جمع بندی نظر حکما درباره اختیار خداوند

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر حکما درباره اختیار خداوند

درود بر اساتید گرامی

درباره اختیار از منظر حکما مطالعه میکردم و متوجه شدم در این حوزه اختلاف نظر است که آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.

سوالم اینه که علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟

دقیقا روشن کیند خداوند به چه معنایی مختار هست؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

احمدصابری;996226 نوشت:
درباره اختیار از منظر حکما مطالعه میکردم و متوجه شدم در این حوزه اختلاف نظر است که آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.

سوالم اینه که علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟

دقیقا روشن کیند خداوند به چه معنایی مختار هست؟


باسلام و عرض ادب
پاسخ به این سوال، در گروه توجه به معنای اختیار و اطلاقهای آن در مورد خداوند است.
بنابراین ابتدا لازم است معانی اختیار و اراده در مورد خداوند بیان شود.

[=microsoft sans serif]بحث نخست. معنا و اطلاقهای اراده است.
اراده از نظر لغوی حداقل در دو معنا استعمال شده است؛ یکی تصمیم گرفتن بر انجام کاری و دیگری خواستن و دوست داشتن.(1) معنای اول که تصمیم بر انجام کاری است، فقط در مورد افعال انسان به کار می‌رود، ولی معنای دوم، کاربرد وسیع‌تری دارد و شامل دوست داشتن اشیاء خارجی، کارهای شخصی خود و دوست داشتن کارهای دیگران نیز می‌شود(2)

بنابراین، دو معنای لغوی از اراده وجود دارد. گاهی وقتی اراده به کار میرود، مراد آن است که شخص دارای آن ویژگی، قصد انجام کاری را دارد.
گاهی نیز مراداز این واژه، قصد انجام کاری نیست بلکه خواستن و دوست داشتن است.

از سوی دیگر، اراده در معنای دوم، در یک دسته بندی به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بدین صورت که:
در صورتی که دوست داشته باشد فاعل مختار دیگری با اختیار خودش کاری را انجام بدهد، این دوست داشتن را " اراده تشریعی " می‌نامند و اگر دوست داشته باشد که کاری از سوی خود صورت بگیرد، آنرا " اراده تکوینی" می‌نامند.(3)

در نتیجه سه گونه اطلاق از اراده میتوان داشت:
نخست. اراده به معنای تصمیم بر انجام کار.
دوم. اراده به معنای دوست داشتن و خواستن انجام کاری توسط خود(اراده تکوینی)
سوم. اراده به معنای دوست داشتن و خواستن انجام کاری توسط موجود مختاری دیگر(اراده تشریعی)

ـــــــــــ
1. تهانوی، محمد علی؛ کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون، بیروت، نشر لبنان ناشرون، 1996م، چاپ اول، ج1، ص 131.
2. مصباح یزدی، محمد تقی؛ اموزش عقائد، تهران، نشر بین الملل، 1378ه.ش، چاپ دوم، ص 83.
3. مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه، تهران، نشر بین الملل، چاپ سوم، 1382ه.ش، ج2، ص 421و 422.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]بحث دوم: کاربرد اطلاقها در مورد اراده الهی
حال، ببینم که کدام یک از این سه معنا در مورد خداوند قابل جریان است و به چه صورتی.
الف. در مورد اطلاق نخست،
اراده به معنای تصمیم گرفتن، زمانی که در انسان باشد، کیفیتی انفعالی یا یکی از افعال نفس است و قبل از آن، بایستی ابتدا، تصور، تصدیق و شوق به انجام آن کار وجود داشته باشد تا بعد اراده انجام آن محقق شود. اما میدانیم که چنین اموری مختص موجودات مادی است و قابل استناد به مجردات و مخصوصا در ذات باری تعالی که مجرد تام است، نمی‌باشد. با این حال خداوند مرید دانسته شده است و چون کار بدون قصد، کار بدون هدف و لغو است و حکیم، کار لغو انجام نمیدهد، او نیز باید مرید به این معنا باشد. اما چگونه...

می‌توان اراده را به عنوان صفت فعلی و اضافی( مانند خلق و رزق و ...) برای خداوند در نظر گرفت. صفتی که از طریق مقایسه میان افعال و مخلوقات با ذات الهی از آن جهت که دارای حب به خیر و کمال است، انتزاع می‌شود. بدین صورت که خداوند وقتی به ذات خود نگاه می‌کند و از سوی دیگر به مخلوقاتش نگاه می‌کند، می‌بیند که عملی برای مخلوقاتش خیر است و چون خیر و کمال را دوست دارد، کاری را انجام می‌دهد و ما از مقایسه میان ذات باری تعالی، مخلوقات الهی و فعلی که صورت پذیرفته است، چنین صفتی را انتزاع می‌کنیم و می‌گوییم خداوند اراده نموده است که فلان کار را صورت دهد(4).


4. آموزش فلسفه، ج2، ص 423.

[=microsoft sans serif]ب. در مورد اطلاق دوم
اراده، به معنای دوست داشتن و خواستن از سوی خود شخص مرید. این اراده، در حیوان و انسان، از قبیل کیف نفسانی است. بدین صورت که شخص به واسطه فکری و تصور و تصدیقی که انجام میدهد، نسبت به خواستن چیزی اراده میکند.
اما از آنجا که خداوند ماهیت ندارد پس نه جوهر دارد و نه عرضی بر او عارض میشود. در نتیجه، این قسم از اراده که کیف نفسانی و از اقسام عرض است نمیتواند بر او عارض شود.(5) از سوی دیگر، میدانیم که خداوند اراده تکوینی بر تحقق یا عدم تحقق موجودات یا کارهایی در عالم دارد و از این اراده در آیاتی از جمله آیه "اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" یاد کرده است. بنابراین قطعا این نوع اراده نیز در خداوند هست ولی به جهت محذوراتی که در تصور رایج آن وجود دارد، چاره ای نیست جز تجرید آن. بدین صورت که ...
معنایی از این اراده برای خداوند در نظر میگیریم که از عوارض و صفات امور مادی و ماهوی، خالی و منزه باشد و بتواند از شئون وجود مجردات حکایت کند. در این صورت، چنین معنایی قابل نسبت دادن به مجردات تام و به خداوند متعال نیز هست.
طبق این تصویر، اراده به معنای حب و دوست داشتن، یکی از صفات ذاتیه الهی است و در اصل، به خود ذات تعلق می‌گیرد و به تبع آن، به آثار ذات از جهت خیر بودن و کمال بودن آنها تعلق میگیرد.
اراده به این معنا را می توان از صفات ذات به شمار آورد و حقیقت آن چیزی جز " حب الهی " نیست که عین ذات وی می باشد.(6)

5. مصباح یزدی، محمد تقی؛ عقائد قرآن، قم، موسسه در راه حق، 1373ه.ش، خداشناسی، ص 142
6. آموزش فلسفه، همان، ج2، ص 422.

[=microsoft sans serif]ج. در مورد اطلاق سوم
اراده به معنای دوست داشتنِ انجام عملی از سوی فاعلی دیگر نیز شبیه مورد دوم است. بدین صورت که در اصل، عرضی است که بر جوهر موجود مرید عارض میشود. بنابراین در اصل مختص موجودات دارای ماهیت است.
اما
از سویی میدانیم که خداوند ماهیت ندارد و هیچ عرضی نمیتواند بر او عارض شود.
از سوی دیگر میدانیم که خداوند دوست دارد که کارهایی از سوی سایر موجودات مختار انجام گیرد و این اراده در قالب ادیان و دستورات دینی متبلور شده است.
حال برای اینکه این اراده را بر خداوند اطلاق کنیم، تصویرش بدین صورت است که بگوییم مراد از این اراده در خداوند متعال، عبارت است از دوست داشتن جهت خیری که در این افعال است. این جهت خیر، جلوه‌ای از خیر بودن ذات الهی است. در این صورت، اراده در این معنا هم صفتی ذاتی است.(7)

7. همان، ص423

[=microsoft sans serif]تفاوت اراده خدابا اراده انسان
باتوجه به این نکات، میتوان نتیجه گرفت که گرچه اراده به هر سه اطلاقش هم در مورد انسان به کار میرود و هم در مورد خداوند، اما بین آنها تفاوتاهای اساسی وجود دارد.
انسانها که اراده و مشیت‌شان ناقص و محدود است، وقتی چیزی را اراده می‌کنند، باید متوسل به چیزهایی غیر از اراده خود بشوند و تا وقتی آن وسایل و اسباب را به دست نیاورند کاری از پیش نمی‌برند...
ولی در مورد اراده خداوند، این امر صادق نیست. چون اراده او، بر همه چیز محیط است و همه چیز به اراده اوست، اسباب و موانع نیز با اراده و مشیت او ایجاد شده است. پس در مرتبه‌ای که اراده او حاکم است هیچ چیزی در برابر او به عنوان شرط یا سبب یا مانع وجود ندارد و همه چیز محکوم اراده او و تابع آن هست. پس اراده الهی مطلق است و هر چیز که قابلیت تحقق داشته باشد، را هر طوری که بخواهد، آن چیز به همان صورت محقق می‌شود. اگر آن چیز را به صورت دفعی بخواهد، دفعی محقق می‌شود و اگر به صورت تدریجی بخواهد، تدریجا تحقق می‌یابد.(8)

8. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادی گری، تهران، نشر صدرا، 1373ه.ش، چاپ سیزدهم، ص 115.

[=microsoft sans serif]باتوجه به مطالبی که گفته شد، اینکه به سوالات مطرح شده میپردازیم.
نخست. آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.
پاسخ این سوال آن است که بله میتوان اختیار را در مورد خداوند نیز به کار برد، البته در این اطلاق، لازم است دقت کنیم که شائبه مادیت و نیازمندی وجود نداشته باشد.

دوم. علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟
پاسخ این سوال نیز همانطور که بیان شد این است که هم معنای اراده متفاوت است و هم برخی از این اطلاقها با معنا و تصور مرسوم مستلزم نقص و نیازمندی است، بنابراین برخداوند قابل اطلاق نیست.

سوم. خداوند به چه معنایی مختار هست؟
خداوندمتعال، به هر سه معنا(قصد انجام کار، دوست داشتن انجام کار توسط خود، دوست داشتن انجام کار توسط دیگری)، مختار است و دارای اراده، ولی با اصلاح تصویری از اراده.

صدیق;996544 نوشت:
[=microsoft sans serif]باتوجه به مطالبی که گفته شد، اینکه به سوالات مطرح شده میپردازیم.
نخست. آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.
پاسخ این سوال آن است که بله میتوان اختیار را در مورد خداوند نیز به کار برد، البته در این اطلاق، لازم است دقت کنیم که شائبه مادیت و نیازمندی وجود نداشته باشد.

دوم. علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟
پاسخ این سوال نیز همانطور که بیان شد این است که هم معنای اراده متفاوت است و هم برخی از این اطلاقها با معنا و تصور مرسوم مستلزم نقص و نیازمندی است، بنابراین برخداوند قابل اطلاق نیست.

سوم. خداوند به چه معنایی مختار هست؟
خداوندمتعال، به هر سه معنا(قصد انجام کار، دوست داشتن انجام کار توسط خود، دوست داشتن انجام کار توسط دیگری)، مختار است و دارای اراده، ولی با اصلاح تصویری از اراده.

درود و تشکر از شما

اما هنوز پاسخ نگرفتم.

سوالم درباره اراده خداوند و معانیش نبود.

سوالم درباره مختار بودن خداوند بود.

میدانید حتما که مرید بودن به دو صورت جبری و اختیاری است. ما میگوییم خداوند مرید مختار است؛ منظور از اختیار و آزادی اراده در مورد خداوند چیست؟

در مورد انسان اینست که اگر بخواهد انجام میدهد و اگر نخواهد انجام نمیدهد.

آیا این معنای از اختیار در مورد خداوند نیز جاری است؟ یعنی خداوند این حالت را دارد که اگر بخواهد چیزی محقق شود، آن چیز محقق شود و اگر نخواهد محقق شود، آن چیز محقق نشود؟

شما اثبات کردید خداوند اراده دارد و میخواهد؛ اما اثبات نکردید که اراده اش اختیاری است یا نه؟

به بیان دیگر خداوند سلطه بر اراده و افعالش دارد یا نه؟

آیا کاری که خدا انجام داده، میشد انجام نگیرد؟

بسم الله الرحمان الرحیم
اراده به معنای فاعلیت است که در همه ی موجودات وجود دارد و هیچ موجودی نیست که دارای اراده نباشد منتهی کیفیت تعلق اراده در موجودات مختلف متفاوت است . خداوند متعال ، انسان و جن در تعلق اراده بین گزینه های مختلف مخیر هستند این همان معنای اختیار است که در انسان ، جن و خداوند وجود دارد . اما تفاوت انسان و جن با خداوند متعال در کیفیت تعلق اختیار است . در خداوند همیشه به حسن (نیکو) تعلق می گیرد در انسان معصوم (ع) بین حسن و احسن است و در انسان مومن بین احسن و حسن و قبیح و اقبح و در انسان کافر بین قبیح و اقبح می گردد . پس تفاوت اختیار خداوند متعال با انسان و جن در کیفیت تعلق اختیار است اما تعریف اختیار یک تعریف جامع و مانع است در نتیجه برای همه موجودات به یک معناست .

Amir1377;996566 نوشت:
بسم الله الرحمان الرحیم
اراده به معنای فاعلیت است که در همه ی موجودات وجود دارد و هیچ موجودی نیست که دارای اراده نباشد منتهی کیفیت تعلق اراده در موجودات مختلف متفاوت است . خداوند متعال ، انسان و جن در تعلق اراده بین گزینه های مختلف مخیر هستند این همان معنای اختیار است که در انسان ، جن و خداوند وجود دارد . اما تفاوت انسان و جن با خداوند متعال در کیفیت تعلق اختیار است . در خداوند همیشه به حسن (نیکو) تعلق می گیرد در انسان معصوم (ع) بین حسن و احسن است و در انسان مومن بین احسن و حسن و قبیح و اقبح و در انسان کافر بین قبیح و اقبح می گردد . پس تفاوت اختیار خداوند متعال با انسان و جن در کیفیت تعلق اختیار است اما تعریف اختیار یک تعریف جامع و مانع است در نتیجه برای همه موجودات به یک معناست .

یعنی در مورد خداوند امکان فعل حسن و ترک آن وجود داشت، اما خداوند آن را برگزید؟ درسته؟

در این صورت، اختیار یعنی امکان انجام یا ترک کاری متناسب با اراده خودم.

اما سوال اینجاست که آیا خداوند واجد اختیار به این معنا هستش؟

اگر واجدش باشه، یعنی خداوند نسبت به فعلش، تساوی نسبت دارد؛ و این یعنی امکان.

در این صورت، امکان در خداوند راه پیدا میکنه.

یعنی خداوندی که واجب الوجوده، از همه جهات واجب الوجود نمیشه.

یعنی فاعلیت خداوند ممکن الوجود بوده اما نهایتا خداوند آن را به صورت نیکو محقق کرده است.

احمدصابری;996545 نوشت:
درود و تشکر از شما

اما هنوز پاسخ نگرفتم.

سوالم درباره اراده خداوند و معانیش نبود.

سوالم درباره مختار بودن خداوند بود.

میدانید حتما که مرید بودن به دو صورت جبری و اختیاری است. ما میگوییم خداوند مرید مختار است؛ منظور از اختیار و آزادی اراده در مورد خداوند چیست؟

در مورد انسان اینست که اگر بخواهد انجام میدهد و اگر نخواهد انجام نمیدهد.

آیا این معنای از اختیار در مورد خداوند نیز جاری است؟ یعنی خداوند این حالت را دارد که اگر بخواهد چیزی محقق شود، آن چیز محقق شود و اگر نخواهد محقق شود، آن چیز محقق نشود؟

شما اثبات کردید خداوند اراده دارد و میخواهد؛ اما اثبات نکردید که اراده اش اختیاری است یا نه؟

به بیان دیگر خداوند سلطه بر اراده و افعالش دارد یا نه؟

آیا کاری که خدا انجام داده، میشد انجام نگیرد؟

منتظر پاسخ به این پرسش هستم برادر
؟؟

بله درسته امکان ترک وجود داشت ولی چون خداوند به طور دائم فاعلیت دارد در نتیجه زمانی نیست که مشغول انجام کاری نباشد پس همیشه در حال انجام کار نیکو است . اما اینکه چرا خدا همیشه فاعل است این خود یک سوال است .

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;996545 نوشت:
سوالم درباره مختار بودن خداوند بود.
میدانید حتما که مرید بودن به دو صورت جبری و اختیاری است. ما میگوییم خداوند مرید مختار است؛ منظور از اختیار و آزادی اراده در مورد خداوند چیست؟؟

سلام
سوال شما به این صورت بود و در این پست، چیز دیگری را بیان میکند.
به هر حال، در مورد سوال جدیدتان، دقت کنید.
خداوند مختار است و اراده آزاد دارد.
همانطور که انسان مختار است و اراده آزاد دارد.
نه انسان در کارهایش مجبور است و نه خداوند.

احمدصابری;996545 نوشت:
در مورد انسان اینست که اگر بخواهد انجام میدهد و اگر نخواهد انجام نمیدهد.

این در مورد اراده به معنای قصد انجام کاری یا دوست داشتن انجام کاری توسط خودش است.
در این صورت، اگر بخواهد کاری را انجام دهد آنرا انجام میدهد و اگر نخواهد به سمتش نمی رود.

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;996545 نوشت:
شما اثبات کردید خداوند اراده دارد و میخواهد؛ اما اثبات نکردید که اراده اش اختیاری است یا نه؟
احمدصابری;996545 نوشت:

به بیان دیگر خداوند سلطه بر اراده و افعالش دارد یا نه؟
آیا کاری که خدا انجام داده، میشد انجام نگیرد؟

اراده خدا هم ازاد است.
یعنی اراده او به اجبار از ناحیه موجودی دیگر به او تحمیل نمیشود.
یعنی هیچ موجودی نمیتواند خداوند را برای اینکه اراده خاصی داشته باشد مجبور کند.
البته
یک تفاوتی بین اراده خدا با انسان وجود دارد.
انسان به خاطر اینکه موجودی ممکن الوجود است، اراده اش نیز ممکن الوجود و به نحو امکانی است.
بنابراین وقتی اراده انجام کاری را دارد، آن چیز میتواند محقق شود و میتواند محقق نشود.

ولی
وقتی خداوند اراده انجام کاری را دارد(البته در اراده تکوینی: یعنی قصد انجام کاری نه به صورت دستور تشریعی)، در این صورت، آن چیز حتما محقق خواهد شد.

صدیق;997020 نوشت:
نوشته اصلی توسط احمدصابری
سوالم درباره مختار بودن خداوند بود.
میدانید حتما که مرید بودن به دو صورت جبری و اختیاری است. ما میگوییم خداوند مرید مختار است؛ منظور از اختیار و آزادی اراده در مورد خداوند چیست؟؟
سلام
سوال شما به این صورت بود و در این پست، چیز دیگری را بیان میکند.
به هر حال، در مورد سوال جدیدتان، دقت کنید.

درود

اینهم سوال اولم:

احمدصابری;996226 نوشت:
درود بر اساتید گرامی

درباره اختیار از منظر حکما مطالعه میکردم و متوجه شدم در این حوزه اختلاف نظر است که آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.

سوالم اینه که علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟

دقیقا روشن کیند خداوند به چه معنایی مختار هست؟

دقت بفرمایید همون سواله

صدیق;997020 نوشت:
این در مورد اراده به معنای قصد انجام کاری یا دوست داشتن انجام کاری توسط خودش است.
در این صورت، اگر بخواهد کاری را انجام دهد آنرا انجام میدهد و اگر نخواهد به سمتش نمی رود.

برادر گرامی اراده به معنای قصد انجام کاری یا دوست داشتن انجام کاری توسط خودش است.

اما اختیار به معنای اگر بخواهد کاری را انجام دهد آنرا انجام میدهد و اگر نخواهد به سمتش نمی رود.

صدیق;997021 نوشت:
اراده خدا هم ازاد است.
یعنی اراده او به اجبار از ناحیه موجودی دیگر به او تحمیل نمیشود.
یعنی هیچ موجودی نمیتواند خداوند را برای اینکه اراده خاصی داشته باشد مجبور کند.
البته
یک تفاوتی بین اراده خدا با انسان وجود دارد.
انسان به خاطر اینکه موجودی ممکن الوجود است، اراده اش نیز ممکن الوجود و به نحو امکانی است.
بنابراین وقتی اراده انجام کاری را دارد، آن چیز میتواند محقق شود و میتواند محقق نشود.

ولی
وقتی خداوند اراده انجام کاری را دارد(البته در اراده تکوینی: یعنی قصد انجام کاری نه به صورت دستور تشریعی)، در این صورت، آن چیز حتما محقق خواهد شد.

بالاخره در مورد خداوند امکان فعل و ترک نیست؛ یعنی خداوند نظر به ذاتش مقتضی اراده به نحو خاصی است. به همین جهت، جهان را قدیم میدونید چرا که ذات رو قدیم و اراده ناشی از ذات رو قدیم و در نتیجه فعل الهی در خلق جهان رو قدیم میدونید.

پس اگر خدا بخواهد یا اگر خدا نخواهد، در مورد خداوند مصداق نداره. خداوند از اول خواستنیهاشو خواسته. اگر بخواهد مربوط به آینده است و مستلزم امکان فعل و ترک هست. ولی وقتی اراده را متناسب با ذات الهی قدیم بدونید و فعل اختیار رو صرفا به معنای فعل غیراکراهی از جانب دیگری میگیرید و اراده الهی رو قدیم میدونید و فعل خداوند رو قدیم میدونید، پس امکان این که خداوند در آینده چیز دیگری بخواد مطرح نیست.

پس خدا اختیار انسان رو نداره. نهایتا کسی نمیتونه اکراهش کنه. در واقع، اختیار خدا در برابر اکراه هست اما اختیار انسان در برابر جبر.

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;997029 نوشت:
برادر گرامی اراده به معنای قصد انجام کاری یا دوست داشتن انجام کاری توسط خودش است.
اما اختیار به معنای اگر بخواهد کاری را انجام دهد آنرا انجام میدهد و اگر نخواهد به سمتش نمی رود.

در یک دیدگاه، بین اراده و اختیار تفاوت وجود دارد.
اراده به همان معانی ای که گفتم به کار میرود که میتوان از آن بحث کرد که آیا موجود دارای اراده آزاد است یا اراده(یعنی قصد انجام کار یا دوست داشتن انجام کار) به صورت جبری به او تحمیل شده است.
در صورتی که اراده ازاد داشته باشد، در ان صورت میتوان از اختیاری بودن انتخاب بحث کرد و انرا پیش کشید که با وجود اراده ازاد، ایا فرد اختیار در انتخابش دارد یا انتخاب جبری و بدون تامل است.

خداوند مانند انسان دارای اراده ازاد است.
یعنی اراده قصد یا دوست داشتن کاری را هیچ موجود دیگری به او تحمیل نمیکند.
وقتی اراده او ازاد است، پس کارهایش را از روی اختیار انجام میدهد.
یعنی انتخاب میکند که کاری را انجام دهد یا انجام ندهد.

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;997031 نوشت:
بالاخره در مورد خداوند امکان فعل و ترک نیست؛ یعنی خداوند نظر به ذاتش مقتضی اراده به نحو خاصی است. به همین جهت، جهان را قدیم میدونید چرا که ذات رو قدیم و اراده ناشی از ذات رو قدیم و در نتیجه فعل الهی در خلق جهان رو قدیم میدونید.

امکان نیست ولی جبر هم نیست.
دقت کنید بین ضرورت و جبر، هیچ ملازمه ای برقرار نیست.
خداوند متعال به واسطه ذات خودش، وجب علی نفسه الرحمه یا به تعبیر فلاسفه جواد بالذات است، ولی این به معنای اجبار نیست.
اجبار بدان معناست که از ناحیه موجودی دیگر حق انتخاب و اعمال اراده از فرد گرفته شود.
در حالیکه اینجا خود خداوند اینچنین خواسته است.

درست شبیه انسانی که آنقدر از یک چیز متنفر است که اصلا حتی به ذهنش خطور هم نمیکند به سمت آن برود.
مثلا خود شما هیچگاه حتی به ذهنتان هم خطور میکندکه کثافات را بخورید(ببخشید از مثال)
خب معلومه که اصلا حتی تصور این کار هم برایتان مشمئز کننده است.
ولی ایا کسی شما را مجبور به این انتخاب کرده؟

در مورد خداوند هم اینطور است.
خداوند متعال، مجبور بر خلقت نیست یعنی هیچ کسی او را مجبور به این کار نکرده است ولی او چون جواد است و رحیم، بخشیدن و فیض داشتن را بر خودش لازم کرده است بدون اینکه اجباری در کار باشد.

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;997031 نوشت:
خداوند از اول خواستنیهاشو خواسته. اگر بخواهد مربوط به آینده است و مستلزم امکان فعل و ترک هست. ولی وقتی اراده را متناسب با ذات الهی قدیم بدونید و فعل اختیار رو صرفا به معنای فعل غیراکراهی از جانب دیگری میگیرید و اراده الهی رو قدیم میدونید و فعل خداوند رو قدیم میدونید، پس امکان این که خداوند در آینده چیز دیگری بخواد مطرح نیست.

دو نکته را توجه کنید.
نخست اینکه در مورد اراده الهی و حدوث وقدم آن اختلاف نظر وجود دارد.
نمیتوان یک کاسه همه اراده الهی راقدیم دانست.
مطمئنا برخی از اراده ها، متعلق به فعل یک موجود حادث است، بنابراین اراده جزئی و خاصی که نسبت به آن اراده صورت میگیرد، نه صفت ذات است و نه قدیم. بلکه حادث و از صفات فعل است.(مصباح یزدی، اموزش فلسفه، ج2، ص422)

دوم اینکه حتی همان اراده ازلی که در قضای و قدر علمی خداوند وجود دارد، دو جنبه دارد
جنبه نخست آن نسبت به ذات خداوند: این اراده از جانب غیر به او تحمیل نشده است بلکه خودش انرا انتخاب کرده است. اما اینکه بعدا نتواند تغییرش دهد مستلزم اجباری بودن نیست بلکه صرفا اضطراری است. درست شبیه فعلی که انسان اراده میکند انجام دهد. در این صورت، وقتی اراده به صورت کامل محقق شد(شوق اکید مهیا شد و موانع برطرف شد) فعل بدون فاصله محقق میشود و دیگر فردقدرت تغییر انرا ندارد. ولی این به معنای مجبور بودن انسان نیست بلکه خودش انتخاب کرده واجباری در کار نبوده.

جنبه دوم آن نسبت به طرف مقابل وفاعل آن کار است. که البته محل بحث ما نیست.

صدیق;997114 نوشت:
[=microsoft sans serif]
امکان نیست ولی جبر هم نیست.
دقت کنید بین ضرورت و جبر، هیچ ملازمه ای برقرار نیست.
خداوند متعال به واسطه ذات خودش، وجب علی نفسه الرحمه یا به تعبیر فلاسفه جواد بالذات است، ولی این به معنای اجبار نیست.
اجبار بدان معناست که از ناحیه موجودی دیگر حق انتخاب و اعمال اراده از فرد گرفته شود.
در حالیکه اینجا خود خداوند اینچنین خواسته است.

درست شبیه انسانی که آنقدر از یک چیز متنفر است که اصلا حتی به ذهنش خطور هم نمیکند به سمت آن برود.
مثلا خود شما هیچگاه حتی به ذهنتان هم خطور میکندکه کثافات را بخورید(ببخشید از مثال)
خب معلومه که اصلا حتی تصور این کار هم برایتان مشمئز کننده است.
ولی ایا کسی شما را مجبور به این انتخاب کرده؟

در مورد خداوند هم اینطور است.
خداوند متعال، مجبور بر خلقت نیست یعنی هیچ کسی او را مجبور به این کار نکرده است ولی او چون جواد است و رحیم، بخشیدن و فیض داشتن را بر خودش لازم کرده است بدون اینکه اجباری در کار باشد.

اینطور که میگویید نیست. حقیقتا اختیار با امکان فعل و ترک همراهه.

این که عامل بیرونی منو مجبور نکرده باشه، کافی نیست تا مختار باشم.

به این مثال دقت کنید: کسی که در جنگ موجی شده است و بر همین اساس در شرایط خاص، چنان عصبی میشه که خانواده خودش رو میزنه، آیا مختاره؟! هیچ عامل بیرونی مطرح نبوده اما روشنه که هیچ کسی چنین شخصی رو مختار نمیدونه.

بگدریم از این که وجدانا اختیار رو با امکان فعل و ترک یکی میدونیم. تعریف اختیار به این که اگر بخواهد ... نشانه همین امکانه. دقت کنید: اگر بخواهد ... یعنی ممکنه بخواهد و ممکنه نخواهد

اینها وجدانیه.

مگر این که بگید برای اختیار خدا تعریف دیگه ای قائلیم. در این صورت، بنا به تعریف شما خدا مختاره؛ اما بنا به تعریفی که وجدانا درک می کنیم خدا مختار نیست.

[=microsoft sans serif]

احمدصابری;997146 نوشت:
اینطور که میگویید نیست. حقیقتا اختیار با امکان فعل و ترک همراهه.

این که عامل بیرونی منو مجبور نکرده باشه، کافی نیست تا مختار باشم.

به این مثال دقت کنید: کسی که در جنگ موجی شده است و بر همین اساس در شرایط خاص، چنان عصبی میشه که خانواده خودش رو میزنه، آیا مختاره؟! هیچ عامل بیرونی مطرح نبوده اما روشنه که هیچ کسی چنین شخصی رو مختار نمیدونه.

بگدریم از این که وجدانا اختیار رو با امکان فعل و ترک یکی میدونیم. تعریف اختیار به این که اگر بخواهد ... نشانه همین امکانه. دقت کنید: اگر بخواهد ... یعنی ممکنه بخواهد و ممکنه نخواهد


باسلام
مثالی که شما زدید، اگر واقعا هیچ حق انتخابی نداره و مشکل عصبی به حدی در او تاثیر میگذاره که کارهایش را غیر ارادی انجام میده، خب مختار نیست و اگر اینگونه شرایطی براش پیش نیومده، مختار هست ولو به شدت تحت تاثیر شرایط باشه.

در مورد خداوند نیز همانطور که گفتم خداوند اجباری بر این کار نداره.
با اینکه جواده، میتونه بخشش نکنه.
کسی او را مجبور نکرده است.
خودش با خودش چنین قراری گذاشته.

صدیق;997484 نوشت:
در مورد خداوند نیز همانطور که گفتم خداوند اجباری بر این کار نداره.
با اینکه جواده، میتونه بخشش نکنه.
کسی او را مجبور نکرده است.
خودش با خودش چنین قراری گذاشته.

در این صورت، تپش قلب ما فعل اختیاریه!

کسی ما رو مجبور نکرده که تپش قلب داشته باشیم!

به نظرم شما برای این که اختیار رو در مورد خدا به کار ببرید، معناشو تغییر میدید غافل از این که در این صورت، این اختیار در مورد برخی از افعال غیراختیاری انسان نیز صادقه؛ یعنی در این صورت، کارهای غیراختیاری انسان رو باید اختیاری بدونیم!

صدیق;997484 نوشت:
در مورد خداوند نیز همانطور که گفتم خداوند اجباری بر این کار نداره.
با اینکه جواده، میتونه بخشش نکنه.
کسی او را مجبور نکرده است.
خودش با خودش چنین قراری گذاشته.

درود

در این صورت، تپش قلب ما فعل اختیاریه!

کسی ما رو مجبور نکرده که تپش قلب داشته باشیم!

به نظرم شما برای این که اختیار رو در مورد خدا به کار ببرید، معناشو تغییر میدید غافل از این که در این صورت، این اختیار در مورد برخی از افعال غیراختیاری انسان نیز صادقه؛ یعنی در این صورت، کارهای غیراختیاری انسان رو باید اختیاری بدونیم!

احمدصابری;997146 نوشت:
اینطور که میگویید نیست. حقیقتا اختیار با امکان فعل و ترک همراهه.

این که عامل بیرونی منو مجبور نکرده باشه، کافی نیست تا مختار باشم.

به این مثال دقت کنید: کسی که در جنگ موجی شده است و بر همین اساس در شرایط خاص، چنان عصبی میشه که خانواده خودش رو میزنه، آیا مختاره؟! هیچ عامل بیرونی مطرح نبوده اما روشنه که هیچ کسی چنین شخصی رو مختار نمیدونه.

بگدریم از این که وجدانا اختیار رو با امکان فعل و ترک یکی میدونیم. تعریف اختیار به این که اگر بخواهد ... نشانه همین امکانه. دقت کنید: اگر بخواهد ... یعنی ممکنه بخواهد و ممکنه نخواهد

اینها وجدانیه.

مگر این که بگید برای اختیار خدا تعریف دیگه ای قائلیم. در این صورت، بنا به تعریف شما خدا مختاره؛ اما بنا به تعریفی که وجدانا درک می کنیم خدا مختار نیست.

سلام.
اختیار خدا غیر از اختیار من نوعیست،به عبارتی ویژگی اختیار در حق غیر از احکام و ویژگیهای اختیار من نوعیست،برای همین نمیتوان اختیار حق رو با اختیار مخلوق توصیف کرد،همین علم در مراتب دانی علوم صوری وذهنیست ولی یک مرتبه بالا تر بره علم توام با قدرت میشه مثل اوردن تخت بلقیس...نتیجتا احکام و ویژگیهای صفات در مراتب وجودی مغایر است هر چه به قله نزدکی شومین این صفات به هم نزدیک شده و وحدت می یابند تا در ذات حق عین هم میشن ...

بحث جبر واختیار مربوط به عامل سومه خود انجام فعل ارتباطی به این موضوع ندارد کسی که جبرا کاری انجام میده در زمان انجام فعل باز با میل و اختیار خود فعل صادر میشه منتها با اجبار عامل سوم ...در حضرت حق غیر از فعل که در طول و مرتبه دانی ذاته و فاعل(خود حضرت حق) عامل سومی نیست تا در ذات حق اثر بذاره و فعلش ناشی از اون عامل باشه ...

erfan_alavi;998369 نوشت:
اختیار خدا غیر از اختیار من نوعیست،به عبارتی ویژگی اختیار در حق غیر از احکام و ویژگیهای اختیار من نوعیست،برای همین نمیتوان اختیار حق رو با اختیار مخلوق توصیف کرد،همین علم در مراتب دانی علوم صوری وذهنیست ولی یک مرتبه بالا تر بره علم توام با قدرت میشه مثل اوردن تخت بلقیس...نتیجتا احکام و ویژگیهای صفات در مراتب وجودی مغایر است هر چه به قله نزدکی شومین این صفات به هم نزدیک شده و وحدت می یابند تا در ذات حق عین هم میشن ...

درسته علم انسان غیر از علم خداست اما به هر حال، معنای مشترکی داره: آگاهی.

در مورد اختیار انسان و اختیار خداوند نیز باید معنای مشترکی یافت: امکان فعل و ترک.

به نظرم مشخصه که فلاسفه اختیار خداوند را به معنای امکان فعل و ترک نمیگیرند و به همین جهت با متکلمان مخالفند.

قبلا گفتم که اختیاری که فلاسفه میگن همون اختیار انسان نیست؛ یعنی اصلا معنای دیگری داره. همونطور که اراده رو به معنای علم یا حب میگیرن و به خداوند نسبت میدن!!

در واقع، چون اراده و اختیار رو کمال انسان میدونن، و از طرف نمیتونن به خدا نسبت بدن، معناشو تغییر میدن تا خدا هم بی بهره نمونه.

البته به نظرم میشه همون معنای اختیار انسانی رو به خداوند داد. شاید نظر متکلمان دقیقتر باشه.

دقت کنید لطفا.

پرسش: درباره اختیار از منظر حکما مطالعه میکردم و متوجه شدم در این حوزه اختلاف نظر است که آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه. سوالم اینه که علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟ دقیقا روشن کیند خداوند به چه معنایی مختار هست؟

پاسخ:
پاسخ به این سوال، در گرو توجه به معنای اختیار و اطلاقهای آن در مورد خداوند است. بنابراین ابتدا لازم است معانی اختیار و اراده در مورد خداوند بیان شود.

بحث نخست. معنا و اطلاقهای اراده است.
اراده از نظر لغوی حداقل در دو معنا استعمال شده است؛ یکی تصمیم گرفتن بر انجام کاری و دیگری خواستن و دوست داشتن.(1) معنای اول که تصمیم بر انجام کاری است، فقط در مورد افعال انسان به کار می‌رود، ولی معنای دوم، کاربرد وسیع‌تری دارد و شامل دوست داشتن اشیاء خارجی، کارهای شخصی خود و دوست داشتن کارهای دیگران نیز می‌شود(2)
بنابراین، دو معنای لغوی از اراده وجود دارد. گاهی وقتی اراده به کار میرود، مراد آن است که شخص دارای آن ویژگی، قصد انجام کاری را دارد.
گاهی نیز مراد از این واژه، قصد انجام کاری نیست بلکه خواستن و دوست داشتن است.
از سوی دیگر، اراده در معنای دوم، در یک دسته بندی به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بدین صورت که:در صورتی که دوست داشته باشد فاعل مختار دیگری با اختیار خودش کاری را انجام بدهد، این دوست داشتن را " اراده تشریعی " می‌نامند و اگر دوست داشته باشد که کاری از سوی خود صورت بگیرد، آنرا " اراده تکوینی" می‌نامند.(3)

در نتیجه سه گونه اطلاق از اراده میتوان داشت:
نخست. اراده به معنای تصمیم بر انجام کار.
دوم. اراده به معنای دوست داشتن و خواستن انجام کاری توسط خود(اراده تکوینی)
سوم. اراده به معنای دوست داشتن و خواستن انجام کاری توسط موجود مختاری دیگر(اراده تشریعی)

بحث دوم: کاربرد اطلاقها در مورد اراده الهی
حال، ببینم که کدام یک از این سه معنا در مورد خداوند قابل جریان است و به چه صورتی.
الف. در مورد اطلاق نخست،
اراده به معنای تصمیم گرفتن، زمانی که در انسان باشد، کیفیتی انفعالی یا یکی از افعال نفس است و قبل از آن، بایستی ابتدا، تصور، تصدیق و شوق به انجام آن کار وجود داشته باشد تا بعد اراده انجام آن محقق شود. اما میدانیم که چنین اموری مختص موجودات مادی است و قابل استناد به مجردات و مخصوصا در ذات باری تعالی که مجرد تام است، نمی‌باشد. با این حال خداوند مرید دانسته شده است و چون کار بدون قصد، کار بدون هدف و لغو است و حکیم، کار لغو انجام نمیدهد، او نیز باید مرید به این معنا باشد. اما چگونه...
می‌توان اراده را به عنوان صفت فعلی و اضافی( مانند خلق و رزق و ...) برای خداوند در نظر گرفت. صفتی که از طریق مقایسه میان افعال و مخلوقات با ذات الهی از آن جهت که دارای حب به خیر و کمال است، انتزاع می‌شود. بدین صورت که خداوند وقتی به ذات خود نگاه می‌کند و از سوی دیگر به مخلوقاتش نگاه می‌کند، می‌بیند که عملی برای مخلوقاتش خیر است و چون خیر و کمال را دوست دارد، کاری را انجام می‌دهد و ما از مقایسه میان ذات باری تعالی، مخلوقات الهی و فعلی که صورت پذیرفته است، چنین صفتی را انتزاع می‌کنیم و می‌گوییم خداوند اراده نموده است که فلان کار را صورت دهد(4).

ب. در مورد اطلاق دوم
اراده، به معنای دوست داشتن و خواستن از سوی خود شخص مرید. این اراده، در حیوان و انسان، از قبیل کیف نفسانی است. بدین صورت که شخص به واسطه فکری و تصور و تصدیقی که انجام میدهد، نسبت به خواستن چیزی اراده میکند. اما از آنجا که خداوند ماهیت ندارد پس نه جوهر دارد و نه عرضی بر او عارض میشود. در نتیجه، این قسم از اراده که کیف نفسانی و از اقسام عرض است نمیتواند بر او عارض شود.(5) از سوی دیگر، میدانیم که خداوند اراده تکوینی بر تحقق یا عدم تحقق موجودات یا کارهایی در عالم دارد و از این اراده در آیاتی از جمله آیه "اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" یاد کرده است. بنابراین قطعا این نوع اراده نیز در خداوند هست ولی به جهت محذوراتی که در تصور رایج آن وجود دارد، چاره ای نیست جز تجرید آن. بدین صورت که معنایی از این اراده برای خداوند در نظر میگیریم که از عوارض و صفات امور مادی و ماهوی، خالی و منزه باشد و بتواند از شئون وجود مجردات حکایت کند. در این صورت، چنین معنایی قابل نسبت دادن به مجردات تام و به خداوند متعال نیز هست. طبق این تصویر، اراده به معنای حب و دوست داشتن، یکی از صفات ذاتیه الهی است و در اصل، به خود ذات تعلق می‌گیرد و به تبع آن، به آثار ذات از جهت خیر بودن و کمال بودن آنها تعلق میگیرد.
اراده به این معنا را می توان از صفات ذات به شمار آورد و حقیقت آن چیزی جز " حب الهی " نیست که عین ذات وی می باشد.(6)

ج. در مورد اطلاق سوم
اراده به معنای دوست داشتنِ انجام عملی از سوی فاعلی دیگر نیز شبیه مورد دوم است. بدین صورت که در اصل، عرضی است که بر جوهر موجود مرید عارض میشود. بنابراین در اصل مختص موجودات دارای ماهیت است.
اما
از سویی میدانیم که خداوند ماهیت ندارد و هیچ عرضی نمیتواند بر او عارض شود. از سوی دیگر میدانیم که خداوند دوست دارد که کارهایی از سوی سایر موجودات مختار انجام گیرد و این اراده در قالب ادیان و دستورات دینی متبلور شده است. حال برای اینکه این اراده را بر خداوند اطلاق کنیم، تصویرش بدین صورت است که بگوییم مراد از این اراده در خداوند متعال، عبارت است از دوست داشتن جهت خیری که در این افعال است. این جهت خیر، جلوه‌ای از خیر بودن ذات الهی است. در این صورت، اراده در این معنا هم صفتی ذاتی است.(7)

تفاوت اراده خدا با اراده انسان
باتوجه به این نکات، میتوان نتیجه گرفت که گرچه اراده به هر سه اطلاقش هم در مورد انسان به کار میرود و هم در مورد خداوند، اما بین آنها تفاوت‌های اساسی وجود دارد. انسان‌ها که اراده و مشیت‌شان ناقص و محدود است، وقتی چیزی را اراده می‌کنند، باید متوسل به چیزهایی غیر از اراده خود بشوند و تا وقتی آن وسایل و اسباب را به دست نیاورند کاری از پیش نمی‌برند. ولی در مورد اراده خداوند، این امر صادق نیست. چون اراده او، بر همه چیز محیط است و همه چیز به اراده اوست، اسباب و موانع نیز با اراده و مشیت او ایجاد شده است. پس در مرتبه‌ای که اراده او حاکم است هیچ چیزی در برابر او به عنوان شرط یا سبب یا مانع وجود ندارد و همه چیز محکوم اراده او و تابع آن هست. پس اراده الهی مطلق است و هر چیز که قابلیت تحقق داشته باشد، را هر طوری که بخواهد، آن چیز به همان صورت محقق می‌شود. اگر آن چیز را به صورت دفعی بخواهد، دفعی محقق می‌شود و اگر به صورت تدریجی بخواهد، تدریجا تحقق می‌یابد.(8)

باتوجه به مطالبی که گفته شد، اینکه به سوالات مطرح شده میپردازیم.
نخست. آیا میشه اختیار انسانی را در مورد خداوند هم صادق و جاری دانست یا نه.
پاسخ این سوال آن است که بله میتوان اختیار را در مورد خداوند نیز به کار برد، البته در این اطلاق، لازم است دقت کنیم که شائبه مادیت و نیازمندی وجود نداشته باشد.

دوم. علت این اختلاف نظر چه چیزیه؟ آیا درباره معنای اختیار اختلاف نظر شده و صرفا اختلاف لفظیه یا دلایل دیگری درکار است؟
پاسخ این سوال نیز همانطور که بیان شد این است که هم معنای اراده متفاوت است و هم برخی از این اطلاقها با معنا و تصور مرسوم مستلزم نقص و نیازمندی است، بنابراین برخداوند قابل اطلاق نیست.

سوم. خداوند به چه معنایی مختار هست؟
خداوندمتعال، به هر سه معنا(قصد انجام کار، دوست داشتن انجام کار توسط خود، دوست داشتن انجام کار توسط دیگری)، مختار است و دارای اراده، ولی با اصلاح تصویری از اراده.

اراده خدا هم آزاد است. یعنی اراده او به اجبار از ناحیه موجودی دیگر به او تحمیل نمی‌شود. یعنی هیچ موجودی نمی‌تواند خداوند را برای اینکه اراده خاصی داشته باشد مجبور کند.
البته یک تفاوتی بین اراده خدا با انسان وجود دارد. انسان به خاطر اینکه موجودی ممکن الوجود است، اراده اش نیز ممکن الوجود و به نحو امکانی است.
بنابراین وقتی اراده انجام کاری را دارد، آن چیز میتواند محقق شود و میتواند محقق نشود.
ولی وقتی خداوند اراده انجام کاری را دارد(البته در اراده تکوینی: یعنی قصد انجام کاری نه به صورت دستور تشریعی)، در این صورت، آن چیز حتما محقق خواهد شد.

پی نوشتها:
1. محمد علی تهانوی، کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون، بیروت، نشر لبنان ناشرون، 1996م، چاپ اول، ج1، ص 131.
2.
محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقائد، تهران، نشر بین الملل، 1378ه.ش، چاپ دوم، ص 83.
3.
محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، تهران، نشر بین الملل، 1382ه.ش، چاپ سوم، ج2، ص 421و 422.
4. آموزش فلسفه، ج2، ص 423.
5. محمد تقی مصباح یزدی، عقائد قرآن، قم، موسسه در راه حق، 1373ه.ش، خداشناسی، ص 142
6. آموزش فلسفه، همان، ج2، ص 422.

7. همان، ص423
8. مرتضی مطهری، علل گرایش به مادی گری، تهران، نشر صدرا، 1373ه.ش، چاپ سیزدهم، ص 115.

موضوع قفل شده است