جمع بندی دکتر سروش و رؤیا انگاری وحی
تبهای اولیه
سلام بر عزیزان
امیدوارم در اعیاد مبارک حال خوبی داشتید.
یک مطلبی رو در تاپیکی خوندم درباره نظر دکتر سروش:
این ایراد عمیقا به ایشان وارد است که اصولا شواهد متعددی که خلاف فرضیه ایشان است را نادیده می گیرند؛ و در عوض، مستند به شواهدی که صراحت قطعی بر مدعای ایشان ندارد، فرضیه خودشان را تقویت می کنند.
کمی دربارش مطالعه کردم. میخواستم نظر شما را بدونم.
منظورتون از این مطلب چی بودش؟
یعنی در قران شواهدی هست به سود رویاانگاری وحی؟
منظور از رویا همون خواب من و شماست؟
چطور تشخیص بدیم که رویای فلانی رویای قدسی هستش و رویای فلان شخص دیگر نیست؟
سپاس
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"] | |
[/TD] | |
کارشناس بحث: استاد قول سدید | |
[TD][/TD] | |
امیدوارم در اعیاد مبارک حال خوبی داشتید.سلام بر عزیزان
سلام و عرض ادب و تبریک ایام
امیدوارم در پناه خداوند پیروز و موفق باشید. @};-
این ایراد عمیقا به ایشان وارد است که اصولا شواهد متعددی که خلاف فرضیه ایشان است را نادیده می گیرند؛ و در عوض، مستند به شواهدی که صراحت قطعی بر مدعای ایشان ندارد، فرضیه خودشان را تقویت می کنند. کمی دربارش مطالعه کردم. میخواستم نظر شما را بدونم. منظورتون از این مطلب چی بودش؟یک مطلبی رو در تاپیکی خوندم درباره نظر دکتر سروش:
با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. دکتر سروش در آخرین تبیینی که در باب قرآن و وحی ارائه می دهد، بر این باور است که قرآن از سنخ امور بصری در عالَم خواب و رویا است. در واقع، محمد ص حقایقی را به صورت رمزی و خیالی در خواب می بیند و هنگام بیداری آن را برای ما روایت می کند. در این صورت، وحی کلام الهی نیست بلکه کلام بشری است؛ راوی قرآن نیز خداوند نیست بلکه شخص محمد ص است. البته از آن جایی که بنا بر وحدت وجود، ما همگی شئون و نعوت خداوند هستیم، کلام محمد ص نیز کلام خدا است اما این امر بدین معنا نیست که حقیقتا خداوند به مثابه موجودی متمایز از ما در گفتگوی با محمد ص، کلامی را به او رسانده باشد و او نیز بعد از شنیدنش آن را برای ما قرائت کرده باشد. آری، قرآن محصول رویت و روایت شخص محمد ص است و به همین جهت، فاقد نظم و ترتیب و سازگاری است.
2. ایشان برای اثبات مدعای خود، از شواهدی بهره می جوید که دلالت قاطع بر بصری بودن وحی در عالم رویا ندارد. افزون بر این، به شواهد قاطعی که علیه مدعای ایشان است نیز بی توجهی می کنند و آنها را نادیده می گیرند.
مثلا یکی از ادله سروش برای رویایی بودن وحی، استناد به احوال شخصی حضرت محمد ص هنگام وحی است. به باور دکتر سروش، «به گواهی مأثورات تاریخی، در حین نزول وحی ، خوابی سنگین همراه با تعرّق به پیامبر دست میداد که گاه طاقت اورا طاق میکرد وهمین بهانه یی شد تا پارهای از معاصران محمّد(ص) او را مجنون و برخی از روحانیان مسیحی او را مصروع بشمارند».(1) همانطور که مشهود است سروش از تعرّق رسول الله ص هنگام وحی، به رویایی بودن وحی پرش کرده است و نتیجه گرفته است که وحی محصول رویای محمد ص است.
3. در نقد این مطلب گفتنی است که:
نقد اول: اگرچه میان حالت تلقی وحی و حالت خواب، مشابهت هایی برقرار است؛ اما این مشابهت به اینهمانی ایندو نمی انجامد؛ چنانچه که هر گردی گردو نیست. در واقع، همان مغالطه ای که کافران داشتند، اینک نیز به صورت دیگری رخ داده است: آنها از مشابهت حالات محمد ص با صرع و جنون، حکم به صرع و جنون کردند، و اینک سروش با مشاهده مشابهت حالات محمد با خواب، حکم به رویایی بودن وحی می کند.
نقد دوم: شواهد متعددی داریم که حتی حالت تعرّق و بیهوشی نیز همیشگی نبوده است. بلکه گاهی جبرئیل از سوی خدای سبحان میآمده که در این حالت پیامبر به اغما نمیرفته است(2)، بلکه جبرئیل مانند بندهای در کنار او مینشسته و بر ایشان وارد نمیشده، تا اینکه اجازه میگرفته است؛ حتی گاهی اصحاب نیز جبرئیل را میدیدند؛ گرچه در آن لحظه او را به عنوان جبرئیل نمیشناختند: در این راستا، امام صادق ع میفرماید: أباذر خدمت رسول خدا ص آمد و جبرئیل به صورت دحیه کلبى نزد آنحضرت بود و با او خلوت کرده بود؛ چون أباذر آنان را دید، از نزد آنها برگشت و نخواست سخن آنها را قطع کند، جبرئیل گفت: یا محمد! این أبوذر بود که به ما گذر کرد و به ما سلام نداد، اگر سلام داده بود پاسخش مىگفتیم،... اى محمد! این أبوذر را دعایى است معروف نزد اهل آسمانها، از او بپرس، از آن دعا هنگامى که من به آسمان بالا رفتم. هنگامیکه جبرئیل بالا رفت، أبوذر نزد پیغمبر(ص) آمد و رسول خدا به او فرمود: اى ابوذر! چه چیزی تو را بازداشت از اینکه به ما گذر کردى، سلام کنى؟ گفت: من گمان کردم آنکه نزد شما است دحیه کلبى است و با او در باره امرى خلوت کردى، فرمود: او جبرئیل بود اى ابوذر، و گفت: اگر به ما سلام کرده بود به او جواب مىدادیم، و چون أبوذر دانست که او جبرئیل بوده بسیار پشیمان شد که چرا سلام نکرد ...».(3)
4. بنابراین، همانطور که پیداست این شاهد تاریخی دلالت قطعی بر مدعای دکتر سروش ندارد اما دکتر سروش از آن برای اثبات مدعای خود بهره می جوید؛ همچنین دکتر سروش به شواهد روایی دیگر که خلاف مدعای ایشان را اثبات می کند بی توجهی می کند تا نظریه خود را به عنوان بهترین تبیین در باب قرآن و وحی جا بیندازد! روشن است که چنین روشی از وجاهت و عقلانیت لازم برخوردار نیست و بر همین اساس، نظریه ایشان قابل قبول نمی باشد.
یعنی در قران شواهدی هست به سود رویاانگاری وحی؟
5. اما در مورد دلالت آیات قرآن بر بصری بودن وحی در خواب گفتنی است که نه تنها شواهدی به سود رویاانگاری و بصری بودن وحی در خواب نیست بلکه شواهد قاطعی وجود دارد به سود این مدعا که قرآن محصول ارتباط کلامی انسان و خداوند در عالم بیداری است که پیامبر ص آنها را عینا از خداوند اخذ کرده و برای دیگران قرائت می کند. در ادامه، به برخی از این شواهد اشاره می کنیم:
«تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(4) كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، ما او را با قدرت مىگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم.
در این آیات، به این امر اشاره می کند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) هیچ قولی را به دروغ به ما نسبت نداده است بلکه قرآن قول الهی است. در کتب لغت بیان شده است که قول، همات الفاظ زبانی است(5). بنابراین، قرآن همان قول و الفاظ الهی است و اگر قول نبوی بود، خداوند او را می میراند.
در آیات دیگر، حتی تصریح می شود که الفاظ عربی قرآن، نازل شده از سوی خداوند است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَه»(6)؛ و اين گونه قرآنى عربى[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه] و مردم پيرامون آن را انذار كن.
همچنین در آیه دیگر، عربیت زبان قرآن را نیز از سوی خداوند معرفی می کند و قرآن را ناشی از علم الهی و لوح محفوظ و امّ الکتاب می داند: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(7)؛ ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما(آن را) درك كنيد؛ و آن در«أمّ الكتاب» [ لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است.
از این منظر، وحی عینا کلام الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را می شنود و برای دیگران عینا بیان می کند: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»(8)؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن[ قرآن] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان و(توضيح) آن(نيز) بر عهده ماست.
در این آیات به صراحت آمده است که هم جمع و هم قرائت آیات از سوی خداوند است و محمد (صلى الله علیه وآله) صرفا تابع قرائت الهی است. خداوند آیات را می خواند و محمد (صلى الله علیه وآله) از آن قرائت، پیروی می کند و آیات را بازخوانی می کند؛ و چون قرائت متمضن الفاظ نیز می باشد پس پیامبر (صلى الله علیه وآله) تابع الفاظی است که خداوند بر او می خواند. به همین جهت، اساسا نزول قرآن در حوزه توانایی پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیست تا هر وقتی که بخواهد از طریق منابع معرفتی و تجارب تاریخی خود، به آن رهنمون گردد:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(9) هنگامى كه(در نزول وحى تاخير افتد، و) آيهاى براى آنان نياورى، مىگويند: چرا خودت(از پيش خود) آن را برنگزيدى؟! بگو من تنها از چيزى پيروى مىكنم كه بر من وحى مىشود؛ اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان، و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيّتى كه ايمان مىآورند.
بنا بر آنچه گذشت، روشن می شود که آیات قرآنی عینا از سوی خداوند است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) صرفا گیرنده و فرستنده است و فهم خود را در آن دخالت نداده است؛ و به همین جهت است که اولا قرآن خودش را معجزه شمرده است و به سوره ای از آن تحدی و مبارزه طلبی کرده است(10)؛ و گرنه صرفا تجربه بشری بوده که در معرض خطا و نقصان است.
منظور از رویا همون خواب من و شماست؟
6. اما درباره خواب نبوی حضرت محمد ص نیز گفتنی است که به باور دکتر سروش، خواب حضرت محمد ص یک خواب عادی و معمولی نیست؛ بلکه خوابی است که در آن حقایق به صورت رمزی و مثالی نمودار می شوند؛ چنانچه امیرالمومنین ع می فرمایند: «رویای انبیاء وحی است»(11).
روشن است که در این روایت، رویای انبیاء وحی دانسته شده است نه رویای رسولان. می دانیم که فرق است میان نبی و رسول. مستند به برخی روایات، انبیا جبرئیل را در رویا می دیدند اما رسول الله جبرئیل را در بیداری می دید و با او سخن می گفت. در این راستا از امام باقر ع نقل شده است که رسول کسی است که در بیداری جبرئیل را می بیند و با او سخن می گوید؛ اما نبی کسی است که جبرئیل را در خواب می بیند؛ خواب هایی از سنخ خواب ابراهیم ع و یا خواب های رسول الله ص قبل از نزول وحی.(12)
همانطور که مشهود است سروش شاهد قاطع به سود مدعای خودش ندارد و شواهد قاطع علیه مدعای خودش را نادیده می گیرد.
چطور تشخیص بدیم که رویای فلانی رویای قدسی هستش و رویای فلان شخص دیگر نیست؟
7. اما برای تشخیص رویای قدسی از رویای غیرقدسی چند راهکار وجود دارد از جمله این که رویای قدسی خودش یا تعبیرش برخلاف عقل و قرآن نباشند. تفصیل این مطلب در این مجال نمیگنجد و در تاپیک دیگر باید پی گرفته شود.
پی نوشت ها:
1. سروش، عبدالکریم، مقاله اول از سلسله مقالات «محمّد(ص) راوي رؤياهاي رسولانه».
2. « جعلت فداك الغشية التي كانت تصيب رسول الله (ص) إذا نزل عليه الوحي؟ قال : فقال ذلك إذا لم يكن بينه وبين الله أحد ، ذاك إذا تجلى الله له ، قال : ثم قال : تلك النبوة يا زرارة ، وأقبل يتخشع»(شیخ صدوق، التوحید، موسسه النشر الاسلامی، ج18، ص256) همچنین: « فَسُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْغَشْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَأْخُذُ النَّبِيَّ ص أَ كَانَتْ تَكُونُ عِنْدَ هُبُوطِ جَبْرَئِيلَ ع فَقَالَ لَا إِنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ ص لَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِ حَتَّى يَسْتَأْذِنَهُ وَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ عِنْد مُخَاطَبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ بِغَيْرِ تَرْجُمَانٍ وَ وَاسِطَة»(شیخ صدوق، کمال الدین، انتشارات اسلامیه، ج1، صص85-86).
بنابراین، تنها زمانی که بین خدا و رسول ص واسطه ای نبود، پیامبر ص بیهوش می شدند. می دانیم که کلام الهی به سه صورت است و اینطور نیست که دائما بی واسطه باشد: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ»(شوری: 51).
3. «عن أبي عبدالله قال : إن أباذر رحمة الله عليه مر برسول الله وعنده جبرئيل في صورة دحية الكلبي ، وقد استخلاه رسول ـ الله ، فلما رآهما انصرف عنهما ولم يقطع كلامهما فقال جبرئيل: يا محمد هذا أبوذر قد مربنا ولم يسلم علينا ، أما لو سلم لرددنا عليه ، يا محمد إن له دعاء يدعو به معروفا عندأهل السماء ، فاسأله عنه إذا عرجت إلى السماء. فلما ارتفع جبرئيل جاء أبوذر إلى النبي فقال رسول الله : ما منعك ياباذر أن تكون قد سلمت علينا حين مررت بنا فقال : ظننت يا رسول الله أن الذي كان معك دحية الكلبي قد استخليته لبعض شأنك ، فقال : ذاك جبرئيل ياباذر وقد قال : أما لوسلم علينا لرددنا عليه ، فلما علم أبوذر أنه كان جبرئيل دخله من الندامة ما شاء الله حيث لم يسلم فقال له رسول الله : ما هذا الدعاء الذي تدعوبه؟ فقد أخبرني أن لك دعاء معروفا في السماء ، فقال نعم يا رسول الله أقول : اللهم إني أسئلك الايمان بك ، والتصديق بنبيك ، والعافية من جميع البلاء ، والشكر على العافية ، والغنى عن أشرار الناس»( علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج95، ص354).
4. الحاقه/ 43-46.
5. ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ج11، ص572.
6. شوری/ 7.
7. زخرف/ 3-4.
8. قیامت/ 16-19.
9. اعراف/ 203.
10. «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(یونس/ 37-38).
11. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج61، ص181.
12. «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْمُحَدَّثِ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي يَأْتِيهِ جَبْرَئِيلُ قُبُلًا فَيَرَاهُ وَ يُكَلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا النَّبِيُّ فَهُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ نَحْوَ مَا كَانَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْيِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِالرِّسَالَةِ وَ كَانَ مُحَمَّدٌ ص حِينَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَجِيئُهُ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ يُكَلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا وَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَنْ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَأْتِيهِ الرُّوحُ وَ يُكَلِّمُهُ وَ يُحَدِّثُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يَرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ أَمَّا الْمُحَدَّثُ فَهُوَ الَّذِي يُحَدَّثُ فَيَسْمَعُ وَ لَا يُعَايِنُ وَ لَا يَرَى فِي مَنَامِهِ»(شیخ کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص176). همچنین: « الرَّسُولُ الَّذِي يَظْهَرُ لَهُ الْمَلَكُ فَيُكَلِّمُهُ وَ النَّبِيُّ هُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ»( شیخ کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص177).
1. دکتر سروش در آخرین تبیینی که در باب قرآن و وحی ارائه می دهد، بر این باور است که قرآن از سنخ امور بصری در عالَم خواب و رویا است. در واقع، محمد ص حقایقی را به صورت رمزی و خیالی در خواب می بیند و هنگام بیداری آن را برای ما روایت می کند. در این صورت، وحی کلام الهی نیست بلکه کلام بشری است؛ راوی قرآن نیز خداوند نیست بلکه شخص محمد ص است. قرآن محصول رویت و روایت شخص محمد ص است و به همین جهت، فاقد نظم و ترتیب و سازگاری است.مثلا یکی از ادله سروش برای رویایی بودن وحی، استناد به احوال شخصی حضرت محمد ص هنگام وحی است. به باور دکتر سروش، «به گواهی مأثورات تاریخی، در حین نزول وحی ، خوابی سنگین همراه با تعرّق به پیامبر دست میداد که گاه طاقت اورا طاق میکرد وهمین بهانه یی شد تا پارهای از معاصران محمّد(ص) او را مجنون و برخی از روحانیان مسیحی او را مصروع بشمارند».(1) همانطور که مشهود است سروش از تعرّق رسول الله ص هنگام وحی، به رویایی بودن وحی پرش کرده است و نتیجه گرفته است که وحی محصول رویای محمد ص است.
با سلام
هر چه بیشتر مطالب این گمراه رو میخونم غرض ورزی و ظاهربینیش بیشتر آشکار میشه!
قرآن یک سری کلمات نبوده که جبرئیل تو گوش پیامبر اکرم تو خواب یا بیداری بگه و پیامبر سریع حفظش کنه! قرآن چندین بطن و عالم دارد و ... هر بار آیات قرآن با تمام عوالمش با پیامبر همراه میشود! لذا پیامبر بعد از نزول، حتی به تمام تفاسیر تک تک آیات آگاهی داشتند نه فقط آیات قرآن!
علت بیهوشی یا تعرق پیامبر بخاطر نزول وحی بر قلب یا تجلّی خداوند بر پیامبر بوده که بعضا بدلیل عظمت و ... موجب حالت قبض یا تعرق و... در پیامبر نازنین میشده! حتی در چنین مواقعی سر شخص بسیار سنگین میشود و باید حتما دراز بکشد یا برخی از قسمتهای بدنش درد و لرزش میگیرد و...
برای اطلاعات بیشتر میتونید به شرح دفتر دل علامه حسن زاده آملی(جلد دوم) مراجعه و مطالب شرح باب نوزدهم در مورد تجلیات ذاتی و تمثلات بی مثال مطالعه کنید. البته تو اینترنت هم بگردید موجوده!
زراره از امام صادق (علیهالسلام) دربارهی غشیه و مدهوشی عارض بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول وحی پرسید و حضرت فرمودند: «ذلک إذا لم یکن بینه و بین الله أحد، ذاک إذا تجلی الله له...»: این [اتفاق] زمانی بوده که [در وحی] بین پیامبر و خدا کسی [واسطه] نبوده و آن زمانی است که خدا بر او تجلی کرده بود... .
امام صادق (علیهالسلام) : «کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إذا أتاه الوحی من الله و بینهما جبرئیل (علیهالسلام) یقول: هو ذا جبرئیل و قال لی جبرئیل و إذا أتاه الوحی و لیس بینهما جبرئیل تصیبه تلک السبتة و یغشاه منه و ما یغشاه لثقل الوحی علیه من الله عزوجل»:
زمانی که وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میشد و جبرئیل بین او و خدا واسطه بود میگفت: او جبرئیل است و جبرئیل به من چنین گفت و هنگامی که وحی میآمد و بین او و خدا، جبرئیل واسطه نبود، آن حالت ایستایی [و ناتوانی در حرکت] بر او عارض میشد و بر اثر این نزول، حالی به او دست میداد که گفته شده [که در حدیث دیگر غشیه نامیده شده و آن] به علت سنگینی وحی از [سوی] خدای عزوجل بر او بود.
از علی (علیهالسلام) نیز نقل شده هنگامی که سورهی مائده بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، حضرت بر قاطر سوار بود و وحی چنان بر حضرت ثقیل بود و [فشار آورد] که قاطر ایستاد و شکمش به پایین کشیده شد و حال اغما بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عارض شد».
همچنین در روایت مربوط به آغاز وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غار حرا آمده است که پس از وحی و رفتن فرشته به عالم بالا و پایین آمدن حضرت از کوه، از درک عظمت جلال الهی حال حضرت دچار غشیه شد.
از جمله حالتهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام دریافت وحی، احساس فشار شدید، کوفتگی و عرق کردن بوده است؛ چنان که فرمودهاند: «أحیانا یأتینی مثل صلصلة الجرس و هو أشده علی فیفصم عنی ...»: گاهی مانند صدای زنگ میآید و این شدیدترین حالت وحی بر من است که توان مرا میگیرد [چیزی در حد جداشدن جان و روح] ... .
سلام بر عزیزان چطور تشخیص بدیم که رویای فلانی رویای قدسی هستش و رویای فلان شخص دیگر نیست؟
با سلام
جالبه همین شخص گمراه پایینترین مرتبه کشف یعنی خواب راست را با مراتب بالاتر کشف که مختص انبیاء و اولیای الهی است همسطح دانسته در حالیکه خواب راست، کشف قدسی نیست!
بیهوشی پیامبر در اثر سنگینی وحی بوده نه برای اینکه چیزایی در خواب ببیند و به وی آیات گفته شود!
کشف قدسی: این مرتبه از مکاشفات عبارت است از: ظهور معارف عقلی و معانی غیبی در قوّه عاقله انسان. در مقام سلوک و اثر مجاهدت ها و تجلی انوار الاهی، عقل انسان نیز از این انوار بهره مند شده و در میدان عمل خود کامل تر گشته و به معانی غیبی و معارف عالی نایل می گردد.
در مقام کشف قدسی است که اشارات آیات قرآن و رموز آن و نیز اشارات احادیث ائمه معصومین (ص) معنا پیدا می کند و گویای اسرار می شود. در این مقام است که اسرار اوّل وجود و آخر آن، تا حدی که این مقام ایجاب می کند معلوم می گردد. خلاصه مطلب این که در چنین مقامی است که با عنایت الاهی کتاب تکوینی و کتاب تشریعی و آیات وجود و آیات قرآن برای انسان تفسیر می گردد، و هر دو یک سخن می گویند و یک زبان دارند
هو من لا هو الا هو
سلام و عرض ادب
این چرندیات رو فقط کسی میتونه بگه و کسی میتونه بپذیره که علم و دانش عمیق نداشته و تو عمرش حتی یکبار هم به شهود و مکاشفه نرسیده و طبیعیه شما فقط بگو چند درصد این مردم از دروغ پرهیز میکنن؟ خواب یک انسان دروغ گو صادقه نمیشه چه برسه که به مقام شهود و .... برسه
بگذارید رک بگم این حق و حقیقت هست هرچند ظاهر کلام خوشایند نباشه حقیقت محض هست:
میدونید یک فرد برای اینکه با شیاطین رفیق بشه و به اصطلاح جادوگر بشه (رفاقت با شیطان دیگه نهایت پست بودن انسان هست)
اینگونه انسانها برای رفاقت چیکار میکنن؟؟؟؟
میان قران رو نجس میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!
قران اگه مقدس نبود اگه حق نبود یه جادوگر این کار رو انجام نمیداد
جادوگر هم با این کار از برخی از اخبار اینده اگاه میشه ولی دیگه وارد عالم سفلی شده ....زیاد هم نمیتونه باخبر بشه و غلطای زیاد هم نمیتونه انجام بده فقط مهم این هست که دیگه مردود شده مردوووووووود
حتی از وجود شر هم میشه به وجود خیر پی برد چون اضداد همدیگر را اشکار میکنند
اگه شما این مورد رو هم رد میکنی باید عرض کنم شما حتی با شر و خبایث و پلیدیات و جادو و ..... هم اشنا نیستین
علم با معنویت هرگز هرگز هرگز منافات و مغایرتی نداره , شبهاتی که هست از بی دانشی ماست
به خاطر همین هست که کسی که 1 دقیقه تفکر میکنه مقامش بالاتر از اونی هست که 100سال عبادت میکنه چون با یک شبهه ممکنه ایمانش رو از دست بده, ولی اونی که
علم داره تفکر داره بصیرت داره شهود داره هرگززززززز
بنا بر آنچه گذشت، روشن می شود که آیات قرآنی عینا از سوی خداوند است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) صرفا گیرنده و فرستنده است و فهم خود را در آن دخالت نداده است؛ و به همین جهت است که اولا قرآن خودش را معجزه شمرده است و به سوره ای از آن تحدی و مبارزه طلبی کرده است(10)؛ و گرنه صرفا تجربه بشری بوده که در معرض خطا و نقصان است.
با سلام و احترام استاد گرامی
من چند وقت پیش مقالات رویای رسولانه جناب سروش را خونده بودم، هر چند که جزییات مقالات را به خاطر ندارم ولی نکته ای که به یادم میاید این است که جناب سروش معتقد اند که قول نبی همان قول پروردگار است و فاصله ای بین این دو نمیبیند که اگر بگوییم قران حرف خود پیامبر است به این معنی باشد از جانب خدا نیست.
من هم سوالی برایم پیش آمده بود؟
مقالات رویای رسولانه بیشتر روی آیاتی متمرکز هست که مربوط به توصیفات قیامت و ... است که جنبه ی استعاری دارند و خود جناب سروش مثالهای در مقالات میزنند که حتما شما مطلعید.
استدلالشان این است که چون زبان خواب با زبان بیداری متفاوت است پس حتی اگر زمان و مکان جا به جا شود، علیت نقض شود و... آسیبی به متن قران نمیزنند.
جناب سروش آیا پاسخی دارند در زمینه بخشهای از قران که درباره زندگی احوالات روزمره همان دوره بوده است و کاملا زبان بیداری دارند؟
اشکالی که برای خود من هم وارد است این است که اساسا نمیتوان گفت چه باید رخ بدهد که این تفسیر جناب دکتر سروش ابطال بشود؟
مثلا تورات را هم همینطور میتوان تفسیر کرد بدون اینکه تناقضی از دلش بیرون بیاید.(البته جناب دکتر سروش فکر کنم جوابشان این است که میدانیم تورات تحریف شده است)
مثلا اگر با این نظریه وحی شناسی ایشان بخوابم مطالب کتاب ارباب حلقه ها را بررسی کنیم، چه طور میتوان رد کرد مطالب این کتابها را؟
سپاس
سلام و عرض ادب خدمت شما
من چند وقت پیش مقالات رویای رسولانه جناب سروش را خونده بودم، هر چند که جزییات مقالات را به خاطر ندارم ولی نکته ای که به یادم میاید این است که جناب سروش معتقد اند که قول نبی همان قول پروردگار است و فاصله ای بین این دو نمیبیند که اگر بگوییم قران حرف خود پیامبر است به این معنی باشد از جانب خدا نیست.
سروش بر این باور است که اعتقاد به وحدت وجود و توحید افعالی، واسطه ها را حذف می کند و نشان می دهد که اساسا جدایی میان مخلوق و خالق نیست؛ یعنی چنین نیست که مخلوق جدای از خالق باشد و یا فعلش جدای از فعل خالق باشد؛ بلکه آنها یکی هستند و هر فعل مخلوق، فعل خالق است. بنابراین، رویت و روایت پیامبر ص همان رویت و روایت خدا است و به همین جهت، پیامبر ص کلام خود را به خداوند نسبت می دهد.
سروش در این زمینه در مقاله دوم از سلسله مقالات «محمّد(ص) راوي رؤياهاي رسولانه» می نویسد: «ذهن خطای اصلی نافیان و ناقدان، چنان که در نوشتارهای دیگر آوردهام، در تبیین نسبت خلق و خالق است. ذهن عامیان از آن نسبت بیچون، صورتی مادّی و انسانی میسازد و خدایی را که جدایی از خلق ندارد، چون پادشاهی مقتدر بر تخت سلطنت مینشاند تا از راه دور به بندگانش پیام بفرستد. امّا همین که شیشۀ این پندار بشکند و معیّت قیّومیۀ حق با مخلوقاتش به نیکی دریافته شود، آن متافیزیک فراق به متافیزیک وصال بدل خواهد شد و ظهور و بطون حق در اشیا، چنان که در رؤیای قدسی پیامبر رؤیت شده، روی خواهد نمود و به قول صدرالدین شیرازی، اشیاء همچون شئون و نعوت حق دیده خواهند شد. نه تنها خدا، درپیامبر بود که پیامبر در خدا بود و هر چه میاندیشید، اندیشۀ او بود. و این جز بدان سبب نیست که خدای موحّدان، بیفاصله و بیحجاب در کائنات و ممکنات حاضر است و جمیع ممکنات وکائنات هم در اوست. جهان، الاهی است. و این مهمترین کشف محمّد(ص) بود که بادها را در فرمان او میدید، و رعد را تسبیحخوان او، و آتش را افروختۀ او و باران را فروفرستادۀ او، و جانها را در قبضۀ قدرت او، و... گویی وی در همۀ این حوادث نشسته است، چون وجود در دل ماهیّت، و مستقیماً بر آنها فرمان میراند. باد که میوزد، دریا که موج میزند، باران که فرو میریزد و آدمی که جان میدهد، گویی خداست که میوزد و موج میزند و فرو میریزد و جان میدهد. یک فاعل در جهان بیش نیست و همۀ کارها عین فعل اوست. به تصریح صدرالدین شیرازی: انّه تعالی ینزل منازل الاشیاء و یفعل فعلها (خدای تعالی به منزلت اشیاء فرود میآید وکارهای آنها را میکند). این توحید افعالی که به براهین حکیمانه مبرهن است و صدها تجربۀ قدسی و عرفانی مؤیّد اوست، و قرآن نیز بدان تصریح میکند که: وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ، واین ما تولّوا فثمّ وجه الله»
در این نوشتار، مجال بررسی تفصیلی وحدت وجود و توحید افعالی نیست. اما اگر قرار باشد تقریر دکتر سروش از وحدت وجود را پیش بکشیم، در این صورت می توان دیدگاه سروش را از چند جهت مورد نقد و بررسی قرار داد:
نقد اول: هر چیزی خدا و خدا همه چیز است؛ در نتیجه، نه فقط فعل و اندیشه محمد بلکه فعل و اندیشه هر کسی فعل و اندیشه خدا است؛ حتی اگر زانی و سارق و قاتل باشد و اندیشه باطل و خطا و شیطانی در سر داشته باشد؛ بلکه اساسا فاعل و انسان و موجودی غیر از خدا مطرح نیست تا بخواهیم او را خدا یا خدا را او بدانیم.
نقد دوم: در این صورت، آن حقیقت به زبان در نمی آید؛ و اگر به زبان در آید، محدود به تعداد نمی شود. یعنی چنین نیست که فقط برای محمد ص متجلی شود بلکه هر کلامی کلام خداست و رویت هر چیزی رویت و تجربه قدسی است
جناب سروش آیا پاسخی دارند در زمینه بخشهای از قران که درباره زندگی احوالات روزمره همان دوره بوده است و کاملا زبان بیداری دارند؟
تا جایی که بنده تمامی سلسله مقالات مذکور را مکررا مرور کرده ام، در این مورد چیزی نگفته اند.
این مطلب یکی از اشکالاتی است که منتقدان به سروش کرده اند.
البته ممکن است دکتر سروش بعدا نظریه خودشان را چنین اصلاح کنند که لزوما هر خوابی کنایی و رمزی نیست؛ چنانچه رویای فتح مکه کنایی نبوده است. یا ممکن است بگویند برخی از آیات تعبیر رویای نبی از خوابی است که دیده است و به همین جهت به زبان بیداری بیان شده است.
به هر حال، فعلا چیزی در این زمینه نگفته اند و آنچه عرض شد، پاسخ های احتمالی از سوی ایشان بود.
البته اگر هم چنین پاسخی هم بدهند، مشکل نظریه ایشان به قوت خودش باقی است که در پست های سابق به آن اشاره کردم
اشکالی که برای خود من هم وارد است این است که اساسا نمیتوان گفت چه باید رخ بدهد که این تفسیر جناب دکتر سروش ابطال بشود؟
جالب است دکتر سروش نیز به این مطلب اشاره می کنند که نظریه ایشان ابطال پذیر نیست بلکه بهترین تبیین است. سروش در مقاله چهارم می نویسد:
«گفتهاند که این نظریه ابطالناپذیر است چون هرچه ناقدان از قرآن شاهد بیاورند، نظریهپرداز خواهد گفت: «آن هم در رؤیا بوده است»! همینطور است، ولی مگر نظریّۀ مقابل که میگوید آیات قرآن محصول رؤیا نیست، ابطالپذیر است؟ در هر دو صورت، ما مدلی داریم که باید سازگاری درونی و فراگیریاش را نشان دهیم، و همین کافیست. ابطالپذیری از آنِ نظریاتِ خرُد است نه برنامههای پژوهشی کلان»
عرض ما هم این است که:
اولا این نظریه بهترین تبیین نیست چرا که با شواهد دینی سازگار نیست و شواهدی که سروش از آنها استفاده می کند دلالت قاطع بر مدعای او ندارند.
ثانیا این که نظریه بدیل بهترین تبیین نباشد، اثبات نمی کند که نظریه ایشان بهترین تبیین است.
اشکالی که برای خود من هم وارد است این است که اساسا نمیتوان گفت چه باید رخ بدهد که این تفسیر جناب دکتر سروش ابطال بشود؟
مثلا تورات را هم همینطور میتوان تفسیر کرد بدون اینکه تناقضی از دلش بیرون بیاید.(البته جناب دکتر سروش فکر کنم جوابشان این است که میدانیم تورات تحریف شده است)
مثلا اگر با این نظریه وحی شناسی ایشان بخوابم مطالب کتاب ارباب حلقه ها را بررسی کنیم، چه طور میتوان رد کرد مطالب این کتابها را؟
با شما موافقم. دکتر سروش نیز به این اشکال توجه داشتند و در این زمینه، در مقاله دوم نوشتند:
«پدیدارشناسی وحی و رؤیا و عبور از تفسیر کلاسیک متن مقدّس به ساختارشناسی رؤیایی ـ روایی آن، نه پژوهشی است متکلّمانه، و نه کوششی است هستیشناسانه. یعنی این قلم، نه در پی اثبات نبوّت پیامبر اسلام است، و نه در پی آشکار کردن وثاقت و صداقت و سلامت رؤیاهای او.»
به نظر می رسد این مطلب پذیرش اشکال است و نشانگر آن است که تلاش دکتر سروش، بهترین تبیین نیست چرا که به هر حال، هر تلاشی در راستای تبیین وحی، باید ثبوتا و اثباتا معیارهای نبوت راستین و غیرراستین را نیز عرضه کند. در تفسیر کلاسیک، معجزه یکی از روشهای قابل قبول برای تشخیص نبوت راستین بود. اما در تفسیر و تبیین سروش، معجزات تماما به مشاهدات رویایی فروکاسته می شوند.
در تفسیر و تبیین سروش، معجزات تماما به مشاهدات رویایی فروکاسته می شوند.
تشکر از استاد گرامی
نظر سروش درباره قرآن چیه؟ آن را معجزه نمیدونه؟ به هر حال، رویای نبوی خودش یک معجزه و خرق عادت نیست؟
نظر سروش درباره قرآن چیه؟ آن را معجزه نمیدونه؟ به هر حال، رویای نبوی خودش یک معجزه و خرق عادت نیست؟
تشکر از استاد گرامی
سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما
سروش در مقاله ششم درباره قرآن از اعجازین بودن قرآن سخن می گوید:
«عادتاً در کویری فرهنگی چون حجاز، روییدن گُلی چون قرآن، به غایت نامحتمل و نامنتظر است و همین است آنچه در زبان تئولوژیک، معجزه محمّدی خوانده میشود و قرآن را کتابی قدسی و الهی وا مینماید».
اما به نظر می رسد در تبیینی که سروش از قرآن ارائه می دهد، قرآن نه فقط یک معجزه بلکه کتابی مشحون از تناقض و پریشانی است. سروش مکررا آیات قرآن را متناقض و پریشان توصیف می کند تا از این طریق، رویایی بودنش را ترجیح ببخشد؛ غافل از آن که اگر آیات قرآن متناقض و پریشان باشد -که نیست- در این صورت، اساسا دلیلی ندارد که قرآن را الهی و نه بشری بدانیم. در واقع، اگر تعارضات ادعایی سروش تعارضات حقیقی باشند، چند احتمال پیش روی ماست: قرآن ناشی از مشاهدات نبی در خواب است؛ قرآن امری بشری و اختراعی از سوی انسانی عادی است. چه دلیلی دارد که احتمال اول که مورد نظر سروش است را بر احتمال دوم که مورد نظر کفار است، ترجیح دهیم؟!
آری، قرآن متعارض نیست و هیچ اختلافی در آن راه ندارد؛ چنانچه در آیه 82 سوره مبارکه نساء آمده است که هیچ اختلافی در قرآن راه ندارد و همین امر دلیلی است بر الهی بودنش: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»؛ آيا درباره قرآن نمى انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى يافتند.
آنچه سروش آیات متعارض می داند عمدتا از قبیل آیات متشابه است که با تفسیر مناسب و قرآن به قرآن، مرتفع می شود. مثلا مساله هدایت جبری و اختیاری که با تفسیر قرآن به قرآن، قابل حل شدن است.
آنچه سروش آیات متعارض می داند عمدتا از قبیل آیات متشابه است که با تفسیر مناسب و قرآن به قرآن، مرتفع می شود. مثلا مساله هدایت جبری و اختیاری که با تفسیر قرآن به قرآن، قابل حل شدن است.
ممنون
منظورتون از هدایت جبری و اختیاری در قرآن چیه؟
منظورتون از هدایت جبری و اختیاری در قرآن چیه؟ممنون
سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما
در برخی از آیات قرآنی مطالبی وجود دارد که در وهله نخست جبرگرایی را تقویت میکند؛ مثلا در آیاتی از قرآن، به این نکته اشاره شده است که هدایت و ضلالت از سوی خداوند است و خدا هر که را بخواهد هدایت نموده و هر که را بخواهد گمراه میسازد: «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»(فاطر: 8؛ مدثر: 31) «خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت میكند».
این آیات -دستِ کم در وهله نخست- گویای جبرگرایی هستند. اما آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با جبرگرایی مخالفند و معنای آیات سابق را نیز توضیح میدهند. مثلا اگرچه خداوند در آیات متعددی -از جمله فاطر: 8 و مدثر: 31- میفرماید «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»؛ اما در آیات دیگر به این نکته توجه میدهد که این هدایت و ضلالت بیقاعده نیست و در واقع، عذابی الهی برای کسانی است که با سوءاختیار خود از مسیر حق و هدایت منحرف شدهاند؛ به همین جهت، در آیات دیگر بیان شده است که این ضلالت الهی برای فاسقان و ظالمان و مسرفان است یعنی برای کسانی است که بواسطه بدرفتاری خود به ظلم و فساد و اسراف پرداختهاند و از هدایت اولیه الهی -که همانا پیام فطرت و عقل و الهامات است- چشمپوشی کرده اند، و در نتیجه، خداوند آنها را از هدایت ثانویه خود -که همانا پیام انبیاءاست- نیز محروم میسازد.
برای نمونه به این آیات بنگرید:
«وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ»(بقره: 26)
«وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ»(ابراهیم: 27)
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (غافر: 34)
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرينَ»(غافر: 74).
در همین راستا، علامه طباطبائی در ذیل تفسیر آیه دوم سوره مبارکه بقره «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» به همین نکته اشاره میکند و میان هدایت و ضلالت اولیه و ثانویه فرق مینهد: قرآن مایه هدایت ثانوی است برای کسانی که مبتنی بر ندای فطرت، به صورت اختیاری، هدایت اولیه را پیشه کردهاند. اما کسانی که به ضلالت اولیه مبتلا شدهاند و ندای فطرت را نادیده میگیرند و تعقل نمیورزند و خود را به تجاهل میزنند و عناد پیشه میکنند، از این هدایت ثانویه محروم میشوند و خداوند نیز قلب آنها را قفل میکند و بر ضلالت آنها میافزاید.(طباطبائی، المیزان، 1374ش، ج1، صص69-71)
با این توضیحات، میتوان تفسیر منسجمی از مجموعه آیات الهی عرضه کنیم: پس آدمی مختار است و باید متناسب با ندای فطرت زندگی کند تا در مواجهه با هدایت ثانوی پذیرای آن شده و خداوند به او این اجازه و اذن را بدهد که از هدایت ثانوی نیز برخوردار گردد. اگر کسی هدایت اولیه را پذیرا نشود، خداوند هدایت ثانویه را نیز از او دریغ می کند. پس ایمان و کفر نیز اولیه و ثانویه است. ایمان و کفر اولیه اختیاری است و ایمان و کفر ثانویه نیز جزای ایمان اولیه است که خداوند او را به شخص مومن یا کافر می دهد. با عنایت به این که ایمان و کفر اولیه اختیاری است و بر اساس آن، ایمان و کفر ثانویه عطا شده است، می توان ایمان و کفر ثانویه را نیز از این منظر اختیاری دانست.
پرسش:
لطفا دیدگاه دکتر سروش درباره رویاانگاری وحی را توضیح داده و آن را مورد نقد و بررسی قرار دهید و توضیح دهید که آیا این دیدگاه واجد شواهد قرآنی غیرقرآنی هم هست یا نه؟ آیا رویای نبی همان رویای ما است یا فرقهایی دارد؟
پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. دکتر سروش در آخرین تبیینی که در باب قرآن و وحی ارائه می دهد، بر این باور است که قرآن از سنخ امور بصری در عالَم خواب و رویا است. در واقع، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حقایقی را به صورت رمزی و خیالی در خواب می بیند و هنگام بیداری آن را برای ما روایت می کند. در این صورت، وحی کلام الهی نیست بلکه کلام بشری است؛ راوی قرآن نیز خداوند نیست بلکه شخص محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. البته از آن جایی که بنا بر وحدت وجود، ما همگی شئون و نعوت خداوند هستیم، کلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کلام خدا است اما این امر بدین معنا نیست که حقیقتا خداوند به مثابه موجودی متمایز از ما در گفتگوی با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، کلامی را به او رسانده باشد و او نیز بعد از شنیدنش آن را برای ما قرائت کرده باشد. آری، قرآن محصول رویت و روایت شخص محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به همین جهت، فاقد نظم و ترتیب و سازگاری است.
2. ایشان برای اثبات مدعای خود، از شواهدی بهره می جوید که دلالت قاطع بر بصری بودن وحی در عالم رویا ندارد. افزون بر این، به شواهد قاطعی که علیه مدعای ایشان است نیز بی توجهی می کنند و آنها را نادیده می گیرند.
مثلا یکی از ادله سروش برای رویایی بودن وحی، استناد به احوال شخصی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام وحی است. به باور دکتر سروش، «به گواهی مأثورات تاریخی، در حین نزول وحی ، خوابی سنگین همراه با تعرّق به پیامبر دست میداد که گاه طاقت اورا طاق میکرد و همین بهانه یی شد تا پارهای از معاصران محمّد(ص) او را مجنون و برخی از روحانیان مسیحی او را مصروع بشمارند».(1) همانطور که مشهود است سروش از تعرّق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام وحی، به رویایی بودن وحی پرش کرده است و نتیجه گرفته است که وحی محصول رویای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
3. در نقد این مطلب گفتنی است که:
نقد اول: اگرچه میان حالت تلقی وحی و حالت خواب، مشابهت هایی برقرار است؛ اما این مشابهت به اینهمانی ایندو نمی انجامد؛ چنانچه که هر گردی گردو نیست. در واقع، همان مغالطه ای که کافران داشتند، اینک نیز به صورت دیگری رخ داده است: آنها از مشابهت حالات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با صرع و جنون، حکم به صرع و جنون کردند، و اینک سروش با مشاهده مشابهت حالات محمد با خواب، حکم به رویایی بودن وحی می کند.
نقد دوم: شواهد متعددی داریم که حتی حالت تعرّق و بیهوشی نیز همیشگی نبوده است. بلکه گاهی جبرئیل از سوی خدای سبحان میآمده که در این حالت پیامبر به اغما نمیرفته است(2)، بلکه جبرئیل مانند بندهای در کنار او مینشسته و بر ایشان وارد نمیشده، تا اینکه اجازه میگرفته است؛ حتی گاهی اصحاب نیز جبرئیل را میدیدند؛ گرچه در آن لحظه او را به عنوان جبرئیل نمیشناختند: در این راستا، امام صادق (علیه السلام) میفرماید: أباذر خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جبرئیل به صورت دحیه کلبى نزد آنحضرت بود و با او خلوت کرده بود؛ چون أباذر آنان را دید، از نزد آنها برگشت و نخواست سخن آنها را قطع کند، جبرئیل گفت: یا محمد! این أبوذر بود که به ما گذر کرد و به ما سلام نداد، اگر سلام داده بود پاسخش مىگفتیم،... اى محمد! این أبوذر را دعایى است معروف نزد اهل آسمانها، از او بپرس، از آن دعا هنگامى که من به آسمان بالا رفتم. هنگامیکه جبرئیل بالا رفت، أبوذر نزد پیغمبر آمد و رسول خدا به او فرمود: اى ابوذر! چه چیزی تو را بازداشت از اینکه به ما گذر کردى، سلام کنى؟ گفت: من گمان کردم آنکه نزد شما است دحیه کلبى است و با او در باره امرى خلوت کردى، فرمود: او جبرئیل بود اى ابوذر، و گفت: اگر به ما سلام کرده بود به او جواب مىدادیم، و چون أبوذر دانست که او جبرئیل بوده بسیار پشیمان شد که چرا سلام نکرد ...».(3)
4. بنابراین، همانطور که پیداست این شاهد تاریخی دلالت قطعی بر مدعای دکتر سروش ندارد اما دکتر سروش از آن برای اثبات مدعای خود بهره می جوید؛ همچنین دکتر سروش به شواهد روایی دیگر که خلاف مدعای ایشان را اثبات می کند بی توجهی می کند تا نظریه خود را به عنوان بهترین تبیین در باب قرآن و وحی جا بیندازد! روشن است که چنین روشی از وجاهت و عقلانیت لازم برخوردار نیست و بر همین اساس، نظریه ایشان قابل قبول نمی باشد.
5. اما در مورد دلالت آیات قرآن بر بصری بودن وحی در خواب گفتنی است که نه تنها شواهدی به سود رویاانگاری و بصری بودن وحی در خواب نیست بلکه شواهد قاطعی وجود دارد به سود این مدعا که قرآن محصول ارتباط کلامی انسان و خداوند در عالم بیداری است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را عینا از خداوند اخذ کرده و برای دیگران قرائت می کند. در ادامه، به برخی از این شواهد اشاره می کنیم:
«تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(4) كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، ما او را با قدرت مىگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم.
در این آیات، به این امر اشاره می کند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) هیچ قولی را به دروغ به ما نسبت نداده است بلکه قرآن قول الهی است. در کتب لغت بیان شده است که قول، همات الفاظ زبانی است(5). بنابراین، قرآن همان قول و الفاظ الهی است و اگر قول نبوی بود، خداوند او را می میراند.
در آیات دیگر، حتی تصریح می شود که الفاظ عربی قرآن، نازل شده از سوی خداوند است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَه»(6)؛ و اين گونه قرآنى عربى[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه] و مردم پيرامون آن را انذار كن.
همچنین در آیه دیگر، عربیت زبان قرآن را نیز از سوی خداوند معرفی می کند و قرآن را ناشی از علم الهی و لوح محفوظ و امّ الکتاب می داند: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(7)؛ ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما(آن را) درك كنيد؛ و آن در«أمّ الكتاب» [ لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است.
از این منظر، وحی عینا کلام الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را می شنود و برای دیگران عینا بیان می کند: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»(8)؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن[ قرآن] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان و(توضيح) آن(نيز) بر عهده ماست.
در این آیات به صراحت آمده است که هم جمع و هم قرائت آیات از سوی خداوند است و محمد (صلى الله علیه وآله) صرفا تابع قرائت الهی است. خداوند آیات را می خواند و محمد (صلى الله علیه وآله) از آن قرائت، پیروی می کند و آیات را بازخوانی می کند؛ و چون قرائت متمضن الفاظ نیز می باشد پس پیامبر (صلى الله علیه وآله) تابع الفاظی است که خداوند بر او می خواند. به همین جهت، اساسا نزول قرآن در حوزه توانایی پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیست تا هر وقتی که بخواهد از طریق منابع معرفتی و تجارب تاریخی خود، به آن رهنمون گردد:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(9) هنگامى كه(در نزول وحى تاخير افتد، و) آيهاى براى آنان نياورى، مىگويند: چرا خودت(از پيش خود) آن را برنگزيدى؟! بگو من تنها از چيزى پيروى مىكنم كه بر من وحى مىشود؛ اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان، و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيّتى كه ايمان مىآورند.
بنا بر آنچه گذشت، روشن می شود که آیات قرآنی عینا از سوی خداوند است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) صرفا گیرنده و فرستنده است و فهم خود را در آن دخالت نداده است؛ و به همین جهت است که اولا قرآن خودش را معجزه شمرده است و به سوره ای از آن تحدی و مبارزه طلبی کرده است(10)؛ و گرنه صرفا تجربه بشری بوده که در معرض خطا و نقصان است.
6. اما درباره خواب نبوی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز گفتنی است که به باور دکتر سروش، خواب حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یک خواب عادی و معمولی نیست؛ بلکه خوابی است که در آن حقایق به صورت رمزی و مثالی نمودار می شوند؛ چنانچه امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: «رویای انبیاء وحی است»(11).
روشن است که در این روایت، رویای انبیاء وحی دانسته شده است نه رویای رسولان. می دانیم که فرق است میان نبی و رسول. مستند به برخی روایات، انبیا جبرئیل را در رویا می دیدند اما رسول الله جبرئیل را در بیداری می دید و با او سخن می گفت. در این راستا از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که رسول کسی است که در بیداری جبرئیل را می بیند و با او سخن می گوید؛ اما نبی کسی است که جبرئیل را در خواب می بیند؛ خواب هایی از سنخ خواب ابراهیم و یا خواب های رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نزول وحی.(12)
همانطور که مشهود است سروش شاهد قاطع به سود مدعای خودش ندارد و شواهد قاطع علیه مدعای خودش را نادیده می گیرد. بنابراین، قرآن محصول تلقی وحی در بیداری از خداوند است نه محصول مشاهدات نبی در رویا.
پی نوشت ها:
1. سروش، عبدالکریم، مقاله اول از سلسله مقالات «محمّد(ص) راوي رؤياهاي رسولانه».
2. « جعلت فداك الغشية التي كانت تصيب رسول الله (ص) إذا نزل عليه الوحي؟ قال : فقال ذلك إذا لم يكن بينه وبين الله أحد ، ذاك إذا تجلى الله له ، قال : ثم قال : تلك النبوة يا زرارة ، وأقبل يتخشع»(شیخ صدوق، التوحید، موسسه النشر الاسلامی، ج18، ص256) همچنین: « فَسُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْغَشْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَأْخُذُ النَّبِيَّ ص أَ كَانَتْ تَكُونُ عِنْدَ هُبُوطِ جَبْرَئِيلَ ع فَقَالَ لَا إِنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ ص لَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِ حَتَّى يَسْتَأْذِنَهُ وَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ عِنْد مُخَاطَبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ بِغَيْرِ تَرْجُمَانٍ وَ وَاسِطَة»(شیخ صدوق، کمال الدین، انتشارات اسلامیه، ج1، صص85-86).
بنابراین، تنها زمانی که بین خدا و رسول ص واسطه ای نبود، پیامبر ص بیهوش می شدند. می دانیم که کلام الهی به سه صورت است و اینطور نیست که دائما بی واسطه باشد: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ»(شوری: 51).
3. «عن أبي عبدالله قال : إن أباذر رحمة الله عليه مر برسول الله وعنده جبرئيل في صورة دحية الكلبي ، وقد استخلاه رسول ـ الله ، فلما رآهما انصرف عنهما ولم يقطع كلامهما فقال جبرئيل: يا محمد هذا أبوذر قد مربنا ولم يسلم علينا ، أما لو سلم لرددنا عليه ، يا محمد إن له دعاء يدعو به معروفا عندأهل السماء ، فاسأله عنه إذا عرجت إلى السماء. فلما ارتفع جبرئيل جاء أبوذر إلى النبي فقال رسول الله : ما منعك ياباذر أن تكون قد سلمت علينا حين مررت بنا فقال : ظننت يا رسول الله أن الذي كان معك دحية الكلبي قد استخليته لبعض شأنك ، فقال : ذاك جبرئيل ياباذر وقد قال : أما لوسلم علينا لرددنا عليه ، فلما علم أبوذر أنه كان جبرئيل دخله من الندامة ما شاء الله حيث لم يسلم فقال له رسول الله : ما هذا الدعاء الذي تدعوبه؟ فقد أخبرني أن لك دعاء معروفا في السماء ، فقال نعم يا رسول الله أقول : اللهم إني أسئلك الايمان بك ، والتصديق بنبيك ، والعافية من جميع البلاء ، والشكر على العافية ، والغنى عن أشرار الناس»( علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج95، ص354).
4. الحاقه/ 43-46.
5. ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ج11، ص572.
6. شوری/ 7.
7. زخرف/ 3-4.
8. قیامت/ 16-19.
9. اعراف/ 203.
10. «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(یونس/ 37-38).
11. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج61، ص181.
12. «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْمُحَدَّثِ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي يَأْتِيهِ جَبْرَئِيلُ قُبُلًا فَيَرَاهُ وَ يُكَلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا النَّبِيُّ فَهُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ نَحْوَ مَا كَانَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْيِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِالرِّسَالَةِ وَ كَانَ مُحَمَّدٌ ص حِينَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَجِيئُهُ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ يُكَلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا وَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَنْ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَأْتِيهِ الرُّوحُ وَ يُكَلِّمُهُ وَ يُحَدِّثُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يَرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ أَمَّا الْمُحَدَّثُ فَهُوَ الَّذِي يُحَدَّثُ فَيَسْمَعُ وَ لَا يُعَايِنُ وَ لَا يَرَى فِي مَنَامِهِ»(شیخ کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص176). همچنین: « الرَّسُولُ الَّذِي يَظْهَرُ لَهُ الْمَلَكُ فَيُكَلِّمُهُ وَ النَّبِيُّ هُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ»( شیخ کلینی، کافی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص177).