چکار کنیم که خدا رو دوست داشته باشیم؟

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چکار کنیم که خدا رو دوست داشته باشیم؟

سلام

همه اماما رو دوست دارند ، ولی خدار رو چی؟
چکار کنیم که خدا رو هم دوست داشته باشیم؟

زیتون;132925 نوشت:
سلام

همه اماما رو دوست دارند ، ولی خدار رو چی؟
چکار کنیم که خدا رو هم دوست داشته باشیم؟

وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ
مَقَامًامَّحْمُودًا﴿اسراء-۷۹﴾
و پاسی از شب را زنده بدار تا نافله ای برای تو باشد امید است
[=#000000][=+0]پروردگارت تو را به مقام ستوده برساند.[/][/]
تا شب نروی روز به جایی نرسی
تا غم نخوری به غمگساری نرسی
تا سر ننهی چو شانه در زیر اره
شاید به سر زلف نگاری برسی یا نرسی

زیتون;132925 نوشت:
سلام

همه اماما رو دوست دارند ، ولی خدار رو چی؟
چکار کنیم که خدا رو هم دوست داشته باشیم؟

....وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ

ظَاهِرَةًوَبَاطِنَةً.......
( لقمان- 20)
و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است
ما که در سایه رحمان چنین خوش باشیم

چون بود مستی و سرزندگی و عشق در آغوش رحیم

اگه یه کم به دور و بر خودمون نگاه کنیم و مهربانی خدا رو ببینیم که اولا شیعه هستیم ثانیا تو یه خونواده خوبی به دنیا اومدیم ثالثا در کشوری کاملا امن و به رهبری آیت الله خامنه ای و امامت امام زمان زندگی می کنیم.
حالا دیگر لطف های خدا رو کنار بذاریم باید خدا رو دوست داشته باشیم....

زیتون;132925 نوشت:
همه اماما رو دوست دارند ، ولی خدار رو چی؟ چکار کنیم که خدا رو هم دوست داشته باشیم؟

سلام
ما بخاطر خدا امامان رو دوست داریم . چون بندگان مقرب اویند و به او دعوت می کنند . بساط مستقلی برای کسی حتی این بزرگواران قائل نیستیم .
موفق باشید

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم


خدا را
دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم :

خداجونم دوستت دارم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند

استاد پناهیان می فرمودند:

« آدمیزاد عجب موجود عجیبیه!
چیزهایی که شاید علامت عاشقی یک نفر به او هم نباشند رو چون دوست داره علامت عاشقی تلقی کنه ، این رو علامت دلدادگی و توجه و عاشقی او به خودش تلقی می کنه.
اما خیلی از علامت های خیلی تابلو ، خیلی روشن برای عشق بازی خدا با خودش رو اصلا بهش توجه نمی کنه.
چرا باید به خاطر رمضان از خدا تشکر کنیم؟ غرق شکر بشیم به خاطر رمضان؟
چون عشق بازی خدا با بنده اش این طوریه که دستور میده روزه بگیر!
این یک جلوه از عشق بازی اوست.
تو اگر یک سال منتظر بودی که خدا بهت رو کنه ، جلوه کنه ، رمضان رو که خدا می آورد غش می کردی!
می گفتی خدا دوستم داره ، یک سال من افتاده بودم دنبال خدا حالا او دنبال منه.
ببین با چه محبتی داره به من نگاه می کنه ، دیگه هلاک میشدی!

ما بزرگترین کمبود محبتی که داریم کمبود محبت از ناحیه ی حضرت حق است.
کی باید بیاد برای ما اثبات بکنه اون محبتی که می خوای از خدا ببینی در همین وجوب روزه و صیام ببین.
در همین حلول رمضان ببین.
این خداست ها!
خدا این سبکی ابراز عشق می کنه.
نمیاد بگه قربونت برم ، فدات بشم ، عزیز من...
این ها رو نمیگه.
این لوس بازیا مال شماهاست ، مال دنیاست!
این ها رو مامان ها میگن ، خدا این جوری نمیگه.
خدا می خواد با عبدش عشق بازی کنه ، خوشش بیاد ، او رو می کشه مثلا!
ابراهیم خلیل الرحمن است دیگه؟
میگه پسرت رو برای من بکش!
این داره عشق بازی می کنه.
به همین دلیل وقتی گوسفند رو می فرسته و میگه نه ، نمی خواد پسرت رو بکشی ؛ ابراهیم میشینه گریه می کنه...
خداها وقتی بخواهند عشق بازی کنند ، گرسنه میذارند آدم رو.
شما از اون بُعد که روزه برات فایده داره نگاه نکن ، از این بعد نگاه کن که خدا داره باهات عشق بازی می کنه.
.....

قرآن سراسر ، سطر به سطر ، صفحه به صفحه و کلمه به کلمه نامه ایست از سوی خدا به عنوان یک نامه ی عاشقانه به عبد خودش.
منتها این رو باید فهمید که این خدا وقتی بخواد با عبد خودش عشق بازی کنه ، شروع می کنه از خودش تعریف کردن.

این رو باید بفهمی!
به نام من!
اون داره با تو عشق بازی می کنه که به تو گفت به نام من!
حواست هست؟!
آن نازنین مستور وقتی به تو عشوه کرد و جلوه کرد یعنی به تو ارادت پیدا کرده وگرنه او رو نشون نمیده!
حجاب رو که از بین بردند در هنر و روابط انسانی.
مثال هایی که انسان می توانست با اون ها رابطه ی خودش رو با خدا کشف کنه این مثال ها رو از بین بردند....
میگه تو با زلف خودت چه کردی ، این مال زمانیه که هیچ زلفی بیرون نبود.
کسی اگر زلف افشانی می کرد ، یعنی می خواست پیام بده ما تو رو پسندیدیم و بعد دو سه تا کشته میداد!
الآن که دیگه این حرفها معنا نداره...
لذا نمیشه استعارات عارفانه رو اون طوری گفت.
ولی ما حالا میگیم .
اگر اون مستوری که رخ نمی نماید اینجا اومد گفت بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین...
این داره به تو عشق می ورزه ، خودش رو به تو نشون میده.

او که با احدی حرف نمیزنه ، این خداست.
عشق بازی خدا این جوریه!
یک فیلم خارجی بود که توی اون پادشاه یکی رو پسندیده بود ، بعد اراده کرده بود اون فرد رو.
او هم شوهر داشت بدبخت ولی می گفتند نـــه! پادشاه اراده کرده!
می دونی یعنی چی؟
این یعنی عاشق شده!
گفته بیا دو کلمه صحبت کنیم ؛ این میدونی یعنی چی؟!!
دلم برای پادشاه ملک وجود سوخت که هیچ کس نمیاد توی داستانی بگه که حجم قرآن رو ببینید ، شدت علاقه ی خدا رو به خودتون درک کنید...
به رمضان دل بدیم تا رمضان به ما بهره بده.
یکی از احساس های قشنگ در ماه رمضان شکر است.
شکر برای چی؟
برای اینکه خدا محبت کرد به تو گفت روزه بر تو واجبه.
نهایت لطف اوست.
نمی دونم فرشته های این جوری هم داریم یا نه ، ولی اگه بعضی از فرشته های خدا یه کمی اخلاقشون خوب نباشه ؛
میان به تو میگن مگه کوری؟ نمی بینی؟ خب این عشق بازیه دیگه!
تو چقدر کوری مگه که نمی بینی؟!
طرف این جور فرشته ها نمیشه رفت!:Cheshmak:
البته خدا فرشته ی بداخلاق نداره.... »

سلام بعضي ها ميگن خدا بايد بخشنده باشه و كسايي كه ظالم بودن هم ان دنيا ببخشه پس ما چي؟چرا همش از خدا توقع داريم با اين حال كه ان خداست و ما بندش بخاطر مهرباني بيش از حد خداست كه ما جايگاهمون را فراموش كرديم يادمون رفته خداست فقط به چشم يه دوست بهش نگاه ميكنيم اونم وقتي لازمش داريم و تنهاييم البته خدا حتي در اون شرايطم با اغوش باز قبولمون ميكنه (ببخشيدا اينا را به خودم گفتم كسي ناراحت نشه بيشتر از بدي خودم ناراحتم)

سلام

ممنون از همه دوستانی که نظر دادند فکر نمیکردم کسی نظر بده با توجه به سوابق تاپیک ها.
یعنی نمی خواستم این تاپیک را بزنم.
جملات یلدا و مریم خیلی قشنگ بودند. یلدا که از عکسش معلومه...

خوب پس چرا خدا مشتری کم داره؟
امامان اینقدر کشته مرده دارند؟ ولی خالق امامان نه؟
امامان را بیشتر دوس داریم یا خدارو؟

از خدا طلبکاریم یا دوسش داریم؟

شیطان به خدا در قرآن می گوید: من بندگانت را فریب می دهم و خواهی دید که چقدر شکرگذاران کم هستند

زیتون;133077 نوشت:
سلام

ممنون از همه دوستانی که نظر دادند فکر نمیکردم کسی نظر بده با توجه به سوابق تاپیک ها.
یعنی نمی خواستم این تاپیک را بزنم.
جملات یلدا و مریم خیلی قشنگ بودند. یلدا که از عکسش معلومه...

خوب پس چرا خدا مشتری کم داره؟
امامان اینقدر کشته مرده دارند؟ ولی خالق امامان نه؟
امامان را بیشتر دوس داریم یا خدارو؟

از خدا طلبکاریم یا دوسش داریم؟

شیطان به خدا در قرآن می گوید: من بندگانت را فریب می دهم و خواهی دید که چقدر شکرگذاران کم هستند


باسمه تعالی
باسلام
یک مومن مسلمان امام ر ابه این علت دوست دارد که امام جلوه خداست . و اگر دوست داشتن امام غیر از این باشد ( که نباید باشد و در دین دلیلی بر آن نداریم ) شرک است .
پس مشکل شما در این سوال این است که امام را در عرض خدای تعالی مطرح می کنید و این اشتباه محض است ، و اگر کسی دوست داشتن امام را جدای از محبت خدا بداند باید در صدد تصحیح اندیشه بر آید.
والسلام:Gol:

ِ خصوصیات کسانی که خدا رادوست دارند وخدا آنان رادوست دارد:
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (54مائده)
خدا به زودى گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند در برابر مؤمنانْ فروتن‏اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى‏كنند، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى نمى‏ترسند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خدا بسيار عطاكننده و داناست.

شاید بتونیم بگوییم که: لازم نیست ما دوستی خدا را در خودمان "ایجاد" کنیم.
این دوستی وجود دارد. فقط چون توجه ما بر امور دیگر (محسوسات) متمرکز است، متوجه آن نمیشویم.
فقط کافی است ما پرده های پندار را کنار بزنیم، ظلمات را از خودمان دور کنیم، نتیجه چیزی جز ورود نور و روشنایی نخواهد بود. (این محبت و دوستی، خودش را نشان خواهد داد).

شاید اشتباه نباشد اگر بگوئیم:
"دوست داشتن خدا" ، یک امر ضروری الوجود است که در همه افراد بشر و در همه کائنات و موجودات وجود دارد. مگر میشود بین "معلول" و "علت" ، رابطه "حب" وجود نداشته باشد؟
اصلاً "دوست داشتن خدا"، با "دوست داشتن خودمان" ربط دارد. ما چون خودمان را دوست داریم، مبدأ و منتهایمان را هم دوست داریم (انا لله و انا الیه راجعون) چون ما جدا از مبدأ و منتهایمان نیستیم.
منتهی در برخی افراد انسان، به دلیل زرق و برق مادیت و نیز گناهانی که بر قلب چیره شده است، این دوستی، در زیر خروارها خاکستر گناه و اخلاق سوء مدفون شده به طوریکه نه تنها اثری از آن پیدا نیست بلکه در برخی افراد (نظیر اشقیاء) دیگر امیدی به نجات دادن این "دوستی" و بیرون آوردن آن نیست.

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

یاقوت احمر;133394 نوشت:
شاید بتونیم بگوییم که: لازم نیست ما دوستی خدا را در خودمان "ایجاد" کنیم. این دوستی وجود دارد. فقط چون توجه ما بر امور دیگر (محسوسات) متمرکز است، متوجه آن نمیشویم.

بله شاید بی هوشیم

اگر مادرمان را دوست داریم ولی حس نمیکنیم قابل قبول است.
ولی خدا را کسی دوست داشته باشد

کدام فکر و ذکر است در او که بدون حضور خدا باشد ؟

اگر باور و یقین داریم به وجود خدا - اگر واقعا چنین است .
و باور داریم که بر تمام احوالمان مسلط و بیناست
3
به او توسل و توکل کنیم و با او راز و نیاز کنیم.

و اگر مشکلی داریم که به نظرمان لاینحل است و باعث ناراحتیمان شده

همیشه یادمان باشد

که شاید مشکل از خودمان است شاید خواسته ای داریم که هرگز به نفعمان نیست

و باید و لازم است یک باز بینی کلی به حوائج خود بیندازیم.

ولی به شما قول میدهم مرد راه کم است.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يؤْمِنُونَ(يس/7)
فرمان (الهي) درباره بيشتر آنها تحقق يافته، به همين جهت ايمان نمي‌آورند!

یاحق

پیام;133240 نوشت:
خصوصیات کسانی که خدا رادوست دارند وخدا آنان رادوست دارد: فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (54مائده) خدا به زودى گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند در برابر مؤمنانْ فروتن‏اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى‏كنند، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى نمى‏ترسند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خدا بسيار عطاكننده و داناست.

خصوصیات کسانی که خدا رادوست دارند وخدا آنان رادوست دارد:
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (54مائده)
خدا به زودى گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند در برابر مؤمنانْ فروتن‏اند، و در برابر كافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى‏كنند، و از سرزنش هيچ سرزنش كننده‏اى نمى‏ترسند. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خدا بسيار عطاكننده و داناست.

یاقوت احمر;133394 نوشت:
شاید بتونیم بگوییم که: لازم نیست ما دوستی خدا را در خودمان "ایجاد" کنیم.
این دوستی وجود دارد. فقط چون توجه ما بر امور دیگر (محسوسات) متمرکز است، متوجه آن نمیشویم.
فقط کافی است ما پرده های پندار را کنار بزنیم، ظلمات را از خودمان دور کنیم، نتیجه چیزی جز ورود نور و روشنایی نخواهد بود. (این محبت و دوستی، خودش را نشان خواهد داد).

شاید اشتباه نباشد اگر بگوئیم:
"دوست داشتن خدا" ، یک امر ضروری الوجود است که در همه افراد بشر و در همه کائنات و موجودات وجود دارد. مگر میشود بین "معلول" و "علت" ، رابطه "حب" وجود نداشته باشد؟
اصلاً "دوست داشتن خدا"، با "دوست داشتن خودمان" ربط دارد. ما چون خودمان را دوست داریم، مبدأ و منتهایمان را هم دوست داریم (انا لله و انا الیه راجعون) چون ما جدا از مبدأ و منتهایمان نیستیم.
منتهی در برخی افراد انسان، به دلیل زرق و برق مادیت و نیز گناهانی که بر قلب چیره شده است، این دوستی، در زیر خروارها خاکستر گناه و اخلاق سوء مدفون شده به طوریکه نه تنها اثری از آن پیدا نیست بلکه در برخی افراد (نظیر اشقیاء) دیگر امیدی به نجات دادن این "دوستی" و بیرون آوردن آن نیست.

دوست داشتن خدا را در دل ایجاد کن
این نکته کاملا به جا و درست است که خدای عالم ،خداجوئی و خدا پرستی را در فطرت آدمی قرار داده و همه انسان ها دارای این فطرت می باشند و اگر محبت خدا را به معنای خداجویی بگیریم نکته ای که یاقوت بزرگوار در قسمت اول پست نوشتند کاملا صحیح می باشد.
اما نکته اینجاست که دوست داشتن خدا و عشق خدا به معنای خداجویی فطری نیست و بلکه نتیجه و ثمره خدا جویی و خدا پرستیست.

آن زمانی که انسانی به دنبال خدا می گردد و خدا را می پرستد و بندگی می کند، حب الله را در دل وارد کرده و به دست آورده، چنان که امیرالمومنین یعسوب دین سید الاوصیا علی علیه السلام به خدا عرض می کردند:

:Gol: الهی واجعل هوای عندک :Gol:


این دعا برخواسته از معرفت و شناخت اله عالم در دل ایشان حکایت می کند که درسی خوب برای امثال بندست.
به تعبیر علماء اخلاق و عرفای معظم بعد از کسب معرفت و تلاش برای بندگیست که انسان به خدا حب می روزد و انس با او را بر ارتباط با همه ترجیح میدهد.
پس آنچه به طور اولیه در وجود همه انسانهاست حب نیست حس خدا جویی و خداپرستی و کرنش به اله قادر و قهار است.
درباره قسمت دوم فرمایشات یاقوت عزیز عرض کنم که رابطه بین علت و معلول حب ایجاد نمی کند، بلکه وابستگی و احتیاج و نیاز بین آن دو بر قرار می گردد و نمی توان گفت که آیه (انا لله و انا الیه راجعون) دلالت بر حب الله دارد، چرا که هم عرفا و انبیاء مصداق این آیه اند و هم اشقیا و اضله که دسته دوم حبی به خدا ندارند و حتی دشمنی خدا کردند.
برداشت
* حب به ذات = حب الله *

برداشت صحیحی نمیتواند باشد.

عرفان;133481 نوشت:
بعد از کسب معرفت و تلاش برای بندگیست که انسان به خدا حب می روزد و انس با او را بر ارتباط با همه ترجیح میدهد.

سلام
با اجازه ی اساتید محترم ،
فکر می کنم حدیث عنوان بصری برای فهم درست حقیقت بندگی که باعث تقویت محبت خداوند در دل می شود به ما کمک کند:

اى ابوعبدالله علم به خواندن و فراگرفتن نمى‏باشد بلكه نورى است كه در قلب هر كس كه خداوند بخواهد او را هدايت نمايد می تابد.
پس اگر علم خواهى از خودت در مرحله اول عبوديت را بخواه و علم را به عمل كردن به آن طلب كن و از خداوند طلب فهم كن تا خداوند به تو بفماند.

عنوان بصری مى‏گويد به حضرت (امام صادق علیه السلام) خطاب كردم اى شريف حضرت فرمودند: بگو اى ابوعبدالله [به كنيه مرا صدا كن‏] گفتم اى ابوعبدالله حقيقت عبوديت چيست؟
...

[=times new roman]حضرت فرمودند:
سه چيز است.
1. اين كه بنده در آن چه خداوند به او داده براى خودش مالكيتى نبيند چون بندگان مالكيتى ندارند و مال را مال خداوند مى‏دانند و در هر جا او فرموده مصرف می کنند.
2. اين كه بنده براى خودش تدبير و پيش بينى نكند.
3. تمامى اشتغال بنده در آن چیزی است که خداوند به آن امر یا از آن نهی کرده باشد.

[=times new roman]:: پس هر گاه بنده در آنچه خداوند به او داده براى خودش مالكيتى نبيند، انفاق در مواردى كه خداوند امر به انفاق كرده راحت مى‏شود.

[=times new roman] :: و هر گاه بنده تدبير امورش را به مدبر حقيقى يعنى خداوند واگذار كند مشكلات و مصائب دنيا براى او آسان مى‏شود.

[=times new roman] :: و هر گاه بنده مشغول به انجام اوامر خداوند و ترك نهى‏هاى او شود وقتى براى مجادله و فخر كردن بر ديگران نمى‏يابد.


[=times new roman]
پس هر گاه خداوند به بنده اين سه چيز را كرامت فرمايد ؛
دنيا، شيطان و خلق بر او آسان خواهد شد ؛
و ديگر دنيا را به جهت افزون‏طلبى و فخر فروشى نمى‏خواهد؛
و آنچه را در نزد مردم است به جهت برترى بر ديگران نمى‏خواهد و ايامش را به بطالت نمى‏گذراند و اين اول درجه تقوى است.

خداوند مى‏فرمايد تلك الدار الاخره نجعلها اللذين لايريدون علواً فى الارض و الافساداً و العاقبة للمتقين. (آرى اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى‏دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.)


(بحار الانوار 1/244)

[=times new roman]

این بخشی از حدیث عنوان بصری بود که بنده فقط آن قسمت را که به بحث ما مربوط میشد آوردم.
برای مشاهده ی کل این حدیث زیبا اینجا را کلیک کنید.

مـــریم;133527 نوشت:
1. اين كه بنده در آن چه خداوند به او داده براى خودش مالكيتى نبيند چون بندگان مالكيتى ندارند و مال را مال خداوند مى‏دانند و در هر جا او فرموده مصرف می کنند.

وهذا من فضل ربی معروف

بیان هذا من فضل ربی تا باور هذا من فضل ربی فاصله ایست بین - برای من یا و تا - برای خدا

یک تاپیکی را دیدم نوشته بود که چگونه شهید بشویم.

خب اگر واقعا ادعای حقیقی ای داری خودت را بفروش خدا را بخر. خود پوسیده را دور بینداز و برای خدا باش

که شهادت فقط کشته شدن در میادین جنگ نیست . که این تعریف در برای مفهوم شهادت یک تعریف عامیانه است.

شهادت پیروزی در جهاد اکبر است. انقطاع از من. اتصال به او.

آنروزی که شمشیر کشیدیم هوسها و نیازهای از سر هوسمان را در برابرمان دیدیم و قطع و قتل نفس وسوسه گر بقصد قربت الی الله تعالی کردیم.

شهادت انشاالله واقع میشود.

مولانا در توصیف این حالت که جسد جهالت را انسان صدیق رها میکند و به طلب خدایش قالبی از بندگی به تن میکند چنین میگوید

هله نومید نباشی که تو را یار براند --- گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا --- ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها --- ره دیگر بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد --- نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر --- تو ببین کین دم یزدان به کجا هات رساند

به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او --- نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد --- بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش --- به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند
هله خاموش که شمس الحق تبریز از این می ____ همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

یاحق

سلام
كاري كنيم او ما را دوست داشته باشد!
محبت خدا در دل را او خود مي دهد!
داريم احاديثي كه مي گويد هرگاه خدا بنده ايي را دوست داشته باشد چنين و چنان مي كند!
مثلا دلي خاشع و لساني ذاكر به او مي دهد!
او تنها معشوقي ست كه عاشقان خود را خود انتخاب مي كند!
اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُكَ فى أَوْلِيائِكَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دينِكَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ ، مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ، الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ، وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ، وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ، وَالثَّناءَ الْجَلِىَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ، وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ

شنيدم(فكر كنم تو القطره خوندم) كه علت اينكه خدا ابراهيم خليل الرحمان را خليل (دوست خود) قرار داد! به خاطر كثرة صلوات بر حبيبش محمد و آله بود!
صلوات بفرست
اللهم صل علي محمد و آل محمد

ashkan62;133742 نوشت:
شنيدم(فكر كنم تو القطره خوندم) كه علت اينكه خدا ابراهيم خليل الرحمان را خليل (دوست خود) قرار داد! به خاطر كثرة صلوات بر حبيبش محمد و آله بود! صلوات بفرست اللهم صل علي محمد و آل محمد

من فکر میکردم طبق آیات الهی پیامبری همچون ابراهیم علیه السلام ذکر اسماء الحسنی میگفته ( ذکر اسماء الهی ) اینطور که شما میفرمائید ذکر پیامبر و ائمه ما را می گفته.

سلام



چه رابطه ای بین معرفت ، اطاعت و محبت خداوند وجود دارد؟
کدام یک باعث دیگری می شود؟
آیا همواره رابطه ی دو طرفه ای بین شان وجود دارد؟
آیا هر سه می توانند موجب دیگری بشوند؟
کدام یک بر دوتای دیگر مقدم است؟

مـــریم;133901 نوشت:
. اين كه بنده براى خودش تدبير و پيش بينى نكند.

میشه کارشناسان اینو توضیح بدند؟ منظور اینه که بنده تدبیر کند اما خیلی مطمئن نباشد و توکل کند؟
یا اینکه ...کلاس بالاتری رو اشاره میکند؟

تا آدمی به چیزی معرفت نداشته باشه به اون علاقه پیدا نمی کنه و وقتی علاقه و شیفتگی پیدا شد اطاعت خود به خود میاد

bina88;133832 نوشت:
ن فکر میکردم طبق آیات الهی پیامبری همچون ابراهیم علیه السلام ذکر اسماء الحسنی میگفته ( ذکر اسماء الهی ) اینطور که شما میفرمائید ذکر پیامبر و ائمه ما را می گفته.

سلام
براي ما ثابت شده كه اسماء الاهي جزء اسماء ذوات مقدس ائمه نيست و نبوده!
به صورت نقلي ثابت كنم يا عقلي يا هردو؟

مـــریم;133901 نوشت:
چه رابطه ای بین معرفت ، اطاعت و محبت خداوند وجود دارد؟

سلام
به نظر حقير معرفت لازمه محبت و اطاعت لازمه معرفت است!
يعني محبت مقدم بر معرفت و معرفت مقدم بر اطاعت است.
دليل بنده سيره عقلاء است!شما تا نسبت به امري علاقه نشان ندهي انگيزه و كشش به سمت ان را پيدا نخواهي كرد! همين شماي نوعي غالبا نوع لباس و خوراك و... را بر اساس علاقه خود انتخاب مي كنيد وقتي علاقه امد انگيزه رفتن به سمت او و جستجو و كسب معرفت نسبت به ان پيدا خواهيد كرد.
و آنگاه كه معرفت و شناخت پيدا كرديد! خواه نا خواه به ان عمل خواهيد كرد. چون دوستش داريد.
مثلامن به كارهاي گرافيكي علاقه دارم هزاران نكته رو مي بينم اما نكته ايي رو كه مربوط به گرافيك است رو يادداشت مي كنم!دوستت دارم هيبيشتر و بيشتر بدونم تا بهتر و بهتر كار گرافيكي رو انجام بدهم.

شهرزاد;133909 نوشت:
میشه کارشناسان اینو توضیح بدند؟ منظور اینه که بنده تدبیر کند اما خیلی مطمئن نباشد و توکل کند؟
یا اینکه ...کلاس بالاتری رو اشاره میکند؟


سلام به شهر زاد پر تلاش
به نظر می رسد سوال زیبا و مناسب خود را در تاپیک " توکل چیست؟ " جواب دادیم.

پیام;133933 نوشت:
تا آدمی به چیزی معرفت نداشته باشه به اون علاقه پیدا نمی کنه و وقتی علاقه و شیفتگی پیدا شد اطاعت خود به خود میاد

سلام
یعنی چنین رابطه ای : معرفت ------> محبت -------> اطاعت

یعنی از راه اطاعت نمی شود به محبت رسید؟

ashkan62;133951 نوشت:
براي ما ثابت شده كه اسماء الاهي جزء اسماء ذوات مقدس ائمه نيست و نبوده! به صورت نقلي ثابت كنم يا عقلي يا هردو؟

ashkan62;133955 نوشت:
به نظر حقير معرفت لازمه محبت و اطاعت لازمه معرفت است!

الان دارید از معرفت کدامیک صحبت می کنید ؟ معرفت ائمه یا خدا ؟

من یک لینک را برایتان می گذارم که مربوط به این بحث است. تشریف بیارید.

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=26970&page=41

یاحق

مـــریم;134040 نوشت:
یعنی از راه اطاعت نمی شود به محبت رسید؟

سلام علیکم

در مراتبی که عرفاء توصیف کرده اند طلب خدای تعالی تنها از اخلاص در بندگی حاصل میشود. این طالب شدن باعث اطاعتی از سر عشق و اخلاص میگردد.
و عشق باعث بوجود آمدن معرفت میشود.
درست بر عکس عشق زمینی و مجازی که باعث کوری عقل می گردد
عشق الهی باعث تعالی نفس و به طبع آن تعالی در تعقل و معرفت خدایتعالی میگردد.

در رابطه بین خدا و بنده مومن محبت از طرف خدایتعالی با عشق توصیف میگردد چون اتفاقی که می افتد فرا تر از محبت است.

لذا برای شناخت خدا لازم است شخص در بندگی اخلاص داشته باشد و نتیجتا اگر خدای تعالی را هم طلب میکند با اخلاص او را خواهد طلبید.

طلب باعث پدیدار شدن عشق و عشق بانی معرفت است.

یاحق

عرفان;133481 نوشت:
دوست داشتن خدا را در دل ایجاد کن
این نکته کاملا به جا و درست است که خدای عالم ،خداجوئی و خدا پرستی را در فطرت آدمی قرار داده و همه انسان ها دارای این فطرت می باشند و اگر محبت خدا را به معنای خداجویی بگیریم نکته ای که یاقوت بزرگوار در قسمت اول پست نوشتند کاملا صحیح می باشد.
اما نکته اینجاست که دوست داشتن خدا و عشق خدا به معنای خداجویی فطری نیست و بلکهنتیجه و ثمره خدا جویی و خدا پرستیست.
آن زمانی که انسانی به دنبال خدا می گردد و خدا را می پرستد و بندگی می کند، حب الله را در دل وارد کرده و به دست آورده، چنان که امیرالمومنین یعسوب دین سید الاوصیا علی علیه السلام به خدا عرض می کردند:

:gol: الهی واجعل هوای عندک :gol:

این دعا برخواسته از معرفت و شناخت اله عالم در دل ایشان حکایت می کند که درسی خوب برای امثال بندست.
به تعبیر علماء اخلاق و عرفای معظم بعد از کسب معرفت و تلاش برای بندگیست که انسان به خدا حب می روزد و انس با او را بر ارتباط با همه ترجیح میدهد.
پس آنچه به طور اولیه در وجود همه انسانهاست حب نیست حس خدا جویی و خداپرستی و کرنش به اله قادر و قهار است.
درباره قسمت دوم فرمایشات یاقوت عزیز عرض کنم که رابطه بین علت و معلول حب ایجاد نمی کند، بلکه وابستگی و احتیاج و نیاز بین آن دو بر قرار می گردد و نمی توان گفت که آیه (انا لله و انا الیه راجعون) دلالت بر حب الله دارد، چرا که هم عرفا و انبیاء مصداق این آیه اند و هم اشقیا و اضله که دسته دوم حبی به خدا ندارند و حتی دشمنی خدا کردند.
برداشت

* حب به ذات = حب الله *

برداشت صحیحی نمیتواند باشد.

سلام.
عرض بنده در حوزه عرفان و باطن جهان بود و آن استدلال را برای چنین حبی عرض کردم (که ممکن است طبق فرمایش جنابعالی، استدلال درستی نباشد). وگرنه در حوزه ظاهر جهان همانطور که شما فرمودید، از جمله مسایل مشهود و غیر قابل انکار، آن است که: اذا ذكر اللّه وحـده اشـمـازت قـلوب الّذيـن لا يـؤ مـنون بالاخرة و اذا ذكرالّذين من دونه اذا هم يستبشرون. و چنین امری آشکارا بر بغض دلالت دارد نه حب. البته اگر اشتباه نکنم، ممکن است چنین بغضی در حوزه مشهودات و ظاهر ، منافاتی با آن حب در حوزه عرفان و باطن جهان، نداشته باشد.

زیتون;132925 نوشت:
همه اماما رو دوست دارند ، ولی خدار رو چی؟ چکار کنیم که خدا رو هم دوست داشته باشیم؟
راستش سوالتون یه کم عجیبه :Gig:
مگه میشه آدم اماما رو دوس داشته باشه بعد خدا رو نه ؟؟؟؟!!!!!! :ajab!:
به خاطر وجود خدا ائمه هم وجود دارن................:Gig:
پس بدیعیه کسی که ائمه رو دوس داشته باشه خدا رو هم دوس داره ........:ok:
در واقع کسی که خدا رو دوس داره ائمه رو هم دوست داره :ok:

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

به طور معمول مردم تا مرتکب گناهی میشوند این تفکر در ذهنشان پدیدار میگردد که دیگر راهی به سوی خدا ندارند و خدا آنها را دشمن خویش میداند و یا از آنها بدلیل پلیدیشان دوری میکند و..

این روش شیطان بارها به ثمر نشسته و بهترین بندگان خدا را از او دور ساخته.

این اولین جائی است که بنده خدا چشمانش را باید باز کند و بداند که بخشش خدای تعالی خیلی بیشتر و بزرگتر از گناه ماست و اگر گناهی مرتکب شدیم و نفس لوامه هنوز فعال هست زمان بازگشت به سوی خداست.

حتی اگر گناهان بر دوش انسان سنگینی میکند و فکر میکند با این شکل نمیتواند با خدا روبرو شود باید بداند در جهل مرکب گیر کرده والا هرچه بنده نیکو خصالی گمراه تر میگردد عنایات و لطف خدا در حق او بیشتر شده تا جائیکه لاجرم بلائی دنیوی بر او نازل میشود تا او را به خود آورد.

پس این تفرقه انگیزی شیطان را در خاطر داشته باشیم و بدانیم فاصله ای بین بنده و خدا ایجاد نمیشود مگر اینکه بنده دانسته و با آگاهی سر به عناد و دشمنی با خدا بردارد.

در غیر این صورت هر چه فاصله در ذهن ما ایجاد شده ساخته تصور ما و بنیانش شیطانی است و برای جدائی مخلوق از خالق ایجاد شده.

و من الله التوفیق

یاحق

در توصیف عشق بین خدا و بنده مومن

من در حدی نیستم که لیاقت حتی بیان این مفهوم را داشته باشم و آنچه که ذکر میشود نقلی است از احوال اهل العباد برای اینکه تفاوت بین محبت و عشق در این رابطه توصیف گردد.

در محبت ما شاهد اطاعت مطلق نیستیم. بلکه محبت عاملی است برای تحریک اطاعت
ولی در عشق اطاعت به شکل کاملتر و مطلقی به وقوع میپیوندد و بنده مومن چنان به فرمان الهی پایبند و وفادار است که این مسئله را عوام به دیوانگی توصیف میکنند.

در نقلها خوانده ایم که پادشاهی از مسیری عبور میکرد دید اطرافیان افسرده اند پرسید چه شده گفتند فلان استاد و عارف از شدت سرما در کوزه ای پناه گرفته و بالاپوشی برتن ندارد که هیچ - هیچ کمکی را هم نمیپذیرد.

پادشاه فکر کرد شاید خواسته ببیشتری دارد.

پس بر سر کوزه حاضر شد و به آن شخص عرض کرد که چیزی بخواهد.

مومن این کلام را که شنید پاسخ داد

تو چیزی نداری که بدرد من بخورد . ولی کاری که میتوانی انجام دهی این است که از جلوی آفتاب به کنار روی تا از نعمت الهی برخوردار شوم که خداوند تامین نیاز بندگانش را به فساق واگذار نمیکند.

خب این از نظر من عوام دیوانگی است. بهترین زمان بود که میتوان ازش استفاده کرد و اگر من بودم به این مساله توجه نمیکردم که پادشاه فاسق است حداقل خودخواهیم اجازه نمیداد.
به خودم میگفتم از این مردم که زکات مالشان را نمیدهند خیلی بهتر است که آمده حال مرا پرسیده .

لذا بالاخره توجیهی میتراشیدم و از پادشاه خواسته مقبولی میکردم.

اهل ایمان به وفاداری شان به امر الهی مشهورند . سرشان بشکند عهدشان نشکند.

ابراهیم خلیل الرحمان را پدر دین خوانده اند چراکه اعمالی انجام داد که الگوی هر پیامبر و اهل ایمانی است.

حضرت را تهدید کردند که اگر بار دیگر به بتهایشان توهینی بکند به جرم کافر و زندیق زنده در آتش ایشان را خواهند سوزاند.

وظیفه انبیاء و وفاداریشان به حضرت حق زبانزد است. سوختن در آتش را پیامبر اگر در برابر حکم الهی ببیند دیوانه است اگر ترس آتش را بر خود مستولی کند. رد این تهدید از روی عقل کامل است از روی اشراف کامل به درد و رنج زنده سوزانده شدن.

ولی عوام این مساله را بدین شکل میگویند که الان زمان تبلیغ نیست حکم الهی است ولی میتوان یک طوری به بعد موکول کرد تا آبها از آسیاب بیفتد.

پیامبر چنین کاری را کردند و آتش گداخته در زیر قدوم مبارکشان تبدیل به گلستان شد و ابراهیم خلیل الرحمان هرگز آسیبی از آتش ندید.

لذا این مراتب محبت نیست . یعنی نام محبت برایش کم است چراکه رنگ و بوی عشق را دارد.

یاحق

شرط دوستی خدا محبت پیامبره ص :
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏(31آل عمران)
بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است‏

پیام;134240 نوشت:
شرط دوستی خدا محبت پیامبره ص

شرط محبت و دوستی خدا اطاعت از پیامبر است

که کلام پیامبر مطابق با فرامین الهی است..

وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(آل عمران/132)
و خدا و پيامبر را اطاعت کنيد، تا مشمول رحمت شويد!

پیامبر وظیفه ابلاغ کلام الهی را بر ضمه دارد :

وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ(المائدة/92)

اطاعت خدا و اطاعت پيامبر کنيد! و (از مخالفت فرمان او) بترسيد! و اگر روي برگردانيد، (مستحق مجازات خواهيد بود؛ و) بدانيد بر پيامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چيز ديگري نيست .

یاحق

یاقوت احمر;134147 نوشت:
سلام.
عرض بنده در حوزه عرفان و باطن جهان بود و آن استدلال را برای چنین حبی عرض کردم (که ممکن است طبق فرمایش جنابعالی، استدلال درستی نباشد). وگرنه در حوزه ظاهر جهان همانطور که شما فرمودید، از جمله مسایل مشهود و غیر قابل انکار، آن است که: اذا ذكر اللّه وحـده اشـمـازت قـلوب الّذيـن لا يـؤ مـنون بالاخرة و اذا ذكرالّذين من دونه اذا هم يستبشرون. و چنین امری آشکارا بر بغض دلالت دارد نه حب. البته اگر اشتباه نکنم، ممکن است چنین بغضی در حوزه مشهودات و ظاهر ، منافاتی با آن حب در حوزه عرفان و باطن جهان، نداشته باشد.

نگاه فلسفي

به نظرم رسيد كه جناب عالي نكته اي از ديدگاه فلسفي فرموديد كه حال بايد در بيانتان تغيير ايجاد مي فرموديد.
اين نكته اي كه از نگاه فلسفي به كائنات مطرح شده صحيح اما اين منظور نظر سوال كننده نبود.
البته بين اين بيان بيان بنده و موضوع تاپيك ناظر به مرتبه اي از معرفت بود كه در عرفان بحث مي شود و نكته شما ناظر به حب اوليه بين موجودات و خداي عالم است كه مورد بحث منافاتي نيست.
همانطوري كه عرض كردم حب فطري انسان نسبت به خداي عالم مستقيما باعث اين تقوي وعبادت نمي شود بايد سير قبولي اصول اعتقادي را طي نمود و سير خودسازي را پيمود تا به مرحله اي از معرفت مورد بحث بنده و مورد سوال رسيد.

یاقوت احمر;134147 نوشت:
[=arial]سلام.
[=arial]عرض بنده در حوزه عرفان و باطن جهان بود و آن استدلال را برای چنین حبی عرض کردم (که ممکن است طبق فرمایش جنابعالی، استدلال درستی نباشد). وگرنه در حوزه ظاهر جهان همانطور که شما فرمودید، از جمله مسایل مشهود و غیر قابل انکار، آن است که: اذا ذكر اللّه وحـده اشـمـازت قـلوب الّذيـن لا يـؤ مـنون بالاخرة و اذا ذكر[=arial]الّذين من دونه اذا هم يستبشرون. و چنین امری آشکارا بر بغض دلالت دارد نه حب. البته اگر اشتباه نکنم، ممکن است چنین بغضی در حوزه مشهودات و ظاهر ، منافاتی با آن حب در حوزه عرفان و باطن جهان، نداشته باشد.


با سلام و تشکر:Gol:

در آیۀ مذکور (وصف حالت درونی مشرکان) مراد از اينكه فرمود: (وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود) اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند و نامى از خدايان ايشان نمى برند، كه مصداق روشن آن كلمه (لا اله الا اللّه) اسـت. و كـلمـه (اشمازت) از مصدر (اشمئزاز) است كه به معناى انقباض و نفرت از چيزى است.(1)

منظور این نیست که در وجود انها چیزی بنام حب و دوستی نباشد، بلکه ریشه ی حب و دوستی در درون آنها وجود دارد اما این حب و دوستی به انحراف و انحطاط کشیده شده است، محبتی که بواسطه گناه و نافرمانی خدا به خدایان دروغین و اسباب و علل مادی گرایش پیدا کرده، زیرا اگر ریشۀ حب، در انها خشکیده بود در مقابل اشمئزاز و نفرت از خدای یکتا، نسبت به آلهه ها و خدایان دروغین خودساخته، اظهار مسرت و خشنودی که نشان از محبت و دوستی درونی است از خود بروز نمی دادند.

چنانکه آیه کریمه در ادامه می فرماید: (و اذا ذكـر الّذين من دونه اذا هم يستبشرون ) - منظور از (الّذين من دونه) همان آلهه ايـشـان اسـت. و كـلمـه (اسـتـبشار) به معناى مسرت درونى است، مسرتى كه اثرش در چهره انسان ظاهر شود.

البته این حالت نفرت از خدای یکتا، در مشرکین، دلایل متعددی می تواند داشته باشد.

و اگـر از اوصـاف مـشركين، تنها مسألۀ بى ايمانى به آخرت، نام برده می شود، بدين جهت است كـه ريـشـه و اسـاس نـفـرت آنان از شنيدن نام خدا، عمدتاً همين بى ايمانى به آخرت بوده است، چـون اگـر بـه آخـرت ايـمـان مـى داشـتـنـد و بـاور داشتند كه روزى به سوى خدا برمى گردند و جزاى كرده هاى خود را مى بينند، قطعا خدا را پرستش مى كردند، نه اولياى خود را و هرگز از به اوصاف ناپسند و دور از شأن انسانیت مبتلا نشده و از شنيدن نام خدا به تنهايى نفرت نمى كردند.(2)

پس وجود اصل حب و بغض، در همۀ بشر، ثابت، اما بسته به مراتب شناخت و ایمان متفاوت است. و این جهت گیری و انتخاب و اختیار انسان است که مسیر این حب و بغض را تعیین می کند.

بعنوان مثال، کسیکه ایمان ناقص و ضعیفی داشته باشد، بدلیل انحراف و انحطاط، جهت گیری حبش به سمت و سوی دنیا و مافیهاست چنانکه در روایات بعنوان "حب الدنیا رأس کل خطیئه" و امثال آن ذکر شده و چنین فردی بجای انکه این موهبت الهی را در راه محبت خالق و پروردگار خویش مصروف دارد در مسیر الهه ها و خدایان دروغین و ساختگی اش صرف می کند.

امیدوارم که مقصود و مطلوب شما بزرگوار را درست تشخیص داده و در همان جهت مسیر بحث را نگاشته باشم.

در صورتیکه ابهام و اشکالی و یا توضیح مطلبی باقی مانده بفرمایید تا در خدمت باشم.

ملتمس دعا ...:Gol:

پاورقی______________________________________
1. تفسیر المیزان، ج 17، ذیل آیۀ 45، با کمی تغییر.
2. همان منبع.

عرفان;134438 نوشت:

البته بين اين بيان بيان بنده و موضوع تاپيك ناظر به مرتبه اي از معرفت بود كه در عرفان بحث مي شود و نكته شما ناظر به حب اوليه بين موجودات و خداي عالم است كه مورد بحث منافاتي نيست.
همانطوري كه عرض كردم حب فطري انسان نسبت به خداي عالم مستقيما باعث اين تقوي وعبادت نمي شود بايد سير قبولي اصول اعتقادي را طي نمود و سير خودسازي را پيمود تا به مرحله اي از معرفت مورد بحث بنده و مورد سوال رسيد.

با سلام و تشکر
آیا آن حب اولیه بین موجودات (عموم کائنات) و خداوند، نمی تواند مبنای تقوا و عبادت قرار گیرد؟ (چه مستقیماً و چه غیر مستقیم و با واسطه قبول اصول اعتقادی و خودسازی) البته در شرایطی که عوامل مزاحم و پوشاننده و تغییر جهت دهنده در کار نباشد.

بنده بر این گمانم که اگر عوامل مزاحم وجود نداشته باشند، و مسیر کاملاً هموار باشد ، آن حب اولیه، انسان را به سوی عبادت و تقوا پیش خواهد برد. (البته نه مستقیماً. زیرا حب اولیه، یک امر کلی است و دقت کافی ندارد. لذا طی مسیر فوق فقط با واسطه پیمودن مسیر قبول اعتقادات و ... خواهد بود).

صدیق;134442 نوشت:
در آیۀ مذکور (وصف حالت درونی مشرکان) مراد از اينكه فرمود: (وقتى خدا به تنهايى ذكر مى شود) اين است كه وقتى خدا را ياد مى كنند و نامى از خدايان ايشان نمى برند،

سلام.
با تشکر از پاسخ شما،
با توجه به وسعت مفهوم شرک، آیان می توان این آیه را در زمان خودمان نیز دارای مصداق دانست؟ یعنی می شود معنای آیه را مشمول شرک خفی نیز دانست (صرف نظر از اینکه شأن نزول آن درباره شرک جلی بوده است)؟ قبلاً بتها را شریک خداوند قرار می دادند، حالا عوامل مادی ( و حتی خود علم یا خود عبادت) را شریک خداوند قرار می دهند. البته در حال حاضر این کار به صورت ناآگاهانه صورت می گیرد (شرک خفی). زیرا آگاهانه بودن آن، باعث ارتداد صریح شخص است. به هر حال خیلی از افراد را می بینیم که وقتی بحث مسایل دینی و الهی می شود، آشکارا چهره شان در هم می رود؛ اما زمانی که موضوع بحث به مسایل مادی کشیده می شود ناگهان گرفتگی چهره آنها مرتفع می گردد!

صدیق;134442 نوشت:

منظور این نیست که در وجود انها چیزی بنام حب و دوستی نباشد، بلکه ریشه ی حب و دوستی در درون آنها وجود دارد اما این حب و دوستی به انحراف و انحطاط کشیده شده است، محبتی که بواسطه گناه و نافرمانی خدا به خدایان دروغین و اسباب و علل مادی گرایش پیدا کرده، زیرا اگر ریشۀ حب، در انها خشکیده بود در مقابل اشمئزاز و نفرت از خدای یکتا، نسبت به آلهه ها و خدایان دروغین خودساخته، اظهار مسرت و خشنودی که نشان از محبت و دوستی درونی است از خود بروز نمی دادند.

مسلما ریشه "حب" در همه افراد وجود دارد. زیرا هر کسی، "متعلقات خودش" از قبیل همسر و فرزندان و ما یملک خود را "دوست دارد". بنا بر این، شاید هیچ شرایطی قابل تصور نباشد که ریشه "حب" به طور کامل در وجود فردی خشکیده شده باشد.
صدیق;134442 نوشت:
پس وجود اصل حب و بغض، در همۀ بشر، ثابت، اما بسته به مراتب شناخت و ایمان متفاوت است. و این جهت گیری و انتخاب و اختیار انسان است که مسیر این حب و بغض را تعیین می کند.
بعنوان مثال، کسیکه ایمان ناقص و ضعیفی داشته باشد، بدلیل انحراف و انحطاط، جهت گیری حبش به سمت و سوی دنیا و مافیهاست چنانکه در روایات بعنوان "حب الدنیا رأس کل خطیئه" و امثال آن ذکر شده و چنین فردی بجای انکه این موهبت الهی را در راه محبت خالق و پروردگار خویش مصروف دارد در مسیر الهه ها و خدایان دروغین و ساختگی اش صرف می کند.

امر صحیح و مسلّمی است. شاید بتوان فرمایش شما را با ذکر این نکته کاملتر نمود که:
حب به الله ( نه هر حبی) ، در همه موجودات (کائنات) وجود دارد. از جمله انسانها. اما انسانها به دلیل برخورداری از اختیار و ... ، گرچه در موقع تولد، این حب را به صورت کلی در خود دارند اما تحت تأثیر عوامل محیطی و سوء استفاده از اختیار خود، این حب تضعیف و چه بسا مقلوب می گردد. اما در صورت پرورش صحیح آن ، انسان به مراتب بالای عبودیت و عرفان می رسد. در این صورت ، اتفاقی که افتاده است، این است که ما چیزی را که وجود داشته است، پرورش صحیح داده ایم. نه اینکه آن را ایجاد کرده باشیم.
موضوع قفل شده است