نماز خوندن سر وقت در سوز شدید برف و نبود اب

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نماز خوندن سر وقت در سوز شدید برف و نبود اب

من متاسفانه باید بگم چون هیچ وقت بابام ندیدم چون دقیقا یک روز بعد تولدم شهید شدند

همرزم بابام که خیلی دوستش داشت و گریه میکرد تعریف کرد

بابای من جز اولین نفرات عضو سپاه پاسداران بوده و تمام 8 سال تو جنگ بوده

اره همرزم بابام تعریف کرد گفت اواخر جنگ که کردستان بودیم برف شدیدی شروع به بارش کرد که وقتی حرکت میکردی تا زانو تو برف میرفتی

گفتش برف که تموم شد زمین یخ زده بود وحشتناک و گفتش ما داخل سنگر که بودیم از شدت سرما میلرزیدم و نمیتونستیم تکون بخوریم

ایشون گفتن اب ما تموم شده بود برای وضو گرفتن حتی بعدش خودش میگفت ما میگفتیم یخ زدیم نماز میزاریم وقتی گرم شدیم

بعد خودم با چشمای خودم دیدم که بابات رفت بیرون تو اون سوز سرما و برف تو یک ظرف برف و یخ اورد گذاشت اب بشه

بعد با همون اب برف وضو گرفت و نمازش خوند و به ما گفت نماز باید همیشه اول وقت باشه

این خاطره برای خودم جالب بود گفتم شاید دوستان هم بشنوند

..............................................................

قابل توجه اول خودم امثال من که حتی با اب گرم و کنار بخاری نماز کاهلی میکنیم

شادی روح شهدا صلوات


اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی
از جان گذشتگی هزاران شهید است ؟
این ابر مردان را فراموش نکنیم . . .

[=fixedsys]خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛


[=fixedsys]بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن ...


[=fixedsys]میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ


[=fixedsys]مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده ...

[=fixedsys]تفنگ های پر برای شلیک به مغزهای پر ساخته شده اند!


[=fixedsys] و مغزهای خالی برای پر کردن این تفنگها.

[=fixedsys]گفت: اسكله چه خبر؟ گفتم:
«منتظر شماست كه برويد شهيد شويد.» خنديد ، چند قدم جلو رفت، برگشت نگاهي كرد و دوباره رفت.

جسدش را كه آوردند گريه ام گرفت. گفتم : من شوخي كردم.» تو چرا شهيد شدي؟!

[=fixedsys]