چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود استفاده نمی کردند؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود استفاده نمی کردند؟

سلام. چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود برای جذب مردم استفاده نمیکردند؟ مثلا در زمان سقیفه، معجزه ای، حضرت امیر المومنین، نشان مردم میداد که اثبات کامل حقانیت کند؟ تشکر. خواهشا با دقت جواب بدید، ان شا الله. یا علی مدد

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

dfffd;421927 نوشت:
سلام. چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود برای جذب مردم استفاده نمیکردند؟ مثلا در زمان سقیفه، معجزه ای، حضرت امیر المومنین، نشان مردم میداد که اثبات کامل حقانیت کند؟ تشکر. خواهشا با دقت جواب بدید، ان شا الله. یا علی مدد

باسلام
معجزه،امری خارق العاده است که با اراده خدای متعال از شخص مدعی نبوت ظاهر میشود نشانه صدق اوست.[1]هدف پيامبران (ع) از معجزه، اثبات ادّعاى نبوّت خويش است و از اين گذر در پى آن‏اند كه مردم بدانان ايمان آورند و از تعاليمشان پيروى كنند و به سعادت دست يابند.[2]
این عمل دارای چهار شرط است:
عاجز بودن مردم از انجام کاری مشابه ان، از ناحیه خداوند باشد، در زمان تکلیف بندگان باشد نه بعد ان و به دنبال ادعای نبوت باشد.[3]
بنابراین، معجزه ابزاری برای اثبات صدق ادعای نبوت یک پیامبر است که از رهگذر آن، به مردم میفماند که این شخص که ادعای ارتباط با خداوند را دارد با خداوند در ارتباط است و از سوی او امده است.
البته چنین نیست که هر گاه این شخص خواست یاهر موقع که مردم خواستند، معجزه ای به دست او تحقق بیابد. بلکه معجزه مربوط به خواست خداوند است و تنها زمانی محقق میشود که خداوند بخواهد یعنی زمانی که او ببیند محقق شدن معجزه در این زمان نیاز است و فایده دارد وگرنه اگر معجزه از حد خود بگذرد، دیگر کارکرد خود رااز دست میدهد و فایده چندانی نخواهد داشت.
پس بااین بیان روشن میشود که معجزه اوردن با خصوصیاتی که بیان شد، مختص به پیامبران است و سایر انسانها توان اوردن معجزه را ندارند و خداوند چنین قدرتی به آنها نداده است. اما برخی انسانها برگزیده خداوند هستند که خداوند به انها توان انجام برخی کارهای خارق العاده میدهد. این کارهای خارق العاده کرامت نامیده میشود و با معجزه تفاوت دارد. کارهایی که از سویی خیلی زیاد روی نمیدهد و همانند معجزه ها به حدی نیست که کارکرد خود را از دست بدهد. بلکه تنها به دست برخی بندگان شایسته خداوند این کار انجام میشود و ان هم تنها در برخی مواقع. از سوی دیگر و هم چون به دنبال ادعای نبوت نیست، موجب بی اعتمادی به معجزه پیامبران نمیشود.[4] اجازه این قبیل کارها و هدف از قرار دادن چنین توانایی در اختیار برخی اولیای الهی نیز تکریم وتعظیم آنان در پیش سایر بندگان است.
حالا که تاحدودی تفاوت معجزه و کرامت مشخص شد، به سوال شما میپردازیم.
دو بخش باید جدا شود،
اولا چرا پیامبران همیشه معجزه نمی آوردند؟
ثانیا چرا اولیای خدا همیشه از انجام کارهای خارق العاده( که کرامت نامیده میشود نه معجزه) خودداری میکردند.
پاسخ بخش اول به صورت خلاصه این است که
م1. معجزه، امری استثنایی در نظام حاکم بر این جهان است.
م2. هدف از اوردن معجزه، شناساندن پیامبران خدا و اتمام حجت بر مردم است نه الزام بر پذیرفتن دعوت انبیای الهی و تسلیم اجباری آنها و نه فراهم کردن وسیله ای برای سرگرمی و بر هم زدن نظام اسباب و مسبات عادی.
م3. اتمام حجت خدا بر بندگان و اثبات نبوت یک پیامبر، از راه قرائن صدق، بشارت پیامبران پیشین و ارائه معجزه اثبات میشود.
بنابراین، چنین هدفی، اقتضای پاسخ مثبت به هر درخواستی را ندارد، بلکه اجابت برخی از آنها خلاف حکمت و نقض غرض است، مانند درخواستهایی که اجابت آنها، مردم رامجبور میکردیا از سر عناد بود. مثلا این معجزه که هر کسی با یک پیامبر مخالفت کرد، سریعا تبدیل به سنگ شود یا سنگی بر سر او بیاید، خلاف حکمت خداوند از فرستادن پیامبران است و راه تکلیف را بر آنها می بندد و هیچ گاه هیچ پیامبری این کار را انجام نمیدهد.[5]
اما پاسخ سوال دوم نیز این است که انجام این کارهای خارق العاده برای اثبات کرامت و عظمت روح این افراد و جایگاه ایشان نزد خداوند است و ربطی به اثبات حقانیت ایشان ندارد. اثبات حقانیت ایشان از راه های دیگری ممکن است که محقق نیز شده بود. موارد متعددی که پیامبر اکرم ص، حضرت علی ع را به عنوان جانشین و خلیفه خویش به مردم معرفی نمود، همگی گواه این است که حقانیت ایشان نزد تمام مسلمانان مسلم بوده است ولی به هر دلیل که فعلا محل بحث ما نیست، حق ایشان پایمال شد.
البته این به این معنا نیست که خداوند نمیتواند برای اثبات حقانیت ایشان، کرامتی را به دست ایشان محقق کند. ولی سوال اینجاست که اگر چنین کرامتی در ان فضا وجو صورت میگرفت، چه فایده ای داشت و ایا هدفی که ایشان مد نظر داشته محقق میشد؟ یا ان را نیز به نوعی حمل بر سحر و جادوگری ایشان یا حتی ادعای نبوت وی می کردند؟
حکمت خداوند متعال بر این تعلق گرفته است که بندگان اختیار داشته باشند و با اختیار خود از راهی که به کمک عقل و وحی( دو حجت خداوند) در اختیارشان قرار میگیرد بهره بگیرند. ولی هیچ اجباری در این راه قرار نداده است و بیراهه شیطان نیز باز است و افراد میتوانند با اختیار خود از ان نیز استفاده کنند.
[=microsoft sans serif]

[/HR][=microsoft sans serif][1] . کشف المراد، ص 350؛ اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 220

[=microsoft sans serif][2] . شرح اشارات، ج3 ص 417

[=microsoft sans serif][3] . کشف المراد، ص 350

[=microsoft sans serif][4] . کشف المراد، ص 353

[=microsoft sans serif][5] . اموزش عقائد، ص 229

[=microsoft sans serif]

تشکر میشه شفافتر جواب بدین؟

ببینید پیامبر وقتی با مشرکان قریش روبرو شد چرا همه را جمع نکرد و یه معجزه بیاورد؟ یا چرا امامان ما علیهم السلام، معجزه ای فراگیر نیاوردند برای اثبات خودشان؟

سوالمو بهتر بپرسم:

من الان پیامبر رو میبینم، و معجزه برای اثبات نبوت ایشان است، من از او معجزه میخواهم. آیا او بمن نشان میدهد؟
آیا حق من این نیست که معجزه__که اثبات کننده حقانیت اوست__را ببینم و سپس ایمان بیاورم؟؟

dfffd;422297 نوشت:
تشکر میشه شفافتر جواب بدین؟ ببینید پیامبر وقتی با مشرکان قریش روبرو شد چرا همه را جمع نکرد و یه معجزه بیاورد؟ یا چرا امامان ما علیهم السلام، معجزه ای فراگیر نیاوردند برای اثبات خودشان؟

برادرم، معجزه از اين بالاتر كه خود عمر بن خطاب با سند صحيح تصريح دارد، اگر مويي كه بر سر ما مي رويد به خاطر وجود اهل بيت هست؟

حدثنا أبو مسلم حدثني أبي أحمد حدثنا سليمان بن حرب ثنا حماد بن زيد عن يحيى بن سعيد عن عبيد بن حنين عن حسين بن على قال صعدت إلى عمر رضي الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبي واذهب إلى منبر أبيك قال من علمك هذا قلت ما علمني أحد قال منبر أبيك والله منبر أبيك والله منبر أبيك والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتينا جعلت تغشانا.
از حسين بن علي (عليهما السلام) نقل شد است كه: بر منبر بالا رفتم در حالي كه عمر بر منبر نشسته بود، به او گفتم: از منبر پدر من بيا پايين و برو بر منبر پدر خودت بنشين. عمر گفت: چه كسي اين سخن را به تو ياد داده است؟ گفتم: كسي به من ياد نداده است؟ عمر گفت: منبر پدر تو است، سوگند به خدا كه منبر پدر تو است، آيا جز شما كس ديگري بر سر ما مو رويانده است؟ چه قدر شايسته است كه روزي پيش ما بياي و به ما سر بزني.
العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاي 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 1، ص 301، رقم: 310، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.
جالب اين است كه عمر اعتراف مي‌كند: « وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم ؛ آيا جز شما كس ديگري بر سر ما مو رويانده است؟».
و در روايتي كه ذهبي و ديگران نقل كرده‌اند آمده است:
وهل أنبت على رؤوسنا الشعر إلا الله ثم أنتم.
آيا جز اين است كه مو را بر سرما خداوند و سپس شما رويانده‌ايد؟
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 285، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

شمس الدين ذهبي در سير أعلام النبلاء و تاريخ الإسلام همين روايت را نقل و گفته است:
إسناده صحيح.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 285، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 100، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
ابن حجر عسقلاني نيز بعد از نقل اين روايت مي‌گويد:
سنده صحيح.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص 78، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
جلال الدين سيوطي نيز همين روايت را با سند ديگر از ابن عساكر نقل و مي‌گويد:
إسناده صحيح.
السيوطي الشافعي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 143، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

برادر همان گونه كه امام غزالي فرمودند علت خروج عمر از ولايت و حكومت بلافصل مولا علي ع فقط هوا و هوس دنيوي و حب رياست بود

واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:
«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»
اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند.


الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإما الغزالي. ص483.

خود انها اعتقاد به اين مقام داشتند همان گونه كه خود عمر تصريح بر ولايت تكويني اهل بيت داشتند و معتقد بود علت رويش مو هم وجود اهل بيت هست، حال چنين شخصي چگونه پيرو اهل بيت نيست؟ ايا خلاف اين هست كه عشق و حب دنيا انها را منحرف كرد؟ همانگونه كه امام غزالي هم به ان تصريح داشته است حتي تا جايي كه عمر نفرت نسبت به مولا علي ع داشته با توجه به اينكه يقين نسبت به مقام بي نظير مولا داشته است

چرا عمر بن خطاب مولا علي ع را خليفه خود انتخاب نكرد؟

تنفر عمر بن خطاب نسبت به مولا علي ع

شما دقت كنيد، پيغمبر ماه را در جلوي ابوجهل به دو نيم كرد اما همچان او بر كفر خود پايدار بود تا اينكه با كفرش هم از دنيا رفت

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿قمر/1﴾
نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه
وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ﴿قمر/2﴾
و هر گاه نشانه‏اى ببينند روى بگردانند و گويند سحرى دايم است

پيغمبر معجزه اورد و در نهايت هم به او عنگ سحر و جادو زدند، فلذا علت رسيدن به حقيقت معجزه و غير نيست بلكه اين خود ادمي هست كه بايد بدنبال حقيقت باشد، اگر كسي اهل حقيقت باشد با همان حديث غدير هم ايمان مي اورد اما مناقشات خنده داري مي كنند كه خودشان هم به حال خودشان مي خندند و بعد مي گويد اگر علي اما شد و امامت را غصب كردند چرا خروج نكرد، اگر مولا علي ع خروج مي كردند به او عنگ هوا پرستي وعشق دنيا و متاع دنيوي مي زدند همان گونه كه ابن تيميه بزرگك نواصب عالم اين تهمت بسيار سخيف را به مولا علي زده است، اگر خروج نكند مي گويد ايشان اعتقادي به مشروعيت خلافت الهي خود نداشته، ببنيد برادرم، مولا هر گونه عمل كند، و يا پيغمبر هرگونه عمل كند و اگر كسي نخواهيد حقيقت را بيابد يك دليل بني اسرائيلي مي اورد فلذا يك فرد حقيقت جو هم مي تواند با علامت سوال من هو امام فاطمه س ها مي تواند به حقيقت برسد، ولله قسم خودم با همين علامت سوال به حقيقت رسيدم

تشکر برادر بسیار زیبا و متین بود پستتون. تشکر. اما سوال حقیر نسبتا کلامی هست. که قستمی از جوابمو بواسطه پست شما گرفتم و سپاسگذارم

سلام
معجزه یکی از ابزارهایی بود که پیامبران برای اثبات حقانیت خود از آن استفاده می کردند.
اما بعد از وفات پیامبر اسلام (ص) به دلیل اینکه ایشان پیامبر خاتم بودند و دین کامل الهی را به مردم عرضه کردند و پیامبری هم بعد از ایشان نمی آمد، لذا ائمه اطهار نیازی به اثبات خویش و به کار گیری معجزه نداشتند. چون به واسطه شناخت پیامبر و گواهی به حقانیت ایشان، حقانیت ائمه نیز اثبات می شود. بنابراین ائمه نیازی نداشتند که حقانیت خودشون رو برای مردم اثبات کنند.
با این وجود کرامات بسیار زیادی از ائمه اطهار در تاریخ به ثبت رسیده است. اما هیچ کدام در ذیل هدفی که عرض کردم نبودند.

dfffd;422421 نوشت:
تشکر برادر بسیار زیبا و متین بود پستتون. تشکر. اما سوال حقیر نسبتا کلامی هست. که قستمی از جوابمو بواسطه پست شما گرفتم و سپاسگذارم

سلامت باشيد
از اينكه اينگونه حقير را مورد لطف قرار مي دهيد ممنونم
اما بحث كلام شاخه اي از شاخه هاي از علوم حديث هست كه حقير به واسطه مطالب نقلي پاسخ داده ام، البته اگر منظر دقيق شما را بدانم چيست، اگر بضاعت علميش كششي داشته باشد حتما حقير پاسخ گو خواهم بود

اتفاقا حرف شما کاملا درست است زیرا حقیر نسبتا از پست شما جوابم را گرفتم. درهر صورت کارشناس گرامی قائلند برین که ائمه معجزه ندارند، کرامات دارند.

با سلام

سنت خىاي متعال بر اينست كه تا حجت ر ا بر شما تمام نكند عذاب و ثوابی بشما نرساند . البته هرکس به طریقی و اگر معجزه یا کرامتی ببینید دیگر هرگز فرصت به شما ندهند !

وبعکس چه بسیار کسانی که بزرگترین معجزات را دیدند مانند فرعون که اژدهای موسی و نمرود که آتش ابراهیم ویهود که مائده و ... اما تا خدای متعال نخواهد ایمان درکار نیست :

(و جحدوا بها، و استيقنتها انفسهم ، ظلما و علوا)، (دين خدا را انكار كردند، با اينكه در دل بحقانيت آن يقين داشتند، ولى چون ظالم ، و سركش بودند، زير بار آن نرفتند)

dfffd;422555 نوشت:
درهر صورت کارشناس گرامی قائلند برین که ائمه معجزه ندارند، کرامات دارند.

البته اگر اين بحث را اينجا كنيم ممكن هست تاپيك منحرف شود، اما كرامات همان معجزات هستند، كه تفاوت انهادر نامگذاري هست، معجزه به واسطه و از ناحيه انبيا براي ادعاي نبوت شان صادر مي شود و كرامات كه همان معجزه هست از غير انبيا صادر مي شود و در عمل هيچ تفاوتي ندارد، مثلا: در منابع عامه وجود دارد مولا علي ع عباي خود را بر دستي گذاشتند و دعايي خواندند و دست قطع شده به حكم ولايت و به قدرت ولايت تكويني مانند روز اول شد، ايا اين معجزه هست يا نه؟ معجزه يعني هر كار خارق العاده اي كه از دست بشر خارج است و به قدرت الهي و به اذن الله صورت مي گيرد و كرامت هم يعني بزرگي از طريق انبيا، اوليا و صالحين

تشکر. خب باید سند این روایت اول بررسی بشه. البته از طریق عامه. و الا از طریق ما که امیرالمومنین صلوات الله علیه، پابپای نبی معجزه انجام داده. مولانا امیر المومنین علی کسی بود که یونس از شکم ماهی نجات داد با خورشید تکلم کرد و...

اما کارشناس گرامی، یحتمل چیز دیگری میگویند.

dfffd;422705 نوشت:
تشکر. خب باید سند این روایت اول بررسی بشه. البته از طریق عامه. و الا از طریق ما که امیرالمومنین صلوات الله علیه، پابپای نبی معجزه انجام داده. مولانا امیر المومنین علی کسی بود که یونس از شکم ماهی نجات داد با خورشید تکلم کرد و...

اما کارشناس گرامی، یحتمل چیز دیگری میگویند.



با تشكر
طبق مباني بزرگان اهل سنت و اجماع اهل علم، علماي عامه فضائل نيازي به بررسي سندي هم ندارد

أن أهل العلم متفقون علي العمل بالضعيف في غير الاحكام وأصول العقائد
اهل علم اتفاق نظر دارند، اگر مسئله حكم شرعي و اعتقادي نباشد، اجماع دارد اهل سنت به روايت ضعيف عمل مي كنند
المجموع- امام نووي- ج 5 ص 59

البته هدف ما گفتن فضيلت نبود بلكه مسئله كرامات و معجزات بوده

آیا در چه و چند کتاب عامه این ماجرا اومده؟

dfffd;422808 نوشت:
آیا در چه و چند کتاب عامه این ماجرا اومده؟

اگر مي خواهد تعدد طرق ان را حساب گنيد، برادرم بايد عرض كنم تعدد طرق با وجود يك روايت در چند كتاب تلقي نمي گردد اما اگر روايت را مي خواهيد حقير در ارشيوم دارم انرال برايتان ارسال كنم

تشکر. منظور حقیر هم از کتب طرق بود و باسناد مختلف. اگر لطف کنید ممنون میشم.

ضمنا برادرم شما کتاب جوار الکلام فی معرفه امامه و الامام از آیت الله سید علی میلانی رو خوندید؟ اگر نخوندید واقعا بسیار عالیست. من به دوستان پیروی اثبات کردن مکتب حقه این کتاب رو توصیه میکنم به شما دوست عزیز هم همینطور. یه کتاب رجالی فنی و خط بطلانی بر عقاید و آرای صحابه و تابعین و اهل سقیفه است.

dfffd;422301 نوشت:
من الان پیامبر رو میبینم، و معجزه برای اثبات نبوت ایشان است، من از او معجزه میخواهم. آیا او بمن نشان میدهد؟
آیا حق من این نیست که معجزه__که اثبات کننده حقانیت اوست__را ببینم و سپس ایمان بیاورم؟؟

باسلام
فکر میکنم که جوابی که ارائه شد به خوبی جواب این سوال شما و سوال قبلی شما را نشان داد. با این حال،
همانطور که توضیح داده شد، معجزه برای اثبات حقانیت ادعای یک پیامبر است.
بر اساس حکمت خداوند در ارسال پیامبران این امر تا زمانی باید ادامه بیابد تا حقانیت ایشان اثبات شود.
البته به صورتی که حقانیت به صورت عادی قابل اثبات باشد. یعنی ادله و نشانه ها تا حدی که به صورت نوعی و عادی برای مردم بتواند حقانیت پیامبر در ادعایش را اثبات کند، باید ادامه بیابد.
حال اگر عده ای بخواهند برای برآورده کردن هوس خود، از پیامبر مدام درخواست معجزه بکنند همانطور که بنی اسرائیل از موسای کلیم علیه السلام چنین درخواستهایی داشتند یا با وجود اینکه انسانهای غیر متعصب با مشاهده ادله و شواهد به حقانیت آن پیامبر ایمان آورده باشند ولی اشخاصی باشند که از سر عناد و لجاجت از قبول این نشانه ها ابا داشته باشند، دیگر اوردن معجزه برای این دو دسته، ربطی به حکمت الهی ندارد، بلکه برعکس با حکمت خداوند منافات خواهد داشت.
زیرا هر کار خداوند باید هدف و حکمت خاصی داشته باشد. جاری ساختن معجزه بر دست پیامبران نیز باید در راستای این هدف باشد.
حال اگر معجزه کارایی خود را از دست بدهد، پس جاری ساختن ان و اجازه انجام ان به پیامبر، مستلزم این است که کاری انجام شود و اجازه کاری داده شود که هیچ فایده ای ندارد. پس کاری لغو و بی فایده میشود که با حکمت خداوند سازگاری ندارد.
بنابراین، معجزه برای ایمان اوردن تمام مردم ارائه میشود نه برای یک فرد خاص.
اما اگر شخصی باشد که بر فرض از محیط ارائه معجزه دور بوده باشد و سایر نشانه های صدق یک پیامبر را نیز نشنیده باشد، شاید به صورت خصوصی نیز برای او معجزه ای انجام شود، مثلا خبر غیبی برای او آورده شود که کسی از ان آگاه نیست ولی این موارد، استثنایی است و با هدف معجزه سازگار نیست.

kheymegahabalfazl;422643 نوشت:
البته اگر اين بحث را اينجا كنيم ممكن هست تاپيك منحرف شود، اما كرامات همان معجزات هستند، كه تفاوت انهادر نامگذاري هست، معجزه به واسطه و از ناحيه انبيا براي ادعاي نبوت شان صادر مي شود و كرامات كه همان معجزه هست از غير انبيا صادر مي شود و در عمل هيچ تفاوتي ندارد، مثلا: در منابع عامه وجود دارد مولا علي ع عباي خود را بر دستي گذاشتند و دعايي خواندند و دست قطع شده به حكم ولايت و به قدرت ولايت تكويني مانند روز اول شد، ايا اين معجزه هست يا نه؟ معجزه يعني هر كار خارق العاده اي كه از دست بشر خارج است و به قدرت الهي و به اذن الله صورت مي گيرد و كرامت هم يعني بزرگي از طريق انبيا، اوليا و صالحين

باسلام
معجره و کرامت دو مقوله متفاوت است.
کارکرد معجزه، اثبات حقانیت یک پیامبر در ادعای نبوت و ارتباط با خداوند است که به دنبال ان خصم، ساکت و طرفدار و مومن، دل گرمتر میشود ولی کارکرد کرامت، اثبات عظمت و مقام یک ولی خدا نزد خداوند است و هیچ ربطی به اثبات حقانیت ایشان ندارد.
از سوی دیگر، معجزه امری بین ادیانی است و در تمام ادیان، تنها از پیامبران معجزه میخواهند. ولی کرامت از سوی هر ولی خدایی ممکن است ظاهر شود، گرچه امام معصوم نباشد.
البته در این جهت که هر دو امری خارق العاده هستند با هم شباهت دارند که اگر مراد شما این است ایرادی ندارد ولی به این جهت که معجزه، تنها به دنبال ادعای نبوت و برای اثبات صدق مدعی نبوت اورده میشود، نباید با کرامت خلط شود.

صدیق;423018 نوشت:
باسلام
معجره و کرامت دو مقوله متفاوت است.

عليكم سلام
مكانيزم اين دو هيچ تفاوتي ندارد، زيرا هر دو به اذن خدا هست و انجام ان به دست غير خدا

صدیق;423018 نوشت:
کارکرد معجزه، اثبات حقانیت یک پیامبر در ادعای نبوت و ارتباط با خداوند است که به دنبال ان خصم، ساکت و طرفدار و مومن، دل گرمتر میشود ولی کارکرد کرامت، اثبات عظمت و مقام یک ولی خدا نزد خداوند است و هیچ ربطی به اثبات حقانیت ایشان ندارد.
از سوی دیگر، معجزه امری بین ادیانی است و در تمام ادیان، تنها از پیامبران معجزه میخواهند. ولی کرامت از سوی هر ولی خدایی ممکن است ظاهر شود، گرچه امام معصوم نباشد.
البته در این جهت که هر دو امری خارق العاده هستند با هم شباهت دارند که اگر مراد شما این است ایرادی ندارد ولی به این جهت که معجزه، تنها به دنبال ادعای نبوت و برای اثبات صدق مدعی نبوت اورده میشود، نباید با کرامت خلط شود.

اخوي بنده هم همين مطالب را ارائه دادم، مجدد بخوانيد متوجه مي شويد
در معجزات شخص انجام مي دهد با اراده خودش و اذن خدا كه ادعاي نبوت دارد، در كرامات شخص انجام مي دهد به اذن الله و اراده خودش اما ادعا ندارد، فلذا مكانيز اين دو تفاوتي ندارد زيرا هر دو به اذن خدا هست و خارق العاده، اما در رويكرد با هم متفاوت هستند

دقيقا عين همين تعبير را هم ايت الله سبحاني دارند:::::::::::::

از نظر آيت الله سبحاني تفاوت كرامت و معجزه در واقع در ادعاي نبوت و عدم ادعاي نبوت است؛ يعني معجزه از نبي صادر مي شود و براي اثبات نبوت است؛ ولي كرامت چنين نيست هر چند هر دو از طرف خدا بوده است و خارق العاده مي باشند.
سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، تلخيص: علي رباني گلپايگاني، قم، موسسه للنشره الاسلامي، چاپ ششم، 1418 هـ .ق، ص 376.

kheymegahabalfazl;423138 نوشت:
اخوي بنده هم همين مطالب را ارائه دادم، مجدد بخوانيد متوجه مي شويد
در معجزات شخص انجام مي دهد با اراده خودش و اذن خدا كه ادعاي نبوت دارد، در كرامات شخص انجام مي دهد به اذن الله و اراده خودش اما ادعا ندارد، فلذا مكانيز اين دو تفاوتي ندارد زيرا هر دو به اذن خدا هست و خارق العاده، اما در رويكرد با هم متفاوت هستند
دقيقا عين همين تعبير را هم ايت الله سبحاني دارند:::::::::::::

از نظر آيت الله سبحاني تفاوت كرامت و معجزه در واقع در ادعاي نبوت و عدم ادعاي نبوت است؛ يعني معجزه از نبي صادر مي شود و براي اثبات نبوت است؛ ولي كرامت چنين نيست هر چند هر دو از طرف خدا بوده است و خارق العاده مي باشند.

[=microsoft sans serif]باسلام
دوست عزیز، بنده نیز عرض کردم که این دو گرچه از این نظر که کاری خارق العاده هستند و از جانب خداوند و به اذن او هستند، شبیه هم هستند، ولی ازنظر کلامی و اعتقادی این دو با هم تفاوت دارد. همانطور که از ایت الله سبحانی نیز نقل کردید معجزه تنها از جانب پیامبر محقق میشود نه از سوی هیچ کس دیگر. و تنها برای اثبات حقانیت وی است.

برخلاف کرامت که گرچه همانند معجزه است و کاری است خارق العاده و به اذن و اجازه الهی و به قدرت او، اما ربطی به پیامبران و ادعای انها و اثبات حقانیت انها ندارد. تنها کارکردی که کرامت دارد، اثبات عظمت و بزرگی شخصی است که این کار را انجام میدهد. شاهدش هم این است که کرامت اختصاصی به ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین ندارد و غیر از ایشان افراد دیگری نیز قادرند به اذن و اجازه الهی کارهای خارق العاده ای را انجام دهندبدون اینکه ربطی به حقانیت انها داشته باشد.

از سوی دیگر، وسواس متکلمان بزرگوار شیعه در تفکیک میان این دو به این علت است که کسی گمان نکند که کرامتی که بزرگان و پیشوایان شیعه انجام میداند، همان معجزه است و حربه ای ولو ضعیف در اختیار معاندین قرار داده شود که شیعه معتقد به معجزه داشتن امامان خویش هستندو انان را پیامبر میدانند.

جناب صدیق آیا کرامات به غیر معصومین به همان کیفیت داده شده؟ تشکر

[=microsoft sans serif]

dfffd;423629 نوشت:
جناب صدیق آیا کرامات به غیر معصومین به همان کیفیت داده شده؟ تشکر

باسلام
کرامات و معجزه که عبارت است از انجام اعمال خارق العاده، یک نوع دخالت در عالم است. این دخالت، که جلوه دخالت در عالم تکوین است، در حقیقت جلوه ای از ولایت تکوینی خداوند است که از طریق خداوند به پیامبران و اولیای خدا اعطا شده است و آنان نیز با اجازه و اذن او به نوعی صاحب صاحب اختیاری در امور تکوینی و قدرت تصرف در امور جهان و بر هم زدن نظم عادی آن است.[1]
این ولایت، قدرت وجودی روح ولی خداوند است و قدرتی است که خداوند به برخی از اولیای خود میدهد تا بتوانند در عالم تکوین دخالت کنند و وقوانین طبیعت را تغییر داده و امری راانجام دهند که خلاف عادت است.
همانطور که گفته شد، معجزه مختص به پیامبران است ولی کرامت برای اولیایی است که پیامبر نیستند.
فرایند تحقق و بروز این کرامت در مورد تمام کسانی که انراانجام میدهند، به یک صورت است. یعنی تمام کارهای خارق العاده ای که اولیای الهی به اذن الهی انجام میدهند، اموری است که خارق قوانین طبیعت است و بدون اذن الهی قابل انجام نیست و بعلاوه قابل اموزش نیز نیست.
به عبارت دیگر، موهبتی است از جانب خداوند که به شخص ولی داده میشود یا در او بروز میکند.
البته این کرامت و موهبت به هر کسی داده نمیشود، اولین لازمه اش این است که لیاقت و ظرفیت قبول این امر را داشته باشد. که شخص در اثر اعمال صالح خود( واجب و مستحب) به دست آورده است.

البته کراماتی که به معصومین داده میشود به هیچ وجه قابل مقایسه با سایر اولیای خداوند نیست. علت آن نیز تفاوت قدرت وجودی و روحی است که در میان این دو دسته از اولیای الهی وجوددارد. در روایتی از حضرت علی علیه السلام به خوبی به این تفاوت روحی اشاره شده است: «کسی از این امت به آل محمد قیاس نشود و آنان که ریزه خوار نعمت ایشانند هرگز با آنان برابر نگردند. آنان اساس دینند و ستون یقین، زیاده روان باید به سوی آنان باز گردند و عقب افتادگان به ایشان ملحق شوند. و آنان را ویژگی حق ولایت است و وصیت و وراثت از آن ایشان»

[=microsoft sans serif]«لا یقاس بآل محمد من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا، هم اساس الدین و عماد الیقین، الیهم یفیء الغالی وبهم یلحق التالی، و لهم خصایص حق الولایه و فیهم الوصیة و الوراثه»(2)
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . در امدی بر کلام جدید، هادی صادقی، ص 362-364
(2). نهج البلاغه، خطبه 2

[=microsoft sans serif]

چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود استفاده نمی کردند؟

پرسش: چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود برای جذب مردم استفاده نمیکردند؟ مثلا در زمان سقیفه، معجزه ای، حضرت امیر المومنین، نشان مردم میداد که اثبات کامل حقانیت کند؟

پاسخ:
معجزه،امری خارق العاده است که با اراده خدای متعال از شخص مدعی نبوت ظاهر میشود نشانه صدق اوست.[1] هدف پيامبران (ع) از معجزه، اثبات ادّعاى نبوّت خويش است و از اين گذر در پى آن‏اند كه مردم بدانان ايمان آورند و از تعاليمشان پيروى كنند و به سعادت دست يابند.[2]

این عمل دارای چهار شرط است:
عاجز بودن مردم از انجام کاری مشابه ان، از ناحیه خداوند باشد، در زمان تکلیف بندگان باشد نه بعد ان و به دنبال ادعای نبوت باشد.[3]
بنابراین، معجزه ابزاری برای اثبات صدق ادعای نبوت یک پیامبر است که از رهگذر آن، به مردم میفماند که این شخص که ادعای ارتباط با خداوند را دارد با خداوند در ارتباط است و از سوی او امده است.

البته چنین نیست که هر گاه این شخص خواست یاهر موقع که مردم خواستند، معجزه ای به دست او تحقق بیابد. بلکه معجزه مربوط به خواست خداوند است و تنها زمانی محقق میشود که خداوند بخواهد یعنی زمانی که او ببیند محقق شدن معجزه در این زمان نیاز است و فایده دارد وگرنه اگر معجزه از حد خود بگذرد، دیگر کارکرد خود رااز دست میدهد و فایده چندانی نخواهد داشت.

پس بااین بیان روشن میشود که معجزه اوردن با خصوصیاتی که بیان شد، مختص به پیامبران است و سایر انسانها توان اوردن معجزه را ندارند و خداوند چنین قدرتی به آنها نداده است. اما برخی انسانها برگزیده خداوند هستند که خداوند به انها توان انجام برخی کارهای خارق العاده میدهد. این کارهای خارق العاده کرامت نامیده میشود و با معجزه تفاوت دارد. کارهایی که از سویی خیلی زیاد روی نمیدهد و همانند معجزه ها به حدی نیست که کارکرد خود را از دست بدهد. بلکه تنها به دست برخی بندگان شایسته خداوند این کار انجام میشود و ان هم تنها در برخی مواقع. از سوی دیگر و هم چون به دنبال ادعای نبوت نیست، موجب بی اعتمادی به معجزه پیامبران نمیشود.[4] اجازه این قبیل کارها و هدف از قرار دادن چنین توانایی در اختیار برخی اولیای الهی نیز تکریم وتعظیم آنان در پیش سایر بندگان است.

حالا که تاحدودی تفاوت معجزه و کرامت مشخص شد، به سوال شما میپردازیم که به دو مبحث اشاره دارد:
اولا چرا پیامبران همیشه معجزه نمی آوردند؟
پاسخ بخش اول به صورت خلاصه این است که
م1. معجزه، امری استثنایی در نظام حاکم بر این جهان است.
م2. هدف از اوردن معجزه، شناساندن پیامبران خدا و اتمام حجت بر مردم است نه الزام بر پذیرفتن دعوت انبیای الهی و تسلیم اجباری آنها و نه فراهم کردن وسیله ای برای سرگرمی و بر هم زدن نظام اسباب و مسبات عادی.
م3. اتمام حجت خدا بر بندگان و اثبات نبوت یک پیامبر، از راه قرائن صدق، بشارت پیامبران پیشین و ارائه معجزه اثبات میشود.
بنابراین، چنین هدفی، اقتضای پاسخ مثبت به هر درخواستی را ندارد، بلکه اجابت برخی از آنها خلاف حکمت و نقض غرض است، مانند درخواستهایی که اجابت آنها، مردم رامجبور میکردیا از سر عناد بود. مثلا این معجزه که هر کسی با یک پیامبر مخالفت کرد، سریعا تبدیل به سنگ شود یا سنگی بر سر او بیاید، خلاف حکمت خداوند از فرستادن پیامبران است و راه تکلیف را بر آنها می بندد و هیچ گاه هیچ پیامبری این کار را انجام نمیدهد.[5]

ثانیا چرا اولیای خدا همیشه از انجام کارهای خارق العاده( که کرامت نامیده میشود نه معجزه) خودداری میکردند؟

پاسخ بخش دوم سوال شما نیز این است که انجام این کارهای خارق العاده برای اثبات کرامت و عظمت روح این افراد و جایگاه ایشان نزد خداوند است و ربطی به اثبات حقانیت ایشان ندارد. اثبات حقانیت ایشان از راه های دیگری ممکن است که محقق نیز شده بود. موارد متعددی که پیامبر اکرم ص، حضرت علی ع را به عنوان جانشین و خلیفه خویش به مردم معرفی نمود، همگی گواه این است که حقانیت ایشان نزد تمام مسلمانان مسلم بوده است ولی به هر دلیل که فعلا محل بحث ما نیست، حق ایشان پایمال شد.
البته این به این معنا نیست که خداوند نمیتواند برای اثبات حقانیت ایشان، کرامتی را به دست ایشان محقق کند. ولی سوال اینجاست که اگر چنین کرامتی در ان فضا وجو صورت میگرفت، چه فایده ای داشت و ایا هدفی که ایشان مد نظر داشته محقق میشد؟ یا ان را نیز به نوعی حمل بر سحر و جادوگری ایشان یا حتی ادعای نبوت وی می کردند؟

حکمت خداوند متعال بر این تعلق گرفته است که بندگان اختیار داشته باشند و با اختیار خود از راهی که به کمک عقل و وحی( دو حجت خداوند) در اختیارشان قرار میگیرد بهره بگیرند. ولی هیچ اجباری در این راه قرار نداده است و بیراهه شیطان نیز باز است و افراد میتوانند با اختیار خود از ان نیز استفاده کنند.

بنابراین مشخص شد که کرامات و معجزه که عبارت است از انجام اعمال خارق العاده، یک نوع دخالت در عالم است. این دخالت، که جلوه دخالت در عالم تکوین است، در حقیقت جلوه ای از ولایت تکوینی خداوند است که از طریق خداوند به پیامبران و اولیای خدا اعطا شده است و آنان نیز با اجازه و اذن او به نوعی صاحب صاحب اختیاری در امور تکوینی و قدرت تصرف در امور جهان و بر هم زدن نظم عادی آن است.[6]

این ولایت، قدرت وجودی روح ولی خداوند است و قدرتی است که خداوند به برخی از اولیای خود میدهد تا بتوانند در عالم تکوین دخالت کنند و وقوانین طبیعت را تغییر داده و امری راانجام دهند که خلاف عادت است.
همانطور که گفته شد، معجزه مختص به پیامبران است ولی کرامت برای اولیایی است که پیامبر نیستند.
فرایند تحقق و بروز این کرامت در مورد تمام کسانی که انراانجام میدهند، به یک صورت است. یعنی تمام کارهای خارق العاده ای که اولیای الهی به اذن الهی انجام میدهند، اموری است که خارق قوانین طبیعت است و بدون اذن الهی قابل انجام نیست و بعلاوه قابل اموزش نیز نیست.

به عبارت دیگر، موهبتی است از جانب خداوند که به شخص ولی داده میشود یا در او بروز میکند.
البته این کرامت و موهبت به هر کسی داده نمیشود، اولین لازمه اش این است که لیاقت و ظرفیت قبول این امر را داشته باشد. که شخص در اثر اعمال صالح خود( واجب و مستحب) به دست آورده است.

کراماتی نیز که به معصومین داده میشود به هیچ وجه قابل مقایسه با سایر اولیای خداوند نیست. علت آن نیز تفاوت قدرت وجودی و روحی است که در میان این دو دسته از اولیای الهی وجوددارد. در روایتی از حضرت علی علیه السلام به خوبی به این تفاوت روحی اشاره شده است: «کسی از این امت به آل محمد قیاس نشود و آنان که ریزه خوار نعمت ایشانند هرگز با آنان برابر نگردند. آنان اساس دینند و ستون یقین، زیاده روان باید به سوی آنان باز گردند و عقب افتادگان به ایشان ملحق شوند. و آنان را ویژگی حق ولایت است و وصیت و وراثت از آن ایشان»

«لا یقاس بآل محمد من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا، هم اساس الدین و عماد الیقین، الیهم یفیء الغالی وبهم یلحق التالی، و لهم خصایص حق الولایه و فیهم الوصیة و الوراثه»[7]



[/HR][1] . کشف المراد، ص 350؛ اموزش عقائد، استاد مصباح، ص 220

[2] . شرح اشارات، ج3 ص 417

[3] . کشف المراد، ص 350

[4] . کشف المراد، ص 353

[5] . اموزش عقائد، ص 229

[6] . در امدی بر کلام جدید، هادی صادقی، ص 362-364

[7] . نهج البلاغه، خطبه 2


موضوع قفل شده است