اصطلاحات و تعبیرات جبهه

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصطلاحات و تعبیرات جبهه

[=&quot]
[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]بوی بهشت به مشام رسیدن[/]
[=&quot]خمپاره ی 120 میلی متری دشمن یه سوت می کشید و می گفت من آمدم.[/]
[=&quot]گفته میشد :«بوی بهشت می آید » و کنایه از اصابت گلوله و شهادت بود.[/]

(منبع : فرهنگ جبهه)

[=&quot]
[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]اول غذا بعد از نماز[/]
[=&quot]اول نماز ، بعد غذا . نوعی به توهم انداختن است و تاکید بر تقدم نماز بر غذا.[/]


[=&quot]ترکش اِوا خواهری[/]
[=&quot]ترکش فوق العاده ریز و ناچیزی که بدن را گویی ناز می داد و اصابت آن اسباب خجالت بود.[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]جای بوسه ی صدام[/]
[=&quot]محل زخم و جراحت ناشی از اصابت تیر و ترکش دشمن.[/]

جای تیر
آثار سجده های طولانی بر پیشانی شخص. کنایه از این که بین عبادت و شهادت رابطه وجود دارد. این اصطلاح وقتی شایع شد که دشمن با سلاح سیمیونف مجهز به دوربین نیروها را هدف قرار می داد و قدر مسلم اولین محل در معرض دید ، سر بود و تیرها درست به پیشانی اصابت می نمود.

[=&quot]چهره ی ترکش پسند [/]
[=&quot]صورت نورانی ، رنگ و رویی که جان می دهد برای ترکش خوردن و مجروح شدن. [/]
[=&quot] [/]


[=&quot]فارغ التحصیل[/]
[=&quot]شهید ، کسی که دوره ی علم و عمل و ایثار را در دانشگاه جبهه با شهادت خویش به پایان می رساند.[/]

داغ حوری بر دل داشتن
به سلامت از عملیات بر گشتن ، شهید نشدن و در جوار حق جای نگرفتن و به حور و قصور و استبرق نرسیدن.

عشق حوری
کشته و مرده ی شهادت بودن ؛ دیوانه ی رفتن به عملیات و پیوستن به دوست.
کسی که سر از پا نمی شناخت و همه ی کارهایش گواهی می داد که اهل این دنیا نیست و طاقت ماندن ندارد.

حیف ترکش!
نوعی سرزنش و طعنه و کنایه به اشخاص بی خاصیت و بی مسئولیت ؛
همان که در پشت جبهه می گویند :«حیف نان!»


سوئیـچ بهشت
پلاکی که رزمندگان به گردن می آویختند.

بسم الله الرحمن الرحیم

چشـمچــران: دیــده بـان .


عشــقِ حـوری : عـاشـقِ شهــادت بـودن .

کـَـلّـه پـَر : سنگــرسـاز .

لالــه زار : میــدانِ میــن .



پیـــاز :مــداحِ گــُردان .

بوی چلـوکباب : بـوی شـبِ عملیـات .

تـرکش پـلو : عـدس پـلو .




بسم الله الرحمن الرحیم

برمی گـردم ! یـا با رخـت ، یـا با تخـت ، یـا با یـخ :
یا زنـده میـمانم ، یـا مجـروح میشــوم ، یـا شهـید میشـوم .

بـرادر عبـدالله : صـدا کـردنِ رزمنـده ای کـه اسمش را نمـی دانستــن .

بــرادر مُستحَـب : رزمنــده ای کـه بفهمـی نفهمــی محـاسن داشــت .

بـرادر واجــب : رزمنــده ای کـه محـاسنِ کـامل و بلنــدی داشــت ،



تجــدیدی : مجـروح شـدن و بـه شهــادت نـرسیــدن .

پـلاستیک پلـو : غذایی که به جای ظرف ،
داخلِ پلاستیک می ریختن و به خط می فـرستـادن .

هیـئتـی خـوردن :دستـه جمعـی تو یـه ظـرف غـذا خـوردن

خمپاره 60: عزراییل
بسیجی: آهنربا
ژ3: افعی سیاه
توالت فرمانهدهان و مسئولان: کاخ سفید
دوشکا: بلبل خط
کلاشینکف: کلاغ کیش کن!
قاطر: ترابری ویژه
مین ضد نفر گوجه ای : پابوس
نماز شب خون: پالگد کن
آفتابه: تک لول
مواد شیمیایی: شمربن ذی الجوشن