت علی بر پیامبران را در جمیع جهات دارید بنابراین اگر برتری پیامبری را از یک جهت هم ثابت کنیم ادعایتان باطل می شود. البته قیاستان هم مع الفارق بود اینجا مقاسه ی انسان با انسان است نه انسان با جن آن هم در توانایی که به دست آورده نه آنچه که به صورت طبیعی بهره مند است و آن گونه خلق شده است.

Hadi99g;815196 نوشت:
اين نوع قضايا به منظور تفهيم حقيقت به اطرافيان بوده و کسي که به آيات و اخبار آشنا باشد برايش تعجّبي ندارد،

براي نمونه، قضيّه تفهيم راه حلّ محاکمه به حضرت سليمان در جايي که حضرت داود بر مسند قضاوت بود،

و قضيّه درخواست حضرت سليمان از اطرافيانش براي آوردن تخت بلقيس،

وووو

کجاي اين قضايا تعجّب آور است يا استبعادي دارد؟ تعبير «نمايشنامه» به نظرتان تعبير مناسبي براي اين نوع قضايا است؟ يا از باب استهزاء است؟

آخر مگر اطرافیان می دانستند که مثلا روح هنگام خواب کجا می رود که تفهیم بشوند امام حسن جواب درست را داده است ؟

Hadi99g;815196 نوشت:
دلالت اين روايات بر مدّعا نا تمام است، در بعضي سنداً و در بعضي دلالة و در برخي هم از هر دو جهت،

از نظر دلالت که همه غیر از یکی دو مورد دلالتشان تمام است اما از نظر سند قبلا دوبار توضیح دادم باز هم یکبار دیگر توضیح می دهم . علت نقل این روایات یکی به جهت مقابله به مثل بود و دوم اینکه به عنوان موید و شاهد بر سخنم باشند بنابراین ضعف اسناد اشکالی ایجاد نمی کنند. از این روایات بیشتر می خواهید باز هم برایتان می آورم.

Hadi99g;815196 نوشت:
روايتي که نياز به بررسي سندي ندارد منحصر است در روايت متواتر، و امّا روايت مستفيض از اقسام خبر مشهور است که علی المشهور بايد بررسي سندي شود،

هرچند اینکه می فرمایید روایت مستفیض طبق نظر مشهور باید بررسی سندی شود ادعایی است که دلیلی برای آن ارائه نکرده اید و روایاتی که توسط استفاضه به اعتبار رسیده اند مانند خطبه شقشقیه را از اعتبار ساقط می کند ولی من می پذیرم و این نظرتان را ممکن است بعدا علیه خودتان به کار ببرم. من اصراری ندارم که این روایت را به عنوان یک روایت معتبر بپذیرید. همانطور که قبلا گفتم هدف از نقل این روایات به جهت آوردن موید بر کلام و مقابله به مثل بود.

Hadi99g;815196 نوشت:
البته برخي قائلند به اينکه اگر در کتب معروف و معتبر آمده باشد حجّت است، ولي منابعي که شما نقل کرديد چنين ويژگي را ندارند،

امالی و روضه از کتب معتبر هستند.

Hadi99g;815196 نوشت:
در سندشان هم افراد مجهول متعدّدي قرار دارند.

مجهول بودن سند اشکالی در استفاضه به وجود نمی آورد.

Hadi99g;815196 نوشت:
تازه، صرفنظر از ضعف سنديشان، عبارتي که شما بر اساس آن در صدد اثبات مدّعايتان مي​باشيد مختلف است و غير قابل استناد:

پس بالاخره به حرف من رسیدید که وقتی عبارات در روایات مختلف باشند نمی توان به عین الفظ برای دلیل استناد کرد.

Hadi99g;815196 نوشت:
عبارت روضة الواعظين هم همين است.

در روضه الواعظین هم هم عبارت مورد نظر من هست یک بار دیگر این بار با دقت بیشتری ببینید ( خط دوازدهم از صفحه ی 145 روضه الواعظین)

Hadi99g;815196 نوشت:
طريق سوّم را هم هر چه گشتم پيدا نکردم، اين طريق در کدام منبع آمده؟؟

چهار طریق بود. یکی در امالی صدوق یکی در تفسیر فرات و دو طریق هم در عیون الاخبار الرضا . بعد از اتمام ذکر طریق اول گفته است که مثل این روایت با طریق دیگری که در پست قبلی ذکر شد هم آمده است.

Hadi99g;815196 نوشت:
کدام وضعيت را دارند؟ هر وضعيتي دارند دقيقا مشخص کنيد تا وضعيت ايراد شما دقيقا مشخص شود

چهار شماره دلیل آورده بودید که جواب دوتا از آنها داده شد اما باقی دلایلتان:

Hadi99g;806131 نوشت:
ادلّه‌ي دالّه بر اين وجه عبارت است از : کتاب الهي (به ويژه آيه مباهله)، سنّت (روايات صحيحه از جمله: حديث نور) و إجماع.

درباره ی آیه مباهله:

نخست باید بدانید که آیه یه خودی خود هیچ دلالتی بر برتری حضرت علی بر پیامبران ندارد. دلیل شما وابسته به آن روایاتی است که بیان می کند پیامبر هنگام مباهله حضرت علی و حضرت فاطمه و حسنین را با خود برده است. بدون کمک از آن روایات به هیچ وجه نمی توانید مدعای خود را از آیه مباهله به اثبات برسانید. بنابراین آنچه که به عنوان دلیل قرآنی بیان کرده اید در اصل یک دلیل روایی است و شما تا کنون هیچ دلیل قرآنی ای ارائه نکردید. فتدبر جدا.
اما با کمک روایات هم باز ادعایتان ثابت نمی شود. من به شما الان می گویم که بیایید قرار بگذاریم تا ما خودمان و زن و بچه هایمان و آنها هم خودشان و زن و بچه هایشان در فلان مکان بیایند حالا من که این را گفتم یعنی مقام شما را با خودم برابر دانسته ام؟
در قرآن آمده است که:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ (انعام:130)

الان طبق استدلال شما باید کل معشر جن و انس مقامشان با هم برابر باشد!
یا در جای دیگر قرآن داریم:
وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ (حجرات:11)

طبق استدلال شما معنای آیه این می شود که به کسانی مقامشان با شما بربر است طعن نزنید!
اصلا چرا راه دور برویم در خود همان آیه مباهله لفظ (( انفسکم)) برای نصارای نجران هم آمده است. اینها نمونه هایی بود وگرنه در قرآن الفاظ (( انفسنا)) و ((انفسکم)) و (( انفسهم)) فراوان است.

اما درباره ی حدیث نور و خلقت نوری و از این قبیل روایات باید نحوه ی استدلال و تقریرتان را بدانم که چگونه با آنها برتری را ثابت می کنید تا پاسخ به مقتضای همان دلیلتان داده شود.

اما درباره ی اجماع:
اجماع شیعه بر مساوات حضرت علی و پیامبر یک ادعا است این اجماع را شما چگونه ثابت می کنید؟
هیچ اجماعی در برتری امامان بر تمام پیامبران در بین شیعه وجود ندارد.
شیخ مفید در این باره می گوید:
قد قطع قوم من أهل الامامة بفضل الائمة (ع) من آل محمد (ص) على سائر من تقدم من الرسل والانبياء سوى نبينا محمد (ص)، وأوجب فريق منهم لهم الفضل على جميع الانبياء سوى اولي العزم منهم - عليهم السلام - والی القولين فريق منهم آخر وقطعوا بفضل الانبياء كلهم على سائر الائمة (ع)، و هذا باب ليس للعقول في إيجابه والمنع منه مجال ولا على أحد الاقوال فيه أجماع، وقد جاءت آثار عن النبي (ص) في أمير المؤمنين - عليه السلام - وذريته من الائمة، والاخبار عن الائمة الصادقين أيضا من بعد، وفي القرآن مواضع تقوى العزم على ما قاله الفريق الاول في هذا المعنى، وأنا ناظر فيه وبالله اعتصم من الضلال. ( اوایل المقالات ص 70 و71)

خلاصه ی ترجمه اش چنین می شود که : از شیعیان گروهی به برتری امامان دوازده گانه بر تمام انبیا غیر از حضرت محمد باور دارند و گروهی دیگر به برتری ائمه بر تمام پیامبران غیر از پیامبران اولوالعزم اعتقاد دارند و گروهی هم به برتری تمام انبیا بر ائمه اطهار معتقد هستند و بر هیچکدام از اینها اجماعی وجود ندارد. بعد شیخ مفید بیان می کند که نظرش به گروه اول نزدیکتر است.

شیخ طوسی هم که مشابه سخنان شیخ مفید را بیان کرده خودش در این زمینه قائل به توقف شده است. ( الرسائل العشر ص211) شیخ جزائری هم که در انوار النعمانیه باز مشابه سخنان شیخ مفید و شیخ طوسی را در اعتقادات مختلف شیعیان در این باره بیان کرده دعوی اجماع نکرده است و فقط گفته اکثر متاخرین دیدگاه گروه اول را قبول دارند. بنابراین دلیل اجماع باطل است.

Hadi99g;806131 نوشت:
تشبيه أمير المؤمنين به أنبياي گذشته در احاديث فريقين (از قبيل: مَن أرادَ أن ينظر إلى آدم عليه السلام في علمه، و إلى نوح عليه السلام في تقواه، و إلى إبراهيم في حلمه، و إلى موسى في هيبته، و إلى عيسى في عبادته، فلينظر إلى عليّ بن أبي طالب‌)
توضيح: اين احاديث حاکي از آنند که صفات برجسته‌اي که در هر يک از انبياي گذشته به صورت پراکنده بود، همگي يکجا در ائمّه(ع) وجود دارد (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري)

اما درباره ی حدیث اشباه:
از نظر سند این روایت در منابع اهل سنت با طرق ضعیف و مرفوع بیان شده آن هم با اضطراب و تشویش زیاد که محدثین اهل سنت مانند ابن جوزی ( در الموضوعات ج1ص370) و سیوطی ( در اللالی والمصنوعه ج1ص355) و شوکانی ( در الفوائد المجموعه ص361) و البانی ( در سلسله الضعیفه رقم 4903) آن را موضوع دانسته اند. ابن حجر هم در لسان المیزان آن را منکر دانسته است.
البته جناب میلانی در کتاب تفضیل الائمه سعی کرده برای آن سند درست در منابع اهل سنت جور کند اما موفق نبوده است زیرا در سندی که از معجم الادبا داده بین یاقوت حموی و عبدالرزاق صنعانی چندصد سال انقطاع وجود دارد.
اما در منابع شیعه هم این حدیث وضعیت بهتری ندارد. حدود پنج شش روایت در این باره در منابع شیعه وجود دارد که باز هم نسبت به یکدیگر اضطراب و تشویش فراوان دارند قبلا گفتیم که وقتی روایتی اضطراب دارد نمی توان به عین الفاظ آن برای دلیل استناد کرد. سند هیچ کدام هم خالی از مجاهیل یا ضعفا نیست. اگر هم بخواهید ادعای استفاضه بکنید که قبلا از دیدگاهتان درباره استفاضه مستفیض شده بودیم همان را به خودتان برمی گردانیم.

به هرحال صرف نظر از بحث سند کلیت روایت مورد پذیرش است و اشکالی در آن نیست. شباهت در برخی صفات با انبیا دلیل بر افضلیت نمی شود.
درباره برخی امامزادگان مانند عبد العظیم یا حضرت معصومه هم آمده است که هرکس من را نمی تواند زیارت کند اورا زیارت کند یا کسی که او را زیارت کرده گویی که امام حسین را زیارت کرده است.

با سلام

مطالبي که از نظر بنده ارزش بحث و پاسخگويي را دارند عرض مي​کنم:

عصران;816554 نوشت:
بنابراین هر اقتدایی به هدایت الهی است نه از طریق شخصیت محوری و شخصیت پرستی.

فرق است ميان اينکه مولا به نحو مطلق به اقتدا بر کسي دستور دهد و ميان اينکه به اقتدا بر هدايتش امر کند.

و اين فرق کاملا واضح است و نيازي به توضيح ندارد. هر يک از اين دو دستور ، امتثال خاصّ خود را دارند.

ولي شما آمديد ميان اين دو خلط و مغالطه کرديد، و مغالطه هم کاملا آشکار بود، نيازي به گفتن نداشت.

عصران;816554 نوشت:
در ضمن من برای حدیث طیر طریق شیعه پیدا نکردم...

پيدا کردن يا نکردن شما واقعيّت را تغيير نمي​دهد. حديث طير مورد اتّفاق فريقين است

و در چنين بحث​هايي به اينگونه احاديث و مثل حديث اقتداي حضرت مسيح به حضرت مهدي (ع) استناد مي​شود تا کسي از موافقين و مخالفين اعتراضي نداشته باشند،

وگرنه موضوع مورد بحث نزد شيعه ادلّه فراواني از آيات و اخبار دارد،

از اين روست که شيخ صدوق(ره) به وجوب اعتقاد به افضليّت ائمّه عليهم السلام از سائر أنبياء عليهم السلام، حکم کرده است. (الاعتقادات، ص92)

و باز هم از اين روست که علامه مجلسي مي​فرمايد: به جز آن کسي که نادان به روايات باشد هيچ کس موضوع افضليّت ائمّه بر أنبياي گذشته را انکار نمي​کند. (بحار الأنوار، ج26 ص297)

عصران;816554 نوشت:
وحی یک رحمت و فضیلت است و چیز بی ارزشی هم نیست که آن را پیامبران دارند و حضرت علی ندارد.

به نگر بنده اين موضوع براي کسي که با آيات و اخبار آشنايي مختصري داشته باشد يک موضوع ساده​اي است و نياز به اين همه بحث ندارد،

اين مطلب که وحي يک صفت ويژه و يک شرافتي است، کسي در آن حرفي ندارد. ولي وجود اين صفت به تنهايي موجب افضليّت مطلقه نمي​شود،

براي مثال: به دنيا آوردن فرزند بدون تماس با هيچ مردي، صفت خاصّ و موجب فضيلت است، لذا خداي متعال در حقّ حضرت مريم فرمود: واصطفاک علی نساء العالمين

ولي اتصاف به اين صفت و برخورداري از اين شرافت، منافاتي با افضليّت مطلقه حضرت زهراء سلام الله عليها ندارد،

و همانطور که تولّد بدون پدر براي حضرت عيسی -علی نبيّنا وآله وعليه السلام- يک شرافت است ولي با افضليّت مطلقه حضرت رسول الله -صلی الله عليه وآله- که متصف به آن نيست، منافاتي ندارد،

همينطور هم وجود صفت ويژه وحي در انبياي گذشته با افضليّت مطلقه اهل بيت منافاتي نخواهد داشت.

عصران;816554 نوشت:
در روضه الواعظین هم هم عبارت مورد نظر من هست یک بار دیگر این بار با دقت بیشتری ببینید

بلي ديدم، ولي قبلا عرض کردم که سند ندارد و مرسل آورده. سند دوّم عيون الأخبار را هم ديدم ولي به درد اثبات مدّعا نميخوره چون اونجا هم سخن از احتجاج است نه محبوبيت، قبلا توضيح داده شد.

عصران;816554 نوشت:
لازمه ی تعلیم اعلم بودن معلم نسبت به شاگرد در موضوعات مورد تعلیم است.

ظاهرا در آيات، سخني از تعليم نيست،

بعلاوه، با اين استدلال آيا فرشته وحي از پيامبران اعلم است؟

بحث هم در افضليّت مطلقه است، يعني اطلاق «أفضل» ، نه اينکه افضليت در برخي مسائل مثل تولد بدون پدر و اينگونه مسائل که اشاره شد.

عصران;816554 نوشت:
من سوال شما را جواب دادم حالا من هم یک سوال از شما می پرسم : از نظر شما تفاوت های اساسی یک پیامبر با امامی که پیامبر نیست در چیست؟

جواب که بنده جوابي نگرفتم، چون عرض کردم که سؤال من سؤال از افضليت مطلقه بود، اگر بخواهيم لفظ أفضل را به يکي از حضرت خضر يا حضرت موسی عليهماالسلام اطلاق کنيم،

آيا بگوييم: جناب خضر از حضرت موسی افضل است؟ يا حضرت موسی از جناب خضر افضل است؟

کدام يک؟

در مورد سؤال شما، اگر به تفاوت اساسي پيامبري که امام نيست و بعد از طي مراحلي احيانا به مقام امامت رسيده و مخاطب به خطاب «إنّي جاعلک للناس إماما» شده با امامي که پيامبر نيست توجه کنيم در اين صورت به نظرم مسأله حل خواهد شد.

عصران;816554 نوشت:
یعنی مقام شما را با خودم برابر دانسته ام؟

استدلال به آيه کريمه را تحريف کرده​ايد. مگر کسي ادّعا کرده که «نفس» بودن به معناي برابري مقام است؟!!

نفس همه جا يعني خود. در همه آياتي هم که استشهاد کرديد همين معنا را مي​دهد. البته در آياتي نظير «لا تلمزوا أنفسکم» از سياق کلام مي​فهميم که در اينجا مؤمن نسبت به مؤمن ديگر، خود آن مؤمن فرض شده است.

در آيه کريمه مباهله هم ادّعاي ما اين است که وجود أمير المؤمنين عليه السلام خود وجود رسول اکرم صلی الله عليه وآله وسلّم است،

نه اينکه مقامشان باهم برابر باشد، گرچه اين برابري مقام، لازمه مطلب فوق است، ولي بدين معنا نيست که نفس به معناي يکسان بودن مقام باشد.

عصران;816554 نوشت:
او در جایی گفته است که مقام امامت پایین تر از مقام نبوت است ( شافی فی الامامه ج3ص83)

ظاهر کلام ايشان با توجّه به سياقش، اين است که منظور از نبوّت، نبوّت حضرت ختمي مرتبت است چون بحث ايشان با مخالفين و بر سر جانشيني آن حضرت است،

مي​فرمايد بعد از آن حضرت بايد کسي در مقامشان بنشيند که بالاترين منزلت​ها را داشته باشد،

ايشان در مقام اثبات برتري انبياء بر ائمه نيستند و شما هم نمي​توانيد از اين کلام به نفع خود استفاده کنيد.

باقي ماند آن خبر واحد که با استفاده از آن در صدد اثبات جهالت امام به احکام شرعي مي​باشيد، عرض مي​شود:

همانطور که اشاره شده اين روايت يک خبر واحد است.

احتمال دارد اين روايت از طريق مکتب خلفاء وارد روايات اهل بيت شده است، چون اين روايت را بيشتر ، آنها آورده​اند،

لذا در «مرکز المصطفی» نيز اين حديث تحت عنوان «نماذج من الأحاديث الموضوعة أو المشکوکة» دسته​بندي شده است،

از اينها گذشته، باز هم دلالتش بر مدّعا ناتمام است، زيرا :

احتمال دارد امام عليه السلام به حکم مسأله آگاه بوده، منتها به منظور تعليم ديگران، مقداد را در پي سؤال فرستاده باشد،

اين احتمال، استدلال شما را از اعتبار ساقط مي​کند.

البته در خصوص علم امام عليه السلام مباحث زيادي مطرح است،

در يک ديدگاه گفته شده که علم امام اينگونه است که هرگاه بخواهد چيزي را بداند دانشش به وي عطا مي​شود (إذا شئنا علمنا)

بر اساس اين ديدگاه مي​توان گفت: تا زماني که رسول خدا صلی الله عليه وآله در حال حيات بودند امام عليه السلام به احترام ايشان اراده نمي​کردند که به حکم مسأله علم لدنّي پيدا کنند.

برخي اشکالاتتان هم به قدري واهي است که ارزش بحث و إتلاف وقت ندارند،

نظير اشکالي که بر إجماع وارد کرديد و با نقل قول از مرحوم شيخ مفيد در صدد انکارش برآمديد،

چون ادّعاي ما اجماع بر مساوات ميان وجود مقدّس رسول الله صلّی الله عليه وآله وسلّم و ميان وجود مقدّس أمير المؤمنين صلوات الله عليه بود:

Hadi99g;806131 نوشت:
ادلّه دالّ بر مساوات ميان رسول اکرم -صلّی الله عليه وآله- و أمير المؤمنين -صلوات الله عليه.
ادلّه‌ي دالّه بر اين وجه عبارت است از : کتاب الهي (به ويژه آيه مباهله)، سنّت (روايات صحيحه از جمله: حديث نور) و إجماع.

شما بدون اشاره به سطر اوّل از سخن بنده، تنها سطر دوّم را نقل قول کرده و به زعم خود آنرا رد کرده​ايد.

اينگونه اشکال​تراشي ها در سخنانتان کم نيست که يا ناشي از دقّت نکردن مي​باشد و يا مغالطه و جدل، که ما در پي آن نيستيم.

والحمد لله أوّلا وآخرا وصلّی الله علی سيّدنا محمّد وآله الطاهرين.

مسلما علی علیه السلام بالاتر است
مثل این است که مقام جبرئیل را بالاتر از رسول خدا بدانیم تنها به این دلیل که جبرئیل رسول وحی است.
این همه آیات در مقام و فضل علی وجود دارد...

سوره قدر یا آیه مباهله یا آیه ولایت کافی نیست؟

آیا خضر پیامبر بود؟ اگر نبود پس یک فردی که پیامبر نبوده است به موسی تعلیم داده است. .. آیا قبول میکنید غیر پیامبر بالاتر از پیامبر است؟ اگر قبول کنید پس چرا قبول نکنیم علی میتواند برتر از انبیاء باشد؟ و اگر قبول نمیکنید چرا صرف یک تعلیم را دلیل برای برتری میدانید؟

Hadi99g;816724 نوشت:
با سلام

مطالبي که از نظر بنده ارزش بحث و پاسخگويي را دارند عرض مي​کنم:

سلام
بهتر بود می گفتید فقط به مواردی که فکر می کردید توان جوابگویی به آنها را دارید پاسخ می دهید زیرا سوالات اساسی و طلب دلیل هایی که برای ادعاهای بدون دلیلتان خواسته بودم را بی پاسخ گذاشتید:
اینکه کدام یک از احادیثی که کارشناس آورده بود را یرای ما مصداق سنت متواتره دانسته بودید.
اینکه باید ملازمه ی بین امام جماعت شدن و افضلیت را ثابت می کردید.
اینکه پرسیده بودم آیا متواترات اهل سنت برا ی شما حجت است یا فقط آنهایی را که به نفع شیعه است قبول دارید؟
اینکه قرائنی را که ادعا می کردید در حدیث طیر وجود دارد تا شامل خود پیامبر اسلام نشود را باید می آوردید. که نیاوردید.
اینکه از مغالطه ی خود درباره ی مقام بیان دفاع نکردید. (که البته مغالطه دفاع کردن ندارد ولی بازهم همین مغالطه را تکرار نمودید)
اینکه در پاسخ مغالطه ای کرده بودید از شما پرسیده بودیم: اگر بیان شود که چیزی یا صفتی دلیل برتری گروهی از یک جنس است به معنای این است که کل آن گروهی که آن صفت را دارند با هم برابر هستند؟
اینکه پرسیده بودم مگر قبول ندارید که وحی یا سخن از ورای حجاب بالاترین درجه ارتباط خداوند با بنده اش است؟
اینکه قرار بود از حدیث نور و احادیث خلقت نوری و امثال آنها نحوه ی استدلال و تقریرتان را ارائه بدهید.
اینکه ادعای اجماع بر مساوات پیامبر اسلام و حضرت علی را کرده بودید و از شما خواسته بودم که ادعای خود را ثابت کنید که نکردید.

آری. اینها از جمله چیزهایی بود که از شما خواسته بودم ولی از نظر شما ارزش پاسخگویی و بحث را نداشتند.

Hadi99g;816724 نوشت:
فرق است ميان اينکه مولا به نحو مطلق به اقتدا بر کسي دستور دهد و ميان اينکه به اقتدا بر هدايتش امر کند.

و اين فرق کاملا واضح است و نيازي به توضيح ندارد. هر يک از اين دو دستور ، امتثال خاصّ خود را دارند.

ولي شما آمديد ميان اين دو خلط و مغالطه کرديد، و مغالطه هم کاملا آشکار بود، نيازي به گفتن نداشت.

ما در اسلام اصلا دستور به اقتدا یا تبعیت مطلق و کورکورانه از کسی را نداریم و هر دستوری که خدا به اقتدا و تبعیت کسی داده در اصل دستور به اقتدا و تبعیت از هدایت الهی است. آنجایی هم که دستور به اطاعت از رسول و اولی الامر داده شده است قبلش ((اطیعوا الله)) آمده است. به خاطر همین است که قرآن حضرت ابراهیم را پیرو حضرت نوح معرفی می کند : وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ (صافات:83)
شما هم با متهم کردن من به مغالطه نمی توانید روی مغالطات خودتان سرپوش بگذارید.

Hadi99g;816724 نوشت:
پيدا کردن يا نکردن شما واقعيّت را تغيير نمي​دهد. حديث طير مورد اتّفاق فريقين است

جالب است که با تقطیع سخنان من مقصود من را پنهان می کنید آن وقت وقتی یک جمله یتان را نقل قول نمی کنیم ناله و شیون سر می دهید. من در ادامه سخنم بیان کردم که این را مطرح کردم تا بدانم آیا متواترات اهل سنت برای شما حجت است یا فقط آنهایی را که به نفع شیعه است قبول دارید. که متاسفانه از این طریق از جواب دادن به آن فرار کردید.
موضوع هم پیدا کردن یا نکردن من نیست. بلکه این است که اصلا این روایت طریق شیعه در منابع برجای مانده ی شیعه ندارد!! جالب است که حدیثی که در منابع اهل تسنن مشهور است و در فضیلت امام علی است و این همه هم به آن استناد می شود یک طریق شیعه هم ندارد! و از این جالب تر این که بیشتر طرق هم به کسی می رسد که وقتی حضرت علی از او خواست فضایل آن حضرت را برای مردم باز گو کند از این کار سرباز زد و حضرت اورا نفرین کرد و او به مرض برص مبتلا گشت.

Hadi99g;816724 نوشت:
و در چنين بحث​هايي به اينگونه احاديث و مثل حديث اقتداي حضرت مسيح به حضرت مهدي (ع) استناد مي​شود تا کسي از موافقين و مخالفين اعتراضي نداشته باشند،

وگرنه موضوع مورد بحث نزد شيعه ادلّه فراواني از آيات و اخبار دارد،

تند نروید. به کجا چنین شتابان؟ از کدام آیات فراوان سخن می گویید؟ شما هنوز برای ما حتی یک دلیل مستقل قرآنی هم نیاورده اید. و ما تا کنون منتظریم که این کار را بکنید. آنچه تا الان آوردید فقط دلیلی مبتنی بر روایات شان نزول یک آیه بود.

Hadi99g;816724 نوشت:
از اين روست که شيخ صدوق(ره) به وجوب اعتقاد به افضليّت ائمّه عليهم السلام از سائر أنبياء عليهم السلام، حکم کرده است. (الاعتقادات، ص92)

و باز هم از اين روست که علامه مجلسي مي​فرمايد: به جز آن کسي که نادان به روايات باشد هيچ کس موضوع افضليّت ائمّه بر أنبياي گذشته را انکار نمي​کند. (بحار الأنوار، ج26 ص297)

بله از شیخ صدوق که از تندروان اهل حدیث است و از اخباریونی مانند علامه مجلسی چنین نظریاتی بعید نیست. جالب است بدانید که شیخ مفید که در تصحیح الاعتقاد از روش برخورد شیخ صدوق با روایات به شدت انتقاد کرده است یکی از موارد مهمش همان چیزی است که شما من را به آن متهم می کنید یعنی حجیت خبر واحد در اعتقادات. هرچند شیخ مفید در این مورد چون نظرش به آن نزدیک بوده است متعرض نظر شیخ صدوق نشده است. البته همانطور که نقل سخنان شیخ مفید گذشت او نزدیک بودن نظرش در این موضوع را هم با احتیاط بیان کرده است نه مانند شیخ صدوق و اخباری ها با جزم و یقین.

Hadi99g;816724 نوشت:
به نگر بنده اين موضوع براي کسي که با آيات و اخبار آشنايي مختصري داشته باشد يک موضوع ساده​اي است و نياز به اين همه بحث ندارد،

اين مطلب که وحي يک صفت ويژه و يک شرافتي است، کسي در آن حرفي ندارد. ولي وجود اين صفت به تنهايي موجب افضليّت مطلقه نمي​شود،

مثل اینکه هنوز متوجه نشده اید. اولا که وحی فقط یک صفت ویژه نیست بلکه طبق قرآن وجه تفاوت و برتری پیامبران بر تمام بشریت است. قبلا هم توضیح دادم این بار هم با بیان علامه طباطبایی توضیح می دهم: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ ( فصلت:6)

كلمه (انما) ى اولى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را منحصر در بشريت و در مانندى ساير بشرها مى سازد، به طورى كه هيچ چيزى زائد بر آنچه آنان دارند ندارد و هيچ زيادتى براى خود ادعا نمى كند. و اين در حقيقت رد پندار مردم است كه خيال مى كنند کسی که ادعاى نبوت كرد ادعاى الوهيت و قدرت غيبى كرده است ، و بر اساس همين پندار است كه از انبياء توقعهايى دارند كه جز خدا كسى علم و قدرت بر آنها را ندارد. در انحصار اول به امر خدا همه اينها را از خود نفى مى كند، و براى خود اثبات نمى كند مگر تنها و تنها مساله وحى را. ( المیزان ج13 ص405)

الان احتمالا می آیید و می گویید که علامه طباطبایی اصلا در مقام اثبات برتری انبیا بر امامان نیست!
دوما برفرض هم که وحی فقط یک فضیلت خاص باشد وقتی که شما مطلق گویی می کنید و ادعای افضلیت مطلقه دارید یک فضیلت را هم که ثابت کنیم کسی دارد و آنها ندارند همین مثالی نقضی می شود که ادعایتان را باطل می کند.

Hadi99g;816724 نوشت:
براي مثال: به دنيا آوردن فرزند بدون تماس با هيچ مردي، صفت خاصّ و موجب فضيلت است، لذا خداي متعال در حقّ حضرت مريم فرمود: واصطفاک علی نساء العالمين

ولي اتصاف به اين صفت و برخورداري از اين شرافت، منافاتي با افضليّت مطلقه حضرت زهراء سلام الله عليها ندارد،

و همانطور که تولّد بدون پدر براي حضرت عيسی -علی نبيّنا وآله وعليه السلام- يک شرافت است ولي با افضليّت مطلقه حضرت رسول الله -صلی الله عليه وآله- که متصف به آن نيست، منافاتي ندارد،


مثال می خواهید بزنید باید مثال درست بزنید نه با ادعاهای بدون دلیل . کجا ثابت کرده اید که اصطفای حضرت مریم به دلیل به دنیا آوردن فرزند بدون تماس با هیچ مردی بود؟ کجا ثابت شده که تولد بدون پدر به خودی خود شرافت و فضیلت محسوب می شود. فضیلت حضرت مریم این بود که حامل و امین آیت الهی بود وگرنه چه بسیار کودکان آزمایشگاهی که از تلقیح مصنوعی به دنیا آمده اند.

Hadi99g;816724 نوشت:
همينطور هم وجود صفت ويژه وحي در انبياي گذشته با افضليّت مطلقه اهل بيت منافاتي نخواهد داشت.

وحی به هر کسی نمی شود. شما به گونه ای حرف می زنید که حضرت علی شایستگی دریافت وحی را داشت اما حالا به دلیل مصالحی صلاح دانسته شد که به او وحی نشود!

Hadi99g;816724 نوشت:
بلي ديدم، ولي قبلا عرض کردم که سند ندارد و مرسل آورده. سند دوّم عيون الأخبار را هم ديدم ولي به درد اثبات مدّعا نميخوره چون اونجا هم سخن از احتجاج است نه محبوبيت، قبلا توضيح داده شد.

سوالات اساسی را رها کرده اید ولی به حواشی خوب پرداخته اید. در پست قبلی به شما گفتم که هدف از نقل این روایات مقابله به مثل و آوردن موید بود و اصراری هم ندارم که این روایت را به عنوان یک روایت معتبر بپذیرید . باز شما آمدید و به ایراد گرفتن از سند روایات پرداختید. اصلا من برای اثبات استفاضه ی آن روایت از روضه الواعظین بهره نبرده بودم که مرسل بودن آن را به رخ من می کشید. شما گفته بودید در روضه الواعظین آن عبارات نیست من هم گفتم با دقت ببین هست همین. درباره ی سند دوم عیون هم گفته مثل روایت با این سند هم نقل شده روایت را به تمامه نقل نکرده تا بفهیم آن عبارات داخلش هست یا نیست. بنابراین همانطور که من نمی توانم بگویم آن عبارت هست شما هم نمی توانید بگویید نیست. یکبار گفتید وقتی عبارتی در طرق مختلف باشد نمی توان آن را دلیل مدعا گرفت بنده هم این را تایید کردم آن هم چند بار.
حالا که به حاشیه پردازی پرداخته اید بد نیست از طریق همین اندرزی به شما بدهم. دیدید که در اینجا وقتی من به شما آدرس دادم عبارت و طریق مورد نظر را پیدا نکردید . این نشان می دهد که با عجله و بدون دقت کافی پاسخ می دهید . و این اصلا روش خوبی نیست. سخنان من را با دقت بخوانید و برسی کنید آن وقت جواب بدهید. کنگ فو که با هم کار نمی کنیم که واکنش سریع نشان می دهید.

Hadi99g;816724 نوشت:
ظاهرا در آيات، سخني از تعليم نيست،

آیات قرآن را با دقت ببینید: قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ( کهف:66)

وقتی که در آیات قرآن دقت نمی کنید چگونه از شما انتظار داشته باشم که در سخنان من دقت کنید؟

Hadi99g;816724 نوشت:
بعلاوه، با اين استدلال آيا فرشته وحي از پيامبران اعلم است؟

در جوابیه ی قبلی یکبار به شما عرض کردم که توجه نکرید یا نخواستید توجه بکنید. اینجا مقایسه ما بین انسان و انسان است نه انسان با جن یا فرشته یا هر چیز دیگری. درباره فرشتگان ابتدا باید مسائلی همچون کیفیت انتقال وحی و چگونگی ظرفیت علمی فرشتگان حل بشود و بعدا از این جهت دست به مقایسه بزنیم. وگرنه از این خلط مبحث ها فراوان می توانید بکنید به زنبور عسل هم وحی می شود شیاطین هم به اولیای خود وحی می کنند ووو

Hadi99g;816724 نوشت:
بحث هم در افضليّت مطلقه است، يعني اطلاق «أفضل» ، نه اينکه افضليت در برخي مسائل مثل تولد بدون پدر و اينگونه مسائل که اشاره شد.

باز هم همان ادعای بدون دلیلتان را تکرار کردید که قبلا هم در این باره پاسخ داده شد.

Hadi99g;816724 نوشت:
جواب که بنده جوابي نگرفتم، چون عرض کردم که سؤال من سؤال از افضليت مطلقه بود، اگر بخواهيم لفظ أفضل را به يکي از حضرت خضر يا حضرت موسی عليهماالسلام اطلاق کنيم،

آيا بگوييم: جناب خضر از حضرت موسی افضل است؟ يا حضرت موسی از جناب خضر افضل است؟

کدام يک؟

این دیگر مشکل شماست که با دید صفر و صد یا سیاه و سفید به موضوعات می نگرید . من حتی الامکان از چنین دیدی و مطلق گویی اجتناب می کنم. بنده قرار هم نیست که برای شما به سوال چند گزینه ای یا تستی جواب بدهم. شما نظر من را خواستید من هم نظرم را گفتم.

Hadi99g;816724 نوشت:
در مورد سؤال شما، اگر به تفاوت اساسي پيامبري که امام نيست و بعد از طي مراحلي احيانا به مقام امامت رسيده و مخاطب به خطاب «إنّي جاعلک للناس إماما» شده با امامي که پيامبر نيست توجه کنيم در اين صورت به نظرم مسأله حل خواهد شد.

من از شما راهکار حل مسئله نخواسته بودم. بلکه خواسته بودم دیدگاه خود را در این باره بیان کنید. البته این راهکارتان هم خیلی راهگشا نیست اگر کتابی را که به امامت رسیده است و حضرت فاطمه ای که نه امام بوده و نه پیغمبر بوده و نیز امامی که خدا قرار داده و به دوزخ هدایت می کند را هم به مسئله اضافه کنیم آن وقت است که معادلات پیچیده خواهد شد. و باید پای جبر و دیفرانسیل و انتگرال را وسط کشید.

Hadi99g;816724 نوشت:
استدلال به آيه کريمه را تحريف کرده​ايد. مگر کسي ادّعا کرده که «نفس» بودن به معناي برابري مقام است؟!!

استدلالی قرآنی صورت نگرفته بود این استدلال در اصل به روایات شان نزول آیه بود. این استدلال خودش تحریف معنوی قرآن محسوب می شود و نیازی نیست که ما آن را تحریف کنیم فقط کافی است که این تحریف معنوی را رسوا سازیم که همین کار را هم کردم. وقتی که ادعای مساوات را دارید برابری مقام هم شاملش می شود. جالب هست که خودتان هم در ادامه به این مطلب اعتراف کردید ولی بلافاصله بعد از آن گفتید که نه این طور نیست !!! بر فرض هم که منظورتان مقام نباشد دیگر چه بدتر. وضع افتضاح تر خواهد شد. صورت استدلال من حفظ خواهد شد و فقط مواد استدلال تغییر خواهند کرد. تغییری در نتیجه یعنی ابطال ادعایتان حاصل نمی شود.

Hadi99g;816724 نوشت:
نفس همه جا يعني خود. در همه آياتي هم که استشهاد کرديد همين معنا را مي​دهد. البته در آياتي نظير «لا تلمزوا أنفسکم» از سياق کلام مي​فهميم که در اينجا مؤمن نسبت به مؤمن ديگر، خود آن مؤمن فرض شده است.

بحث ما روی (( نفس)) نیست. بحث روی حالت جمع آن یعنی (( انفس)) است آن هم زمانی که ضمیر متصل جمع گرفته باشد. وقتی لفظ مفرد (( نفس))_ (( خود)) _ (( خودم)) _ (( من))_ (( تو)) _ (( او)) را به کار می بریم مصداق آن یک نفر مشخص است ولی وقتی لفظ جمع می شود که مثلا (( خودمان)) یا ((ما)) ممکن است من خودم را به تقدیر حتی یک وجه مشترک هم با هر کسی جمع ببندم. مثلا وقتی می گویم (( خودمان)) ممکن است فقط وجه مشترک انسانیت مد نظرم باشد و منظورم این باشد که خود ما انسانها. هیچ آدم عاقلی هم نمی آید بگوید که حالا که مرا با خودت جمع بستی پس من با تو مساوی ام و وجود من خود وجود تو است. اینها مربوط به دوره ی دبستان بود ببین کار را به کجا کشاندید که من باید دستور زبان دوره ی دبستان را برای شما مرور کنم.

Hadi99g;816724 نوشت:
در آيه کريمه مباهله هم ادّعاي ما اين است که وجود أمير المؤمنين عليه السلام خود وجود رسول اکرم صلی الله عليه وآله وسلّم است،

بله بنده هم خدمت شما گفتم که با این استدلال حضرت علی و رسول اکرم که سهل است طبق آیات دیگر قرآن من و شما و تمام کاربران و اصلا کل معشر جن و انس خود وجود هم هستیم.

اینکه می گویید حضرت علی خود وجود پیامبر اسلام است منظورتان دقیقا چیست؟
حضرت علی و حضرت رسول یک روح در دو بدن هستند؟
آن قدر به شبیه هستند که گویی عین همند؟
می خواهید توجیهات و تفسیر های صوفیانه ارائه بدهید؟

به هرحال این حرف به مضحکه بیشتر شبیه است تا به دلیل. این را حمل بر این می کنم که در ماه رمضان قصد ادخال سرور در قلوب مومنین را داشته اید.

Hadi99g;816724 نوشت:
نه اينکه مقامشان باهم برابر باشد، گرچه اين برابري مقام، لازمه مطلب فوق است، ولي بدين معنا نيست که نفس به معناي يکسان بودن مقام باشد.

اینگونه تناقض گویی های صریح دلیل آشکار دیگری بر باطل بودن ادعایتان است.
می گویید مقام را نگفته بودید. مسئله ای نیست . مساوات را که گفته بودید. همین را با استفاده از بیان علامه طباطبایی باطل می کنم:

ایشان درباره ی آیه ی : قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ( انعام:50) می نویسند:

معناى اين جمله به طورى كه از سياق آن استفاده مى شود، اين است كه : گر چه من در بشر بودن و ناتوانى مثل شمايم ، ليكن اين دليل نمى شود كه من شما را به پيروى خود دعوت نكنم ، براى اينكه خداى تعالى مرا با وحى خود به معارفى آشنا كرده و شما را نكرده . و در نتيجه فرق من با شما مثل تفاوتى است كه بينا با نابينا دارد، همانطورى كه نابينا و بينا در عين اينكه در انسانيت مشتركند، در عين حال اوضاع و احوال آن دو حكم مى كند كه بايد نابينا پيروى بينا را بكند، همچنين جاهل بايد عالم را متابعت بكند. (المیزان ج7 ص97)

و باز جای دیگری گفته اند:
يك بار ديگر به دقت در جمله (لا اقول لكم ...) و سپس در جمله (ان اتبع الا ما يوحى الى )، و آنگاه در جمله (قل هل يستوى الاعمى و البصير...) نظر كن ، آنگاه خواهى فهميد كه آيه سوره انعام ، نخست آن سنخ برترى و فضيلتى را كه عوام الناس از پيغمبر خود توقع دارند نفى مى كند، و سپس تنها رسالت را براى رسول اثبات مى كند و آنگاه بدون درنگ ، به اثبات نوعى فضيلت براى رسول پرداخته غير آنچه عوام توقع دارند و آن فضيلت عبارت است از اينكه او به وسيله بصيرت و بينايى خدايى داراى بصيرت است ، ولى ديگران نسبت به ايشان ، همانند كورانند نسبت به دارندگان چشم ، و همين داشتن بصيرت است كه پيروى كردن از رسول را بر مردم واجب مى سازد همانطور كه افراد كور مجبورند به راهنمائى و دستگيرى بينايان راه بروند و هر جا آنها رفتند قدم بگذارند، و مجوز اينكه رسول ، مردم خود را دعوت به پيروى از خود مى كند نيز همين است . ( المیزان ج10 ص210)

حالا من از شما می پرسم : هل یستوی الاعمی و البصیر؟ آیا نابینا و بینا با هم مساوی هستند؟

Hadi99g;816724 نوشت:
ظاهر کلام ايشان با توجّه به سياقش، اين است که منظور از نبوّت، نبوّت حضرت ختمي مرتبت است چون بحث ايشان با مخالفين و بر سر جانشيني آن حضرت است،

مي​فرمايد بعد از آن حضرت بايد کسي در مقامشان بنشيند که بالاترين منزلت​ها را داشته باشد،


به قول معروف ادعای بدون دلیل مالیات و عوارض ندارد. اینکه می گویید سیاق و ظاهر کلام این چنین است باید درست مشخص کنید یا قرینه نشان دهید. در بیشتر همان مجلد بحث او با مخالفین بر سر جانشینی حضرت است و در جای جای آن از نبوت هم حرف زده است. حالا تمام آنها کلی است ولی اینجا فقط منظورش نبوت حضرت محمد است. اینکه چیزی را به کلام کسی اضافه کنیم تا معنای مورد نظر ما را بدهد هنر نیست و هر کسی بلد است چنین کاری را بکند.
او می گوید اینکه حضرت علی درجات عالی ای دارد که دیگران ندارند این دلالت بر امامت منصوص می کند از این جهت که امام باید منزلتش از دیگران بالاتر باشد و جایگاه امامت هم در دین چنین است. حالا نمی دانم چگونه شما آنچنان برداشت کرده اید.
اتفاقا به خاطر اینکه در حال احتجاج بر اهل سنت است باید عکس این را می گفت که امامت بالاتر نبوت است. اگر برفرض باطل هم منظورش را فقط نبوت پیامبر اسلام در نظر بگیریم باز تغییری ایجاد نمی شود. مگر شما اعتقاد ندارید که پیامبر سلام علاوه بر مقام نبوت مقام امامت هم داشت . و حضرت ابراهیم که نبی بود بعد از ابتلای به کلمات به مقام بالاتر یعنی امامت رسید. حالا در اینجا چه شده که مقام امامت پیامبر از مقام نبوتش پایین تر آمده است؟

Hadi99g;816724 نوشت:
ايشان در مقام اثبات برتري انبياء بر ائمه نيستند و شما هم نمي​توانيد از اين کلام به نفع خود استفاده کنيد.

باز هم همان مغالطه مقام بیان را تکرار کردید که قبلا پاسخ داده شد. داخل پرانتز یا جمله معترضه هم که اگر کسی بگوید ما آن را علیه خودش به کار می بریم.

Hadi99g;816724 نوشت:
باقي ماند آن خبر واحد که با استفاده از آن در صدد اثبات جهالت امام به احکام شرعي مي​باشيد، عرض مي​شود:

همانطور که اشاره شده اين روايت يک خبر واحد است.


عرض شد که این روایت خبر واحد نیست و حداقل 32 طریق در مجموع منابع شیعه و سنی دارد حالا اگر شما دوست دارید آن را خبر واحد بدانید میل خودتان است ولی این تغییری در واقعیت ایجاد نمی کند. اگر با این معیار پیش برویم باید بگوییم که حدیث طیر هم اصلا خبری نیست زیرا هیچ طریق شیعه ای ندارد!

Hadi99g;816724 نوشت:
احتمال دارد اين روايت از طريق مکتب خلفاء وارد روايات اهل بيت شده است، چون اين روايت را بيشتر ، آنها آورده​اند،

اینگونه احتمالات را من هم می توانم بدهم. مثلا بگویم که احادیث مورد نظر شما هم واردات مکتب غلات است زیرا آنها بودند که در نهایت برای ائمه ادعای نبوت و بعد از آن الوهیت را کردند. دادن اینگونه احتمالات بی اساس کار راحتی است و بیانگر عجز کسی است که آنها را به کار می برد.
در هر حال این روایت هم سند صحیح دارد و هم دلالتش تمام است و هم کثرت طرق دارد.

Hadi99g;816724 نوشت:
لذا در «مرکز المصطفی» نيز اين حديث تحت عنوان «نماذج من الأحاديث الموضوعة أو المشکوکة» دسته​بندي شده است،

من هم دیروز در مکتبه المجتبی بودم و آنها گفتند که این کار مرکز المصطفی اصلا درست نبود. شما اصلا بگو که جامعه مدرسین قم چنین کرده است. مهم دلیل است.این که مرکز فلان و بهمان چه کرده و نکرده به من چه مربوط است؟

Hadi99g;816724 نوشت:
از اينها گذشته، باز هم دلالتش بر مدّعا ناتمام است، زيرا :

احتمال دارد امام عليه السلام به حکم مسأله آگاه بوده، منتها به منظور تعليم ديگران، مقداد را در پي سؤال فرستاده باشد،


شما خیلی هم بیجا فرمودید که چنین احتمالی را دادید. زیرا این احتمال شما مستلزم نسبت دروغگو دادن به امام صادق است که گفته حضرت علی رجلی مذا بود. در خود همان روایات هم دلیل واسطه کردن مقداد بیان شده که به جهت حیای حضرت علی از بودن حضرت فاطمه در آنجا بود.

Hadi99g;816724 نوشت:
اين احتمال، استدلال شما را از اعتبار ساقط مي​کند.

با احتمالات بی اساس نه چیزی ثابت می شود و نه چیزی ساقط می شود.

Hadi99g;816724 نوشت:
البته در خصوص علم امام عليه السلام مباحث زيادي مطرح است،

در يک ديدگاه گفته شده که علم امام اينگونه است که هرگاه بخواهد چيزي را بداند دانشش به وي عطا مي​شود (إذا شئنا علمنا)

بر اساس اين ديدگاه مي​توان گفت: تا زماني که رسول خدا صلی الله عليه وآله در حال حيات بودند امام عليه السلام به احترام ايشان اراده نمي​کردند که به حکم مسأله علم لدنّي پيدا کنند.


جالب شد. پس شما مقام حضرت علی را از حضرت محمد هم بالاتر می دانید. علم حضرت رسول وابسته به وحی است و وحی هم تابع اراده الهی است نه خواست پیامبر که هر وقت خواست به او وحی بشود . قرآن در این باره می گوید:
تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا فاصبران العاقبة للمتقين ( هود:49)

ترجمه : اینها ار خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم نه تو و نه قومت اینها را پیش از این نمی دانستید پس صبر کن که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

قرآن می گوید ای پیامبر اخبار غیب را قبل از اینکه آنها را به تو وحی بکنیم نمی دانستی پس صبر کن. ولی شما می گویید حضرت علی تا اراده می کرد هر چیزی را که می خواست می فهمید ولی حالا در زمان پیامبر جوانمردی می کرد و به احترام پیامبر اراده دانستن نمی کرد!

Hadi99g;816724 نوشت:
برخي اشکالاتتان هم به قدري واهي است که ارزش بحث و إتلاف وقت ندارند،

نظير اشکالي که بر إجماع وارد کرديد و با نقل قول از مرحوم شيخ مفيد در صدد انکارش برآمديد،

چون ادّعاي ما اجماع بر مساوات ميان وجود مقدّس رسول الله صلّی الله عليه وآله وسلّم و ميان وجود مقدّس أمير المؤمنين صلوات الله عليه بود:


Hadi99g;816724 نوشت:
شما بدون اشاره به سطر اوّل از سخن بنده، تنها سطر دوّم را نقل قول کرده و به زعم خود آنرا رد کرده​ايد.

اولا که اگر به تقطیع در نقل قول باشد که خودتان گوی سبقت را در این باره از من ربوده اید و در برخی جاها هم اصلا بدون نقل قول جواب داده اید. بنابراین من در شکایت کردن در این باره اولی از شما هستم.
دوما من همان ابتدای جوابم به همان اجماع در مساوات اشاره کردم و گفتم که این در حال حاضر یک ادعای بدون دلیل است و از شما پرسیدم که چگونه آن را اثبات می کنید که متاسفانه از نظر شما ارزش پاسخگویی و بحث نداشت. پس این دلیل در اصل یک ادعای بدون دلیل بود و اصلا نیازی به رد کردن نداشت.
و بعد از آن بود که چون که وقتی در برتر بودن رسول اکرم بر باقی پیامبران اجماع شده باشد اجماع بر مساوات کسی با آن حضرت به معنای اجماع بر برتری آن شخص بر دیگر پیامبران هم خواهد بود و شما هم از همین مساوات می خواستید برتری حضرت علی بر پیامبران را نتیجه بگیرید . من هم به طریق عام ثابت کردم که اجماعی در کار نیست. در اینجا لازم می بینم حرف خودتان را به خودتان یادآوری کنم:

Hadi99g;815196 نوشت:
سبحان الله! اين ديگه چه سنخ اشکالي است؟!

وقتي ثابت شد که حکمي عامّ است و بر چند موضوع به نحو عموم، ثابت است، پس به نحو خاص هم بر تک تک آن افراد، صادق خواهد بود. چونکه صد آمد نود هم پيش ماست.

حالا شما بهانه یتان شده است که استدلال عام قبول ندارید اشکالی ندارد برایتان از طریق خاص آن را باطل می کنم. هر چند که این در حال حاضر ادعایی بیش نیست و نیازی به رد کردن ندارد.

شیخ طوسی در کتاب تفسیرش در مورد آیه مباهله می نویسد:

واستدل أصحابنا بهذه الاية على أن أمير المؤمنين (ع) كان أفضل الصحابة من وجهين: أحدهما - أن موضوع المباهلة ليتميز المحق من المبطل وذلك لايصح أن يفعل إلا بمن هو مأمون الباطن مقطوعا على صحة عقيدته أفضل الناس عند الله. والثاني - أنه صلى الله عليه وآله جعله مثل نفسه بقوله: " وأنفسنا وأنفسكم " لانه أراد بقوله: " أبناء نا " الحسن والحسين (ع) بلا خلاف. وبقوله: " ونساء نا ونساء كم " فاطمة (ع) وبقوله: " وأنفسنا " أراد به نفسه، ونفس علي (ع) لانه لم يحضر غيرهما بلا خلاف، وإذا جعله مثل نفسه، وجب ألا يدانيه أحد في الفضل، ولايقاربه. ( التبیان فی تفسیر القرآن ج2 ص484)

آیا (( مثلیت)) در قاموس شما همان ((مساوات)) معنا می دهد؟

Hadi99g;816724 نوشت:
اينگونه اشکال​تراشي ها در سخنانتان کم نيست که يا ناشي از دقّت نکردن مي​باشد

خداوند شاهد و ناظر هست که چه کسی در اینجا دارد اشکال تراشی می کند . تاریخ ارسال پست و ویرایش من موجود است و تاریخ جوابیه شما هم موجود است که منی که همان ابتدای جوابم به آن خط مورد نظر شما اشاره کردم و بعد از طریق عام آن را ابطال کردم در حال اشکال تراشی هستم یا شمایی که نقل قول نگرفتن از یک خط را بهانه کرده اید تا سوالات و اشکالات من را واهی به حساب بیاورید و به آنها جواب ندهید.

این هم نقل قول از پست قبلی خودم:

عصران;816554 نوشت:
اما درباره ی اجماع:
اجماع شیعه بر مساوات حضرت علی و پیامبر یک ادعا است این اجماع را شما چگونه ثابت می کنید؟

Hadi99g;816724 نوشت:
و يا مغالطه و جدل، که ما در پي آن نيستيم.

صد البته از بحث هایی که از شما با کاربران دیگر دیدم صدق این کلام شما کاملا بر من آشکار است.


سلام

اگر کسی فقط قران را قبول دارد من ثابت میکنم که یهود از مسلمین برترند بنص آیه : انی فضلتکم علی العالمین :

وحضرت ابراهیم ع از رسول خدا بالاتر است : بنص : انی جاعلک للناس اماما : ولی در مورد رسول خدا ص چنین آیه ای نیامده ؟!

[="Tahoma"][="Black"]واقعا جناب خیرالبریه؟[/]

[="Navy"]

عصران;817390 نوشت:
جالب است که حدیثی که در منابع اهل تسنن مشهور است و در فضیلت امام علی است و این همه هم به آن استناد می شود یک طریق شیعه هم ندارد!

حديث طير مشوي براي کساني که جهالت چشمشان را کور و گوششان را کر نکرده باشد در منابع زير از طريق مکتب اهل بيت عليهم السلام، قابل مشاهده است :

1- رئيس المحدّثين في علل الشرائع، ج1 ص162، قم: انتشارات داوري: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أَبُو الْعَبَّاسِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ‌ قال: حدّثنا أبي عن محمّدبن سنان، عن المفضل بن عمر، عن أبي عبد الله .... قال:

أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُتِيَ بِالطَّائِرِ الْمَشْوِيِّ قَالَ ص: اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ وَ عَنَى بِهِ عَلِيّاً ؟ قُلْتُ بَلَى

عنه: بصائر الدرجات، تتمّة ما تقدّم من أحاديث الذر، ح4.

2- أمالي شيخ طوسي، قم، انتشارات دار الثقافه، ص253: أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ عَدِيٍّ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ مُخْتَارٍ الْكُوفِيُّ، قَالَ:حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عُمَيْرٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ

3- مدرک پيشين، ص332:
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ إِجَازَةً، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَبِيبَةَ الْكِنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ‌ ‌حُسَيْنٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو غَيْلَانَ سَعْدُ بْنُ طَالِبٍ الشَّيْبَانِيُّ، عَنْ إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ...

4- مدرک پيشين، ص558:
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُورِيَهْ الْجُنْدَيسَابُورِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مَنْصُورٍ التَّرْجُمَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَنْبَسَةَ النَّهْشَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِيكُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ الْقَاضِي، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ الْأَوْدِيِّ...

5- رئيس المحدّثين في المجالس، المجلس 94 : ح 3: حدّثنا أبي، قال حدّثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه إبراهيم بن هاشم، عن أبي هديه، قال رأيت أنس بن مالک....
عنه الطبرسي في الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ج1 ص124

6- رئيس المحدّثين (ره) في الخصال، أبواب الأربعين وما فوقه، ح 30 : حدّثنا أحمد بن الحسن القطان،​ قال: حدّثنا عبد الرحمن بن محمد الحسني، قال: حدثنا أبو جعفر محمّد بن الحفص الخثعمي، قال: حدّثنا الحسن بن عبد الواحد، قال: حدّثني أحمد بن التغلبي، قال: حدّثني أحمد بن عبد الحميد، قال: حدّثني حفص بن منصور العطار، قال: حدّثنا أبو سعيد الورّاق، عن أبيه، عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه... :... أنا الّذي دعاه رسول الله لطير عنده يريد أکله فقال: اللهمّ ائتني بأحبّ خلقک إليک بعدي.

7- مدرک پيشين، حديث 31:
حدثنا أبي ، ومحمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنهما قالا : ‹ صفحه 554 › حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن الحكم بن - مسكين الثقفي ، عن أبي الجارود وهشام أبي ساسان ، وأبي طارق السراج ، عن عامر بن واثلة قال : كنت في البيت يوم الشورى...

8- همو، عيون أخبار الرضا ، انتشارات مؤسّسة الأعلمي بيروت، ج2 ص199:
حدثنا أبي ومحمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنهما قالا : حدثنا محمد بن يحيى العطار وأحمد بن إدريس جميعا قالا حدثنا محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري قال : حدثني أبو الحسين صالح بن أبي حماد الرازي ، عن إسحاق بن حماد بن زيد قال : جمعنا يحيى بن أكثم القاضي

10- الفتّال النيسابوري في روضة الواعظين، منشورات الشريف الرضي، قم: ج1 ص130 : ( وروى ) ان أنس بن مالك عصب بعصابة ، فسئل عنها فقال : هذه دعوة علي ابن أبي طالب " عليه السلام "....

ووو منابع فراوان ديگري که چشم شما از ديدنش کور شده است.

عصران;817390 نوشت:
شما خیلی هم بیجا فرمودید که چنین احتمالی را دادید....

بحمد الله آنقدر مشغله دارم که فرصت گوش فرا دادن به ياوه سرايي هاي شخصي جهول و عنود همچون شما را نداشته باشم. سلامٌ عليکم لا نبتغي الجاهلين.

شما تا کنون حتّی نتوانسته​ايد اثبات کنيد که جناب خضر عليه السلام از أنبياي الهي بوده است!

حال که از اين لجاجت و جهالتتان ملتذّ شده و محظوظ هستيد، خوش باشيد و دلخوشيتان را با درگير شدن در اين بحث​ها منغص نفرماييد.

فذرهم يخوضوا ويلعبوا حتّی يلاقوا يومهم الّذي يوعدون . يوم يخرجون من الأجداث سراعا کأنّهم إلی نصب يوفضون . خاشعة أبصارهم ترهقهم ذلّة، ذلک اليوم الّذي کانوا يوعدون.

[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

خیر البریه;817415 نوشت:
اگر کسی فقط قران را قبول دارد من ثابت میکنم که یهود از مسلمین برترند بنص آیه : انی فضلتکم علی العالمین :

وحضرت ابراهیم ع از رسول خدا بالاتر است : بنص : انی جاعلک للناس اماما : ولی در مورد رسول خدا ص چنین آیه ای نیامده ؟!

بزرگوار میشود برای بنده ثابت بفرمایید بنده حاضرم درباره این 2 ادعای شما در این تاپیک یا هر تاپیک دیگری عمومی یا خصوصی با شما بحث کنم و نتیجه را هم اگر مایل بودید منتشر میکنیم!

بزرگوار برای فهم معنی و مطالب قرآن کریم لازم است علاوه بر تسلط بر ادبیات عرب و آشنایی با زبان عربی بدون پیش فرض و تحمیل خاص به قرآن و (به قول آیت الله دکتر صادقی تهرانی) عقلانیت برمبنای فطرت است، با توجه کامل به قرآن

لازمه این مطلب این میشود که قرآن کریم را به صورت تسلسلی و موضوعی مورد بررسی قرار داده و استفسار کنیم چون اگر یک آیه را ببینیم و آیاتی دیگر درباره همان موضوع را نبینیم برداشت و نتیجه ما ناقص و اشتباه خواهد شد!

چنان که در روایت دارد(( القرآن یفسر بعضه بعضا))

خدای سبحان در آیه 18 و 19 سوره قیامت میفرماید:

لاَ تُحَرِّكْ بِهِى لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِى 16 إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُو وَ قُرْءَانَهُو 17 فَإِذَا قَرَأْنَـهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُو 18 ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُو 19

(اى پيامبر!) زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [: قرآن] حركت مده. 16 همانا گردآوريش (: جمع و تاليفش) و خواندنش (پس از گردآوريش) تنها بر عهده ى ماست! 17 پس هنگامى كه آن را خوانديم، از خواندنش پيروى كن! 18 سپس بيان آن (نيز) بى گمان بر عهده ى ماست! (: با آياتى ديگر، يا معانى حروف رمزى). 19

اينجا حضرت اقدس الهى دو بعد قرآن مفصل و تأليف آنرا مانند قرآن مجمل در اختصاص وحى دانسته، كه جمع قرآن طبعا پس از نزول آيات مفصل آن است، و در آخر كار بيان قرآن نيز در اختصاص خداست، كه قرآن خود خويش را تفسير مى كند، و در جمع تأليف و جمع آورى قرآن را پس از نزول پراكنده آن در اختصاص خداى منان نهاده، كه احدى را حتى پيامبر در آن مدخليتى بجز وحى نيست.

به این آدرس ذیل همین آیه:http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan5

رضا ثقلین;817522 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

بزرگوار میشود برای بنده ثابت بفرمایید بنده حاضرم درباره این 2 ادعای شما در این تاپیک یا هر تاپیک دیگری عمومی یا خصوصی با شما بحث کنم و نتیجه را هم اگر مایل بودید منتشر میکنیم!

بزرگوار برای فهم معنی و مطالب قرآن کریم لازم است علاوه بر تسلط بر ادبیات عرب و آشنایی با زبان عربی بدون پیش فرض و تحمیل خاص به قرآن و (به قول آیت الله دکتر صادقی تهرانی) عقلانیت برمبنای فطرت است، با توجه کامل به قرآن

لازمه این مطلب این میشود که قرآن کریم را به صورت تسلسلی و موضوعی مورد بررسی قرار داده و استفسار کنیم چون اگر یک آیه را ببینیم و آیاتی دیگر درباره همان موضوع را نبینیم برداشت و نتیجه ما ناقص و اشتباه خواهد شد!

چنان که در روایت دارد(( القرآن یفسر بعضه بعضا))

خدای سبحان در آیه 18 و 19 سوره قیامت میفرماید:

لاَ تُحَرِّكْ بِهِى لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِى 16 إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُو وَ قُرْءَانَهُو 17 فَإِذَا قَرَأْنَـهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُو 18 ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُو 19

(اى پيامبر!) زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [: قرآن] حركت مده. 16 همانا گردآوريش (: جمع و تاليفش) و خواندنش (پس از گردآوريش) تنها بر عهده ى ماست! 17 پس هنگامى كه آن را خوانديم، از خواندنش پيروى كن! 18 سپس بيان آن (نيز) بى گمان بر عهده ى ماست! (: با آياتى ديگر، يا معانى حروف رمزى). 19

اينجا حضرت اقدس الهى دو بعد قرآن مفصل و تأليف آنرا مانند قرآن مجمل در اختصاص وحى دانسته، كه جمع قرآن طبعا پس از نزول آيات مفصل آن است، و در آخر كار بيان قرآن نيز در اختصاص خداست، كه قرآن خود خويش را تفسير مى كند، و در جمع تأليف و جمع آورى قرآن را پس از نزول پراكنده آن در اختصاص خداى منان نهاده، كه احدى را حتى پيامبر در آن مدخليتى بجز وحى نيست.

به این آدرس ذیل همین آیه:http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan5

بسم الله الرحمان الرحيم

بزرگواراصلا شما موضوع بحث و جواب من را خوانديد ؟!

اين آيات را من در جواب فقط قرآنيان نوشتم كه سنت يا احاديث را قبول ندارند و در ورطه متشابهات ومنسوخات قران هلاك شده اند .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


خیر البریه;817670 نوشت:
بزرگواراصلا شما موضوع بحث و جواب من را خوانديد ؟!

اين آيات را من در جواب فقط قرآنيان نوشتم كه سنت يا احاديث را قبول ندارند و در ورطه متشابهات ومنسوخات قران هلاك شده اند .

بله برادر گرامی بنده هم موضوع بحث را خواندم هم در صفحات قبل پست نوشتم و هم پست شما را خواندم مگر در پست شما که بنده نقل قول کردم چیز دیگری نوشته شده بود؟ شما یک ادعایی کردید که حتی بلافاصله در پست بعدی شما کار بر گرامی باغ بهشت هم با تعجب از شما سوال پرسیدند! بنده هم گفتم حاضرم درباره این ادعا با شما بحث کنم آن هم فقط از قرآن نه از روایات!(تا ثابت کنم که با خود قرآن میتوان ادعای شما را به آسانی رد کرد)

اما یک نکته عرض کنم اساسا این یک مغالطه بزرگ و سخیف است که کسی بگوید فقط قرآن و در عین حال سنت را رد کند! این امر محال است و نشان از جهل شخص گوینده نسبت به قرآن یا نشان عناد اوست خود قرآن در آیات مختلف امر به اطاعت از رسول کرده (آیه 7 سوره حشر) پس گفتن چنین مطلبی یک مغالطه مضحک است!

اما این را بدانید که به نص روایات متواتر ثقلین و روایات عرضه احادیث به قرآن ملاک اصلی و اول و اتم برای صحت احادیث و اثبات مطالب دینی قرآن کریم است یعنی کسانی که دائم دم از سنت و حدیث میزنند باید این را بدانند که متواتر ترین روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام این 2 روایت است پس باید به آن عمل کنند و ملاک اول و اصل را قرآن کریم قرار دهند تا دریابند کدام حدیث درست است و کدام حدیث درست نیست و الا آنها هم مبتلا به همان مشکل و مغالطه دسته بالا در باب قرآن خواهند شد!

با عرض سلام به محضر دوستان عزيز

عصران;817390 نوشت:
قرآن می گوید ای پیامبر اخبار غیب را قبل از اینکه آنها را به تو وحی بکنیم نمی دانستی پس صبر کن. ولی شما می گویید حضرت علی تا اراده می کرد هر چیزی را که می خواست می فهمید ولی حالا در زمان پیامبر جوانمردی می کرد و به احترام پیامبر اراده دانستن نمی کرد!

براي اينکه شايد اين مغلطه موجب انحراف برخي اذهان شود، پاسخ کوتاهي به شبهه فوق عرضه مي​شود:

رسول گرامي -صلّی الله عليه وآله- خودشان هم چنین بودند و هر گاه می خواستند خداي متعال به ایشان می آموخت علم هر چیزی را.

ولی ایشان هم به احترام وحی الهی بسیاری اوقات ممکن بود اراده نکنند.

در ضمن آیه مورد استشهاد (ما کنت تعلمها ...) نقضی بر جواب بنده نبود زیرا آیه می گوید تا ما ندهیم تو نمی دانی ولی نمی گوید اگر بخواهی به تو نمی دهیم.

رسول اکرم -صلّی الله عليه وآله- نزد خدا مقام و منزلتی بالاتر از آن داشتند که علمی را از خدا طلب کنند و خداي متعال عطا نفرمايد!!!

این مقام پیامبر ص را اهل بیت ایشان هم داشتند و این همان پاسخ بنده بود و به هیچ وجه دلالت بر مغلطه فوق ندارد که مقام اهل بیت عليهم السلام از پیامبر ص بالاتر بوده!!!

حتی در روایات داریم که هر علمی به اهل بیت ع می رسد از طریق نبی اکرم ص می رسد

لذا جمعش با روایات اذا شئنا علمنا این می شود که هر گاه ائمه ع اراده می کردند خدا علم مورد نظر را به نبی اکرم ص اعطا می فرمود و ایشان به ائمه می دادند.

والله الهادي إلی سواء السبيل.

عصران;817390 نوشت:
آیات قرآن را با دقت ببینید: قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ( کهف:66)

وقتی که در آیات قرآن دقت نمی کنید چگونه از شما انتظار داشته باشم که در سخنان من دقت کنید؟

بنده عرض کردم «ظاهراً» سخني از تعليم نيست، آنگونه که از قبل در ذهنم بود؛

و در اينجا هم سخن بنده نقض نشده، چون آيات شريفه، نه تصريح و نه ظهور دارد بر اينکه جناب خضر(ع) مطلبي را به حضرت موسی تعليم داده باشد،

بلکه کلام حضرت موسی -علی نبيّنا وآله وعليه السلام- است و آن هم به صورت سؤالي: هل أتّبعک.... ؟

و اين فرمايش حضرت موسی(ع) هم مبتني بر تواضع است؛ استاد طباطبائي(ره) در اين زمينه مي​نويسد:

{{فكلامه(ع) موضوع على التواضع من أوله إلى آخره ، وقد تأدب معه أولا فلم يورد طلبه منه التعليم في صورة الامر بل في صورة الاستفهام هضما لنفسه ،

وسمى مصاحبته اتباعا منه له ، ثم لم يورد التعليم في صورة الاشتراط بل قال : على أن تعلمن الخ ثم عد نفسه متعلما ،

ثم أعظم قدر علمه إذ جعله منتسبا إلى مبدء غير معلوم لم يعينه باسم أو نعت فقال : " علمت " ولم يقل تعلم ،

ثم مدحه بقوله : " رشدا " ثم جعل ما يتعلمه بعض علمه فقال : " مما علمت " ولم يقل : ما علمت}}

عمادي در تفسير أبي‌السعود مي​نويسد: ولقد راعیٰ في سوق الکلام غاية التواضع معه عليهماالسلام.

بنابراين بي​دقّتي​ها و مغلطه​ها از حضرتعالي است نه از ما، و انتظاري بيش از اين هم از حضرتعالي نمي‌رود. والحمد لله ربّ العالمين.

عصران;817390 نوشت:
اینجا مقایسه ما بین انسان و انسان است نه انسان با جن یا فرشته یا هر چیز دیگری.

اوّلا حضرتعالي چه موقع اثبات کرديد که جناب خضر(ع) از إنس بوده است؟

ثانيا وقتي ملاکي براي حکمي ارائه مي​دهيد اين ملاک هر جا متحقّق شود حکم هم بالتبع تحقّق خواهد يافت،

شما تعليم را علّت افضل بودن قلمداد کرديد. چه چيزي موجب تخصيص اين علّت و انحصارش به انسان​ها مي​شود؟

عصران;817390 نوشت:
بله از شیخ صدوق که از تندروان اهل حدیث است و از اخباریونی مانند علامه مجلسی

بله خب هرکس با مذاق شما سازگار نباشد يا تندرو مي​شود يا کندرو، يا چپي يا راستي،... برچسب​هاي زيادي براي تخريب اشخاص هست، منطق شما غير از اين نخواهد بود.

الحمد لله وسلام علی عباده الّذين اصطفی.

رضا ثقلین;817694 نوشت:
اما این را بدانید که به نص روایات متواتر ثقلین و روایات عرضه احادیث به قرآن ملاک اصلی و اول و اتم برای صحت احادیث و اثبات مطالب دینی قرآن کریم است یعنی کسانی که دائم دم از سنت و حدیث میزنند باید این را بدانند که متواتر ترین روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام این 2 روایت است

با سلام

مقصود از قرآن کدام قرانست که باید اخبار را بران عرضه کرد ؟!

قرآنیکه بقول امام صادق ع بروایت صحیح کافی در آن آیه رجم بود !

و بروایت صحیح بخاری ومسلم هم عمر میگفت آیه رجم در قران بود و ما آنرا قرائت میکردیم و...

ضمنا اهل سنت اخبار عرضه احادیث بر قرآن را ضعیف میدانند .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


خیر البریه;817807 نوشت:
مقصود از قرآن کدام قرانست که باید اخبار را بران عرضه کرد ؟!

قرآنیکه بقول امام صادق ع بروایت صحیح کافی در آن آیه رجم بود !

مقصود دقیقا همین قرآن موجود است! هیچ شکی در این نیست شما اگر مقداری از روایت زدگی محض خود را رها کنی و نمیگویم قرآنی فکر کنی حداقل با دیده بصیرت و عقل به روایات بنگری متوجه میشوید
روایت متواتر ثقلین را قبول دارید؟ اگر آری رسول الله صلوات الله علیه و آله میفرماید قرآن و اهل بیت را در میان شما گذاشتم! گذاشتم یعنی چه؟ فقط به معنی حدیث ثقلین فکر کنید مشکلتان حل میشود!

اگر بگویید که بله رسول قرآن را گذاشت اما بعدا قرآن تحریف شد این حرف شما هم خلاف خود قرآن کریم است هم مخالف سنت است هم مخالف عقل! خود قرآن میگوید من تحریف نشدم سنت متواتر هم همین را میگوید (احادیث ثقلین عرضه احادیث بر کتاب احادیث فراوانی که درباره ثواب خواندن سوره های قرآن است احادیث فراوانی که از معصوم علیه السلام در تفسیر آیات داریم و ...) عقل هم میگوید چگونه ممکن است که:

اولا پیامبر قرآن را کامل گذاشته روایت ثقلین و روایات دیگر شیعه وسنی هم میگوید قرآن در زمان خود پیامبر جمع شد آن وقت چگونه به این راحتی تحریف شده؟؟؟؟؟؟؟

ثانیا بر فرض قرآن بعد از پیامبر تحریف شد ائمه معصومین که قرآن کریم را تفسیر کرده اند و روایات فراوانی از آنها به ما رسیده تفسیر و تبیین همین آیات فعلی است از امام صادق و باقر و رضا و ائمه بعدی است یعنی 100 سال بعد از عثمان پس چگونه آنها همین آیات تحریفی را تبیین کرده اند؟

ثالثا دقیقا اشکال قسمت دوم بر احادیثی که درباره ثواب خواندن سور مختلف قرآن از معصومین علیهم السلام نقل شده وارد است آنها چگونه بر خواندن سوره های تحریفی تاکید کرده و برای آنها ثواب متصور شده اند؟؟؟؟

رابعا چگونه ائمه شاگردان و پیروان خود را در روایاتی که از حد تواتر هم گذشته و فوق حد تواتر است امر به عرضه احادیث بر کتاب میکنند و حال آنکه خود میدانند این کتاب تحریفی است و کتاب واقعی در دسترس عموم مردم و شیعیان و حتی شاگردان حضرات نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

واقعا اگر مقداری اندیشه شود و فکر کنیم حقیقت را در میابیم!

خیر البریه;817807 نوشت:
ضمنا اهل سنت اخبار عرضه احادیث بر قرآن را ضعیف میدانند .

قبول یا عدم قبول اهل سنت چه ارتباطی به ما دارد؟؟؟؟؟ آنها بسیاری از احادیث جعلی و دروغین را هم صحیح میدانند آیا شما آنها را قبول دارید و به آن عمل میکنید؟؟؟؟

برادر شما اهل سنت هستی؟ اگر هستی چرا به صراحت نمیگویی که ما تکلیف خود را بدانیم و با مدارک اهل سنت بحث کنیم و اگر نیستی چرا برای رد احادیث مکتب خودت به احادیث آنها متوسل میشوی؟؟؟؟؟؟

شما که با یک سنی بحث نمیکنی که از آنها مطلب میگویی!! احادیث آنها جز آنچه موافق قرآن و عترت است برای ما هیچ ارزشی ندارد!!

بزرگترین علمای مکتب اهل بیت در طول تاریخ معتقدند قرآن کریم تحریف نشده شما در این باره چه میگویی؟؟؟؟ (بزرگانی چون شیخ صدوق- سید مرتضی -شیخ طوسی-علامه حلی-شیخ طبرسی-شیخ بهایی-محقق کرکی-شیخ حر عاملی و...) به کتاب فصل الخطاب فی رد تحریف کتاب رب الارباب علامه حسن زاده آملی مراجعه کنید

رضا ثقلین;817856 نوشت:
مقصود دقیقا همین قرآن موجود است! هیچ شکی در این نیست شما اگر مقداری از روایت زدگی محض خود را رها کنی و نمیگویم قرآنی فکر کنی حداقل با دیده بصیرت و عقل به روایات بنگری متوجه میشوید
روایت متواتر ثقلین را قبول دارید؟ اگر آری رسول الله صلوات الله علیه و آله میفرماید قرآن و اهل بیت را در میان شما گذاشتم! گذاشتم یعنی چه؟ فقط به معنی حدیث ثقلین فکر کنید مشکلتان حل میشود!

سلام

دوست عزيز بحث علمي است و دعوايي نداريم شما بنويس من هم دلايل خودم را مينويسم .

اما چون شما استناد به روايت عرضه اخبار بر قرآن كرديد منهم در جوابتان روايت آوردم كه قران چي بود . حتي روايت بودن آيه رجم در قران متفق بين شيعه وسني است برعكس روايت عرضه اخبار بر قران كه فقط شيعه قبولش دارد !

رضا ثقلین;817856 نوشت:
اولا پیامبر قرآن را کامل گذاشته روایت ثقلین و روایات دیگر شیعه وسنی هم میگوید قرآن در زمان خود پیامبر جمع شد آن وقت چگونه به این راحتی تحریف شده؟؟؟؟؟؟؟

كدام روايات ؟ اجماع اخبار سني وشيعه بر تغيير قران است و جمع در زمان خلفا ....

رضا ثقلین;817856 نوشت:
رابعا چگونه ائمه شاگردان و پیروان خود را در روایاتی که از حد تواتر هم گذشته و فوق حد تواتر است امر به عرضه احادیث بر کتاب میکنند و حال آنکه خود میدانند این کتاب تحریفی است و کتاب واقعی در دسترس عموم مردم و شیعیان و حتی شاگردان حضرات نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تواتر كجاست ؟ كو ؟ سند ومدرك لطفا . حتي تواتر آيات (قرائات) نيز مردود است تا چه رسد به تواتر اين خبر !

رضا ثقلین;817856 نوشت:
روایت متواتر ثقلین را قبول دارید؟ اگر آری رسول الله صلوات الله علیه و آله میفرماید قرآن و اهل بیت را در میان شما گذاشتم! گذاشتم یعنی چه؟ فقط به معنی حدیث ثقلین فکر کنید مشکلتان حل میشود!

اتفاقا حديث ثقلين مويد ماست چون امروز ثقل ثاني غائب است پس قران اصلي يعني تفسير متشابهات وشناخت منسوخات هم غائب است ....كه ثمره اش را همه شاهديم از اختلافات وجنگهاي خونين مسلمين و ...كه همگي بقران استناد ميكنند !

رضا ثقلین;817856 نوشت:
بزرگترین علمای مکتب اهل بیت در طول تاریخ معتقدند قرآن کریم تحریف نشده شما در این باره چه میگویی؟؟؟؟ (بزرگانی چون شیخ صدوق- سید مرتضی -شیخ طوسی-علامه حلی-شیخ طبرسی-شیخ بهایی-محقق کرکی-شیخ حر عاملی و...) به کتاب فصل الخطاب فی رد تحریف کتاب رب الارباب علامه حسن زاده آملی مراجعه کنید

من نگفتم قران تحريف شده چون اساسا قران در لوح محفوظ ودر سينه علم داده شدگان مصون است : بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتو ا العلم 49 عنكبوت ...امروز هم قران در بين قرائات محفوظ است .

مشكل سر اغلاط مصحف وقرائات مختلف و10000تفسير و ....مصحف عثمان است .

رضا ثقلین;817856 نوشت:
برادر شما اهل سنت هستی؟ اگر هستی چرا به صراحت نمیگویی که ما تکلیف خود را بدانیم و با مدارک اهل سنت بحث کنیم و اگر نیستی چرا برای رد احادیث مکتب خودت به احادیث آنها متوسل میشوی؟؟؟؟؟؟

ضمن عرض سلام و ادب خدمت برادر و دوست عزیز و بزرگوار ((رضا ثقلین)) از شما خواهش میکنم قدری در لحن صحبت خود مراعات کنید . ((برادر خیرالبریه)) تا آنجا که بنده اطلاع دارم از متخصصین فن رجال و حدیث و مباحثه گران زبردست در زمینه ی اثبات فضایل اهل بیت عصمت و طهارت و از ارادتمندان به ایشان است.
درزمینه ی ((تحریف قرآن )) هم باید بگویم گرچه شیعه به این امر معتقد نیست اما روایات مربوط به تحریف قرآن در کتب فرقین متواتر معنوی است و اگر کسی بخواهد میتواند ازباب ((الزام مخالف بما یعتقد)) و ((جدال احسن)) از این روایات هم استفاده کند چه اینکه علامه شرف الدین درکتاب المراجعات سخنی به این مضمون میفرماید که (( الزاما شخص مباحثه کننده عقاید و اعتقادات خود را در مباحثه بیان نمیکند و آنچه میگوید میتواند حتما عقاید او نباشد)).
در پناه خداوند موفق و پیروز باشید.

سلام علیکم و رحمةالله
به دلیل اطناب مُمِل و به بیراهه کشیدن شدن بحث و جدل میان کاربران محترم، موضوع بسته می گردد.
چنانچه کارشناسان محترم، صلاح دیدند، آن را بگشایند.
التماس دعا

لبیک یا علی النقی;817908 نوشت:
سلام علیکم و رحمةالله
به دلیل اطناب مُمِل و به بیراهه کشیدن شدن بحث و جدل میان کاربران محترم، موضوع بسته می گردد.
چنانچه کارشناسان محترم، صلاح دیدند، آن را بگشایند.
التماس دعا

سلام و عرض ادب

از زحمات همکار بزرگوار متشکرم

بله حق با شماست این موضوع ظاهرا بیش از حد معمول طول کشیده است اما آنچنان جدل و منازعه ای صورت نگرفته است دوستان ما در حال مباحث علمی هستند؛ ولی برای بستن موضوعات باید به این نکته توجه داشته باشیم که برای بستن هر موضوع اولا باید به تشخیص کارشناس باشد و کارشناس نیز قبل از بستن باید از همه کاربران و همکاران بخواهد که آخرین حرفها و استدلال های خود را ارائه دهند تا بحث جمع بندی شود .
مناسب بود حضرتعالی با کارشناس مشورت می کردید.

حضور کارشناس در این موضوع کمرنگ هستش شایسته است که کارشناس هدایت و نظارت بیشتری بر موضوع داشته باشد

من موضوع را باز کردم امیدوارم کارشناس و مدیران این موضوع را به شیوه ای پسندیده جمع بندی نمایند

متشکرم

هادی;805983 نوشت:
صرف اینکه امیر المومنین علی(علیه السلام) دعایی را از پیامبری نقل کرده باشد دلیل بر افضل بودن آن پیامبر نیست؛ چرا که بر اساس دلایل روایی فراوان مقام امیر المومنین علی علیه السلام از پیامبران پیشین به استثنای خاتم النبیین برتر است(2)

در روايات زيادي به اين مسأله اشاره شده است که نبي اکرم(ص) افضل از جميع مخلوقات است و بعد از آن حضرت علي(ع) افضل از همه است و اين به خاطر نبوت و يا امامت نيست چرا که ديگران نيز آنها را داشتند. نبوت و امامت منصب است ولی ولايت مقام و مرتبه وجود است. هيچ نبی يا امامی نيست که مگر اينکه ولی نيز هست. اما ممکن است کسی ولی باشد ولی امام يا پيامبر نباشد. مثل حضرت فاطمه(س) که صاحب ولايت است ولی امام و نبی نيست و درجات انسانها به درجات ولايت آنهاست.
ولايت يعنی مظهر اسمی از اسماء الهی بودن. اگر موجودی مظهر اسمی از اسماء الهی شد به واسطه آن مظهريت بر امور متعلق به آن اسم ولايت پيدا می کند. و می تواند در آنها تصرف تکوينی داشته باشد. جناب عزرائيل مظهر اسم مميت است. فلذا بر هر چه که قابليت مردن داشته باشد از اين حيث ولايت دارد. حضرت عيسی مظهر اسم محيی شده بود. لذا به اذن خدا که صاحب اسم است مرده ها را زنده می کرد. جبرئيل مظهر اسم عليم است. فلذا هر که چيزی بياموزد به واسطه جناب جبرئيل و ملائک تحت فرمان اوست.
البته مظهريت نيز خود مراتب دارد. جبرئيل مظهر اسم عليم است. فرشتگان زيردست او نيز مظهر اين اسمند ولی مظهريت جبرئيل اقوا از آنهاست. انبياء هر کدام مظهر چندين اسم بوده و درجات ولايت آنها نيز وابسته به هم بوده است. اينکه در روايات آمده است، فلان نبیّ صاحب فلان تعداد از حروف اسم اعظم بود مراد همين است. در روايات آمده است که اهل بيت(ع) به همه اعظم عالمند جز يک حرف که مختص خداست. يعنی اهل بيت عليهم السلام مظهر کل اسم اعظمند، مظهر اسم اعظم جامع الله هستند اما چرا مظهريت افراد برای اسماء الهی متفاوت است؟ چرا اهل بيت مظهر همه اسماء حق شده اند و ديگر انبياء مظهر برخی اسماء؟
اولين مخلوق، برترين مخلوق بود و مخلوق بعدی اضعف از او بود. هستی يک حقيقت دارای مراتب است. هر مرتبه معلول مرتبه قبلی است. هستی يک سلسله از علت ها و معلول هاست که در صدر اين سلسله خداست. و پايين ترين مرتبه آن ماده است. طبق روايات اولين مخلوق نور وجود نبی اکرم(ص) بود و بعد از آن نور علی(ع) بود که از نور پيامبر(ص) آفريده شد و بعد از او نور باقی اهل بيت بود. و بعد از آن نور انبياء بود. اول عالم ربوبيت و عالم اسماء و صفات حق است و بعد از آن عالم عقل و بعد از آن عالم مثال يا برزخ و در آخر عالم ماده. موجودات از بالا به پايين سير می کنند تا به عالم ماده می رسند و آن گاه در عالم ماده هر کسی استعداد بازگشت به مرتبه خود را دارد. همان مرتبه ای که از آن تنزل کرده است (لکن بازگشت اختياری است).
آغاز عين نور است و سعادت ولی در بازگشت شخص يا با سعادت به مرتبه خود باز می گردد با با شقاوت. و چون اهل بيت(ع) در اين سلسله در صدرند صاحب ولايت تامّه نيز هستند و چون در صدر سلسله علل و معاليل هستند واسطه تمام تمام فيوضات نيز هستند. در قوس نزول واسطه فيض اند و در قوس صعود صاحب شفاعت. حتی فيض نبوت نيز به واسطه اينها به ساير انبياء رسيده است. کما اينکه هدايت به واسطه انبياء به امتشان رسيده است. و قرآن که مظهر علم خداست عين وجود اهل بيت(ع) است چرا که آنها مظهر علم خدا نيز هستند. و اساسا کتاب هر پيامبری، عين وجود خود او و نقشه وجودی اوست.
برگرفته از سایت پرسمان

هادی;886497 نوشت:
در روايات آمده است که اهل بيت(ع) به همه اعظم عالمند جز يک حرف که مختص خداست. يعنی اهل بيت عليهم السلام مظهر کل اسم اعظمند، مظهر اسم اعظم جامع الله هستند اما چرا مظهريت افراد برای اسماء الهی متفاوت است؟ چرا اهل بيت مظهر همه اسماء حق شده اند و ديگر انبياء مظهر برخی اسماء؟
اولين مخلوق، برترين مخلوق بود و مخلوق بعدی اضعف از او بود. هستی يک حقيقت دارای مراتب است. هر مرتبه معلول مرتبه قبلی است. هستی يک سلسله از علت ها و معلول هاست که در صدر اين سلسله خداست. و پايين ترين مرتبه آن ماده است. طبق روايات اولين مخلوق نور وجود نبی اکرم(ص) بود و بعد از آن نور علی(ع) بود که از نور پيامبر(ص) آفريده شد و بعد از او نور باقی اهل بيت بود.

سلام و عرض ادب استاد گرامی
با توجه به اینکه اول نور وجودی نبی اکرم(ص) بود و بعد از آن نور علی(ع) بود که از نور پيامبر(ص) آفريده شد و بعد از او نور باقی اهل بيت ،پس چرا تمام اهل بیت ،مظهر کل اسم اعظمند؟آیا در این مظهریت بین آنها تفاوتی نیست؟
سپاس

یکی دیگه.;886935 نوشت:
سلام و عرض ادب استاد گرامی
با توجه به اینکه اول نور وجودی نبی اکرم(ص) بود و بعد از آن نور علی(ع) بود که از نور پيامبر(ص) آفريده شد و بعد از او نور باقی اهل بيت ،پس چرا تمام اهل بیت ،مظهر کل اسم اعظمند؟آیا در این مظهریت بین آنها تفاوتی نیست؟
سپاس

سلام علیکم
ضمن تقدیر و تشکر از دقت نظرتان
همان طور که در پست قبل اشاره شده است مظهريت نيز خود مراتب دارد. برای مثال جبرئيل مظهر اسم عليم است. فرشتگان زيردست او نيز مظهر اين اسمند ولی مظهريت جبرئيل اقوا از آن‌هاست. شاید جواب پرسش حضرت عالی این باشد که پیامبر (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام مظهر کل اسم اعظم هستند اما مظهریت پیامبر اقوی از ائمه علیهم السلام باشد. (والله العالم)

پرسش:
با توجه به اینکه دعای کمیل را حضرت خضر(علیه السلام) به امام علی(علیه السلام) داد و امام آن را برای کمیل خواند آیا علم حضرت خضرت بیشتر است؟

پاسخ:
آموختن دعای خضر به کمیل از سوی امیرالمومنین(علیه السلام) هرگز دلالت بر برتری خضر بر ایشان ندارد، چرا که هرگز این طور نبوده است که خضر این دعا را به امام علی(علیه السلام) آموخته باشد، بلکه امیرالمومنین(علیه السلام) به تمام آنچه که خضر بدان آگاه بوده از جمله این دعا آگاه بوده اند. این مسئله در روایات اشاره شده است که ائمه(علیهم السلام) از تمام آنچه که ملائکه و انبیای پیشین بدان علم داشته­اند، آگاه بوده اند، همان طور که امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
«الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكُونُ لَا يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ»؛علم دو گونه است، علمي كه نزد خدا در خزانه است و كسي از مخلوقات از آن آگاه نيست؛ و علمي كه خدا به فرشتگان و پيغمبرانش تعليم كرده، پس آنچه كه به فرشتگان و پيامبران تعليم كرده واقع خواهد شد زيرا خدا نه خودش را تكذيب كند و نه فرشتگان و پيمبرانش را. (1)

همچنین خود امام علی(علیه السلام) چنین می­فرمایند: «[وَ اللَّهِ‏] لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ لَقَضَيْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ بَيْنِ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِم‏»؛ به خدا سوگند اگر كرسى حكم براى من مقرّر گردد، در ميان اهل تورات به تورات آنها حكم خواهم نمود، و در ميان اهل انجيل به انجيل آنها، و در ميان اهل قرآن به قرآن آنها. (2)
این روایت که با تعابیر مختلف وارد شده است گویای احاطه ی علمی ایشان به تمام تعالیم، و کتب آسمانی پیشین است.
بنابراین آموختن این دعا به کمیل از باب آگاهی حضرت امیر(علیه السلام) به خواص این دعا بوده است، نه از این باب که خضر این دعا را به ایشان آموخته و توصیه به آموختن کرده باشد.

علاوه بر اینکه فارغ از بحث مقایسه علوم، روایاتی که به صورت مستقیم به بحث درجه انسان ها پرداخته اند نیز پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) را برترین خلق خدا معرفی نموده اند، البته روایت در این خصوص فراوان است، به یک روایت ازپیامبر(صلی الله علیه و آله) بسنده میشود که خطاب به امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند: «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِك‏»؛ ای علی! به درستی که خداوند تبارک و تعالی انبیاء فرستاده شده اش را بر ملائکه مقربش برتری داد، و مرا بر تمامی انبیاء و رسولان برتری بخشید. . این برتری بعد از من برای توست یا علی و برای امامان بعد از تو.(3)

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص147.
2. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق، ص523.
3. صدوق، محمد بن علی بابویه، کمال الدین، اسلاميه‏، تهران، چاپ دوم، 1395ق، ج1، ص254.

موضوع قفل شده است