جمع بندی میزان اعتبار کتاب توحید مفضل

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
میزان اعتبار کتاب توحید مفضل

با سلام

میخواستم بپرسم کتاب توحید مفضل چه میزان اعتبار دارد ؟

آیا تمامی مطالب آمده در آن صحیح و املای امام صادق علیه السلام به مفضل است ؟

نظر علما و محدثین بزرگ شیعه در این باره چیست ؟

با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

IVI.@.H.D.I;638556 نوشت:
با سلام

می خواستم بپرسم کتاب توحید مفضل چه میزان اعتبار دارد ؟ آیا تمامی مطالب آمده در آن صحیح و املای امام صادق علیه السلام به مفضل است ؟نظر علما و محدثین بزرگ شیعه در این باره چیست ؟


با صلوات بر محمد و آل محمد
سلام و عرض ادب
« توحيد المفضل»، كتابى است به زبان عربى، در خداشناسى، منسوب به امام صادق( ع). براى اين كتاب، اسامى ديگرى نيز ذكر كرده‏ اند، مانند:« كنز الحقائق و المعارف و...»
مشهور است که این کتاب املای امام صادق(ع) بر مفضل بن عمر جعفی کوفی، یکی از اصحاب سرشناس و بزرگ آن حضرت، می باشد.
داستان را از زبان مفضل بن عمر می‌شنویم:
پایان روز بود. در “روضه “، میان قبر و منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودم و ‏درباره شرافت و فضیلت های خدادادی و برتری جایگاه رفیعش كه همه امت نسبت به آن ها ‏آگاه نبودند، می‌اندیشیدم.
در این حال بودم كه ناگاه “ابن ابی العوجأ” وارد شد و در جایی نشست كه می‌توانستم ‏سخنش را بشنوم. آن گاه یكی از یارانش نزد او رسید و نشست. ابن ابی العوجأ لب به ‏سخن گشود و گفت: "بی شك، صاحب این قبر در تمام حالاتش به منتها درجه كمال، ‏شرافت و عظمت رسیده بود"
دوستش گفت: "او فیلسوفی بود كه ادعای مرتبه‌ای بس عظیم و منزلتی بس بزرگ ‏داشت و بر این ادعای خود معجزاتی آورد كه عقل ها را مغلوب و فهم ها را ناتوان و سرگشته ‏نمود. خرد پیشگان برای درك حقیقت آن ها در دریای خروشان اندیشه فرو رفتند و سرگشته ‏و ناكام و تهیدست باز آمدند.
آن گاه كه اندیشمندان و فصیحان و خطیبان دعوتش را به جان پذیرفتند، مردم دیگر، گروه ‏گروه به دینش درآمدند. نام او با نام خدای جل و علا قرین گشت و روزانه پنج بار در اذان و ‏اقامه این فریاد از مأذنه عبادت گاهها و هر جایی كه دعوت و حجت الهی او بدانجا راه یافته ‏بود در دشت و صحرا و كوه و دریا به هوا خاست... تا هر ساعت یادش تازه ماند و ‏رسالتش به خموشی نگراید."
ابن ابی العوجأ گفت: "سخن از محمد صلی الله علیه و آله را بگذار و بگذر كه عقل من ‏درباره او سرگشته و اندیشه‌ام در كار او گمراه و بسته است. درباره راز و ریشه كار او ‏سخن بگو كه مردم بدان سبب آن را می‌پویند."
سخن را ادامه دادند تا آن جا كه بگونه‌ای به آغاز پدید آمدن اشیا پرداختند، ابن ابی العوجأ ‏گفت: هیچ پردازش، تدبیر و تقدیری نبوده و آفرینش، صانع و تدبیرگری ندارد، بلكه همه ‏چیز خود به خود و بدون تدبیر مدبری پدید آمده و دنیا همیشه چنین بوده و چنین خواهد ‏بود.
مفضل می‌گوید: (با شنیدن این سخنان ناروا) چنان به خشم و غضب آمدم كه عنان از ‏كفم بیرون رفت و (خطاب به او) گفتم:
‏“ای دشمن خدا! در دین خدایت الحاد می‌ورزی و خداوندی را كه به نیكوترین صورت و ‏كامل ترین آفرینش پدید آورد و تو را بدین جا رسانیده، انكار می‌كنی؟! اگر در درون خویش ‏نیك اندیشه كنی و حس ‍ لطیف تو در خطا نیفتد، هر آینه براهین ربوبیت و آثار صنعت ‏صانع را در وجودت نهفته و نشانه‌ها و دلایل او جل و علا را در آفرینشت روشن می‌یابی.
زاده ابو العوجأ (پس از شنیدن آهنگ تند سخنان مفضل) گفت:
‏“ای مرد! اگر از متكلمانی با تو سخن می‌گوییم. در صورتی كه (بر ما چیره شدی و) حق ‏را نزد تو یافتیم، از تو پیروی خواهیم كرد. اما اگر از اینان نیستی هیچ سخن مگوی. ‏
اگر از یاران و اصحاب (امام) جعفر صادق (ع) هستی، بدان كه او با ما این گونه سخن ‏نمی‌گوید و همانند تو با ما مجادله نمی‌كند. او بیش از آن چه تو از ما شنیدی از ما شنیده، ‏اما هیچ گاه سخن را با فحش و تعدی آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود ‏شكیبا، باوقار، اندیشه گر و استوار بوده و هیچ زمانی به ستوه نمی‌آمد و خلقش تنگ ‏نمی‌گشت و برنمی آشفت. ابتدا نیك به سخنان ما گوش فرا می‌دهد، می‌كوشد كه دلیل ‏ما را بدرستی دریابد. ما نیز همه چیز خود را به میان می‌آوریم. هنگامی كه (سخنان ما ‏تمام می‌شود و) می‌پنداریم او را محكوم كردیم (و بر او چیره شدیم(، ناگاه با سخنی ‏كوتاه و اندك (بر ما غالب می‌آید)، دلیل مان را می‌شكند.عذرمان را می‌برد و ما را تسلیم ‏دلیل خود می‌كند، به گونه‌ای كه هیچ پاسخی در جواب به دلایلش نمی‌یابیم. حال اگر از ‏یاران اویی تو نیز با ما چون او سخن بگو.”‏
مفضل می‌گوید: در حالی كه از این سخنان، اندوهگین و در این اندیشه بودم كه چگونه ‏اسلام و مسلمانان، دچار كفر و انكار این گروه شده‌اند از مسجد بیرون آمدم. به نزد ‏مولایم، حضرت صادق صلوات الله علیه رفتم. ‏
وقتی آن حضرت مرا شكسته دل و نگران دید. احوالم را جویا شد و فرمود: چه شده ‏است؟ ‏
من نیز تمام سخنانی را كه از آن گروه دهری شنیده بودم همراه هم سخنان خود بازگو ‏كردم.
امام فرمود: بامدادان به نزد من ‌آی تا حكمت خدای جل و علا در آفرینش ‍ جهان، درندگان، ‏چهار پایان، پرندگان، حشرات و جانوران دیگر؛ چون: حیوانات، گیاهان، درختان میوه دار و ‏بی میوه و سبزیهای خوردنی و ناخوردنی را چنان برایت بیان كنم كه شایستگان از آن ‏عبرت گیرند، مؤمنان با شناخت آن، آرام گردند و ملحدان و انكار كنندگان در آن سرگشته ‏شوند.
مفضل می‌گوید: خرسند و شادمان از نزد آن حضرت (ع) خارج شدم. ‏آن شب به خاطر وعده امام (ع) و انتظار آن، بر من دیر گذشت.‏
و امام صادق(ع) کتاب را در چهار جلسه و در چهار روز، از صبح تا ظهر بر مفضل املا کرده است.
ساختار کتاب
توحيد مفضل، از چهار مجلس تشكيل شده است كه در هر يك، مؤلف، گفتارهاى حضرت امام صادق( ع) را در رابطه با حكمت‏ هاى بخشى از نظام خلقت بيان مى‏ كند.
مجلس اول: امام صادق( ع)، در اين مجلس، ابتدا، علت انكار خدا يا شك و ترديد در وى را ناآگاهى از اسباب آفرينش مى‏ داند، سپس به بيان كيفيت آفرينش جهان، خلقت انسان و بيان اعضاى بدن انسان، مانند دستگاه گوارش و حواس پنج‏گانه مى‏ پردازد و از نظم و هم‏آهنگى موجود بين آنها بر وجود خالقى حكيم استدلال مى‏ كند.
مجلس دوم: در اين مجلس، امام( ع)، به برخى از اسرار موجود در حيوانات اشاره مى‏ كند. او، شگفتى‏ هاى موجود در خزندگانى هم چون مارها و چهارپايانى مانند فيل، زرافه، ميمون و سگ و پرندگانى هم چون مرغ و خفاش و حشراتى مانند زنبور عسل، ملخ و مورچه و انواع ماهى‏ ها را بيان مى‏ كند.
مجلس سوم: در اين مجلس، امام( ع)، به اسرار و حكم كائنات و آفرينش آسمان و زمين مى‏ پردازد. او، از رنگ آسمان، طلوع و غروب خورشيد و فصل‏ هاى سال و ماه و ديگر ستارگان سخن مى‏ گويد.
مجلس چهارم: در مجلس چهارم، حضرت امام صادق( ع)، به بحث از حكمت مصائب، سختى‏ ها، مرگ و فنا مى‏ پردازد. آن حضرت( ع)، بحث مى‏ كند از حقيقت مرگ و زندگى، علت آفرينش انسان، راه شناخت جهان هستى و بيان فرق ميان حس و عقل در شناخت جهان و حقايق هستى.
ويژگى‏ هاى كتاب‏
1. قدمت كتاب: اين كتاب، اگر ثابت نشود كه از امام صادق( ع)، مى ‏باشد و يا حتى از مفضل هم نمى ‏باشد، باز داراى ارزش بالايى است، چرا كه اين كتاب مسلما يكى از متون قديمى اسلامى است كه در آن به مسائل طبيعيات، فلسفه و بعضى از مباحث مربوط به علم تشريح پرداخته شده است.
2. توجه به فلسفه: در جاهاى متعددى از كتاب، كلام فلاسفه مطرح و پيرامون آن مباحثى بيان شده است. در جايى از كتاب، اسم عالم را در زبان يونانى« قوسموس» ذكر كرده و مى ‏گويد: فلاسفه هم به عالم، قوسموس گفته‏ اند. قوسموس را معنى كرده به زينت و گفته است مگر نه اين است كه فلاسفه به خاطر چينش نظام هستى، به عالم قوسموس مى ‏گويند.
آنها به نظام هستى زينت مى‏ گويند تا بفهمانند كه اتقان و نظام عالم در غايت حسن و زيبايى است.
3. نقد افكار مانى: مؤلف، در بخش‏ هاى متعددى از كتاب، افكار مانى و مانوى‏ ها را مورد انتقاد قرار مى ‏دهد. او، مانى را چنين معرفى مى ‏كند:« العجب من المخذول( مانى) حين ادعى علم الاسرار و عمى عن دلائل الحكمة فى الخلق حتى نسبه الى الخطا و نسب خالقه الى الجهل تبارك الحكيم الكريم».
سخن بزرگان در مورد کتاب مفضل
بر فرض صحت املا، این سؤال مطرح است که آیا متن فعلی، همان توحید مفضّل است یا نه. غالب علمای شیعه، مفضَّل بن عمر جُعْفی را صحابی خاص امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) دانسته اند(1) و برخی از آنان، ضمن اقامه دلیل در رد آرای تضعیف کنندگان، به تأیید و توثیق وی پرداخته(2) و گفته‌اند که این کتاب املای امام صادق(ع) بر اوست(3)
بعضی علما تصریح کرده‌اند که اِهلیلَجه، اثر دیگر منسوب به امام صادق(ع) در خداشناسی، را خود امام نوشته و سپس متن دستخط خود را در اختیار مفضّل گذاشته‌اند ولی توحید مفضّل املای امام(ع) بر مفضّل است(4)
البته نجاشی(5)این اثر را به مفضّل نسبت داده و اشاره کرده‌ که به آثار وی چندان اعتنایی نیست و گفته است برخی وی را از غالیانِ خطّابی شمرده اند.
دیدگاه سید بن طاووس
نام توحید مفضّل در فهرست کتاب های سید بن طاووس آمده است(6) و بنا بر توضیحات وی،(7) آن کتاب، ظاهراً همین است که در دسترس ماست. و بیان داشته تاکنون هیچ‌یک از علما وقوع تغییر و تحریفی را در متن این کتاب گزارش نکرده است و کسی مدعی نشده که توحید مفضّل کنونی غیر از آن است که مفضّل بن عمر جعفی از قول امام صادق(ع)روایت نموده است، بلکه سیره آنان در نقل و ترجمه و شرح این اثر، نشان از اعتقاد به عدم تحریف و تغییر دارد.
به سبب اهمیت خاص توحید مفضّل نزد علمای تشیع، سید بن طاووس،(8) همراه داشتن آن را در سفر و مطالعه و تفکر در باره آن را توصیه و بر آن تأکید نموده است.
دیدگاه آقابزرگ طهرانی
آقا بزرگ طهرانی در الذریعه(9) به این نکته اشاره کرده که ظاهراً بخش دیگر توحید مفضّل، در بیان احوال ملکوت اعلا را، که در دوره سید بن طاووس شهرت و تداول چندانی نداشته،(10) شخصی به نام سیدمیرزاابوالقاسم ذهبی، معاصر آقابزرگ، یافته و تماماً در کتاب خود به نام تباشیرالحکمه آورده است.

پی نوشت:
1) کلینی، ج۲، ص۹۲ ؛ شیخ مفید، ج۲، ص۲۰۸ ؛ شیخ طوسی، ج۱، ص۲۱۰ ؛ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۲۱۹.
2) مامقانی، ج ۳، ص ۲۳۸ ـ ۲۴۲
3) ابن طاووس، الامان، ج ۱، ص ۵۰ ؛ تستری، ج ۱۴، ص ۱۴۳
4) آقا بزرگ طهرانی، الذریعة، ج ۴، ص ۴۸۲
5) نجاشی، ج ۱، ص ۴۱۶
6) کولبرگ، ج ۱، ص ۳۶۱ ـ ۳۶۲
7) ابن طاووس، الامان، ج ۱، ص ۹۱
Dirol ابن طاووس، الامان، ج 1، ص ۹۱
9) الذریعه، ج ۴، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۳
10) ابن طاووس، الامان، ج 1، ص ۹۱


با سلام
مطلبی را از سایتی درباره اعتبار کتاب توحید مفضل کپی پیست کردیم که گفتیم خالی از لطف نباشد.برای حفظ امانت نام نویسنده متن را هم بگویم:آقای علینقی خدایاری

مقدمه
بحث از آثار (کتاب ها و رساله های) منسوب به امام صادق علیه‌السلام با دشواری هایی همراه است. از یک سو در منابع رجال و فهرست نگاری شیعه مرسوم نیست که نام امامان معصوم علیهم السّلام نیز مانند راویان و نویسندگان، ذکر و آثار ایشان معرفی گردد. به همین دلیل رجال پژوهان متقدم تنها به مناسبت یادکرد از یک راوی به امالی یا نگاشته های امامان اشاره کرده اند. از سوی دیگر به دلیل جایگاه علمی ویژه امام صادق علیه‌السلام در میان فرق گوناگون اسلامی، طیف وسیعی از آثار در موضوعات مختلف (از توحید و تفسیر عرفان گرفته تا کیمیا و فال بینی و خواب گذاری) از سوی اصحاب فرق به ویژه در دوره های پسین به آن حضرت نسبت داده شده است. به گونه ای که اکنون با شمار انبوهی از آثار منسوب به امام صادق علیه‌السلام مواجه هستیم. آثاری که افزون بر تنوع موضوعی از وضعیت بسیار متفاوتی از نظر درجه انتساب و اعتبار برخوردارند و بازشناسی آثار اصیل از غیر اصیل دشوار است.

اعتبار سنجی توحید مفضل
با عنایت به فقدان اسناد و طریق دریافت توحید مفضل، شماری از حدیث پژوهان امامیه از راه شهرت انتساب کتاب به امام صادق علیه‌السلام و ارزیابی متنی، به اعتبار آن حکم کرده اند. محمد تقی مجلسی، با بسنده شمردن توحید مفضل برای جوینده معرفت الله، متن آن را شاهد صحت آن ارزیابی کرده است. از نظر وی ادله توحید مفضل عقلی است نه تقلیدی و [شیوه آن] نشان دادن راه است که این نوع راه نمایی به ویژه برای عامه مردم، بسی بهتر از راهنمایی فیلسوفان است. متن این کتاب، هماهنگ با آیات قرآن و تمامی کتاب های الهی و سخنان انبیا و اوصیا علیهم السّلام است.
علامه مجلسی، پیش از نقل متن توحید مفضل درباره آن و رساله اهلیلجه گوید: «مرسل بودن آن دو آسیبی (به اعتبار) آن ها نمی زند؛ زیرا انتساب آن ها به مفضل، مشهور است و ابن طاووس و جز وی به آن گواهی داده اند. ضعف محمد بن سنان و مفضل نیز زیانی به اعتبار آن ندارد. زیرا ضعف ایشان ناروا است چرا که از احادیث بسیار، علو و قدر و بزرگی آنان استفاده می‌شود. از سوی دیگر متن آن دو شاهد صدقی بر صحق آن ها است. و افزون بر این ها مشتمل بر براهینی هستند که علم آور بودن آن ها متوقف بر صحت خبر نیست.»
علامه طباطبایی نیز در تعلیقات خود بر بحار، متن توحید مفضل را مطابق با بیشتر احادیث مروی از اهل بیت علیهم السّلام ارزیابی کرده که مطابق با معارف قرآن کریم اند. ادله موجود در آن هم، براهین تام و روشن هستند.
به رغم آرایی که گزارش شد، واکاوی متن توحید مفضل، انتساب آن به امام صادق علیه‌السلام را دشوار می نماید. زیرا در آن هم از نظر ادبیات و شیوه بیان و هم از نظر محتوا و درون مایه، نشانه های روشنی از تعلق به مکتوبات عالمان دینی و تدوین در دوره ای متأخر از عصر امام وجود دارد. بر این پایه شایسته است شاخصه ها و ویژگی های توحید مفضل مورد بازشناسی قرار گیرد. شاخصه های متنی توحید مفضل
چنین می نماید که متن توحید مفضل در سنجش با دیگر متون روایی امامیه دارای ویژگی های متمایزی است که می تواند نشانه تدوین آن توسط عالمان دینی در زمانی متأخر از عصر حضرت صادق علیه‌السلام باشد. این ویژگی ها و شاخصه ها در دو بخش قالب یا زبان و مضمون قابل بررسی است. الف. شاخصه های زبانی و ادبی شاخصه های ادبی و زبانی متن توحید مفضل عبارتند از: کاربرد تعابیر و جملاتی که در احادیث موجود یافت نمی‌شود و در مکتوبات عالمان دینی متداول است برخی از آن ها نیز فاقد شیوایی و رسایی متون روایی و سخنان شناخته شده امام صادق علیه‌السلام است. تعابیری مانند: «فان یقول قائل ... قیل له»، «فان قال قائل ... قلنا» «فان قالوا ... فنقول»، «و لعل قائلا یقول ... فما قالوک ... فیقال له ... و جمله القول ...»، «و لعل طاعناً یطعن علی التدبیر ... فیقال جواب ذلک ...»، «علی حسب هذا ایضاً نقول ...»، نزعم زاعم ...» کاربرد متعدد تعبیر «اعنی»، کاربرد متعدد تعبیر «ایضاً»، نیز تعابیری علمی مانند «الصناعات اللطیفة»، «صناعة الطب»، «الأمور الروحانیة اللطیفة» «آکلات اللحم من الحیوان»، «عصبانی» (= عصب دار)، «الدولاب الاعظم»، «فوق مرتبۀ العقل»«تعطیل العدل و الحکمة» و جملاتی مانند: «و لیس ما ذکرته من هذه القوی علی الجهة التی ذکرت فی کتب الأطباء و لا قولنا فیه کقولهم، لأنهم ذکروها علی ما یحتاج فی صنعة الطب و تصحیح الأبدان، و ذکرناه علی ما یحتاج فی صلاح الدین و شفاء النفوس»، «و بها یحسب الأعمار و الأوقات المؤقتة للدیون و الإجارات و المعاملات»، « و فی هذا ایضا وجوه أخر»، «و لذلک کثر الأقاویل فیها، و اختلفت الفلاسفة المذکرون فی ...» «الذی بینت و شخصت لک آنفا» «کان هذا یخرجهم عن حد الإنسانیة إلی حد البهائم»، «فی الخریف ... و یطیب الهواء فیه إلی مصالح أخری لو نقصیت لذکرها لطال فیها الکلام»، « ولقد قال القوم من جهلة المتکلمین وضعفۀ المستفلسین یقلة التمییز و قصور العلم: لو کان بطن الإنسان کهیئة القباء یفتحه الطبیب إذا شاء فیعاین ما فیه، و یدخل یده فیعالج ما أراد علاجه ... »، «لأنه کان یحتاج مکان الجمل الواحد و البغل الواحد إلی عدة أناسی»، «هذا لم یکن مانعا للقرد أن یلحق بالإنسان لو أعطی مثل ذهن الإنسان و عقله و نطقه و الفصل الفاصل بینه و بین الإنسان فی الحقیقة هو النقص فی العقل و الذهن و النطق».
از دیگر ویژگی های زبانی متن می توان به کاربرد فراوان افعال برساخته از باب تفعل و تفعیل اشاره کرد که نو پدید بودن آن ها آشکار است. مواردی ماند تفکه، تصحح (بهبودی)، توقّد،تعیّش، ترشح و تحلب (روان شدن)، تولد، تکثف، تجفیف (خشکاندنن)، تفریخ (جوجه گذاشتن). کاربرد فراوان ساخت جمع نیز شاخصه دیگر توحید مفضل است که برخی از آن ها در ادبیات روای ناآشنا هستند مانند: «الغضاریف»، «مفائض»، «أدمغة» و «اطبخة».
یکی دیگر از ویژگی های زبانی توحید مفضل، کاربرد ساخت های گوناگون از برساخته های فعل «عدم» است. این موارد عبارتند از: «عدمت العقل و الروایة»، «فمن آعان الثعلب العدیم النطق و الروایة بهذه الحیلة؟» ، «جعلا عدیما (عدیمی) الحس»،و هم مع ذلک غیر عدمی العقل و الذهن»، «فکر مفضل فی من عدم البصر من الناس ... و کذلک من عدم السمع، یختل فی أمور کثیرة، فإنه یفقد روح المخاطبة و المحاورة و یعدم لذة الأصوات و اللحون المشجیة و المطربة ... فأما من عدم العقل، فإنه یلحق بمنزلة البهائم»، «فلما عدم العنق أعین مکان ذلک بالخرطوم الطویل ... العضو الذی عدم ... فصار مع عدم العنق ...»، «لما عدم الأسنان» و «الاهمال و عدم الصانع».
ب. شاخصه های مضمونی
مهم ترین شاخصه محتوایی توحید مفضل، وجود درون مایه های فلسفی (فلسفه به معنای عام شامل حوزه های گوناگون الهیات و طبیعات و نیز طب) در سراسر آن است. آن چه در این میان از نظر نقد ادبی متن بیشتر اهمیت می یابد، سنجش مطالب این کتاب با مضامین متون معتبر حدیثی امامی است. با اندکی تأمل و سنجش در می یابیم که در توحید مفضل مضامینی وارد شده است که صرف نظر از درستی یا نادرستی، مفرد و غریب می نماید. در کنار قالب و زبان خاص، محتوای توحید مفضل هم از درون مایه متمایزی برخوردار گشته است. نمونه های فراوان این مضامین مفرد عبارتند از: یادکرد «مطالب چهارگانه منطقی» یعنی مطلب هل، مطلب ما، مطلب کیف و مطلب لماذا، سخن گفتن از حرارت طبیعی نبات و خاموشی آن، حرارت غریزی و اثرگذاری آن بر اعمال معده و کبد و قلب و احتباس آن و قوای چهارگانه جاذبه، ماسکه، هاضمه، دافعه و کارکرد آن ها در فرایند تغذیه انسان، یادکرد دماغ به عنوان سرچشمه حس. در جایی از قوای نفس سخن رفته و باتعبیری «عالمانه و منصفانه» این قوا معرفی و پیامدهای کاستی آن ها این گونه بیان شده است: «تأمل یا مفضل هذه القوی فی النفس، و موقعها من الأنسان، أعنی الفکر و الوهم و العقل و الحفظ و غیر ذلک، أفرأیت لو نقص الإنسان من هذه الخلال الحفظ وحده، کیف ...» در موردی ضمن بیان اثر لب و دندان در تلفظ حروف، کاربرد اندام های مؤثر در پیدایش صوت به بخش های گوناگون «مزمار اعظم = نی بزرگ» تشبیه شده است. چنان که سر به دلیل آن که بالاترین اندام بدن است، چونان صومعه ای شمرده شده که ح.اس در آن قرار گرفته است.
اقتباس و الگو گیری «صناعت» از خلقت نیز از آموزه‌های مطرح در توحید مفضل است. در جایی آمده که نام این عالم در زبان یونانی قوسموس و تفسیر (= ترجمه) آن زینت است و فلاسفه و مدعیان حکمت آن را به همین نام نامیده اند و در پی آن از نظام احسن گفتگو شده است.توجه به آراء منانیه و مانویه و نقد آن ها در موارد متعدد نیز از نکات جالب توجه کتاب است که می تواند نشانه تعلق اثر به قلمرو مکانی حضور اندیشه های کیش یاد شده باشد. افزون بر یادکرد گروهی مانویه در جایی آمده که مانی با این که ادعای «علم اسرار» داشت، از مشاهده حکمت آفریده های الهی نابینا بود و بر آن ها خرده می گرفت. در مواردی از جواهر اربعه (خاک، هوا، آب و آتش) سخن رفته است.از دیگر مطالب کتاب نقل آراء اختلافی فلاسفه درباره ماهیت و اندازه خورشید،تعیین محدوده سال بر مبنای سیر خورشید از برج حمَل تا حَمل و یادکرد رد ارسطاطلیس بر قائلان به صُدفه در آفرینش قابل توجه است.
همچنین بخش قابل توجهی از مضامین مفرد توحید مفضل را باید در یادکرد گروه ها و اصناف خاصی برشمرد که که در دیگر متون حدیثی سخنی از ایشان به میان نیامده است. این موارد عبارتند از: أصحاب هندسه، اصحاب طبایع،، فلاسفه، متلفسفین، منتحلی الفلاسفه، دهریین، معطله، مانویه و منانیه.
از سوی دیگر تأمل در متن توحید مفضل وجود مایه های نیرومندی از اندیشه ها و ادبیات اسماعیلی در آن را آشکار می سازد. متن توحید مفضل در مجموع از نظر درون مایه و ادبیات، یادآور متونی چون رسائل اخوان الصفا است. قالب تدوین کتاب نیز که به صورت گفتگو و پرسش و پاسخ میان مفضل و امام صادق علیه‌السلام سامان‌یافته در ادبیات روایی شناخته شده امامیه تداول ندارد. به هر روی از عبارت زیر اندیشه ادوار و اکوار قابل استفاده است: «الحمد لله مدبر (مدیر)[104] الأدوار، و معید الأکوار، طبقا عن الطبق، و عالما بعد عالم، لیجزی الذین أساؤوا بما عملوا، و یجزی الذین أحسنوا بالحسنی».
بدین سان این ویژگی ها در کنار فقدان اسناد و طریق، انتساب کتاب به امام صادق علیه‌السلام را بسیار دشوار می سازد و وابستگی آن به روزگاری متأخر از عصر آن حضرت را منطقی تر می نماید. بر همین پایه مصطفی جواد به دلیل ورود نام های یونانی در توحید مفضل، آن را اثری نمایان گر نهضت علمی ترجمه دانسته که در عهد مامون شروع شد و در روزگار جاحظ و دیگر فلاسفه و متکلمان به بار نشست.
کاظم مظفر محقق کتاب توحید مفضل سه استدلال در نقد انتساب کتاب به جاحظ و دفاع از انتساب آن به امام صادق علیه‌السلام مطرح کرده است: 1. تقدم ورود فلسفه به جهان عرب بر روزگار مأمون و آشنایی اعراب با فرهنگ یونانی از دوره امام صادق علیه‌السلام، 2. تفاوت توحید مفضل با آثار جاحظ از نظر سبک و محتوا. 3. هماهنگی مضامین توحید مفضل با دیگر احادیث امام صادق علیه‌السلام.
احتمال نگارش کتاب در دوره های پسین آن گاه قوت می گیرد که بدانیم برخی از نسخه های کتاب دارای مقدمه ای به سبک آثار اسماعیلی است که نشانگر تداول رساله در میان ایشان است. کاظم مظفر احتمال داده که تمام مجلس چهارم که با دیگر مجالس ناهماهنگ بوده و حاوی آراء ناشناخته ای از امام علیه‌السلام است از برساخته های اسماعیلیه باشد. چنان که برخی تمام اثر را مربوط به ادبیات متأخر (حدود قرن چهارم ق) و پدید آمده در فضایی اسماعیلی ارزیابی کرده اند.
توحید مفضل و متون همسان
با پی چویی مضامین توحید مفضل در متون و منابع دیگر به نکات پراهمیتی دست می یابیم. اثری از عمرو بن بحر جاحظ (255) با عنوان الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر منتشر شده است که همسانی هایی بسیار شگف انگیزی با مضامین توحید مفضل دارد. درباره انتساب آن به جاحظ باید گفت در منابع کتابی به نام کتاب التفکر و الاعتبار در فهرست آثار جاحظ یاد شده است. در برخی منابع نیز عنوان الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر به جاحظ نسبت داده شده است. در این جا دو نکته شایسته یادآوری است. نخست آن که دور نیست که این دو عنوان ناظر به یک اثر باشد. دوم آن که شاهدی تاریخی بر انتساب کتاب الدلائل و الاعتبار به جاحظ وجود دارد و آن نقل قول عالم زیدی احمد بن سلیمان (د 566 ق) در کتاب حقائق المعرفة فی علم الکلام از این کتاب است. وی با تصریح به نام از کتاب الدلائل جاحظ دو مورد نقل قول کرده است. یکی درباره قوای بدن با این عبارت: «و قد ذکر عمرو بن بحر الجاحظ رحمه الله مثل هذا، و مثّل فأحسن فی کتاب الدلائل فقال: فکّر فی تقدیر هذه القوی للحاجات إلیها ... » در موردی دیگر با یاد کرد آراء اختلافی دانشمندان درباره ماهیت خورشید از تعریف ناپذیری خدای متعال سخن به میان آمده و در ضمن آن از «مطالب چهار گانه منطقی» گفتگو شده است. همین مورد با واسطه کتاب حقائق المعرفة یا بهره گیری مستقیم از کتاب جاحظ در شرح الأساس الکبیر از متون زیدی سده یازدهم نیز نقل شده است. در سده هشتم ابن قیم جوزیه (د 751) بدون اشاره به منبع، متنی طولانی آورده که کم و بیش همانند متن الدلائل و الاعتبار جاحظ است. گفتنی است که در نسخه بحارالانوار در پایان مجلس اول نام کتاب مشابه با نام کتاب منسوب به جاحظ معرفی شده است: «تم المجلس الأول و یتلوه المجلس الثانی من الکتاب الادلة علی الخلق و التدبیر و الرد علی القائلین بالاهمال و منکری العمد بروایة المفضل عن الصادق صلوات لله علیه و علی آبائه».
به هر روی کتاب الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر کتابی است در حجم توحید مفضل با نظمی کم و بیش متفاوت و فاقد یادکردی از آموزه ادوار و اکوار که در توحید مفضل آمده است. با توجه به همسانی های بسیار این دو اثر، چند مورد برای مقایسه از هر دو کتاب نقل می‌شود. نمونه اول: توحید مفضل: «تأمل خلقة القرد و شبهه بالإنسان في کثیر من أعضائه أعني الرأس و الوجه و المنکبین و الصدر، و کذلک أحشاؤه شبیهة أیضا بأحشاء الإنسان و خص مع ذلک بالذهن و القطنة التي بها یفهم عن سائسه ما یؤمي إلیه و یحکی کثیرا مما یری الإنسان یفعله، حتی أنه یقرب من خلق الإنسان و شمائله فی التدبیر في خلقته علی ما هي علیه . أن یکون عبرة للإنسان في نفسه فیعلم أنه من طینة البهائم و سنخها إذ کان یقرب من خلقها هذا القرب. و أنه لولا فضیلة فضله بها في الذهن و العقل و النطق کان کبعضهم البهائم علی أن في جسم القرد فضولا أخری تفرق بینه و بین الإنسان کالخطم و الذنب المسدل و الشعر المجلل للجسم کله.. هذا لم یکن مانعا للقرد أن یلحق بالإنسان او أعطي مثل ذهن الإنسان و عقله و نطقه و الفصل و الفاصل بینه و بین الإنسان –في الحقیقة –هو النقص في العقل و الذهن و النطق ...».
الدلائل و الاعتبار: «تأمل خلقة القرد و شبهه بالإنسان في کثیر من أعضائه أعني به الرأس و الوجه و الصدر و المنکبین، و کذلک أحشاؤه ایضا شبیهة بأشحاء الإنسان کالذی یصف ارسطاطالیس فی الکتاب الحیوان و شهد به کتب الطب من ذلک ثم ما خص به من الذهن و الفطنة التي بها یفهم عن سائسه ما یرید و یقبل التأدیب و یعرف ما یؤمی الیه و یحکی کثیرا مما یری الإنسان یفعله، حتی أنه یقرب من الخلق الإنسان فی شمائله فمن التدبیر في خلقه علی ما هو علیه آن یکون عبرة للإنسان فیعلم أنه من طینة البهائم و سحنتها إذ کان یقرب من خلقها هذا القرب فلا یطغی و لا یتمرد علی خالقه فإنه لو لا فضیلة فضله الله بها في الذهن و العقل کان کبعض البهائم الا أن في الجسم القرد فصولا أخری تفرق بینه و بین الإنسان کالخطم و الناشر و الذنب المسبل و الشعر المجلل للجسم کله لکان هذا لم یمکن بالمانع للقرد أن یلحق بالإنسان لو أعطي مثل ذهن الإنسان و عقله فالفاصل بینه و بین الإنسان بالصحة هی النقص في الذهن ...».
نمونه دوم: توحید المفضل: «فکر یا مفضل فی طلوع الشمس و غروبها، لإقامة دولتی النهار و اللیل، فلولا طلوعها لبطل أمر العالم کله، فلم یکن الناس یسعون فی معائشهم، و یتصرفون فی أمورهم، و الدنیا مظلمة علیهم، و لم یکونوا یتهنون بالعیش مع فقدهم لذة النور و روحه. و الأرب فی طلوعها ظاهر مستغنی بظهوره عن الإطناب فی ذکره، و الزیادة فی شرحه. بل تأمل المنفعة فی غروبها، فلولا غروبها لم یکن للناس هدوء و لا قرار مع عظم حاجتهم إلی الهدوء و الراحة لسکون أبدانهم، و جموم حواسهم و انبعاث القوة الهاضمة لهضم الطعام و تنفیذ الغداء إلی الأعضاء ...»
الدلائل و الاعتبار: «فکر فی طلوع الشمس و غروبها، لإقامة دولتی النهار و اللیل، فلولا طلوعها لبطل أمر العالم کله فکیف کان الناس یسعون فی حوائجهم و معایشهم، و یتصرفون فی أمورهم، و الدنیا مظلمة علیهم، . کیف کانوا یتهنون بلذة العیش مع فقدهم لذة النور و روحه فالأرب فی طلوعها ظاهر مستغن بظهوره عن الإطناب فیه، ولکن تأمل المنفعة فی غروبها، فانه لولا غروبها لم یکن للناس هدوء و لا قرار مع عظم حاجتهم إلی الهدوء و الراحة لراحة أبدانهم، و جموم حواسهم و انبعاث القوة الهاضمة لهضم الطعام، و تنفیذ الغذاء إلی الأعضاء ...»
نمونه سوم: توحید المفضل: «و قد انکرت المنانیۀ من المکاره و المصائب التی تصیب الناس فکلاهما یقول: إن کان للعالم خالق رؤوف رحیم، فلم تحدث فیه هذه الأمور المکورهة ... و القائل بهذا القول یذهب إلی أنه ینبغی آن یکون عیش الإنسان فی هذه الدنیا صافیا من کل کدر، و لو کان هکذا کان الإنسان یخرج من الأشر و العتو ألی ما لا یصلح فی الدین و لا الدنیا، کالذی تری کثیرا من المترفین و من نشأ فی الجدة و الأمن ...».
الدلائل و الاعتبار: قد تنکر المعطلة ایضا ما انکرت المنانیة من المکاره و المصائب التي تصیب الناس فکلاهما یقول: إن کان للعالم خلاق رؤوف رحیم، فلم تحدث فیه هذه الأمور المکروهة؟ و القائل بهذا القول یذهب إلی أنه ینبغی أن یکون عیش الإنسان في هذه الدنیا صافیا من کل کدر، و لو کان هذا هکذا لقد کان الإنسان سیخرج من الأشر و العتو إلی ما لا یصلح معه دین و لا دنیا، کالذي تری کثیرا من المترفین و من نشأ في الجدة و الأمن ...».
نمونه چهارم: توحید المفضل: «أطل الفکر یا مفضل في الصوت و الکلام و التهیئة آلاته في الإنسان فالحنجرة کالأنبوبة لخروج الصوت، و اللسان و الشفتان و الأسنان لصیاغة الحروف و النغم. ألا تری أن من سقطت أسنانه لم یقم السین، و من سقطت شفته لم یصحح الفاء، و من ثقل لسانه لم یفصح الراء، و أشبه الشئ بذلک المزمار الأعظم، فالحنجرة تشبه قصبة المزمار، و الرئة تشبه الزق الذي ینفخ فیه لتدخل الریح، و العضلات التي تقبض علی الرئة لیخرج الصوت کالأصابع التي تقبض علی الزق حتی تجري الریح فی المزامیر و الشفتان و الأسنان التي تصوغ الصون حروفا و نغما کالأصابع تختلف في فم المزمار فتصوغ صفیره ألحانا غیر أنه و إن کان مخرج الصوت یشبه المزمار بالآلة و التعریف فإن المزمار –في الحقیقة –هو المشبه بمخرج الصوت».
الدلائل و الاعتبار علی الخلق و التدبیر: «فکر في تهیئة آلات الصوت و الکلام في الإنسان فالحنجرة کالأنبوب لخروج الصوت، و اللسان و الشفتان و الأسنان لصیاغه الحروف و الغنم. ألا تری أن من سقطت أسنانه لم یقم السین، و من تقضب شفته لم یصحح الفاء، و من ثقل لسانه لم یفصح الراء، فما أحسن ما مثل الأولون مخرج الصوت بالمزمار الأعظم، فشبهوا الحنجرة بقصبه المزمار، و شبهوا الرئة تشبه الزق الذي ینفخ به من تحته فیه لیدخله الریح، و شبهوا العضلات التي تقبض علی الرئة لخروج الصوت من الحنجرة بلأکف الذی تقبض علی الزق حتی تجري الریح في المزمار و شبهوا شفتین و الأسنان التي تصوغ الصوت حروفا و نغما بالأصابع التی تختلف علی فم المزمار میصوغ صفیره ألحانا غیر أنه و إن کان مخرج الصوت یشبه المزمار للدلالة و التعریف فإن المزمار بالحقیقة هو المشبه بمخرج الصوت لان المزمار صناعی و الصوت طبیعی و الصناعة هی التی تحکی الطبیعة».
نمونه پنجم: توحید المفضل: «فکر یا مفضل في اعضاء البدن أجمع، و تدبیر کل منها للأرب فلیدان للعلاج، و الرجلان للسعي، و العینان للاهتداء، و الفم للاغتذاء و المعدة للهضم، و الکبد للتخلیص و المنافذ لتنفیذ الفضول، و الأوعیة لحملها، و الفرج لإقامة النسلف و کذلک جمیع الأعضاء، إذا ما تأملتها و اعملت فکرک فیها و نظرک، وجدت کل شئ منها قد قدر لشئ علی صواب و حکمة قال المفضل فقلت: یا مولاي إن قوما یزعمون أن هذا من فعل الطبیعة، فقال علیه‌السلام: سلهم عن هذه الطبیعة أهي شئ له علم و قدرة علی مثل هذه الأفعال، أم لیست کذلک؟ فإن أجبوا لها العلم و القدرة فما یمنعهم من إثبات الخالق، فإن هذه صنعته ! و إن زعموا أنها تفعل هذه الأفعال بغیر علم و لا عمد، و کان في أفعالها ما قد تراه من الصواب و الحکمة، علم أن هذا الفعل للخالق الحکیم، فإن الذي سموه طبیعة هو سنته في خلقه، الجاریة علی ما أجراها علیه».
الدلائل و الاعتبار:
«فکر في أعضاء البدن اجمع، و تقدیر کل عضو منها للأرب فیها فالیدان للعلاج، و الرجلان للسعي، و العینان للاهتداء و الاذنان للسمع و الانف للاغتذاء و المعدة للهضم، و الکبد للتخلیص، و المنافذ لنفض الفضول، و الأوعیة لحملها، و الفرج لإقامة النسل، و کذلک جمیع الأعضاء، إذا تأملتها وجدت الکل منها قد قدر علی صواب و حکمة. فان زعمت أن هذا من فعل الطبیعة، سألناک عن هذه الطبیعة أهي شئ له علم و قدرة علی هذه الأفعال، أم لیست کذلک؟ فإن أوجبت لها العلم و القدرة فما امتناعک من إثبات الخالق، فإن هذه هی صفة الخالق. فان زعمت أنها تفعل هذه الأفعال بغیر علم و عمد فهو محال لان أفعالها ما قد تری من الصواب و الحکمة، فعلم أن هذا الفعل للخالق العظیم و ان الذي سمیته طبیعة هی سنته سببه من خلقته الجاریة علی ما أجراها علیه ».
در دنباله جستجو از متون همسان توحید مفضل به کتاب الحکمة فی مخلوقات الله عز و جل از ابو حامد غزالی (د 505 ق) می رسیم. این اثر نیز کتابی همانند کتاب الدلائل جاحظ است. مهم ترین تفاوت این کتاب با کتاب الدلائل آن است که غزالی مباحث پیرامون یک موضوع را زیر باب مستقل آورده و در آغاز هر باب آیات مناسب آن را ذکر کرده و عملا روایات و نگارشی دوم از کتاب جاحظ پدید آمده است. البته نویسنده به هیچ روی اشاره نکرده که مطالب کتاب خود را از متنی دیگر برگرفته است. در سنجش این دو کتاب با توحید مفضل، نقاط اشتراک الدلائل با توحید مفضل بیشتر است.
با توجه به آن چه گذشت به نظر می رسد که در انتساب توحید مفضل به امام صادق علیه‌السلام تردیدی جدی وجود دارد. پنداری در دوره رواج ادبیات و آموزه‌های فلسفی و کلامی، متنی چون الدلائل و الاعتبار که می تواند از آن جاحظ یا فرد دیگری باشد، تدوین شده و همین متن دستمایه تدوین کتاب الحکمة فی مخلوقات الله و توحید مفضل گشته است.
ملحق توحید مفضل
چنان که گذشت برخی مجلس چهارم توحید مفضل را الحاقی دانسته اند. از سوی دیگر نسخه معروف و متداول توحید مفضل شامل چهار مجلس است. در پایان مجلس چهارم امام به مفضل وعده داده است که از «دانش ملکوت آسمان ها و زمین و آفریده های شگفت خدا دز ان ها و گونه های فرشتگان ...» به وی القا خواهد کرد.
در اثر صوفیانه ای بسیار متأخر به نام طباشیر الحکمة از میرزا ابوالقاسم ذهبی (د 1286 ق) –سی و پنجمین قطب سلسله ذهبیه و معروف به میرزا بابا شیرازی –حدیثی از امام صادق علیه‌السلام درباره چگونگی پیدایش خلقت به روایت مفضل همراه با ترجمه فارسی و شرح عرفانی نقل شده است. شیخ آقابزرگ تهرانی این روایت را تکمله توحید مفضل به شمار آورده است.محدث نوری نیز احتمال داده که این حدیث، دنباله توحید مفضل باشد. وی به نقل از منبعی که ظاهرا به عمد نام آن را نبرده است، پس از ذکر اسناد حدیث، برگردان عربی بخش کوتاهی از مطالب آغازین روایتی را نقل کرده است که با سنجش اسناد و متن منقول، آشکار می گردد که مقصود وی همین روایت موجود در طباشیر الحکمۀ است. وی در ارزیابی حدیث، مطالب آن را «غریب و غامض» شمرده که در منابع دیگر یافت نمی‌شود. نوری تصریح کرده که آن را در منبعی که امکان اعتماد و نقل از آن باشد، نیافته است.
به هر روی متن نقل شده در طباشیر، بر خلاف توحید مفضل، دارای اسناد است. اسناد و پرسش نخستین مفضل به فارسی و دنباله روایت به عربی آمده است. اسناد حدیث این است: «بعضی از حکمای محققین و روات محدثین و جمعی از فضلاء اساتید خود روایت کرده اند از شیخ ثقه ابوالحسن محمد بن علی الحلی از شیخ خود سید ابوعبدالله الحسینی ابن احمد الصینی گفت که حدیث کرد مرا جعفر بن [محمد بن] مالک فزاری کوفی از عبدالله ابن یونس موصلی از محمد بن سنان الرازی از صفوان بن یحیی کوفی از مفضل بن عمر جعفی گفت عرض کردم از برای مولای خودم حضرت جعفر الصادق علیه‌السلام بعد از وعده کردن آن حضرت رحمت را و حال آن که به تحقیق خلوت کردم با آن حضرت و یافتم فرصت که تمنا داشتم آن که سؤال کنم تو را ای مولای من از آن چه جاری شده است در خاطر من از آن که ظهور معنی خلقت به صورت مرتبه ای که آن ذات است مصور یا متجزی یا متبعض ... فقال یا مفضل ...»
در اسناد یاد شده چند تصحیف رخ داده است. الحلی، تصحیف الجلی و ابی عبدالله الحسینی بن احمد الصینی تصحیف ابی عبدالله الحسینی بن حمدان الخصیبی نویسنده الهدایة الکبری است. و الرازی تصحیف الزاهری است. از سوی دیگر عبدالله بن یونس موصلی با واسطه محمد بن صدقة العنبری از محمد بن سنان روایت می کند. چنان که خواهد آمد، همین اسناد الرسالة المفضلیة و الاتکال علی بارئ البریّة از متون نصیریه وجود دارد.
از سند و متن و ادبیات این روایت می توان برداشت کرد که از متون فرقه نصیریه است. از نظر الگوی بیانی به سان دیگر آثار نصیریه (مانند الهفت الشریف) و بر خلاف مجالس چهارگانه توحید مفضل، به صورت گفتگوی میان مفضل و امام صادق علیه‌السلام تدوین شده است. گفتنی است که نویسنده طباشیر الحکمة خود درباره ارتباط حدیث با توحید مفضل نظری ابراز نکرده است. به نظر می رسد نمی توان درباره ارتباط روایت مورد نظر با توحید مفضل نظر قاطعی مطرح کرد. زیرا روایت مورد بحث از جهت محتوا و ادبیات با توحید مفضل ناهمگون است. پرسش مفضل در این حدیث از ملکوت آسمان ها و زمین که در پایان مجلس چهارم توحید مفضل امام وعده تبیین آن را داده نیست. بلکه در باره چگونگی پدید آمدن مراتب خلقت از خدای متعال است. افزون بر آن که توحید مفضل، روایت مستقیم محمد بن سنان از مفضل است. در حالی که روایت طباشیر، روایت محمد بن سنان از طریق صفوان از مفضل است. به هر روی در صورت اثبات ارتباط این حدیث با توحید مفضل، این احتمال قابل طرح است که توحید مفضل را متنی انتقالی از تراث نصیریه به حوزه حدیث امامیه تلقی کنیم. این بخش از نظر محتوا، آشکارا از درون مایه باطنی گرایانه و ادبیات عرفانی –فلسفی برخوردار بوده و متضمن مطالبی غالیانه و بیگانه از آموزه‌های قرآن کریم و احادیث امامان در سنت حدیثی امامیه است. برای نمونه در جایی آمده است: «و اعلم یا مفضل انه لیس بین الاحد و الواحد (منظور خدای متعال و پیامبر است) الا کما بین الحرکة و السکون او بین الکاف و النون لاتصاله بنور الذات ... فالصورة الانزعیة (مقصود رسول اکرم است) هی الضیاءو الظل و هی التی لا تغیر فی القدیم الدهر و لا فیما یحدث من الازمان فظاهره الصورة الانزعیة و باطنه المعنویة و تلک الصورة هیولی الهیولات و فاعلة المفعولات واس الحرکات و علة کل علة لا بعدها سر و لا یعلم ما هی الا هو و یجب ان یعلم یا مفضل ان الصورة الانزعیة التی قالت: ظاهری امامة و وصیة و باطنی غیب منیع لا یدرک لیست کلیة الباری و لا الباری سواها و هی هو اثباتا و ایجادا و عینا و یقینا و تعیینا لا هی هو کلا و لا جمعا و لا احضارا و لا احاطة». در موردی دیگر خدای سبحان به عنوان احد و پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم به عنوان واحد معرفی شده است: «قلت یا مولای فالواحد الذی هو محمد؟ فقال هو الواحد اذا سمی و محمد اذا وصف». نیز در تفسیر آیه «و یحذرکم الله نفسه» مصنوع دانستن حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله وسلم کفر شمرده است: «انما حذرکم ان تجعلوا محمدا مصنوعا و الا لکانت الذات محدثا مصنوعا و هذا هو الکفر الصراح».
در پایان سخن از توحید مفضل یادآوری این مطلب سودمند است که در رجال نجاشی در معرفی حماد بن عیسی (د 209 ق و از اصحاب اجماع) کتابی معرفی شده که موضوع آن با موضوع کتاب توحید مفضل همسان می نماید. نجاشی به نقل از احمد بن حسین غضائری آورده که من کتابی دیدم شامل عبرت ها و اندرزها و یادآوری هایی بر منافع اندام هادی انسان و حیوان و فصولی از کلام در توحید به نام مسائل التوحید و تصنیف آن از امام صادق علیه‌السلام زیر نام کتاب به خط حسین بن احمد بن شیبان قزوینی نوشته بود: «[مقصود از] شاگرد حماد بن عیسی است و این کتاب از اوست و این مسائل را از جعفر (امام صادق علیه‌السلام) پرسیده و ایشان پاسخ داده است.» ابن شیبان یادآور شده که علی بن حاتم این مطلب را از طریق احمد بن ادریس به او خبر داده است. نجاشی در پایان گزارش خود این مطلب را که حماد کتاب یاد شده را از امام سماع و روایت کرده باشد، ثابت ندانسته است. صرف نظر از راوی و نویسنده کتاب یاد شده، همسانی موضوعی آن با توحید مفضل جالب توجه است.

[="Black"][h=1]توحید مفضل؛ اعجازی از امام صادق!‏


[/h]با سلام خدمت همه‌ی دوستان و كاربران محترم تبیان:‏
تصمیم دارم كه گفتگوی امام صادق علیه السلام با یكی از یارانش به نام ‏‏"مُفضَّل" را كه در موضوع خدا شناسی می‌باشد برایتان به صورت مختصر و در ‏چند نوشتار بیاورم. و باید بگویم كه امام علیه السلام در چند جلسه‌ای كه با ‏مفضل به گفتگو نشسته است با بیان شگفتی‌های آفاقی و انفسی از طریق ‏براهینی چون نظم و علیت به زبانی زیبا وجود و وحدانیت خدا را بر دل او نوش ‏كرده است.‏
این مباحثه‌ی دلنشین كه در پی یك اتفاق میان مفضل و امام رخ داده است ‏بارها به صورت كتابی به نام "توحید مفضّل" ترجمه و متشر شده است.‏
من در این سری نوشتار از ترجمه‌ی آقای نجفعلی میرزایی همراه با نگاهی به ترجمه علامه مجلسی استفاده خواهم كرد.‏
ابتدا مقدمه‌ای درباره خود "مفضل" و "كتاب توحید مفضل" تقدیمتان می‌شود تا ‏وقتی به محتوای كتاب پرداختیم جایگاه آن برایتان روشن باشد.‏
حسین عسگری
اى مفضل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. اى مفضل! اگر همه ‏اصحاب من آنچه را كه تو می‌دانى می‌دانستند، هیچ گاه میان دو كس از آنان اختلافى ‏رخ نمی‌داد

‏ [h=2]1- مُفضّل كه بود؟[/h]نامش “مفضل “، نام پدر “عمر” و كنیه‌اش “ابو محمد” یا “ابو عبدالله “ است.(1) در ‏اواخر قرن اول یا آغاز قرن دوم هجرى در شهر كوفه به دنیا آمده است.(2)
وى از اصحاب جلیل القدر امام صادق و امام كاظم علیهما السلام بوده است.(3) او در ‏نزد ائمه علیهم السلام از جایگاه رفیع و منزلت عظیمى برخوردار بوده و از اصحاب ‏خاص آنان به شمار می‌رفته است.
در عصر امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) در كوفه وكیل آنان بوده، نیز از جانب امام ‏صادق (ع) وظیفه داشت با اموالى كه از طرف او در اختیارش گذاشته شده بود و یا ‏اجازه اخذ آنها را از مردم داشت، میان مردم را اصلاح كند و اختلافها را بردارد.(4) ‏

[h=2]‏2- مفضل در كلام امامان[/h]مهمترین دلیل عظمت این شخصیت كم نظیر اسلامى، روایات بسیارى است كه در ‏فضیلت و برترى او از خود امامان علیهم السلام رسیده است. این روایات به قدرى زیاد ‏است كه ذكر همه آنها در این مقدمه نمی‌گنجد، اما چون مهمترین دلیل ما در اعتبار ‏این مرد به شمار می‌رود،(5) به برخى از آنها اشاره می‌كنیم:‏

  • شیخ مفید از امام صادق (ع) نقل می‌كند كه فرمود:
اى مفضل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. اى مفضل! اگر همه ‏اصحاب من آنچه را كه تو می‌دانى می‌دانستند، هیچ گاه میان دو كس از آنان اختلافى ‏رخ نمی‌داد.(6)‏

  • “محمد بن سنان “(10) می‌گوید:
‏“به خدمت امام كاظم (ع) شرفیاب شدم. در این هنگام فرزند بزرگوارش، على بن ‏موسى علیهما السلام در نزد او بود. امام كاظم (ع) به من فرمود: اى محمد! عرض ‏كردم: بله بفرمایید. فرمود: اى محمد! مفضل انیس و همدم و راحتى بخش من ‏بود.”(7)

  • “یونس بن یعقوب “ می‌گوید:
‏“امام صادق (ع) فرمانم داد كه به نزد مفضل بروم و مرگ اسماعیل (ع) را به او ‏تسلیت بگویم. آنگاه امام (ع) فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو: مصیبت مرگ ‏اسماعیل بر ما وارد شد و صبر كردیم: تو نیز چون ما در این مصیبت صابر باش. ما ‏چیزى خواستیم و خدا چیزى دیگر اراده كرد و ما تسلیم امر خداى جل و علا ‏شدیم.”(8)
آیت الله خویى در كتاب “معجم رجال الحدیث “ در ذیل این حدیث می‌گوید: “این روایت ‏نشان از شدت علاقه امام صادق (ع) به مفضل بن عمر دارد و روایت، صحیح ‏است.”(9)

[h=2]‏3- معرفی كتاب توحید مفضل[/h]امام صادق (ع) این حدیث بلند را در چهار روز و چهار نشست، بر مفضل املا فرموده ‏است. شاید بتوان براى هر مجلس عنوانى كلى را بر شمرد.

  • مجلس اول: درباره شگفتیهاى آفرینش انسان
  • مجلس دوم: درباره شگفتیهاى آفرینش حیوان
  • مجلس سوم: درباره شگفتیهاى آفرینش طبیعت
  • مجلس چهارم: درباره ناملایمات و گرفتاریها

[h=2]‏4- مشابهت استدلالهای "كتاب توحید مفضل" با "قرآن كریم"[/h]دعوت مردم به تأمل و تدبر درباره اشیا و موجودات پیرامون خود، یك شیوه قرآنى است. با ‏یك نگاه در می‌یابیم كه قرآن كریم بارها و بارها مردم را به تدبر و نگریستن در چیزهایى ‏فراخوانده كه مردم در طول روز و بلكه هر لحظه و هر ساعت با آن در تماس هستند.
قرآن كریم مردم را تشویق می‌كند كه به “شتر”، “آسمان “ و “كوهها” و “زمین “ و... ‏بنگرند. راستى مگر مردم آنها را ندیده‌اند؟ در پاسخ باید گفت: آرى دیده‌اند. اما در آنها ‏درنگ و اندیشه نكرده‌اند. اگر مردم در همین امور به ظاهر "بدیهى" بنگرند و براستى در ‏آنها اندیشه و تدبر نمایند، به شگفتیهاى تمام اجزاى آفرینش پى می‌برند. امام صادق (ع) ‏نیز كه قرآن ناطق است مردم را به تأمل در كوه، دشت، دریا، آسمان، زمین، حیوان، ‏انسان، پرنده، درنده، و... فرا می‌خواند.
نظم، تدبیر، حكمت، اندازه گیرى و هماهنگى در اشیا محیر العقول است. در این جهان ‏هستى همه اجزا، از ستاره تا ذره با حكمت شگفتى همراه است. اما چون انسان تدریجا ‏با این جهان هستى آشنا می‌شود براى او همه چیز عادى و طبیعى جلوه می‌كند. ‏هنگامى كه انسان به دنیا می‌آید هیچ نمی‌فهمد. اندك اندك رشد می‌كند و با پیرامون ‏خود آشنا می‌شود. این شناخت چنان آرام و تدریجى است كه ملموس نیست. اگر انسان ‏در آغاز تولد از درك بالایى برخوردار بود و ناگاه وارد این عالم هستى می‌شد، حیرت و ‏شگفتى مانع حیات طبیعى او می‌شدند.
دعوت مردم به تأمل و تدبر درباره اشیا و موجودات پیرامون خود، یك شیوه قرآنى است. با ‏یك نگاه در می‌یابیم كه قرآن كریم بارها و بارها مردم را به تدبر و نگریستن در چیزهایى ‏فراخوانده كه مردم در طول روز و بلكه هر لحظه و هر ساعت با آن در تماس هستند

خواننده عزیز، سخنان امام (ع) را دست كم و آسان مگیر. راه نجات همین است كه با ‏اندیشه در همین نظم و حكمت حاكم بر همه عالم، به مبداء متعال پى ببرى و نیك فرجام ‏شوى.
امام (ع)، مفضل و همه مردم را به اندیشه در آفاق و انفس فرا می‌خواند؛ زیرا آیات الهى ‏را در آنها می‌توان مشاهده كرد. ‏
قرآن كریم می‌فرماید: “بزودى آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان ‏خواهیم داد تا برایشان آشكار شود كه او حق است.”(10)
پس اندیشه در سخنان امام صادق (ع) انسان را به سوى حقیقت رهنمون می‌سازد و ‏انسان وجود خدا را در همه جا می‌یابد. ‏
خداوند در ادامه آیه مذكور می‌فرماید:“آیا اینكه پروردگار تو در همه جا حاضر است، كافى ‏نیست “
گویى اگر انسان در آفاق و انفس بیندیشد بر اثر حكمتهاى شگفت، خداى را نیز در همه ‏جا جلوه‌گر می‌بیند.
باید انسان عادت كند كه در همه چیز بیندیشد. اگر كسى دیده عبرت‌بین داشته باشد، به ‏قول حضرت على (ع) همه چیز آفرینش عبرت آور است.
پس بى جهت نیست كه در روایات ساعتى تفكر برتر از هفتاد سال عبادت شمرده شده ‏است (11)؛ زیرا تفكر و اندیشه، انسان را به خدا می‌رساند. گاه انسان چیزى را می‌داند ‏ولى دانستن كافى نیست باید در دانسته‌ها اندیشید. امام صادق (ع) در همین كتاب، ‏بارها مفضل را چنین خطاب می‌كند: “اِنَّكَ تَرَى...”؛ یعنى: “تو می‌بینى كه...” براستى ‏درحالیكه مفضل “مى داند” و بالاتر اینكه “مى بیند” پس امام از او چه می‌خواهد؟ امام از ‏او اندیشه و عبرت می‌خواهد؛ از این رو همواره می‌فرماید: “اى مفضل در...اندیشه كن و ‏از... درس عبرت بگیر”.
همه مردم می‌دانند كه چوب بر روى آب می‌ماند و این در نظر آنان امرى عادى است و ‏مساله خاصى در آن نیست اما امام (ع) می‌فرماید: در همین امر اندیشه كنید عادى ‏بودن یك امر نباید مانع اندیشیدن شود، انسان از اندیشه در همین امور به ظاهر ساده به ‏مسائل بزرگى می‌رسد.
همه مردم بارها سقوط سیبى را از درخت دیده اند واى بسا گاه بر سر عده‌اى خورده ‏باشد و آخى! هم گفته باشند اما چرا در این میان تنها “نیوتن “ از سقوط سیب بر زمین و ‏طرح پرسشهاى فراوان به یك قانون بزرگ علمى (جاذبه عمومى) پى می‌برد؟ زیرا بدیهى ‏بودن و ساده بودن امور مانع اندیشیدن او نشده است. باید همه اجزاى این عالم را به ‏چشم اندیشه بنگریم.
غالب مردم از شگفتیهایى چون، كهكشانها، آسمان، موشك، هواپیما، سفر انسان به ‏كرات دیگر، شكافته شدن اتم و دیگر امور خارق العاده، بهت‌زده، عبارت “جل الخالق “ را ‏بر زبان جارى می‌سازند، در حالى كه “جلیل “ و “حكیم “ بودن خدا در همه چیز، جارى و ‏سارى است و این همان چیزى است كه امام از مفضل و همه انسانها می‌طلبد.
به مضمون آیه برگردیم: "در جهان طبیعت و آفاق و در جهان درون و انفس ‍ اندیشه كنید تا ‏پى به وجود «حق» ببرید".‏

هنگامى كه امام (ع) درباره عجایب آفرینش ماهى سخن می‌گویند، می‌فرمایند: ‏‏“ماهى، آب را از دهان می‌گیرد و از دو گوش بیرون می‌كند تا چون دیگر حیوانات از فواید ‏هوا بهره ببرد.”
این سخن به روشنى بیانگر تنفس و استفاده ماهى از "اكسیژن" است كه قرنها پس از ‏سخن امام كشف شده است

[h=2]‏5- "توحید مفضل"؛ معجزه‌ی امام صادق[/h]‏“معجزه “، عملى است كه دیگران از آوردن آن عاجز باشند. همیشه وقتى كه مردم ‏بخواهند از معجزه‌هاى ائمه علیهم السلام نام ببرند، فكرشان به سوى، زنده كردن مرده، ‏برگرداندن خورشید، شفا دادن بیمار لاعلاج و دیگر امور می‌رود. در حالى كه “نهج البلاغه ‏‏“ معجزه است، “صحیفه سجادیه “ معجزه است، و “توحید مفضل “ نیز معجزه است و ‏ضرورتى ندارد كه آنها را بكاویم تا یك سخن از آینده و یك پیشگویى ببینیم.
این كتاب یك معجزه است، امام صادق (ع) به فلسفه و اسرار آفرینش ‍ كاملا احاطه ‏داشته و در القاى این درسها به صورت فیلسوفى الهى، دانشمندى كلامى، پزشكى ‏حاذق، تحلیلگرى شیمیدان، تشریح كننده‌اى متخصص، كارشناس كشاورزى و درختكارى ‏و به یك كلام، “عالم و آگاه از همه پدیده‌هاى میان آسمان و زمین “ جلوه گر شده ‏است.
براستى چه اعجازى از این بالاتر؟!
ناگفته نماند، از همان نوع معجزهاى “جلى“ و آشكار كه درك اعجاز در آن به تدبر و ‏اندیشه زیاد نیاز ندارد در این كتاب وجود دارد؛ از جمله:

‏1- هنگامى كه امام (ع) درباره عجایب آفرینش ماهى سخن می‌گویند، می‌فرمایند: ‏‏“ماهى، آب را از دهان می‌گیرد و از دو گوش بیرون می‌كند تا چون دیگر حیوانات از فواید ‏هوا بهره ببرد.”
این سخن به روشنى بیانگر تنفس و استفاده ماهى از "اكسیژن" است كه قرنها پس از ‏سخن امام كشف شده است.

‏2- هنگامى كه امام (ع) درباره ستارگان و حركت آنها سخن می‌گوید، براى هر ستاره دو ‏حركت را ذكر كرده اند، آنگاه این دو حركت را به حركت كردن مورچه بر روى سنگ آسیاب ‏به سمت چپ و حركت سنگ به سمت راست تشبیه كرده‌اند. در چنین صورتى سنگ به ‏جانب راست می‌گردد و مورچه با اینكه با سنگ می‌گردد اما خود نیز به جانب مخالف و از ‏راست به چپ می‌گردد.
از سخن و مثال امام (ع) می‌توان به حركت “وضعى" و “انتقالى" و جهت حركت ستارگان ‏پى‌برد. البته امام (ع) در این بخش و بسیارى از قسمتهاى دیگر مفصلا بحث كرده‌اند و اگر ‏دانشمندان متخصص هر رشته به گرد هم آیند و به بحث بنشینند بى شك دهها و صدها ‏قانون حتى كشف نشده را در می‌یابند. اما افسوس كه بشر با بى اعتنایى به سخنان ‏معصومین علیهم السلام بزرگترین ستم را بر خود روا می‌دارد.

‏3- امام (ع) در بحث “هوا”، آن را عامل حركت امواج صدا دانسته‌اند، امروز نیز به اثبات ‏رسیده كه در مكان بى هوایى (خلا) امواج به حركت در نمی‌آیند. نیز مركب بودن هوا و ‏جسم بودن آن بدرستى از سخن امام (ع) فهمیده می‌شود در صورتى كه در آن اعصار ‏مردم به مركب بودن هوا و جسم بودن آن پى‌نبرده بودند.

‏4- می‌توان “حركت زمین “ و “كروى “ بودن آنها را از عبارات آنان در این بخشها فهمید. ‏امام (ع) فرموده است:‏
فجعلت تطلع اول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب؛ یعنى: ‏خورشید چنین آفریده شد كه از جانب مشرق طلوع كند و بر آنچه كه از جانب مغرب با آن ‏رو به رو می‌شود بتابد.
بویژه تكیه ما بر روى “ما قابلها من وجه المغرب “ است. و اینكه امام (ع) نفرمود: “قابلته “ ‏كه ضمیر به خورشید برگردد و این نشان از آن است كه بر اثر گردش زمین نور خورشید به ‏همه جاى آن می‌رسد.
نیز در جاى دیگر هنگام ذكر فواید غروب كردن خورشید از جمله می‌فرماید: و غروب ‏می‌كند تا بر آنچه كه در آغاز صبح نتابیده بتابد” براستى چه عبارت شگفتى است! شما ‏اگر درست دقت كنید می‌یابید كه در این جمله كروى بودن زمین و حركت آن نهفته است.
در جاى دیگر می‌فرماید “و خورشید بر زمین می‌تابد تا هر بخش از زمین نصیب خود را از ‏نور آن بگیرد” این جمله نیز هم بیانگر كروى بودن زمین و هم حركت آن است؛ زیرا در ‏عبارات امام (ع) “قسط” است كه ما آن را “نصیب “ ترجمه كردیم. و “قسط” نوعى ‏همانندى نسبى است و این در حالت كروى بودن زمین درست است.
در هر حال سراسر كتاب اعجاز و شگفتى است و تنها باید در آن اندیشید و به مبداء ‏اعلى یقین پیدا كرد.‏
‏ هر جا كه عبارتى از امام را در‌نیافتیم باید اینگونه در معانى كلمات و قرائن آن اندیشه ‏كنیم و به حقیقت برسیم. اگر نرسیدیم دانش خود را اندك بشماریم نه خاندان وحى و ‏علم مطلق را متهم نماییم.‏

[h=2][/h][h=2]‏6- رفع یك شبهه! (حتماً بخوانید)[/h]ممكن است كسى عبارتى را بخواند و خیال كند كه با علم جدید نمی‌سازد. چنین فردى ‏باید به چند نكته توجه كند:

  • دانش انسان عادى محدود و اندك است و خداوند می‌فرماید: و ما اوتیتم من العلم الا ‏قلیلا(12)
یعنى: جز اندكى، به شما دانشى نداده‌ایم. پس انسان نباید بر منبع نور و دانش الهى ‏یعنى سخن امام معصوم خرده بگیرد؛ زیرا ما دانش اندك داریم و هنوز به جایى ‏نرسیده‌ایم، به عبارت دیگر معیار علم، علم امام (ع) است به علم ما و اگر نكته اى را در ‏نیافتیم بدانیم كه هنوز به حكمت دانش امام نرسیده‌ایم.

  • بسیارى از سخنان امام صادق (ع) در گذشته‌ها غریب می‌نمود ولى امروزه با ‏كشفهاى تازه حقیقت آنها روشن شده. اى بسا این سخنان نیز امروزه معلوم نگردد و ‏بشرهاى آینده با پیشرفت دانش به آنها دست یابند، مگر همه دانش را در اختیار این ‏نسل گذشته‌اند تا قضاوت نهایى با ما باشد؟

  • هر جا كه شبهه‌اى پیش آمد باید از دانشمندان اسلامى و متخصصان لغت شناس ‏پرسش نمود؛ زیرا بسیارى از رازها با “الفاظى “ بیان شده كه قابل تدبیر و اندیشه است ‏و چه بسا در مرحله اول معنى خاصى ندهد ولى وقتى در آن لغت و معناى آن در آن ‏اعصار و... تدبیر شود به كشف عظیمى دست یابیم.
در جایى امام (ع) سردى زمین را یكى از شگفتیها شمرده‌اند. اى بسا كسى به محض ‏دیدن این عبارت _خدای ناكرده_ بر منبع علم الهى خرده بگیرد كه درون زمین داغ و ‏سوزان است، این شخص غافل، به عمق سخن امام و اینكه با قرینه‌هاى فراوان مقصود ‏امام همین پوسته زمین بوده است، بدرستى پى نبرده و توجه نكرده است. براستى ‏شگفت نیست كه كره‌اى بیرون و درونش آتش باشد اما مردم از پوسته سرد و مناسب آن ‏بهره ببرند؟
در جاى دیگر، امام (ع) فرموده اند: “درس عبرت بگیر كه اگر زمین ثابت و آرام نبود، ‏مردم...”
باید دانست كه ثابت بودن دو معنى دارد، یكى در برابر لرزش و حركتهاى نامتعادل و ‏دیگرى در برابر مطلق حركت. امام (ع) در این قسمت تصریح نموده‌اند كه اگر زمین همواره ‏در لرزه و اضطراب بود...” پس این ثبات و آرامش با حركت دورانى و متعادل زمین تضادى ‏ندارد.
هر جا كه عبارتى از امام را در‌نیافتیم باید اینگونه در معانى كلمات و قرائن آن اندیشه ‏كنیم و به حقیقت برسیم. اگر نرسیدیم دانش خود را اندك بشماریم نه خاندان وحى و ‏علم مطلق را متهم نماییم.‏

  • این را نیز نباید فراموش كرد كه امام همیشه مخاطب خود و سطح فكریش را نیز در ‏نظر گرفته، آنگاه پاسخ می‌دهد. البته نباید پنداشت كه پاسخهای دستِ‌پایین امام در ‏مقابل پرسشهای عوام، نادرست یا ضعیف است بلكه یا اشاره به گوشه‌ای كه در فهم ‏آنان باشد است و یا كلامی تمثیل‌گونه برای نزدیك كردن پرسشگر به حقیقت.‏

حال كه با "مفضل" و "كتابش" آشنا شدید، حتماً‌ در نوشتار آینده؛ ماجرایی كه باعث شد ‏تا مفضل از امام درخواست اثبات خدا را كند را بخوانید.‏
‏... ادامه دارد ‏


[/HR]

‏1- الذریعة الى تصانیف الشیعة ، ج 4، ص 482.
‏2- “توحید المفضل “ با مقدمه و تعلیقه هاى آقاى “كاظم مظفر”، ص 4.
‏3- “رجال شیخ طوسى “، در اصحاب امام صادق (ع )، ص 314 و اصحاب امام كاظم (ع )، ص 360.
‏4- “اصول كافى “، ج 2، ص 209.
‏5- اعتبار كتاب را منوط به اعتبار او ندانستیم ؛ زیرا به تعبیر مرحوم مجلسى كه در آینده مى آید، متن كتاب ‏بخوبى گویاست كه سخنان معصوم است و حتى ضعف راوى و...زیانى به حدیث نمى رساند، بویژه آنكه ‏حدیث درباره احكام نیست و عقل در آن نقش بیشترى دارد.
‏6- “الاختصاص “، ص 216، حدیث مفضل و آفرینش ارواح شیعیان از ائمه (ع ).
‏7- “محمد بن سنان “ در سند روایت مفضل هست و این روایت دلیل اعتبار و منزلت او در نزد امام (ع ) است ‏‏.
‏8- “عیون اخبار الرضا (ع “) ج 1، باب 4، حدیث 29.
‏9- “اصول كافى “، ج 2، كتاب الایمان و الكفر، باب صبر، حدیث 16.
‏10- “معجم رجال الحدیث “، ج 18، ص 302.
‏11- سوره فصلت ، آیه 52..
‏12- سوره اسراء، آیه 85‏[/]

رحمت;657355 نوشت:
مهمترین دلیل عظمت این شخصیت كم نظیر اسلامى، روایات بسیارى است كه در ‏فضیلت و برترى او از خود امامان علیهم السلام رسیده است. این روایات به قدرى زیاد ‏است كه ذكر همه آنها در این مقدمه نمی‌گنجد، اما چون مهمترین دلیل ما در اعتبار ‏این مرد به شمار می‌رود،(5) به برخى از آنها اشاره می‌كنیم:‏

شیخ مفید از امام صادق (ع) نقل می‌كند كه فرمود:

اى مفضل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. اى مفضل! اگر همه ‏اصحاب من آنچه را كه تو می‌دانى می‌دانستند، هیچ گاه میان دو كس از آنان اختلافى ‏رخ نمی‌داد.(6)‏

“محمد بن سنان “(10) می‌گوید:

‏“به خدمت امام كاظم (ع) شرفیاب شدم. در این هنگام فرزند بزرگوارش، على بن ‏موسى علیهما السلام در نزد او بود. امام كاظم (ع) به من فرمود: اى محمد! عرض ‏كردم: بله بفرمایید. فرمود: اى محمد! مفضل انیس و همدم و راحتى بخش من ‏بود.”(7)

“یونس بن یعقوب “ می‌گوید:

‏“امام صادق (ع) فرمانم داد كه به نزد مفضل بروم و مرگ اسماعیل (ع) را به او ‏تسلیت بگویم. آنگاه امام (ع) فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو: مصیبت مرگ ‏اسماعیل بر ما وارد شد و صبر كردیم: تو نیز چون ما در این مصیبت صابر باش. ما ‏چیزى خواستیم و خدا چیزى دیگر اراده كرد و ما تسلیم امر خداى جل و علا ‏شدیم.”(8)
آیت الله خویى در كتاب “معجم رجال الحدیث “ در ذیل این حدیث می‌گوید: “این روایت ‏نشان از شدت علاقه امام صادق (ع) به مفضل بن عمر دارد و روایت، صحیح ‏است.”(9)


سلام
صرفنظر از اینکه در تضعیف یا توثیق خود مفضل بن عمر بین علمای علم رجال اختلاف است. سند کتاب توحید مفضل نیز مرسل است و اعتبار لازم را ندارد. و علاوه بر اینکه سند کتاب مرسل است سید بن طاووس طریقه ی دریافت آنرا نیز بیان نکرده است و نیز اشکال دیگری که بر این کتاب وارد است این است که قبل از سید بن طاووس (اواخر قرن ششم هجری قمری) در هیچیک از آثار امامیه عنایتی به آن نشده و تعریف و تمجیدی از آن نشده است.
مطالب دیگری که آوردید درباره محتوای کتاب است که انشاء الله قرار است در موضوعهای جداگانه ای محتوای کتاب را نیز بررسی کنیم که شما هم می توانید در آنها شرکت کنید.

[="Black"]

عصران;658782 نوشت:
صرفنظر از اینکه در تضعیف یا توثیق خود مفضل بن عمر بین علمای علم رجال اختلاف است.

بررسی شخصیّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهمیّت است؛ از یک سو از راویان احادیث مهدوی است و اهمیت این بحث از بازگفت بی‌نیاز است واز سویی دیگر مفضّل بن عمر از معدود راویانی است که چهره‌ای متناقض در کتب رجالی دارد و هنوز اختلاف است که آیا او دردشناس و درمان اندیش بوده و یا خدای ناکرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپیموده است، این مهم مجال تحقیق در این امر را فراخ می‌سازد.
آشنایی با راوی
مفضل بن عمر راخیلی‌ها با روایت «التوحید» می‌شناسند. داستان از این قرار است که مفضل بن عمر در مسجد مدینه نشسته بود که ابن ابی العوجاء و یکی از یارانش منکر نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شده و سپس پا را فراتر نهاده و گفتند: «کائنات به اقتضای طبیعت به وجود آمده‌اند». مفضل که به شدّت غضبناک شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و گفتة آنان را بازگو کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «فردا صبح نزد من بیا تا آثار صنع و قدرت حق را در خلقت عالم و سایر موجودات، از انسان و حیوان و نبات، برای تو توضیح دهم تا قلبت آرام گیرد.»[1]
کنیة مفضل، «ابوعبدالله» است. در برخی از اسناد و روایات، با نام «مفضل جعفی» هم آمده است. در کتب حدیثی 160 روایت از او نقل شده است.[2]بیشتر روایات او از امام صادق علیه السلام است. وی مدتی از دوران امامت امام کاظم علیه السلام رانیز درک کرد و در عصر آن جناب، رحلت نمود.
بنا به نقل کشّی، از عیسی‌بن سلیمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم علیه السلام شرفیاب شده و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نموده و طلب دعا می‌کند. آن جناب در پاسخ می‌فرمایند: «خداوند مفضل را رحمت کند ! او از محنت و رنج این دنیا راحت شد». هنگامی که از نزد امام بیرون آمد، به اصحاب حاضر در آن جا گفت: «مفضل رحلت کرده است»؛ سپس به سمت کوفه رفته و پس از ورود به آن جا، خبر رحلت مفضل را در همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنید.[3]
نجاشی کتاب‌های مفضل بن عمر را این گونه نام می‌برد: «کتاب الایمان و الاسلام»، «کتاب یوم و لیلة»، «کتاب الفکر المعروف بتوحید المفضل»، «کتاب علل الشرایع»، «وصیة المفضل»، «کتاب فی بدء الخلق و الحثّ علی الاعتبار».[4]
مفضل بن عمر از راویانی چون: ابو ایوب العطار، اسماعیل بن ابی فدیک، ثابت الثمالی، جابربن یزید الجعفی، یونس بن ظبیان و خیبری روایت نقل کرده است.[5] مهم‌ترین راویانی که از او روایت نقل کرده‌اند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابی عمیر، عثمان بن عیسی، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثیر، ابن سنان، معلی بن خنیس، ورزعه و….[6]
دیدگاه علمای رجال دربارة «مفضل بن عمر» بسیار متفاوت و حتی متناقض است. بعضی همچون ابن غضایری[7]، ابن داود[8]، نجاشی[9] و علامه حلی[10] او را ضعیف می‌دانند، و حتی او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروایة»، «مرتفع القول»، «خطابی» و… می‌نامند. عده‌ای دیگر دربارة وثاقت و یا ضعف مفضل بن عمر هیچ قضاوتی نکرده‌اند که می‌توان به برقی اشاره کرد. او مفضل بن عمر را از اصحاب امام صادق علیه السلام می‌داند و به وثاقت یا ضعف او اشاره نمی‌کند.
شیخ طوسی رحمه الله علیه نیز در الفهرست[11] فقط وصیت و کتاب او را نقل می‌کند و در کتاب رجال او را یکبار از اصحاب امام صادق[12] علیه السلام و بار دیگر از اصحاب امام کاظم علیه السلام می‌داند [13]، بدون آن که متعرض وثاقت یا ضعف او بشود. مرحوم کشّی رحمه الله علیه نیز به طور گسترده روایاتی که در مدح او وارد شده و هم روایاتی که در ذم او می‌باشد رانقل می‌کند و نتیجه گیری رابرعهدة خواننده می‌گذارد.[14]
بین علمای رجال متأخّر کوشش فراوان شده است تا با جمع آوری قراین و شواهد و نقل روایاتی که در مدح مفضل بن عمر است، او را از اتهاماتی هم چون غلو، خطابی مذهب بودن و اضطراب روایت و… مبرّا کنند. از جملة این کوشش‌ها می‌توان به ابوعلی محمدبن اسماعیل مازندرانی در کتاب منتهی المقال [15]، ملاعلی علیاری تبریزی در بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال[16]، مرحوم مامقانی در تنقیح المقال[17]، علامه تستری در قاموس الرجال[18]، شیخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحدیث[19] و مرحوم خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[20] اشاره کرد.
مرحوم محدث نوری رحمه الله علیه نیز در خاتمة مستدرک الوسایل در بحث «مشیخه من لا یحضره الفقیه» قرائن و شواهدی را در وثاقت مفضل بن عمر نقل می‌کند.
در این نوشتار، کلام نجاشی به سبب اهمیتش نقد و بررسی می‌شود و سپس شواهد و قراین وثاقت «مفضل» نقل می‌گردد.
دلایل ضعف مفضل بن عمر و نقد آنها
کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة مفضل بن عمر:
کلام مرحوم نجاشی از آن رو مهم است که بسیاری از رجالیان بعد او[21]، ملاک تضعیف مفضل بن عمر را قضاوت او می‌دانند. نجاشی رحمه الله علیه دربارة او می‌گوید: «ابوعبدالله وقیل ابومحمد، الجعفی، فاسد المذهب، کوفی، مضطرب الروایه، لا یعبأبه، و قیل انه کان خطابیاً و قد ذکرت له مصنفات لایعول علیها».[22]
نسبت «فاسدالمذهب» و «مضطرب الروایه»
نجاشی در توضیح مفضل بن عمر جعفی او را فاسد المذهب می‌داند. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[23] کلام نجاشی رحمه الله علیه در فاسد المذهب خواندن مفضل بن عمر جعفی را با کلام شیخ مفید رحمه الله علیه معارض می‌داند؛ زیرا مرحوم شیخ مفید رحمه الله علیه مفضل بن عمر را از فقیهان صالح و از خواص امام صادق علیه السلام می‌داند. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه سپس دربارة این تعارض، به قضاوت می‌نشیند و می‌گوید:
در تعارض کلام نجاشی رحمه الله علیه و شیخ مفید رحمه الله علیه باید سخن شیخ مفید رحمه الله علیه را مقدم دانست؛ زیرا روایاتی که از معصومان[24] علیهم السلام درمدح مفضل بن عمر جعفی آمده، شاهدی بر صحت کلام شیخ مفید رحمه الله علیه است. شاید هم علت «فاسد المذهب» خواندن مفضل بن عمر توسط نجاشی رحمه الله علیه به سبب نسبت غلوی است که به او داده اند؛ اما باز این مطلب رد می‌شود.
قبل از هر چیز در تعریف غلو باید گفت: «غلو» بر وزن فعول، مصدر «غلی یغلو» و به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و حدود هر چیز می‌باشد؛ لذا وقتی قیمت چیزی از حد معمول خود بالاتر می‌رود، به آن غال (به معنای گران) می‌گویند؛ چنان که دربارة مایعات هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجد، می‌گویند: غلیان کرده است.[25] غلو در اصطلاح علمای رجال، دو استعمال دارد: یکی غلو در ذات؛ یعنی قول به الوهیت امامان علیهم السلام یا حلول روح خداوندی در آن‌ها و دیگر غلو در صفات؛ مانند انتساب بسیاری از معجزات و کرامات به امامان علیهم السلام.
از بررسی موارد غلو و نسبت آن به راویان به این نتیجه می‌رسیم که غلو در این کتب، به یک معنا به کار نرفته است؛ بلکه گاهی دربارة شخصی به کار می‌رود که مسلماً از فرق و گروه‌های غلات بوده و در بعضی موارد هم دربارة شخصی به کار می‌رود که دربارة صفات امامان علیهم السلام یا معجزات آن‌ها اعتقادات خاصی داشته است. علما و بزرگان قم همانند شیخ مفید رحمه الله علیه بسیاری از صفات عالی و کرامات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام رامنکر شدند و معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند.[26]
نقطة اوج این اختلاف، د رمسألة سهو النبی صلی الله علیه و آله بود که قمی‌ها معتقد بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عصمت از سهو ندارد. آنان اولین درجة غلو را آن می‌دانند که شخص، به رخ ندادن سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد باشد. از طرف دیگر علمای شیعی بغداد همانند شیخ مفید رحمه الله علیه به عدم جواز سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد بودند و نیز صفات و فضایل دیگری برای ائمه اطهار علیهم السلام نقل می‌کردند. این گروه، علامت غلو را نفی حدوث از ائمه اطهار علیهم السلام و حکم به الوهیت و قدیم بودن آن‌ها می‌دانستند.
با توجه به مطالب گفته شده، به این نتیجه می‌رسیم که نسبت غلو به مفضل بن عمر اگر هم صحیح باشد، صرفاً غلو در صفات است و چنین غلوی، همانند غلو در ذات موجب تکفیر نمی‌شود. مرحوم مامقانی رحمه الله علیه بر این باور است که اتّهامِ غلوّ قدماء مورد اعتماد نمی‌باشد زیرا که اعتقاد به پائین‌ترین درجات فضایل اهل بیت علیهم السلام نیز نزد آنان غلوّ است.[27] و حتّی آنان بعضی از اموری که ما هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع می‌دانیم را غلو می‌دانند.[28]
مرحوم مامقانی رحمه الله علیه برای شاهد، مطلبی می‌آورد و آن این که مرحوم صدوق رحمه الله علیه نفی سهو را که هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع است، غلو می‌دانسته است. ایشان در ادامه می‌گوید: «نه من و نه دیگر محققین با جست و جوی در بحار الانوار، به یک حدیث که از مفضل بن عمر نقل شده و دال بر غلو باشد، برنخوردیم.‌»[29]
قابل ذکر است که مجموعه اصطلاحات مربوط به ضعف مذهب در رجال نجاشی عبارتند از: «ضعیف فی مذهبه»، «غال»، «غال المذهب»، «طعن علیه بالغلو»، «رمی بالغلو»، «فاسد المذهب»، «فاسد الاعتقاد»، «فی مذهبه ارتفاع»، «مرتفع القول»، «لم یکن بذلک فی المذهب» و «مضطرب المذهب» که در مجموع، دربارة 38 نفر ذکر شده است که البته همة آن‌ها ضعیف نمی‌باشند.[30] نجاشی عبدالله جبلة[31] و علی بن حسن بن محمد طائی[32] را از سرشناسان واقفی می‌داند، ولی به وثاقت زیاد این دو اذعان دارد.
جای دیگر، علی بن حسن بن علی فضال[33] فطحی مذهب، عبادة بن زیاد الأسدی[34] زیدی مذهب و یحیی بن سعید قطان[35] عامی مذهب را ثقه می‌داند. برخی از عواملی که از دیدگاه نجاشی در وثاقت شخص خللی وارد نمی‌کند، عبارتند از:
1. پیرو مذاهبی چون اهل سنت، فطحیه، واقفیه، زیدیه و… بودن؛
2. اضطراب در مذهب ؛[36]
3. اعتقاد به جبرو تشبیه ؛[37]
4. اضطراب در حدیث.[38]
با توجه به مطالب گفته شده، باید گفت «مضطرب الروایه» بودن به هیچ وجه دال بر عدم وثاقت یک راوی نمی‌باشد. مضطرب الروایه بودن، با وجود آن که عیب به حساب می‌آمده است؛ ولی مانع از وثاقت ذاتی (فی نفسه) شخص نمی‌باشد. مرحوم خویی رحمه الله علیه تصریح می‌کند که اگر نسبت مضطرب الروایه بودن مفضل صحیح هم باشد، کاشف از عدم وثاقت او نمی‌باشد. همان‌گونه که نجاشی معلی بن محمد بصری رامضطرب الحدیث می‌داند؛ ولی مرحوم خویی رحمه الله علیه با توجه به قرائن و شواهد، او را ثقه می‌خواند.[39]
نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر
اولین بار ابن غضائری در کتاب الضعفاء این نسبت را به مفضل بن عمر می‌دهد.[40] و نجاشی رحمه الله علیه دربارة او می‌گوید: «گفته شده او خطابی است». قبل از نقد و بررسی کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة فرقة «خطابی» توضیح مختصری می‌دهیم. این فرقه، منسوب به شخصی به نام «محمد بن مقلاص اسدی کوفی» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار می‌رفت؛ اما پس از چندی منحرف شد.
ابوالخطاب، مهم‌ترین و گزافه گو‌ترین فرقة غالیه را تشکیل داد؛ به گونه‌ای که همة فرقه‌های غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسیاری از غلات پس از او، عقاید خود را از او اقتباس کردند. یکی از بدترین کارهایی که ابوالخطاب به پیروی از مغیرةبن سعید انجام می‌داد، این بود که احادیثی با سند جعل می‌کرد و آن را در کتب اصحاب امامان و به نام امامان اطهار علیهم السلام جای می‌داد.[42] امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند که باعث ترس من در حال قیام و قعود و خواب شد. خدایا ! آتش آهن را به او بچشان.»[43]
عقایدی که به ابوالخطاب نسبت داده‌اند، بدین گونه است که:
1. آنان، صورت اصلی امام جعفر صادق علیه السلام را در آن عالم، خدا می‌دانستند.
2. آنان، ابوالخطاب را پیامبر می‌دانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.
3. در بعد احکام، آن‌ها به کلی اباحی مذهب و بی بندو بار بودند و همة محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی، شراب خواری رامجاز می‌دانستند و اصولاً شهوات رانور می‌دانستند. از بررسی تاریخ ظهور این فرقه و اعمال و عقاید آن‌ها می‌توان چنین تحلیل کرد که ظهور آنان در اوایل حکومت بنی عباس و به خصوص اوایل حکومت منصور بود که از هر سو، قیام‌ها و نهضت‌هایی بر ضد او صورت می‌گرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود.
ابوالخطاب، در این هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار علیهم السلام و غلو دربارة آنان و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جلب نیرو برای قیام کرد و با رواج بی بندوباری و فساد و اباحه و مجازشمردن شهوات، توانست عدة زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پیروانش در سال 138 قمری در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابی بودن مفضل بن عمر راحت تر می‌شود. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه با توجه به روایاتی که در مدح و فضیلت او صادر شده است، می‌گوید که نسبت تفویض و خطابیه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]
ایشان براین باور است که اولاً: نسبت خطابی بودن مفضل برای اولین بار توسط ابن غضائری و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب این کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانیاً: کلام مرحوم کشی رحمه الله علیه که قائل است مفضل بن عمر در انتهای عمر، خطابی شده است هم شاهدی ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشی رحمه الله علیه در نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر تردید دارد؛ زیرا می‌گوید: «قیل انه کان خطابیاً»؛ گفته شده است که او خطابی بوده است. عبارت «قیل» دال بر عدم رضایت نجاشی به این مطلب است.
مرحوم مامقانی رحمه الله علیه به دو دلیل خطابی بودن مفضل بن عمر را نمی پذیرد: اول به آن دلیل که اخباری در حد استفاضه در تأیید مفضل بن عمر صادر شده است و این اخبار مستفیض، این کلام را رد می‌ کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعیت شخصی همچون ابی خطاب منع می‌کند.[46] خلاصه آن که خطابی بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر این باور است که علت انتساب بعضی از عقاید ناصواب به او، به دلیل تشابه اسمی او با مفضل بن عمر صیرفی است که خطابی بوده است.
پی نوشت ها:
[1]. علی محدث زاده، اصحاب امام صادق علیه السلام، ص339، تهران، مسجد جامع، 1373ش.
[2]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص292، نجف اشرف، مدینة العلم، 1983م.
[3]. رجال کشی، ص327، ح592، مشهد، دانشکده الهیّات و معارف اسلامی. 1348ش.
[4]. رجال نجاشی، ش1112، ص416، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
[5]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.
[6]. همان.
[7]. ابن غضایری درباره او می‌گوید: «المفضل بن عمر الجعفی ابوعبدالله ضعیف، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علی شیء کثیر و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (رجال ابن غضایری (الضعفاء)، ش117، ص87، قم، دارالحدیث، 1380ش)
[8]. ابن داوود درباره وی این گونه می‌گوید: «مفضل بن عمر، ضعیف، متهافت، خطابی» (ابن داوود حلی، کتاب الرجال، جزء الثانی، باب المیم، قم، منشورات الرضی، 1392ق)
[9]. نجاشی درباره او این گونه می‌گوید: «ابوعبدالله و قیل ابومحمد، الجعفی، کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه و قیل انه کان خطابیا و قد ذکرت له مصنفات لا یعول علیها» (رجال نجاشی، ش1112، ص416).
[10]. علامه حلی رحمه الله علیه درباره او این گونه می‌گوید: «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علیه شیء کثیر، و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً، و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (خلاصه الاقوال، ش1647، ص407، قم، فقاهت، 1417ق).
[11]. شیخ طوسی، الفهرست، ش758، ص251، نجف، مکتبه مرتضویه.
[12]. شیخ طوسی، کتاب الرجال، ش4530، ص307، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
[13]. همان، ص343.
[14]. رجال کشی، ح581-599.
[15]. ابوعلی حائری محمد بن اسماعیل المازندرانی، منتهی المقال، ج6، ص310، ش3029، قم، موسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1416ق.
[16]. حاج ملا علی علیاری تبریزی، بهجه الآمال، ج7، ص70، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی مرحوم کوشان پور، 1412ق.
[17]. مرحوم مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، نشر جهان.
[18]. علامه تستری، قاموس الرجال، ج9، ص93، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410ق.
[19]. شیخ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص477، ش15139، تهران، شفق، 1412ق.
[20]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.
[21]. از آن جمله می‌توان به کلام علامه حلی در خلاصة الاقوال، ص407، ش1647 اشاره کرد. او به تبع کلام نجاشی می‌گوید: «مفضل بن عمر فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه». مرحوم تفرشی هم در کتاب نقد الرجال، ج4، ذیل ش5400، در توضیح مفضل بن عمر می‌گوید: «کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایة...‌».
[22]. نجاشی، رجال، ص416، رقم 1112.
[23]. «اما قوله فهو فاسدالمذهب، فیعارضه ماتقدم من الشیخ المفید من عده من الفقهاء الصالحین و من خاصة ابی عبدالله علیه السلام، و بطانته، و لا یسعنا الا ترجیح کلام الشیخ المفید علی کلام النجاشی من جهة معاضدته بماتقدم من الروایات التی لا یبعد دعوی التبادر الاجمالی فیها»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.
[24]. این روایات، در فصل دوم همین مقاله خواهد آمد.
[25]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص365، تهران، المکتبة المرتضویّة، 1403ق.
[26]. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص340، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1378ش.
[27]. «ان رمی القدماء الرجل بالغلو لا یعتمد علیه و لا یرکن الیه لوضوح کون القول بادنی مراتب فضائلهم غلو عند القدماء و کون مانعده الیوم من ضروریات مذهب التشیع غلو عند هؤلاء و کفاک فی ذلک عد الصدوق نفی السهو عنهم غلواً مع انه الیوم من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسّط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و لم تقف نحن و لا سایر المتتبعین فی الاخبار و الغائصین فی بحار الانوار علی حدیث له دال علی الغلو»؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، انتشارات جهان.
[28]. همان، ص238.
[29]. همان، ص240.
[30]. رحیمه شمشیری ودکتر مهدی جلالی، روش نجاشی در نقد رجال، فصلنامه علوم حدیث، ش30، ص61.
[31]. رجال نجاشی، ش563، ص216.
[32]. همان، ش668، ص254.
[33]. همان، ش676، ص257.
[34]. همان، ش530، ص304.
[35]. همان، ش1196، ص443.
[36]. همان، ش165، ص68.
[37]. همان، ش1020 و ش1180.
[38]. همان، ش1117، ص418.
[39]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.
[40]. احمد بن الحسین غضایری، رجال، ش117، ص87.
[41]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص261 و 263.
[42]. غالیان، ص106.
[43]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص245.
[44]. غالیان، ص107.
[45]. «والذی یتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفویض و الخطابیة الی المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضایری الا ان نسبة الکتاب الیه لم یثبت کما مرت الاشاره علیه غیر مرة، و ظاهر کلام الکشی و ان کان ان المفضل کان مستقیما ثم صار خطابیاً، الا ان هذا لاشاهد علیه و یؤکد ذلک کلام النجاشی حیث قال: و قیل انه کان خطابیا فانه یشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص303.
[46]. تنقیح المقال، ج3، ص238.
منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 28
ادامه دارد ... (ادامه را می توانید از جایی که از آن مطلب را کپی کردم پیگیری نمایید!!)[/]

[="Black"]

عصران;658782 نوشت:
سند کتاب توحید مفضل نیز مرسل است و اعتبار لازم را ندارد. و علاوه بر اینکه سند کتاب مرسل است سید بن طاووس طریقه ی دریافت آنرا نیز بیان نکرده است و نیز اشکال دیگری که بر این کتاب وارد است این است که قبل از سید بن طاووس (اواخر قرن ششم هجری قمری) در هیچیک از آثار امامیه عنایتی به آن نشده و تعریف و تمجیدی از آن نشده است.

سید بن طاووس می فرماید: از جمله آداب مسافر آن است که کتاب (توحید مفضل) را که درباره ی شناخت حکمتها، تدابیر و اسرار نهفته در آفرینش این جهان است را به همراه داشته باشد. همچنین ایشان به فرزند خود وصیت می کند در نهج البلاغه و اسرار آن و کتاب توحید مفضل بن عمر که امام صادق(ع) درباره ی آفرینش خدای عز و جل بر او املاء فرموده، بنگر و بیندیش.
علامه مجلسی راجع به کتاب توحید مفضل می فرماید: مرسل بودن توحید مفضل و رساله ی هلیله که از امام صادق(ع) روایت شده اسند زیانی ندارد زیرا انتساب آنها به مفضل در میان دانشمندان اشتهار دارد. از جمله سید بن طاووس و دیگران آنها را تایید کرده اند.
شیخ آقا بزرگ تهرانی در فضیلت مفضل بن عمر و کتاب توحید وی می فرماید: این کتاب از آن ابو عبدالله یا ابو محمد ،مفضل بن عمر جعفی کوفی است. نجاشی در رجالش آن را کتاب فکر نامیده و یکی از دانشمندان بر آن نام کنز الحقائق و المعارف نهاده است. سید بن طاووس در کتاب المحجه و امان الاخطار امر نموده که این کتاب همراه باشد و در آن اندیشه شود.
آیت الله خیی درباره مفضل و کتابش چنین می گوید: در جلالت و عظمت مفضل همین قدر بس است که امام صادق(ع) او را مورد چنین لطف و عنایتی قرار داد و کتاب مشهور به توحید مفضل را به او املاء نمود.
علامه سید صدر الدین عاملی از اندیشمندان بزرگ اسلامی که شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال خود از وی تجلیل می نماید، می فرماید: کسی که به دقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق (ع) بنگرد، در می یابد که امام، این سخنان بلیغ و معانی شگفت و الفاظ غریب را جز با مردی بزرگ، جلیل القدر، دانشمند، با ذکاوت، هوشمند و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف و بدیع با کس دیگر در میان نمی نهد. این مرد در نزد من بسیار رفیع المقام و جلیل القدر است.[/]

رحمت;658937 نوشت:
بررسی شخصیّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهمیّت است؛ از یک سو از راویان احادیث مهدوی است و اهمیت این بحث از بازگفت بی‌نیاز است واز سویی دیگر مفضّل بن عمر از معدود راویانی است که چهره‌ای متناقض در کتب رجالی دارد و هنوز اختلاف است که آیا او دردشناس و درمان اندیش بوده و یا خدای ناکرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپیموده است، این مهم مجال تحقیق در این امر را فراخ می‌سازد.

سلام
دوست عزیز اگر به کلام من دقت کرده باشید من هم گفته بودم صرفنظر از اینکه ضعف مفضل اختلافی است. من هم در اینجا می پذیرم که احتمال ثقه بودن مفضل بیشتر است و شما هم می توانید فرض را بر ثقه بودن او قرار بدهید. این به ادامه کلام من لطمه ای وارد نمی کند.

رحمت;658939 نوشت:
سید بن طاووس می فرماید: از جمله آداب مسافر آن است که کتاب (توحید مفضل) را که درباره ی شناخت حکمتها، تدابیر و اسرار نهفته در آفرینش این جهان است را به همراه داشته باشد. همچنین ایشان به فرزند خود وصیت می کند در نهج البلاغه و اسرار آن و کتاب توحید مفضل بن عمر که امام صادق(ع) درباره ی آفرینش خدای عز و جل بر او املاء فرموده، بنگر و بیندیش.
علامه مجلسی راجع به کتاب توحید مفضل می فرماید: مرسل بودن توحید مفضل و رساله ی هلیله که از امام صادق(ع) روایت شده اسند زیانی ندارد زیرا انتساب آنها به مفضل در میان دانشمندان اشتهار دارد. از جمله سید بن طاووس و دیگران آنها را تایید کرده اند.
شیخ آقا بزرگ تهرانی در فضیلت مفضل بن عمر و کتاب توحید وی می فرماید: این کتاب از آن ابو عبدالله یا ابو محمد ،مفضل بن عمر جعفی کوفی است. نجاشی در رجالش آن را کتاب فکر نامیده و یکی از دانشمندان بر آن نام کنز الحقائق و المعارف نهاده است. سید بن طاووس در کتاب المحجه و امان الاخطار امر نموده که این کتاب همراه باشد و در آن اندیشه شود.
آیت الله خیی درباره مفضل و کتابش چنین می گوید: در جلالت و عظمت مفضل همین قدر بس است که امام صادق(ع) او را مورد چنین لطف و عنایتی قرار داد و کتاب مشهور به توحید مفضل را به او املاء نمود.
علامه سید صدر الدین عاملی از اندیشمندان بزرگ اسلامی که شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال خود از وی تجلیل می نماید، می فرماید: کسی که به دقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق (ع) بنگرد، در می یابد که امام، این سخنان بلیغ و معانی شگفت و الفاظ غریب را جز با مردی بزرگ، جلیل القدر، دانشمند، با ذکاوت، هوشمند و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف و بدیع با کس دیگر در میان نمی نهد. این مرد در نزد من بسیار رفیع المقام و جلیل القدر است.

شما در اینجا به جای اینکه از سخن من اشکال بگیرید برعکس آن را تایید هم کردید از شما تشکر می کنم.
اشکالاتی که گرفته بودم همچنان باقی است:

1-سند کتاب مرسل است و فقط محمد بن سنان آن را از مفضل نقل کرده و ادامه سند ذکر نشده است.

2-طریق دریافت کتاب توحید مفضل بیان نشده است. بیشتر علما هشت طریق برای دریافت یک روایت ذکر کرده اند :سماع ، قرائت ، اجازه ، مناوله ، کتابت یا مکاتبه ، اعلام ، وصیت و وجاده. مشخص نشده است که به کدام طریق توحید مفضل دریافت شده است.

3- قبل از سید بن طاووس کتاب توحید مفضل مورد توجه و عنایت علمای شیعه نبوده است .

رحمت;657355 نوشت:
“درس عبرت بگیر كه اگر زمین ثابت و آرام نبود، ‏مردم...”
باید دانست كه ثابت بودن دو معنى دارد، یكى در برابر لرزش و حركتهاى نامتعادل و ‏دیگرى در برابر مطلق حركت. امام (ع) در این قسمت تصریح نموده‌اند كه اگر زمین همواره ‏در لرزه و اضطراب بود...” پس این ثبات و آرامش با حركت دورانى و متعادل زمین تضادى ‏ندارد.

سلام
زمین همیشه در حال لرزشه! چیزی بنام ثابت و آرام اصلا در زمین معنا نداره!! اگه میخواید بگید نه منظور فقط یه منطقه بوده، بازم همینو میگم و به سایت ژئوفیزیک راهنماییتون میکنم!

[=arial]اگر کسی انس با کلمات ال الله علیهم صلوات الله گرفت می فهمد که در معارف حرف اول را متن می زند وبعد سند
بعضی از کلمات حضرت علیه السلام تا 50 سال قبل قابل فهم نبود
مثل اینکه در خلع صوت وصدا جوهر ندارد ونور جلوه ندارد و......

موضوع قفل شده است