دانشگاه بزرگ جعفرى
تبهای اولیه
با توجه به فرصت مناسب سياسى كه درزمان امام صادق(ع) به وجود آمده بود، و با ملاحظه نياز شديد جامعه و آمادگى زمينه اجتماعى، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش امام باقر (ع) را گرفت و حوزه وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود اورد و در رشتههاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگ و برجستهاى همچون: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و تربيت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشتهاند .هر يك از اين شاگردان شخصيتهاى بزرگ علمى و چهرههاى درخشانى بودند كه خدمات بزرگى انجام دادند. گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعددى بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سى و يك جلد كتاب نوشته و «جابر بن حيان» نيز بيش از دويست جلددر زمينه علوم گوناگون بخصوص رشتههاى عقلى و طبيعى و شيمى (كه آن روز كيميا ناميده مىشد) تصنيف كرده بود كه به همين خاطر، به عنوان پدر علم شيمى مشهور شده است. كتابهاى جابر بن حيان به زبانهاى گوناگون اروپايى در قرون وسطى ترجمه گرديد و نويسندگا تاريخ علوم همگى از او به عظمت ياد مىكنند
رساله توحيد مفضل :چنانكه اشاره شد امام صادق ع در علوم طبيعى بحثهايى نمود و رازهاى نهفتهاى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز نيز مايه اعجاب است.گواه روشن اين امر (گذشته از آموزش جابر) توحيد مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفى» نوشت و بنام كتاب «توحيد مفضل» شهرت يافت. مفضل خود در مقدمه رساله مىگويد: روزى هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آنچه خداوند از شرف و فضيلت وبه آن حضرت عطا كرده مىانديشيدم. در اين فكر بودم كه ناگاه «ابن ابى العوجأ»، كه يكى از زندايقان آن زمان بود، وارد شد و در جايى كه من سخن او را مىشنيدم نشست. پس از آن يكى از دوستانش نيز رسيد و نزديك او نشست. اين دو، مطالبى درباره پيامبر اسلام بيان داشتند... آنگاه ابن ابى العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلى كه محمد آورده است سخن بگو. در اين هنگام سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايى رساندند كه جهان را خالق و مدبرى نيست، بلكه همه چيز خود بخود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود مفضل مىگويد: چون اين سخنان واهى را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم: اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگار را كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده، و از حالات گوناگون گذارنده و به اين حد رسانده است، انكار كردى! اگر در خود انديشه كنى و به درك خود رجوع نمايى، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهى يافت و خواهى ديد كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است. ابن ابى العوجأ گفت: «اى مرد، اگر تو از متكلمانى (كسانى كه از مباحث اعتقادى آگاهى داشتند و در بحث و جدل ورزيده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محكوم ساختى ما از تو پيروى مىكنيم ؛ و اگر از آنان نيستى سخن گفتن با تو سودى ندارد؛ و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستى، او خود با ما چنين سخن نمىگويد و اين گونه با ما مناظره نمىكند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدى بارها شنيده ولى دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است، او آرام و بردبار و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمىشود، سخنان و دلائل ما را مىشنود تا آنكه هر چه در دل داريم بر زبان مىآوريم، گمان مىكنيم بر او پيروز شدهايم، آنگاه با كمترين سخن دلائل ما را باطل مىسازد و با كوتاهترين كلام،حجت را بر ما تمام مىكند چنانكه نمىتوانيم پاسخ دهيم، اينك اگر تو از پيروان او هستى، چنانكه شايسته اوست، با ما سخن بگو. من اندوهناك از مسجد بيرون آمدم و در حالى كه در باب ابتلاى اسلام و مسلمانان به كفر اين ملحدان و شبهات آنان در انكار آفريدگار فكر مىكردم، به حضور سرورم امام صادق (ع) رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهيگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟ من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم، امام فرمود: «براى تو از حكمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جاندارى از انسان و چهار پايان و گياهان و درختان ميوه دار و بى ميوه و گياهان خوردنى و غير خوردنى بيان خواهم كرد، چنانكه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حيرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا...». به دنبال اين بيان امام، مفضل چهار روز پياپى به محضر امام رسيد. امام بياناتى پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاى ظاهرى و باطنى و صفات فطرى وى و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و... و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضل نوشت.رساله توحيد مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسى و برخى ديگر از دانشمندان معاصر به فارسى ترجمه شده است
امام صادق (ع) با تمام جريانهاى فكرى و عقيدتى آن روز برخورد كرد و موضع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته برترى بينش اسلام را ثابت نمود شاگردان دانشگاه امام صادق (ع) منحصر به شيعيان نبود، بلكه از پيروان سنت و جماعت نيز از مكتب آن حضرت برخوردار مىشدند. پيشوايان مشهور اهل سنت، بلاواسطه يا با واسطه، شاگرد امام بودهاند. در راس اين پيشوايان، «ابوحنيفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او اين دو سال را پايه علوم و دانش خود معرفى مىكند و مىگويد:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود،«نعمان» هلاك مىشد.شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اينها و نيز از قبائل گوناگون مانند: بنى اسد، مخارق، طى، سليم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنى ضبه، قريش بويژه بنى حارث بن عبدالمطلب و بنى الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت مىپيوستند.در وسعت دانشگاه امام همين قدر بس كه «حسن بن على بن زياد وشأ» كه از شاگردان امام رضا (ع) و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق (ع) زندگى مىكرده)، مىگفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث مشاهده كردم كه همگى از جعفر بن محمد حديث نقل مىكردند.به گفته «ابن حجر عسقلانى» فقها و محدثانى همچون شعبه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، مالك، ابن جريح، ابوحنيفه، پسروى موسى، و هيب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه ديگر، از آن حضرت حديث نقل كردهاند. «يافعى» مىنويسد: او سخنان نفيسى در علم توحيد و رشتههاى ديگر دارد. شاگرد او «جابرين حيان»، كتابى شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تأليف كرد.امام صادق (ع) هر يك از شاگردان خود را در رشتهاى كه با ذوق و قريحه او سازگار بود، تشويق و تعليم مىنمود و در نتيجه، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند: حديث، تفسير، علم كلام، و امثال اينها تخصص پيدا مىكردند گاهى امام، دانشمندانى را كه براى بحث و مناظره مراجعه مىكردند، راهنمايى مىكرد تا با يكى از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند«هشام بن سالم» مىگويد: روزى با گروهى از ياران امام صادق (ع) در محضر آن حضرت نشسته بوديم. يك نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشين. آنگاه پرسيد: چه مىخواهى؟ مرد شامى گفت: شنيدهام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ مىگوييد، آمدهام با شما بحث و مناظره بكنم! امام فرمود:- در چه موضوعى؟شامى گفت:درباره كيفيت قرائت قرآن امام رو به «حمران» كرده فرمود: حمران جواب اين شخص با تو است! مرد شامى:من مىخواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!اگر حمران را محكوم كردى، مرا محكوم كردهاى! مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد. هر چه شامى پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلى از حمران شنيد، به طورى كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود:(حمران را) چگونه ديدى؟ راستى حمران خيلى زبر دست است، هر چه پرسيدم به نحو شايستهاى پاسخ داد!شامى گفت: مىخواهم درباره لغت و ادبيات عرب با شما بحث كنم امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود: با او مناظره كن. ابان نيز راه هر گونه گريز را به روى او بست و وى را محكوم ساخت شامى گفت: مىخواهم درباره فقه با شما مناظره كنم! امام به «زراره» فرمود: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!شامى گفت: مىخواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نكشيد كه شامى از مومن طاق نيز شكست خورد! به همين ترتيب وقتى كه شامى درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانايى انسان بر انجام يا ترك خير و شر)، توحيد و امامت نمود، امام به ترتيب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامى را محكوم ساختند. با مشاهده اين صحنه هيجانانگيز، از خوشحالى خندهاى شيرين بر لبان امام نقش بست.