جمع بندی مواجهه با شکست عشقی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مواجهه با شکست عشقی

به نام خدا

سلام..یه تجربه یا دردودل

دوسال پیش زمانی که دانشجو ارشد بودم برای یکی از کارهای مقاله ام و کمک گرفتن با آقایی ک دانشجوی دکتری بود آشنا شدم . ایشون یکی از بهترین دانشجوهای دانشگاه ما بود که تو حرفه ی خودش مطرح بود. کار مقاله ما تا حدی پیش رفت که شکل علاقه به خود گرفت . البته یک سال طول کشید که علاقه ای مطرح شد و همه چی کاملا رسمی بود به طوری که زمانی ک صحبت می کردیم از کار و حواشی زندگی و شاید شناخت دورادور هم بود. بعد از مدتی من دکتری قبول شدم و اون اقا هم همون دانشگاه فوق دکتری قبول شد. بعد از یک سال و نیم این آقا ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد اما با مطرح کردم یک مساله...
این ک قبلا دختر عمه ام توی زندگی ام بود و من با ایشون به خاطر دروغ هایی ک بهم میگقتن بهم زدم. با مشاور بیرون چندین بار صحبت کردم و ایشون گفتن که گذشته این ادم اهمیت چندانی نداره. به علاوه این که هردو تناسب تحصیلاتی , مذهبی, خانوادگی, سنی و از همه مهمتر علاقمند بهم هستید و این آقا به هیچ عنوان علاقه ای به دختر عمه اش نداره . دختر عمه این آقا گاهی بهش پیام میداد و تهدید می کرد, گاهی ادای ادم هایی و در میاورد که دست به خودکشی میزنند. اون اقا طبق حرف مشاور به خانواده و اقوام اعلام کرد که تصمیم به ازدواج داره که دختر عمه و خانواده عمه اش با این مساله کاملا رو به رو بشند. مدتی شاهد انعکاس های بد بودیم اما تحمل کردیم و خانواده اون آقا هم حسابی حمایت کردن. بعد از چند ماه رسما به خواستگاری من اومدن و هردو خانواده از هر لحاظ باهم توافق نظر داشتن: مساله مسکن, کار, مهریه... خانواده ما کاملا بدون توقع بودن و استناد پدرم صرفا انسانیت و ایمان بود, منم همین دیدگاه و داشتم( این آقا کاملا فردی معتقد و مذهبی بودن که کاملا خودم به شناخت قطعی رسیده بودم). مشکل زمانی شروع شد که اون اقا دچار بحران روحی شد , پرشانی و استرس زیاد حتی باعث بهم خوردن خواب و غذا خوردن شد. از این طرف نمی خواست من و از دست بده و به شدت بهم علاقه داشت از این طرف استرس زیاد جرات جلو امدن و ازش می گرفت. دوبار قرار مراسم از قبل تعیین شده ما بهم خورد چون استرس اون نمیذاشت جلو بیاد. هربار میگفت بهتر میشم اما بدتر میشد.با مشاور صحبت کردیم تست استرس گرفت اما گفت چیزی نیست ولی باز همون مسائل بود...
تا اینکه الان از هم جدا شدیم فقط به خاطر یه استرس ...همه چی عالی بود به خصوص احساس و منطق مون اما حیف...گاهی هردو فکر میکنیم ک آه دل خانواده عمه اشه, اما واقعا منصفانه نیست....گاهی گله مندم ک خدایا حکمت ات چی بود تا اینجا پیش رفتیم و علاقمند شدیم اما بعدم نشد. وقتی که بارها صدات کردم که بازم اگر راضی نیستی نشونه بذار اما تو سکوت کردی و ادم هایی سر راهم قرار دادی که همه گفتن درسته... برای اون آقا شد دو شکست بزرگ تو زندگی اش ک دیگه حتی حاضر نیست به یه روانشناس مراجعه کنه برای ارامش خودش و برای من شد اولین تجربه تلخ....






بازم راضی ام به رضای خدا ( اما خیلی سخت گذشت بهم)

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صابر

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر محترم و آرزوی توفیق برای شما@};-

***ابتدا بدانيد كه فقط شما نيستيد كه با چنين مسأله اي در ازدواج خود مواجهيد. بسياري از هم سن و سالان شما نيز وجود داشته اند كه با شرايط مشابه مواجه بوده اند ولي توانستند با درايت، چنين مسأله اي را به درستي حل نمايند. افراد بسياري را مي شناسيم كه توانسته اند با هدايت درست شرايط مشابه شما، از موقعيتشان بهترين استفاده را كرده و بالاخره با يك ازدواج درست مسير زندگي جديدي را براي خود ترسيم نمايند.
خواهر محترم! قسمتی از متن سؤالتان مبهم است و آن هم قسمتی است که در مورد استرس خواستگارتان است، چگونه ممکن است فردی با این همه علاقه و تناسب همه را کنار گذاشته و استرس داشته باشد؟ ما نمی دانیم ولی شاید ایشان مورد تهدید قرار گرفته یا یکی از اعضای خانواده مخالفت کرده است!! به هر دلیل ایشان نباید به این زودی کنار کشیده و همه چیز را تمام شده بداند.

***از طرفی شما توجه داشته باشید خواستگاري هرگز به معناي ازدواج نيست. خواستگاري حتي اگر طول هم بكشد، صرفا براي انتخاب است و ممكن است پس از گذراندن آن نتيجه اي حاصل نشود. انصراف خواستگار هميشه به معناي وجود مشكل در دختر نيست، بلكه ممكن است كه پسر و خانواده اش مانعي از جمله اختلاف بر سر انتخاب دختر داشته باشند. ممكن است كه از مجموعه گفت و گوها و يا با توجه به نتيجه تحقيقات به اين نتيجه برسند كه همتايي لازم را با هم نداريد و انصراف بدهند.به هر حال هر احتمالی وجود دارد و باید با صبر این مشکل را حل کرد.

***خواهر محترم! در این شرایط به نظر ما هنوز راه برگشت وجود دارد و بهترین کار این است که خانواده ی شما با خانواده ی پسر مرتبط شده و یا به وسیله ی یک واسطه دلیل قطعی انصراف را کشف کنند زیرا بعید می دانیم استرس مانع شده باشد.
با استفاده از واسطه و گرفتن نظر خانواده ی ایشان است که می توان تصمیم نهایی را گرفت.

***فقط کافی است فعلا ناامید نباشید و بر خداوند توکل کنید...
موفق باشید.

سلام ممنون از راهنمایی تون
دو نکته بود ک خواستم ازتون بپرسم: اول این که اون آقا به شدت مایل هستن که این رابطه تمام نشه چون ک تموم کردن این رابطه نه تنها باعث شکست بزرگتری براش هست بلکه میگه از انتخابی ک در مورد من داشته کاملا مطمئنه و با این ک باز هم در گیر نگرانی های خودش هست و کاملا از نظر روحی پریشون هستن و حسابی پیش خانواده خودش و من شرمنده و ناراحت هستن, اما باز مایل به تمام کردن این رابطه نیستن
سوالی ک داشتم : به نظرتون این رابطه را تمام کنم یا منتظر باشم ک شاید اوضاع بهتر شد؟ و اینکه میتونم در کنار بودن این آقا خواستگاری داشتم راه بدم و به گزینه های دیگرم فکر کنم؟
راستش این آقا از هر حیث خوب هستش و فقط این ترس و نداشتن امادگی کافی برای جلو امدن باعث شده تردید داشته باشم, می خوام بدونم این مساله رو چطور آنالیز کنم کلا فراموش کنم و دنبال گزینه های دیگه زندگی ام برم یا صبر کنم و بهش کمک کنم تا بهتر بشه...

leila-N;993400 نوشت:
سلام ممنون از راهنمایی تون
دو نکته بود ک خواستم ازتون بپرسم: اول این که اون آقا به شدت مایل هستن که این رابطه تمام نشه چون ک تموم کردن این رابطه نه تنها باعث شکست بزرگتری براش هست بلکه میگه از انتخابی ک در مورد من داشته کاملا مطمئنه و با این ک باز هم در گیر نگرانی های خودش هست و کاملا از نظر روحی پریشون هستن و حسابی پیش خانواده خودش و من شرمنده و ناراحت هستن, اما باز مایل به تمام کردن این رابطه نیستن
سوالی ک داشتم : به نظرتون این رابطه را تمام کنم یا منتظر باشم ک شاید اوضاع بهتر شد؟ و اینکه میتونم در کنار بودن این آقا خواستگاری داشتم راه بدم و به گزینه های دیگرم فکر کنم؟
راستش این آقا از هر حیث خوب هستش و فقط این ترس و نداشتن امادگی کافی برای جلو امدن باعث شده تردید داشته باشم, می خوام بدونم این مساله رو چطور آنالیز کنم کلا فراموش کنم و دنبال گزینه های دیگه زندگی ام برم یا صبر کنم و بهش کمک کنم تا بهتر بشه...


با سلام مجدد خدمت شما همراه گرامی!@};-
اینکه وضعیت استرس و ترس ایشان بهبود یابد و بهتر شود اساساً وظیفه ی شما نیست بلکه وظیفه ی روانشناس است. او باید به روانشناس مراجعه نموده و وضعیت خود را مورد بررسی قرار دهد و شما را بین زمین و آسمان نگه ندارد.
خواهرم ادامه ی این رابطه او را درمان نمی کند و تنها وابستگی و تردید شما را بیشتر می کند. شاید مجبور شوید بخاطر او چشم از خواستگاران خوب هم ببندید؛ ولی زمانی که با یک تصمیم نهایی این رابطه را قطع کنید او نیز اگر بخواهد بر مشکلات روحی خود غلبه می کند ولی در حال حاضر در حال تغذیه ی عاطفی از شماست و برای همین جرأت اقدام ندارد.
پس می توانید به خواستگاران دیگر هم فکر کنید ولی احتیاطا مدتی مثلا یک ماه صبر کنید تا شاید بعد از قطع رابطه خواستگارتان اقدام اساسی ای انجام دهد.
خوشبخت باشید.

سؤال:
دوسال پیش برای یکی از کارهای مقاله ام با آقایی آشنا شدم و ارتباط برقرار کردم. بعد از یک سال و نیم این آقا ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد. او علاقه ی زیادی به من داشت ولی استرس زیاد جرات جلو آمدن را از او می گرفت. دوبار قرار مراسم از قبل تعیین شده ما بهم خورد چون استرس او نمی گذاشت جلو بیاید. هربار میگفت بهتر می شوم اما بدتر می‌ شد. بالاخره این ازدواج بهم خورد و من دچار شکست عشقی شدم.

پاسخ:
ابتدا بدانيد كه فقط شما نيستيد كه با چنين مسأله اي در ازدواج خود مواجهيد. بسياري از هم سن و سالان شما نيز وجود داشته اند كه با شرايط مشابه مواجه بوده اند ولي توانستند با درايت، چنين مسأله اي را به درستي حل نمايند. افراد بسياري را مي شناسيم كه توانسته اند با هدايت درست شرايط مشابه شما، از موقعيتشان بهترين استفاده را كرده و بالاخره با يك ازدواج درست مسير زندگي جديدي را براي خود ترسيم نمايند.
خواهر محترم! قسمتی از متن سؤالتان مبهم است و آن هم قسمتی است که در مورد استرس خواستگارتان است، چگونه ممکن است فردی با این همه علاقه و تناسب همه را کنار گذاشته و استرس داشته باشد؟ ما نمی دانیم ولی شاید ایشان مورد تهدید قرار گرفته یا یکی از اعضای خانواده مخالفت کرده است!! به هر دلیل ایشان نباید به این زودی کنار کشیده و همه چیز را تمام شده بداند.

***از طرفی شما توجه داشته باشید خواستگاري هرگز به معناي ازدواج نيست. خواستگاري حتي اگر طول هم بكشد، صرفا براي انتخاب است و ممكن است پس از گذراندن آن نتيجه اي حاصل نشود. انصراف خواستگار هميشه به معناي وجود مشكل در دختر نيست، بلكه ممكن است كه پسر و خانواده اش مانعي از جمله اختلاف بر سر انتخاب دختر داشته باشند. ممكن است كه از مجموعه گفت و گوها و يا با توجه به نتيجه تحقيقات به اين نتيجه برسند كه همتايي لازم را با هم نداريد و انصراف بدهند.به هر حال هر احتمالی وجود دارد و باید با صبر این مشکل را حل کرد.

***خواهر محترم! در این شرایط به نظر ما هنوز راه برگشت وجود دارد و بهترین کار این است که خانواده ی شما با خانواده ی پسر مرتبط شده و یا به وسیله ی یک واسطه دلیل قطعی انصراف را کشف کنند زیرا بعید می دانیم استرس مانع شده باشد.
با استفاده از واسطه و گرفتن نظر خانواده ی ایشان است که می توان تصمیم نهایی را گرفت.

***فقط کافی است فعلا ناامید نباشید و بر خداوند توکل کنید...
موفق باشید.

موضوع قفل شده است