جمع بندی پاسخ به شبهه دکتر سروش در مورد علم پیامبر (ص)

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ به شبهه دکتر سروش در مورد علم پیامبر (ص)

با عرض سلام و تشکر فراوان
دکتر سروش مطالبی در خصوص نقصان علم پیامبر طرح کرده که خواهشمند است پاسخ آنها را مرحمت بفرمایید.
وی می گوید:
نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسي چنين انتظاري داشته است که از الهيات و روحانيات گرفته تا طب و رياضيات و موسيقي و فلکيات پيامبر همه چيز را بداند. قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد "همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... ".
به علاوه که به پيامبر مي‌گويد "بگو خدايا علم مرا افزون تر کن". ضمنا پيامبر خود به طبيب مراجعه مي‌کرد. یعنی از علم طب آگاه نبود.
پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

armm1388;994514 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان
دکتر سروش مطالبی در خصوص نقصان علم پیامبر طرح کرده که خواهشمند است پاسخ آنها را مرحمت بفرمایید.
وی می گوید:
نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسي چنين انتظاري داشته است که از الهيات و روحانيات گرفته تا طب و رياضيات و موسيقي و فلکيات پيامبر همه چيز را بداند. قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد "همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... ".
به علاوه که به پيامبر مي‌گويد "بگو خدايا علم مرا افزون تر کن". ضمنا پيامبر خود به طبيب مراجعه مي‌کرد. یعنی از علم طب آگاه نبود.
پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. مستند به متون دینی تردیدی نیست که خداوند به همه امور آگاهی دارد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ»(1) و بدانيد خداوند از هر چيزى آگاه است.

همچنین تردیدی نیست که خداوند به علم غیب آگاهی دارد و کسی جز او به این امور واقف نیست؛ چنانچه در آیه 50 سوره مبارکه انعام آمده است: «قُلْ لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِى خَزَائِنُ اللهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَىَّ» بگو: من نمى‏گويم خزاين خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بياموزد،) از غيب آگاه نيستم. و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام؛ تنها از آنچه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم.

2. از سوی دیگر، در آیات قرآن به این امر اشاره شده است که اولیای الهی به اذن الهی از امور غیبی و نهانی مطلع می شوند: « عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول»(2) داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است.

این مطلب در فراز آخر آیه 50 سوره مبارکه انعام نیز مورد اشاره قرار گرفته بود چرا که خداوند به شخص (صلى الله علیه وآله) دستور داد که به دیگران بگوید به امور غیبی مطلع نیست جز آنچه از طریق وحی دریافت می کند.


3. از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه گرفته مى شود که بدون شک انبیاء و اولیاء آگاهى از علم غیب دارند، و طرق جمع بین آیات مربوط به علم غیب را مى توان در چهار طریق خلاصه کرد که در این قسمت اجمالا به آنها اشاره می کنیم و تفصیلش را در صورت لزوم بعدا پی می گیریم:

3/1. علم ذاتى و مستقل مخصوص خدا است و علم انبیاء و اولیاء تبعى و وابسته به علم خدا مى باشد.
3/2. علم تفصیلى از آن خدا است، و علم اجمالى از آن اولیاء و انبیاء است.
3/3. علم به لوح محفوظ مخصوص خدا است و علم به لوح محو و اثبات از آن انبیاء و اولیاء است.
3/4. علم فعلى مخصوص خدا است و علم بالقوّة از آن انبیاء و اولیاء است.(3)


4. بنابراین، مستند به مجموع آیات قرآن، پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز از طریق وحی به اذن الهی از امور غیبی آگاه می شدند. مفاد آیاتی که دکتر سروش بدان استناد کردند نیز در همین راستا تفسیر می شود:

«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»(4) و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت.

«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»(5) پس نسبت به(تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود؛ و بگو: پروردگارا علم مرا افزون كن.


5. بر این اساس، پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) دارای علم به امور غیبی بوده است و آن را از طریق خداوند اخذ کرده است و به امامان ع از جمله امیرالمومنین (علیه السلام) یاد داده است. در این راستا، امام على (علیه السلام) فرمود:

«اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) عَلَّمَنى اَلْفَ بَاب مِنَ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا یَکُونُ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، کُلُّ بَاب مِنْهَا یَفْتَحُ اَلْفَ باب فَذلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب»(6).
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته واقع شده، و یا در آینده تا روز قیامت واقع مى شود به من تعلیم داد که هر بابى هزار باب را مى گشاید، و آن هزار هزار باب است.


6. اما محدوده علم غیبی که انبیاء و اولیای الهی از خداوند اخذ کرده اند، دقیقا مشخص نیست. اجمالا در این حوزه چند نظر وجود دارد که در این قسمت اجمالا به آنها می پردازیم و تفصیلش را در صورت نیاز بعدا پی می گیریم:

6/.1. آنها همه چیز را بالفعل مى دانند، جز بخش ویژه اى که مخصوص ذات پاک خدا است، مانند علوم پنجگانه اى که در آخر سوره لقمان آمده است مانند علم به کنه ذات پروردگار و اسماء و صفات او.

6/2. آنها همه این امور را مى دانند امّا بالقّوه نه بالفعل. یعنى هرگاه بخواهند و اراده کنندکه چیزى از اسرار غیب را بدانند خداوند به آنها الهام مى کند، و یا قواعد و اصولى نزد آنها است که با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب مى شود و مى توانند هر چیزى از اسرار غیب را بدانند، و یا کتبى نزد آنها است که به آن مى نگرند و از اسرار غیب باخبر مى شوند؛ یا این که در هر حال که خدا اراده کند و به اصطلاح حالت بسط به آنها دست دهد از این اسرار با خبر مى شوند، و در زمانى که این اراده گرفته شود و به اصطلاح حالت قبض حاصل گردد، این علوم موقّتاً پنهان مى شود.

6/3. منظور از آگاهى معصومین از علم غیب آگاهى از تمام مسائلى است که به نحوى با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد؛ بنابراین آنها از تمام معارف و احکام و تواریخ انبیاء و مسائل آفرینش و حوادث گذشته و آینده، تا آن جا که ارتباط با هدایت انسان ها دارد، «بالفعل» آگاهند؛ اما ضرورتى ندارد که خارج از این دایره را براى آنها قائل شویم.

6/4. آنها به تمام اسرار غیب آگاه هند ولى آگاهى آنها بر اصول کلّى است؛ در همه جا کلیات را مى دانند؛ در حالى که علم به تمام کلّیات و جزئیات عالم، مخصوص ذات پاک خدا است.

6/5. آخرین سخن و آخرین نظریه اى که مى توان در مورد چگونگى آگاهى انبیاء و اولیاء به اسرار غیب بیان کرد این است که آنها به طور اجمال از اسرار غیب باخبرند، اما محدوده علم آنها چه اندازه است؟ ما دقیقاً نمى دانیم، همین اندازه مى دانیم که خداوند عالم، هرچه مصلحت بداند و لازم باشد به آنها تعلیم مى دهد، امّا چگونه؟ و چه اندازه؟ براى ما روشن نیست.(7)


7. بنابراین، تمامی نظرات در این زمینه مشترکند که علم پیامبر (صلى الله علیه وآله) محدود است و شامل تمامی امور نمی شود. اما با این حال، در تعیین آن محدوده اختلاف نظر دارند.

اما باید دقت نمود که این اختلاف نظر به معنای نادیده گرفتن علم نبی به امور غیبی نیست؛ یعنی هیچ یک از آنها معتقد نیستند که علمی که پیامبر ص از خداوند اخذ می کند و به او وحی می شود، همانند علم بشری، خطاپذیر و متغیر است.

این مطلب از این جهت حائز اهمیت است که دکتر سروش بعد از توضیح علم پیامبر (صلى الله علیه وآله) و بیان آیات مذکور، چنین نتیجه گیری می کنند که وحی محصول ذهنیت شاعرانه محمد (صلى الله علیه وآله) است و به همین جهت، متناسب با علوم عصری زمان خودش است و با علم جدید ناسازگار است:
«پنجم. اما قصه ورود خطا در قرآن و علم پيامبر: غرض از خطا همان مطالبی است که از ديدگاه بشری خطا محسوب می شوند يعنی ناسازگار با يافته های علمی بشر. نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسی چنين انتظاری داشته است ... قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... به علاوه که به پيامبر مي‌گويد بگو خدايا علم مرا افزون تر کن ... باری از قبول ناسازگاری (گاه شديد) ظواهر قرآنی با علم گريزی نيست. حال، دفع آن اشکال و تخلص از آن، شيوه های گونه گون دارد: يا دست به تاويلات بعيده می بريد (طباطبايی)، يا بر سبيل همزبانی با فرهنگ عرب ، تحملشان می کنيد (معتزله، طالقانی) ... شيوه معتزله را برای رهايی از تکلفات متکلفين بيشتر می پسندم».(8)

بنابراین، دکتر سروش مستند به آیات مذکور که دالّ بر محدودیت علم نبوی است، خطاپذیری علم نبوی و در نتیجه، خطاپذیری قرآن را نتیجه گیری می کنند؛ در حالی که آیات و مطالب مذکور، بر خطاپذیری قرآن و علم نبوی دلالت ندارد و فقط محدودیت علم نبوی را نتیجه می دهد.

آری، اگرچه علم نبوی محدود است و متخذ از علم مطلق الهی است، اما در همان حیطه محدود حجیت دارد و خطاناپذیر است چرا که مستند به علم مطلق الهی است. از این رو، قرآن (که همان علم الهی نازل شده بر شخص نبی (صلى الله علیه وآله) است) نیز خطاناپذیر است و حجیت دارد.


8. تنها در صورتی سخن دکتر سروش درست است که بپذیریم قرآن محصول علم نبوی است آنهم از حیطه ای که متخذ از علم الهی نیست. در حالی که مشخص است که قرآن کلام خدا و مستند به علم الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) فقط آن را اخذ کرده و ابلاغ می نماید:
«تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(9) كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم.

در این آیات، به این امر اشاره می کند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) هیچ قولی را به دروغ به ما نسبت نداده است بلکه قرآن قول الهی است. در کتب لغت بیان شده است که قول، همات الفاظ زبانی است(10). بنابراین، قرآن همان قول و الفاظ الهی است و اگر قول نبوی بود، خداوند او را می میراند.

در آیات دیگر، حتی تصریح می شود که الفاظ عربی قرآن، نازل شده از سوی خداوند است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَه»(11)؛ و اين گونه قرآنى عربى‏[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه‏] و مردم پيرامون آن را انذار كن.

همچنین در آیه دیگر، عربیت زبان قرآن را نیز از سوی خداوند معرفی می کند و قرآن را ناشی از علم الهی و لوح محفوظ و امّ الکتاب می داند: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(12)؛ ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما(آن را) درك كنيد؛ و آن در«أمّ الكتاب» [ لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است.

از این منظر، وحی عینا کلام الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را می شنود و برای دیگران عینا بیان می کند: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»(13)؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن‏[ قرآن‏] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان و(توضيح) آن(نيز) بر عهده ماست.

در این آیات به صراحت آمده است که هم جمع و هم قرائت آیات از سوی خداوند است و محمد (صلى الله علیه وآله) صرفا تابع قرائت الهی است. خداوند آیات را می خواند و محمد (صلى الله علیه وآله) از آن قرائت، پیروی می کند و آیات را بازخوانی می کند؛ و چون قرائت متمضن الفاظ نیز می باشد پس پیامبر (صلى الله علیه وآله) تابع الفاظی است که خداوند بر او می خواند. به همین جهت، اساسا نزول قرآن در حوزه توانایی پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیست تا هر وقتی که بخواهد از طریق منابع معرفتی و تجارب تاریخی خود، به آن رهنمون گردد:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(14) هنگامى كه(در نزول وحى تاخير افتد، و) آيه‏اى براى آنان نياورى، مى‏گويند: چرا خودت(از پيش خود) آن را برنگزيدى؟! بگو من تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى مى‏شود؛ اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان، و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيّتى كه ايمان مى‏آورند.

بنا بر آنچه گذشت، روشن می شود که آیات قرآنی عینا از سوی خداوند است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) صرفا گیرنده و فرستنده است و فهم خود را در آن دخالت نداده است؛ و به همین جهت است که اولا قرآن خودش را معجزه شمرده است و به سوره ای از آن تحدی و مبارزه طلبی کرده است(15)؛ و گرنه صرفا تجربه بشری بوده که در معرض خطا و نقصان است.


9. بنا بر آنچه گذشت روشن می شود:

اولا اتفاق نظر است که پیامبر (صلى الله علیه وآله) افزون بر منابع معرفتی متعارف، از منبع معرفتی خاصی به نام وحی برخوردار است و از این رو، از امور غیبی مطلع است.

ثانیا اتفاق نظر است که علم نبوی پیامبر (صلى الله علیه وآله) از جهت یا جهاتی محدود است و عینا همان علم مطلق الهی نیست.

ثالثا در تعیین حیطه محدودیت علم نبوی اختلاف نظر است.

رابعا حتی اگر علم نبوی را محدود بدانیم، نمی توانیم از این محدودیت نتیجه بگیریم که وحی و علم محدود نبوی و قرآن (که محصول همین وحی و علم نبویِ متخذ از علم الهی است)، خطاپذیرند.

پی نوشت ها:
1. بقره/ 231.
2. جن/ 26-27.
3. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج7، مبحث مجموعه آیات علم غیب.
4. نساء/ 113.
5. طه/ 114.
6. مرحوم علاّمه مجلسى در جلد چهلم بابى تحت همین عنوان «اِنَّ النَّبِىَّ(صلى الله علیه وآله) عَلَّمَهُ اَلْفَ باب»منعقد کرده و 82 حدیث در این زمینه نقل کرده است.
7. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج7، مبحث محدوده علم غیب و چگونگی آن.
8. سروش، عبدالکریم، بشر و بشير (پاسخ دکتر عبدالکريم سروش به آيت الله العظمی استاد جعفر سبحانی.
9. الحاقه/ 43-46.
10. ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ج11، ص572.
11. شوری/ 7.
12. زخرف/ 3-4.
13. قیامت/ 16-19.
14. اعراف/ 203.
15. «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(یونس/ 37-38).

[="Tahoma"][="Navy"]

armm1388;994514 نوشت:
نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسي چنين انتظاري داشته است که از الهيات و روحانيات گرفته تا طب و رياضيات و موسيقي و فلکيات پيامبر همه چيز را بداند. قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد "همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... ".
به علاوه که به پيامبر مي‌گويد "بگو خدايا علم مرا افزون تر کن". ضمنا پيامبر خود به طبيب مراجعه مي‌کرد. یعنی از علم طب آگاه نبود.

سلام
اول اینکه استدلال به آیه خلاف ظاهر آن است چون " ما لم تکن تعلم " همه نادانسته ها را شامل می شود ولو اینکه ادات کل و جمیع ندارد اما به هرحال مضمومنش شامل همه نادانسته ها می شود.
دوم اینکه دعا برای زیادتی علم برای کسی که به علم الهی همه چیز را دانسته می تواند به معنای تفصیل علوم مجمل باشد و از آنجا که دعای نبی اکرم ص مطلقا مستجاب است علمی که او بخواهد و خدای متعال ندهد نیز تصور ندارد.
سوم تعبیر علم اولین و آخرین که بنوعی بیانگر آگاهی از جمیع علوم است در مورد جانشینان پیامبر ص وجود دارد چه رسد به خود پیامبر ص که سرچشمه علوم الهی است.
چهارم افق نبوت و بخصوص خاتمیت نبوت مستلزم دسترسی به همه علوم است وگرنه هدایت به بصیرت نخواهد بود در حالیکه خداوند هدایت پیامبر ص را به بصیرت یعنی شهود و بینایی حقایق دانسته است.
پنجم مراجعه نبی ص به طبیب به معنای عدم اطلاع وی از طب نیست چه اینکه محور مقامات نبی هدایت و تربیت است و این هدایت و تربیت باید به حسب توان عموم افراد امت باشد . عدم مراجعه به طبیب و خوددرمانی با معجزه برای امت قابل فهم و تبعیت نیست. معجزه خارق عادت است لذا به حداقل از آن در امر هدایت اکتفا می شود. البته قرآن کریم بالاتر از طبابت یعنی احیاء را نیز به پیامبران ( عیسی ع) نسبت می دهد چگونه ممکن است قادر به احیاء قادر بر شفا نباشد؟ این درحالیستکه مقام نبی خاتم ص از عیسی ع بالاتر است.
ششم هدایت خداوند و انبیاء ع بر محور ارائه تعالیمی است که عمل بدان سعادت دنیوی و اخروی آنها را بدنبال داشته باشد لذا با وجود علم فراوان همان اندازه کافی برای هدایت و کمال را ارائه کرده اند اما آنان هیچگاه از ارائه علم بیشتر به اهلش ناتوان نبوده اند و هیچگاه در پاسخ پرسشی نمی دانم نگفته اند. اساسا نمی دانم با مقام نبوت که مردم وی را به خدا و علم او متصل می دانند سازگار نیست. اگر جایی هم نمی دانم بگویند جایی است که اظهار آن برای عموم مصلحت نیست مثل اظهار علم بی حد به غیب که موجب مطالبات غیر منطقی یا خوف و ترس بی مورد یا حتی می تواند موجب هتک حرمت پیامبر گردد.
و هفتم اینکه برای متوجهان به وادی های غیب وقتی توجه، ملکه شد دسترسی به هیچ علمی جز آن علم که خدا نخواهد سخت نیست. این برای پیروان انبیاء است چه رسد به خود انبیاء ع که در مقام چهارم سلوک یعنی سیر فی الخلق بالحق هستند.
متاسفانه آقای سروش که ادعای فلسفه و عرفان دارد از همان جایی گزیده شده که متکلمین و عموم امت بدان گزیده شدند و آن رعایت فهم مخاطبین در آموزه های دین و انبیاء و اولیاست. یعنی چون دین و انبیاء و اولیاء مجبور بودند در حد عموم افراد امت سخن بگویند تصور کردند که حد علم آنها همین است این در حالیستکه از خود قرآن تا نبی اکرم ص به اشاره صراحت فرمودند که این بیان بیان تنزل یافته است تا جایی که قرآن تنزیل نام گرفت و نبی فرمود : نحن معاشرالانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم...و جناب سروش دارد کلاه فهم خود را به سر ما می گذارد.
یا علیم[/]

قول سدید;994641 نوشت:

9. بنا بر آنچه گذشت روشن می شود:

اولا اتفاق نظر است که پیامبر (صلى الله علیه وآله) افزون بر منابع معرفتی متعارف، از منبع معرفتی خاصی به نام وحی برخوردار است و از این رو، از امور غیبی مطلع است.

ثانیا اتفاق نظر است که علم نبوی پیامبر (صلى الله علیه وآله) از جهت یا جهاتی محدود است و عینا همان علم مطلق الهی نیست.

با سلام و احترام

نظر حضرت عالی بیشتر به کدام یک از این تقریرها نزدیک است؟

من هم نظرم بیشتر به جناب دکتر سروش نزدیک هست، از این نظر که علم و علومی که پیامبر کسب کرده در جهت معرفت درونی بوده که کسب کرده و شامل ریاضیات و فیزیک و پزشکی و اینها نیست و در این زمینه ها هم پیامبر باید به پزشک و ... مراجعه کند.

کسی نمی‌گوید که پیامبر بر بخشی کوچکی از علم غیب خداوند آگاه نبوده است، ولی اینها شامل موارد بالا نمی‌شود
سپاس

راامشتاین;994666 نوشت:
من هم نظرم بیشتر به جناب دکتر سروش نزدیک هست، از این نظر که علم و علومی که پیامبر کسب کرده در جهت معرفت درونی بوده که کسب کرده و شامل ریاضیات و فیزیک و پزشکی و اینها نیست و در این زمینه ها هم پیامبر باید به پزشک و ... مراجعه کند.

سلام و عرض ادب

همانطور که مستحضرید در این زمینه (محدوده علم معصومان) اختلاف نظر است. دلیلش هم روایات متعارضی است که در این زمینه وجود دارد. همچنین اختلاف نظر در این که آیا عقل به اطلاق علم معصوم حکم می کند یا نه.

به همین جهت، مفسران و متفکران شیعی نتوانستند در این زمینه به اشتراک نظر برسند. مثلا کسانی همچون نوبختیان به علم مطلق قائل بودند اما کسانی همچون شیخ مفید و سید مرتضی به محدودیت علم قائل بودند.

صادقانه عرض کنم که بنده هنوز موفق نشدم در این زمینه به نظر جمع بندی شده و اجتهادی برسم.

همین مقدار می دانم که مراجعه به پزشک یا متخصص یا مشورت با مردم عادی، دلالتی بر محدودیت علم معصوم ندارد؛ چنانچه که در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده که اگر معصوم بخواهد بداند، می داند؛ اما اگر نخواهد ... از این رو، بعید نیست که پیامبر یا امام نیز گاهی برای آن که به صورت عرفی و همراه با مردم زندگی کنند، از همان منابع متعارف معرفتی بهره مند می شدند و از منابع معرفتی خاصشان استفاده نمی کردند.

البته همانطور که عرض کردم در این زمینه روایات متعارض است و جمع بندی آنها بسی دشوار است.

بنده در این نوشتار، سعیم این بود که نشان بدهم حتی اگر دکتر سروش درباره محدودیت علم نبوی پیامبر ص، بر حق باشند، استنتاج ایشان از این مطلب نادرست است. این که پیامبر ص به تمامی امور علم نداشتند، نتیجه نمی دهد که در همان زمینه ای که از طریق وحی آگاهی می یافتند خطاپذیرند.

اگر به آن مقاله مراجعه بفرمایید، متوجه خواهید شد که ایشان از محدودیت علم نبوی پیامبر ص، به خطاپذیری قرآن و ناسازگاری علم و دین جهش می کنند.

قول سدید;994694 نوشت:

همین مقدار می دانم که مراجعه به پزشک یا متخصص یا مشورت با مردم عادی، دلالتی بر محدودیت علم معصوم ندارد؛ چنانچه که در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده که اگر معصوم بخواهد بداند، می داند؛ اما اگر نخواهد ... از این رو، بعید نیست که پیامبر یا امام نیز گاهی برای آن که به صورت عرفی و همراه با مردم زندگی کنند، از همان منابع متعارف معرفتی بهره مند می شدند و از منابع معرفتی خاصشان استفاده نمی کردند.
.

با سلام و احترام
من دلایلم به طور خلاصه این است
۱) در قران هیچ دلیل واضحی برای علم پیامبر به طبیعیات وجود ندارد. از طرفی دست پیدا کردن به علوم بدون اینکه راه و روش آن را طی کرده باشیم و تلاشی در جهت بدست آوردن آن کرده باشیم خلاف سنت الهی است.
پیامبر با تکیه بر تهذیب نفس و تربیت احوالات درونیشان به مقامی بالاتر از فرشتگان دست پیدا کرد و این نتیجه تلاش و ممارست خودشان و کمک خداوند بود که به این مقام رسیده اند.
حالا اگر پیامبر در مسیر کسب دانش تجربی به روش دانشمندان کسب تجربه نکرده است چه دلیلی بر دانستن علوم تجربی داریم؟
مثلا من شنیده ام که جناب شیخ رجب علی خیاط می‌گفته اند که به سبب احوالات و رشد درونی که داشته اند گیاهان به ایشان خواص خودشان را می گفته اند. صرف نظر از صدق و کذب و چگونگی فهمیدن این مطالب در عالم باطن، نمی توان به چنین تجربیاتی فعل دانستن نسبت داد، چرا که ایشان اساسا دلیل شفا بخشی گیاهان را نمیداسته اند.

۲) در این موارد نمیتوان به روایات(درست) توجه کرد چرا که سوال در مورد خود پیامبر و امامان هست، و نباید به سخنان خود آنها ارجاع داد.
زندگی آنها هم نشان از نوشتن کتبی در مورد این علوم ندارد، یعنی من سخنی از پیامبر و امامان در مورد علوم فیزیک و ریاضی و پزشکی و... ندیده ام که نشان از اتصال به علوم غیب از نوع بدهد، ولی شما مثلا کتبی نظیر صحیفه سجادیه و ... را ببینید که در مورد احوالات درونی این بزرگان است.

۳) از طرف دیگر از زمان پیامبر و امامان نزدیک ۱۲۰۰ سال میگذرد، ما در این بین عارفان و زاهدان بزرگی داشته ایم که سیر و سلوک داشته اند، جنس سیر سلوک این افراد مثل سیر سلوک پیامبر و امامان است منتها با شدت کمتری، ولی این افراد هم نشانه ای بروز نداده اند از اینکه بر علوم طبیعی مسلط هستند(علومی که از سرچشمه غیب آمده باشد) در حالی که هزاران کتاب در مورد شهودات و سیر و سلوک خود نوشته اند.

مثلا این زمان میگویند که جناب حسن زاده عاملی ریاضیدان قابلی هستند(خود جناب حسن زاده عاملی بعید میدانم خودش همچین ادعایی داشته باشد) و برخی مسایل لاینحل ریاضی را حل کرده اند(در بعضی وبلاگ ها و سخنان کاربران این سایت خوانده ام)، من هر چقدر گشتم که سرنخی از اطلاعات ریاضی ایشان در مورد ریاضی پیدا کنم موفق نشدم(منظورم ریاضیات کتب دبیرستان نیست).

قول سدید;994694 نوشت:

بنده در این نوشتار، سعیم این بود که نشان بدهم حتی اگر دکتر سروش درباره محدودیت علم نبوی پیامبر ص، بر حق باشند، استنتاج ایشان از این مطلب نادرست است. این که پیامبر ص به تمامی امور علم نداشتند، نتیجه نمی دهد که در همان زمینه ای که از طریق وحی آگاهی می یافتند خطاپذیرند.

اگر به آن مقاله مراجعه بفرمایید، متوجه خواهید شد که ایشان از محدودیت علم نبوی پیامبر ص، به خطاپذیری قرآن و ناسازگاری علم و دین جهش می کنند.


بله متوجه صحبت شما بودم، صرفا منظورم از این سخنان دکتر سروش در این بخش، نیازی به مسلط بودن بر علوم طبیعی از سوی پیامبر بود.
البته خب ندانستن علوم طبیعی برای پیامبر یک نقص نیست، چرا که هدف پیامبر نشان دادن راه و خبر از عالم‌های غیب و ...است.

سپاس

سلام و عرض ادب و تبریک ایام

راامشتاین;994720 نوشت:
با سلام و احترام
من دلایلم به طور خلاصه این است
۱) در قران هیچ دلیل واضحی برای علم پیامبر به طبیعیات وجود ندارد.

موافقم که مستند به آیات قرآن، نمی توان درباره اطلاق یا محدودیت علم نبوی سخن گفت. فقط می توان چنین استظهار کرد که ایشان نیز به اذن الهی از برخی از امور غیبی مطلع شدند.

راامشتاین;994720 نوشت:
از طرفی دست پیدا کردن به علوم بدون اینکه راه و روش آن را طی کرده باشیم و تلاشی در جهت بدست آوردن آن کرده باشیم خلاف سنت الهی است.

دستیابی به معقولات و معلومات از طریق غیرمتعارف (بدون کاربست روش علمی یا منطقی و فکری) خرق عادت و معجزه است.

گروهی که موافق اطلاق علم الهی هستند، معتقدند که در این مورد خرق عادت لازم است چرا که هدایتگری معصوم بدون اطلاع از این علوم حاصل نمی شود. در این صورت، اطلاع معصوم از این علوم از طریق غیرمتعارف، به منظور هدایت کردن امت، یکی از سنت های الهی است؛ چنانچه که یاری کردن موسی در برابر فرعون یا یاری کردن سپاه اسلام در برابر کفار در جنگ بدر، بخشی از سنت الهی است.

بنابراین، خرق عادت به منظور هدایت، یکی از سنت های الهی است که مکررا در قرآن از آن یاد شده است.

البته کسانی که مخالف اطلاقند، معتقدند که برای هدایتگری لازم نیست که معصوم به تمامی علوم آگاه باشد؛ همان مقدار که به معلوماتی که موثر در هدایتند آگاهی داشته باشد، کافی است. از این رو، در این مورد، خرق عادت لازم نیست.

راامشتاین;994720 نوشت:
حالا اگر پیامبر در مسیر کسب دانش تجربی به روش دانشمندان کسب تجربه نکرده است چه دلیلی بر دانستن علوم تجربی داریم؟

اگر قرار باشد علم طبیعی را به معنای معلومات حاصل از روش تجربی بدانیم (یعنی اگر قرار باشد در تعریف علم، روش آن را نیز بگنجانیم)، قطعا پیامبر ص به این امور عالم نیست چرا که شاهدی بر این امر نداریم که پیامبر ص از طریق کاربست روش تجربی به این معلومات رسیدند یا از این طریق آن را به دیگران آموزاندند.

اما اگر قرار باشد که علم طبیعی را به معنای معلومات ناظر به طبیعت بدانیم (یعنی اگر قرار باشد در تعریف علم، موضوع علم را بگنجانیم نه روشش را) در این صورت، پیامبر ص نیز می توانند به این امور عالم باشند چرا که از روش غیرمتعارف به این امور آگاهی یافته اند.

راامشتاین;994720 نوشت:
نمی توان به چنین تجربیاتی فعل دانستن نسبت داد، چرا که ایشان اساسا دلیل شفا بخشی گیاهان را نمیداسته اند.

اگر قرار باشد علم معصوم مطلق باشد، هم به شفابخشی فلان گیاه واقف است هم به علتش.

البته اگر منظور از دلیل همان کاربست روش تجربی است، همان اشکال سابق در اینجا مطرح می شود که در تعریف علم لازم نیست که روش و دلیل علمی را نیز بگنجانیم.

راامشتاین;994720 نوشت:
۲) در این موارد نمیتوان به روایات(درست) توجه کرد چرا که سوال در مورد خود پیامبر و امامان هست، و نباید به سخنان خود آنها ارجاع داد.

برای اثبات اصل امامت و نبوت، استناد محض به قول امام یا نبی کافی نیست. از این رو، نیازمند انضمام ادله ای همچون معجزه و یا نقل قول از نصب امام و نبی از سوی امام و نبی سابق و ... هستیم.

اما وقتی ثابت شد که فلان شخص امام و نبی است و قولش صادق است و متصل به عوالم ملکوتی است، در این صورت، تمامی قول و فعلش حجت است، خواه در مورد خودش باشد، خواه در مورد دیگران.

از این رو، قول امام درباره محدوده علمش، حجیت دارد.

.
.
.

armm1388;994514 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان
دکتر سروش مطالبی در خصوص نقصان علم پیامبر طرح کرده که خواهشمند است پاسخ آنها را مرحمت بفرمایید.
وی می گوید:
نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسي چنين انتظاري داشته است که از الهيات و روحانيات گرفته تا طب و رياضيات و موسيقي و فلکيات پيامبر همه چيز را بداند. قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد "همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... ".
به علاوه که به پيامبر مي‌گويد "بگو خدايا علم مرا افزون تر کن". ضمنا پيامبر خود به طبيب مراجعه مي‌کرد. یعنی از علم طب آگاه نبود.
پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم

سلام علیکم

هرچند برای تحقیق از چیستی علم نزد پیامبر صل الله علیه و آله ، این سوال خوبی است و محرک است که تعریفی یا رسمی پیدا کنیم و چیستی علم را در ناظم آفرینش در حد درک بفهمیم و یکی از مراتب اشتتدادی علم را رسم کنیم
ولی مقدمات این سوال هم اشکال دارد . ایشان در مقدمه میفرماید ۱ - چیزهایی که نمیدانستی به تو آموخت ۲ - به قل رب زدنی علما استناد میکند برای اثبات ندانستن !

خب این دو مقدمه بیشتر از اینکه جنبه سلب علم را داشته باشد اثبات است برای علمی فوق تصور .

چیزهایی که بنا به قول دانشمندان غیر مسلمان یک نابغه ( مقصود از نابغه پیامبر است ) نمیداند چه اندازه و حدی میتواند برایش تصور کرد و اینکه دعایی که به او آموزش میدهد که بگو خدایا بر علم من بیافزا و فرمود علم الانسان ما ، لم ، یعلم ، معنایی که استفاده میشود از این دو مقدمه کاملا متفاوت از برداشت سروش است .

خب علم پیامبر به جزئیات عالم لزوما در همه ابعاد مساوی با علم جزیی نیست که ما حاصل کردیم و راه حلی برایش یافتیم ،

قول سدید;994739 نوشت:
.
دستیابی به معقولات و معلومات از طریق غیرمتعارف (بدون کاربست روش علمی یا منطقی و فکری) خرق عادت و معجزه است.

گروهی که موافق اطلاق علم الهی هستند، معتقدند که در این مورد خرق عادت لازم است چرا که هدایتگری معصوم بدون اطلاع از این علوم حاصل نمی شود. در این صورت، اطلاع معصوم از این علوم از طریق غیرمتعارف، به منظور هدایت کردن امت، یکی از سنت های الهی است؛ چنانچه که یاری کردن موسی در برابر فرعون یا یاری کردن سپاه اسلام در برابر کفار در جنگ بدر، بخشی از سنت الهی است.

.

با سلام احترام مجدد
با سلام و احترام

راستش جناب قول سدید، من تمام معجزاتی که در قران دیده ام در راستایی اثبات نبوت پیامبران بوده است. از تبدیل عصا به مار، مرده کردن زندگان، گلستان شدن آتش و... نمیتوان قایل بود که پیامبران باید علوم طبیعی هم می‌دانستند.
شاید بهترین مثال قرانی که نزدیک به محل بحث ما باشد، علم تعبیر خواب حضرت یوسف(ع) باشد، آیا شما علم تعبیر خواب حضرت یوسف(ع) را در راستای علوم طبیعی میدانید؟ از ظواهر امر اینطور پیداست که نباشد، چرا که روش علوم تجربی را پیاده نمی‌کند. مثلا خوردن هفت گاو چاق توسط هفت گاو لاغر از نظر علوم طبیعی ربطی به قحطی ندارد.
از طرفی شواهد نشان می‌دهد که جامعه ای که حضرت یوسف(ع) در آن حضور. داشته است به شدت تعبیر خواب و علوم این چنینی ارج می نهادند، در نتیجه یکی از لوازم هدایت‌گری حضرت یوسف(ع) باید دانستن علم تأویل خواب می‌بوده است.

اما آیا دانستن علوم طبیعی برای پیامبر اسلام از لوازم هدایت‌گری گری بوده است ؟ به نظرم جوابش خیر است.
شاید اگر پیامبر در یونان باستان ظهور می‌کرد چنین بود.

قول سدید;994739 نوشت:

اگر قرار باشد علم طبیعی را به معنای معلومات حاصل از روش تجربی بدانیم (یعنی اگر قرار باشد در تعریف علم، روش آن را نیز بگنجانیم)، قطعا پیامبر ص به این امور عالم نیست چرا که شاهدی بر این امر نداریم که پیامبر ص از طریق کاربست روش تجربی به این معلومات رسیدند یا از این طریق آن را به دیگران آموزاندند.
اما اگر قرار باشد که علم طبیعی را به معنای معلومات ناظر به طبیعت بدانیم (یعنی اگر قرار باشد در تعریف علم، موضوع علم را بگنجانیم نه روشش را) در این صورت، پیامبر ص نیز می توانند به این امور عالم باشند چرا که از روش غیرمتعارف به این امور آگاهی یافته اند.
.

خب جناب سدید ما فرض کنیم پیامبر چنین علمی هم داشته است، شواهد و نشانه هایش کجاست؟ چرا متون علمی همانند متون عارفانه از آنها به جا نمانده است؟
از طرفی سوال اصلی من این است، مگر نه که شهودات عارفان و زاهدان هم از جنس شهودات پیامبر است با شدت کمتر
خب چرا از بزرگانی نظیر سلمان، مقداد، ابوذر و اویس گرفته تا محی الدین، مولانا و سید علی قاضی و حسن زاده آملی و ... هیچ کدام آثاری در علوم طبیعی ننوشته اند که نشان از این علم بدهد؟

بالاخره این افراد نه در حد پیامبر، ولی در حد بضاعت خودشان باید نشانه ی راه برای ما می گذاشتند.

قول سدید;994739 نوشت:

اگر قرار باشد علم معصوم مطلق باشد، هم به شفابخشی فلان گیاه واقف است هم به علتش.
.

بله اگر مطلق باشد باید چنین باشد

قول سدید;994739 نوشت:

برای اثبات اصل امامت و نبوت، استناد محض به قول امام یا نبی کافی نیست. از این رو، نیازمند انضمام ادله ای همچون معجزه و یا نقل قول از نصب امام و نبی از سوی امام و نبی سابق و ... هستیم.

اما وقتی ثابت شد که فلان شخص امام و نبی است و قولش صادق است و متصل به عوالم ملکوتی است، در این صورت، تمامی قول و فعلش حجت است، خواه در مورد خودش باشد، خواه در مورد دیگران.

از این رو، قول امام درباره محدوده علمش، حجیت دارد.

.
.
.


این سوال شما را من در پست قبلی قبل از ارسال بهش فکر کرده بودم، درست است که باید اعتماد کنیم، اما قبل از آن نباید آن را با قران تطبیق داد؟ یا آن را با آثار به جا مانده از آنها سنجید؟
سپاس

قول سدید;994639 نوشت:

«قصه ورود خطا در قرآن و علم پيامبر: غرض از خطا همان مطالبی است که از ديدگاه بشری خطا محسوب می شوند يعنی ناسازگار با يافته های علمی بشر.
نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسی چنين انتظاری داشته است ... قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... به علاوه که به پيامبر مي‌گويد بگو خدايا علم مرا افزون تر کن ... باری از قبول ناسازگاری (گاه شديد) ظواهر قرآنی با علم گريزی نيست.».(8)

با سلام خدمت معرفت جویان

کجای مطالب قرآن با یافته علمی بشری در تضاد است؟ چرا مثال نزده؟!!!

راامشتاین;994666 نوشت:
با سلام و احترام

من هم نظرم بیشتر به جناب دکتر سروش نزدیک هست، از این نظر که علم و علومی که پیامبر کسب کرده در جهت معرفت درونی بوده که کسب کرده و شامل ریاضیات و فیزیک و پزشکی و اینها نیست و در این زمینه ها هم پیامبر باید به پزشک و ... مراجعه کند.

من دلایلم به طور خلاصه این است
در قران هیچ دلیل واضحی برای علم پیامبر به طبیعیات وجود ندارد.) از طرفی دست پیدا کردن به علوم بدون اینکه راه و روش آن را طی کرده باشیم و تلاشی در جهت بدست آوردن آن کرده باشیم خلاف سنت الهی است.
حالا اگر پیامبر در مسیر کسب دانش تجربی به روش دانشمندان کسب تجربه نکرده است چه دلیلی بر دانستن علوم تجربی داریم؟

مثلا من شنیده ام که جناب شیخ رجب علی خیاط می‌گفته اند که به سبب احوالات و رشد درونی که داشته اند گیاهان به ایشان خواص خودشان را می گفته اند. صرف نظر از صدق و کذب و چگونگی فهمیدن این مطالب در عالم باطن، نمی توان به چنین تجربیاتی فعل دانستن نسبت داد، چرا که ایشان اساسا دلیل شفا بخشی گیاهان را نمیداسته اند.

در این موارد نمیتوان به روایات(درست) توجه کرد چرا که سوال در مورد خود پیامبر و امامان هست، و نباید به سخنان خود آنها ارجاع داد.
زندگی آنها هم نشان از نوشتن کتبی در مورد این علوم ندارد، یعنی من سخنی از پیامبر و امامان در مورد علوم فیزیک و ریاضی و پزشکی و... ندیده ام که نشان از اتصال به علوم غیب از نوع بدهد، ولی شما مثلا کتبی نظیر صحیفه سجادیه و ... را ببینید که در مورد احوالات درونی این بزرگان است.

ما در این بین عارفان و زاهدان بزرگی داشته ایم که سیر و سلوک داشته اند، جنس سیر سلوک این افراد مثل سیر سلوک پیامبر و امامان است منتها با شدت کمتری، ولی این افراد هم نشانه ای بروز نداده اند از اینکه بر علوم طبیعی مسلط هستند(علومی که از سرچشمه غیب آمده باشد) در حالی که هزاران کتاب در مورد شهودات و سیر و سلوک خود نوشته اند.

با سلام

معصومینی که شهر علم هستند، موید به روح القدس و صاحب نفس مطمئنه اند! حقیقت هر چیزی را دیده اند و میدانند (ارنی الاشیاء کما هی) و به اسرار تمام عالم آگاهند تا جایی که از مخلوقات پشت خورشید و هفت آسمان و هفت زمین سخن میگویند! این همه توصیه بهداشتی و پزشکی و... در سخنانشان هست و حجاب تمام عوالم برایشان کنار زده شده!

بعد آمدید میگید اینها به علوم مثل طب و فیزیک و... آگاهی ندارند؟! چون براساس یک روایت جعلی گفته شده پیامبر به یک طبیب مراجعه کردند!!!!!!!!!!

امام صادق علیه‎ السلام: علم و دانش بیست و هفت حرف است و همه آن چه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف، با حرفهای دیگر آشنایی ندارند و هنگامی كه قائم ما قیام كند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورده، آن را بین مردم نشر و گسترش می دهد. و آن دو حرف را نیز ضمیمه می كند و مجموع بیست و هفت حرف را در میان مردم منتشر می سازد

این همه روایت در خصوص مراجعه مردم به معصومین برای مشکلات جسمی، روحی و حتی در مورد اذیت جنیان هست که ایشان راه درمان یا حرز یا دعایی به آنها سفارش و تعلیم داده اند. بعد میگید این عزیزان به طبیب محتاجند؟!

درباره خواص کندر و عدس و .... ، درمان بیماریها و... حدیث داریم!!! و تنها استدلال شما شده یک روایت جعلی؟؟؟

1400 سال پیش معصومین فرموده اند که موقع خروج از حمام روی پاها آب سرد بریز (مثل حوضچه آب سرد حمام عمومی)

امام صادق علیه السلام: ....... مبادا در حمام آب سرد یا نوشابه سرد دیگر بنوشى که معده را بیمار می‌کند. آب سرد بر سر مریز که تن را ضعیف کند، بلکه هنگام خروج از حمام آب سرد بر پاها بریز که بیماری را از بدن خارج می‌کند. و چون لباس پوشیدى بگو: «اللَّهُمَّ أَلْبِسْنِی التَّقْوَى وَ جَنِّبْنِی الرَّدَى‏»خداوندا لباس تقوا بر من بپوش و از پستى و سقوط نگهدار. و اگر این کارها را رعایت کنى از هر بیمارى در امان خواهى بود

یعنی امام ما در آن زمان میدانستند که منافذ پوست خصوصا پاها بدلیل گرمی حمام باز شده و با آب سرد میتوان منافذ را بست تا هم از ابتلا به عفونتهای قارچی و... در امان باشیم و هم اینکه دمای بدن را متعادل میکند و از گرفتار شدن به بیماریهای سرماخوردگی و... جلوگیری میکند!

و پزشکان امروزی تو سالهای اخیر بجای آب سرد، استفاده از دمپایی بعد حمام را برای جلوگیری از ابتلا به عفونت و... توصیه میکنند! یعنی تازه قضیه منافذ باز پوست و ابتلا به بیماریها و... رو فهمیدند


اینکه معصومین و عُرفای الهی علیهم السلام کتابی در زمینه این قبیل علوم ظاهری ندارند یا علوم جدید یا مباحث دیگری به را به دیگران نیاموخته اند دلیل بر عدم آگاهی آنها به این علوم نیست! بلکه خواست و حکمت الهی در اینست که تا ظهور امام زمان (عج) این قبیل علوم به دیگران آموزش داده نشود و مردم امتحان شوند! خب اگر علوم توسط این عزیزان عرضه شود پس همه اهل جهان به این مکتب پُربار علمی روی می آورند!!!!!

علم خداوند نامحدود است ولی علم معصومین و عرفای الهی، محدوده اش مشخص نیست! از یک منظر میتوان گفت علم ایشان هم نامحدود است یعنی هر چه بخواهند بدانند خواهند دانست و هر علمی با جزئیاتش در اختیارشان است! علوم ظاهری مثل فیزیک و شیمی و... برای اینان چیزی نیست و خیلی پیش پا افتاده است!
از منظر دیگر چون در مقام فنا، بر ذات خداوند معرفت پیدا میکنند میتوان گفت علم این نازنینان هم نامحدود است! البته در فنا، علی و محمد و ... نیست که بگوییم مثلا محمد علمش نامحدود میشود!!! .....

ما از ائمه نازنین مطالبی در خصوص طب،عرفان،علوم غریبه (خواص آیات و اذکار، تعویذات و حرز، علم جفر و...)،علوم تجربی و... داریم که در کتبی مانند کتب زیر جمع آوری شده:

1. طب الصادق
2. طب النبی
3. قضاء امیرالمؤمنین: العلامه محمد تقی الشتری
4. التکامل فی الاسلام: احمد امینی عراقی
5. رساله جعفر الصادق (ع) فی علم الصناعه و الحجر الکریم: ژ. روسکا با ترجمة آلمانی هایدبرگ
6. الامام الصادق ملهم الکیمیاء دکتر محمد یحیی الهاشمی: منشورات الموسسه السوریه العراقیه ـ القاهره
7. کتاب "اولین دانشگاه و آخرین پیامبر" تألیف شهید دکتر پاک نژاد
8.مغز متفکر جهان شیعه از آقای ذبیح الله منصوری که در آن آراء امام صادق (ع) در زمینه مسائل مختلف علوم تجربی بیان شده

هر کسی نمیتواند مفسر قرآن باشد!!! خود همین تفاسیر ظاهربینانه، افراد را به بیراهه میکشاند!

معصومین نازنین مویّد به روح القدس هستند، لذا به هر علمی حتی علوم ظاهری مثل شیمی و طب و... واقفند! اما در پیامبر اکرم این موید به روح القدس بتدریج صورت گرفته لذا آیاتی مانند آیه آخر سوره شوری و سایر آیات، افراد را به اشتباه انداخته که پس پیامبر به هر مطلب و علمی آگاه نیست!

موید شدن به روح القدس برای پیامبر اکرم تدریجی رخ داده لذا کم کم به علوم و معارف واقف شدند و آیات مورد بحث در این تاپیک، هم در آن زمان بر ایشان نازل شده! اما در معصومین اینگونه نبوده چون قرآن در زمان ایشان تدریجی نازل نشده و...

سلام و عرض ادب

راامشتاین;994770 نوشت:
راستش جناب قول سدید، من تمام معجزاتی که در قران دیده ام در راستایی اثبات نبوت پیامبران بوده است. از تبدیل عصا به مار، مرده کردن زندگان، گلستان شدن آتش و...

موافقم بسیاری از معجزات برای اثبات نبوت انبیاء بود؛ اما اینطور نیست که تمامی معجزات از این سنخند.

اگر معجزه به معنای خرق عادت باشد، در این صورت، می توان نمونه های دیگری از معجزه را یافت که برای اثبات نبوت نیست.

مثلا حمایتی که خداوند از سپاه اسلام در برابر کفار در جنگ بدر نمود، نمونه ای از معجزه و خرق عادت است چرا که عادتا فرشتگان در منازعات انسانی ورود نمی کنند. این معجزه به منظور تثبیت و حفظ دین بود نه برای اثبات نبوت نبی: «إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»(انفال/12) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند، ثابت قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس فراز گردن‌ها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.

یا مرگ و رستاخیر عزیر نیز نمونه دیگری است از خرق عادت که به منظور اثبات نبوت نبود بلکه به منظور ازدیاد یقین برای شخص عزیر بود. اگر به آیه 259 سوره مبارکه بقره مراجعه فرمایید روشن می شود که این شخصی که میمیرد و زنده می شود، مومن به خدا و وحی و معاد بوده ولی برای ازدیاد ایمانش درخواست معجزه می کند و معجزه نیز برآورده می شود.

این مطلب کاملا شبیه به ماجرایی است که بر حضرت موسی گذشت که دقیقا در آیه بعدی، یعنی 260 سوره مبارکه بقره بیان می شود. در این آیه نیز ابراهیم ع از خداوند می خواهد که به او نشان بدهد که چگونه احیای مردگان ممکن است. جالب اینجا است که در این آیه تصریح می شود که اساسا چنین درخواستی نه از روی تردید و بی ایمانی، بلکه برای ازدیاد یقین و اطمینان قلبی است.

بنابراین، معجزات به دلایل مختلف است که یکی از آنها اثبات نبوت است.

راامشتاین;994770 نوشت:
شاید بهترین مثال قرانی که نزدیک به محل بحث ما باشد، علم تعبیر خواب حضرت یوسف(ع) باشد، آیا شما علم تعبیر خواب حضرت یوسف(ع) را در راستای علوم طبیعی میدانید؟

خیر؛ علم تعبیر خواب، علم تجربی و طبیعی نیست. اما با این حال، هر دو از این جهت که از طریق غیرمتعارف برای نبی حاصل شده اند همسان هستند.

راامشتاین;994770 نوشت:
نمیتوان قایل بود که پیامبران باید علوم طبیعی هم می‌دانستند.

راامشتاین;994770 نوشت:
اما آیا دانستن علوم طبیعی برای پیامبر اسلام از لوازم هدایت‌گری گری بوده است ؟ به نظرم جوابش خیر است.
شاید اگر پیامبر در یونان باستان ظهور می‌کرد چنین بود.

اگر قرار باشد که یک دین ابدی باشد، دین آورانش نیز باید اعجازی ابدی ارائه کنند. بهترین اعجاز، کلام آنها است که تا ابد مصون از خطا است. از این رو، ممکن است کسی مدعی شود که باید معصوم علمش نیز مطلق و فراگیر باشد تا کلامش برخلاف چیزی نباشد که بعدا اثبات می شود. آری، لازم نیست که معصوم تمامی علومش را ابراز کند اما همانقدری را که ابراز می کند نباید برخلاف حقایقی باشد که بعدا اثبات می شود.

افزون بر این که چه بسا لازم باشد دربردارنده اشارات علمی باشند تا نسل های بعدی با مواجهه با این آیات، به اعجازش پی ببرند که یک فرد امی نمی توانست به شیوه عادی، از حقایقی خبر دهد که قرنهای بعد منکشف شده است.

از این رو، روشن میشود که چرا برخی از موافقان اطلاق معصوم، به ادله عقلی تمسک میجویند. بگذریم از این که در این زمینه ادله نقلی نیز هست.

البته شخصا قبول دارم که استدلالهای عقلی مذکور، صرفا امکان برخورداری از علم مطلق را اثبات می کنند نه لزومش را. در واقع، غرض از ذکر آن استدلالها این بود که از استبعاد شما بکاهم. وگرنه قبول دارم که آن استدلالهای عقلی نمی توانند لزوم برخورداری از علم مطلق را اثبات کنند بلکه فقط امکانش را نشان می دهند.

راامشتاین;994770 نوشت:
خب جناب سدید ما فرض کنیم پیامبر چنین علمی هم داشته است، شواهد و نشانه هایش کجاست؟ چرا متون علمی همانند متون عارفانه از آنها به جا نمانده است؟

این مطلب که معصوم دارای علم مطلق است (یعنی علمش محدود به شرعیات نیست و شامل طبیعیات و ... می شود)، غیر از این است که علم مطلقش را کاملا بروز داده است.
کاملا ممکن است که معصوم خبر از حقایق علمی داشته باشد اما جز در مواردی که برای هدایت لازم دیده، از آنها پرده گشایی نکند.
بنابراین، سکوت یا بروز اندک معلومات، به معنای فقدان آن معلومات نزد نبی یا معصوم نیست.

این مطلب را نیز صرفا به منظور رفع استبعاد ذهنی عرض کردم؛ وگرنه روشن است که این مطلب اثبات کننده علم مطلق نیست. مهمترین دلیلی که در این زمینه میتواند مورد اشاره قرار بگیرد، روایاتند.

راامشتاین;994770 نوشت:
از طرفی سوال اصلی من این است، مگر نه که شهودات عارفان و زاهدان هم از جنس شهودات پیامبر است با شدت کمتر
خب چرا از بزرگانی نظیر سلمان، مقداد، ابوذر و اویس گرفته تا محی الدین، مولانا و سید علی قاضی و حسن زاده آملی و ... هیچ کدام آثاری در علوم طبیعی ننوشته اند که نشان از این علم بدهد؟

بالاخره این افراد نه در حد پیامبر، ولی در حد بضاعت خودشان باید نشانه ی راه برای ما می گذاشتند.

شخصا عرفان را غیر از وحی می دانم؛ چنانچه عارف را غیر از نبی و امام میدانم.

راامشتاین;994770 نوشت:
این سوال شما را من در پست قبلی قبل از ارسال بهش فکر کرده بودم، درست است که باید اعتماد کنیم، اما قبل از آن نباید آن را با قران تطبیق داد؟ یا آن را با آثار به جا مانده از آنها سنجید؟

با شما موافقم که روایات را باید متناسب با شواهد تاریخی یا قرآن مورد بررسی قرار داد.

اما دقت بفرمایید که تطبیق روایات بر قرآن از این جهت است که روایات مخالف قرآن نباشند. تا جایی که بنده مشاهده کردم، دلیلی نداریم بر مخالفت آموزه علم مطلق معصوم با قرآن. (روشن است که منظور از اطلاق علم معصوم، اینهمانی با اطلاق علم الهی نیست)

اما در مورد شواهد تاریخی نیز عرض شد که لازم نیست که معصومی که علم مطلق دارد، حتما آن را بروز داده باشد. همین که در موارد خاص، اشاراتی به آن داشته باشد و یا برخلاف علوم آینده سخن نگوید، کافی است. در این راستا، پست جناب یحبونه، مفید است.

البته قبول دارم که شواهد تاریخی ایشان نیز اطلاق علم معصوم را اثبات نمی کند. مهمترین ادله برای اثبات علم مطلق معصوم که محل بحث و بررسی است ، روایاتی است که مرحوم کلینی در اصول كافى، در بابى تحت عنوان‌ «انَّ الْائِمَّةَ عليهم السلام يَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ انَّهُ لَايَخْفى‌ عَلَيْهِمُ الشَّىْ‌ءْ؛ امامان از آنچه در گذشته يا آينده واقع مى‌شود آگاهند و چيزى بر آنها مخفى نيست» آورده است.

یعنی این روایات:

1. علي بن محمد وغيره، عن سهل بن زياد، عن أيوب بن نوح، عن صفوان ابن يحيى، عن ابن مسكان، عن بدر بن الوليد، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الامام إذا شاء أن يعلم علم

2. أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان، عن ابن مسكان عن بدر بن الوليد، عن أبي الربيع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الامام إذا شاء أن يعلم اعلم

3. محمد بن يحيى، عن عمران بن موسى، عن موسى بن جعفر، عن عمرو بن سعيد المدائني، عن أبي عبيدة المدائني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أراد الامام أن يعلم شيئا أعلمه الله ذلك.

مفاد این روایات از این قرار است که هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند او را نسبت به آن آگاه می سازد.

یحبّونه;994800 نوشت:
با سلام خدمت معرفت جویان

کجای مطالب قرآن با یافته علمی بشری در تضاد است؟ چرا مثال نزده؟

!!!

با سلام

معصومینی که شهر علم هستند، موید به روح القدس و صاحب نفس مطمئنه اند! حقیقت هر چیزی را دیده اند و میدانند (ارنی الاشیاء کما هی) و به اسرار تمام عالم آگاهند تا جایی که از مخلوقات پشت خورشید و هفت آسمان و هفت زمین سخن میگویند! این همه توصیه بهداشتی و پزشکی و... در سخنانشان هست و حجاب تمام عوالم برایشان کنار زده شده!

بعد آمدید میگید اینها به علوم مثل طب و فیزیک و... آگاهی ندارند؟! چون براساس یک روایت جعلی گفته شده پیامبر به یک طبیب مراجعه کردند!!!!!!!!!!

امام صادق علیه‎ السلام: علم و دانش بیست و هفت حرف است و همه آن چه پیامبران آورده اند، تنها دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف، با حرفهای دیگر آشنایی ندارند و هنگامی كه قائم ما قیام كند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون آورده، آن را بین مردم نشر و گسترش می دهد. و آن دو حرف را نیز ضمیمه می كند و مجموع بیست و هفت حرف را در میان مردم منتشر می سازد

این همه روایت در خصوص مراجعه مردم به معصومین برای مشکلات جسمی، روحی و حتی در مورد اذیت جنیان هست که ایشان راه درمان یا حرز یا دعایی به آنها سفارش و تعلیم داده اند. بعد میگید این عزیزان به طبیب محتاجند؟!

درباره خواص کندر و عدس و .... ، درمان بیماریها و... حدیث داریم!!! و {تنها استدلال شما شده یک روایت جعلی؟؟؟}


با سلام و احترام
ببینید من اصلن بر پایه روایات بحث نمیکنم و به روایت خاصی هم ارجاع نداده ام. مگر نمی‌گوید که پیامبر و امامان بر تمام اسرار آگاهند، خب حرف من هم همین است، بیاید این را برحسب قران و ارجاع به نوشته ها و سخنان پیامبر و امامان اثبات کنید.
مثلا در مورد فیزیک و ریاضیات بفرمایید بنا بر آیه الف یا آیه ب این مهم به اثبات می‌رسد. یا اینکه در فلان حدیث در مورد علم فیزیک و یا ریاضی حقیقتی ماورای علم آنروز را بیان کرده اند.

یحبّونه;994800 نوشت:
ب
1400 سال پیش معصومین فرموده اند که موقع خروج از حمام روی پاها آب سرد بریز (مثل حوضچه آب سرد حمام عمومی)

امام صادق علیه السلام: ....... مبادا در حمام آب سرد یا نوشابه سرد دیگر بنوشى که معده را بیمار می‌کند. آب سرد بر سر مریز که تن را ضعیف کند، بلکه هنگام خروج از حمام آب سرد بر پاها بریز که بیماری را از بدن خارج می‌کند. و چون لباس پوشیدى بگو: «اللَّهُمَّ أَلْبِسْنِی التَّقْوَى وَ جَنِّبْنِی الرَّدَى‏»خداوندا لباس تقوا بر من بپوش و از پستى و سقوط نگهدار. و اگر این کارها را رعایت کنى از هر بیمارى در امان خواهى بود

من صحت روایت بالای شما را نمیدانم، ولی با فرض درست بودن:

یعنی اگر کسی بعد از حمام آب سرد روی پاهایش ریخت و جمله بالا را گفت، از بیماری سرطان و یا هر بیماری دیگری در امان است.
قبول دارید اگر چنین چیزی نقض بشود و دیگر به بقیه سخنان امام صادق(ع) نمیتوان اعتماد کرد؟
!
یحبّونه;994800 نوشت:
ب
و
پزشکان امروزی تو سالهای اخیر بجای آب سرد، استفاده از دمپایی بعد حمام را برای جلوگیری از ابتلا به عفونت و... توصیه میکنند! یعنی تازه قضیه منافذ باز پوست و ابتلا به بیماریها و... رو فهمیدند
من تا حالا(به یاد ندارم، شاید یک در هزار که آن را هم یادم نمیاید) بعد از حمام روی پایم آب سرد نریخته ام و دچار سرما خوردگی و ... نشده ام.

نکته دوم دمپایی مگر کار آب سرد را میکند، من که ربطی بین این دو نمیبینم.

یحبّونه;994800 نوشت:
ب

اینکه معصومین و عُرفای الهی علیهم السلام کتابی در زمینه این قبیل علوم ظاهری ندارند یا علوم جدید یا مباحث دیگری به را به دیگران نیاموخته اند دلیل بر عدم آگاهی آنها به این علوم نیست! بلکه خواست و حکمت الهی در اینست که تا ظهور امام زمان (عج) این قبیل علوم به دیگران آموزش داده نشود و مردم امتحان شوند! خب اگر علوم توسط این عزیزان عرضه شود پس همه اهل جهان به این مکتب پُربار علمی روی می آورند!!!!!

علم خداوند نامحدود است ولی علم معصومین و عرفای الهی، محدوده اش مشخص نیست! از یک منظر میتوان گفت علم ایشان هم نامحدود است یعنی هر چه بخواهند بدانند خواهند دانست و هر علمی با جزئیاتش در اختیارشان است! علوم ظاهری مثل فیزیک و شیمی و... برای اینان چیزی نیست و خیلی پیش پا افتاده است!

خب دوست عزیز من دنبال این هستم که بفهمم این علوم پیش پا افتاده در نزد معصومین و عرفانی الهی کجا هستند. این آنجایی که شما معتقدید که عرفا هم این علوم پیش پا افتاده را میدانند، نام چند عارف را نام ببرید و کارهایشان را نام ببرید.

یحبّونه;994800 نوشت:
ب
از منظر دیگر چون در مقام فنا، بر ذات خداوند معرفت پیدا میکنند میتوان گفت علم این نازنینان هم نامحدود است! البته در فنا، علی و محمد و ... نیست که بگوییم مثلا محمد علمش نامحدود میشود!!! .....

ما از ائمه نازنین مطالبی در خصوص طب،عرفان،علوم غریبه (خواص آیات و اذکار، تعویذات و حرز، علم جفر و...)،علوم تجربی و... داریم که در کتبی مانند کتب زیر جمع آوری شده:

1. طب الصادق
2. طب النبی
3. قضاء امیرالمؤمنین: العلامه محمد تقی الشتری
4. التکامل فی الاسلام: احمد امینی عراقی
5. رساله جعفر الصادق (ع) فی علم الصناعه و الحجر الکریم: ژ. روسکا با ترجمة آلمانی هایدبرگ
6. الامام الصادق ملهم الکیمیاء دکتر محمد یحیی الهاشمی: منشورات الموسسه السوریه العراقیه ـ القاهره
7. کتاب "اولین دانشگاه و آخرین پیامبر" تألیف شهید دکتر پاک نژاد
8.مغز متفکر جهان شیعه از آقای ذبیح الله منصوری که در آن آراء امام صادق (ع) در زمینه مسائل مختلف علوم تجربی بیان شده


من تا جایی که دیده ام، کتبی نظیر این کتب ادعاهای در آن مطرح شده که کاملا رد میشوند. مثلا کتاب طب الرضا را ببینید(البته نمی‌گویم که اینها را امام رضا (ع). گفته است چرا که از صحت آن اطلاع ندارم)
۱) هر کس میخواد در طول زمستان سرما نخورد هر روز سه لقمه عسل بخورد.صفحه ۱۸
۲)سرور تمام غذاهای دنیا و آخرت برنج و گوشت است. صفحه ۱۱
۳) هیچ شکمی نبود که جو در آن رود مگر اینکه همه ی دردها را بیرون کرد صفحه ۱۳
۴) یک حدیثی هم بود که صفحه اش را گم کردم متاسفانه، اگر پیدا کردم حتما ویرایش می‌کنمنقل به مضمون.‌هر کس در آبی که قبلن در آن غسل کرده اند غسل کند (یا شستشو کند) جذام میگیرد.

من این طب الرضا را از این لینک دانلود کردم و گویا خود کتاب اصلی نیست ولی احادیثی از آن کتاب را جمع کرده است.
https://www.yjc.ir/fa/news/4686930/کتابی-پزشکی-که-توسط-امام-رضاع-نوشته-شده-است-دانلود
در مورد سایر کتابها هم اگر مورد علمی پیدا کردید بفرمایید. البته کتاب آخر که شنیده ام بیشتر شامل حرفهای خود جناب ذبیح الله منصوری در مورد امام صادق (ع) است

یحبّونه;994800 نوشت:
ب
هر کسی نمیتواند مفسر قرآن باشد!!! خود همین تفاسیر ظاهربینانه، افراد را به بیراهه میکشاند!

معصومین نازنین مویّد به روح القدس هستند، لذا به هر علمی حتی علوم ظاهری مثل شیمی و طب و... واقفند! اما در پیامبر اکرم این موید به روح القدس بتدریج صورت گرفته لذا آیاتی مانند آیه آخر سوره شوری و سایر آیات، افراد را به اشتباه انداخته که پس پیامبر به هر مطلب و علمی آگاه نیست!

موید شدن به روح القدس برای پیامبر اکرم تدریجی رخ داده لذا کم کم به علوم و معارف واقف شدند و آیات مورد بحث در این تاپیک، هم در آن زمانه نازل شده! اما در معصومین اینگونه نبوده چون قرآن در زمان ایشان تدریجی نازل نشده و...

من هم به دنبال فهمیدن همین موضوع هستم که پیامبر و سایر معصومین بر چنین علومی واقف هستند یا نه.
فعلن که نتیجه واقف نبودن بوده است. البته این یک عیب برای پیامبر یا امام نیست.

پ.ن. کاربر گرامی اگر نوشته شما با یک رنگ مشخص باشد من بهتر می‌توانم از شما نقل قول بگیرم، از شما سپاسگزارم اگر این کار را انجام بدهید

سپاس

قول سدید;994831 نوشت:
سلام و عرض ادب
موافقم بسیاری از معجزات برای اثبات نبوت انبیاء بود؛ اما اینطور نیست که تمامی معجزات از این سنخند.

اگر معجزه به معنای خرق عادت باشد، در این صورت، می توان نمونه های دیگری از معجزه را یافت که برای اثبات نبوت نیست.

مثلا حمایتی که خداوند از سپاه اسلام در برابر کفار در جنگ بدر نمود، نمونه ای از معجزه و خرق عادت است چرا که عادتا فرشتگان در منازعات انسانی ورود نمی کنند. این معجزه به منظور تثبیت و حفظ دین بود نه برای اثبات نبوت نبی: «إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ»(انفال/12) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‌اند، ثابت قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس فراز گردن‌ها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.

یا مرگ و رستاخیر عزیر نیز نمونه دیگری است از خرق عادت که به منظور اثبات نبوت نبود بلکه به منظور ازدیاد یقین برای شخص عزیر بود. اگر به آیه 259 سوره مبارکه بقره مراجعه فرمایید روشن می شود که این شخصی که میمیرد و زنده می شود، مومن به خدا و وحی و معاد بوده ولی برای ازدیاد ایمانش درخواست معجزه می کند و معجزه نیز برآورده می شود.

این مطلب کاملا شبیه به ماجرایی است که بر حضرت موسی گذشت که دقیقا در آیه بعدی، یعنی 260 سوره مبارکه بقره بیان می شود. در این آیه نیز ابراهیم ع از خداوند می خواهد که به او نشان بدهد که چگونه احیای مردگان ممکن است. جالب اینجا است که در این آیه تصریح می شود که اساسا چنین درخواستی نه از روی تردید و بی ایمانی، بلکه برای ازدیاد یقین و اطمینان قلبی است.

بنابراین، معجزات به دلایل مختلف است که یکی از آنها اثبات نبوت است.

با سلام و احترام به شما استاد گرانقدر
منظورم بیشتر از لفظ معجزه، درخواست های بوده که مردم از پیامبران داشته اند وگرنه عصا زدن حضرت موسی(ع) بر دریا نیز معجزه بوده ولی به درخواست مردم نبوده است.(البته سخن شما در مورد معجزه دقیق تر هست)

با این اوصاف آیا اطمینان یافتن قلبی حضرت عزیر(ع) از رساخیز و‌ یا یقین یافتن حضرت ابراهیم(ع) از زنده شدن مردگان را همردیف تسلط یافتن پیامبر بر علوم طبیعی میدانید؟
راستش من تفاوت عمیقی در این دو مورد میبینم اینکه چون این پدیده ها معجزه بوده، پس پیامبر هم از طریق معجزه به چنین علومی دست پیدا کرده را من دلیلی برایش ندارم. راستش من تکامل پیامبر را تدریجی میبینم، یعنی پیامبر در سال آخر رسالتش، فردی تکامل یافته تر از پیامبر چهل سالگی دارد، و اگر ما ببینیم در قران به پیامبر دستوراتی داده میشود که سایرین از آن معاف هستند(نظیر نماز شب) و انجام چنین اعمالی به صورت مستمر باعث ارتقای مقام پیامبر شده است. چرا زمانی که در سلوک عرفانی پیامبر تدریجی است، باید انتظار داشت، علوم طبیعی بدون هیچ قدم برداشتنی از سوی پیامبر(علی الضاهر) به یکباره به او اعطا شده است؟

قول سدید;994831 نوشت:

اگر قرار باشد که یک دین ابدی باشد، دین آورانش نیز باید اعجازی ابدی ارائه کنند. بهترین اعجاز، کلام آنها است که تا ابد مصون از خطا است. از این رو، ممکن است کسی مدعی شود که باید معصوم علمش نیز مطلق و فراگیر باشد تا کلامش برخلاف چیزی نباشد که بعدا اثبات می شود. آری، لازم نیست که معصوم تمامی علومش را ابراز کند اما همانقدری را که ابراز می کند نباید برخلاف حقایقی باشد که بعدا اثبات می شود.

خب اگر فردی معتقد به این باشد که پیامبر برای انسان سازی آمده است و نیازی به ارایه دلیل و مدعاهای علومی طبیعی ندارد و در آنها سواد او نیز در علوم زمانه خلاصه میشود، کسی نمی‌تواند بر ایراد بگیرد که چرا فلان سخن پیامبر در مورد علوم طبیعی اشتباه بود، چنین فردی از ابتدای میگوید من از اول هم ادعایی در مورد علم پیامبر د این زمینه ها نداشتم.

قول سدید;994831 نوشت:

این مطلب که معصوم دارای علم مطلق است (یعنی علمش محدود به شرعیات نیست و شامل طبیعیات و ... می شود)، غیر از این است که علم مطلقش را کاملا بروز داده است.
کاملا ممکن است که معصوم خبر از حقایق علمی داشته باشد اما جز در مواردی که برای هدایت لازم دیده، از آنها پرده گشایی نکند.
بنابراین، سکوت یا بروز اندک معلومات، به معنای فقدان آن معلومات نزد نبی یا معصوم نیست.

اگر تسلط به این علوم به معنای مطلق جزو لوازم هدایت‌گری نبوده است و جز در موارد استثنایی در این زمینه هدایت نکرده اند(که ما طالب همان نمونه های خاص هم هستیم) دیگر چه نیازی به دانستن این علوم هست. شما یکی از شرایط تسلط به این علوم را به خاطر هدایت گری دانسته بودید.
یا منظورتان این است که به هر حال آن چند نفر خاص نیاز به هدایت گری از این طریق داشته اند و لاجرم معصوم از این علوم استفاده کرده است؟ امکانش هست موردی نام ببرید

قول سدید;994831 نوشت:

شخصا عرفان را غیر از وحی می دانم؛ چنانچه عارف را غیر از نبی و امام میدانم.

پس معتقدید که عرفا از طریق سیر و سلوک قادر به کسب چنین علومی نیستند؟

قول سدید;994831 نوشت:

با شما موافقم که روایات را باید متناسب با شواهد تاریخی یا قرآن مورد بررسی قرار داد.

اما دقت بفرمایید که تطبیق روایات بر قرآن از این جهت است که روایات مخالف قرآن نباشند. تا جایی که بنده مشاهده کردم، دلیلی نداریم بر مخالفت آموزه علم مطلق معصوم با قرآن. (روشن است که منظور از اطلاق علم معصوم، اینهمانی با اطلاق علم الهی نیست)

اما در مورد شواهد تاریخی نیز عرض شد که لازم نیست که معصومی که علم مطلق دارد، حتما آن را بروز داده باشد. همین که در موارد خاص، اشاراتی به آن داشته باشد و یا برخلاف علوم آینده سخن نگوید، کافی است. در این راستا، پست جناب یحبونه، مفید است.

البته قبول دارم که شواهد تاریخی ایشان نیز اطلاق علم معصوم را اثبات نمی کند. مهمترین ادله برای اثبات علم مطلق معصوم که محل بحث و بررسی است ، روایاتی است که مرحوم کلینی در اصول كافى، در بابى تحت عنوان‌ «انَّ الْائِمَّةَ عليهم السلام يَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ انَّهُ لَايَخْفى‌ عَلَيْهِمُ الشَّىْ‌ءْ؛ امامان از آنچه در گذشته يا آينده واقع مى‌شود آگاهند و چيزى بر آنها مخفى نيست» آورده است.

جناب محسن کدیور چنین روایاتی را متواتر و با سند قوی نمی داند، یک مقاله ای ایشان دارد با نام «علمای ابرار، قراعت فراموش شده».
در آنجا استدلال می کند که تصور ما از امامان در قرون دوم و سوم هجری، تصوری مافوق بشر نبوده است.

با سپاس

نقل قول:

با سلام و احترام
ببینید من اصلن بر پایه روایات بحث نمیکنم و به روایت خاصی هم ارجاع نداده ام. مگر نمی‌گوید که پیامبر و امامان بر تمام اسرار آگاهند، خب حرف من هم همین است، بیاید این را برحسب قران و ارجاع به نوشته ها و سخنان پیامبر و امامان اثبات کنید.
مثلا در مورد فیزیک و ریاضیات بفرمایید بنا بر آیه الف یا آیه ب این مهم به اثبات می‌رسد. یا اینکه در فلان حدیث در مورد علم فیزیک و یا ریاضی حقیقتی ماورای علم آنروز را بیان کرده اند.

شما که اینقدر بی اطلاعید چرا بحث میکنید؟!!! این همه تو اینترنت و کتب مختلف، مطالب در خصوص اعجاز علمی قرآن هست بعد میاید میگید برای بنده چند تاش رو ذکر کنید!!!

سوال ریاضی از امام علی(ع)
http://ehsan-edu.org/egs/1191/1191.html

نقل قول:

من صحت روایت بالای شما را نمیدانم، ولی با فرض درست بودن:
یعنی اگر کسی بعد از حمام آب سرد روی پاهایش ریخت و جمله بالا را گفت، از بیماری سرطان و یا هر بیماری دیگری در امان است.
قبول دارید اگر چنین چیزی نقض بشود و دیگر به بقیه سخنان امام صادق(ع) نمیتوان اعتماد کرد؟

شما هم اینطوری که بوش میاد فتوکپی امثال سروش هستید و با سفسطه حرف میزنید! در امان بودن از بیماریها یعنی از بیماریهایی که بخاطر حمام و گرمی آن و..، شخص ابتلا میشود! دارند درباره حمام و جلوگیری از ابتلا به بیماریهایی مثل سردرد و... سخن میگویند نه در مورد مبتلا نشدن به انواع بیماریها!!!

نقل قول:

نقل قول:
من تا حالا(به یاد ندارم، شاید یک در هزار که آن را هم یادم نمیاید) بعد از حمام روی پایم آب سرد نریخته ام و دچار سرما خوردگی و ... نشده ام.

نکته دوم دمپایی مگر کار آب سرد را میکند، من که ربطی بین این دو نمیبینم.

ارگانیسم های قارچی در پای مرطوب و کثیف رشد می کنند. خشک کردن بین انگشتان پا برای مقابله با عفونت های قارچی ضروری است.

ارتباط پا با قلب چیست
http://www.razico.ir/fa/news/508

مراقبت از پا در برابر قارچ
http://www1.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100817655615

قبل از بیرون آمدن از حمام دست ها و پاها را با آب سرد حتما بشویید
http://www.ziba20.com/skin-and-beauty-by-ziba20com/636-1390-03-11-11-48-47.html

نقل قول:
خب دوست عزیز من دنبال این هستم که بفهمم این علوم پیش پا افتاده در نزد معصومین و عرفانی الهی کجا هستند. این آنجایی که شما معتقدید که عرفا هم این علوم پیش پا افتاده را میدانند، نام چند عارف را نام ببرید و کارهایشان را نام ببرید.

شما یا پرتی یا هیچی از عرفان اسلامی نمیدونی! واقعا بحث با امثال شما بیفایده است! این همه اول پستم از علم به پشت پرده عوالم و... گفتم بعد آمدی میگی کجاست فرمولهای ریاضیی که اینا کشف کردند و...

نقل قول:

من تا جایی که دیده ام، کتبی نظیر این کتب ادعاهای در آن مطرح شده که کاملا رد میشوند. مثلا کتاب طب الرضا را ببینید(البته نمی‌گویم که اینها را امام رضا (ع). گفته است چرا که از صحت آن اطلاع ندارم)
۱) هر کس میخواد در طول زمستان سرما نخورد هر روز سه لقمه عسل بخورد.صفحه ۱۸
۲)سرور تمام غذاهای دنیا و آخرت برنج و گوشت است. صفحه ۱۱
۳) هیچ شکمی نبود که جو در آن رود مگر اینکه همه ی دردها را بیرون کرد صفحه ۱۳
۴) یک حدیثی هم بود که صفحه اش را گم کردم متاسفانه، اگر پیدا کردم حتما ویرایش می‌کنمنقل به مضمون.‌هر کس در آبی که قبلن در آن غسل کرده اند غسل کند (یا شستشو کند) جذام میگیرد.

در مورد سایر کتابها هم اگر مورد علمی پیدا کردید بفرمایید. البته کتاب آخر که شنیده ام بیشتر شامل حرفهای خود جناب ذبیح الله منصوری در مورد امام صادق (ع) است

احادیث زیادی در مورد خواص گیاهان و... هست ولی همه اش معلوم نیست از ایشان باشد! بنده حوزوی نیستم ولی چندین حدیث جعلی در خصوص مهدویت کشف کردم که در کتب بعضا معتبر قلمداد شده!!!!!

در مورد این مبحث از احادیث هم اینگونه است! در هر صورت انشاءالله در آینده بسیار نزدیک خواهید دید که هم معصومین و هم اولیای الهی به همین علوم ظاهری یعنی فیزیک و ریاضی و... واقفند! و آن روز شما و سروش ابوحیران خواهید شد!

راامشتاین;994868 نوشت:

با سلام و احترام به شما استاد گرانقدر
منظورم بیشتر از لفظ معجزه، درخواست های بوده که مردم از پیامبران داشته اند وگرنه عصا زدن حضرت موسی(ع) بر دریا نیز معجزه بوده ولی به درخواست مردم نبوده است.(البته سخن شما در مورد معجزه دقیق تر هست)

با این اوصاف آیا اطمینان یافتن قلبی حضرت عزیر(ع) از رساخیز و‌ یا یقین یافتن حضرت ابراهیم(ع) از زنده شدن مردگان را همردیف تسلط یافتن پیامبر بر علوم طبیعی میدانید؟
راستش من تفاوت عمیقی در این دو مورد میبینم اینکه چون این پدیده ها معجزه بوده، پس پیامبر هم از طریق معجزه به چنین علومی دست پیدا کرده را من دلیلی برایش ندارم. راستش من تکامل پیامبر را تدریجی میبینم، یعنی پیامبر در سال آخر رسالتش، فردی تکامل یافته تر از پیامبر چهل سالگی دارد، و اگر ما ببینیم در قران به پیامبر دستوراتی داده میشود که سایرین از آن معاف هستند(نظیر نماز شب) و انجام چنین اعمالی به صورت مستمر باعث ارتقای مقام پیامبر شده است. چرا زمانی که در سلوک عرفانی پیامبر تدریجی است، باید انتظار داشت، علوم طبیعی بدون هیچ قدم برداشتنی از سوی پیامبر(علی الضاهر) به یکباره به او اعطا شده است؟

خب اگر فردی معتقد به این باشد که پیامبر برای انسان سازی آمده است و نیازی به ارایه دلیل و مدعاهای علومی طبیعی ندارد و در آنها سواد او نیز در علوم زمانه خلاصه میشود، کسی نمی‌تواند بر ایراد بگیرد که چرا فلان سخن پیامبر در مورد علوم طبیعی اشتباه بود، چنین فردی از ابتدای میگوید من از اول هم ادعایی در مورد علم پیامبر د این زمینه ها نداشتم.

اگر تسلط به این علوم به معنای مطلق جزو لوازم هدایت‌گری نبوده است و جز در موارد استثنایی در این زمینه هدایت نکرده اند(که ما طالب همان نمونه های خاص هم هستیم) دیگر چه نیازی به دانستن این علوم هست. شما یکی از شرایط تسلط به این علوم را به خاطر هدایت گری دانسته بودید.
یا منظورتان این است که به هر حال آن چند نفر خاص نیاز به هدایت گری از این طریق داشته اند و لاجرم معصوم از این علوم استفاده کرده است؟ امکانش هست موردی نام ببرید

پس معتقدید که عرفا از طریق سیر و سلوک قادر به کسب چنین علومی نیستند؟

جناب محسن کدیور چنین روایاتی را متواتر و با سند قوی نمی داند، یک مقاله ای ایشان دارد با نام «علمای ابرار، قراعت فراموش شده».
در آنجا استدلال می کند که تصور ما از امامان در قرون دوم و سوم هجری، تصوری مافوق بشر نبوده است.

با سپاس

سلام و عرض ادب خدمت شما

ممنونم که با دقت نظر و صبوری مطالب را پی می گیرید.

همانطور که عرض کردم بنده نتوانستم هنوز به جمع بندی نهایی در باب محدوده علم معصومان دست پیدا کنم.

هدفم از بررسی استدلالها نیز صرفا بیان مدعای قائلان به اطلاق علوم بود.

عرضم این بود که برخی به اطلاق معتقدند چون اولا چنین امری را در راستای معجزات، ممکن می دانند. ثانیا مستند به عقل، از لزومش دفاع می کنند. و ثالثا مستند به نقل از وقوعش سخن میگویند.

بنده ممکن بودن چنین چیزی را معقول می دانم، اما مستند عقلی برای اثبات لزوم را کامل نمی دانم چرا که نهایتا اثبات می کند آنجایی که نبی از شان نبوت سخن می گوید نباید سخنش خلاف واقع و علم قاطع باشد. از این رو اگر هم در موردی نبی از واقعیات سخن گفت، باید منطبق بر واقعیت باشد و کافی نیست که با علوم زمانه همراهی کرده باشد خصوصا در دین اسلام که ابدی است و برای همه زمانها است. اما این استدلال در باب اثبات لزوم اطلاق علم معصوم چیزی نمی گوید.
بنابراین تاکنون روشن شد اطلاق علم معصوم ممکن است اما دلیل عقلی لزوم آن را اثبات نمی کند. با این حال ممکن است عقل لزوم چیزی را درک نکند اما چون آن چیز مصلحت دارد و مفید است، از سوی خداوند واقع شود. برای احراز وقوع اطلاق علم معصوم به شیوه اعجازین باید به روایات مراجعه کرد.
اما در باب روایات نیز عرض شد که تفاسیر مختلفی دارند و جمع بندی آنها بسی دشوار است. مفاد بسیاری از آنها نیز این است که امام بالفعل عالم نیست اما اگر بخواهد خداوند او را عالم میسازد. این نکته مهمی است. در واقع این مطلب با مفاد قرآن و فرآیند وقوع معجزات سازگاری بیشتری دارد چرا که میگوید به اذن الهی و متناسب مصالحی که معصوم تشخیص میدهد گاهی معصوم از خداوند طلب معجزه می کند و خداوند نیز برآورده میسازد.
این که معصوم نسبت به تمامی علوم چنین درخواستی داشته یا نه، معلوم نیست. فقط میدانیم اگر میخواست خداوند برآورده میکرد.
از این رو، اگر از شان نبوت و امامت و هدایت، خبر از واقعیات داد، باید مطابق با واقع و علم قاطع باشد.

راامشتاین;994720 نوشت:
جناب حسن زاده عاملی ریاضیدان قابلی هستند(خود جناب حسن زاده عاملی بعید میدانم خودش همچین ادعایی داشته باشد) و برخی مسایل لاینحل ریاضی را حل کرده اند(در بعضی وبلاگ ها و سخنان کاربران این سایت خوانده ام)، من هر چقدر گشتم که سرنخی از اطلاعات ریاضی ایشان در مورد ریاضی پیدا کنم موفق نشدم(منظورم ریاضیات کتب دبیرستان نیست).

سلام
حضرت علامه در جایی ادعا می کند که در جمیع علوم مجتهدند و این در حالی است که ایشان از طرق عادی در جمیع علوم وارد نشده اند. حتی از سید حیدر آملی نقل است که گفته اند من تمام علوم را دارم.
متاسفانه نگاه درستی به علوم کشفی وجود ندارد و این بخاطر جدا دانستن وادی علم و عرفان است. این در حالی است ما باور داریم این دو علم موضوعا واحدند. یعنی هردو به یک مساله می پردازند اما از افق متفاوت و با ابزار متفاوت. افق عرفان که دین اوج آن است شهود حقایق هستی از طریق ابزارهای باطنی است.
خوب است این جریان را نقل کنم که زمانی جناب سلمان به همراه گروهی از دشتی می گذشتند در آن دشت بطور عجیبی مورچه وجود داشت که باعث تعجب و شگفتی بود. سلمان از خود پرسید چه کسی می داند اینجا چه تعداد مورچه است؟ ناگهان دستی بر دوش وی گذاشته شد. آن دست، دست علی ع بود که در میان آن جمع حضور داشت. حضرت به سلمان فرمود نه تنها کسی هست که می داند چه تعداد مورچه در این دشت است بلکه می داند چه تعداد نر و چه تعداد ماده اند و بعد فرمودند: مگر در قرآن این آیه را نخوانده ای: "و کل شی ء احصیناه فی امام مبین". و باز نقل های دیگری وجود دارد که محدودیت علم امام به مسائل ظاهری شرعی را کاملا زیر سوال می برد مانند سخن گفتن امام عسکری به زبان فصیح آفریقایی با گروهی از اسرای آفریقایی و تصریح امام به اینکه او تمام زبان ها را می داند چیزی که در جریان حضرت داود هم موید قرآنی دارد...
نکته بسیار قابل تامل آنستکه جنس علم امام ع با جنس سایر دانشمندان ظاهری که علوم را از الفاظ و عبارات یا مشاهدات و تجربیات حسی می گیرند فرق می کند. جنس علم امام علم باطنی نامحدود است تا جایی که گاهی در یک کشف کوتاه برای امام ع هزاران عالم از عوالم غیبی مکشوف می شده و این در حالی است که از طرق عادی ظاهری دستیابی به این حد از علم غیر ممکن به نظر می رسد.
آنچه ممکن است برای مبتدیان در علوم و معارف رهزن شود برخی اشارات بلکه تصریحات معصومین ع به نداشتن علم غیب و امثال آن است که اگر دلیلش را بخواهیم پیدا کنیم باید به مساله غلات در زمان ائمه ع و همچنین مساله عدم ظرفیت مخاطب خاص برای هضم این واقعیت عای بزرگ است؛چه اینکه بخشی از ادله کفار برای رد پیامبران ع هم عدم باور مقام معنوی پیامبران بعنوان انسان برای ایجاد ارتباط با خدا و عالم غیب بوده است.
برای اینکه به شواهدی از تاثیر ارتباط با غیب در دستیابی افراد به دانش های غیرمعمول دست یابید خوب است به نقل های تجربه کنندگان مرگ تقریبی مراجعه کنید. برخی از این تجربه کنندگان به دست یابی به علوم بی نهایت پس از مرگ تصریح کرده اندو حتی برخی از این افراد به دلایلی از جمله عمیق تر بودن یا تکرار تجربه یا داشتن ظرفیت لازم توانایی هایی در ادراک های غیر عادی بدست آورده اند. مثلا برخی از همین افراد به تشخیص بیماری در افراد دست یافته اند. البته قیاس این تجربه کنندگان با اولیاء الهی که مدام در ارتباط و اتصال به غیب بوده اند اصلا درست نیست ولی همین اندازه هم خوب است که بدانیم یک تجربه عمیق هم می تواند تحولی ایجاد کند چه رسد به ارتباط مستمر با غیب ... شما با مطالعه کتابی که در امضاء بنده است می توانید به این موارد بپردازید.
یا علیم

[="Tahoma"][="Navy"]

راامشتاین;994770 نوشت:
راستش جناب قول سدید، من تمام معجزاتی که در قران دیده ام در راستایی اثبات نبوت پیامبران بوده است. از تبدیل عصا به مار، مرده کردن زندگان، گلستان شدن آتش و... نمیتوان قایل بود که پیامبران باید علوم طبیعی هم می‌دانستند.

سلام
این بیان هم نشان می دهد آن نگاه درستی که باید به معجزات داشت وجود ندارد. و البته در القای این فکر متکلمین عزیز! نقش به سزایی داشته و دارند و آن این استکه پیامبران را در اعجاز به عنوان یک فعل غیرعادی هیچکاره می انگارند مثل اینکه پیامبر طلب معجزه می کند و خدا انجام می دهد بدون اینکه وقوع معجزه بیشتر از درخواست به پیامبر ربط داشته باشد و این با صریح بیانات قرآن مخالف است.
اول اینکه امتها هم از خود پیامبران می خواستند معجزه کنند نه اینکه از آنها بخواهنداز خدا درخواست کنند معجزه شود.
دوم اینکه در برخی معجزات به دخالت مستقیم پیامبر در وقوع معجزه تصریح شده است که آیه 110 سوره مائده نمونه آن است. در این آیه از خلقت پرنده تا زنده کردن مرده و شفای بیماران صعب العلاج را به خود عیسی ع نسبت می دهد (البته معجزاتی که به اذن خدا بوده است) چه اینکه فعل معجزه در آیه به خود عیسی نسبت داده می شود مثلا می فرماید: تخلق من الطین نه اینکه درخواستی کردی خلق پرنده از گل از خدا را یا می فرماید تحیی الموتی تو مردگان را زنده کردی. موارد دیگری هم هست که نشان می دهد اعجاز به معنای انجام کار خارق العاده ای توسط خود پیامبر بواسطه بالفعل شدن توانمندی های غیر عادی است. به این ترتیب هیچ دلیلی ندارد که علم و عمل پیامبر ص به موردی محدود گردد چون او فعلیت تامه یافته و به اصطلاح دارای صفات الهی شده است نه دانای صفات. یعنی او زنده می کند و می میراند همانطور که خداوند زنده می کند و می میراند. او می بیند همانطور که خدا می بیند. او می شنود همانطور که .... به همین خاطر است که در تعابیر دینی به اولیاء الهی عین الله و اذن الله و یدالله می گویند. این تعابیر تعارف و تمجید بلاوجه نیست بلکه عین حقیقت است.
به حمدالله قرآن کریم برای نشان دادن اوج مقامات انسانی هیچ کم ندارد. همه خوارق عادات و معجزات مندرج در قرآن نشانگر فعلیت های انسان در اوج مقامات انسانی خویش است و البته مراتب هم دارد و برای اهلش مشخص است. بله آنکس که علمی از کتاب دارد با آنکه علم تمام کتاب را دارد و آنکس که از وراء حجاب می شنود با آنکس که مستقیم اخذ می کند فرق دارند اما همه اینها قابل قیاس با علوم محدود ظاهری که چیزی به حساب نمی آیند نیست.
و هوالهادی[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

قول سدید;994694 نوشت:
بنده در این نوشتار، سعیم این بود که نشان بدهم حتی اگر دکتر سروش درباره محدودیت علم نبوی پیامبر ص، بر حق باشند، استنتاج ایشان از این مطلب نادرست است. این که پیامبر ص به تمامی امور علم نداشتند، نتیجه نمی دهد که در همان زمینه ای که از طریق وحی آگاهی می یافتند خطاپذیرند.

سلام
بنده که معتقدم آقای سروش اول نتیجه را تعیین کرده بعد به جمع آوری مدارک پرداخته است لذا نه به همه آیات و اسناد قرآنی و روایی مراجعه کرده و نه حتی بر اساس اصول فلسفی و عرفانی که مدعی است نظریه اش را از آنها گرفته توجه کرده است. و هو مصداق هذه الآیه: "و اضله الله علی علم" و چرا ؟ چون : "ان الله لا یهدی الظالمین" و چه ظلمی بدتر از رفتن به دامن دشمن اسلام دین در حالیکه به شدت از آن نهی شده است " لا تتخذوا الکفرین اولیاء من دون المومنین" و حتی ارجاع منازعات به کفار را هم منع فرمود" لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم" ؟؟؟
یا غیور[/]

قول سدید;994899 نوشت:

سلام و عرض ادب خدمت شما

ممنونم که با دقت نظر و صبوری مطالب را پی می گیرید.

همانطور که عرض کردم بنده نتوانستم هنوز به جمع بندی نهایی در باب محدوده علم معصومان دست پیدا کنم.

.


با سلام احترام استاد گرامی
از پاسخگویی و صداقت شما ممنونم.
من که هنوز بر روی عقاید قبل هستم و انتظار نمی‌رود در چنین بحثی با این مدت کوتاه مسایل مهم اینچنینی کاملا حل بشود.
امید است اگر اشتباه می‌کنیم خدا دلایل بیشتری برای ما نمایان کند و اگر در راه درست هستیم همچنان ثابت قدم بمانیم.
قول سدید;994899 نوشت:

مفاد بسیاری از آنها نیز این است که امام بالفعل عالم نیست اما اگر بخواهد خداوند او را عالم میسازد. این نکته مهمی است. در واقع این مطلب با مفاد قرآن و فرآیند وقوع معجزات سازگاری بیشتری دارد چرا که میگوید به اذن الهی و متناسب مصالحی که معصوم تشخیص میدهد گاهی معصوم از خداوند طلب معجزه می کند و خداوند نیز برآورده میسازد.
این که معصوم نسبت به تمامی علوم چنین درخواستی داشته یا نه، معلوم نیست. فقط میدانیم اگر میخواست خداوند برآورده میکرد.
از این رو، اگر از شان نبوت و امامت و هدایت، خبر از واقعیات داد، باید مطابق با واقع و علم قاطع باشد.

این نکته آخرتان، نکته جالبی هست، من چیزی که ذهنم می‌رسید این بود که علم پیامبر در این زمینه ها نه بالفعل است و نه بالقوه. ولی حالا کسی ممکن است به علایق خاص در علم دلبسته باشد و سوالی از پیامبر بپرسد و دلیلش را بخواهد، در این موارد :
۱) یا پیامبر از خدا میخواهد که دلیلش را بداند و به ایشان دلیلش را بگوید
۲) یا خدا بخواهد که پاسخ به این سوالات باید از مجرای اصلیش که روش دانشمندان است پاسخ داده شود و حتی به پیامبر دلیلش را نگوید، مگر در موارد بسیار بسیار خاص و نه به صورت مستقیم. به هر حال هر چیزی از طریق اسباب و عللش باید محقق شود.
من بیشتر به مورد دوم متمایل هستم.

با سپاس از شما و وقتی که گذشتید@};-

محی الدین;994907 نوشت:
سلام
بنده که معتقدم آقای سروش اول نتیجه را تعیین کرده بعد به جمع آوری مدارک پرداخته است لذا نه به همه آیات و اسناد قرآنی و روایی مراجعه کرده و نه حتی بر اساس اصول فلسفی و عرفانی که مدعی است نظریه اش را از آنها گرفته توجه کرده است

سلام و عرض ادب

در این زمینه با شما موافقم.

در واقع، روش دکتر سروش برای تبیین وحی و آموزه های دین، روش بهترین تبیین است؛ یعنی با ارائه یک فرضیه بر آموز های دینی متوجه می شود که این فرضیه در میان فرضیات محتمل، بهترین است.

به نظرم، فرضیه ای که دکتر سروش در باب علم معصوم یا وحی ارائه می کنند، بهترین تبیین نیست چرا که بهترین تبیین نباید شواهد دینی را نادیده بگیرد.

اخیرا بر نظریه رویاانگاری وحی (آخرین فرضیه دکتر سروش درباره وحی) کار میکردم.

این ایراد عمیقا به ایشان وارد است که اصولا شواهد متعددی که خلاف فرضیه ایشان است را نادیده می گیرند؛ و در عوض، مستند به شواهدی که صراحت قطعی بر مدعای ایشان ندارد، فرضیه خودشان را تقویت می کنند.

یحبّونه;994883 نوشت:
شما که اینقدر بی اطلاعید چرا بحث میکنید؟!!! این همه تو اینترنت و کتب مختلف، مطالب در خصوص اعجاز علمی قرآن هست بعد میاید میگید برای بنده چند تاش رو ذکر کنید!!!

سوال ریاضی از امام علی(ع)
http://ehsan-edu.org/egs/1191/1191.html



با سلام و احترام به شما
موضوع بحث را شما دیده اید؟ در مورد اعجاز علمی قران است؟
بحث بر سر اثبات تسلط پیامبر بر علوم طبیعی و ریاضیات هست

خب خداروشکر که شما یک مثال زدید و ما با نوع اعجاز علمی از نظر شما آشنا شنیدم.
واقعا این همه سروصدایتان در تسلط امامان بر ریاضی همین مثال بود؟ ضرب اعداد ۸،۹،۵،۷ در هم؟
این ضرب کردن چند عدد ساده، حکایت از تسلط بر ریاضی آن هم از طریق غیر عادی دارد؟

یحبّونه;994883 نوشت:

شما هم اینطوری که بوش میاد فتوکپی امثال سروش هستید و با سفسطه حرف میزنید! در امان بودن از بیماریها یعنی از بیماریهایی که بخاطر حمام و گرمی آن و..، شخص ابتلا میشود! دارند درباره حمام و جلوگیری از ابتلا به بیماریهایی مثل سردرد و... سخن میگویند نه در مورد مبتلا نشدن به انواع بیماریها!!!


شما در پست قبلی نوشته بودید هر بیماری ، یعنی در حدیثی که آورده بودید این را نوشته بود.
نکته دوم اینکه من گفتم که این کارها را انجام ندادم و چنین بیماری‌های مبتلا نشدم(به این دلیل خاص البته، وگرنه همه سرما خورده اند).
یحبّونه;994883 نوشت:

ارگانیسم های قارچی در پای مرطوب و کثیف رشد می کنند. خشک کردن بین انگشتان پا برای مقابله با عفونت های قارچی ضروری است.

ارتباط پا با قلب چیست
http://www.razico.ir/fa/news/508

مراقبت از پا در برابر قارچ
http://www1.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100817655615

قبل از بیرون آمدن از حمام دست ها و پاها را با آب سرد حتما بشویید
http://www.ziba20.com/skin-and-beauty-by-ziba20com/636-1390-03-11-11-48-47.html


اینکه ما دمپایی در تابستان بپوشیم و یا زمانی که از استخر بیرون میایم بدنمان رو بشوریم، دلیل شما بر علم امامان است؟
یحبّونه;994883 نوشت:

شما یا پرتی یا هیچی از عرفان اسلامی نمیدونی! واقعا بحث با امثال شما بیفایده است! این همه اول پستم از علم به پشت پرده عوالم و... گفتم بعد آمدی میگی کجاست فرمولهای ریاضیی که اینا کشف کردند و...

ببینید من از اینکه مرا پرت خطاب میکنید ناراحت نمیشوم، از عرفان اسلامی هم درست می‌گویید چیز زیادی نمیدانم. ولی اگر دلایلتان را آرامتر بگویید نه تنها از قدرت استدلالتان کم نمیشود، بلکه اثرش در طرف مقابل بیشتر است.
حرفم این است، شما که می‌گویید عرفا اینها را میدانند به من کتبی در مورد فیزیک و ریاضی معرفی کنید. در پست اولتان که چنین چیزهای نوشته بودید

یحبّونه;994800 نوشت:

معصومینی که شهر علم هستند، موید به روح القدس و صاحب نفس مطمئنه اند! حقیقت هر چیزی را دیده اند و میدانند (ارنی الاشیاء کما هی) و به اسرار تمام عالم آگاهند تا جایی که از مخلوقات پشت خورشید و هفت آسمان و هفت زمین سخن میگویند! این همه توصیه بهداشتی و پزشکی و... در سخنانشان هست و حجاب تمام عوالم برایشان کنار زده شده!

بعد آمدید میگید اینها به علوم مثل طب و فیزیک و... آگاهی ندارند؟! چون براساس یک روایت جعلی گفته شده پیامبر به یک طبیب مراجعه کردند!!!!!!!!!!



بحث را با من بی فایده میدانید به این خاطر که به مخلوقات پشت خورشید اعتقاد ندارم؟
یا چون آن را دلیلی بر تسلط بر علوم طبیعی نمیدانم؟

یحبّونه;994883 نوشت:

در مورد این مبحث از احادیث هم اینگونه است! در هر صورت انشاءالله در آینده بسیار نزدیک

خواهید دید که هم معصومین و هم اولیای الهی به همین علوم ظاهری یعنی فیزیک و ریاضی و... واقفند! و آن روز شما و سروش ابوحیران خواهید شد!

در مورد عرفا که یقین(۹۹,۹۹۹۹) درصدی دارم که چنین علومی را نمی‌دانند. البته رد هم نکردم از اول، ولی جستجو کردم پیدا نکردم
مثلا در مورد تسلط عجیب حناب حسن زاده آملی بر ریاضیات مطالبی شنیدم و جستجو کردم، به جز مطالبی در وبلاگ‌های گمنام که فقط ادعاها را مطرح کرده بودند و خبری از خود مطالب ریاضی هم نبود.
ببینید من نمیدانم نشر چنین اخباری از کجا نشأت میگیرد ولی فکر میکنم ممکن است نشر این مطالب به خاطر محبت شاگردان ایشان در مورد استادشان باشد. ولی باور بفرمایید چنین اخباری فقط باعث تخریب این استادان اخلاق میشود.

در مورد مطالب قرمزتان، اتفاقا من اینقدر به علم علاقمندم که اگر چنین اتفاقی بیفتد من جزو خوشحالترین انسانها خواهم بود

سپاس

راامشتاین;994910 نوشت:
با سلام احترام استاد گرامی
از پاسخگویی و صداقت شما ممنونم.

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

راامشتاین;994910 نوشت:
امید است اگر اشتباه می‌کنیم خدا دلایل بیشتری برای ما نمایان کند و اگر در راه درست هستیم همچنان ثابت قدم بمانیم.

به امید خدا

راامشتاین;994910 نوشت:
با سپاس از شما و وقتی که گذشتید

گل

محی الدین;994904 نوشت:

سلام
حضرت علامه در جایی ادعا می کند که در جمیع علوم مجتهدند و این در حالی است که ایشان از طرق عادی در جمیع علوم وارد نشده اند. حتی از سید حیدر آملی نقل است که گفته اند من تمام علوم را دارم. م

با سلام و احترام

در کجا؟

ببینید من با ادعاهای نظیر اینکه من بر همه علوم واقف هستم کاری ندارم، وگرنه احادیثی در اصول کافی هست که خود معصومین هم چنین روایاتی دارند.

اما برگردیم به ادعای(یا ادعای که به ایشان منتسب میشود) جناب حسن زاده آملی. خب این را باید نوشته های ایشان نشان دهد
به طور مثال به استدلال ریاضی جناب حسن زاده آملی در این تاپیک نگاه کنید


http://www.askdin.com/showthread.php?t=56750
این نشان می‌دهد ایشان در علم ریاضی نه تنها مجتهد نیستند، بلکه نگاهشان به ریاضی بیشتر همان چیزی هست که در ذهن من بود، یعنی آشنایی با هندسه اقلیدسی آن هم به تصویرهای بسیار نادقیق قدیم.
اگر ایشان نگاه مدرن به هندسه اقلیدسی را می‌دانست اصلن چنین استدلالی نمیکرد.
راستش من معتقدم ایشان حتی هندسه اقلیدسی را به صورت دقیق نمیداند، چه برسد به بقیه ریاضی.
البته همچنان که تاکید دارم، این یک عیب یا نقص برای ایشان نیست، به هر حال ایشان زندگیشان را بر مطالعه آثار دینی کرده اند و تهذیب نفس و سیر و سلوک گذاشته اند و نباید انتظار داشت که بقیه علوم را خیلی در سطح تخصصی بلد باشند.
محی الدین;994904 نوشت:

نکته بسیار قابل تامل آنستکه جنس علم امام ع با جنس سایر دانشمندان ظاهری که علوم را از الفاظ و عبارات یا مشاهدات و تجربیات حسی می گیرند فرق می کند.
جنس علم امام علم باطنی نامحدود است تا جایی که گاهی در یک کشف کوتاه برای امام ع هزاران عالم از عوالم غیبی مکشوف می شده و این در حالی است که از طرق عادی ظاهری دستیابی به این حد از علم غیر ممکن به نظر می رسد. م

حرف ما هم اثبات همین حرفهای بالا است و شما فقط آن را تکرار کردید و نه اینکه دلیلی برایش بیاورید.
ببینید من با این موضوع که پیامبر بر علومی که در دسترس افراد دیگر نیست، تسلط دارد مشکلی ندارم.
اما بحث در مورد علوم طبیعی و ریاضی هست.
محی الدین;994904 نوشت:

آنچه ممکن است برای مبتدیان در علوم و معارف رهزن شود برخی اشارات بلکه تصریحات معصومین ع به نداشتن علم غیب و امثال آن است که اگر دلیلش را بخواهیم پیدا کنیم باید به مساله غلات در زمان ائمه ع و همچنین مساله عدم ظرفیت مخاطب خاص برای هضم این واقعیت عای بزرگ است؛چه اینکه بخشی از ادله کفار برای رد پیامبران ع هم عدم باور مقام معنوی پیامبران بعنوان انسان برای ایجاد ارتباط با خدا و عالم غیب بوده است.
برای اینکه به شواهدی از تاثیر ارتباط با غیب در دستیابی افراد به دانش های غیرمعمول دست یابید خوب است به نقل های تجربه کنندگان مرگ تقریبی مراجعه کنید. برخی از این تجربه کنندگان به دست یابی به علوم بی نهایت پس از مرگ تصریح کرده اندو حتی برخی از این افراد به دلایلی از جمله عمیق تر بودن یا تکرار تجربه یا داشتن ظرفیت لازم توانایی هایی در ادراک های غیر عادی بدست آورده اند. مثلا برخی از همین افراد به تشخیص بیماری در افراد دست یافته اند. البته قیاس این تجربه کنندگان با اولیاء الهی که مدام در ارتباط و اتصال به غیب بوده اند اصلا درست نیست ولی همین اندازه هم خوب است که بدانیم یک تجربه عمیق هم می تواند تحولی ایجاد کند چه رسد به ارتباط مستمر با غیب ... شما با مطالعه کتابی که در امضاء بنده است می توانید به این موارد بپردازید.
یا علیم

دستیابی به علوم بینهایت هنگام مرگ؟
حتمن بعضی از آنه‍ا که زنده مانده اند باید خیلی چیزها بدانند، بهتر است موردی بحث کنید و برخی از این افرادی که به علوم بینهایت دست پیدا کرده اند را معرفی کنید.

با سپاس

[="Tahoma"][="Navy"]

راامشتاین;994918 نوشت:
در کجا؟

ببینید من با ادعاهای نظیر اینکه من بر همه علوم واقف هستم کاری ندارم، وگرنه احادیثی در اصول کافی هست که خود معصومین هم چنین روایاتی دارند.

اما برگردیم به ادعای(یا ادعای که به ایشان منتسب میشود) جناب حسن زاده آملی. خب این را باید نوشته های ایشان نشان دهد
به طور مثال به استدلال ریاضی جناب حسن زاده آملی در این تاپیک نگاه کنید
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56750
این نشان می‌دهد ایشان در علم ریاضی نه تنها مجتهد نیستند، بلکه نگاهشان به ریاضی بیشتر همان چیزی هست که در ذهن من بود، یعنی آشنایی با هندسه اقلیدسی آن هم به تصویرهای بسیار نادقیق قدیم.


سلام
از نقل مطمئنم اما برای ارائه منبع نیاز به زمان برای جستجو دارم.
و اما در خصوص تاپیک عدم تناهی که می فرمایید یک استدلال ریاضی ابتدایی است. خب مهم نیست که فرد از چه برهانی برای اثبات ادعای خود استفاده کرده مهم صحت و سقم آن است...

راامشتاین;994918 نوشت:
حرف ما هم اثبات همین حرفهای بالا است و شما فقط آن را تکرار کردید و نه اینکه دلیلی برایش بیاورید.
ببینید من با این موضوع که پیامبر بر علومی که در دسترس افراد دیگر نیست، تسلط دارد مشکلی ندارم.
اما بحث در مورد علوم طبیعی و ریاضی هست.

این نقلها برای نفی ادعاهایی است که می گوید علم امام محدود است .
و اما علوم باطنی از قبیل امور غیبی اند که نمی توان برای وجود آنها از ابزار عادی حسی استفاده کرد . تنها از طریق مدعی داشتن آن می توان به ویژگی هایش پی برد. این علم همان علم حضوری است با این تفاوت که بخاطر شدت و قوتش شامل گستره عظیمی از حقایق و تفاصیل آنها می شود.
من نمی دانم تصور شما از علوم طبیعی چیست که در عین پذیرش قدرت اولیاء بر علوم باطنی آنها را از دسترس ایشان خارج می دانید.
یا شما از علم طبیعی تصور درستی ندارید یا از علم شهودی معصوم.
از نظر ما علوم طبیعی بیانگر سطحی نازل از حقایق جهان طبیعت است که به نسبت حقایق بالاتر بسیار ناچیز است تا جایی که قرآن درباره آن می فرماید: "و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا" یا "یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا" پس علوم طبیعی حاکی جزئی از حقایق دار وجود است. از سوی دیگر علم شهودی اهل عصمت مبری از حد و مصون از خطاست تا جایی که به اسماء و صفات الهی در بالاترین درجه کشف آن دست یافته اند. به عبارت دیگر آنان به مبانی عمیق و بسیط حقایق دار وجود نیز رسیده اند چه رسد حقایق نازل دار طبیعت پس "چو صد آمد نود هم پیش ماست"
خب البته شاید نقل بعضی مطالب برای شما چندان پذیرفتنی نباشد اما سالک در اولین کشفیات خود به لحاظ شهودی بر مشاهده بدن خود با تمام جزئیات علم می یابد لذا اولین تصرفات او نیز ممکن است در همین وادی اتفاق بیفتد و کم کم چنان در شهود و تصرف قوی می شود که به مشاهده حقایق بیرون از خود و تصرف در آنها هم می رسد.

راامشتاین;994918 نوشت:
دستیابی به علوم بینهایت هنگام مرگ؟
حتمن بعضی از آنه‍ا که زنده مانده اند باید خیلی چیزها بدانند، بهتر است موردی بحث کنید و برخی از این افرادی که به علوم بینهایت دست پیدا کرده اند را معرفی کنید.

با سپاس


بله آنها خود ادعا می کنند که دریاهای بیکران از علوم به درونشان سرازیر شده است اما این تجربه کنندگان باز به حجاب بدن باز گشته و الان از آن علوم بی بهره اند. مثلا بعضی از آنها گفته اند در زمان جدایی از بدن و حضور در ملکوت به همه بیماریها و نحوه درمان آنها اطلاع داشته اند اما با بازگشت به دنیا و بدن همه آنها را فراموش کرده اند.
بطور خاص تنها چند نفر معدود توانسته اند برخی توانایی ها را در خود حفظ کنند مثل آقای دنیون برینکلی که هنوز هم زنده اند. ایشان سه بار تجربه مرگ تقریبی داشته و توانمندی هایی مانند خواندن دقیق ذهن افراد اطلاع از تاریخچه زندگی فرد با گرفتن دست او و امثال آنرا بعد از این حوادث بدست آورده است. بهتر است به کتاب "نور نجات بخش" از خود ایشان مراجعه کنید.
یا علیم[/]

محی الدین;994934 نوشت:

سلام
از نقل مطمئنم اما برای ارائه منبع نیاز به زمان برای جستجو دارم.
و اما در خصوص تاپیک عدم تناهی که می فرمایید یک استدلال ریاضی ابتدایی است. خب مهم نیست که فرد از چه برهانی برای اثبات ادعای خود استفاده کرده مهم صحت و سقم آن است...

با سلام و احترام
من منتظر ارایه منبع میمانم.
اما استدلال جناب حسن زاده آملی
۱) تناهی و عدم تناهی عالم یک مسأله فیزیکی هست و حتمن ایشان باید از نظریه نسبیت عام آگه می‌بودند. تناهی جهان در نظریه مدرن فیزیک فقط به میزان چگالی جهان و مقدار ثابت کیهانشناسی بستگی دارد.
۲) پس باید با هندسه ریمانی آشنا می‌بود، چنانکه می‌بینید حتی به آن اشاره هم نکرده است، یعنی از آن خبر نداشته است. ممکن است بگویید خبر داشته ولی استفاده نکرده است(این دیگر عذر بدتر از گناه است، چرا که تمام چیزی که میخواد نتیجه بگیرد را از بین می‌برد).

اشکالات دیگری هست که به بررسی مبنایی هندسه اقلیدسی ربط دارد که اگر خواستید توضیح میدهم.
شکی نیست برای کسی که با کمترین اصول فیزیک و ریاضی پیشرفته آشنا هست نتیجه بگیرد که شناخت علامه از ریاضی فراتر از مسأله های پیش پا افتاده نیست.

محی الدین;994934 نوشت:

این نقلها برای نفی ادعاهایی است که می گوید علم امام محدود است .
و اما علوم باطنی از قبیل امور غیبی اند که نمی توان برای وجود آنها از ابزار عادی حسی استفاده کرد . تنها از طریق مدعی داشتن آن می توان به ویژگی هایش پی برد. این علم همان علم حضوری است با این تفاوت که بخاطر شدت و قوتش شامل گستره عظیمی از حقایق و تفاصیل آنها می شود.

علم امامان که محدود است و در آن شکی نیست، ما در مورد حدود آن علم بحث میکنیم.
با این توصیفات بالا که همه ی ما با آنها در کتب فلسفی و عرفانی آشنا هستیم چیزی اثبات نمی‌شود.(در مورد علوم طبیعی)
محی الدین;994934 نوشت:

من نمی دانم تصور شما از علوم طبیعی چیست که در عین پذیرش قدرت اولیاء بر علوم باطنی آنها را از دسترس ایشان خارج می دانید.
یا شما از علم طبیعی تصور درستی ندارید یا از علم شهودی معصوم.
از نظر ما علوم طبیعی بیانگر سطحی نازل از حقایق جهان طبیعت است که به نسبت حقایق بالاتر بسیار ناچیز است

همانطور که یک فرد با دعا کردن نمی‌تواند وزنه بردار بشود یک فرد هم با دعا کردن و تهذیب نفس علوم طبیعی یاد نمیگیرد، وگرنه افرادی که به قول شما علوم غریبه می‌دانند و راجع به آن نوشته اند در مورد علوم طبیعی و ریاضی هم می‌نوشتند.
یاد گرفتن علوم طبیعی و سیر و سلوک معنوی و علوم معنوی مثل دو جزیره جدا هستند که رفتن در یکی باعث بودن در دیگری نمی‌شود. که اگر بود ما الان عارفان دانشمند زیاد داشتیم.(این را صرفا در جهت تفاوت شدید کسب معرفت در این زمینه اینقدر با شدت تمام تاکید کردم، وگرنه علم طبیعی و سیروسلوک می‌توانند همپوشانی داشته باشند، ولی داشتن یکی دیگری را نتیجه نمی‌دهد).
محی الدین;994934 نوشت:

تا جایی که قرآن درباره آن می فرماید: "و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا" یا "یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا" پس علوم طبیعی حاکی جزئی از حقایق دار وجود است. از سوی دیگر علم شهودی اهل عصمت مبری از حد و مصون از خطاست تا جایی که به اسماء و صفات الهی در بالاترین درجه کشف آن دست یافته اند. به عبارت دیگر آنان به مبانی عمیق و بسیط حقایق دار وجود نیز رسیده اند چه رسد حقایق نازل دار طبیعت پس "چو صد آمد نود هم پیش ماست"

من نمیدانم جناب محی الدین شما سوالات ما را می‌خوانید یا نه؟
اول از همه ثابت کنید که علوم طبیعی به قول شما نازل‌ترین علوم معرفتی هستند و علوم دیگر بر آن تسلط دارند، که فهمیدن آن باعث فهمیدن دیگری میشود.
اتفاقا حرف ما هم همین است که با تهذیب نفس راهی در نفوذ کردن به این معرفت ندارید(حداقل کسانی که سیر و سلوک میکنند چیزی ارایه ندادند)
دوم)
اینکه سنت خداوند این است که راه و روش کسب علوم طبیعی همان راه دانشمندان است.
سوم) چطور کسی که تلاشی در جهت رشد در این زمینه نکرده است به یکباره صاحب این علوم میشود. مثل این است بگوییم پیامبر بدون این که تمرین جسمی انجام داده است قهرمان دو میدانی میشود و یا وزنه ۲۵۰کیلو گرمی را بلند می‌کند.
محی الدین;994934 نوشت:

خب البته شاید نقل بعضی مطالب برای شما چندان پذیرفتنی نباشد اما سالک در اولین کشفیات خود به لحاظ شهودی بر مشاهده بدن خود با تمام جزئیات علم می یابد لذا اولین تصرفات او نیز ممکن است در همین وادی اتفاق بیفتد و کم کم چنان در شهود و تصرف قوی می شود که به مشاهده حقایق بیرون از خود و تصرف در آنها هم می رسد.

شما سیر و سلوک انجام داده اید؟ اگر انجام داده اید بفرمایید ما سوالاتمان را از خود شما بپرسیم(این را جدی پرسیدم).
محی الدین;994934 نوشت:

بله آنها خود ادعا می کنند که دریاهای بیکران از علوم به درونشان سرازیر شده است اما این تجربه کنندگان باز به حجاب بدن باز گشته و الان از آن علوم بی بهره اند. مثلا بعضی از آنها گفته اند در زمان جدایی از بدن و حضور در ملکوت به همه بیماریها و نحوه درمان آنها اطلاع داشته اند اما با بازگشت به دنیا و بدن همه آنها را فراموش کرده اند.
بطور خاص تنها چند نفر معدود توانسته اند برخی توانایی ها را در خود حفظ کنند مثل آقای دنیون برینکلی که هنوز هم زنده اند. ایشان سه بار تجربه مرگ تقریبی داشته و توانمندی هایی مانند خواندن دقیق ذهن افراد اطلاع از تاریخچه زندگی فرد با گرفتن دست او و امثال آنرا بعد از این حوادث بدست آورده است. بهتر است به کتاب "نور نجات بخش" از خود ایشان مراجعه کنید.
یا علیم

جالب است همین فردی که می‌فرمایید من رفتم یک کلیپ ده دقیقه ای از آن دیدم، همان حرفهایی که انتظارش را داشتم گفتند، دیدن نور زیاد.
این کجایش سرازیر شدن علم بی نهایت را نتیجه گرفتید؟ اصلن مگر علم و دانش با وصل شدن به یا قطع شدن بدن مادی و ... از بین میرود؟

با سپاس

راامشتاین;995013 نوشت:
با سلام و احترام
من منتظر ارایه منبع میمانم.
اما استدلال جناب حسن زاده آملی
۱) تناهی و عدم تناهی عالم یک مسأله فیزیکی هست و حتمن ایشان باید از نظریه نسبیت عام آگه می‌بودند. تناهی جهان در نظریه مدرن فیزیک فقط به میزان چگالی جهان و مقدار ثابت کیهانشناسی بستگی دارد.
۲) پس باید با هندسه ریمانی آشنا می‌بود، چنانکه می‌بینید حتی به آن اشاره هم نکرده است، یعنی از آن خبر نداشته است. ممکن است بگویید خبر داشته ولی استفاده نکرده است(این دیگر عذر بدتر از گناه است، چرا که تمام چیزی که میخواد نتیجه بگیرد را از بین می‌برد).

اشکالات دیگری هست که به بررسی مبنایی هندسه اقلیدسی ربط دارد که اگر خواستید توضیح میدهم.
شکی نیست برای کسی که با کمترین اصول فیزیک و ریاضی پیشرفته آشنا هست نتیجه بگیرد که شناخت علامه از ریاضی فراتر از مسأله های پیش پا افتاده نیست.


سلام
بحمدالله ایشان در قید حیات اند و شما می توانید اشکالات خودتان را در این مورد شفاها یا کتبا به وی منتقل سازید. مطمئنا ایشان پاسخ مستدل خواهند داشت.

راامشتاین;995013 نوشت:
علم امامان که محدود است و در آن شکی نیست، ما در مورد حدود آن علم بحث میکنیم.
با این توصیفات بالا که همه ی ما با آنها در کتب فلسفی و عرفانی آشنا هستیم چیزی اثبات نمی‌شود.(در مورد علوم طبیعی)

شما بر چه مبنایی می گویید علم امامان محدود است؟ اگر بر مبنای علوم تجربی این حرف را می زنید که ادعای ما تفاوت نوع علم ائمه با علوم عادی است همچنانکه خوارق عاداتشان با معیارهای تجربی سازگار نیست. اگر بر مبنای دین سخن می گویید ادله دینی خود از آیات و روایات را بیاورید. اتفاقا ادله قرآنی و روایی بر نامحدود بودن علم حجج الهی خیلی زیاد است.

راامشتاین;995013 نوشت:
همانطور که یک فرد با دعا کردن نمی‌تواند وزنه بردار بشود یک فرد هم با دعا کردن و تهذیب نفس علوم طبیعی یاد نمیگیرد، وگرنه افرادی که به قول شما علوم غریبه می‌دانند و راجع به آن نوشته اند در مورد علوم طبیعی و ریاضی هم می‌نوشتند.
یاد گرفتن علوم طبیعی و سیر و سلوک معنوی و علوم معنوی مثل دو جزیره جدا هستند که رفتن در یکی باعث بودن در دیگری نمی‌شود. که اگر بود ما الان عارفان دانشمند زیاد داشتیم.(این را صرفا در جهت تفاوت شدید کسب معرفت در این زمینه اینقدر با شدت تمام تاکید کردم، وگرنه علم طبیعی و سیروسلوک می‌توانند همپوشانی داشته باشند، ولی داشتن یکی دیگری را نتیجه نمی‌دهد).

همانطور که فکر می کردم تصور شما از علوم طبیعی و الهی درست نیست. و این نیازمند به بحث مفصل جداگانه ای دارد. ادعای ما این است که علوم چه طبیعی و چه الهی بیانگر حقایق دار وجودند. تنها در ابزار و افق دست یابی با هم تفاوت دارند. خیلی ساده بگویم. اگر دانشمندان تجربی بعد از قرنها توانستند میکروسکوپی بسازند که بتواند مثلا یک باکتری را ببینند یک عارف کامل الهی در صورت اراده می تواند جزئیات وجود آن میکروب را با شهود باطنی مشاهده کند بلکه بالاتر از آن ....
البته شما به این معنا نیز توجه نفرموده اید که هر فرد معناگرایی دارای شهود یا شهود اختیاری نیست. این مقام و منزلت از آن خاص الخاص از اولیاء الهی است.
نکته دیگر این است که توجه به موجودات به نحوی که در علوم تجربی مرسوم است نازل تر از آن است که عارف کامل بخواهد بدان نحو به آن بپردازد. همت اولیاء الهی شهود نور حق تعالی در شوون مختلف وجود است. آنها از هر لذتی غیر لذت یاد حق و از هر انسی به غیر ذکر حق اعراض دارند. به همین خاطر است که هیچ عارفی به غوغای اهل تجربه ملحد در مورد اثبات خوارق عادات وقعی نمی نهند و توجهی نمی کند چون شعارشان این است: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی....چه رسد به منکران لجوج که سراپایشان را تاریکی انکار فراگرفته است.
این مسائل مسائل بسیار مهمی است که نادیده گرفتنشان صرفا نفی واقعیات هاست.

راامشتاین;995013 نوشت:
اول از همه ثابت کنید که علوم طبیعی به قول شما نازل‌ترین علوم معرفتی هستند و علوم دیگر بر آن تسلط دارند، که فهمیدن آن باعث فهمیدن دیگری میشود.
اتفاقا حرف ما هم همین است که با تهذیب نفس راهی در نفوذ کردن به این معرفت ندارید(حداقل کسانی که سیر و سلوک میکنند چیزی ارایه ندادند)
دوم)
اینکه سنت خداوند این است که راه و روش کسب علوم طبیعی همان راه دانشمندان است.
سوم) چطور کسی که تلاشی در جهت رشد در این زمینه نکرده است به یکباره صاحب این علوم میشود. مثل این است بگوییم پیامبر بدون این که تمرین جسمی انجام داده است قهرمان دو میدانی میشود و یا وزنه ۲۵۰کیلو گرمی را بلند می‌کند.

جواب سوال اول را با دو آیه قرآن کریم دادم. از نظر قرآن کریم دانش های عادی و تجربی انسان، علم به ظاهر امور دنیوی و دانش ناچیزی است. در ناچیز بودن علوم تجربی همان بس که این علم به بررسی جزئی پدیده ها می پردازد و متکی به الفاظ و مفاهیم محدود اینسویی است. اما علوم الهی علومی فراگیر و گسترده اند و به حقایق عمدتا به نحو کلان توجه می کنند هرچند از توجه جزئی هم ناتوان نیستند. دیگر اینکه علوم الهی به حسب حقایق خود بی نیاز از ابزارهای عادی و بکارگیری الفاظ و مفاهیم محدود اینسویی است هرچند بیان آن برای انسانها مستلزم استفاد از مفاهیم مرسوم بین آنهاست.
در شیوه کسب علوم طبیعی بله راه عادی همان است که گفتید همانطور که برای بلند کردن یک سنگ بسیار بزرگ باید از ابزراهای مکانیکی خاص استفاده کرد اما وقتی علی بن ابیطالب ع درب بسیار بزرگ و سنگین قلعه خیبر را بدون حتی لمس آن از جا می کند و دهها متر آنطرفتر می اندازد می توان باور کرد که به دانش های تجربی هم می توان از طرق غیر عادی دست یافت. یعنی اگر کاری عادی را می توان بصورت غیرعادی انجام داد پس علم عادی را هم می توان بصورت غیرعادی بدست آورد.
و اما پاسخ سوال سوم هم مثبت است یعنی داشتن فعلیت های علمی مانند فعلیت های عملی بدون طی طرق عادی آن ممکن است هرچند این موضوع به ندرت و برای عده ای کم اتفاق می افتد همچنانکه مساله اعجاز یک امر نادر است. جریان مسابقه موسی ع با ساحران نمونه ای از آن است. حتی در روایات شیعه است که امام باقر ع در کهنسالی به اصرار هشام مجبور به تیراندازی شد و حضرت چندین تیر را پشت به پشت به هدف زدند. این در حالی است که امام باقر ع نه سرباز بودند نه جنگاور و نه تمرین تیراندازی کرده بودند و هشام با اطلاع از این معنا می خواست حضرت را تحقیر کند که خودش تحقیر شد.
دین می خواهد افق های بازتری به ما نشان دهد. پیامبران الهی با اولین اقدامات خود یعنی معجزات می خواستند همین را به ما بفهمانند اما پس از قرنها هنوز ما به این معنا باورمند نشده ایم. چون انسان و ظرفیت ها و فعلیت های اورا نمی شناسیم. داستان زندگی پیامبران و معجزات آنها تصویری از فعلیت های قابل دستیابی انسان بما هو انسان است.

راامشتاین;995013 نوشت:
جالب است همین فردی که می‌فرمایید من رفتم یک کلیپ ده دقیقه ای از آن دیدم، همان حرفهایی که انتظارش را داشتم گفتند، دیدن نور زیاد.
این کجایش سرازیر شدن علم بی نهایت را نتیجه گرفتید؟ اصلن مگر علم و دانش با وصل شدن به یا قطع شدن بدن مادی و ... از بین میرود؟

با سپاس


جسارت نشود ولی با این مقدار از همت در کشف حقایق به جایی نخواهید رسید. شما تنها با تشنگی برای دانستن این حقایق می توانید مسیر سخت آنرا بپیمایید. اگر دست یافتن به دانش حتی همین دانش های عادی ساده بود همه الان پرفسور بودند.
برادر تشنه نیستید چون فکر می کنید آنچه را که باید بدانید می دانید...من به شما قول می دهم در منازلی از منازل سیر الی الله که خواه ناخواه برای هرکسی پیش می آید دانش فعلی خود را ناچیزتر از آن می یابید که بتوان اسمش را دانش گذاشت...
آب کمتر جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
یا علیم

محی الدین;995070 نوشت:

سلام
بحمدالله ایشان در قید حیات اند و شما می توانید اشکالات خودتان را در این مورد شفاها یا کتبا به وی منتقل سازید. مطمئنا ایشان پاسخ مستدل خواهند داشت.

با سلام و احترام
من با توجه به اینکه تهران هستم، دسترسی مستقیم به ایشان ندارم، به امید خدا شاید در آینده ایشان را دیدیم. اما متن و نوشته های ایشان برای نتیجه گیری فعلی من کافی هستند.
محی الدین;995070 نوشت:

شما بر چه مبنایی می گویید علم امامان محدود است؟ اگر بر مبنای علوم تجربی این حرف را می زنید که ادعای ما تفاوت نوع علم ائمه با علوم عادی است همچنانکه خوارق عاداتشان با معیارهای تجربی سازگار نیست. اگر بر مبنای دین سخن می گویید ادله دینی خود از آیات و روایات را بیاورید. اتفاقا ادله قرآنی و روایی بر نامحدود بودن علم حجج الهی خیلی زیاد است.

ببینید به طور کلی اگر به سیر تاریخی نگاه شیعه به امامان نگاه کنیم، عموم شیعیان اعتقادی به ویژگی های فرابشری امامان در قرنهای دوم و سوم نداشته اند.
تاثیرات غلات و مفوضه و‌ گستردگی جعلیات آنها به قدری زیاد بوده است که حتی صحابه طراز اول امام صادق (ع) (نظیر یونس ابن عبدالرحمن و..)هم در تشخیص دادن برخی احادیث صحیح دچار مشکل بوده اند(حتی در زمان حیات امامان).
از طرفی هیچ آیه ای در قران کریم وجود ندارد که نص صریح بر علم نامحدود پیامبر باشد چه برسد به اینکه برای امامان.
مثلا نمونه های زیر را نگاه کنید:

وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَسْتَ مُرْ‌سَلًا قُل كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (آیه ۴۳)ترجمه: كسانى كه كافر شدند مى‌گويند: «تو (محمد) فرستاده نيستى». بگو كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.

این آیه را در ستایش حضرت علی(ع) گفته (البته اختلافات که بسیار است)که او کسی است که علم الکتاب نزد او است.
اما چنین نتیجه گیری نیاز به نص صریح قران است و نه چیزی که در حد ظهور هم نیست.

یا آیاتی در قران هست که به صراحت می‌گوید خدا پیامبرش را به بخشی از علم غیب خود آگاه کرده است. این غیر قابل انکار است و ما آن را قبول داریم.
اما در جایی دیگر میگوید، پیامبر بگو اگر من علم غیب(به معنای مطلقش) داشتم سود زیادی برای خودم بدست میآوردم.
اینها نشان از این دارد که علم غیب پیامبر محدود است.
در مورد روایات هم که از کتب اربعه بیشتر در اصول کافی هستند، بسیاری از روایاتی که حمل بر علم امامان میشود سند قوی ندارند. به عنوان نمونه:

در باب علم لدنی امامان، «إنَّ الائمّه (ع) إذا شاؤوا أن يَعلَمُوا عَلِمُوا» (زمانی که ائمّه بخواهند بدانند، مي‌دانند، کافی ج۱، ص ۲۵۸) یعنی به هر چه بخواهند، علم پیدا می‌کنند. به عبارتی برای علمشان محدودیتی نیست. در این باب سه روايت به چشم می‌خورد، از این سه روایت بنا بر ارزیابي علّامة‌المحدثّین مجلسي، يكي ضعیف و دو روایت دیگر مجهول است؛ يعني به زبان ضوابط علم رجال و درایه هیچیک از این روایات قابل استناد فقهی نيستند. بر گرفته از مقاله تاملی در منابع اعتقادی، محسن کدیور»

«مفوّضه روایتی منسوب به امام صادق (ع) را نقل کرده‌اند که آن‌را فراوان شنیده‌اید: «نَزِّلُونا عَن الربوبيّة و قُولُوا فينا ما شِئتُم» (ما را از مرتبه‌ی ربوبيت پايين بياوريد، سپس هر چه خواستيد به ما نسبت دهيد.) اين روايت یا شبه روایت، در حداقل سه كتاب شیعی نقل شده است و در هیچکدام سند درستي ندارد! در كتاب «بصائر الدرجات» نوشته‌ی محمد بن حسن صفار قمی مشهورترین نماینده مفوّضه در قرن سوم؛ «احتجاج» طبرسي؛ و تفسير منسوب به امام عسکري (ع)؛ هر سه کتب مملو از آراء مفوّضه است و در هيچ كدام، روایت فوق قابل استناد نيست. همان مقاله»

ببینید سند خیلی های این ادعاها ضعیف است.

محی الدین;995070 نوشت:

همانطور که فکر می کردم تصور شما از علوم طبیعی و الهی درست نیست. و این نیازمند به بحث مفصل جداگانه ای دارد. ادعای ما این است که علوم چه طبیعی و چه الهی بیانگر حقایق دار وجودند. تنها در ابزار و افق دست یابی با هم تفاوت دارند. خیلی ساده بگویم. اگر دانشمندان تجربی بعد از قرنها توانستند میکروسکوپی بسازند که بتواند مثلا یک باکتری را ببینند یک عارف کامل الهی در صورت اراده می تواند جزئیات وجود آن میکروب را با شهود باطنی مشاهده کند بلکه بالاتر از آن ....

خب دلایلتان چیست ؟
ما که هر دفعه از شما می‌پرسیم دلیلتان چیست، شما چیزی نمیگوید، از طرفی برای بار صدم می‌گویم اگر اینطور است که شما می‌گوید چرا این دانش در کتب آنها بازتاب نداشته است، مثلا در مورد ریاضی که خیلی راحتر میتوان فهمید که این افراد راست می گویند یا نه، کتابی از این بزرگان معرفی کنید.
تفاوت عارف و دانشمند مثل تفاوت ابن سینا و ابن عربی هست، مثل تفاوت ابن هیثم و مولانا هست.
حرفهای ابن سینا و این هیثم را میتون گفت علمی هست (نه به معنای اینکه همه ی آنها الان درست هستند)، شما حرفهای ابن هیثم در مورد نورشناسی را بخوانید کاملا معلوم است که این فرد روش دانشمندان را دارد. این جنس سخنان در آثار مولانا و ابن عربی و ... یافت نمی‌شود.
همینطور شما خوارزمی و خیام و غیاث الدین جشمید کاشانی، خواجه نصیر رو با افرادی نظیر سید علی قاضی، بایزید بسطامی و... مقایسه کنید. معلوم است که زمین تا آسمان حرفهایشان فرق دارد.

با این اوصاف من نمی‌خواهم عرفا را زیر سوال ببرم، من می‌گوییم شناختی که آنها کسب کرده اند فرق دارد با شناخت ابن هیثم، خوارزمی، ...
با گوش نمیتوان آنچه که چشم می‌بینید را فهمید. ابزار فهمیدن آنها فرق دارد.
چه اصراری دارید که این را بچسبانید به عرفا، کتب آنها خود نمایانگر نوع نگاهشان هست.

محی الدین;995070 نوشت:

البته شما به این معنا نیز توجه نفرموده اید که هر فرد معناگرایی دارای شهود یا شهود اختیاری نیست. این مقام و منزلت از آن خاص الخاص از اولیاء الهی است.
نکته دیگر این است که
توجه به موجودات به نحوی که در علوم تجربی مرسوم است نازل تر از آن است که عارف کامل بخواهد بدان نحو به آن بپردازد. همت اولیاء الهی شهود نور حق تعالی در شوون مختلف وجود است. آنها از هر لذتی غیر لذت یاد حق و از هر انسی به غیر ذکر حق اعراض دارند. به همین خاطر است که هیچ عارفی به غوغای اهل تجربه ملحد در مورد اثبات خوارق عادات وقعی نمی نهند و توجهی نمی کند چون شعارشان این است: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی....چه رسد به منکران لجوج که سراپایشان را تاریکی انکار فراگرفته است.
این مسائل مسائل بسیار مهمی است که نادیده گرفتنشان صرفا نفی واقعیات هاست.

ببینید جناب محی الدین عزیز، من هم در گذشته کمابیش نگاه شما را داشتم، ما می‌خواهیم نگاه یک دانشمند خداباور معتقد را با یک عارف خداباور مقایسه کنیم.
این نگاه پست و نازل بودن علوم طبیعی را کنار بزنید تا متوجه اصل ماجرا باشید. در انتها آنچه که مهم هست تهذیب نفس و دانش اندوزی است، طوری که ما را به فهم خدا نزدیک کند. حرف این است که با دعا و تهذیب نفس شما به علوم طبیعی دست پیدا نمی‌کنید. که اگر بود برای بار صدم این افراد یادگاری از خود در این گنبد دوار می‌گذاشتند. بالاخره انتظار میرود این همه عارف بوده اند یک کتاب دقیق می‌نوشتند، نه در حد نوشته های امروزی، در حد همان کارهای ابن هیثم و ذکر می‌کردند که این را از طریق عرفان بدست آورده اند.

محی الدین;995070 نوشت:

جواب سوال اول را با دو آیه قرآن کریم دادم. از نظر قرآن کریم دانش های عادی و تجربی انسان، علم به ظاهر امور دنیوی و دانش ناچیزی است. در ناچیز بودن علوم تجربی همان بس که این علم به بررسی جزئی پدیده ها می پردازد و متکی به الفاظ و مفاهیم محدود اینسویی است. اما علوم الهی علومی فراگیر و گسترده اند و به حقایق عمدتا به نحو کلان توجه می کنند هرچند از توجه جزئی هم ناتوان نیستند. دیگر اینکه علوم الهی به حسب حقایق خود بی نیاز از ابزارهای عادی و بکارگیری الفاظ و مفاهیم محدود اینسویی است هرچند بیان آن برای انسانها مستلزم استفاد از مفاهیم مرسوم بین آنهاست.

نه نگفته است ناچیز(اگر منظورتان بی ارزش بودن) است، در یکی از آیه ها گفته است قلیل است(یعنی همه ی ماجرا نیست)، و در دیگری منظورش از ظاهر همین دنیا است.
حرف این است، آموختن همین ظاهر هم از راه و روش خودش ممکن است.

محی الدین;995070 نوشت:

در شیوه کسب علوم طبیعی بله راه عادی همان است که گفتید همانطور که برای بلند کردن یک سنگ بسیار بزرگ باید از ابزراهای مکانیکی خاص استفاده کرد اما وقتی علی بن ابیطالب ع درب بسیار بزرگ و سنگین قلعه خیبر را بدون حتی لمس آن از جا می کند و دهها متر آنطرفتر می اندازد می توان باور کرد که به دانش های تجربی هم می توان از طرق غیر عادی دست یافت. یعنی اگر کاری عادی را می توان بصورت غیرعادی انجام داد پس علم عادی را هم می توان بصورت غیرعادی بدست آورد.
و اما پاسخ سوال سوم هم مثبت است یعنی داشتن فعلیت های علمی مانند فعلیت های عملی بدون طی طرق عادی آن ممکن است هرچند این موضوع به ندرت و برای عده ای کم اتفاق می افتد همچنانکه مساله اعجاز یک امر نادر است. جریان مسابقه موسی ع با ساحران نمونه ای از آن است. حتی در روایات شیعه است که امام باقر ع در کهنسالی به اصرار هشام مجبور به تیراندازی شد و حضرت چندین تیر را پشت به پشت به هدف زدند. این در حالی است که امام باقر ع نه سرباز بودند نه جنگاور و نه تمرین تیراندازی کرده بودند و هشام با اطلاع از این معنا می خواست حضرت را تحقیر کند که خودش تحقیر شد.
دین می خواهد افق های بازتری به ما نشان دهد. پیامبران الهی با اولین اقدامات خود یعنی معجزات می خواستند همین را به ما بفهمانند اما پس از قرنها هنوز ما به این معنا باورمند نشده ایم. چون انسان و ظرفیت ها و فعلیت های اورا نمی شناسیم. داستان زندگی پیامبران و معجزات آنها تصویری از فعلیت های قابل دستیابی انسان بما هو انسان است.

این روایاتی که فرمودید را من قبول ندارم، و در اصل داستان هم مناقشه زیاد است، اما با نگاه در کلیت قران هم می‌توان نتیجه گرفت اگر قرار بود اسلام با چنین روشهای گسترش پیدا کند که نیاز به این همه جنگ نبود و یا در جنگ احد شکست نمی‌خوردند و...تازه اگر قرار بود که دری که صد تن یا بیشتر است را با معجزه بردارند که خود پیامبر این کار را انجام می‌داد. در کل اصل داستان مخدوش است، اگر می‌خواهید و به بحث جستار نزدیک است ادامه دهیم.
در قران هم ذکر کرده است که پیامبر مثل همه ما بشری هست با جسم و ظاهر مثل همه ی ما...

محی الدین;995070 نوشت:

جسارت نشود ولی با این مقدار از همت در کشف حقایق به جایی نخواهید رسید. شما تنها با تشنگی برای دانستن این حقایق می توانید مسیرخت آنرا بپیمایید. اگر دست یافتن به دانش حتی همین دانش های عادی ساده بود همه الان پرفسور بودند.
برادر تشنه نیستید چون فکر می کنید آنچه را که باید بدانید می دانید...من به شما قول می دهم در منازلی از منازل سیر الی الله که خواه ناخواه برای هرکسی پیش می آید دانش فعلی خود را ناچیزتر از آن می یابید که بتوان اسمش را دانش گذاشت...
آب کمتر جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
یا علیم

جناب محیالدین، من جستجو کردم، همان ها را پیدا کردم، اگر شما جایی سراغ دارید که دانشمندان بر روی این فرد آزمایش انجام داده‌اند و علم سرشار ایشان را تایید کرده اند بفرمایید ما هم برویم نگاه کنیم

با سپاس

[="Tahoma"][="Navy"]

راامشتاین;995125 نوشت:
با سلام و احترام
من با توجه به اینکه تهران هستم، دسترسی مستقیم به ایشان ندارم، به امید خدا شاید در آینده ایشان را دیدیم. اما متن و نوشته های ایشان برای نتیجه گیری فعلی من کافی هستند.

سلام
اتفاقا ایشان هم تهران در منزل صبیه خود زندگی می کنند. زود قضاوت نکنید. عالم نشناخته های زیادی دارد برادر

راامشتاین;995125 نوشت:
ببینید به طور کلی اگر به سیر تاریخی نگاه شیعه به امامان نگاه کنیم، عموم شیعیان اعتقادی به ویژگی های فرابشری امامان در قرنهای دوم و سوم نداشته اند.
تاثیرات غلات و مفوضه و‌ گستردگی جعلیات آنها به قدری زیاد بوده است که حتی صحابه طراز اول امام صادق (ع) (نظیر یونس ابن عبدالرحمن و..)هم در تشخیص دادن برخی احادیث صحیح دچار مشکل بوده اند(حتی در زمان حیات امامان).
از طرفی هیچ آیه ای در قران کریم وجود ندارد که نص صریح بر علم نامحدود پیامبر باشد چه برسد به اینکه برای امامان.

ببینید بر عکس ما، پیامبر و اولیاء الهی در مساله هدایت نظری و عملی دقت بسیاری داشتند لذا چه بسیار حقایقی را که می پوشاندند تا افراد دچار انحراف فکری نشوند در عین حال مشاهده می کردند گروه های از امت در مورد آنان به مسیر خلاف گام نهاده اند لذا مراقبت بسیار کرده و می کنند که تصور نادرستی از فعلیت های انسانی آنها نشود بلکه به یران خاص هم توصیه می کردند جز برای اهلش نقل نکنند. این نشان می دهد معصومین ع از انحراف فکری افراد در این زمینه سخت می ترسیده اند لذا در اظهار مقامات و ویژگی های خاص مراقبت زیاد می کردند.
در بحث ادله دینی در خصوص ویژگی های فوق العاده پیشوایان دین خود قرآن کریم برای ما بس است چه رسد به روایات. البته ورود به قرآن بعنوان مرجع باید به نحو اجتهادی باشد.
یکی از ادله ما در خصوص ویژه بودن پیشوایان دین در علم و عمل معجزات منقول در قرآن کریم است. در قرآن کریم معجزات شگفتی از زنده کردن مردگان و خبر از مسائل داخل خانه مردم گرفته تا شهود حقایق غیبی به چشم دل در ملکوت و دانستن زبان حیوانات و غیره به این بزرگان نسبت داده شده است. گستره این ویژگی ها آنقدر زیاد است که حقیقتا مساله خلافت الهی نوع انسان برای اسماء و صفات الهی ثابت می شود. حال کافی است بپذیریم که اولا برخورداری از رتبه معنوی برتر به معنای برخورداری بیشتر از علم و قدرت الهی است و ثانیا پیشوایان اسلام بعنوان رهبران آخرین دین از سایر پیشوایان برترند که البته ادله عقلی و نقلی برای این موضوع هست. آنوقت بصورت غیر مستقیم تمام آنچه از مقامات معنوی و باطنی که به سایر انبیاء نسبت داده شده در پیشوایان اسلام ثابت می شود.
این تازه غیر ادله ای دینی است که به پیشوایان اسلام در منابع روایی شیعه و سنی نسبت داده شده است. البته امثال آقای کدیور خیلی راحت چشمشان را روی اینهمه روایات می بندند و به طریق اولی به اخبار حالات ائمه ع و ادعیه و زیارات ایشان که منقول از خود ایشان هم هست اعتنا نمی کنند. شما همین یک فقره زیارت جامعه کبیره را مطالعه کنید تا جایگاه بلند پیشوایان دین اسلام برایتان روشن شود.
بنده در اینجا فقط به یک نمونه از علم الهی معصومین ع اشاره می کنم :
در آیه 105 سوره توبه به علم الهی پیامبر ص و ائمه ع به اعمال بندگان تصریح شده است . روایات ذیل در تبیین ین معناست:
از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
تعرض الاعمال على رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل‏ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ‏، و سكت‏
:" تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه ميفرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ‏، اين را فرمود و ساكت شد"
در حديث ديگرى از امام باقر ع مى‏خوانيم:
ان الاعمال تعرض على نبيكم كل عشية الخميس فليستح احدكم ان تعرض على نبيه العمل القبيح‏
!" تمامى اعمال شما بر پيامبرتان هر عصر پنجشنبه عرضه مى‏شود، بنا بر اين بايد از اينكه عمل زشتى از شما بر پيامبر ص عرضه شود شرم كنيد"
باز در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا ع مى‏خوانيم كه شخصى به خدمتش عرض كرد براى من و خانواده‏ام دعائى فرما، فرمود مگر من دعا نمى‏كنم؟
و اللَّه ان اعمالكم لتعرض على فى كل يوم و ليله‏
" بخدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مى‏شود".
راوى اين حديث مى‏گويد اين سخن بر من گران آمد، امام متوجه شد و به من فرمود:
ا ما تقرا كتاب اللَّه عز و جل‏ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏، هو و اللَّه على بن ابى طالب‏
:" آيا كتاب خداوند عز و جل را نمى‏خوانى كه ميگويد: عمل كنيد خدا و پيامبرش و مؤمنان عمل شما را مى‏بينند بخدا سوگند منظور از مؤمنان على بن ابى طالب (و امامان ديگر از فرزندان او) می ‏باشد
شما دقت کنید که در روایت اول به عرضه اعمال همه انسانها به پیامبر ص سخن می گوید. این علم در چه حد است؟ بلکه اساسا به چه نحو است. اگر این مطالب را به بحث گواهی اعمال در قیامت ربط دهیم که ربط هم دارد مشخص می شود که این شهود به نحو حضور و مشاهده عینی اعمال با همه ابعاد و آثار است و چنین چیزی جز به علم حضوری مستمر امکان پذیر نیست. حال اگر ساده نباشیم و دقت های بیشتری بکار ببندیم به حقایق دیگری نیز راه می یابیم ...در روایت آخر هم خود راوی اعتراف می کند که سخن امام ع بر او گران آمده . این نشان می دهد پذیرش این عظمتها بر بسیاری افراد ثقیل است. حال سوال این است که مقامات حضرات به همین حد که لازم بوده به تبع بیان قرآن آنرا تبیین کنند منحصر بوده است؟

راامشتاین;995125 نوشت:
خب دلایلتان چیست ؟
ما که هر دفعه از شما می‌پرسیم دلیلتان چیست، شما چیزی نمیگوید، از طرفی برای بار صدم می‌گویم اگر اینطور است که شما می‌گوید چرا این دانش در کتب آنها بازتاب نداشته است، مثلا در مورد ریاضی که خیلی راحتر میتوان فهمید که این افراد راست می گویند یا نه، کتابی از این بزرگان معرفی کنید.
تفاوت عارف و دانشمند مثل تفاوت ابن سینا و ابن عربی هست، مثل تفاوت ابن هیثم و مولانا هست.
حرفهای ابن سینا و این هیثم را میتون گفت علمی هست (نه به معنای اینکه همه ی آنها الان درست هستند)، شما حرفهای ابن هیثم در مورد نورشناسی را بخوانید کاملا معلوم است که این فرد روش دانشمندان را دارد. این جنس سخنان در آثار مولانا و ابن عربی و ... یافت نمی‌شود.
همینطور شما خوارزمی و خیام و غیاث الدین جشمید کاشانی، خواجه نصیر رو با افرادی نظیر سید علی قاضی، بایزید بسطامی و... مقایسه کنید. معلوم است که زمین تا آسمان حرفهایشان فرق دارد.

با این اوصاف من نمی‌خواهم عرفا را زیر سوال ببرم، من می‌گوییم شناختی که آنها کسب کرده اند فرق دارد با شناخت ابن هیثم، خوارزمی، ...
با گوش نمیتوان آنچه که چشم می‌بینید را فهمید. ابزار فهمیدن آنها فرق دارد.
چه اصراری دارید که این را بچسبانید به عرفا، کتب آنها خود نمایانگر نوع نگاهشان هست.


همانطور که گفتم این بحث نیاز به بررسی مفصل دارد . اگر توفیق شد در تاپیکی مطرح می کنیم.
و اما علت عدم انعکاس این علوم در کتب عرفا بخاطر عدم توجه آنها به این بعد از مسائل بوده است.
برای عارف حتی تلاش کلان نگر عقلی و فلسفی هم برای فهم حقایق تلاش ایده آلی نیست چه رسد به شیوه تجربی که جزئی گراست و پس از قرنها هنوز از خم اول اثبات حقایق کلی و ماورایی برنیامده چه رسد به نتایج جزئی این شناخت و صدور حکم برای حیات معنوی بشر. بنابراین می بینید که عارف هم و غمش حق تعالی و حضور در محضر اوست. آنچه برای او مهم است دعوت به این مقام و این حقیقت بزرگ است. برای او انعکاس نور در آب و سرعتش در فضا و تعداد اجزای مولکولها و اتمها مهم نیست که بخواهد به آن توجه کند یا حرفی از آن بزند. اما اگر بخواهد توجه کند هیچ مشکلی ندارد چون هیچ چیزی حتی اینگونه مسائل از حوزه دسترسی علم حضوری عارف کامل خارج نیست.

راامشتاین;995125 نوشت:
این نگاه پست و نازل بودن علوم طبیعی را کنار بزنید تا متوجه اصل ماجرا باشید. در انتها آنچه که مهم هست تهذیب نفس و دانش اندوزی است، طوری که ما را به فهم خدا نزدیک کند. حرف این است که با دعا و تهذیب نفس شما به علوم طبیعی دست پیدا نمی‌کنید. که اگر بود برای بار صدم این افراد یادگاری از خود در این گنبد دوار می‌گذاشتند. بالاخره انتظار میرود این همه عارف بوده اند یک کتاب دقیق می‌نوشتند، نه در حد نوشته های امروزی، در حد همان کارهای ابن هیثم و ذکر می‌کردند که این را از طریق عرفان بدست آورده اند.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
حال متوجه شدید چرا از ایشان چنین اثری نمانده؟
از نگاه عارف، دانشمند تجربی در تاریکی های تودرتو به دنبال حقیقتی می گردد که اگر دلش را بدان مایل سازد آشکارا حضور دارد
یعنی از نظر عارف منتهای دانش رسیدن به حقیقت صریح و بی حد آشکار است و این راهش تهذیب نفس و تقویت روح تا باز شدن چشم و گوش جان است . دلیلی ندارد او فن خود را رها کند و به فن اهل تجربه مشغول شود. دلیلی ندارد به چیزی جز راه وصول به محبوب بی نظیرش دعوت کند.

راامشتاین;995125 نوشت:
نه نگفته است ناچیز(اگر منظورتان بی ارزش بودن) است، در یکی از آیه ها گفته است قلیل است(یعنی همه ی ماجرا نیست)، و در دیگری منظورش از ظاهر همین دنیا است.
حرف این است، آموختن همین ظاهر هم از راه و روش خودش ممکن است.

ما نگفتیم بی ارزش گفتیم ناچیز که ترجمه همان قلیل است.
شما می توانید بر این مذهب بمانید که رسیدن به علوم تجربی جز از طریق کنکاش های حسی ممکن نیست.

راامشتاین;995125 نوشت:
این روایاتی که فرمودید را من قبول ندارم، و در اصل داستان هم مناقشه زیاد است، اما با نگاه در کلیت قران هم می‌توان نتیجه گرفت اگر قرار بود اسلام با چنین روشهای گسترش پیدا کند که نیاز به این همه جنگ نبود و یا در جنگ احد شکست نمی‌خوردند و...تازه اگر قرار بود که دری که صد تن یا بیشتر است را با معجزه بردارند که خود پیامبر این کار را انجام می‌داد. در کل اصل داستان مخدوش است، اگر می‌خواهید و به بحث جستار نزدیک است ادامه دهیم.
در قران هم ذکر کرده است که پیامبر مثل همه ما بشری هست با جسم و ظاهر مثل همه ی ما...

از نظر شما همه امور خارق العاده مخدوش اند . اگر تعبد مسلمانی نبود حتی معجزات نقل شده در قرآن را هم انکار می کردید.

راامشتاین;995125 نوشت:
جناب محیالدین، من جستجو کردم، همان ها را پیدا کردم، اگر شما جایی سراغ دارید که دانشمندان بر روی این فرد آزمایش انجام داده‌اند و علم سرشار ایشان را تایید کرده اند بفرمایید ما هم برویم نگاه کنیم

با سپاس


شما می توانید بروید ایشان را ببینید. رسیدن به حقیقت ارزش این سفر را دارد. شما فکر می کنید هرکس امر خارق العاده ای گفت دروغ است...به مقصد نمی رسید چون حقیقت جویی شما بس ضعیف است.
یا علیم[/]

محی الدین;995156 نوشت:

سلام
اتفاقا ایشان هم تهران در منزل صبیه خود زندگی می کنند. زود قضاوت نکنید. عالم نشناخته های زیادی دارد برادر

با سلام و احترام
چه خوب، پس به امید خدا که بتوان ایشان را دید. آیا کلاس خاصی تشکیل میدهند، آدرسشان را دارید شما؟ چون من فکر میکردم شمال هستند.

نکته پایانی
من به اینکه پیامبر واسطه فیض الهی است، روزی ما دست امامان است، این بزرگواران قادر به تصرف در طبیعت به دلخواه خود هستند، اعمالمان پیش این بزرگان عرضه میشود هیچ اعتقادی ندارم، و دلیل قرانی هم برای آنها ندارم. اینها را بیشتر غلات و مفوضه وارد شیعه کرده اند.

معلوم نیست نقش خدا(نعوذ بالله ) در این بین چیست؟

با توجه به اینکه فضای فکری هر دوی ما متفاوت است و وقت هم تنگ است(برای پست قبلم یکساعت و نیم وقت گذاشتم، و احتمالا شما هم همین مقدار برای پست قبلتان)، از بحث با شما سپاسگزارم و آرزوی موفقیت دارم

با سپاس

[="Tahoma"][="Navy"]

راامشتاین;995163 نوشت:
با سلام و احترام
چه خوب، پس به امید خدا که بتوان ایشان را دید. آیا کلاس خاصی تشکیل میدهند، آدرسشان را دارید شما؟ چون من فکر میکردم شمال هستند.

سلام
کلاسی ندارند. آدرس هم متاسفانه ندارم بپرسید. جوینده یابنده شود.

راامشتاین;995163 نوشت:
نکته پایانی
من به اینکه پیامبر واسطه فیض الهی است، روزی ما دست امامان است، این بزرگواران قادر به تصرف در طبیعت به دلخواه خود هستند، اعمالمان پیش این بزرگان عرضه میشود هیچ اعتقادی ندارم، و دلیل قرانی هم برای آنها ندارم. اینها را بیشتر غلات و مفوضه وارد شیعه کرده اند.

معلوم نیست نقش خدا(نعوذ بالله ) در این بین چیست؟

با توجه به اینکه فضای فکری هر دوی ما متفاوت است و وقت هم تنگ است(برای پست قبلم یکساعت و نیم وقت گذاشتم، و احتمالا شما هم همین مقدار برای پست قبلتان)، از بحث با شما سپاسگزارم و آرزوی موفقیت دارم

با سپاس


مشکلی نیست...تا ابد وقت هست برای درک حقایق...
یا علیم[/]

قول سدید;994637 نوشت:
بر این اساس، پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) دارای علم به امور غیبی بوده است و آن را از طریق خداوند اخذ کرده است و به امامان ع از جمله امیرالمومنین (علیه السلام) یاد داده است. در این راستا، امام على (علیه السلام) فرمود:

«اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) عَلَّمَنى اَلْفَ بَاب مِنَ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا یَکُونُ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، کُلُّ بَاب مِنْهَا یَفْتَحُ اَلْفَ باب فَذلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب»(6).

آیا صرف اینکه کسی به زبان بگوید من همه چیز می دانم ولی در عمل نشانی از این همه حجم ملیونها ملیون دانستن برای ما مخاطبین نباشد

می توان گفت ادعایش درست است ؟؟

از سوی دیگر این ملیونها ملیون حجم اطلاعات پنهان شده ی امام علی چه سودی برای بشریت داشته است ؟؟

این همه دریای بیکران علم امام علی چه نیجه ای برای بشریت که هیچ برای مسلمانان که هیچ برای شیعه ها که هیچ هتا برای خود و خانواده اش داشته ؟

آیا از این همه ملیونها ملیون اطلاعات ادعایی هزار مورد کاربردی اش را نمی شد برای سربلندی و افتخار شیعه ها کتاب کند بگوید تا ما باورمان بشود که مشت نمونه ی خروار است و واقعن همه چیز می داند

امام علی با آن حجم علم ادعایی از میان ملیونها ابزار برای رفاه بشریت کدام ابزار را اختراع کرده و از هزاران بیماری کدام بیماری را تشخیص و درمان کرده که به نام او ثبت شده باشد ؟؟

امام علی اگر واقعن دریای بی پایان علوم بود پیامبر را که می گویند مسموم شده بود و در اثر همان مسمومیت وفات کرد درمان می نمود

اگر علمش بیکران بود نمی گذاشت حضرت فاطمه به هر دلیل در سن 18 سالگی در جوانی وفات کند تا چهار کودک صغیر بی مادر نشود

اگر علمش بیکران و ملیونها ملیون بود چرا پس از ضربت خوردن از ابن ملجم پزشک یهودی بالا سرش آوردن تا او را از مرگ نجات دهد ؟؟؟

آیا نمی دانست که فوت می کند یا خودش نمی توانست کاری بکند ؟

خب این سولات خیلی مهمی هستند که پاسخ خردمندانه را می طلبد نه اینکه با طغیان احساسات و عصبانیت با آن برخورد کرد

کجای کار می لنگد ؟؟

[="Tahoma"][="Navy"]

دکترنادرنوری;995527 نوشت:
کجای کار می لنگد ؟؟

سلام
هرچند بحث شما با بنده نیست و ورود بنده هم چندان درست نمی باشد و کارشناس محترم هم پاسخ خواهند داد اما شاید بخواهید پاسخ متفاوتی نیز بشنوید.
باور ما مسلمانان و شیعیان بر این است که پروردگار جهان و ولی اهل ایمان خداست. اولیاء الهی با همه عظمتشان بندگان خدایند بلکه برترین ویژگی آنها تسلیم محض فرمان الهی بودن است.
از سنت های الهی چنین بر می آید که استفاده از امور خارق العاده چه علم و چه قدرت خارق العاده داب و رویه همیشگی حق متعال در این جهان که اسباب و مسببات خاص خود را دارد نیست لذا در مساله اعجاز این قدرت به خواص از بندگان و اولیاء او اختصاص یافته، آنانکه در بکارگیری علم و قدرت خارق العاده مقهور نفس و مشتهیات آن نمی شوند و تنها در مواردی که اذن و فرمان الهی در آنجاست از آن استفاده می کنند. بنابراین دلیلی ندارد فکر کنیم چون اولیاء خدا از علم و قدرت بی پایان الهی برخوردار بوده اند باید در همه امور از آن استفاده کنند . خیر اصلا چنین نیست. نه تنها اولیاء حق بدون اذن او از خوارق عادات استفاده نمی کنند بلکه برترین های آنان جز به امر او از خوارق عادات استفاده نمی کنند. یعنی حتی رخصت را هم نادیده می انگارند و تنها زمانی که فرمان صادر شود از آن استفاده می کنند. و این بر آن مبناست که اولیاء الهی هم در رتبه والای خود همچنان مورد آزمون و امتحان اند. از ما امتحان استفاده از این مواهب عادی را می گیرند و از آنان امتحان استفاده از مواهب والای معنوی تا جایی که برای خواص اولیاء الهی دلبسته عشق الهی شدن به نحوی که فرامین او مورد غفلت و کم توجهی قرار گیرد یک نقص است و از این مجمل بخوان حدیث مفصل...
و اما اینکه علم و قدرت بی نهایت چه فایده ای دارد وقتی ننی توان از آن استفاده کرد؟
اول اینکه گفتیم استفاده می شود اما در جای خودش و به اندازه خودش
دوم اینکه علم و قدرت کمال است. ما خدای متعال را بدین خاطر مورد تقدیس و تحمید قرار می دهیم که حیات و قدرت و علم بی پایان است و برای انسان که موجودی ضعیف اما مستعد است چیزی بالاتر از این نیست که بتواند به این سرچشمه بی پایان متصل شود و به او بپیوندد. پس علم و قدرت غیرقابل تصور اولیاء الهی نتیجه اتصال به سرچشمه بیکران اوصاف حق تعالی است و این خود هدفی بزرگ بلکه بالاترین هدف است که فرمود تخلقوا باخلاق الله ای اتصفوا باوصافه
و فی الجمله :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
یا علیم[/]

سلام و عرض ادب و تبریک ایام

دکترنادرنوری;995527 نوشت:
آیا صرف اینکه کسی به زبان بگوید من همه چیز می دانم ولی در عمل نشانی از این همه حجم ملیونها ملیون دانستن برای ما مخاطبین نباشد

می توان گفت ادعایش درست است ؟؟

از سوی دیگر این ملیونها ملیون حجم اطلاعات پنهان شده ی امام علی چه سودی برای بشریت داشته است ؟؟

این همه دریای بیکران علم امام علی چه نیجه ای برای بشریت که هیچ برای مسلمانان که هیچ برای شیعه ها که هیچ هتا برای خود و خانواده اش داشته ؟

آیا از این همه ملیونها ملیون اطلاعات ادعایی هزار مورد کاربردی اش را نمی شد برای سربلندی و افتخار شیعه ها کتاب کند بگوید تا ما باورمان بشود که مشت نمونه ی خروار است و واقعن همه چیز می داند

امام علی با آن حجم علم ادعایی از میان ملیونها ابزار برای رفاه بشریت کدام ابزار را اختراع کرده و از هزاران بیماری کدام بیماری را تشخیص و درمان کرده که به نام او ثبت شده باشد ؟؟

امام علی اگر واقعن دریای بی پایان علوم بود پیامبر را که می گویند مسموم شده بود و در اثر همان مسمومیت وفات کرد درمان می نمود

اگر علمش بیکران بود نمی گذاشت حضرت فاطمه به هر دلیل در سن 18 سالگی در جوانی وفات کند تا چهار کودک صغیر بی مادر نشود

اگر علمش بیکران و ملیونها ملیون بود چرا پس از ضربت خوردن از ابن ملجم پزشک یهودی بالا سرش آوردن تا او را از مرگ نجات دهد ؟؟؟

آیا نمی دانست که فوت می کند یا خودش نمی توانست کاری بکند ؟

خب این سولات خیلی مهمی هستند که پاسخ خردمندانه را می طلبد نه اینکه با طغیان احساسات و عصبانیت با آن برخورد کرد

کجای کار می لنگد ؟؟

در مکاتبات سابق عرض کردم که متفکران شیعی در باب محدوده علم امام یا نبی، اقوال مختلفی دارند که یکی از آنها از این قرار است که علم امام شانی است؛ یعنی اگر امام بخواهد از چیزی مطلع شوند، از آن چیز به اذن الهی و از طریق غیرعادی مطلع می شوند.

اما آیا همیشه چنین درخواستی داشته اند؟ هرگز. جز در موارد خاص، از معجزات استفاده نکرده اند. (برخی از شواهدی که شما ذکر کردید نیز در این راستا قابل استفاده است و این دیدگاه را نقض نمی کند بلکه تقویت می کند.)

اساسا سنت الهی چنین است که امور را از طریق عادی و علل متعارفش محقق سازد و به همین جهت، اولیای الهی نیز از این سنت تخطی نمی کنند مگر در مواردی خاص که در پست های سابق به برخی از آنها اشاره کردم که مثلا برای اثبات نبوت یا برای حفط دین و یا برای تقویت ایمان و ... گاهی از معجزه استفاده شده است. به همین جهت، عیسی ع از معجزه احیای اموات استفاده می کنند اما سایر اولیای الهی از آن معحزه استفاده نمی کنند چرا که لازم نمی دیدند ...

محی الدین;995529 نوشت:

سلام
هرچند بحث شما با بنده نیست و ورود بنده هم چندان درست نمی باشد و کارشناس محترم هم پاسخ خواهند داد اما شاید بخواهید پاسخ متفاوتی نیز بشنوید.
باور ما مسلمانان و شیعیان بر این است که پروردگار جهان و ولی اهل ایمان خداست. اولیاء الهی با همه عظمتشان بندگان خدایند بلکه برترین ویژگی آنها تسلیم محض فرمان الهی بودن است.
از سنت های الهی چنین بر می آید که استفاده از امور خارق العاده چه علم و چه قدرت خارق العاده داب و رویه همیشگی حق متعال در این جهان که اسباب و مسببات خاص خود را دارد نیست لذا در مساله اعجاز این قدرت به خواص از بندگان و اولیاء او اختصاص یافته، آنانکه در بکارگیری علم و قدرت خارق العاده مقهور نفس و مشتهیات آن نمی شوند و تنها در مواردی که اذن و فرمان الهی در آنجاست از آن استفاده می کنند. بنابراین دلیلی ندارد فکر کنیم چون اولیاء خدا از علم و قدرت بی پایان الهی برخوردار بوده اند باید در همه امور از آن استفاده کنند . خیر اصلا چنین نیست. نه تنها اولیاء حق بدون اذن او از خوارق عادات استفاده نمی کنند بلکه برترین های آنان جز به امر او از خوارق عادات استفاده نمی کنند. یعنی حتی رخصت را هم نادیده می انگارند و تنها زمانی که فرمان صادر شود از آن استفاده می کنند. و این بر آن مبناست که اولیاء الهی هم در رتبه والای خود همچنان مورد آزمون و امتحان اند. از ما امتحان استفاده از این مواهب عادی را می گیرند و از آنان امتحان استفاده از مواهب والای معنوی تا جایی که برای خواص اولیاء الهی دلبسته عشق الهی شدن به نحوی که فرامین او مورد غفلت و کم توجهی قرار گیرد یک نقص است و از این مجمل بخوان حدیث مفصل...
و اما اینکه علم و قدرت بی نهایت چه فایده ای دارد وقتی ننی توان از آن استفاده کرد؟
اول اینکه گفتیم استفاده می شود اما در جای خودش و به اندازه خودش
دوم اینکه علم و قدرت کمال است. ما خدای متعال را بدین خاطر مورد تقدیس و تحمید قرار می دهیم که حیات و قدرت و علم بی پایان است و برای انسان که موجودی ضعیف اما مستعد است چیزی بالاتر از این نیست که بتواند به این سرچشمه بی پایان متصل شود و به او بپیوندد. پس علم و قدرت غیرقابل تصور اولیاء الهی نتیجه اتصال به سرچشمه بیکران اوصاف حق تعالی است و این خود هدفی بزرگ بلکه بالاترین هدف است که فرمود تخلقوا باخلاق الله ای اتصفوا باوصافه
و فی الجمله :
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
یا علیم

از جناب محی الدین هم بابت پستی که نگاشتند متشکرم

پرسش:
دکتر سروش مطالبی در خصوص نقصان علم پیامبر طرح کرده که خواهشمند است پاسخ آنها را مرحمت بفرمایید. وی می گوید: نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسي چنين انتظاري داشته است که از الهيات و روحانيات گرفته تا طب و رياضيات و موسيقي و فلکيات پيامبر همه چيز را بداند. قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد "همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... ". به علاوه که به پيامبر مي‌گويد "بگو خدايا علم مرا افزون تر کن". ضمنا پيامبر خود به طبيب مراجعه مي‌کرد. یعنی از علم طب آگاه نبود.

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. مستند به متون دینی تردیدی نیست که خداوند به همه امور آگاهی دارد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ»(1) و بدانيد خداوند از هر چيزى آگاه است.

همچنین تردیدی نیست که خداوند به علم غیب آگاهی دارد و کسی جز او به این امور واقف نیست؛ چنانچه در آیه 50 سوره مبارکه انعام آمده است: «قُلْ لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِى خَزَائِنُ اللهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَىَّ» بگو: من نمى‏گويم خزاين خدا نزد من است؛ و من، (جز آنچه خدا به من بياموزد،) از غيب آگاه نيستم. و به شما نمى‏گويم من فرشته‏ام؛ تنها از آنچه به من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم.

2. از سوی دیگر، در آیات قرآن به این امر اشاره شده است که اولیای الهی به اذن الهی از امور غیبی و نهانی مطلع می شوند: « عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول»(2) داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است.

این مطلب در فراز آخر آیه 50 سوره مبارکه انعام نیز مورد اشاره قرار گرفته بود چرا که خداوند به شخص (صلى الله علیه وآله) دستور داد که به دیگران بگوید به امور غیبی مطلع نیست جز آنچه از طریق وحی دریافت می کند.

3. از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه گرفته مى شود که بدون شک انبیاء و اولیاء آگاهى از علم غیب دارند، و طرق جمع بین آیات مربوط به علم غیب را مى توان در چهار طریق خلاصه کرد که در این قسمت اجمالا به آنها اشاره می کنیم و تفصیلش را در صورت لزوم بعدا پی می گیریم:

3/1. علم ذاتى و مستقل مخصوص خدا است و علم انبیاء و اولیاء تبعى و وابسته به علم خدا مى باشد.
3/2. علم تفصیلى از آن خدا است، و علم اجمالى از آن اولیاء و انبیاء است.
3/3. علم به لوح محفوظ مخصوص خدا است و علم به لوح محو و اثبات از آن انبیاء و اولیاء است.
3/4. علم فعلى مخصوص خدا است و علم بالقوّة از آن انبیاء و اولیاء است.(3)

4. بنابراین، مستند به مجموع آیات قرآن، پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیز از طریق وحی به اذن الهی از امور غیبی آگاه می شدند. مفاد آیاتی که دکتر سروش بدان استناد کردند نیز در همین راستا تفسیر می شود:
«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»(4) و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت.
«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»(5) پس نسبت به(تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود؛ و بگو: پروردگارا علم مرا افزون كن.

5. بر این اساس، پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) دارای علم به امور غیبی بوده است و آن را از طریق خداوند اخذ کرده است و به امامان ع از جمله امیرالمومنین (علیه السلام) یاد داده است. در این راستا، امام على (علیه السلام) فرمود:
«اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) عَلَّمَنى اَلْفَ بَاب مِنَ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ وَ مِمَّا یَکُونُ اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، کُلُّ بَاب مِنْهَا یَفْتَحُ اَلْفَ باب فَذلِکَ اَلْفَ اَلْفَ باب»(6).
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته واقع شده، و یا در آینده تا روز قیامت واقع مى شود به من تعلیم داد که هر بابى هزار باب را مى گشاید، و آن هزار هزار باب است.

6. اما محدوده علم غیبی که انبیاء و اولیای الهی از خداوند اخذ کرده اند، دقیقا مشخص نیست. اجمالا در این حوزه چند نظر وجود دارد:

6/.1. آنها همه چیز را بالفعل مى دانند، جز بخش ویژه اى که مخصوص ذات پاک خدا است، مانند علوم پنجگانه اى که در آخر سوره لقمان آمده است مانند علم به کنه ذات پروردگار و اسماء و صفات او.

6/2. آنها همه این امور را مى دانند امّا بالقّوه نه بالفعل. یعنى هرگاه بخواهند و اراده کنندکه چیزى از اسرار غیب را بدانند خداوند به آنها الهام مى کند، و یا قواعد و اصولى نزد آنها است که با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب مى شود و مى توانند هر چیزى از اسرار غیب را بدانند، و یا کتبى نزد آنها است که به آن مى نگرند و از اسرار غیب باخبر مى شوند؛ یا این که در هر حال که خدا اراده کند و به اصطلاح حالت بسط به آنها دست دهد از این اسرار با خبر مى شوند، و در زمانى که این اراده گرفته شود و به اصطلاح حالت قبض حاصل گردد، این علوم موقّتاً پنهان مى شود.

6/3. منظور از آگاهى معصومین از علم غیب آگاهى از تمام مسائلى است که به نحوى با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد؛ بنابراین آنها از تمام معارف و احکام و تواریخ انبیاء و مسائل آفرینش و حوادث گذشته و آینده، تا آن جا که ارتباط با هدایت انسان ها دارد، «بالفعل» آگاهند؛ اما ضرورتى ندارد که خارج از این دایره را براى آنها قائل شویم.

6/4. آنها به تمام اسرار غیب آگاه هند ولى آگاهى آنها بر اصول کلّى است؛ در همه جا کلیات را مى دانند؛ در حالى که علم به تمام کلّیات و جزئیات عالم، مخصوص ذات پاک خدا است.

6/5. آخرین سخن و آخرین نظریه اى که مى توان در مورد چگونگى آگاهى انبیاء و اولیاء به اسرار غیب بیان کرد این است که آنها به طور اجمال از اسرار غیب باخبرند، اما محدوده علم آنها چه اندازه است؟ ما دقیقاً نمى دانیم، همین اندازه مى دانیم که خداوند عالم، هرچه مصلحت بداند و لازم باشد به آنها تعلیم مى دهد، امّا چگونه؟ و چه اندازه؟ براى ما روشن نیست.(7)

7. این اختلاف نظرها عمدتا ناشی از روایات متنوعی است که در این زمینه وارد شده است. بعید نیست که این دیدگاه که علم امام به صورت شانی است قابل قبول ترین دیدگاه باشد چرا که مستند روایی متعددی به سود این مدعا داریم که علامه مجلسی آنها را در جلد 26 از کتاب بحار الانوار به ثبت رسانده است؛ مثلا:
7/1 علي بن محمد وغيره، عن سهل بن زياد، عن أيوب بن نوح، عن صفوان ابن يحيى، عن ابن مسكان، عن بدر بن الوليد، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الامام إذا شاء أن يعلم علم

7/2 أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان، عن ابن مسكان عن بدر بن الوليد، عن أبي الربيع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن الامام إذا شاء أن يعلم اعلم

7/3 محمد بن يحيى، عن عمران بن موسى، عن موسى بن جعفر، عن عمرو بن سعيد المدائني، عن أبي عبيدة المدائني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أراد الامام أن يعلم شيئا أعلمه الله ذلك.

مفاد این روایات از این قرار است که هرگاه امام اراده کند چیزی را بداند، خداوند او را نسبت به آن آگاه می سازد. از این منظر، امام بالفعل عالم نیست اما اگر بخواهد خداوند او را عالم می سازد.
این دیدگاه با مفاد قرآن و فرآیند وقوع معجزات سازگاری بیشتری دارد چرا که می گوید به اذن الهی و متناسب مصالحی که معصوم تشخیص میدهد گاهی معصوم از خداوند طلب معجزه می کند و خداوند نیز برآورده می سازد.
این که معصوم نسبت به تمامی علوم چنین درخواستی داشته یا نه، معلوم نیست. فقط می دانیم اگر می خواست خداوند برآورده می کرد.
از این رو، اگر نبی یا امام از شان نبوت و امامت و هدایت، خبر از واقعیات داد، آن خبر باید مطابق با واقع و علم قاطع باشد.

8. بنابراین، تمامی نظرات در این زمینه مشترکند که علم پیامبر (صلى الله علیه وآله) محدود است و شامل تمامی امور نمی شود. اما با این حال، در تعیین آن محدوده اختلاف نظر دارند.

اما باید دقت نمود که این اختلاف نظر به معنای نادیده گرفتن علم نبی به امور غیبی نیست؛ یعنی هیچ یک از آنها معتقد نیستند که علمی که پیامبر ص از خداوند اخذ می کند و به او وحی می شود، همانند علم بشری، خطاپذیر و متغیر است.

این مطلب از این جهت حائز اهمیت است که دکتر سروش بعد از توضیح علم پیامبر (صلى الله علیه وآله) و بیان آیات مذکور، چنین نتیجه گیری می کنند که وحی محصول ذهنیت شاعرانه محمد (صلى الله علیه وآله) است و به همین جهت، متناسب با علوم عصری زمان خودش است و با علم جدید ناسازگار است:
«پنجم. اما قصه ورود خطا در قرآن و علم پيامبر: غرض از خطا همان مطالبی است که از ديدگاه بشری خطا محسوب می شوند يعنی ناسازگار با يافته های علمی بشر. نه در قرآن آمده است که خداوند همه علوم را به پيامبر خود آموخته، نه پيامبر بزرگوار خود چنين ادعا کرده، نه کسی چنين انتظاری داشته است ... قرآن هم که مي‌گويد و علمک ما لم تکن تعلم (چيزهايي را که نمي‌دانستي به تو آموخت) نمي‌گويد همه چيزهايي را که نمي‌دانستي ... به علاوه که به پيامبر مي‌گويد بگو خدايا علم مرا افزون تر کن ... باری از قبول ناسازگاری (گاه شديد) ظواهر قرآنی با علم گريزی نيست. حال، دفع آن اشکال و تخلص از آن، شيوه های گونه گون دارد: يا دست به تاويلات بعيده می بريد (طباطبايی)، يا بر سبيل همزبانی با فرهنگ عرب ، تحملشان می کنيد (معتزله، طالقانی) ... شيوه معتزله را برای رهايی از تکلفات متکلفين بيشتر می پسندم».(8)

بنابراین، دکتر سروش مستند به آیات مذکور که دالّ بر محدودیت علم نبوی است، خطاپذیری علم نبوی و در نتیجه، خطاپذیری قرآن را نتیجه گیری می کنند؛ در حالی که آیات و مطالب مذکور، بر خطاپذیری قرآن و علم نبوی دلالت ندارد و فقط محدودیت علم نبوی را نتیجه می دهد.

آری، اگرچه علم نبوی محدود است و متخذ از علم مطلق الهی است، اما در همان حیطه محدود حجیت دارد و خطاناپذیر است چرا که مستند به علم مطلق الهی است. از این رو، قرآن (که همان علم الهی نازل شده بر شخص نبی (صلى الله علیه وآله) است) نیز خطاناپذیر است و حجیت دارد.

8. تنها در صورتی سخن دکتر سروش درست است که بپذیریم قرآن محصول علم نبوی است آنهم از حیطه ای که متخذ از علم الهی نیست. در حالی که مشخص است که قرآن کلام خدا و مستند به علم الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) فقط آن را اخذ کرده و ابلاغ می نماید:
«تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(9) كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم.

در این آیات، به این امر اشاره می کند که پیامبر (صلى الله علیه وآله) هیچ قولی را به دروغ به ما نسبت نداده است بلکه قرآن قول الهی است. در کتب لغت بیان شده است که قول، همات الفاظ زبانی است(10). بنابراین، قرآن همان قول و الفاظ الهی است و اگر قول نبوی بود، خداوند او را می میراند.

در آیات دیگر، حتی تصریح می شود که الفاظ عربی قرآن، نازل شده از سوی خداوند است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَه»(11)؛ و اين گونه قرآنى عربى‏[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه‏] و مردم پيرامون آن را انذار كن.

همچنین در آیه دیگر، عربیت زبان قرآن را نیز از سوی خداوند معرفی می کند و قرآن را ناشی از علم الهی و لوح محفوظ و امّ الکتاب می داند: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(12)؛ ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما(آن را) درك كنيد؛ و آن در«أمّ الكتاب» [ لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است.

از این منظر، وحی عینا کلام الهی است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن را می شنود و برای دیگران عینا بیان می کند: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»(13)؛ زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن‏[ قرآن‏] حركت مده، چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست. پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن. سپس بيان و(توضيح) آن(نيز) بر عهده ماست.

در این آیات به صراحت آمده است که هم جمع و هم قرائت آیات از سوی خداوند است و محمد (صلى الله علیه وآله) صرفا تابع قرائت الهی است. خداوند آیات را می خواند و محمد (صلى الله علیه وآله) از آن قرائت، پیروی می کند و آیات را بازخوانی می کند؛ و چون قرائت متمضن الفاظ نیز می باشد پس پیامبر (صلى الله علیه وآله) تابع الفاظی است که خداوند بر او می خواند. به همین جهت، اساسا نزول قرآن در حوزه توانایی پیامبر (صلى الله علیه وآله) نیست تا هر وقتی که بخواهد از طریق منابع معرفتی و تجارب تاریخی خود، به آن رهنمون گردد:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى‏ إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(14) هنگامى كه(در نزول وحى تاخير افتد، و) آيه‏اى براى آنان نياورى، مى‏گويند: چرا خودت(از پيش خود) آن را برنگزيدى؟! بگو من تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى مى‏شود؛ اين وسيله بينايى از طرف پروردگارتان، و مايه هدايت و رحمت است براى جمعيّتى كه ايمان مى‏آورند.

بنا بر آنچه گذشت، روشن می شود که آیات قرآنی عینا از سوی خداوند است و پیامبر (صلى الله علیه وآله) صرفا گیرنده و فرستنده است و فهم خود را در آن دخالت نداده است؛ و به همین جهت است که اولا قرآن خودش را معجزه شمرده است و به سوره ای از آن تحدی و مبارزه طلبی کرده است(15)؛ و گرنه صرفا تجربه بشری بوده که در معرض خطا و نقصان است.

9. بنا بر آنچه گذشت روشن می شود:

اولا اتفاق نظر است که پیامبر (صلى الله علیه وآله) افزون بر منابع معرفتی متعارف، از منبع معرفتی خاصی به نام وحی برخوردار است و از این رو، از امور غیبی مطلع است.

ثانیا اتفاق نظر است که علم نبوی پیامبر (صلى الله علیه وآله) از جهت یا جهاتی محدود است و عینا همان علم مطلق الهی نیست.

ثالثا در تعیین حیطه محدودیت علم نبوی اختلاف نظر است. ظاهرا نظر حق چنین است که علم معصوم علم از طریق غیرمتعارف است و مشروط به اراده و خواست آنها است تا به اذن الهی چنین علمی برایشان حاصل شود: اگر معصوم بخواهد، خداوند آنها را به حقایق آگاه می سازد. اما آیا معصومان همیشه چنین درخواستی داشته اند یا نه؟ به نظر می رسد، جز در موارد خاص، از معجزات استفاده نکرده اند.

رابعا حتی اگر علم نبوی را محدود بدانیم، نمی توانیم از این محدودیت نتیجه بگیریم که وحی و علم محدود نبوی و قرآن (که محصول همین وحی و علم نبویِ متخذ از علم الهی است)، خطاپذیرند.

پی نوشت ها:
1. بقره/ 231.
2. جن/ 26-27.
3. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج7، مبحث مجموعه آیات علم غیب.
4. نساء/ 113.
5. طه/ 114.
6. مرحوم علاّمه مجلسى در جلد چهلم بابى تحت همین عنوان «اِنَّ النَّبِىَّ(صلى الله علیه وآله) عَلَّمَهُ اَلْفَ باب»منعقد کرده و 82 حدیث در این زمینه نقل کرده است.
7. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج7، مبحث محدوده علم غیب و چگونگی آن.
8. سروش، عبدالکریم، بشر و بشير (پاسخ دکتر عبدالکريم سروش به آيت الله العظمی استاد جعفر سبحانی.
9. الحاقه/ 43-46.
10. ابن منظور، لسان العرب، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ج11، ص572.
11. شوری/ 7.
12. زخرف/ 3-4.
13. قیامت/ 16-19.
14. اعراف/ 203.
15. «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»(یونس/ 37-38).

موضوع قفل شده است