*عوامل نظم اجتماعى و سياسى جامعه, در نگاه اميرالمؤ منين عليه السّلام*

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
*عوامل نظم اجتماعى و سياسى جامعه, در نگاه اميرالمؤ منين عليه السّلام*

با سلام

يـكـى از عوامل برقرارى نظم اجتماعى ، سياسى در جامعه ، رعايت حقوق اجتماعى است اگر مردم به حقوق يكديگر احترام بگذارند، و حقوق فرد و جامعه رعايت شود نظم سياسى ، و اجتماعى تحقّق مى يابد كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:

اءَمَّا بـَعـدُ، فـَقـَد جـَعـَلَ اللّهُ سـُبحَانَهُ لِى عَلَيكُم حَقّا بِوِلاَيَةِ اءَمرِكُم ، وَلَكُم عَلَيَّ مِنَ الحـَقِّ مـِثـلُ الَّذِي لِي عـَلَيكُم ، فَالحَقُّ اءَوسَعُ الاَْشْيَاءِ فِى التَّوَاصُفِ، وَاءَضْيَقُهَا فِى التَّنَاصُفِ،
لاَ يَجرِى لاَِحَدٍ إِلا جَرَى عَلَيهِ، وَلاَ يَجرِى عَلَيهِ إِلا جَرَى لَهُ.
وَلَو كَانَ لاَِحَدٍ اءَن يَجرِيَ لَهُ وَلاَ يَجرِيَ عَلَيهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصا لِلّهِ سُبحَانَهُ دُونَ خَلقِهِ، لِقـُدرَتـِهِ عـَلَى عـِبَادِهِ، وَلِعَدلِهِ فِى كُلِّ مَا جَرَت عَلَيهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى العِبَادِ اءَن يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُم عَلَيهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنهُ، وَتَوَسُّعا بِمَا هُوَ مِنَ المَزِيدِ اءَهلُهُ.
ثـُمَّ جـَعـَلَ ـ سـُبـحَانَهُ ـ مِن حُقُوقِهِ حُقُوقا افتَرَضَهَا لِبَعضِ النَّاسِ عَلَى بَعضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَاءُ فِى وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعضُهَا بَعضا، وَلاَ يُستَوجَبُ بَعضُهَا إِلا بِبَعضٍ.
وَاءَعـظـَمُ مـَا افتَرَضَ ـ سُبحَانَهُ ـ مِن تِلكَ الحُقُوقِ حَقُّ الوَالِى عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عـَلَى الوَالِى ، فـَرِيـضـَةٌ فـَرَضـَهـَا اللّهُ ـ سـُبـحـَانـَهُ ـ لِكـُلٍّ عـَلَى كـُلٍّ، فـَجَعَلَهَا نِظَاما لاُِلفَتِهِم ، وَعِزّا لِدِينِهِم .

پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان ، براى من ، بر شما به جهت سرپرستى حكومت ، حقّى قرار داده ، و براى شما همانند حق من ، حقّى تعيين فرموده است ، پس حق گسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى مانند دارد.
حـق اگـر بـه سـود كسى اجر نشود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت .
اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداى سـبـحـان اسـت نـه ديـگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان ، و عدالت او بر تـمـام مـوجـوداتى كه فرمانش ‍ بر آنها جارى است ، لكن خداوند حق خود را بر بندگان ، اطـاعـت خـويـش قـرار داده ، و پـاداش آن را دو چـنـدان كـرده اسـت ، از روى بـخـشـنـدگى ، و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.
پس خداى سبحان ! برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در بـرابـر هـم گـذاشت ، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسى واجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد
و در مـيـان حـقـوق الهـى بزرگ ترين حق ، حق رهبر بر مردم ، و حق مردم بر رهبر است ، حق واجـبـى كـه خـداى سـبـحـان ، بـر هـر دو گـروه لازم شـمـرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.1

1-خطبه 216/ 1 تا 7 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف

ادامه دارد...!

[=Century Gothic]اخلاق اجتماعى ، رهنمودهاى قرآن
اگر فرد و جامعه به رهنمودهاى قرآن توجّه لازم داشته باشند و رهنمودهاى آن را از نظر كـاربـردى بـكـارگـيـرنـد، عدالت اجتماعى و نظم اجتماعى سياسى در همه ابعاد در جامعه استقرار خواهد يافت كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:

اءَرسـَلَهُ عـَلَى حـِيـنِ فـَتـرَةٍ مـِنَ الرُّسـُلِ، وَطُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُْمَمِ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛ فـَجـَاءَهـُمْ بـِتـَصـْدِيقِ الَّذِى بَيْنَ يَدَيهِ، وَالنُّورِ المُقتَدَى بِهِ. ذلِكَ القُرآنُ فَاستَنطِقُوهُ، وَلَن يـَن طـِقَ، وَلَكـِن اءُخـبـِرُكُم عَنهُ: اءَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلمَ مَا يَاءتِى ، وَالحَدِيثَ عَنِ المَاضِى ، وَدَوَاءَ دَائِكُم ، وَنَظمَ مَا بَينَكُم .

خـداونـد پـيـامـبر عليه السّلام را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امّتها در خـواب غـفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته بود، پس پيامبر عليه السّلام به ميان خلق آمد در حالى كه كتابهاى پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با نورى هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن ، نور قرآن كريم است . از قرآن بـخـواهـيـد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مى دهـم ، بـدانـيـد كـه در قـرآن عـلم آينده ، و حديث روزگاران گذشته است ، شفادهنده دردهاى شما، و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است .1:Sham:

[=Century Gothic]1-اسناد و مدارك اين خطبه به شرح زير است :

1ـ كتاب النهاية (در ماده عذر و نخم ) ج 1 ص 46 : ابن اءثير (متوفاى 630 هجرى )
2ـ كتاب النهاية ج 3 ص 198 : ابن اءثير (متوفاى 630 هجرى )
3ـ بحارالانوار ج 8 ص 399 و ج 16 ص 284 : مرحوم مجلسى (متوفاى 1110 هجرى )
4ـ ينابيع المودة ص 358 : قندوزى (متوفاى 1270 هجرى )
5ـ اءمالى (مجلس 24) : شيخ مفيد (متوفاى 413 هجرى )
6ـ الامامة والسياسة ج 1 ص 151 : ابن قتيبة (متوفاى 276 هجرى )
7ـ تذكرة الخواص ص 100 : ابن جوزى (متوفاى 576 هجرى )
8ـ الغارات ج 2 ص 488 : ابن هلال ثقفى (متوفاى 283 هجرى )
9ـ كتاب ارشاد ص 173/ 157 : شيخ مفيد (متوفاى 413 هجرى )
10ـ كتاب مسترشد ص 73 : طبرى امامى (متوفاى 310 هجرى )
11ـ تفسير قرآن ج 1 ص 384 : على بن ابراهيم قمى (متوفاى 307 هجرى )
12ـ محاسن ج 1 ص 308 : علامه برقى (متوفاى 280 هجرى )
13ـ اصـول كـافـى ج 1 ص 54/60 و 61 و ج 1 ص 54 : مـرحـوم كـليـنى (متوفاى 328 هجرى )
14ـ روضه كافى ص 58 ج 3 : مرحوم كلينى (متوفاى 328 هجرى )
15ـ تاريخ ج 2 ص 136 : ابن واضح (متوفاى 292 هجرى )
16ـ بحارالانوار ج 1 ص 159 و ج 2 ص 290 : مرحوم مجلسى (متوفاى 1110 هجرى )
17ـ بحارالانوار ج 8 ص 705 و ج 41 ص 332 : مرحوم مجلسى (متوفاى 1110 هجرى )
18ـ دستور معالم الحكم ص 132 : قاضى قضاعى (متوفاى 454 هجرى )
19ـ احتجاج ج 1 ص 290 : مرحوم طبرسى (متوفاى 588 هجرى )
20ـ البصائر والذخائر ص 32 : توحيدى (متوفاى 380 هجرى )
21ـ مشكاة الانوار ص 223 : طبرسى (متوفاى 548 هجرى )
22ـ تاريخ ج 2 ص 198 : يعقوبى (متوفاى 284 هجرى )
23ـ تيسير المطالب ص 191 : يحيى بن الحسين (متوفاى 424 هجرى )
24ـ وافى ج 2 ص 280 : علامه فيض كاشانى (متوفاى 1091 هجرى )
25ـ مرآت العقول ص 38 : مرحوم مجلسى (متوفاى 1110 هجرى )
26ـ فروع كافى ج 5 ص 369 : مرحوم كلينى (متوفاى 328 هجرى )

ادامه دارد...!

اخلاق سياسى ، اطاعت از رهبرى

يـكـى ديـگـر از عـوامل برقرارى نظم اجتماعى ، سياسى ، پيوند مردم با رهبر، و اطاعت از رهـبـرى ، و حـضـور امـام عـادل در هـمـه ابـعـاد زنـدگـى امـّت اسـت ، امـامـت عـامـل اسـاسـى بـرقـرارى نظم ، و ريشه كن كردن هرگونه هرج و مرج طلبى است . امّت هائى كه از رهبرى اطاعت كردند به پيروزى رسيدند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
وَالاِمامَةَ نِظاما لِلاُمَّة وَالطّاعَةَ تَعظِيما لِلاِمامَة
و امـامـت را بـراى سازمان يافتن امور امّت و فرمانبردارى از امام را براى بزرگ داشت مقام رهبرى واجب كرد.1

1-
حكمت 252/5 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف
ادامه دارد...!

ارزش هاى اخلاقى

يـكـى ديـگـر از عـوامـل برقرارى نظم اجتماعى ، رعايت ارزش هاى اخلاقى است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
فـَإِن كـَانَ لاَبـُدَّ مِنَ العَصَبِيَّةِ فَليَكُن تَعَصُّبُكُم لِمَكَارِمِ الخِصَالِ، وَمَحَامِدِ الاَْفْعَالِ، وَمـَحـَاسـِنِ الاُْمـُورِ، الَّتـِى تـَفـَاضـَلَتْ فـِيـهـَا الُْمـجـَدَاءُ وَالنُّجـَدَاءُ مـِنْ بـُيـُوتَاتِ الْعَرَبِ وَيـَعـَاسِيِبِ القَبَائِلِ؛ بِالاَْخْلاَ قِ الرَّغِيبَةِ، وَالاَْحْلاَ مِ الْعَظِيمَةِ، وَالاَْخْطَارِ الجَلِيلَةِ، وَالاَّْثَارِ الَْمـحـْمـُودَةِ. فـَتـَعـَصَّبـُوا لِخـِلاَلِ الْحـَمـْدِ مـِنَ الْحِفْظِ لِلجِوَارِ، وَالوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلبـِرِّ، وَالمـَعـصـِيـَةِ لِلكـِبرِ، وَالاَْخْذِ بِالْفَضْلِ، وَالْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَالاِْعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَالاِْنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَالْكَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِى الاَْرْضِ.

پـس اگـر در تـعـصـّب ورزيـدن نـاچـاريـد، بـراى اخـلاق پـسـنـديـده ، افـعـال نـيـكـو، و كـارهـاى خـوب تـعـصـّب داشـتـه بـاشـيـد، هـمـان افـعـال و كـردارى كـه انـسـانـهـاى بـاشـخـصـيـّت ، و شـجـاعـان خـانـدان عـرب ، و سـران قـبائل در آنها از يكديگر پيشى مى گرفتند، يعنى اخلاق پسنديده ، بردبارى به هنگام خـشم فراوان ، و كردار و رفتار زيبا و درست ، و خصلت هاى نيكو، پس تعصّب ورزيد در حمايت كردن از پناهندگان ، و همسايگان ، وفادارى به عهد و پيمان ، اطاعت كردن از نيكى هـا، سـرپـيـچـى از تـكبّر و خودپسنديها، تلاش در جود و بخشش ، خوددارى از ستمكارى ، بزرگ شمردن خونريزى ، انصاف داشتن با مردم ، فرو خوردن خشم ، پرهيز از فساد در زمين ، تا رستگار شويد.

و شـورشـيـان بـصـره را وقـتـى نـكـوهـش مـى كـنـد، بـه مـشـكل اخلاقى آنان اشاره كرده مى فرمايد، علل برهم خوردن نظم اجتماعى ، سياسى شهر شما بصره آن است كه اخلاق شما مردم مرده است .
و ضد ارزشها در شما حاكم گرديد.
كُنتُم جُندَ المَراءَةِ، وَاءَتبَاعَ البَهِيمَةِ؛ رَغَا فَاءَجَبتُم ، وَعُقِرَ فَهَرَبتُم . اءَخلاَقُكُم دِقَاقٌ، وَعـَهـدُكـُم شـِقـَاقٌ، وَدِيـنـُكـُم نـِفـَاقٌ، وَمَاؤُكُم زُعَاقٌ، وَال مُقِيمُ بَينَ اءَظهُرِكُم مُرتَهَنٌ بِذَنبِهِ، وَالشَّاخـِصُ عـَنـكـُم مـُتـَدَارَكٌ بِرَحمَةٍ مِن رَبِّهِ. كَاءَنِّى بِمَسجِدِكُم كَجُؤ جُؤِ سَفِينَةٍ قَد بَعَثَ اللّهُ عَلَيهَا العَذَابَ مِن فَو قِهَا وَمِن تَحتِها، وَغَرِقَ مَن فِى ضِمنِهَا.

شـمـا سـپـاه يـك زن بـوديد، و پيروان حيوان (شتر عايشه )، تا شتر صدا مى كرد مى جنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد، اخلاق شما پَست ، و پيمان شما از هـم گـُسـسـته ، دين شما دورويى ، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است ، كسى كه مـيـان شـمـا زنـدگـى كـنـد بـه كـيفر گناهش گرفتار مى شود، و آن كس كه از شما دورى گـزيـند مشمول آمرزش پروردگار مى گردد، گويا مسجد شما را مى بينم كه چون سينه كـشـتـى غـرق شده است ، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى كند، و سرنشينان آن همه غرق مى شوند.1

حال توجّه به اين نكته ضرورى است كه هم اكنون آرزوى رهبران شرق و غرب آن است كه در تمام جوامع انسانى نظم اجتماعى و سياسى برقرار كنند.
امّا آيا اين آرزو تحقّق پذير است .
در غـرب و اروپـا چـون ارزش هـاى اخـلاقـى را نـاديـده گـرفـتـنـد نتوانستند نظم اجتماعى صحيحى در ورابط انسانها برقرار سازند.
چون به انسان و انتخاب او اصالت دادند و انواع ارزش هاى اخلاقى را ناديده گرفتند.
وقـتـى گـرايـش فكرى انسانها اومانيزم (اصالت انسان ) و اصالت انتخاب انسان باشد هـرچـه دلش مى خواهد اصالت داشته باشد، انواع هواپرستى دامنگير انسان شده و انسان را به سوى پوچى و هرج و مرج طلبى پيش مى برد.
پشتوانه نظم اجتماعى و سياسى در جامعه انسان ها، اخلاق و ارزش هاى اخلاقى است .
مگر مى شود بدون درك مسئوليّت ها و تعهّدات اخلاقى به نظم اجتماعى انديشيد.
از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه تا فرد و جامعه به ارزشهاى اخلاقى نيانديشند و آن را از نـظـر كـاربـردى در زندگى روزانه خود بكار نگيرند از نظم اجتماعى و سياسى نيز خبرى نخواهد بود.

1-خطبه 13/1 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف ، اسناد و مدارك اين خطبه به شرح زير است :
1 ـ الاخبار الطوال ص 153 : دينورى (متوفاى 282 هجرى )
2 ـ مروج الذهب ج 2 ص 377 : مسعودى (متوفاى 346 هجرى )
3 ـ عيون الاخبار ج 1 ص 217 : ابن قتيبة (متوفاى 276 هجرى )
4 ـ عقدالفريد ج 4 ص 328 : ابن عبد ربه (متوفاى 328 هجرى )
5 ـ بحارالانوار ج 8 ص 445 كمپانى : مرحوم مجلسى (متوفاى 1110 هجرى )
6 ـ تذكرة الخواص : سبط ابن الجوزى (متوفاى 654 هجرى )
7 ـ ارشاد ص 123 : شيخ مفيد (متوفاى 413 هجرى )
8 ـ الجمل ص 203 : واقدى (متوفاى 207 هجرى )
9 ـ الجمل ص 201 : شيخ مفيد (متوفاى 413 هجرى )
10 ـ احتجاج ص 250/ج 1 ص 171 : مرحوم طبرسى (متوفاى 620 هجرى )
11 ـ تفسير القمى ص 655 : علاّمه قمى (متوفاى 307 هجرى )
12 ـ كتاب اءمالى ص 78 : شيخ طوسى (متوفاى 460 هجرى )
13 ـ الكنى والاسماء ج 1 ص 143 : علامه دولابى (متوفاى 310 هجرى )

موضوع قفل شده است