جمع بندی هدف از زندگی جاودانه‌ی اخروی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هدف از زندگی جاودانه‌ی اخروی

سلام،من چند روزه با خودم درگیرم.سوالم این هست آدم چرا باید جاودانه باشه؟اصلا جاودانگی به چه دردمیخوره؟بریم اون دنیا که هرچی بخایم باشه یعنی انسان فقط خوردن ونیازاش هست که اونا برطرف بشه آدم راضی بشه؟هدف چی هست که بریم اون دنیا بخوریم خوب زندگی کنیم؟که چی بشه؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

f1992;736716 نوشت:
سلام،من چند روزه با خودم درگیرم.سوالم این هست آدم چرا باید جاودانه باشه؟اصلا جاودانگی به چه دردمیخوره؟بریم اون دنیا که هرچی بخایم باشه یعنی انسان فقط خوردن ونیازاش هست که اونا برطرف بشه آدم راضی بشه؟هدف چی هست که بریم اون دنیا بخوریم خوب زندگی کنیم؟که چی بشه؟

با سلام و احترام

اینطور نیست که همواره همه چیز در حکم مسیر و ابزار بوده و نیازمند هدفی باشند، بلکه برخی از امور هستند که خودشان هدف هستند، مثلا انسانی که از تهران قصد دارد به سمت مشهد حرکت کند، وقتی می پرسند کجا میخواهی بروی می‌گوید مثلا سمنان، به سمنان که رسید می گویند کجا می خواهی بروی می گوید: دامغان، بعد شاهرود و سبزوار ونیشابور، وقتی به نیشابور برسد می پرسند کجا می خواهی بروی؟ می گوید: مشهد؛ اما وقتی به مشهد رسید نمیتوان به او گفت کجا میخواهی بروی، چون آمدن به مشهد هدف او بوده، است، نه مسیر؛ قرآن کریم هم دنیا را محل گذر و آخرت را محل قرار و بقاء معرفی می کند:

«إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرار»؛ اين زندگى دنيا متاعى است و خانه آخرت خانه قرار و دوام است‏.(غافر-39)
لذا جهنم را «بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم:29)به معنای «بد قرارگاهي‏» معرفی می کند.

در روایات بسیاری نیز به این مطلب اشاره شده است، امام علی(ع) می‌فرمایند:

«فَإِنَّهَا دَارُ عَمَلٍ وَ الْآخِرَةَ دَارُ الْقَرَار»؛به درستی که آن(دنیا) محل عمل است و آخرت خانه قرار.(الکافی، کلینی، ج8، ص174)

و امام باقر(ع) نیز می فرمایند:

«يَا جَابِرُ الْآخِرَةُ دَارُ الْقَرَارِ وَ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ زَوَال‏»؛ ای جابر! آخرت خانه دوام و قرار است و دنیا خانه زوال و نابودی. (مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، ج2، ص193)

پس خود آخرت هدف است، نه اینکه خودش هم مسیری برای رسیدن به هدف دیگری باشد، خداوند دنیا را ابزاری قرار داد تا انسان در آفرینش خویش نقش داشته باشد، خداوند از ابتدا برای انسان زندگی جاویدان را اراده کرده است اما از آنجا که اراده کرده تا انسان در آفرینش خویش نقش داشته باشد، آفرینش او را در دو مرحله دنیوی و اخروی قرار داد تا در دنیا انسان طبق جبر آفرینش و قواعد ژنتیک و وراثت و... متولد شود و در یک فرصت کوتاه خویشتن را برای زندگ ابدی آنچنان که می‌خواهد بسازد، لذا انسان با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص284) همان طور که پیامبر(ص) می فرماید:

«كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون‏»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(محمدبن ابی جمهور، عوالی الئالی، ج4، ص72)

امیرالمومنین(ع) نیز می‌فرمایند:
«فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَار»؛ به درستی که دنیا برای شما به عنوان مکان قرار و دائمی خلق نشده است، بلکه مجازا خلق شده تا با اعمالتان برای خانه (حقیقی)دائمی و همیشگی توشه برگیرید.(نهج البلاغه، خطبه 132، ص190)

پس آخرت هدف است، نه مسیر، و دليل ندارد انسان به چيزى برسد كه آن چيز يا عين خواسته نهايى اوست يا پيوندى با خواسته نهايى او دارد (يعنى جنبه كرامت اللّهى دارد) و از آن خسته شود. انسان وقتى به آن هدف واقعى مى‏رسد، معنى ندارد از هدف خودش تنفر پيدا كند. انسان از چيزى تنفر پيدا مى‏ كند كه هدفش نيست.(مجموعه ‏آثار، استادشهيدمطهرى، ج‏4، ص 654و655)

آنچه که باید دقت کرد این است: هرگز این طور نیست که هدف از زندگی جاودان اخروی خوردن و آشامیدن و امثال آن باشد، بلکه این گوشه ای از آن نعمت های الهی است، اگرچه همین نعمت های اینچنینی نیز خسته کننده و ملال آور نیست، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«خالِدينَ فيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلا»؛ در آن جاودانه‏اند و از آن درخواست انتقال به جاى ديگر نمى‏ كنند.(کهف-108) چون در آنجا «جاى ديگر» معنى ندارد، «جاى ديگر» در اين امور محدود فرض مى‏شود، و اصلًا بگوييد «جاى ديگر» برايش تصوّر ندارد.(مجموعه آثار، شهید مطهری، ج3، ص522)

اما با این حال داخل شدن در رضوان الهی بزرگترین نعمت است:

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»؛ خداوند مؤمنين و مؤمنات را به بهشت هايى وعده داده كه از چشم انداز آنها جويها روان است، و آنها در آن جاودانه‏اند، و قصرهاى پاكيزه‏اى در بهشتهاى عدن و از همه بالاتر رضاى خود را وعده داده كه آن خود رستگارى عظيمى است‏.(توبه:72)

علت این که انسان از نعمت های دنیوی خسته می شود برای این است که این دنیا و مظاهر آن هدف حقیقی انسان نیست، همان طور که شهید مطهری(ره) می فرمایند:
«چرا انسان يك چيزى را تا ندارد مى‏خواهد، وقتى هم كه دارد تا يك مدتى كه هنوز در همان حالت فكر نداشتن آن است و روزهاى نداشتنش را به ياد مى‏ آورد، آن را دوست دارد ولى همين‏كه به آن خو گرفت، يعنى آن وضع روحى ندارى او تبديل شد به يك وضع جديدى، اول سردى اوست، چرا؟ آيا واقعا انسان طالب نيستى است؟ طالب نيستى كه نيست. چنين چيزى نمى‏ شود كه بگوييم انسان دنبال نيستى مى‏ رود. انسان دنبال هستى مى‏ رود. پس چرا وقتى كه پيدايش مى‏ كند، آن را نمى‏ خواهد؟ اينجا يك حرف بسيار بزرگى از قديم عرفاى ما گفته ‏اند و اين حرف بسيار محكم است و آن اين است كه آن چيزى كه انسان در اين دنيا دنبالش مى‏ دود، سرّ اينكه [پس از رسيدن‏] از آن سير مى‏ شود اين است كه مطلوب واقعى‏ اش نيست، نتوانسته سيرابش كند، نتوانسته آن غريزه ‏اى را كه طالب است اشباع كند، و الّا اگر يك غريزه و يك چيزى را در حالى كه ندارد مى‏ خواهد [و مطلوب واقعى اوست‏]، در حالى كه داشته باشد محال است از آن متنفر شود(مجموعه آثار، ج4، ص317)

پس ملال آور نبودن زندگی آخرت به خاطر همین حس حضور در محضر الهی است، چون خداوند مقصود بالذات است، لذا اگر بهشت مثل يك باغى مى ‏بود که در دنيا جاويدان باشد، يعنى همه چيزش دنيا مى ‏بود و انسان در انسانيّت خودش همان كيفيّت دنيايى خودش را مى‏ داشت قطعاً ملال آور بود، ولى مسأله اين است كه بهشت براى بهشتى به عنوان انعامى از نعمتهاى الهى است، يعنى حتّى بهشت جسمانى و لذّات جسمانى هم براى او عنوان كرامت الهى را دارد، بدين معنى كه يك موجود تا در حدّى از عرفان و معرفت نباشد بهشت براى او نمى ‏تواند معنى پيدا كند. براى يك نفر بهشتى، آن اساس لذّتها اين است كه الآن مهمان خالق خودش هست، بر سر سفره خالق خودش نشسته است، يعنى با آن حقيقت پيوند خورده است كه وقتى به آن حقيقت پيوند خورد ديگر مسأله خستگى و تنوّع و تحوّل و از سر كوى او رفتن به جاى ديگر معنى ندارد. به عبارت ديگر، هر چيزى غير از خدا و يا آنچه كه عنوان كرامت الهى و لطف الهى و عنايت الهى و سفره الهى داشته باشد، آنچه كه غير از خداست، براى انسان نمى‏ تواند مطلوب جاودانه باشد و تنها خداست كه براى انسان مطلوب جاودانه است.(مجموعه آثار، شهید مطهری، ج3، ص522)

سوال
انسان چرا باید جاودانه باشد؟ اصلا جاودانگی به چه دردی میخورد؟برای این برویم آن دنیا که هر چه بخواهیم باشد؟ یعنی انسان فقط خوردن و نیازهایش هست که با برطرف شدن آنها، انسان راضی بشود؟ هدف چی هست؟ برویم آن دنیا خوب زندگی کنیم که چه بشود؟

پاسخ

اینطور نیست که همواره همه چیز در حکم مسیر و ابزار بوده و نیازمند هدفی باشند، بلکه برخی از امور هستند که خودشان هدف هستند، مثلا انسانی که از تهران قصد دارد به سمت مشهد حرکت کند، وقتی می پرسند کجا میخواهی بروی می‌گوید مثلا سمنان، به سمنان که رسید می گویند: کجا می خواهی بروی می گوید: دامغان، بعد شاهرود و سبزوار ونیشابور، وقتی به نیشابور برسد می پرسند کجا می خواهی بروی؟ می گوید: مشهد؛ اما وقتی به مشهد رسید نمیتوان به او گفت کجا میخواهی بروی، چون آمدن به مشهد هدف او بوده، است، نه مسیر؛ قرآن کریم هم دنیا را محل گذر و آخرت را محل قرار و بقاء معرفی می کند:

«إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرار»؛ اين زندگى دنيا متاعى است و خانه آخرت خانه قرار و دوام است‏.(1)
لذا جهنم را «بِئْسَ الْقَرار»(ابراهیم:29)به معنای «بد قرارگاهي‏» معرفی می کند.

در روایات بسیاری نیز به این مطلب اشاره شده است، امام علی(ع) می‌فرمایند:

«فَإِنَّهَا دَارُ عَمَلٍ وَ الْآخِرَةَ دَارُ الْقَرَار»؛به درستی که آن(دنیا) محل عمل است و آخرت خانه قرار.(2)

و امام باقر(ع) نیز می فرمایند:

«يَا جَابِرُ الْآخِرَةُ دَارُ الْقَرَارِ وَ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ زَوَال‏»؛ ای جابر! آخرت خانه دوام و قرار است و دنیا خانه زوال و نابودی. (3)

پس خود آخرت هدف است، نه اینکه خودش هم مسیری برای رسیدن به هدف دیگری باشد، خداوند دنیا را ابزاری قرار داد تا انسان در آفرینش خویش نقش داشته باشد، خداوند از ابتدا برای انسان زندگی جاویدان را اراده کرده است اما از آنجا که اراده کرده تا انسان در آفرینش خویش نقش داشته باشد، آفرینش او را در دو مرحله دنیوی و اخروی قرار داد تا در دنیا انسان طبق جبر آفرینش و قواعد ژنتیک و وراثت و... متولد شود و در یک فرصت کوتاه خویشتن را برای زندگ ابدی آنچنان که می‌خواهد بسازد، لذا انسان با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(4) همان طور که پیامبر(ص) می فرماید:

«كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون‏»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(5)

امیرالمومنین(ع) نیز می‌فرمایند:
«فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَار»؛ به درستی که دنیا برای شما به عنوان مکان قرار و دائمی خلق نشده است، بلکه مجازا خلق شده تا با اعمالتان برای خانه (حقیقی)دائمی و همیشگی توشه برگیرید.(6)

پس آخرت هدف است، نه مسیر، و دليل ندارد انسان به چيزى برسد كه آن چيز يا عين خواسته نهايى اوست يا پيوندى با خواسته نهايى او دارد (يعنى جنبه كرامت اللّهى دارد) و از آن خسته شود. انسان وقتى به آن هدف واقعى مى‏رسد، معنى ندارد از هدف خودش تنفر پيدا كند. انسان از چيزى تنفر پيدا مى‏ كند كه هدفش نيست.(7)

آنچه که باید دقت کرد این است: هرگز این طور نیست که هدف از زندگی جاودان اخروی خوردن و آشامیدن و امثال آن باشد، بلکه این گوشه ای از آن نعمت های الهی است، اگرچه همین نعمت های اینچنینی نیز خسته کننده و ملال آور نیست، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«خالِدينَ فيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلا»؛ در آن جاودانه‏اند و از آن درخواست انتقال به جاى ديگر نمى‏ كنند.(8) چون در آنجا «جاى ديگر» معنى ندارد، «جاى ديگر» در اين امور محدود فرض مى‏شود، و اصلًا بگوييد «جاى ديگر» برايش تصوّر ندارد.(9)

اما داخل شدن در رضوان الهی بزرگترین نعمت است:

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»؛ خداوند مؤمنين و مؤمنات را به بهشت هايى وعده داده كه از چشم انداز آنها جويها روان است، و آنها در آن جاودانه‏اند، و قصرهاى پاكيزه‏اى در بهشتهاى عدن و از همه بالاتر رضاى خود را وعده داده كه آن خود رستگارى عظيمى است‏.(10)

علت این که انسان از نعمت های دنیوی خسته می شود برای این است که این دنیا و مظاهر آن هدف حقیقی انسان نیست، همان طور که شهید مطهری(ره) می فرمایند:
«چرا انسان يك چيزى را تا ندارد مى‏خواهد، وقتى هم كه دارد تا يك مدتى كه هنوز در همان حالت فكر نداشتن آن است و روزهاى نداشتنش را به ياد مى‏ آورد، آن را دوست دارد ولى همين‏كه به آن خو گرفت، يعنى آن وضع روحى ندارى او تبديل شد به يك وضع جديدى، اول سردى اوست، چرا؟ آيا واقعا انسان طالب نيستى است؟ طالب نيستى كه نيست. چنين چيزى نمى‏ شود كه بگوييم انسان دنبال نيستى مى‏ رود. انسان دنبال هستى مى‏ رود. پس چرا وقتى كه پيدايش مى‏ كند، آن را نمى‏ خواهد؟ اينجا يك حرف بسيار بزرگى از قديم عرفاى ما گفته ‏اند و اين حرف بسيار محكم است و آن اين است كه آن چيزى كه انسان در اين دنيا دنبالش مى‏ دود، سرّ اينكه [پس از رسيدن‏] از آن سير مى‏ شود اين است كه مطلوب واقعى‏ اش نيست، نتوانسته سيرابش كند، نتوانسته آن غريزه ‏اى را كه طالب است اشباع كند، و الّا اگر يك غريزه و يك چيزى را در حالى كه ندارد مى‏ خواهد [و مطلوب واقعى اوست‏]، در حالى كه داشته باشد محال است از آن متنفر شود(11)

پس ملال آور نبودن زندگی آخرت به خاطر همین حس حضور در محضر الهی است، چون خداوند مقصود بالذات است، لذا اگر بهشت مثل يك باغى مى ‏بود که در دنيا جاويدان باشد، يعنى همه چيزش دنيا مى ‏بود و انسان در انسانيّت خودش همان كيفيّت دنيايى خودش را مى‏ داشت قطعاً ملال آور بود، ولى مسأله اين است كه بهشت براى بهشتى به عنوان انعامى از نعمتهاى الهى است، يعنى حتّى بهشت جسمانى و لذّات جسمانى هم براى او عنوان كرامت الهى را دارد، بدين معنى كه يك موجود تا در حدّى از عرفان و معرفت نباشد بهشت براى او نمى ‏تواند معنى پيدا كند. براى يك نفر بهشتى، آن اساس لذّتها اين است كه الآن مهمان خالق خودش هست، بر سر سفره خالق خودش نشسته است، يعنى با آن حقيقت پيوند خورده است كه وقتى به آن حقيقت پيوند خورد ديگر مسأله خستگى و تنوّع و تحوّل و از سر كوى او رفتن به جاى ديگر معنى ندارد. به عبارت ديگر، هر چيزى غير از خدا و يا آنچه كه عنوان كرامت الهى و لطف الهى و عنايت الهى و سفره الهى داشته باشد، آنچه كه غير از خداست، براى انسان نمى‏ تواند مطلوب جاودانه باشد و تنها خداست كه براى انسان مطلوب جاودانه است.(12)
_____________________________________
1. غافر:40/39.
2. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج8، ص174.
3. ورام، مسعود بن عيسى‏، تنبیه الخواطر، مكتبه فقيه‏، چاپ اول، 1410ق، قم، ج2، ص193.
4. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 1366ش، قم، ج4، ص284.
5. ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين‏، عوالی الئالی، دار سيد الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق، قم، ج4، ص72.
6. شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه(صبحی صالح)، خطبه 132، ص190.
7. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، نشر صدرا، تهران، ج‏4، ص 654و655.
8. کهف:18/108.
9. مجموعه آثار ، ج3، ص522.
10. توبه:9/72.
11. مجموعه آثار، ج4، ص317.
12. همان، ج3، ص522.

موضوع قفل شده است