جمع بندی بعد از سال ها دوری از درس ، می خواهم دوباره درس بخوانم

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بعد از سال ها دوری از درس ، می خواهم دوباره درس بخوانم

با سلام و خسته نباشید
از زمانیکه عضو این سایت شدم احساس می کنم انگیزه ام برای تلاش کردن و رشد خودم بیشتر شده. انگیزه برای یادگیری و فهم چیزهای جدید...
از شما کارشناسان سایت هم سپاسگزارم که صبورانه و دلسوزانه جواب سوالات را می دهید.

من سالهاست درسم تمام شده و سرکار می روم. از کودکی بسیار به درس خواندن علاقه داشتم و درسم همیشه خوب بود. اما به آن موفقیتی که می خواستم نرسیدم. در واقع مشکل من این بود که اصلا نمیدانستم خواسته ام چی هست؟ وقتی دبیرستان بودیم اصلا نه شناختی از خودم و استعدادهایم داشتم و نه شناختی از رشته های تحصیلی. بدون هدف خاصی رشته تجربی را انتخاب کردم و ادامه دادم. تا مقطع کارشناسی ارشد. اما همچنان تردید با من بود. الان از شغلم نسبتا راضی ام اما بعد از چند سال کارکردن انگار حس می کنم زندگی ام رنگ یکنواختی گرفته و یک چیزی این وسط گم کرده ام که نمی دانم چیست؟ دوست دارم دوباره درس خواندن را شروع کنم.از طرفی واقعاً علم آموزی را دوست دارم و از طرفی نمی دانم آن علمی که به درد من بخورد چیست؟ از یک طرف به علوم و معارف اسلامی فکر می کنم و از طرف دیگر می گویم در همان رشته خودم ادامه تحصیل بدهم.
انگار همان تردیدهایی که در دوران نوجوانی داشتم هنوز با من هستند و من هنوز مثل یک بچه نمی توانم تصمیم درستی بگیرم و این واقعا جای تاسف دارد!
دوست ندارم زندگی ام تکراری و بی روح باشد برای همین تصمیم گرفتم درس خواندن را دوباره شروع کنم. دلم می خواهد عمرم یک حاصلی داشته باشد و وقتی به پشت سر نگاه می کنم حسرت نخورم.
یک مساله ای که همیشه مدنظر قرار می دهم این است که آیا این رشته ای که می خواهم برایش وقت بگذارم من می توانم در آن مفید باشم یا کار مهمی در آن زمینه می توانم انجام بدهم؟ مثلا در زمینه علوم دینی چیزی که مرا منصرف می کند این است که می گویم من مثلا چه کار مهمی می توانم در حوزه علوم و معارف اسلامی انجام بدهم؟ با وجود این همه دانشمند و کارشناس و حتی همین دوستانی که اینجا عضو هستند و من می بینم که چقدر بعضیشان عالم و فاضل هستند. همچنین نمی دانم برای یادگیری عمیق معارف اسلامی آیا باید حتما دروس حوزوی خواند یا خودم هم می توانم مطالعه کنم( کمااینکه تا حدودی این کار را انجام می دهم). از طرفی چون سالها در حوزه علوم تجربی( لیسانس ژنتیک و ارشد بیوشیمی) کار کرده ام در این زمینه ها هم توانایی دارم ولی دوست دارم کاری انجام بدهم که به درد دنیا و آخرتم بخورد و در کل نمی دانم برای شروع دوباره چه راهی را انتخاب کنم که بعدا احساس پشیمانی نکنم.
با تشکر از توجه و راهنمایی شما

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

سپیده دم;998615 نوشت:
با سلام و خسته نباشید
از زمانیکه عضو این سایت شدم احساس می کنم انگیزه ام برای تلاش کردن و رشد خودم بیشتر شده. انگیزه برای یادگیری و فهم چیزهای جدید...
از شما کارشناسان سایت هم سپاسگزارم که صبورانه و دلسوزانه جواب سوالات را می دهید.

من سالهاست درسم تمام شده و سرکار می روم. از کودکی بسیار به درس خواندن علاقه داشتم و درسم همیشه خوب بود. اما به آن موفقیتی که می خواستم نرسیدم. در واقع مشکل من این بود که اصلا نمیدانستم خواسته ام چی هست؟ وقتی دبیرستان بودیم اصلا نه شناختی از خودم و استعدادهایم داشتم و نه شناختی از رشته های تحصیلی. بدون هدف خاصی رشته تجربی را انتخاب کردم و ادامه دادم. تا مقطع کارشناسی ارشد. اما همچنان تردید با من بود. الان از شغلم نسبتا راضی ام اما بعد از چند سال کارکردن انگار حس می کنم زندگی ام رنگ یکنواختی گرفته و یک چیزی این وسط گم کرده ام که نمی دانم چیست؟ دوست دارم دوباره درس خواندن را شروع کنم.از طرفی واقعاً علم آموزی را دوست دارم و از طرفی نمی دانم آن علمی که به درد من بخورد چیست؟ از یک طرف به علوم و معارف اسلامی فکر می کنم و از طرف دیگر می گویم در همان رشته خودم ادامه تحصیل بدهم.
انگار همان تردیدهایی که در دوران نوجوانی داشتم هنوز با من هستند و من هنوز مثل یک بچه نمی توانم تصمیم درستی بگیرم و این واقعا جای تاسف دارد!
دوست ندارم زندگی ام تکراری و بی روح باشد برای همین تصمیم گرفتم درس خواندن را دوباره شروع کنم. دلم می خواهد عمرم یک حاصلی داشته باشد و وقتی به پشت سر نگاه می کنم حسرت نخورم.
یک مساله ای که همیشه مدنظر قرار می دهم این است که آیا این رشته ای که می خواهم برایش وقت بگذارم من می توانم در آن مفید باشم یا کار مهمی در آن زمینه می توانم انجام بدهم؟ مثلا در زمینه علوم دینی چیزی که مرا منصرف می کند این است که می گویم من مثلا چه کار مهمی می توانم در حوزه علوم و معارف اسلامی انجام بدهم؟ با وجود این همه دانشمند و کارشناس و حتی همین دوستانی که اینجا عضو هستند و من می بینم که چقدر بعضیشان عالم و فاضل هستند. همچنین نمی دانم برای یادگیری عمیق معارف اسلامی آیا باید حتما دروس حوزوی خواند یا خودم هم می توانم مطالعه کنم( کمااینکه تا حدودی این کار را انجام می دهم). از طرفی چون سالها در حوزه علوم تجربی( لیسانس ژنتیک و ارشد بیوشیمی) کار کرده ام در این زمینه ها هم توانایی دارم ولی دوست دارم کاری انجام بدهم که به درد دنیا و آخرتم بخورد و در کل نمی دانم برای شروع دوباره چه راهی را انتخاب کنم که بعدا احساس پشیمانی نکنم.
با تشکر از توجه و راهنمایی شما

سلام
از اینکه با خواندنِ مطالبِ این سایت، انگیزه تان برای تلاش کردن و یادگیریِ مطالبِ جدید افزایش یافته، واقعا خوشحالم. امیدوارم با تلاش و پشتکارِ روزافزون بتوانید به قلّه های موفقّیت دست یابید و خدمات شایانی به جامعه ارائه دهید.
گفته اید که کارشناس ارشد بیوشیمی هستید و از شغلتان راضی هستید. با این حساب، شما در کارتانْ مفید هستید. فکر کنید که چند نفر در روز از خدماتِ شما بهره می برند؟ اگر شما به این کار اشتغال نداشته باشید، این عدّه چه کار باید انجام دهند؟ لطفا نگویید:«این افراد می توانند به همکارانِ من که چنین تحصیلاتی دارند، مراجعه کنند». زیرا شما به سهمِ خود باری را از دوشِ مردمِ جامعه یِ خود برمی دارید. شما به عنوان عضوی از این جامعه وظیفه ای در قبالِ هموطنان خود دارید که با انجامِ این کار در حالِ ادای این وظیفه هستید. اگر شما این وظیفه را انجام ندهید، چه وظیفه یِ دیگری را می خواهید به عهده بگیرید؟ آیا مطمئن هستید که در انجامِ وظیفه یِ دیگر به اندازه این وظیفه موفّق خواهید بود؟ پیداست که نمی توانید تضمین کنید حتما در انجام وظیفه دیگر نیز موفّق خواهید بود.

پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:«مَنْ قَضَى لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْراً» یعنی«کسی که حاجت برادر مؤمنش را برآورده سازد، مانند کسی است که عُمری خدا را بندگی کند»(مجلسیّ، محمد باقر، بحارالانوار، ج71، ص302، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق). بنابراین شما که نیازِ افرادِ بیمار را برآورده می سازید، کاری انجام می دهید که به درد آخرت تان می خورد. لازم نیست حتماً در حوزه علمیّه دروس اسلامی را از ابتدا بخوانید تا مفید باشید. هر فردی که در شغلش گره از کارِ دیگری باز می کند، فردی مفید است و در آخرت _ان شاءالله_ اجر و پاداش الهی نصیبش می شود.
برای یادگیریِ معارف اسلامی لازم نیست حتما دروس حوزوی را از ابتدا بخوانید. می توانید شروع به «مطالعه منظّمِ» کتاب های اسلامی در یک حوزه خاصّ نمایید. مثلا می توانید در مورد «زن در اسلام» به مطالعه کتاب هایی از شهید مطهّری، آیت الله جوادی آملی و بقیّه یِ متفکّران و اندیشمندان اسلامی بپردازید؛ بدین گونه پس از مدّتی در یک حیطه مشخص دانش ارزشمندی کسب می کنید.
به نظر من بهتر است در همین زمینه ای که تحصیل کرده اید، ادامه تحصیل دهید. به دست آوردنِ چنین توانایی در علوم دینی با ورود به حوزه علمیّه نیاز به صرف وقت و زمان بسیاری دارد که ممکن است شما را پس از مدتی از شروعِ آن پشیمان کند.

برای اینکه زندگی تان از یکنواختی خارج شود، علاوه بر شروع کردنِ مطالعه در یک زمینه خاصّ، می توانید کارهای زیر را انجام دهید:
- گل های آپارتمانی تهیه کنید و از آنها مراقبت نمایید. باید گل هایی انتخاب کنید که با آب و هوای شهرتان سازگار باشد. من خودم خانم هایی می شناسم که با داشتنِ سنّ بالا، در خانه شان گل نگه می دارند. این کار روحیّه یِ آنها را واقعا شاداب کرده است.
- فعالیت های هنری انجام دهید. در گروهِ خانم هایی که هنری را انجام می دهند، عضو شوید. منظورم گروه های فضای مجازی نیست، بلکه منظورم عضویت در گروه های مفید در واقعیت است. زیرا پژوهش ها نشان داده که فضای مجازی با همه مزایایی که دارد، باعث افزایش افسردگیِ افراد می شود.
- ورزش های شاد و مفرّح انجام دهید. ورزش کردن باعث افزایش فعالیت و نیز ارتقای انگیزه یِ پیشرفت می شود. منظور ورزش هایی است که تحرک زیادی می طلبد. طناب زنی کنید. ورزش های هوازی انجام دهید که سوخت و ساز بدنتان را بیشتر می کند و گردش اکسیژن را افزایش می دهد.

- در ظاهرتان تنوّعِ صحیح ایجاد کنید. می توانید با یادگرفتنِ خیّاطی و گلدوزی، به جای صرفِ مقدار زیادی پول جهت خرید لباس های گران قیمت، بعضی از لباس هایِ مورد نیازتان را خودتان تهیّه کنید. می توانید گاهی در خانه با تغییر در ظاهر و آرایشِ تان، زندگی را از یکنواختی درآورید. به این گونه روحیّه شاداب تری پیدا می کنید.
- هرگز زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از واقعیّت ها و سختی های زندگیِ دیگران آگاه نیستید و فقط ظاهرِ زندگیِ شان را می بینید.
- هنگامی که یکنواختی در زندگی و کار به شما فشار می‌آورد، به دامان طبیعت پناه برده و از مناظرِ طبیعت لذّت ببرید تا به آرامش رسیده و انرژی دوباره بدست آورید. مطمئنّاً شهر محلّ زندگیِ تان اماکن تاریخی و گردشگریِ زیادی دارد. از آنها بهره ببرید.


ادامه دارد ...

با سلام و احترام
از توضیحات کامل شما سپاسگزارم

نقل قول:
فعالیت های هنری انجام دهید. در گروهِ خانم هایی که هنری را انجام می دهند، عضو شوید.

اتفاقاً به کارهای هنری علاقه دارم و دو سالی می شود که یادگیری خط نستعلیق را شروع کرده ام و اتفاقا پیشرفت خوبی هم به لطف خدا داشتم.
نقل قول:
می توانید شروع به «مطالعه منظّمِ» کتاب های اسلامی در یک حوزه خاصّ نمایید...

از توضیحات شما راجع به دروس حوزوی ممنونم فکر می کنم کار عاقلانه همین است که شما می فرمایید. اما گاهی احساس کمال گرایی آرزوهایی درون آدم شکل میدهد که با وضعیت موجود شخص همخوانی ندارد. مثلا من در شرح حال بعضی علمامی خوانم که مجتهد بوده اند و عارف و فیلسوف و .... خوب من وقتی خودم را با آنها مقایسه می کنم میبینم داشته های من در برابر داشته های آنها صفر است و همین باعث می شود حس کنم عمرم حاصلی نداشته و ...دوست دارم شبیه آنها باشم. نمی دانم آیا این طرز فکر اشتباه است یا منطقی است؟
نقل قول:
هرگز زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از واقعیّت ها و سختی های زندگیِ دیگران آگاه نیستید و فقط ظاهرِ زندگیِ شان را می بینید.

راستش من اهل مقایسه در زمینه های مادی نیستم اما در زمینه های علمی و معنوی خودم را با آدمهای بزرگ مقایسه می کنم.
همیشه شخصی مثل آیت الله بهجت برایم الگو بود و بسیار به ایشان ارادت دارم اما نه در علم نه در معنویات ذره ای شبیه ایشان نبوده و نیستم.
نمی دانم آیا این که الگویم را اشخاص بزرگ قرار داده ام و خودم را با آنها مقایسه می کنم اشتباه است ( با توجه به اینکه هیچ کار من شبیه به آن ها نشده است) و آیا باید سطح خواسته هایم از خودم ( چه معنوی چه علمی) را تنزل بدهم؟

سپیده دم;998852 نوشت:
مثلا من در شرح حال بعضی علمامی خوانم که مجتهد بوده اند و عارف و فیلسوف و .... خوب من وقتی خودم را با آنها مقایسه می کنم میبینم داشته های من در برابر داشته های آنها صفر است و همین باعث می شود حس کنم عمرم حاصلی نداشته و ...دوست دارم شبیه آنها باشم. نمی دانم آیا این طرز فکر اشتباه است یا منطقی است؟

شبیه بودن اشتباه است. اینکه من انتظار داشته باشم که شبیه علماء باشم، درست نیست. آن بزرگواران در زمانِ خودشان نیازهایی را احساس می کردند و نیز استعدادهای خودشان را می سنجیدند و بررسی می کردند و طبق این دو، راهشان را انتخاب می کردند. بعضی از علمای گذشته، علمِ «هیأت(علمِ نجوم در قدیم)» را می خواندند و در آن خبره می شدند، چون در آن زمان به فراگیریِ آنْ نیازِ زیادی بود. آیا من هم اکنون باید این علم را یاد بگیرم؟ خیر. ما هم باید طبق نیازِ زمانه یِ خود و استعدادهایمان راهِمان را انتخاب کنیم. خودِ من قبل از اینکه در دانشگاه شروع به تحصیل کنم، از اطرافیانم می شنیدم که تو هم مثل برادرت قاضی بشو. برادرم دادرسِ قوّه قضائیه است. اما من می دانستم که علاقه ای به کار قضاوت ندارم و در کار مشاوره استعداد دارم و به آن علاقه دارم. به همین خاطر سختی های راه مشاوره را تحمّل کردم، هزینه سنگینی هم برای آن دادم و می دهم. ولی خوشحالم که به سراغ علاقه ام رفتم. من نمی خواهم شبیهِ علماء باشم. ملاکِ عملِ صالح که در قرآن کریم به آن امر شده، شباهت با علماء نیست، ملاکْ خدمت کردن است. در کامنت های قبلی گفتم که شما در حال ارائه خدمتی به مردم هستید. این یک واقعیّت است. در همان کاری که هستید، به مردم خدمت کنید و دستِ مردم را بگیرید و گره از کارشان باز کنید. این بزرگ ترین خدمت است. سخن زیر از آیت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه) است:

امید;998880 نوشت:
شبیه بودن اشتباه است. اینکه من انتظار داشته باشم که شبیه علماء باشم، درست نیست. آن بزرگواران در زمانِ خودشان نیازهایی را احساس می کردند و نیز استعدادهای خودشان را می سنجیدند و بررسی می کردند و طبق این دو، راهشان را انتخاب می کردند. بعضی از علمای گذشته، علمِ «هیأت(علمِ نجوم در قدیم)» را می خواندند و در آن خبره می شدند، چون در آن زمان به فراگیریِ آنْ نیازِ زیادی بود. آیا من هم اکنون باید این علم را یاد بگیرم؟ خیر. ما هم باید طبق نیازِ زمانه یِ خود و استعدادهایمان راهِمان را انتخاب کنیم. خودِ من قبل از اینکه در دانشگاه شروع به تحصیل کنم، از اطرافیانم می شنیدم که تو هم مثل برادرت قاضی بشو. برادرم دادرسِ قوّه قضائیه است. اما من می دانستم که علاقه ای به کار قضاوت ندارم و در کار مشاوره استعداد دارم و به آن علاقه دارم. به همین خاطر سختی های راه مشاوره را تحمّل کردم، هزینه سنگینی هم برای آن دادم و می دهم. ولی خوشحالم که به سراغ علاقه ام رفتم. من نمی خواهم شبیهِ علماء باشم. ملاکِ عملِ صالح که در قرآن کریم به آن امر شده، شباهت با علماء نیست، ملاکْ خدمت کردن است. در کامنت های قبلی گفتم که شما در حال ارائه خدمتی به مردم هستید. این یک واقعیّت است. در همان کاری که هستید، به مردم خدمت کنید و دستِ مردم را بگیرید و گره از کارشان باز کنید. این بزرگ ترین خدمت است. سخن زیر از آیت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه) است:

عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی

فرمایشتان کاملا متین است ولی مساله خدمت به مردم مشروط است به مقبول بودن این خدمت بدرگاه خدا و شرط مقبولیت این است که بدانیم چه چیزی مورد مطالبه او از ماست

فرمایش حضرت آیت الله پاسخ به موضوع مستحبات است ولی آموختن مسائل اعتقادی بر کسی که استعداد آن را دارد فرض و واجبی عینی است و این مساله از جمله مستحبات نیست . علامه حلی این را برای فرد مستعد واجب عینی دانسته اند .

بنظر بنده , در مورد هدر نرفتن و بطالت نرفتن زندگی سرکار سپیده دم کاملا فرمایش شما صحیح است . در مورد ادامه تحصیل در همان رشته تخصصی شان البته در صورت لزوم , هم همینطور

ولی معرفت دینی این خدمت رو که ایشان به جامعه میکند را جهت میدهد , معنا میبخشد و بسط و گسترش میدهد . کسی که روانشناس است و بر مسائل دینی مسلط است نسخه ای که به مریض میدهد کاملا متفاوت است با کسی که روانشناس است و بینشی ناصحیح یا ناقص از زندگی دارد .

جسارت بنده را ببخشید

سپیده دم;998852 نوشت:
با سلام و احترام
از توضیحات کامل شما سپاسگزارم

اتفاقاً به کارهای هنری علاقه دارم و دو سالی می شود که یادگیری خط نستعلیق را شروع کرده ام و اتفاقا پیشرفت خوبی هم به لطف خدا داشتم.

از توضیحات شما راجع به دروس حوزوی ممنونم فکر می کنم کار عاقلانه همین است که شما می فرمایید. اما گاهی احساس کمال گرایی آرزوهایی درون آدم شکل میدهد که با وضعیت موجود شخص همخوانی ندارد. مثلا من در شرح حال بعضی علمامی خوانم که مجتهد بوده اند و عارف و فیلسوف و .... خوب من وقتی خودم را با آنها مقایسه می کنم میبینم داشته های من در برابر داشته های آنها صفر است و همین باعث می شود حس کنم عمرم حاصلی نداشته و ...دوست دارم شبیه آنها باشم. نمی دانم آیا این طرز فکر اشتباه است یا منطقی است؟

راستش من اهل مقایسه در زمینه های مادی نیستم اما در زمینه های علمی و معنوی خودم را با آدمهای بزرگ مقایسه می کنم.
همیشه شخصی مثل آیت الله بهجت برایم الگو بود و بسیار به ایشان ارادت دارم اما نه در علم نه در معنویات ذره ای شبیه ایشان نبوده و نیستم.
نمی دانم آیا این که الگویم را اشخاص بزرگ قرار داده ام و خودم را با آنها مقایسه می کنم اشتباه است ( با توجه به اینکه هیچ کار من شبیه به آن ها نشده است) و آیا باید سطح خواسته هایم از خودم ( چه معنوی چه علمی) را تنزل بدهم؟

سلام و عرض ادب و احترام

شهری را فرض بگیرید که رفتگر و تخلیه چاه و از این قبیل افراد ندارد

در چنین شهری نه فاضل می تواند زندگی کند ، نه عالم!

هر شخص باید استعداد های خودش را بیابد و در همان راستا به خلق خدا خدمت کند

البته کسب علوم دینی در حد نیاز شخصی بر همه مردم واجب است

اما مرجعیت مساله ای تخصصی است و اگر شخصی استعداد های لازم را ندارد ، نیازی نیست در این زمینه بیش از اندازه وقت خود را صرف کند

و از وظیف اصلی خود غافل شود ( استعداد درونی )

همین که در حد استعداد های خدادادی اش تلاش برای کسب معرفت کند کافی است

(( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ))

در عین حال شخص می تواند خیاط باشد و به مردم خدمت کند و به معارف دینی تا حد زیادی آگاه باشد ( رجبعلی خیاط )

یا هر شغلی که مطابق استعدادهای اوست را دنبال کند ( رفتگری ، کارگری و... ) و در همان رشته به خلق خدا خدمت کند
که عبادت غیر از خدمت به خلق خدا نیست

نیت که درست باشد ، خوابیدن انسان نیز عبادت است
خدمت به خلق که جای خود دارد

چه بسا اشخاصی که جایگاهشان از عالمان نزد خدا بالاتر است ( عامل اند)
اما به شهرت نرسیده اند و در گمنامی به سر می برند

یک مساله مهم این که خودتان را محدود به یادگیری و آموزش کلاسیک نکنید ( مدرک دانشگاهی یا حوزوی )

برای تقرب به درگاه الهی نیاز به مدرک نیست!

خداوند علم و عمل انسان را می سنجد

مطالعات منظم و هدفمند داشته باشید

با زمان بندی مناسب ، می توانید هم زمان علوم مختص به استعداد خود و علوم دینی را کسب کنید

در حال حاضر با وجود اینترنت و محتوای نامحدود ان می توان به راحتی هر علمی را در حد عالی بدون نیاز به مدرک آموخت

در پناه حق تعالی

فاتح;998886 نوشت:
آموختن مسائل اعتقادی


سلام
با تشکر از شما به خاطر مشارکت در این موضوع
درست است که آموختن مسائل اعتقادی بر هر مرد و زنی واجب عینی است. در این مسأله شکّی نیست. اما راه یادگیریِ این مسائل تنها ورود به حوزه علمیّه خواهران نمی باشد. هر فردی می تواند با خواندنِ کتاب های عقیدتی این کار را انجام دهد. ایشان در مورد ورود به حوزه از من سؤال نمودند و من نظرم (ادامه تحصیل در رشته خودشان و مطالعه کتاب های عقیدتی) را گفتم.
@};-happy@};-

سلام
ای کاش سن و سالتان را هم قید می کردید ولی با این چیزی که من از شما خواندم فرض را بر 28 الی 30 سال می گیرم.
اشکالی که در تفکر شما دیده می شود این است که شما مفید بودن را در گرو انجام دادن یک کار خاص عجیب و غریب می دانید. مثلا احتمالا در رشته ی ژنتیک که درس می خوانید توقع داشتید که طرح ژنوم انسانی را کاملا شبیه سازی کنید و بعدش نتوانسته اید این کار را انجام بدهید و بنابراین حالا احساس بی حاصلی می کنید. در واقع این حالت می تواند مال کسی باشد که در زندگی به او توجهی نمی شود و بنابراین می خواهد این طوری یک خودی نشان بدهد.

سپیده دم;998615 نوشت:
مثلا در زمینه علوم دینی چیزی که مرا منصرف می کند این است که می گویم من مثلا چه کار مهمی می توانم در حوزه علوم و معارف اسلامی انجام بدهم؟
اصلا اگر کسی به این نیت برود دنبال علوم انسانی و علوم دینی به هیچ چیز نمی رسد. در علوم دینی مهمترین و اولین نیت باید کسب معرفت بما هو معرفت باشد. این که دنبال این باشید که بروم دنبال علوم دینی که یک روز یک نظریه ی عجیب و غریب و پرطمطراق بدهم تا عالم علوم دینی زیر و رو شود مشکل زاست. اولین مشکلش اینه که تا آن روز که احتمالا پانزده شانزده سال دیگه طول می کشه و دراین مدت دوباره اجساس یکنواختی می کنید. تازه وقتی هم که یک نظریه عالی دادید دنبال هیجان ناشی از کف و سوت هایی که مردم برای شما انجام می دهند خواهید بود. این هم یک مدت دوام می آورد و سپس از بین می رود و دوباره زندگی بی رنگ و بی حاصل می شود. شاعر می گه : عمر بگذشت به بی حاصلی و بوالهوسی / ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی. منظور از می در این جا معرفت است. دنبال معرفت باشید و معرفت را فقط برای خودش بخواهید نه حتی برای آخرت که آخرت خودش با معرفت اندوزی ، درست می شود.
سپیده دم;998615 نوشت:
از طرفی چون سالها در حوزه علوم تجربی( لیسانس ژنتیک و ارشد بیوشیمی) کار کرده ام در این زمینه ها هم توانایی دارم ولی دوست دارم کاری انجام بدهم که به درد دنیا و آخرتم بخورد و در کل نمی دانم
الان که در زمینه ی علوم تجربی درس خوانده اید بر عهده ی شماست که در این زمینه فعالیت کنید. این یک مسئولیتی است که اگر انجام ندهید معرفت اندوزی شما دچار مشکل می شود.
سپیده دم;998615 نوشت:
برای شروع دوباره چه راهی را انتخاب کنم که بعدا احساس پشیمانی نکنم.
با تشکر از توجه و راهنمایی شما
در این جا چند تا راه حل عملی پیشنهاد می دم .1- دنبال معرفت باشید. 2- دور و بر دانشگاه نروید. 3- پیش خودتون فکر نکنید که در حوزه ی علمیه معرفت پخش می شود. یعنی یک عده اون بالا نشستند و فقط معرفت ساطع می کنند. حوزه ی علمیه یک سری دروس تکنیکی یاد می دهد کاملا مثل علوم تجربی . معرفت را باید با دید معرفت اندوزی به منابع معرفت پیدا کرد. پس نیازی نیست که به حوزه بروید. در اون جا یک سری چیزهایی یاد می دهند که با توجه به موقعیت شما به دردتان نمی خورد. مثلا فقه به درد شما نمی خورد. فقه یک چیزی است مثل پزشکی که در جامعه یک سری باید فقیه بشوند . همانطور که اون معرفت اصلی در پزشکی نیست در فقه هم نیست. پس بنابراین حوزه هم نروید. 4- چند تا کتاب خوب بخرید و عمیقا مطالعه کنید و با اهالی معرفت در مورد آن ها عمیقا بحث کنید. یکی از مهمترین کتاب هایی که من به خیلی ها معرفی کردم کتاب حیات معقول از علامه جعفری است. کتاب (تحریر رساله الولایه ) از علامه جوادی آملی هم کتاب فوق العاده ای است منتها یک مقدار سنگین است.
ببخشید یک مقدار تند نوشتم. 5- سعی کنید تلویزیون و موسیقی و فیلم را کم کنید.( اگه دوست داشتید در این مورد بیشتر توضیح بدهم.)

ابوالبرکات;998910 نوشت:
در واقع این حالت می تواند مال کسی باشد که در زندگی به او توجهی نمی شود و بنابراین می خواهد این طوری یک خودی نشان بدهد.

با عرض پوزش، این بخش را قبول ندارم.

سلام خدمت شما
تشکر و سپاس از راهنمایی ها و همکاری شما سروران:
کارشناس محترم جناب امید
و کاربران محترم فاتح، شروحیل ، ابوالبرکات
واقعا از صحبتهاتون استفاده کردم.

نقل قول:
ای کاش سن و سالتان را هم قید می کردید ولی با این چیزی که من از شما خواندم فرض را بر 28 الی 30 سال می گیرم.

تقریبا درست حدس زدید ۳۲ سال دارم. شاید فکر کنید دیر باشد اما من به نتیجه فکر نمی کنم که حالا اگر شروع کنم کی زحماتم به بار بنشیند و دیر بودن برایم معنایی ندارد. من فقط هدفم استفاده از وقت و عمرم هست.


نقل قول:
تازه وقتی هم که یک نظریه عالی دادید دنبال هیجان ناشی از کف و سوت هایی که مردم برای شما انجام می دهند خواهید بود. این هم یک مدت دوام می آورد و سپس از بین می رود و دوباره زندگی بی رنگ و بی حاصل می شود.

راستش برایم تشویق مردم مهم نیست و هدفم از علم آموزی این نیست. فقط می خواهم وجودم به یک دردی بخورد.

نقل قول:
دور و بر دانشگاه نروید

ببخشید میشه دلیلش را توضیح بدهید .
نقل قول:
همانطور که اون معرفت اصلی در پزشکی نیست در فقه هم نیست. پس بنابراین حوزه هم نروید. 4- چند تا کتاب خوب بخرید و عمیقا مطالعه کنید و با اهالی معرفت در مورد آن ها عمیقا بحث کنید. یکی از مهمترین کتاب هایی که من به خیلی ها معرفی کردم کتاب حیات معقول از علامه جعفری است. کتاب (تحریر رساله الولایه ) از علامه جوادی آملی هم کتاب فوق العاده ای است منتها یک مقدار سنگین است.

ممنون از راهنمایی شما
انشاءالله مطالعه خواهم کرد.

باز هم از همگی ممنونم خیلی استفاده کردم اگر نکات دیگری به ذهنتان رسید مشتاق خواندنش هستم.@};-

امید;998916 نوشت:
با عرض پوزش، این بخش را قبول ندارم.
خدای نکرده من قصد ناراحت کردن پرسشگر را ندارم و این مسئله را به صورت احتمالی مطرح کردم و نمی گم که حتما این طور است.

سپیده دم;998936 نوشت:
راستش برایم تشویق مردم مهم نیست و هدفم از علم آموزی این نیست. فقط می خواهم وجودم به یک دردی بخورد.
البته من فقط حدس زدم که شما تشویق برایتان مهم است. این که می گویید می خواهم وجودم به یک دردی بخورد یک مقدار نوع بیانش طوریه که انگار حتما بایستی کار خاصی انجام بدهید که وجودتون به یک دردی بخوره. به نظر من این طرز فکر اشتباهه. هم این که فکر کنیم که ما مثلا تا زمانی که یک کار عجیب و غریب در زمینه ی علوم انسانی (یا زمینه های دیگر) انجام ندهیم وجودمون به درد نمی خوره و هم از این نظر که ما و وجود ما در وهله ی اول و در نهایی ترین تحلیل ها نباید به درد کسی بخوریم بلکه دیگران باید به درد ما بخورند. ما اگر خدمتی برای دیگران انجام می دهیم در واقع برای خودمان است. (اگر دوست داشتید بیشتر توضیح بدهم) و این نظر شخصی من است که تمام این عالم باید وسیله ی معرفت ما باشد که نتیجه ی این معرفت هم عبودیت است. (البته بعضی از آیات و روایات ما هم به این مسئله اشاره دارند.)
سپیده دم;998936 نوشت:
دور و بر دانشگاه نروید
ببخشید میشه دلیلش را توضیح بدهید .
در توصیه ی اولی که بهتون گفتم این بود که دنبال معرفت باشید. این که بگویم معرفت چیست خیلی سخت است. مباحث اپیستمولوژی در این باره زیاد است. اما در مورد دانشگاه باید بگویم که 1- وضع نظام آموزش عالی ما خراب است. اصلا نمی دانند دنبال چه چیز هستند. اساتید بی انگیزه ، دانشجویان بی انگیزه و... 2- شما تا مقطع فوق لیسانس درس خوانده اید و کار هم دارید. بنابراین به نظر نمیاد که برای کسب موقعیت شغلی بهتر می خواهید دانشگاه بروید. 3- دانشگاه معرفت به اون معنا که مد نظر من هست به شما نمی دهد. چرا؟الف) اگر بخواهید دنبال رشته ی خودتون باشید این ها معرفت نیستند. این ها فن هستند. اگر تاریخ علم را خوانده باشید از زمان دکارت و شاید بیکن به بعد گفتند که علم (البته به معنای ساینس یعنی همین علوم تجربی) قرار نیست معرفت ما را نسبت به عالم افزایش بدهد. بلکه قرار است که قدرت ما را نسبت به این عالم بیشتر کند. این حرف بسیار درستی در مورد علوم تجربی است. برتراند راسل هم می گوید به همان اندازه که قدرت فنی علم افزایش می یابد قدرت نظری آن (یعنی خاصیت معرفت بخشی آن) کاهش می یابد. در نقد علوم تجربی تا صبح می توانم براتون بنویسم. ب) در مورد رشته های علوم انسانی که در دانشگاه هم تدریس می شود باید بگویم که همین است. علوم انسانی که در دانشگاه تدریس می شود ایرادات زیادی دارد. ج) نقل است که روزی یک شخصی را بردند به مکتب خانه تا سواد یاد بگیرد. روز اول استاد بهش حرف الف را یاد داد. چند روزی نیامد. رفتند دنبالش و ازش پرسیدند چرا نیامدی؟ گفت رفتم دیدم درختان شبیه الف هستند. ستون های خانه ها شبیه الف هستند. این شبیه الف است . اون شبیه الف است. فعلا با این الف دنیا را سلوک می کرد. به اینشتین گفتند که تو چرا این طوری شدی که این همه نظریات عمیق دادی؟ گفت فرق من این است که اگر سوال ساده ای از من پرسیدند من به جای جواب دادن به اون سوال می توانم چندین ساعت به اون سوال فکر کنم. خلاصه این که معرفت با تفکر عمیق و با حوصله در عالم به دست می آید. این در دانشگاه نیست. یعنی نمی تواند باشد. در دانشگاه تازه در رشته ی علوم انسانی می آیند یک سری سرفصل به شما می دهند و آخر ترم ازتون یک امتحانی می گیرند. شما نمی توانید تمرکز این را داشته باشید که عمیقا بر روی مطالب فکر کنید چون همش باید به این فکر باشید که نظر استاد چیست و چگونه باید برای استاد بنویسید تا پاس شوید. استادها هم که بعضی شون اصلا در عالم هپروت به سر می برند. مثلا درس جامعه شناسی را توجه کنید. شما وقتی که به دانشگاه می روید باید به این فکر باشید که جامعه شناسی تون رو قوی کنید تا پاس شوید. اما الان یک کتاب جامعه شناسی خوب می گیرید دستتون و سر و تهش را در می آورید برای معرفت یابی. اصلا درس خواندن برای معرفت به شدت با درس خواندن در دانشگاه متفاوت است. یک لحظه که به فکر نمره باشید کار خراب می شه. شاید بگویید می روم دانشگاه ولی به فکر نمره نیستم. من می گویم خوب همون کتاب ها را خودتان بخوانید. با رویکرد عمیق و نقادانه ی شدید بخوانید. حال کنید با کتاب خواندن و درس خواندن . تا حال نکنید نمی توانید معرفت پیدا کنید. خلاصه توی دانشگاه معرفت تقسیم نمی شود. https://www.aparat.com/v/Y8Ayf
https://www.aparat.com/v/qIhJu
این دو سخنرانی را حتما گوش دهید. این ها بهتر توضیح دادند.

سلام سپیده دم گرامی
یک پیشنهاد دارم. کتاب دروس معرفت نفس آیت الله حسن زاده آملی هست یک نگاهی بهش بندازید. آیت الله صمدی آملی هم تدریس صوتی شون راجع به این موضوع هست.ببیند کدوم رو می‌پسندید.ولی موضوع ارزشمند و اصیلی است.به نظرم آدم رو به یک آرامش پر تلاطم زیبا میرسونه.

نقل قول:
هم از این نظر که ما و وجود ما در وهله ی اول و در نهایی ترین تحلیل ها نباید به درد کسی بخوریم بلکه دیگران باید به درد ما بخورند. ما اگر خدمتی برای دیگران انجام می دهیم در واقع برای خودمان است. (اگر دوست داشتید بیشتر توضیح بدهم)

سلام
لطفا بیشتر توضیح دهید

سلام علیم

جناب ابوالبرکات گرامی ضمن تائید نقد شما به دانشگاه نکاتی هم هست که لازم است در مورد دانشگاه در نظر گرفت .

اگر علت دانشگاه رفتن مدرک باشد مدرک نقطه برجسته محصول بدست آمده است ولی اگر مقصود آموختن و نیاز به آموختن باشد محصول دانش میتواند باشد
اگر این نگاه کلی را داشته باشیم که دانشگاه محلی است که عده ای استاد و دانشجو می آیند و مطالب بی فایده ای را مثل سرود دست جمعی یا قرائتی جهت رفع تکلیف و اخذ نمره و مدرک میخوانند و نتیجتا معرفتی حاصل نمیشود بله غالبا اینطور است ولی عمومیت ندارد .

در حداقل نظر برای آن عده غالب که وارد دانشگاه شده اند و نمره گرفته اند و مطالب سبک استادی را شنیده و البته حدودا بین 60 تا 120 جلد کتاب بعنوان منبع درسی از کارشناسی تا مقطع دکتری خوانده اند نمیتوان با قطعیت گفت کاسه ای وارد این رود شده و همان کاسه خارج شده و خبری از آب یا تری ای در آن نیست .

دانشگاه یا حوزه مثل رودخانه ای زلال و جاری است دانشجو یا طلبه بر اساس نیازش بر سر آن رود میرود و محصولش همان است که طلب کرده .
حتی اگر آن رود تماما معرفت و شناخت باشد مطلوب تعئین میکند کاسه پر است یا خالی.

اگر برای یک نفر که معرفت را طلب میکند بله الف بس است تا به شناختی متعالی یبرسد , بله بعید نیست , همچنین اگر کسی تا یای الفبا هم بخواند ولی مدرکش را طلب کند یا نمره برای فخر یا سواد برای احترام دیگران و یا اینکه ثروت هدف باشد , همان را نهایتا پیدا میکند و بدیهی است انتظار معرفت از او نمیرود و نباید محصول دانشگاه و یا حوزه را با پدیده مساوی دانست .

الرحیل;998986 نوشت:
سلام
لطفا بیشتر توضیح دهید
سلام بهتر است حالت گفتگویی بحث کنیم. برای شروع فرض کنید که بعد از 500 سال فوت کرده اید و در مدت عمرتان هزاران خدمت در زندگی برای بشریت کرده اید. خوب الان که قراره زیر خاک بروید به چه دردتان می خورد این همه خدمات؟ بهتر نبود که توی این مدت عشق و حال می کردید؟

دارد و در مدت تحصیلش هزاران مقاله داده و کتاب خوانده و کارهای بزرگی کرده است. آیا این آدم کسی است که معرفت دارد؟ ضروتا این طور نیست. این آدم (البته با فرض این که فقط کار دانشگاهی کرده باشد) تمام این رودخانه را سر کشیده است. اما اندکی معرفت بیشتر ندارد. در حالی که اگر این وقت را با ساز و کار دیگری می گذراند الان عارف باللهی برای خودش بود. اساتید برجسته ی علوم تجربی فنی را نگاه کنید. این ها بلدند فقط مقاله و تئوری و از این جور چیزها بدهند. تخصص دارند ولی تخصص علمی و فنی دارند. این تخصص ربطی به معرفت ندارد. چرا؟ چون این آدم می بایسته بره و در حوزه ی دیگری هم کار کنه. حوزه ی تفکر عمیق درباره ی عالم. علوم انسانی هم همینطور. علوم انسانی انسان را به صورت یک ابژه در می آورند و روی آن تحقیق می کنند. همانطور که علوم فنی ماده را به صورت ابژه در می آورند و روی آن تحقیق می کنند. این که با علوم انسانی بتوان عارف شد خیال خامی است. این که با فقه و اصول فقه صرف بتوان عارف شد خیال خامی است. این که با حوزه صرف بتوان عارف شد خیال خامی است. البته همه ی این ها لازم است. فقه لازم است. علوم انسانی هم لازم است. اما هیچ برتری در ذات خودشون با مثلا علم پزشکی ندارند. بنده به پرسشگر می گویم که دنبال چیزی باشید که دوباره نیایید بعد از پنج سال درس خوندن بگویید که من این رو نمی خواستم. دانشگاه وظیفه اش تربیت نیروی متخصص فنی هست. در همه ی رشته ها. حتی در علوم انسانی. دانشگاه اون جام می رو که حافظ می گفت به انسان نمی ده. بگذارید دانشگاه و حوزه را این گونه تشبیه کنم. ای کاش می توانستم نقاشی بکشم در این جا. تصور کنید که در یک حفره ی کوچک درون سیاره ای(منظورم درون کره است نه روی جو آن) قرار دارید و اصلا همانجا به دنیا آمده اید. در اون جا هم یک سری لوازم دارید که با آن لوازم می توانید کنده کاری کنید. فرض کنید مقداری نان خشک هم برای خوردن دارید. همچنین ابزارهای کنده کاری شما طوری هستند که فقط افقی می توانید بکنید. شما شروع می کنید به کندن. می کنید تا مثلا به یک ابزار کنده کاری اندکی قوی تر و مقداری غذای بیشتر واندکی خوشمزه تر می رسید. دوباره می کنید تا به ابزار کنده کاری قوی تری می رسید.کارتان همین است. بعد از چند سال هم می میرید. حالافرض کنید که روی جو این کره انواع و اقسام غذاهای لذیذ، منظره های زیبا ، جواهرات رنگین ، قصرهای بلورین و ... وجود دارد و فراتر از جو هم چیزهایی وجود دارد که هوش از سر آدم می برد. در زیر کره چیست؟ مقدار کمی نور ، ابزار کنده کاری ، غذاهای معمولی که هر چند وقت یک بار بر کیفیت آن ها اندکی افزوده می شود. در روی کره هم گفتم که چیست؟(چی گفتم!@-) فکر کنم ژول ورن می بایسته بیاد پیش من درس پس بده) فضای عقلانیت ابزاری دکارتی دقیقا هم ارز حفره ای است که درون آن قرار داشته اید. دانشگاه هم همان فضای عقلانیت ابزاری است و تلاش آکادمیک به معنای کنده کاری است برای به دست آوردن ابزار قوی تر و غذای اندکی بهتر. تصور کنید که سوراخ هایی هم وجود دارند که از این حفره ما را به سمت بالا متصل می کنند و ما می توانیم به اون بالا برویم و سیر کنیم و برگردیم.گاهی هم ممکنه دیگه بر نگردیم. شناخت این سوراخ ها دیگه در توان دانشگاه و عقلانیت ابزاری که فقط کنده کاری بلد است نیست. برای شناخت این حفره ها نیاز است که تمام انرژی و فکرخود را صرف کنده کاری نکنیم تا بتوانیم اون ها رو ببینیم. هاتف اصفهانی چقدر قشنگ فضای بالای کره را تصویر کرده است که در پست بعد براتون می نویسمش.
خلاصه این که دانشگاه و حوزه جایی نیستند که معرفت بی نهایتی دارد که هرکس بر اساس تلاش و لیاقت خود چیزی از آن بردارد.

فاتح;999006 نوشت:
نباید محصول دانشگاه و یا حوزه را با پدیده مساوی دانست .
بله . اما همانطور که گفتم نباید این فکر بشه که اون آدمی که محصول پر معرفتی نیست به خاطر کم کاری خودش و یا حتی اساتیدش بوده است. ساختار دانشگاه طوری است که اساسا نمی تواند معرفت زیادی تولید کند. امام خمینی سخنی دارند در مورد قرآن که می گویند قرآن کلامی است بی نهایت که هر کس بر اساس استعداد خودش از آن بهره برداری می کند. این کلام در مورد قرآن درست است. اما در مورد دانشگاه این گونه نیست. دانشگاه محدود است و خیلی هم محدود است.

[=IRANSans]چشم دل باز کن تا که جان بینی / آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری / همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد / گردش دور آسمان بینی این شعر زیبای هاتف اصفهانی را کاملش رو سرچ کنید بخوانید ببینید چی گفته؟ هزار سال در دانشگاه درس بخوانید نمی توانید این چیزها را ببینید.
این شعر امیر خسرو دهلوی هم هست که عالیه.

[=DariFont]نمی دانم چه منزل بود شب جای که من بودم
به هر سو رقص بسمل بود شب جای که من بودم
پری پیکر نگاری سرو قدی لاله رخساری
سرا پا آفت دل بود شب جای که من بودم
خدا خود پیر مجلس بود اندر لامکان خسرو
محمد شمع محفل بود شب جای که من بودم

ابوالبرکات;999031 نوشت:
سلام بهتر است حالت گفتگویی بحث کنیم. برای شروع فرض کنید که بعد از 500 سال فوت کرده اید و در مدت عمرتان هزاران خدمت در زندگی برای بشریت کرده اید. خوب الان که قراره زیر خاک بروید به چه دردتان می خورد این همه خدمات؟ بهتر نبود که توی این مدت عشق و حال می کردید؟

سلام
قطعا نه
کی خوشش میاد ۵۰۰ سال مثل انگل زندگی کنه و فقط به فکر عشق و حال خودش باشه

تازه بعد از مرگ جواب خدا رو چی بدیم که عمرمون رو چه کردیم؟ بگیم ۵۰۰ سال عشق و حال میکردیم؟ حداقل این طوری میگیم اگه دستمون خالیه ولی سعی کرده بودیم گره ای از کار بنده هات وا کنیم

الرحیل;999062 نوشت:
سلام
قطعا نه
کی خوشش میاد ۵۰۰ سال مثل انگل زندگی کنه و فقط به فکر عشق و حال خودش باشه

تازه بعد از مرگ جواب خدا رو چی بدیم که عمرمون رو چه کردیم؟ بگیم ۵۰۰ سال عشق و حال میکردیم؟ حداقل این طوری میگیم اگه دستمون خالیه ولی سعی کرده بودیم گره ای از کار بنده هات وا کنیم

اگه به فکر مرگ و بعد از آن هستید نهایتا به فکر خودتان هستید که آن دنیا شرمنده نشوید یا عذاب نشوید یا پاداشی چیزی بگیرید دیگه ؟ پس برای بقیه کار نمی کنید. دراصل برای خودتان کار می کنید. درسته؟ این رو جواب بدید تا ادامه دهیم.

ابوالبرکات;999080 نوشت:
اگه به فکر مرگ و بعد از آن هستید نهایتا به فکر خودتان هستید که آن دنیا شرمنده نشوید یا عذاب نشوید یا پاداشی چیزی بگیرید دیگه ؟ پس برای بقیه کار نمی کنید. دراصل برای خودتان کار می کنید. درسته؟ این رو جواب بدید تا ادامه دهیم.

الرحیل;999062 نوشت:
سلام
قطعا نه
کی خوشش میاد ۵۰۰ سال مثل انگل زندگی کنه و فقط به فکر عشق و حال خودش باشه

تازه بعد از مرگ جواب خدا رو چی بدیم که عمرمون رو چه کردیم؟ بگیم ۵۰۰ سال عشق و حال میکردیم؟ حداقل این طوری میگیم اگه دستمون خالیه ولی سعی کرده بودیم گره ای از کار بنده هات وا کنیم

سلام و عرض ادب

بهتر است این گونه بگوییم

اگر خداوند گفت وظیفه تو در آخرت این است که نگهبان جهنم باشی ،

می پذیری به جای بهشت به جهنم بروی و گرهی از کار بنده ها باز کنی ؟

ابوالبرکات;999080 نوشت:
اگه به فکر مرگ و بعد از آن هستید نهایتا به فکر خودتان هستید که آن دنیا شرمنده نشوید یا عذاب نشوید یا پاداشی چیزی بگیرید دیگه ؟ پس برای بقیه کار نمی کنید. دراصل برای خودتان کار می کنید. درسته؟ این رو جواب بدید تا ادامه دهیم.

فرض کنیم این طور باشه. خب؟؟

شروحیل;999105 نوشت:
سلام و عرض ادب

بهتر است این گونه بگوییم

اگر خداوند گفت وظیفه تو در آخرت این است که نگهبان جهنم باشی ،

می پذیری به جای بهشت به جهنم بروی و گرهی از کار بنده ها باز کنی ؟

سلام علیکم
فکر نمی کنم در آخرت حق انتخاب داشته باشیم و بتوانیم با خدا چانه بزنیم
ضمن اینکه همین جا هم آنچنان حق انتخابی نداریم. خدا ما را در جهانی قرار داده که افراد زیادی (از جمله خودمان) به کمک نیاز دارند و هر چقدر هم که بخواهیم چشم به رویشان ببندیم باز هم با آنان و مشکلاتشان رو به رو می شویم

الرحیل;999111 نوشت:

سلام علیکم
فکر نمی کنم در آخرت حق انتخاب داشته باشیم و بتوانیم با خدا چانه بزنیم
ضمن اینکه همین جا هم آنچنان حق انتخابی نداریم. خدا ما را در جهانی قرار داده که افراد زیادی (از جمله خودمان) به کمک نیاز دارند و هر چقدر هم که بخواهیم چشم به رویشان ببندیم باز هم با آنان و مشکلاتشان رو به رو می شویم

سلام و عرض ادب

منظور بنده این بود

که این سخنانی که فرمودید(کمک به دیگران)

از سر اجبار و اکراه و تسکین درون و نفع شخصی است
یا با رضایت کامل قلبی و برای کسب رضایت حق تعالی !

در ضمن انتخاب بحثی مفصل است

انتخاب فقط این نیست که به مردم کمک کنم یا نکنم

مثلا من می توانم

انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا به بهشت بروم و حالش را ببرم!

یا انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا آلام درونم را تسکین ببخشم

یا انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا رضایت معشوقم را جلب کنم !

خود این انخاب ها می تواند زیر شاخه های بسیار زیادی داشته باشد یا به صورت ترکیبی باشد!

مثلا انتخاب کنم که هم برای رضای خدا باشد و هم برای رضای شخصی که به او کمک می کنم!

شروحیل;999232 نوشت:
سلام و عرض ادب

منظور بنده این بود

که این سخنانی که فرمودید(کمک به دیگران)

از سر اجبار و اکراه و تسکین درون و نفع شخصی است
یا با رضایت کامل قلبی و برای کسب رضایت حق تعالی !

در ضمن انتخاب بحثی مفصل است

انتخاب فقط این نیست که به مردم کمک کنم یا نکنم

مثلا من می توانم

انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا به بهشت بروم و حالش را ببرم!

یا انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا آلام درونم را تسکین ببخشم

یا انتخاب کنم به مردم کمک کنم تا رضایت معشوقم را جلب کنم !

خود این انخاب ها می تواند زیر شاخه های بسیار زیادی داشته باشد یا به صورت ترکیبی باشد!

مثلا انتخاب کنم که هم برای رضای خدا باشد و هم برای رضای شخصی که به او کمک می کنم!

سلام
فرض کنیم من برای آلام درونی ام کمک کنم و دیگری برای رضای خدا
در هر دو حالت به این نمی رسیم که به کسی کمک کردن اشتباه است و عشق و حال کردن گزینه بهتری است

الرحیل;999258 نوشت:
سلام
فرض کنیم من برای آلام درونی ام کمک کنم و دیگری برای رضای خدا
در هر دو حالت به این نمی رسیم که به کسی کمک کردن اشتباه است و عشق و حال کردن گزینه بهتری است

سلام و عرض ادب

اتفاقا عشق و حال کردن بنده با خدا گزینه بهتری است!

چرا که شخص هم لذت دنیا را خواهد برد و هم لذت آخرت را !

اما کسی که تمام عمرش را برای حوری بهشتی به دیگران کمک کرده ( این بهترین حالت است)

دنیایش را تباه کرده

چون از روی اجبار این کار را انجام داده نه با رضایت قلبی

حتی اگر به بهشت برسد

و نهایت فهمش از بهشت ، حوری بهشتی است! نه لقاء الله !

اگر خسر الدنیا و الاخرت باشد ، که دیگر حسابش با کرام الکاتبین است!
( اگر عملش با ریا یا شرک مخلوط باشد )

بهترین گروه کسانی هستند که این خواسته را از خدا دارند:

[=me_quran]وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ


[=IRANSans]و بعضی دیگر گویند: خدایا ما را از نعمتهای دنیا و آخرت هر دو بهره‌مند گردان و از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
بقره201

یعنی کسانی که که با نیت رضایت الهی به دیگران کمک می کنند و کسب حسنه در دنیا و آخرت می کنند

نه با اکراه و اجبار !

حقیقت از نظر من این است که شخصی که به دیگران کمک می کند

با جبر الهی است ! ( یعنی تفویض در کار نیست )

اما آن که این کمک را با چه نیتی انجام دهد ، معنای انتخاب اوست!

[=me_quran]مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ۚ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا


[=IRANSans]هر چه از حسنه به تو رسد از جانب خداست [=IRANSans]
و هر بدی رسد از خودِ توست،
و ما تو را به به سوی مردم فرستادیم،
و تنها گواهی خدا کافی است.
[=IRANSans]نساء 79

در پناه حق تعالی


سلام ، روز بخیر

شما برای دانایی و آگاهی بیشتر نباز به ادامه تحصیل نداربن و باید مطالعه ی آزاد بیشتری داشته باشین. ادامه ی تحصیل یعنی تخصص در یک موضوع خاص . اما مطالعه آزاد یعنی شما از هر موضوعی یک فایل مختصر در مغرتون دارین.

ببینید دوست گرامی من مخالف مسیر شما هستم! اما چرا؟!

دوستان خوبی که تحصیلات دانشگاه رو سپری کردن و شاغل شدن و ....‌ اگر در زندگی دچار روزمرگی شدن یا عاشق خواندن درس و دانایی بیشترن راهش این نیست با ورود به دانشگاه مانع ورود یک دختر یا پسر جوان بشن و در نتیجه مسیر آینده یک فرد رو تغییر بدن. یا دوستان شاغل و بازنشسته ما فرصت به جوانانی ندن که تازه میخوان شاغل بشن و درآمد پاکی داشته باشن.

مطالعه آزاد این فرصت رو به هر دو طرف قضیه میده که مسیر درست رو پیش بگیرن.
یا اینکه کناره گیری از یک شغل به جوانان فرصت شکوفایی رو میده .

اگر مسئله ی در آمد کم و نیاز به ارتقای شغلی یا شغل دوم مطرح هست افراد میتونن با کسب مشاوره وارد بازار بشن و در یک زمینه ی خاص فعالیت کنن تا شغل دوم داشته باشن.

نیاز نیست در هر موضوع و مبحثی ما صاحب نظر باشیم ، یکی از بزرگترین اشتباهات ما این هست که قدرت کافی برای گفتن این جمله رو نداریم.:

«من اطلاعاطلاعی از این موضوع یا مسایل ندارم»

حتما باید نظر بدیم با بدونیم که چنین امری میسر نیست و حتی لازم نیست.

الرحیل;999111 نوشت:
فرض کنیم این طور باشه. خب؟؟
پس قبول دارید که ما برای خودمان کار می کنیم. حالا بنده می گویم بیایید همین حالا برای خودمان کار کنیم. اگر هم برای دیگران کار می کنیم برای خودمان کار کنیم. بنابراین نیایید خودمان را بکشیم تا این که مثلا یک اختراعی ، اکتشافی انجام دهیم تا آن روز فکر کنیم که زندگی ما معنادار شده است. همین امروز بیاییم معنای زندگی رو به خود بدهیم. ما سالک هستیم . و معنای زندگی سلوک هست. سلوک در لحظه. شاعر می گه: من بهشت نقدم امروز حاصل می شود / وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم.

پرسش:

من کارشناس ارشد بیوشیمی هستم و در یک آزمایشگاه تشخیص طبّی کار می کنم. از شغلم راضی هستم؛ اما بعد از سال ها کارکردن، حسّ می کنم زندگی ام یکنواخت شده و چیزی گُم کرده ام که نمی دانم چیست. از کودکی به درس خواندن علاقه داشتم و درسم همیشه خوب بود. دوست دارم دوباره درس خواندن را شروع کنم. اما نمی دانم چه علمی را بخوانم. از یک طرف به علوم و معارف اسلامی فکر می کنم؛ اما نمی دانم برای یادگیریِ عمیق معارف اسلامی، وارد حوزه علمیّه خواهران شوم یا خودم مطالعه کنم. از طرف دیگر به ادامه تحصیل در رشته خودم فکر می کنم. لطفا راهنمایی ام کنید.

پاسخ:

گفته اید که کارشناس ارشد بیوشیمی می باشید و از شغلتان احساس رضایت می کنید. با این حساب، شما در کارتانْ مفید هستید. فکر کنید که چند نفر در روز از خدماتِ شما بهره می برند؟ اگر شما به این کار اشتغال نداشته باشید، این عدّه چه کار باید انجام دهند؟ لطفا نگویید:«این افراد می توانند به همکارانِ من که چنین تحصیلاتی دارند، مراجعه کنند». زیرا شما به سهمِ خود باری را از دوشِ مردمِ جامعه برمی دارید. شما به عنوان عضوی از این جامعه وظیفه ای در قبالِ هموطنان خود دارید که با انجامِ این کار در حالِ ادای این وظیفه هستید. اگر شما این وظیفه را انجام ندهید، چه وظیفه یِ دیگری را می خواهید به عهده بگیرید؟ آیا مطمئن هستید که در انجامِ وظیفه یِ دیگر به اندازه این وظیفه موفّق خواهید بود؟ پیداست که نمی توانید تضمین کنید حتما در انجام وظیفه دیگر نیز موفّق خواهید بود.

پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:«مَنْ قَضَى لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْراً» یعنی«کسی که حاجت برادر مؤمنش را برآورده سازد، مانند کسی است که عُمری خدا را عبادت نماید»(1). بنابراین شما که نیازِ افرادِ بیمار را برآورده می سازید، کاری انجام می دهید که به درد آخرت تان می خورد. لازم نیست حتماً در حوزه علمیّه دروس اسلامی را از ابتدا بخوانید تا مفید باشید. هر فردی که در شغلش گره از کارِ دیگری باز می کند، فردی مفید است و در آخرت _ان شاءالله_ اجر و پاداش الهی نصیبش می شود.
برای یادگیریِ معارف اسلامی لازم نیست حتما دروس حوزوی را از ابتدا بخوانید. می توانید شروع به «مطالعه منظّمِ» کتاب های اسلامی در یک حوزه خاصّ نمایید. مثلا می توانید در موضوع «زن در اسلام» به مطالعه کتاب هایی از شهید مطهّری، آیت الله جوادی آملی و بقیّه یِ متفکّران و اندیشمندان اسلامی بپردازید؛ بدین گونه پس از مدّتی در یک حیطه مشخص دانش ارزشمندی کسب می کنید.
به نظر من بهتر است در همین زمینه ای که تحصیل کرده اید، ادامه تحصیل دهید. به دست آوردنِ چنین توانایی در علوم دینی با ورود به حوزه علمیّه نیاز به صرف وقت و زمان بسیاری دارد که ممکن است شما را پس از مدتی از شروعِ آن پشیمان سازد.

برای اینکه زندگی تان از یکنواختی خارج شود، علاوه بر شروع کردنِ مطالعه در یک زمینه خاصّ، می توانید کارهای زیر را انجام دهید:
- گل های آپارتمانی تهیه کنید و از آنها مراقبت نمایید. باید گل هایی انتخاب کنید که با آب و هوای شهرتان سازگار باشد. خانم هایی می شناسم که با داشتنِ سنّ بالا، در خانه شان گل نگه می دارند. این کار روحیّه یِ آنها را واقعا شاداب کرده است.
- فعالیت های هنری انجام دهید. در گروهِ خانم هایی که هنری را انجام می دهند، عضو شوید. منظورم گروه های فضای مجازی نیست، بلکه منظورم عضویت در گروه های مفید در واقعیت است. زیرا پژوهش ها نشان داده که فضای مجازی با همه مزایایی که دارد، باعث افزایش افسردگیِِِ افراد می شود.
- ورزش های شاد و مفرّح انجام دهید. ورزش کردن باعث افزایش فعالیت و نیز ارتقای انگیزه یِ پیشرفت می شود. منظور ورزش هایی است که تحرک زیادی می طلبد. طناب زنی کنید. ورزش های هوازی انجام دهید که سوخت و ساز بدنتان را بیشتر می کند و گردش اکسیژن را افزایش می دهد.

- در ظاهرتان تنوّعِ صحیح ایجاد کنید. می توانید با یادگرفتنِ خیّاطی و گلدوزی، به جای صرفِ مقدار زیادی پول جهت خرید لباس های گران قیمت، بعضی از لباس هایِ مورد نیازتان را خودتان تهیّه کنید. می توانید گاهی در خانه با تغییر در ظاهر و آرایشِ تان، زندگی را از یکنواختی درآورید. به این گونه روحیّه شاداب تری پیدا می کنید.
- هرگز زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از واقعیّت ها و سختی های زندگیِ دیگران آگاه نیستید و فقط ظاهرِ زندگیِ شان را می بینید.
- هنگامی که یکنواختی در زندگی و کار به شما فشار می‌آورد، به دامان طبیعت پناه برده و از مناظرِ طبیعت لذّت ببرید تا به آرامش رسیده و انرژی دوباره بدست آورید. مطمئنّاً شهر محلّ زندگیِ تان اماکن تاریخی و گردشگریِ زیادی دارد. از آنها بهره ببرید.

پی نوشت:
1:
مجلسیّ، محمد باقر، بحارالانوار، ج71، ص302، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق

موضوع قفل شده است